۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۲, جمعه

عامل تغییرنظام شناسایی شد! محمد شوری

عامل تغییرنظام شناسایی شد!
محمد شوری


این یک  داستان واقعی ست.
خامنه ای رهبرمنفی براندازی وعامل تغییرنظام است.
 آقای خامنه ای(۲۰اردیبهشت۱۳۹۶) دردانشگاه امام حسين (ع)گفتند:
"هدف بلندمدت دشمن تغییر اصل نظام اسلامی است.یک روزی به‌صراحت می‌گفتند جمهوری اسلامی ازبین برود؛بعدادیدند نمی‌توانندوبه ضررشان تمام می‌شود،آمدنداین راتعدیل کردندوگفتندتغییررفتارجمهوری اسلامی.بنده همان‌وقت به مسئولان گفتم توجه داشته باشید،«تغییررفتار»با «تغییرنظام»هیچ فرقی ندارد.تغییررفتار یعنی راه اسلام وانقلاب و خط امام رامی‌رفتیم،حالا زاویه بگیریم و کم‌کم درطرف مقابل قرار بگیریم.تغییررفتار یعنی از بین بردن نظام اسلامی".(پایان نقل قول)
امااین تغییرویاباصطلاح "پرسترویکا"و"گلاسنوست"ایرانی آمدنی ست؛هرچندهردوجناح دائمی قدرت درایران مانع بتراشند.یکی باکاردسرببردویکی باپنبه؛چه بخواهند،چه نخواهند؛نمی توانند مانع آن شوند.تفوق وبرتری وسرعت اطلاع رسانی بوسیله تکنولوژی ذائقه افکارعمومی راتغییرداده ومی دهدوباتغییرذائقه،تغییررفتارحتمی ست!
لطف الله میثمی(مدیرمسئول مجله چشم انداز)درپاسخ به این سوال پرسشگرمجله ایران فردا(ش۲۷)که چراانقلاب کردیم؟می گوید:
"این اشتباه معمول رابایداصلاح کنیم که اصلاحات حرکت تدریجی است وانقلاب همه اش دگرگونی است.درحالی که انقلاب یک مرحله تغییرات تدریجی داردوبعداین تغییرات تدریجی درنهایت به یک جهش منجرمی شود.منتهاتغییرات تدریجی اش منظورمنداست.بهرحال درتغییرات تدریجی هم یک منظورویک مقصودی مستتراست که درنهایت بایدبه یک جهش منجربشود.این جهش راانقلاب یاقیام می گویند...ازمرحوم بازرگان پرسیدندکه انقلاب راپیروزکرد؟رهبری انقلاب باکه بود؟گفت:رهبری منفی انقلاب باشخص اعلیحضرت بود.ایشان اینقدردیکتاتوری کرد،اینقدرسلیقه های فردی اش را به کارگرفت که دیگرهمه مردم متحدشدند.(پایان نقل قول).
آقای  خامنه ای درنمازجمعه خوددر ۳۰خردادسال۱۳۶۰درموردشخص آقای بنی صدرچنین قضاوت می کند:
"مساله آقای بنی صدربرای ملت مایک مساله ساده وروشن است.جریان انقلاب اسلامی برمبنای اسلام شروع شدوهمه شهادت هاواحترام هابه اشخاص بخاطراسلام بودواین جریان نمی توانست تحمل کندکه برای قرآن واسلام خون داده شودتاکسانی روی کارباشندکه نمی خواهنداسلام وقرآن درجامعه پیاده شود.عیب نظام طاغوتی گذشته ازلحاظ داخلی تمرکز همه قدرت درشاه بود.
شاه هم قوه مقننه هم قوه قضائیه وهم قوه مجریه وهم نیروهای نظامی رادراختیارداشت واین به آن فسادبزرگ منجرشدکه دیدید بعدازپیروزی انقلاب وتدوین قانون طبق اسلام ودستگاه قانونگذاری وقضایی واجرایی با اختیارات قانونی تشکیل شدوآقای بنی صدر بعدازانتخاب به ریاست جمهوری رئیس قوه مجریه ورئیس شورای انقلاب یعنی رئیس قوه مقننه موقت کشورهم شد.فرمانده نیروهای مسلح جمهوری اسلامی هم شد.یعنی سه جریان عظیم که اداره کنندگان  امورکشورند درقبضه اقتداربی قیدوشرط ایشان آمدوپس ازاستقرارنهادهای قانونی ایشان حاضربه سپردن هرنیروبدست صاحبش نمی شد.
آقای بنی صدرمی خواست مجلس ودولت دردست اوباشد.چون این کارخلاف قانون اساسی بودودولت ومجلس حاضربه چنین کاری نشدند،شروع به حمله به آنهاوکوبیدنشان کردودرمورددستگاه قضایی هم چون آقای بنی صدرنمی توانست ادعاکندکه بایددراختیاروی باشدحملات واتهامات خودرابراین دستگاه ازهمه بیشترکرد.فرستادن تلگراف به یک محکوم قضایی ویاشایع کردن شکنجه برای ضربه زدن به دستگاه قضایی بود.
آقای بنی صدرمایل بودکشور ایران باانقلابی که کرده است وباشهدایی که داده است به دوران سلطنت برگردد.آن روزشاه درراس همه قوه هابود،امروزایشان باشد.
ایشان بااستفاده ازقدرت های قانونی خوددرشورای انقلاب اختیارات بی شمارهم برای خودش درست کرده بود.اینهامطالبی است که باشندومدرک دراختیارمردم قرارخواهدگرفت.تامردم بدانندکه ایشان جامعه را بطرف دیکتاتوری مطلق می برده است...اگروضع اقتصادخراب است مسئولش آقای بنی صدرهستندکه وزیراقتصادبودند.
اگروضع مملکت نابسامان است مقصرآقای بنی صدراست که رئیس شورای انقلاب ورئیس هیات وزیران بود.واگروضع بانکی وپولی خراب است تقصیرآقای بنی صدراست که وابستگان ایشان درراس بودند.اگرارتش خراب است تقصیرآقای بنی صدراست.بااینکه همه چیزدراختیارایشان بودواگرعقب گردی درمیان است تقصیرآفای بنی صدراست.آیااین ناجوانمردانه نیست که ایشان مصیبت برای کشوربباربیاوردومسئول فلج اقتصادی ونظامی کشورباشدوبجای  آنکه درصددجبران وعلاج بربیایدچندنفرمعین رازیرسوال قراردهدوآنهارامتهم کند....(پایان نقل قول از: روزنامه کیهان۳۰خرداد۱۳۶۰).
اماآقای خامنه ای وقتی خودبه ریاست جمهوری رسید،همان دوگانگی وناهماهنگی وناهمخوانی بانخست وزیرتحمیلی اش(میرحسین موسوی)راتجربه کرد.اومیرسلیم وولایتی رامی خواست که باپاسخ منفی مجلس روبروشد؛واگرخمینی حامی وپشتیبان میرحسین موسوی  نبود،حتمابااستعفای چندباره وی،شخص دیگری نخست وزیرمی شد؛علت معلوم بود:رئیس جمهورکاره ای نبود،اماباترمیم قانون اساسی وحذف نخست وزیروفربه ترکردن قدرت اجرایی ولی فقیه،ریاست جمهوری نیز غیرمستقیم منصوب رهبری شد،وهم شغلش تدارکاتچی نظام!
مهندس لطف الله میثمی درادامه پاسخ خودبه پرسش پرسشگرمجله ایران فردامی گوید:
"...درزمان محمدرضاشاه بعدازموسسان دوم درسال۱۳۲۸،قانون اساسی اصلاوارونه شد.یعنی شاه دریک آن می توانست تصمیم بگیردکه مجلس شورای ملی ومجلس سنارامنحل کند.قبلاشاه چنین قدرتی نداشت.هم چنین حق عزل ونصب وزراراپیدا کرد.عملافرمانده کل قواشدواینهاهیچکدام باقانون اساسی نمی خواند.ضمن اینکه شاه تمام پرونده های سیاسی رابه دادگاه نظامی ارجاع داد.این چه  دادگاهی ست که اگرمردم علیه شاه انتقادداشتنددردادگاه نظامی به آن رسیدگی می شدکه فرمانده اش هم شاه است.یعنی ازهمان اول محکوم است.(پایان نقل قول)
این روندنیز باشروع انقلاب۵۷بوقوع پیوست وهمچنان درحال تکراراست؛منتهاالان تحت نام خدا،قرآن واسلام وهمه امورهم صدالبته قانونی ست!!
درپیش نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی اصل ولایت فقیه وجودنداشت،آنرابااحساسات مذهبی مردم،مردمی که هنوزدرهیجان انقلاب شور،شعف وشادی داشتندگره زدند وبه ملت تحمیل کردند.
درترمیم قانون اساسی سال۱۳۶۸،اینبارقدرت ولی فقیه"مطلقه"شدوطبق اصل۵۷"همه قوابایدزیرنظرولایت مطلقه امروامامت امت گوش به فرمان باشند؛وبعدازاندی سال،رسماشورای نگهبان که _خودمنصوب ولی فقیه است_براساس اصل۹۸که تفسیرقانون اساسی رابرعهده دارد،طبق وظیفه اش دراصل۹۹،نظارت برانتخابات را"استصوابی" اعلام کرد.یعنی مردم بایدعملابه آنچه این۶تن انتخاب می کنندازمیان آنهافردیاافرادی رابرگزینندوبه آن رای دهند!!
هم چنین بواسطه ضرورت انقلاب دادگاه انقلاب ودادگاه ویژه روحانیت راتاسیس کردندواین باصطلاح ضرورت تاالان کش پیداکرد؛درصورتی که هیچکدام ازاین دودادگاه مبداواصل قانونی ندارد وسالهاست براساس اختیارات رهبری تاسیس شده،تااولا هرکه راضدانقلاب تشخیص دادندباقضات انتصابی خودآنهارامحکوم کنندوثانیا(درمورد دادگاه ویژه روحانیت)روحانیون مخالف رابدین طریق  ازمدارحذف و یاواداربه سکوت کنندودرموردروحانیون فاسد(چه به لحاظ اخلاقی وچه اقتصادی) به نحوی آنرالاپوشانی کرده تامردم بی اطلاع باشندوباصطلاح آبروی نظام واسلام لکه دارنشود...
حال باتوجه به قدرت مطلقه ولی فقیه  درقانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که به یک شخص حقیقی داده است ومسئولین آن،مستقیم  وغیرمستقیم منصوب ولی فقیه هستند،وازطرفی همه نظرات وعقایدباید به نظرولی فقیه نزدیک وهمخوانی وتطابق وتوافق داشته باشد،وعملاآراوفتاوی مراجع تقلیدواجتهادمستمروپویای حوزه علمیه و فقهای اسلام راتعطیل کرده وآنان راازحض بردن استقلال محروم وبه عنوان  کارمندحکومت به استخدام  خوددرآورده است!زیراطبق اصل چهارم قانون اساسی این وظیفه  فقط برعهده۶تن ازفقهای منصوب ولی فقیه،یعنی"شورای نگهبان" است وهمه راههاوهمه ی  اسلام،به این نگرش ازاسلام ختم می شود،که باوجود"نظارت استصوابی" نورعلی نورهم شد!!
آیاهمه گرفتاری های کنونی ملت  ایران،همه آنچه که کاندیداهای انتخاباتی منصوب شده ی  رهبری دربازارسیاست عرضه می کنندو از۳۷سال نظام جمهوری ولی فقیه  یک کشورپوکیده ومستعمل وگرفتارشده در فقروفساد وبیکاری واعتیادوناهنجاری های اجتماعی توصیف وترسیم می کنندواعتقاددارندثروت مملکت دراختیار۴درصداست و۹۶درصدمردم فقط در حال درجازدن هستند،آیااین همه،مسئولش شخص آفای خامنه ای نیست؟!
همان سخنان ایشان درنمازجمعه۳۰خرداد۱۳۶۰، خطاب به بنی صدررابه ایشان بازگومی کنیم!منتهابااین استثناکه آنزمان ابوالحسن بنی صدردرکمتراز۲سال قدرت رادراختیارداشت وفرصتی پیدانکردکه خودرانشان دهد،ولی شما۲۸سال است فقط متکلم الوحده هستیدوحتی حاضرنیستید خودتان رادرمعرض پرسشگران وخبرنگاران داخلی وخارجی قراردهید؟
 سالهاست که مردم رابه  انتخاب ازبین بدوبدترمجبورساخته اند.به نحوی  که سبب شده بخاطرنیامدن رئیسی (باآن سابقه بسیاربدودلهره آور)همه  ی هنرمندان،روحانیون مستقل وروشفنکران وبخشی ازاپوزیسیون راوادارکنندکه ازترس نیش عقرب ورطیل به دهان افعی پناه ببرندو به "حسن روحانی"رای دهندوتمام عیوب وفعالیت ایشان درموردنقض حقوق بشرراماله بکشندوندیدبگیرند.وباهمین شیوه هم سالهاست که عده  کثیری ازافرادوگروه هارابرای کاندیداوانتخاب شدن محروم کرده اند.
خامنه ای می گوید:"اینجاجمهوری اسلامی ست"؛همانطورکه مرحوم بهشتی همان زمان خطاب به بنی صدرگفت:"اینجافرانسه نیست،ابنجاجمهوری اسلامی ست"!!واین قرائت ازاسلام وقرآن هم فقط به قرائت ولی فقیه و۶تن ارفقهای شورای  نگهبان ازقرآن واسلام ختم می شود!!
طبیعی ست که ایشان بایدازتغییر رفتارواصلاح واهمه ووحشت داشته باشد. امانمی خواهدبداندکه مسئول این تغییررفتار، دردرجه اول خودش می باشد!
وهمینطورحامیان صوری وغیرصوری وی که پشت اوپناه گرفته اندودراین پناهگاه،انباری ازثروت وقدرت تلمبارشده رابدست آورده اند،وبه این توهم وواهمه ی ایشان بامشاوره هاوارائه گزاشات واخبارکانالیزه شده،عینیت می بخشند!
این قصه رابه  اینجاختم می کنیم که تغییرنظام وبراندازی برای بخشی ازحاکمیت که به "اصلاح طلب"خودرامعروف وشهره کرده انده،برای آنهاهم امری میمون ومبارک نیست؛امازمان وابزارزمان به آنهااین امکان رانمی دهدکه همان چپ سابق اول انقلاب باشند!!
آنهاباکانالیزه کردن پروژه اصلاحات  واعزام بخشی ازنیروهای خودبه خارج ازمرزها،که نقش اپوزیسیون رابازی می کنندودیگ رابهم می زنند،سعی مجدانه دارندکه اصلاحات وهرنوع تغییری ازکانال آنهاباشدتادرصورت تغییردرساختار قدرت  وتوزیع عادلانه آن بین همه افرادواحزاب اولاهمچنان خوددست اول راداشته باشندوثانیاباادامه ی شیوه  ی باپنبه سربریدن،پزآزادیخواهی شان گوش فلک راهم پرکند.ازهمین روست که وقتی قرارشداعضای مجلس خبرگانی که می خواهدولی فقیه بعدازآقای خامنه ای رابرگزیندویک شخص دیگر(والبته ضعیف تروبدسابقه ترازایشان )رامادام العمربرگرده مردم سوارکند،همه شان،هم ازداخل وهم ازخارج ازایران مردم رابااشکال متفاوت ترغیب کردندوتکرارکردند که مردم بروید رای بدهید!تااعضای این مجلس بارای بالایی انتخاب شوندتاچنانچه دراین دوره (ویقین به قریب)فرددیگری به رهبری رسید،این رهبربارای بسیارپائین اعضای مجلس خبرگان منصوب نشود! این همان باپنبه سربریدن است!
واین دورباطل از این شکلی رای دادن درهر دوره بایک فریب ویک ترس ودلهره انداختن دردل مردم برای ترغیب کردن به رای دادن همه جانبه شدت پیدامی کند.
بقول جورج اورول"درکتاب معروف خود"قلعه حیوانات":
"همیشه خوک‌ها تصمیم می‌گرفتند،سایر حیوانات هرگز نمی‌توانستند تصمیمی اتخاذ کنند ولی رأی دادن را یاد گرفته بودند".
این درحالی است  که "رای ندان"هم می تواندگزینه مدنی باشدواصلابراندازی نیست؛یک امرمدنی وجنبش اصلاحی است که به مردم آزادانه وازروی اختیارفرصت می دهدچنانچه به اتفاق اکثریت قاطع عملی کنند،حاکمیت یک سویه  کنونی رابابحران هویت روبروسازندوآنان راملزم کنندتابه همان شعاری که مردم برای آن انقلاب۵۷رابهمن شدند،یعنی:استقلال،آزادی والبته جمهوری واسلام،آنهم نه فقط اسلام ودیدگاه ولی فقیه که توسط۶تن ازفقهای شورای نگهبان!!اجرایی می شود،بازگردند.انقلاب واصلاح بافرمان ودستورازداخل وخارج ازایران ممکن نمی شود.
انقلاب۵۷،یک انقلاب بودواتحاداحساسات فوران شده درآنچه که سرکوب می شد.حق انتخاب شدن وحق انتخاب کردن وازهمه مهم ترآزادی؛این شجره  ی طیبه،که باآن هم استقلال جغرافیایی حفظ می شودوهم استقلال شخصیتی وحقیقی وهم حقوق جامعه وافرادتامین؛این همان چیزی ست که بخاطرآن انقلاب شدوباآن جمهوری اسلامی راتشکیل دادیم.
محمد شوری(نویسنده وروزنامه نگاربیکار)
۲۱اردیبهشت۱۳۹۶


زغال سنگ زمستان یورت در شهرستان آزادشهر واقع در ۱۴ کیلومتری شهر آزادشهر در استان گلستان قرار دارد. در روز ۱۳ اردیبهشت ۹۶، انفجاری در معدن زغال سنگ یورت رخ داد که بر اثر آن ده‌ها کارگر در زیر زمین گرفتار شدند.پس گذشت یک هفته از تلاش امداد گران و کارگران معدن ، جسد ۴۲ کارگر معدن از داخل تونل ها بیرون کشیده شد.

عدن زغال سنگ زمستان یورت در شهرستان آزادشهر واقع در ۱۴ کیلومتری شهر آزادشهر در استان گلستان قرار دارد. در روز ۱۳ اردیبهشت ۹۶، انفجاری در معدن زغال سنگ یورت رخ داد که بر اثر آن ده‌ها کارگر در زیر زمین گرفتار شدند.پس گذشت یک هفته از تلاش امداد گران و کارگران معدن ، جسد ۴۲ کارگر معدن از داخل تونل ها بیرون کشیده شد.

روزهای تلخ زمستان یورت
روزهای تلخ زمستان یورت
روزهای تلخ زمستان یورت
روزهای تلخ زمستان یورت
روزهای تلخ زمستان یورت
روزهای تلخ زمستان یورت
روزهای تلخ زمستان یورت
روزهای تلخ زمستان یورت
روزهای تلخ زمستان یورت
روزهای تلخ زمستان یورت
روزهای تلخ زمستان یورت
روزهای تلخ زمستان یورت
روزهای تلخ زمستان یورت
روزهای تلخ زمستان یورت
روزهای تلخ زمستان یورت
روزهای تلخ زمستان یورت
روزهای تلخ زمستان یورت
روزهای تلخ زمستان یورت
روزهای تلخ زمستان یورت
روزهای تلخ زمستان یورت
روزهای تلخ زمستان یورت
روزهای تلخ زمستان یورت
روزهای تلخ زمستان یورت
روزهای تلخ زمستان یورت
روزهای تلخ زمستان یورت
روزهای تلخ زمستان یورت
روزهای تلخ زمستان یورت
روزهای تلخ زمستان یورت
روزهای تلخ زمستان یورت
روزهای تلخ زمستان یورت
روزهای تلخ زمستان یورت
محمدصدیق کبودوند روزنامه‌نگار، فعال حقوق بشر و مؤسس سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان پس از تحمل ۱۰ سال حبس، صبح امروز جمعه ۲۲ اردیبهشت به قید کفالت از زندان آزاد شد. او سال ۱۳۸۶ دستگیر و به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام در مجموع به ۱۰ سال حبس قطعی محکوم شده بود.
محمدصدیق کبودوند صبح جمعه ۲۲ اردیبهشت پس از آزادی از زندان
محمدصدیق کبودوند صبح جمعه ۲۲ اردیبهشت پس از آزادی از زندان
محمدصدیق کبودوند، متولد ۱۳۴۲ در دیواندره، از دهه ۱۳۷۰ در ارتباط با محافل روشنفکری و روزنانه‌نگاران و نویسندگان مترقی به‌طور جدی به کار روزنامه‌نگاری و نویسندگی پرداخت. سه کتاب با عناوین «نیمه دیگر جامعه بشری»، «دموکراسی در برزخ»، و «جستارهایی پیرامون جنبش‌های اجتماعی دهه‌های اخیر» نوشت.
کمی بعد در دوران ریاست‌ جمهوری محمد خاتمی، امتیاز انتشار نشریه «پیام مردم» را گرفت. این نشریه دو زبانه فارسی و کردی با استقبال روبه‌رو شد. اما عمر آن دیری نپائید. پس از انتشار ۱۲ شماره، نشریه توقیف و کبودوند به اتهاماتی از قبیل «نشراکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی» و «ایجاد اختلاف بین اقشار جامعه از طریق طرح مسائل نژادی و قومی و درج تیترهای تحریک‌آمیز» متهم و دستگیر شد.
کبودوند سال ۱۳۸۴ «سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان» را بنیاد گذاشت. فعالیت این سازمان در کردستان و توجه نهادهای جهانی مدافع حقوق بشر به آن، بار دیگر به پیگرد و در نهایت دستگیری محمدصدیق کبودوند انجامید.
او تیرماه ۱۳۸۶ در دفتر کارش در تهران دستگیر به بازداشتگاه ۲۰۹ وزارت اطلاعات منتقل شد. مدت زیادی تحت بازجویی قرار گرفت و هفت ماه را در زندان انفرادی به‌سر برد.
این فعال حقوق بشر در هشت سال نخست زندان تنها یک بار به مرخصی رفت و دوران زندان خود به‌سختی بیمار شد. با این حال در اعتراض به پرونده‌سازی‌های مکرر و برای استفاده از امکاناتی از قبیل ملاقات با خانواده، استفاده از مرخصی بیشتر دست به اعتصاب غذا زد.
زمانی که فرزندش به بیماری سرطان دچار شده و در بیمارستان بستری بود، او پس از ۵۹ روز اعتصاب غذا سرانجام اجازه یافت به دیدار فرزند بیمارش برود.
کمیته تحقیق بازداشت‌های خودسرانه در ملل متحد و سازمان‌های جهانی مدافع حقوق بشر بارها حبس او را غیرقانونی خوانده و خواستار آزادی‌اش شدند.
محمدصدیق کبودوند برنده جایزه هلمت همت در سال ۲۰۰۸ است. انجمن قلم اتریش، انجمن قلم سوئد، انجمن قلم کاتالا و انجمن قلم سیدنی او را به عنوان عضو افتخاری خود پذیرفته‌اند. او همچنین سال ۲۰۰۹ به‌عنوان روزنامه‌نگار سال بریتانیا انتخاب شد.
«سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان» که خبر آزادی کبودوند را اعلام کرده افزوده است آزادی او به قید کفالت از آن روست که با وجود پیگیری‌های خانواده کبودوند، «قانون تجمیع جرائم» در مورد او اعمال نشده است. در صورت تعیین تکلیف این قانون، آزادی او قطعی محسوب می‌شود.

وخامت حال محمد صدیق کبودوند در زندان

محمدصدیق کبودوند روزنامه‌نگار، فعال حقوق بشر و مؤسس سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان پس از تحمل ۱۰ سال حبس، صبح امروز جمعه ۲۲ اردیبهشت به قید کفالت از زندان آزاد شد. او سال ۱۳۸۶ دستگیر و به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام در مجموع به ۱۰ سال حبس قطعی محکوم شده بود.
محمدصدیق کبودوند صبح جمعه ۲۲ اردیبهشت پس از آزادی از زندان
محمدصدیق کبودوند صبح جمعه ۲۲ اردیبهشت پس از آزادی از زندان
محمدصدیق کبودوند، متولد ۱۳۴۲ در دیواندره، از دهه ۱۳۷۰ در ارتباط با محافل روشنفکری و روزنانه‌نگاران و نویسندگان مترقی به‌طور جدی به کار روزنامه‌نگاری و نویسندگی پرداخت. سه کتاب با عناوین «نیمه دیگر جامعه بشری»، «دموکراسی در برزخ»، و «جستارهایی پیرامون جنبش‌های اجتماعی دهه‌های اخیر» نوشت.
کمی بعد در دوران ریاست‌ جمهوری محمد خاتمی، امتیاز انتشار نشریه «پیام مردم» را گرفت. این نشریه دو زبانه فارسی و کردی با استقبال روبه‌رو شد. اما عمر آن دیری نپائید. پس از انتشار ۱۲ شماره، نشریه توقیف و کبودوند به اتهاماتی از قبیل «نشراکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی» و «ایجاد اختلاف بین اقشار جامعه از طریق طرح مسائل نژادی و قومی و درج تیترهای تحریک‌آمیز» متهم و دستگیر شد.
کبودوند سال ۱۳۸۴ «سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان» را بنیاد گذاشت. فعالیت این سازمان در کردستان و توجه نهادهای جهانی مدافع حقوق بشر به آن، بار دیگر به پیگرد و در نهایت دستگیری محمدصدیق کبودوند انجامید.
او تیرماه ۱۳۸۶ در دفتر کارش در تهران دستگیر به بازداشتگاه ۲۰۹ وزارت اطلاعات منتقل شد. مدت زیادی تحت بازجویی قرار گرفت و هفت ماه را در زندان انفرادی به‌سر برد.
این فعال حقوق بشر در هشت سال نخست زندان تنها یک بار به مرخصی رفت و دوران زندان خود به‌سختی بیمار شد. با این حال در اعتراض به پرونده‌سازی‌های مکرر و برای استفاده از امکاناتی از قبیل ملاقات با خانواده، استفاده از مرخصی بیشتر دست به اعتصاب غذا زد.
زمانی که فرزندش به بیماری سرطان دچار شده و در بیمارستان بستری بود، او پس از ۵۹ روز اعتصاب غذا سرانجام اجازه یافت به دیدار فرزند بیمارش برود.
کمیته تحقیق بازداشت‌های خودسرانه در ملل متحد و سازمان‌های جهانی مدافع حقوق بشر بارها حبس او را غیرقانونی خوانده و خواستار آزادی‌اش شدند.
محمدصدیق کبودوند برنده جایزه هلمت همت در سال ۲۰۰۸ است. انجمن قلم اتریش، انجمن قلم سوئد، انجمن قلم کاتالا و انجمن قلم سیدنی او را به عنوان عضو افتخاری خود پذیرفته‌اند. او همچنین سال ۲۰۰۹ به‌عنوان روزنامه‌نگار سال بریتانیا انتخاب شد.
«سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان» که خبر آزادی کبودوند را اعلام کرده افزوده است آزادی او به قید کفالت از آن روست که با وجود پیگیری‌های خانواده کبودوند، «قانون تجمیع جرائم» در مورد او اعمال نشده است. در صورت تعیین تکلیف این قانون، آزادی او قطعی محسوب می‌شود.

وخامت حال محمد صدیق کبودوند در زندان


کسبه نوشهر به بسته شدن محل کسب تعدادی از مغازه‌داران بهایی اعتراض کرده‌اند و گفته‌اند این کار باعث بدبینی نسبت به شعائر اسلامی و رکود اقتصادی شهر شده است.


-جالبه بدونید اداره اماکن کسب و کار بهائیان رو پلمپ میکنه و بهونشونم اینه که این کار بنا به درخواست کسبه و مردم صورت میگیره!
-شهریورماه گذشته جامعه جهانی بهایی در نامه‌ای سرگشاده به حسن روحانی، خواهان پایان دادن به «آپارتاید اقتصادی» علیه بهاییان شده بود.
-جالب اینه همین حسن آقای روحانی مونم با پرویی تمام از حقوق شهروندی دم میزنه اما وقتی صحبت از حقوق بهائیان میشه حسن که هیچ، کل مسئولین از اصلاح طلب و اصولگرا اختلاف نظری ندارند و در کل بهایی جماعت اصلا شهروند به حساب نمیاد!
-فکر کنم کسی که برای اولین بار تو مملکت ما از واژه #حقوق_بشر_اسلامی پرده برداری کرد، نه شناختی از اسلام داشته و نه حقوق بشر وگرنه دوتا کلمه متناقض رو در یک ظرف نمیگنجوند، البته شایدم طرف خیلی اهل مذاح بوده…

رئیسی از عوامل کشتار زندانیان سیاسی در دهه ۱۳۶۰، متولی بنگاه دینی-اقتصادی “آستان قدس رضوی” و کاندیدای ریاست جمهوری در دور کنونی است.

رئیسی از عوامل کشتار زندانیان سیاسی در دهه ۱۳۶۰، متولی بنگاه دینی-اقتصادی “آستان قدس رضوی” و کاندیدای ریاست جمهوری در دور کنونی است.

ایرج مصداقی، زندانی سیاسی از ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۰، فعال حقوق بشر، و نویسنده آثار متعددی درباره زندان‌های سیاسی ایران در نوشته زیر شناخت عینی‌اش از ابراهیم رئیسی را بیان می‌کند.
رئیسی  از عوامل کشتار زندانیان سیاسی در دهه ۱۳۶۰، متولی بنگاه دینی-اقتصادی “آستان قدس رضوی” و کاندیدای ریاست جمهوری در دور کنونی است.

رئیسی در مقام معاون «گروهکی» دادستان انقلاب اسلامی مرکز، نقش مهمی در کشتار  ۶۷ داشت. در آن دوران دادستان انقلاب اسلامی مرکز دارای سه معاونت داشت: مواد مخدر و منکرات (سید‌احمد زرگر)، معاونت اقتصادی (رمضانی) و معاونت «گروهکی» سید‌ابراهیم رئیسی. در واقع کلیه پرونده‌های سیاسی زیر نظر او قرار داشت و به همین جهت در ترکیب «هیأت مرگ»، قرار می‌گرفت.
رئیسی در آن دوران، لباس روحانیت به تن نمی‌کرد و همیشه با لباس شخصی بود. وقتی در زمستان ۶۷ خمینی در حکمی که برای حسینعلی نیری و رئیسی صادر کرد و هر دو را حجت‌الاسلام خواند، تازه فهمیدم که تحصیلات حوزوی داشته و آخوند است.
در میان اعضای هیأت کشتار ۶۷ حسینعلی نیری و اشراقی برای ما شناخته شده بودند، نیری حاکم شرع پرونده‌ بسیاری از زندانیان بود و اشراقی در مقاطع مختلف با زندانیان و خانواده‌هایشان برخورد کرده بود و به همین دلیل چهره‌هایی شناخته شده بودند. به ویژه که در سال ۶۶ این دو به منظور تعیین تکلیف با کلیه زندانیان «ملی‌کش» برخورد کرده بودند و از همان ابتدای کشتار نام این دو در زندان و بین زندانیان مطرح شد.
پورمحمدی را به جز ۱۰ زندانی مشهدی که در گوهردشت اعدام شدند، هیچ‌یک از زندانیان تهران نمی‌شناختند؛ اولین بار با نام او پس از انتشار یادداشت آیت‌الله منتظری خطاب به اعضای هیأت کشتار زندانیان سیاسی، آشنا شدم اما هنوز چهره‌‌اش را نمی‌شناختم. از آن‌جایی که وی همیشه لباس شخصی به تن داشت در میان اعضای هیأت نیز او را نشناختم، برای همین نتوانستم تحرکاتش را در دوران کشتار رصد کنم. در گفتگو‌هایی که با بچه‌ها، چه در راهروی مرگ و چه بعدها در طول دوران زندان داشتم نیز هیچ‌کس نه نام او را شنیده بود و نه او را به چهره می‌شناخت و نه صحبتی از او در میان بود.
رئیسی را بچه‌های کرج که با ما هم‌بند و هم‌اتاق بودند می‌شناختند. او در سال ۶۰ بازجو و دادستان پرونده‌ آن‌ها بود. به همین دلیل او را به چهره می‌شناختم و در روزهایی که در راهرو مرگ بودم نیز تحرکات او را دنبال می‌کردم.
در ضمن در جریان کشتار نیز چندین بار نام او از سوی اعضای هیأت و پاسداران مطرح شد.
در روزهایی که کشتار در زندان گوهردشت جریان داشت، هرگاه که می‌خواستند گروهی را اعدام کنند یکی از اعضای هیأت، شخصاً به قتلگاه می‌رفت تا شاهد دار زدن زندانیان باشد.
رئیسی و اشراقی دو نفری بودند که شخصاً برای مشارکت در اعدام زندانیان و نظارت بر حسن اجرای آن به قتلگاه می‌رفتند. من هر دو را بارها هنگامی که به سمت حسینیه زندان (محل دار زدن زندانیان) می‌رفتند، دیدم. در آن ایام اشراقی که هیکلی بزرگ داشت کت و شلوار سرمه‌ای رنگ به تن می‌‌کرد و موهایش جوگندمی بود. رئیسی قامتی نسبتاً کوتاه، ریشی توپی و کاملاً سیاه داشت و کتی قهوه‌ای رنگ به تن می‌کرد. از آن‌جایی که او و نیری و اشراقی را به قیافه می‌شناختم هرگاه از اتاقی که هیأت در آن تشکیل جلسه می‌داد، خارج می‌شدند، تردد‌هایشان را زیرنظر داشتم. سلول ما در طبقه‌ی سوم و مشرف به محوطه‌ی زندان قرار داشت و با دست‌کاری نرده‌ کرکره‌ جلوی پنجره، می‌توانستیم آخر شب و صبح‌ها از منفذی کوچک، ورود و خروج آن‌ها به‌داخل ساختمان زندان را ببینیم.
پورمحمدی را به چهره نمی‌شناختم و به همین دلیل متوجه‌ تردد احتمالی‌اش به محل قتل‌عام و … نمی‌شدم. نیری را شخصاً ندیدم که هنگام دار زدن زندانیان در محل کشتار حضور پیدا کند. چه بسا شأن وی به عنوان رئیس هیأت، اجازه نمی‌داد، شخصاً به محل برود.
هنگامی که زندانیان کرج نزد «هیأت مرگ» برده می‌شدند به خاطر حضور رئیسی در میان اعضای هیأت و اضافه شدن مهدی نادری فرد(۱) دادستان کرج و فاتح مسئول اطلاعات کرج به آن‌ها، متهمان دادستانی انقلاب اسلامی کرج از موقعیت بدتری نسبت به متهمان دادستانی تهران برخوردار می‌شدند. تعداد آن‌ها نسبت به متهمان تهران بسیار کمتر بود و رئیسی پیشتر به عنوان بازجو و دادستان انقلاب اسلامی کرج به همراه فاتح و مهدی نادری‌فرد بسیاری از آن‌ها را شخصاً می‌شناختند و همین شرایط را برای آن ها سخت‌تر می‌کرد. از بچه‌های کرج که نزد هیأت رفتند، تنها عده‌ای انگشت‌شمار از کشتار جان به در بردند.
اعدام کاوه نصاری یکی از زندانیان اهل کرج، یکی از تراژیک‌ترین صحنه‌های کشتار ۶۷ بود. کاوه از بیماری پیشرفته‌ صرع رنج می‌برد. کمتر هفته‌ای بود که او با حمله‌ شدید صرع مواجه نشود. غالباً سر و صورتش به خاطر اصابت به زمین در اثر بیهوشی ناشی از حمله صرع، زخمی بود و نیمی از دندان‌هایش در اثر فشار فک‌ها و سائیده شدن دندان‌‌ها روی هم از بین رفته بود.
او به ۵ سال زندان محکوم شده بود اما پس از پایان محکومیت، به وی ابلاغ شد که به ۱۰ سال زندان محکوم شده و حکم قبلی وی اشتباه بوده است.
کاوه در اثر تلاش‌های خانواده‌اش با گذاردن سند و وثیقه برای پیگیری وضعیت اسفناک جسمی‌اش به مرخصی می‌رود اما در اثر حمله صرع سرش با زمین برخورد کرده و به‌خاطر ضربه مغزی حافظه‌اش را به‌کلی از دست می‌‌دهد. او به‌هیچ‌وجه گذشته را به خاطر نمی‌آورد و در بازگشت به زندان دادیار به وی تفهیم کرده بود که او چه اعمالی را انجام داده و برای چه بایستی در زندان بماند! او حتی زندانیانی را که سابقاً با وی در یک بند بودند به خاطر نمی‌آورد.
یکی از پاهای کاوه به خاطر بیماری سیاتیک پیشرفته‌ای که داشت از کار افتاده بود. وی به هنگام راه رفتن دولا شده و با یک دست به پشت پایش می‌زد و آن را به جلو پرتاب می‌کرد و به این ترتیب لنگان لنگان و به سختی حرکت می‌کرد.
کاوه، در جریان کشتار ۶۷، نوشتن «انزجارنامه» را در برخورد با لشگری معاون امنیتی زندان که افراد را برای اعزام به دادگاه دسته‌بندی می‌کرد، پذیرفته بود و به همین خاطر مانند تعدادی دیگر وارد پروسه‌ی کشتار نشده بود. بعد‌ازظهر ۲۲ مرداد او را از بند صدا زدند و نزد هیئت بردند. اعضای هیأت وقتی با پذیرش شرایط‌شان از سوی وی روبرو شدند بهانه‌ای برای صدور حکم اعدام وی پیدا نکردند و برای همین او را به بند بازگرداندند. با این حال وی را دوباره صدا زده و به دادگاه بردند تا به زعم خودشان یکی از اسناد و آثار مهم جنایت علیه بشریت را از بین ببرند. در آن‌جا اعضای هیأت از وی که توان جسمی نداشت خواستند که برای کار به بند «جهاد زندان» برود که کاوه نپذیرفت و آن‌ها نیز حکم اعدامش را صادر کردند و به همین سادگی دستور دادند که جانش را بستانند.
کاوه وقتی به راهرو مرگ آمد، دچار حمله صرع شدیدی شد و پس از مدتی دست و پا زدن و بیهوشی مانند تکه گوشتی، بی‌حرکت کنار راهرو آرام گرفت. هنوز از کرختی و بی‌حالی پس از حمله شدید فارغ‌ نشده بود که نامش را برای اعدام صدا زدند. کاوه حتی قادر به نشستن نبود چه برسد به حرکت. ظفر جعفری‌افشار که او نیز از بچه‌های زندانی اهل کرج بود و خود نیز به اعدام محکوم شده بود با تلاش بسیاری او را قلمدوش کرد و دوتایی مظلومانه اما پرغرور به قتلگاه رفتند.
عبدالعلی شعبانزاده یکی دیگر از  متهمان کرج نیز سرنوشت غمبار و تراژیکی داشت. عبدالعلی در دوران سرکوب قزل‌حصار یک بار ۱۹ شبانه‌روز متوالی سرپا ایستاد! پس از آن وی دائم از پادرد و عوارض سرپا ایستادن رنج می‌برد. مدت‌ها دکتر زندان بدون آن که آزمایشی از وی به عمل آورد و یا عکسی از پای وی بیاندازد بیماری او را مفصلی تشخیص داده و مسکن تجویز می‌کرد. در سال ۶۶ عاقبت وی را در بیمارستان بقیه‌الله سپاه بستری کرده و پای او را به علت وجود تومور پیشرفته قطع کردند. اما جنایتکاران دست از سر او بر نمی‌داشتند. هنگامی که عبدالعلی در بیمارستان بستری بود یکی از عوامل دستگاه امنیتی تحت عنوان یکی از وابستگان مجاهدین (پیک) با وی تماس گرفته و برای خروج از کشور با او قول و قرار می‌گذارد. عبدالعلی پس از آزادی از زندان در اسفند ۶۶ کوشید به کمک فرد یاد شده همراه با تعدادی از زندانیان سیاسی آزاد شده و هواداران مجاهدین از کشور خارج شود. افراد یاد شده از جمله امیرمهران بی‌غم، حسن قهرمانی، خیرالله نیل‌غاز، ناصر رضوانی که در تور وزارت اطلاعات قرار داشتند، پس از رسیدن به سلماس همگی دستگیر و در جریان کشتار ۶۷ به جوخه‌ اعدام سپرده شدند. اگر اشتباه نکنم هم‌پرونده‌های عبدالعلی بین ۱۰ تا ۱۵ نفر بودند که غالباً بایستی اعدام شده باشند. علیرضا دهقانپور یکی از زندانیان کرجی که به خاطر کمک مالی به عبدالعلی تحت عنوان جمع‌ آوری کمک مالی در زندان برای مجاهدین زیر فشار قرار گرفته بود، می‌گفت یک بار در سلول انفرادی و زیر فشار، پای مصنوعی‌‌ای را به من دادند و گفتند پای عبدالعلی است.
ناصر منصوری را که فلج قطع نخاعی بود و در بهداری بستری بود، روی برانکارد توسط بیات مسئول بهداری به قتلگاه بردند.
رئیسی همچون دیگر اعضای «هیأت مرگ» و پاسداران حاضر در «راهروی مرگ» بعد از دارزدن یک دسته از زندانیان جشن گرفته و شیرینی و نان خامه‌ای می‌خوردند.
آن‌چه که اعضای «هیأت» از جمله رئیسی در دیدار با آیت‌الله منتظری مطرح کردند، سراسر دروغ و فریبکاری است. (قبلاً در  مقاله «گزارش کذب اعضای هیأت کشتار ۶۷ به آیت‌الله منتظری»  در مورد آن توضیح داده‌ام.)
در بحبوحه‌ کشتار زندانیان در زندان گوهردشت، از پشت چشم بندم که یک لنگ بود، رئیسی را دیدم که در اتاق روبروی «دادگاه» پشت میزی نشسته بود و با خشم و غضب اسکناس‌های خرد شده زندانیان را که روی میزش قرار داشت ریز ریز می‌کرد. زندانیان پس از ابلاغ حکم اعدام، پولی را که همراه خود داشتند پاره کرده بودند تا جانیان آن را به نفع خود مصادره نکنند.
او از روز ۲۰ مرداد به بعد که دیگر قتل عام زندانیان سیاسی از پرده بیرون افتاده بود و نیاز به نقش بازی کردن نمی‌دیدند، بارها به من و تعداد دیگری از زندانیان که همچنان در نوبت مرگ بودیم می‌گفت که بنا به فرمان امام تصمیم گرفته‌ایم در زندان‌ها را ببندیم و خودمان را از شر «زندانیان» خلاص کنیم. دیگر «نظام» نان خور اضافی نمی‌خواهد. با این حال پس از قتل‌عام زندانیان سیاسی، دل‌شان نیامد ما را که از قتل‌عام جان به در برده بودیم آزاد کنند و همچنان در زندان ماندیم. رئیسی از شهریور ۱۳۶۸ ارتقاء مقام یافته و دادستان انقلاب اسلامی مرکز شده بود.
بیرحمی‌ای که او در جریان کشتار ۶۷ از خود نشان داد باعث شد در زمستان ۱۳۶۷ در حالی که اشراقی دادستان انقلاب اسلامی مرکز بود خمینی، رئیسی را به همراه نیری مأمور رسیدگی به پرونده‌های شهرهای دیگر کرد. ۱۰( سال پیش در مقاله «احکام خمینی و خامنه‌ای به حسینعلی نیری رئیس هیئت قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷» راجع به احکام خمینی به این دو توضیح داده‌ام.)
برخلاف مرتضی اشراقی که گاه «ترمز» هیأت بود و نسبت به بقیه‌ اعضا در صدور فرمان اعدام احتیاط می‌کرد، رئیسی در هیچ‌یک از موارد نشنیدم که «احتیاطی» به خرج دهد. به همین دلیل بود که پس از پایان کشتار رئیسی ارتقای مقام یافت و اشراقی با تنزل رتبه مواجه شد.

در شناخت تئوری امامت و تضاد پایه ای ان با آزادی و دموکراسی در نگاه اسماع...

نقد ادیان: دین اسلام(نظرکلی به هشت جنبه اسلام) بخش پنجم: نقداسلام درموقع...

دکتر ملکی؛ گمان نمی کنم که آقای خامنه ای حالی برای سیلی زدن به کاندیداها...

Arming The Kurds - A Dangerous Idea