۱۳۹۳ آبان ۱۶, جمعه

-- بادهای تند تاریخ (3) به مناسبت 25 امین سالگرد فروپاشی دیوار برلین و... کریم قصیم

-- بادهای تند تاریخ (3) به مناسبت 25 امین سالگرد فروپاشی دیوار برلین و...
کریم قصیم




سقوط هونکر و دیگر خشکمغزها ... چرخش دربالا      
بعد ازظهر روز 18 ام اکتبر 89 ، حوالی ساعت 2 ، خبرگزاری جمهوری دموکراتیک آلمان گزارش داد که درنشست کمیته مرکزی ، اریش هونکر دبیرکل حزب واحد سوسیالیستی و رئیس کشور، استعفای خود را تقدیم کرده و از کلیّه مقامهای خود کنار رفته است. همراه او گونتر میتاگ، یوآخیم هرمان ، مسئولان اقتصاد و تبلیغات نیز پستهای خود را از دست داده و ازدفترسیاسی حزب اخراج شده اند. کمیته مرکزی اگون کرنس(53 ساله) را به عنوان دبیرکل جدید انتخاب کرده است.
چند روز بعد درجلسه 24 اکتبر مجلس خلق، دبیرکل جدید حزب با اکثریت آراء به عنوان ریاست کشور برگزیده می شود و - مانند هونکر - مقام ریاست شورای دفاع ملی را نیز به عهده می گیرد. وی دراصل جزء جناح سخت سربه شمار می رفت ولی اکنون ، دراولین سخنرانی رسمی خود از رادیو تلویزیون رسمی به مشکلات جاری کشور اشاره و اعلام می کند که با انتخاب او یک روند «چرخش» درسیاست و اقتصاد کشور دردستور قرار خواهد گرفت. وی بلافاصله خبر ایجاد تسهیلاتی جهت خروج قانونی شهروندان ازکشور را به آگاهی عموم می رساند و قول می دهد که قانون جدید مسآله آزادی مسافرت را با توجه به مصالح کشور فیصله خواد داد. وی همچنین انجام یک سلسه تغییرات در رآس حزب را الزامی می شمارد و اعلام می کند که به زودی « برنامه عمل» تازه ای از طرف حزب در دستور کار قرار خواهد گرفت.(22)
4 نوامبر89 : بزرگترین تظاهرات آزاد طول تاریخ آلمان دموکراتیک درمیدان الکساندر برلین شرقی برپا می شود. این اجتماع عظیم به دعوت تنی چند ازنویسندگان محبوب کشور، ازجمله خانم کریستا ولف و آقای اشتفاین هایم ، با اجازه رسمی وزارت داخله ، حول درخواستهای اصلی انتخابات آزاد، آزادیهای دموکراتیک و لغو انحصار قدرت حزب برگزار می گردد. به گفته خبرگزاریها ، بیش ازیک میلیون نفر دراین روز درراهپیمائی و میتینگ سه ساعته برلین حضورمی یابند. شعارهای اصلی عبارتند از:
- « تمام قدرت به خلق نه به  SED »،
- « انتخابات تازه برای راه تازه »،
- « ما خلق هستیم - شما بروید پی کارتان »
- « امنیّت قانونی است که "امنیّت کشوری" به وجود می آورد » - [این شعاربا طعنه به اِشتازی که نام رسمیش "امنیت کشوری" است تنظیم شده]،
- سوسیالیسم آری، حزب واحد سوسیالیستی نه »،
- « حقیقت پای به خیابان می گذارد و SED  لنگ لنگان دنبالش»،
- « پلورالیسم به جای سلطنت حزبی»،
- « ما با تانک و کله بتونی مخالفیم»،
- « آرایش نه ، اصلاحات واقعی » (23)
سخنرانان اصلی میتینگ ، کریستا ولف و اشتافان هایم ، هر دو از ضرورت تحوّل دموکراتیک و
احیای قانون و آزادی درسوسیالیسم سخن می گویند. راهپیمایی طولانی و تظاهرات و برنامه نهائی ساعتها طول می کشد ولی درمجموع با آرامش و درشادمانی به انجام می رسد. رادیو- تلویزیون دولتی بدون خبر قبلی سراسر برنامه را پخش می کند و مفسّر گزارش را با این جمله به پایان می برد:
 «خلق زبان خودش را یافته است.» این آخرین تظاهرات بزرگی است  که نویسندگان و روشنفکران انقلابی و سوسیالیست برجسته کشور پشت تریبون سخنرانی آن قرار می گیرند. این آخرین تظاهرات عظیمی است که تحت لوای سوسیالیسم و آزادی برلین شرقی را غرق شور و شادی می کند و امید به استقلال و ترقی درعین حفظ شالوده های سوسیالیستی را بشارت می دهد. چند روز بعد کل روند تحول درجمهوری دموکراتیک آلمان وارد پیچ مخاطره آمیزی می شود.
7 نوامبر89 : شورای وزیران کشور یکپارچه کنار می رود. اگون کرنس، رهبرجدید حزب و کشور، هانس مُد رو ، محبوبترین چهره اصلاح طلبان حزب را ، به عنوان نخست وزیر جدید پیشنهاد می کند. درجلسه کمیته مرکزی حزب طیّ روزهای 8 تا 9 نوامبر ، « برنامه عمل» اگون کرنس مورد تصویب قرار می گیرد. درهمین نشست  دفترسیاسی جدید حزب با ترکیبی تازه و کم شمارتر ازسابق انتخاب می شود. کِرنس  و مُدرو (دبیراول حوزه حزبی درسدن) به عضویت دفترسیاسی ارتقاء می یابند. کمیته مرکزی تصمیمات تازه ای درزمینه اصلاحات ، به ویژه درامر آزادی سفر به خارج اتخاذ می کند. از آن جا که خروج ازکشور درابعاد وسیع همچنان ادامه دارد ، بحث دور این مسآله می چرخد که اگر سفر به خارج کاملا آزاد شود چه بسا فشار مردم برای رفتن و ترک تابعیّت فرو نشیند و مردم از ترک خانه و کاشانه منصرف شوند. سرانجام در همین راستا تصمیمی می گیرند و کار را یکسره می کنند.

"بمب سیاسی" و ... تحولات بعدی!   
9 نوامبر89 : غروب این روز یک کنفرانس مطبوعاتی جریان دارد و گونتر شابووسکی ، دبیراول حوزه برلین ، به پرسشهای خبرنگاران راجع به وضع و وقایع جاری پاسخ می دهد. در وسط مصاحبه  ، ناگهان  او از حضار معذرت خواسته و پس از مطالعه متنی که همان جا به دستش داده اند ، آن را برای حضار باز می خواند.  متن یک تصویبنامه است و طیّ آن  دولت به طور رسمی اعلام کرده که
 از نیمه شب همان روز حق آزادی سفر بدون هیچ گونه پروانه و تقاضا ، برای کلیّه شهروندان آلمان شرقی تآمین است!    شابووسکی درپاسخ به پرسش خبرنگاری که می پرسد آیا دیواربرلین هم شامل این تصویب نامه هست یا نه می گویت: آری!  
به قول یکی از حضار "بمب سیاسی منفجرمی شود". ولوله ای برمی خیزد و انبوده خبرنگاران حاضر به سمت تلفنها و تلکسها هجوم می برند.  ازنیمه شب 9 نوامبر نیز هجوم مردم آلمان شرقی به مرزها در ابعاد میلیونی صورت می گیرد. شور و شعف و جشن و پایکوبی آلمانیها - دردوطرف دیوار گشوده - حدّ ومرز نمی شناسد. درپی 28 سال کنترل شدید و مرگبار ، پرده آهنین باز شده بود و تردد آزاد و
 آن طرف ، برلین غربی در دسترس همه. شهرآرزوهای تلویزیونی و ... اشتیاقی که 28 سال با قطع و ممنوعیت سفر، دروغ بافییهای تبلیغاتی و وارونه نمائی پدیده های روزمره، همچون آتشی زیر خاکستر ، ناگهان درآن نیمه شب شعله به آسمان کشیده بود. . .
 ظرف دوسه روز نخست ، دو میلیون نفر از مرز می گذرند و بعد ازسلام و علیک و روبوسی و ابراز شادمانی یک راست می روند به شعب بانکهای غربی و «نفری صد مارک خوش آمدی» اعلام شده را نقد می کنند و راه می افتند به تماشای شهرعجایب : شهرشلوغ از نور و زرق وبرق و معازه های سرشار از اجناس رنگا رنگ ... شهر خاطره ها و خورد و نوش و خرید و ... والبته: مقایسه با وضع خویش! درهمین روزهاست که ناگهان بحث و شعار خفته ای که همه قدرتهای جهانی و اروپائی اندیشناک سربلند کردن آن بودند، به گونه ای انفجاری فضای تظاهرات میلیونی شرق و جشن فروپاشی دیوار و دیدارهای پراشتیاق آلمانیها را تسخیر می کند: « وحدت مجدد»! (24)
مجله اشپیگل درباره همین چرخش و پیامدهای آن ، مصاحبه مهمی با پروفسورگریگ (Graig )، مهمترین کارشناس مسائل آلمان در ایالات متحده آمریکا ، انجام می دهد که به لحاظ دقت نظر و مسائل مهمی که  مطرح می شود  چکیده آن را دراین جا می آوریم :
« گریگ : دولتهای غربی هنوز درست و حسابی به عواقب اتحاد مجدد آلمان فکر نکرده اند. ... وقوع اتحاد دو آلمان و یکی شدن دو دولت آلمانی ، تکاندهنده ترین تغییرو تحّول در وضعیّت موجود بعد از جنگ جهانی دوم خواهد بود.
اشپیگل : کدام طرف باید اولین گام را بردارد؟
گریک : اگر ما نجنبیم ناگهان خواهیم دید که شورویها یک جانبه پا به میدان می گذارند و نسخه تازه ای از آن « یادداشت آلمان» سال 1952 را به همه طرفهای ذینفع دراین ماجرا تحویل می دهند. آنها می توانند به شرط بی طرفی کشورتازه و متحد آلمان با خواست اتحاد موافقت کنند ... اما بی طرفی آلمان
متحد و مفروض عواقب ناگواری برای امنیّت عمومی اروپا دربر خواهد داشت...
اشپیگل : دلائل نگرانی و ناراحتی موجود در باب اتحاد مجدد آلمان برمی گردد به تجربه های تاریخی تلخی که اروپا از زمان تشکیل رایش دوم (1871) به بعد از جانب یک دولت واحد ملی آلمانی متحمل شده است. به نظر شما هنوز این بیم و هراسها جنبه موجهی دارند؟
گریگ : از یاد بردن تجربه تاریخی پیوسته کار اشتباهی است ... اگرآلمان متحدی صورت واقع پیدا کند ، رفته رفته درچنین کشوری طرز فکر تازه ای به وجود می آید. احساس فخر و غرور بالا می گیرد و خیالات و تصورّاتی تازه از آن چه آلمانیها هستند و نقشی که باید دراروپا به عهده گیرند و ... خلاصه دیریا زود یکی پیدا می شود و فیلش یاد هندوستان می کند و مسآله سرزمینهای ازدست رفته و ... آن وقت تمام این قسم و آیه های کنونی آلمانیها هیچ چیزی را درده سال بعد ضمانت نخواهد کرد.
اشپیگل : برای جلوگیری ازسیادت و سلطه آلمان بر اروپا ، قدرتهای چهارگانه چه کاری می توانند صورت دهند؟
گرینگ : آنها می توانند برای وحدت آلمان فرمول دیگری پیدا کنند. به جای « اتحاد مجدد» ، نوعی کنفدراسیون از دو کشور آلمانی قائم به خویش ، که دو نوع نظام سیاسی با ساختارهای دموکراتیک دارا باشد. با این طرح ، ترس و نگرانی از یک آلمان متحد - که ابعاد و قدرتش برای اروپا خیلی بزرگ و هراسناک می نماید - تا حدودی از بین می رود.» (25)
اما یک حرکت تازه برخاسته  شتاب می گیرد و روندی ناسیونالیستی ، همچون تندبادی کوبنده ، همه امکانات و چشم اندازهای متصّور را در خود فرو می برد.
در هفته آخر نوامبر شعارها و پلاکاردهای « وحدت مجدد Wiedervereinigung» هم ناگهان مثل قارچ از زمین بیرون می زنند. به خصوص در تظاهرات روزهای دوشنبه در لایپزیک ، رفته رفته جریانهای اولیّه اعتراض و مبارزه برای دموکراسی متوجه می شوند حرکت و خواست تازه ای صفوف تظاهرکنندگان را تحت تآثیر قرار می دهد و شعارها و پرچمهای متفاوتی بیشتر بر دوشها حمل می شوند. « امدادهای غیبی »... و حتی نئوفاشیستهای « حزب جمهوری» آلمان فدرال با پلاکاردها ، اوراق و عکسهای حزبی خود ، به شرق روی می آورند و در تظاهرات شهرهای آن جا شرکت می کنند و همراه آنها هرروز صدها هزار شعار و اوراق تبلیغاتی و پرچمهای کوچک و غیره در ملاء عام پخش می شود. تلویزیون و رسانه های دیگر آلمان فدرال هم انگار خط را گرفته اند ومسیر تبلیغات جاری توده پسند شده : تهیح و ترویج شعار « وحدت » و ... فریاد قدیمی « آلمان ، وطن متحد»!
روشنفکران و هنرمندان و اهل قلم جمهوری دموکراتیک آلمان ، که ازپیش نیز اندیشناک انحراف درپیکار آزادی بودند ، به سرعت خطر را احساس می کنند و می فهمند که ماری خوش خط و خال  درآستین جنبش افتاده است: «راه حل»ی که درچشم توده های بحرانزده و بغض کرده آن جا مشگل گشای عام و دوای هر درد جلوه می کند ، ولی به قطع شاهرگهای سیاسی و اقتصادی آلمان شرقی منجر می شود و پایان تجربه جمهوری دموکراتیک آلمان. خطی که آشکارا خواستار انحلال نهائی آن کشور دردستگاه هاضمه اقتصاد آلمان فدرال است و اصرار ادارد شکست الگوی بحرانزده استالینی را به طورکلی به عنوان شکست سوسیالیسم معرفی کند.
26 نوامبر: دراین روز آخرین تلاش روشنفکران آلمان شرقی به صورت یک فراخوان ، تحت عنوان « برای حفظ کشورمان »، خطاب به مردم کشور انتشارمی یابد:

« کشور ما دربحران عمیقی گیر کرده است. دیگر نه می شود و نه می خواهیم چون گذشته زندگی کنیم. رهبری حزب واحد با تفرعن و خودسری بر مردم و نمایندگانشان تسلط یافته ، با کبر و غرور فرمان رانده و شالوده های استا لینی تمام پهنه های زندگی را فراچنگ خود آورده بود. اما مردم ما با تظاهرات وسیع و بدون توسّل به قهر فرآیند تجدید حیات انقلابی را ، که با شتابی حیرت انگیز جریان دارد ، به آنها (بالائیها) تحمیل کردند. اکنون خروج ازبحران از راهها و امکانات مختلف قابل تحقق است و ما برای گزینش راه وقت چندانی نداریم. یا عُرضه داریم و روی حفظ استقلال و ویژگیهای جمهوری دموکراتیک آلمان پافشاری می کنیم ... یا همگی به ناگزیر شاهد آن خواهیم بود که به واسطه اضطرار اقتصادی و قید و شرطهایی که محافل صاحب نفوذ اقتصاد و سیاست درآلمان فدرال به نام کمک به کشورمان تحمیل می کنند ، ارزشها و ثروت مادی و معنوی ما یکسره به یغما می رود و در پی آن، دیریا زود جمهوری دموکراتیک آلمان توسط جمهوری فدرال آلمان بلعیده می شود. بیایید راه نخست را درپیش گیریم. هنوز این امکان وجود دارد که با حقوق مساوی و درحُسن همجواری با همه کشورهای اروپا ، یک بدیل سوسیالیستی ، دربرابر جمهوری فدرال به پا کنیم. هنوز می توانیم به آرمانهای بشردوستانه و ضد فاشیستی خود اقتداء کنیم. آرمانهایی که زمانی مبدآ حرکت ما بودند. از همه شهورندان زن و مردی که در بیم و امید مذکور با ما احساس مشترک دارند می خواهیم با امضای خود به این فراخوان بپیوندند.
اولین امضاها: فرانک بایر(کارگردان)، گوتس برگر(وکیل دعاوی)، فولکر براون (نویسنده)، تامارا دانس (آوازه خوان) ، زیگهارد گیله (نقاش) ، اشتفاین هایم (نویسنده ) ، اووه بهاین (نویسنده) ، دیتر کلاین (جامعه شناس) ، سباستیان فلوگبایل (فیزیکدان) ، فردریک شولمر(کشیش نواندیش) و...» (26)

بلافاصله روشنفکران  و نویسندگان نامدار آلمان غربی نیز با بیانیه متقابلی ، زیرعنوان « موافق حفظ کشورتان و حفظ کشورما»، به ندای استقلال طلبانه آنها پاسخ مثبت می دهند و از کوششهای مداوم روشنفکران آلمان شرقی جهت ساختمان آزاد و مستقل کشور خود حمایت می کنند. ولی فشار بولدوزر به راه افتاده بسیار سنگین تر از این فراخوانهاست. انحصارات بزرگ آلمان فدرال و همه محافل سیاسی تراز اول این کشور با تمام قوا شیپور « وحدت آلمان» را به صدا درآورده و جنبش بزرگی از مردم بحرانزده درآلمان شرقی تحت تسلط همین شعار به راه افتاده است...
2 و3 دسامبر : در ملاقات سران دو ابرقدرت درسواحل مالتا ، دوطرف دررابطه با «مسآله آلمان» به امکانات نهفته در «پروسه هلسینکی» توجه می دهند و ازخاتمه جنگ سرد و طرح همگرائی و پیوستگی اروپائی سخن می گویند. روز بعد جیمز بیکر، وزیر امور خارجه آمریکا ، دقیقتر توضیح می دهد و به حقوق و وظایف متفقین در این مورد اشاره می کند.
3 تا 6 دسامبر : روز 3 دسامبر مجموعه رهبری "حزب واحد سوسیالیستی" ، زیر فشار پایه حزبی و امواج مخالفت مردم ، بالاخره تصمیم به استعفای جمعی می گیرد. کمیته مرکزی و دفترسیاسی و دبیرکل حزب همه کنار می روند. پیش ازاستعفای جمعی، کمیته مرکزی رهبران رده اول حزب و دولت را از حزب اخراج می کند. برای اولین بار دراروپای شرقی یک حزب حاکم بدون سر می شود، درحالی که دولت همچنان اداره کشور را دردست دارد. تنها نشانه اقتداری که درسطح رسمی از حزب باقی می ماند عبارتست از شخص هانس ُمدرو نخست وزیر اصلاح طلب و کابینه وی. در درون حزب کمیسیونی از خوشنام ترین اصلاح طلبان گرد هم می آیند و قرار می شود تا نیمه دسامبر یک کنگره فوق العاده تشکیل شود و تکلیف حزب را روشن کند. سه روز بعد ، اگون کرنس مقام ریاست جمهوری را نیز پس می دهد و از تمام مناصب خود کناره گیری می کند . با سقوط اضطراری تمامی کادرهای قدیمی رهبری ، درتمام سطوح حاکمیّت خلاء قدرت ایجاد می شود. دور تازه ای از فعل و انفعالات پیچیده و تو درتوی سیاسی آغاز می گردد.

چرخش درپائین وچیرگی وحدت طلبی
درطول ماه نوامبر و پس از باز شدن مرزها و عبورو رفت و آمد میلیونها نفر به غرب و ... تحولات تازه و مهمی در اعماق روحیه آلمانیهای «شرقی» به وقوع پیوست.  بیم و هراس ازسازمان امنیّت رخت بربست و جمعیّت فزاینده ای از اهالی کشور آزادی تصمیم و سفر را تجربه کرد و توانست به نیمه بزرگتر و بسیار ثروتمندتر سرزمین آلمان سری بزند و به هرکجا که مایل است برود و به دور از تبلیغاتی که چهل سال تمام افق دیدگاهش را هدایت کرده بود، خود(عجولانه) به سیاحت و داوری حیات خویش بنشیند، البته با تمام کوته بینیها ، جذبه ها و جنبه های فریبنده و ضریب خوش بینی ناشی از هیجان شرایط وقت. استقبال عاطفی و شور و شعفی که درهفته های نخستِ فروپاشی دیوار و بازشدن مرزها حدّ و مرزی نمی شناخت و نیز دستامده های دریافت مادّی و... به سرعت آن «تصویرخصم» را که چهاردهه به گوششان خوانده بودند یکسره ازذهنیّت جمی مردمان شرق زدود. درآن غوعایی که گوش فلک را کرمی کرد ، توده مردم به تجزیه و تحلیل، حساب و کتاب اقتصاد سیاسی، تضاد کاروسرمایه، استثمار و انباشت ارزش اضافی و ... اعتنائی نداشتند. مارک آلمان غربی بیشتر از آن مارک تبلیغاتی« امپریالیسم و میلیتاریسم آلمان» کار ُبرد داشت. جاذبه اش نقد ، قابل تماشا و روزانه  پیش روی توده های کمبود زده و دروغ شنیده بود. چهل سال پشت مرزهای بسته و 28 سال در پس «پرده آهنین» به صفحه تلویزیونهای رنگین و زرق و برق غرب چشم دوخته بودند و برغم تمام تحلیلها و تئوریها حسرت به دلشان مانده بود که به آن طرف روند و خود ازنزدیک تجربه کنند. و حالا این عقده سرباز کرده بود. درظرف چند هفته اکثریت قریب به اتفاق اهالی آلمان شرقی ، فارغ از ترس و واهمه از «اشتازی» ، به غرب شتافتند و به آرزوی دیرینه خود رسیدند. نتیجه ازپیش معلوم بود. نه تنها آن خصم قدیمی رنگ باخت بلکه ، ازآن مهمتر، دنیای ذهنیشان بهم ریخت و آتشی اززیر خاکستر زبانه کشید. سفر به آن سو سهل و ساده همراه با درآمد: عبورازمرزهای گشوده، اول ماچ و بوسه و شادمانی دیدار و بعد، مراجعه به نزدیکترین باجه بانک و دریافت اسکناس صد مارکی « خوشامدی»! سپس گشتی درشهر و گردشی درسوپرمارکتهای لبریز از کالا و خوراکی و ... و بی وقفه آن وضع و ثروت را با سطح پائین دارائی و محدودیّت شدید کالائی زندگی خودشان مقایسه کردن و .... به طورعام این حرف و حسرت درونی به جانشان افتاده بود: آنها هم مثل ما آلمانی اند. چرا درغرب همه چیز هست و آن جا درشرق نه؟... وقتی به خانه های خود برگشتند دیگرآن آدمهای قبلی نبودند. حال یکسره سئوال و حسرت ، و عصبی و خشمگین بودند. دنبال مسئول و مقصر این تفاوت و تبعیض می گشتند....
 انفجار شعار ِ"ما یک خلق هستیم" 
درهمین هفته ها اتفاقات دیگری هم درخود جامعه آلمان شرقی رخداده بود. با استعفای جمعی رآس حزب و دستگاه امنیت ، تحوّل تمام نشده بود. تازه تشکیل کمیته های شهروندی درشهرها، سیل خبرنگاران و هجوم رسانه های جمعی آلمانی و بین المللی غلغله ای به پا کرده بود. بحث روز ، پیش ازهرچیز صحبت ازسبک زندگی ، قصرها و خانه های آشکار و پنهان رهبری معزول و امکانات لوکس و تزئینات ، ماشینها و فروشگاههای مخصوص و... حتی گزارش یخچالهای پراز خوراکی سران دررسانه ها چاپ و پخش می شد. حالا نقد تبعیض و تفاوت آشکار زندگی مردم و رهبران، تضاد میان گفتار و کردار سران حزب و دولت چهل ساله در «سوسیالیسم واقعا موجود» بحث داغ روزشده بود. صبح تا شب جنبه هایی تکاندهنده از واقعیتهای تلخ افشاء می شد و توده های مردم زحمتکش را که درراه «ساختمان سوسیالیسم» با صف و و کمبود کالا و سطح بسیار نازل معاش را تحمّل کرده بودند به تعجّب و خشم دچارمی کرد. دیگر این نتیجه گیری به احساس و دریافت عمومی تبدیل شد که به جای برابری و مساوات، همانا تبعیض و نابرابری فزاینده بر حیات چهل ساله کشور حاکم بوده است. آن چه را که پیش ازآن بعضاً ازطریق « تبلیغات و دروغهای امپریالیستی» شنیده بودند ، حالا یا به چشم می دیدند و یا از گزارشهای مربوطه دررسانه های خودشان مطلع می شدند. جریان رسانه ای « افشاء کن افشاء کن » بالا گرفته ، دستگاههای تبلیغاتی غرب هم شب و روز جهت «اطلاع رسانی» سنگ تمام می گذاشتند. ....
خیلی زود، جنبشی که برای کسب آزادی ، شآن انسانی و آزادیهای دموکراتیک و نیز مبارزه با ترس و کنترل و نظارت مداوم امنیّتی پا گرفته بود، درهمان اولین هفته های تجربه آزادی ، به افسون و انگیزه تند دیگری مبتلاء شد. توده های منقلب شده، با خشمی فزاینده، نه تنها سازمان امنیّت و حزب حاکم را -که اُس و اساس جمهوری و کشور خود را زیر سئوال کشید و به نفی مطلق سیستم فرو غلطید.
 پشت این نوع نفی و نگاه هم به انبوهی قوای اقتصادی ومالی آلمان غربی گرم می شد و حمایت «امدادهای غیبی» برخوردار.  همه این مولفه ها در شعار و جذبه « قانون اساسی آلمان فدرال» جمع شده بودند و مترصد الحاق آلمان شرقی به آلمان فدرال و کسب وحدت ازطریق انضمام بودند!
 بدینسان ناگهان آن آتش زیر خاکستر شعله کشید و آرزوی وحدت و یکپارچگی ملی آلمانی شعار عدالت خواهانه قبلی جنبش ("ما خلق هستیم") را فروبلعید و نیروی اجتماعیش را به شعاری آروزمندانه و ناسیونالیستی سپرد که پیوسته ازآن طرف مرز - یعنی ازغرب - زمزمه شده بود و اکنون درتظاهرات خیابانی شهرهای شرق سر به آسمان می کشید: « ما یک خلق هستیم!»
دیگر ازسرود انترناسیونال و «نبرد آخرین» علیه بوروکراسی خبری نبود. مردم آلمان شرقی هم  سرود قدیمی آلمان را می خواندند و فریاد می کشیدند: « آلمان ، وطن متحد»، انگار می خواستند همان شوند که درآن سوی مرز به چشم دیده بودند، که هرچه دیده بیند دل کند یاد !

از این دوره به بعد دیگر هیچ دوربین و میکروفونی سراغ روشنفکران ، نویسندگان و کوشندگان فرهنگی و هنری آن کشور را نگرفت! جوّ خیابان محبوب رسانه های غرب شده بود . ضربه ای کاری به پیشگامان جنبش و آماج آنها- سوسیالیسم با چهره انسانی و دموکراسی - فرود آمد.
 اصلاح طلبان حزب که ،- درپی سقوط یکپارچه رهبری حزب/ و دولت و سازمان امنیّت/ گمان می کردند نوبت آنها رسیده و برای سامان بخشیدن و نوسازی امور حزب و دولت کمر همت بسته بودند ، حالیا ، خیلی زود ناکام و سرخورده پی بردند که «جنبش خیابان» به سمت غرب چرخیده ، و درشرق خانه از پای بست فرو می ریزد.
دولت مستعجل  
با استعفای کل دستگاه  رهبری قبلی و - درپی آن - آغاز اخراج ، تزلزل و ندانم کاری کادرهای میانی و پائین حزب / سازمان امنیّت / و دیگرارگانهای دولت دربرلین و شهرهای دیگر ، آشکارا یک خلاء قدرت به وجود آمد. بیم آن می رفت که به درازا کشیدن این وضع  موجب آشفتگی و هرج و مرج و نهایتاً قهرآمیز شدن اوضاع و استقرار وضعیّت اضطراری شود. تناسب قوای نظامی - سیاسی آلمان شرقی و موقعیت این کشور درمرکز اروپا و خط مقدم « پیمان ورشو» به هیچ وجه اجازه نمی داد چهارچوب امنیّت اجتماعی و ارکان زندگی معمول داخل کشور از هم بپاشد و نظم اولیّه جامعه ازبین رود. هنوز نیروی 200 هزار نفری سازمان امنیت سازمانیافته و کارآمد باقی بود، هنوزیک ارتش 170 هزار نفری مجهز و ورزیده توان اقدام داشت، علاوه بر آن 380 هزار نیروی ارتش سرخ شوروی و تعداد کثیری ازسنگین ترین سلاحها ، به ویژه موشکهای هسته ای، دراین کشور مستقر بودند. این درجه از غلظت نظامی هیچ هرج و مرج و ازهم گسیختگی را برنمی تابید. این واقعیت برهمه طرفها روشن و مبرهن بود. بی سبب نبود که هیچ یک ازگروهها و جریانهای اپوزیسیون - چه پیش ازتحولات اخیر و چه پس از بازشدن دیوار- هرگز کلمه ای در جهت مقابله قهرآمیز با رژیم حاکم برزبان نیاورد. برعکس، پیوسته به حفظ شیوه مسالمت و پرهیز ازخشونت دعوت می شد. هرگونه خلاء قدرت و نابودی اقتدار حاکمیّت دراین جا و آن جا به خودی خود قانونمندی خاصی را درپی داشت که بسیاری نتایج آن فرق عملی با قهرآمیزشدن عمدی پیدا نمی کرد. به خصوص که دسته های فاشیستی هم دراین و آن گوشه کشور پا می گرفتند ، یا ازآن طرف مرز مترصد فرصت برای مداخله بودند. ...
بدین ترتیب است که مسآله پرکردن خلاء حاکمیّت ، به سرعت به یک وظیفه سیاسی و مدنی عاجل  و اضطراری تبدیل گردید. فشار واقعیتهای ناشی از این وضع باعث شد که گروهها و جریانهای مسئول اپوزیسیون درهرشهر و منطقه ای که حضور داشتند با شتاب دورهم جمع شوند و به منظورکمک به رتق و فتق امور بحرانی و جلوگیری از بروزآشفتگی مخاطره آمیز « میزگرد » تشکیل دهند.
 درروز 7 دسامبر89 یک میزگرد مرکزی ، با شرکت نمایندگانی ازدولت و با حضورتمامی گروههایی که تا آن موقع تشکیل شده بودند شروع به کارکرد. درنخستین نشست این میزگرد ، حاضران توافق می کنند که یک قانون اساسی جدیدی برای مملکت تدوین شود و آنتخابات آزاد درروز 6 مه سال بعد (1990) صورت گیرد. دولت هانس مدرو، فارغ ازقوانین هنوزموجود، عملاً اصل آزادیهای شهروندی و دموکراتیک گروهها و کمیته های شهروندی [ نوعی شوراها] را می پذیرد و برغم دشواریهای ناشی از ادامه کار دستگاههای حزبی و امنیّتی، درحدّ مقدورات خود به به تحقق این آزادیها امداد می رساند. ولی رفته رفته معلوم می شود که امواج توده ای ناشی از « چرخش درپائین» خط و مسیر دیگری را پیش گرفته و سخت فشار می آورد. نخست وزیرجدید که متوجه این تغییرو تحول هست ، درمصاحبه ای با مجله اشپیگل به سویه هایی ازاین واقعیّت اشاره دارد و می کوشد با جلب همکاری اپوزیسیون راه حلّی برای این معضل بجوید:
« س - این طور که معلوم است درکشورشما میان مردم و حکومت نوعی رقابت درگرفته است. اول
مردم آزادی سفرمی خواستند - مرزها بازشدند . بعد انتخابات آزاد خواستند - حزب قول برگزاری انتخابات داد. سپس لغو سلطه و هژمونی حزب( مندرج درماده 1 قانون اساسی ) را پیش کشیدند،- که حزب خواستشان را اجابت کرد و آن ماده را خط زد. اما حالا می شنویم که ندا سر می دهند " آلمان ، وطن متحد"! اصلاً شما تاب چنین پا به پا دویدنی را دارید و دراین مسابقه هیچ شانس بردی برای خودتان می بینید؟
ج - حق با شماست، یک چنین روالی وجود دارد. اما این حالت پا به پا حرکت کردن تنها درجمهوری دموکراتیک آلمان پیش نیامده ، درسایر کشورهای سوسیالیستی هم مشگل مشابهی به وجود آمده است. البته درحین این مسابقه حرکت و جنب و جوشی به پا شده و همه شرکت کنندگان سعی دارند اعتماد عمومی را جلب کنند. حالا باید کاری کنیم که رقیبان پی ببرند باید سرموعد همکاری کنند و مسئولیّت قبول کنند.
س - یعنی می خواهید بگویید گاری حزب به گل مانده و حالا دیگران باید کمک کنند و چرخهای آن را از ِگل و ُشل بیرون کشند؟ راستی، به نظرشما ، علت این بیراهه رفتن آلمان شرقی چه بود؟ آیا این وضع ناشی از جوهر خود سیستم است یا این که وضعیّت کنونی مختص یک بحران عارضی است؟
ج - نه ، صحبت ازیک عارضه نیست. مسآله خیلی عمیق تراز این حرفهاست... اینها مشگلات و مسائلی هستند نهفته درشالوده های اجتماعی و خود سیستم اجتماعی ما . راه حل حول تغییر یک ماده قانون اساسی نمی چرخد ، صحبت برسریک طرح به کلّی تازه است ... ما ناگزیریم ساختمان اقتصاد را طوری پیش ببریم که به سمت بازار و رقابت حرکت کند ...
س - دلتان می خواهد به قانون انتخاباتی که دردست تهیّه دارید، ماده ای ضمیمه کنید که سهمیه ثابتی را برای حزب تآمین کند و ، مثل نمونه لهستان ، با این سهمیه نوعی حق آب و گل / ضمانت بقاء / برای حزبتان تآمین کنید؟
ج - البته من خیلی دلم می خواست چنین کاری امکانپذیر باشد، ولی اوضاع واقعی کشور طور دیگری است و باید ملاحظه شرایط واقعی را کرد...
س - پس بحث برسر یک انتخابات عمومی ، با رآی آزاد ، مساوی و مخفی ، بدون سهمیه تضمین شده است؟
ج - دقیقاً همین اصول مد نظر ماست.» (27)
                                                                             ادامه دارد

منابع و توضیحات 
22 - جالب است که هم اصطلاح «برنامه عمل» و هم مضمون برنامه ای که وی درنشست بعدی کمیته مرکزی پیش می کشد دراساس شبیه برنامه عملی است که دوبچک و همکارانش درسال 1968 عنوان کرده بودند وآن زمان بسیار مورد استقبال و پشتیبانی توده های وسیع مردم چکسلواکی قرار گرفته بود. اما فرق عظیم و تعیین کننده این بود که دوبچک دروفاق با خواسته های توده ها بالا آمده و مورد اعتماد آنها بود ولی درآلمان شرقی سال 89  اگون کرنس منتخب بالا بود و کمترکسی به عنوان نواندیش و اصلاح طلب به وی اطمینان داشت و قبولش می کرد. کِرنس به مثابه نوچه اریش هونکر و دست پرورده استالینیستهای حزب شناخته می شد و می گفتند از «راه حل چینی» بهار گذشته درپکن دفاع کرده بوده و مسئول انتخابات قلابی درایالات کشور درماه مه 89 بوده است. نتیجه : آمدن او زائیده بحران سخت سران بود و تسمه های حزب را سست کرد ولی رشته های گسسته اعتماد مردم را بازسازی ننمود. همین تضاد به روند استهلاک اقتدار و نیز به زوال مقام وی شتاب بخشید.
23 - به نقل از اکثر روزنامه های مهم آلمان فدرال مورخ 5 نوامبر89 (زود دویچه سایتونگ، فرانکفورترروندشاو ، تاگس سایتونگ و ....)
24 - باید توجه داشت که میان خواست « وحدت مجدد» و « وحدت » تفاوت زیادی است. اولی از جانب کسانی عنوان می شد که خواهان ایجاد کشور متحد آلمان به معنای وحدت مجدد سرزمینهای وسیع نقشه رایش سوم (دوره هیتلر) درمرزهای سال 1937 بودند. معنای عملی چنین خواستی بهم خوردن جغرافیای سیاسی و حقوقی بعد از جنگ جهانی دوم بود. مثلاً بخش غرب لهستان کنونی از این کشور جدا و مجدداً جزء آلمان متحد فرضی به شمارآید. این طرح ازهمان آغاز تآسیس کشور آلمان فدرال ازجانب جناح راست احزاب این کشور عنوان شد و درسال 89- 90 به شدت مورد تبلیغ واقع شد. ولی ازجانب هیچکدام ازقدرتهای ذیدخل درمسآله آلمان حمایت نشد.
اما خواست وحدت دو آلمان غربی و شرقی و یکپارچگی حقوقی این دو کشور درقانون اساسی آلمان فدرال مطرح بوده و درسالهای مورد بحث سرانجام به مثابه شعار و خواست اصلی تظاهرات مردم شرق آلمان  محور تحولات سیاسی جنبش و دیپلماسی مربوط به مسآله آلمان قرار گرفت.
25 - اشپیگل ، شماره 46، سال 89 .
26 -  به نقل ازماهنامه : Blätter für deutsche u.internationale Politik Nr.1-1990,
27 - اشپیگل ، شماره 4 دسامبر 89.
برخی لینکهای تصویری و کلیپهای تظاهرات مربوط به این بخش :