مصطفی مدبر کیست؟ پرونده او را می‌گشاییم.
علی دایی، عکس‌های کوچک مونتاژ شده: مصطفی مدیر
علی دایی، عکس‌های کوچک مونتاژ شده: مصطفی مدبر
سپاه پاسداران علاوه بر پاسداری از «انقلاب اسلامی» و تلاش برای ایجاد تشنج و بحران در منطقه به عنوان یک نهاد مادر، مسئولیت کادرسازی و گسیل آن‌ها به ارگان‌ها و نهاد‌های نظام ولایی را نیز در ۴ دهه گذشته به عهده داشته است.
طی این مدت، سپاه پاسداران علاوه بر مسئولیت‌های فوق نقش مهمی در تروریسم بین‌المللی داشته است.
فرماندهان سپاه پاسداران که در تروریسم بین‌المللی و جنایت علیه بشریت دست داشته‌اند نه تنها در عرصه‌‌‌های نظامی و امنیتی بلکه در حوزه‌های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و ورزشی و… نیز حضوری جدی دارند.

درگیری علی دایی با سردار غفور درجزی

موضوع برملاشدن هویت سردار غفور درجزی پس از درگیری وی با علی دایی سرمربی تیم فوتبال سایپا رخ داد.[1]
علی دایی که در عرصه‌ی بین‌المللی نیز شناخته شده است پس از برکناری از سوی مصطفی مدبر، مدیرعامل باشگاه سایپا دست به روشنگری زده و می‌گوید:‌
«ببیند اول از همه که آقای مصطفی مدبر برای من وجود خارجی ندارد و من اصلاً آدم حقیقی به این اسم نمی‌شناسم. تا جایی که ذهن ناقص من یاری می‌کند از زمانی که من ایشان را می‌شناسم از زمانی که ریاست حراست صدا و سیما را داشتند سردار غفور درجزی را می‌شناسم! و برای من خیلی جالب است. دفعه اولی که ایشان را در برنامه نود با اسم آقای مصطفی مدبر رییس سازمان تجهیز توسعه شنیدم. اصلاً تلویزیون را در آن لحظه نگاه نمی‌کردم و از تن صدای ایشان شناختم. بعد تلویزیون را نگاه کردم و گفتم عه! سردار غفور خودمان است، اردبیلی است و چطور مصطفی مدبر؟ الان هم برای من جای سؤال است. کاش یک نفر از سازمان ثبت احوال اینجا بود و از او سوال می‌کردم برایم جالب است که آیا می‌شود یک نفر کل اسم و فامیلش را عوض کند. من شنیده بودم که اتفاق افتاده به ندرت فامیلی‌اش را عوض کرده اما خیلی اتفاق افتاده طرف از اسمش خوششش نیامده و عوض کرده. این را باید افراد حقوقی جواب بدهند که مگر می‌شود با شناسنامه عوض کردن گذشته طلایی‌ات و شخصیت‌ات و خیلی چیزها را عوض کنی.
… من این آقا را از زمانی که رییس حراست صدا و سیما بود می‌شناسم. من یک پرونده سال ۸۵ با یک خانمی داشتم که اسمش را نبرم بهتر است. حدود ۳۰۰ میلیون از پول مرا کلاهبرداری کرده بود و در صورتجلسات مشخص است که خود را یکی از نزدیکان سردار غفور درجزی معرفی کرده بود. در تمام پرونده‌اش هست همه این چیزها و از آن موقع این آقا را شناختم. اگر آن زمان گفتم که کسانی آمده‌اند که با من خصومت دارند به این خاطر بود. ما مشکل پیدا کردیم با تیم حفاظتی ایشان و متاسفانه از سال ۸۵ که محکومیت این خانم را گرفتم که مدت‌ها در زندان بود و از آنجا فرار کرد و دوباره گرفتیم و دوباره متاسفانه فرار کرده است. ایشان از آشنایان سردار غفور بودند و من از آن موقع ایشان را به این اسم می‌شناختم و یکهو به اسم مصطفی مدبر برای من علامت سؤال بزرگ بود که چطور ایشان از آنجا آمدند رییس سازمان تجهیز و این جور چیزها شده‌اند. الانم هم نمی‌دانم چطور مدیرعامل باشگاه سایپا شده‌اند. مگر ایشان فعالیت ورزشی داشتند و چیزی بلد بودند؟ من فردا باید استعلام بگیرم که این حکم اخراج یا به قول خودشان که نوشته‌اند فسخ قرارداد، می‌تواند با امضای ایشان که شخص دیگری بودند معتبر باشد یا نه! »[2]
وقتی علی دایی از «گذشته طلایی» سردار غفور درجزی می‌گوید یعنی کاملاً از گذشته‌ی تروریستی وی و جنایاتی که مرتکب شده اطلاع دارد. از قرار معلوم دایی به دلیل پرونده‌ای که با درجزی و اطرافیانش داشته در مورد وی تحقیق کرده بود اما آن موقع لازم ندیده بود در این مورد روشنگری کند.
سردار غفور درجزی. عکس مربوط به دوره قتل عبدالرحمن قاسملو است. پیش‌زمینه عکس: صحنه پس از ترور در وین
سردار غفور درجزی. عکس مربوط به دوره قتل عبدالرحمن قاسملو است. پیش‌زمینه عکس: صحنه پس از ترور در وین

قتل قاسملو بخشی از «گذشته طلایی» سردار غفور درجزی

سردار غفور درجزی که این روزها نامش به «مصطفی مدبر» تبدیل شده یکی از اعضای سپاه قدس است که در سال‌های اولیه دهه‌ی ۶۰ همراه با نیروهای اطلاعات سپاه در سرکوب نیروهای سیاسی در شمال کشور شرکت داشت. وی از حضور خود در عملیات جنگل‌های اسالم به خلخال یاد می‌کند. [3]
نام سردار غفور درجزی اولین بار در ترور دکتر عبدالرحمان قاسلمو و همراهانش در وین منتشر شد. طرح ترور قاسملو بر می‌گشت به دسامبر ۱۹۸۸؛ نظام اسلامی به تازگی از کشتار ۶۷ فارغ شده بود و به دنبال ایجاد موج ترور در داخل و خارج از کشور بود.
دکتر کاظم سامی در ۴ آذرماه ۱۳۶۷ در مطبش در تهران به طرز فجیعی با کاردی که در مغزش توسط قاتل فرود آمد به قتل رسید.
در همان زمان تیم ترور نظام ولایی مرکب از محمد جعفری صحرارودی و مصطفی مصطفوی (با نام مستعار آجودی معروف به مصطفی تاریخ، به دلیل تسلط اش به تاریخ کردستان)، تحت پوشش گفت‌وگو با رهبران حزب دمکرات کردستان ایران برای حل مسئله خود مختاری وارد وین می‌شود. در پانزدهم دسامبر حاج غفور درجزی، مسئول واحد عملیات سپاه پاسداران، با پاسپورت جعلی و نام مستعار امیرمنصور بزرگیان اصل، وارد وین می‌شود و به عنوان محافظ به تیم مذاکره کننده نظام ولایی می‌پیوندد.
در ژانویه ۱۹۸۹ دور بعدی مذاکرات صورت می‌گیرد. صحرارودی به بهانه گفت‌وگو با مقامات اسلامی در تاریخ ششم ژانویه به تهران می‌رود و چهاردهم دوباره به وین برمی‌گردد.
در ۱۹ ژانویه ۱۹۸۹ مذاکرات ادامه می‌یابد. اعضای هیئت نمایندگی جمهوری اسلامی ایران عبارتند از: محمد جعفری صحرارودی، مصطفی مصطفوی و غفور درجزی. جلال طالبانی و معاونش نوشیروان امین نیز در جلسه حضور دارند.
اواخر ماه ژوئن ۱۹۸۹ غفور درجزی با قطار از سوئیس به اتریش رفته و در بیست وششم ژوئن با فاضل رسول یک کرد عراقی دیدار می‌کند. در این دیدار غفور درجزی به رسول می‌گوید تهران علاقمند به ادامه مذاکرات است و هاشمی رفسنجانی می‌خواهد هر چه سریعتر با کُردها به توافق برسد تا به همگان نشان دهد که توانسته است یکی از اساسی‌ترین مشکلات جامعه را حل کند. درجزی با هدف دور کردن طالبانی که متحد نظام ولایی به شمار می‌رفت از مذاکرات، می‌گوید آن‌ها ترجیح می‌دهند به جای طالبانی خود رسول در گفت‌وگوها شرکت کند، زیرا طالبالنی «دهن لق» است و موضوع مذاکرات محرمانه را همه جا تعریف کرده است. بعلاوه، به غیر از مذاکره‌کنندکان، کس دیگری نباید حضور داشته باشد تا گفت‌وگوها همچنان محرمانه و مخفی بمانند.
در ۱۲ ژوئیه ساعت ۱۰ صبح، فاضل رسول سه نماینده جمهوری اسلامی ایران (صحرارودی، مصطفوی و غفور درجزی) را از ایستگاه مرکزی اتوبوس در نزدیکی هتل هیلتون بر می‌دارد و به محل مذاکره می‌برد.
پس از مدتی مصطفوی اظهار می‌دارد که قدرت تصمیم‌گیری آنها محدود است و باید با تهران تماس گرفته و هاشمی رفسنجانی را در جریان مذاکرات قرار دهند، در نتیجه جلسه نهایی به روز بعد موکول می‌شود. از آنجا که فاضل رسول تنها کسی بود که از محل برگزاری جلسه اطلاع داشت هیئت نمایندگی نظام ولایی زمان لازم داشت تا در رابطه با محل ترور آشنائی و اطلاعات لازم را بدست آورد. اطلاع به مرکز و کسب تکلیف از تهران تنها بهانه‌ای برای خرید وقت با هدف آشنایی با شرایط جدید بود.
در ۱۳ ژوئیه، قاسملو و قادری، بدون محافظ و بدون هیچ اقدام امنیتی به محل مذاکره می‌روند.
حاضران عبارتند از: محمد جعفری صحرارودی، مصطفی مصطفوی (آجودی)، غفور درجزی (امیر منصور بزرگیان اصل)، فاضل رسول، عبدالله قادری و عبدالرحمان قاسملو. صحرارودی و مصطفوی اعضای مذاکره کننده‌اند و غفور درجزی که مسئول حفظ امنیت آن‌ها است در اتاق دیگری می‌ماند. مذاکرات شروع و مخفیانه (توسط قاسملو) به روی نوار ضبط می‌شود. مذاکرات به نتیجه نمی‌رسند و در پی آن قاسملو و رسول پیشنهاد می‌کنند گفت‌وگوها در روز ۱۴ ژوئیه ساعت شش بعد از ظهر ادامه یابند (از متن ضبط شده به روی نوار ضبط صوت). اندکی پس از این پیشنهاد، تیراندازی با دوکُلت شروع می‌شود.
قاتلان به منظور اطمینان از انجام وظیفه خود به هر یک از مقتولان یک تیر خلاص می‌زنند به گونه‌ای که بقایای پوست و استخوان مقتولان به روی صدا خفه کن باقی می‌ماند.
صحرارودی، غفور درجزی و مصطفی مصطفوی تمام وسایل فرار را از پیش آماده کرده بودند. وسائل آنها در هتل کاملاً بسته‌بندی شده و بلیط پرواز به تهران نیز از پیش پرداخت شده بود. اما، بد شانسی آنها تنها در این است که حوادثی اتفاق می‌افتند که از قبل پیش‌بینی نشده نبودند.
اولین بد شانسی آنها، زخمی شدن ناخواسته صحرارودی در جریان عملیات ترور است. یکی از گلوله‌ها کمانه می‌کند و پس از اصابت به بازوی چپ او، از نزدیکی شانه‌اش دوباره خارج و وارد گونه او و از راه گلو وارد دهانش می‌شود. او از خانه خارج می‌شود و زنگ خانه همسایه را به صدا در می‌آورد. زن همسایه بلافاصله پلیس را خبر می‌کند. صحرارودی به خیابان می‌رود، اما توان فرار ندارد. در این حالت غفور درجزی به صحرارودی نزدیک می‌شود، دست به جیب شلوار او می‌برد، یک بسته اسکناس هزار دلاری از یک جیب و یک بسته پستی از جیب دیگرش بیرون می‌آورد و فرار می‌کند. صحرارودی غرق در خون روی پیاده رو افتاده است. اندکی بعد سر و کله غفور درجزی (بزرگیان اصل) پیدا می‌شود. آن‌ها در بازجویی بدنی از درجزی یک پاکت پستی خون آلود به همراه ۹۴۰۰ دلار پیدا می‌کنند.
دومین بدشانسی قاتلان این است که هرچند مصطفی مصطفوی موفق به فرار می‌شود، اما محمد جعفری صحرارودی به بیمارستان و غفور درجزی به اداره پلیس منتقل می‌شوند و هر کدام فورا جداگانه تحت بازجویی قرار می‌گیرند و اظهارات آنها کاملاً ضد و نقیض است و مشخص می‌شود که هر دو دروغ می‌گویند. غفور درجزی (امیر منصور بزرگیان اصل) که گویا مسئول حفظ امنیت جانی تیم مذاکره کننده بوده است، مدعی می‌شود که ساعت هفت بعد از ظهر از خانه خارج و به مک دونالد محل رفته است تا برای خودش Fish Mac و کوکاکولا بخرد و به هنگام تیراندازی در خانه نبوده است.
برعکس او، محمد جعفری صحرارودی که درهمان شب در بیمارستان مورد بازجویی قرار می‌گیرد، اظهار می‌دارد که هنگام تیراندازی، غفور درجزی (که مأمور حفظ جان آنها بود) در اطاق نبوده است و هنگامی‌که من برای کمک گرفتن از خانه بیرون رفتم غفور درجزی را دیدم، از او پرسیدم موقع تیراندازی کجا بودی؟ گفت در توالت. سایر اظهارات صحرارودی نیز با واقعیات موجود در تطابق نبودند.
با وجود اسناد و مدارک و شواهد انکارناپذیری که همگی حاکی از نقش مأموران جمهوری اسلامی در قتل رهبران کُرد بودند، پلیس و مقامات دولت اتریش مظنونان و متهمان شرکت به قتل را آزاد و رهسپار تهران کردند.
در این رابطه تلاش‌های سفیر جمهوری اسلامی ایران در وین، نقره کار شیرازی، بی ثمر نبود. وی از همان ابتدای دستگیری این دو نفر، تلاش وسیعی را برای آزادی آنها و فرستادنشان به ایران شروع کرد. این تلاشها از تهدید عدم وجود امنیت جانی برای شهروندان اتریش در ایران یا سایر نقاط دنیا تا قطع روابط تجاری و افشای فروش اسلحه و توپ‌های «نوریکوم …» بود.[4]

ارتقای مقام پس از بازگشت از وین

سردار درجزی پس از جنایتی که در وین مرتکب می‌شود ارتقاء مقام یافته و به ریاست حراست سازمان صدا و سیما می‌رسد. او در شهریور ۱۳۸۳ پس از طی مدتی طولانی در حراست سازمان صدا و سیما جای خود را به مهدی رضاییان داد.[5]
سردار غفور درجزی / مصطفی مدیر
سردار غفور درجزی / مصطفی مدیر
پس از به قدرت رسیدن احمدی‌نژاد و تصدی دبیری شورای امنیت ملی توسط علی لاریجانی در سال ۱۳۸۴ که سابقه‌ی سپاهی دارد، وی تیم خود در شورای امنیت ملی را از میان تروریست‌ها انتخاب می‌کند.
لاریجانی در کمیسیون سیاست خارجی شورای امنیت ملی نیز تغییرات گسترده‌ای داد. پس از تغییر ساختاری در این کمیسیون، سیدحسین موسویان از ریاست این کمیسیون برکنار شد. او که در جریان ترور میکونوس به عنوان سفیر جمهوری اسلامی نقش مهمی را بازی کرد جای خود را به سه نفر داد.
کمیسیون سیاست خارجی شورای امنیت ملی در ساختار جدید خود، به ۳ معاونت «امنیت بین الملل»، «سیاست خارجی» و «راهبردی» تغییر ساختار داد و جواد وعیدی [6]، سیدعلی منفرد و حسینی تاش به ترتیب ریاست این سه معاونت را بر عهده گرفتند. 
در این تغییر و تحول غفور درجزی دیگر تروریست بین‌المللی نیز به عنوان مسئول اجرایی دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی منصوب شد. پبش از آن، علی ربیعی (عباد) یکی از مهم‌ترین چهره‌های امنیتی نظام ولایی مسئولیت اجرایی دبیرخانه این شورا به عهده داشت.[7]
در خرداد ۱۳۸۷ از انتصاب سردار غفور درجزی رییس سابق حراست سازمان صدا و سیما و مشاور اجرایی سابق دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی به عنوان مدیرکل حراست مجلس شورای اسلامی خبر دادند.[8] لاریجانی به ریاست مجلس شورای اسلامی رسیده بود و نزدیکانش را از شورای امتیت ملی به حراست مجلس می‌برد تا بر قدرتش بیافزاید.

نام سردار غفور درجزی در دولت «تدبیر و امید»

نام اصلی سردار غفور درجزی، مصطفی (غفور) مدبر درجزی است و احتمالاً‌ علی دایی دچار اشتباه شده است. اولین بار این نام در سال ۱۳۹۴ پس از پایان مأموریت ضرغامی و در جریان تغییراتی که می‌رفت در صدا و سیما صورت گیرد به میان آمد. در آن دوران از وی به عنوان « غفور مدبر درجزی» برای تصدی سمت معاونت اداری مالی نام برده می‌شد. او مدت‌ها ریاست اتحادیه بازرگانی صدا و سیما را عهده دار بود.[9]
مصطفی مدبر (سردار غفور درجزی) از آذرماه سال ۱۳۹۲ با حکم محمود گودرزی مدیریت شرکت توسعه و نگهداری اماکن ورزشی را بر عهده گرفت که اتفاقاً شغل نام و آب داری هم بود. وی از این تاریخ به بعد خود را از شر سردار غفور درجزی خلاص کرد و برخلاف گذشته به چهره‌ای علنی تبدیل شد و به گفت‌وگوهای مطبوعاتی روی آورد.[10]
دولت «تدبیر و امید» او را به مقام «مهندسی»‌ رساند. او در تاریخ ۱۹ دیماه ۱۳۹۶ تحت عنوان مهندس مصطفی مدیر،
مدیرعامل شرکت توسعه و نگهداری اماکن ورزشی کشور، در پیامی، شصت و سومین سالگرد تاسیس مجله کیهان ورزشی را تبریک گفت.[11]
در دیماه ۱۳۹۶ مصطفی مدبر از مدیریت شرکت توسعه و نگهداری اماکن ورزشی کنار رفت و جای خود را به حسن کریمی داد. و یک سال بعد در اسفند ۱۳۹۷ دوباره به عرصه ورزش بازگشت و با حکم سیدجواد سلیمانی، مدیرعامل گروه خودروسازی سایپا، به عنوان مدیرعامل و عضو موظف هیأت مدیره این باشگاه انتخاب شد. او پیشتر به عنوان سرپرست شرکت فرهنگی ورزشی سایپا معرفی شده بود.[12]
از وی به عنوان فرمانده محترم دفاعی حضرت ولی عصر نیز نام می‌برند.[13]
مصطفی مدیر در اولین اقدام خود در اردیبهشت ۱۳۹۸ رودست خورد: با برکناری علی دایی، کاری کرد که هویت‌‌اش توسط چهره مشهور جهان فوتبال ایران برملا شود.

محمد جعفری صحرارودی، یار غار علی لاریجانی

محمد جعفری صحرارودی در بیمارستان وین
محمد جعفری صحرارودی در بیمارستان وین
مسئولیت تیم ترور قاسملو و همراهانش با محمد جعفری صحرارودی بود. نظام اسلامی در معامله‌ای کثیف با دولت اتریش قادر شد او را که در جریان ترور قاسملو به شدت مجروح شده بود به تهران بازگرداند. در ۲۸ نوامبر ۱۹۸۹، یعنی حدود ۴ ماه پس از ترور وین، دادستانی اتریش حکم دستگیری غفور درجزی (امیر منصور بزرگیان اصل)، محمد جعفری صحرارودی و مصطفی مصطفوی (آجودی) را صادر می‌کند، البته پس از آزادی آنها و تحویل‌شان به نظام ولایی.
جعفری صحرارودی با وجود حکم دستگیری بین‌المللی، بارها به خارج از کشور سفر کرده است. در مهرماه ۱۳۹۲ او همراه با علی لاریجانی در کنفرانس بین المجالس در ژنو شرکت کرد. او سپس در کنفرانس امنیتی مونیخ شرکت کرد.
پیتر پلیز (Peter Pilz)، عضو حزب سبزهای اتریش و کاشف معامله کثیف نوریکوم، می‌گوید:
«صحرارودی مغز متفکر تیم ترور بود که با نام‌های گوناگون در تمام دنیا، امور کثیف رژیم ملایان را انجام می‌داد. او، به عنوان مثال، در سال ۱۹۸۵ در شهر آتن، در نمایشگاه صنایع نظامی، با نام مستعار رحیمی، با مدیران شرکت Voest معاملات مربوط به سلاح‌های (توپ های) نوریکوم را به انجام رسانده بود. فروش غیر قانونی توپهای GHN-۴۵، ساخت کارخانه‌های نوریکوم، وابسته به شرکت Voest، سال‌ها به عنوان یک افتضاح بزرگ نفس اتریش را گرفته بود. در آنزمان سفیر اتریش در آتن، آقای هربرت امری (Herbert Amry)، به اطلاع دفتر صدراعظم اتریش در وین می‌رساند که یک محموله اسلحه از راه لیبی به مقصد ایران فرستاده خواهد شد. اندکی بعد تلکس دومی از سوی هربرت امری برای صدراعظم اتریش به همراه جزئیات مربوط به این معامله ارسال می‌شود. امری دو روز بعد بر اثر «سکته قلبی» فوت می‌کند و اتریش به ارسال توپ‌های نوریکوم به ایران ادامه می‌دهد.»[14]
صحرارودی پس از بازگشت به «ام‌القرای اسلام» ابتدا به فرماندهی قرارگاه رمضان در غرب کشور منصوب شد تا به سرکوب هرچه بیشتر مردم و نیروهای کرد بپردازد. پس از حمله‌ی آمریکا به عراق در «جنگ خلیج» و تشکیل اقلیم کردستان، از اوایل دهه ۹۰ میلادی (هفتاد شمسی) نقش فعال‌تری به او در امور مربوط به کردستان داده شد. گفته‌ می‌شود وی در جریان سرکوب جنبش دانشجویی ۱۸ تیر و… هم نقش داشته است. پس از آن که علی لاریجانی به دبیری شورای امنیت ملی رسید صحرارودی که از سوابق امنیتی و نظامی برخوردار بود معاونت او را به عهده گرفت.[15]
از سال ۱۳۸۴ به بعد صحرارودی به چهره‌ای علنی تبدیل شد و همچنان کردستان یکی از حوزه‌های تحت نفوذ او باقی ماند.
در نیمه شب ۲۱ دی ۱۳۸۵ نیروهای نظامی آمریکا به منظور دستگیری جعفری صحرارودی به دفتر ارتباطی جمهوری اسلامی در اربیل عراق حمله کردند و ۷ نفر از مأموران ایرانی را دستگیر کردند. صحرارودی که ظاهراً در یک مجلس میهمانی مقامات اقلیم کردستان به سر می‌برد با هدایت آن‌ها شبانه از مرز زمینی به ایران گریخت.
چهار ماه بعد در حالی که ۷ مأمور سپاه قدس در بازداشت آمریکایی‌ها بودند، دولت جمهوری اسلامی، جعفری صحرارودی را همراه هیأت اعزامی به کنفرانس بین‌المللی شرم‌الشیخ روانه سفر کرد.
این کنفرانس دو روزه را همسایگان عراق و پنج عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد و دیگر کشورهای «هشت قدرت صنعتی جهان»، تشکیل می‌دادند. هدف این کنفرانس برقراری ثبات در عراق بود.
کوندالیزا رایس وزیر امور خارجه آمریکا و هیأت همراه او در مقابل منوچهر متکی وزیر امور خارجه رژیم و محمد جعفری صحرارودی که تلاش کرده بودند دستگیرش کنند قرار گرفتند.
دیدار جعفری صحرارودی با نچیروان بارزانی نخست‌وزیر اقلیم کردستان
دیدار جعفری صحرارودی با نچیروان بارزانی نخست‌وزیر اقلیم کردستان
پس از آن‌که لاریجانی به ریاست مجلس رسید، جعفری صحرارودی در سال ۱۳۸۷ به ریاست دفتر او انتخاب شد، اما همچنان مسائل مربوط به کردستان زیر نظر او انجام می‌گرفت.
در آبان ۱۳۹۲ رسانه‌ها خبر دادند که هیأت بلند پایه رژیم به ریاست محمد جعفری صحرارودی مشاور لاریجانی در سفر به عراق با مسئولان اتحادیه میهنی، جنبش تغییر و رئیس اقلیم کُردستان و مقامات حزب دموکرات در خصوص آخرین وضعیت اقلیم پس از انتخابات دیدار کرده است. بعدها گفته شد در این دیدارها قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس نیز حضور داشته است.
نکته‌ی قابل توجه اصرار نظام اسلامی به استفاده از جعفری صحرارودی در دیدار با رهبران کرد است و عجیب آن که رهبران کرد به این خفت و تحقیر تن می‌دهند. خوب است مقامات اقلیم در دیدار بعدی به گردن صحرارودی توجه کنند: جای گلوله‌ای که در جریان ترور قاسلمو به او اصابت کرد روی گردن‌اش باقی است. این تروریست بین‌المللی در مراسم تحلیف روحانی میزبان بود و به میهمانان داخلی و خارجی خیرمقدم می‌‌گفت. [16]
از راست جعفری صحرارودی، لاریجانی، روحانی و نهاوندیان.
از راست جعفری صحرارودی، لاریجانی، روحانی و نهاوندیان.
محمد جعفری صحرارودی و حاج غفور درجزی هنگام ترور قاسملو و همراهانش در پشت میز مذاکره، هر دو از فرماندهان سپاه پاسداران بودند.
با این توصیفات و با نظر به پرونده‌های پرشماری از این دست، آیا می‌توان سپاه پاسداران را نهادی نظامی که حافظ مرزهای کشور است، معرفی کرد؟ ‌

ایرج مصداقی ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۸


پانویس‌ها

[1]   پیشتر در مورد حضور سرداران سپاه و چهره‌های امنیتی در اداره باشگاه‌های ورزشی، فدراسیون فوتبال، و ارگان‌های وابسته به آن نوشته‌‌ام.  نگاه کنید به این مقاله.
[2]   سایت ورزش سه.
[6]   جواد وعیدی که سابقه‌ی امنیتی  اطلاعاتی داشت ابتدا به سردبیری همشهری دپپلماتیک درآمد و سپس در دوران دبیری لاریجانی و سعید جلیلی بر شورای امنیت ملی معاونت آن‌ها در امور بین‌الملل را به عهده داشت و رئیس تیم مذاکره‌کنندگان هسته‌آی جمهوری اسلامی بود. وی  عاقبت به عنوان مشاور سعید جلیلی و غلامرضا آقازاده فعالیت کرد.
وعیدی یکی از نیروهای تحت امر مصطفی پورمحمدی در معاونت خارجی وزارت اطلاعات، فرماندهی و مسئولیت تیم حمله به اتوبوس بازرگانان آمریکایی در سال ۱۳۷۸ در اصفهان را به عهده داشت. پورمحمدی خدمات او را فراموش نکرد و به محض این که به ریاست سازمان بازرسی کل کشور رسید او را به سمت سرپرستی حوزه ریاست این سازمان منصوب کرد.
[15] در حال حاضر علی شمخانی دبیر شورای امنیت ملی است و معاون وی سردار رضا سیف‌اللهی است. سیف‌اللهی یکی از مؤسسان سپاه پاسداران اصفهان، فرمانده‌ اطلاعات سپاه در دهه‌ی ۶۰ و یکی از مسئولان اصلی سرکوب و کشتار است که بعدها به ریاست ستاد مرکزی سپاه و همچنین فرماندهی سپاه دوم سیدالشهدا و فرماندهی حفاظت اطلاعات رسید و در سال ۱۳۷۱ فرمانده نیروی انتظامی شد.