۱۳۹۴ آذر ۳, سه‌شنبه

د، سخنرانی‌های پرستو فروهر و نسرین ستوده هستند که قرار بود در مراسم هفدهمین سالگرد قتل داریوش و پروانه فروهر خوانده شوند، اما به دلیل ممانعت نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی از برگزاری مراسم این سخنرانی‌ها انجام نشد



دوشنبه 2 آذر 1394

متن سخنرانی‌های پرستو فروهر و نسرین ستوده در هفدهمین سالگرد قتل داریوش و پروانه فروهر

فروهر ـ ستوده
متن‌هایی که می‌خوانید، سخنرانی‌های پرستو فروهر و نسرین ستوده هستند که قرار بود در مراسم هفدهمین سالگرد قتل داریوش و پروانه فروهر خوانده شوند، اما به دلیل ممانعت نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی از برگزاری مراسم این سخنرانی‌ها انجام نشدمتن زیر را برای گفتارم در آیین بزرگداشت پدر و مادرم در هفدهمین سالروز قتل‌شان نوشته بودم. اما این بار هم «مأموران معذور» از گردهم‌آیی ما جلوگیری کردند.
پرستو فروهر، یکم آذر ۱۳۹۴

***
دوستان و همراهان گرامی در هفدهمین سالروز قتل داریوش و پروانه فروهر از سوی خود و دیگر بستگان آن دو عزیز به‌خون‌خفته از حضور شما در این گردهم‌آیی و نیز از تمامی تلاش‌هایی که از راه دور و نزدیک در بزرگداشت قربانیان قتل‌های سیاسی و دادخواهی این جنایت‌ها انجام گرفته و می‌گیرد، صمیمانه قدردانی می‌کنم. در این سالروز قتل گرامی می‌داریم یاد آن جان‌های شریف را که در چنین روزهایی در سال ۷۷ «یکی پس از دیگری محکوم حکمی مخفیانه شدند، ربوده شدند، به خانه‌شان هجوم رفت، حریم‌شان شکست، جسم و جان گرامی‌شان درد کشید و سرانجام با بیرحمی و خشونتی لجام‌گسیخته کشته شدند»؛ پیروز دوانی، حمید حاجی‌زاده و پسرکش کارون، مجید شریف، پروانه فروهر، داریوش فروهر، محمد مختاری، محمد جعفر پوینده.
مقدم شما در این مکان گرامی باد، اینجا که حافظ یاد دو ایرانی آزاده است، یادآور تاریخ ایستادگی آنان در برابر ستم، و مسلخ جان شیفته‌ی آنان.
هفده سال گذشته است و امسال، دوباره روز قتل پدرومادرم به یکشنبه افتاده است. مثل همان سال ۷۷ که در چنین ساعت‌های عصر یکشنبه‌ای پیدایشان کردند که پیکر بیجان‌شان در سکوت مرگ این خانه رها شده بود. اگر روز را معیار بگیریم انگار دایره‌ای چرخ خورده تا ما دوباره به روز یکشنبه یکم آذر بازگردیم.

از آن روز تا امروز هفده سال گذشته است. سال و ماه و روز را که بشمری، عدد را که معیار بگیری جا می‌خوری از انباشت این زمان سپری شده، از این فاصله‌‌ی طولانی که میان این یکشنبه و آن یکشنبه دهان باز کرده است. و از این زمانِ رفته، با وجود تمامی پافشاری‌ها و اعتراض‌ها، هنوز جز روایت بیداد نمی‌توان گفت، روایت تلاشی جمعی برای دادخواهی که به سرانجام درخور نرسیده است، روایت‌ کلنجار میان امید و عصیان و سر‌خوردگی که انگار همزاد هم شده‌اند، روایت تلاش‌ها و ایستادگی‌های ما و سرکوب‌ها و تحریف‌ها و حق‌کشی‌های آنان.
چهارشنبه بود روزی که به پزشک قانونی تهران رفتم تا پیکر بی‌جان مادرم و پدرم را تحویل بگیرم. آن روز تنها من را به درون آن اداره راه دادند. همراهان سیاسی پدرومادرم که مدتی بود دم در آنجا گرد آمده بودند، اجازه‌ی ورود نیافتند و با نگاه‌هایی نگران و تلخ بدرقه‌ام کردند. از آن روز دالان‌هایی را به یاد دارم، که وقتی از این دفتر به آن دفتر فرستاده می‌شدم از آنها گذشتم، صندلی‌هایی که پشت در دفترها روی‌شان نشستم، جمله‌هایی دستوری که مرا از اینجا به آنجا حواله می‌دادند و حالا دیگر در ذهنم محو شده‌اند. دم در یکی از این دفترها بود که کاغذهایی به دستم دادند و با تحکمی گفتند پایین دو برگه‌ را امضا کنم. چند کاغذ تایپ‌شده، که آرم بالای هر برگ ترازویی بود، که لابد به نشانه‌ی عدالت آنجا خورده بود. گزارش‌های پزشک قانونی بودند؛ پر از عددهایی که تعداد و اندازه‌ی زخم‌های روی بدن عزیزانم را فهرست کرده بودند. پر از واژه‌های تخصصی که جای زخم‌ها بودند در آن بدن‌های عزیز. نگاهم روی این واژه‌ها و آن عددهای بیشمار انگار می‌دوید به دنبال نشانه‌ای از پدرومادرم. مبهوت آن سندهای سرد مرگ بودم. آن‌ها که مأمور این تحویل بودند اما روی آن برگه‌ها به جای خالی امضا اشاره می‌کردند و خودکار به دستم می‌دادند.

آن روز بی‌هیچ تصمیم از‌پیش‌داشته‌ و تنها به یک انگیزه‌ی ساده‌ی انسانی گفتم می‌خواهم ببینم‌شان… می‌خواستم خداحافظی کنم… آنها با ژستی حق‌به‌جانب گفتند ممکن نیست، گفتند اجازه‌ی کتبی لازم است، گفتند وقت اداری‌ رو به پایان است و تبصره‌های قانون پوشالی‌شان را علیه خواسته‌ی ساده‌ی من ردیف کردند. ناخودآگاه سمج شدم و آن‌قدر پافشاری و بی‌تابی کردم تا من را به حیاط خلوتی بردند که آمبولانسی با درهای باز در آن پارک شده بود، آماده برای بردن مرده‌هایم به غسالخانه. از آن روز شبح پیکرهایی را به یاد دارم که اینجا و آنجا در آن حیاط‌خلوت ایستاده بودند و حرکت‌ها و حرف‌های پرتحکم و شتابزده‌‌‌شان را به آن آخرین مجال من برای دیدن تحمیل می‌کردند. زن درشت‌هیکلی با چادر سیاه و دست‌کش‌های پلاستیکی آبی‌رنگ کنار دو برانکارد ایستاده بود. با حرکت‌های زمختی شروع به پس زدن لایه‌های پارچه‌ها و پتوهای مندرسی کرد، که پدر و مادرم را درون‌شان پیچیده بودند. من می‌خواستم آن صورت‌ها و موهای یخ‌زده و منقبض را نوازش کنم، آن پوست‌های آشنا و عزیز را لمس کنم، بازیابم، و آن دست‌های پلاستیکی دست‌هایم را پس می‌زدند. می‌خواستم لایه‌ها را کنار بزنم تا به زخم‌های آغوش‌شان برسم و آن دست‌های پلاستیکی حرکت‌هایم را می‌بریدند، می‌خواستم ببوسم و آن دست‌ها سد می‌شدند… من می‌خواستم ببینم و آن دست‌ها انگار به نمایندگی از دستگاه عریض و طویل تحمیل و فریب و سرکوب می‌خواستند مخفی کنند، می‌خواستند دیدن را جلوگیر شوند، دریافت واقعیت را منع کنند.

هفده سال گذشته است و در تمامی طول این سال‌ها انگار امتداد آن دست‌های وقیح و تحمیل‌گر مانع میان ما و حقیقت و عدالت بوده‌اند. در هیبت آن مأمورانی که پس از قتل، این خانه را اشغال کرده بودند و می‌گفتند قاتلان را ردیابی می‌کنند، اما در‌ واقع به تجسس و غارت آرشیوها و سندها و دست‌نوشته‌های سیاسی پدرومادرم مشغول بودند، در هیبت آن به ظاهر دادستان‌هایی که به جای کشف حقیقت به تبانی با متهمان و تحریف واقعیت‌ها مشغول بودند، در هیبت آن قاضی ویژه و آن دادگاه نمایشی که به جای دادرسی پرونده به لاپوشانی و شعبده‌ی قضایی دست زد، در هیبت آن دستگاه عریض و طویلی که هرساله در سالروز قتل بسیج شد تا به بهانه‌های بی‌اساس ما را از یادآوری و بزرگداشت و دادخواهی منع کند.
هنوز امتداد آن دست‌ها در کارند و هنوز ما بر حق خویش برای دیدن و دانستن پافشاری می‌کنیم، بر حق خویش در پاسخگو کردن مسئولان در برابر جنایت‌های سیاسی ایستادگی می‌کنیم.

آنچه را که سرانجام هفده سال پیش در آن روز چهارشنبه در حیاط خلوت پزشک قانونی تهران و از لابلای تحمیل آن دست‌ها دیدم، نمی‌توانم با واژه‌ها بیان کنم، نمی‌توانم به تصویر بکشم. آن روز نگاهم به قعر حفره‌ی آن زخم‌ها سقوط کرد و هنوز هم هرگاه که به یاد می‌آورم به همان سقوط ختم می‌شوم. سال‌ها گذشته و من هیچ کلامی برای بیان نیافته‌ام.

بعدها دیگران یا خودم از خود پرسیدم که چرا آن‌قدر اصرار کردم و چرا دیدم. و هربار انگار می‌دانستم که باید می‌دیدم، که این دیدن را وامدار پدر و مادرم بودم. من که سال‌ها شاهد خنده‌هایشان بودم، شاهد استواری وجودشان، شاهد زندگی‌شان و عشق‌شان به زندگی، وامدارشان بودم که تصویر مرگ‌شان را نیز ببینم. شاهد عینی، حقِ ندیدن ندارد. و آنگاه که دید حق سکوت ندارد. شاهد عینی آن‌هنگام شایسته‌ی چنین نامی می‌شود که روایت‌اش را به صداقت بازگو کند. که دیگران را خطاب کند و آگاهی را نشر دهد. به این امید که روایت بیداد و نشر آگاهی زاینده‌ی کنش اعتراضی و پافشاری بر دادخواهی گردد. اما اگر افشای آنچه دیده‌ایم، آنچه شاهد شده‌ایم، تعهد ما بازماندگان قربانیان ستم باشد، در دادخواهی جنایت‌های سیاسی نیاز به دیگران داریم، نیاز به همراهانی پیگیر. دادخواهی تنها در بستر جنبشی جمعی ممکن می‌شود، تا بار تعهد آن بر شانه‌های بسیاری سرشکن شود. و امروز این خانه و قتلگاه یادآور این تعهد است.
حضور در این مکان تعهد می‌آورد. تعهد به دریافت ارزش زندگی دو مبارز که سال‌ها زیر تیغ استبداد در فضای این خانه اندیشیدند، نوشتند و گفتند و بنای استواری از تفکر و مبارزه‌ی سیاسی ساختند. تعهد احترام به تلاش آن‌ها برای «بازپس‌گیری حقوق ملت». احترام به جسارت شریف‌شان، که می‌شد در آن پناه گرفت و شجاع بود. در پناه آنان مفاهیم شفاف می‌شدند، و جسارت تفکر، جسارت آزاد بودن، نشو و نما می‌کرد. در پناه آنان می‌شد به شرافت و کرامت انسان بود، می‌شد از ایرانی بودن مغرور شد، می‌شد به ارج بلند زندگی و به نیروی خویش برای ساختن زندگی آزاد باور داشت.
حضور در این خانه تعهد می‌آورد، تعهد احترام به اعتراض پیگیر و جسورانه‌ به بی‌عدالتی و سرکوب. تعهد به درک حیات پرتنگنای آنان در محاصره‌ی دائمی دستگاه‌های شنود، دوربین‌های مخفی، مأموران امنیتی و خبرچین‌ها، تعهد به درک آزردگی دل عزیزشان از آنهمه تهمت‌ها و تحریف‌های فرمایشی.

حضور در این مکان تعهد می‌آورد، تعهد به اندیشیدن به جنایتی که بر دگراندیشان این سرزمین رفته است، تعهد به یادآوری آن زخم‌های عمیق بر پیکر انسان‌هایی شریف و فداکار. حضور در این قتلگاه تعهد می‌آورد، تعهد به دادخواهی ستمی که بر دگراندیشان رفته است. تعهد به عزمی که سال‌هاست افتان و خیزان با خود داریم که داد خواهیم این بیداد را.

در هفدهمین سالروز قتل داریوش و پروانه فروهر یادشان را در اعتراض به بیداد گرامی داریم و به یادشان سرود محبوبشان را بخوانیم: ای ایران...
***
کالبدشکافی یک دادخواهی ملی
۱۷ سال از فاجعه‌ای ملی می‌گذرد، ۱۷ سال از پاییز ۷۷ می‌گذرد. در آن سال ماموران رسمی آشکار‌تر از گذشته و با روشی که رعب آور‌تر از همیشه بود، به حذف فیزیکی کسانی پرداختند که به زعم آنان مخالف بودند و مخاطره آمیز. پروانه و داریوش فروهر، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده.
هنوز طنین فریاد دادخواهی ملتی که از زبان پرستو وآرش فروهر تکرار می‌کردند که: «داد می‌خواهیم این بیداد را» فراموش نشده است. ملتی و خانواده‌هایی که این بیداد بر آن‌ها رفته بود، دادخواهی می‌کردند. بر در عدالت‌خانه‌ای می‌کوبیدند که باید عادلانه و بیطرفانه رسیدگی می‌کرد. آن‌ها عزم خویش را جزم کرده بودند تا هزاران بار این بیداد را به رخ بکشند و عزم و ارادهٔ استوار خویش را بر این قرار داده بودند که خشونت و بیدادی چنین سترگ را از مجرای مدنیتی که خود بدان ایمان داشتند، پیگیری کنند، تا شاید در دالان‌های عریض و طویل عدالتخانه‌ای که فرادستشان قرار می‌دادند، سنگ بناهای جدیدی را بگذارند!

داریوش و پروانه فروهر

کوششی سترگ و خستگی‌ناپذیر در گرفت. جمعیتی که با وجود امر و نهی‌های فراوان در مقابل دوربین‌ها به راه افتادند، روزنامه‌نگارانی که نورافکن‌های خود را برای کشف حقیقت به کار انداختند، وکلایی که پیگیرانه راه دادگستری را در پیش گرفتند و حتی پرسنل وزارت اطلاعات، و البته خانواده‌‌ها و پرستوی عزیز که بدون شهامت آن‌ها در برخورد با مسائل و تعاملات دشوار در شرایط بحرانی، پیگیری‌ها به نتیجه نمی‌رسید، همه و همه یک پیام را می‌رساندند: «فعالان برای دادخواهی این بیداد، آمادهٔ پرداخت هر هزینه‌ای هستند.» و البته هزینه‌ها را نیز پرداخت کردند.
روزنامه نگاران، وکلاء پرونده، شرکت کنندگان در مراسم، خانواده‌ها و حتی برخی پرسنل وزارت اطلاعات به دلیل افشاء اسرار قتل‌های سیاسی تحت تعقیب و آزار قضایی قرار گرفتند و بسیاری از آنان متحمل حبس‌های طولانی مدت شدند.
اما ما در کشاکش روند نفس‌گیر اقدامات قضایی به دنبال پاسخ به یک سوال اساسی هستیم: «آیا رسیدگی قضایی و حکم صادره عادلانه بوده است؟»
هدف این صحبت کوتاه پاسخ به سوال بالاست.

در پاسخ به این سوال، ابتدایی‌ترین مراجعهٔ ما به افکار عمومی است. آیا افکار عمومی و طرفین دعوی روند رسیدگی و رای صادره را عادلانه، همه جانبه و اقناع کننده می‌دانند؟
بی‌شک دستگاه قضا توسط افکار عمومی مورد قضاوت قرار می‌گیرد و عدالت‌خانه برای پاسخ به همین نیاز جامعهٔ بشری، جهت استقرار عدل و داد، تاسیس شده است. در این پرونده از ابتدا اختلافی در محکوم کردن عمل قتل وجود نداشت. موافقان و مخالفان سیاسی دست کم در ظاهر، این عمل را محکوم کردند. قتل، سیاسی بود، شنیع بود و جای هیچ دفاع و توجیهی نداشت.
از آنجا که هر گونه حذف فیزیکی مبتنی بر اختلافات سیاسی و عقیدتی مطابق معیارهای عام حقوقی قتل محسوب می‌شود، این پرونده در قالب قتل مورد رسیدگی قرار گرفت.
اما عملکرد دستگاه قضایی در رسیدگی به این پرونده چگونه بوده است و نتیجهٔ دادخواهی خانواده‌ها به کجا انجامید؟
برای پاسخ به این سوال باید ابتدا ویژگی‌های یک دادرسی عادلانه را برشماریم:
طبق مفاد اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر که ایران نیز به آن پیوسته است، هر فردی حق زندگی، آزادی و امنیت شخصی دارد و هیچکس را نباید خودسرانه توقیف، حبس یا تبعید کرد و البته به طریق اولی نمی‌توان از حق حیات محروم کرد.
به موجب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران: «هیچکس را نمی‌توان دستگیر کرد مگر به حکم و ترتیبی که قانون معین می‌کند. حکم به مجازات و اجرای آن باید تنها از طریق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد.»

به موجب مواد یاد شده، کشتن مخالفان طبق اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر و قانون اساسی جمهوری اسلامی که همواره مورد انتقاد ما بوده است، معهذا میثاق فیمابین دولت و ملت است، ممنوع است و تصویب هر قانونی که با آن مغایرت داشته باشد، باعث بی‌اعتباری قانون عادی‌یی می‌شود که در مغایرت با قانون اساسی به تصویب رسیده است.

این اشاره به آن جهت بوده است که مرتکبان قتل با وقاحت تمام به بخش‌هایی از قانون مجازات اسلامی استناد می‌کردند که برخلاف کلیهٔ نظامات حقوقی و منطق قضایی، در یک جامعهٔ سازمان یافته، دست مرتکبان را در ارتکاب چنین جرم شنیعی که حریم جامعه را شکسته بود، باز گذاشته بود.

استناد مرتکبان قتل برای نجاتشان از قصاص، بی‌شرمانه به بخشی از قانون مجازات اسلامی بوده است که به افراد حق می‌داد در صورتی که به تشخیص خودشان، فردی مرتکب جرمی شده است که مستوجب سلب حیات است، می‌توانند شخصا اقدام به کشتن چنین افرادی کنند. موادی که کل فلسفهٔ قانون و استقرار نظم ناشی از قانون را در هم می‌شکند و البته بسترساز قتل‌های زیادی بوده است که تا پیش از آن اتفاق افتاده بود.
اما صرفنظر از اینکه شهیدان راه آزادی اساسا مشمول چنین مقررات بیرحمانه‌ای نمی‌شدند، بلکه فرهنگ و وجدان عمومی هرگز حاضر به متابعت از چنین قانونی نشده است.
اما در ذکر مهم‌ترین ویژگی‌های یک دادرسی عادلانه باید به موارد زیر اشاره کنیم:
طی تشریفات دقیق دادرسی، علنی بودن دادرسی، حق تساوی در برابر قانون و مرجع دادرسی، استقلال و بی‌طرفی دادگاه و دادرسان از مهم‌ترین ویژگی‌های یک دادرسی عادلانه است.
در تطبیق معیارهای یاد شده با عناصر موجود در پرونده باید به نکات زیر اشاره کرد:
۱- رسیدگی به این پرونده از ابتدا به دادگاه نظامی ارجاع شده است. از آنجا که مته‌مان این پرونده ماموران وزارت اطلاعات بوده‌اند و از آنجا که دادگاه‌های نظامی صرفا صلاحیت رسیدگی به اتهامات ماموران نیروهای مسلحی را دارند که در رابطه با انجام وظایفشان مرتکب جرم شده باشند، بنابراین علت ارجاع پرونده به دادگاه نظامی روشن نیست.
۲- علنی بودن دادرسی یکی از تشریفات مهم در هر دادرسی است که امکان قضاوت صحیح نسبت به مراحل دادرسی و رای صادره را فراهم می‌کند. رسیدگی به این پرونده بیش از حد غیرعلنی بوده است. نه تنها دادگاه پشت درهای بسته تشکیل شد، بلکه حتی از ذکر نام اصلی مته‌مان نیز جلوگیری به عمل آمده است. اعلام هویت متهم و احراز آن از ضروریات دادرسی است و طبق اصول کلی دادرسی، اعلام اطلاعات غیرواقعی به دادگاه، جرم محسوب می‌شود. در حالیکه به موجب مندرجات صورتجلسات بازجویی، مته‌مان به توصیهٔ مقامات رسمی از ذکر هویت اصلی خویش خودداری کرده‌اند و با نام‌های مستعار محاکمه شده‌اند.

اولین سوال این است: چه کسانی محاکمه و محکوم شده‌اند؟ اگر «الف» مرتکب قتل شده است و سپس هویتی مجعول با عنوان «ب» محاکمه شده است، پس اساسا فلسفهٔ این محاکمه و حکم چیست؟ این رفتار تبعیض‌آمیز نه تنها اصل علنی بودن دادرسی را مخدوش کرد، بلکه حق تساوی در برابر قانون و مرجع دادرسی را نیز به کلی از بین برد، زیرا اولین اصل که هویت طرفین بوده است، به نفع یکی از طرفین دعوی، مخفی نگاه داشته شده است.

۳- ضمنا طبق اظهارات پرستو فروهر، قاضی پرونده قبل از صدور حکم، حکم خود را به اطلاع اولیاء دم رسانده بود و رای را نیز با این جمله آغاز کرده بود که «حفظ نظام جمهوری اسلامی از اوجب واجبات است...»، همچنین اولیاء دم هرگز نتوانستند به کلیهٔ مندرجات پرونده دست پیدا کنند و اظهارات تعدادی از مته‌مان از جمله سعید امامی به کلی از پرونده حذف شده بود.

آیا می‌توان باور کرد که وقتی مرجع دادرسی درحفظ هویت مته‌مان تا این اندازه تلاش به خرج می‌دهد، بیطرفانه رسیدگی نماید و مطابق قانون رای صادر کند؟ آیا این رسیدگی بیطرفانه و توام با استقلال رای قاضی بوده است؟ اساسا چرا برای رسیدگی به این جنایات، شعبه‌ای ویژه با قاضی خاصی تعیین شد؟
پاسخ به تمامی سوالات بالا، با اجتناب کامل از بدبینی، به نتیجه‌ای منفی می‌رسد. نتیجه‌ای که در آن هیچ رد پایی از استقلال و بیطرفی قاضی، تساوی طرفین در دادرسی و رعایت تشریفاتی که برای رسیدگی عادلانه ضروری است، نمی‌بینید.
با این حال آیا این روند رسیدگی برای شاکیان و دادخواهان پرونده غیرمنتظره بوده است؟ قطعا شاکیان و دادخواهان صلاحیت پاسخ به این سوال را دارند. اما همین‌قدر می‌دانیم و در خبر‌ها منعکس بوده است که شاکیان، در اعتراض به روند دادرسی و نقض بیطرفی قاضی، از حضور در جلسهٔ دادرسی خودداری کرده‌اند و درگام نهایی نیز از قصاص عاملان قتل خودداری کردند و حتی قبل از اجرای حکم و یا حتی نهایی شدن حکم قصاص برخی قاتلان، با حضور در مرجع ذیربط از قصاص ماموران جزء این قتل‌ها اعلام انصراف نمودند تا بدینوسیله به جبران نقایص قانون و دستگاه قضایی بپردازند که بیش از التیام زخم‌هایشان، به گسترش خشونت مدد می‌رساندند. آن‌ها خواستند با اعلام انصراف از اعدام عاملان قتل، از افتادن در تلهٔ قضایی به نام احقاق حق جلوگیری به عمل آورند و هم از اعدام انسان‌هایی دیگر به هر دلیل خودداری کرده باشند.

این پرونده ۱۸ متهم داشت که همگی از ماموران وزارت اطلاعات بوده‌اند. در این پرونده و در مرحلهٔ بدوی احکام زیر صادر شد:

۴ حکم قصاص برای سه نفر
۱۴ فقره حبس ابد برای ۵ نفر
۴۹ سال حبس تعزیری برای ۷ نفر
و ۳ نفر نیز تبرئه شدند.

سوال پایانی در این گفتار آن است که: با توجه به اینکه دادرسی فاقد ویژگی‌های یک دادرسی عادلانه بوده است، آیا این تلاش‌ها که با پرداخت هزینه‌هایی گزاف همراه بود، بی‌نتیجه بوده است؟

شاکیان علیرغم همهٔ ناملایماتی که تحمل کرده‌اند، رد پای خویش را، مهر عدالت‌خواهی خویش را بر گذرگاه قضایی ایران نهادند. آن‌ها نه تنها انتظارات خود را از یک دادرسی عادلانه بار‌ها و بار‌ها تکرار کردند، بلکه با انصراف از پیگیری پرونده و با اقدام اعتراضی، از حقوق شهروندیشان جهت جلب افکار عمومی استفاده کردند تا نشان دهند در جایی که به خواسته‌هایشان بی‌توجهی شود، از حقوق شهروندیشان استفاده خواهند کرد.

ضمنا آن‌ها با اعلام انصراف از اعدام کسانی که قطعا در قتل عزیزانشان نقش داشته‌اند، در شرایطی چنین دشوار، مخالفت خود را با مجازات‌های سالب حیات در قالب اعدام بیان داشتند.

نسرین ستوده
آذر ۱۳۹۴
سانه‌های ترکیه ساعتی قبل از سرنگونی یک فروند جنگنده روسی در نزدیکی مرز این کشور با سوریه در شمال شرق لاذقیه خبر دادند. 


00:0001:14
spaceplay / pause
 
qunload | stop
 
ffullscreen
shift + slower / faster
volume
 
mmute
seek
 
 . seek to previous
12… 6 seek to 10%, 20% … 60%
فیلم لحظه سقوط جنگنده روسی
دانلود

بنابر گزارش‌ها، جنگنده‌های ترکیه یک فروند سوخو- 24 روسی در با ادعای نقض حریم هوایی این کشور هدف قرار دادند. مقامات ترکیه مدعی هستند جنگنده‌های اف-16 ترکیه بیش از 10بار به این جنگنده هشدار نقض حریم هوایی داده‌اند اما توجهی به این هشدارها نشده است. این درحالی است که وزارت دفاع روسیه قویا این موضوع را رد کرده و تأکید دارد که این جنگنده در داخل مرزهای سوریه در حال عملیات بوده است و محل سقوط نیز این مسأله را تأیید می‌کند.

ناتو نشست فوق‌العاده برگزار می‌کند/ پوتین شورای امنیت روسیه را فراخواند/ لغو سفر لاوروف به آنکارا + تصاویر و فیلم
جسد خلبان روس پس از هدف قرار گرفتن جنگنده روسیه

به گزارش بی‌بی‌سی، برخی از گزارش‌ها از آن حکایت دارد که یکی از خلبانان به اسارت شورشیان ترکمان درآمده اما منابع مستقل این گزارش‌ها را تایید نمی‌کنند. برخی از گزارش‌ها هم حاکی است که بقایای هواپیما در محل اسکان گروهی از پناهجویان ترکمان فرو افتاده است. ترکمان‌ها از حملات هوایی روسیه و از جنگ با نیروهای بشار اسد فرار کرده‌اند. ترکیه قبلا هم در باره سرنوشت ترکمان‌های سوریه که به لحاظ قومیتی به ترکیه نزدیک هستند، اظهار نگرانی کرده بود.

وزارت دفاع روسیه می گوید که هواپیمای سرنگون شده از روی زمین مورد هدف قرار گرفته است و نه به وسیله جنگنده‌های ترکیه.

یکی از خلبانان روسی کشته شده است/ جلسه اضطراری شورای امنیت روسیه/ لغو سفر لاوروف به آنکارا
محل سقوط جنگنده روسیه
با این حال، شبکه الجزیره خبر داده است که وزارت دفاع ترکیه تصاویری را منتشر کرده که نشان می‌دهد هواپیمای روسی حریم هوایی این کشور را نقض کرده است. 

الجزیره: هر دو خلبان روس کشته شده‌اند/ پوتین شورای امنیت روسیه را فراخواند/ لغو سفر لاوروف به آنکارا + تصاویر و فیلم
نقشه ای که ارتش ترکیه منتشر کرده و می گوید که مسیر حرکت هواپیمای سرنگون شده روسی (خط قرمز رنگ) را نشان می دهد که به حریم هوایی ترکیه وارد شده است.BBC 
رسانه‌های ترکیه بلافاصله خبر دادند که دو خلبان این هواپیما پیش از سقوط با چترهای نجات بیرون پریده‌اند. با انتشار خبر سقوط این جنگنده، گروه‌های مسلح و تروریست‌های مستقر در این منطقه برای یافتن خلبانان این جنگنده وارد به محل حادثه رفته و دقایقی بعد تصاویری از پیدا کردن یکی از خلبانان را منتشر کردند. در مورد سرنوشت این خلبانان اخبار ضدونقیض و تصاویر مختلفی منتشر شده است. تروریست‌ها از اسارت هر دو خلبان خبر می‌دهند. در عین حال گروه‌های دیگری از مسلحین از کشته شدن یکی از آنان و اسارت دیگری خبر داده‌اند. شبکه الجزیره هم کشته‌شدن هر دو خلبان را تأیید کرده است.

ناتو نشست فوق‌العاده برگزار می‌کند/ پوتین شورای امنیت روسیه را فراخواند/ لغو سفر لاوروف به آنکارا + تصاویر و فیلم
تصویر یکی از خلبانان روسی که ترورست‌ها می‌گویند کشته شده است
بالگردهای ارتش روسیه برای یافتن خلبانان در منطقه سقوط به پرواز درآمده و عملیات جستجو را آغاز کردند. 
این جنگنده در ارتفاعات ترکمن در لاذقیه سقوط کرده است. منطقه‌ای که در روزهای گذشته از سوی ارتش سوریه و با پشتیبانی هوایی روسیه برای آزادسازی مورد حمله قرار گرفته بود.

ویکتور زابولوتسکی، رییس «فدراسیون هوانوردان آماتور»، به شبکه روسیه 24 گفته است که این هواپیما به احتمال قوی با موشک‌های زمین به هوای دوش‌پرتاب، سرنگون شده است. ویکتور بارانتس، خبرنگار نظامی کومسومولسکایا پراودا، از روزنامه‌های طرفدار کرملین، هم همین نظر را دارد. اما ایگور کوروتچنکو، کارشناس نظامی به روسیه 24 گفت هواپیما در ارتفاع 6000 متری پرواز می‌کرده و برد این نوع موشک‌ها در این حد نیست.
00:0000:20
spaceplay / pause
 
qunload | stop
 
ffullscreen
shift + slower / faster
volume
 
mmute
seek
 
 . seek to previous
12… 6 seek to 10%, 20% … 60%
فیلمی که معارضین از پیدا کردن خلبان روسی منتشر کرده‌اند
دانلود

آنکارا پیش از این نیز نسبت به ورود جنگنده‌های روسیه به حریم هوایی این کشور معترض شده بود و مدعی نقض حریم هوایی‌اش از سوی روسیه شده بود. روسیه هیچگاه این ادعاها را نپذیرفته است. 

وزارت دفاع روسیه هم تصویری ماهواره‌ای ازم حل پرواز جنگنده سرنگون شده منتشر کرده است که ثابت می‌کند این جنگنده داخل مرزهای سوریه بوده است.
الجزیره: هر دو خلبان روس کشته شده‌اند/ پوتین شورای امنیت روسیه را فراخواند/ لغو سفر لاوروف به آنکارا + تصاویر و فیلم
نقشه‌ای که وزارت دفاع روسیه منتشر کرده است
در پی سقوط جنگنده روسیه، ولادیمیر پوتین، شورای امنیت روسیه را به نشست فوق‌العاده فراخواند. سرگئی لاوروف وزیر خارجه این کشور هم سفر از پیش برنامه‌ریزی‌شده خود به آنکارا را لغو کرده است. 


شبکه العربیه از سقوط یک بالگرد روسیه در ارتفاعات «جبل اکراد» در لاذقیه خبر داده است که تاکنون این خبر تأیید نشده است. 

عناصر مسلح مستقر در ارتفاعات ترکمان لاذقیه ویدئویی از خلبانان روسی منتشر کرده‌اند. گفته شده است این خلبانان کشته شده‌اند.
00:0000:29
spaceplay / pause
 
qunload | stop
ffullscreen
shift + slower / faster
volume
 
mmute
seek
 
 . seek to previous
12… 6 seek to 10%, 20% … 60%
ویدئوی منتشر شده از خلبانان روسی
دانلود

واکنش‌ها به سقوط جنگنده روسی

به گزارش خبرگزاری اینترفکس، دیمیتری پسکف، سخنگوی کرملین گفت که هنوز زود است که در باره تیره شدن روابط روسیه و ترکیه بر سر سرنگون شدن هواپیمای روسیه سخن گفت. او همچنین حاضر به تأیید این شایعه نشد که ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه قصد داشته دستور برگزاری نشست فوق‌العاده شورای امنیت روسیه را صادر کند. آقای پسکف البته گفت که آقای پوتین احتمالا موضوع را امروز در شهر سوچی در دیدار با ملک عبدالله دوم، پادشاه اردن مطرح خواهد کرد.

احمد داوداوغلو، نخست‌وزیر ترکیه به وزارت امور خارجه این کشور دستور داده است که با سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو)، سازمان ملل و کشورهای مرتبط تماس بگیرد و مشورت کند. همزمان یک سخنگوی ناتو هم گفته‌ است که این سازمان با مقامات ترکیه در تماس است، اما فعلا بنا ندارد در این مورد اظهارنظری کند.

خبرگزاری فرانسه از نشست فوق‌العاده ناتو خبر داد. سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) به درخواست ترکیه، امروز نشستی اضطراری را برگزار می‌کند. این نشست ساعت پنج امروز به وقت محلی در بروکسل برگزار می‌شود.

وزارت خارجه ترکیه در پی تنش بوجود آمده میان دو کشور، سفیر روسیه در آنکارا را فراخواند.

ولادیمیر پوتین در واکنش به این حادثه گفت: طبیعی است که نظامیان جان خود را فدای روسیه کنند اما قربانیانی که امروز داشتیم بدلیل خنجری بود که حامیان تروریسم از پشت به ما زدند. نمیتوانم جور دیگری صحبت کنم، جنگنده ما بر فراز آسمان سوریه هدف قرار گرفته و جنگنده‌های ترکیه از موشکهای هوا به هوا استفاده کرده‌اند. حادثه دردناکی که امروز رخ داد، پیامدهای سنگینی بر روابط روسیه و ترکیه خواهد داشت/بجای اینکه با ما تماس بگیرند، ترکیه با ناتو تماس برقرار کرده است! تحمل نمی‌کنیم که جنایتی مثل جنایت امروز (سرنگونی جنگنده روس) رخ بدهد.
در پی انتشار خبر سرنگونی هواپیمای جنگی روسیه به دست ترکیه در مرز سوریه و ترکیه، قیمت نفت افزایش یافت و دلار ارزان‌تر انگیزه‌ای برای سرمایه‌گذاران برای خرید نفت بیشتر شد.
وزارت امور خارجه بریتانیا سرنگونی جت نیروی هوایی روسیه در نزدیکی مرز ترکیه- سوریه را "یک حادثه بسیار جدی" خوانده است. یکی از سخنگوهای وزارت خارجه انگلیس گفته است: "ما به طور اضطراری به دنبال یافتن جزئیات مربوط به این حادثه هستیم. روشن است که این مسئله بسیار جدی است اما تا زمانی که راجع به آنچه اتفاق افتاده به یقین بیشتری نرسیدیم، اظهارنظر کردن در مورد آن عقلانی نیست.
آنکارا سفیر روسیه را احضار کرد
ترکیه در پی سرنگونی جنگنده سوخو-۲۴ روسیه، کاردار این کشور را به وزارت امور خارجه احضار کرد.

سفارت روسیه خبر احضار کاردار این کشور در آنکارا به وزارت امور خارجه ترکیه به دنبال هدف قرار گرفتن سوخو-24 این کشور را تأیید کرد.
چرا منحنی قدرت «خلافت اسلامی» هنوز به نقطه افول نرسیده است؟ 
مجید محمدی



 
        
بنا به آمارهای شورای امنیت و سازمان سی آی‌ای داعش حدود ۳۰ هزار نیرو دارد. در مقابل داعش ارتش عراق قرار دارد با ۳۵۰ هزار عضو، نیروهای سپاه قدس و حزب الله لبنان در سوریه با حدود ۴۰ هزار عضو، ارتش سوریه با بیش از صد هزار عضو (۱۵۰ هزار قبل از جنگ داخلی) و پیشمرگه‌های کرد با حدود ۲۰۰ هزار عضو ذخیره. داعش اکنون نیمی از سوریه و حدود نیمی از خاک عراق را در کنترل خود دارد و بیش از دو هزار حمله هوایی نیروهای ائتلاف ایالات متحده و کشورهای عربی نتوانسته آن را از تحکیم حکومت خود در عراق و سوریه باز دارد. علی رغم همه حملات ائتلاف و دیگر کشور‌ها داعش یا خلافت اسلامی مناطقی را در عراق و سوریه از دست می‌دهد اما مناطق دیگری را اشغال می‌کند.
داعش در حال جنگ با همه این نیرو‌ها در چندین جبهه به طور همزمان است. در کنار پیش روی یا مقاومت در جبهه‌های مختلف عراق و سوریه، داعش در یک روز (۲۶ ژوئن ۲۰۱۵) توان عملیات در فرانسه (یک کارخانه)، تونس (ساحل دریا)، کویت (مسجد شیعیان) و کوبانی را داراست. این گروه ظرفیت این را دارد که در عرض کمتر از دو هفته یک هواپیمای مسافری روس را در آسمان مصر منفجر کند، در محله حزب‌الله در لبنان دو بمب انتحاری منفجر کند و در پاریس عملیات کشتار جمعی به راه بیاندازد.
چرا و چگونه داعش با این تعداد نیروی اندک و این حجم از حمله هوایی دو قدرت نظامی جهان توانسته در برابر صد‌ها هزار نیروی نظامی دشمن خود قلمروهای وسیعی را در عراق و سوریه (و بخش‌هایی از لیبی را) تسخیر کرده و آنها را نگاه دارد؟ چرا با وجود میان ۲ تا ۱۰ هزار کشته (بنا به ارقام مختلف داده شده از سوی مقامات آمریکایی و سازمان‌های حقوق بشری) و از دست دادن برخی مناطق تحت سلطه داعش همچنان در حال بسط حوزه‌ عملیاتی خود در برخی جوامع غربی و مسلمان (مثل افغانستان) است یا حداقل حیطه به دست آمده را حفظ کرده است؟ بحث من در اینجا درست و نادرستی کار داعش نیست- که در هر منطق و مذهبی اقدامات داعش وحشیگری است- بلکه بحث در ماهیت رفتارهای این گروه و فهم آنهاست.
با سه نظریه می‌توان این واقعیت را توضیح داد:
نظریه عصبیت ابن خلدون
بنا به نظریه عصبیت (همبستگی اجتماعی) ابن خلدون ظهور و سقوط سلسله‌های قدرت ناشی از حملات قبایل بیابانگرد و آس و پاس (اما جنگجو، مثل بربر‌ها) به مراکز حکومتی و شهری متمدن و فساد دستگاه‌های حکومتی است. البته پس از مدتی قبیله و گروهی که با سیمان عصبیت توانسته قدرت غرق در تجملاتی را ساقط کند خود دچار فساد شده و توسط گروهی دیگر ساقط می‌شود. با در نظر گرفتن این نظریه گروه داعش که اسلام سیاسی عامل عصبیت آن است و هنوز در ابتدای راه فاسد نشده به سادگی می‌تواند دولت‌های فاسد بشار اسد و نوری مالکی (و بعد حیدر العبادی) را چالش کند و آنها را از زمین‌های تحت سلطه براند. با همین عصبیت ایدئولوژیک (به جای عصبیت قبیله‌ای) است که چند صد عضو داعش می‌توانند چند هزار نیروی ارتش عراق را از رمادی برانند. یک نیروی اندک اما با انگیزه و ستیزه‌جو می‌تواند صد‌ها هزار نیروی بدون انگیزه را عقب براند و قدرت را در دست گیرد.
جنگ شیعه- سنی
این نظریه می‌گوید داعش محصول نزاع دیرینه سنی و شیعه در منطقه است و عکس‌العمل سنیان اسلامگرا در برابر شیعیان اسلامگراست. در سه دهه گذشته تنها جمهوری اسلامی بود که توانست اسلامگرایی شیعی را بر تخت قدرت نشانده و هم دولت‌های عربی منطقه و هم دول غربی را به چالش کشیده و دشمن خود قرار دهد. اسلامگرایان سنی در تاسیس دولت طالبان اشتباه محاسباتی داشتند و بن لادن که صرفا سودای ضربه زدن به غرب و نه تاسیس حکومت را داشت طالبان را در برابر ایالات متحده قرار داد. اما ماجرای عراق فرصتی فراهم کرد برای اسلامگرایان سنی در سراسر عالم که بیایند و دولت اسلامی خود را در برابر دولت شیعه و همپیمانانش تاسیس کنند.
خطوط متمایز کننده جنگ در عراق و سوریه کاملا فرقه‌ای است. در عراق جنگ میان شیعه و سنی است (دولت عراق و میلیشیای شیعه در برابر داعش سنی). در سوریه نیز جنگ میان دولت علوی و گروه‌های سنی مثل داعش و النصره و احرارالشام است. اسلام سیاسی چون خواهان بازگشت به ریشه‌هاست طبعا جنگ میان شیعه و سنی را احیا می‌کند چون این جنگ ریشه‌های عمیقی در تاریخ اسلام دارد. تنها در دوران استعمار و دولت‌های ناسیونالیستی بود که این جنگ به حاشیه رفته بود و اکنون که اسلامگرایان پیشتاز فعالیت سیاسی و کسب قدرت و بسیج نیرو هستند طبیعتا جنگ میان شیعه و سنی هم باز می‌گردد. مقامات جمهوری اسلامی تلاش کرده‌اند سنی‌های مخالف خود را عروسک‌های آمریکا جلوه دهند در حالی که سنی‌های مخالف جمهوری اسلامی نیز از همین سلاح استفاده می‌کنند.
خلاء قدرت
بر اساس این نظریه، قدرت‌گیری و گسترش خلافت اسلامی محصول دو خلاء جدی قدرت در سوریه و عراق است. اسد با سرکوب شدید و قصابانه جنبش دموکراسی‌خواهی در سوریه زمینه را برای تضعیف یا حذف اقتدار حکومت در بخش‌های وسیعی از کشور بالاخص مناطق سنی‌نشین فراهم کرد. این دولت با اتکا بر ارتش چندین دهه توانسته بود علی رغم نمایندگی اقلیت در سوریه بر این کشور حکم براند. اما توفیقی در سرکوب جنبش همگانی سال ۲۰۱۱ نداشت و قساوت‌هایش در حدی بود که شهروندان سوری دیگر نمی‌توانستند آن را تحمل کنند. دولت نوری مالکی نیز با بی‌توجهی به مناطق سنی‌نشین اقلیت سنی این کشور را از دولت مرکزی نا‌امید کرد به وجهی که دیدگاه‌های ناسیونالیستی سنی‌های عراق به شدت تضعیف شد. در عین حال ارتش عراق نتوانست بخش سنی‌نشین کشور را تحت شمول قرار داده و مردم مناطق سنی را در روند همگرایی ملی قرار دهد. در نتیجه و عملا عراق به سه کشور تبدیل شد و گروه داعش توانست با سازماندهی و جذب نیروهای مخالف دولت زمینه را برای اشغال مناطق سنی‌نشین فراهم آورد.
عصبانیت جوامع سنی عراق و سوریه زمینه را برای کمک شهروندان سنی دیگر کشورهای منطقه فراهم کرد. در کنار این داستان کارزارهای رسانه‌های اجتماعی، رهبری جنبش، تاکتیک‌های آن، نوع حکومتداری، منابع درآمدی و ظرفیت جذب ستیزه‌جویان خارجی به برآمدن جنبش داعش یاری کرد.
ارزیابی نظریه‌ها
نظریه عصبیت این نکته را مغفول می‌گذارد که داعش فقط یک نیروی بیابانگرد جنگجو نیست و در نوع سازماندهی و تبلیغات و بسیج از تجربیات سازمانی قرن بیستم و بیست و یکم (مثل شبکه‌های اجتماعی مجازی) بهره می‌برد گرچه محتوای احکامی که به اجرا در می‌آورد قرون وسطایی است. نظریه تقابل شیعه و سنی در سوریه این مشکل را دارد که دولت اسد یک دولت سکولار است و گرچه برای بقا به جمهوری اسلامی و حزب‌الله رو کرده اما ایدئولوژی آنها را یدک نمی‌کشد. همچنین داعش برای بسیج نیرو فقط به نزاع شیعی- سنی تکیه نمی‌کند بلکه به تقابل غرب و اسلام نیز نظر دارد و به همین علت به تهدید کشورهای اروپایی و ایالات متحده می‌پردازد و شهروندان این جوامع را می‌کشد. نظریه خلا قدرت وضعیت عراق بعد از خروج امریکایی‌ها را به خوبی توضیح می‌دهد اما این مشکل را دارد که در سوریه دولت بشار حتی بعد از ۲۰۱۱ نیز بر سر کار بوده و ارتش آن از هم نپاشیده بود.
نظریه ترکیبی
به دلیل همین مشکلات نمی‌توان گسترش و توان داعش را تنها با یکی از سه نظریه فوق توضیح داد بلکه ترکیبی از هر سه برای توضیح این پدیده لازم است. خلا قدرت در مناطق سنی‌نشین عراق و ضعف حکومت در مناطق سنی‌نشین سوریه «زمینه‌ساز» ظهور داعش بود. هنگامی که جمهوری اسلامی و حزب‌الله در جنگ سوریه وارد شدند داعش نیز خود به خود به شکاف شیعی- سنی توجه کرد و بدان دامن زد. جنگ داعش در منطقه از اساس جنگ شیعی و سنی نبود بلکه با ورود جمهوری اسلامی و حزب‌الله به جنگ در سوریه چنین وجهی به خود گرفت. داعش بعد از سه سال تحکیم قدرت در عراق و سوریه به سراغ بمبگذاری در مساجد شیعیان در عربستان سعودی و بعد عملیات در اروپا رفت. اما نظریه عصبیت ابن خلدون تنها نیروی نهفته در اسلامگرایی سنی را که تبلورش از افغانستان آغاز شد و بعد به یمن، عراق، سوریه و اکنون لیبی بسط یافته توضیح می‌دهد و به جای عصبیت قبیلگی باید عصبیت دینی را گذاشت چون نیروهای داعش امروز از ملیت‌های مختلف هستند و داعش یک جنبش فرا-ملی و یک نهضت جهانی است. اسلامگرایی سنی به عنوان ایدئولوژی (و نه وهابیت، چنان که دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی می‌گوید)، موتور محرکه داعش است.
در کنار عامل زمینه‌ساز (خلاء و تضعیف قدرت) و ایدئولوژی (اسلامگرایی سنی) می‌توان به ناکارآمدی دولت‌های عرب در چند دهه گذشته از حیث ایفای حداقل وظایف دولت‌ها اشاره کرد که هر گروه و جمعیتی را ناراضی می‌کند و به بستری برای بسیج نیرو برای مخالفان تبدیل می‌شده است.

مترجم نیروی دریایی آمریکا در زندان اوین؛ نماینده خمینی در نیروی دریایی، امام جماعت در آمریکا
ایرج مصداقی

محمدعلی الهی از سن ۱۲ سالگی تحصیلات حوزوی را در اصفهان آغاز کرد و سپس به تهران آمد و در دوران انقلاب ۵۷ تبدیل به واعظی جوان شد که در مساجد امام حسین و احمدیه نارمک سخنرانی می‌کرد. وی در آبان‌ماه ۱۳۵۷ برای مدت کوتاهی دستگیر و زندانی شد و همین شد سابقه‌‌ی مبارزاتی وی علیه رژیم پهلوی تا بتواند پله‌های ترقی را طی کند. درست مانند شیخ محمد مقیسه‌ای که او نیز مدت کوتاهی در سال ۵۷ به زندان افتاد و همین شد سرمایه‌ای برای‌ استفاده از خوان نعمت جمهوری اسلامی.
الهی پس از پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۸ به حکم دفتر خمینی به ریاست دایره «سیاسی ایدئولوژیک» نیروی دریایی که متعاقباً در مردادماه ۱۳۶۲ «عقیدتی سیاسی» نام گرفت منصوب شد. با این حال وی اصرار دارد در مصاحبه‌ با رسانه‌ها این نهاد سرکوبگر را «انجمن اسلامی» بنامد؛ چرا که می‌خواهد خود را از شر بدنامی آن خلاص کند.
پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، به منظور تسلط روحانیت بر ارتش، دایره‌ی «عقیدتی سیاسی» تشکیل شد و به عنوان ارگان سرکوب، نیروهای آن عملاً به جای «حفاظت اطلاعات» به جاسوسی و پرونده‌‌سازی علیه وابستگان گروه‌های سیاسی و پرسنل ناراضی مشغول بودند.
خمینی در حکمی که خطاب به رئیس ستاد ارتش صادر کرد به صراحت عنوان نمود که «سازمان سیاسی ایدئولوژیك در انتخاب خط مشی خود، صرفاً تابع ولایت فقیه است و فقط از نظر انسانی و آماد و پشتیبانی تابع ستاد مشترك ارتش می‌باشد.»
 
 
همچنین دفتر مشاورت خمینی در تاریخ ۱/۶/۱۳۶۰ طی نامه‌ای به اداره پنجم ستاد مشترك ارتش، ضمن ابلاغ فرمان وی به مسئولان امر، ضرورت و اهمیت ویژه مأموریت این اداره را متذكر و یادآور شد كه «ارتش جمهوری اسلامی ایران بدون حضور فعال اداره‌ای با این مأموریت و شرح وظایف، از كارآیی و جهت‌گیری متناسب با شرایط كنونی ناتوان خواهد بود.»
 
 
نقش این نهاد پس از سرکوب خونین ۳۰ خرداد و در سیاه‌ترین روزهای تاریخ مهین‌مان بسیار پررنگ‌تر از قبل شده و در هماهنگی با دادگاه و دادسرای انقلاب ارتش ابتکار عمل را در دستگیری و پرونده‌سازی برای پرسنل نظامی به عهده گرفت. در سال‌های اولیه دهه‌ی ۶۰ بسیاری از فعالان سیاسی و هواداران جریان‌های مختلف سیاسی در نیروی دریایی با توطئه‌چینی این نهاد دستگیر و به زیر شکنجه و ... برده شدند.
کسانی که دهه‌ی ۶۰ را به خاطر می‌آوردند می‌دانند نام دایره «عقیدتی سیاسی» چه دلهره‌ای در پرسنل نظامی ایجاد می‌کرد .
هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود از ۱۴ اردیبهشت ۱۳۶۲ می‌نویسد: «آقای‌ [محمدعلی‌] الهی‌ مسئول‌ سازمان‌ عقیدتی‌ سیاسی‌ نیروی‌ دریایی‌ آمد. از کیفیت‌ دستگیری‌ ناخدا [بهرام‌] افضلی‌ و تعویض‌ فرمانده‌ بدون‌ مشورت‌ با عقیدتی‌ سیاسی‌ گله‌مند و از آینده‌ نگران‌ بود.»
۵ روز از دستگیری ناخدا افضلی می‌گذرد و از آن‌جایی که دستگیری وی برخلاف دیگر دستگیری‌ها و روال موجود در نیروی دریایی با محمدعلی الهی و «عقیدتی سیاسی» هماهنگ نشده بود وی از «کیفیت دستگیری» گله‌مند است. او همچنین شاکی است که چرا فرمانده‌ی جدید(ناخدا حسینی)، بدون مشورت وی انتخاب شده است.
دستگیری افضلی به خاطر اهمیت آن به جای آن که به شیوه‌ی معمول صورت بگیرد، در بالاترین سطح نظام تصمیم‌گیری شده بود و دلیلی نداشت که همچون دیگر دستگیری‌ها «عقیدتی سیاسی» نیروی دریایی در بدو امر در جریان آن قرار بگیرد. چرا که در تصمیم‌گیری اولیه قرار نبود افضلی در بازداشت بماند. درست مانند بیت‌اوشانا نماینده‌ اقلیت آشوری مجلس شورای اسلامی که در همان ایام به علت ارتباط با حزب توده بازداشت و بلافاصله با گرفتن تعهد و ... آزاد شد.
هادی غفاری (۱) ادعا می‌کند که او اسناد وابستگی افضلی به حزب توده را به دست آورده و تحویل خمینی داده بود. از قرار معلوم خامنه‌ای، ناخدا افضلی را که به تازگی از سفر ایتالیا بازگشته بود به دفتر خود احضار می‌کند و افضلی در دفتر وی با بازجویان و مأموران سپاه پاسداران مواجه شده و توسط آنان به زندان منتقل می‌شود .
رفسنجانی در این مورد در خاطراتش از روز ۹ اردیبهشت ۱۳۶۲ می‌گوید:‌
«رئیس‌جمهور تلفنی‌ اطلاع‌ دادند که‌ فرمانده‌ مورد نظر [ناخدا بهرام‌ افضلی‌] احضار شده‌ و توقیف‌ است‌. گفتم‌ قبلاً در همان‌جا تحقیق‌ شود؛ اگر صادقانه‌ برخورد کرد و در حد سمپات‌ است‌، زندان‌ نرود. ایشان‌ پذیرفتند. احمد آقا عصر تلفن کرد و گفت‌ [بهرام‌] افضلی‌ اعتراف‌ نکرده‌ و گویا برای‌ مقابله‌ به‌ زندان‌ برده‌اند. آخر شب‌، احمد آقا تلفن‌ کرد که‌ آقای‌ خامنه‌ای‌ دستور آزادی‌ سرهنگ‌ [بهرام‌] افضلی‌ [فرمانده‌ نیروی‌ دریایی‌] را بعد از تخلیه‌ اطلاعات‌ داده‌اند.»
حجت‌الاسلام سیدهادی خسروشاهی سفیر وقت جمهوری اسلامی در واتیکان، توضیح می‌دهد که محمد‌علی الهی چند روز پیش از دستگیری افضلی، وی را در یک هیئت نظامی در سفر به لیبی همراهی ‌کرده و وی در مسیر بازگشت هیئت از این کشور، در رم میهماندار آن‌ها بوده است.
 
 
بر اساس خاطرات انتشار یافته مسئولان نظامی و سیاسی رژیم، هدف اصلی سفر هیئت‌های نظامی و حتی سیاسی رژیم به لیبی، تهیه سلاح و به ویژه‌ موشک‌های دوربرد بود. برخلاف تصمیم اولیه رفسنجانی و خامنه‌ای و احمد خمینی و ...، در اسفند همان سال در میان دعوا و رقابت‌ بین جناح‌‌ها و باندهای قدرت، ناخدا افضلی قربانی شده و با حکم محمدی‌ری‌شهری، توسط لاجوردی اعدام می‌شود.
محمدعلی الهی که عینک به چشم دارد به همراه ناخدا افضلی در جماران 
محمدعلی الهی که عینک به چشم دارد به همراه ناخدا افضلی در جماران
 
در آن دوران سیاه، الهی نقش مهمی در نیروی دریایی داشت و به منظور هماهنگ‌ کردن دوایر «عقیدتی سیاسی»، سمینارهای متعددی ترتیب می‌داد. در خرداد ۱۳۶۱ در جریان یکی از همین سمینارها، حجت‌الاسلام امینی نژاد سرپرست دایره عقیدتی سیاسی ایستگاه دریایی بندر امام خمینی که برای شرکت در این سمینار به تهران سفر کرده بود، توسط یک واحد عملیاتی مجاهدین، هنگام عبور از خیابان کشتارگاه در جنوب غربی تهران مورد حمله قرار گرفت و کشته شد.
الهی خود نیز در جریان بازدید از مناطق عملیاتی در جنوب کشور در یکی از خیابان‌های آبادان هدف ترکش قرار گرفته و از ناحیه دست و پا مجروح شد. 
 
الهی به همراه هاشمی رفسنجانی
 
در دوران یاد شده دایره‌ی عقیدتی‌ سیاسی ارتش همچنین نقش مهمی در جبهه‌های جنگ و کنترل خبرنگاران داشتند. 
محمدعلی الهی، مدیر سیاسی ایدئویوژیک (عقیدتی سیاسی) نیروی دریایی در سال ۱۳۶۱ می‌گوید: «نیروهای عقیدتی سیاسی ارتش، خبرنگاران و مصاحبه‌گران زیادی را تا خطوط مقدم جبهه راهنمایی کردند تا آنها با رزمندگان ارتش مصاحبه کنند و روحیه آنان را تقویت نمایند».
(مصاحبه با حجت‌الاسلام والمسلمین الهی، مجله صف، شهریور ۱۳۶۱، ص ۷۳)
 
موقعیت الهی در نیروی دریایی به گونه‌ای بود که برای بازدید به جبهه‌ها می‌رفت.
 
سرهنگ سید محمدعلی شریف النسب در خاطرات خود می‌گوید:‌
«آن روزسرپرست عقیدتی- سیاسی نیروی دریایی به نام حجت‌الاسلام الهی برای بازدید آمده بود و چند تن از تکاوران دریایی با وی همراه بودند و می‌خواستند هنر و توانایی خود را در زد و خورد با عراقی‌ها به او نشان دهند.»
 
 
تا آن‌جا که می‌دانم وی تا سال ۶۳ در عقیدتی سیاسی نیروی دریایی بود و با شرکت در کلاس‌های زبان این نیرو به آموختن انگلیسی پرداخت و در سال ۶۵ به لندن عزیمت کرد و یک سالی را در این شهر به سر برد. خودش می‌گوید حضور وی برای آموزش زبان انگلیسی بوده است اما بعید به نظر می‌رسد آخوندی را تنها به منظور آموزش زبان با هزینه‌ای هنگفت به لندن آن هم در بحبوحه‌ی جنگ و محدودیت‌های ارزی رژیم که حتی برای تأمین نیازهای جنگی مشکل داشت بفرستند.
وی پس از بازگشت از لندن در سال ۶۷ به حکم مهدی کروبی در بنیاد شهید مشغول خدمت شد و مسئولیت راه‌اندازی مرکز پژوهش‌ها و اسناد بنیاد شهید را به عهده گرفت و همزمان به تحریریه تهران تایمز پیوست.
این که آخوندی پس از یک سال زبان خواندن به عضویت تحریریه‌ی یک نشریه انگلیسی زبان در می‌آید از برکات جمهوری اسلامی و حاکمیت ولایت فقیه است. چنانچه در همان ایام، صادق خرازی بدون داشتن کوچکترین سابقه‌ی دیپلماتیک و دانستن زبان انگلیسی در سن ۲۶ سالگی از اداره‌ی حجره‌ی بازار به نمایندگی جمهوری اسلامی در نیویورک رسید.
الهی می گوید در سال ۱۳۷۰ دعوت‌نامه‌ای از «کنفرانس جهانی ادیان» که محل برگزاری آن در سانفرانسیسکو بود به دفتر روزنامه تهران تایمز رسید. تقاضای ویزای الهی در ابتدا با پاسخ منفی سفارت آمریکا روبرو شد، اما تلاش دوباره‌ی وی منجر به صدور ویزای معنادار چهارماهه شد. این که چرا دعوت نامه «کنفرانس جهانی ادیان» به دفتر یک روزنامه می‌رسد خود جای سؤال است. در هر صورت پای الهی با این دعوت نامه به آمریکا باز شد و به شهرهای واشنگتن، نیویورک، لس‌انجلس و چند شهر دیگر که جوامع بزرگ مسلمان در آنها تشکیل شده بود سفر کرد. وی یک سال بعد به دیترویت میشیگان سفر کرد و در مرکز اسلامی این شهر به عنوان یک طلبه‌ی جوان که انگلیسی می‌دانست مشغول به کار شد. 
 
 
سه سال بعد در سال ۱۳۷۴ وی با گسترش جامعه‌ی اسلامی دیربورن، «دارالحکمه اسلامی آمریکا»Islamic House of Wisdom را بنیان‌گذاشت و در سال ۱۳۷۶ این مرکز با توجه به تمکن مالی‌ای که پیدا کرده بود به ساختمان جدید خود که پیشتر کلیسا بوده نقل مکان کرد. از همان موقع این مرکز با استفاده از «امدادهای غیبی» به یکی از بزرگترین مساجد آمریکا تبدیل شد. و طرفه آن که خانم شیرین عبادی، در سال ۱۳۸۵ ضدآمریکایی‌ترین سخنان خود را در این مرکز ایراد کرد. (۲)
الهی در دوران حضور خود در آمریکا از دانشگاه میشیگان دیربورن لیسانس جامعه شناسی و از دانشگاه ایالتی دیترویت فوق‌لیسانس هنر دریافت کرده است.
نماینده‌ی دیروز خمینی، امروز خود را «مسلمان آمریکایی» و وفادار به این کشور دانسته و هیچ اشاره‌ای هم به سابقه‌ی خود و نعره‌های «مرگ بر آمریکا» و «شیطان بزرگ» و ... نمی‌کند.
 
 
الهی در نماز وحدت نیروهای نظامی در حال دادن شعار دشمن شکن مرگ بر آمریکا
 
این که چرا دلداده‌ و نماینده‌ی خمینی، «ام‌القراء» اسلام را رها کرده و در دیار کفر رحل اقامت گزیده و به «آمریکایی» بودن خود افتخار می‌کند و به دیدار مأموران اف بی آی و رئیس جمهور آمریکا و ... می‌رود، جزو رازهایی است که مکتوم می‌ماند و خیلی‌ها هم تمایلی به مطرح کردن آن ندارند. (۳)
 
 
فراموش نکنیم که زنده‌یاد حجت‌الاسلام دکتر حشمت‌الله مقصودی وکیل و و حقوقدان معروف پس از بازگشت از سفر چند هفته‌ای خود به آمریکا و دیدار با شخصیت‌های آمریکایی در سال ۱۳۶۸دستگیر و به اتهام جاسوسی برای دولت متخاصم اعدام شد.
خامنه‌ای و مسئولان امنیتی و قضایی وقتی از پروژه‌ی «نفوذ» و جاسوسی و «رخنه» سخن می‌گویند منظورشان نوعی از ارتباطات فرهنگی، تجاری، علمی، هنری و یا رسانه‌ای میان ایرانی‌های غیرخودی و شهروندان و موسسات غربی است که از کانال حکومت و دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی نگذشته باشد.
 
 
 
الهی در حالی که در سرزمین کفر و شیطان بزرگ به سر می‌برد از هیچ‌چیز برای زیر سؤال بردن سیاست‌های دولت آمریکا و اسرائیل و حمایت از حزب‌الله و حماس و طرفداری از جمهوری اسلامی و سیاست‌های آن فروگذار نمی‌کند و تاکنون با هیچ مشکلی از سوی اف بی آی و دولت آمریکا مواجه نشده است. الهی بارها با مقامات رژیم و حزب‌الله از خاتمی گرفته تا محمدجواد ظریف و ... از علامه شیخ‌محمد حسین فضل‌الله گرفته تا ... دیدار و گفتگو داشته است. حمایت او از مواضع رژیم تا آن‌جاست که حتی ادعای احمدی‌نژاد مبنی بر پاک کردن اسرائیل از صفحه‌ی روزگار و نفی هولوکاست را «یهودی ستیزی» نمی‌داند. وی در حمایت خود از «حماس» و رهبران سیاسی و مذهبی آن از جمله «شیخ یاسین» تردیدی به خود راه نداده و از رسانه‌های آمریکایی برای انتقال نظراتش استفاده می‌کند.
این در حالی است که امیر میرزایی حکمتی، جوان آمریکایی ایرانی تبار که مترجم نیروی دریایی آمریکا بوده به منظور باج‌خواهی از دولت آمریکا چهارسال است که در بدترین شرایط در زندان اوین به سر می‌برد. وی که به خاطر دیدار با مادربزرگش به ایران رفته بود به خاطر داشتن چند عکس با سربازان آمریکایی در عراق در ۱۶ آذر سال 90 به‌اتهام همکاری با دولت‌های متخاصم و سرویس جاسوسی سیا علیه جمهوری اسلامی ایران، دستگیر شد و در یک خیمه‌شب بازی قضایی از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به‌ریاست قاضی صلواتی به اعدام محکوم شد.
 
 
 دستگاه قضایی رژیم ادعا می‌کند که حکمتی در افغانستان و عراق آموزش جاسوسی دیده است. حکم وی که امکان اجرایی نداشت و تنها به منظور جوسازی و مانور سیاسی صادر شده بود چنانچه انتظار می‌رفت در دیوان‌عالی کشور نقض شد و شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه‌ای بقیه خیمه‌شب‌بازی قضایی را به صحنه برد و حکمتی را به ۱۰ سال حبس محکوم کرد که مورد تأیید دستگاه قضایی قرار گرفت.
پدر امیر میرزایی حکمتی دچار سرطان مغز است و از زمان بازداشت فرزندش دوبار سکته مغزی کرده است. امیر حکمتی پس از آن که ۱۶ ماه در سلول انفرادی بسر می‌برد به زندانی دیگر انتقال یافت و پس از دو سال اجازه پیدا کرد با عموی خود دیدار کند و به خانواده‌اش نامه‌ بنویسد.
البته الهی مانند همه وعاظ رژیم، معتقد است که اسلام دین «صلح»، «آرامش»، «بخشش» ، «رحمت»، «زیبایی» و ... است و بی جهت به «خشونت» و ... متهم می‌شود. تنها رفقای الهی (۴) در تهران نیستند که معتقدند آزادترین و دمکراتیک‌ترین کشور دنیا را اداره می‌کنند بلکه الهی نیز حاکمیت جمهوری اسلامی را «دموکراسی» و اداره کشور به دست آن‌ها را خواست مردم معرفی می‌کند 
محمد علی الهی که همچون خانواده امیررضا میرزایی حکمتی در ایالت میشیگان زندگی می‌کند در یکی از شعبده‌‌بازی‌های رژیم در تاریخ ۲۷ مرداد ۱۳۹۴ در زندان اوین با امیر میرزایی حکمتی و سپس با مقامات قوه قضاییه دیدار و گفتگو کرد. او می‌گوید امیدوار است حکمتی به زودی آزاد شود.
 
 
الهی که خود بخوبی واقف است رژیم به هرکسی اجازه نمی‌دهد به زندان اوین مراجعه کرده و با یک زندانی امنیتی و جاسوس آمریکا ملاقات کند، دیدار خود با حکمتی را «معجزه» خواند.
البته الهی، «روغن چراغ ریخته را نذر امامزاده می‌کند» او که به منظور شرکت در «ششمین اجلاس مجمع جهانی اهل ‏بیت(ع)» به ایران رفته بود سر راه دیداری هم با امیر حکمتی داشت تا با دستی پر به آمریکا برگردد. و موضوع را در مطبوعات و رسانه‌های آمریکایی به گونه‌ای جلوه داد که گویا برای دیدار با حکمتی رنج سفر به ایران را متحمل شده است.  
«به گزارش خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا ـ نشست تخصصی "بررسی مرکزیت مشهد به عنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام در سال 2017" با حضور تعدادی از اعضای مجمع عمومی مجمع جهانی اهل بیت(ع) در مشهد مقدس برگزار شد. در این نشست که روز پنجشنبه 29 مرداد 1394 در فرهنگسرای زیارت برپا شد مسائل مرتبط با مرکزیت مشهد به عنوان پایتخت جهان اسلام در سال 2017 بررسی شد. «دکتر حسین الدیرانی» عضو استرالیلیی، «حجت‌الاسلام محمد علی الهی» عضو آمریکایی، «سید شمس الدین زیدی» عضو تانزانیایی، «شیخ عبدالمنعم قبیسی» عضو ساحل عاجی، «محمد کامل زهیری» عضو مالزیایی و «شیخ طالب الخزرجی» عضو برزیلی مجمع، شرکت کنندگان در این نشست بودند»
 
 
خبرگزاری اهل بیت(ع) درمورد سخنان الهی در این نشست می‌نویسد:‌
«حجت الاسلام محمد علی الهی فعال فرهنگی شهر شیکاگو هم که سال ها در آمریکا به تبلیغ اسلام پرداخته، معرفی ایران به محوریت امام خمینی (ره) را بسیار مهم ارزیابی کرد و گفت: مکتب اهل بیت(ع) به عنوان جهان شمول ترین مکتب مذهبی باید محور فعالیت های فرهنگی مشهد قرار گیرد.
وی با اشاره به این که علمای شیعی مشهد نقش زیادی در تنویرهای فرهنگی افکار مردم دارند، گفت: این که ما در ایران امام رضا(ع) را درمرکز فعالیت های فرهنگی خود قرار دهیم تأثیر زیادی در دنیا می‌گذارد.
حجت‌الاسلام الهی بر لزوم معرفی نقش اهل بیت(ع) در فرهنگ جامعه تأکید کرد و افزود: در ایران ایده‌های زیبایی وجود دارد که برای تحقق این ایده‌ها باید به دنبال یک اساس و پایه فرهنگی باشید.»
 
 
الهی همچنین به عنوان یکی از اعضای «مجمع عمومی جهانی اهل بیت (ع)»  از تاریخ ۲۴ تا ۲۷ مردادماه سال جاری در ششمین اجلاس این مجمع که با شعار «همبستگی و هم افزایی برای پیشبرد اهداف اسلام» در تهران برگزار شد، شرکت داشت. وی همچنین از فرصت به دست آمده استفاده کرد و به زیارت مرقد خمینی رفت. در نگاه الهی هیچ‌چیز تغییر نکرده وی در مورد خمینی می‌گوید:‌
«مانند کوه استوار شجاعانه و مصممانه و متقیانه در سخت‌ترین شرایط جامعه را رهبری می‌کرد و اگر حتی مرتکب اشتباهی می‌شد به آن اعتراف می‌کرد»
 
 
البته الهی مثل دیگر آخوندها زرنگ است و می‌داند چگونه مظلوم نمایی کند. وی در گفتگو با بی بی سی مدعی می‌شود در آمریکا وی را «شیعه افراطی» می‌خوانند و در ایران «مأمور سیا»!
 
 
دولت آمریکا در بهار ۲۰۱۳ در یک ژست حسن‌نیت مجتبی عطارودی استاد مدعو ایرانی را که از دسامبر ۲۰۱۱ به اتهام نفض قوانین صادراتی آمریکا در توقیف بود آزاد کرد، به این امید که جمهوری اسلامی مقابله به مثل کرده و امیر حکمتی را آزاد کند. دولت جمهوری اسلامی بارها در باره این استاد و آزاد شدنش، که با میانجیگری دولت عمان عملی شد ابراز نگرانی کرده بود، اما اقدام دولت آمریکا چنانچه انتظار می‌رفت باعث جری‌تر شدن خامنه‌ای و دستگاه قضایی شد و آن‌ها جیسون رضاییان را نیز به اتهامی مشابه دستگیر کردند.
 
 
رژیم با به گروگان گرفتن امیر میرزایی حکمتی، کشیش سعید عابدینی و جیسیون رضاییان که هر سه به جرم جاسوسی در زندان به سر می‌برند می‌‌کوشد آن‌ها را با عوامل خود که در آمریکا زندانی هستند معاوضه کند.
امیر حکمتی در نامه‌‌‌ای که به صورت محرمانه از زندان خارج شد و در روزنامه گاردین انتشار یافت از جان کری وزیر امور خارجه آمریکا خواست که اسیر باج خواهی رژیم نشوند. او تأکید کرد که بیش از دو سال است که با اتهام‌های دروغین در زندان به‌سر می‌برد، اتهام‌هایی که صرفا بر اساس اعترافات اجباری و با استفاده از زور، تهدید، شرایط زندان و سلول انفرادی طولانی‌مدت به دست آمده‌اند. وی مقام‌های امنیتی ایران را متهم کرد که به‌طور غیرقانونی او را زندانی کرده‌اند تا او را با دو ایرانی زندانی در آمریکا مبادله کنند.
حکمتی چهار سال را به عنوان مترجم در نیروی دریایی آمریکا خدمت کرده است و محمدعلی الهی پنج سال با حکم دفتر خمینی و از سوی او در حساس‌ترین و امنیتی‌ترین بخش نیروی دریایی ایران مشغول به کار بوده و کتاب‌هایش نیز توسط نیروی دریایی انتشار یافته است. (۵) حکمتی از دیربورن میشیگان برای دیدار مادربزرگ‌‌اش به تهران رفته و در زندان اوین گرفتار است و الهی از تهران به دیربورن میشیگان رفته و بروبیایی دارد.  
«حکمتی» هیچ‌گاه مرگ بر ایران نگفته اما الهی سال‌های سال «مرگ برآمریکا» از دهانش نیفتاده. حکمتی پیرو هیچ‌کس نیست و الهی همچنان خود را پیرو «امام خمینی» معرفی می‌کند.
هیچ‌ آماری از وابستگان رژیم خمینی که دست در فساد و دزدی و غارت و جنایت داشتند و قادر به کسب شهروندی آمریکا و کانادا شده‌‌اند در دست نیست. هنوز معلوم نیست چه تعداد از صاحب‌منصبان رژیم و «آقازادگان» دارای کارت اقامت دائم آمریکا هستند و در ینگه‌ی دنیا به عیش و نوش مشغولند و یک پای‌شان در آمریکاست و یک پایشان در «ام‌القرا»ی اسلام. 
 
 
ایرج مصداقی ۳۰  آبان ۱۳۹۴
www.irajmesdaghi.com
 
پانویس:
۱-هادی غفاری علاوه بر آن که نماینده مجلس و عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بود، حاکم شرع، بازجو و شکنجه‌گر بیرحم اوین بود و نقش مستقیمی در سرکوب و شکنجه داشت. وی از این طریق به اسناد ارتباط افضلی با حزب توده دست یافته بود.
۲- شیرین عبادی در تور خود در آمریکا در دفاع از پروژه‌ی هسته‌ای رژیم که آن را پروژه‌ای ملی و به نفع مردم می‌خواند سنگ تمام گذاشت. جدا از انتشار مقاله در لس‌آنجلس تایمز و دیدار با لابی رژیم به سخنرانی ‌های متعدد نیز پرداخت.
«شیرین عبادی، برنده‌ی ایرانی نوبل صلح سال 2003 روز گذشته (شنبه) در مركز اسلامی آمریكا گفت: اگر آمریكا درس‌هایش را از عراق نیاموخته است و به حمله به ایران می‌اندیشد، با وجود همه‌ی انتقاداتی كه در كشورمان می‌كنیم، تا آخرین قطره‌ی خون‌مان از كشورمان دفاع می‌كنیم و به یك سرباز بیگانه اجازه نخواهیم داد كه پا بر خاك ایران بگذارد. اگر آمریكا درباره‌ی جهانی شدن سخن می‌گوید، به این معنی نیست كه همه‌ی جهان به عنوان دهكده‌ی كوچكی دیده می‌شود و بوش به عنوان تنها كلانتر آن دهكده نگریسته می‌شود. بر اساس این گزارش، ‌عبادی كه در بزرگ‌ترین مسجد آمریكا در دیربورن سخنرانی می‌كرد، اسلام را دین بخشایش، رحمت و زیبایی خواند و گفت: این روزها روزهای سختی برای پیروان اسلام است، متاسفانه در این فصل سخت اسلام به خشونت و تروریسم متهم شده است.»
 
 
۳- الهی تنها نمونه نیست. مرتضی آقا تهرانی یکی از اعضای جبهه‌ی پایداری و نماینده مجلس شورای اسلامی و از شاگردان نزدیک مصباح یزدی نیز به مدت ۹ سال و نیم در آمریکا و کانادا زندگی می‌کرد و دارای گرین کارت آمریکا بود. وی سال‌ها در مدرسه حقانی و مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی مشغول تحصیل بود و پس از بازگشت از آمریکا مدت‌ها معلم اخلاق کابینه محمود احمدی نژاد بود. او در آمریکا امامت جمعه و سرپرستی مؤسسه اسلامی نیویورک را به عهده داشت. وی در قالب یک گروه، با صلاح‌دید مصباح یزدی به همراه همسر و فرزند عازم کانادا و آمریکا شد. آقا تهرانی از دانشگاه مک‌گیل در مونترال فوق لیسانس مطالعات اسلامی گرفت و سپس به آمریکا رفت و از دانشکده فلسفه دانشگاه ایالتی نیویورک در بینگهمتون در فلسفه و عرفان فارغ‌التحصیل شد. 
سیدحمید مولانا ستون نویس سابق روزنامه کیهان و از آمریکا‌ستیزان این روزنامه که به حکم احمدی‌نژاد در سال ۱۳۸۷به مشاورت او رسید نیز سیتی زن آمریکاست. همچنین ملک وسیعی در نزدیکی ونک تهران برای راه اندازی بنیاد فرهنگی مولانا با اختصاص بودجه هنگفت در اختیار او گذاشته شد.
 
۴- الهی همچنان در زمره‌ی یکی از شخصیت‌های رژیم محسوب می‌شود. مثلاً به پیام تشکر آیت‌الله صانعی به مناسبت درگذشت همسرش توجه کنید. دو جا نام محمدعلی الهی تحت عنوان « حضرات آيات و حجج اسلام و مسلمين» و « شخصيت ها» آمده است.
 
 
۵- کتاب‌های وی از جمله  «نگرشی به انقلاب شکوهمند بهمن : روز قهرمانان» توسط اداره عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی، و «تحلیلی بر جهان بینی اسلامی و مادی»؛ اقتباس از محمدعلی الهی؛ توسط مدیریت سیاسی ایدئولوژیک نیروی دریایی ارتش انتشار یافته‌اند.