۱۳۹۲ آبان ۱۶, پنجشنبه

گزارش تصویری/ سوریه؛ فاجعه فراموش ناشدنی قرن


این عکسهای دلخراش و دیده نشده از حاشیه و متن جنگ خونین سه ساله سوریه، بخش بسیار ناچیزی از رنج و اندوه عمیق مردم مسلمان سوریه را نشان می دهد.


فرصتی برای ساخت و نصب سنگ قبر نیست، سایه مرگ سه سال است که بر سوریه سایه افکنده است


ترکشی که بدن نحیف یک کودک را مجروح کرده است



بازی ختی با پای قطع شده، در سوریه ، زندگی همپای مرگ همچنان ادامه دارد


اتوموبیل مخصوص پلیس در مناطق تحت کنترل مخالفان مسلح بشار اسد


مردم سوریه، قربانیان اصلی و فراموش شده این بحران خونین سه ساله هستند


جنگ و خون و آتش، سه واژه آشنای سوریه






مسجد تخریب شده


تابلوی ورودی یکی از شهرهای سوریه که تحت کنترل یکی از گروههای زیر مجموعه القاعده است


گلوله که می آید، پیر و جوان و کودک و زن و مرد نمی شناسد، می آید و جان می گیرد









استفاده از ابزار دقیق برای پرتاب خمپاره


مثله کردن و سربریدن به یکی از سنت های جنگ خونین سوریه تبدیل شده است







بازی مرگ و کشتن کودکان آواره سوری

فرصتی برای عمیق کردن قبرها نیست...

مطالب مرتبط

یک گزارش پزشک قانونی خونریزی ریه، کبد، کلیه و مخچه


اعدام‌های ۱۰۰ روز اول



سرزمين ويران شده ما، بدست آخوندها

آخرین وصیت نامه شیرکو معارفی


شیرکو معارفی زندانی سیاسی کُرد که صبح دیروز دوشنبه ۱۳ آبان‌ماه در زندان سقز اعدام شد. این زندانی سیاسی اعدام شده در آخرین نامه ای که مدتی پیش در یکی از ملاقاتهایش به یکی از اعضای خانواده اش می دهد می نویسد که این نامه را در غروبی ترین شبهای می نویسم, که همزمان نسیم طلوعش سلامی اجتناب ناپذیر می دهد و اکنون آشنا ترین صدا نزدیک ترین چهره مادرم است. در بخشی دیگری از نامه آمده که من نه از برای سقط حقیقت, عدل و انسانیت گام برداشتم, بلکه گام در رکاب هر فرسنگ راه که نهادم, به جولانگاه حقیقت قریب تر, به منزلگاه عدل فزونی و در پیشگاه انسانیت پیشمرگ تر شدم. آری من پیشمرگ جاودانگی, دوری جستن از بربریت و هم آغوش شدن با آزادی هستم و در مسلخ جباران و جور ورزان, که به خیالشان از جولان کردن در جنگل سروسانان جدایم می سازنند, بی هیچ واهمه و اضطرابی, با قامتی استوار و دلی سرشار از امید و استقامت حظور می یابم و به جمع ستارگان این آسمان غمگسار می پیوندم. 
متن کامل نامه که در اختیار " کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی" گذاشته شده، به شرح زیر میباشد:

از سوسوی طلعلو طلوع و از ناله مادر ترانه آزادی می سرآیم
دیر زمانیست که شب هنگام طعمه گاه شکارچیان حریص است و سوسوی شب نوید صیدهای نادر و دست نایافتنی است. آری شکار و طعمه در این بلاد نه برای تفریح و اوقات شاد به سر بردن, که از سر زیاده خواهی و کج فهمی و تمایلات نا لازم و کشنده است. برای صیادی بدور از منطق و بری از احساس تعادل و انصاف هر صیدی می تواند جذاب و فریبنده باشد. حال اگر این صید در جولانگاه دست نیافتنی و صعب العبور باشد و ذاتا سنتهای وجدان مدار بر دوش داشته باشد, هم موجه صید و هم دائم الصید خواهد بود. جوانی که خود را مبارز, برحق و خواهان شعائر انسان دوستی می داند چه بسا آن آهوی زیبا اندام است, اندر چشم شغالهای زشت پسند و زشت بین. سلاحی که بر دوش جوان حافظ عدل و انسانیت است, کم پیش می آید, که ماشه چکانش تمرین تیر نواختن را به درستی و دقت سپری کرده باشد. 
آری من شیرکو معارفی همان تروریست متهم مخالفت با خدایم, که جدا از حب انسانها و نوازش کودکان, دلسوز طبیعت و رویای آشتی, اندیشه ای بمب آسا در سر و خیالی نهیفی در دل دارم. صید من برای شغالهای شب پرست و دشمنان طلوع و مهر مادری, همان اندازه نوید پیروزی برای آنهاست, که در ازای ظلمانی ترین شبها هم نخواهد توانست جلودار طلوع و طلعلو افق باشد. من تروریست ترین فرزند "آربابا"حتی به هنگام به اسارت درآمدنم میل به شلیک و نواختن تفنگی را نداشتم و هر آنچه از پیشینه و آن روزش با من بود, ترور و ارعاب و خشونت نبود و تنها کوله باری مملو از عشق به انسانیت و نوازش آزادی بر دوش داشتم. 
این نامه را در غروبی ترین شبهای می نویسم, که همزمان نسیم طلوعش سلامی اجتناب ناپذیر می دهد و اکنون آشنا ترین صدا نزدیک ترین چهره مادرم است. که در نبردی فرسایشی تمنای آغوشش را برای یک بار هم که شده, در دل می پرورانم, اما دریغا مهر به مادر و مام میهن در این ندامتگاه هیچ مجالی برای ابراز وجود ندارد. پُر پرتو ترین خورشید, درخشان ترین ستاره, بیکران ترین دریا و سر به فلک سایده ترین کوه طبیعت, که جبروار بر سرنوشت من سایه افکنده و نه از خورشید جنبشم, نه از ستاره امیدهایم, نه از دریای مادرم و نه از کوه استفامتم نتوانستم و نخواهم توانست دست بکشم, بلکه با تمام وجود هر آنچه این صید, تروریست, مخوف برای صیادان آزادی ساخته, این دنیای بکر و انسانیست. با تمنای آغوش مادر, عشق به آزادی و تعهد به انسانیت, صدها شب و روز دیگر را قلم خواهم زد و همچنان من یک جوان کُرد زحمتکش, انقلابی و از دیار شب زنده داران خواهم بود.
و اینک نیز باید بگویم: گاه آنکه ما را به حقیقت می رساند خود از آن عاریست! 
زیرا تنها حقیقت است که رهایی می بخشد.
من نه از برای سقط حقیقت, عدل و انسانیت گام برداشتم, بلکه گام در رکاب هر فرسنگ راه که نهادم, به جولانگاه حقیقت قریب تر, به منزلگاه عدل فزونی و در پیشگاه انسانیت پیشمرگ تر شدم. آری من پیشمرگ جاودانگی, دوری جستن از بربریت و هم آغوش شدن با آزادی هستم و در مسلخ جباران و جور ورزان, که به خیالشان از جولان کردن در جنگل سروسانان جدایم می سازنند, بی هیچ واهمه و اضطرابی, با قامتی استوار و دلی سرشار از امید و استقامت حظور می یابم و به جمع ستارگان این آسمان غمگسار می پیوندم. 
شیرکو معارفی
زندان سقز
15.7.1392
کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی

گزارش تصویری از تظاهرات اعتراضی در مریوان علیه اعدام زندانیان سیاسی


شیرکوه معارفی

 محکومیت اعدام های شتاب زده در روزهای اخیر ایران ولی هیچ کدام اعدام شدگان فعال سیاسی و مدنی و ناشر کتاب نبوده اند.
shir

بنا به گزارش سایت بهار ایران روزشنبه 11 آبان ماه 92 زنی 43 ساله به نام فهیمه عبدالهی به همراه كودك 14ماهه اش به بالای یک ساختمان نیمه کاره در خيابان باهنر شهركرد رفته و در اعتراض به فقر و گرسنگي خود و فرزندش را به پائين پرتاب كرد و در دم جان باختند.


Untitled-3
بنا به گزارش سایت بهار ایران روزشنبه 11 آبان ماه 92 زنی 43 ساله به نام فهیمه عبدالهی به همراه كودك 14ماهه اش به بالای یک ساختمان نیمه کاره در خيابان باهنر شهركرد رفته و در اعتراض به فقر و گرسنگي خود و فرزندش را به پائين پرتاب كرد و در دم جان باختند.
در ساعت 6 صبح روز یازدهم آبان این زن به همراه كودكي كه در آغوش خود داشت به بالای ساختمان نیمه کاره اي رفته و حدود 5 دقیقه در آنجا به نظاره اطراف ایستا،د سپس در عین ناباوری و در جلوي چشمان تعداد اندكي كه در محل بودند درحالیکه فرزندش را در آغوش می فشرد به پایین پرید. نفراتي که در محل حضور داشتند در چند متری زمین وقتی دیدند کودک از مادر جدا شده به سمت او دویدند تا شاید لااقل او نجات یابد اما هر دو بر روی آسفالت سرد و سخت خیابان باهنر در دم جان دادند. نيروي انتظامي و آتش نشانی و اورژانس 10 دقيقه بعد از حادثه به محل آمدند. با آمدن پلیس بلافاصله اجساد از محل دور شدند و آتش نشانی موظف شد تمامی خون بر جا مانده را شسته و محوطه را پاک کند. در ساعت 11 صبح با پخش شدن خبر در سطح شهر مردم کم کم جویای علت شدند. بعد مشخص شد كه فهیمه زن 43ساله و همسر یکی رانندگان اتوبوسی بود که سال گذشته در نمايش مسخره رژيم مردم فريب تحت عنوان «کاروان راهیان نور» کشته شد بود. او که شوهرش تنها راننده قراردادی یک شرکت ترابری بود از ابتدا با فقر زندگی میکرد، اما پس از این حادثه و مقصر شناخته شدن همسرش در تصادف نه تنها پشتوانه زندگی خود را ازدست داد، بلکه هیچ دیه یا غرامتی هم به او تعلق نگرفت و یکسال سخت را با بدهی و وامهای به جا مانده از شوهر سپری کرد، اما هیچکدام از نهاد های حمایتی نیز او را پشتیبانی نکردند و در نهايت مجبور شد در اعتراض به فقر و گرسنگي دست به خودكشي زده و جان خود و فرزندش را براي رساندن صدايش بدهد.

سکوت در برابر فجایع دفن روستاها در سیستان خیانت به انسانیت است


1465321_644089282316211_831316679_n
سکوت در برابر فجایع دفن روستاها در سیستان خیانت به انسانیت است…
کجایند چشم های جستجوگر درد ،تا ما درد نشانشان دهیم؟
بر اثر خشک شدن تالاب بین المللی هامون خاک های بستر این دریاچه روستاها را می بلعد.
صبر هامون از بی لطفی انسان ها به سر آمده و روی خشنش را نشان میدهد.
«همبستگی ملّی برای نجات دریاچه هامون»
اطلاعات
پس … مسئولین می دانند و سکوت کرده اند
روستا
روستا 1
ابرار
روستا 2
روستا 3
تانکر آب در بستر دریاچه ای که روزگاری نه چندان دور 10,000,000,000 متر مکعب آب درون آن جا خوش کرده بود و دلخوشی تمام ساکنین شرق کشور بود.
دخترک
گاوهــــــا مردند…؛
مـــردم آواره…؛
خانه ها مدفون…؛
رودها پر خـــاک…؛
کشاورزی نابود…؛
ماهی ها در هر نفس در یاد آب خشک شدند…!
چشم ما پر از خاک شد و چشمی پر از اشک…؛
کودکانمان در کودکـی چـیـن بر پیشــانی دارند…!
هــــــــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــون در نبودت…؛
شکستیم هزاران بار…؛