۱۳۹۲ بهمن ۱۹, شنبه

نوزده بهمن؛ موسی خیابانی؛ سیاهکل؛ پایکوبی اکثریت٬ مهدی اصلانی

شنبه 19 بهمن 1392


32 سال پیش در شام‌گاه 19 بهمن 60 اسدالله لاجوردی معروف به جلاد اوین در پربیننده‌ترین ساعت پخش برنامه‌های سیمای اسلامی در حالی که طفلی خرا اول: 32 سال پیش در شام‌گاه 19 بهمن 60 اسدالله لاجوردی معروف به جلاد اوین در پربیننده‌ترین ساعت پخش برنامه‌های سیمای اسلامی در حالی که طفلی خردسال را در آغوش گرفته بود، بر پرده‌ی جادو ظاهر شد. کودک مصطفی نام داشت و فرزند مسعود رجوی و اشرف ربیعی بود. وی در حالی که پتو‌پیچ شده بود با شالی فلسطینی بر گردن در آغوش جلاد آرمیده بود. کودک پستانکش را سق می‌زد و بوی مادری که دیگر نبود را به مشام می‌کشید و نمی‌دانست در سرمای یخ‌زده‌ی بهمن‌ماه سر بر شانه‌‌های قاتل مادرش نهاده. کمی آن‌سو‌تر خونِ داغِ مادر بر سنگفرش‌های خانه‌ی زعفرانیه شتک زده بود. چکمه‌پوشان خون‌شویی می‌کردند. جنازه‌ی مادر هنوز داغ بود و بوی شیر می‌داد. لاجوردی قول آن داد که با تربیت درست از مصطفی یک حزب‌اللهی واقعی ساخته شود. دادستانی و سپاه نعش مادر را به هم‌راه نوزده تن دیگر دراز به دراز در خانه‌ی زعفرانیه در سفره‌ی خون با انبوه کرکسان تماشا به نمایش نهاده و پیروزی‌شان در بوق کرده بودند.
مشهورترین چهره در میان بیست کشته‌ی خانه‌ی زعفرانیه، موسی نصیراوغلو ملقب به موسی خیابانی بود، که با پروازِ مسعود رجوی از ایران به چهره‌‌ای کاریزماتیک و رویایی نزدِ هواداران مجاهدین بدل شده بود؛ و در کنارِ وی نعشِ هم‌سرش آذر رضایی و هجده تن دیگر.
اهمیت این عملیات برای دادستانی و سپاه و نیز کار به‌دستانِ نظام چنان بود که جنازه‌‌ها را به زیرزمینِ 209 اوین منتقل کردند و زندانیان سرموضعی مجاهد را برای شکستنِ روحیه و مواضع‌شان به ضیافتِ خون بردند.(1) فتح الفتوحی که اکبر هاشمی‌رفسنجانی به اطلاع «امام» رسانده و زعمای قوم به میمنتِ این فتح! ای یار مبارک‌باد سر داده و در خوش‌باشی به اتفاقِ هم عکس یادگاری می‌گیرند:
«نمایندگان مجلس با امام ملاقات داشتیم. [...] خبر رسید که یکی از خانه‌های کادر مرکزی مجاهدین فتح شده و موسی خیابانی و همسرش، همسر رجوی و عده‌ای دیگر کشته و دستگیر شده‌اند. مسئول اطلاعات سپاه به امام گزارش داد که موسی خیابانی زنده بازداشت شده.... با آقای خامنه‌ای و احمد‌آقا در خدمت امام چند عکس یادگاری گرفتیم. [...] شب آقایان محسن رضایی و محسن رفیق‌دوست آمدند.
گزارش عملکرد در رابطه با کادر مرکزی منافقین دادند. در سه خانه 23 نفر از آن‌ها کشته و چند نفر دستگیر شده‌اند. بر خلاف خبر سابق معلوم شد موسی خیابانی جزو کشته‌شدگان است» (2)
عملیاتی که به فرماندهی داوود روزبهانی رئیس کمیته‌ی سعد‌آباد ساعت شش و سی دقیقه‌ی بامدادِ نوزدهم بهمن با هم‌آهنگی واحد عملیاتی اطلاعات سپاه و دادستانی انقلاب و بر اساس یک کار عملیاتی چندساعته‌ موفق خانه‌‌ی زعفرانیه را مورد هجوم قرار داد. خانه‌‌ای که به خانواده‌ی "فرزانه‌سا" که به هواداری از مجاهدین شهره بودند تعلق داشت.خانه‌ی زعفرانیه از جمله اماکن و امکانات متروکه‌ یا زرد مجاهدین به شمار می‌رفت.(3)
........................................
دوم: 43 سال از رُخ‌دادِ سیاهکل گذشت. نوزدهم بهمن ماه امسال هم‌چنین مصادف است با چهل‌و‌‌سومین سال‌گشتِ سیاهکل. تقارن تاریخی سیاهکل با نوزده بهمن 60 که سازمان مجاهدین آن‌را «عاشورای مجاهدین» خواند، بهانه‌ی این مکتوب است. سیاهکل واقعه‌‌ای است تاریخی که مفهومِ زنده‌گی‌ دوازده چریک و تولدِ سازمان فدایی در آن رقم خورد. سیاهکل ترجمان «نه» روشن و خونینِ فداییان در تقابل با قدرت بود. يکی نه که مرگ، عقوبت داشت. قدرت‌ستيزانی که در دورانِ بی‌عملی و رخوتِ سياسی‌ حاکم بر شرايط آن روزگاران با تمامی خطاهای ناگزیرشان مقابلِ زور سر خم نکرده و شجاعت را وسيله‌ی بيان آرزو کردند. سیاهکلی‌ها ‌ با حذفِ خود، به انکارِ هم‌نوايی با قدرت برآمدند. آنان دل‌بسته‌گان اردوی نيکی بودند که در راه رسيدن به انديشه آرماني‌شان رسمِ خويش‌کاری به جا آورده و بر خاک بوسه زدند. آئينی که مانده‌گاری‌ فدايی در آن متبلور شد. حذفِ خود به بهای عدم کرنش مقابلِ قدرت.
بر اساس سنت همه‌ی ساليان تبعيد، تمامی شاخه‌ها و نحله‌های فدايی که خود را ميراث‌دارِ جنبشِ فداييان خلق ايران می‌پندارند، با برگزاری مراسم‌های ويژه در زنده‌داشتِ این روز همت می‌گمارند. از جمله این سازمان‌‌ها سازمان اکثریت است که کماکان از ذخیره‌ی سیاهکل مصرف کرده و خود را ادامه‌دهنده‌ی راستینِ راه فداییان و سیاهکلی‌ها می‌انگارد ودر بیانیه‌ی اخیرش از جمله در مورد سیاهکلی‌ها آورده‌است: «به مصاف استبداد و استثمار وقت رفتند و در عمل بر این نه گفتن خویش تا پای جان ایستادند. همه‌ی مسئله بر سر زنده ماندن و تداوم چنین الگوی رفتاری است» و شاید تمامی مسئله این نباشد که رهبری اکثریت بر آن مکث می‌کند، چرا که این سازمان در نوزدهم بهمن 1360 با پشت کردن به سنت فداییان خلق در هم‌دستی با یک نظامِ بهیمی، خود را شریک جرمِ غرورکُش‌ترین حکومت مذهبی کرد. رهبری خطا‌پیشه و گرایشِ مسلط در رهبری این سازمان با دست‌افشانی و هلهله بر نعشِ موسی خیابانی و یارانش به حاکمیت سیاه ارتجاع آری گفت و چنین پیام داد: «سرکوب قاطع تروریست‌هایی که با اعمال جنایت‌کارانه‌ی خود نابودی انقلاب را طلب می‌کردند یک ضرورت مبرم بود. هر نوع تردید در این زمینه مسلماً به سود ضدانقلاب تمام می‌شد. نیروهای انقلابی می‌بایستی ضمن خویشتن‌داری و پرهیز از سراسیمگی و شتاب‌زدگی شرکت‌کنندگان مستقیم در عملیات تخریب و ترور را با قاطعیت تمام سرکوب نمایند. آری این انقلاب است که در جریان بالندگی ناخالصی‌ها را به دور می‌ریزد و خائنین را در زیر گام‌های سنگین و استوار خود له می‌کند.»(4)
این سازمان هم‌چنین در فضای نوزدهم بهمن و جنبش سیاهکل در ارتباط با دستگیری و متلاشی شدن سازمان پیکار خود را به بوقچی خط امام تقلیل داد: « در نتیجه پیگیری نیروهای سپاه و کمیته‌ها تعداد زیادی از کادرهای مرکزی و مسئولین گروهک آمریکایی پیکار از جمله علیرضا سپاسی‌آشتیانی و حسین احمدی‌روحانی و عده‌ای دیگر از جمله فریدون اعظمی دستگیر شدند.[...] این گروهک‌ها آگاهانه یا نا‌آگاهانه سرنوشت خود را با سرنوشت ضدانقلاب با سرنوشت تفاله‌های آمریکایی در میهن انقلابی ما پیوند داده‌اند. آری این انقلاب است که خائنین را در زیر گام‌های سنگین و استوار خود له می‌کند»(5)
این سازمان تنها دو هفته پیش از صدور بیانیه‌ی نوزدهم بهمن در ماجرای سربداران به تاریخ ششم بهمن برای "سرکوب ضدانقلاب" از دادستانی تقاضای اسلحه کرده بود تا به قتل سیاسی مخالفین فکری‌اش مبادرت ورزد: «ما ابتدا طیِ تماسِ تلفنی با مقاماتِ شهر اعلام کرديم و گفتيم رفقای به خدمت رفته و از جبهه برگشته آماده‌ی‌ گرفتنِ اسلحه هستند، بگذاريد در کنارِ برادرانِ سپاه و بسيج مسلحانه عمل کنيم. از ما تشکر کردند. ما فعالانه در سطوحِ گسترده حرکت داشتيم. در تمامیِ محلات و نقاطِ درگيری رفقای ما و حزب-توده- در سازماندهیِ کارها نقشِ مهمی داشتند»(6)
آن‌چنان‌چه پس از حادثه‌ی انفجار دفتر حزب جمهوری قصد آن کرد تا سیل هواداران پرشمار سازمان را به گزمگان حکومتی تقلیل دهد: «هواداران سازمان همدوش و همراه با دیگر نیروهای مدافع انقلاب و مدافع جمهوری اسلامی ایران باید تمام هوشیاری خود را به کار گیرند. حرکات شبکه مزدوران امپریالیسم آمریکا را دقیقا زیر نظر بگیرند و هر اطلاعی از طرح‌ها و نقشه‌های جنایتکارانه جریانات به دست آوردند فورأ سپاه و سازمان را مطلع سازند»(7)
حوادث و روندِ سریع و پُر شتابِ بعد از 30 خردادماه سالِ 1360 جامعه را در چنان گردابِ هایلی فرو بُرد که هیچ سبک‌باری در ساحل باقی نماند. گِل‌موجِ هیولای خط‌ِ امام چنان ایران را در خود فرو برد که رهایی از آن به آرزویی دست نایافتنی بدل شد. سازمانِ اکثریت بعد از آن‌که حکومتیان نیرو‌های سیاسی­ی جامعه را به ضدِ انقلاب، آمریکایی، وابسته، تقسیم کرد، در برخی مواقع با رج زدن از روی دست خمینی در نوعی هم‌زبانی شگرف با مفهومِ "مشت محکم" جنبش عظیم فداییان را به زائده و آپاندیس خط امام بدل کرد. لیست تباهی‌های سیاسی سازمان اکثریت در سال 60 چندان بلند است که شماره کردنش موجب ابطال وقت. مرادم از نقل این همه یادآوری این نکته بود که در روز بنیان‌گذاری سازمان فداییان خلق سازمان اکثریت دیگرانی را که به دیو از چراغ برآمده‌ای چون خمینی نه گفتند را با قدرت تاخت زد و به مرگ فروخت. اکثریت گردن‌کشی فدایی را بی‌حرمت کرد. یارفروشان نرفتند با خطاکاران سیاسی مقابله‌ی نظری کنند، بلکه «نه» گویان به ارتجاع را به تازیانه فروختند.
بر اساس اعتراف رهبران اکثریت این سازمان در سال‌ِ 1360 با دادستانی و لاجوردی و پاره‌ای ارگان‌های امنیتی جمهوری اسلامی ارتباط داشته‌است. دقت در این معنا حائز اهمیت فراوان است که سازمان اکثریت در جریان ماجرای سربداران در ششم بهمن به عنوان مثال نرفت تلفن بزند به دادستانی که رفقای ما کار با اسلحه را بلدند(بخوان قتل) و بعد آن‌ها بگویند دست شما درد نکند خودمان به قدر کافی نیرو داریم هروقت لازم شد خبرتان می‌کنیم. سازمان اکثریت با بیان عمومی و رسانه‌ای کردن آن به تمامی حاکمیت پیام داد من را هم به بازی بگیرید. ببینید حد اتحادم کجاست. به من از چشمانتان هم بیشتر اعتماد کنید. من چشم تو هستم. و تنها یک ماه دیگر زمان مانده بود تا کار اکثریت توسط دادستانی پلمب شود و با فاصله‌ای نه چندان دور جمهوری اسلامی سازمان اکثریت را به اپوزیسیون! بدل کرد.
سازمان اکثریت با سیاست جذام‌سازی ابتدا ویروس جذام را به ادبیات سیاسی وارد و بعد با تسری آن تا بدان‌جا پیش رفت که علی ماند و حوضش. از امیرانتظام و شریعتمداری و بازرگان و لیبرال‌ها آغازید و بعدتر باند رجوی-خیابانی و سپس قاسملو سپس کارشان به یارفروشی و باند کشتگر- هلیل رودی ختم شد.
اکثریت در شب‌های هزاربار مردن و شمارش تکبیر در اوین، عاملِ تکثیرِ شکارچیان انسان شد و بی‌پناهان را به قدرت فروخت. تاریخ را شقه کرد و آن‌را با قلم زندانبان نوشت. آن‌ها بر خلاف صفایی‌فراهانی و یاران به گفتمان قدرت پیوستند. در تمامی تاریخی که من خوانده‌‌ام شورش حق بوده است و با خطاهای ناگزیر مواجه. در کنار قدرت ایستادن اما تنها خطای سیاسی نیست. اکثریت برای ادامه حیات سیاسی‌اش بهایی به نرخِ پا بر زخم دیگران نهادن پرداخت و آن‌را نردبان نزدیکی به قدرت کرد. اکثریت آویزان بر دستگیره‌ی قطار جمهوری اسلامی که ظرفیتی خارج از حد داشت شد تنها وظیفه‌اش هورا کشیدن و سوت زدن بود.

من در نوجوانی با این شعار پا به عرصه‌ی سیاست نهادم که قرار است با سیاست دنیای بهتری بسازیم. دنیایی که اخلاقی باشد. پاره‌ای رهبران سازمان اکثریت سیاست را فاقد وجدان و اخلاق کردند.
این همه بغض من بود در 43 ساله‌گی فدایی. شمعی ندارم بیافروزم چرا که شما این روز را تاریک کردید و معنایی دیگر از آن ساختید. باید سبک می‌شدم؛ که بخشی از انجام وظیفه سبک کردن بغض است و نگاه به هستی دیگرانی که دیگر نیستند.
پانوشت‌ها
...................

1- اسامی کشته‌شدگان خانه‌ی زعفرانیه:‌ 1. موسی خیابانی، 2. اشرف ربیعی، 3. آذر رضایی (خیابانی)، 4. محمد مقدم ، 5. مهشید فرزانه‌سا (مقدم)، 6. میر‌طاها میر‌صادقی، 7. تهمینه رحیمی‌نژاد (میر صادقی) ‌ 8. محمد معینی، 9. شاهرخ شمیم، 10. فاطمه نجاری (شمیم)، 11. خسرو رحیمی،‌ 12. سعید سعیدپور، 13. محمد حسن پورقاضیان، 14. حسین بخشافر، 15. کاظم مرتضوی 16. حسن مهدوی،‌ 17. ناهید رأفتی (مهدوی)، 18. مهناز کلانتری (تشید)، 19. عباسعلی جابرزاده انصاری، 20. ثریا سنماری (جابرزاده انصاری) نگاه کنید به "سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام"
2- نگاه کنید به خاطرات سال 60 هاشمی‌رفسنجانی. "عبور از بحران" چاپ نهم ص 373
3- به ترتیب چهار رنگ، سفید، زرد، صورتی و قرمز، معرفِ درجه‌ی امنیت بود. سفید به اماکنِ صد درصد پاک اطلاق می‌شد. زرد امکاناتی که باید با احتیاط با آن مواجه شد. صورتی اماکنی که حتی‌المقدور نباید از آن استفاده نمود و قرمز به اماکن صد در صد تحت کنترلِ پلیس و لورفته گفته می‌شد
4- نگاه کنید به کار اکثریت شماره ۱۴۹، ۲۸ بهمن 60
5- نگاه کنید به پیش‌گفته
6-نگاه کنید به کار اکثریت شماره­ی 147 بهمن ماه 1360
7- نگاه کنید به کار اکثریت شماره 116 دهم تیرماه 1360


شاهِی فاسد برفت! و"شيخی" فاسدتر بيآمد!


اعلامیه مشترك مراجع و علمای قم ـ قانونی‌نبودن طرح «شركت زنان درانتخابات

1341/12/01

ا

 

عنوان: اعلامیه مشترك مراجع و علمای قم ـ قانونی‌نبودن طرح «شركت زنان درانتخابات
تاریخ: ۱۳۴۱/۱۲/۰۱
محل: قم
موضوع: اعلامیه مشترك مراجع و علمای قم ـ قانونی‌نبودن طرح «شركت زنان درانتخابات
مناسبت:
ملت ایران
بسم اللّه‌ الرحمن الرحیم
ولا حول ولا قوة إلاّ باللّه‌ العلیّ العظیم
چون دولت آقای عَلم با شتابزدگی عجیبی، بدون تفكر در اصول قانون اساسی و در لوازم مطالبی كه اظهار كرده‌اند، زنها را در انتخاب شدن و انتخاب كردن به صورت تصویبنامه حق دخالت داده، لازم شد به ملت مسلمان تذكراتی داده شود كه بدانند مسلمین ایران در چه شرایطی و با چه دولتهایی ادامۀ زندگی می‌دهند. لهذا توجه عمومی را به مطالب ذیل جلب می‌نماید:
۱ ـ آقای وزیر كشور در طرحی كه تقدیم آقای نخست‌وزیر كرده‌اند می‌نویسند: «به طوری كه استحضار دارند در مقدمۀ قانون اساسی صریحاً مقرر است كه هر یك از افراد اهالی مملكت در تصویب و نظارت امور عمومی، محق و سهیم می‌باشند. و به موجب اصل دوم قانون اساسی، مجلس شورای ملی نمایندۀ قاطبۀ اهالی مملكت ایران است كه در امور معاش و سیاسی وطن خود مشاركت دارند. بنابراین محروم ماندن طبقۀ نسوان از شركت در انتخابات، نه تنها در قانون اساسی و متمم آن مجوزی ندارد بلكه با توجه به جملۀ «افراد اهالی مملكت» در مقدمۀ قانون اساسی و با توجه به جملۀ «قاطبۀ اهالی مملكت» مذكور در اصل دوم، مغایر آن نیز می‌باشد. و هیأت دولت تصویب نموده‌اند كه بند اول مادۀ دهم و بند دوم مادۀ سیزدهم قانون انتخابات مجلس شورا، و همچنین قید كلمۀ «ذكور» از مادۀ ششم و مادۀ نهم قانون انتخابات مجلس سنا حذف شود. و وزارت كشور را مكلف كرده‌اند كه پس از افتتاح مجلسین، مجوز قانونی این تصویبنامه را تحصیل نماید». لازم است اشكالاتی كه به این چند جمله است بیان شود:
الف ـ اگر سهیم بودن زنها در انتخابات، به طوری كه آقای وزیر كشور مدعی است و از هیأت دولت نیز ظاهر می‌شود، موافق قانون اساسی است، تصویب هیأت دولت بیمورد است؛ و درست مثل آن است كه شركت مردان را در انتخابات تصویب كند. و اگر تصویب صحیح است، معلوم می‌شود به نظر هیأت دولت شركت نسوان مخالف قانون اساسی است.
ب ـ اگر سهیم نبودن زن‌ها به عقیدۀ آنها مغایر قانون اساسی است، مكلف كردن هیأت دولت، آقای وزیر كشور را كه پس از افتتاح مجلسین مجوز قانونی تصویبنامه را تحصیل نماید، بی‌اساس است. و اگر مجوز قانونی می‌خواهد، معلوم می‌شود به نظر دولت شركت زنها مغایر قانون اساسی است. آیا بهتر نبود كه هیأت دولت با قدری فكر و تأمل تصویبنامه صادر می‌كرد كه این تناقض‌گوییهای واضح رخ ندهد؟
۲ ـ مقدمۀ قانون اساسی غیر قانون اساسی است بلكه كلام شاه وقت است و رسمیت قانونی ندارد. و آقای وزیر كشور آن را بدون تأمل، یا برای اغفال، مورد استدلال قرار داده‌اند. لكن بهتر بود تا آخر این مقدمه را مطالعه كنند كه واضح شود نسوان حق مداخله در انتخابات ندارند. زیرا در همان مقدمه است: «اینك كه مجلس شورای ملی بر طبق نیات مقدسۀ ما افتتاح شده است»؛ پس اگر شركت نسوان منظور بوده چطور ممكن است مجلس را بدون شركت زنها «بر طبق نیات مقدسه» افتتاح نمایند؟ این عبارت صریح است به اینكه دورۀ اول مجلس طبق نیات شاه بوده، و زنها در آن شركت نداشته‌اند. پس معلوم می‌شود كه برای زنان حق نبوده است.
۳ ـ از بیان سابق معلوم می‌شود مراد از «قاطبۀ اهالی مملكت»، كه در اصل دوم است، آن نیست كه هیأت وزیران فهمیده‌اند بلكه مراد آن است كه وكیل تهران وكیل همۀ ملت است، و وكیل قم نیز وكیل همۀ ملت است، نه وكیل حوزۀ انتخابیۀ خود. چنانچه در اصل سی‌ام متمم قانون اساسی به آن تصریح شده است. و دلیل بر این مدعا آنكه بیشتر از ده طبقه حق رأی ندارند، با آنكه جزء قاطبۀ اهالی مملكت هستند. پس باید تصدیق كنند كه یا محروم كردن این طبقاتْ مخالف قانون اساسی است، و یا شركت نسوان مخالف است.
۴ ـ فرضاً كه در تفسیر این اصل خلافی باشد، به موجب اصل بیست و هفتم از متمم قانون اساسی، شرح و تفسیر قوانین از مختصات مجلس شورای ملی است و آقایان وزرا حق تفسیر ندارند.
۵ ـ به نظر هیأت دولت كه طایفۀ نسوان و سایر محرومین به موجب قانون اساسی حق شركت در انتخابات دارند، از صدر مشروطیت تاكنون تمام دوره‌های مجلس شورا برخلاف قانون اساسی تشكیل شده و قانونیت نداشته است، زیرا كه طایفۀ نسوان و بیش از ده طبقۀ دیگر در قانون انتخابات از دخالت محروم شده‌اند؛ و این مخالف با قانون اساسی بوده است! در این صورت مفاسد بسیاری لازم می‌آید كه ذیلاً تشریح می‌شود:
الف ـ كلیۀ قوانین جاریه در مملكت، از اول مشروطه تاكنون، لغو و بی‌اثر بوده و باید باطل و غیرقانونی اعلام شود.
ب ـ مجالس مؤسسان‌كه تشكیل شده، به نظر دولت آقای عَلم، خلاف قانون اساسی و لغو و بی‌اثر بوده؛ و این دعوی بر حسب قانون جرم است، و گویندۀ آن باید تعقیب شود.
ج ـ دولت آقای عَلم و جمیع دولت‌هایی كه از صدر مشروطیت تاكنون تشكیل شده است غیرقانونی است. و دولت غیرقانونی حق صدور تصویبنامه و غیره را ندارد بلكه دخالت كردن آن در امر مملكت و خزینۀ كشور، جرم و موجب تعقیب است.
د ـ كلیۀ قراردادها با دوَل خارجه، از قبیل قرارداد نفت و غیر آن، به نظر دولت آقای عَلم، لغو و باطل و بی‌اثر است و باید به ملت اعلام شود.
۶ ـ حذف بند اول مادۀ دهم و بند دوم مادۀ سیزدهم قانون انتخابات مجلس شورای ملی، مصوب شوال ۱۳۲۹ هجری قمری، و حذف قید كلمۀ «ذكور» از مادۀ ششم و نهم قانون انتخابات مجلس سنا، مصوب ۱۴ اردیبهشت ۱۳۳۹، كه به استناد مقدمۀ قانون اساسی و اصل دوم است، غیرقانونی است و برای دولت چنین حقی نیست؛ زیرا مستندْ چنانچه گفته شد باطل است. به علاوه از برای دولت نیز حق ابطال قانون مصوب در مجلس شورای ملی نیست. و به نص اصل بیست و هشتم متمم قانون اساسی، قوۀ مجریه از قوۀ مقننه همیشه ممتاز و منفصل خواهد بود.
آنچه مذكور شد جنبه‌های قانونی تصویبنامۀ غیرقانونی است. این تصویبنامه با اصل دوم و اصل بیست و هفتم متمم قانون اساسی نیز مخالف است.
روحانیت، با هر فشار و مضیقه و اهانتی كه دولت بر آن وارد كرده و درصدد وارد كردن است، تكلیف دینی و وجدانی خود را در این تشخیص داده كه مصالح و مفاسد را به دولت‌ها و به جامعۀ مسلمین گوشزد كند؛ و از نصیحت مشفقانه به زمامداران و اولیای امور خودداری نكند؛ و آنچه را برای این ملت بدبخت ضعیف گرسنه بناست پیشامد كند، و آثار و نشانۀ آن یكی بعد از دیگری نمایان می‌شود، به جامعۀ بشر برساند. با این اختناق جانفرسای مطبوعات و سختگیری دستگاه انتظامی، كه حتی برای طبع یك ورقۀ مشتمل بر نصیحت و راهنمایی یا پخش آن اشخاصی به حبس كشیده و مورد اهانت و شكنجه واقع می‌شوند، روحانیت ملاحظه می‌كند كه دولت مذهب رسمی كشور را ملعبۀ خود قرار داده، و در كنفرانس‌ها اجازه می‌دهد كه گفته شود قدمهایی برای تساوی حقوق زن و مرد برداشته شده. در صورتی كه هر كس به تساوی حقوق زن در ارث و طلاق و مثل اینها، كه جزء احكام ضروری اسلام است، معتقد باشد و لغو نماید، اسلام تكلیفش را تعیین كرده است.
روحانیت می‌بیند كه پایه‌‌های اقتصادی این مملكت در شرف فروریختن است؛ و بازار این كشور در حكم سقوط است. چنانكه از پرونده‌های مربوط به سفته‌های بی‌محل، كه هر روز بر قطرش افزوده می‌شود، این مطلب واضح می‌شود. و همین طور امر زراعت این كشور در معرض سقوط است. به دلیل اینكه در این مملكت، كه باید هر استانش زراعت مورد احتیاج تمام مملكت را بدهد، هر چند وقت به عنوان احتمال خشكسالی یا به عنوان دیگری تصویب‌نامۀ وارد كردن گندم صادر می‌كنند. بلكه چنانچه گفته می‌شود، اخیراً به صورت آرد می‌آورند كه آسیاهای ایران نیز از كار بیفتد. با این وضع رقتبار به جای آنكه دولت درصدد چاره برآید، سر خود و مردم را گرم می‌كند به امثال دخالت زنان در انتخابات، یا اعطای حق زنها، یا وارد نمودن نیمی از جمعیت ایران را در جامعه. و نظایر این تعبیرات فریبنده، كه جز بدبختی و فساد و فحشا چیز دیگری همراه ندارد. آقایان نمی‌دانند كه اسلام مراعات بانوان را در تمام جهت بیش از هر كس نموده؛ و احترام به حیثیت اجتماعی و اخلاقی آنها موجب شده است كه از این نحو اختلاطِ مخالف با عفت و تقوای زن جلوگیری كند؛ نه آنكه خدای نخواسته آنان را مانند محجورین[۱]و محكومین قرار داده. مگر فقط علامت عدم محجوریت آن است كه در این مجلسها وارد شوند؟! اگر چنین است، باید اولْ نظام برّی و بحری، و صاحب منصبان و اجزای امنیه و نظمیه[۲]، و شاهزادگان بلافصل، و اشخاصی كه كمتر از بیست سال دارند، از محجورین و محكومین باشند!
روحانیون تمام این پیشامدها را كه اكنون می‌بینید و بعد خواهید دید پیش‌بینی كرده بودند، و با صراحت در اعلامیه‌‌های دو ـ سه ماه قبل ذكر نموده‌اند؛ و حالا نیز خطرهای بالاتر و بیشتری را اعلام می‌كنند، و از عواقب امر این جهش‌های خلاف شرع و قانون اساسی بر این مملكت و استقلال و اقتصاد و تمام حیثیات آن می‌ترسند؛ و وظیفۀ خطیر خود را در این شرایط، كه همۀ ملت می‌دانند و می‌بینند، ادا می‌كنند و با صراحت می‌گویند تصویبنامۀ اخیر دولت راجع به شركت نسوان در انتخابات از نظر شرع بی‌اعتبار و از نظر قانون اساسی لغو است. و با اختناق مطبوعات و فشارهای قوای انتظامی و جلوگیری از طبع و نشر امثال این نصایح و حقایق، اقدام به نشر آن به مقدار مقدور می‌كنند تا دولتها نگویند ما تصویب‌نامه صادر كردیم و علما مخالفت نكردند. و به خواست خداوند متعال در موقع خود اقدام برای جلوگیری می‌كنند.
ملت ایران نیز با این نحو تصویبنامه‌ها مخالف است؛ به دلیل آنكه در دو ـ سه ماه قبل كه فشار و ارعاب قدری كمتر بود، تبعیت خودشان را از علمای اسلام به وسیلۀ تلگرافات و مكاتیب و طومارها از اطراف و اكناف ایران اعلام نموده، و لغو تصویب نامۀ غیرقانونی دولت را راجع به انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی خواستار شدند. و دولت نیز قبول درخواست ملت را كرده و احاله به مجلس نمود. اینك كه به وسیلۀ حبس و زجر و اهانت به طبقات مختلفۀ ملت ـ از روحانیین و متدینین ـ تسلط خود را بر ملت احراز نموده، بدون اعتنا به قوانین اسلام و قانون اساسی و قانون انتخابات، دست به كارهایی زده كه عاقبت آن برای اسلام و مسلمین خطرناك و وحشت‌آور است. خداوند ان شاءاللّه‌ دولتهای ما را از خواب غفلت بیدار كند، و بر ملت مسلمان و مملكت اسلام ترحم فرماید.
أَللَّهُمَّ إِنَّا نَشكُو إِلَیكَ فَقْدَ نَبِیِّنَا ـ صَلَوَاتُكَ عَلَیهِ و آلهِ ـ و غَیبَةَ وَلیِّنَا و كَثرَةَ عَدُوِّنَا و قِلَّةَ عَدَدِنَا و شِدَّةَ الفِتَنِ بِنَا و تَظَاهُرَالزَّمَانِ عَلَینَا. فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِهِ، و أَعِنَّا عَلی ذَلِكَ بِفَتْحٍ مِنكَ تُعَجِّلُهُ وبِضُرٍّ تَكْشِفُهُ و نَصرٍ تُعِزُّهُ و سُلطانِ حقٍّ تُظهِرُهُ.[۳]فإنَّا للّه‌ِِ و إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ.
مرتضی الحسینی اللنگرودی، احمد حسینی الزنجانی، محمدحسین طباطبائی، محمد الموسوی الیزدی، محمدرضا الموسوی الگلپایگانی، سید كاظم شریعتمداری، روح‌اللّه‌ الموسوی الخمینی، هاشم الآملی، مرتضی الحائری.
۱ ـ محجور، كسی كه به واسطۀ سفاهت و كم خردی از تصرف در مال خود و امور مشابه منع شده باشد.
۲ ـ ژاندارمری و شهربانی.
۳ ـ «خدایا به تو شكایت می‌بریم‌از فقدان پیامبرمان ـ درود بر او وآل او باد ـ وغیبت ولیّ‌مان، و از زیادی دشمن و كمی تعدادمان، و از شدت فتنه‌های وارد به ما و بازیهای روزگار بر ما. پس بر محمد و آل او درود فرست و ما را بر این مصیبت‌ها به پیروزی عاجل و برطرف كردن ناراحتی‌ها و یاری عزت بخش و سلطۀ بارز حقانیت یاری فرما» (از فقرات دعای افتتاح).

نامه آیت‌الله خمینی؛ 'بخوانید و به کار بندید'


متن زیر نامه ای است که آیت الله روح الله خمینی در اردیبهشت ماه سال ۱۳۲۳، ظاهرا خطاب به مردم و روحانیان نوشته است. به نظر می رسد که عنوان فرعی این نامه (بخوانید و به کار بندید) پاسخی باشد به عنوان فرعی کتاب کسروی (شیعیگری؛ بخوانند و داوری کنند).
بسم اللّه الرحمن الرحیم
قال اللّه تعالی: قُلْ اِنَّما اَعِظُکُم بِواحِدَةٍ أنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثنی وَ فُرادی
خدای تعالی در این کلام شریف، از سر منزل تاریک طبیعت تا منتهای سیر انسانیت را بیان کرده، و بهترین موعظه ‌هایی است که خدای عالم از میانه تمام مواعظ انتخاب فرموده و این یک کلمه را پیشنهاد بشر فرموده. این کلمه تنها راه اصلاح دو جهان است. قیام برای خداست که ابراهیم خلیل الرحمن را به منزل خلّت رسانده و از جلوه های گوناگون عالم طبیعت رهانده.
خلیل آسا درِ علم الیقین زن
ندای "لااُحبّ الآفلین" زن
قیام للّه است که موسی کلیم را با یک عصا به فرعونیان چیره کرد و تمام تخت و تاج آنها را به باد فنا داد و نیز او را به میقات محبوب رساند و به مقام صَعْق و صَحْو کشاند. قیام برای خداست که خاتم النبیین ـ صلی اللّه علیه و آله ـ را یک تنه بر تمام عادات و عقاید جاهلیت غلبه داد و بتها را از خانه خدا برانداخت و به جای آن توحید و تقوا را گذاشت و نیز آن ذات مقدس را به مقام قابَ قوسیْن أوأدنی رساند.
خودخواهی و ترک قیام برای خدا ما را به این روزگار سیاه رسانده و همه جهانیان را بر ما چیره کرده و کشورهای اسلامی را زیر نفوذ دیگران درآورده. قیام برای منافع شخصی است که روح وحدت و برادری را در ملت اسلامی خفه کرده. قیام برای نفس است که بیش از ده میلیون جمعیت شیعه را به طوری از هم متفرق و جدا کرده که طعمه مشتی شهوت پرست پشت میزنشین شدند. قیام برای شخص است که یک نفر مازندرانی بیسواد را بر یک گروه چندین میلیونی چیره می کند که حَرْث و نسل آنها را دستخوش شهوات خود کند. قیام برای نفع شخصی است که الآن هم چند نفر کودک خیابانگرد را در تمام کشور بر اموال و نفوس و اعراض مسلمانان حکومت داده. قیام برای نفس اماره است که مدارس علم و دانش را تسلیم مشتی کودک ساده کرده و مراکز علم قرآن را مرکز فحشا کرده. قیام برای خود است که موقوفات مدارس و محافل دینی را به رایگان تسلیم مشتی هرزه گرد بیشرف کرده و نَفَس از هیچ کس درنمی آید. قیام برای نفس است که چادر عفت را از سر زنهای عفیف مسلمان برداشت و الآن هم این امر خلاف دین و قانون در مملکت جاری است و کسی بر علیه آن سخنی نمی گوید. قیام برای نفعهای شخصی است که روزنامه ها که کالای پخش فساد اخلاق است، امروز هم همان نقشه ها را که از مغز خشک رضاخان بیشرف تراوش کرده، تعقیب می کنند و در میان توده پخش می کنند. قیام برای خود است که مجال به بعضی از این وکلای قاچاق داده که در پارلمان بر علیه دین و روحانیت هرچه می خواهد بگوید و کسی نفس نکشد.

"همه دیدید کتابهای یک نفر تبریزی بی‏سروپا را که تمام آیین شماها را دستخوش ناسزا کرد و در مرکز تشیع به امام صادق و امام غایب ـروحی له الفداءـ آنهمه جسارتها کرد و هیچ کلمه از شماها صادر نشد. امروز چه عذری در محکمه خدا دارید؟ این چه ضعف و بیچارگی است که شماها را فرا گرفته؟"
هان ای روحانیین اسلامی! ای علمای ربانی! ای دانشمندان دیندار! ای گویندگان آیین دوست! ای دینداران خداخواه! ای خداخواهان حق پرست! ای حق پرستان شرافتمند! ای شرافتمندان وطنخواه! ای وطنخواهان با ناموس! موعظت خدای جهان را بخوانید و یگانه راه اصلاحی را که پیشنهاد فرموده بپذیرید و ترک نفعهای شخصی کرده تا به همه سعادتهای دو جهان نایل شوید و با زندگانی شرافتمندانه دو عالم دست در آغوش شوید.
اِنّ للّه فی ایّام دهرکم نفحاتٌ ألا فتعرّضوا لها
امروز روزی است که نسیم روحانی الهی وزیدن گرفته و برای قیام اصلاحی بهترین روز است، اگر مجال را از دست بدهید و قیام برای خدا نکنید و مراسم دینی را عودت ندهید، فرداست که مشتی هرزه گرد شهوتران بر شما چیره شوند و تمام آیین و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود کنند. امروز شماها در پیشگاه خدای عالم چه عذری دارید؟ همه دیدید کتابهای یک نفر تبریزی بی سروپا را که تمام آیین شماها را دستخوش ناسزا کرد و در مرکز تشیع به امام صادق و امام غایب ـ روحی له الفداء ـ آنهمه جسارتها کرد و هیچ کلمه از شماها صادر نشد. امروز چه عذری در محکمه خدا دارید؟ این چه ضعف و بیچارگی است که شماها را فرا گرفته؟ ای آقای محترم که این صفحات را جمع آوری نمودید و به نظر علمای بلاد و گویندگان رساندید! خوب است یک کتابی هم فراهم آورید که جمع تفرقه آنان را کند و همه آنان را در مقاصد اسلامی همراه کرده از همه امضا می گرفتید که اگر در یک گوشه مملکت به دین جسارتی می شد، همه یکدل و جهت از تمام کشور قیام می کردند. خوب است دینداری را دست کم از بهاییان یاد بگیرید که اگر یک نفر آنها در یک دیه زندگی کند، از مراکز حساس آنها با او رابطه دارند و اگر جزئی تعدی به او شود برای او قیام کنند. شماها که به حق مشروع خود قیام نکردید، خیره سران بی دین از جای برخاستند و در هر گوشه زمزمه بی دینی را آغاز کردند و به همین زودی بر شما تفرقه زده ها چنان چیره شوند که از زمان رضاخان روزگارتان سخت تر شود.
وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً اِلَی اللّه وَ رَسولِهِ ثُمَّ یُدرِکْهُ الْمَوتُ فَقَد وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللّه
۱۱ شهر جمادی الاولی ۱۳۶۳
سید روح اللّه خمینی


***********************************************************************
 

35 سال جمهوری اسلامی، 35 سال جنایت و تبهکاری کاوه جویا

35 سال جمهوری اسلامی، 35 سال جنایت و تبهکاری
کاوه جویا

 
35 سال پیش روح الله خمینی و دارودسته اش، با پشتیبانی میلیونها ایرانی هیجان زده ی غرقه  در رویای " حکومت عدل اسلامی"،  رهبری سیاسی ایران را به دست گرفتند.
خمینی هرچند تا پیش از سال 1357 برای بیشینه ی ایرانیان ناشناس بود، اما بسیاری از کنشگران سیاسی آن زمان با روش و منش این تبهکار آشنا بودند. برنامه ی حکومت اسلامی خمینی در کتاب " ولایت فقیه" [1] او از سال 1348 در درون و بیرون کشور منتشر شده بود. همچنین اعلامیه ی خمینی علیه احمد کسروی و درخواست کشتن وی [2]، اعلامیه ی خمینی علیه حق رأی زنان در انتخابات [3] و رسوایی های شرم آور  تحریرالوسیله ی  او [4] از پیش از آغاز انقلاب منحوس اسلامی نیز بر اهل سیاست، از جمله برای سیاستمداران مدرن و روشنفکرانی که خمینی را در رسیدن به قدرت یاری کردند، آشکار بود. در  میدان عمل نیز انقلاب اسلامی خمینی با حمله و تخریب مشروب فروشی ها، سینما ها و کاباره ها آغاز شد که نشانه ی روشنی از ماهیت سیاسی و  فرهنگی جریان خمینی گرا بود.
اما وسوسه ی رسیدن به جایگاه های بلند سیاسی در رژیم بعدی از یک سو و کیفیت سیاسی اندک این سیاسیون و روشنفکران  از سوی دیگر موجب شد به پیروی و دستبوسی خمینی پرداخته، قشر متجدد و دانش آموخته ی کشور را نیز همراه خود به منجلاب انقلاب اسلامی خمینی رهنمون شوند.
رژیم خودکامه ی محمدرضاشاه  نیز با تحمیل اختناق سیاسی و ناآگاه نگه داشتن ایرانیان از رویدادها  و گرایش های سیاسی  در " مقدس" شدن ناگهانی شخصیت تبهکار روح الله خمینی سهم داشت، بویژه آنکه رسانه های رژیم  پادشاهی ،جز مورد ناشیانه ی  مقاله ی " احمد رشیدی مطلق" [5]،  هیچگاه به روشنگری درباره ی تیره اندیشی ها و سیاهکاری های خمینی و نزدیکانش نپرداختند.  برعکس، روزنامه های دولتی آن زمان، بویژه کیهان و اطلاعات، با ارجگزاری به شخصیت خمینی [6]، تبلیغ دیدگاه او و نشر خبرهای راجع به راهپیمایی ها خود از عوامل مهم گسترده شدن انقلاب ننگین 1357 گردیدند. کسانی که آن روزها را دیده اند به یاد می آورند، که مردم چگونه با شور و شوق در صف های طولانی جلوی روزنامه فروشی ها انتظار رسیدن روزنامه های دولتی را می کشیدند تا از آخرین اخبار تظاهرات وجدید ترین سخنان " آیت الله العظمی خمینی" آگاه شوند.
زمان درازی لازم نبود تا رژیم جمهوری اسلامی چیستی چرکین و درنده خوی خود را آشکار کند و به شیفتگانش نشان دهد که آن رویای شیرین منجلابی بیش نبود.  اما درآمدن از این منجلاب به آسانی برپا ساختن آن نبود! طبقه ی انگل و خونخواری که از همان روز های نخستین  روی کار آمدن خمینی شکل گرفت و در قالب "کمیته ها" و سپس نهاد های انقلابی بر جان و مال مردم چیره گشت، حاضر نبود این بخت تاریخی را که به بهای تیره بختی یک ملت به چنگ آورده بود به سادگی از کف بدهد....
رژیم جمهوری اسلامی چکیده ی تمامی تباهی ها، رذالت ها و زشتی های نظام های سیاسی دوران ماست. اگربرای برخی از رژیم های سیاسی منفور معاصر، در کنار کژی ها و کاستی های بسیارشان معدود نیکی هایی هم بر می شمرند، برای جمهوری اسلامی حتی یک ویژگی مثبت هم نمی توان یافت. رژیم توتالیتر و خونریز استالین در شوروی پیشین را در کنار همه ی ستم ها و جنایاتش،  به لحاظ پاسداری از میهن  و منافع ملی آن کشور و نیز بخاطر کاستن از اختلاف طبقاتی میان مردم  می ستایند، حال آنکه جمهوری اسلامی که از نظر جنایت و سرکوب از شوروی استالینی چیزی کم ندارد، در میهن فروشی و خیانت به منافع ملی از شیوخ نفتی پیشی گرفته و با شاهان قاجاری شانه می زند [7]، ضمن آنکه شکاف طبقاتی موجود  در جامعه ی تحت " حکومت عدل اسلامی" بالا ترین اندازه در میان همسایگان ایران  می باشد[8].
 رژیم آلمان نازی که  به خاطر نژاد پرستی، تجاوزگری و کشتارهای میلیونیش  در تاریخ معاصر همانند ندارد، دست کم دچار فساد مالی گسترده ای نبود و اقتصاد ورشکسته ی آلمان را در دهه ی 1930 به شکوفایی رساند، هر چند که آلمان  در پایان جنگ دچار ویرانی  شد. رژیم جمهوری اسلامی، اما، با برخورداری از ویژگی های فاشیستی آلمان هیتلری،  در فساد مالی سران و کارگزارانش شهره ی  گیتی گردیده و  ایران را در جرگه ی اندک  کشور هایی درآورده است که رشد اقتصادی منفی [9] دارند و از این لحاظ در میان کشور های خاور میانه بی همتاست! انقلابیون اسلامی پیرو خمینی زمانی رژیم محمدرضا شاه و رژیم هایی چون عربستان سعودی و امارت های شیخ نشین عربی را به دلیل اشرافی گری حاکمان آن به باد انتقاد گرفته، از "خلیفة الله " بودن انسان و  جایز نبودن خم شدن در برابر همنوع سخن ها  می بافتند. دیری نگذشت که کارگزاران  رژیم در تجمل و تعظیم و دستبوسی و پابوسی [10] و مجیز گویی و "حضرت" و " معظم" و  "تمثال مبارک" و " محضر مبارک" و مانند اینها بلغور کردن با چاکران دربار خلفای بنی امیه و بنی عباس قابل سنجش گردیدند! ایران از نظر شاخص رفاه انسانی در رده ی 102 جهانی قرار گرفته  است [11] که برای یک کشور نفتی فاجعه بار است، چنانکه با فاصله ی زیادی زیر کشورهای عربستان و کویت و ونزوئلا و حتی پایین تر از کشورهایی چون مراکش، الجزایر، اردن، لبنان و نامیبیا ایستاده است!
 رژیم های خودکامه  و  خونریزی چون صدام حسین در عراق و  معمر قذافی در لیبی با همه ی زشتی هایشان با قشریت مذهبی میانه ای نداشتند و در مدرن سازی جامعه هایشان  کوشش هایی نمودند.  جمهوری اسلامی ضمن داشتن تمامی  پلیدی های آنها، چون خود کامگی سیاسی و سلب آزادی های سیاسی و مدنی شهروندان، ویژگی واپسگرایی و ضدیت با مدرنیسم  را نیز به غایت داراست و  پس از گذشت 35 سال از عمر نکبت بارش هنوز با فیلم و موسیقی و کتاب و پوشش و شیوه ی زندگی خصوصی مردم مسائل حل ناشدنی دارد و همچنان  سرگرم تهیه و اجرای  بر نامه های کوتاه مدت  و دراز مدت  برای "اسلامی" ساختن بیشتر جامعه ی نگونبخت ایرانی است.
تباهکاری های جمهوری اسلامی ویژه ی جناح و طیف ویژه ای از آن نیست.  35 سال است که جناح های گوناگون این رژیم آزمون  خود را در آزمایشگاهی به گستردگی ایران پس داده و چیزی جز تباهی و ویرانی و جنایت عرضه ننموده اند. این وجود ناپاک، با تمامی جناح ها و گروه بندی هایش،  تا هست از خود فساد و عفونت می افشاند. برخی از کهنه سیاستمدارانی که 35 سال پیش روح الله خمینی را در رسیدن به قدرت یاری کردند، در این زمان نیز با جا زدن خود به عنوان اپوزیسیون جمهوری اسلامی همچنان به صدور رهنمود های سیاسی می پردازند! اینان بجای پوزش خواهی از شرکت در فاجعه ای که  زندگی چند نسل از ایرانیان را به تباهی کشاند، با پیش کشیدن موهوماتی چون " خطر بیگانگان"، " خطر جنگ"، " خطر سوری شدن ایران" و " خطر تجزیه" ،ایرانیان را از رویارویی با رژیم بیم می دهند و به "صبر" و " آرامش می خوانند.  "خیرخواهی" و "هوشمندی سیاسی" این دسته از سیاسیون در 35 سال پیش یه خوبی آزمایش شد! خرد سالم حکم می کند که هیچ خطری برای مردم ایران از خطر بقای رژیم ننگین جمهوری اسلامی بالاتر نیست.
 
 19 بهمن 1392 خورشیدی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
زیر نویس ها:
 
[1]  در کتاب "ولایت فقیه" روح الله خمینی، منتشر شده در سال 1348، از جمله آمده است:
 "  ولايت فقيه از امور اعتبارى عقلايى است و واقعيتى جز جعل ندارد؛ مانند جعل (قرار دادن و تعيين) قيّم براى ‏صغار. قيّم ملت با قيّم صغار از لحاظ وظيفه و موقعيت هيچ فرقى ندارد."
 "لازم است كه فقها اجتماعاً يا انفراداً براى اجراى حدود و حفظ ثغور و نظام حكومت شرعى تشكيل دهند"
"  منصب قضاوت متعلق به فقهاى عادل است"
 "هر كه اظهار كند كه تشكيل حكومت اسلامى ضرورت ندارد، منكر ضرورت اجراى احكام اسلام شده، و جامعيت احكام و جاودانگى دين مبين اسلام را انكار كرده است."  
"اين حرف كه قوانين اسلام تعطيل‏پذير يا منحصر و محدود به زمان يا مكانى است، بر خلاف ضروريات اعتقادى اسلام است."
 " حدود و قصاصى كه بايد با نظر حاكم اسلامى اجرا شود، بدون برقرارى يك تشكيلات حكومتى تحقق نمى‏يابد"
 
[2] اعلامیه ی خمینی علیه احمد کسروی در اردیبهشت   1323
 
همچنین  : " انتظار داریم که دولت اسلام... اشخاصی که این یاوه سرایی ها را می کنند در حضور هواخواهان دین اعدام کنند..." در کشف الاسرار، روح الله خمینی، ص. 105 به نشانی:
کشف الاسرار را خمینی در پاسخ به نوشتاری مندرج در نشریه ی "پرچم" احمد کسروی نوشت.
 
 
[3]  اعلامیه ی قانونی نبودن طرح شرکت زنان در انتخابات:
 
 
[4]
از جمله نظر فقهی خمینی مبنی بر روا بودن هم آغوشی با دختر بچه ی زیر 9 سال، حتی اگر شیرخوار باشد!
تحریرالوسیله ی روح الله خمینی، کتاب نکاح، مسأله ی 12
 
 [5]
روزنامه ی اطلاعات، 17 دی 1356
 
 
[6] روزنامه های دولتی از تابستان 1357 از روح الله خمینی با عنوان "آیت الله العظمی" و با احترام فراوان نام می بردند.
 
[7]    در باره ی میهن فروشی رژیم جمهوری اسلامی در این نوشتار شرح داده شده است:   
 
 
[8]
نمودار میزان برابری در توزیع درآمد کشورها  بر پایه ی ضریب جینی:                                
 
 
 
  [9]
منفی 5 و 8 دهم درصد در سال 1391
 
 
[10]
 
رده بندی کشورها بر پایه ی شاخص رفاه انسانی، مؤسسه ی لگاتوم، 2013  [11]