۱۳۸۷ مهر ۲۴, چهارشنبه

مستأجر آتي کاخ سفيد از کدام دريچه به جهان مي نگرد



نويسنده Michael KLARE
پروفسور تحقيقات در مورد صلح و امنيت جهاني در کالج همپشاير، در ايالات ماساچوست، و مؤلف «خون و نفت: خطرات و پيامدهاي وابستگي رو به افزايش آمريکا به نفت وارداتي»،
Henry Holt ، نيويورک، ٢٠٠٤.آخرين مقالات اين نويسنده:

اينک که کارزار انتخاباتي آمريکا به فرجام خويش نزديک مي شود، تجزيه و تحليل هاي آقايان جان مک کين و باراک اوباما از دشواري هاي بين المللي که ايالات متحده با آنها روبروست در موارد بسياري به يکديگر نزديک است. هردو بر تهديدهاي فراواني اصرار مي ورزند که بر کشور سنگيني مي کند و ناتواني دولت آقاي جورج دبليو بوش براي روياروئي با آنها را خاطر نشان مي سازند و خواستار تغييري بنيادين در استراژي ايالات متحده اند. با گوش سپردن به آنها اين احساس عجيب به انسان دست مي دهد که انگار هردوي آنها خود را براي پيروزي بر رئيس جمهوري نامزد کرده اند که دوران زمامداريش به سرآمده است.
با اينهمه چنانچه اندکي بهتر گوش فرا دهيم، اختلاف نظرها، بي پرده محسوس تر مي شوند به ويژه هنگامي که موضوع مخاطرات بيرون از مرزهاي کشور در ميان باشد. در حالي که آقاي مک کين به ويژه بر نفي و طرد کنش هاي روسيه در قالب عباراتي مي پردازد که يادآور دوران اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي است، آقاي اوباما مضمون هائي نظير گسترش سلاح هاي هسته اي، سلاح هاي بيولوژيک و تغييرات جوي را ترجيح مي دهد.
هردو از دميدن جان تاره اي به پيکر پيمان آتلانتيک شمالي داد سخن مي دهند: آقاي مک کين از آنرو که ايالات متحده باز جايگاه تاريخي خويش را در مقام سرکردگي [جهان غرب] بازيابد؛ آقاي اوباما به جهت آنکه مشارکت موزوني با اروپائيان پديد آورد. اختلاف ديدگاه هاي آنها نه صرفا در ظرايف بينش و نه در بلاغت، بلکه نشان از تضاد و تعارضي واقعي در درک و فهم معضلاتي دارد که امروزه پيش روي جهان قد برافراشته اند و در تشخيص بهترين شيوه روياروئي با آنهاست.
اين تضاد و تعارض به نحوي بازتاب سرگذشت زندگي و خميره هريک از نامزدهاست. آقاي مک کين ۷۲ سال دارد. او در گرماگرم جنگ سرد، در خانواده اي نظامي زيسته و شيفته و شيداي ارتش آمريکا و ارزش هاي آنست. او ميان سال هاي ۱۹۵۸ تا ۱۹۸۱ خلبان نيروي دريائي و شش سال در ويتنام شمالي اسير جنگي بوده است.
آقاي اوباما ۴۷ سال دارد. مادري بي همسر او را در اوضاع معيشتي متزلزل و پريشاني بزرگ کرده و پيش از آنکه سرانجام در منطقه شيکاگو رحل اقامت افکند بسيار از جائي به جاي ديگر رفته و حتي در اندونزي هم به سر برده است. او غالبا از تجربيات خويش در هماهنگ ساختن برنامه هاي اجتماعي و سامان بخشي اجتماع در برزن هاي تنگدست جنوب شهر که اثر عميقي بر حيات نوجواني وي باقي نهاده اند سخن مي گويد.
ناتو همپيماني همه دموکراسي ها
آقايان مک کين و اوباما در مواضع کنوني خود، ناچارند چنان سخن بگويند که از محدوده رفتار سياسي پذيرفتني فراتر نروند. بدينگونه هر دو نامزد در سخنان خود به ريشه کن ساختن تروريسم در خاورميانه و جلوگيري از دستيابي ايران به سلاح هسته اي اولويت داده اند. بدين منظور چنانچه نيازي باشد حتي دستيازي به دخالت نظامي را نيز در نظر مي گيرند. اما در پس اين اهداف مشترک، اختلافاتي در فهم و دريافت آندو نهفته است.
آقاي مک کين آشناي ارتش آمريکا در اوج اقتدار خويش در سال هاي آغازين جنگ سرد بوده و از اينرو منطقي است که بيداري روسيه به چشم وي مهلک ترين خطرها بيايد و استراتژي دفاعي وي بر چنان سازمان پيمان اتلانتيک شمالي (ناتو) تکيه زند که همانند آغاز کارش دست آموز واشنگتن باشد. مواضع و واژگان وي همان است که هري ترومن، دوايت آيزنهاور و جان فيتزجرالد کندي در قبال اتحاد شوروي مي نماياندند. او در سال ۲۰۰۷ نوشت «ملل غربي مي بايد نشان دهند که ناتو جبهه اي کاملا متحد از درياي بالتيک تا درياي سياه است و اين پيمان آغوش خويش را به روي تمام دموکراسي هائي مي گشايد که نيت دفاع از آزادي را دارند».
آقاي اوباما قضايا را به گونه ديگر مي بيند. گرچه وي مي تواند به محض آنکه سخن از آزادي و دموکراسي در ميان باشد، شور و حرارت خويش را به اثبات برساند با اينهمه عموما پرهيز از ستيزه را ترجيح مي دهد و مي کوشد همداستاني و اجماعي به دور اهداف مشترک پديد آورد. هنگامي که وي به دوران جواني گام نهاد جنگ سرد پايان يافته بود و چندان جاي شگفتي ندارد که همت خويش را بر مسائلي چون تروريسم، تسليحات بيولوژيک، اشاعه بيماري ايدز و گرم شدن کره زمين بگمارد که پس از فرو پاشي اتحاد شوروي روي نموده اند.
اين ناهمگوني چشم انداز تمامي مسائل ديپلوماتيک را در بر مي گيرد. اما پيش از آنکه ميان روسيه و گرجستان جنگ در گيرد، دامنه گسترده عدم توافق دو نامزد رياست جمهوري در باره عراق و ايران، مخالفت ژرف ميان جهانبيني آندو را پنهان ساخته بود.
مجادله بر سر حنگ عراق چنان بر مباحثات سياسي در ايالات متحده چيره گرديده بود که همه انتظار داشتند اين پرونده اهميت سرنوشت سازي در کارزار انتخاباتي رياست حمهوري به خود گيرد. در اين حرفي نيست که آقاي مک کين هوادار نگهداري سپاهيان آمريکا در عراق است، حال آنکه آقاي اوباما ميل دارد به سرعت نيروها را از آنجا فراخواند. با اينهمه اين عدم توافق فقط يکي از جنبه هاي شکافي است که آندو را از يکديگر جدا ساخته.
به نظر آقاي مک کين، عراق «جبهه اصلي» نبرد عليه تروريسم است، و هرگونه شکستي در اين جبهه به رشد جبران ناپذير اين پديده در جهان خواهد انجاميد. در مقابل به چشم آقاي اوباما عراق هرگز جبهه سرنوشت سازي نيامده که براي پيروزي در آن بايد کوشيد، بلکه مؤثرتر آن است که القاعده را در افغانستان و پاکستان تعقيب کرد (به مقاله اي در اينباره در همين شماره مراجعه فرمائيد). چنانچه وي پيروز گردد، بخش بزرگي از سپاهياني که در عراق مستقر شده اند را از آنجا بيرون خواهد کشيد و حضور نظامي آمريکا در افغانستان را تقويت خواهد کرد تا پايگاه هاي القاعده و طالبان را در امتداد مرزهاي اين کشور با پاکستان ويران سازند. او همچنين اعلام کرده است که با حمله به مواضع سازمان تروريستي در سرزمين پاکستان روي خوش نشان خواهد داد، يعني همان تاکتيکي که دولت بوش از چندي پيش اختيار کرده است.
نگهداري سربازان در عراق يا بيرون کشيدن سريع سپاهيان از ميدان هاي جنگ
اين اختلاف ديدگاه ها هرچند محسوس اند، با اينهمه بيشتر در حيطه روش ها جاي دارند تا در آموزه ها (دکترين). مي توان فرايند مشابهي را درباره دستيابي رژيم اسلامي ايران به فناوري هسته اي مشاهده کرد. به ظاهر هردو کانديدا در اين باره مخالف يکديگرند: آقاي اوباما گفتگوي مستقيم ميان واشنگتن و تهران را به منظور تعليق برنامه تغليظ اورانيوم ايران تجويز مي کند، و آقاي مک کين اين روش را مطلقا مردود مي شمارد.
با اينهمه، هردو نامزد دسترسي ايران به انرژي اتمي را ناپذيرفتني مي يابند و در آن هم رأي اند. آنها دستيازي به مجازات هاي اقتصادي براي به زانو درآوردن ايران را تائيد مي کنند و چنانچه معلوم شود که اين اقدامات ناکافي اند حمله نظامي را نيز از نظر دور نمي دارند. در اين باره هم، اختلاف بينش آنها ماهيتي مقطعي و نه ريشه در ساختار انديشه آنها دارد.
جنگ در گرجستان و قفقاز در عوض گسل ژرف ميان آندو را آشکار ساخته است. در نخستين اظهار نظرهاي خود در باره اين ستيزه، آقاي اوباما دو متخاصم را فراخوانده بود تا گفتگو بايکديگر را آغاز کنند. وي در تاريخ ۸ اوت اعلام داشت که «براي آنکه گرجستان با ثبات بماند، لازم است که همه اطراف مخاصمه بدور ميز مذاکره گرد آيند». اندکي بعد او لحن خويش را تندتر کرد تا مسکو را متهم سازد که بدون انگيزه اي پذيرفتني به گرجستان يورش برده است و خواستار عقب نشيني سپاهيان روسي شد. اما وي ترجيح خويش را به حل و فصل مناقشه از راه ميانجيگري به خوبي آشکار ساخته بود.
آقاي مک کين به شيوه مألوف خود واکنش بسيار جنگجويانه تري نشان داد. وي بدون آنکه کوچکترين حرفي از حمله روز ۷ اوت گرجستان به اوستياي جنوبي به ميان آورد، گفت اصلا جاي بحث و گفتگو نيست. بايد روسيه را به جهت تجاوز ناحق به گرجستان با شدت و حدت محکوم ساخت، و اين کشور را از «جامعه بين المللي» طرد کرد (۱).
اختلاف ژرف روياروي روسيه
بر زمينه تأثيرات ژرف اين ستيزه است که چاره جوئي هاي دو نامزد رياست جمهوري بيش از همه از يکديگر فاصله مي گيرد. به نظر آقاي اوباما، به محض آنکه روس ها به ترتيبات صلح جويانه تري روي آورند، ترميم زيان هائي که اين جنگ در مناسبات ميان روسيه و آمريکا به بار آورده ممکن است. وي در روز ۱۱ اوت اعلام داشت که «بگذاريد منظور خود را روشن بيان کنم، ما ميل داريم مشارکت با حکومت روسيه و پيوند هاي دوستانه با مردم اين کشور را گسترش دهيم». اما به زعم آقاي مک کين هرگز حرفي از اين دست نبايد به ميان آورد. برعکس هدف وي آنست که روسيه را با اخراج از گروه هشت کشور پيشرفته، با دادن کمک هاي نظامي و مالي به کشورهاي همسايه هوادار غرب و به خصوص با پذيرفتن گرجستان و اوکرائين به ناتو به اطاعت واداشت. بدينگونه دو کشور اخير با حمايت نظامي آمريکا و اروپا در صورت تجاوز روسيه آسودگي خاطر خواهند يافت.
نامزد جمهوريخواه از بيان صريح جزئيات پيشنهاد خويش مي پرهيزد، اما شکي باقي نمي گذارد که در اصول اقدام وي مؤلفه نظامي سنگين دارد. روز ۱۱ اوت او پيشنهاد کرد که ايالات متحده و همپيمانانش «با اوکرائين و تمام کشورهائي که دستخوش [مخاطره] اند در باره اقداماتي به هماهنگي برسند که استقلال آنها را تضمين کند» و فوريت چنين ابتکاري را «در اين برهه که ناوگان روسيه در درياي سياه، آبهاي سرزميني گرجستان را اشغال کرده است و يک پايگاه دريائي در کريمه را در اختيار دارد» خاطر نشان ساخت. هرچند وي بيش از آن نگفته است، اما آشکارا به امکان گسيل واحد هاي آمريکائي و يا ناتو اشاره دارد تا قرينه حضور نيروي دريائي روسيه باشند که ديري است در درياي سياه استقرار يافته اند.
در همان بيانيه، او ايالات متحده را فراخواند تا فرماندهي عملياتي را بر عهده گيرد که هدف آن «تقويت حفاظت از خط لوله نفتي باکو – تفليس– جيهان» است، عملياتي که مي تواند تا استقرار سپاهيان آمريکائي در گرجستان، آذربايجان و در مناطق همسايه آنها پيش رود.
تحول مناسبات ميان ايالات متحده و اتحاديه اروپا بستگي فراواني به نامزدي دارد که به رياست جمهوري برگزيده خواهد شد. آقاي اوباما غالبا مطرح مي کند که تسخير عراق تا چه اندازه آسيب و صدمه براي کشور به بار آورده است. او سخت آرزو دارد که تفاهمي بر پايه تقسيم عادلانه تر قدرت را احيا کند. آقاي مک کين بيش از آقاي اوباما آثار منفي يکه تازي دولت بوش را انکار نمي کند و تأکيد دارد که وي نيز رويکردي بر پايه همکاري بيشتر را برخواهد گزيد. اما در گفته هايش همواره نقش رهبري را به واشنگتن مي بخشد. بدينسان، در سخنراني ۲۶ اوت به انتقاد از موضع آقاي اوباما در باره بحران در گرجستان پرداخت و اعلام کرد غرب به يمن «وحدت دموکراسي هاي بزرگ به رهبري قاطع و عزم راسخ ايالات متحده» در جنگ سرد به پيروزي دست يافت. آثاري که چنين بينشي در بر دارد روشن است: دموکراسي هاي غربي بايد تحت اقتدار «مصمم ايالات متحده» گرد آيند تا روسيه را به تسليم وادارند.
ستيزه قفقاز اين اثر را داشت که به خوبي نشان دهد که رويکرد سياست خارجي دو مدعي فرمانروائي بر کاخ سفيد چه اندازه متفاوت است. پيش از بروز اين ستيزه، بزرگترين عدم توافق بر سر استراتژي نبرد عليه تروريسم بود (عراق يا افعانستان). امروز مي توان آنچه آنها را از هم جدا مي کند طور ديگري خلاصه کرد. به چشم کساني که از آقاي اوباما پشتيباني مي کنند او کسي است که رو به سوي آينده گردانده و نگران آشفتگي هائي است که کره خاک را به آشوب کشانده در حالي که آقاي مک کين به پشت سر مي نگرد و هنوز در دوران جنگ سرد به سر مي برد، دوراني که جهان به دور رقابت ميان ايالات متحده و اتحاد شوروي سامان مي يافت.
زيرنويس ها
۱- مقاله ژان ردواني «بازي "بزرگان" در اوستيا» را در شماره ماه سپتامبر ۲۰۰۸ لوموند ديپلوماتيک مطاله فرمائيد.

ديوان بلخ در لاهه, ديکتاتورهای خودی و غير خودی - توفان


ديوان بلخ در لاهه, ديکتاتورهای خودی و غير خودی - توفان ديوان بلخ در لاهه ديکتاتورهای خودی و غير خودی نشريات تبليغاتی غرب امپرياليستی پر است از حکم دستگيری آقای البشير. آقای البشير يک فرد عادی نيست رئيس جمهور کشور مستقل سودان است. قرار دستگيری وی را دادگاه معروف کيفری جهانی که مرکزش در کشور هلند است صادر کرده است. اين همان دادگاهی است که بخودش اجازه می دهد از قيافه هر کس که خوشش نيامد با بستن چند اتهام راست و دروغ قبل از دستگيري، حکم اعدامش را صادر کند. در ايران اسلامی وقتی می خواهند از کسی انتقام بگيرند بر اساس همان قانون قصاص عمل می کنند. در اروپای متمدن هر کس نوکری امپرياليستها را نکند قصاصش می کنند. ما ايرانيها به اين نمايش دادگاه بلخ می گوئيم که فعلا مرکزش از بلخ به لاهه منتقل شده است. دادگاه کيفری جهانی مدعی است که برای جنايتکاران جنگی و رهبران جنايتکار جهانی حکم بازداشت صادر کرده و آنها را محاکمه می کند تا کسی در جهان خدائی نکرده به اين فکر نباشد که می تواند بدون مجازات دارفانی را وداع گويد، می تواند حقوق بشر را نقض کند و يا شکنجه را برسميت بشناسد. دادگاه کيفری جهانی خود را قيم عالم جا می زند و با تبليغات گوشخراش از �حقوق بشر�، �دموکراسی� دفاع کرده و خود را حامی آن جلوه می دهد. دادگاه کيفری جهانی مرکز مشتی بازيگران سياسی مزور دو چهره است که با يک کوزه شيره راه افتاده و سر مردم را کلاه می گذارند. کسی که اين قرارهای بازداشت را صادر می کند آقای مورنو اوکامپو است. وی تا کنون برای دو تن از افراد بلند پايه سودان بجرم کشتار مردم دارفو قرار مجرميت صادر کرده است. وی در تائيد اقداماتش به نشريه زود دويچه تسايتونگ آلمان گفت: �چنانچه از جنايات جديد جنگی جلوگيری نشود و مسئولين مجازات نشوند اين نشانه مسئوليت رهبران دولت از جنبه حقوق جزائی است�(زوددويچه تسايتونگ 12تا 13 ژوئن 2008). تبليغات غربی بدون ارائه سندی از کشتار 300 هزار تن مردم دارفو صحبت می کند تو گوئی ارتش آمريکا به جای عراق به دارفو تجاوز کرده است. وی اضافه کرد که اين بی تفاوتی می تواند برای رئيس جمهور آقای عمر البشير عواقب داشته باشد. احمد موسی علی مدير انجمن آلمانی کمک به دارفو از حکم دادگاه کيفری جهانی پشتيبانی نموده و اظهار داشت: �به نقض حقوق بشر بايد برخورد کرد. حکم دستگيري، هشداری به همه ديکتاتورهای اين دنياست� وی افزود �تعقيب البشير برای انسانهای دارفو نشانه مهمی است که ببينند دنيا با آنها همدردی می کند�.(در همان مقاله). طبيعتا آقای احمد علی يا سبيلش را امپرياليست آلمان بخاطر بوی نفت در دارفو چرب کرده است و يا آنقدر مغزش کوچک است که از خودش نمی پرسد پس با اين يال و کوپال دادگاه کيفری جهانی چرا ديکتاتورها هنوز بر سر کارند و خون مردم را می خورند. حقيقت اين است که ديکتاتورها و مستبدين و شکنجه گران و آدمکشان از زاويه چشم امپرياليستها و نوکرانشان خوب و بد دارند. همه آن آدمکشان حرفه ای و جنايتکاران شقی که از منافع امپرياليستها و کنسرنها دفاع می کنند تا موقعيکه تاريخ مصرفشان باطل نشده است بزرگترين مديران و متحدين با کياست بوده که در زمره دوستان جنايتکاران واقعی که امپرياليستها باشند به حساب می آيند. به فهرست اسامی شاه، سوهارتو، کرزاي، انور سادات، حسنی مبارک، ملک حسين، ملک حسن، توچمان، پينوشه، فوجيمور، اوريبِ، و..نگاه کنيد تا چشم و گوشتان باز شود. همينکه تاريخ مصرف آنها به پايان رسيد و يا با تغيير جهت از منافع رقبای امپرياليستهای غربی به حمايت برخاستند و يا حتی عليرغم ديکتاتوری واستبدادشان از استقلال ملی کشورشان حمايت کردند آنوقت است که موج اتهام به سوی آنها سرايز می شود و پرونده سالهای پيش آنها نيز از بايگانيهای امپرياليستها بيرون می ريزد تا با ايجاد افکار عمومی منافع آزمندانه خويش را جا بيندازند. هر انسان آزاده ای آرزو دارد که دادگاهی عدالتخواه در جهان پيدا شود که تمام جنايتکاران ضد بشر را به محاکمه بکشد تا برای همه سرمشق باشد. تا همه ببينند و بفهمند که نمی شود با انسانها روش ضد انسانی داشت. نمی شود برای حفظ منافع طبقاتی استثمارگرانه بشريت را به خاک و خون کشيد و سر سالم بدر برد. قلب ميليونها بشر روی زمين برای چنين عدالتی و برای اجرای بدون قيد وشرط آن می تپد. هيچ انسان آزاده ای نمی تواندبا اين افکار و انديشه به مخالفت برخيزد. مشکل از جائی شروع می شود که دادگاه کيفری جهانی بخود اجازه می دهد نقش پليس و دادستان و قاضی و مفسر را خود بازی کند. هر کس که در جهان موی دماغ آقايان بود بيکباره برايش پرونده سازی می کنند و دربوقهای تبليغاتی می دمند که در پی تعقيب جنايتکار هستند. تا وی را دستگير نکرده و به جزای اعمال زشت و يا از نظر دادگاه کيفری زشت نرسد از پای نمی نشينند. هر قوه قضائيه ای نياز به توانائی اجرائی دارد. نياز دارد که قوه ای حکم صادره را به اجراء بگذارد در غير اين صورت صدور اين احکام مثل چکهای بی محل است در کشوی ميز قاضی باد می خورد. آن عامل اجرائی در اينجا ممالک امپرياليستی اروپا و در راسشان آلمان است. حتی امپرياليست آمريکا برای رای اين دادگاه پشيزی ارزش قايل نيست و تصميمات آن را برسميت نمی شناسد. آمريکايها با بی شرمی گفته اند که اين دادگاه حق ندارد هيچ آمريکائی را محاکمه کند و اگر روزی روزگاری پای يک جنايتکار آمريکائی بر کرسی اتهام اين دادگاه رسيد امپرياليست آمريکا حق دارد به کشور هلند حمله کند و تبعه آمريکائی را از زندانهای ديوان کيفری جهانی رهائی بخشد. پنتاگون طرحهای حمله به هلند را نيز آماده دارد. در حقيقت ديوان کيفری جهانی ابزار اعمال قدرت و قلدری اروپائی هاست تا مخالفين خويش را با اين تاکتيک جديد از بين ببرند. ماهيت اين �عدالتخواهی� و يا �عدالتجوئی� چيز ديگری جز تقويت نزادپرستی و استعمار نيست. به سخنان ترش و شيرين انديشمندان و مبلغان امپرياليستی نبايد گوش داد و فريب اکاذيب آنها را خورد بايد ماهيت اين ديوان داوری تقلبی امپرياليستی را شناخت. با حکم اين ديوان ميلوسوويچ رهبر مردم يوگسلاوی را دستگير کردند و وقتی قادر نشدند با اسناد تقلبی و مسخره وی را محکوم کنند وی را در زندان کشتند و نامش را مرگ ناشی از بيماری جلوه دادند. در حاليکه جنايتکاران جنگی که فاجعه يوگسلاوی را بوجود آوردند و مناطق غير نظامی را در بلگراد بمباران کردند و دسته دسته نازيها را به يوگسلاوی برای تجزيه آن کشور با پول و تسليحات و جنگ روانی و اشاعه اکاذيب ارسال کردند در وزارت خارجه آلمان و در ستاد ناتو نشسته بودند و برای جنايت عليه بشريت نقشه می کشيدند. هم اکنون يکی از قاچاقچيان مافيائی که مورد تعقيب بين المللی است به عنوان رهبر مردم کوزوو زير چتر حمايت ناتو و آلمان و آمريکا قرار دارد و جناياتش عليه بشريت بياری همين دادگاه کيفری جهانی کتمان می شود. زيرا امپرياليستهای اروپائی به چنين سگهای زنجيری برای پياده کردن آخرين پرده نمايش تجزيه يوگسلاوی نياز دارند. جرج بوش پدر و پسر جنايتکار جنگی اند. زيرا هم در يوگوسلاوی و هم در عراق از گلوله های راديو آکتيو برای درهم شکستن مقاومت مردم استفاده کردند. مناطق عظيمی در يوگسلاوی و عراق به مواد راديو آکتيو آلوده شده است. و جان ميليونها انسان در خطر است. امپرياليستها به دولت صدام حسين گاز و سلاحهای کشتار جمعی شيميائی دادند تا عليه ايران و اکراد عراق بکار برد ولی کاسه کوزه ها را بر سر صدام حسين شکاندند. آنها شهر فلوجه را با ساکنينش با بمب فسفات سوزاندند و بر سر مردم عراق و افغانستان بمبهای خوشه ای می ريزند. صهيونيستها ميلونها بمب خوشه ای در زمان تجاوز به جنوب لبنان به آن کشور پرتاب کرده اند و هزاران نفر را به قتل رسانده اند ولی آقای ايهود اولمرت نخست وزير دزد اسرائيل مانند اسلاف خود با گردن افراشته به اين جنايات خود عليه �تروريسم� افتخار کرده ايران را با بمب اتمی تهديد می کند. امپرياليستها دادگاه ابوغريب در عراق براه انداختند، دادگاه گوانتانامو برپا ساختند، از نظر قانونی شکنجه کردن را که عملی زشت و ضد انسانی است رسمی و قانونی کردند، آدمربائی و گروگانگيری را تا سطوح دولتی ارتقاء دادند و به دول تروريست بدل شدند. آمريکائيها با ياری آلمانها و انگليسها و ساير دول اروپائی شبکه ای جاسوسی برای آدمربائی در جهان ايجاد کردند و می کنند. در فلسطين به بهانه اينکه چرا مردم به سازمان حماس در يک انتخابات دموکراتيک رای داده اند و نوکر آنها محمود عباس انتخاب نشده است مردم را به گرسنگی و تشنگی محکوم کرده اند و آنها را روزانه می کشند. از حقوق بشر آنها دادگاه کيفری جهانی سخن نمی راند، از اين سخن نمی راند که 5/1 ميليون انسان در اسارت بسر می برند و جز از حق مردن از ساير حقوق محرومند. اين دادگاه کيفری جهانی رگ غيرتش به جوش نمی آيد که حکم دستگيری اين جنايتکاران را صادر کند. رئيس جمهور کلمبيا با ايجاد جوخه های مرگ هزاران نفر را در کلمبيا نابوده کرده است و عليرغم بدنامی حکمی عليه وی صادر نمی شود. ژنرال پينوشه جنايتکار را همه می شناسند. وقتی عليه وی اعلام جرم شد دولت انگلستان با حقه بازی وی را از زير تيغ داوری عمومی رهائی بخشيد و به کشور شيلی فراريش داد تا با خيال راحت ادامه زندگی خويش را بگذراند. در آن زمان دادگاه کيفری جهانی صدايش در نيامد. حالا که دادگاه کيفری جهانی دست به اعتراض زده بوی نفت دارفو را چشيده است که بيشتر زير نفوذ چينی هاست. مبارزه امپرياليستهای غربی با آقای البشير و يا موگابه و يا نظاير آنها دلسوزی برای حقوق بشر نيست دلسوزی برای منافع از دست رفته است. اين دادگاه مسخره کوشيد در شورای امنيت سازمان ملل بر ضد حکومت مستقل سودان به دسيسه دست بزند. دول چين ، روسيه، ويتنام، اتحاديه آفريقا، اتحاديه عرب و ممالک اسلامی و بسياری ممالک ديگر جهان با اين تزوير و دسيسه به مقابله برخاستند و نقشه شوم اين �عدالتخواهان� تقلبی را که دزدان با چراغ هستند خنثی کردند. حزب ما هوادار حقوق انسانهاست و برای آن مبارزه می کند. حزب ما هوادار استقلال کشورهاست و از آن دفاع می کند. حزب ما موافق محاکمه جنايتکاران است باين جهت پيشنهاد می کند روسای جمهور و نخست وزيران آمريکا، انگلستان، آلمان، فرانسه، روسيه، ايتاليا، استراليا و اسرائيل که در کشتار مردم جهان نقش فعال داشته اند در يک دادگاه جهانی محاکمه شوند تا معلوم شود کدام شخصيتها در بمباران مردم يوگسلاوی دست داشته اند، در کشتار مردم عراق و افغانستان دست دارند و... دادگاهی که اين عمل را نکند مشروعيت محاکمه ديکتاتورها و مستبدين دست دوم را ندارد. اين دادگاه تنها اهرم فشار امپرياليستهاست تا استقلال ممالک را بزير پرسش ببرند و بخواهند مکانيسمی در جهان اختراع کنند که با اتکاء به آن در امور داخلی ممالک دخالت بی شرمانه کرده و حرمت حقوق بشر را از بين ببرند. اين دادگاه کار تزوير و دروغگوئی را به يک فضليت بدل کرده است. اين است که بايد نقش کثيف اين ديوان داوری تقلبی امپرياليستی را افشاء کرد و در مقابل تبليغات دروغين آن از استقلال ممالک و حق حاکميت ملی آنها حمايت نمود. دفاع از اين حقوق هرگز به معنی حمايت از ماهيت رژيمهای حاکم در اين ممالک نيست. همانگونه که ما از حقوق بشر صرفنظر از اينکه زن باشد يا مرد، مذهبی باشد يا غير مذهبي، مجرم باشد يا بی گناه... دفاع می کنيم از حق ملتها و دولتها نيز در اجرای حاکميت ملی خويش، در دفاع از استقلال و تماميت ارضی شان حمايت خواهيم کرد. اين امپرياليستها هستند که نخست استقلال و سپس حاکميت ملی را از بين برده تا براحتی بتوانند حقوق انسانها را با وحشيانه ترين وضعی شبيه آنچه در عراق و افغانستان و فلسطين می گذرد زير پا بگذارند.
بر گرفته ازتوفان شماره 102 شهريور ماه 1387 ارگان مرکزی حزب کارايران
www.toufan.org toufan@toufan.org