۱۳۹۲ فروردین ۱۵, پنجشنبه

نقدی بر کتاب: قبله عالم – ژئوپولیتیک ایران
بخش سوم –نسخه ۱

چهار شنبه ۱۴ فروردين ۱۳۹۲ - ۰۳ آپريل ۲۰۱۳

کاظم رنجبر

ranjbar.jpg
نقدی بر کتاب: قبله عالم – ژئوپولیتیک ایران
به قلم گراهام فولر. ترجمه عباس مخبر. انتشارات: نشر مرکز چاپ پنجم تاریخ انتشار ۱۳۹۰ شمسی – تهران. ۳۲۷ صفحه.
کاظم رنجبر دکتر درجامعه‌شناسی سیاسی.
Kazem.randjbar@yahoo.fr 
بخش سوم –نسخه ۱

پیشگفتار:
درنقد این بخش سوم کتاب گراهام فولر جاسوس: CIA- وعضو: انبار اندیشه: Rand-Corporation – به دو موضوع تکیه خواهیم کرد، و این دو موضوع را در محدوده این بخش از نقد کتاب: قبله عالم ژئوپولیتیک ایران، تجزیه و تفسیر خواهیم کرد.
۱- چرا آقای گراهام فولر عنوان: قبله عالم» برای ایران انتخاب کرده است؟
۲- ایران و خلیج فارس.

آقای گراهام فولر، عنوان: قبله عالم را برای معرفی موقعیت جغرافیائی ایران بر حسب تصادف، یا دل بخواه انتخاب نکرده است. عنوان کتاب گراهام فولر در زبان انگلیسی، زبان مولف: The Center of The Universe The Geoplitique of Iran است، مرکز دنیا، یا به قول مترجم، قبله عالم، که بنظر من راقم این سطور، عنوان: قبله عالم، ترجمه ایست کاملا مناسب و گویای اهمیت ژئوپولیتیک ایران است. خوانند گان می‌دانند وقتی که مسلمانان دین باور به زیارت کعبه می‌روند، هنگام خواندن نماز حج، در این مراسم دیگر نماز گذار دنبال سمت و جهت قبله نمی‌گردد، بلکه در هرنقطه ایکه نماز گذار دردورکامل کعبه یعنی ۳۶۰ درجه بایستد، آنجا قبله است. به عبارت دیگر: برای مسلمان، کعبه قبله عالم است.
وقتی به تاریخ پیداش ایران، از منظر جغرافیای انسانی و سیاسی دقیق می‌شویم، یعنی در طول ۲۵۰۰ سال گذشته، می‌بینیم، تمام فاتحان معروف در تاریخ، چه از غرب، چه از شرق، و چه از شمال، و حتی قدرت‌های دریائی جهان نیز از جنوب، هدفشان تسلط ایران بوده است. اسکندر مقدونی، امپراطوران روم باستان، اعراب، سلاطین عثمانی، از غرب به ایران می‌تاختند، فاتحان شرق، سلجوقیان، غزنویان، خوارزمشاهان، مغولان چون: چنگیز، و تیمور، و افغان‌ها چون محمود افغان، از شرق، به ایران تاختند. امپراطوری روسیه از شما ل وامپراطوری بریتانیا، با استقرار خود در هندوستان به شرق و جنوب ایران یعنی خلیج فارس و مناطق نفتی ایران در جنوب تسلط پیدا کرد. دوره استعمار انگلستان در هند حدود یک قرن ونیم از ۱۸۰۰ تا ۱۹۴۷ میلادی طول کشید. نفوذ و تسلط انگلستان به عنوان یک قدرت استعماری به ایران، از منظر سیاسی وفرهنگی در دو مرحله جلوه‌ گر شد نخست از طریق تلاش کمپانی هند شرقی در به دست آوردن اجازه فعالیت‌های بازرگانی و اخذ امتیازات از حکمرانان محلی یا مرکزی که به تصرف سرزمین هند بجز پنجاب و سند و کشمیر و سقوط گورکانیان انجامید و سپس جایگزین شدن دولت انگلستان و اعلام انضمام رسمی هندوستان به مستعمرات و متصرفات بریتانیا. و بدین طریق
ایران از مرزهای شرقی و خلیج فارس، با بزرگ‌ترین قدرت استعماری دنیا و نیروی نظامی و دریائی این امپراطوری یعنی انگلستان هم مرزشد.
بعد از جنگ دوم جهانی، قدرت استعماری جدید، یعنی ایالات متحده آمریکا بر این گروه دزادن و استعمارگران اضافه شد. به عبارت دیگر، اگر به تاریخ ۲۰۰ سال گذشته ایران دقیق بشویم، در طول این دوقرن این قدرت‌های استعماری روسیه -انگلیس – عثمانی – آمریکا و نوکران وابسته این قدرت‌ها، بطور مستقیم و غیر مستقیم در امور داخلی ایران چه از منظر سیاسی، اقتصادی، وچه از منظر فرهنگی، نقش استعماری داشتند و هنوز هم نقش دارند. بی‌جهت نیست که ایران در کتاب ژئوپولیتیک گراهام فولر «The Center of The Universe» قبله عالم نامیده می‌شود. آری، ایران در راستای اهداف متجاوزان و غارتگران ثروت‌های مادی و معنوی این قدرت‌های یاد شده در بالا مرکز جهان محسوب می‌شود. همین امروز بزرگ‌ترین تمرکز نیروی نظامی آمریکا، در اطراف ایران در پایگاه‌های دریائی، زمینی، و هوائی مستقر هستند.

گراهام فولر در فصل‌های بعد کتاب‌اش، به نکات بسیار مهم از منظر ژئوپولتیک ایران، در رابطه با خلیج فارس، عربستان سعودی، لبنان و درگیری اعراب و اسرائیل، ایران روسیه، ایران و ترکیه، جبهه شمالی، ایران و افغانستان، دیدگاه جهانی ایران، ایران و آمریکا، فصل به فصل مطالبی نوشته‌اند، و نتیجه کار تحلیلیشان را بااین عنوان: کالبد شکافی سیاست خارجی ایران در آینده، کتاب خود را به پایان می‌برند.
من راقم این سطور به ترتیب فصل‌های مربوط به موضوعات ذکر شده بالا را از منظر سیاست جهانی امروز دنیا، خصوصاً از منظر قدرت‌های بزرگ و روابط و طرح و نقشه آنان نسبت به ایران را، تجزیه و تحلیل خواهم کرد. اما قبل از این کار، یک بخش این نقد را به موضوعی اختصاص داده‌ام، که شاید، خوانندگان کمتر به آن توجه بکنند. اما می‌بینم، آقای گراهام فولر، اینجاسوس حرفه‌ای و با تجربه: CIA – خواسته یا نا‌خواسته به این تحلیل من کمک می‌کند. آقای گراهام فولرفصل پایانی کتاب‌اش را، با این عنوان به پایان می‌برد: کالبد شکافی سیاست خارجی ایران در آینده. به عبارت دیگر، من غیر مستقیم، این پیام را به ما ایرانیان می‌فرستد، ولی مخاطب واقعی آقای گراهام فولر، تنها ایرانیان نیستند، و این کتاب را فقط برای ایرانیان ننوشته است، بلکه در درجه اول، برای خود دولت آمریکا، و در عین حال برای ارسال پیام به دولت و ملت ایران نوشته است.
این پیام برای مسئولین قدرت اجرائیه آمریکا است که به عنوان یک افسر اطلاعاتی با اقامت طولانی در منطقه و آشنائی به جهان اسلام، دولت آمریکا بعد از کالبد شکافی جامعه ایران، چه از منظر تاریخی و چه از منظر فرهنگی و سیاسی، این بار خود آمریکا، چه سیاستی را باید در رابطه با ایران پیش بگیرید، هدف این کتاب است. البته با تحلیل انعکاس و نوشته تحلیلگران ایرانی براین کتاب. فراموش نکنیم که آقای گراهام فولر، همچنین، عضو انبار اندیشه سازمان سیا است.. RAND Corporation (Research ANd Development-) انبار اندیشه سازمان سیا) ایشان برای ایران و ایرانی کار نمی‌کند که برای مسئولین دولتی ایران، خط مشی سیاست خارجی ایران را بر مبنای شعور و درک خود، ارائه بدهد. آقای گراهام فولر این کالبد شکافی سیاست خارجی ایران را در راستای منافع دولت آمریکا انجام داده است.
لذا لازم است بخش سوم را در رابطه با دلایل ایکه آقای گراهام فولر و دوستان‌اش را وادار به نوشتن این کتاب کرده است، از منظر خوانندگان گرامی ایرانی بگذارنم.
* * *

در تمام سازمان‌های اطلاعاتی کشور‌های دنیا، خصوصا کشورهائیکه سابقه رابطه استعماری با کشورهای عقب مانده دارند، این سازمان‌ها مدارس مهم و و رشته‌های تحصیلی و پژوهشی معتبر در دانشگاه‌های خود، برای شناخت فرهنگ و آداب و رسوم، زبان و تاریخ ملت‌های مورد نظرشان را دارند. ایران‌شناسی، اسلام‌شناسی، باستان‌شناسی، شرق‌شناسی، چین‌شناسی، هند‌شناسی... بخشهائی از رشته‌های تحصیلی با استادان معتبر و اغلب مستقیم و غیر مستقیم در خدمت سیاست دولت‌های خود، یا عضو رسمی انبار اندیشه «. RAND Corporation» این مدارس و این رشته‌ها را اداره می‌کنند. این مراکز علمی و اطلاعتی، در ‌‌نهایت هدفشان، راه یافتن و نفوذ در دستگاه حکومتی این کشور‌ها، ودر راستای غارت ثروت‌های مادی و معنوی این ملت‌ها می‌باشند.
فصل دوم کتاب گراهام فولر عنوان‌اش: ایران و عراق: میدان نبرد فرهنگ‌ها، در حقیقت ۲۶ صفحه است. من راقم این نقد، این بخش را در رابطه با فصل پایانی، که عنوان‌اش «کالبد شکافی سیاست خارجی ایران در آینده» است، نقد خواهم کرد، و بخش سوم نقد را با فصل سوم کتاب که عنوان‌اش: «ایران و خلیج فارس، قسمت اول: غبار‌های تاریخی» است شروع می‌کنم.

جالب است مقدار صفحاتی که گراهام فولر در کتاب خود به خلیج فارس اختصاص داده است در مجموع از یک کتاب ۳۲۷ صفحه، ۷۰ صفحه این کتاب را مستقیم و غیر مستقیم، به خلیج فارس مربوط می‌شود. به عبارت دیگر یک چهارم کتاب ژئوپولیتیک ایران، به خلیج فارس اختصاص داده شده است!!! البته آقای گراهام فولر و بالا‌تر از ایشان، دولت امپریالیستی آمریکا، موقعیت و ارزش منطقه خلیج فارس را چه از منظر اقتصادی ومالی و چه از منظر ژئواستراتژیک، ا ین منطقه را خوب می‌شناسند. فراموش نکنیم، که معاملات نفتی جهان بین دولت‌ها تولید کننده نفت و خریداران آن، با دولار واحد پول آمریکا انجام می‌شود. به عبارت دیگر، نبض و ضربان قلب اقتصاد آمریکا در خلیج فارس شنیده می‌شود. قلب اقتصاد آمریکا خلیج فارس، و نفت خلیج فارس خون اقتصاد این کشور است.
گراهام فولر، بمانند شروع مقدمه کتاب‌اش «برای اثبات این نظریه، که ایرانیان دروغگو هستند» به جمس موریه انگلیسی تکیه می‌کند، اینبار در فصل سوم کتاب‌اش در صفحه ۶۷، که عنوان‌اش: ایران و خلیج فارس، قسمت اول: غبار‌های تاریخ، نیز به نوشته یک انگلیسی دیگر بنام سرپرسی سایکس، ۱۹۱۵، تکیه می‌کند و چنین می‌نویسد: «... ایرانیان که بواسطه سد‌های سلسله جبال از دریا محروم شده‌اند، همیشه از خود نوعی ناسازگاری و عدم تمایل نسبت به دریا نشان داده‌اند، که بهترین گواه صدق این مطلب است که اوضاع طبیعی در اخلاق و عادت یک قوم موثر می‌باشد. این ناسازگاری و تنفر از دریا امروز نیزدر ایرانیان به‌‌ همان اندازه که حافظ را از سفر هند باز داشت وجود دارد.» سرپرسی سایکس ۱۹۱۵.
تعجب آور نیست که یک مامور عالی رتبه دستگاه جاسوسی بزرگ‌ترین قدرت امپریالیستی دنیا امروز، برای اثبات اندیشه‌های استعماری خود، از نوشته‌های مامورین بزرگ‌ترین قدرت استعماری جهان، و بزرگ‌ترین قدرت دریائی دنیا تا نیمه اول قرن بیستم یعنی، پایان جنگ دوم جهانی، بریتا نیای کبیر و با سخن معروف: آفتاب در امپراطوی بریتانیا کبیر غروب نمی‌کند، استناد کرده است. برای اینکه این دو «پسر عمو‌ها» - این دو قدرت استعماری جهان، درراستای غارت ثروت‌های مادی و معنوی کشور‌های عقب مانده دنیا، به تجربه و قدرت نظامی و مالی همدیگر احتیاج دارند.
گراهام فولر این فصل مهم کتاب‌اش را این چنین شروع می‌کند: «به‌‌ همان اندازه که ایرانی‌ها میل دارند ادعا ی تاریخی سرکردگی بر خلیج فارس را مطرح سازند، غبار‌های تاریخ، شواهد رضایت بخش چندانی برای حمایت از هیچ یک از مدعیان ارائه نمی‌کند. گرچه تردیدی وجود ندارد، که اصطلاح «خلیج فارس» (درترجمه کتاب‌‌ همان کلمه خلیج فارس را بین گیومه گذاشته است، به عبارت دیگر آقای گراهام فولر هم قبول ندارد که نام تاریخی این خلیخ: خلیج فارس است. ولو اینکه ایران طولانی‌ترین ساحل دریائی با این خلیج را دارد» صفحه ۶۷.
گراهام فولر بعداز یک مشت «صغری و کبری چیدن» از منظر منطق خود، در اثبات این نظریه که خلیج فارس هرگز در تاریخ متعلق به ایرانیان نبوده و ایرانیان یک ملت دریانورد نیستند، این بار در صفحه ۷۶ کتاب، تاثیر امپراطوری انگلیس بر خلیج فارس را پیش می‌کشد! انگلستانی که که حد اقل با خلیج فارس ۵ هزار کیلومتر فاصله دارد. و این چنین شروع می‌کند:
تاثیر بریتانیا: حضور بریتانیا در خلیج فارس اهمیتی منحصر بفرد دارد، زیرا امکان سیطره هرگونه قدرت یا دولت محلی را برای خلیج فارس به گونه‌ای موثر از بین برد. تفوق بریتانیا در خلیج فارس در واقع مانع آن شد که مبارزه ً منطقه‌ای وتکامل «طبیعی» به پیدایش یک قدرت منطقه‌ای عمده در خلیج فارس منجر گردد. هر گونه اعمال منطقه‌ای قدرت بخصوص در امتداد خلیج فارس – مستلزم بسیج منابعی بود که در توانائی هیچ یک از بازیگران بالقوه قرار نداشت. (این سخنان آقای گراهام فولر بیان این منطق است، که حق از دهنه توپ‌های کشتی‌های جنگی و تانک و بمب‌های اتمی صاحبان قدرت تثبیت می‌شود ولو اینکه ایران ساحلی به طول دو هزار کیلومتر با خلیج فارس دارد)
گراهام فولر ادامه می‌دهد: صرفنظر از نفوذ بریتانیا در خلیج فارس، خود ایران نیز به دلیل ناتوانی و ضعف آخرین پادشاهان صفوی و سلسله قاجار، برای اعمال هر گونه نفوذی در خلیج فارس بیش از پیش ناتوان می‌باشد. یکی از آخرین تلاش‌های ایران در سال ۱۸۶۵ صورت گرفت که ناصر الدین شاه سعی کرد با کمک گرفتن از بریتانیا یک نیروی دریائی تشکیل دهد. بریتانیائی‌ها به دلیل نگرانی‌ها از مقاصد ی که ایران در این زمینه تعقیب می‌کرد، این فکر را نپذیرفت. ماخذ: صفحه ۷۷. کتاب ژئوپولیتیک ایران.

لازم به یاد آوری است، از آنجائیکه عنوان کتاب: ژئوپولیتیک ایران، است و نویسنده علاوه بر آنکه رسماً عضو سازمان اطلاعاتی بزرگ‌ترین قدرت نظامی، اقتصادی، و در عین حال اولین قدرت امپریالیستی دنیا می‌باشد، لذا خوانند ه گان، ولو به بطور مختصر، اگر به ژئوپولیتیک دو قدرت معتبر دریائی جهان، یعنی: بریتانیای کبیر (انگلستان) و ایالات متحده آمریکا، که در حقیقت، در راستا ی تجربه ۲۵۰ ساله سیاست‌های استعماری انگلستان، روش و نحوه و سیاست استعماری این کشور و در عین حال متحد بالقوه و بالفعل هستند، آشنائی نداشته باشند، نمتوانند محتوی این کتاب و اهداف آنرا درک بکنند. لذا بطور مختصر، ژئوپولیتیک بریتانیای کبیر و ایالات متحده آمریکا را، قبل از تحلیل این سیاست‌ها در رابطه با ایران را از منظر خوانندگان می‌گذرانیم.




نگاه کوتاه به: ژئوپولیتیک امپراطوری بریتانیای کبیر.
مکتب ژئوپلیتیک امپراتوری بریتانیای کبیر
قدرت دریایی (Sea Power)
مکتب ژئوپلیتیک امپراتوری بریتانیا، بر نظریه سلطه این کشور بر اقیانوس‌ها پایه ریزی شده است. دریاسالار هالفورد ماکیندر (Halford Mackinder-۱۸۶۷-۱۹۴۷) (۱) یکی از معروف‌ترین مدافعان این دکترین در ژئوپلیتیک انگلیس است. دریادار ماکیندر، بر این عقیده است که در واقع جهان -کره زمین- از یک اقیانوس بزرگ تشکیل شده است که در آن جزایری متشکل از قاره آسیا، اروپا و آفریقا در یک مجموعه، و قاره آمریکا و اقیانوسیه، همراه با مجموعه از جزایر، در بخش دیگر این کره قرار گرفته‌اند. برای مسلط شدن بر دنیا، باید بر جزیره اصلی که در واقع قلب دنیا است، (Heartland) و محور واقعی ژئوپلیتیک دنیا می‌باشد، بر این محور مسلط شد. این محور، از یک طرف، از اروپای مرکزی شروع می‌شود و تا غرب سیبری ادامه دارد؛ و از طرف دیگر، محوری در تکامل محور اولی از مدیترانه تا خاورمیانه و آسیای جنوبی ادامه دارد. بر مبنای این دکترین، فرمانروایی بر اقیانوس‌ها، بر این اساس و خط مشی ژئوپلیتیک امپراتوری بریتانیای کبیر بنیانگذاری شده است. برای حفظ سلطه خود، امپراتوری بریتانیا در طول قدرت استعماری خود، در تمام نقاط سوق الجیشیِ راههایِ دریایی، پایگاههایِ دریایی خود را در تنگه‌ها، بنادر و جزایر پراکنده در سطح آب‌های بین المللی، توسعه و گسترش داده است. به عنوان نمونه می‌توان به تنگه جبل الطارق در غرب مدیترانه، جزیره قبرس در شرق مدیترانه، کانال سوئز مابین دریای مدیترانه و دریای سرخ، باب المندبِ بندر عدن، نقطه تلاقی سه قاره اروپا، آسیا و آفریقا اشاره کرد. همچنین حضور مستقیم و غیر مستقیمِ انگلیس در خلیج فارس، کویت، تنگه هرمز، جزیره بحرین و جدا کردن آن از ایران، در راستای این سیاست، طراحی و عملی شده است.
ایدئولوژی صهیونیسم و مهاجرت یهودیان به فلسطین و در ‌‌نهایت تشکیل دولت صهیونیستی اسراییل، در راستای این ژئوپلیتیک امپریالیسم انگلیس به وجود آمده است. در بین تحلیلگران مسایل ژئوپلیتیک اروپا، این سخن معروف رایج است:
اگر قوم یهود هم وجود نداشت، امپریالیسم انگلیس در راستای اهداف ژئوپلیتیک خود، برای داشتن یک پایگاه نظامی و دریایی در چنین منطفه حساس جهان، چنین قومی را خود انگلیس می‌ساخت که بر این هدف سیاسی خود، چهرۀ انسانی بدهد. اگر خوب به ترکیب جمعیت اسراییل نگاه کنید، ملاحظه خواهید کرد که هرگز میلیاردرهای یهودی تبار آمریکایی، انگلیسی و فرانسوی، به اسراییل کوچ نکرده‌اند و کوچ نمی‌کنند؛ اما در اروپا و آمریکا، لابی‌های یهود، اهرمهای اقتصادی، مالی، فرهنگی، سیاسی، صنایع دارویی و رسانه‌های گروهی را انحصارا در اختیار دارند.

انگلستان، بعد از دست یافتن بر اقیانوس‌ها، برای حفظ سلطۀ خود بر قاره‌ها و همچنین راههای سوق الجیشی حمل و نقل نیروهای نظامی و کالا‌ها، دست به توسعه شبکه راه آهن در راستای این برنامه در مستعمرات خود زد. شبکۀ راه آهن هندوستان در شبه قاره هند، در راستای این برنامه، توسعه و گسترش پیدا کرد. از طریق این شبکۀ راه آهنِ هند -زیر سلطه بریتانیای کبیر-، مواد اولیه از هند، هرچه سریع‌تر به بنادر بزرگ منتقل، و از آنجا به انگستان حمل می‌شد. در مقابل، محصولات انگلیسی، در خاک هند، از طریق این شبکه راه آهن، در اقصی نقاط پخش می‌گردید. به علاوه، در صورت ظهور شورش‌های محلی علیه قدرت استعماری انگلیس، نیروهای نظامی از طریق این شبکه راه آهن برای سرکوب، سریع‌تر به مناطق شورشی حمل می‌شدند. (روسیۀ تزاری هم در این راستا، خط آهن سراسری سیبری را احداث کرده است. اگر یک شاخه از این راه آهن را از جلفای ایران تا شهر تبریز -که منطقه سوق الجیشی آذربایجانِ ایران است، ادامه داده بود- درست در راستای این اهداف ژئوپلیتیکِ روسیه تزاری و روسیه شوروی برای تجزیه ایران بود، که هنوز هم این برنامه در سیاست روسیه، با این اهداف باقی است. تاکید از نویسنده)
نظریه پردازان ژئوپلیتیک انگلیس، در راستای سیاست سلطه گرانۀ خود، اصلِ سلطۀ امپراتوریِ بریتانیا در سازمان بازرگانی جهانی را نیز بر ژئوپلیتیک انگلیس می‌افزایند. این نظریه پردازان بر این باورند، دولتی که بر دریا‌ها مسلط است، بازرگانی جهانی را نیز در اختیار خود دارد. از طریق تسلط بر بازرگانی جهانی، بر مناطق خاکی دنیا می‌توان مسلط شد. دریانورد معرف انگلیس، (Sir Walter Raleig-سیر وال‌تر رلای –۱۵۵۲-۱۶۱۸) می‌گوید: کسی که دریا‌ها را در اختیار خود دارد، تجارت را در اختیار دارد؛ کسی که تجارت را در اختیار دارد، ثروت‌ها را در اختیار دارد؛ کسی که ثروت‌ها را در اختیار دارد، دنیا را در اختیار دارد.

ژئوپلیتیک آلمان در رقابت با ژئوپلیتیک انگلیس بود که بر این اصل بنیانگذاری شد: کسی که قلب اروپا را در اختیار داشته باشد، دنیا را در اختیار خواهد داشت.

مکتب ژئوپلیتیک آمریکا.
ژئوپلیتیسین‌های آمریکایی، چون دریاسالار آلفرد ماهان (Alfred Mahan-۱۸۴۰-۱۹۱۴) و یا روزنامه نگار و استاد علوم سیاسی، نیکولا اسپیکمن (Nicolas Spykman-۱۸۹۳-۱۹۴۳) در مقوله ژئوپلیتیک، به رابطه تکنولوژی و تمدن‌ها و سلطۀ دولت بر فضا و مناطق سوق الجیشی دقت و نظر داشتند. از آنجایی که تحت تاثیر مکتب ژئوپلیتیک بریتانیای کبیر بودند، بر نیروی دریایی، و سلطه بر دریا‌ها را از طریق این نیرو، در تئوری‌های ژئواستراتژیک خود منظور کرده‌اند. امروزه آمریکا، تنها قدرت نظامی است که همزمان می‌تواند بر روی سه اقیانوس کبیر، اطلس و هند، و همچنین دریای مدیترانه، وارد عملیات نظامی تمام عیار بشود. در سیاست مهار کردن (Containment) آلمان و پس از آن، روسیه، آمریکا و امپراتوری بریتانیا را به عنوان متحد بالقوه و بالفعل خود انتخاب کرد.
مکتب ژئوپلیتیک آمریکا، روی قدرتهای بزرگ آسیایی که در گذشته بر مناطق وسیع کره زمین فرمانروایی می‌کردند، مطالعات عمیق و باارزشی کرده است. در این مطالعات، پرسش اساسی این بود که چگونه و از چه روش مدیریتی، این امپراتوری‌ها می‌توانستند بر چنین فضای گسترده، با اقوام مختلف، حکمرانی کنند؟ در این مطالعات، مسالۀ سازماندهیِ تقسیمِ آب برای کشاورزی در این مناطقِ نسبتا خشک مورد توجه ژئوپولیتسین‌های آمریکایی قرار گرفته است که در واقع‌‌ همان نظریۀ «استبداد شرقی» است. البته این نظریه توسط نظریه پردازانی چون کارل مارکس توضیح و تفسیر شده است و بر این اصل تکیه دارد که در تمدن‌های باستانی مانند تمدن‌های چین، مصر و ایران، فراعنه، شاهان و امپراتور‌ها، قدرتشان در رابطه با نقشی که در دستگاه دولت برای سازماندهیِ برنامه‌های عظیمِ ذخیرۀ آب و تقسیم آن برای جلوگیری از قحطی و مرگ و می‌رِ ناشی از گرسنگی ارائه می‌دادند، مدیریت، و لیاقت و کارایی خود را نشان می‌دادند؛ لذا قدرتِ حکومتی آنان از این مدیریت‌های مدبّرانه، همراه با استبداد -معروف به استبداد شرقی- ناشی می‌شد. لازمه موثر بودن چنین قدرت استبدادی، وجود یک سازمان اداریِ متّکی بر سلسله مراتب حکومتی بود.
البته مطالعه تاریخ امپراتوری‌های گذشته، برای ژئوپلیتسین‌های قدرتهای بزرگ امروز، بیشتر در راستایِ این هدف صورت می‌گیرد که چگونه می‌توانیم، این ملت‌ها را در انقیاد و سلطه خود در اختیار داشته باشیم؟
مکتب ژئوپلیتیک آمریکا، معروف به مکتب برکلی (۱) Ecole de Berkely به فرهنگ غالب موجود در جامعه که فضای جامعه در برمی گیرد، توجه نشان می‌دهد. برگشت نظریه‌های ژئوپلیتیک در رهبری و سازماندهی قدرتهای بزرگ جهانی، بعد از سالهای ۱۹۶۰-۱۹۷۰، مساله فرهنگ جامعه را بیش از پیش مورد توجه قرار می‌دهد. نظریه ساموئل هانتینگتون، «برخورد تمدن‌ها» (۲) The Clash of Civilisation) نمونه این بینش، توجه و استفاده از باورهای دینی اقوام و ملت‌ها، در پیشبرد اهداف سیاسی قدرتهای بزرگ، در ژئوپلیتیک این قدرت‌ها می‌باشند. در این راستا، اسلام سیاسی از قرن نوزدهم، ساخته و پرداختۀ امپریالیسم انگلیس و به دنبال آن امپریالیسم آمریکا، در تقابل با ناسیونالیسم و سوسیالیسم ملت‌های در بند استعمار، و تقابل با امپریالیسم روسیه و شوروی بود. این واقعیت‌ها را به آسانی می‌توان در تاریخ معاصر هندوستان، مصر، ایران، افغانستان و عربستان مشاهده کرد.
ادامه دارد.
پاریس. ۲ آوریل ۲۰۱۳.
- اقتباس بطور کامل و یا به اختصار، با ذکر نام نویسنده و سایت، کاملا آزاد است.


ماخذ :

1- http://fr.wikipedia.org/

2- http://en.wikipedia.org