۱۳۹۱ مهر ۸, شنبه

نامه‌ شیوا نظرآهاری به خواهرزاده‌اش از زندان اوین


نامه‌ شیوا نظرآهاری به خواهرزاده‌اش از زندان اوین

از تو تا به من هزار دره ره است
من به راز شنفته می‌مانمتو به شعر نگفته می‌مانی
         هفت ساله شده‌ای  و حالا می‌روی تا خواندن و نوشتن یاد بگیری. نشد که روز اول کلاس با لباس مدرسه ببینمت که می‌روی تا دانستن را آغاز کنی، زود بزرگ شدی عزیز دلم، مثل خیلی از بچه‌های این سال‌ها که بی‌آنکه بفهمند کودکی را، بی‌آنکه درکی از مفهوم زندان داشته باشند، روز‌هایشان در سالن ملاقات و دادگاه و دادستانی گذشت، زود بزرگ شدی؛ از‌‌ همان روزهای چهار سالگی که از پشت شیشه‌های کدر سالن ملاقات می‌خواستی توی بغلم بیایی و نمی‌شد. از‌‌ همان روزهایی که توی سالن ملاقات حضوری می‌دیدی که مادر برایم خوراکی و تنقلات آورده و هی اصرار دارد که بخورم و اگر تو می‌خواستی بخوری می‌گفت: «مامان جان برای شما توی خونه هست»
از‌‌ همان روزهایی که نمی‌توانستی بیایی پشت شیشه‌ها و نمی‌شد که دست‌هایت را ببوسم و لمست کنم…
از آن روز‌ها بزرگ شدی. دادگاه انقلاب و صورت معصوم کودکی‌ات که قاضی می‌گفت: «آن بچه را بیاورید توی دادگاه… و نگاهت روی دستبند من ثابت مانده بود…
ذهن کوچکت در بازی‌های کودکانه‌ات در دویست و نه و سالن ملاقات می‌گشت، بازی‌هایت این بود که زندانی بند 209باشی، نامی که زیاد توی خانه می‌چرخید. که مثلا زنگ بزنی به خانه و بگویی ملاقات ندارم.. حالا هفت ساله شده‌ای و قرار است بخوانی و بدانی.
اینجا مادرانی هستند که کودکانی بیرون از زندان دارند؛
مادری هست که فرزندش امسال به کلاس اول رفت مثل تو و نتوانست اورا تا دم مدرسه بدرقه کند. ما برایش روی یک پارچه نقاشی کشیدیم و نوشتیم.
عزیز دلم هر چند دلتنگی من برای تو با دلتنگی‌های مادران اینجا برای فرزندانشان براری نمی‌کند… اما دلتنگی‌هایمان را نگه می‌داریم برای روزهای خوب آینده که تو می‌آموزی و من می‌بینمت که بزرگ و بزرگ‌تر می‌شوی بخوان، بدان و بی‌آموز…
تا روزی زندان و 209 برایت مفهومی جز بازی‌های کودکانه داشته باشد. یک روز می‌فهمی که چرا روزهای ما دور از هم سپری می‌شود و می‌دانی دلیل وجود شیشه‌های کدر سالن ملاقات را….
می‌بوسمت
خاله/ ۶ مهر ۹۱
زندان اوین

گوشه چشمی به نقاش بزرگ , طبيعت


محمد جعفری - قتل تيمسار فلاحى و سرهنگ فكورى

۱۳۹۱/۰۷/۰۷ - FakouriFallahi 120928
براى روشن شدن توطئه قتل سران نظامى، لازم است به عقب برگرديم و زمينه چينى نابودى سران نظامى را با كمك اعترافات ولى فقيه پشت پرده جمهورى اسلامى، آقاى هاشمى رفسنجانى مورد ارزيابى قرار دهيم:
"... در خصوص جنگ و فرماندهى ارتش، مطالب و احتمالات زيادى داريم. فرماندهى بخاطر ناهماهنگى و وحشت از نيروهاى خالص اسلامى، مايل است نيروهاى غير اسلامى را در ارتش حاكم كند - كه منافع مشترك پيدا كرده ‏اند- و نيروهاى خالص دينى را يا منزوى و يا منفصل نمايد. خلبان شيرودى كه سمبل ايمان و شجاعت و تلاش است، در پادگان ابوذر به من مى ‏گفت كه امروز ايمان مى‏ جنگد نه تخصص، و مى ‏خواهند دست مؤمنان را كوتاه كنند. ايشان همراه و همرزم خلبان شهيد كشورى و خلبان شهيد شیرودی است. وحشت داشت و به من گفت پيامش را به شما بگويم و ضبط هم شده، احتمال اينكه مديران جنگ بعلل سياسى طالب طولانى شدن جنگ باشند، وجود دارد و اين احتمال تكليف آور است. احتمالا آقاى بنى صدر بمنظور تضعيف دولت و شايد - بعضى هم باشند- براى اجراى منويات امريكا و... مخصوصاً كمبود مهمات و اسلحه قابل توجه است. در اين مورد لازم است جنابعالى سريعاً فكرى بفرماييد و بهتر است در يك جلسه طولانى و محرمانه با دوستان مورد اعتماد ارتشى نظير صياد شيرازى، نامجو، سليمى، شيرودى و... با حضور ماها در خدمتتان بحث و تصميم گيرى شود." (29)
با وجوديكه سران نظامى از بين رفتند و فرماندهى جنگ و ارتش طبق منويات آقاى هاشمى بدست نيروهاى خالص اسلامى مورد اعتماد وى افتاد، حتى بعداز فتح خرمشهر مانع صلح شد و طبق گفته احمد خمينى، آقاى خمينى مايل بود كه جنگ تمام بشود، اما مسئولان جنگ موافق پايان كار نبودند(30) جنگ را براى اجراى منويات امريكا و انگليس طولانى كرد تا سرانجام جام زهر را به آقاى خمينى نوشانيد.

سه شنبه 4 فروردين 60
"با آقاى خامنه‏اى تلفنى صحبت كردم، صحبت از زياده طلبى آقاى بنى صدر در مورد اختيارات شوراى عالى دفاع پس از برگشت به قانون اساسى و (همچنين) فشار آقاى فلاحى (31) براى تحويل گرفتن اسناد دبيرخانه شورا بود." (ص 37 كتاب)

پنجشنبه 28 خرداد 60
"در باره شوراى فرماندهى نيروهاى مسلح، با امام صحبت شد. نظر ايشان اين بود كه فعلا به همين وضع بماند تا شخص يا اشخاص مناسبى پيدا شوند. پيشنهاد احمد آقا را دادم. ايشان گفتند احمد در هيچ كارى نبايد وارد شود. آقايان فلاحى و فكورى را آنجا ملاقات كردم. نگران بودند ولى مى‏گفتند اگر ارتش در جريانات سياسى دخالت نكند بهتر است و از اين جهت عزل بنى صدر را خوب مى‏ دانستند." (ص 160 كتاب)

سه شنبه 23 تير 60
"گروهى از نيروى هوايى آمدند و پيشنهادهايى داشتند براى تعويض كادر ستاد نيرو پس از سرهنگ جواد فكورى كه احتمالا پست فرماندهى نيروى هوايى را براى پست وزارت دفاع از دست بدهد، چون قانون اساسى دو شغل را اجازه نمى ‏دهد" (ص 201 كتاب)

سه شنبه 3 مرداد 60
"افطار را در نخست وزيرى با آقايان رجائى، احمد خمينى، موسوى اردبيلى، تيمسار فلاحى و سرهنگ فكورى صرف كردم. فلاحى از عملكرد دادگاه انقلاب و انجمنهاى اسلامى و امنيت شغلى افسران شكايت داشت و چاره جويى مى‏كرد" (ص 215 كتاب)
چهارشنبه 7 مرداد 60
"ظهر گروهى از همافران آمدند و خيلى ناراحت بودند و خواهان تصفيه در نيروى هوايى بودند. با توجه به فرار بنى صدر با هواپيمايى از اين نيرو. در دفتر آقاى رجايى فوراً جلسه با حضور آقاى موسوى اردبيلى و سرهنگ فكورى فرمانده نيروى هوايى تشكيل داديم. سرهنگ فكورى خيلى ترسيده و تعادل خود را از دست داده بود و مى ‏گفت نيروى هوايى با اين دو مورد فرار هواپيما متزلزل شده است. گفتم زمينه خوبى براى تصفيه ضد انقلاب در نيرو پيش آمده. با مشورت انجمن اسلامى سياسى - ايدئولوژى نيرو و دادگاه انقلاب ارتش، تصميمات مهمى گرفتيم. ستاد فرماندهى و فرماندهان پايگاهها را عوض كرديم. جانشين فرمانده را آقاى سرهنگ معينى قرار داديم. اختيارات آقاى فكورى را به معينى داديم." (ص 219 كتاب)
يكشنبه 15 شهريور 60
"پيش از ظهر در خانه ماندم. اول وقت سرهنگ جواد فكورى، فرمانده نيروى هوايى آمد و تذكراتى در مورد جنگ داشت. پيشنهاد بركنارى فرمانده نيروى زمينى را مى ‏داد. در اين مورد با تيمسار فلاحى همراهند . اين اختلاف قابل توجه است و مزاحم كار؛ از تصفيه نيروى هوايى گله داشت، اين هم جالب توجه است" (ص 217 كتاب)
جمعه 20 شهريور 60
"عصر در مجلس جلسه شوراى عالى دفاع داشتيم. از تأخير عمليات مقرره ناراحت بودند. گفتند سپاه آماده نبود. سرهنگ معينى پور را بعنوان فرمانده نيروى هوايى تعيين كرديم و سرهنگ جواد فكورى را مشاور ستاد. سپس جلسه مشورتى داشتيم. احمد آقا هم در هر دو جلسه شركت داشت" (ص 278 كتاب)
سه شنبه 7 مهر 60
"اول شب خبر رسيد كه هواپيماى حامل تعدادى مجروح جنگى، جنازه و چندنفر از سران نظامى، تيمسار فلاحى رئيس ستاد، سرهنگ نامجو وزير دفاع، كلاهدوز قائم مقام سپاه و سرهنگ فكورى و ... نزديك تهران، كهريزك سقوط كرده، عده ‏اى شهيد و عده‏اى زخمى‏ اند. تا آخر شب با مراكز نظامى در تماس 130-Cبودم. خبر روشنى در علت سقوط و سرنوشت آقايان بدست نيامد. احتمال خرابكارى مى ‏رود. امكان معمولى بودن حادثه هم هست، بايد تحقيق شود. تلخى حادثه فشار و سنگينى زيادى برايم آورد." (ص 307 كتاب)

چهارشنبه 8 مهر 60
"اول وقت با ستاد مشترك تماس گرفتم. حادثه هواپيما هنوز در ابهام است. احتمال شهادت فرماندهان نظامى زيادتر شده، چون جلوى هواپيما سوخته است، ولى خلبان و كمك خلبان زنده‏اند. تيمى براى تحقيق اعزام شده اند. با احمد آقا و جاهاى ديگر تماس گرفتم. قرار شد اعلاميه‏ اى كه فقط اصل خبر را مى ‏دهد پخش شود. ساعت 9 صبح در دفتر مهدوى )كنى( با حضور احمدآقا و آقاى موسوى اردبيلى و آقاى خامنه‏اى جلسه‏اى داشتيم. تحقيقات نشان مى‏دهد كه به احتمال قوى خرابكارى نبوده است و چهار نفر آقايان فلاحى، نامجو، كلاهدوز و فكورى جزو شهدا هستند. هواپيما حامل 33 جنازه، 32 مجروح و 25 نفر مسافر ديگر بوده است كه فقط 23 نفر زنده مانده‏اند. اعلاميه‏اى تهيه شد و امام هم بيانيه دادند. در مورد جانشين آنها مشورت كرديم و تشييع جنازه را به فردا موكول كرديم." (ص 208 كتاب)

در رابطه با اين حادثه نكات زير حائز اهميت است :
1- اگر براستى هواپيما سقوط مى‏ كرد، به محض برخورد به زمين منفجر مى‏ شد و آتش مى‏ گرفت، در اينصورت بعيد بود كه سرنشينان آن جان سالم بدر ببرند، در حاليكه خلبان، كمك خلبان و 23 نفر ديگر زنده مانده‏ اند.
2- فقط جلوى هواپيما سوخته است. وقتى هواپيمايى خارج از باند فرودگاهى سقوط مى‏ كند، بر اثر ضربه‏اى كه هنگام برخورد با زمين به آن وارد مى‏ شود، آتش مى‏گيرد و در يك لحظه آتش سوزى به تمام قسمتهاى ديگر سرايت مى ‏كند و نه اينكه فقط جلوى آن آتش بگيرد و به جاهاى ديگر سرايت نكند. در لحظه سقوط هم امكانات آتش نشانى در زمين موجود نبوده‏است كه بلافاصله مأمورين آتش نشانى از سرايت آتش به ساير قسمتها جلوگيرى بعمل آورند.
3- آقاى هاشمى روز بعد از سقوط مى ‏گويد، چون جلوى هواپيما سوخته است، احتمال شهادت فرماندهان نظامى زيادتر شده، ولى خلبان و كمك خلبان زنده ‏اند. براى آقاى هاشمى نيز ظاهراً جاى تعجب است، با وجوديكه جلوى هواپيما سوخته، خلبان و كمك خلبان كه در جلوى هواپيما در كابين هستند زنده‏ اند، اما فرماندهان نظامى سوخته ‏اند. اگر اين يك توطئه از پيش طراحى شده نبوده، آقاى هاشمى از كجا مى ‏دانست كه خلبان و كمك خلبان زنده‏اند، ولى احتمال شهادت فرماندهان نظامى زيادتر شده. ثانياً چه رابطه‏اى است ميان سوختن جلوى هواپيما و زيادتر شدن احتمال شهادت فرماندهان نظامى و زنده ماندن خلبان و كمك خلبان ؟ اين نكته به اين مطلب اشارت دارد كه هواپيما سقوط نكرده و به زمين نشسته و در زمين توطئه اجرا شده است.
4- چون هواپيما نظامى بوده است، در عرف نظامى و سلسله مراتبى، قائده چنين است كه براى احترام، فرماندهان نظامى را در كابين جلوى هواپيما، جايى كه خلبان و كمك خلبان هستند جا مى‏دهند و آقاى هاشمى نيز به اين نكته معترف است. پس اگر جلوى هواپيما بسوزد و بخاطر آن آتش سوزى، فرماندهان نظامى از بين رفته‏ اند، خلبان و كمك خلبان نيز مى ‏بايستى همراه آنان از بين رفته باشند.
5- در اين حادثه نيز مثل ساير حوادث، اول با احمد آقا، كسى كه در غالب توطئه ها همگام، همراه و يا طراح و پيشنهاد دهنده بوده است تماس مى ‏گيرد و سپس با سايرين جلسه مى‏گذارد.
6- در خاطرات 8 مهر مى ‏نويسد: حادثه هواپيما هنوز در ابهام است و تيم براى تحقيق اعزام شده است. شب بعد از حادثه مى‏ گويد: بايد تحقيق شود. صبح اول وقت مى ‏گويد: با ستاد مشترك تماس گرفتم، حادثه هواپيما هنوز در ابهام است، تيمى براى تحقيق اعزام شده ‏اند. اما ساعت 9 صبح گزارش و تحقيقات رسيده و نتيجه تحقيقات نشان مى‏ دهد كه به احتمال قوى خرابكارى نبوده است و چهارنفر آقايان فلاحى، فكورى، نامجو و كلاهدوز جزو شهدا هستند. چه تيم مجرب و كارآزموده‏ اى بوده ‏اند كه فورى در ظرف كمتر از چند ساعت از يك چنين حادثه ‏اى تحقيق كرده و نتيجه آنرا نيز اعلام كرده‏ اند. تحقيقات و گزارش تيم تحقيقاتى كجا انتشار پيدا كرد و به اطلاع چه كسان و مقاماتى رسيد. آيا خانواده هاى شهداى اين حادثه اجازه داشتند آنرا مطالعه و يا در اختيار وكلاى خود قرار دهند؟
7- هواپيما حامل 33 جنازه، 32 مجروح و 25 مسافر ديگر بوده است كه فقط 23 نفر زنده مانده‏اند. اينجانب با يكى از آن زنده ها در مورد چگونگى اين حادثه صحبت كردم. وى گفت كه من در حال و هواى خودم بودم. با ورود به فضاى تهران ديدم شهر روشن است. بعداز چند لحظه‏اى ديدم كه هواپيما در حال نشستن است، فكر كردم كه به باند فرودگاه رسيده‏ ايم و هواپيما براى فرود و نشستن پايين ميآيد. ناگهان در روى زمين صداى مهيبى شنيده و آتش و دود و غبارى را مشاهده كردم. از ترس و وحشتى كه بر من مستولى شد، نمى ‏دانم ديگر چه شد تا اينكه خودم را در بيمارستان ديدم.
8BaniSadrFakouri120928- بعداز حادثه خانم فكورى، نظر به اينكه جزو خانواده شهدا بود، با آقاى كروبى سرپرست بنياد شهيد ملاقات و از وى تقاضا مى‏ كند كه پرونده كشته شدن همسرش را تحقيق و رسيدگى كند كه چرا وى كشته شده است، در حاليكه 23 مسافر و خلبان و كمك خلبان زنده‏اند و وى اضافه مى ‏كند كه اين حادثه، يك توطئه طراحى شده براى از بين بردن آنها بوده است. آقاى كروبى در پاسخ مى‏ گويد: اگر مشكلى داريد، پول و يا چيزى لازم داريد بگوييد همه چيز را براى شما مهيا مى كنيم، ولى پيگير اين مسئله نباشيد. خانم فكورى مى ‏گويد مى‏ خواهم علت كشته شدن همسرم را بدانم كه به چه گناهى وى بايستى از بين برود. آقاى كروبى مى ‏گويد در كشور برخوردهاى سياسى و تقابل وجود دارد و در اين برخورد و تقابل ممكن است چيزهاى زيادى اتفاق بيفتد. به نفع شماست كه اين پرونده را پيگيرى نكنيد و هرگونه چيزى كه براى زندگى كردن و تحصيل بچه ها لازم است بفرماييد دريغ نخواهد شد.
نارضايتى و نامطمئنى دستگاه رهبرى از سران نظامى و تجزيه و تحليل چگونگى وقوع حادثه با استناد به اعترافات آقاى هاشمى، يك شاهد در هواپيما و گفتار خانم فكورى همه دلالت بر وجود يك توطئه از پيش طراحى شده براى از بين بردن سران نظامى بوده است.
نكته مهم ديگر كه در اين رابطه بايد گفته شود اينكه: فرماندهان نظامى، فلاحى و فكورى بدرستى فهميده بودند كه دستگاه رهبرى مايل به صلح و خاتمه جنگ نيست و تا همه چيز را از بين نبرند، كار را تمام نخواهند كرد. آنها از اين مسئله اظهار نگرانى مى‏ كردند و در صدد چاره جويى بودند. اوايل سال 60 كه اميدشان از آخوندهاى مسلط بر دستگاه رهبرى قطع شده بود، آقاى فكورى با بعضى از بنى صدرى ها كه با جبهه و جنگ سروكار داشتند و يا رفت و آمد مى ‏كردند، غير مستقيم و بطور تلويحى اظهار مى ‏داشت كه با وجود اين دستگاه رهبرى و اين آخوندها كه حاضرند قيصريه را فداى دستمالى بكنند، جنگ و مسائل كشور حل نخواهد شد و تا شكست، جنگ را ادامه خواهند داد. لذا آقاى بنى صدر بايد فكرى بكند. و گهگاهى نيز پيشنهاداتى مى ‏كرد.
تيمسار فلاحى نيز كه بين آخوندها مشهور بود كه وى يك سياستمدار برجسته و هم يك فرمانده نظامى است، از وى ترس داشتند و در موارد مختلف اين ترس خود را از وجود سران نظامى آشكار مى ‏كردند.
جهت شركت در بزرگداشت سالروز 15 خرداد سال 60، آقاى خمينى، حزب جمهورى اسلامى، روحانيون وابسته بجز آقاى بنى صدر اعلاميه دادند و شركت وسيع وگسترده مردم را در اين تظاهرات وظيفه شرعى دينى و انقلابى قلمداد كردند، معهذا استقبالى از جانب مردم از آن بعمل نيامد و طبق گزارش خبرنگاران خارجى، روزنامه هاى مستقل داخلى، احزاب مستقل، مراكز اطلاعاتى، شهربانى، ارتش و شاهدان عينى حدود 45 تا 60 هزار نفر شركت كرده بودند.
غروب پانزدهم خرداد، تيمسار فلاحى به منزل آقاى بنى صدر آمد و گفت: هم اكنون از اطلاعات شهربانى ركن دوم ارتش و ساير ارگانها، اطلاعات گرفتم و كسانى را هم خودم مستقلا مأمور كرده بودم كه تعداد شركت كنندگان در تظاهرات امروز را دقيقاً گزارش كنند. طبق مجموعه گزارشها، جمعيت شركت كننده امروز بين 45 تا 60 هزار نفر بوده است و اين به معناى شكست آقاى خمينى است و نشان مى‏ دهد كه آقا قدرت بسيج مردمى خود را از دست داده است. براى او تحمل اين شكست دردآور است. بنابراين بايد بفكر چاره باشيد. آقا از اين به بعد براى بازيابى قدرت خويش به زور متوسل خواهد شد و دست به كشتار خواهد زد و با تكيه به استراتژى زور عمل خواهد كرد و پيشنهادى نيز داشت.
بعقيده نگارنده، بعد از حذف آقاى بنى صدر و سرازير شدن عده ‏اى از اطرافيان وى به زندان، بعضى از اينگونه اطلاعات وسيله توّابين و يا مطلعين به مقامات دادستانى درز پيدا كرده است. و دستگاه رهبرى كه هميشه از سران نظامى در ترس و وحشت بسر مى‏ برد، تصميم گرفته است كه در وقت مناسب آنها را از بين ببرد و بدين منظور است كه توطئه حادثه هواپيما از قبل طراحى شده است و نمى‏ تواند يك حادثه تصادفى و اتفاقى باشد. با وجوديكه از اصل مطلب بدور افتاديم اما ذكر اين مثالهاى زنده مى ‏تواند كمكى براى فهم دقيقتر مطلب باشد.
بعد از پيروزى انقلاب، جو ظن و بد گمانى نزد سران انقلاب بشدت قوى است و هر طرف، هر حرف و حركت طرف ديگر را دليل بر مخالفت با خود تلقى مى ‏كند. به همين علت ابوسلمه كه در اوايل كار ابومسلم را نزد شيعيان خراسان معرفى و حمايت كرده بود، هنگامى كه ابوسلمه با توطئه ابوالعباس بدست همين ابومسلم كشته شد، ترس و وحشت دستگاه عباسى و بويژه ابوجعفرمنصور را بيش از پيش فراگرفت و در دل تصميم به قتل وى گرفت. ابوالعباس سفاح بعد از كشته شدن ابوسلمه خلال، برادر خود جعفر را با عده‏اى بسوى ابومسلم به خراسان فرستاد. هنگامى كه ابوجعفر پيش سليمان بن كثير رسيد، عبيداللَّه حسين‏لنگ، وى را همراهى مى‏كرد. سليمان بن كثير به حسين گفت : "ما پيوسته اميد داشتيم كه كار شما سامان گيرد، اگر مايل بوديد ما را براى هرچه خواستيد دعوت كنيد". ابومسلم از همراهى سليمان بن كثير با ابوجعفر خبر يافت. حسين لنگ هم از ترس غافل كشى پيش ابومسلم رفت و آنچه را سليمان بن كثير گفته بود با وى بگفت. كه ابومسلم او را كشت.

نمایه:
28- عبور از بحران هاشمى رفسنجانى، پاورقى صفحه 349
29- نكته ششم از نامه آقاى هاشمى رفسنجانى به آقاى خمينى، مورخ 25/11/59، مندرج در كتاب عبور از بحران.
30- روزنامه جمهورى اسلامى، مورخ 16/1/74
31- تيمسار ولى‏اللَّه فلاحى، رئيس ستاد مشترك ارتش بود.