۱۳۹۷ مهر ۱۲, پنجشنبه

«براندازی»: را می‌توان یکی از واژه‌های نو در دنیای سیاست دانست، این اصطلاح به معنای اقداماتی در چارچوب قانون،

براندازی یا فروپاشی 
نیره انصاری
«براندازی»: را می‌توان یکی از واژه‌های نو در دنیای سیاست دانست، این اصطلاح به معنای اقداماتی در چارچوب قانون، با حداقل خشونت و یا بدون خشونت و مداخله ابهام آمیز دولت های دیگر به منظور دگرگونی نظام سیاسی حاکم و یا مسئولان اجرایی در کشور است، به نحوی که تفاوت آن با براندازی سنتی تنها در شکل آن است، اما با نتیجه ای یکسان!بر غم براندازی سنتی که از ابزارهای خشونت آمیز استفاده می شد، در براندازی نرم مولفه های اجتماعی مانند آموزش، ایجاد شناخت و آگاهی نسبت به مسایل مختلف، بسیج افکار عمومی و ... مورد توجه قرار می‌گیرند. در این نوع براندازی، کوشش بر این است که در بستری از چارچوب‌های قانونی و ارتباطات اجتماعی، ابتدا میزان [مشروعیت و مقبولیت کشور مهاجم] در جامعه یِ هدف افزایش یابد و سپس از طریق کانال‌های دموکراتیک و با پشتوانه‌ اقتدار اجتماعی، دگرگونی نظام سیاسی و یا مسئولان اجرایی عملیاتی شود.
«فروپاشی»:به مجموعه‌ای از دگرگونی های حقوقی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی اطلاق می شود که نتیجه ناکارآمدی یک نظام سیاسی/حقوقی است. برای نمونه می‌توان به تکرار فساد سیستماتیک و نهادینه شده در ایران و توسط رژیم تورانی اسلامی اشاره نمود که این امر خود موجب فروپاشی نظام می شود؛ زیرا رشد دامنه آن موجبات گستره آلودگی آن را فراهم می آورد!
اگرچه اوج گرفتن موج براندازی و نه فروپاشی رخداد تازه ای نیست. این نجواها سال‌هاست وجود داشته و طبیعی است که با بدتر شدن اوضاع کشور، گسترش هم پیدا کنند. و حتی اتفاقی نیست که بسیاری از[ براندازان] به چهره‌هایی همچون «رضا پهلوی» اقبال نشان دهند. نکته برجسته‌ای که وجود دارد همانا، رواج استدلال‌هایی است در تطهیر و حتی تقدیس آخرین پادشاه ایران. بسیاری، رواج این گفتمان را محصول پروژه نوستالژی‌ساز شبکه‌هایی همچون «من‌وتو» می‌دانند اما به باور این قلم، نقش اصلاح‌طلبان و استدلال‌های نادرستی که در این سال‌ها رواج دادند در این انحراف اجتماعی بسیار پررنگ است.
در حقیقت چنانچه اندکی به گذشته بازگردیم؛ ماجرا، از نخستین زمزمه‌های انتخاباتی آغاز شد که در جریان آن، اصلاح‌طلبان برای تشویق بدنه اجتماعی به مشارکت انتخاباتی، به گفتمان «انتخاب میان بد و بدتر» متوسل شدند. این شیوه از انتخاب اساساً غیرمتعارف نیست. در واقع هر انتخاباتی، حتی در آزادترین کشورهای جهان، برای بخشی از رای دهندگان‌اش انتخاب میان «بد و بدتر» است؛ اما تاکید زیاد بر این کلیدواژه در اردوگاه اصلاح‌طلبان سه ایراد اساسی داشت:
نخست: آنکه آنان متوجه نشدند (یا فهمیدند اما نتوانستند انتقال دهند) که انتخاب بین بد و بدتر، تنها در پای صندوق رای معنا دارد و اساساً نمی‌تواند به حوزه حقوق اساسی یا کرامت انسانی تسری پیدا کند. یعنی آدمی که (100) تن را کشته، هیچ‌گاه بهتر از آدمی نیست که(120) تن را کشته! هنگامی که جنایت را هم کمٌی نقد کنید و روی جان انسان‌ها هم وارد چانه‌زنی شوید، آنگاه همیشه یک «قاتل‌تر»ی وجود دارد که از راه برسد و هر جنایت‌کاری را هم موجه جلوه بدهد!
دوم: آنکه اصلاح‌طلبان هیچ مدل و گفتمان ایجابی خاصی تدوین نکردند و هرگز یک پشتوانه اخلاقی و اصولی برای مسیر خود تعریف و تبیین نکردند. در غیاب این پشتوانه اخلاقی، چنین القا شد که در جهان «بدتر»ها، دست‌ پیدا کردن به «بد»ها خودش می‌تواند یک «الگوی ایده‌آل» باشد. با همین الگو قباحت تمامی مکروهات اخلاقی یکی پس از دیگری فرو ریخت. حتی جنگ‌افروزی و جنایت‌پیشگی در دیگر کشورهای جهان نیز توجیه شد زیرا که «آمریکا از ما هم بدتر است»! (آیا این شهوت «قدرتمنطقه‌ای» و «عمق استراتژیک» و موشک‌‌پراکنی، خودش به تنهایی تطهیرگر اتهام نظامی‌گری شاه نبود؟) بدین ترتیب، تمام آنچه دست‌مایه محکومیت تاریخی، اخلاقی و انسانی استبداد پادشاهی بود، دود شد و به هوا رفت.
سوم:، با شکست‌های پیاپی دولت [تدبیر و امید]! حسن روحانی، توجیه بد و بدتر، از یک «دست‌مایه منطقی در موعد انتخابات»، به ملاکی برای قضاوت و داوری تاریخی بدل شد و گروهی از اصلاح‌طلبان در مقابل انبان تهی مانده خود از دستاوردهای امروزی، به این موضوع اندیشیدند که دست به دامن تاریخ گذشته شده و بگویند: «دولت احمدی‌نژاد از این هم بدتر بود» و البته «دولت خاتمی کمی بهتر بود». طبیعی بود که این توجیهات نابخردانه، بی درنگ به یک منطق غالب در خوانش تاریخ بدل شود و مخاطبانی هم به این فکر بیفتند که: اگر برخی نقاط قوت در کارنامه دولت خاتمی توجیه‌گر وضعیت امروز اصلاح‌طلبان است، چگونه انبوهی از نقاط قوت در کارنامه دولت پهلوی نمی‌تواند مشروعیت از دست رفته را به آن باز گرداند!؟
بدین ترتیب، ضعف تئوریک اصلاح‌طلبان، عدم وجود گفتمان اخلاقی و چهارچوب‌های اصولی موجب گشت تا تمام هویت‌شان در یک مقایسه تقلیل‌گرایانه «بد و بدتر» خلاصه شود و البته، در کنار تمامی این عوامل غیرمستقیم، به یاد داریم که مجموعه رسانه‌های به ظاهر روشنفکری منتسب به جریان اصلاحات را، که با هدف تخریب رقبای چپ‌گرا، سالیان سال پیشینه مبارزان ضدسلطنتی را به تروریسم تشبیه کردند.
در حقیقت می‌توان بیان داشت؛ آنگاه کهگفتمان «نومحافظه‌کاری» به ادبیات غالب رسانه‌های جریان روشنفکری بدل شد، انتظار این مهم می رفت که دیر یا زود مخاطبان به سراغ ناب‌ترین جنس تاریخی این کالا بروند. و به همین جهت بود که سیمای دیکتاتور دست‌نشانده، تا سر حد قهرمانی نوگرا که قربانی ترور و تحجر بوده تطهیر شد!

نیره انصاری، حقوق دان، نویسنده، پژوهشگر و کوشنده حقوق بشر
29،9،2018 میلادی
برابر با7،7،1397 خورشیدی

وی تاکید کرد که آیت‌الله‌ها «ایران را به یک کشور یاغی تبدیل کرده‌اند». مشاور امنیت ملی آمریکا همچنین به توئیت روز چهارشنبه محمدجواد ظریف واکنش نشان داد که آمریکا را یک «رزیم یاغی» خطاب کرده

جان بولتون: دعوای آمریکا با آیت‌الله‌هاست و نه مردم ایران


جان بولتون،مشاور امنیت ملی دونالد ترامپ

مشاور امنیت ملی دونالد ترامپ روز چهارشنبه ۱۱ مهر گفت که ایران برنامه هسته‌ایش را متوقف نکرده و گزارش‌ها حاکی از افزایش فعالیت‌های تهران در این زمینه است.
بر اساس گزارش خبرگزاری‌ها، جان بولتون گفت که دعوای آمریکا با آیت‌الله‌هاست و نه مردم ایران.
وی تاکید کرد که آیت‌الله‌ها «ایران را به یک کشور یاغی تبدیل کرده‌اند».
مشاور امنیت ملی آمریکا همچنین به توئیت روز چهارشنبه محمدجواد ظریف واکنش نشان داد که آمریکا را یک «رزیم یاغی» خطاب کرده بود.
آقای بولتون گفت: ایران یک «رژیم یاغی» و بانک مرکزی آن «تروریسم بین‌المللی» است و «اظهارات مقامات ایران را جدی نمی‌گیرم».
وی در پاسخ به سوالی درباره سیاست «تغییر رژیم در ایران»، بار دیگر تاکید کرد که سیاست آمریکا «تغییر رژیم در ایران» نیست و ما به دنبال تغییر اساسی در رفتارهای این رژیم هستیم.
مشاور امنیت ملی آمریکا افزود: «رئیس‌جمهوری به همه ما در دولت دستور داده‌اند که محور فعالیت خود را روی اعمال دوباره تحریم‌ها و سایر مواردی که ضرورت دارد بگذاریم تا اطمینان حاصل شود که فشار حداکثری روی این رژیم گذاشته شود».
آقای بولتون هدف از این اقدامات را «دست کشیدن ایران از فعالیت‌های مخرب خود نه تنها در حوزه برنامه هسته‌ایش، که حتی در ورای مرزهای خودش» دانست.
ایالات متحده آمریکا روز ۱۸ اردیبهشت از توافق اتمی شش قدرت جهانی با تهران خارج شد و در اواسط مردادماه تحریم های تعلیق شده علیه ایران را بازگرداند.
دو کشور در ماه‌های گذشته جنگ لفظی شدیدی علیه هم به راه انداخته‌ و یکدیگر را به نقض مقررات و توافق‌های بین‌المللی متهم کرده‌اند.
تنش تازه میان دو کشور در روز چهارشنبه رخ داد که دیوان بین‌المللی دادگستری از آمریکا خواست تا اطمینان حاصل کند که تحریم‌های یک‌جانبه‌اش علیه ایران بر کالاهای اساسی یا ایمنی پروازهای مسافری اثر منفی نخواهد داشت.
تهران این حکم را یک «پیروزی سیاسی» برای خود دانست و ساعاتی بعد، وزیر امور خارجه آمریکا اعلام کرد که از «عهدنامه مودت و روابط اقتصادی و حقوق کنسولی» میان دو کشور خارج می‌شود.
جان بولتون در سخنان روز چهارشنبه خود با اشاره به اینکه «ایران از دیوان بین‌المللی دادگستری سوءاستفاده می‌کند» گفت:‌ «ما کل قراردادهای بین‌المللی که ممکن است همچنان دست‌وپای ایالات متحده را از نظر حقوقی ببندد، یعنی حل اختلاف از طریق دیوان بین‌المللی دادگستری، را بررسی می‌کند».
مشاور امنیت ملی آمریکا تصریح کرد که «ایالات متحده در برابر ادعاهای بی‌پایه و اساس سیاسی که علیه ما مطرح می‌شود ساکت نخواهد نشست».
خروج آمریکا از «پروتکل غیرالزام‌آور کنوانسیون وین»
جان بولتون در بخش دیگری از اظهاراتش گفت که دولت ترامپ تصمیم گرفته است تا از یک پروتکل غیرالزام‌آور کنوانسیون سال ۱۹۶۱ وین درباره حل منازعات خارج شود.
مشاور امنیت ملی آمریکا دلیل این کار را شکایت فلسطینی‌ها از واشینگتن به خاطر انتقال سفارت ایالات متحده از تل آویو به اورشلیم عنوان کرد.
آقای بولتون اظهار داشت: «مایلم تاکید کنم که ایالات متحده به عنوان عضوی از کنوانسیون اصلی وین در خصوص روابط دیپلماتیک باقی خواهد ماند و انتظار داریم که همه طرفین از مقررات بین‌المللی ذیل این کنوانسیون پیروی کنند».
تشکیلات خودگردان فلسطینی روز ششم مهرماه با شکایت از آمریکا به دیوان بین‌المللی دادگستری در لاهه، از این دادگاه خواسته بود تا واشینگتن را به تجدیدنظر در تصمیمش برای انتقال سفارتش به اورشلیم وادار کند.
این تشکیلات در شکایت خود به کنوانسیون سال ۱۹۶۱ وین استناد کرده است که می‌گوید سفارت کشورها باید در منطقه تحت حاکمیت رسمی دولت میزبان باشد.
تشکیلات خودگردان در شکایت خود استدلال کرده که اسرائیل «با نظامی‌گری» از ۵۱ سال پیش بر بخش شرقی اورشلیم مسلط شده و این «حاکمیتِ مورد سوال» از سوی جامعه جهانی به رسمیت شناخته نشده است.

دونالد ترامپ: به ثروت بادآورده برای سپاه پاسداران خاتمه دادم

دونالد ترامپ: به ثروت بادآورده برای سپاه پاسداران خاتمه دادم




دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری آمریکا، روز پنج‌شنبه ۱۲ مهر با امضای «راهبرد ملی مقابله با تروریسم» خروج ایالات متحده از توافق هسته‌ای با ایران را «که ثروت بادآورده‌ای در اختیار سپاه پاسداران گذاشت» از جمله دستاوردهایش در این زمینه برشمرد.
بنابر گزارش وبسایت کاخ سفید، آقای ترامپ در مقدمه راهبرد جدید آمریکا برای مقابله با تروریسم نوشت: «در دولت من، تلاش‌های آمریکا برای در هم شکستن تروریست‌ها شتاب گرفت».
رئیس‌جمهوری آمریکا پس از اشاره به منکوب کردن داعش در عراق و سوریه با همراهی متحدان این کشور گفت: «من به حضور آمریکا در توافق وحشتناک با ایران خاتمه دادم. توافقی که ثروتی بادآورده برای سپاه پاسداران و گروه‌های نیابتی‌اش فراهم می‌کرد و تأمین مالی سوء رفتار ایران در جهان بود».
وی با تأکید بر اهمیت «راهبرد ملی مقابله با تروریسم» که نخستین بار در سال ۲۰۱۱ تدوین شد گفت: ما برای حفاظت از ملت بزرگ‌مان از تمامی ابزارهای قدرت آمریکا استفاده می‌کنیم و دشمنان‌مان را شکست خواهیم داد.

۱۰۰ هزار تن در چابهار و کنارک در مناطق حاشیه‌نشین فاقد هرگونه امکانات بهداشتی، آب آشامیدنی و برق هستند. او گفته که در طول ۲۰ – ۳۰ سال گذشته هیچ اقدامی برای ساکنان این منطقه صورت نگرفته

 وضعیت حاشیه‌نشینان در این شهر شد. به گفته او ۱۰۰ هزار تن در چابهار و کنارک در مناطق حاشیه‌نشین فاقد هرگونه امکانات بهداشتی، آب آشامیدنی و برق هستند. او گفته که در طول ۲۰ – ۳۰ سال گذشته هیچ اقدامی برای ساکنان این منطقه صورت نگرفته و قول‌های مسئولان وزارت راه و شهرسازی برای ساماندهی مناطق حاشیه‌نشین عملی نشده است. بندر چابهار در استان سیستان و بلوچستان در حالی یکی از بزرگترین مناطق حاشیه‌نشین و سکونتگاه‌های غیررسمی به شمار می‌رود که دولت جمهوری اسلامی برای توسعه آن به عنوان منطقه آزاد تجاری سرمایه‌گذاری وسیعی کرده است.
، چهره‌ها سیاه و مغموم‌اند تا آنجا که تنها سفیدی چشم‌ها را می‌بینی. ریه‌ها هم همین اندازه سیاه است با این تفاوت که آنها را نمی‌بینیم اما صدایِ خس خس‌شان را می‌شنویم؛ صدایی که از انسداد نایژه‌ها، نایژک‌ها و آلوئول‌ها و همه اجزایِ ریه‌ها برمی‌خیزد. این اجزا البته زمانی قرمز و پر از اکسیژن بودند و با هماهنگی با ضربان قلب آنها را برای انجامِ کارِ روزانه سرپا نگه می‌داشتند حالا اما قلب‌ها هم مانند ریه‌ها وضعیت بغرنجی دارند؛ چند باری می‌تپند و یک باری می‌ایستند.
اینگونه است که کارگران معادن ذغال سنگ همراه با حواس ششگانه، حس هفتمی را هم با خود حمل می‌کنند: حس خفگی. انگار که دستی دور گلویتان را گرفته باشد و فشار دهد تا مجبور به سرفه کردن شوید؛ سرفه‌هایی که اعترافی بر سال‌ها مجاهدت با دستمزد کم در دل کوه و زیرزمین است. اما چرا باید این همه سختی کشید و در اوج جوانی مو و ریش سفید کرد تا در سال‌هایِ انتهایی زندگی، حالا چه در پیری و چه در جوانی با ریه‌هایی پر آب و قلبی رنجور سر بر بالین گذاشت؟
انگار که با دست خود جامِ زهری را سرکشیده باشند اما مقصر این وضعیت مجاهدانِ رنجورِ زمانه صلح یعنی کارگران ذغال سنگ نیستند؛ مقصر آنهایی هستند که با کاستن از هزینه‌هایِ اداره معادن، ابتدایی‌ترین ملزوماتِ کارِ ایمن را از کارگران خود دریغ می‌کنند؛ به امید کسب سود بیشتر با این توجیه که صنعت ذغال سنگ به‌صرفه نیست و در زمانه توسعه روزافزون زیرساخت‌های انرژی‌های پاک، توجیه مالی ندارد.
و حالا خبر تازه‌ای هم از راه می‌رسد اینکه قرار است وضعیت بدتر از گذشته شود و کارگران بیشتری قربانی شرایط کار شوند. در روزهای گذشته «انجمن ذغال سنگ ایران» با صدور بیانه‌‌ای این موضوع را اعلام کرد. بیانه با این جملات آغاز شده است: … در شرایط فعلی متأسفانه علاوه بر تولید؛ ایمنی معادن هم تحت تأثیر قرار گرفته است… .
در واقع انجمن ذغال سنگ ایران به مسئله‌ای اعتراف می‌کند که سال‌هاست کارگران با آن زندگی می‌کنند و حداقل برای آنها تازگی ندارد. حادثه معدن زمستان یورت با ۴۳ قربانی در سال ۹۶، حادثه معدن ذغال سنگ طبس با ۸ قربانی در سال ۱۳۸۶، حادثه در معدن ذغال سنگ کوهبنان با ۳ قربانی و ده‌ها مجروح در سال ۱۳۹۲ و حوادثی دیگر، همگی و همگی شاهدی بر این مدعاست. پس کاستن از هزینه‌ها قصه امروز نیست.
اما استدلال انجمن تا حدی تازگی دارد: در اوایل سال جاری با توجه به وضعیت هزینه‌ها و قیمت شمش فولادی، پیرامون تعیین نرخ زغال سنگ در سال ۹۷ تفاهم کرده بودیم اما متأسفانه بعد از آن تاریخ تورم غیرقابل پیش‌بینی هزینه‌های تولید ذغال سنگ را دور از انتظار بالا برد.
نویسندگان بیانه بعد تاکید می‌کنند که بالا رفتن نرخ ارز، قیمت تجهیزات شامل ریل، لوکوموتیو، کپسول خودنجات و تجهیزات ایمنی تحت را ۱۵۰ درصد افزایش داده است. در ادامه آمده است: در خرید چوب علاوه بر کمبود با افزایش قیمت تا ۱۰۰ درصدی مواجه هستیم و علاوه بر این سایر هزینه‌ها نیز تحت تأثیر این افزایش ها قرار گرفته است. لذا افزایش ۲۰ درصدی قیمت ذغال سنگ امسال که از تیرماه اعمال گردید، افزایش سنگین هزینه‌های تولید در این بخش را پوشش نمی‌دهد و در شرایط فعلی افزایش قیمت تجهیزات ضمن ایجاد بحران اقتصادی، موجب کاهش ضریب ایمنی معادن ذغال سنگ به خصوص در نگهداری تونل‌ها و کارگاه‌های استخراج گردیده است.
هر چه باشد، بازی خطرناکی شروع شده؛ چراکه پای جان انسان‌ها در میان است. پس از مرگ ۴۳ معدنچی در زمستان یورت مسئولان وعده دادند که از این پس ایمنی معادن در سراسر کشور جدی گرفته می‌شود و دولت هر کاری لازم باشد انجام می‌دهد؛ حتی «علی ربیعی» وزیر کار وقت اعلام کرد که دولت ۴ میلیارد تومان برای نوسازی معادن اختصاص داده است تا به خرید تجهیزات و نوسازی بپردازند؛ چراکه هم‌اکنون ۱۰ هزار کارگر شاغل در معادن وجود دارند.
بیش از همه هم معادن ذغال سنگ در خطر هستند؛ چراکه نشت گاز همواره در این معادن وجود داشته و هیچگونه کوتاهی در تجهیز آنها جایز نیست. توجه باید داشت که در طول ۸ سال گذشته، به طور متوسط هر سال ۴۴ نفر از معدن‌کاران به سبب اهمال‌ صورت گرفته در ایمن‌سازی و نوسازی معادن توسط کارفرمایان، ضعف در سیستم‌های نظارت‌های ایمنی و حفاظت فنی، جدی نگرفتن جایگاه مسئول ایمنی، عدم ارائه آموزش‌های ایمنی به کارگران و… جان خود را از دست داده‌اند و تقریبا ۳ برابر این تعداد در هر سال به سبب ریزش معدن، انفجار، مسمومیت گازی و… آسیب دیده‌اند؛ آسیب‌هایی که تا انتهای عمر زخمی بر روح آن می‌زند و جسم آنها را مضمحل می‌کند.
قیمت خرید ذغال سنگ باید افزایش یابد
نباید فراموش کرد که کوچک‌ کردن هزینه‌های ایمنی از این موضوع نشات می‌گیرد که کارفرمایان، کارگران را در حاشیه مسائل درون کارگاهی می‌بینند نه در متن. به هر شکل چه آنها از سرناچاری از هزینه‌های تجهیز و ایمن‌سازی کارگاه بکاهند چه اینکه داشته باشند اما نخواهند هزینه کنند، کارگران در صف اول قربانیان هستند و در این تعارفی نیست اما محمد مجتهدزاده (رئیس انجمن ذغال سنگ ایران) که خود از نویسندگان این بیانیه است و در ضمن کارفرمای یکی از شرکت‌های استخراج ذغال سنگ نیز هست، نگاه دیگری دارد؛ چراکه از تعطیلی معادن ناایمن به سبب افزایش شمار حوادث کار حمایت می‌کند.
او در گفتگو با ایلنا ابتدا به تشریح اهمیت تبعیت قیمت ذغال سنگ کنستانتره از قیمت شمش فولاد می‌پردازد: مصرف ذغال سنگ در کشور در حال افزایش است و از آن به صورت گسترده در صنعت فولاد استفاده می‌شود. تازه در نظر داشته باشید که در سال آینده «کوره بلند زرند» راه‌اندازی می‌شود لذا به ۳ و نیم میلیون تن کنستانتره ذغال سنگ نیاز است. از طرفی تولید ذغال سنگ کوک شده بین ۱ و نیم تا ۲ میلیون تومان است که این برای بازار بزرگی که بیش از ۱ میلیارد تن ذخایر قطعی کوک دارد، کم است. توجه داشته باشید که این میزان ذخیره می‌تواند تامین‌کننده نیاز کل کشور باشد اما به دلیل شرایط اقتصادی که وجود دارد توان استخراج این حجم وجود ندارد. در ضمن به خاطر عدم سرمایه‌گذاری معادن ذغال سنگ جاذبه‌ای برای فعالیت‌های اقتصادی ندارند لذا مشکلات عدیده‌ای از نظر ایمنی دارند؛ چراکه با تجهیزات قدیمی کار می‌کنند.
وی با اشاره به بررسی‌های انجمن ذغال سنگ، در خصوص علل مشکلات اقتصادی معادن ذغال سنگ، گفت: در چند ماه اخیر بررسی‌های جامعی روی مشکلات معادن ذغال سنگ داشته‌‌ایم تا بفمهمیم چرا معادن ذغال سنگ جذابیت اقتصادی ندارند؟ چرا روی آنها سرمایه‌گذاری نمی‌شود؟ چرا این دلایل باعث شده که معادن ذغال سنگ در حد قابل قبولی ایمنی نداشته باشند؟ پس از این بررسی‌ها فهمیدیم که هم مشکلات ما به عدم تناسب قیمت محصول نهایی با شمش فولاد، بازمی‌گردد.
رئیس انجمن ذغال سنگ ایران افزود: ما یک بازار انحصاری ذغال سنگ داریم که آن بازار در اختیار شرکت ذوب آهن است که البته بازار متنوعی نیست. ما باید در خصوص قیمت خرید ذغال سنگ با ذوب آهن به توافق برسیم اما معتقدیم که در این میان وزارت صنعت، معدن و تجارت نقش اساسی دارد و باید قیمت ذغال سنگ را در سطحی ملی و بین المللی رصد کند؛ چراکه به ذوب آهن این امکان داده شده است که قیمت محصول نهایی خود را در بورس و در بازار تثبیت کند که حاصل آن این بود: قیمت محصول نهایی شمش از ۲ هزار و ۲۰۰، ۳۰۰ تومان حداقل به ۳ هزار و ۶۰۰ تومان رسید. این امکان مثبت و به حقی بوده که صنعت فولاد را برای قیمتگذاری آزاد کرده‌ایم اما حتما باید سهمی از آن را به معادن ذغال سنگ تزریق کنیم تا حیات آنها هم تدوام پیدا کند و متعاقب آن ایمنی معادن افزایش یابد.
مجتهدزاده با بیان اینکه باید بین قیمت ذغال و قیمت شمش فولاد رابطه‌ای منطقی وجود داشته باشد، گفت: بررسی‌های ما همچنین نشان می‌دهد که قیمت ذغال سنگ در حدود ۳۲ تا ۳۴ درصد شمش فولاد است. البته کیفیت ذغال ایران کمتر از کیفیت ذغال پرمیوم است اما به هر حال پیشنهاد انجمن این است که در ایران قیمت ذغال سنگ کنستانتره ۳۰ درصد قیمت شمش فولاد باشد. البته این خیلی حداقلی است و انتظار ما بیشتر است. به هر روی امیدواریم که خواسته ما مورد توجه ذوب آهن قرار گیرد و وزارت صمت هم آن را تصویب کند؛ چراکه اگر این اتفاق نیفتد ما این نشانه را مخابره می‌کنیم که کسی در ذغال سنگ سرمایه‌گذاری نکند و این بازار بزرگ را دستی دستی در اختیار واردکنندگان قرار داده‌ایم. این در شرایطی است که ما باید ارز کشور را در اختیار واردات مواد ضروری قرار دهیم نه ذغال سنگ که در داخل به اندازه کافی داریم. از این رهگذر می‌توانیم هزاران شغل جدید ایجاد کنیم. همین حالا ۲۰ هزار شغل مستقیم در معادن ذغال سنگ داریم که اگر اصلاح قیمت صورت نگیرد، این ۲۰ هزار شغل هم از دست می‌روند.
بانک‌ها به معادن ذغال سنگ وام نمی‌دهند
رئیس انجمن ذغال سنگ ایران افزود: در بحث ایمنی هم ما به یکسری تجهیزات ضروری نیاز داریم که بیشتر این تجهیزات مربوط به حفاظت انفرادی است. کارگری که برای استخراج به داخل تونل می‌رود باید به کپسول خود نجات مجهز باشد و حتما باید چراغ‌های نوری مطمئن بالای کلاه ایمنی‌اش داشته باشد. بعلاوه تجهیزات گروه نجات باید از لحاظ کنترل انتشار گاز به‌روز باشند که البته همه اینها به اقتصاد معادن برمی‌گردد. در ضمن همه وسایل ترددی و تجهیزات برق آنها باید ایمن باشند تا در هنگام نشت گاز جرقه نزنند و منفجر شوند. اینها تجهیزاتی هستند که با این نرخ ارز تهیه آنها برای معادن ذغال سنگ مقدور نیست.
مجتهدزاده البته تاکید دارد که یکی از مشکلات بزرگ معادن ذغال سنگ این است که بانک‌های بزرگ به آنها وام نمی‌دهند: زمانی که مطالعات فنی و اقتصادی معدن را برای دریافت تسهیلات به بانک ارائه می‌‌کنیم به ما می‌گویند که با این نرخ فروش و روشن نبودن تصویر آتی قیمت ذغال سنگ نمی‌توانیم به شما وام بدهیم اما اگر قیمت خرید ذغال سنگ که در رابطه مستقیم با شمش فولاد است افزایش یابد و منطقی شود خود به خود سرمایه گذاری‌ها به سمت معادن می‌آیند.
وی افزود: بیش از یک سال است که بر سر این موضوع با مجلس و وزارتخانه‌ها مذاکره می‌کنیم و بنا بود که قیمت در این چارچوب قرار بگیرد حتی پیشهاد شده بود که ۲۷ درصد قیمت شمش فولاد برای کنستانتره ذغال سنگ در نظر گرفته شود اما با توجه به افزایش قیمت ارز و به‌صرفه نبودن فعالیت معادن ذغال سنگ در بخش خصوصی پیشنهاد ما حالا حداقل ۳۰ درصد است که البته با آن موافقت نشد. گرچه تعدادی از نمایندگان مجلس نظر ما را تایید کردند که امیدوارم در مهر ماه حول این موضوع با ذوب آهن و وزارت صنعت، معدن و تجارت به توافق برسیم. در ضمن افزایش تولید ذغال سنگ شرکت ذوب آهن را هم از لحاظ اقتصادی ایمن می‌کند؛ چراکه ذغال سنگ ماده اولیه فعالیت‌های آن است. از سویی واردات ذغال برای شرکت ذوب آهن گرانتر از خرید آن از داخل است از این رو امیدواریم خود ذوب آهن از روی مساعدت به این مسئله ورود کند؛ چراکه در جریان کارهای کارشناسی انجمن قرار دارد.
وی در پاسخ به این پرسش که اگر توافق حاصل نشود احتمال تعطیلی معادن ذغال سنگ وجود دارد، گفت: بهتر است که معادن ذغال سنگ در شرایط ناایمن تعطیل شوند؛ چراکه در حال حاضر در معادن ذغال سنگ احساس خطر می‌کنیم. اینکه کارگر معدن چند ماه معوقه داشته باشد یا در شرایط نا ایمن کار کند به نظر من درست نیست. به هر صورت اگر این شرایط درست نشود بهتر است که معادن ذغال سنگ تعطیل شوند تا جان کارگران حفظ شود. کار در شرایط ناایمن خواسته ما نیست.
معادن ذغال سنگ باید از یارانه دولت استفاده کنند
حسین ربیع نژاد (مشاور ایمنی سازمان نظام مهندسی معدن و عضو کارگروه ایمنی وزارت صنعت معدن و تجارت) هم با تایید مطالبات انجمن ذغال سنگ ایران به طرح سازمان نظام مهندسی معدن با نام «تجهیز ایمنی معادن ذغال سنگ» اشاره کرده و در مورد سرنوشت نامعلوم آن گفت: طرح را سال گذشته ارائه کردیم تا برای آن در لایحه بودجه؛ ردیفی بگذارند اما دقیقا نمی‌دانیم که به کجا رسید همین‌قدر می‌دانم که معادن ذغال سنگ حساس‌ترین معادن هستند؛ هم به لحاظ زیر زمینی بودن و هم به لحاظ انتشار گازها. من در سال‌های ۸۹ تا ۹۵ مدیرعامل معدن البرز شرقی بودم. مطالبی که در خصوص ایمن‌سازی معادن می‌گویم را در آن سال‌ها مرتبا به دولت گوشزد می‌کردم و هشدار می‌دادم که اگر حادثه‌ای پیش بیاید چه تاثیر منفی بر افکار عمومی می‌گذارد اما خب جدی نگرفتند.
وی در پاسخ به این پرسش که دولت در خصوص تجهیز معادن خصوصی و ایمن‌سازی آنها چه کمکی می‌تواند ارائه دهد، گفت: ما عمدتا در بخش تجهیزات مشکل داریم. کمکی که دولت می‌تواند بکند این است که با پرداخت تسهیلات، سوبسید یا کمک‌های بلاعوض میزان تولید را بالا ببرد اینگونه هم اشتغال افزایش می یابد و هم ایمنی معادن تضمین می‌شود. زمانی که طرح را ارائه کردیم قیمت ارز اینگونه بالا نرفته نبود و صرفا حرف ما این بود که قیمت تمام شده ذغال سنگ بالا رفته است. از سویی هر معدنی که به صورت زیرزمینی قرار دارد، هزینه‌بر است.
ربیع نژاد افزود: در تمام دنیا معادن ذغال سنگ از یارانه دولت استفاده می‌کنند و دولت‌‌ها اساسا ایمنی آنها را جدی می‌گیرند اما در ایران چنین مسائلی جدی گرفته نمی‌شود. فرض کنید که حادثه زمستان یورت در استان گلستان پیش نمی‌آمد، آن وقت همه حساسیت‌های ما و همه گوشزدهای ما به گونه‌ای دیگر تلقی می‌شد. پس مشکل فرهنگی وجود دارد البته عدم تبادل اطلاعات و تجربیات هم موثر است. البته شاید ما در انتقال مفاهیم به دولت مشکل داریم! به هر روی آنچه که روشن است قیمت تمام شده استخراج مواد معدنی است که بسیار بالاست و باید در سیاست‌های خود تجدیدنظر کنیم.
عذری بدتر از گناه می‌آورند
آن گونه که ربیع نژاد و مجتهدزاده می‌گویند جان کارگران در خطر است و عدم فهم این موضوع قطعا تبعاتی دردناک دارد لذا با گفتن این جمله که «انشاالله اتفاقی نمی‌افتد» نمی‌توان حادثه را از سر گذارند. حادثه معدن زمستان یورت شاهدی بر این مدعاست.
رسول علیخانی، از کارگران بازنشسته معدن زمستان یورت که پسر عمویش را در این حادثه از دست داد به ایلنا گفت: این همه گفتید چیزی نمی‌شود، نق نزنید، نگذارید تولید بخوابد؛ تهش چه شد؟ این همه آدم جانشان را از دست دادند. حالا هم می‌گویند که اگر قیمت خرید ذغال سنگ بالا نرود چه می‌شود. ما مخالف بالا رفتن قیمت ذغال سنگ نیستیم اما حرفمان این است که ایمنی ربطی به قیمت ذغال سنگ ندارد. جان انسان‌ها بر هر چیزی اولویت دارد. حالا هم می‌گوییم آن زمان هم که قیمت ارز بالا نرفته بود بهانه دیگری برای پشت و گوش انداختن ایمنی معادن داشتید حالا هم بهانه‌ای دیگر. کارفرمایی که بخواهد سهل‌انگاری کند قیمت بالا و پایین ذغال سنگ برایش فرقی ندارد؛ چراکه به این روش کار عادت کرده است. همین معدن یورت چه شد؟ همه چیز به دست فراموشی سپرده شده است. انگار که نه انگار حادثه‌ای رخ داده بود.
خاطر رسول علیخانی و خیلی‌های دیگر تا ابد از حادثه معدن زمستان یورت تا ابد مکدر می‌ماند؛ چراکه داغ دیده‌اند و نمی‌خواهند که تاریخ برایشان به گونه‌ای دیگر یا در جایی دیگر تکرار شود. از این رو حرفشان این است که تا زمانی که کارگران داخل تونل استخراج می‌رود باید ایمنی شان را تضمین کرد و عذر بدتر از گناه نیاورد.

2- khaneh Sorkh ast - Mehdi aslani / 2- خانه سرخ است- مهدی اصلانی

...آقای همایون کاتوزیان خاطراتی نوشته است به عنوان خاطرت خلیل ملکی. بخش کوچکی از این کتاب، گفته ها و خاطرات خلیل ملکی است، یا نقل آنچه که در دادگاه نظامی در دفاع از خودش گفته یا نوشتارهایی داشته و بخشی از آن حاشیه نویس هایی است یا نظریه پردازی هایی است که خود آقای کاتوزیان کرده است.


«...آقای همایون کاتوزیان خاطراتی نوشته است به عنوان خاطرت خلیل ملکی. بخش کوچکی از این کتاب، گفته ها و خاطرات خلیل ملکی است، یا نقل آنچه که در دادگاه نظامی در دفاع از خودش گفته یا نوشتارهایی داشته و بخشی از آن حاشیه نویس هایی است یا نظریه پردازی هایی است که خود آقای کاتوزیان کرده است. در این کتاب که چندین سال پیش هم نشر یافته، و من به تازگی بهش توجه کردم، نوشته شده است. بعد از این که رفراندم را رد کرده و از کارهای نادرست مصدق آنرا تلقی کرده، گفته است، که داریوش فروهر و دکتر کریم سنجابی و خلیل ملکی از دکتر مصدق اجازه گرفتند و به پیش دکتر مصدق برای مخالفت با رفراندم، رفتند و در آنجا هم، سخنگویی خودشان را به آقای خلیل ملکی سپردند. این از نظر من، یک دروغ محض است. شاید در پیش تر  به مناسبتهای دیگر هم گفتم. واپسین باری که جمعی من، دکتر سنجابی، خلیلی ملکی و چند تن از سرکردگان جامعه بازرگانان و پیشه وران بازار تهران که یادم میاد نامشان را بردم، به اضافه محمد نخشب و فرماندار نظامی، با دکتر مصدق دیداری داشتیم، در هفته آخر تیر و بر سر موضوع برگزاری تظاهر بر میدان بهارستان. ما نظر داشتیم که نیروهای ملی در میدان بهارستان گردهمایی داشته باشند ولی حزب توده به میدان فوزیه آن هنگام که در قبل هم اجازه داده شده بود که آنها، سازمانهای وابسته به حزب توده بودند، باشد. بگذریم. و بعد دیگر، هیچ دیداری پیرامون رفراندم با دیگران پیش آقای دکتر مصدق نداشتیم...
 همینطوری که گفتم، هم همه پرسی را درست می دانستم و هم تصمیم گیری دکتر مصدق را بهنگام می دانستم زیرا ممکن بود در یک توطئه و استیضاحی که طرح شده بود، به او رای عدم اعتماد بدهند و این خیلی روشن است که در این چنین صورت، ظاهر قانونی برکناری مصدق هم از سوی پادشاه و هم از سوی بیگانگان که پادشاه را به برکناری برانگیخته بودند، خیلی به سودشان بود. دیگر نیازی به آن کودتا و آن افتضاحی که همچنان بیخ ریش عمو سام و انگلستان بسته است، باقی نمی ماند.»  ـ داریوش فروهر ـ
*********
درباره اعتراض داريوش فروهر به  دکترمحمدعلی همايون کاتوزيان
و مطالبی چند در نقد نوشته:
 « ناظران می‌گویند ... روایت سنجابی، ملکی و صدیقی از مخالفت با رفراندوم دکتر مصدق»
دکتر منصور بيات زاده
آقای دکتر محمدعلی همايون کاتوزيان ، استاد دانشگاه آکسفورد نوشته ای تحت عنوان: « ناظران می‌گویند ...روایت سنجابی، ملکی و صدیقی از مخالفت با رفراندوم دکتر مصدق»، در تاريخ چهارشنبه ٨ ژانويه ٢٠١۴ - ١٨ دی ١٣٩٢ از طريق سايت بی بی سی منتشر کرده و در آن توضيحاتی درباره مخالفت «بسیاری از یاران و هواخواهان مصدق» با «رفراندوم»  در دوران حکومت دکتر مصدق ارائه داده است.
 وی آن نوشته را با جملات زير شروع کرده است:
«وقتی که دکتر مصدق تصمیم گرفت که مجلس هفدهم را با مراجعه به آراء عمومی یا رفراندوم (و به اصطلاح امروز، همه‌پرسی) ببندد، با مخالفت جدی چند تن از نزدیکان و هواداران خود روبرو شد.
اخیراً (به شرحی که در پایین خواهد آمد) تردیدهایی در مخالفت مشهور خلیل ملکی با رفراندوم پدید آمده و این شبهه را ایجاد کرده که اصلاً کسی درباره‌ رفراندوم به مصدق «هشدار» نداده بود.
بنابراین لازم است که پیش از ادای توضیح درباره‌ شخص ملکی اندکی به اصل موضوع بپردازیم تا این اشتباه بزرگ تاریخی اصلاح شود. (تاکيد از منصور بيات زاده)
در واقع بسیاری از یاران و هواخواهان مصدق با رفراندوم مخالف بودند. یک نمونه مهم مورد دکتر عبدالله معظّمی، یار مصدق و رئیس مجلس، است که بدون اعلام علنی مخالفت خود از ریاست مجلس استعفا کرد و با حالت قهر به موطنش گلپایگان رفت تا در هنگام برگزاری رفراندوم در تهران نباشد.
به هر حال بسیاری از مخالفت‌ها اعلام نشد و امروز نمی‌توان به یکایک آن‌ها استناد کرد.
اما مخالفت سه تن از اعضای مهم نهضت ملی مستند و غیرقابل تردید است: دکتر غلامحسین صدیقی، نایب‌نخست‌وزیر و وزیر کشور؛ دکتر کریم سنجابی، وزیر سابق مصدق و از سران فراکسیون نهضت ملی در مجلس و از رهبران حزب ایران؛ و خلیل ملکی، رهبر حزب نیروی سوم که بزرگ‌ترین و فعال‌ترین حزب نهضت ملی و طرفدار دولت بود....» (١)
آقای دکترهمايون کاتوزیان نوشتۀ خود را با اشاره به  نام داريوش فروهر و توضيحات کوتاه  در باره اعتراض آن زنده ياد، پايان داده است. توضيحات او در آن باره بقرار زير است.:
« اما اخیرا ویدیویی از زنده‌یاد داریوش فروهر منتشر شده که در آن شرکت در جلسه‌ای که سنجابی شرحش را برای من گفته بود و در بالا نقل کردم انکار می‌کند.
من هر توضیحی دراین‌باره بدهم جز حدس و گمان مبنای دیگری نخواهد داشت و به همین دلیل ارزش گفتن ندارد.».
برای آن عده از خوانندگانی که با نوشته ها و مطالب مربوط به موضوع «رفراندوم» در دوران حکومت دکتر مصدق، ازجمله مقدمه ای که آقای دکتر محمدعلی کاتوزيان بر کتاب «تاريخ سياسی» خليل ملکی تحرير کرده، (٢) آشنائی دارند؛ پس ازآگاه  شدن از نظرات و موضع اعتراضی داريوش فروهر در آن مصاحبه ی ويديويی، حتمأ با من هم نظر  خواهند بود که آن استاد محترم دانشگاه آکسفورد، با تحرير اطلاعات غلط  در مقدمه کتاب خاطرات سياسی خليل ملکی ، که داريوش فروهر از آن به عنوان «دروغ محض»،  نام برده است ، شخصأ سبب آن «اشتباه» شده است. جالب است که نتنها آقای همايون کاتوزیان اشتباه خود را نپذیرفته ، بلکه به مرحوم داریوش فروهر معترض است که چرا به انتشار مطالب نادرست وی اعتراض نموده، و در آن رابطه، «شبهه» ايجاد کرده است!!
برای اينکه  برای خوانندگان محترم کاملا روشن باشد که زنده ياد داريوش فروهر درچه رابطه ای به آقای دکتر محمدعلی همايون کاتوزيان اعتراض و انتقاد داشته  و با کدام بخش ازمطالب مطرح شده از سوی آن استاد دانشگاه آکسفورد انگليس  مخالفت کرده . در زير به نقل مطالب چاپ شده  در صفحات ١٠٣ و ١٠۴مقدمه کتاب «خاطرات سياسی » خليل ملکی  که آقای دکتر همايون کاتوزيان تحرير کرده است می پردازم.(٣)
در آن مقدمه آمده است:
«در آن زمان، آقای ملکی که از مخالفت من [دکتر سنجابی] و داریوش فروهر با بستن مجلس باخبر بود، به من تلفن زد و پیشنهاد کرد که ما سه تن [سنجابی، ملکی و فروهر] به عنوان نمایندگان احزاب هوادار نهضت ملی [«ایران»، «نیروی سوم» و «ملت ایران»] به دیدار دکتر مصدق رویم واز جانب این احزاب با بستن مجلس مخالفت کنیم.ما هم پذیرفتیم و هر سه تن متفقاً به ملاقات دکتر مصدق شتافتیم. در این ملاقات، ما [سنجابی و فروهر] میدان را به ملکی سپردیم که از جانب ما نیز دلایل مخالفت با بستن مجلس را عرضه سازد و دکتر مصدق را از تصمیم خود منصرف کند.اما مصدق این نظر را نپذیرفت و دلایل خود برای بستن مجلس تأکید کرد. بالاخره " آقای ملکی، با همان تندی خاصی که در او سراغ دارید، از جا برخاست و گفت: آقای دکتر مصدق، این راهی که شما می‌روید به جهنم است، ولی ما تا جهنم به دنبال شما خواهیم آمد. در اینجا، ما نیز برخاستیم و هر سه نفر پس از خداحافظی با مصدق مجلس را ترک کردیم."(٣۶)»
من (منصور بيات زاده) در نقل قول بالا هيچگونه تغييراتی نداده و توضيحی اضافه نکرده ام.مطالب در بين علامت کروشه [ ] ،در صفحات کتاب تاريخ سياسی خليل ملکی از نويسنده کتاب خاطرات سياسی است.(۴)
با توجه به مطالبی که نقل شد، مشاهده می کنيم که در مقدمه کتاب خاطرات سياسی خليل ملکی که در اسفند ١٣۵٨ (فوريه ١٩٨٠) تحرير شده است بهيچوجه از ترکيب ٣ نفره صديقی(دکتر غلامحسين صديقی)، سنجابی و خليل ملکی اثری وجود ندارد، بلکه همانطور که خود آقای دکتر همايون کاتوزيان اشاره نموده است اسامی  دکتر غلامحسين صديقی، خليل ملکی، دکتر کريم سنجابی، دکتر علی شايگان دراثر دیگرش که بزبان انگليسی  درباره مصدق و نهضت ملی نوشته،(۵) یاد کرده است. جالب اينکه در آن کتاب که در سپتامبر ١٩٨٩ تحرير شده ــ يعنی حدودأ ٩ سال بعد از کتاب خاطرات سياسی خليل ملکی ــ ، نام داريوش فروهر، رهبر حزب ملت ايران که يکی از آن ٣ نفری که در مقدمه کتاب خليل ملکی بعنوان مخالف با رفراندوم از آن نامبرده شده بود،  در آن کتاب ذکری نشده است. همچنين هيچگونه توضيحی در آن باره داده نشده ، که بچه خاطر نام داريوش فروهر در کنار نام ديگر طرفداران دکتر مصدق که گويا با رفراندوم مخالف بوده اند، نیامده است؟!
موضوع ديگری که در نوشته ی « ناظران می‌گویند ... روایت سنجابی، ملکی و صدیقی از مخالفت با رفراندوم دکتر مصدق» جلب توجه می کند، مطالب جديدی است که اين «تاريخنگار» محترم در رابطه با موضوع «رفراندوم»  و خليل ملکی مطرح کرده است. و آن مطالبی در رابطه با مواضع تبليغاتی حزب توده در روزنامه «مردم»، عليه خليل ملکی است! اظهاراتيکه بهيچوجه همآهنگی با مطالبی که در صفحات ١٠٣ و ١٠۴ کتاب خاطرات چاپ شده، ندارد.
آقای محمدعلی همايون کاتوزيان در آن رابطه نوشته است:
«در سال تحصیلی ۱۳۴۰-۱۳۳۹ دانشجوی سال اول پزشکی دانشگاه تهران و از فعالان سازمان دانشجویی بودم و غالباً به دیدار سران نهضت ملی – به ویژه ملکی، سنجابی و صدیقی – می‌رفتم.
دکتر پرویز سنجابی (مقیم آمریکا) همکلاس من بود و شاهد است که بعضی از روزهای جمعه برای دیدار پدرش به منزل‌شان می‌رفتم. یک روز یک از نسخه از روزنامه‌ «مردم»، ارگان مرکزی حزب توده، که در اروپا چاپ می‌شد و مخفیانه به ایران ارسال می‌شد به دستم رسید.
"ملکی، با همان تندی خاصی که در او سراغ دارید، از جا برخاست و گفت: "آقای دکتر مصدق! این راهی که شما می‌روید به جهنم است، ولی ما تا جهنم دنبال شما خواهیم آمد.""
در صفحه اول آن شرحی بود به این مضمون که در جریان رفراندوم ملکی به دیدار مصدق می‌رود و با رفراندوم مخالفت می‌کند. مصدق خشمگین می‌شود و چکی را که دربار برای ملکی کشیده بود از زیر بالش خود درمی‌آورد و به او نشان می‌دهد و او را با افتضاح از اطاقش بیرون می‌کند.
جمعه بعد که به دیدار دکتر سنجابی رفتم از جمله از او پرسیدم که آیا این مطلب را دیده است و چیزی درباره‌ آن می‌داند.
او گفت: بله دیده‌ام و دروغ محض است. و سپس شرحی داد که من در مقدمه کتاب «خاطرات سیاسی خلیل ملکی» (چاپ ۱۳۵۸) آوردم و در اینجا عیناً نقل می‌کنم:»
داستان سرائی جديدی که گويا آقای دکترهمايون کاتوزيان قصد دارد با آن جملات، از تأثير استدلالات قوی و محکم داريوش فروهر بکاهد. چونکه زنده ياد داريوش فروهر طی مصاحبه ويديويی اش با «سازمان اسناد ملی» بطور صريح و قاطع بيان نموده بود: «... آن موقعی که آقای همایون کاتوزیان از ایران می رفتند، آن سفری که به آن اشاره می کنند، ایشان ١٨ ساله بودند و من فکر نمی کنم که دکتر سنجابی بنشیند و درد و دل از برخودش با دکتر مصدق را برای یک جوان ١٨ ساله بگوید.». گفتاری که غير واقعی بودن  آن ادعا در مقدمه کتاب خاطرات سياسی خليل ملکی را برملا کرده و او را مجبور کرده تا بخاطر رهائی از دامی که خود پهن کرده برهاند،استدلالات جديدی را ارائه دهد. اگرچه بخوبی  می داند که اين نوشتار جديد در تضاد با نوشته مقدمه کتاب خاطرات سياسی  خليل ملکی قرار می گيرد. در حاليکه اگر احساس مسئوليت در تاريخنگاری داشت، حتمأ می بايستی پس از مطلع شدن از نظرات زنده ياد داريوش فروهر، به تصحيح اشتباهات مورد نظر داريوش فروهر اقدام می کرد. شيوه عملکردی که در بين محققين و تاريخنگاران متعهد و مسئول رسم است!!
با توجه به توضيحی که رفت، باید گفته شود که اظهارات اخير آقای دکتر محمد علی همايون کاتوزيان نمی تواند مورد تائيد من نیز قرار گيرد. زیرا  من در نوشته هائی که قبلا در نقد برخی از مقالات و مطالب آن استاد محترم نوشته ام، به شيوه های نگارش آن استاد که کمتر با تحقيقات علمی و تاريخنگاری مسئولانه ربط دارد،اشاره کرده ام.(۶)
اگر واقعأ چگونگی ماجرای مطلع شدن اين «تاريخنگار» محترم از گزارش نشست «سنجابی، ملکی و فروهر» با دکتر مصدق اين چنين بوده که اخيرأ در نوشته انتشار یافته  در تاريخ چهارشنبه ٨ ژانويه ٢٠١۴ - ١٨ دی ١٣٩٢ ذکر کرده و در واقع داستان سرائی نکرده است، حتمأ ضرورت دارد توضيح دهد که چرا و بچه دليل درپانويس شماره ٣۶ در صفحه ١٠۴  کتاب «خاطرات سياسی خليل ملکی»  بعد از اينکه توضيح داده بود که چگونه و بچه ترتيبی  ازگزارش نشست سه نفره ملکی، سنجابی، فروهر توسط دکتر کريم سنجابی مطلع شده بود، نوشته است :
 «اين نويسنده از روايت شخص ملکی دربارۀ اين ملاقلات بکلی بی خبرم، ولی شايد کسان ديگری شرح آن را از خود او شنيده باشند. درهرصورت، ملکی نيز مانند ساير رجال ملی علنأ از تصميم مصدق صد در صد پشتيبانی کرد و "حزب نيروی سوم" در سازمان دادن و تبليغات برای گرفتن رأی مثبت فعالانه دخالت داشت.».(٧)
 وی در همين نوشته اخيرخود، که قسمتهائی از آن دربالا نقل شد، نوشته است:
 «در سال تحصیلی ۱۳۴۰-۱۳۳۹ دانشجوی سال اول پزشکی دانشگاه تهران و از فعالان سازمان دانشجویی بودم و غالباً به دیدار سران نهضت ملی – به ویژه ملکی، سنجابی و صدیقی – می‌رفتم.»
در رابطه با همين گفتار با توجه به مطالب زير نويس شماره ٣۶ در صفحه ١٠۴  مقدمه کتاب «خاطرات سياسی خليل ملکی»، اين سئوال مطرح است، وی که مرتب با سران نهضت ملی ديدار داشته است، چرا مطالب درج شده در روزنامه مردم را فقط با سنجابی ، فردی که اصولا از آن در آن  روزنامه  نامی برده نشده بود، در ميان می گذارد؛ و چرا آن مطالب را با خليل ملکی در میان نمی گذارد ؟ در حاليکه آنچنان که اين «تاريخنگار» محترم در اين نوشته  مورد بحث تحرير کرده است، مطالب مندرج در روزنامه مردم، دقيقأ و فقط به نام خليل ملکی اشاره داشته است و آن جناب برپايه اظهارات خود غالبأ به ديدار او می رفته است؟!
آقای دکترهمايون کاتوزيان بخاطر سرپوش گذاشتن بر اشتباهات خود در مقدمه کتاب خاطرات سياسی خليل ملکی در نوشته مورد بحث، می نويسد:
«بنابراین لازم است که پیش از ادای توضیح درباره‌ شخص ملکی اندکی به اصل موضوع بپردازیم تا این اشتباه بزرگ تاریخی اصلاح شود.»،  اما، مطالبی که او در آن نوشته تحرير کرده است ، هيچگونه ربطی به محتوی گفتار زنده ياد داريوش فروهر که خط بطلان بر مطالب چاپ شده در صفحات ١٠٣ و ١٠۴ مقدمه کتاب خاطرات سياسی کشيده است، نداشته و کوچکترين موضعی اعلام نشده است. بلکه کوشش شده با جملات ناوارد، «شبهه» ايجاد کند و از آن طريق بخيال خود بحث را مغشوش ومنحرف نمايد.
من ضروری می بينم برای «اصلاح» آن « اشتباه بزرگ» که «تاريخنگار» محترم از آن در نوشته خود نام برده ، ولی نتوانسته و يا اصولا نخواسته  است پاسخ صحيحی  در آن رابطه ارائه دهد، به آن بخش هائی از متن مصاحبه زنده ياد داريوش فروهر با «سازمان اسنادملی» که می تواند در روشن کردن اين مشکل کمک کند و هرگونه «شبهه» را برملا کند،اشاره نمايم.:
« رفراندم
جناب آقای فروهر، امروز که هفتم آبان ١٣٧۶ است برای چهارمین بار است که در خدمت شما هستیم و من مجددآ از طرف سازمان خودمان، سازمان اسناد ملی ایران از شما تشکر می کنم که در هر صورت حوصله می کنید و ما را تحمل می کنید. اگر اجازه بفرمائید مصاحبه امروز را شروع بکنیم. اولین سئوالم این است که نظرتون را در مورد رفراندم دکتر مصدق بفرمائید.
داریوش فروهردر مورد رفراندم دکتر مصدق، من اصل رفراندم دکتر مصدق را نخست راجع بهش اظهار نظر کنم. به نظر من، یک کردار صد در صد سازگار با روحیه و طرز کشورداری با مردم سالاری بود زیرا به طور کلی، قانون و تصمیم گیری نسبت به سرنوشت ملی، آنست که با رای مردم باشد. بهترین شیوه برای گرفتن رای مردم، همه پرسی یا مراجعه به آرای عمومی است 
دکتر مصدق مدتی بود از مجلس ناخشنود بود و موضوع کشته شدن سرلشکر افشار طوس هم پدید آمده بود و یکی از کسانی که مورد اتهام قرار گرفته بود، دکتر مظفر بقایی کرمانی بود و به مجلس، لایحه سلب مصونیتش را وزیر دادگستری، شادروان لطفی بود، برده بود. احساس می کرد که مجلس تحرکاتی بر ضدش داره و بعد از این انتخاب خزانه دار، دیگه به آنجا رسید که با مجلس دیگر نمی تواند کار کند و فکر می کرد که یک استیضاحی که طرح شده، یعنی آقای علی زهری (که دوست و نزدیک بقایی بود و صاحب امتیاز روزنامه شاهد بود)، مصدق را استیضاح کرد، و دولت برای استیضاح اعلام آمادگی کرد ولی وزیر کشور، به عنوان قائم مقام نخست وزیر، دکتر غلام حسین صدیقی، ابراز آمادگی را کرد. دیگر آن اقلیت که حالا خیلی قوی شده بود، داد و فریاد راه انداخته بود که خود مصدق به مجلس بیاید. در صورتی که از مدتها قبل، مصدق به مجلس نمی آمد. بهرحال، تصمیم گرفت که دیگر با مجلس نمی تواند کار کند و چون نمی خواست از پادشاه، که روابط شان هم خوب نبود، بخواهد که مجلس را منحل کند، به مردم که صاحب اختیار مملکت هستند، رجوع کرد تا به دو سئوال پاسخ بدهند. یعنی اگر رای موافق با انحلال مجلس می دادند، مجلس منحل می شد، و اگر رای موافق نمی دادند، دکتر مصدق کنار برود. چون عقیده داشت که مردم بین مصدق و مجلس، یکی را انتخاب کنند، و این رفراندم در تهران روز ١٢ مرداد، در شهرستانها در ١٩ مرداد، انجام شد و اکثریت، آن موقع صحبت ملیون، شاید یک میلیون پانصد هزار نفر، اکنون دقیقش را در ذهن ندارم، رای به سود دکتر مصدق و باقی موندن دولت رای دادند. کودتا هم بعد از رفراندم انجام گرفت. به این ترتیب، من هم نظریه مراجعه به آرای عمومی را با اهمیت ترین ابزار کار در یک نظام مردم سالار می دانم. من حق می دهم به دکتر مصدق که چنین کاری را کرد. بعدها البته کسانی ایراد گرفتند که دکتر مصدق باید می دانست که وقتی پایگاه به عنوان مجلس را از دست بدهد، ممکن است شاه فرمان صادر کند. چون دکتر مصدق این جربزه را در شاه نمی دید و بعد هم جریانها روشن شد که دیگران آمدند و این شجاعت را به ایشان دادند که بیگانه ها، یک فرمان از او گرفتند و دوم این که نمی دانست اینرا که کابینه ای که با رای اعتماد مردم به مجلس آمده سرکار، شاه بتواند آنرا عزل کند. به هر حال، این -موضوع را من پرسشی که کردید، را فرصت می شمارم در درباره یکی دو تا کتاب که بیشتر جنبه خاطرات دارد، البته یکی را دیگری تصحیح کرده و نوشته است و یکی بیشتر گفتارهای خودش است. آقای همایون کاتوزیان خاطراتی نوشته است به عنوان خاطرت خلیل ملکی. بخش کوچکی از این کتاب، گفته ها و خاطرات خلیل ملکی است، یا نقل آنچه که در دادگاه نظامی در دفاع از خودش گفته یا نوشتارهایی داشته و بخشی از آن حاشیه نویس هایی است یا نظریه پردازی هایی است که خود آقای کاتوزیان کرده است. در این کتاب که چندین سال پیش هم نشر یافته، و من به تازگی بهش توجه کردم، نوشته شده است. بعد از این که رفراندم را رد کرده و از کارهای نادرست مصدق آنرا تلقی کرده، گفته است، که داریوش فروهر و دکتر کریم سنجابی و خلیل ملکی از دکتر مصدق اجازه گرفتند و به پیش دکتر مصدق برای مخالفت با رفراندم، رفتند و در آنجا هم، سخنگویی خودشان را به آقای خلیل ملکی سپردند. این از نظر من، یک دروغ محض است. شاید در پیش تر  به مناسبتهای دیگر هم گفتم. واپسین باری که جمعی من، دکتر سنجابی، خلیلی ملکی و چند تن از سرکردگان جامعه بازرگانان و پیشه وران بازار تهران که یادم میاد نامشان را بردم، به اضافه محمد نخشب و فرماندار نظامی، با دکتر مصدق دیداری داشتیم، در هفته آخر تیر و بر سر موضوع برگزاری تظاهر بر میدان بهارستان. ما نظر داشتیم که نیروهای ملی در میدان بهارستان گردهمایی داشته باشند ولی حزب توده به میدان فوزیه آن هنگام که در قبل هم اجازه داده شده بود که آنها، سازمانهای وابسته به حزب توده بودند، باشد. بگذریم. و بعد دیگر، هیچ دیداری پیرامون رفراندم با دیگران پیش آقای دکتر مصدق نداشتیم. واپسین دیدار من که 28 مرداد بود، مربوط به موضوع های دیگری بود. با کمال تاسف دیدم بعضی از خاطره نویس ها که یکی از خاطره هایی که این روزها دیدم، «رویدادها و داوری ها» آقای دکتر مسعود حجازی است.
ایشان در کتابش، در مورد علل جدا شدنشان از حزب نیروی سوم، چند بار در کتابشان تکیه می کند که به علتی  این که خلیل ملکی سر ناسازگاری با دکتر مصدق گرفته بود و با رفراندم مخالفت کرده بود. سندی که برای مخالفت خلیل ملکی با رفراندم ارائه می دهد، همین نوشته آقای همایون کاتوزیان است، که من اصل آنرا یک دروغ، یک اشتباه می دانم. البته خود آقای کاتوزیان هم می گوید که من این روایت را از خود آقای خلیل ملکی نشنیده ام، ولی هنگامی که از ایران خارج می شدم، یک روز آقای دکتر سنجابی به من چنین گفته اند. آن موقعی که آقای همایون کاتوزیان از ایران می رفتند، آن سفری که به آن اشاره می کنند، ایشان ١٨ ساله بودند و من فکر نمی کنم که دکتر سنجابی بنشیند و درد و دل از برخودش با دکتر مصدق را برای یک جوان ١٨ ساله بگوید .خود دکتر سنجابی هم که گفته است که من رفتم با رفراندم مخالفت کردم، ولی کاملا پیدا است که یک دیدار تنها یا دیداری دیگری با یکی دو تا از نمایندگان مجلس با دکتر مصدق داشته است و به هیچ وجه، اشاره به چنین دیداری نمی کند. من از پرسشی که کردید، این بهره برداری را کردم که این موضوع تاریخی را توضیح بدهم و همینطوری که گفتم، هم همه پرسی را درست می دانستم و هم تصمیم گیری دکتر مصدق را بهنگام می دانستم زیرا ممکن بود در یک توطئه و استیضاحی که طرح شده بود، به او رای عدم اعتماد بدهند و این خیلی روشن است که در این چنین صورت، ظاهر قانونی برکناری مصدق هم از سوی پادشاه و هم از سوی بیگانگان که پادشاه را به برکناری برانگیخته بودند، خیلی به سودشان بود. دیگر نیازی به آن کودتا و آن افتضاحی که همچنان بیخ ریش عمو سام و انگلستان بسته است، باقی نمی ماند.»  (٨)
ادامه دارد
دکتر منصور بيات زاده
يک شنبه ٢٩ دی ۱۳۹۲ - ١٩ ژانويه ۲۰۱۴
پانويس:
١  ـ « ناظران می‌گویند ... روایت سنجابی، ملکی و صدیقی از مخالفت با رفراندوم دکتر مصدق»ـ دکتر محمدعلی همايون کاتوريان ــ به نقل از سايت بی بی سی
و همان نوشته « ناظران می‌گویند ... » در سايت سازمان سوسياليست های ايران
٢  ـ خليل ملکی ـ خاطرات سياسی با مقدمه محمدعلی همايون کاتوزيان ـ چاپ دوم ـ اروپا ـ سال ١٣۶٠ ـ انتشارات «کوشش برای پيشبرد نهضت ملی ايران» ـ مرکز شهر هانور ـ آلمان
٣ ـ کپی صفحات ٩٨ تا ١٠۶ مربوط به بخش «١٩ اسفند و ٢٨ مرداد» از کتاب خاطرات سياسی ـ خليل ملکی با مقدمه محمدعلی همايون کاتوزيان. ــ به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق
۴ ـ همان ـ صفحات ١٠٣ و ١٠۴ مراجعه کنيد به پانويس شماره ٣
 ۵ ـ کتاب درباره‌ مصدق و نهضت ملی به زبان انگلیسی، که بعدأ تحت عنوان«مصدق و نبرد قدرت» به فارسی ترجمه شده بود، که گويا بعللی آن ترجمه مورد تائيد آقای دکتر همايون کاتوزيان نبوده که مجددأ آن کتاب  توسط فرزانه طاهری به فارسی ترجمه می شود.
۶ ـ  در باره «ابتکار جالب» دکتر محمدعلی همايون کاتوزيان در امر تاريخنگاری ــ به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق
ــ  مقايسه متن صفحه ۴٣٧ کتاب «مصدق و نبرد قدرت در ايران» با متن صفحه اول کتاب محاکمات مهندس بازرگان ومتن  تراکت سوگ مصدق بزرگ ــ به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق
ــ  نقد اظهارات وادعاهای دکتر کاتوزيان در ۵ بخش، ـ  بقلم دکتر منصور بيات زاده ــ به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق
 http://www.ois-iran.com/2011/azar-1390/ois-iran-1164-naghde_ezharate_dr_katouzian_dar_5_bakhsh_beghalame_dr_bayatzadseh.pdf                                                      
٧ ـ  صفحه ١٠۴ همان کتاب ـ مراجعه کنيد به پانويس شماره ٣ 
٨ ـ  فیلم مصاحبه داریوش فروهر در باره برقراری رفراندم از سوی مصدق ناگوار است به ما، پیروی بی شرفان ــ به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق