۱۳۹۲ دی ۷, شنبه

حمله به خانه نسرین ستوده ، روحانی متشکریم


حمله به خانه نسرین ستوده
حمله به خانه نسرین ستوده ….
دو ساعتی می شود که از یک سفر یک روزه برای شرکت در مجلس ختم یکی از اقوام که دو روز پیش بر اثر تصادف جان‌اش را از دست داده است, به خانه برگشته ایم. علاوه بر چهره ی و حشت زده ی بچه‌ها و خاله‌شان و درب شکسته ی آپارتمان این هم تصویر گوشه‌ای از یکی از اتاق هاست که این چنین شخم زده شده است. هنوز دقیقا نتوانسته ایم چیزهایی را که برده شده است را لیست کنیم. تقریبا هیچ چیز ارزشمندی در خانه نمانده است. این که این اتفاق چقدر با جنجال‌های اخیر مرتبط هست یا نه؟ اثبات‌اش بستگی به نیروی انتظامی و مامورین امنیتی و اراده ی آنها برای پیگیری موضوع و پیدا کردن عاملین این اتفاق دارد. همه می دانند نیروی انتظامی و اداره آگاهی و مدل به مدل نهادهای امنیتی و قضایی در این کشور آن قدر قدرت و اختیار دارند که ظرف ۴۸ ساعت عاملین را پیدا بکنند. ما منتظر می مانیم تا نتیجه ی اقدامات‌شان را اعلام کنند.
رضا خندان
جمعه ۶ دی
گفتن به وقت خاموشی؟
اسماعيل نوری‌علا

می خواهم مطلب اين هفته را با يک قطعه از يک پازل آغاز کنم. نقل است که:
«روزنامهء لیبراسیون جزئیاتی از چگونگی آغاز مذاکرات مخفی هسته‌ای بین ایران و آمریکا در مارس سال 2013 را منتشر کرده است. این نشریهء چپ‌گرای فرانسوی گزارش می‌دهد، بر اساس مدارکی که در دست دارد، علی اکبر ولایتی ریاست هیات مذاکره کنندگان ایرانی را بر عهده داشته و سرپرستی تیم امریکایی نیز با ویلیام برنز بوده است. علاوه بر او، جک سالیوان، مشاور جو بایدن نیز در تیم آمریکایی بوده و وندی شرمن هم در جلسات آخر شرکت کرده است. در این مذاکرات علی اکبر صالحی وزیر خارجه وقت حضور داشته است. پونیت تالوار، مشاور ارشد اوباما در خاورمیانه، نیز در مذاکرات حاضر بوده است و می‌گوید در تابستان 2012 و دوباره در مارس 2013 در عمان با هیات ایرانی ملاقات کرده است»(1)
به اين ترتيب، مذاکرات مستقيم حکومت اسلامی با امريکا (و نه 1+5) بسی پيش از انتخابات و به رياست رسيدن حسن روحانی، و با شرکت مشاور خامنه ای و نيز وزير خارجهء وقت حکومت، آغاز شده و تنها پس از انجام انتخابات رياست جمهوری بصورت علنی و با شرکت بقيهء کشورهای غربی «ادامه يافته» است. اين بدان معنا است که از مدت ها قبل نفس حکومت اسلامی زير بار تحريم ها بريده و فکر آمادگی برای انصراف از پروژهء پر خرج و خيانت بار اتمی از سالی پيش از آمدن حسن فريدون روحانی مطرح شوده است.
و اگر چنين است، قطعاً آوردن حسن روحانی نمی تواند يکی از راهکارهای اجرای اين «تسليم بلا شرط» (که «نرمش قهرمانانه» نام گرفته) نباشد، آن هم به منظور آماده ساختن افکار عمومی داخل کشور و احساس شراکت دادن به مردم ز طريق تشويق شان به حضور فعال در انتخاباتی که ولی فقيه همواره آن را «رأی اعتماد مردم به رژيم» می خواند. بايد به مردم تفهيم می شد که آنها می توانند، با شرکت «حماسی!» خود در انتخابات رژيم، از يکسو، از شر تيم احمدی نژاد ـ رحيم مشایی آسوده شده و، از سوی ديگر، جلوی آمدن جليلی را (که معروف به «کانديدای رهبر» بود) بگيرند و، در عين حال، «دولت تدبير و اعتدال و کليد» را به قدرت رسانده، و در حين زدن «مشتی محکم» بر دهان بنيادگرايان، فضائی را فراهم آورند تا دولت جديد هم با شهامت تمام همهء تابوهای گذشته را بشکند و اعلام کند که «اين حکومت اسلامی آن حکومت اسلامی سابق نيست» و، به کلام ديگر، رژيم قصد دارد «آدم» شود و سر ميز مذاکره بنشيند و آنچه را به خرج ملت يک لا قبای ايران ساخته تسليم «شياطين» کند.
يعنی، آنچه در طول ده ماه تا انجام انتخابات صورت گرفته همه در راستای شکل دادن به همين انتخابات بوده و نيز در راستای ايجاد صحنهء پر فراز و نشيبی که هر لحظه اش نفس را در سينهء مردم حبس کند و آنها، پس از عبور از مارپيچ پر هيجان دور ماقبل انتخابات، موفق به آوردن کانديدائی شوند که خود رژيم از قبل آماده و بزک اش کرده است.
به برخی از زمينه سازی های اجرای اين نمايش توجه کنيم:
1. حاج آقا رفسنجانی، رئيس دائمی مجمع تشخيص مصلحت نظام، در چند ضرب، محبوب می شود: دخترش فائقه به زندان می افتد. پسرش، که در «لندن» مقيم است و می داند دادستانی قصد دستگيری اش را دارد، يکباره، در ميان بوق و کرنای بخصوص بی.بی.سی، به تهران بر می گردد و او هم به زندان می رود. حاج آقا رفسنجانی، به سبک امام حسين در تعزيه های صحرای کربلای، يکی يکی با فرزندان اش خداحافظی می کند و آنها را به «اوين» می فرستد.
2. در همان حال از در و ديوار خبر می رسد که حاج آقا طرفدار آشتی با دنيا و بخصوص امريکا و مذاکره برای رفع تحريم ها است. اصلاح طلبان، و بخصوص محمد خاتمی، نيز دلبستگی و اميد خود به آمدن رفسنجانی را علنی می کنند.
3. حاج آقا کانديد می شود: رفسنجانی، ظاهراً به اصرار و الحاح اصلاح طلبان، در آخرين لحظه، اعلام کانديداتوری می کند و آنها مجالس شادمانی براه می اندازند که مرد شکست ناپذير رژيم آمده است تا «کشور و ملت» را از گردابی که ولی فقيه به دست نوکر خود، احمدی نژاد، ساخته بيرون آورد. مجالس شادمانی بر پا می شود.
4. اما شورای بی پدر و مادر نگهبان «صلاحيت» مردی را که دست راست خمينی و پايه گزار حکومت خامنه ای است و هم رئيس مجلس و هم دو دوره رئيس جمهور بوده و بقيهء عمر را هم در رياست مجلس خبرگان و «مجمع تشخيص مصلحت نظام» گذرانده،  رد می کند. حس ناکامی بر همه چيره می شود، گرد اندوه بر اردوگاه اصلاح طلبان می نشيند، و خنده از لبان سيد خندان پر می کشد.
5. اما در اين نمايش راهی به جائی (يا چاهی) هم هست: شورای نگهبان صلاحيت هشت نفر از «جنايتکاران سابقه دار» رژيم را اعلام می کند. از علی اکبر ولایتی (مشاور «آقا» و مذاکره کننده با امريکا در عمان در ماه های پيش از انتخابات) گرفته تا سردار هميشه کانديد، محسن رضائی، همه اهل صلاحيت و تدبير اند. اما، در آن ميان، حسن فريدون روحانی با چراغ خاموش جلو می آيد و يکباره در مناظره های تلويزيونی و مجالس انتخاباتی با «کليد» مشهورش ظاهر می شود.گوئی شعر نصرت رحمانی را خوانده است که «قفل يعنی که کليدی هم هست!»
6. محمد خاتمی و حاج آقا رفسنجانی و اصلاح طلبان ديگر مشتاقانه او را حمايت می کنند. اميد به مردم برگردانده می شود. آنها در برابر «گزينهء آقا»، که جليلی باشد، گزينهء خود را يافته اند. همه چيز آمادهء «شرکت حماسه ساز» مردم در تودهنی زدن به «آقا» از طريق انتخاب روحانی بجای جليلی است و ماشين تقلبیهم که چهار سال پيش احمدی نژاد را از صندوق بيرون کشيد گويا اکنون گريپاژ کرده است.
7. در اين ميانه يک استفادهء کوچک ديگر هم می شود از اين موقعيت کرد و حساب اپوزيسيون خارج کشور را هم رسيد. حکومت، که يقين کرده عدهء کثيری داوطلبانه در انتخابات شرکت خواهند کرد، خارج کشوری ها را تحريک می کند که انتخابات را «تحريم» کنند، چرا که با اين کار ثابت می شود که مردم اعتنائی به «فتوا»های آنها ندارند. در اين ميان بخصوص شاهزاده رضا پهلوی، که برای نسل جوان بيش از بقيه جاذبه دارد، مهمترين قربانی است: وادارش می کنيم که «شورای ملی» اش را «قبل از انتخابات» تشکيل دهد تا بشود از او و «ياران اش» پرسيد که «می فرمائيد مردم در انتخابات شرکت بکنند يا نه؟» و از آنجا که ايشان نمی تواند به شرکت در انتخابات توصيه کند مجبور به تحريم می شود و يکی از مشت های محکم شرکت کنندگان در انتخابات نيز به دهان ايشان اصابت می کند و پروندهء سياسی ايشان هم بسته می شود.
8. بدين سان انتخابات آغاز می شود، ميليون ها تن مشتاق زدن مشت بر دهان ولی فقيه در آن شرکت می کنند و «حماسه» ای ديگر آفريده می شود. حسن فريدون روحانی، رئيس مخوف شورای امنيت ملی که اکثر سرکوب های رژيم با مديريت او انجام شده، کليد در دست، برای «حل مشکلات» از صندوق ها بيرون می آيد. شادمانی مردم را به رقص و طرب در خيابان ها می کشاند،. ولی فقيه هم، لابد با کمال نارضايتی(!)، لنگ می اندازد و حکم مردم را «تنفيذ» می کند تا تيم خندان روحانی ـ ظريف، بدون اشاره به مذاکرات يک سالهء گذشته با امريکا، آمادهء تفاهم با غرب شوند.
9. غرب هم احتياج به آن دارد که مردم کشورهای خود را در همين باور شريک کند که روحانی از جنم ديگری است و برقراری فضای باز سياسی در ايران امر محتملی محسوب می شود. قرار است که اگر رژيم در طول مهلت شش ماهه اش نشان دهد که قابليت آدم شدن دارد، و قضايای تهديد اسرائيل و ايجاد آشوب در خاورميانه و ساختن بمب اتمی را کنار می گذارد آنها تکه نانی به سوی اش پرتاب کنند تا از گرسنگی نمیرد و يا به دست مردم گرسنه مثله نشود. پس، در يک سلسله اقدامات طراحی شده، با بازديد از هيئت پارلمانی اروپا گرفته تا وزير خارجهء ايتاليا (همه خانم های ديپلمات ورزيده!) از تهران موافقت می شود تا آنها از نزديک با اين «فضای باز جديدالتأسيس سياسی» آشنا شده و مراتب را به مردم کشورهای تابعهء خود گزارش کنند.
10. در بازگشت هيئت پارلمانی اروپا از ايران، کنفرانس مطبوعاتی خانم کرونبرگ، رئيس هيئت مزبور، برگزار می شود و در آن اين نکات مطرح می گردد: «باید در نظر داشت که ایرانی‌ها می‌گویند که آنها ارزش‌هایی متفاوت از اروپایی‌ها دارند. این درست است، اما ما باید بنشینیم و بر سر این ارزش‌ها تبادل نظر کرده و این تفاوت‌ها را بپذیریم. البته باید کم کم برای جهانی کردن ارزش‌ها هم قدم برداشت. اما در ایران  باید در نظر داشت که در مقایسه با اتحادیهء اروپا، دین نقش بسیار مهمی را ایفا می کند. ما یک جامعهء لیبرال هستیم و ایران یک جامعهء به شدت محافظه‌کار است... وقتی ما دربارهء موضوع اعدام با مقام‌های ایرانی صحبت کردیم، متوجه شدیم که بیش از هشتاد درصد اعدام‌ها در ارتباط با جرائم مرتبط با مواد مخدر بوده  است.  آنها در حال کارکردن بر روی این موضوع هستند. ما با مقام‌های مرتبط با موضوع در شورای حقوق بشر هم دیدار کردیم.  آنها در صدد لغو حکم اعدام نیستند، اما دربارهء کم کردن آن فکر می‌کنند که به نظرم تا همین جا نشانه خوبی ست... ما در ایران با افرادی از سازمان‌های غیر دولتی هم صحبت کردیم و آنها نظرشان این بود که هم اکنون فضای بیشتری برای کار کردن وجود دارد. رییس جمهوری ایران همچنین در تلاش برای نهایی کردن یک منشور حقوق شهروندی است و این منشور هم اکنون خود موضوع بحث است و نشان از یک بازگشایی در فضا دارد. البته که صد روز زمان طولانی‌ای برای یک تغییر اساسی نیست، اما قدم‌های کوچکی برداشته شده است.»(4)
***
حال وقت آن است که اين «سناريو» را کنار بگذاريم و به واقعيت های ملموس تر برگرديم تا مبادا به دائی جان ناپلئونيسم متهم شويم: آيا آن چنان که برخی از سکولار دموکرات های داخل کشور گزارش می کنند، رژيم براستی در حال عقب نشينی است؟ مگر نه اينکه در روزهای اخير دوستان ارجمندی از داخل ايران به ما می گويند که «تغيير رفتار رژيم و باز شدن فضای سياسی را باور کرده و به ياد عهد جيمی کارتر و فضای باز سياسی سال 56 افتاده اند» و اگر مای خارج نشين اين امر را باور نداريم بخاطر آن است که در خارج نشسته ايم و نبض مردم و زمان و زمانه در دست مان نيست؟
حرفی نيست. اينکه ما در خارج «گود» نشسته ايم کاملاً درست است. اما پرسش ما از اين دوستان مان آن است که آنها قصد دارند از اين «فضای باز سياسی» چه استفاده ای کنند؟ مشکل دقيقاً در روشن نبودن پاسخی به اين پرسش است. از نظر من، دليل اين کمبود نيز ناشی از ناروشنی مفروضات مطرح شده از جانب داخل کشوری ها است و آنها در مورد تحليل برخی از موارد، مثلاً، در مورد «عقب نشينی رژيم»، دچار بدفهمی شده اند.
روشن است که در هر «مبارزه»، حداقل دو نيروی متخاصم روبروی هم می ايستند و، در جريان مبارزه، يک طرف يک قدم «عقب نشينی» می کند و آن ديگری يک قدم پيش می گذارد. اما اکنون، در مبارزه ای که يک طرف اش حکومت اسلامی است، معلوم نيست که «طرف ديگر» کيست و رژيم در برابر کدام حريفی عقب نشسته است.
از نظر همگان حريف پيش رونده در برابر عقب نشينی رژيم جمع کشورهای غرب است، که از اين بابت می توان، با هزار اما و اگر، خوشحال هم بود. اما، در همين حال، هيچ دليلی برای عقب نشينی رژيم در برابر اپوزيسيون داخل کشور وجود ندارد: رژيم بر تعداد اعدام هايش افزوده، مدارس را در اختيار حوزهء علميه گذاشته، روزنامه ها را بسته و بر فشار خود افزوده است. وضعیت آلودگی هوا و آب به حد فاجعه آمیزی رسيده، بر تعداد ماه های به عقب افتادن حقوق کارگران افزوده شده و لیست موارد نقض حقوق بشر رژيم چيزی حدود مثنوی ِ هفتاد و دو من شده است.
و طرفه اينکه، در اين ميانه، نه آقای اوباما و نه خانم کرونبرگ، هيچ کدام از اين بابت گله ای ندارند. فراموش نکنيم که اساساً «کارت حقوق بشر» هيچ گاه روی ميز مذاکره با رژيم قرار نداشته است. در اين ساحت، مورد ايران مورد تنهائی بشمار نمی رود. مگر عربستان سعودی متحد نزديک امريکا نيست؟ آيا کسی از ميان اين دولتمردان و زنان غربی از سعودی ها می پرسد که وضع حقوق بشر در آن کشور چيست؟ نه! آنها نه تنها نمی پرسند که برای سکوت شان توجيه هم دارند: سعودی ها دست و پا می برند؟ بقول خانم کرونبرگ، اين امر ناشی از فرهنگ شان است ديگر، و با مال غربی ها فرق دارد!
بدينسان، به نظر نمی رسد که رژيم در برابر اپوزيسيون داخل کشور هم عقب ننشسته باشد. اما برای حل مسئلهء تفسير اين «عقب نشينی» بايد راه حلی يافت. اين راه حل مدت ها است که از جانب جنبش سکولار دموکراسی در خارج کشور پيشنهاد شده است: تنها راه آزمون نفی يا اثبات عقب نشينی فرضی رژيم در برابر خارج کشوری ها، دست زدن اين اپوزيسيون به «مطالبه محوری ِ حداقلی»، آن هم در ابتدا بر اساس مندرجات قانون اساسی خود اين رژيم است؛ همانی که مهندس موسوی چهار سال پيش، در نابهنگامی کامل، و در زمانهء اقتدار بی پروای رژيم، خواستارشان شد و به حصر خانگی دچار آمد.
يعنی، از اين ياران که از اين «فضای باز سخت کنترل شده برای مصرف خارجی» به وجد آمده اند می توان پرسيد که استفادهء بهينهء آنها از اين فضا چه بوده است يا خواهد بود؟ و آيا رفتن خانم نسرين ستوده (بدون روسری) و آقای جعفر پناهی (با کراوات) به سفارت يونان برای دريافت جايزهء ساخاروف از دست خانم کرونبرگ را می توان از جملهء اقدامات ساختارشکن دانست؟
***
ما قبول داريم که نه در داخل گوديم و نه طلبکار از عزيزان مان در داخل کشور. اما آيا اين بی انصافی نيست که، در برابر نخستين انتقاد مشفقانهء ما، دوستان مان به خشم آيند و ما را «اپوزيسيون درجازن» بناميد؟ آيا قصدشان ساکت کردن ما ياران بی چشمداشت شان است؟ آيا از ما می خواهند که تصديق کنندهء بی چون و چرای هر خطایی باشيم؟ و یا می خواهند غیر مستقیم حق طبیعی اظهار نظر و تفسیر و بررسی را از ما، «به جرم دور بودن از وطن» بگیرند؟
نه! چنين کاری ممکن نيست. سکولار دموکرات های انحلال طلب خارج کشور، دارای مواضعی سه گانه اند: بنيادگرايان و قانون اساسی شان را دشمن می دانند، با اصلاح طلبان و سياست های تقويت کنندهء رژيم شان مخالفند، و در برابر صف فداکار و از جان گذشتهء سکولار دموکرات های داخل کشور وضعيت يک «نگاهبان مشفق اما منتقد» را دارند.
توجه کنيم که «اگر نبودن در ایران موجب بی خبری باشد»، به همان سياق، می توان حکم کرد که «نبودن در خارج کشور و بی خبر بودن از جهان و آنچه در آن می گذرد نيز موجب اشتباه محاسبه های سنگين می شود». و بلافاصله دقت کنيم که اين واقعيت از وجود دو زمينهء مختلف برای دو اردوگاه پيکر سکولار دموکراسی ايرانی خبر می دهد و به نظر می رسد، تا اين دو اردوگاه به سخنان يکديگر گوش ندهند، با هم ارتباط نداشته باشند، قدر هم را ندانند، استقلال يکديگر را محترم نشمارند، و از امکانات کاملاً متفاوت يکديگر استفادهء بهينه نکنند، اين قافله تا به حشر لنگ خواهد ماند.
واقعيت آن است که سکولار دموکرات های داخل ايران هنوز دارای مرکزيت و انسجام و رهبری نيستند. جنبش سکولار دموکراسی در خارج کشور دعوت دفتر برونمرزی جبههء دموکراتيک ايران از خانم نسرين ستوده و آقايان عباس امير انتظام، محمد ملکی و حشمت طبرزدی را مغتنم و گرامی داشته و در تبليغ آن کوشيده و اميدوار است تا هرچه زودتر شاهد بوجود آمدن چنين مرکزيتی باشد و، در عين حال، معتقد است که تنها هم اکنون و امروز است که می توان به شعله ور شدن مبارزات مدنی در داخل کشور اميدوار بود. اگر در حال حاضر رژيم دچار ضعف اقتصادی است، اگر در مقابل غرب دست به عقب نشينی زده، اگر تحريم های اقتصادی کمرش را شکسته اند، اگر در هراس از شورش های اعتراضی مردم، آن هم حتی نه برای آزادی که در حد خواستن نان، دست به امضای معاهده های ترکمانچائی زده است، اکتفا کردن به حداقل هائی همچون رفتن به ملاقات هيئت اروپائی، يا نوشتن در فيس بووک و يا حضور در برنامه های صدای امريکا هيچ کدام در اندازه های عقب نشينی رژيم نيست.
براستی اگر اوضاع کنونی داخل کشور همچون اوضاع دوران آمدن جيمی کارتر و وضعيت سال 1356 است چرا، برخلاف آن سال، از مبارزان مخالف رژيم (که بخصوص روشنفکران و رهبران سياسی باشند) خبری نيست؟ چرا همه نگرانند که ممکن است بر اثر افشاگری عليه روحانی کل فضای باز سياسی به خطر بيافتد؟ چرا شاعران جوان ميراث بر نسل 40 و 50، که از فرصت ضعف و بيماری شاه استفاده کرده و شب های شعر انستيتو گوته را براه انداختند، امروز خاموش اند؟ چرا جماعت دانشگاهیان و روزنامه نویس ها و روشنفکرانی که در موارد گوناگون پيرامون هر حرکت رژیم نامه نگاری می کنند، چشم و گوش شان را به فاجعهء حوزه ای کردن مدارس، که معادل ايجاد مدارس طالبانی برای تربيت شهادت طلبان حسينی است، بسته اند؟ 
راست بگويم: به نظرم می رسد که يا ادعای شباهت امروز با سال 56 غلط است و يا اپوزيسيونی که چنين تشخيصی را می دهد توان حرکت ندارد.
و، در اين ميانه، سکولار دموکرات های انحلال طلب خارج کشور متهم شده اند که مشغول «درجا زدن» هستند. چندان اعتراضی به اين اتهام نمی توان داشت؛ من خود دو سه هفته پيش در مقالهء «اپوزيسيون در اغما»(6) به همين نکته اشاره کرده ام. اما معنای ديگر سخن برآمده از اپوزيسيون سکولار دموکرات داخل کشور آن است که آنها از در جا زدن گذشته و سخت در حال حرکت اند، مقصد و مقصودی دارند، استراتژی وضع کرده اند و قصد آن دارند که، گام به گام، تاکتيک هاشان را رو کنند.
من، به سهم خود، آرزومندم که چنين باشد؛ و نشنيدن صدای برخاستن ساختارشکن آنان را بتوان به حساب دورافتادگی ما از داخل کشور و حتی کوری و کری ما گذاشت؛ چرا که «مهم» ما خارج کشوری ها نيستيم که، بهر حال، در اينجا سامان گرفته و در ساحل امن نشسته ايم. اما اگر نام وطن از زبان مان نمی افتد و به در و ديوار می زنيم، تنها بخاطر مردمی است که در آن سرزمين زندگی می کنند و حق شان نيست که در آغاز قرن بيست و يکم آنها را به چهاده قرن پيش برگردانند و فرزندان شان را بجای مدرسه در مکتب خانه های زير نظر حوزهء علميه مغزشوئی کنند.
باری، اگر داخل کشوری ها پيروزی خود را در خاموش کردن ما می دانند لطفاً به صراحت بگويند تا همه بشنويم و، اگر خواست شان منطقی بود، دست از اين تلاش وسیع سی و چند ساله بشوئيم که حداقل نتیجهء آن افشای جنايات رژيم، گستراندن گفتمان لزوم استقرار سکولار دموکراسی بعنوان بديل حکومت مذهبی، کوشيدن برای زنده نگاه داشتن فرهنگ ایرانی در مقابل فرهنگ خرافاتی اين حکومت، رساندن خواست های زنان و مبارزان آزادی خواه ایرانی به گوش جهانیان بوده است. چرا که پند سعدی شيراز آن است که: دو چيز طيرهء عقل است: دم فروبستن / به وقت گفتن و، گفتن به وقت خاموشی!
1. http://isdmovement.com/2013/12/122313. Ali-Afshari-Pre-Geneva-relations.htm
2. http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/09/ 120923_l39_mehdi_hashemi_leaving_dubai.shtml
3. http://www.iranpressnews.com/source/133255.htm
4. http://isdmovement.com/2013/12/122113.Hassan- Daei-More-shameless-than-mollas.htm
5. http://isdmovement.com/Declarations/14. First-declaration.htm
6. http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2013/ 120613.EN-PU-Opposition-in-Coma.htm
ما ایرانیان و سیاست ـ قسمت هفتم
مژگان پورمحسن
دین و سیاست
از هر فرد دیندار آگاهی بپرسید آیا دین را با سیاست میشود جمع زد پاسخ خواهد داد هرگز، میخواهید دین را به   سیاست آلوده کنید و از هر سیاستمدار واقعی بپرسید آیا سیاست را میشود با دین قاطی کرد پاسخ خواهد داد هرگز، میخواهید سیاست را اسیرِ دین نمایید؟ بعبارت دیگر دین و سیاست دو مقولهٔ کاملاً متفاوت هستند که با هم همخوانی ندارند و بنابراین تداخُلشان بسیار مُضر برای انسانها میشود. چرا اینچنین است؟ توجّه سَرورانِ عزیزرا به این نکته جلب می کنم که در موردِ ادیان دراین  نوشته صرفاً دین موسی پیامبر، دین عیسی پیامبر و دین محمّد
پیامبر منظورمیشود.
یکتاپرست یا موحّد به این ادیان باور دارد که جهانِ هستی و بی انتها توسط خداوند یکتا که یگانه است و بی مانند
که نه زمان و نه مکان بَر او مترتَب است خلق شده. هیچ انسانی در آن زمان و مکان نبوده زیرا تعریف انسان در زمان مشخص و مکان مشخص قابل درک برای ما انسانهاست. ما و همهٔ موجودات جاندار و بیجان و همهٔ کُرات وهست ونیست مخلوقِ خدا و تحت ارادهٔ ذاتِ کِبریائیش می باشیم. معبود ما خداست که هیچ شریکی و مُشابهی ندارد. خداوند برایِ انسان قَدر و اندازه ای تعیین کرده که از تولّدمان از مادر آغاز شده و تا مَرگِ جسمی مان و سپس برانگیخته شدنمان در روزی و مکانی و جسمی در لازمان و لامکان و روح ادامه دارد. خداپرست عاشق و شیفتهٔ خداست، عابدِ خداست، وَصلِ به خُداست و آرزویش حلّ شدن در عشق خُداست. حیطهٔ دین، معنویت و وصلی است که انسان را از بندگی هر انسان دیگر با هر درجه از قدرت، هر اندازه از خوبی و بُزرگواری یا هر بی اندازگی از رذالت و پستی رها کند. یکتاپرستی انسان را از بزرگترین تَرسش که مَرگ و نیستی است می رهاند و مَرگ را مرحله ای از مراحِل بازگشت به سوی مبدأ که همانا  پرورگار است می داند.
ایمان روشنائی دل است و خداوند این نور را در وجود تمامِ بندگانش گذاشته و هیچ کَس بی نصیب از نورِ خدا نیست بنابراین زن و مَرد بودن، سیاه و سفید و زرد و سرخ بودن، بی سواد و با سواد بودن، اهل این خطّه و آن سرزمین بودن، فرزند ارتشبُد  یا فرزند رُفتِگر بودن، ثروت داشتن یا فقیر بودن، زیبایی و یا زشتی صورت داشتن، شاه یا فروشندهٔ دوره گرد بودن، سالم یا بیماریا معلول بودن، دراین دورهٔ تاریخی زیستن ویا صد هزار  سالِ پیش  ووو هیچ عاملِ دیگری که ما آدمیان در طولِ حیاتمان بعنوانِ عامِلِ بَرتری  یکی بر دیگری محسوب می کنیم، در نورِ وجود دَخیل نیست. خداوند ایمان آورندگان به خود را دوست دارد و در نزد خود پاداش میدهد. خداوند کسانی که نورِ وجود شان را با ظلم بخویش خاموش میکنند دوست ندارد. هیچ کس حقّ آزارواذیّت رساندن روحی، جسمی، جنسی،فکری، ایمانی وهرنوع آزاردیگربه انسانِ دیگری را ندارد و هیچ کَس حقّ ستاندنِ جانِ دیگری یا مهیّا کردن مَرگِ دیگری را ندارد. 
با اجازهٔ شما من به پایه های یکتا پرستی بسنده می کنم.
سیاست حیطهٔ ساختهٔ انسان است و ربطی به خدا ندارد. سیاست عبارت است از بدست آوردن قدرت یا حفظ آن که تضمین کنندهٔ بُردن سهمِ  بیشتر از دارایی های موجود است. ازآنجائیکه سیاست حیطه ای کاملاً مَردانه بوده دو عاملِ  ادامِه داشتن قدرت وافزون نمودنِ آن و همچنین  لذت بردن از « مَواهب قدرت » نیز در ذاتِ قدرت خواهی نهفته است. فارغ از تمامی ادعا هایی که سیاست بازان در هر کجا در زمانهٔ خودمان می کنند، بطورِ واقعی شما می توانید تعریف بالا از سیاست را به چشم ببینید. در مورد اهل سیاست  تحقیق کنید، از منتقدینشان و مخالفینشان نیز بخوانید. سیاست بدترین نوع اعتیاد بشر است زیرا خطرناکترین شان می باشد. یک معتاد به هرویین را در نظر بگیرید و آسیبی که از این فرد به اجتماع میرسد  را مقایسه کنید  با سیاست مداری که دستورمی دهد بمبهای شیمیایی جدید را روی سر مردم فلان کشور امتحان کنند و نتایج آنرا به او گزارش کنند!
بله، سیاست  قدرتیست که بشر به خود میدهد تا خودرا بالاتر از دیگران ببیند، مهمتر از دیگران بنظر آید، ماندنی تر از دیگران شود، به آنچه آرزو دارد دست یابد و نگذارد حریفش از او جلو بزند. برای بدست گرفتن قدرت یا حفظ آن البته بایدهمهٔ  وسایل را استفاده کرد و در این راستا انسانها، آرمانها، قول و قرارها، جنگ ها و صلح ها،
برادری ها و دشمنی ها، خاک ها ودریاها   همگی ابزاری بیش حساب نمی شوند وهیچکدامشان به خودی خود دارای ارزشی نیستند. و حال انسانِ بی دل را بنگرید که حتی خدا و نظمِ هستی و یکتاپرستی و یکتا پرست را هم جزء ابزار و اسبابِ کار قدرت خواهیَش حساب می کند. آخوندها را ببینید که خداوندگارِ هستی را نیز خدمتگزار خویش و مَردانِ خدا( موسی و عیسی و محمّد) را بازیگرفرمانهای خود و مَسخَرهٔ خویش می دانند.  
سیاست زادهٔ تَرسِ بشر از مُردن، از کم آوردنِ خوراک و پوشاک و زن و فرزند و بعقیدهٔ حقیر زائیدهٔ جَهلِ تمام عیاراست. پیرانِ صوفیان به شاهانی که بدنبالِ یافتنِ حقیقت خدمتشان می رسیدند، در قدم اوّل تَرکِ قدرت با تمامی سازوبرگ و « مَواهبش » را سفارش می فرمودند.
حال فکر می کنم بحق بگوئید پس مصدّق آن بزرگمرد سیاستمدار که دُرُست برعکس تعریفِ فوق عمل کرد که بود؟  همانطور که می فرمائید او که بود؟ از همهٔ دوستان بخصوص کسانیکه زبانِ دیگری بغیر از فارسی میدانند خواهش می کنم راجع به دکتر مصدق مطالعه فرمایند و از بستگان و دوستانِ ایشان تمنّا می کنم از معرفی هرچه  بیشتر این شیر مَرد سیاستِ ایران که به کلمهٔ سیاست و سیاستِ ایران آبرو بخشید خودداری نفرمایند زیرا که حکمت ها در این محتواست.

طاهراحمد زاده ! مبارزی خستگی ناپذير!

یوهانس کپلر Johannes Kepler طرحی نو در آسمان نجوم





این بحث در مورد یوهانس کپلر Johannes Kepler ریاضیدان و ستاره شناس بزرگ آلمانی است.
اهمیت کپلر از جمله به این خاطر است که رودرروی آرای مسلط زمانه خودش که پشت آن امثال ارسطو و بطلمیوس بودند ایستاد و از نظرات امثال «نیکلاس کپرنیک» Nikolaus Kopernikus و «تیکو براهه» Tycho Brahe نیز عبور کرد.
من در شهر «وایل» Weil آلمان، شماری از دست‌نوشته‌های وی را در موزه شهر (Kepler-Museum) دیدم و به مناسبت سالروز تولدش (۲۷ دسامبر ۱۵۷۱) به زندگی و زمانه او اشاره می‌کنم.
 
کپلر، پدر علم ستاره‌شناسی جدید
حدود ۴۵۰ سال پیش که من و شما معلوم نبود کجا بودیم (اما بودیم)، در یک خانواده فقیر و پر اولاد آلمانی، کودکی به دنیا آمد که گرچه به بیماری صرع Epilepsy که ارث خانوادگی شان بود مبتلا گشت و به همین خاطر کور شد و در سن ۴۲ سالگی درگذشت، اما با بینایی تمام دانش ستاره‌شناسی را از این رو به آن رو کرد و در آسمان نجوم طرحی نو درانداخت.
نامش یوهانس کپلر بود. وی با تحقیق دربارهٔ ستارگان و سیارات، به سه قانون مهم دست یافت که امروزه به عنوان قوانین سه‌گانهٔ کپلر در ستاره‌شناسی Kepler's laws of planetary motion به‌کار می‌رود.
کپلر به نظریه خورشید مرکزی معتقد بود و پدر علم ستاره‌شناسی جدید بشمار می‌رود.
البته، دستاورد‌های وی، مثل هر نوآوری دیگری با واکنشهای سخت کسانی روبرو شد که ایده‌های نو را برنمی‌تافتند.
وقتی با استدلال ادعا کرد که سیاره‌ها در مدارهای بیضوی بدور خورشید می‌چرخند و خورشید تنها نیروی اداره کنندهٔ مدارهای سیارات است، انگاری کفر گفته‌است. از همه سو شماتت شد و هر کِس و ناکِسی او را متهم می‌کرد و به وی متلک می‌گفتند و مسخره‌اش می‌کردند.
 
کپلر معاصر گالیله و تیکو براهه بود
کپلر معاصر تیکو براهه رئیس اولین رصد خانه بزرگ جهان در دانمارک بود و با کارهایش توجه آن ستاره شناس بزرگ را جلب کرده بود. هم‌عصر گالیله هم بود و با وی نامه‌نگاری داشت.
...
در دوران کپلر تفتیش عقاید و آزار مذهبی رواج داشت و وی که ریاضیدانی خداباور بود اما به پروتستان‌ها تمایل داشت و ظلم پاپ‌های دروغین را برنمی‌تافت، از شّر مرتجعین، دعوت تیکو براهه را پذیرفت و نزد او در پراگ رفت و در تنظیم جدول‌های نجومی با استادش همکاری می‌کرد. تیکو براهه از کپلر خواست تا بر روى مسیر حرکت مریخ (بهرام) هم کار کند.
تیکو براهه با استفاده از وسائل برنجی نقاله مانند، مکان سیاره‌ها را آنچنان دقیق حساب کرده بود که اندازه‌گیری‌هایش همین الآن هم معتبرند. او داده‌های خودش را در اختیار کپلر قرار داد و کپلر پس از مرگ استاد، اندازه گیری‌های او را به مقادیری تبدیل کرد که ناظر ساکن خارج از منظومه شمسی بدست می‌آورد.
البته این انتظار کپلر که سیاره‌ها در مدارهای دایره‌ای گرد خورشید حرکت می‌کنند پس از سال‌ها تلاش بر باد رفت. او دریافت که مسیر حرکت زمین و دیگر سیارات منظومه شمسى به دور خورشید، مسیرى بیضوى است.
اگر مى‌خواست صرفاً بر مشاهدات تیکو براهه تکیه کند قاعدتاً بایستى نتیجه مى‌گرفت که مسیر حرکت مریخ نه بیضوى بلکه دایره‌ای شکل است.
 
قوانین سه گانه کپلر بر سر زبانها افتاد
از گذشته‌های دور، بطلمیوس آراى بسیارى از پیشینیان خودش را در کتاب «المجسطى» Μαθηματικὴ Σύνταξις جمع آورى کرده بود که دو پیش فرض مهم داشت:
۱- زمین مرکز عالم است.
۲- حرکت اجرام سماوى حرکتى مستدیر (دایره اى شکل) است زیرا دایره کامل ترین و بهترین شکل هندسى بشمار می‌رود.
...
این دیدگاه حدود ۱۳ قرن، حرف اول را می‌زد. تا اینکه کپرنیک پیش فرض نخست را به چالش کشید و کپلر دومى را.
کپرنیک ستاره‌شناس لهستانی یک قرن قبل از کپلر، خورشید را مرکز منظومه شمسى قرار داد و زمین را سیاره ساده‌اى همانند دیگر سیاره‌هاى منظومه شمسى قلمداد نمود. اما کپرنیک کماکان به حرکت دایره‌اى شکل سیارات معتقد بود که کپلر آن را بهم زد و این کار کوچکی نبود. به نظر ساده می‌آید.
...
برگردیم به تیکو براهه
بعد از درگذشت وی، کپلر جای او را گرفت و تنظیم جدولها را ادامه داد و تکمیل نمود و سه سال پیش از مرگش انتشار داد و قوانین سه گانه کپلر از آنزمان بر سر زبانها افتاد.
کپلر ﺩﺭ ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﻗﺎﻧﻮﻧﺶ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻣﺪﺍﺭﺍﺕ ﺳﻴﺎﺭﺍﺕ، ﭼﻨﺎﻧﻜﻪ کپرنیک ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﮔﺮﻣﻲ ﺍﺭﺳﻄﻮ ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺑﻪ ﺷﻜﻞ ﺩﺍﻳﺮﻩ ﻛﺎﻣﻞ ﻧﻴﺴﺖ، ﺑﻠﻜﻪ ﺑﻴﻀﻮی ﺍﺳﺖ ﻭ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﺩﺭ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﻛﺎﻧﻮﻥ‌ﻫﺎی آن، ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ.
ﺩﺭ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺩﻭم Law of areas «قانون سطوح» ﻛﻪ ﻋﻤﻼ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﻭﻝ ﺑﻪ ﺁﻥ ﭘﻲ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ، یکی ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﺍﺻﻮﻝ ﺑﻨﻴﺎﺩی ﺍﺭﺳﻄﻮ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ. ﺭﺃﻱ ﺍﺭﺳﻄﻮ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺣﺮﻛﺖ ﺳﻴﺎﺭﺍﺕ ﻳﻜﻨﻮﺍﺧﺖ ﺍﺳﺖ. کپرنیک ﻧﻴﺰ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺭﺃی ﻫﻢ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﻲ ﻛﭙﻠﺮ ﮔﻔﺖ خیر این چنین نیست. ﺳﺮﻋﺖ ﻳﻚ ﺳﻴﺎﺭﻩ ﺩﺭ ﻣﺪﺍﺭﺵ ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﺍﺯﺩﻳﺎﺩ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﻛﺎﻫﺶ می‌ﻳﺎﺑﺪ، ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪ ﺍﻱ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺧﻄﻲ ﺭﺍ ﺑﺘﻮﺍﻥ ﺗﺮﺳﻴﻢ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺳﻴﺎﺭﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﻭﺻﻞ ﻛﻨﺪ، ﺁﻥ ﺧﻂ ﻭﺍﺻﻞ، ﺳﻄﻮﺡ ﻣﻜﺎﻧﻲ ﻣﺘﺴﺎﻭی ﺭﺍ ﺩﺭ ﻓﻮﺍﺻﻞ ﺯﻣﺎنی ﻣﺘﺴﺎﻭﻱ ﺟﺎﺭﻭﺏ میﻛﻨﺪ. به عبارت دیگر، شعاع حامل سیاره (یعنی خط واصل بین خورشید و سیاره) در زمان‌های مساوی، سطوح مساوی می‌پیمایند.
ﺩﺭ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺳﻮﻡ ﻛﭙﻠﺮ (قانون توافقی) Harmonic Law ﺍﺛﺒﺎﺕ ﮔﺮﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﻣﺠﺬﻭﺭ ﺯﻣﺎﻥ‌ﻫﺎی ﮔﺮﺩﺵ‌ﻫﺎی ﺩﻭ ﺳﻴﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ، ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺑﺎ ﻣﻜﻌﺐ ﻓﺎﺻﻠﻪ‌ﻫﺎی ﻣﺘﻮﺳﻂ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﺍﺳﺖ.
(این سه اصل را جایی دیگر، دقیقتر با فرمولهای ریاضی آن آورده‌‌ام و در این بحث به آن نمی‌پردازم)
 
کپلر، راه نیوتون را هموار کرد
کپلر در قوانین سه‌گانه خود مدل جدیدی از کیهان ارائه کرد این قوانین نه تنها در مورد حرکت سیارات منظومه شمسی به دور خورشید به خوبی پاسخگو بود، بلکه چگونگی حرکت چهار قمر بزرگ مشتری را هم که چندی بعد گالیله یافت، پیش‌بینی کرد.
بعد از کپلر، اسحاق نیوتن Isaac Newton از طریق این قوانین، توانست قوانین جاذبه را کشف کند یا بهتر بگویم در نتیجه‌ی بررسی قوانین کپلر توانست قانون گرانش عمومی خودش را تقریر کند. قانونی که اساس تحقیق در حرکت سیارات و ثوابت است.
...
قوانین کپلر با اصلاحی که نیوتن در آنها کرد همه جا صحت دارد و در مورد ستارگان دنباله دار و سیارک‌ها و ستارگان مضاعف و همه‌ی اجرام فلکی شناخته‌شده دیگر صدق می‌کند. قوانین کپلر حتی بر حرکت قمر مصنوعی که دور کره زمین می‌گردد هم قابل تطبیق است. البته مدار چنین قمری به علت کروی نبودن کامل زمین و وجود جوّ، بفهمی نفهمی اندکی اختلال پیدا می‌کند.
....
قوانین کپلر به عنوان قوانین مدرن ستاره شناسی اهمیت زیادی دارند و چون حرکت هر دو جرمی را در فضا نسبت به هم تشریح می‌نماید برای ارسال محموله‌های فضایی اعم از ماهواره‌ها، فضاپیماهای سرنشین‌دار و روبات‌های کاوشگر به مدار زمین و فراتر از آن استفاده می‌شود.
 
نیوتن و لاپلاس از کپلر کشف حجاب کردند
کپلر نخستین کسی است که از اصول واقعی عمل تلسکوپ پرده برداشت. او در ریاضیات و به ویژه هندسه هم حرف تازه داشت و کتاب نجوم جدید (آسترونومیا نووا) Astronomia nova از جمله یادگارهای اوست.
یک داستان علمی تخیلی هم به نام سومنیوم Somnium نیز نوشته‌است که داستان یک سفر رویایی به کره ماه است.
از دیگر آثار کپلر کتاب رموز جهان Mysterium Cosmographicum است. وی در این کتاب فواصل هر یک از سیارات از خورشید را بیان کرد و توانست یک ستاره جدید را کشف کند که امروزه آن را ستاره کپلر می‌نامند.
...
کپلر در ۱۵ نوامبر سال ۱۶۳۱ درحالی که از ضعف بینایی و صرع رنج می‌برد و تقریباً کور شده بود، از دنیا رفت. پس از او عده‌ای از شاگردانش نوشته‌ها و مقالات او را به صورت کتاب جمع‌آوری کردند. اما هیچ‌کس آثار او را مطالعه نمی‌کرد و به او محل نمی‌گذاشت و درنتیجه پس از مرگ خیلی زود فراموش شد و انگار نه انگار، کپلری هم بوده...
از کپلر زمانی کشف حجاب شد که نیوتن و لاپلاس Pierre-Simon de Laplace شناخته شدند.
خودش گفته بود:
من آثار خودم را می‌نویسم، تفاوتی ندارد خوانندگان آن معاصرین من باشند یا آیندگان. کتاب‌های من می‌تواند سالها انتظار خوانندگان واقعی خود را بکشد، مگر نه خداوند نیز شش هزار سال انتظار کشید تا تماشاگری برای آثار او پیدا شد.
 
پانویس
کتاب المجسطی (Μαθηματικὴ Σύνταξις =ماتماتیکه سینتاکسیس) به معنی «تألیف ریاضی» است و از مهمترین آثار بطلمیوس بشمار می‌رود. سال ۱۵۰ میلادی تالیف شده و شامل سیزده مقاله در باره حرکت ستاره‌ها و سیارات است. به آن «هه مگاله سینتاکسیس» (رساله بزرگ) هم می‌گفتند.
نام عربی آن از صفت عالی کلمه «مگاله» در یونانی که «مگیسته»، به معنی بزرگ‌ترین، باشد گرفته شده و در عربی آن را المجسطی می نویسند. در فارسی نیز بیشتر به «المجسطی» و گاه به «مجسطی» مشهور است.
یحیی برمکی بانی ترجمه آن شد و جمعی را در بیت‌الحکمة به این کار برگمارد. ثابت بن قرة هم یکی از ترجمه‌های قدیم این کتاب را اصلاح کرد. اسحاق بن حنین نیز یکی از ناقلان این کتاب است و نقل او را هم ثابت اصلاح کرده‌است.
 
آدرس ویدیو 
سایت همنشین بهار
ایمیل