۱۳۹۱ دی ۱۷, یکشنبه

بهروز سورن: نیمه شب نوشته ها – 38 – چپ و سالی که گذشت!!


سالی که گذشت عنوانی است که میبایستی از تحولات سیاسی اتفاقیه در مدت سپری شدن آن اطلاع دهد. طبیعی است که تلاشهای انسانی تنها در محدوده سیاسی و بویژه وقایع سیاسی کشورمان به تنهائی نمیتواند خلاصه گردند. اما از آنجا که انسانها در کوران وقایع علمی و فرهنگی و اجتماعی که همراه با شتاب تکاملی عصر نمیتوانند همه پیشرفت ها را دنبال کنند و نسبت به همه شاخه های علمی و فرهنگی نظرمند باشند. ما اکتفا می کنیم به همان تحولات سیاسی که نسبت به آن حساس بوده ایم و در توان فهم و دانش ما بوده است. این وقایع بخشا در عرصه تحرکات نیروهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی در داخل و خارج کشور میباشد. بنابر این به همین محدوده خیره می شویم و چند سطری از بیلان کار و کنش و واکنش بخشی از نیروهای سیاسی در سال گذشته می نویسیم.
سالی که گذشت همانند سالهای گذشته پر از تلاطمات و جابجائی های سیاسی بود.
جمهوری اسلامی در حوزه بین المللی با معضل سوریه دست به گریبان شد و تا انتها از حیات بشار اسد و سوریه دفاع کرد که دروازه اصلی نقل و انتقالات نظامی - فرهنگی به مناطق مرزی کشور اسرائیل بود و چشم به آن دارد و بدین شکل بهره جست.
پارادوکس جمهوری اسلامی اما از انظار در خفا نمی ماند. از سوئی به حاکمیت و بقای رژیم اسد چشم دارد و از منظری دیگر مخالفان شیعه بشار اسد را تقویت مالی و نظامی می کند و از جهتی دیگر مدعی آن است که از آزادی های عمومی در این کشور حمایت خواهد کرد. قطعا پیشبرد چنین سیاستی در این منطقه هزینه هائی در سال جدید برای جمهوری اسلامی در برخواهد داشت.
جمهوری اسلامی سرکوب و ایجاد محدودیت های مضاعف برای زندانیان سیاسی در داخل کشور که تن به ستم حاکمیت نمی دهند و از سوی افکار عمومی بین الملل مورد حمایت قرار می گیرند را تشدید کرده است و در همین روزهای گذشته برای اثبات خلق و خوی سرکوب گرانه خویش وحشیانه تعدادی دیگر از زندانیان سیاسی را به جوخه اعدام سپرده است. وبلاگنویسان و قلم زنان بیش از طیف های دیگر مورد هجوم رژیم قرار می گیرند و کماکان در صف اول قربانیان نظام قرار دارند.

ضمن اینکه بسیاری دیگر از زندانیان سیاسی در لیست مرگ آور آنها قرار دارند. اما ایشان درس بزرگی از زن آزاده و فرهیخته زندانی, زنی که لقب مدافع بی گناهان گرفته است, ( نسرین ستوده ) آموخت که زنان می توانند در چشم انداز دودمانشان را نیز بر باد دهند. نسرین ستوده با تنها ابزار دفاعی اش که اعتصاب غذا بود,  توانست استبداد حاکم فقها را بزانو در آورد و به بخشی از خواست های برحق خود برسد.
 سازمان مجاهدین در فعل و انفعالات سیاسی از لیست سازمانهای تروریستی خارج شد. قطعا این نکته در فعالتر شدن و ( سیاسی تر شدن ) نیروهای این سازمان در عرصه بین المللی تاثیرات بسزائی خواهد گذاشت. سازمان مجاهدین از این فرصت جدید مشروط بر تصحیح انحرافات خود در گذشته و دستیابی به شعارهای استراتژیکی که مردم کشورمان در مطالبات خود عریان کرده اند و از جمله و مهمترین آنها تعلقات به لائیسیته و جدائی دین از حاکمیت و سیستم آموزشی, میتواند همراهی و همگامی خود را با آن خواست های عمومی نشان دهد. حذف بی کم و کاست و علنی شعار جمهوری دمکراتیک اسلامی از بنیانهای سازمانی و فکری میتواند گامی بلند به این سو باشد.
خطر حمله نظامی به تاسیسات اتمی جمهوری اسلامی میتوانست نقطه عطف سیاهی بر سرگذشت خونین مردم کشورمان باشد که در معادلات انتخابات در اسرائیل, آمریکا و ایران بظاهر و موقتا دستخوش ملاحظات سیاسی وخاموش شده است.
اپوزیسیون راست و لیبرال به آرزوی دیرینه خود که مورد توجه مجامع امپریالیستی قرار گیرد و انجام وظیفه! کند نائل شد و از سوی آنان ارگانیزه شد تا در مرکز اولاف پالمه و سپس لندن و پراک و ... دور هم بیایند و برای ملتی که ( هنوز حتی نمی شناسند و اصراری هم در راستای منافعشان برای شناخت آن ندارند )  نقشه های رهبری شدن بکشند.
در همین زمینه نیز بدون در نظر گرفتن پیچیده گی های عالم سیاست و عجولانه طعمه تجربه نیروهای اطلاعاتی رژیم شده و نفوذی آنها سردار مدحی را بعنوان منجی خود به بازار افکار عمومی بین المللی عرضه کردند.
اپوزیسیون رادیکال و چپ نیز در سال گذشته دستخوش نقل و انتقالاتی چند شد. از سوئی شکافی عمیق را حول و حوش تشکیل دادگاه ایران تریبون در میان بخشی از چپ نظاره گر بوده ایم و از طرفی شاهد نزدیکی بخش بزرگی از این نیروهای متشکل ( بدون دخالت منفردین چپ ) می باشیم. این نکته پارادکسی سیاسی است که در آینده نزدیک چپ سرنگونی طلب میبایستی به آن پاسخ دهد.
پدیده زندانی سیاسی در کشورهای استبداد زده از جمله مهمترین و کلیدی ترین پارامترهای موجود برای گذار به نظمی نوین بوده و همچنان خواهد ماند. نمونه های آفریقای جنوبی و برمه و سایر کشورهای در حال تحول در برابر ماست. چپ در سال گذشته در همین زمینه شکافی بسیار عمیق برداشت.
از سوئی طیف یا محفلی از چپ  که پیش از این کلید گردهمائی های دوره ای زندانیان سیاسی را در اختیار داشتند. ( این قضیه محرز بود که با تلاش هایشان میتوانستند در عرصه بین المللی طرح شده و اهرم های لازم برای جهت گیری دادخواهی از زندانیان سیاسی کشتار شده در دهه شصت را در اختیار داشته باشند). از زوایائی نیز بحث درخواست غرامت مالی طرح شد که با مخالفت تعدادی از زندانیان سیاسی مواجه شد.
این طیف بخشی از زندانیان سیاسی دهه شصت هستند که به اشکالی سازمانی و یا ارتباطی در زندانهای سیاسی آندوران با یکدیگر در ارتباط می باشند. این نکته بسیار با ارزش است و میتواند در زمینه های افشاگرانه و استنادی موثر واقع شود. متاسفانه این طیف نتوانست با حضور خود نیروهای بسیط مرتبط با آندوره سیاه را و بویژه خانواده های آنان را در صفوف خود بیابد.
بموازات تلاش این طیف که از ایجاد فضا برای عموم زندانیان سیاسی رادیکال و از نحله های فکری متنوع نتوانست موفقیتی حاصل کند زیرا به آن اعتقادی ندارد و در این زمینه که دفاع از زندانی سیاسی در مفهوم عام آن اهمیتی تاریخی و سرنوشت ساز دارد را اعلام نمیکند, اما طیفی دیگر تحت عنوان ایران تریبونال بخش بزرگی از خانواده های اعدام شدگان آندوران را صرفنظر از تعلق های سازمانی آنها در خود جای داده بود و پس از گذشت سالها در شکل گیری و ارتباط سازی با نهادهای دیگر موفقیت خود را در عرصه بین المللی گسترش داد و قدم های بزرگ برای طرح محکومیت جمهوری اسلامی  در جنایت علیه بشریت برداشت.
اینکه نتیجه این تلاش ها به کجا انجامید؟ و این طیف کدام مواضع را برای پاسخگوئی در برابر خود قرار خواهد داد از نکاتی است که هنوز نمیتوان در برابر آن به قضاوت نشست.
پاراگراف گزارشکران: گزارشگران حساسیت های خود را نزدیک به یک دهه به معضل زندانیان سیاسی نشان داده است. از تمامی تلاش های افشاگران در هر جائی استقبال و تبلیغ کرده است. در این زمینه نه حساب بانکی از کسی خواهد خواست و کم کاری نخواهد کرد.
ضمن بی ارتباطی با ایران تریبونال از مراسم دادگاه اولیه در لندن حمایت و تبلیغ کردیم همانند سایر جریانات. انگیزه های ما محکومیت و افشا آندوران سیاه دهه شصت است. همین کار را در ارتباط با گردهمائی زندانیان سیاسی در دوره های مختلفش انجام دادیم. حمایت از مراسم در وین ونکوور تورنتو هلند استرالیا فرانکفورت و    ..... از وظایفی بود که بر عهده داشتیم و به بهترین شکل موجود آنها را برگزار کردیم.
اشکال چه بود که این دو طیف نتوانستند در کنار هم صفوفی مقتدر تر و فشرده تر قرار دهند و دامنه تاثیرگذاری تلاش های خود را بسیط تر کنند؟
اینجا بحث بحث دستاوردهاست. کدام دستاوردها؟ اینکه نهاد مزبور شناخته شود, اینکه نهاد مزبور بتواند امکانات فنی و مالی منتج از این تحرک ها را بنام نهاد خود ثبت کند. اینکه امکانات تبلیغی و بلندگوهای رسانه ای در اختیار آنان قرار گیرد. باز نمودن این گفتار مشکلی را به مشکلات فعلی میافزاید و از همین جهت طرح نمی شود.
به هر رو این شکاف در میان موافقان و مخالفان حرکت ایران تریبونال بیشترین انرژی ها و توانائی های این بخش از چپ را بخود اختصاص داد و مبارزه طبقاتی و خیره شدن به وقایع درون و مبارزاتی مردم کشورمان را تحت الشعاع قرار داده و به بیراهه برد.
اینهمه اشاره ای بود به عدم بلوغ سیاسی بخشهائی از چپ که نه تنها توان راه جوئی ندارند که حتی از سکتاریسم و فرقه گرائی نیز بی بهره! نیستند. مولفه رقابت بر سیاق سازمانی و تشکل خودی هنوز حرف اول را میزند و کماکان با تعریف دفاع از هویت و موجودیت عام زندانی سیاسی با اما و اگرهای سنتی آشنائی ندارند.
تحریم اقتصادی دول غربی در سال گذشته توانست تا حدود زیادی و بشکل محسوس هم در عرصه سیاست گذاران و هم در میان سیاست شدگان در پائین تاثیرات تعیین کننده ای بجای بگذارد. مرگ و میر بیماران و دوچندان شدن غم نان سقوط آزاد ریال و تومان و افزایش نجومی  قیمت ها در بازار خرید و فروش توانست چهره ثبات نسبی مکانیسم های اقتصادی را بر هم بزند.
با امید به اینکه پروسه بلوغ سیاسی چپ در خارج از کشور مسیر کوتاه تری را در پیش داشته باشد و مبارزه ای وسیع و گسترده خیره و به تحولات سیاسی اقتصادی در داخل کشور را از سوی چپ در تبعید نظاره کنیم.
5/1/2013


درمصر چه می گذرد؟
Mursi sacks Tan8618
در پیکار جاری مردم مصر و اصولا در هر مبارزه طبقاتی،شناخت چهره دشمنان اصلی و تلاش برای جهت دادن پیکان مبارزه توده ای به سوی گرانیگاه اصلی نقش بسیار مهمی در تعمیق و پیشرفت مبارزات توده ای را دارد. در مصر نیز واقعیت این است که سرمایه داران زالو صفت متشکل در طبقه حاکم با تمام دسته بندی هایش (که در بر گیرنده دار ودسته ارتجاعی اخوان المسلمین نیز هست) با اتکا به ارتش ضد خلقی این کشور و با بهره مندی از حمایتهای آشکار و بی وقفه مالی و نظامی امپریالیسم آمریکا، دشمن اصلی توده های به پاخاسته مصری هستند. در نتیجه مبارزه توده ها باید با تلاش  برای تشکل نیروهای صف خلق، نابودی دشمن اصلی و عامل بقای آن یعنی ارتش ضد خلقی مصر را آماج حملات اصلی خود قرار دهددر مصر چه می گذرد ؟
منبع:پیام فدایی،ارگان چریکهای فدایی خلق ایران
تداوم اعتراضات وسیع توده ای بر علیه دولت محمد مرسی در هفته های اخیر و یورش مردم برای اشغال کاخ ریاست جمهوری "فرعون" جدید مصر (لقبی که بخشی از مردم مصر به دنبال اين حوادث به مرسی داده اند) ، از عزم توده های تشنه آزادی در این کشور برای رسيدن به مطالبات بر حقشان خبر می دهد.  بدنبال این حرکت حکومت ارتجاعی مرسی سرانجام با قرار گرفتن در حصار حمایت تانکهای ارتش ضد خلقی مصر و کشت و کشتاری که این ارتش با کمک دار و دسته اخوان المسلمینِ طرفدار حاکمیت در خیابانهای قاهره براه انداختند، از سوختن در آتش خشم مردم حفظ شد.  اما حرکت توده های معترض که در اوج خویش تا تلاش برای اشغال کاخ ریاست جمهوری پیش رفت و 9 کشته و 800 زخمی بجای گذارد ، بیش از پیش چهره کریه رئيس جمهور مصر و دولت سرکوبگرش و همچنين  دار و دسته ارتجاعی و وابسته اخوان المسلمین را افشا کرد که برای سرکوب مبارزات و خواستهای انقلابی مردم مصر و حفظ نظام سرمایه داری حاکم بر این کشور از اعمال هیچ جنایتی فرو گذاری نمی کنند.

وقایع اخیر در اعتراض به احکامی اتفاق افتاد که مرسی جهت فعال مايشائی خود صادر کرده بود تا هر چه راحت تر بتواند با اعمال قدرت، "قانون اساسی" ارتجاعی مصوب حکومت جدید را به تصويب برساند. اما مردم رها شده از زیر یوغ سه دهه دیکتاتوری حسنی مبارک، با اعتراض به پیش نویس قانون اساسی جدید که در صدد تحکیم یک دیکتاتوری مطلق العنان اسلامی توسط ریس جمهور جدید است، خواهان تضمین حقوق دمکراتیک خویش و پی ریزی یک نظام دمکراتیک و مردمی شدند. اما این خواست طبیعی در تعارض با اهداف و نقشه های طبقه حاکم یعنی سرمایه داران وابسته مصر قرار دارد که برای حفظ نظام سرمایه داری در مصر به یک دیکتاتوری عنان گسیخته نیازمندند؛ و در چنین شرایطی بحرانی است که مرسی و دار و دسته اش جهت کنترل اوضاع  و انحراف مبارزات مردم به قدرت رانده شده اند، تا نظام سرمایه داری حاکم بر مصر را پس از مبارک از گزند مبارزات توده ها مصون نگهدارند. درست به همین دلیل است که این دار و دسته ضد انقلابی فریبکارانه کوشیده اند تا ضمن جا زدن خویش به عنوان نیروی مدافع "انقلاب" و "منتخب" توده ها، به سرعت و با کمک ارتش به ارث رسیده از حکومت مبارک که تا مغز استخوان به امپریالیسم آمریکا وابسته است، دیکتاتوری مورد نياز نظام سرمایه داری و طبقه استثمارگر حاکم در مصر  را بازسازی نموده  و به مردم نیز اینگونه القاء کنند که گویا با سقوط حسنی مبارک و روی کار آمدن آنها "انقلاب" مصر به پيروزی رسيده و مردم هم باید به خانه هایشان بازگردند.

اما انقلاب مصر هنوز از نیروی زیادی برخوردار است و طبقه کارگر و دیگر توده های تحت ستم مصر در مبارزه با دشمنانشان از پای ننشسته اند. لذا تمهیدات فریبکارانه مرسی و دارو دسته اش سودی به نفع آنها نداشته و برای عقب راندن توده های مبارز مثمر ثمر واقع نشده اند. مردم مبارز مصر نه تنها به خانه هایشان باز نگشته اند بلکه اکنون از مرسی به عنوان یک "خائن به انقلاب" و "فرعون" جدید اسم می برند. آگاهی مردم مبارز مصر که در تداوم اعتراضاتشان متجلی شده و خونهای ریخته شده در خیابانهای قاهره بدست ارتش ضد خلقی و دار و دسته اخوان المسلمین در عمل و بار دیگر، عدم وجود کمترین مشروعیت توده ای ضد انقلاب جدید را در افکار عمومی به نمایش گذارده است. حرکت شجاعانه مردم و جنایاتی که حکومت مرسی جهت سرکوب آن آفرید ننگ بزرگی برای وی و حامیانش به بار آورده است تا جایی که برخی از مقامات بلند پایه مصری و از جمله دادستان کل این کشور و جمعی از مشاوران محمد مرسی، مجبور به استعفا شدند.

بر خلاف تحلیلهای رنگارنگی که اين روز ها از وقایع جاری در مصر از سوی بلندگوهای بورژوایی راه افتاده و با فريبکاری تمام می کوشند تضاد های طبقاتی پشت اين رويداد ها را لاپوشانی نمايند، اتفاقا رویدادهای اخیر در این کشور پیش از هر چیز از تضادهای طبقاتی ای پرده بر می دارد که شدت گیری آنها جامعه تحت سلطه مصر را در سالهای اخیر درنوردیده است. در یک سوی این تضادها توده های وسیع مردم قرار دارند که مبارزات آنها با خواست استقرار دمکراسی و آزادی طومار 30 سال حاکمیت رژیم وابسته حسنی مبارک را در فوریه سال 2011 در مصر در هم پیچید. در طرف دیگر این تضادها طبقه انگل صفت سرمایه داران حاکم بر مصر و حامیان آن یعنی سرمایه داران بین المللی و قدرتهای امپریالیستی قرار دارند که گرچه حاکمیت آنان در اثر اوج یابی جنبش توده ای و سرنگونی رژیم حسنی مبارک، متحمل ضرباتی شده اما اکنون با اتکاء به قدرت سرنیزه های ارتش ضد خلقی - که دستانش تا مرفق به خون کارگران و زحمتکشان مصر آغشته است - و دار و دسته مرسی و اخوان المسلمین در صدد سرکوب قطعی خيزش مردم و بازسازی هر چه سریعتر ضربات وارده بر نظام غارتگرانه حاکم و حفظ آن می باشند.  وقایع هفته های اخیر و هجوم مردم برای اشغال کاخ ریاست جمهوری که عده ای را به گمانه زنی در مورد تاریخ سقوط دولت مرسی واداشت تنها یک تجلی آشکار از چنین کشاکشی را به نمایش می گذارد. 

برای درک ماهیت رویدادهایی که امروز در مصر می گذرد، لازم است تا مهمترین روندهای جاری در جامعه تحت سلطه مصرِ را مورد اشاره قرار داد تا فهمید که کشاکش اجتماعی کنونی حاصل کدام تضادها و عملکرد کدام نیروها و طبقات ست. 

همه می دانند که مصر بدلیل جايگاهش در ميان کشور های عربی و نقشی که در بحران "اعراب و اسراییل" پيدا نموده سالهاست که در سیاست خارجی امپریالیسم آمریکا اهمیتِ استراتژیک خاصی يافته است. در نتیجه کمک و حمایت از طبقه بورژوازی انگل صفت مصر برای حفظ و اداره نظام استثمارگرانه حاکم بر این کشور یکی از اولویتهای تردید ناپذیر برای تمام دولتهای حاکم بر آمریکا در دهه های اخير بوده است. در اثر چنین واقعیتی ست که مصر با دریافت سالانه حدود 2 میلیارد دلار از آمریکا، یکی از بزرگترین دریافت کنندگان باصطلاح "کمکهای خارجی" رسمی آمریکاست. این کمکهای آمریکا در کنار تجهیز و تسلیح دائمی ارتش ضد خلقی مصر عامل تداوم عمر دولتهای حاکم بر مصر بوده که از دوران حکومت انورسادات تا کنون با اعمال یک دیکتاتوری خشن و قهر آمیز مبارزات آزادیخواهانه و استقلال طلبانه کارگران و مردم مصر را سرکوب کرده اند.

بدنبال تشدید بحران نظام سرمایه داری در سطح بین المللی و گسترش تصاعدی فقر و فلاکت و بیکاری در سالهای 2010 و 2011 در مصر که بطور اولی حاصل پیشبرد برنامه های اقتصادی تحمیلی صندوق بین المللی پول و قدرتهای امپریالیستی بود، موجی از خیزش های مبارزاتی مردم این کشور را فرا گرفت. اوضاع اقتصادی مصر در این سالها به حدی نزول کرد که بنا به برخی آمار، بیش از 20 میلیون نفر از مردم زحمتکش این کشور به زیر خط فقر سقوط کرده و این آمار در مناطق روستایی به بیشتر از 51 درصد کل جمعیت رسید. برای فهم بهتر ابعاد فقر و محنت فزاینده مردم مصر لازم است به عنوان یک مثال اشاره شود که به گزارش شبکه "الجزیره" هم اکنون حدود 2 میلیون نفر از مردم مصر بدلیل فقر مطلق و فقدان سرپناه در "قبرستانها"ی شهرهای بزرگ و منجمله قاهره زندگی می کنند. چنین شرایطی بطور طبیعی و بر بستر فقدان آزادی و دمکراسی به موجی از شورشهای قهر آمیز کارگران و اقشار تحت ستم انجامید که گرچه در روزهای اول با شعار حل مشکلات اقتصادی و افزایش دستمزدها به خیابان آمده بودند، اما مطالباتشان خیلی سریع جنبه سیاسی پیدا نموده و به خواست سرنگونی رژیم مبارک ارتقاء یافت. اعلام حکومت نظامی از طرف حکومت مبارک و کشتار مردم معترض توسط ارتش ضد خلقی مصر نتوانست شعله های این مبارزات را خاموش سازد. بنابراين به دنبال شعله ور گشتن هر چه بيشتر آتش مبارزات توده ای سرانجام در فوریه سال 2011 مقامات آمریکایی خواهان کناره گیری مبارک از قدرت شدند تا امکان نجات کل نظام مهيا گردد.  حسنی مبارک پس از "مقاومت" اولیه، با مشاهده اعلام قطع حمایت ارتش از تداوم حکومتش، استعفا داد و قدرت را به "شورایی" از فرماندهان ارتش مصر واگذار نمود.

با سرنگونی نماد رژیم دیکتاتوری پیشین یعنی مبارک، ارتش تلاش نمود اين عقب نشينی جزئی را "پيروزی انقلاب" جا زده و از مردم بخواهد که به خانه هايشان بازگردند. در حاليکه هیچ یک از عوامل و معضلاتی که ریشه های مشروع خيزش مردم را تشکیل می دادند عوض نشده بودند. و مهمتر از همه ارتشی که تا دیروز و در تداوم 30 سال دفاع از حکومت دیکتاتوری مبارک به ریختن خون جوانان و مردم در زندانها و خیابانها و بویژه در میدان "التحریر" مشغول بود، بدون کمترین تغییری در قدرت باقی مانده بود. با تداوم مقاومت مردمی، ارتش به یک باصطلاح انتخابات رضایت داد و در خرداد ماه امسال، در جریان یک انتخابات فرمایشی که در آن مردم مصر یا مجبور به رای دادن به نخست وزیر حکومت سرنگون شده مبارک یعنی احمد شفیق بودند و یا می بایست به تنها گزینه دیگر، محمد مرسی از "حزب عدالت و آزادی" وابسته به جمعیت اخوان المسلمین رای دهند. سرانجام دومی "پیروز" انتخابات معرفی شد. پیروزی محمد مرسی به عنوان رئیس جمهور جدید مصر و حزب او، در واقع تبلور موفقیت در حفظ قدرت سیاسی توسط کل طبقه سرمایه داران حاکم منتها با یک آرایش جدید سیاسی بود که در آن، جریان ارتجاعی اخوان المسلمین در جلوی صحنه قرار گرفت.

در اینجا برای فهم دقیقتر اوضاع و تشخیص نقش امپریالیسم امریکا در جا به جائی قدرت در مصر باید به سندی اشاره کرد که با مشاهده شرایط نا آرام جامعه مصر درست چند روز قبل از آغاز شورشهای توده ای بر علیه حکومت حسنی مبارک در ژانویه 2011 در کنگره آمریکا طرح شد. در اين سند بطور مشهود نگرانی آمریکا در مورد جهتی که ممکن است جنبش توده ای و "بهار عربی" در مصر بر علیه حکومت مورد حمایت آمریکا یعنی مبارک بخود بگیرد و پیش بینی های لازم برای مقابله با بحران ناشی از احتمال رادیکالیزه شدن جنبش مردمی مورد بررسی قرار گرفته است. سند مزبور که از جمله در پایگاه خبری "ولتر نت" درج شده از کوشش های آمریکا برای احتمال جابجایی قدرت خبر داده و نشان می دهد که چگونه در ابتدا آمريکائی ها یکی از "راهکارهای مدیریت انتقال قدرت در مصر" را انتقال مسالمت آمیز قدرت از حسنی مبارک به پسرش جمال مبارک آنهم در جریان یک به اصطلاح "انتخابات آزاد" می دانستند. این طرح مدت کوتاهی قبل از اوج گیری جنبش توده ای در مصر مورد بررسی مقامات آمریکایی قرار گرفت، اما خيزش مردم فرصت عملی شدن چنین طرح ضد مردمی ای را نداد و همانطور که بعدا معلوم گشت امر مدیریت انتقال مسالمت آمیز قدرت از مبارک به رژیم بعدی در مصر از طریق بخش دیگری از طبقه حاکم یعنی دار و دسته اخوان المسلمین صورت واقعیت به خود گرفت. مضافا آنکه برخی از رهبران آنها از زمره بزرگترین سرمایه داران مصری هستند که روابط تجاری بسیار گسترده ای با سرمایه داران بزرگ آمریکایی داشته و دارند. 

انتقال قدرت به اخوان المسلمین زیر نام پیروزی "انقلاب" از طرف طبقه سرمایه دار، در شرایطی اتفاق افتاد که همه می دانند جمعیت اخوان المسلمین در دوران سادات و با حمايت وی از صورت یک جریان اسلامی زیر زمینی در اپوزيسيون دولت مصر به یک حزب سیاسی با امکان فعاليت علنی تبدیل شد که در دوره حسنی مبارک نيز همين وضع ادامه پيدا نمود و حتی با حمايت های مبارک، اين جريان بال و پر بیشتری گرفته و نقش مهمی در اداره دستگاه بوروکراسی طبقه حاکم بدست آورد و رسما در دولت مبارک سه وزیر داشت. جالب تر آنکه این حزب حتی پس از آغاز جنبش مردمی، تا مدتی با ادامه حمایت از حسنی مبارک، حاضر به پيوستن به مبارزات توده ای بر عليه وی نگشت و تنها با دیدن نیروی توده های مردم در ضدیت با رژیم حاکم، خود را وارد صف مردم کرده و ظاهراً از مبارزات مردم بر عليه مبارک حمايت نمود.

با به قدرت رسیدن مرسی و دار و دسته حامی او یعنی اخوان المسلمین با کمک شورای نظامی وابسته به آمريکا و با حمايت آشکار اين قدرت جهانی، يک بار ديگر فريبکاری های امپریالیسم آمریکا در مقابل چشم جهانيان قرار گرفت.  مقامات آمریکایی که فریبکارانه خود را مخالف و باصطلاح دشمن بنیاد گرایی اسلامی جا می زنند در حمایت و تقویت حکومت مرسی، این مهره اخوان المسلمین کوچکترین تردیدی به خود راه نداده اند. سفرهای جمعی از بلندپایه ترین مقامات کنگره آمریکا به همراه هیاتهای بزرگ تجاری به منظور اطمینان از تداوم "امنیت سرمایه گزاران آمریکایی" در مصر و همچنین روند کمکهای رسمی "بلاعوض" آمریکا با روی کار آمدن دولت مرسی ادامه یافت. همچنین آمریکا با "سخاوت" تمام اعلام کرد که یک میلیارد دلار از بدهی های دولت مصر را "می بخشد". علاوه بر اینها با حمایت رسمی آمریکا، اکنون صندوق بین المللی پول در صدد اختصاص قریب به 8/4 میلیارد دلار وام به حکومت مرسی برای مقابله با بحران کنونی ست. در واقعیت امر، مصر اکنون کشوری است که چه رژيم قديم و چه رژيم جديد آن، از آمریکا "کمکهای رسمی" می گیرند.

اینها بخشی از واقعیاتی ست که نشان می دهد امپریالیسم آمریکا در شرایط مواجه شدن طبقه حاکم در مصر با یک جنبش وسیع توده ای، با تمام نیرو و توان در صدد تحکیم موقعیت رژیم جدید برای سرکوب مبارزات و خيزش مردم و اعاده نظم مورد دلخواه سرمایه داران بین المللی و مصری و قدرتهای جهانی در این کشور می باشد. این واقعیت و کوششهای معطوف به آن از یکسو و تداوم اعتراضات توده ای که با خواست سرنگونی دولت محمد مرسی در جریان است روشن کننده ماهیت رویدادها و تحولاتی ست که هم اکنون در مصر جریان دارد. خيزش مردم مصر با وجود تلاش های وسیعی که برای انحراف آن از مسیر اصلی صورت می گیرد، با در اهتزاز نگهداشتن پرچم خواستها و مطالبات برحقش همچنان زنده است و از سوی دیگر ضد انقلاب تازه نفس در این کشور به نیابت از طبقه استثمارگر حاکم و امپریالیستهای حامی آن به سرعت و با چنگ و دندان با اتکا به نیروی سرکوب ارتش ضد خلقی مصر و تاکید بر "پایان انقلاب" در صدد اعاده وضع نکبت بار سابق و بازسازی نظام سرمایه داری وابسته مصر در جهت مصالح و منافع امپریالیستها می باشد. اعتراض وسیع و خونین به قانون اساسی دست ساز مرسی و هجوم برای اشغال کاخ ریاست جمهوری با شعارهای  "ما قانون اساسی اسلامی" نمی خواهیم و "مرگ بر خائنین به انقلاب" و "انقلاب ادامه دارد" و تهدید جوانان مصری در شبکه های اجتماعی اینترنت به برداشتن سلاح بر علیه حکومت مرسی در این چهارچوب اتفاق می افتد.

با توجه به واقعياتی که گفته شد، غير واقعی بودن تحلیلهائی که اين روز ها وسیعا توسط بوقهای تبلیغاتی بورژوایی برای انحراف اذهان عمومی و پیشبرد خطوط مورد دلخواه امپریالیستها در مورد بحران مصر اشاعه می یابند، هرچه بیشتر آشکار می شود. تحلیلهای مغرضانه می کوشند روند های جاری در اين کشور را در چهارچوب تضاد بین "اکثریت" مسلمان و "اقلیت" مسیحی این کشور که اتفاقا سالها در صلح و برادری با یکدیگر زیسته اند و در مقابل دشمن مشترکشان یعنی امپریالیستها و سرمایه داران مصر دست در دست هم  مبارزات آزادیخواهانه شان را پیش برده اند، توضيح دهند. وقایع مصر بر خلاف القائات چنان تحلیل هائی جنگ صلیبی  مسلمانان با غير مسلمانان نبوده و نيست، بلکه با دقت در عمق قضایا می توان ديد که که آنچه در مصر شاهد آن هستیم نهایتا انعکاس تشدید تضاد کارگران و توده های تحت ستم و به پاخاسته مصر برای نان و آزادی از یکسو با سلطه نفرت بار نظام سرمایه داری حاکم بر این کشور می باشد که تا مغز استخوان به امپریالیسم  وابسته بوده و برای مقابله با خيزش مردم دستان خونين خود را در دستکش سياه "اخوان المسلمين" مخفی نموده است. در این مسیر همه کسانی هم که مخالف اعمال قوانين اسلامی بر زندگی خود هستند به مقابله  واداشته شده اند.

به طور خلاصه باید گفت که در پیکار جاری مردم مصر و اصولا در هر مبارزه طبقاتی ای شناخت چهره دشمنان اصلی و تلاش برای جهت دادن پیکان مبارزه توده ای به سوی گرانیگاه اصلی نقش بسیار مهمی در تعمیق و پیشرفت مبارزات توده ای را دارد. در مصر نیز واقعیت این است که سرمایه داران زالو صفت متشکل در طبقه حاکم با تمام دسته بندی هایش (که در بر گیرنده دار ودسته ارتجاعی اخوان المسلمین نیز هست) با اتکا به ارتش ضد خلقی این کشور و با بهره مندی از حمایتهای آشکار و بی وقفه مالی و نظامی امپریالیسم آمریکا، دشمن اصلی توده های به پاخاسته مصری هستند. در نتیجه مبارزه توده ها باید با تلاش  برای تشکل نیروهای صف خلق، نابودی دشمن اصلی و عامل بقای آن یعنی ارتش ضد خلقی مصر را آماج حملات اصلی خود قرار دهد.

تردیدی نیست که به دلیل ماهیت عادلانه، آزادیخواهانه و مردمی این مبارزه، وجدانهای بیدار و نیروهای آزادیخواه و دمکرات در سراسر جهان از تلاشهای مبارزاتی مردم مصر برای حفظ دستاوردهای مبارزات خود و گسترش آن تا زمان رسیدن به آزادی، استقلال و حاکمیت بر سرنوشت خود پشتیبانی خواهند کرد.
تکثیراز جهانگیر محبی