۱۳۸۶ مهر ۱۹, پنجشنبه

نقدی بر روایت خاطرات اردشیر زاهدی، فرزند توفان

شما اگر بد نبودید، فرشته امروز با ما بود!
نقدی بر روایت خاطرات اردشیر زاهدی، فرزند توفان
(تالیف منصوره پیرنیا، انتشارات مهر ایران، پائیز١٣٨٤، مریلند، آمریکا)
به قلم: رضا رحیم پور
(بخش اول)
خاطرات آقای اردشیرزاهدی؛ یکی از مهرهای اصلی و بنام رژیم پهلوی، بیشک میتوانست پرده از بسیاری از اسرار رژیم پیشین بردارد و کمکی برای به درک بهتراز تاریخ معاصر ایران زمین، به ویژه کودتای ٢٨ مرداد٣٢ ، باشد. ولی دریغا که آقای اردشیرزاهدی در این راه نه تنها چیز نوئی برای گفتن عرضه نمیدارد که بل سعی درمخدوش کردن وقایع تاریخی دارد که سالها به اثبات رسیده اند.

کتابی با چاپ وزین واعلاء ولی خالی ازمحتوا
این کتاب با چاپ عالی وجلد وزین را خانم منصوره پیرنیا برپایه خاطرات آقای اردشیرزاهدی که شفاها برای وی بازگو کرده اند ، تالیف کرده اند و همسراو آقای داریوش پیرنیا ویراستاری کتاب را انجام داده اند. لازم به یادآوری است که جد پدری آقای داریوش پیرنیا و جد مادری آقای اردشیرزاهدی به ترتیب به دو برادر، مرحومان حسن پیرنیا (مشیر الدوله) و حسین پیرنیا (موتمن الملک) ازخوشنامان تاریخ ایران میرسد. این دو برادر دانا کتب ارزنده و برجسته ای ازخود بجا گذارده اند وعلاقمندان تاریخ ایران ازتالیفات مرحوم حسن پیرنیا درباره تاریخ باستانی ایران و زنده یاد حسین پیرنیا ازطرفداران بنام جنبش مشروطیت درباره تاریخ مشروطه ، بخوبی آگاه هستند. درهرحال این زوج منصوره و داریوش پیرنیا نیزحقا که دین خانوادگی خودرا بخوبی بجا آورده اند ، به شکلی که در این کتب ٣٥٨ برگی حتی یک نکته منفی درباره آقای اردشیرزاهدی درآن را هم نمیتوان یافت. این دو زوج آنچنان فرشته ای از آقای اردشیرزاهدی ساخته اند که آدمی درشگفت میماند که فرشته ای معصوم چو او چرا به آسمان نرفته و برروی زمین باقی مانده است!
درهرحال این کتاب با وزین با برگهای اعلا ولی با محتوای سبکش را میتوان به سه بخش تقسیم کرد.
بخش اول که شامل شجره نامه مادرو پدری آقای اردشیرزاهدی، شرح زندگی پدرش وتبعید او به فلسطین و همنیطورخاطرات ایام کودک، تحصیل درآمریکا و اشتغال در ایران (دررژی برنامه اصل چهار ترومن ) خود آقای اردشیرزاهدی میباشد. این بخش که بیش ازیک سوم کتاب را تشکیل میدهد ، مملوست ازعکسهای خانوادگی که تا حدودی میتواند کسل کننده باشد، مگراینکه آدمی نام خانوادگی اش زاهدی باشد یا پیرنیا. در این میان تنها سرگذشت آقای فضل االله زاهدی (علیرغم یک کلاغ، چهل کلاغ بودنش) وزندگی نامه (هرچند کوتاه) زنده یادان حسن پیرنیا (مشیرالدوله) و حسین پیرنیا (موتمن الملک) ارزش خواندن دارد.
بخش دوم شامل کودتای ٢٨ مرداد است که آقای اردشیر زاهدی ازآن بعنوان "وقایع بیست و هشت مرداد" نام میبرد و درفصل " پنج روز بحرانی" بزرگترین و وقیح ترین دروغها را به خیال خودشان تحویل خواننده میدهند.
بخش سوم و آخری آن نیزسرگذشت آقای اردشیرزاهدی دوران اوج خود، نخست تحت عنوان سفیر ایران در انگلیس و آمریکا و پس از آن در سمت وزیر امورخارجه پنج سال ( از١٣٤٥ تا ١٣٥٠ ) میباشد. درسا ل ١٣٥٠ بعد ازشکست و ناتوانی اش جهت کسب مقام نخست وزیری از پدر زن تاجدارش، دوباره تا دیماه ٧ ١٣٥درسمت سفیرایران درآمریکا باقی میماند.
هرقدرآقای اردشیرزاهدی دراین دو بخش از زیرتوضیح درست وحسابی وقایع مهم سرباززده وخسیسی بخرج میدهد، ولی درعوض تا جا دارد درچاپ عکسهای خانوداگی، سلطنتی ویا با اشخاص مهم سیاسی چند دهه پیشین (حتی ازمعشوق پیشین خود الیزابت تیلور) گشاده دستی کرده و کلی عکسها ونقاشیهای پُتریت سانتیمانتال ازخود و پدرش، را بخورد خواننده میدهد.

جاه طلبی های فضل الله زاهدی
بنا برتعریف ظریفی، اصولا تالیف خاطرات زندگی هر کس، بازگوئی اسراردیگران ودرمواردی حتی تهمت زدن به هرکس دیگری است بجزخودِ راوی . ولی بازهم، با دست و دل بازی زیاد، این تعریف نیزشامل حال خاطرات آقای اردشیرزاهدی نمیشود. چرا؟ زیرا که آقای اردشیرزاهدی یک سو به عنوان داماد محمد رضا پهلوی و همسرپیشین شاهدخت شهناز پهلوی و ازسوی دیگرفرزند آقای فضل الله زاهدی میباشد و لذا هیچ چیزمنفی درباره آنان نیزندارد، جزتعریف نیکی ازاین دو. حتی زمانی که صحبت برسراختلاف شدید بین محمد رضا پهلوی و پدراوست. اختلافی که در سال١٣٣٤ با خاتمه نخست وزیری آقای فضل الله زاهدی وعزل و تبعید (هر چند غیررسمی) او به مونترو درسوئیس پایان میپذیرد. البته علت این دفاع و هواداری از پدرو پدرزن تنها ازاین لحاظ سرزنش است که صحبت برسربازگوئی و روشن نمودن اختلافات سیاسی و برداشتهای این دو شخص دریکی ازسرنوشت سازترین دوران تاریخی ایران در میان بوده است و نه به عنوان دو فرد و دو شخصیت خانوادگی. بی شک کسی هم انتظاربدگوئی به پدر وپدرزن ازسوی آقای اردشیرزاهدی را ندارد، ولی دراین صورت باز میبایستی ازآقای اردشیرزاهدی پرسید که پس دلیل روایت این خاطرات چه بوده است؟ خوب همه جهان میدانند که او پسریک نخست وزیرجنجالی و داماد شاه پیشین ایران بوده است و به همین دلیل است که او متاسفانه در باره اختلافات اساسی این دو فرد، چیز نوئی را درنوشتارخود ارائه نمیدهد. ولی ازآنجائیکه ایشان بلاخره مجبوراست که دلیلی برای عزل پدرش از شاه ارائه دهد، مینویسد که پدریعنی آقای فضل الله زاهدی،
" با پیوستن ایران به پیمان بغدا د موافق نیست ....ولی. زاهدی ظاهراً پیمان بغداد را بهانه کرده بود واساساً مخالف دخالت شاه در کار دولت بود ومعتقد بود که شاه بایستی سلطنت کند و حکومتی ها باید مسئولیت داشته باشد" . (برگ ١٧٧)
مثلاً خیلی جالب بود اگرآقای اردشیرزاهدی لطف میکردند وتوضیح میدادند که اگرواقعاً دخالت شاه در کار دولت علت اصلی اختلاف و عزل پدرش از پست نخست وزیری بوده باشد پس فرق اختلاف آقای فضل الله زاهدی با دکترمصدق درچه بود؟ تمام عالم نیک میدانند که تمام اختلاف شاه و دکترمصدق درهمین جمله معروف مصدق بود که میگفت " شاه باید سلطنت کند نه حکومت" . اگرآقای اردشیر زاهدی واقعاً به این دلیلی که مینویسند اعتقاد دارند، پس لطفاً به نسل امروز ایران پاسخ دهند که چرا آقای فضل الله زاهدی برضد حکومت مصدق با شاه همدست شد؟ ( بدون اینکه اصلاً وارد کودتا بودن روز ٢٨ مرداد گردیم).
آقای اردشیرزاهدی دو پاسخ خواهند داشت: یا باید اقرارکنند که پدرشان، آقای فضل الله زاهدی، آنقدرخرفت واحمق بودند که بایستی دو سال تمام برایران حکومت کنند تا متوجه سخن مصدق، که مخالف با دخالت شاه دراموردولت بود برسد. که حتما اینچنین نبوده است، به ویژه با تعریفاتی که ازهوش و ذکاوت پدردر کتاب پسرازآن سخن رفته است. درغیراینصورت هیچ اختلاف فکری بین آقای فضل الله زاهدی و دکترمصدق وجود نداشته است و هر دو مشروطه خواه واقعی و تمام عیار بودند که یکصدا و یک نفس میگفتند که: " شاه تو بایستی سلطنت کنی نه حکومت". حال دراینجا پرسشی دگرمطرح میشود و آنکه اگر آن ادعا دروغ نباشد، پس چرا اصولاً مردی همچون سرلشگر فضل الله زاهدی بایستی یک همفکر خود را از اریکه قدرت بزیربکشد (حالا کودتا یا بی کودتا)؟ اگرآقای فضل الله زاهدی واقعاً یک مشروطه خواه تمام عیارمانند دکترمصدق بود که نمیبایستی اصلاً فرمان (حکم حکومتی ) شاه را به رسمیت میشمرد؟ مگرنه اینکه طبق قانون اساسی مشروطه نخست وزیر میبایستی در مرحله اول از طرف مجلس شورای ملی انتخاب می شد و بعدأ به شاه معرفی می گرديد و نه اينکه شاه او را تعيين و بعدأ به مجلس اطلاع می داد؟ درست که مجلس هفدهم منحل شده بود، ولی خوب انتخابات دوره هژدهم که درراه بود و ایشان میتوانست تا انتخابات بعدی صبرکند. حالا بگذریم ازاینکه آقای سرلشگر فضل الله زاهدی به اتهام همدستی درقتل فجیع زنده یاد سرتیپ محمود افشارطوس، رئیس شهربانی تهران حکومت مصدق، تحت پیگرد قانونی بود و حتی برای دستگیریش هم جایزه تعیین شده بود، ولذا حقوقا نمیتوانست تا روشن شدن نقشش در قتل افشار طوس کاندید و لذا وکیل مجلس و یا نامزد پست نخست وزیری گردد. (لازم به تذکراست که درآن روزها زاهدی نخست بمجلس شورايملی پناهنده شده بود و این آيت الله سيد ابوالقاسم کاشانی رئيس مجلس شورای ملی بود که به او مصونيت داده بود. اما زمانيکه آيت الله کاشانی دوباره به رياست مجلس انتخاب نشد، فضل الله زاهدی هم مجلس شورايملی را شبانه ترک کرد زيرا ديگرنمی توانست ازحمايت آيت الله کاشانی برخوردار باشد و مصونيت خود را ازدست می داد).
جالب اینجاست که درکتاب ٣٦٠- برگی آقای اردشیرزاهدی ،حتی یکبارهم به نام زند ه یاد سرتیپ محمود افشار طوس برنمیخوریم! درصورتی که بنا براسناد خود سیا امکان موفقیت کودتا بدون این قتل ناجوانمردانه غیرممکن میبود، بطوریکه از این "تجربه" بعدها نیزاستفاده کرد. یکی از نخستین قتلی که بدست سیا درکودتای پینوشه بر علیه آلنده صورت پذیرفت، همانا قتل فجیع سرهنگ اشنایدررئیس شهربانی سان دیاگو، پایتخت شیلی بود.
اصولاً آقای اردشیرزاهدی ازذکرنامهایی که برایشان مسئله آور باشد گریزانند، چرا که ایشان حتی نامی ازرییس عملیاتی کودتا ، آقای کرمیت روزولت درکتابشان نمی برند. انگار نه انگار که ایشان وجود خارجی دارند. درحالیکه به نوشته استفن کینزر وخود روزولت درکتابهایشان ، ایندو، یعنی اردشیر و روزولت، بعد از پیروزی کودتا چند دقیقه درباغ سفارت آمریکا با هم رقصیده اند!! (رجوع شود به کتاب "همه مردان شاه" از استفن کینزر. برگ ٢٦٨. نشر پیکان چاپ تهران ١٣٨٢). درست که آقای اردشیرزاهدی به رقصیدن با بسیاری اززنان خوبرو ازجمله الیزابت تایلورو ژاکلین کندی به خود مینازد (برگ٣٠٧) ولی خوب جا داشت که لااقل آقای اردشیرزاهدی رقص با یک چنین مرد زشترویی همچون کرمیت روزولت را نیز بیاد میداشت.
پس چرا آقای فضل الله زاهدی تن به نخست وزیری شاه داد، با علم به اینکه این شاه همچو محمد علی شاه قاجاردشمن قسم خورده قانون اساسی مشروطه و لذا مخالف دکترمصدق بود؟ تنها دلیلی که میماند همان دلیل شخصیتی و جاه طلبی است که اتفاقاً آقای فضل الله زاهدی بدان خاطردر تمام خطه ایران زمین بدان مشهور بود. خود همین کتاب آقای اردشیرزاهدی مملوست از جاه طلبی های آقای فضل الله زاهدی. اصلاً یکی ازدلایل تامل بیش ازحدی که سیا و سازمان اطلاعاتی بریتانیا برسرانتخاب کردن آقای فضل الله زاهدی بعنوان نخست وزیر پیش ازکودتا از خود نشان داد، به همین علت بود. چون آقای فضل الله زاهدی درزمان حکومت رضا شاه، همچو او طرفدار هیتلرو آلمان نازی بود که به همین علت درزمان اشغال ایران در زمان جنگ جهانی دوم بدست متفقین دستگیر و به سرزمين فلسطین، تبعید شد. لذا همانطوریکه دراسناد سیا به قلم دانا لد ویلبر که در نیویورک تایمز بچاپ رسیده است، سیا و ام .ای ٦ به این سوابق ضد انگلیسی آقای فضل الله زاهدی هنوزبه چشم شک مینگریستند. ولی پس ازآنکه آنان مطمئن شدند که آقای فضل الله زاهدی مانند اکثررجل سیاسی جاه طلب، عضو دائمی حزب باد هستند و برای رسیدن به ریاست، طرفدارهرکس و نا کسی میشوند، به گذشته او به چشم اغماض نگریستند. حتی سیا و ام .ای ٦ برای تایید او، نظرشاهدخت اشرف را هم درسوییس جویا شده بودند. مسلماً آقای فضل الله زاهدی با شرکت و همدستی درقتل زنده یاد سرتیپ محمود افشار طوس، سرسپردگی وجاه طلبی کامل خود را به سیا و سازمان اطلاعاتی بریتانیا ثابت کرده بود.
برای خواندن متن کامل اسناد سیا که سال ٢٠٠٠ درنیویورک تایمز بچاپ رسیده است به این سایت روزنامه رجوع شود:
http://www.nytimes.com/library/world/mideast/041600iran-cia-index.html

گر رهزان تو باشی، صد کاروان توان زد
اشتهای سیری نا پذیر رشوه خواری آقای فضل الله زاهدی ازهمان روزهای قبل ازکودتا مشهود است. وی ٦٠٫٠٠٠ دلاری که روزولت بدو میدهد را کم میداند وحداقل دوبرابرآن را طلب میکند و آخر سرهم ١٣٠٫٠٠٠ دلار را از روزولت میگیرد تا آنطوریکه خودش! صلاح میداند اوباشان وفواحش لازم را برای راه انداختن شر و آشوب بخرد. پس ازکودتا هم او بلافاصله یک میلیون دلارازآن پنج میلیون دلاری را که آمریکا دراختیار دولت کودتا قرارداده بود، را میدزد. بطوریکه همان آقای فضل الله زاهدی که زندگی اش در قرض بوده و در حتی قادرنبود حتی خرج تحصیلی پسرش اردشیر بالغ بر١٧٠ دلارماهیانه، که حتی آن نیزکفاف خرج پسرش درآمریکا را نمیداد، بفرستد وماهها عقب میآفتاد، درعرض دو سه سال یک باره به یک مولتی میلیونرمبدل میگردد.
نگاهی به اوضاع مالی تيمسارفضل الله زاهدی پیش ازکودتا ٢٨مرداد بیفکنیم.
در خاطرات اردشیرخان آمده :
" نامه های پدر پی در پی میرسد که با سختی و میعشت و گرانی ارز و کمبود درامد روبروست. یکبار مینویسد. امسال ازاملاک همدان در حدود ده هزار تومان بیشتر حاصل نشد. تقریباً باید با قرض زندگی کنیم.....اردشیر کمبود مالی پدر را احساس میکند و در تعطیلات در ذوب آهن گازی ایندیانا و میوه چینی در کالیفرنیا و راه آهن در آلاسکا در آمدی کسب میکند. ارسال١٧٠ دلار ارز تحصیلی و مقری ماهیانه از سوی پدرنیز ماهها و هفته ها به تعویق میافتد" (برگ١١٧)
در جای دیگری میخوانیم که حتی پدرش قادر نیست که حتی تنها پسرش را برای یک دوره یکساله به دانشگاه بفرستد. اردشیر زاهدی درپاسخ به رئيس اصل چهار ترومن در ايران، ویلیام وارون، که چرا برای گذراندن یک دوره تخصصی به آمریکا نمیآید میگويد:
" آرزوی من در زمانیکه در یوتا تحصیل میکردم این بود که برای گذراندن یک دوره تکمیلی به هاروارد بروم ولی در آن زمان امکانات مالی اجازه نمیداد." (برگ١٣٦)
ولی همین آقای فضل الله زاهدی که حتی استطاعت مالی برای فرستادن اردشیر به یک دوره کوتاه تکمیلی را ندارد و حتی نمی توانست از پس یک حواله ١٧٠ دلاری در ماه به پسرش در آمریکا برآید، دو سال پس از کودتا ٢٨ مرداد، به راحتی یک قصرچند میلیون دلاری بنام "گل سرخ" در شهر مونتروی سوییس را خریداری میکند. کسی که چند میلیون دلارفقط خرج یک ویلا کند، پس حتما دستکم دوـ سه برابرآن را هم دربانک دارد. و هینطورهم هست چون ایشان بلا فاصله بعد ازآمدن به سوئیس وعلیرغم کهولت سنی که اردشیرنگران آن است ، یک کارخانه مدرن قند بنام همکتان درهمدان هم تاسیس میکند (برگ ٢٦٤). حالا پرسش من این است که این آقائی که چند سال قبل ازصدارت نخست وزيری نمی توانست حتی ١٧٠ دلار در ماه را به پسرش درآمریکا بفرستد، چطورپس از دو سال نخست وزیری توانسته بود یک کارخانه مدرن قند ویک قصرچند میلیون دلاری بخرد و حتی آن قصررا پاتوقی برای ملکه فوزیه و شاهدخت شهنازپهلوی کند (برگ٢٢٢ و ٢٥٨). ما حتی اگردرآمد یک نخست وزیرایران درآن سالها سی شمسی را ماهیانه پنج هزاردلار!! هم حساب کنیم، بازدرعرض دو سال ـ حتی اگر او یک شاهی از آن را هم خرج نمیکرد ـ نمیتوانسته بیش از١٢٠٫٠٠٠ دلار پس انذازکرده باشد. البته آقای زاهدی املاکی هم درهمدان داشت که ازقرار معلوم سالانه پولی حدود ده هزار تومان عایدی داشت (برگ ١١٧) . ما اگراین درآمد را ده برابرکنیم! (صد هزارتومان!! )، بازبا نرخ دلاری چهارتومان زمان مصدق، مبلغی بالغ بر پنجاه هزاردلاردر سال هم نمی شد! البته آقای زاهدی ادعای گروگذاشتن زمین و اموال خانوادگی دو میلیون تومانی هم دارد (برگ ١٨١) که باز اگر ما تمام آنها را جمع کنیم بازبا آن دهها میلیون دلاری که صرف تاسیس کارخانه مدرن آلمانی قند در همدان و خرید قصر و اتومبیل کادیلاک و پذیرایی های شاهانه نمیشود. البته بدون شک همین دومیلیون تومان هم دروغی بیش نیست وعلت ذکرآنهم بیشتر بدان خاطراست که شاه میخواست به فضل الله زاهدی پانصد هزارتومان ببخشد "چون میداند که در خارج پولی ندارد" (همان برگ) . فضل لله زاهدی به ادعای پسرش درکتاب، این پول را نمیگیرد ودرعوض اموال خانوادگی اش را به گرو میگذارد. عنوان کردن این موضوع با ذکر مبلغی چهاربرابرپول شاه، بیشک طعنه ای ازطرف فضل الله زاهدی بوده تا به شکلی نشانگر گدا صفتی شاه باشد. والا همانطور که پیشتر بدان اشاره رفت این بابا حتی ازعهده ارسال شهریه ١٧٠ دلاری اردشیرهم برنمیآمد.
البته دزدی کردنهای آنچنانی آقای فضل الله زاهدی ازملتی بسیارفقیر ـ آنهم پس ازتقریبا دو سال محاصره اقتصادی ایران ازسوی دنیای باخترـ تنها بیانگرحرص و آزآن مفلوک بوده است. برای روشن کردن دیگرجاه طلبیهای وی باید تا برگ٢٦٢ کتاب صبر کرد.

اثبات کودتای٢٨ مرداد ٣٢ و منسوخی تز قیام ملی
دربرگ٢٦٢ کتاب میتوان با یک تیردو نشان میتوان زد. درآنجا نه تنها جاه طلبی های فضل الله زاهدی را میتوان دید، بلکه با یک استنتاج منطقی و قیاسی میتوان ازلابلای آن نوشتار، رخداد کودتا ی ٢٨ مرداد را اثبات کرد. همان کودتایی که اردشیرزاهدی تا بدین روز و حتی دراین کتابش چموشانه آن را انکارمیکند. درواقع تمام زحمات اردشیر خان برای پنهان کردن حقایق کودتا و انکارآن درهمین چند سطربهدرمیرود.
دربرگ٢٦٢ کتاب آمده که درسال ١٣٣٩آقای فضل الله زاهدی رازی را به دوست بسیار صمیمی خود، آقای حسین دها، که به هیچکس تاکنون نگفته را بر ملا میکند :
"زاهدی به او میگوید: باید رازی را برای شما افشا کنم. و آن اینکه پس از احراز موفقیت در ٢٨ مرداد ، لوئئ هندرسون، سفیرکبیرآمریکا به نزد من آمد[و] تبریک گفت و اظهار داشت که وی حامل پیام مشترکی از سوی دولت آمریکا و انگلیس است و آن پیام این است که چنانکه میل دارید از محمد رضا شاه برای بازگشت به ایران دعوت نکنید و در راس جمهوری قرار بگیرید. مساله این است که دولت انگلستان به محمد رضا شاه اعتماد ندارد و مایل به بازگشت او به سلطنت نیست. زاهدی ادامه داد: خدا میداند که تا صبح نخوابیدم و فکر میکردم که چنانچه من رئیس جمهور شوم مسلماً محمد رضا و خواهر شیطانش مرا راحت نخواهند گذاشت. باید ازیکسو با شاه و خواهر و دوستانش دست وپنجه نرم کنم و از سوئی با ملیون و عوامل چپ در بیفتم. چه بسا امکان داشت سرلشکر دیگری برخیزد [و] بخواهد علیه من اقدام کند." (برگ٢٦٢ )
ملاحظه فرمودید. شاید هیچ کس دیگرو یا درهیچ جای دیگراین کتاب نتوان تا این اندازه و درهمین چند خط ساده، ذات واقعی تيمسار فضل الله زاهدی را تا این حد خوب شناخت.
اول اینکه نیک ببینید که آقای زاهدی که اینهمه دم ازقیام مردم و ملی ٢٨ مرداد (بجای کودتا) میزند، چطوراینجا اصلاً نامی ازمردم هم نمیبرد وچگونه "قیام ملی" تبدیل میشود به " احرازموفقیت در٢٨ مرداد".
دوم اینکه خواننده هشیاربا اندکی تامل میتواند به راحتی واقعه کودتای ٢٨ مرداد وشرکت فضل الله زاهدی درآن دید.نخست اینکه دراین چند سطردونکته را میتوان استخراج کرد:
الف ـ منظورهندرسون کودتا است. چون اولاً صحبت بر تغییر نظام ازسلطنت به جمهوری است و درثانی خود آقای فضل الله زاهدی در آخرین سطرمیگویید : " چه بسا امکان داشت سرلشکر دیگری برخیزد [و] بخواهد علیه من اقدام کند." که هرشخص کم هوش هم میداند که منظوراز " سرلشکر دیگری " و " علیه من اقدام کند " چیزدیگری جزکودتا نمیتوانسته باشد.
ب ـ با اینکه زمان ملاقات زاهدی با هندرسون ذکر نشده است ولی ما میدانیم که این ملاقات بعد از ٢٨ مرداد و پیش ٣١ مرداد که شاه هنوز دررم بسر میبرده است، بوقوع پیوسته است. چرا که هندرسون به او گفته که از" محمد رضا شاه برای بازگشت به ایران دعوت نکنید" . یعنی این ملاقات بین هندرسون و زاهدی بین ٢٩ و٣٠ مرداد رخ داده است. ملاقات آندو نمیتوانسته در روز ٢٨ مرداد انجام گرفته باشد، چون زاهدی مینویسد" پس از احراز موفقیت در ٢٨ مرداد" . افزون برآن تازه طرفهای هفت شب منزل مصدق سقوط میکند وعصر آنروزفضل الله زاهدی نخست درشهربانی تهران و پس از آن دردفتر باشگاه افسران، مشغول سرکوب اخرین دژهای طرفدارحکومت قانونی مصدق بود. روز٣١ مرداد هم نمیتوانسته باشد، چون شاه ساعت یازده صبح از ُرم وارد تهران شده است و زاهدی هم بیشک چند ساعت پیش ازآن به پیشواز شاه درفرودگاه رفته بود. درضمن مطرح نمودن چنین پیشنهاد جدی ازسوی هندرسن به زاهدی با در نظرگرفتن مدت زمان کمی که قبل از ورود از ورود شاه به ایران مانده بود، نمیتوانسته درخواست معقولی باشد. پس ملاقات بین هندرسون و زاهدی بین روزهای ٢٩ و٣٠ مرداد صورت پذیرفته بود.
با این وصف، دو دولت آمریکا وانگلیس درواقع تنها دوروز(٢٩و٣٠ مرداد) وقت داشته اند تا راجع به سرنگونی شاه بدست زاهدی و برقراری جمهوری نه تنها بحث که حتی موافقت کرده باشند. حالا ما فرض را براین بنا گذاریم که این دودولت درعرض چند دقیقه دراین مهم به موافقت رسیده باشند. ولی نکته مهم اینجاست که تصمیم این دو دولت میبایستی ضرورتاً بر این استوار بوده باشد که زاهدی در عرض این دو روز میتوانسته است با یک ارتش آماده به کودتا اين امر را به انجام برساند، وگرنه چرا اصولا چرچیل وآیزونهاور( که درآن روزها سخت درگیر جنگ کره و سروکله زدن با ژنرال مک آرتوری بودند که اصرار داشت تا بمب اتم برروی کره افکند و ازسوئی دیگرسخت مشغول پیگیری اوضاع کرملین و دعوای جانشینی رهبری پس ازمرگ استالین در شوروی بودند) میبایستی یک ثانیه ازوقت گرانبهایشان روی یک برنامه ای لرزان و پرشک و تردید صرف کنند. پس بنابراین ایندو شخص، چرچیل و آیزونهاور، دوتن ازمهمترین شخصیتهای سیاسی تاریخ آنروز، میبایستی صد درصد مطمئن بوده باشند که یک ارتش حَیّ وحاضر برهبری زاهدی آماده کودتا میبوده است. مگراینکه دراینصورت قبول کرده باشیم که تيمسارفضل الله زاهدی میتوانسته درعرض دو روز، ارتش ایران را آماده ی کودتا سا خته باشد! که این با هیچ عقل سالمی جور در نمی آید. تازه آنهم بعد ازمتقاعد ساختن آقای زاهدی که به ادعای خود ازمشروطه خواهان دو آتشه تشریف داشته اند. پس بنابراین عقل سلیم حکم میکند که چرچیل و آیزونهاور پیشا پیش میدانستند ومطمئن بوده اند که حداقل درروزهای ٢٩و٣٠ مرداد ٣٢ آقای فضل الله زاهدی یک ارتش آماده به کودتا را دراختیار و کنترل تام خود داشته است. پس ازاثبات این قضیه ، حال میتوان براحتی یک برهان دیگررا هم قبول کرد وآن اینکه اگرتهیه و آماده سازی یک ارتش کودتا درعرض دو روز "تقریبا محال" است، پس بنابراین انجام همان کار درعرض یک روز طبیعتا باز هم حداقل به همان اندازه دشوار و"تقریبا محال" میباشد.
پس طبق این منطق قیاسی :
آ قای فضل الله زاهدی میبایستی یک ارتش آماده به انجام کودتا را دریک روز پیش آن هم، یعنی در روز ٢٨مرداد٣٢، را دراختیار خود میداشته بود.
البته ازاین گزاره (قضیه) درست در بالا میتوان به یک گزاره (موضوع ) بدیعی دیگرهم رسید و آن اینکه ازآنجاییکه آقای فضل الله زاهدی اتفاقا درهمان روز٢٨مرداد ٣٢ ـ طی نبردی خونین و پس از حمله نظامی به خانه نخست وزیر قانونی و سایر مراکز دولتی ـ به قدرت رسیده است، پس میتوان به یک گزاره درست دیگرهم رسید و آنکه:
آقای فضل الله زاهدی میبایستی با استفاده از یک ارتش آماده به انجام کودتا، در روز ٢٨مرداد ٣٢ به قدرت رسیده باشد .
و این همان چیزی است که همه دنیا بدان واقفند بجزهمین آقای اردشیرزاهدی و دیگر دارودسته های کله شق شاه اللهی که هنوزمانند کبک سرشان را نه در برف (که مدتهاست زمستان به پایان رسیده است) و که درپوتین های سربازان کودتای آن دوره کرده اند و نمیخواهند باور کنند که ٢٨مرداد ٣٢ ،کودتایی بوده که درایران رخد داده است.
حال با اینکه آقای اردشیرزاهدی حداکثرسعی خود را دارد تا این مسئله را درلفافه و سربسته توضیح دهد، ولی بازمیتوان با موشکافی و دقت ازلابلای همان گفتار پوشیده او، با منطق و استدلال به قدرت رسیدن پدرش درطی یک کودتا واقف شد. واین نه بدان خاطراست که آقای اردشیرزاهدی نسنجیده این گفتار را بزبان آورده باشد، که کاملا مشهود است که آقای زاهدی و آن دو فامیل نزدیکشان ،منصوره و داریوش پیرنیا، وقت بسیاری روی تالیف این کتاب صرف کرده اند ، بلکه بخاطر روشن بود ن و آشکاربودن رخداد خودِ کودتا است که به هیچ شکل نمیتوان آن را انکارکرد. البته با اشارات بالا و ثابت کردن گزاره کودتای ٢٨مرداد ٣٢، آنهم بشکل یک قضیه ریاضی و منطقی، مسلما آقای اردشیرزاهدی و دیگر دارودسته های شاه اللهی بازاین واقعیت کودتا را انکارخواهند کرد. بقول خانم شیرین عبادی، بیدار کردن شخص خسُبیده درعرض چند ثانیه کاریست آسان. ولی آن کسی که خود را عمدا به خواب می زند را تا ابد هم نمیتوان بیدار کرد.
برگردیم به باقی مطلب دربرگ٢٦٢ کتاب تا یک دلیل ناب دیگر،دال برجاه طلبی سیری ناپذیر تيمسار فضل الله زاهدی ارائه دهم.
" زاهدی ادامه داد: خدا میداند که تا صبح نخوابیدم و فکر میکردم که چنانچه من رئیس جمهور شوم مسلماً محمد رضا و خواهر شیطانش مرا راحت نخواهند گذاشت. باید ازیکسو با شاه و خواهر و دوستانش دست وپنجه نرم کنم و از سوئی با ملیون و عوامل چپ در بیفتم. چه بسا امکان داشت سرلشکر دیگری برخیزد [و] بخواهد علیه من اقدام کند." (برگ٢٦٢ )
با نگاهی دقیق به این گفتارمیتوان دریافت که علیرغم ادعای مشروطه خواهی و اعلام وفاداری به شاه ازسوی فضل الله زاهدی، ایشان دستکم یک شب تمام روی این پیشنهاد دولتهای اجنبی واستعمارگر فکر کرده است، بطوریکه حتی از فکر" رئیس جمهور ی تا صبح نخوابیده است". وانگهی اوازترس مقابله با "محمد رضا و خواهر شیطانش" و از" سوئی با ملیون و عوامل چپ" و اینکه " چه بسا امکان داشت سرلشکر دیگری برخیزد [و] بخواهد علیه من اقدام کند" است که این پیشنهاد را رد میکند. (مقایسه کنید او را با راد مرد تاریخ، دکترمصدق ، که تا آخرین لحظه حتی پس از فرار شاه به رم بازبه نظام سلطنتی درایران وفا دار بود و اعلام نظام جمهوری در ایران را رد میکرد). یعنی اگراین سه عامل (مقابله با شاه و خواهرش، جدال با ملیون وعوامل چپ و امکان کودتای یک سرلشکردیگر برضد وی ) وجود نداشتند، ایشان خیال داشتند، طی یک کودتای دیگرپس ازکودتای ٢٨مرداد ٣٢ ، اینبارخود شخصا رییس جمهورایران بشوند. کودتایی که بیشک تلافات جانی آن دهها باربیشترازآن سیصد کشته درکودتای ٢٨مرداد میبود.
عجب !! درواقع آب نبوده والا فضل الله خان ما شناگر قابلی بودند. پس آنهمه ادعای آزادگی و مشروطه خواهی آقای فضل الله زاهدی کجا رفت؟ آقائی که این همه ادعای قانونی بودن حکم نخست وزیری خود و تاکید برقانون اساسی مشروطه را داشته را بنگرید که درفردای به قدرت رسیدن خود ، حداقل یک شب تمام نقشه براندازی نظام مشروطه را درسرپرانده است. وجالب اینکه بلا فاصله داد سخن ازرئیس جمهوری خود ایشان میرود و نه صرف یک تغییرنظام! عمق جاه طلبی آقای فضل الله زاهدی را می بینید؟ اصلاً درآنجا سخنی ازمنافع و یا نظرمردم را مشاهده میکنید؟ یعنی اگرایشان کودتا میکردند، قراربوده که خودشان هم مثل ژنرال پینوشه بلافاصله وبدون برگزاری انتخابات مردم رئیس جمهور بشوند! فقط او و او و باز او مطرح بوده است و بس.
و بانمکترازهرچیز دراین میان، چقدرجالب خود را لو داده و ازجدال وجنگ خود با " ملیون" نیز نام میبرد. او خودش دراینجا رسما اقرارمیکند که ازملیون نبوده است!! با اینکه خود اردشیر خان زاهدی خودشان را به آب و آتش زده اند تا درکتابشان ثابت کنند که پاپا جانشان فردی بسیارملی و غیور(بویژه در روز٢٨مرداد ٣٢) تشریف داشته اند.

ادامه دارد

چهارشنبه ۱۱ مهر ۱٣٨۶ - ٣ اکتبر ۲۰۰۷

هیچ نظری موجود نیست: