۱۳۸۹ مهر ۳۰, جمعه

علی اکبر آزاد: حقیقت بزرگترین سازمان چپ ایران ؟!


آغلز سخن: در این نوشتار کوتاه هیچ بغض و غر ضی در کار نیست و تنها هدف روشن کردن یک ابهام است. اشاره کردن به سازمان مورد اشاره، - سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) - بمنزلهء دشمنی با افرادی که فعلا در این سازمان هستند، نیست. چه بسا خیلی از آنها با نگارنده در زمان عضویت (نگارنده) در این سازمان دوست بوده اند. هدف بیشتر روشن شدن مسئله ای بنمام کمییت و کیفیت در این سازمان است. مسئلهء اصلی این است که این سازمان هم بر اساس پسوند عنوانش و هم غیر مستقیم این شبهه را در میان طیف سیاسی ایرانی بوجود آورده است که گویا بزرگترین سازمان چپ ایران بوده است. نگارنده خود در زمانیکه در این سازمان بود به این شبهه دچار گشته بود، اما واقعییت که در بیرون از کادرها و کلیشه ها ذهن انسان ها سیر می کند، داستان دیگری از این افسانه خود بزرگ بینی یا نارسیسیم سیاسی ، حزبی دارد. در زیر سعی می شود به نکاتی هر چند اندک در این باب توجه شود. نمی توان با مسائل سیاسی که در زمان حال بواسطهء استبدادی که بر کشور ایران حاکم است، ملزوما در مورد آمار سیاسی دقیق بود. اما و اگر در ایران حکومتی آزاد و دمکراتیک و بی غرض و مرض بود، براحتی علاقمند می توانست بر اساس آمار بی طرفانه به کمییتها پی ببرد.

کمییت و کیفیت سازمان فداییان (اکثریت): از لحاظ کمییت سازمان فداییان (اکثریت) که محصول انشعاب سازمان چریکهای فدایی خلق ایران بود، خود را اکثریت این بخش از فداییان می نامید و پسوند "اکثریت" هم دال بر این ادعا بود. قبل تر ادعا می شد که سازمان چریکها بزرگترین سازمان سیاسی ایران و حتی در میان چپ خاورمیانه بوده است. همگان اذعان دارند که رهبران فدایی خود بارها مدعی شده اند که بر اثر ضربات رژیم استبدادی پهلوی از سازمان چریکها تنها چند نفر توانستد تا آستانهء انقلاب زنده بمانند. و مراجعه به رهبران سازمان چریکها در مقطع و بعد از انقلاب این را ثابت می کند که کسانی که سکان رهبری فداییان را در دست گرفتند، خیلیهایشان قبلا رهبر نبوده و از زندان آزاد شده و جذب مرکزیت شده و رهبرشدند. در بدنه هم بیشتر عضوگیریها بواسطهء انقلاب 1357 و بعد از آن بود. پس این ادعا یا شایعهء بزرگترین سازمان چپ خاورمیانه نمی توانسته ، درست باشد. شکی نیست که بعد از انقلاب مردم زیادی، بخصوص جوانان به صفوف سازمان ها و احزاب سیاسی مخالف شاه پیوستند. از جمله تعداد زیادی به فداییان روی آوردند، اما چه تعداد به کدام سازمان پیوستند را نمی توان براحتی ارائه داد. چه بسا سازمانهای دیگر بیشترین افراد را داشتند و یا همگی با هم دهها برابر فداییان نفر داشتند.

نکتهء دیگر بر می گردد برمسئله ایی بنام اکثریت و اقلیت، در آنزمان که انشعاب بزرگ در میان فداییان در سال 1359 روی داد. شایعاتی بود که، بخش فداییان اقلیت در مقابل بخش اکثریت این ادعا را داشت که گویا آنها تنها در مرکزیت اقلیت بودند و الی در بدنه از نظر کمییت، اکثریت بودند و ادعای سازمان اکثریت، در مورد با خود همراه کردن اکثریت تشکیلات فداییان درست نیست. اگر از این هم بگذریم در بعد دیگر در جریان انشعاب بعدی در 16 آذر 1360 بخش زیادی از بدنه اکثریت تحت رهبری آقای علی کشتگر و آقای هلیل رودی و غیره... انشعاب کردند، پس بعد از این سازمان اکثریت نمی توانست همچنان اکثریت بماند. اما نکتهء بسیار مهم آنست که بعد از حملهء رژیم به سازمان اکثریت در سالهای 62-63 تعداد زیادی از اعضای اکثریت بواسطهء سخت تر شدند وضعییت این سازمان، از این سازمان کنده شدند و به زندگی عادی روی آوردند، پس باز هم تعداد کم شد. در جریان سرکوب و اعدامهای جمهوری اسلامی هم تعداد زیادی از اعضای این سازمان بوسیلهء رژیم در زندانها کشته یا اعدام شدند. درخارج از کشورو مهاجرت هم هر سال تعداد زیادی از اعضای سازمان فداییان اکثریت از این سازمان کناره گیری کرده اند، که این روند ادامه داشته است. پس از آن تعداد هم کمتر و کمتر شده است. در حال حاضر اگر نگاهی به اجلاس این سازمان شود، کل اعضای آن نمی تواند در حد اکثریت، مقایسه ای مورد اشاره باشد. سازمانی که ادعا می کند که تشکیلاتی در داخل کشورهم ندارد، نمی تواند حتی بر اساس تعداد هواداران و یا دوست داران احتمالی بزرگترین باشد. اگر آمار بر اساس تعداد هواداران باشد، چه بسا هوادران گروههای دیگر بیشتر باشند. اگر آمار نگرفته بر اساس اعضا هم باشد، چه بسا اعضای گروههای چپ موجود در خارج کشور بیشتر باشد.

اما در مورد کیفییت سازمان فداییان خلق ایران( اکثریت)، می توان به در اینجا به میزان موفقییت سیاستها و همخوانی ادعا ها با آنها اشاره کرد. سازمان فداییان اکثریت متاسفانه در مورد جمهوری اسلامی از اول تا الآن کارنامه ای چند گانه دارد. افراطی ترین هواداری از رژیمی که دیگر مبارزین را سرکوب می کرد در مقطع و اوایل دههء 60 شمسی در کارنامه این سازمان است. در توهمات بعدی در دههء 70 و 80 شمسی هم می توان کارنامه ای دیگر را اضافه کرد. تاکتیکهای غلط وبی مسئولیتانه در قبال بخش مخفی در داخل کشور در سالهای 1360، که به فاجعهء زندانی شدن، مرگ و آوارگی بخشی انجامید. رها کردن و در معضییت قرار دادن در زندگی مشقت بار بخشهایی دیگر از این انسانها را می توان یک کارنامهء دیگر بحساب آورد.

درحال حاضر سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)، عنوانی را بدنبال خود می کشد که حداقل در چند مورد مشخص نمی تواند، اسم این سازمان باشد. در این سازمان می توان نشان داد که تعداد بسیار کمی وجود دارند که به فدا کردن خود در راه آرمان و خلق اعتقاد داشته باشند، پس عنوان فدایی تنها می تواند اسمی به عاریت گرفته از گذشته باشد و الی معنای کاربردی در زمان حال را ندارد. پسوند اکثریت را هم با تو جه به کمییت این سازمان نمی توان درست دانست، چون تعداد زیادی از سازمانها وجود دارند، که خود را تحت نام فدایی می دانند و تعداد زیادی هم هستند که خود را از این سازمان جدا کرده اند، پس این سازمان نمی تواند اکثریت حتی فداییان باشد، چه برسد به سازمان اکثریت چپ ایران. در مقیاس دیگر بزرگترین سازمان چپ ایران هنوز تشکیل نشده است و نمی توان ادعا کرد که چه زمانی و توسط چه کسانی تشکیل خواهد شد. بزرگترین سازمان چپ را شاید به عناوینی به افراد بیشمار چپ منفرد ایرانی که به شیوه های مختلف تاثیرگذار هستند، متعلق دانست. نیرویی که شکل سازمانی مشخص ندارد این اجزاء منفرد را به حرکت در همهء عرصه های سیاسی وا می دارد. مبارزه دربخش زیادی از این عرصه ها که شامل آزادیخواهی و عدالت طلبی و مقابله با حکومت جمهوری اسلامی می باشند، در برنامه آنهاست. پس بر این اساس حقیقت وجود داشتن" بزرگترین سازمان چپ ایران" درقالب یک سازمان و حزب موجود را کسی براحتی نخواهد پذیرفت.

در آخر مفید است که همانطور که واقعییت وجود خارجی دارند، آنها را انعکاس داد، نه آنچه ادعا و یا شبه ادعا می شود. خود را به نشنیدن و ندیدن نشان دادن و عدم تلاش در اطلاع رسانی کار مفیدی در دراز مدت زندگی سیاسی نیست. درست گفتن در سیاست کار مفیدی است و حداقل ثمرهء این کار این است که اعتماد دیگران را می توان بیشتر جذب کرد و تحلیل گران هم خوبتر می توانند مسائل را در مورد ادعا و مدعی بسنجند. اگر شبهه ای است، آنرا هم باید روشن کرد، تا اعتماد و عدالت نسبی موجود هم بیشتر آسیب نبیند.

۲۲ مهرماه ۱۳۲۸ راهپيمايی دکتر محمد مصدق از خانه شماره ۱۰۹ به کاخ مرم

اميرشهاب رضويان ـ ويژه خبرنامه گويا

۲۲ مهرماه ۱۳۲۸ راهپيمايی دکتر محمد مصدق از خانه شماره ۱۰۹ به کاخ مرمر
به مناسبت اولين سالگرد درگذشت سيدمصطفی مترجم مدنی عکاس دوران ملی شدن صنعت نفت

عکسها از سيدمصطفی مترجم مدنی
پژوهش از اميرشهاب رضويان

تابستان سال ۱۳۸۲ گذارم افتاده بود به شمال فرانسه و در شهر استراسبورگ آقای سيدمصطفی مترجم مدنی، پسرعموی مادرم را ملاقات کردم. از کودکی به يادش داشتم و از مادرم شنيده بودم که در جوانی عکاسی می‏کرده است، به خانه‏اش رفتم و همسرش سرور خانم، که او هم دخترعموی مادرم است مادرانه پذيرايم شد. دو روز پيش آنها بودم و در خلال بازی تخته نرد و گپ و گفت‏های تاريخی کم کم فهميدم که مدنی عکاسی خبری را از اواخر دهه بيست آغاز کرده است و بسياری از عکسهای مربوط به آيت‏الله کاشانی و دکتر مصدق کار اوست. آرشيو بزرگی از نگاتيوهای سياه و سفيد دارد. پس از انقلاب در فرانسه مقيم شده است و به دنبال چاپ و نشر عکسهايش نبوده است. ديدارمان در فرانسه پايان يافت و شهريور ماه سال ۱۳۸۳، خوشبختانه مدنی برای مدتی کوتاه به تهران آمد، فرصت غنيمت بود و طی چند روز مصاحبه‏ای مفصل با او انجام دادم و توانستم از آرشيو عکسهای تاريخی‏اش تعدادی کپی تهيه کنم، مدنی که سالهای ميانی دهه هشتاد عمر را می‏گذراند، چندان حوصله آرشيو کردن آنها را نداشت. نگاتيوها در قطع ۱۲۰ و ۱۳۵ بود. در يکی از آلبومهايش به کنتاکهايی از عکسهای روز شکل گيری جبهه ملی برخوردم و مدنی سخاوتمندانه نگاتيوهايش را برای چاپ در اختيارم گذاشت که سريعاً نسخه‏ای از عکسهای منحصر به فردش تهيه کردم و نگاتيوها را به او عودت دادم.


سيدمصطفی مترجم مدنی

حافظه‏اش با وجود کبر سن هنوز خوب بود اما تاريخ دقيق وقايع را به خاطر نداشت. از روی تاريخ نگاتيوها فهميدم که موضوع مربوط به سال ۱۳۲۸ است و مربوط به تحصن دکتر مصدق و همراهانش در کاخ مرمر.
استاد ارجمند دکتر محمدباقر عاقلی که تا امروز فقط تلفنی با او تماس داشته‏ام به کتابخانه مرکز مطالعات تاريخ معاصر ايران راهنمايی‏ام کرد که مسوولان آنجا هم بزرگوارانه اجازه استفاده از منابع موجود در آنجا را به من دادند و توانستم، عکسهای موجود را با واقعه تاريخی تطبيق دهم. جالب اينجا بود که در هيچ يک از منابع، عکسی از اين روز تاريخی موجود نبود و اين بر ارزش کار مدنی به عنوان عکاسی که اين سندهای منحصر به فرد را از راهپيمايی دکتر مصدق از خانه‏اش تا کاخ مرمر تهيه کرده است، می‏افزود.


اميرشهاب رضويان و سيدمصطفی مترجم مدنی

درباره سيدمصطفی مدنی
متولد ۱۳۰۰ تهران، همدانی‏الاصل، فرزند سيدحسين مترجم مدنی (ملقب به مترجم نظام از طرف مظفرالدين شاه قاجار)، نواده سيدمحمود صديق‏الاشراف از بازرگانان معتبر همدان و نتيجه ميرعلی نقی لسان‏الملک مهردار و منشی مخصوص فتحعلی شاه است. از خانواده‏ای قديمی و ريشه‏دار که در تحقيقی ديگر به ساير وابستگان وی نيز پرداخته‏ام، خلاصه اين که شهيد مشروطيت سيدعبدالرزاق حکاک، از مجاهدان فاتح تهران، سازنده طرح عدل مظفر سردر مجلس و ميرزاده عشقی از ديگر چهره‏های خانواده وی هستند.


کارت نظارت بر انتخابات هفدهم مجلس شورا

مدنی در سال ۱۳۱۵ به کلاسهای علی دريابيگی که از آلمان به ايران برگشته است و در تاتر شهرداری برگزار می شود راه پيدا می‏کند و در آنجا دوره بازيگری می‏گذراند. پس از آن تا سالهای ۱۳۲۷ در تاترهای مختلف بازی می‏کند و در فيلم طوفان زندگی (۱۳۲۸) به کارگردانی علی دريابيگی هم ايفای نقشی کوچک به عهده اوست. به خاطر علاقه به عکاسی جذب حرفه عکاسی می‏شود و پس از آشنايی با آيت‏الله کاشانی، از کار تاتر فاصله گرفته، بيشتر به عکاسی می‏پردازد. خاطرات او بسيار شنيدنی است و اميدوارم که به زودی بتوانم ترتيب تدوين و ويرايش و انتشار آن را بدهم. مدنی عکسهای منحصر به فردی از دکتر مصدق، آيت ا... کاشانی، نواب صفوی، سيدحسين امامی، خليل طهماسبی، شمس قنات آبادی،دکتر مظفربقايی، حسين مکی، ابوالحسن حائری زاده و ديگر چهره های درگير در ماجراهای سالهای ۲۷ تا ۳۲ دارد. مدنی در سفر آيت الله کاشانی به مکه و لبنان به عنوان عکاس فيلمبردار و خبرنگار همراه وی بوده و عکسهای منحصر به فردی از ملاقاتهای کاشانی با ملک فيصل و روحانيون لبنانی برداشته است. وی در حلقه همراهان کاشانی با نواب صفوی آشنا می شود و عکسهايی نيز از وی برمی دارد، در مورد نواب به خاطر می آورد که: "نواب صفوی به من می گفت پسرعمو (چون هردو سيد بوديم) تو همه چيزت خوب است الا اين صورت تراشيدنت. من هم می گفتم: من صورتم را نمی تراشم، ماشين می کنم!"


کارت تحصيل در تئاتر شهرداری

مدنی می گويد در آن سالها فقط سه نفر با نام "مصطفی" مجاز به ورود به دربار بودند: مصطفی کاشانی، مصطفی الموتی و من (مصطفی مدنی).
مدنی فقط يک بار تعدادی از اين عکسها را در سالهای پس از انقلاب به حسين مکی داده است که مکی هم در مقابل يک جلد از کتاب سلطان احمد شاه قاجار، نوشته خودش را به او هديه کرده است.
پس از انقلاب مدنی وارد کار سياسی نمی شود و در گفتگوی طولانی ای که با وی داشتم تنها به ملاقاتی کوتاه با سيدمهدی عراقی اشاره می کند. وی از اوايل دهه ی شصت به فرانسه مهاجرت می کند. مصطفی مترجم مدنی در روز چهارم شهريور ۱۳۸۸ در استراسبورگ فرانسه چشم از جهان فرو بست و در همين شهر به خاک سپرده شد.


تئاتر ليلی و مجنون ۱۳۲۶ - مدنی رديف پشت نفر اول از راست


مدرسه تئاتر علی دريابيگی، سال ۱۳۱۵ ـ مدنی نفر دوم از چپ

شرح واقعه و عکسها
دوره پانزدهم مجلس شورای ملی با اکثريتی که در اثر دخالتهای مستقيم دولت به مجلس راه می‏يابند در تاريخ ۲۵/۴/۱۳۲۶ تشکيل می‏شود. دکتر مصدق که به خاطر تقلبهای انتخاباتی وابستگان دربار به مجلس راه نيافته است به احمدآباد می‏رود. دربار و ارتش زمينه‏ساز تحکيم قدرت شاه هستند و پيش زمينه‏های اين قدرت طلبی، پيشنهاد تصويب لايحه الحاقی گس، گلشائيان به مجلس و دادن اختيار انحلال مجلس به شاه توسط مجلس موسسان است، اما با وجود برنامه‏ريزيهای دولت و دربار، اقليتی که تدريجاً در مجلس شکل می‏گيرد از تصويب لايحه جلوگيری می‏کنند و اين افراد از جمله حسين مکی و دکتر مظفر بقايی کرمانی و حائری زاده کم کم مورد توجه دکتر مصدق قرار می‏گيرند که نهايتا از مصدق برای سازماندهی مبارزه با تقلبهای دولت و دربار در انتخابات مجلس سنا و دوره شانزدهم مجلس در سال ۱۳۲۸، دعوت می کنند و همزمان با آن با اعتراض گسترده مطبوعات نسبت به شرايط انتخابات روبرو هستيم. دکتر حسين فاطمی در سر مقاله‏های باختر امروز می‏نويسد:
«شماره ۱۶ شهريور ۱۳۲۸: سر نيزه را از انتخابات برداريد»
«شماره ۷ مهر ۱۳۲۸: از اين انتخابات آزاد ما، دنيا خجالت می‏کشد»
«شماره ۱۲ مهر ۱۳۲۸: اين انتخابات رسوا مردم را به ستوه آورده است(۱)»

دکتر مصدق ديداری با نمايندگان و مديران مطبوعات در روز ۱۸/۷/۱۳۲۸ در خانه‏اش در خيابان کاخ شماره ۱۰۹، انجام می‏دهد که حاضران قرار می‏گذارند برای اعتراض به انتخابات فرمايشی به تحصن در دربار اقدام کنند. در اين نشست افراد زير حاضرند:
جلالی نائينی مدير روزنامه کشور، عباس خليلی مدير روزنامه اقدام، مهندس زيرک‏زاده مدير روزنامه جبهه، عميدی نوری مدير روزنامه داد، دکتر حسين فاطمی مدير روزنامه باختر امروز، احمد ملکی مدير روزنامه ستاره و حسين ملکی که همگی به دکتر مصدق اختيار تام می‏دهند که تدبيری بيانديشد.
دکتر مصدق طی اعلاميه‏ای خطاب به ملت ايران می‏گويد:
«ما تصميم گرفته‏ايم که روز جمعه ۲۲ مهرماه دو ساعت قبل ازظهر در جلو سردر سنگی اعليحضرت حاضر شويم. ای مردم ما را تنها و بی‏کس نگذاريد(۲)».
بنا به گفته نويسندگان کتاب جبهه ملی ايران از پيدايش تا کودتای ۲۸ مرداد، در روز موعود يعنی ۲۲ مهر ماه ۱۳۲۸، جمعيتی حدود ده هزار نفر در خيابان کاخ برابر خانه دکتر مصدق گرد می‏آيند و دکتر مصدق پيشاپيش جمعيت به سوی سردر سنگی (کاخ مرمر) به راه می‏افتد.


عکس شماره ۱

عکس شماره ۱ که به گفته مدنی در خانه دکتر مصدق برداشته شده، مربوط به خروج مصدق از عمارت خانه‏اش است و نطقی کوتاه که روی پله‏های عمارت برای حاضران ايراد می‏کند و به تاسی از گاندی مردم را به يک راهپيمايی آرام دعوت می کند، در اين عکس مرد جوانی که در جلو ايستاده است سعيد فاطمی خواهرزاده يا برادرزاده دکتر فاطمی است و مدنی نفر سمت راست دکتر مصدق را يکی از مأموران مخفی پليس می‏داند که هميشه در کنار مصدق بوده است. از نفرات پشت سر عباس خليلی و دکتر سنجابی قابل تشخيص هستند.
با خروج مصدق از خانه و ورود به خيابان، جمعيت با وی همراه می‏شوند. دکتر مظفر بقايی کرمانی در خاطراتش می‏گويد:
«يک روزی معين شد که مردم بيايند آنجا برای تحصن. عجيب همه مردم استقبال کرده بودند. يعنی تمام طول خيابان کاخ تا خيابان سپه، تمام اين خيابانها و کوچه‏هايی که از کاخ به پهلوی می‏رود، تمام اينها پر جمعيت بود.... البته اين جمعيت چندهزار نفری را هم توی روزنامه اطلاعات نوشته بود صد و هشتاد نفر، اين هم يادتان باشد.»(۳)


عکس شماره ۲

عکس شماره ۲: دکتر مصدق را بين جمعيت نشان می‏دهد. مرد سر طاسی که به نظر مدنی از ماموران مخفی پليس است در سمت چپ مصدق ايستاده، سمت راست مصطفی الموتی و در کنار مرد کلاه شاپو بر سر، شمس الدين اميرعلايی ديده می شود. پشت سر دکتر مصدق، دکتر کريم سنجابی و حائری زاده ديده می شوند و مدنی متاسفانه بقيه افراد را به خاطر نمی‏آورد.


عکس شماره ۳

عکس شماره ۳ :در جلوی تصوير حسين مکی و دکتر حسين فاطمی ديده می شوند و در سمت چپ دکتر مصدق، حائری زاده و در سمت راست مصطفی الموتی، عباس خليلی و سعيد فاطمی ايستاده اند.


عکس شماره ۴

عکس شماره ۴: مدنی می‏گويد در ميانه راه، يکباره جوانکی به نام حسن که ته ريش داشت و سرش را تراشيده بود، روی يک بلندی رفت و فرياد زد که “ای مردم من ديشب خواب نما شده‏ام که مصدق کودتا می کند و رئيس جمهور می‏شود، بلافاصله دو نفر که به نظر پليس مخفی بودند او را پايين آورده و دستگير ‏کردند." چهره خشمگين مامور سمت چپ قابل توجه است.
حاج مهدی عراقی از اعضای فدائيان اسلام که از شرکت کنندگان در اين تجمع بوده است می گويد: « وقتی مصدق آمد، يک فردی شروع کرد به شعار دادن و صلوات فرستادن. مصدق گفت: سکوت شعار ماست. هر کسی که سکوت نکند از ما نيست. . . ما از اينجا به طرف دربار می خواهيم برويم. برويم صحبتهايمان را با شاه تمام کنيم، از اينجا که حرکت کرديم، فقط سکوت. اگر کسی سکوت نکرد و شعاری داد فوراً او را بگيريد...البته نرسيده به دربار، يک جوانکی شروع کرد به نابودی شاه و برای مصدق شعار دادن که مصدق گفت اين را بگيريد تا بچه ها ريختند بگيرند او را، فرار کرد. » (۴)


عکس شماره ۵


عکس شماره ۶


عکس شماره ۷

عکسهای شماره ۵ - ۶ و ۷ دکتر مصدق را بين جمعيت نشان می‏دهد، در عکس شماره ۵ گروهبان دومی که گويا دارد جمعيت را هدايت می‏کند جالب است. در عکس شماره ۶ يوسف مشار در سمت چپ دکتر مصدق در حال راه رفتن است، ابوالحسن عميدی نوری کمی دورتر بين دو پاسبان در حال سرک کشيدن است. در عکس شماره ۷ حسين مکی، عباس خليلی مصطفی الموتی، دکتر مصدق، سعيد فاطمی و حائری زاده قابل تشخيص هستند.
مدنی می‏گويد: "يکی از شگردهای دکتر مصدق تمارض مصلحتی‏اش بود، آن روز هم خود را مريض احوال و افسرده نشان می‏داد. هر وقت که قافيه تنگ می‏آمد مصدق خود را بستری می‏کرد يا به غش می‏زد. زيباترين حرکت مصدق روزی بود که رزم آرا به مجلس آمد و مصدق خود را به غش زد و مجلس هم به هم خورد!"


عکس شماره ۸


عکس شماره ۹

عکسهای شماره ۸ و ۹ نشان دهنده جمعيت است که قطعاً بيش از صد و هشتاد نفری است که روزنامه اطلاعات اعلام می‏کند.


عکس شماره ۱۰


عکس شماره ۱۱


عکس شماره ۱۲


عکس شماره ۱۳


عکس شماره ۱۴

عکسهای ۱۰ تا ۱۴ مربوط به زمانی است که جمعيت به مقابل سردر سنگی کاخ مرمر رسيده است، همه ايستاده‏اند. نظامی‏ها در جای جای خيابان ديده می‏شوند. در عکس شماره ۱۰، علامت گروهبانی پاسبانها که برخلاف امروز سر و ته روی آستين دوخته شده جالب است. همچنين چکمه‏های ساقدار چرمی که بعداً با پوتينهای بندی تعويض شد. بين دو پاسبان مرد جوانی با کت و شلوار و کراوات ايستاده که به گفته مدنی از طرفداران آيت ا... کاشانی بوده و در خيابان لاله زار خياطی داشته است.
در عکس شماره ۱۱ نفر سوم از چپ که کت و شلوار راه راه پوشيده، خليلی خواهرزاده آيت ا.. کاشانی است که به گفته مدنی، خط و ربط کارهای کاشانی با او بوده است.
در عکس ۱۴ سگی که روی آسفالت خيابان دراز کشيده است و کاری با تظاهرات و دربار و تحصن ندارد جالب است.


عکس شماره ۱۵

عکس شماره ۱۵ حسين مکی را نشان می‏دهد که بازوبند بسته و مصمم پيش می‏آيد. در اين روزها مکی از خوش نام ترين ياران مصدق است اما به تدريج از او فاصله می گيرد.

دکتر مظفربقايی کرمانی می گويد: "خب ما يک عده روزنامه نويس‏ها و چند نفر ديگر جلوی دربار ايستاده بوديم. هژير وزير دربار بود، هژير آمد بيرون و آمد جلوی آقای دکتر مصدق و گفت: موضوع چيست؟ آقای دکتر مصدق زد توی سينه‏اش و گفت: عبدالحسين خان تو وجدان داری؟ آخر اين انتخابات است؟ دولت همچين می‏کند و ما و اينها آمده‏ايم متحصن بشويم. گفت: خب اجازه بدهيد من بروم به عرض اعليحضرت برسانم. "(۵)


عکس شماره ۱۶

عکس شماره ۱۶ عبدالحسين هژير را نشان می دهد که احتمالا پس از شنيدن پيام دکتر مصدق به سمت کاخ بر می گردد. افسر پشت سر او سرگرد شفقت (ارتشبد شفقت بعدی) است. هژير ۱۹ روز بعد در تاريخ ۱۳ آبان ماه ۱۳۲۸ به ضرب گلوله سيد حسين امامی از فداييان اسلام مجروح و روز بعد فوت می کند.

هژير به داخل کاخ می‏رود و بازمی‏گردد و قرار می‏شود که بيست نفر از ميان جمعيت انتخاب و برای تحصن وارد کاخ شوند. اشخاصی که همراه دکتر مصدق به داخل کاخ می‏روند عبارتند از:

۱- عبدالقديرآزاد خراسانی: نماينده مجلس ۱۵، مدير روزنامه آراد
۲- شمس‏الدين امير علايی: قاضی، وزير پيشين
۳- دکتر مظفر بقايی: دانشيار دانشگاه تهران، نماينده مجلس ۱۵، مدير روزنامه شاهد
۴- سيدابوالحسن حايری زاده: قاضی، نماينده مجلس ۴ و ۵ و ۶ و ۱۵
۵- ارسلان خلعتبری: وکيل دادگستری، نويسنده
۶- عباس خليلی: مدير روزنامه اقدام
۷- مهندس احمد زيرک زاده: مهندس مکانيک، از رهبران حزب ايران
۸- دکتر کريم سنجابی: استاد دانشگاه تهران، از رهبران حزب‏های ميهن، ميهن‏پرستان و ايران
۹- دکتر سيدعلی شايگان شيرازی: استاد دانشگاه تهران، وزير پيشين
۱۰- حسن صدر: وکيل دادگستری، مدير روزنامه قيام ايران
۱۱- ابوالحسن عميدی نوری: وکيل دادگستری، مدير روزنامه راد
۱۲- دکتر سيدحسين فاطمی: مدير روزنامه باختر امروز
۱۳- آيت‏الله سيدجعفر غروی: امام جماعت
۱۴- دکتر رضا کاويانی: دکترای اقتصاد، کارمند دولت
۱۵- يوسف مشار: نماينده مجلس
۱۶- سيدحسين مکی: درجه‏دار نيروی هوايی، نماينده مجلس ۱۵
۱۷- احمد ملکی: مدير روزنامه ستاره
۱۸- دکتر سيدمحمدرضا جلالی نائينی: وکيل دادگستری، نويسنده
۱۹- سيدمحمود نريمان: وزير پيشين، شهردار تهران.

عکسهای ۱۷، ۱۸ نفرات منتخب را نشان می‏دهد که برای تحصن وارد کاخ شده اند و عکسها بر روی پله های ورودی عمارت کاخ مرمر برداشته شده است.


عکس شماره ۱۷


عکس شماره ۱۸

نفرات حاضر در عکس شماره ۱۸:
رديف اول از راست: دکتر سيد محمود نريمان، دکتر سيد محمدرضا جلالی نائينی، دکتر کريم سنجابی، عبدالقدير آزاد خراسانی، آيت ا... غروی، دکتر محمد مصدق، عباس خليلی، مهندس احمد زيرک زاده.
رديف دوم از راست: شناخته نشد، دکتر شروين، دکتر حسين فاطمی، شمس الدين اميرعلايی، دکتر سيد علی شايگان شيرازی، سيد ابوالحسن عميدی نوری، سيد ابوالحسن حائری زاده.
رديف سوم از راست: مصطفی الموتی، شناخته نشد، ارسلان خلعت بری، سيد حسين مکی، شناخته نشد.
(از خوانندگان عزيز تقاضا دارم در شناسايی نفرات بالا مساعدت فرمايند.)
دکتر مصدق و ۱۹ نفر برگزيده ديگر به عنوان تحصن وارد دربار می شوند و ضمن تقديم عريضه‏ای، به انتظار پاسخ شاه می نشينند. بخشهايی از متن عريضه به شرح زير است:
«... سوء جريانات انتخابات دوره شانزدهم و مداخلات نامشروع مامورين و مقامات ذی نفوذ از نظر شاهامه پنهان نيست، به طوری که مکرر ابراز عدم رضايت شده و اوامر اکيد داير به رعايت از آزادی انتخابات صادر فرموده‏اند. با کمال تأسف بايد اذعان کرد که تا کنون به صدها تلگراف و عرايض شکايتی که از اطراف و اکناف مملکت به مراجع مسوول کشور رسيده، کمترين توجهی از طرف اوليای امور مبذول نگرديده و از شدت آن مداخلات به هيچ وجه کاسته نشده است. از اين نظر در تمام شهرستان‏ها و همچنين در پايتخت، يک نوع نگرانی در افکار عمومی به وجود آمده و عدم رضايت عامه را فراهم نموده است که علاوه بر تضييع حقوق جامعه، باعث وخامت اوضاع و حدوث وقايع غيرمترقبه و بروز مفاسد خواهد بود. برای مردمی که مورد تجاوز و تعدی قرار گرفته و می‏گيرند جز توسل به ذات مبارک شاهنشاهی ملجاء و پناهی نيست و به همين جهت امروز نمايندگان قاطبه اهالی پايتخت به حالت اعتراض بر مفاسد انتخابات تصميم بر تحصن در دربار را اتخاذ نموده‏اند و استدعا دارند که با توجه به انتخابات شهرستان‏های دور و نزديک، خصوصاً نقاط مرزی کشور که از نظر استقلال و وحدت ملی مورد کمال اهميت است، بذل عنايت فرمايند و حقوق از دست رفته مردم به آنها بازگردد و انتخاباتی که با تهديد و تطميع و اعمال نفوذ غير قانونی صورت گرفته است از اعتبار ساقط شود و اين کار ميسر نخواهد بود مگر اينکه يک هيات مورد احترام و توجه افکار عمومی زمام امور را در دست گيرد و مسوول صحت انتخابات باشد و مخصوصاً وزارت کشور را يکی از رجال مجرب و کارآزموده و صالح که طرف اطمينان عامه است، عهده‏دار شود تا سوء جريان کنونی برطرف گرديده و تسکين در افکار متشنج مردم داده شود. فساد انتخابات در شهرستان‏ها و زجر و ضرب و جرح دسته دسته به تهران مهاجرت می‏کنند يا در تلگراف خانه محل يا اماکن مقدسه به حلت تحصن به سر می‏برند».(۶)
رفتار دربار يا بست نشينان توهين‏آميز و همراه با بی‏اعتنايی است، بنابراين آنان دست به اعتصاب غذا ميزنند. گروه ۲۰ نفری چهار روز در دربار بست نشستند ولی پاسخی از شاه نمی رسد. سرانجام ساعت ۵ بعد ازظهر روز سه شنبه ۲۶ مهر ماه ۱۳۲۸، هژير وزير دربار، پاسخ شاه را که با خط هژير نوشته شده همراه با رونوشت گزارش وزير کشور درباره آزاد بودن انتخابات و تعدادی تلگراف، که در آنها از آزادی انتخابات ابراز رضايت شده، به دکتر مصدق می دهد.
پاسخ شاه نشان می دهد که او قصد تغيير روش ندارد و دولت کار خود را در کنترل انتخابات کماکان ادامه خواهد داد. بست نشينان با مشورت هم نامه‏ای در اعتراض با امضای دکتر مصدق خطاب به هژير می نويسند. گروه ۲۰ نفری وقتی تحصن را بيهوده می بينند کاخ را در روز ۲۷ مهر ۱۳۲۸، ترک کرده در پی آن بيانيه‏ای خطاب به مردم ايران تهيه و منتشر می کنند:
«ملت ايران به رای‏العين می‏بينيد که اکثريت عمال حکومت از هيچ گونه دروغ در هيچ جا ابا ندارد، در مصاحبه‏های مطبوعاتی دروغ می‏گويند، در راديو دروغ می‏گويند، پشت تريبون دورغ می‏گويند و خلاصه هر جا منافع آنها اقتضا کند دروغ می‏گويند و تصور می‏کنند هنری کرده‏اند… »(۷)
دکتر بقايی در خاطراتش می‏گويد:
«ناهار آخری را آنجا (کاخ مرمر) خورديم و عرض کرديم که بعد از نهار بد نباشد که برويم، موقعی که خواستيم حرکت کنيم يک کسی پيشنهاد داد که چون خانه دکتر مصدق همان نزديک بود، خانه شماره ۱۰۹، تقريباً دويست قدم فاصله داشت برويم چای را منزل آقای دکتر مصدق بخوريم. همه دسته
‏جمعی رفتيم آنجا و نشستيم به صحبت و گفته شد خوب اين چند روز ما با هم بوديم و يک زمينه فکری واحدی در ما پيدا شده، خوبست که اين تشکل را ادامه دهيم و حفظ کنيم…» (۸)
اين گروه روز يکم آبان ۱۳۲۸، در خانه دکتر مصدق در شماره ۱۰۹ خيابان کاخ گرد آمده، در پايان اين نشست، بنيانگذاری جبهه ملی را اعلام می کنند. بيست نفر نامبرده که در بست نشينی دربار شرکت کرده بودند بنيانگذاران جبهه ملی ايران می شوند اما بسياری از ايشان در سالهای بعد مصدق را تنها گذاشته به مهره های رژيم شاه بدل می شوند.

پانوشتها
۱- نقل از کتاب جبهه ملی ايران از پيدايش تا کودتای ۲۸ مرداد، نگارش کورش زعيم با همکاری علی اردلان ص ۶۴
۲- ستاره شماره ۳۲۹۳ مورخ ۲۱/۷/۱۳۲۸ نقل از کتاب گذشته چراغ راه آينده. ص ۴۹۱
۳- خاطرات دکتر مظفر بقايی کرمانی، ص ۱۱۴
۴- ناگفته ها، خاطرات شهيد حاج مهدی عراقی، ص ۹
۵- خاطرات دکتر مظفر بقايی کرمانی، ص ۱۱۴
۶- نقل از کتاب جبهه ملی ايران از پيدايش تا کودتای ۲۸ مرداد، نگارش کورش زعيم با همکاری علی اردلان ص ۶۶ و ۶۷
۷- نقل از کتاب جبهه ملی ايران از پيدايش تا کودتای ۲۸ مرداد، نگارش کورش زعيم با همکاری علی اردلان ص ۶۸
۸- خاطرات دکتر مظفر بقايی کرمانی، ص ۱۱۵

ديگر منابع:
روز شمار تاريخ ايران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، نگارش دکتر محمدباقر عاقلی.
خواب آشفته نفت، دکتر مصدق و نهضت ملی ايران نوشته محمد علی موحد.
خاطرات و تالمات دکتر محمد مصدق


پلیس امنیت اخلاقی فرماندهی


جانشین پلیس امنیت اخلاقی فرماندهی تهران بزرگ از كشف یك كارخانه تولید تجهیزات جانبی ماهواره خبر داد و گفت: از این كارخانه 25 هزار دیش كشف و ضبط شد.

به گزارش مهر، سرهنگ سید ابوالقاسم حسینی صبح پنجشنبه در مانور ویژه پلیس تهران به منظور برخورد با اقلام ضد فرهنگی گفت: در پی وصول خبر از سوی یكی از مخبران مبنی بر فعالیت یك كارخانه در اطراف تهران در زمینه تولید تجهیزات جانبی ماهواره پلیس اقدامات خود را برای برخورد با متهمان آغاز كرد.

وی ادامه داد: پس از شناسایی كارخانه و متهمان، با اخذ مجوز قضائی از دادستان در یك عملیات غافلگیرانه صبح امروز سه نفر از متهمان دستگیر شدند.

جانشین پلیس اخلاقی فاتب گفت: یكنفر از افراد دستگیر شده ایرانی است كه سر كارگر بوده و دو نفر دیگر از اتباع بنگلادش هستند كه به عنوان كارگر در این مكان مشغول كار بودند.

حسینی گفت: از این كارخانه 25 هزار عدد دیش ماهواره، 5 هزار عدد پایه های دیش، 7 هزار سیتور، 6 دستگاه رسیور، 800 ال ام بی، 7 دستگاه موتورگردان دیش، 2 دستگاه پرس سنتی و یك دستگاه پرس صنعتی كشف و ضبط شد.
داشتن ماهواره در همه دنيا از پیش پا افتاده ترین حقوق مردم است.