۱۳۹۵ آبان ۱۹, چهارشنبه

تیرخلاص‌زنی» که در ویلای شخصی‌اش بیلیارد بازی می‌کند ایرج مصداقی

تیرخلاص‌زنی» که در ویلای شخصی‌اش بیلیارد بازی می‌کند
ایرج مصداقی

سید عباس ابطحی در ویلایش بین «متل‌قو» و «عباس آباد»
سیدعباس ابطحی متولد محله‌ی اوین- درکه است که در گذشته مانند تمامی روستاهای شمیرانات از بافتی سنتی و مذهبی برخوردار بود. طایفه‌ی ابطحی به همراه طایفه‌های اعرابی، مسعودیان، میرشریفی، اوینی، شعیبی، فکری، میر رحیمی و بذر افشان از جمله خانواده‌های قدیمی و سنتی اوین و درکه هستند. پاسگاه انتظامی درکه نیز به نام «شهید ابطحی»‌ است که قاعدتاً بایستی از همین طایفه باشد. درکه پس از سال ۶۰ موقعیت ویژه‌ای یافت چرا که دادستانی انقلاب مستقر در اوین به دلایل امنیتی به زور خانه‌های اطراف زندان اوین را خریداری کرد و به افراد مورد اعتماد خود سپرد. 
سیدعباس پیش از آن که پاسدار اوین شود راننده‌ی کرایه‌ی خط اوین – درکه به تجریش بود. ظاهراً وی از کمیته‌ی محل به زندان اوین راه یافته بود و پس از طی کلیه‌ی مراحل و نشان دادن سرسپردگی خود به جنایتکاران پله‌های ترقی در اوین را طی کرده و از مقربان لاجوردی شد. او پس از کشته شدن مجتبی محراب بیگی و جلیل بنده دو محافظ اصلی لاجوردی و مسئولان جوخه‌ی اعدام به همراه اصغر دولابی و بیژن ترکه و قاسم از گروه ضربت اوین به جمع محافظین لاجوردی و نزدیکان او پیوست.
ادامه مطلب...

وزیر رفاه: ملک ۴٠٠‌ میلیارد‌تومانی را ٣٠ میلیارد فروختند 
  شفافیت اولین مسئله ماست. همه باید در جریان مناقصه‌ها و مزایده‌های ما باشند. بزرگ‌ترین فساد ما در بحث فروش ملک‌ها بوده است.

ملکی در خیابان فرشته متعلق به صندوق بازنشستگی را ٣٠‌ میلیارد تومان فروخته‌اند، درحالی‌که ۴٠٠‌ میلیارد تومان ارزش داشته است. ٣٣ شرکت بورسی متعلق به صندوق‌ها هستند و ٧٠ درصد سرمایه صندوق‌ها در بورس است. ٩ سال حسابرسی در صندوق‌ها انجام شده بود؛ اما خوشبختانه امروز در همه صندوق‌ها حسابرسی‌ها تا سال ٩٣ انجام شده و به سال ٩۴ وارد شده است. همه انتصابات باید اعلام شود، باید در صندوق‌ها نخبه‌پروری شود، صندوق‌ها جای گروه‌های سیاسی نیست.

 
محمد نهاوندیان، رئیس دفتر رئیس‌جمهوری، با تأکید بر اینکه موضوع بیمه‌های اجتماعی یکی از مبرم‌ترین مسائل اقتصادی، اجتماعی و امنیت ملی کشور است، گفت: فاصله عمیقی میان نظر کارشناسان اقتصاد، بیمه و تأمین اجتماعی و حساسیت و دقت‌نظر آنان درباره جدیت مسائل مربوط به بیمه‌های اجتماعی با نظر مدیران و عامه سیاست‌گذاران و اهل قلم در مسائل اقتصادی و عمومی وجود دارد و با توجه به این نظرات درمی‌یابیم میزان توجه عمومی نسبت به این حوزه، کمتر از آن چیزی است که باید وجود داشته باشد.


 
به گفته وی، به‌ دلیل کم‌توجهی‌های گذشته، تکیه صندوق‌ها به‌طور مرتب به بودجه دولت افزایش یافته و از ٣۶ درصد در سال ٨٧ به ۵٨ درصد در سال ٩۵ رسیده است که این روند سالم نیست و باید کاری کنیم تا صندوق‌ها بتوانند با کفایت تدبیر کرده و به توجیه اقتصادی لازم خود بازگردند. حقوق مستمری و هزینه درمان پرداختی صندوق‌های بازنشستگی و بیمه سلامت کشور در سال ٩۴، حدود ١٢٠‌هزار‌ میلیارد تومان و تقریبا معادل ۴٠‌میلیارد دلار بوده؛ درحالی‌که کل درآمد ارزی کشور از محل فروش نفت، ٢٧‌میلیارد دلار بوده است. این آمار نشان از بزرگی این بخش مهم در کشور دارد و ایجاب می‌کند تا در سیاست‌گذاری‌های کلان در مجلس و دولت به‌طور مستمر توجه عمومی ما به تأمین اجتماعی جلب شود و زمانی که هزینه‌ها را افزایش می‌دهیم، دقت کنیم منبع تأمین آنها از کجا است.


  نوامبر ٢٠١٦
بین المللی شدن جنگ های خاورنزدیک
قمار همه یا هیچ روسیه در حلب
Jacques LEVESQUE

جنگ های ویرانگر درعراق و سوریه، هرروز بیشتر قدرت های خارجی را درگیر می کند. جنگی که در موصل درگرفته ایالات متحده را نگران نموده و ناگزیر می سازد که رقابت های منطقه ای به ویژه بین ترکیه، ایران و عربستان سعودی را در نظر گیرد . ازسوی دیگر، بازپس گیری خونین حلب می تواند تحرک دیپلوماتیکی را که درپی مداخله مستقیم روسیه درکنار رژیم سوریه پدید آمده بود ازبین ببرد.

 
نويسنده

Jacques LEVESQUE
ژاک لوسک استاد علوم سياسي و حقوق، دانشگاه کبک مونترال، نويسندهي آثاري چون
١٩٨٩,la fin d’un empire,L’URSS et lalibération de l’Europe de l’Est, Presses de Sciences Po, Paris, ١٩٩٥.



آخرين مقالات اين نويسنده:

روسيه به صحنه بين المللي بازمي گردد

والس نا هماهنگ بين مسکو و تهران

روسيه، در جستجوي ريشه هاي اسلامي اش



برگردان:
Shahbaz NAKHAEI شهباز نخعي
نخستین هدف نظامی روسیه در سوریه، که در سپتامبر ٢٠١٥ آغاز شد، به آسانی به دست آمد. این هدف جلوگیری از شکست نظامی رژیم سوریه بود که در آن زمان از ماه ها پیش بخش هایی از کشور را ازدست می داد (١). همچنین، به کارگیری نیروی هوایی روسیه تعیین منطقه پرواز ممنوع در قلمرو روسیه را برای ایالات متحده ناممکن ساخت. پیشتر درسال ٢٠١٣، دیپلوماسی روسیه مداخله احتمالی غرب علیه رژیم بشار اسد را مختل کرد و توانست با کنترل سلاح های شیمیایی جلوی آن را بگیرد (٢).
هدف های اعلام شده توسط آقای ولادیمیر پوتین در سخنرانی سازمان ملل متحد در ٢٨ سپتامبر ٢٠١٥ بلندپروازانه تر از اینها بود. این هدف ها که چالشی در برابر ایالات متحده و متحدان غربی آن بود، می خواست آنها را در موضع دفاعی قراردهد. ولی زمان انتخاب شده تعیین کننده بود زیرا سیل پناهندگان سوری هرچه شدیدتر به سوی اروپا روان شده بود و سوء قصدهای سازماندهی شده از سوریه توسط «سازمان حکومت اسلامی» (داعش) در بیشترین حد بود.
آقای پوتین چنین تبلیغ می کرد که تنها نیروهای رژیم بشار اسد و کردها «شجاعانه با تروریسم مبارزه می کردند» و اقدام روسیه از آنجا که به درخواست دولت سوریه انجام شده بود، به خلاف بمباران های غرب، در چهارچوب حقوق بین الملل قرارداشت. فزون براین، او یادآوری می کرد که ممنوعیت پرواز اجرا شده در لیبی و حمایت از شورشیان نه فقط به حذف رژیم معمر قذافی منجر شده بود، بلکه همه دستگاه حکومتی را نیز ازبین برده و زمینه مساعدی برای رشد داعش فراهم ساخته بود.
او استدلال می کرد که با توجه به اهمیت راهبردی سوریه، اثرات شکست نظامی رژیم آن می توانست دهها برابر بیش از لیبی باشد. او توجه را به ائتلاف بزرگی جلب می کرد که درسال ١٩٤١ اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحده آمریکا و انگلستان را برای رودررویی با قدرت هیتلر به هم پیوند داد و خواستار اتحادی مشابه برای جنگ علیه خطر داعش می شد که می کوشید «بردنیای اسلام سلطه یابد» و تاکید می کرد که اعضای آنچه که «اپوزیسیون میانه روی سوریه» نامیده و توسط غرب حمایت می شود، نیز در ردیف تندروها قراردارد.
به رغم مسئولیت رژیم سوریه در ترازنامه سنگین درگیری، همه این حرف ها می خواست به مخاطبان غربی بگوید که بین دو بد باید آن را که کمتر بد است برگزید. آقای پوتین به غربی ها پیشنهاد می کرد که همراه با او از ایده برقراری یک آتش بس بین همه نیروهای درحال نبرد در سوریه، به استثنای داعش پشتیبانی نموده و به موازات آن با هم بکوشند راه حلی سیاسی بیابند.
رهبران غربی از دیرباز ازاین فکر حمایت می کردند که کناره گیری بشار اسد پیش شرط یافتن راه حل برای درگیری است. خانم آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان نخستین کسی بود که در ٢٣ سپتامبر ٢٠١٥ این فکر را کنار گذاشت و تاکید کرد که «باید با کنشگران متعددی گفتگو کرد و این شامل بشار اسد نیز می شود (٣)». خیلی زود دیوید کامرون نخست وزیر بریتانیا هم با او همراه شد و سرانجام باراک اوباما نیز به آنها پیوست. اما، تا زمان انجام سوء قصدهای ١٣ نوامبر ٢٠١٥ در پاریس زمان لازم بود تا آقای لوران فابیوس، وزیر امورخارجه فرانسه هم از پیش شرط خود دست بردارد: «لازمه حفظ اتحاد سوریه گذار سیاسی است. این به معنای آن نیست که بشار اسد باید پیش از این گذار کنار رود، بلکه به معنای آن است که در این مورد باید برای آینده اطمینان یافت (٤)».
این درحالی بود که از آغاز، در واشنگتن و جاهای دیگر تاکید می شد که نیروهای هوایی روس بیش از آن که نیروهای داعش را بمباران کنند، بدون رعایت احتیاط درمورد غیرنظامیان، به نیروهای دیگر حمله می کردند. نخستین هدف مسکوتقویت موضع رژیم سوریه بود که بیش از داعش توسط نیروهای دیگر مورد تهدید قرارمی گرفت. با این حال می شد پنداشت که هدف ازاین کار این بوده که رژیم سوریه در مذاکرات آینده در وضعیت بهتری قرارگیرد.
روسیه برای اطمینان دادن به شرکای غربی خود و متحدان آنها در ١٨ دسامبر به یک قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل پیوست که توسط ایالات متحده پیشنهاد شده بود و خواهان راه حلی سیاسی و «تشکیل یک دولت گذار با قدرت کامل» بود. بر این پایه ها بود که همکاری دشوار، اگر نه غیر ممکن، بین المللی توانست تحقق یابد و این قطعنامه طبعا با عدم استقبال دولت بشار اسد روبرو شد. روسیه با تاکید بر هماهنگی بین المللی می پذیرفت که کمک نظامی ای که به سوریه می کند برای این که این کشور بتواند کنترل سراسر سوریه را بازپس گیرد، از جمله مناطقی که دردست شورشیان مورد حمایت غرب است، کفایت نمی کند.
ائتلاف بزرگ پیشنهادی مسکو به صورت آرزویی تحقق نیافته باقی ماند. در واقع، می باید از دو ائتلاف صحبت کرد که در چهارچوب «گفتگوهای وین» با هم دیدار کردند و سرگئی لاوروف، وزیر امورخارجه روسیه و جان کری وزیرامورخارجه آمریکا در نیمه ماه نوامبر ٢٠١٥ آنها را نمایندگی می کردند. ائتلاف به رهبری روسیه شامل ایران (با نیروهای میدانی و نیروهای حزب الله لبنان) و نیروهای عرا قی است که به ائتلاف دوم نیز تعلق دارند. ائتلاف دوم که بسیار گسترده تر است و حدود ٥٠ حکومت را در بر می گیرد، خیلی ناهمگون تر و حکومت هایی خیلی خودسر درمورد روند کار را شامل می شود . از جمله آنها می توان از ترکیه و عربستان سعودی نام برد.
برای عربستان سعودی، درسوریه و جاهای دیگر، خطر اصلی همچنان ایران است که نیروی قدس آن درکنار نظامیان سوری می جنگد. ترکیه هم نگران سربرآوردن کردستان سوریه است که به طور غیر رسمی استقلال یافته است. ترکیه در ماه اوت ٢٠١٦ درمرزهای جنوبی خود دست به عملیاتی برای جلوگیری از به هم پیوستن مناطق کرد نشین زده است.
با این حال جستجوی یک راه حل سیاسی، نه فقط در عرصه بین المللی، بلکه در سطح منطقه ای نیز پیگیری شد. زیر فشار مشترک مسکو و واشنگتن، همایشی شامل همه طرف های درگیر درنبرد (به استثنای داعش و جبهه النصره وابسته به القاعده) در ژنو توسط یک نماینده ویژه شورای امنیت سازمان ملل برگذار شد. این نماینده ویژه به طور جداگانه بارها با طرف های درگیری نه تنها درباره آتش بس، بلکه شرایط دستیابی گام به گام برای پایان دادن به درگیری گفتگو کرد اما موفقیت بزرگی به دست نیاورد.
همکاری بین واشنگتن و مسکو هم در مقابل بحران ناشی از ساقط شدن یک هواپیمای روسی توسط نیروهای ترکیه در ٢٤ نوامبر ٢٠١٥ دوام آورد و هم در مقابل کوشش بی حاصل رجب طیب اردوغان ، رئیس جمهوری ترکیه، برای یاری طلبیدن از سازمان پیمان اتلانتیک شمالی (ناتو). سپس، در ١٤ مارس ٢٠١٦، دربرابر شگفت زدگی همگانی، آقای پوتین عقب نشینی تدریجی نیروهای روس را اعلام کرد که به شکلی قابل توجه آغاز شد. این پیامی خطاب به بشار اسد بود. به مدد حمایت نظامی روسیه، رئیس جمهوری سوریه توانسته بود کمی از قلمرو ازدست داده را بازپس گیرد، و می خواست ازاین مزیت حداکثر استفاده را نموده و دومین شهر کشور یعنی حلب را به دستاویز تخطی از آتش بسی که در ٢٧ فوریه به زحمت بین نمایندگان ایالات متحده و روسیه برقرارشده بود به طور کامل بازپس گیرد.
آشکارا، مسکو به دشواری متحد سوری خود را کنترل می کرد. بشار اسد به خوبی می داند که سوریه تنها نقطه جای پا سفت کردن روسیه در خاور نزدیک است و می کوشد در آنجا نفوذی قابل ملاحظه به دست آورد. آقای پوتین بدون آن که آشکارا حمایت خود را از متحدش سلب کند، می خواست نشان دهد که تنها اوست که شرایط مداخله روسیه را تعیین می کند. بازپس گیری حلب [درمجموع] کنترل منطقه ای را به رژیم سوریه می دهد که ٧٠ درصد جمعیت کشور در آن سکونت دارند و به بشار اسد امکان می دهد که قاطعانه بر موضع خود درمورد قطع مذاکرات با اپوزیسیون تاکید کند. اما این امر رخ نداد و آتش بس ناپایدار جدیدی برقرار شد. آقای پوتین، با گزینش فاصله گرفتن از بشار اسد، نمی خواست هدف اصلی خود در سوریه را به خطر اندازد. هدف این بود که نشان داده شود که روسیه برای ایالات متحده واروپا شریکی نیرومند، اگرچه کم توان تر از آنها اما از این پس تعیین کننده است؛ و زین پس مسایل بزرگ بین المللی را نمی توان جز با مصالحه و درنظرگرفتن منافع روسیه حل کرد.
همکاری بین روسیه و ایالات متحده بازهم به مدت چند ماه درجریان آتش بسی که مرتب توسط این یا آن طرف از آن تخطی می شد تداوم یافت. درپایان ژوئن ٢٠١٦، اعلام شد که آقای اوباما اجازه عرضه پیشنهادی را به روسیه داده است: انجام عملیات نظامی مشترک نه فقط علیه داعش، بلکه همچنین علیه جبهه النصره، به شرط این که مسکوتوافق سوریه را برای توقف حمله به دیگر تشکل های مقاومت مسلحانه، که توسط عربستان سعودی، شیخ نشین های خلیج [فارس] و ترکیه (٥) حمایت می شوند جلب کند.
این پیشنهاد، که آقای جان کری نیز آن را پیگیری کرد، مخالفتی شدید در دستگاه مدیریتی آمریکا، به ویژه آقای اشتون کارتر برانگیخت. نظر وزیر دفاع این بود که این پیشنهاد تا حدی زیاد به نفع روسیه و سوریه است. چرا که جبهه النصره که با فاصله زیاد از دیگر گروه ها، مهم ترین نیروی اپوزیسیون است را هدف حمله قرار می دهد و سی گروه دیگر اهمیت چندانی ندارند.
ازسوی دیگر، اشتون کارتر با مشارکت با روسیه در اطلاعات نظامی مخالف بود. او در همه جا مسکو را دشمن اصلی ایالات متحده معرفی می کرد، کاری که آقایان اوباما و کری از آن پرهیز می کردند. بنابر خبرهای درز کرده منتشرشده توسط واشنگتن پست (٦) وزیردفاع، نه چندان نادرست، تاکید می کرد که آقای پوتین در سوریه به ویژه در صدد «شکستن انزوای ناشی از مداخله خود در اوکراین است». در پاسخ به این کار روسیه، پنتاگون از زمان پایان جنگ سرد درپی تقویت بی سابقه «ناتو» بوده و می خواهد در لهستان و جمهوری های بالت نیروی جدیدی شامل چهارهزار تن (٧) مستقر سازد. این اختلاف نظرهای داخلی و ابهام های ناشی ازآن کار واشنگتن را دشوارتر ساخت.
درحالی که نیروهای دولتی به طور مداوم از ٤ سپتامبر شرق حلب را محاصره کرده بودند، آقای پوتین نیز شرایط خود را برای پذیرش پیشنهاد آقای اوباما مطرح می کرد. او خواهان این بود که نیروهای رزمی تحت حمایت واشنگتن که با نیروهای جبهه النصره (که در ژوئیه ٢٠١٦ نام خود را به فتح الشام تغییر داد) همکاری داشتند، برای در امان ماندن از حملات روسیه به طور واقعی صحنه را ترک کنند.
خلاصه، شرکای روسی و آمریکایی متقابلا برای هم شرایطی می گذاشتند که هیچ یک قادر به تامین آنها نبودند. این امر موجب شکنندگی توافق های مقطعی ای شد که آتش بس سپتامبر ٢٠١٦ بر مبنای آنها قرارداشت و نقض آن به وضعیت کنونی انجامید.
اگرنه اکثریت، بسیاری از نیروهای ثالث نمی خواهند یا نمی توانند از النصره که در همه جای مناطق شورشی حضور دارد فاصله بگیرند. اولویت آنها شکست رژیم اسد است. به علاوه، این جبهه می تواند بلافاصله رودرروی آنها قرارگیرد. به رغم همه چیز، ایالات متحده کوشیده آنها را به فاصله گرفتن وا دارد. در ماه اوت ٢٠١٦، بنابر نظر نماینده نیویورک تایمز (٨)، نمایندگان این نیروها از این شکایت داشتند که از میزان انبوه سلاح های عرضه شده ایالات متحده ازطریق عربستان سعودی (که بخشی از آن به دست النصره می رسید یا به آن فروخته می شد) کاسته شده است. آقای کری سرزنش شد که در یک گفتگو اعتراف کرده بود که دوتا از این سازمان ها «گروه های زیر مجموعه» جبهه النصره (٩) بوده اند.
مفهوم و شرایط آتش بس برقرارشده در ١٣ سپتامبر، که آقایان لاوروف و کری درباره آن گفتگو کرده بودند چنان ناپایدار و مبهم بود که هر ٤٨ ساعت یک بار باید درآن تجدیدنظر می شد و متن آنها حتی منتشرهم نشد. در چنین وضعیتی، جای تعجب است که چنین آتش بسی بتواند بیش از چند روز دوام بیاورد . ازاین هم تعجب برانگیزتر، این که این آتش بس براثر حمله آمریکا علیه نیروهای سوریه نقض شد که در ١٧ سپتامبر موجب کشته شدن بیش از ٦٠ تن شد. بدیهی است که بشار اسد زیربار باور کردن این که، به تاکید واشنگتن، این امر ناشی از یک اشتباه بوده نرفت و از آن برای حمله های همه جانبه به مخالفان و سعی در بازپس گیری کامل حلب استفاده کرد. چند ساعت پس از پایان آتش بس، یک محموله انسان دوستانه سازمان ملل درغرب حلب بمباران شد. واشنگتن مسکو و متحد سوری آن را «مسئول مستقیم» این حمله دانست که درجریان آن حدود ٢٠ تن کشته شدند.
روسیه با پشتیبانی بی قیدوشرط از بشار اسد، درحالی که تشدید بمباران ها فاجعه انسانی را وخیم تر می کند، درخطر انزوا قرارگرفته است. مسکو ناگزیر شد در ٨ اکتبر از حق وتوی خود در شورای امنیت سازمان ملل استفاده کند تا بتواند راه را بر تصویب قطعنامه فرانسه که خواهان توقف درگیری ها بود سد نماید. تنها ونزوئلا در دادن رای منفی به این قطعنامه روسیه را همراهی کرد درحالی که چین رای ممتنع داد. آقای پوتین درصدد است از پایان دوره ریاست جمهوری آقای اوباما بهره برده و متحدان خود را پیش از یافتن یک راه حل سیاسی درموضع قدرت قراردهد. اما، راهی برای ازسرگیری گفتگوها نمی یابد، اعتبار روسیه و آینده روابطش با ایالات متحده و اروپا درگرو این مسئله قرارگرفته است.
١- مقاله « قمار روسیه درسوریه» ، لوموند دیپلماتیک نوامبر ٢٠١٥ http://ir.mondediplo.com/article241...
٢- مقاله « روسیه به صحنه بین المللی باز می گردد»، لوموند دیپلماتیک نوامبر ٢٠١٣ http://ir.mondediplo.com/article204...
٣- Agence France-Presse, 24 septembre 2015. ٤- Entretien dans Le Progrès, Lyon, 5 décembre 2015.
٥- Josh Rogin, « Barack Obama plans new military alliance with Russia in Syria », The Independent, Londres, 30 juin 2016.
٦- Gareth Porter, « A new fight over Syria war strategy », Consortiumnews.com, 8 juillet 2016.
٧- مقاله « سناریوی واشنگتن برای یک درگیری بزرگ»، لوموند دیپلماتیک سپتامبر ٢٠١٦ http://ir.mondediplo.com/article260...
٨- Mark Mazzetti, Anne Barnard et Eric Schmitt, « Military success in Syria gives Putin upper hand in US proxy war », The New York Times, 6 août 2016.
٩- Josh Rogin, « Kerry touts the Russian line on Syrian rebel groups », The Washington Post, 12 juillet 2016.
مطلب ضمیمه نقشه
از زمان دخالت هوایی ائتلاف عربی- غربی درماه اوت ٢٠١٤، «سازمان حکومت اسلامی» (داعش) مناطقی را به ویژه به نفع کردهای سوریه و نیروهای دولتی عراق ازدست داد. پس از مداخله روسیه در سپتامبر ٢٠١٥، نیروهای بشار اسد ابتدا دست از عقب نشینی برداشتند و سپس به ویژه در حلب به حمله علیه اپوزیسیون مسلح پرداختند. در سوریه، جستجوی یک نتیجه سیاسی با دشواری تعدد نیروهایی گاه نامتجانس روبرو است: ارتش وفادار به بشار اسد؛ کردها و متحدان عرب آنها؛ گروه های مسلح شورشی ارتش آزاد سوریه که غالبا با جهادگرهای کم و بیش نزدیک به القاعده درهم تنیده شده اند و داعش.
داعش در عراق و سوریه پیکارگرانی را که از همه قاره ها می آیند می پذیرد و این درحالی است که دخالت نیروهای خارجی بیش از پیش تشدید شده است. نقشه بالا بر تنوع حمایت های بین المللی نور می تاباند و نه بر اپوزیسیون( بعنوان مثال حمایت ترکیه از کردهای سوریه) . این نقشه در عین حال نشان دهنده تشدید فعالیت نظامی، تناقض حمایت های مشترک (مثل ایران و ایالات متحده در عراق) و ابهام درمواضع بعضی از کشورها(مثل کشورهای خلیج فارس) است. در پشت حمایت کشورهای خلیج از اپوزیسیون سوریه شک حمایت غیر مستفیم ، و حتی مستقیم از جهادگرهای رادیکال و حتی داعش وجود دارد. آنچنان که در یک ایمیل هیلاری کلینتون به تاریخ اوت ٢٠١٤ به آن اشاره شده است.

 


  اکتبر ٢٠١٦
انتخاب کنندگان آمریکایی، بدون قطب نما
ایالات متحده درمعرض وسوسه خطرپذیری
Serge HALIMI

آیا نامزدی مانند خانم هیلاری کلینتون که از تجربه و داشتن همکاران کارآمد برخوردار است، می تواند توسط شخصی خشن و جدال برانگیز، حتی در تشکل سیاسی خود، مانند آقای دونالد ترامپ ازمیدان به در شود؟ با آن که چنین احتمالی زیاد نیست، وقوع آن به رای بخش فراموش شده ای از آمریکا بستگی دارد و به کلی منتفی نیست.

 
نويسنده

Serge HALIMI
دبیر هيئت تحريريه لوموند ديپلوما تيک









سیستم دستکاری شده است(THE SYSTEM is rigged). همه می دانستند که در ایالات متحده، نامزدی که درسطح ملی بیشترین رای را بیاورد الزاما رئیس جمهوری نخواهد شد؛ که کارزار تبلیغات انتخاباتی سه چهارم ایالت ها که در آنها نتیجه رای گیری ازپیش معلوم است را دربر نمی گیرد؛ که نزدیک به ٦ میلیون شهروند دارای محکومیت کیفری حق رای ندارند؛ که ١١ درصد از رای دهندگان بالقوه مدارک هویتی لازم برای دادن رای ندارند؛ که شیوه رای گیری به دو حزب اصلی مسلط امتیازاتی زیاده ازحد می دهد. این نیز پوشیده نیست که پول، رسانه ها، لابی گری و تقطیع حوزه های رای روند نمایندگی دموکراتیک کشور را مخدوش کرده است (١).
با این حال، این بار مسئله برسرچیز دیگری نیز هست. احساسی از شکاف و گسست که بر فضای هواداری از نامزدها سایه گسترده است. خشمی که در هنگام مرحله مقدماتی حزب دمکرات توسط ١٢ میلیون رای دهندگان در حمایت از سناتور دموکرات برنی ساندرز ابراز شد و نیز ٣.١٣ میلیون رای هواداران میلیاردر جمهوری خواه دونالد ترامپ که به پیروزی وی منجر شد. بنابر ارزیابی آنها، سیستم «دستکاری شده» است، زیرا حاکمان جمهوری خواه و دموکرات جنگ هایی را در خاور نزدیک به راه انداخته اند که بدون آن که پیروزی دربرداشته باشد، ایالات متحده را فقیر کرده است. «دستکاری شده» است زیرا اکثریت مردم همچنان هزینه عواقب بحرانی اقتصادی را می پردازند، درحالی که به عکس، برای کسانی که این جنگ ها را ایجاد کرده اند هیچ هزینه ای نداشته است. «دستکاری شده» چون رئیس جمهوری باراک اوباما امیدهای گسترده ای که در کارزار انتخاباتی سال ٢٠٠٨ خود برای تغییر برانگیخته بود را مبدل به یأس کرده است. «دستکاری شده» زیرا رای دهندگان جمهوری خواه هم دیده اند که بسیج آنها برای دردست گرفتن کنترل دو مجلس کنگره، نخست درسال ٢٠١٠ و سپس درسال ٢٠١٤، دستاوردی برایشان نداشته است. سیستم «دستکاری شده» چون در واشنگتن هیچ تغییری رخ نمی دهد. آمریکایی ها براین باورند که دارودسته ای که آنها را خوار می شمارد، دستشان را از تملک برکشورشان کوتاه کرده، نابرابری ها ژرف تر می شود و طبقه متوسط بیمناک است.
این درحالی است که پیش از این همه چیز خوب آغاز شده بود. درسوی حزب دموکرات، راهپیمائی نمایش سلامت خانم هیلاری کلینتون برای نمایندگی ریاست جمهوری از سوی این حزب که حالت میراث خاندانی یافته و آقای اوباما قویا ازآن حمایت کرده، به جنگی تمام عیار علیه یک چالشگر هفتاد ساله بدل شد. این فرد، درعین شگفت زدگی عمومی، توانست میلیون ها رای دهنده جوان، روستایی و کارگر را گرد محور گفتمانی ضد سرمایه داری بسیج کند. برای ساندرز تامین پول مانعی غیرقابل غلبه نبود زیرا او به برکت پول های کوچک میلیون ها کمک کننده توانست مبالغی هنگفت جمع آوری نماید.
به این ترتیب یکی از «دستکاری های» اصلی در سیاست آمریکا، که بیش از شیوه های دیگر نیز مورد نفرت بود، خنثی شد (٢). دستاوردی چنان نویدبخش که آقای ترامپ هم درکارزار مرحله مقدماتی خود رقمی به مراتب کمتر از رقبای جمهوری خواهی که آنها را شکست داد هزینه کرد.
«فریاد خشم برسر دولت» ویژگی اغلب کارزارهای انتخاباتی پیشین بود. امروز، حتی رای دهندگان محافظه کار خواستار این هستند که دولت در زندگی اقتصادی دخالت بیشتری داشته باشد. تکرار مکرر شعارهای کاهش هزینه های اجتماعی، «اصلاح» مقررات بازنشستگی، قطع کمک به بیکاران نیز جزء برنامه آقای ترامپ است.درمورد مبادله آزاد، که موضوع مرکزی کارزار انتخاباتی است، او می خواهد که توافق نامه های امضاء شده توسط پیشینیان خود، اعم از جمهوری خواه یا دموکرات را پاره کند و برای موسسات آمریکایی که مرکز فعالیت های خود را به خارج از آمریکا انتقال داده اند حقوق گمرکی وضع کند.
ازسوی دیگر، او و رقیبش براین نکته توافق دارند که دولت باید منابع مالی لازم برای بازسازی پرهزینه زیرساخت های حمل و نقل کشور را تامین نماید (٣). خلاصه، توافق همگانی درمورد جهانی گری و نئولیبرالیسم دود شده و به هوا رفته است. موسسات بزرگ آمریکایی، با حرص و آز و بی اخلاقی خود ایده وجود ارتباط الزامی بین رونق کار خود و رفاه کشور را تخریب کرده اند (٤).
با آن که خانم کلینتون وعده داده که ماموریت هایی مهم به همسر خود، که ٢٥ سال پیش معمار گردش به راست حزب دموکرات بود، واگذار کند، حزب آنها دیگر چیزی که هردو در زمان سکونت در کاخ سفید ساختند نیست. رای دهندگان آنها بیشتر به چپ گرایش دارند و کمتر با مصالحه یا تسلیم موافق هستند: مفهوم «سوسیالیسم» دیگر هراس انگیز نیست... و در چهار مورد مشخص حرکت سریع محافظه کاران «دموکرات نو» در دوران سال های دهه ١٩٩٠ – توافق نامه های مبادله آزاد، افزایش شمار زندانیان، مقررات زدایی مالی و تعدیل حقوق ها -، خانم کلینتون ناگزیر است امتیازاتی به هواداران آقای ساندرز بدهد.
رجز خوانی های آقای ترامپ علیه مهاجرت مکزیکی ها و اسلام، تبعیض جنسیت گرائی او و کارهای عجیب و غریب نژاد پرستانه اش چنان انزجاری بر می انگیزد که گاه مانع از آن می شود که به بقیه چیزها توجه شود. با این حال، آقای ترامپ در همه زمینه های هزینه های اجتماعی، سیاست بازرگانی، حقوق همجنس گرایان، اتحادهای بین المللی یا تعهدات نظامی در خارج از آمریکا، با چنان تاکیدی « قوانین» حزب خود را رد و نفی کرده که به سختی می توان تصور کرد که رهبران جمهوری خواه درهمه این موارد بتوانند با او به توافق برسند.
مگر آن که آنها بخواهند به طور قطع پایگاه «خود» را ازدست بدهند. این امر قبلا پیش آمده و رای دهندگان خشم شدید خود را با رای دادن در مرحله مقدماتی به نامزدی کم شناخته شده، که به رهبران حزب خود نیز حمله می کرد نشان دادند. درواقع، نظر آقای ترامپ این است که: «سیاستمداران ما، با شدت و حدت از جهانی گری حمایت کرده اند. این امر موجب افزایش ثروت نخبگان مالی ای شد که به کارزارهای انتخاباتی ایشان کمک می کردند. اما میلیون ها کارگر آمریکایی نصیبی جز بینوایی و ناراحتی نداشتند». شنیدن این حرف ها از زبان میلیاردری که وقت خود را بین پنت هاوس منهتن و هواپیمای خصوصی خود می گذراند خالی از لطف نیست .بویژه از آنرو که به صورتی موجز بیان شده است.

«گوناگونی» برای طبقات تحصیل کرده

همه اینها می تواند این فکر را پیش آورد که... سیستم «دستکاری شده» نیست و که؛ چنان که فرانسیس فوکویاما اخیرا در مقاله ای در نشریه «فارین افیرز» اعلام کرده، دموکراسی آمریکایی کارآمد است زیرا پاسخگوی خشم مردم است، اعتماد به نفس خاندان کلینتون را ازبین می برد، بزرگان جمهوری خواه را تحقیر می کند، مسئله نابرابری ها را در مرکز انتخابات قرار می دهد (٥) و شاید ناقوس یک شیادی سیاسی را نیز به صدا درآورد.
درطول سال ها، حزب دموکرات به صورت ابزار طبقات متوسط و بالای تحصیل کره درآمده است. این حزب، با به نمایش گذاردن نمادهای «گوناگونی» خود دستکم اکثریت بالایی از آرای سیاهان و اسپانیایی تبارها را به دست آورده و با تکیه بر سندیکاها یک پایگاه انتخاباتی کارگری را حفظ کرده است. با این حال، نگاه حزب به پیشرفت دیگر برابری جویانه نیست. گاه فردگرا و پدرسالار (توصیه به انجام تلاش بیشتر) و گاه شایسته سالار (توصیه به انجام تحصیلات بیشتر) است. هیچ چشم اندازی به آمریکای در «حاشیه» قرار گرفته که از ساحل های رفاه کلانشهرهای جهانی و جریان ثروت های وال استریت و سیلیکون ولی به دور است ارایه نمی کند و ناظر ازبین رفتن شغل های صنعتی ای است که استخوان بندی طبقه متوسط تحصیل کرده نسبتا مطمئن به آینده را تشکیل می دهد.
پیش از ترامپ هم حزب جمهوری خواه چندان چیزی برای عرضه به «خرده سفیدپوستان» فقیر نداشت. درواقع، هدف اصلی آن کاهش مالیات محافل بازرگانی و ایجاد امکان صادرات و سرمایه گذاری در خارج برای آنها بود. با این حال، در صحبت از میهن، مذهب و اخلاق با کارگران و زحمتکشان سفیدپوست و زیاده روی در آزار آمریکایی اصیل توسط اقلیت هایی که روشنفکران به آنها یاری می رسانند، محافظه کاران درازمدتی است که اطمینان یافته اند که می توان از قربانیان سیاست های اقتصادی و بازرگانی شان به عنوان گوشت دم توپ انتخاباتی استفاده کرد (٦).
محبوبیت آقای ترامپ درمیان ایشان دلایل دیگری نیز دارد. بساز-بفروش نیویورکی در وهله اول نه از انجیل و حمل اسلحه، بلکه از حمایت از صنایع و لغو توافق های بازرگانی سخن می گوید. خانم کلینتون الزاما نتوانسته محبت این رای دهندگان خشمگین را با قراردادن اکثریت آنان در « گروهی از مردم بی سروپا» که از «نژادپرستان، و اسلام هراسان» تشکیل شده به خود جلب کند. این تشخیص روانشناسانه هنگام جمع آوری پول در نیویورک نمایان ساخت ، دربرابر « گروهی از مردم»ی که بیشتر درخور ستایش بودند، چون برای حضور در آن مکان پول زیادی پرداخت کرده بودند.
آیا انتخاباتی با این همه تلاطم ایدیولوژیک و حتی تمایل به برهم زدن میز بازی، می تواند به پیروزی نامزدی که طالب حفظ وضع موجود است منجر شود؟ آری، مشروط براین که حریف فردی بیرون از حلقه سیاست بوده و از نامزد خواهان حفظ وضع موجود هم منفورتر باشد. در حقیقت، «دستکاری» اصلی همین جا است. این می تواند مشخصه کشورهایی جز ایالات متحده نیز باشد. فرانسه ممکن است سال آینده با وضعیتی مشابه روبرو شود: خشم عمومی علیه جهانی گری، تفرقه اجتماعی و ساخت و پاخت «نخبگان»، که ناگزیر براثر سیاست بازی به انحراف کشیده شده و دراین یا آن مورد، به زیان مردم عمل می کند.
از خانم کلینتون چیز غیرمنتظره ای نمی توان انتظار داشت. او با قرار داشتن در حلقه ای از کارشناسان، نظرسنجان و تبلیغاتچی ها همه چیز را با دقت میلیمتری محاسبه می کند. گزیده آقای ترامپ برهم زدن نظم موجود است. او این کار را با برهم زدن راهبرد چهارسال پیش حزب خود انجام داده است.
تجدید انتخاب رئیس جمهوری کنونی درسال ٢٠١٢ بزرگان حزب جمهوری خواه را دچار تعجب کرد. آنها به این نتیجه رسیده بودند که برای پیروزی می باید از میزان هواداری انتخاباتی سیاهان از دموکرات ها بکاهند (خانم کلینتون کمتر از آقای اوباما توانسته آنها را بسیج کند). این موضوع به ویژه درمورد اسپانیایی تبارها نیز صادق است که پیوسته برشمار آنها افزوده می شود. در رودررویی با سیاست محدود کننده جمهوری خواهان در زمینه مهاجرت، لازم است که درمورد قانونی کردن وضعیت بخشی از مهاجران غیرقانونی حسن نیت بیشتری نشان داده شود. زیرا وفاداری انتخاباتی درنهاد بشر ثبت نشده و هیچ چیز مانع از آن نمی شود که یک اسپانیایی تبار، اگر مخالف سقط جنین باشد یا پرداخت مالیات را دوست نداشته باشد، به جناح راست رای دهد. مهاجران لهستانی، ایتالیایی و لیتوانیایی پیش از پشتیبانی از رونالد ریگان دموکرات بودند. درسال ٢٠٠٠، هفتاد درصد از مسلمانان آمریکا از آقای جرج دبلیو بوش حمایت می کردند؛ هشت سال بعد ٩٠ درصد آنها به آقای اوباما رای دادند (٧).
آقای ترامپ به جای رفتن به دنبال چند رای لاتینی ها و سیاهان مخالف جمهوری خواهان، روشی معکوس برگزیده است: رشد هواداری از خود نزد «سفیدپوستان» غیر اسپانیایی تبار. آنها که بخش روبه افولی از جمعیت هستند، درسال ٢٠١٢ هنوز ٧٤ درصد رای دهندگان را تشکیل می دادند. آقای ترامپ برای بسیج آنها، به ویژه کارگران و کارکنان دارای تحصیلات پائین، به طور هم زمان به بیم از افزایش مهاجران که موجب عدم امنیت و بروز مشکلات هویتی می شود دامن زده و بر وعده نوزایی صنعتی («آمریکا را باز بزرگمی کنیم») تاکید می کند. چنین سخنانی در میان گروه های اجتماعی که دستگاه اداری دموکراتها به آنها توجهی ندارد طنین می یابد. دلیل بی توجهی دموکرات ها این است که این گروه ها میانه ای با مدرن سازی دیجیتال و گوناگونی جمعیتی ندارند و بی تردید به این خاطر است که دموکرات ها آنها را کسانی می دانند که در فرهنگ و روزگاری سپری شده و درحال زوال دست و پا می زنند و «انزجاربرانگیز» هستند.
اما، با آن که کلانشهرها بخش رشد یابنده ای از رفاه کشور و تولید تخیلی آن را تامین می کنند، سرنوشت انتخابات بیشتر در ایالت های «حاشیه ای» تعیین می شود. ظرف چند ماه، اهمیت کالیفرنیا و نیویورک کاهش می یابد زیرا رای آنها از پیش (برای دموکرات ها) مشخص است و میزان پیروزی آنها هیچ اهمیتی ندارد. برعکس، اوهایو، پنسیلوانیا، میشیگان و ویسکانسین تعیین کننده اند. دراین ایالت ها که نتیجه انتخابات غیر مطمئن تر است، به مردم وعده داده می شود، گردهمایی برگزار می شود و مورد توجه خاص قرار می گیرند. و نتیجه چیست؟ این که این ایالت های سفیدپوست تر، سالمندتر و غالبا با تحصیلات کمتر از حد متوسط، صدها هزار شغل را به خاطر جابجایی کارخانه ها و رقابت چینی یا مکزیکی ازدست داده، به فضای صنعتی متروکشان افزوده شده و کمتر از بقیه کشور از تجدید رونق اقتصادی بهره برده اند. از گفتمان حمایتگر و نگران آقای ترامپ به خوبی استقبال می شود ولی خانم کلینتون برای متقاعد کردن مردم به «ترازنامه خوب» آقای اوباما دچار مشکل است.
به زودی، هنگامی که جهانشهر ها بیش از پیش بزرگ شوند، زمانی که مهاجرت «آمریکا» را تبدیل به کشوری کند که اکثریت آن از «اقلیت ها» تشکیل شده ، دموکرات ها شاید بتوانند ازخیر «غرب میانه» کارگری بگذرند، چنان که این کار را با ایجاد بن بست برای «خرده سفیدپوستان» در جنوب انجام می دهند. اما امسال چنین نخواهد بود.
امسال، برای این که بتوان بدون خطر مثل بچه های لوس از آنچه ناخوشایند است ابراز خشم کرد زود است، اگرچه اینها مشکلاتی است که خود به وجود آورده اند. نمی توان مانع شکل گیری، تغییر شغل و جابجایی آنها شد، زیرا با حضور آقای ترامپ در صحنه، دموکرات ها نمی توانند اطمینان داشته باشند که پایگاه های کارگری باقیمانده به جای دیگری سوق نیابد. خانم کلینتون به عنوان «تجسم» یک سیاستمدار که از ربع قرن پیش تاکنون جهان را به سوی فاجعه رانده است، ناگهان باید به مردمی که سرنوشت اقتصادی شان درمعرض تهدید است توجه نماید و بداند که ازدست رفتن وضعیت اجتماعی آنها وحشت انگیز است. کارنامه او پربار است اما درسال ٢٠١٦، به نظر می آید که شماری از آمریکائیان می خواهند دموکرات ها را از صحنه بیرون کنند و برای انجام این کار دینامیتی به نام دونالد ترامپ دراختیار دارند.
ازاین رو، یکباره «سفید پوستانِ» دچار وضعیت اضطرار به حسابگری می پردازند. مانند نیم قرن پیش سیاه زحمتکش را عامل وضعیت خود می بینند و کشف می کنند که امید به زندگی معدنچیان «آپالاچ» ، کشاورزان توتون در ویرجینیا ، همه کسانی که ناگزیر از تغییرشغل شده اند و با ازدست دادن دوسوم دستمزد خود به نگهبانی در «وال مارت» پرداخته اند سقوط کرده، که برای «سفید پوستان» بدون دیپلم این امید به زندگی اکنون نزدیک به ١٣ سال کمتر از «سفید پوستان»ی است که تحصیلات دانشگاهی دارند (٥.٦٧سال دربرابر ٤.٨٠ سال). درمیان زنان، فاصله کمی بیش از ١٠ سال (٥.٧٣ سال دربرابر ٩.٨٣ سال) است. اکنون دیگر فقط در مناطق سیاه پوست نشین نیست که مغازه های کارگشایی، مادران جوان مجرد وابسته به کمک های اجتماعی، میزان بالای چاقی، اعتیاد و خودکشی وجود دارد. برای این مردم دچار اضطرار، تجربه خانم کلینتون، وابستگی اش به معیارهای سیاسی واشنگتن و حمایتی که از سوی رسانه های عمده دریافت می کند، الزاما یک امتیاز مثبت نیست.
هنگامی که همه معادن ذغال سنگی که آنها را استخدام کرده اند بسته شود، هنگامی که رانندگان تاکسی و کامیون جای خود را به خودروهای بدون راننده «گوگل» بدهند، زمانی که دستگاه ها جایگزین صندوق دارهای سوپرمارکت ها شوند و ربات ها جای کارگران را بگیرند، آینده «پسا صنعتی» این مردم چه خواهد شد؟ همه خدمتکار می شوند؟ همه تحویل دهنده خوراک های سفارشی ای می شوند که توسط تلفن همراه سفارش داده شده؟ به توریست ها اتاق اجاره می دهند؟ باغبان یا پادوی خانه می شوند؟ خانم کلینتون برای این نگرانی ها پاسخی ندارد زیرا آن را برابر با نفی پیشرفت می داند. آقای ترامپ برای تاکید در پاسخ به کسانی که زمختی شخصت و بی تجربگی سیاسی او موجب وحشتشان میشود می گوید: «چه چیزی برای ازدست دادن دارید؟».
«دستکاری شده» یا نه، به زودی خواهیم دانست که آیا سیستم آمریکایی آنقدر شکننده شده که به فردی مانند ترامپ روآورد. اما، با فرض آن که در هفته های پیش رو یک سوء قصد، رفتاری اشتباه در یک برنامه تلویزیونی یا کشف روابط حاکی از زدوبند نتواند فاصله خانم کلینتون را با کاخ سفید بیشتر کند، جریان حفظ وضع موجود لیبرال ، بدون آنکه دل مشغولی شکست دادن کارآمد جناح راست اقتدارگرا را داشته باشد، سوخت اصلی خود را برای انتخابات آینده را یافته است.
١- برای تحلیل مشروح تر دراین مورد مقالات سرژ حلیمی و لوییک وکان «دموکراسی به شیوه آمریکایی» و بنوا بره ویل «جورجیا و کارولینای شمالی، دو ایالت جنوبی» در لوموند دیپلوماتیک، به ترتیب در دسامبر ٢٠٠٠ و اکتبر ٢٠١٢ بخوانید. همچنین به مقاله الیزابت دریو «خطرات بزرگ برای انتخابات آینده»، نیویورک ریویو آف بوکز، ٢١ مه ٢٠١٥ رجوع کنید.
٢- بنابر نظرسنجی انجام شده در پایان ماه مه ٢٠١٥، ٨٤ درصد آمریکایی ها براین باور بودند که پول جایگاه زیادی در زندگی سیاسی کشورشان دارد، ٨٥ درصد باور داشتند که نظام مالی کارزارهای انتخاباتی می باید کاملا بازسازی یا اساسا دگرگون شود، ٥٥ درصد می گفتند که منتخبین شان اغلب اوقات درخدمت کسانی هستند که هزینه های مالی انتخاب ایشان را تامین کرده اند (نیویورک تایمز، ٢ ژوئن ٢٠١٥).
٣- خانم کلینتون وعده داده که درمدت ٥ سال ٢٧٥ میلیارد دلار به این کار اختصاص دهد و آقای ترامپ قول دوبرابر آن را داده است. جانت هوک «ترامپ برای حزب خود خرج تراشی می کند»، وال استریت جورنال، نیویورک، ١٩ سپتامبر ٢٠١٦.
٤- ویلیام گالستون «دوچندانی موارد ناخوشایند برای کسب و کار»، وال استریت جورنال، ٢٠ ژوییه ٢٠١٦.
٥- فرانسیس فوکویاما، «زوال یا نوسازی سیاست آمریکا»، فارین افیرز، نیویورک، ژوییه – اوت ٢٠١٦.
٦- توماس فرانک، «چرا فقیران به جناح راست رای می دهند» نشر آرگون، مارسی، ٢٠١٣. همچنین «راهبرد جناح راست آمریکا، بسیج مردم علیه روشنفکران»، لوموند دیپلوماتیک، مه ٢٠١٦.
٧- به نوشته نیویورک تایمز، ١٠ – ٩ ژانویه ٢٠١٦.


 


 



 

کليه حقوق براي نشريه لوموند ديپلوماتيک محفوظ است
© 2016 - 2000 Le Monde diplomatique

گفتگوی آرش کمانگر با " کاروان هورام " روزنامه نگار و تحلیلگر مسائل کردست...

28 minutes - ARTE

ضرب و شتم مادر و پسری توسط چماق بدستان شهرداری حکومت آخوندی به دلیل غذا ...