۱۳۹۳ تیر ۱۶, دوشنبه

سفره گسترده ايرانزمين!برای مفتخورهای امام زمان


خامنه ای در سال ۸۸

تصاویر زیر را به عنوان مشتی نمونه خروار به مجلسی ها عرضه می کنیم تا بلکه این ها را هم از مانیتورهای مجلس پخش کنند و در جریان باشند که مردم ایران با مشکلات بزرگتری دست و پنجه نرم می کنند.»


 سایت عصرایران با انتشار تصاویری در قالب یک گزارش،به نماینده‌گان مجلس نوشت:«با توجه به این که گویا مجلسی ها فکر می کنند که مهم ترین مشلات جامعه،‌ عدم تغییر در ساعات کاری رمضان، ساپورت پوشیدن چند زن و دختر،‌ وازکتومی کردن چند مرد و ممنوع نبودن حرف زدن رئیس جمهور پیشین است،‌ تصاویر زیر را به عنوان مشتی نمونه خروار به مجلسی ها عرضه می کنیم تا بلکه این ها را هم از مانیتورهای مجلس پخش کنند و در جریان باشند که مردم ایران با مشکلات بزرگتری دست و پنجه نرم می کنند.»
 متن کامل گزارش :
 امروز یکی از نمایندگان دلواپس مجلس شورای اسلامی اعلام کرد که طرح دوفوریتی تغییر ساعات کار در ماه رمضان تقدیم هیأت رئیسه مجلس شده است. ۱۰ نماینده هم به وزیر دادگستری تذکر داده اند که چرا خاتمی ممنوع البیان و ممنوع التصویر و ممنوع الخروج نیست؟! هفته گذشته هم یک فوریت طرح زندانی کردن کسانی که وازکتومی می کنند را تصویب کردند. چند روز پیش هم مجلسی ها،‌ تصاویری از زنان ساپورت پوش را در مانیتورهای بزرگ صحن علنی پخش کردند تا به وزیر کشور در این باره تذکر و کارت زرد دهند.
با توجه به این که گویا مجلسی ها فکر می کنند که مهم ترین مشلات جامعه،‌ عدم تغییر در ساعات کاری رمضان، ساپورت پوشیدن چند زن و دختر،‌ وازکتومی کردن چند مرد و ممنوع نبودن حرف زدن رئیس جمهور پیشین است،‌ تصاویر زیر را به عنوان مشتی نمونه خروار به مجلسی ها عرضه می کنیم تا بلکه این ها را هم از مانیتورهای مجلس پخش کنند و در جریان باشند که مردم ایران با مشکلات بزرگتری دست و پنجه نرم می کنند. 
سرقت و زورگیری از مشکلاتی است که مردم را بسیار می آزارد و حتی در روز روشن و مرکز شهر هم اطمینانی به این که زورگیرها و کیف قاپ ها نخواهند آمد،‌ نیست. آیا نباید به طور ریشه ای این مشکل ضدامنیتی را به حداقل رساند؟ وجود زورگیرها،‌ از حضور ساپورت پوش ها حتماً خطرناک تر است.
جاده های نامناسب،‌ خودروهای بی کیفیت و فرهنگ پایین رانندگی سالانه بیش از 20 هزار ایرانی را به کام مرگ می کشد. تعداد بیشتری را مجروح می کند و هزاران میلیارد تومان هزینه های مادی آنی و آتی به جامعه تحمیل می کند. نمایندگان برای الزام خودروسازان به همسان سازی کیفیت خودروهایشان با انواع مشابه خارجی، بهسازی و ایمن سازی راه ها و ارتقای فرهنگ رانندگی مردم چه کرده اند؟ فرهنگ، فقط در نوع پوشش خانم ها خلاصه نمی شود. بهبود وضع رانندگی هم کار فرهنگی می خواهد.
- ۵۵ درصد از طلاق‌ها در کشور به دلیل اعتیاد است.
- ۶۵ درصد از همسرآزاری‌ها به دلیل اعتیاد است.
- ۳۰ درصد از کودک‌آزاری‌ها به دلیل اعتیاد است.
- ۲۵ درصد از قتل‌ها به دلیل اعتیاد است.
- ۲۳ درصد از نزاع‌ها و خشونت‌ها به دلیل اعتیاد است.
- ۳۵ تا ۴۰ درصد از سرقت‌ها به دلیل اعتیاد است.
- ۶۵ درصد زندانی ها مستقیم یا غیر مستقیم با مقوله مواد مخدر سر و کار دارند.
- برای مبارزه با مواد مخدر 3 هزار و 750 نفر شهید شده اند و 12 هزار تن دیگر جانباز.
مجلسی ها بفرمایند آیا این فاجعه بزرگ ملی نیاز به طرح های چند فوریتی و البته نظارت بر اجرای قاطع مصوبات ندارد؟
آیا برای دیدن عکس جوانان مملکت که در وضعیت اسفناک اعتیاد گرفتار شده اند هم مانیتورهای صحن علنی را روشن خواهند کرد یا فقط زنان و دختران ساپورت پوش را می بینند؟


هزاران نفر بر اثر آلودگی مستمر هوا در سال می میرند. از ریزگردهایی که زندگی را بر مرزنشیان تنگ کرده تا گازهای آلاینده ای که مردم شهرهای بزرگ را خفه می کند.
راستی وقتی بنزین های آلوده توزیع می شد چرا خبری از طرح های دو فوریتی و کارت زرد نبود؟
این عکس تزئینی است ولی می توان آن را به عنوان نمادی از پارازیت به کار برد و از مجلسی ها پرسید:‌ آیا شده یک بار هم طرح دو فوریتی بدهید برای بررسی این که آیا پارازیت ها بر روی سلامت مردم اثر منفی دارد یا خیر؟
خود مجلسی ها بهتر از هر کس دیگری می دانند که چند درصد مردم زیر خط فقرند. تازه فقیر صرفاً کسی نیست که در حاشیه ها و بیغوله ها زندگی می کند بلکه بسیاری از کارمندان و کارگرانی که اگر نیازمند یک عمل جراحی ساده شوند شیرازه مالی زندگی شان از هم می پاشد هم فقیرند ولو آن که لباس های مرتب بپوشند و صورت به سیلی سرخ دارند.
کودکان کار،‌ نه توطئه استکبار است و نه حل این مشکل در بن بست تحریم ها گرفتار. این ها کسانی هستند که طبق قانون اساسی باید از تحصیلات رایگان برخوردار شوند و طبق اعلامیه حقوق بشر که ایران نیز آن را امضا کرده، از کودکی خود لذت ببرند. اما کار در محیط بی رحم جامعه بزرگسالان آنان را از رشد باز می دارد و بعضی هایشان هم مجرمانی می شوند که جامعه ساخته است. مجلسی ها،‌ خود فرزند دارند ولی چرا برای حل مشکل این فرزندان مظلوم ایران، کاری نمی کنند؟ راستی جرم انگاری برای وازکتومی مهم تر است یا رسیدگی به حال کودکانی که پدران شان وازکتومی نکردند و کودکانی محروم از لذت کودکی با جامعه تحویل دادند؟!
محیط زیست ایران با سرعت تمام در حال نابودی است. بسیاری از گونه های جانوری و گیاهی از بین رفته اند یا در معرض انقراض اند. وضعیت جاهایی مانند دریاچه ارومیه و بختگان و جنگل های بلوط زاگرس و اراضی شمال و سواحل جنوب و ... هم که روز به روز بدتر می شود. 
آقایان و خانم های نماینده! اینجا ایران است و شما هم ایرانی.
کمبود،‌ گرانی و قاچاق دارو
آیا مجلسی ها نسخه به دست برای پیدا کردن یک دارو کل شهر را گشته اند؟!
    سونامی سرطان
کجای دنیا این همه آدم سرطان می گیرند؟‌ مجلسی ها از خودشان پرسیده اند علت چه می تواند باشد؟
تکدی گری
(بدون شرح)

 
یک چهارم ازدواج ها به طلاق منجر می شود. مجلسی ها بهتر است به جای ابراز ناراحتی از فروپاشی بنیان های خانواده در غرب، فکری به حال فروپاشی خانواده های ایرانی کنند.
زنان کارتن خواب
بله!‌ اینجا هم ایران است و اگر مجلسی ها این صحنه ها را نمی بینند،‌ می توانند تصاویرش را در مانیتورهای مجلس تماشا کنند تا بدانند دور و برشان چه می گذرد؟! چرا فقط زنان ساپورت پوش را می بینند و این زنان را نه؟!
البته این تصاویر همان طور که ذکر شد، مشتی بود نمونه خروار و اگر چشم بگشایند و اندکی از سیاسی کاری دست بردارند، واقعیت های زیادی را پیرامون شان می بینند لعلهم یتفکرون!

Palestinian prosecutor: Teenager was burned aliveخانواده محمد ابوخضیر می‌گویند او را به انتقام قتل سه نوجوان اسرائیلی کشته‌اند

https://www.youtube.com/watch?v=BwBkC26AWLY


نوجوان فلسطینی 'زنده سوزانده شده است'


خانواده محمد ابوخضیر می‌گویند او را به انتقام قتل سه نوجوان اسرائیلی کشته‌اند
دادستان کل تشکیلات خودگردان فلسطینی گفته است نتیجه آزمایش کالبدشکافی یک نوجوان فلسطینی که در بیت‌المقدس شرقی کشته شده، نشان می‌دهد او زنده سوزانده شده است.
خبرگزاری فلسطینی وفا از محمد العویوی نقل کرده که دلیل اصلی مرگ این نوجوان سوزاندن با آتش بوده است.

ربودن و مرگ این نوجوان فلسطینی یک روز بعد از آن رخ داد که جسد سه نوجوان اسرائیلی که پیشتر گم شده بودند در حومه شهر الخلیل پیدا شد.
این در حالی است که دولت اسرائیل شرایط مرگ محمد ابوخضیر ۱۶ ساله را 'نامشخص' اعلام کرده است.
کالبدشکافی محمد ابوخضیر توسط پزشکان اسرائیلی و با حضور صابر العلول، مدیر پزشک قانونی فلسطینی‌ها انجام شده است.
از دادستان کل نقل شده که آقای علول در گزارش خود نوشته خاکستری که در مجرای تنفسی مقتول پیدا شده، نشان می‌دهد که او هنگامی که در حال سوختن بوده، نفس می‌کشیده است.
بنا بر همین گزارش محمد ابوخضیر که دچار سوختگی ۹۰ درصد شده، از ناحیه سر نیز ضربه خورده است.
یافته‌های این کالبدشکافی هنوز رسما منتشر نشده است.

'انتقام'

والدین محمد ابوخضیر معتقدند فرزندشان را به انتقام قتل سه نوجوان اسرائیلی کشته‌اند.
اجساد نفتالی فرنکل، گیلعاد شاعر و ایال یفراح روز دوشنبه (۳۰ ژوئن) در حومه الخلیل در اطراف محلی که آخرین بار دیده شده بودند، پیدا شد و تشییع جنازه آنها دو روز بعد برگزار شد.
تشییع جنازه محمد ابوخضیر هم روز جمعه (۴ ژوئیه) و با حضور هزاران نفر در نزدیکی خانه‌اش در بیت‌المقدس شرقی برگزار شد.
قبل و بعد از این مراسم صدها فلسطینی با پلیس اسرائیل درگیر شدند. این درگیری‌ها ادامه یافت و به شهرهای عرب-اسرائیلی در شمال اسرائیل هم سرایت کرد.
بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل قتل نوجوان فلسطینی را محکوم کرده و گفته است که عاملان آن مجازات خواهند شد.
پیش از آن، آقای نتانیاهو حماس را مسئول مرگ سه نوجوان اسرائیلی دانسته بود و گفته بود که این گروه تقاص این کار را پس خواهد داد.
******************************************************************

هزاران فلسطینی در تشییع جنازه نوجوان ربوده‌شده شرکت کردند


مادر عزادار نوجوان فلسطینی
هزاران فلسطینی در مراسم تشییع جنازه کلیکمحمد ابوخضیر، نوجوان فلسطینی که سه‌شنبه ربوده و کشته شد، شرکت کردند.
روی بدن محمد ابوخضیر چفیه انداخته شده و شرکت‌کنندگان در تشییع جنازه نیز پرچم‌های فلسطین در دست دارند و شعارهای میهنی می‌دهند. برخی از شرکت‌کنندگان در این مراسم تیر هوایی شلیک کردند.

ماموران پلیس اسرائیل تنها به زنان، کودکان و مردان میانسال اجازه ورود به محل برگزاری نماز جمعه را دادند.
این مراسم در حالی در بیت‌المقدس شرقی برگزار می‌شود که نیروهای امنیتی اسرائیل اقدامات امنیتی شدیدی را در این شهر به اجرا گذاشته است. ماموران راه‌های منتهی به مسجدالاقصی را تحت نظارت قرار داده و رفت و آمد به این محل را زیر نظر گرفته‌اند.
پلیس اسرائیل امروز در مواردی با معترضان فلسطینی درگیر شد.
فلسطینیان می‌گویند که محمدابوخضیر توسط یهودیان افراطی کشته شده است.
تنش میان اسرائیل و فلسطین پس از آن که کلیکسه نوجوان اسرائیلی در نزدیکی الخلیل گم شدند، بالا گرفته است. ماموران اسرائیلی در جریان جستجوی آنها بیش از ۴۰۰ فلسطینی را بازداشت کردند و ۵ نفر را هم کشتند. جنازه این سه نوجوان روز دوشنبه کلیکپیدا شد.
مقام‌ها و گروه‌هایی از شهروندان اسرائیلی در روزهای اخیر بر کلیک"انتقام" تاکید کرده‌اند.
اسرائیل حماس را به دست داشتن در قتل این سه نوجوان متهم می‌کند و پس از پیدا شدن اجسادشان مناطقی از نوار غزه را بمباران کرده است. اسرائیل گفته است که اهداف بمباران‌شده "پایگاه‌های تروریستی" بوده‌اند.
در عین حال حماس برای آتش‌بس اعلام آمادگی کرده است. مقامات این گروه اعلام کردند که در صورتی که اسرائیل متعهد شود از حمله هوایی به هدف‌هایی در نوار غزه خودداری کند، حماس آماده است موشک‌پرانی به سوی خاک اسرائیل را متوقف کند.
امروز بیت‌المقدس صحنه درگیری‌هایی بود

شیوه های کنترل و سرکوب جمعی در درون مجاهدین- قسمت سوم جمال عظیمی

شیوه های کنترل و سرکوب جمعی در درون مجاهدین- قسمت سوم
جمال عظیمی



داستان 11 سپتامبر 2001 و حمله تروریستهای القائده به برجهای دوقلو
چهار ماه بود که نشستهای محاکمات در قرارگاه باقر زاده ادامه داشت و همه به ستوه آمده بودند و به دنبال راه نجاتی بودند که از این  جهنم وحشتناک خلاصی یابند. روزی در وسط نشست محاکمه، اعلام کردند که همه به سالن عمومی بروند. با ترس و تعجب که خدایا چه خبر شده که باید چنین با عجله نشست محاکمه را تعطیل کرد، به سالن عمومی رفتیم.
در سالن عمومی و از بدو ورود، می دیدم که حاضرین سوت زنان، با هلهله و کف جشن گرفته و شادی میکنند. دیدیم که واید اسکرینها (پرده های بزرگ تلویزیون) صحنه های عجیب و غریبی را نشان میدهد و هواپیما ها را نشان میداد که به ساختمانهای بلند میخورند و ساختمان ها آتش گرفته و مردم زیادی را نشان میداد که مضطرب و وحشت زده در حال فرار و جیغ کشیدن و... و رزمندگان آزادی(!) هم با دیدن این صحنه ها، شادی و ابراز احساسات میکردند. شایع شده بود که آمریکا سقوط کرده و کار بوش تمام است و القاعده نیویورک را با خاک یکسان کرده و هنوز هم حملات ادامه دارد. این جشن و پایکوبی ادامه داشت و مستمرا صحنه اصابت هواپیماها به برجهای دوقلو ... و مردم هراسان ... و فرو ریختن برجها باز پخش میشد، و از این طرف؛ سوت و کف و ابراز احساسات!
تا اینکه رجوی و بانو با خوشحالی و هیجان وارد شده و سالن یکپارچه شروع به ابراز احساسات کرده و شعار می داد ایران رجوی  رجوی ایران و  مریم مهر تابان میبریمش به تهران و... تا دقایقی سالن را گذاشته بودند روی سرشان و شعارها قطع نمیشد.
بعد از آنکه جمعیت سر جای خود نشست رجوی با خوشحالی و حرارت زیاد به ملت ایران و عراق تبریک گفت و اینکه بالاخره امپریالیسم جهانخوار دارد پاسخ خودش را از خلقها میگیرد....  به طور لحظه به لحظه گزارشات جدید و صحنه های جدید پخش میشد. همه همراه رجوی و بانو صحنه ها را تماشا میکردیم و با هر صحنه ای تشویق و هورای جمعیت به آسمان بلند میشد.
تا اینکه بالاخره رجوی شروع به صحبت کرده و برای امپریالیزم آمریکا و انگلیس خط و نشان می کشید. دادگاه مفصلی برای بوش و بلر تشکیل داد. خودش شده بود قاضی و بوش و بلر هم روی میز محاکمه نشانده بود و خطاب به بوش میگفت: آقای بوش فکر کردی این دنیا صاحب و حساب و کتاب ندارد و با دست باز و وحشیانه مردم بیچاره عراق را بمباران می کنی و از اقیانوس آرام با موشک کروز بغداد را میزنی؟ بلاخره دست انتقام خدا از آستین خلق بیرون آمده و اینطوری نظامت را در هم خواهد پیچید.
خلاصه اینکه دو روز تمام این جلسه محاکمه امپریالیزم آمریکا و انگلیس با شور و حرارت ادامه داشت. در خلال بحثها رو به بانو کرده و میگفت: خواهر مریم اینها که چنین عملیات درخشانی کرده اند که مثل افسران شما انقلاب نکرده اند ولی میتوانند چنین ضربه ای به بزرگترین قدرت نظامی و امنیتی  جهان بزنند، اگر افسران انقلاب کرده شما بخواهند و اراده کنند، چه طوفانی میتوانند برپا کنند؟ بانو هم میگفت البته که اگر بچه های انقلاب کرده ما بخواهند، این عملیاتها که برایشان بسیار اِشل پایین است و بسا عملیاتهای بزرگتر از این را می توانند انجام بدهند. مثل همیشه باد در غبغب انداخته و غرق در اوهام و توهمات پوشالی خود شده بود. (بر اساس تئوری همیشگی فرصت طلبانه خود، «تغاری بشکند ماستی بریزد جهان گردد به کام کاسه لیسان»، که همیشه خودش تکرار میکرد.)
رجوی میگفت که گویا تقدیر بر این است که مثل داستان تکامل و خلقت، که از دل آن، آن انفجار بزرگ (بیگ بنگ) سر برآورد و این جهان و هستی نظم و نظام گرفت، تقدیر آن است که تکامل هم با مریم و با انقلاب مریم ورق جدید و نوینی خورده و در پهنه گیتی به منصه ظهور رسیده و بشریت به فرازی بالا بلندتراز رهایی و تکامل دست پیدا بکند.
طی دو روز آنقدر گنده گویی کرد و عربده کشید و برای تمام دنیا خط و نشان کشید که سقف سالن هم تحمل این گنده گوئی های ایشان را نداشت. امروز می فهمم که هر نیرویی که متکی به مردم خودش نباشد و آنچه که خود ندارد را از بیگانه تمنا کند و از طرفی حرس و آز قدرت و حاکمیت در او بالاترین هدف و ارزش  باشد، سرنوشتی جز این نخواهد داشت که برای رسیدن به آرزوها و حسرت به دلی هایش دست به هر کار و هر خیانت و وطن فروشی خواهد زد.
معروف است رجوی در یکی از ملاقات هائی که با صدام حسین متحد استراتژیک خود داشته، گفته بود که امیدوارم همان طور که جناب طارق عزیز دستم را گرفت و از پاریس به بغداد آورد، فریق ماهر(سرلشکر ماهر الرشید، رئیس ستاد اطلاعات ارتش عراق) هم دست مرا گرفته و به تهران ببرد.
در ضمن در و دیوار همه سالنها و محلهای نشستهای عمومی را از عکسهای تروریستها و وصیت نامه محمد عطا، رهبر تروریستهای القائده پر کرده بودند. در وصیت نامه محمد عطا، آمده بود که هرگز نگذارید زنها بر سر قبر من بیایند. او همه را برای اینکه شیطان و هوا و هوسهای دنیایی مقهورشان نکند، به دعا خواندن مستمر و دوری از زنان توصیه کرده بود. که البته طرح دوری از زنان، بی ارتباط با داستان انقلاب ایدئولوژیک از طرف سازمان هم نبود.
روز سوم که برای نشست با رجوی به محل نشست رفتیم، با کمال تعجب دیدیم که به جای جشن و پایکوبی دو روز قبل، سکوتی مرگ آور به سالن نشست حاکم است و از هیچکس صدایی در نمی آید و همه ساکت و نگران نشسته اند و همه تلویزیونها و واید اسکرینها هم خاموش است. تا رجوی و بانو تشریف بیاورند، این سکوت معنی دار همراه با دلهره و نگرانی، در چهره همه پدیدار بود.
رجوی و بانو در حالی وارد سالن شدند که ظاهرا خیلی ناراحت و گرفته و دمق بودند. رجوی شروع به صحبت کرد و در کمال ناباوری و تعجب همگان و در تناقضی آشکار و  180 درجه ای نسبت به موضع و حرفهای دیروزش مبنی بر محاکمه بوش و بِلر و غرب، این بار شروع کرد به مذمت اسامه بن لادن و محاکمه او و القاعده! این بار می گفت: آقای بن لادن، اگر شما قصد انقلاب کردن داشتید چرا در کشور خودتان (عربستان سعودی) شروع نکردید و رفتید به آمریکا و چرا در نیویورک این کار را کردید؟
جمعیت داشت شاخ در می آورد و اینکه بالاخره ما باید کدام حرف و موضع شما را باور کنیم؟
به خود می گفتم، دادگاه دیروز و محاکمه بوش و بِلر و اینکه قرار بود بعد از حمله القاعده به ساختمان های دو قلو در نیویورک، امپریالیزم جهان خوار فرو پاشیده، همه به جهنم، حرفها و ادعاها و گنده گوییهای دیروز را هم نشنیده و ندیده می گیریم، چرا که سالیان است که به این گنده گوییها و وعده وعیدها عادت کرده ایم، اما بالاخره در این وسط تکلیف خواهر مریم و انقلابش چه میشود؟ آخر قرار بود با انقلاب مریم، هستی و آفرینش ورق جدیدی بخورد!
واضح است در چنین شرایطی کسی هم جرات نمی کرد حرفی بزند، مگر آنکه کسی کله اش بوی قورمه سبزی بدهد و یا دیوانه باشد که چنین ریسکی بکند، چرا که همان جا ترتیبش داده می شد.
با شنیدن حرف های جدید رجوی، همه در سکوت خفقان آوری فرو رفته بودند. شاید و احتمالا مثل من، با افکار پریشان خود به دهها فکر دیگر و یا به مصیبت ادامه نشستهای غسل هفتگی و مصیبتهای پایان ناپذیر بعدی فکر می کردند و در آینده تاریک و مبهم خود غوطه ور بودند.
بعد از آن روز، همه عکسهای تروریستها و وصیتنامه ها را از در و دیوار و.. جمع کردند و روز بعد هم نشست محاکمه بن لادن و... ادامه داشت. همه پریشان و ناراحت بوده و حوصله حرف زدن با یکدیگر را هم نداشتند. اوضاع بد جوری بحرانی بود و علت چرخش موضع 180 درجه ای رهبر را نمیدانستند تا اینکه چند روز بعد دو باره خودش نشست عمومی گذاشته و با عصبانیت و در حالی که به شدت به هم ریخته بود، گفت که ادهم طیبی فرار کرده و از دستمان در رفته و نتوانسته ایم این خائن را دستگیر کنیم. در بین صحبتهایش در حالی که به شدت عصبانی بود، تا لبه سن جلو آمده و چوب دستی خود را میچرخاند و دندانهایش را به هم فشار میداد و میگفت ادهم خبیثی و تکرار میکرد ادهم خبیثی خائن و...
دیگر برایمان معلوم شد که چرا بعد از دو روز جشن و پایکوبی و شیرینی خوردن و...، یک مرتبه صحنه عوض شد و به جای جشن و پایکوبی، صحنه به عزاداری تبدیل شد.
داستان آقای ادهم طیبی هم چنین بود که، ایشان در سیمای مقاومت فیلمبردار بود و همه صحنه های محاکمات بوش و خط و نشان کشیدنهای رجوی را هم ضبط کرده بود. او روز بعد از سخنرانی رجوی با یکی از بچه های بلوچ، ظاهرا برای ماموریت و انجام کاری از باقرزاده به بغداد و یا کرکوک میروند و ایشان هم که از قبل طرح و برنامه داشته، در فرصت مناسب با برداشتن نوارها، در مسیر ماموریت، آن برادر بلوچ را گول زده، او را به دنبال خرید چیزی (ظاهرا) می فرستد و خودش با لندکروز فرار و نمیدانم چگونه خود را گم و گور میکند و سی  دی ها از ایران سر در آورده و ظاهرا سپس به دست آمریکاییها هم رسیده بود.
چندی بعد و درست چند روز پس از سقوط صدام حسین، دیکتاتور عراق، جناب رجوی شتابان نیروهای ویژه خود را برای سرسپاری به خدمت صاحبخانه جدید (آمریکاییها) فرستاد تا ضمن قول همکاری همه جانبه با نیروهای ائتلاف، این بار سرنگونی رژیم را از مجرمان و جنایتکارانی که خودش در جریان حمله 11 سپتامبر محاکمه و به نابودی و فروپاشی محکوم کرده بود، طلب نماید. شروع داستانی که با خلع سلاح و به اسارت رفتن همه نیروهای سازمان و قراردان تمام تشکیلات در اختیار و برای جاسوسی امریکاییها انجامید و تتمه نیروهای باقی مانده را هم دم تیغ آدمخواران مالکی و آخوندها گذاشت و خود و بانو و دارو دسته ی باند تبهکار خود را از مهلکه به در برد.
بعدها که ما در تیف (کمپ امریکاییها در خروجی قررگاه اشرف )بودیم، افسران آمریکایی در جلسات عمومی خطاب به جدا شده ها میگفتند که شما در جریان 11 سپتامبر جشن گرفته و شیرینی پخش کرده اید. بچه ها هم به آنها میگفتند که دستور رهبر بود و دو روز بعد هم عزا گرفتیم و سوال می کردیم شما که از این موضوع خبر دارید، چرا الان با تمام قوا از اینها حمایت میکنید و به اینها باور دارید؟ اینها (سازمان) سر شما هم کلاه گذاشته و اطلاعات دروغ میدهند و...

رحمت و عطوفت انقلاب ایدئولوژیک شامل حال حیوانات باغ وحش هم میشود
ابعاد انقلاب مریم در زمینه جداسازی جنس مؤنث و مذکر تنها به حیطه افراد اسیر در مناسبات مجاهدین ختم نمی شود. فاجعه، دامنگیر حیوانات باغوحش هم شد و منجر به قتل عام و آوارگی و از بین رفتن همه حیوانات زبان بسته باغ وحشها گردید.
باور کردنش مشکل است، نه؟ ولی واقعیت دارد. صبر کنید تا برایتان توضیح بدهم.
برای ایجاد تنوع و تفریح و مشغول کردن تعدادی از افراد و ایجاد کار، در هر محور، قرار شد که در کنار و نزدیکی سالن غذا خوری هر قرارگاه یک باغ وحش کوچکی درست کنند تا رزمندگان، لحظاتی از فراغت خود را به دیدن حیوانات باغ وحش رفته و لذت ببرند.
قبل از ورود به داستان باغ وحش، لازم است که مقداری در مورد انقلاب ایدئولوژیک و نشستهای روزانه عملیات جاری و غسل هفتگی، توضیح بدهم تا برای کسانی که در جریان نیستند، به اصطلاح توی باغ بیایند.
رجوی کودتای تشکیلاتی خود در سازمان برای کنار زدن رقیبان احتمالی و سرکوب هرگونه اعتراض و مخالفت نسبت به شکست فاجعه بار جنگ چریک شهری و فرار خیانت کارانه اش به خارج از ایران و به دم تیغ سپردن و به کشتن دادن هزاران نیروی انقلابی و مبارز و مجاهد و به گِل نشاندن کشتی خط و استراتژی اش در داخل و غلط از آب درآمدن تمامی تحلیلهایش مبنی بر سقوط رژیم در طی 6 ماه و..... را، با محمل و بهانه انقلاب ایدئولوژیک درونی سازمان مجاهدین با تبلیغات گسترده و سرسام آوری به خورد مردم و اعضاء و هواداران خود داد تا پایه های دیکتاتوری تشکیلاتی خود را تثبیت و رهبری بلامنازع خود را در سازمان تضمین و اهداف شوم فرقه گرایانه خود را در سازمان پیش ببرد. تا در پوشش آن، همه فجایع به بار آورده را توجیه و از پاسخگویی به مردم فرارکند. او به محض رسیدن به ساحل امن و امان اروپا، دست به ازدواجهای پی در پی زد. سومین ازدواج او با مریم عضدانلو، همسر دوست و همرزرم دیرنه اش، مهدی ابریشمچی محمل به اصطلاح "انقلاب ایدئولوژیک" شد تا او بتواند از این طریق سر همه را گرم کرده و میخ خودش را در تشکیلات محکم تر بکوبد.
برای پیاده کردن کودتای خود در سازمان، طی مراحل مختلفی به اسم بندهای انقلاب، اهداف خود را شروع نمود که استارت آن با بند <الف> یعنی طلاق و ازدواج (طلاق مریم از مهدی و ازدواج با مسعود) زده شد. هر کدام از این بندها مدتهای طولانی در طی نشستهای شبانه روزی در تمام سطوح سازمان، مطرح و جا انداخته شد. هر بندی مستلزم توضیحات مفصلی است که در حوصله این بحث نیست و من به صورت محوری و تیتر وار به دو تا از آنها اشاره می کنم.
بند دوم بند <ب>، به معنی در حریمِ رهبر بودن تمام زنان مجاهد و طلاق دادن همه کسانی که متاهل هستند و دادن حلقه های ازدواج همسران به رهبری و جدا شدن همه خانواده ها از هم و حرام بودن زن و شوهرها به یکدیگر و فکر نکردن به گذشته بود. در صورت هرگونه لغزشی در این زمینه، راه حلِ پاک کردن خود و یگانه شدن با رهبری و انقلاب، نوشتن گزارش در آن مورد بود. کسانی که مجرد بودند هم میبایستی هر آنکس را که در ذهن خود دارند را طلاق داده و مراحل انقلاب خود را در میان جمع مطرح و پس از تایید مسئول نشست و جمع، گزارش مفصلی در آن باره بنویسند.
پس از طلاق دادن زنها و شوهرهای واقعی و مجازی، قرار بود صفوف مجاهدین هر روز «پاک و طیب و طاهر» شده و همه زنان و مردان، با انرژی صد برابر امر انقلاب را پیش برده و کار و مسئولیت بیشتری را تقبل و سرنگونی رژیم را هر چه زودتر محقق نموده و دیگر به عیالهای سابق فکر نکنند.
اما، پس از طلاقهای اجباری و جدا شدن و فروپاشی خانواده ها، انبوه گزارشهای تناقضات و لغزشها و جنگ و دعواها و پشیمان شدنها و بریدنها از سازمان و اعلام رفتن به بیرون و.. شروع شد. از طرفی مجرد ها که نیمچه امیدی به تشکیل خانواده در کنار مبارزه را در دل داشتند، همه امیدها را بر باد رفته دیده و اگر مقداری انگیزه جنگیدن و مبارزه را هم داشتند از دست داده و ریزش در این طیف از نفرات هم شروع شد. در عالم واقعیت، صحنه برخلاف میل و انتظار معماران انقلاب ایدئولوژیک رقم می خورد.
سیل گزارشات تناقضات، لپر زدن ذهن و خیال ها، مخصوصا متاهل ها که در صورت فکر کردن به عیالهای سابق، انگاری «استفراغهای خشک شده خود را دوباره میخورند»، بالا گرفته بود. بسیاری از این افراد برای تسکین و ارضاء خود و فرار از خوردن دوباره استفراغ خشک شده، شروع به گزارش فکر کردن به زنهای دیگر که درجائی دیده و هوس و خیالی که به ذهنشان زده بود، می نمودند. بیشتر وقت و انرژی افراد صرفِ فکر کردن و پر کردن جای خالی عیالهای خود در ذهن شده و راندمانها نه تنها به صد در صد نرسید، بلکه نزدیک صفر رسیده بود.
بنابر این، کشتی طوفان زده را چاره ای دیگر باید. اینگونه بود که ناخدا در فکر شد تا فیلی دیگر هوا کند. به همین منظور بندی دیگر و قرص مسکن دیگری به اسم بند <ج> مطرح شد. مطابق آن، همه زنان عالم در حریم رهبر عقیدتی یعنی مسعود رجوی قرار گرفته اند و هیچکس حق نداشت به هیچ زنی در هر کجا که باشد نگاه کرده و یا فکری به ذهنش خطور کند. اگر هر کس دچار این لغزش و خطا بشود به مثابه این است که به ناموس رهبر خیانت کرده و انقلابش سوراخ و خدشه دار شده است.
بعد از این بند، قرار بود تا دربِ اذهانِ افراد نسبت به موضوع جنس مخالف گل گرفته شود و انرژیها برای سرنگونی آزاد گردد.
در عمل اما، اوضاع هر روز بدتر و بدتر شده و برای کنترل و سرکوب افراد برنامه نشستهای سرکوبگرانه و  تفتیش عقاید و توهین و تحقیر و.. عملیات جاری روزانه را پیش کشیدند و هر روز بایستی که همه افراد پس از اتمام کارهای روزانه و یا بعد از شام، در میان جمع، در نشستهای یکانی و یا قرارگاهی فاکتهای کم کاری و یا هر موردی در رابطه با انقلاب ایدئولوژیک و سازمان و فاکتهای لغزش فردی و فکر کردن به جنس مخالف را نوشته و در میان جمع خوانده و خود را رسوا کرده تا با رهبری و انقلاب یگانه شود. بیشتر از این نمیتوانم در این مورد توضیح بدهم چرا که خیلی طولانی خواهد شد و در حوصله این بحث نیست.
فکر میکنم که با این توضیحات الان میتوانم در مورد علت نیست و نابود یا کشته شدن باغ وحشها توضیح بدهم.
حیوانات باغ وحشها، معمولا شامل خرگوش، مرغ و خروس، غاز و اردک، بز، مرغ عشق، فنچ (پرنده های بسیار کوچک و زیبا)، کبوتر، و... می شد.
این حیوانات زبان بسته و بخت برگشته نمیدانستند که به کجا آورده شده و بایستی که مثل آدمهای نگون بخت قرارگاه اشرف، همه لاجرم انقلاب کرده و طلاق بدهند و دندان طمع روابط  جنسی و زاد و ولد را از ریشه بکنند! در غیر این صورت کشتی انقلاب مریم را سوراخ کرده و سرنگونی به عقب افتاده و تبدیل به «طعمه» شده و طعمه هم از جنس خمینی است، و ترکش آن هم بُریده و مزدور می باشد.
این حیوانات بیچاره بعد از آنکه در محیط جدید احساس امنیت کرده و از نظر مواد غذایی تامین شدند، طبق غریزه طبیعی و نرمال خود شروع به تولد مثل و زاد و ولد نمودند.
رزمندگان محروم از ارتباط با جنس مخالف هم که در اوقات استراحت برای دیدن این حیوانات به محل نگهداری آنها می رفتند برای صرف نهار و یا شام به آنجا می آمدند در اندک زمان کوتاهی که داشتند، به تماشای این حیوانات رفته و دقایقی نگاه کرده و با دیدن «روابط نامشروع و زشت»! خرگوشها و مرغ و خروسها و مرغ  عشقها و.. به فکر فرو رفته و دچار لحظه <جیم> شده و وقتی خود را با آنها مقایسه می کردند، میدند که حتی ارزش و جایگاه حیوانات را هم در این دنیا نداشته و از مینیمیم حق و حقوق طبیعی و مشروع و انسانی، که خدا و طبیعت و قانونمندیهای آفرینش برایشان قائل شده، برخوردار نبوده و محروم میباشند.
به همین دلیل سیل گزارش تناقضات لحظه <جیم> به فرمانده هان بالا گرفته و خواندن فاکتهای لحظات مربوطه در نشستهای عملیات جاری، چنان بالا گرفت که اگر هر کسی هم تا آن موقع به فکرش نزده بود، به سوی باغ وحشها سرازیر می شد تا از دیدن این موهبت الهی و فرصت گرانبها حداکثر استفاده را بکند!
لازم به گفتن است که همین نشستهای عملیات جاری و بعدها غسل هفتگی، خود مروج «فتنه و فساد» و باز شدن اذهان به ابعاد گسترده تری شده و به فضای بی بند و باری جنسی در میان جمع بیشتر دامن زد. چرا که خواندن فاکتها در میان جمع، آنهم در ابعاد و زوایای مختلف، قدرت تخیل و فانتزی را در ذهن دیگران فعال کرده و همین خود باعث باز شدن ذهن افراد و ترویج و «فسق و فجور» میشد. این واژه «فسق و فجور» را من خودم از زبان رجوی شنیده بودم. در نوار ویدئویی که برای افراد برگشته از خارج کشور گذاشته بودند. یک بار من برای پیگیری موردی به دفتر ستاد مرکز رفته بودم، به طور اتقاقی در پشت درب اتاقی که نوار ویدئوئی رجوی را برای آن افراد گذاشته بودند، لحظه ای در پشت درب درنگ نمودم و شنیدم که صدای رجوی میاید و به مخاطبین خود میگفت که خجالت نمیکشید؟ تمام سازمان را «فسق و فجور» فرا گرفته. با شنیدن این جمله از رهبر، شوکه شده و برای همیشه این جمله در ذهن من ثبت شد.

نمونه فاکتهایی که در نشست های دسته جمعی یکانی یا قرارگاهی خوانده میشد (البته با خیلی احتیاط و رعایت بعضی شئونات عمومی و..)
وقتی خرگوشها را دیدم که بچه آورده اند، لحظه داشتم که کاش من هم خرگوش بودم.
وقتی مرغها و خروس را دیدم که خروس سوار مرغ شده بود، لحظه <جیم> داشتم.
وقتی مرغ عشقها را دیدم که با هم بازی میکنند، لحظه <جیم> داشتم.
وقتی کبوترها را دیدم که در داخل لانه با هم بازی میکنند، گفتم خدایا ما از این کبوترها هم کمتریم؟
وقتی گربه ها را دیدم در داخل جوی آب زیر درختان جفتگیری میکنند، لحظه <جیم> داشتم.
وقتی دو تا پشه را دیدم که سوار هم شده اند، لحظه <ج> داشتم.
وقتی قرآن می خواندم و در خیلی موارد به جفت و تک اشاره می کرد، میگفتم که خدا هم <ج> دارد.
وقتی طبیعت را نگاه میکردم که همه چیز با هم جفت هستند، مثل کبوترها- گنجشکها- پرستوها – و گربه ها و.... میگفتم که پس ما چرا نیستیم؟
لازم به گفتن است که برای هر کدام از این فاکتها که هر کس می خواند، فحش و فضیحت و بد بیراه و تف انداختن بود که نثارش می شد و دفتر عملیات جاری و گاها صندلی و.. به طرفش پرتاب می کردند.
معروف بود که علی نور، یکی از اسرای جنگی که فرد بسیار ساده و زحمت کشی بود، یک روز در نشست محمود قائم شهر که به مناسبت ولادت حضرت علی(ع) نشستی برگزار کرده بوده، علی نور بلند شده و از محمود قائم شهر پرسیده بود که برادر محمود، این برادر علی و خواهر فاطمه کی ازدواج کرده اند؟ منظور علی نور، حضرت علی و حضرت فاطمه بود. افراد حاضر در سالن هم به شدت به خنده افتاده و نشست به هم خورده بود. علی نور هم کوتاه نمی آمده تا اینکه محمود قائم شهر سر او داد کشیده و او را سرکوب کرده بود. خلاصه علی نور هم بدین صورت مخالفت و نارضایتی خود از انقلاب ایدئولوژیک را ابراز کرد و کفر و باطل و خلاف شرع بودن انقلاب را مطرح کرده بود.
این نمونه برای تنوع بود چون گزارش طولانی شده بود مطرح کردم و از این نمونه ها بسیار زیاد است.
به صورت منظم و طبق روال معمول، گزارشهای رزمندگان هر یکان جمع بندی شده و به بالا منتقل شده و رهبر متوجه شده بود که عمود خیمه نظام در حال سقوط و کل شعبده بازی انقلاب ایدئولوژیک در معرض خطر قرار گرفته و هرچه زودتر بایستی که چشم فتنه را در آورد. اینطور بود که دستور جمع کردن باغ وحشها و قتل حیوانات خاطی که برخلاق قانون، کشتی انقلاب مریم را سوراخ کرده بودند صادر شد.
نابود سازی حیوانات نیز طی یک عملیات مخفی انجام شده و از رزمندگان پوشیده نگه داشته شد.
از آنجا که این کار را بطور واقعی نمی توانستند بدون مقدمه و سریع انجام دهند، می بایست که مثل همه دسیسه هایشان، از قبل، زمینه سازی و بهانه ای در میان جمع بیاورند و سپس به کار خود مشروعیت بدهند. یادم هست که برای اولین بار مسئول باغ وحش قرارگاه ما، ب-ا در نشست مطرح کرد که مار چند تا از خرگوشها را گزیده است و تعدادی مرده اند. بعد کم کم متوجه شدیم که دیگر به باغ وحش و حیوانات آن رسیدگی نمیشود. در یکان ما مسئولیت کامل رسیدگی به باغ وحش و حیوانات با  ب- ا بود. در حالی که او در گذشته اغلب وقتش در آنجا بود، دیگر برای رسیدگی به حیوانات کمتر به آنجا می رفت.
روزهای بعد دیدیم که درب قفسهای پرنده ها هم باز و پرنده ها در میان گرمای زیاد اشرف به اطراف پراکنده شده اند و از آنجا که توان انطباق با شرایط را نداشتند، هر روز لاشه چند پرنده در اطراف سالن غذا خوری پیدا میشد.
مرغها و خروسها هم گم و گور شدند. یک روز دیدیم که حسین ابریشمچی (کاظم) تعدادی نزدیک به 20عدد مرغ رنگی و خانگی متعلق به باغ وحش قرارگاه خودش را به سالن ما آورده و به نفر صنفی داده و می گوید که سر همه را ببر و بده بچه ها بخورند. بعد متوجه شدیم که مرغ های قرارگاه ما را هم به قرارگاه دیگری داده اند. برای مدتها ما کبوترهای رها شده را در بالای بام و اطراف سالن میدیدیم. بدین صورت آتش انقلاب ایدئولوژیک گریبان حیوانات باغ وحش را هم گرفت و داستان غم انگیز حیوانات نگون بخت هم بدین صورت به پایان رسید و همه باغ وحشها برچیده شدند.

برخی فاکتهای متفرقه در مورد بحثهای انقلاب ایدئولوژیک
- برای ذوب شدن در رهبری بایستی که همه چیز خود را نثار کنید.
- شما با او هویت و شخصیت میگیرید.
- شما همه تان پَر کاه هستید. شما هیچی نیستید، یعنی شما هیچی هستید، شما پشه هستید، شما همه فشنگ انقلاب هستید.
- شما که مجاهدین پیروزی نیستید، مجاهدین پیروزی، آن طرف مرزها هستند.
- جان و مال و خون و نفس شما متعلق به رهبری است. برای همین منظور از همه امضاء خون و نفس میگرفتند.
- حتی خواب شما هم متعلق به رهبری است و باید بیائید و خوابهای خود را برای رهبری بنویسید. در این مورد مهدی ابریشمچی با حرارت و تهاجمی میگفت که بله این مدار بالای حل شدگی در رهبری است و هر کسی بدان نائل نخواهد شد. (راست می گفت! مثل حل شدگی خودش که همسر خود را با یک دختر 18 ساله عوض کرد. او برای «حل شدن در رهبر» همسرش را با لعیا خیابانی، خواهر سردار خیابانی عوض کرد. رجوی می گفت موسی قبل از شهادتش مسئولیت خواهرانش را به من سپرده است.)
و...
سیر انحطاط اخلاقی و سازمانی و .. . را میبینید؟
آنچه که در بالا آمد واقعیت آنچیزی است که رجوی آن را «مبارزه» بر علیه رژیم می نامد. برای سالیان طولانی ما را در دوزخی به نام اشرف سرگرم و درگیر این مسائل کردند. من سعی کردم تنها برخی فاکت ها را به قلم  بکِشم. امیدورام دوستان دیگری هم پیدا شوند که گزارش این وقایع به مردم را تکمیل کنند. شاید برای خیلی ها قبولش سخت باشد و معلوم نیست باید خندید یا گریست؟ اما این کابوسی است که همچنان ادامه دارد...
دهم تیر ماه 1393


چرا در كنار مالكي ايستاديم و عراق را از دست داديم؟

چرا در كنار مالكي ايستاديم و عراق را از دست داديم؟





منبع: واشنگتن پست تاريخ: 3 ژوئيه 2014
توسط: علي خدري
واشنگتن پست: علي خدري رئيس و مدير اجرايي  شركت Dragoman Partners مستقر در دبي است. از سال 2003 تا 2009 وي مقام  آمريكايي با طولاني ترين دوران خدمت بطور مداوم در عراق بوده است و دستيار 5 سفير آمريكا در عراق بوده است و مشاور ارشد 3 رئيس فرماندهي مركزي ايالت  متحده بوده است در سال 2011 به عنوان مدير اجرايي با اكسون موبيل ورود شركت به اقليم كردستان عراق را مذاكره كرد.
علي خدري:
براي درك اين كه چرا عراق در حال فروپاشي است بايد مالكي را بفهميد و چرا ايالات متحده از سال 2006 از او حمايت كرده است.
من مالكي يا ابواسراء همانطور كه وي براي  افراد نزديك به خود شناخته ميشود را بيش از يك دهه ميشناسم. در سفر در سه  قاره با وي بوده ام. من خانواده وي و دايره داخلي او را ميشناسم ، هنگامي  كه وي يك نماينده گمنام مجلس بود من در بين آمريكايي هاي خيلي محدودي بودم  در بغداد كه تماسهاي تلفني وي را برميداشتم. در سال 2006 من كمك كردم كه وي را به سفير آمريكا معرفي كنم و وي را بعنوان يك گزينه مناسب براي نخست  وزير توصيه كردم. در سال 2008 وقتي كه وي مريض شد من انتقال وي به  بيمارستان را سازماندهي كردم و وي را براي درمان در لندن همراهي كردم با  گذراندن 18 ساعت در روز با وي در بيمارستان ولينگتن. در سال 2009 من  سلطنتهاي منطقه‌اي شكاك را لابي كردم تا از دولت مالكي حمايت كنند.
اما در سال 2010 من از معاون رئيس جمهور  آمريكا و كارمندان ارشد كاخ سفيد درخواست كردم كه حمايت خود از مالكي را پس بگيرند. من به اين درك رسيده بودم كه اگر وي در قدرت باقي بماند وي يك  دولت تفرقه افكن، مستبد و فرقه‌اي ايجاد خواهد كرد كه كشور را از هم پاره  خواهد كرد و منافع آمريكا را پايمال ميكند.
آمريكا در كنار مالكي ايستاد. بعنوان نتيجه الان ما با شكست استراتژيك در عراق و شايد در خاورميانه وسيعتر روبرو هستيم.
پيدا كردن يك رهبر
متولد شده در طويريج‎ يك روستا خارج شهر  مقدس عراق كربلا، ابواسراء نوه مفتخر يك رهبر عشيره است كه به پايان دادن  حكومت استعماري انگليس در دهه 1920 كمك كرد. بزرگ شده در يك خانواده مذهبي  شيعه، وي با اظهار خشم كردن از حكومت اقليت سني در عراق رشد كرد، بخصوص حزب سكولار اما سركوبگر بعث. مالكي بعنوان يك مرد جوان به حزب الدعوه دين  سالار پيوست با اعتقاد به فراخوان آن براي ايجاد يك كشور شيعه در عراق با  هر وسيله ضروري. بعد از درگيريها بين بعثيهاي سكولار سني، شيعه و مسيحي و  گروهها اسلامي شيعه از جمله دعوه دولت صدام حسين جنبشهاي رقيب را ممنوع كرد و عضويت را جرم قابل مجازات مرگ كرد.
به اتهام ضميمه روحانيون و افسران اطلاعاتي  ايران بودن هزاران عضو حزب الدعوه دستگير، شكنجه و اعدام شدند. بسياري از  جسدهاي مثله شده هرگز به خانواده‌هايشان برگردانده نشدند. در بين آنهايي كه كشته شدند برخي از بستگان نزديك مالكي بودند، كه براي هميشه روانشناسي  نخست وزير آينده را شكل ميدادند.
در طول سه دهه مالكي بين ايران و سوريه  جابجا ميشد جايي كه وي عملياتهاي پوششي بر عليه رژيم حسين سازماندهي ميكرد، و سرانجام رئيس بخش دعوه عراق در دمشق شد. اين حزب در جمهوري اسلامي ايران آيت الله روح الله خميني يك پشتيبان پيدا كرد. طي جنگ ايران-عراق در دهه  هشتاد وقتي كه عراق از تسليحات شيميايي تامين شده غرب استفاده كرد، تهران  با استفاده از نمايندگان شيعه اسلامي مانند دعوه براي مجازات هواداران حسين تلافي كرد. با كمك ايران، عاملان دعوه در سال 1981 سفارت عراق در بيروت را در يكي از اولين حملات انتحاري اسلام راديكال بمبگذاري كردند. آنها همچنين سفارتهاي آمريكا و فرانسه را در كويت بمبگذاري كردند و طرح كشتن امير را  ريختند. دهها طرح ترور بر عليه اعضاي ارشد دولت حسين از جمله خود ديكتاتور  به طرز ناراحت كننده‌اي شكست خورد و منجر به دستگيريها و اعدامهاي جمعي شد.
طي ماههاي پرآشوب بعد از اشغال عراق توسط  آمريكا در سال 2003، مالكي به كشور خود بازگشت. وي يك شغل گرفت بعنوان  مشاور نخست وزير آينده ابراهيم جعفري و بعد از آن بعنوان يك عضو پارلمان  رياست كميته‌اي را داشت در حمايت از كميسيون بعث زدايي، يك سازماني كه بطور خصوصي توسط اسلامگرايان شيعه بعنوان وسيله تلافي جشن گرفته شد و توسط  سنيها بعنوان ابزار سركوب علنا تقبيح شد.
بعد از ديدن تراژدي 11 سپتامبر از اتاق  كنفرانس فرماندار تكزاس من داوطلب شدم كه در عراق خدمت كنم. پسر مهاجرين  عراق من توسط دفتر وزارت دفاع براي يك انتصاب سه ماهه كه نهايتا تقريبا يك  دهه به درازا كشيد، به بغداد اعزام شدم. بعنوان دستيار ويژه سفير پاتريك  كندي و رابط تشكيلات موقت ائتلاف با شوراي حكومتي عراق، و بعنوان يكي از  معدود مقامات آمريكايي آنجا كه عربي صحبت ميكرد، من فرد مراجعه شونده  رهبران عراقي تقريبا براي همه چيز شدم – سلاحها، ماشينها و خانه‌هاي تهيه  شده آمريكايي يا پاسهاي دسترسي بسيار مطلوب منطقه سبز.
بعد از اينكه اشغال رسمي آمريكا در سال 2004 پايان يافت، من در بغداد ماندم تا انتقال به يك حضور ديپلماتيك آمريكايي ”معمول“ را تسهيل كنم، و من اغلب چايي و بيسكويت بيات با دوستان عراقيم در  پارلمان انتقالي به اشتراك ميگذاشتم. يكي از آن دوستان مالكي بود. وي مرا  درباره طرحهاي آمريكا براي خاورميانه امتحان ميكرد و مرا براي پاسهاي منطقه سبز بيشتر گول ميزد. اين روزهاي اوليه خسته كننده بود ولي رضايت بخش وقتي  كه عراقيان و آمريكاييها با هم كار ميكردند تا به بلند شدن كشور از  خاكسترهاي حسين كمك كنند.
سپس فاجعه رقم خورد. طي دوره تصدي كوتاه  جعفري تنشهاي قومي فرقه‌اي بصورت فاجعه باري تثبيت شد. با زيادي جنايت حسين هنوز تازه در ذهنشان، رهبران اسلامگراي شيعه جديد عراق طرحهاي تلافي بر  عليه سنيها اختراع كردند كه منجر به حادثه هاي وحشتناك شكنجه، تجاوز و ديگر نقضها شد. اعضاي حزب بعث جابجا شده يك شورش خونين را آغاز كردند، در حالي  كه القاعده مردان جوان را عضوگيري ميكرد براي دست زدن به بمبگذاري انتحاري و ماشينهاي بمبگذاري شده، آدم ربايي و حملات تروريستي ديگر در يك تلاش براي  دامن زدن به هرج و مرج.
بعد از بمبگذاري فوريه 2006 مسجد عسكري در  سامرا، يك مرقد مقدس براي 200 ميليون پيروان مسلمان شيعه، رهبران اسلامگراي شيعه يك ضد حمله وحشيانه را آغاز كردند كه جرقه يك جنگ داخلي را زد كه  دهها هزار از عراقيان بي گناه را كشت. جعفري در ابتدا پيشنهادات آمريكا  براي تشكيل يك حكومت نظامي بعد از اينكه القاعده سامرا را بمبگذاري كرد رد  كرد، با اصرار بر اينكه شهروندان نياز دارند كه سرخوردگيهاي خود را بيرون  بريزند – كه بصورت موثري ضمانت اجرايي معين ميكرد براي جنگ داخلي و پاكسازي قومي.
واشنگتن تصميم گرفت كه تغيير در راس ضروري  بود. بعد از انتخابات پارلماني دسامبر 2005، مقامات سفارت آمريكا نخبگان  عراق را جستجو كردند براي يك رهبر كه بتواند شبه نظاميان شيعه پشتيباني شده توسط ايران را شكست بدهد، با القاعده بجنگد و عراقيان را تحت پرچم ملي  گرايي و دولت فراگير متحد كند. همكار من جفري بيلز و من در بين معدود  آمريكايي هاي عربي صحبت كننده بوديم با رابطه خوب با چهره هاي رهبري كننده  كشور. تنها مردي كه ما ميشناختيم با هر گونه شانسي براي بدست آوردن حمايت  از همه جناحهاي عراق – و كسي كه به نظر مي‌آمد كه احتمالا يك رهبر موثر  باشد – مالكي بود. ما استدلال كرديم كه وي براي اسلامگرايان شيعه عراق،  تقريبا 50 درصد جمعيت قابل قبول خواهد بود؛ كه وي سخت كوش، مصمم و بصورت  وسيعي عاري از فساد بود؛ و اينكه وي در زمينه سياسي ضعيف بود و به همين  دليل وابسته به همكاري با ديگر رهبران عراقي بود براي نگهداشتن يك ائتلاف. اگر چه گذشته مالكي شناخته شده بود كه سايه دار و خشونت بار بود، اين به  سختي غير معمول بود در عراق جديد.
با همكاران ديگرم، من و بيلز درباره گزينه  ها با سفير آمريكا زالماي خليلزاد هم زديم كه به نوبه خود رهبران ملي شكاك  ولي نا اميد را تشويق ميكرد كه از مالكي حمايت كنند. با رهبري يك بلوك با  فقط تعداد انگشت شماري پارلمانتر، مالكي در ابتدا از خواهشهاي آمريكاييها  متعجب شد، ولي وي فرصت را غنيمت شمرد و در 20 مي 2006 نخست وزير شد.
وي عهد كرد كه يك عراق قوي و متحد را رهبري كند.
”هيچ عراقي وجود نخواهد داشت“
هرگز هيچ چيزي فراتر از يك حزب سياسي  اسلامگراي شيعه خشونت بار و مخفي را هدايت نكرد، مالكي اولين سالهاي رهبري  عراق را فوق العاده چالش برانگيز يافت. وي با خشونت كه هر ماه هزاران عراقي را كشت و ميليونها را آواره كرد، يك صنعت نفت در حال فروريختن، و شركاي  سياسي تقسيم شده و فاسد – همچنين هيأتهايي از يك كنگره آمريكاي بطور  فزاينده بي صبر مبارزه كرد. مالكي حاكم رسمي عراق بود ولي با افزايش  نيروهاي آمريكايي در سال 2007 و رسيدن سفير رايان كراكر و ژنرال ديويد  پترائوس به بغداد شك كمي درباره اينكه چه كسي عملا دولت عراق را از فروپاشي حفظ ميكند، وجود داشت.
كراكر و پترائوس با نخست وزير چند ساعت در  روز، تقريبا هر روز به مدت نزديك به دو سال ملاقات كردند. بر خلاف رقباي وي مالكي كم به خارج كشور سفر ميكرد و بصورت روتين 16 ساعت در روز كار ميكرد. ما سياستهاي سياسي، اقتصادي و نظامي را هماهنگ ميكرديم به دنبال فائق آمدن بر موانع قانوني و ارتقاء رشد اقتصادي در حالي كه القاعده، تباه كنندگان  بعثي و شبه نظاميان اسلامگراي شيعه را تعقيب ميكرديم. بعنوان دستيار ويژه  كراكر نقش من اين بود كه به آماده شدن وي كمك كنم و وي را در ملاقاتها با  رهبران عراقي همراهي كنم، و من اغلب بعنوان نماينده وي وقتي كه عراقيان بين خودشان جر و بحث ميكردند، خدمت ميكردم. آمريكا مجبور بود كه بين عراقيان  واسطه شود بدليل اينكه ما احساس ميكرديم كه كشور فقط با رهبري عراقي متحد و منسجم كه با استفاده از زور بر عليه افراطگرايان خشونت گرا پشتيباني ميشد، با ثبات خواهد شد.
يكي از بزرگترين تحولات اين دوره جنبش  بيداري بود كه در آن به يمن مذاكرات طولاني عشاير عرب سني و شورشيان بعثي  سلاحهاي خود را از نيروهاي آمريكايي چرخاندند و به سمت القاعده نشانه  رفتند، و از اين طريق دوباره به روند سياسي عراق وارد شدند. در ابتدا  متخاصم با ايده مسلح كردن و تامين مالي جنگنده هاي سني، مالكي نهايتا بعد  از لابي كردن فشرده از كراكر و پترائوس كوتاه آمد ، ولي فقط به اين شرط كه  واشنگتن مخارج لايحه را بپردازد. وي بعدا موافقت كرد كه برخي از جنگنده‌هاي سني را استخدام و تامين مالي كند ولي بسياري از وعده‌هاي وي به آنها  برآورده نشد – آنها را بيكار، جگر سوز و دوباره مستعد براي راديكاليزه شدن، رها كرد.
با ماندن در قدرت در سال 2008، و با نيمه  شمالي ملت كه آرام شد، مالكي در شغل خود رشد ميكرد. وي ويديو كنفرانسهاي  هفتگي با رئيس جمهور جورج بوش داشت. طي اين گردهماييهاي صميمي كه در آن يك  گروه كوچك از ما ساكت بيرون صفحه مينشستيم، مالكي اغلب از نداشتن قدرتهاي  قانوني كافي و از يك پارلمان متخاصم شكايت ميكرد در حالي كه بوش خواهان صبر بود و اظهار ميكرد كه برخورد با كنگره آمريكا نيز ساده نبود.
طي زمان مالكي كمك كرد كه با رقباي سياسي  خود توافق ايجاد كند و قراردادهاي چند ميليارد دلاري با شركتهاي چند مليتي  امضا كرد براي كمك به مدرن كردن عراق. تعداد كمي از ما طي اعماق جنگ داخلي  به آينده عراق اميد داشتيم ولي يك سال بعد از اينكه افزايش نيرو شروع شد،  به نظر مي آمد كه كشور به مسير خود برگشته است.
مالكي اما چيزها را هميشه ساده نميكرد. در  معرض تئوريهاي توطئه بعد از دهه‌ها شكار شدن توسط سرويسهاي اطلاعاتي حسين،  وي متقاعد بود كه رقيب اسلامگراي شيعه وي مقتدي الصدر به دنبال اين بود كه  وي را تضعيف كند. بنابراين در مارس 2008 مالكي روي كاروان موتوري خود پريد و يك حمله ارتش عراق به جيش المهدي صدر در بصره را هدايت كرد. بدون طراحي،  لجستيك، اطلاعات، پوشش هوايي يا حمايت سياسي از ديگر رهبران عراق، مالكي يك جنگي را با شبه نظاميان پشتيباني شده توسط ايران كه مانع ارتش آمريكا از  سال 2003 شده بودند را برگزيد.
قفل شده در دفتر سفير براي چند ساعت، كراكر، پترائوس، دستيار ژنرال و من گزينه هاي نظامي و سياسي را به دقت بررسي  كرديم و تماسهايي با مالكي و وزراي وي در بصره گرفتيم. ما ميترسيديم كه به  مراكز فرماندهي صحنه مالكي تاخت و تاز ميشود و وي كشته خواهد شد، يك سنت  عراقي براي قبضه كردن قدرت. من با رهبران عربهاي سني، عربهاي شيعه و كرد  عراق تماس گرفتم تا كراكر بتواند از آنها بخواهد كه علنا پشت مالكي  بايستند. پترائوس درخواست يك دريادار براي بصره كرد كه نيروهاي عملياتهاي  ويژه آمريكا را بر عليه جيش المهدي هدايت كند. براي روزها من از دستيار  ويژه مالكي قطه الركابي تماسهايي دريافت ميكردم كه درخواست حملات هوايي  آمريكا را ميكرد براي با خاك يكسان كردن بلوكهاي شهر كامل در بصره؛ من بايد به وي ياداوري ميكردم كه ارتش آمريكا آنقدر بيرويه با نيروي خود نيست كه  ارتش مالكي است.
با اينكه اين يك تماس نزديك بود، ”حمله  شواليه هاي“ مالكي موفق شد. براي اولين بار در تاريخ عراق، يك نخست وزير  اسلامگراي شيعه شبه نظاميان اسلامگراي شيعه پشتيباني شده توسط ايران را  شكست داده بود. از مالكي در بغداد و سراسر دنيا به عنوان يك ملي گراي وطن  پرست استقبال شد و وي ستايش باران شد وقتي كه وي به دنبال اين بود كه تنها  هفته ها بعد خيابان پرجمعيت شهرك صدر بغداد را از جيش المهدي آزاد كند. در  يك نشست شوراي امنيت ملي عراق كه كراكر و پترائوس در آن شركت كردند مالكي  آبروي ژنرالهاي خود را برد كه ميخواستند 6 ماه براي آماده كردن حمله  بگيرند. من در حالي كه ميگفتم به وي ياداوري كردم كه ”در شش ماه هيچ عراقي  وجود نخواهد داشت.“
مالكي كه با بردش در بصره تشويق شده بود با  كمك عظيم نظامي آمريكا حمله براي بازگيري شهر صدر را رهبري كرد و در اينكار لشگرهاي ارتش عراق را با تلفن موبايلش هدايت ميكرد. در يك سرجمع شدن  بيسابقه ارتش و منابع اطلاعاتي آمريكا و عراق، دهها سلول ميليشياي شيعه  اسلامي مورد حمايت ايران طي چند هفته نابود شدند. اين پيشرفت واقعي بود: يك كارزار استادانه مدني-نظامي تا جا باز كند براي سياستمداران عراقي تا با  نابود كردن گروههاي مسلح سني و شيعه كه تقريباً كشور را به ورطه نابودي  كشانده بودند متحد شوند.
صعود مالكي
در ماههاي آخر سال 2008، مذاكره موفق شرايط  ادامه تعهد آمريكا به عراق تبديل به ضرورت اول كاخ سفيد شد. اما ناكامي  رسيدن به يك توافق قبل از پايان دوره بوش، به همراه سقوط اقتصاد جهاني، دست ما را ضعيف كرد.
در يك موضع بالاتر، مالكي و دستيارانش در  تقريباً مقابل هيچ امتيازي خواهان همه چيز بودند. آنها آمريكا را در يك  معامله بد خر كردند كه از عراق كماكان حمايت كند در مقابل اينكه تنها به  آمريكا اين امتياز را بدهند كه منابع بيشتري را در چاله‌يي بي انتهاي  بريزد. در يك بازنگري، من اينطور تصور ميكنم كه ديدن مقامات آمريكايي كه از وي خواهش ميكردند تنها فرديت مالكي را تقويت كرد. بعد از سازمان دادن سفر  آخر بوش به عراق كه در آنجا در كنفرانس خبري كه امضاي توافق دوجانبه را جشن ميگرفت با دو لنگه كفش مورد حمله قرار گرفت، من به همراه كراكر در 13 فوريه 2009 بغداد را ترك كردم. بعد از بيش از 2000 روز خدمت، من مريض بودم و فيزيكاً و ذهناً تخليه شده بودم اما اميدوار بودم كه فداكاريهاي عظيم  آمريكا شايد كه نتيجه مثبتي ببار آورده باشد.
در حاليكه دولت اوباما تعهد ميداد كه “جنگ  احمقانه” بوش و ادامه انحراف بحران اقتصادي جهان را تمام كند، مالكي از  موقعيت استفاده كرد. او يك كارزار سيستماتيك را براي نابود كردن كشور عراق و جايگزين كردن آن با دفتر خصوصي خودش و حزب سياسي‌اش شروع كرد. او ژنرالهاي كاركشته را كنار گذاشت و آنها را با كسانيكه شخصاً به خودش وفادار بودند  جايگزين نمود. او رئيس قضائيه عراق را وادار نمود كه برخي از رقبايش را از  شركت در انتخابات مارس 2010 ممنوع كند. پس از آنكه نتايج اعلام شد و مالكي  به يك ائتلاف طرفدار غرب مدره كه شامل تمامي گروههاي اصلي قومي-فرقه‌اي  عراق بود، باخت، قاضي دستوري صادر كرد كه به مالكي شانس اول را براي تشكيل  دولت داد كه باعث تنش و خشونت بيشتر گرديد.
اين در حالت خلاء رهبري در سفارت آمريكا در  بغداد روي داد. دو ماه پس از سر كردن بدون يك سفير، جانشين كراكر در آوريل 2009 رسيد در حاليكه من كار جديدي داشتم كه همراه پترائوس، رئيس جديد  فرماندهي مركزي آمريكا، به پايتختها در سراسر خاورميانه در رفت و آمد بودم. اما اخبار از مقامات عراقي و آمريكايي در بغداد نگران كننده بود. در  حاليكه سربازان آمريكايي خون ميدادند و بحران اقتصادي جهان شعله‌ور بود،  سفارت دست به يك كارزار گرانقيمت زد تا زمين سفارت را قشنگ كند و يك بار و  يك زمين فوتبال درست كند كه متقارن شود با يك استخر سرپوشيده سايز المپيك،  يك زمين بسكتبال، زمينهاي تنيس و سافتبال در سفارت ميليارد دلاري‌مان. من  بطور روالي شكاياتي از مقامات عراقي و آمريكايي در مورد اينكه روحيه در  سفارت پايين است دريافت ميكردم و اينكه روابط بين رهبران ديپلماتيك و نظامي آمريكا كه در دوره كراكر-پترائوس بسيار قوي بود و در خواباندن بدترين  خواستهاي مالكي و حركت دادن عراقيان به جلو بسيار حياتي بود، حالا ديگر از  بين رفته است. كشور پليسي مالكي هر روز قويتر ميشد.
در يك ملاقات در بغداد با يك هيئت از اعضاي  شوراي امور خارجي كه مهمان پترائوس بودند و بفاصله كمي بعد از انتخابات 2010 برگزار شد، مالكي اصرار ورزيد كه رأي گيري توسط آمريكا، انگليس،  سازمان ملل و عربستان سعودي دستكاري شده است. در حاليكه ما از مجموعه  نخست‌وزير خارج ميشديم، يك مدير بهت زده كه پدر يك تفنگدار دريايي آمريكا  بود رو به من كرد و گفت، “سربازان آمريكايي دارند ميميرند تا اين حرمزاده  را در قدرت نگه دارند؟”
در حاليكه بحران سياسي ماهها ادامه يافت، يك سفير جديد كه من قبلاً برايش كار كرده بودم، جيمز جفري، از من خواست تا به بغداد بازگردم تا بين جناحهاي عراقي پادرمياني كنم. حتي در آن زمان در اوت 2010، من شوكه بودم كه بخش زيادي از موفقيت تهاجم توسط مالكي و ديگر  رهبران عراقي از بين رفته است. كردهاي سؤال ميكردند كه چگونه آنها ميتوانند توجين كنند كه بخشي از يك عراقي باشند كه كار نميكند و از سالهاي 1980 صدها هزار نفر از مردم را كشته است. عربهاي سني كه بر اختلافات داخلي غلبه  كرده بودند تا ائتلاف العراقيه سكولار را با شيعيان عرب، كردها، تركمن‌ها و مسيحيان تشكيل دهند خشمگين بودند كه از آنها خواسته ميشد بعد از زدن  القاعده و بردن انتخابات نخست‌وزيري را كنار بگذارند. حتي رهبران شيعه  اسلامي بصورت خصوصي ابراز ناراحتي ميكردند نسبت به وضعيت و آينده عراق تحت  مالكي و صدر بصورت علني وي را “ديكتاتور” ميخواند. بدتر از همه اينكه شايد  آمريكا ديگر بصورت يك واسطه صادق ديده نميشد.
بعد از آنكه كمك كرده بودم كه وي در سال 2006 به قدرت برسد، من در 2010 استدلال كردم كه مالكي بايد برود. در لابي  كردن عليه دوستم ابو اثراء احساس گناه ميكردم اما موضوع فردي نبود. منافع  حياتي آمريكا مطرح بود. جان هزاران آمريكايي و عراقي از دست رفته بود و  ترليونها دلار خرج شده بود تا امنيت ملي ما را پيش ببرد و نه جاه‌طلبي‌هاي  يك مرد يا يك حزب. ريل قانون اساسي بايد محافظت ميشد و ما نيازمند يك رهبر  پيچيده، متحدكننده و با نگرش اقتصادي بوديم تا عراق را بازسازي كند پس از  آنكه مالكي متمركز روي امنيت ميليشياها و القاعده را له كرد.
در صحبت با اعضاي ارشد كاخ سفيد كه براي  ديدار آمده بودند، سفير، ژنرالها و ديگر همكاران، من پيشنهاد كردم كه معاون رئيس جمهور عادل عبدالمهدي جانشين مالكي شود. وي يك بعثي سابق مدره شيعه و يك اقتصاد دان تحصيل‌كرده در فرانسه بود كه قبلاً بعنوان وزير مالي خدمت  كرده بود و داراي روابط عالي با شعيان، سنيان، كردها و نيز ايران، تركيه و  عربستان سعودي بود.
در اول سپتامبر 2010، معاون رئيس جمهور  بايدن در بغداد بود براي مراسم تغيير فرماندهي كه شاهد رفتن ژنرال ري  اوديرنو و آمدن ژنرال لويد آستين بعنوان فرمانده نيروهاي آمريكايي بود. آن  شب، در يك ضيافت شام در مقر سفير كه شامل بايدن، كارمندان وي، ژنرالها و  مقامات ارشد سفارت بود، من يك استدلال كوتاه اما پرحرارت كردم عليه مالكي و نياز به احترام به ريل قانون اساسي. اما معاون رئيس جمهور گفت كه مالكي  تنها گزينه است. و در ماههاي بعد وي به مقامات بالاي آمريكايي گفت، “من سر  معاون رياست جمهوري‌ام شرط ميبندم كه مالكي سوفا را ادامه خواهد داد.” او  به توافق وضعيت نيروها اشاره ميكرد كه به سربازان آمريكايي اجازه ميداد كه  پس از 2011 در عراق بمانند.
من تنها مقامي بودم كه عليه ابواثراء صحبت  كردم. حتي قبل از بازگشتم به بغداد، مقامات، منجمله معاون سفير آمريكا  رابرت فورد، اوديرنو، سفير انگليس سر جان جنكينز و سفير تركيه مورات  اوزچليك هر كدام قوياً عليه مالكي لابي كردند و با كاخ سفيد، سفير آمريكا  كريستوفر هيل و قاطع‌ترين حامي مالكي برت مك گرك كه بعداً معاون دستيار  وزيرخارجه ميشد در افتادند. حالا، در حاليكه آستين نيز در طرف مالكي بود ما در يك بن بست بوديم عمدتاً بدين واسطه كه رهبران عراقي شقه بودند و  نميتوانستند روي مالكي و يا در يك وضعيت ديوانه‌كننده روي آلترناتيوي براي  وي به توافق برسند.
اما بحثهاي ما زياد تأثير نداشت چرا كه  قوي‌تري مرد در عرا و در خاورميانه، ژنرال قاسم سليماني فرمانده واحد نيروي قدس سپاه پاسداران ايران قرار بود كه بحران را براي ما حل كند. تنها چند  روز پس از سفر بايدن به بغداد، سليماني رهبران عراقي را به تهران فراخواند. آنان كه مديون او بعد از دهه‌ها دريافت پول و حمايت از ايران بودند درك  كردند كه در حاليكه نفوذ آمريكا در عراق دارد كمرنگ ميشود، نفوذ ايران رو  به افزايش است. به گفته يك مقام اسبق عراقي كه در آن جلسه بود، سليماني گفت كه آمريكائيان يك روز شما را ترك خواهند كرد اما ما همسايگان شما باقي  خواهيم ماند.
پس از توبيخ كردن عراقيان در حال نزاع كه با هم كار كنند، سليماني نتيجه را از جانب رهبر عالي ايران ديكته كرد: مالكي  نخست‌وزير باقي خواهد ماند؛ جلال طالباني كه يك چريك افسانه‌اي كرد با  دهه‌ها رابطه با ايران رئيس جمهور باقي خواهد ماند؛ و مهمتر اينكه ارتش  آمريكا مجبور خواهد شد كه در پايان 2011 عراق را ترك كند. سليماني گفت كه  آن رهبران عراقي كه همكاري كنند از حفاظت سياسي و پرداختهاي ايران كماكان  بهره‌مند خواهند شد اما كسانيكه عليه خواست جمهوري اسلامي باشند بدترين  عواقب در انتظارشان خواهد بود.
انتخاب واشنگتن
مشخص شده بود كه نبايد اجازه داده شود كه يك ژنرال ايران كه تعداد بيشماري سرباز آمريكايي را كشته بود سرنوشت آمريكا  در عراق را مشخص كند. در ماه اكتبر، من داشتم با سفير جفري استدعا ميكردم  كه از اين نتيجه جلوگيري كند. من به او گفتم كه ايران قصد دارد آمريكا را  از عراق با تحقير بيرون براند و اينكه يك دولت غير منسجم فرقه‌اي در بغداد  به رياست مالكي تقريباً بودن ترديد به يك جنگ داخلي ديگر خواهد انجاميد كه  بعد تبديل به يك جنگ تمام عيار منطقه‌اي خواهد شد. جلوي اينرا ميشد گرفت  اگر كه ما ايران را با ايجاد يك دولت اتحاد حول آلترناتيوي ملي مانند  عبدالمهدي پس ميزديم. من اذعان كردم كه بسيار مشكل خواهد بود اما با حضور 50000 سرباز كه هنوز در آنجا هستند، آمريكا بازيگر پرقدرت باقيمانده است. آلترناتيو آن يك شكست استراتژيك در عراق و در خاورميانه خواهد بود. در  شگفتي من، سفير هم نظر با نگراني من بود در مقابل كارمندان ارشد كاخ سفيد و خواستار رله كردن آن به رئيس جمهور و معاون رئيس جمهور و نيز به مقامات  ارشد امنيت ملي شد.
من كه بشدت بدنبال جلوگيري از فاجعه بودم  تمام توان سياسي خود را بكار گرفتم تا يك ملاقات بين جفري و آنتوني بليكين، مشاور امنيت ملي بايدن و دستيار ارشد عراق، با يكي از آيت‌الله‌هاي بالاي  عراق جور كنم. با بكارگيري الفاظ صريح غيرمعمول، آخوند شيعه گفت كه به نظر  وي اياد علاوي كه در سالهاي 2004-2005 نخست‌وزير موقت بوده و عبدالمهدي  تنها ربهران شيعه هستند كه ميتوانند عراق را متحد كنند. وي گفت كه مالكي  نخست‌وزير حزب الدعوه و نه عراق است و كشور را به نابودي خواهد كشاند.
اما تمامي اين لابي براي هيچ بود. در  نوامبر، كاخ سفيد به استراتژي فاجعه‌بارش براي عراق تن داده بود. پروسيجدور طبق قانون اساسي عراق و نتايج انتخابات به كناري گذارده ميشد و آمريكا  حمايت كامل خود را پشت مالكي ميبرد. واشنگتن تلاش خواهد نمود كه طالباني را كنار بگذارد و بجاي او علاوي را براي دل به دست آوردن ائتلاف العراقيه  جايش بگذارد.
روز بعد من مجدداً به بلينكن، جفري، آستين،  همكاران در سفارت و رأسايم در فرماندهي مركزي، ژنرال جيمز متيس و ژنرال جان الن، استدعا كردم و هشدار دادم كه ما داريم يك اشتباه در ابعاد تاريخي  مرتكب ميشويم. من استدلال كردم كه مالكي به تحكيم قدرتش ادامه خواهد داد با از بين بردن سياسي رقبايش؛ طالباني هرگز رياست جمهوري را كنار نخواهد  گذاشت پس از آنكه دهه‌ها با حسين جنگيده و كرسي او را بدست آورده؛ سنيان  مجدداً قيام خواهند كرد اگر كه ببينند كه ما به قولهايمان عمل نكرديم كه  بعد از آنكه بيداري القاعده را شكست داد در كنارشان باشيم.
متيس و الن همدرد بودند اما حاميان مالكي  سرجايشان ماندند. سفير مرا به اردن اعزام كرد تا با يك شوراي رهبران بالاي  سني عراق ملاقات كنم با اين پيام كه آنها بايد به دولت مالكي بپيوندند. پاسخ هماني بود كه من پيش بيني ميكردم. آنها گفتند كه به دولت در بغداد  خواهند پيوست ولي به ايران و عوامل آن اجازه نخواهند داد كه بر عراق حكومت  كنند. آنها تحت يك حكومت ديني شيعه زندگي نخواهند كرد و به كناري گذاشته  بودن تحت مالكي تن بدهند. بعد از آنكه آنها سلاحهايشان را در دوران بيداري  عليه القاعده بكار گرفته بودند، آنها حالا ميخواستند در عراق جديد شريك  باشند نه اينكه شهروندان دست دوم باشند. اگر اينگونه نشود، آنها هشدار  دادند كه مجدداً دست به سلاح خواهند برد.
فاجعه در پي آمد. طالباني درخواست كاخ سفيد  را رد كرد كه كنار برود و بجاي آن براي بقايش رو به ايران آورد. با دستورات از تهران، مالكي شروع به تشكيل يك كابينه از مردان مورد نظر ايران در عراق نمود. هادي العامري، فرمانده بدنام تيپ بدر وزير ترابري شد كه بنادر حساس و استراتژيك دريايي، هوايي و زميني را كنترل ميكرد. خضير الخزائي معاون رئيس جمهور شد كه بعداً بجاي رئيس جمهور خدمت كرد. ابو مهدي المهندس، مغز متفكر حزب الدعون كه در پشت بمبگذاري سفارت آمريكا در كويت در سال 1983 بود  مشاور مالكي و همسايه او در منطقه سبز شد. صدها و شايد هزاران بازداشتي  طرفدار صدر آزاد شدند. و مالكي بخش ايران سرويس اطلاعات ملي را از بين برد و امكان و توان مانيتور و چك همسايه دشمنش حكومت ايران را از بين برد.
سياست عراق آمريكا بزودي در حالت متلاشي  قرار گرفت. بلوك سياسي العراقيه كه بواسطه خيانت آمريكا خشمگين بود در  امتداد خطوط اقليت-فرقه‌اي از هم گسست و رهبران آن براي مناصب دولتي به  تكاپو افتادند تا از سيستم پردرآمد عراق بيرون نيافتند. بجاي اينكه طبق  قانون اساسي عراق 30 روز طول بكشد كه دولت تشكيل شود، رهبران سني عرب تن به پستهاي پر سرو صدا اما با اختيارات كم دادند. در يك مدت كوتاه، كشور پليسي مالكي عمده آنها را از سياست كنار گذارد و قبل از دستگير كردن رهبران سني، تانكهاي داده شده ام يك آ يك آمريكايي را در درب خانه آنها پارك كرد. تنها ساعتي از عقب نشيني نيروهاي آمريكايي در دسامبر 2011، مالكي بدنبال  دستگيري رقيب ديرينه خود معاون رئيس جمهور طارق هاشمي رفت و نهايتاً نيز وي را غياباً به مرگ محكوم كرد. تصفيه وزير ماليه رافع الرفاعي يكسال بعد  صورت گرفت.
مالكي هيچگاه يك وزير داخله، وزير دفاع،  رئيس اطلاعات دائم و تأييد شده توسط پارلمان مشخص نكرد. بجاي آن وي تمامي  اين مواضع را به خودش اختصاص داد. او در ضمن تقريباً تمامي قولهايي كه به  رقباي سياسي خود براي شراكت در قدرت بعد از آنكه آنها به او براي ماندن در  قدرت در پارلمان در اواخر 2010 رأي داده بود را نقض كرد.
وي همچنين تعهداتش به آمريكا را فسخ كرد. طبق دستورات ايران، او براي تجديد توافق امنيتي در پايان 2011 بصورت قوي  وارد نشد كه با آمريكا اجازه ميداد تا سرباز جنگي در عراق نگه دارد. وي  دفتر فرمانده كل خود را منحل نكرد و از طريق آن وي سلسله مراتب فرماندهي را دور ميزند و همه فرماندهان را وادار ميكند كه به خودش گزارش كنند. وي  كنترل نيروهاي ضدتروريسم و سوآت آموزش ديده توسط آمريكا را رها نكرد و آنها را بصورت يك گارد ويژه استفاده كرد. وي سازمانهاي اطلاعاتي، زندانها و  تأسياست شكنجه مخفي را كه بعنوان چماق عليه رقبايش استفاده كرده از بين  نبرد. وي به قانون محدود بودن تعداد دوره‌ها [نخست‌وزيري] پايبند نشده و  مجدداً از دادگاههاي فرمايشي خواسته تا حكمهاي به نفعش صادر كنند. و وي  همچنان از صدور يك فرمان بخشش تمام عيار كه كمك ميكرد ناآرامي جناحهاي  خشونت‌گراي قبلي عرب سني و شيعه را آرام كند صادر نكرد در حاليكه آنها به  مرور وارد پروسه سياسي داشتند ميشدند.
كوتاه سخن، عراق يك نفره و يك حزب الدعوه  مالكي بسيار مشابه عراق يك نفره حسين و يك حزبه بعث است. اما حداقل حسين  كمك كرد تا دشمن استراتژيك آمريكا يعني ايران را محدود كند. و واشنگتن نيز  يك هزار ميليارد دلار خرج نكرد تا وي را پشتيباني كند. “دمكراسي چنداني  باقي نمانده در حاليكه يك مرد و يك حزب با روابط نزديك با ايران و كنترل  روي قضائيه، پليس، ارتش، سرويسهاي اطلاعاتي، درآمدهاي نفتي، خزانه و بانك  مركزي وجود دارد. در چنين شرايطي، گر گرفتن مجدد جنگ داخلي قومي-فرقه‌اي در عراق يك احتمال نبود. يك قطعيت بود.
من در 31 دسامبر 2010 در اعتراض استعفاء  دادم. و حالا، در حاليكه مجدداً آمريكا در عراق درگير ميشود، من يك التزام  مدني و اخلاقي احساس ميكنم كه توضيح بدهم كه چگونه ما به اين مخمصه گرفتار  شديم.
بحراني كه الآن عراق و خاورميانه را گرفتار  كرده نه تنها قابل پيش بيني بلكه پيش بيني شده و قابل احتراز بود. با چشم  پوشيدن و حمايت و مسلح كردن مالكي بصورت بلاشرط، اوباما درگيري را كه  پرزيدنت بوش بصورت غيرعاقلان شروع كرد طولاني و گسترش داده است. عراق حالا  يك كشور شكست خورده است و در حاليكه كشورها در تمامي خاورميانه در امتداد  خطوط قومي-فرقه‌اي گسست پيدا ميكنند، آمريكا محتملاً بعنوان يكي از  بزرگترين بازندگان جنگ مقدس سني-شيعه ظاهر خواهد شد و متحدانش فروپاشي  ميشوند و راديكالها يك حمله ديگر 11 سپتامبر را طراحي ميكنند.
سخت‌ترين حاميان آمريكايي مالكي به علائم  هشداري توجه نكردند و در كناري ايستادند تا يك ژنرال ايراني سرنوشت عراق را در سال 2010 تعيين كرد. همين مقامات حالا به دست و پا افتاده‌اند تا عراق  را نجات دهند اما ما هنوز حاضر نيستيم كه علناً سوءاستفاده‌هاي مالكي را  محكوم كنيم و داريم به وي تسليحات ميدهيم كه وي ميتواند از آنها براي جنگ  با رقباي سياسي‌اش سود ببرد.