۱۳۹۳ آبان ۲۷, سه‌شنبه

از سلسله گفتگوهای گزارشگران: گفتگو با تقی روزبه تحلیل گر سیاسی درباره کوبانی

از سلسله گفتگوهای گزارشگران: گفتگو با تقی روزبه تحلیل گر سیاسی درباره کوبانی


در حالی که در این گونه جوامع معمول است در شرایط جنگی زنان را به عنوان بخش آسیب پذیر در کنارکودکان و کهن سالان به مناطق امن تر منتقل می کنند، اما در اینجا حکایت دیگری درجریان است و ما شاهدمشارکت و حضورفعال و سرفرازانه زنان در همه امورجامعه و جبهه ها و خطوط مقدم بوده ایم. البته حضورزنان فقط به شرکت در جنگ محدود نبوده و پیش از آن در اداره امورجامعه هم مشارکت و حضورفعال داشته اند. تصادم و رویاروئی این دو رویکردمتضاد که یک سویش را بربریت، سلطه گری، تاریک اندیشی و مردسالاری بیکران تشکیل می دهد و سوی دیگرش را دفاع از حرمت و ارزش های انسان و آزادگی  و برابرخواهی جنسیتی و برقراری مناسباتی از نوع دیگر و رؤیای جهانی دیگر، هم چون تصویری بکر و خیره کننده می نماید در آسمانی که نیمه ای از آن تیره است و نیمه دیگرش روشن و با رنگین کمانی زیبا!. 
.......................

گزارشگران:
تغییر و تحولات سیاسی در منطقه خاورمیانه و جابجائی های سیاسی آن بویژه با هجوم وحشیانه داعش به شهر کوبانی و آوارگی بخش عظیم ساکنین این شهر و مقاومت زنان و مردان باقی مانده در برابر نیروهای مسلح داعش، امروز از موضوعات عمومی خبری است و خبرگزاری ها گزارشات لحظه به لحظه ای از موقعیت  نیروهای مقاومت و داعش در این شهر را به جهان مخابره می کنند. بنوعی میتوان گفت که مؤلفه های سیاسی که مدتی طولانی در محاسبات سیاسی منطقه ثابت مانده بودند امروزه تغییر کرده است. منتج از شرایط اضطراری و فوق العاده فعلی, اوضاع سیاسی آن ناحیه را شاید بتوان از نو تعریف کرد. هم از اینرو و برای روشنی بخشیدن هر چه بیشتر این وضعیت بسراغ فعال و تحلیلگر سیاسی  آشنا تقی روزبه رفته و از او برای این گفتگو دعوت کردیم.
با تشکر از شما

گزارشگران:
گفته میشود که در کوبانی و مناطق اطراف آن حکومتی از پائین و شبه شورائی و خودگردان موجود بوده است. قدرت از طریق اراده مردم اعمال میشده است. ار کانتون نام برده می شود. کانتون چیست و در اینمورد دانسته های شما چیست؟
تقی روزبه:
درپاسخ به این سؤال لازم است نگاهی داشته باشیم به دلایل اهمیت پدیده کوبانی و خودویژگی هائی که موجب پژواک جهانی آن شده و موج گسترده ای از همدلی و همبستگی را بسوی خود جلب کرده است. در حقیقت ترکیب و جمع آمدچندین مؤلفه توضیح دهنده اهمیت کوبانی و تحولات کردستان سوریه (روژئاوا) است: مقاومت حماسی، نقش برجسته و بی سابقه زنان در قیاس با فضای بشدت مردسالارانه حاکم برمنطقه و متجاوزین داعش، نحوه خودسازمان یابی و اهداف و جهت گیری این جنبش، و بالأخره وقوع آن در منطقه ای حساس و استراتژیک چون خاورمیانه. مجموعه عوامل فوق به این پدیده خصلتی هم چون یک رخدادتاریخی در برابررخدادضدتاریخی، یعنی ظهورو عروج جنبش اسلام سیاسی در ارتجاعی ترین، خشن ترین و انحطاط یافته ترین وجه خود داده است.
 اینک توضیح مختصری پیرامون هریک از آنها:
الف- مقاومت پرشکوه: درشرایطی که دولت اسلامی داعش در نقاط دیگر مثل برق و باد  پیشروی می کرد و مقاومت قابل توجهی در برابرآن صورت نمی گرفت و حتی عقب نشینی و تسلیم و فرار و آوارگی و اسیرگرفتن و کشتار و تجاوز و قلع و قمع توسط اشغالگران و جه غالب را تشکیل می داد، توقف فتوحات و پیشروی برق آسای آن در کناره های شهرکوبانی که از هرسو تحت محاصره  بوده است و با امکانات و نیروهائی به مراتب کمتر، درطی زمانی قریب به دوماه مقاومت حماسی را سازمان داده است  که چشم جهانیان را به خود خیره ساخته است.
ب- نقش و حضورچشمگیرزنان شانه به شانه مردان در همه حوزه های مناطق کردستان غربی و از جمله در حوزه دفاعی و نبردهای رودررو، در قیاس با فرهنگ مردسالارانه و تبعیض جنسیتی حاکم برمنطقه دو رویکرد و فرهنگ کاملا متضادی را در برابرچشم همگان قرارداده است. دو گانه فوق بویژه در مواجهه داعش با زنان بسان کنیزان و ابژه های ارضاء جنسی نرینه های جنگی و جهادنکاح و امثال آن، جلوه ای دوچندان می یابد. بخصوص اگر این "غنائم" از مناطق فتح شده و دیگراندیش باشند، رنج و ستم فوق چند برابرشده و هم چون غنائم جنگی و برده ها با آنها رفتار می شود و اساسا کودکان و زنان از اولین قربانیان تجاوزبشمارمی روند. در حالی که در این گونه جوامع معمول است در شرایط جنگی زنان را به عنوان بخش آسیب پذیر در کنارکودکان و کهن سالان به مناطق امن تر منتقل می کنند، اما در اینجا حکایت دیگری درجریان است و ما شاهدمشارکت و حضورفعال و سرفرازانه زنان در همه امورجامعه و جبهه ها و خطوط مقدم بوده ایم. البته حضورزنان فقط به شرکت در جنگ محدود نبوده و پیش از آن در اداره امورجامعه هم مشارکت و حضورفعال داشته اند. تصادم و رویاروئی این دو رویکردمتضاد که یک سویش را بربریت، سلطه گری، تاریک اندیشی و مردسالاری بیکران تشکیل می دهد و سوی دیگرش را دفاع از حرمت و ارزش های انسان و آزادگی  و برابرخواهی جنسیتی و برقراری مناسباتی از نوع دیگر و رؤیای جهانی دیگر، هم چون تصویری بکر و خیره کننده می نماید در آسمانی که نیمه ای از آن تیره است و نیمه دیگرش روشن و با رنگین کمانی زیبا!.
ج- سومین مؤلفه که باید آن را هم چون اخگرسوزان پدیده کوبانی بشمارآورد، که به این جنبش مقاومت ظرفیت های بالقوه ای برای تبدیل شدن به بدیلی امیدآفرین، در برابر"بدیل های کاذب و دوگانه ای" موجود در منطقه داده است، که راه سوم و جهت گیری نوینی را در برابردوالگوی ورشکسته موجود یعنی  نظم مستقرتا کنون که در اوج پوسیدگی و گندیدگی خود قراردارد و خود زمینه سازرشد قارچ گونه نیروی واپس گرائی چون دولت خلافت اسلامی گشت که مدعی پاسخ گوئی به فلاکت و معضلات انباشته شده منطقه و نظم حاکم برآن است. چنانکه در فراخوان کمپین حمایتی اخیرنزدیک به صدتن از روشن فکران مترقی و برندگان نوبل از مقاومت کوبانی برخصلت الگوی الهام بخش آن به مثابه تجربه نوعی خودحکومتی و بدیلی در برابربدیل های ارتجاعی حاکم برمنطقه  تأکید شده است*    در این رویکرد، سازمان یابی ترازنوین و اداره جامعه به گونه ای متفاوت از جوامع طبقاتی-هرمی موجود، توسط خودجامعه با تشکیل انجمن ها و کمون ها و مجامع خودگردان از مهمترین مختصات این جنبش و جهت گیری آن  در مدنظراست. ارتباط و هماهنگی بین این نوع تشکل ها و مجامع ترازنوین در قالب "کنفدرالیسم دموکراتیک" صورت می گیرد که سه بخش کردنشین سوریه را به عنوان کانتون های سه گانه تشکیل می دهد و همین الگو در ابعادبزرگتربدیلی است برای همبستگی گونه های مختلف مردمان منطقه بجای نظم مستقر و بحران آفرین مبتنی بر تقسیم آن به دولت- ملت های متخاصم ( بازمانده از دوران استعمار توسط قدرت های امپریالیستی با مرزهای مصنوعی و نگهدارنده فقر و ثروت در جواریکدیگر). خلق های گوناگون خاورمیانه که هزاران سال با یکدیگرهمزیستی داشته اند در "کنفدرالیسم خلق های خاورمیانه" در کنارهم قرارمی گیرند. ناگفته نماند که  این نوع کنفدرالیسم در ذات و جهت گیری خود مبتنی برنقد دولت، قدرت، ناسیونالیسم، نظم مبتنی بر دولت- ملت ها به عنوان پدیده ای متعلق به دوران مدرنیته بورژوائی و بطوراخص دوران استعمار در منطقه است که خود در عصرجهانی سازی گسترده، دچاربحران شده است. از این رو ماهیتا در تمایزکیفی با گفتمان و رویکردهای متعارفی چون فدرالیسم و نظایرآن می باشد که به تقسیم قدرت درچهارچوب نطم کنونی می پردازد. و حال آن که در این رویکرد مسأله برسرنقد و نفی قدرت مشرف به زندگی و جامعه و تقسیم جامعه بشری به دولت ملت های رقیب است، نه برسرتقسیم و نامتمرکزکردن قدرت ذاتا بیگانه شده و لاجرم بازتولید آن درهمان چهارچوب دولت- ملت ها  و تقسیمات کشوری. از همین رو در چنین رویکردی شاکله و شالوده سیستم و تقسیم انسان ها به دولت ملت های متخاصم و رقابت برسرقدرت بیشتر و منازعه برای تخصیص و تصرف منابع ثروت و قدرت چنان برقرارمی ماند و لاجرم فاقد جنبه رهائی بخش و فراروی از پارادایم جامعه طبقاتی-هرمی  است، حتی اگر از ملت غالب جداشوند و خود دولت- ملت جدیدی را تأسیس نمایند (رویکردی وارونه  که در برخی مناطق جهان در پاسخ به بحران دولت- ملت های موجود چه در منطقه و چه در اروپا شاهدیم). باین ترتیب مبنای وجود این رویکرد و پارادایم نوین در مبارزه با تاروپودپارادایم  کهنه ای و حاکم و جان سختی است که دورانش سپری شده است، و رو بسوی جهانی دیگر و گونه دیگری از سیاست و مناسبات انسانی دارد. شراره های این رؤیا از جنبش مه 68 فرانسه و تصورکن جان دولن هم چنان برافروخته و شعله ورمانده است!.
در اصل سوای خودویژگی ها و رنگ و بوی محلی و منطقه ای که هرجنبشی به ناگزیردارد، آن چه که باین تحولات اهمیت فرامحلی و منطقه ای و جهانی می دهد، همانا، و بدرجاتی، حمل مشخصاتی از پارادایم جنبش های نوین ضدسرمایه و جهت گیری ها و اصول حاکم برآن است. پارادایم جدید در جنش های رهائی بخش، بر پایه نقد و اجتناب از الگوی سوسیالیسم دولتی انحطاط یافته و نهایتا فروپاشی آن ها (که روایتی در چهارچوب دولت- ملت ها و نظم مستقربود) و بطریق اولی نقدگندیدگی نظام سرمایه داری جهانی شده و مدعی پایان تاریخ، براساس دست آوردهای انقلاب تکنولوزیک و ارتباطی نوین و تجربه و دانش بشرامروزین، و حرکت بربسترجهان گلوبالی که مرزهای کهن، کلیشه ها و تعلقات وابسته به آن را درهم می نورد و انسان با منزلت برابر و حقوقی جهان شمول و بدور از  ابژه و کارگزار سرمایه و سلطه آن، و تقسیم جوامع انسانی برپایه  ارضی و دینی و عقیدنی و تبعیضات جنسیتی، و مبارزه علیه جهان گرائی نوع سرمایه دارانه را هم چون رؤیائی دست یافتنی در کانون توجه خود قرارمی دهد. گوهر و درون مایه این پارادایم نه فقط نقدسرمایه در وجه اقتصادی خود بلکه هم چنین نقدسرمایه در وجه انباشت قدرت-قدرت بیگانه شده  و سرکوب گر هم چون جفت و همزاد جدانشدنی سرمایه-  و برپایه دموکراسی فراگیر و مستقیم و از پائین، و تشکیل مجامع خودگردان و حرکت به سمت اجتماعی کردن تؤامان قدرت و وسائل تولیدی در هرنقطه و مکانی از این جهان گلوبال علیه سیستم سرمایه داری  است. این الگو و بدیل نه  پیشگویانه و مبتنی برکشف و مکاشفه است و نه کلام آخر، بلکه فرایندی است در حال شدن و برخاسته از نیازهای انسان عصرحاضر و بدست او بابهره گیری از امکانات عصرنوینی که برای تغییرواقعی درپیشاروی  بشر قرارگرفته است. هرجریان مترقی در عصرکنونی به ناگزیر باید به مسائل کلانی چون شکاف عظیم فقر و ثروت و تبدیل انسان ها به کارگزاران سرمایه و ابژه های بازتولیدآن، مرزهای مصنوعی و تقسیم انسان به دولت- ملت هائی که هویت وجودی خویش را در رقابت و جنگ با سایرملت ها وانباشت قدرت تخریبی و کشندگی زرادخانه های تسلیحاتی تعریف می کند، که پاسدارشکاف های عظیم جهان امروزند، و به بحران مهاجرت و پناهندگی با پتانسیل صدها میلیون نفری، تبعیض های جنسیتی و مذهبی و ملی و قومی و... بحران ژرف زیست محیطی که در صورت تداوم، بقاء حیات کره زمین، اکوسیستم ها  و چه بسا نسل بشر را موردتهدید قرارداده است؛ باید پاسخ گوباشد. رهائی از تاروپودسرمایه و برقراری تولید براساس نیازهای انسان و نه بازار وسود و دامن زدن به جنون مصرف و نیز براساس وابستگی متقابل انسان و طبیعت، برچیدن نظم دولت- ملت ها، استقرار دموکراسی رادیکال و مستقیمی که سوژه مندی انسان و سازمان یابی های افقی اساس آن را تشکیل می دهد، تکثر وگوناگونی درعین همزیستی، همه و همه اجزاء لاینفکی از این پارادایم هستند. با این وجود عبور از تاروپودنیرومندسرمایه"جهان وطن" و کالائی کردن همه عرصه های زندگی اعم از اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، امر ساده ای نیست و بدون مبارزه همه جانبه، بویژه با ارزش های درونی شده و رسوبات و ساختارهای جامعه طبقاتی و هیرارشی های آن و با مشارکت آگاهانه وسیع ترین زنجیرشدگان ناممکن است. نیازی به گفتن ندارد که در این مبارزات همواره خطربازتولید وغلبه رسوبات و ارزش های جامعه طبقاتی- هرمی وجود دارد و بهمین دلیل پیشروی، در یک مسیرپیچیده و غیرخطی و سرشار از آزمون و خطا، و نقد و پرسش گری، شناسائی نقاط آسیب پذیر و تصحیح پی درپی آن صورت می گیرد. این که این جرقه ها و این یا آن نبرد و برآمد در این یا آن نقطه خاموش نشوند، اصلا تضمین شده نیست. آن چه که بطورقطع می توان گفت آن است که در جهان اشباع شده  از بحران جان سختی نظم کهنه ای که زمانش سپرشده و امید به اصلاح آن روزبروز کم رنگ ترمی شود؛ شبح پارادایم جدیدمبتنی بر زیست مشترک انسانی، و انسان و طبیعت در همه جا پرسه می زند و خاموش کردن شعله های زندگی آسان نیست و هرنبردگسستی است در تاروپودجهان گسترسرمایه و زنجیرهائی که بدست و پای انسانها بسته است[ توضیح بیشتر پیرامون این پارادایم و مختصات آن را می توانید در مقاله زیر ملاحظه فرمائید: جنبش های جدید حامل چه پارادیمی هستند؟*]
گزارشگران:
موقعیت جغرافیائی و سیاسی کوبانی چگونه بود و چرا داعش به این شهرهجوم آورد؟
تقی روزبه:
قبلا هم داعش به کوبانی و برخی نقاط دیگرکردستان سوریه برای گسترش مناطق تحت نفوذ خود حمله کرده بود و موفق به پیشروی نشده بود. می دانیم که هدف و سودای اعلام شده دولت خلافت اسلامی ایجادیک امپراطوری بزرگ اسلامی در منطقه ( بخش هائی از آسیا و آفریقا و اروپاست). ثقل اصلی تأسیس این امپراتوری سوریه و عراق است. بنظرمی رسد در چهارچوب این هدف نقاط پیشروی براساس اهمیت تاکتیکی آنها برای دست یابی به هدف های بزرگتر و استراتژیک تر، میزان آمادگی و تمرکزنیروی خود و آمادگی و آرایش دولت ها و یا نیروهای حریف و میزان آسیپ پذیریشان و براساس غافلگیرکردن تعیین می شود و متناسب با این عوامل اهداف آن تغییر و اولویت بندی می شود. سالها پیش تمرکزاولیه آن برای سکوی پیشروی در عراق بود و نقاطی را هم در آن دیار تصرف کرد، اما ناچارشد با عقب نشینی هائی تمرکزو نیروهای  خود را به سوریه که بدلیل بحران و جنگ  شرایط مناسب تری برای پیشروی داشت منتقل کند. پیشروی های سریع و گسترده دراین جبهه تا مرزهای سوریه و عراق که تردد آزاد بین دوکشور را برایش فراهم ساخت قدرت مانور و توانائی زیادی به این جریان بخشید. باردیگرتمرکز عمده برعراق و فتح نقاط جدید که مهترین آن شهرموصل بود جهشی در گسترش قلمرو و توان این نیرو ایجادکرد. در پی تصرف موصل داعش قصد حمله و پیشروی بسوی اربیل را داشت که پایگاه مهم آمریکائی ها هم در آنجاست. اما بدلیل دشواری پیشروی دراین جبهه و با توجه به حملات هوائی آمریکا، ترجیح داد که با سازوبرگ بدست آمده  در نقاط دیگرپیشروی کند. دراین رابطه گسترش مناطق تحت نفوذخود در مناطق غربی سوریه و تا مرزهای شمال با ترکیه مستلزم تسلط برمناطق کردنشین سوریه و حمله به این مناطق  بود که قبلا هم چند بارآزموده بود ولی این بار با تمرکزنیرو و تجهیزات به مراتب بیشتر تری همراه بود. تمرکزمیزان نیرو دراین جبهه و ادامه جنگ طولانی کوبانی علیرغم تلفات سنگینی که در زمین و یا در پی حملات هوائی متحمل شده اند، نشان دهنده آن است که داعش تا چه حد مصمم به تسخیراین منطقه باهدف گشودن راه پیشروی به سوی کانتون پرجمعیت جزیره و کنترل تمامی مناطق مرزی با ترکیه بوده است. داعش، ایزدیان و مسیحیان و کردها و شیعیان را در جرگه دشمنان طبفه بندی کرده و بطورمشخص دشمنی آنها با کردها بدلیل باورهای سکولاریستی، برابری زنان و دموکراسی و بطریق اولی عدم بیعت با خلیفه است. البته آن چه را که داعش در محاسبه خودنگنجانده بود، همانا فاکتوردفاع و مقاومت قهرمانانه و تمام عیاررزمندگان کوبانی از زندگی و منزلت انسانی خوداست.
گزارشگران:
 نیروهائی که در شهر ماندند و مقاومت کردند چه ترکیب و تعلقی داشتند و دارند؟
تقی روزبه:
دراین مورد گزارشکران و شاهدان نزدیک به منطقه بهتر و دقیق تر می توانند اظهارنظرکنند. براساس برخی گزارش ها چنین برمی آید که اهالی شهرباکونی و فعالین و مسئولان کانتون و یگان های دفاعی، قبل از تهاجم داعش، با در نظرگرفتن توازن قوا و برخوردبه غایت وحشیانه  و جنایت آمیز نسبت به غیرنظامیان و اهالی نقاطی که مورد حمله آن ها قرارمی گیرند، از جمله ایزدی ها، و با وقوف به کینه عمیق اشان نسبت به کردها و زنان و کودکان، داشتن برتری تسلیحاتی و مجهز به سلاح های سنگین، برآن شدند که برای اجتناب از تکرارتراژدی ایزدی ها و کاهش تلقات انسانی، افرادغیرنظامی اساسا شهر را تخلیه کنند و به آنسوی مرزها بروند. بنابراین دفاع از شهر و مقابله با یورش سنگین داعش را عمدتا جوانان زن و مرد و یگان های دفاع از خلق و نیز رزمندگانی که سالها در کوهستان های ترکیه به جنگ گریلائی مشغول بوده اند به عهده  دارند که ناظران مجموع آنها را چندین هزارنفر ارزیابی می کنند. علاوه بر آنها چندین هزارنفردیگر از ساکنین غیرنظامی و داوطلب نیز در شهر ها حضوردارند که انواع کارهای خدماتی مهم پشت جبهه را به عهده دارند.
گزارشگران:
نیروهای ائتلاف با تلاشهای آمریکا و انگلیس و بویژه پس از قتل وحشیانه خبرنگاران اسیر تشکیل شده و حملات هوائی به مواضع داعش را آغاز کردند. انگیزه و اهداف این نیروها چه بود؟
تقی روزبه:
واقعیت آن است که قدرت های غربی در برابرانفجاربحران منطقه و ابعادپوسیدگی نظم مستقر و موردحمایت خود غافلکیرشده و پیوسته به دنبال رویدادها دویده اند و هنوزهم قادر به کنترل و مدیریت بحران  نشده اند. داعش تا زمانی که در جبهه ای متحد علیه دولت مرکزی سوریه می جنگید و هنوز چندان پروار نشده بود که به غرب و نیروهای مؤتلف آن چنگ و دندان نشان برود، عملا بخشی از نیروهای مؤتلف دولت آمریکا و متحدین محلی اش محسوب می شد. اما وقتی این نیرو از ِقبل کمک های عربستان و امارات و قطر و ترکیه و تصاحب عنائم جنگی، بیش از حدپروارشد و به شکل چشمگیری برقلمرو نفوذ و اقتدارش افزوده گشت و حتی شروع  به درگیری و دست اندازی به قلمرونیروهای نزدیک به دولت های غربی نظیرارتش آزادسوریه کرد، رفته رفته برنگرانی این قدرت ها نسبت به آن افزوده شد. بویژه تصرف مناطق داری چاه نفت و گاز در سوریه و سپس تصرف بصره به عنوان دومین شهربزرگ عراق که نه فقط عمق پوسیدگی ارتش عراق را به نمایش گذاشت، بلکه موجب دستیابی داعش به تجهیزات سنگین و مدرن آمریکائی و دستیابی به منابع مالی فراوان گشت، تا جائی که شروع به تهدیدکردستان عراق و اربیل و پایگاه آمریکائی آنجا هم کرد. دیگربیش از این تعلل جایزنبود، و آمریکائی ها متوجه شدند ماری  را که در آستین خود پروده اند شروع به نیش زدن به خودآنها کرده است. در همین مقطع بود که دولت آمریکا متوجه وخامت اوضاع  و ضرورت اتخاذاستراتری جدید برای مقابله با آن شد. قتل جنایتکارانه خبرنگاران آمریکائی و برخی کشورهای دیگر، هم چون شوکی شتاب دهنده، زمینه را برای اتخاذتصمیم سخت مداخله نظامی در منطقه و نیز چرخش افکارعمومی در داخل آمریکا بسود مداخله نظامی فراهم ساخت. براساس استراتژی جدید که خط بطلانی برسیاست های تاکنونی دولت آمریکا و متحدین جهانی و منطقه ایش بود، دیگرهدف و خطرعمده را  نه  اسد و ایران بلکه داعش به عنوان بزرگترین جریان تروریستی و بشدت مسلح و ثروتمند و خطرناک تر از القاعده  تشکیل می داد. البته بریدن سرآمریکائی ها اقدامی بسیارتحریک آمیز، بازی با افکارعمومی آمریکائی ها و به معنی اعلام جنگ مستقیم به آن و کمک به اوباما برای غلبه برآچمزشدگی و برون شداز مخمصه ای بود که نیاز به تغییراستراتژی تاکنونی داشت. سوای ماهیت جنایتکارانه قتل شهروندان متعلق به کشورهای دیگر، به نظرمی رسد به لحاظ تاکتیکی هم داعشی ها مرتکب اشتباه مهلکی شدند. چرا که درپی آن همه فتوحات و دست یابی به تجهیزات جنگی مدرن، بجای خریدزمان برای تحکیم موقعیت خود در وضعیت جدید، این نکته بدیهی را نادیده گرفت که قدرت های بزرگ و آمریکا بفکرمداخله و مقابله و پرکردن خلاء قدرت برخواهند آمد. از اینرو عملا زمان را به ضررخود فشرده ساختند و شرایط را برای تغییرسریع تراستراتژی آمریکا و قراردادن خود در زیرآتش سنگین هوائی او و متحدانش آماده ساختند. آینده بهتر نشان خواهد داد که  تاوان این اشتباه تاکتیکی تا چه اندازه ممکن است برایشان گران تمام شود.
در سطوربالا، از خلاء قدرت صحبت شد که داعش رشدقارچ وار خود را مدیون آن است. خلأمزبور ریشه در عوامل متعددی از جمله لشکرکشی آمریکا به منطقه و درهم شکستن ماشین حکومتی و ساختارهای موجودقدرت و سپس عقب کشیدن نیروهای خود از باتلاق جنگ عراق و نیز جنگ داخلی سوریه داشت. خلأی که در پوسیدگی و ضعف دولت های حامی غرب و البته فقدان یک بدیل مترقی، توسط نیروی حاضر و آماده ای چون داعش موردبهره برداری قرار گرفت. با این همه دولت های بزرگ پس از خرابی بصره به فکرپرکردن این خلاء از طریق مداخله مستقیم و تقویت ارتش هم پیمانانشان برآمدند و برهمین اساس جبهه ضدداعش تشکیل شد. از آنجا که دولت آمریکا مایل نبود که دوباره پا به باتلاقی که به زحمت خود را از آن  بیرون کشیده بود بگذارد، نخست یک جبهه جهانی تشکیل داد تا فشاربه آمریکا را سرشکن کند. دوم، برای پرهیزاز گسیل نیروی زمینی و تحمل تلفات، تکیه اصلی اش را بر ضربات هوائی متمرکزکرد. سوم، از آنجا که با تکیه یک جانبه برنیروی هوائی امکان پیروزی قاطع وجود نداشت، برای تأمین نیروی زمینی از نیروهای منطقه، به ارسال هزاران مستشار برای آموزش و بسیج و مشورت نیروهای محلی اعم از کردها و تجدیدسازمان ارتش عراق و تقویت حامیان خود در سوریه و از جمله ارتش آزادسوریه اقدام کرد (البته این استراتژی  به معنای آن نیست که در صورت ضرورت  از ارسال نیروی زمینی- البته محدودتر در قیاس با لشکرکشی های قبلی- باتوجه به منافع و اهمیت استراتژیک منطقه امتناع ورزد. بنظر می رسد که دولت آمریکا  تاکتیک نوشیدن جرعه به جرعه جام زهرمداخله نظامی مجدد در منطقه را در پیش گرفته است). چهارم برآن شدند که مجاری و منابع تقویت داعش را چه از داخل و چه خارج  قطع کنند و یا زیرفشارقراربدهند. اقداماتی برای مسدود کردن راه های پیوستن نفرات و حمایت های مالی و غیرمالی از کشورهای خارج و فشار به متحدان منطقه ای برای هماهنگی و همراهی با استراتژی جدیدآمریکا و فاصله گرفتن از داعش به عمل آوردند. بدیهی است که ناهمگونی بین سیاست جدید و متحدان منطقه ای آمریکا به سادگی نمی توانست برطرف شود و سخنان صریح و جنجالی جوبایدن مبنی برآنکه متحدان منطقه ای  مشکل اصلی ماهستند، بخوبی این ناهماهنگی ها را آشکار کرد.
هم چنین نباید فراموش کنیم که اشغال مناطق گسترده و تشکیل دولت اسلامی توسط داعش به معنای مرئی شدن یک گروه زیر زمینی و لاجرم آسیب پذیرشدن آن در برابردشمنان خود و از جمله حملات هوائی و رخنه عناصرنفوذی و اطلاعاتی در صفوفشان نیزهست. با این فقدان نیروی زمینی بخصوص در سوریه که هم با داعش و سایرنیروهای بنیادگرای اسلامی درگیراست و هم با اسد مشکل دارد، فقدان نیروی زمینی حلقه مفقوده استراتژی آمریکا برای پرکردن خلأقدرت است. آموزش و تشکیل نیروی زمینی حاضریراق و با روحیه برای جنگیدن سرسختانه، لااقل در کوتاه مدت کارآسانی نیست و بهمین دلیل اوباما و سایرمقامات سیاسی و نظامی آمریکا بارها اعلام کرده اند که جنگ و شکست داعش یک مسأله طولانی خواهد بود. با این همه بدلیل نقض قواعد و فنون شناخته شده جنگی نظیر فاکتور توازن نیرو و سیاست بهره گیری از شکاف های صفوف حریف و یا تکیه صرف و یک جانبه برخشونت برهنه و هراس افکنی و تهدیددولت های منطقه، و نفرتی که این جریان با رفتار وعملکردخود می آفریند، پیشروی متکی بر اشغال و ایجادترس، و انحصارطلبی مطلق (و حتی تهدید رقبای هم مسلک و همسو در صورت عدم بیعت با خلیفه، چنان که هم اکنون آنها در سوریه برای وادارکردن به بیعت و الحاق مناطق تحت نفوذرقبا، بجان هم افتاده اند و جنگ داعش و النصره  یکی از آنهاست)؛ بنا به مجموعه این دلایل، رشد بادکنکی آنها شکننده است و چه بسا گذشت زمان به ضررآنان عمل کند. از این رو با افزایش شکاف ها و درگیری های درونی، و افزایش مقاومت مردمی درمنطقه (چون کوبانی )، و نیز فشارروزافزون قدرت های غربی و منطقه ای  پرکردن خلأ موجود در منطقه، چه بسا رشد حباب گونه داعش ، زودتر از آنچه که تصورش می رود سیرمعکوس پیدا کند و باد این حباب خالی شود و تدریجا رو به تحلیل به رود. البته شروع روند معکوس و تحلیل این جریان و حتی فروپاشی اش به معنی کنترل بحران منطقه و نابودی تروریسم و القاعده و یا کاهش نارضایتی عمومی از اوضاع  و از دولت های فاسد و مستبدتحت حمایت قدرت های بزرگ نیست. داعش علامت بیماری بدن منطقه است و نه معادل بیماری، آن گونه که قدرت های غربی تبلیغ می کنند.
گزارشگران:
فضای سیاسی بسیار پیچیده ای در منطقه مشاهده میشود. موقعیت ایران در همسوئی با غرب, اقلیم کردستان, سکوت و نظارت دولت سوریه, نافرمانی ترکیه هم پیمان غرب از پیمان ناتو و جهتگیری در برابر ائتلاف, توانائی های تسلیحاتی و مالی داعش و تغییر سیاست های عربستان در قبال داعش و... براستی امروز صف دوست و دشمن کجاست؟
تقی روزبه:
کلیدواره پیشروی حباب گونه داعش را باید درسه عامل خلاء قدرت در منطقه و فقدان بدیل های مردمی و استفاده از زور و خشونت برهنه و هراس افکنی  برای درهم شکستن مقاومت دانست و نه مثلا پایگاه اجتماعی گسترده  (البته این نافی وجود توهم و پایگاه اجتماعی در میان بخش هائی از مردم منطقه و نیزتمکین شمارزیادی از سراستیصال و ناچاری به آن نیست). بدیهی است که با تغییراین پارامترها یعنی پرکردن ولونسبی خلاء قدرت با مداخله قدرت های خارجی و نقشه های آنها برای قطع منابع مالی چون نفت و فروش آن  و یا پیوستن و تردد نفرات جنگی نظیرفشاربه متحدین منطقه ای  ومسدود کردن منابع خارجی و حمله به خطوط ارتباطی و تشکیلاتی آنها، طبعا آن ها نخواهند توانست که تحرک تاکنونی را داشته باشند. و اساسا با دست اندازی به قدرت و تشکیل دولت، جنگ و کشمکش طرفین واردفازجدیدی شده است. ثانیا با شکل گیری تدریجی مقاومت توده ای شکاف های درونی آن تشدید می شود و بدیهی است که  با تکیه صرف بر سرنیزه  و بردریائی ازنفرت  نمی توان حکومت پایداری تشکیل داد. از این رو اساسا داعش فاقد پیش فرض های ضروری ایجادیک دولت پایداراست. حتی می توان گفت که القاعده بدلیل تأکید بررشدباصطلاح جنبشی و شبکه ای  و پرهیز از دولت سازی چه بسا پایدارتراز داعش باشد.
گزارشگران:
در گزارشات آمده بود که جامعه کردهای منطقه حمایت های هوائی آمریکا و ائتلاف را به فال نیک گرفته اند و بخشا نقد کرده اند که چرا با تعویق انجام شده است. آیا عملکرد ائتلاف با رهبری آمریکا را در مورد کوبانی مثبت ارزیابی می کنید؟
تقی روزبه:
در شرایط حساس و دراماتیک کنونی این پرسش حساسی است. از یکسو توازن بالفعل قوای طرفین نه فقط در کوبانی بلکه درکل کشاکش کردها با این نیرو، لااقل در کوتاه مدت و مشخص جنگ جاری به سودکفه نیروی تاریک اندیشی که از وحشیگری و خشونت هیچ کم ندارند بوده است و لاجرم مقابله یک تنه درکوتاه مدت اگرهم ممکن می بود، با هزینه ها و تلفات بسیارسنگینی همراه بود. و ازسوی دیگر تکیه برامکانات و حمایت های قدرت های امپریالیستی و دارای اهداف تاکتیکی و استراتژیکی متضاد در منطقه هم، بدون تاوان و پی آمدهای وخیم نخواهد بود. در اینجا فرمول ساده آری و یا نه وجود ندارد. این را هم می دانیم که بهره گیری از تضادهای صفوف دشمنان برای تغییرتوازن قوا به عنوان بخشی از دانش و فنون پیروزی در نبردها از دیربازمطرح بوده است و چه بسا بدون آن جای پیروزمندان و شکست خورده گان عوض می شده است. البته کاربردمشخص آن تنها می تواند در وفاداری به اصول و تحلیل مشخص از شرایط صورت گیرد. هر چه فاصله توازن قوای طرفین در یک رویائی مشخص بیشترباشد، استفاده از این شکاف ها اهمیت بیشتری می یاید. البته استفاده از تضادها الزاما به معنی ائتلاف و همکاری و یا گرفتن امکانات نیست، بلکه می تواند از باصطلاح ائتلاف منفی و یا همسوئی  بدون همکاری مشخص  در مبارزه با دشمن مشترک تا همکاری ها و ائتلاف های مثبت و مشروط و گذرا را دربرگیرد. هم چنین وابستگی فقط در حوزه مادی و امکانات نیست بلکه در مشی و برنامه و گفتمان نیزهست. صرفنظر از ضرورت تحلیل مشخص برای تشخیص شرایط واقعا دراماتیک و اضطراری در گزین و عدم گزین چنین تاکتیکی، به گمانم دونکته مهم باید همواره مدنظرباشد، نخست آنکه بهره گیری از شکاف میان دشمنان، ولو تاکتیکی ضرورتا باید به نحوی باشد که اصل تکیه بر روی پای خود هیچگاه مخدوش نشود، تا درهرشرایطی بتوان روی پای خودایستاد (این یک شاخص عینی است). وگرنه در صورت قطع شدن آن تعادل بهم می خورد و زمینه ایجادوابستگی را فراهم سازد. اگر یک جریان یا جنبشی  تکیه اصلی اش برمنابع و امکانات قدرت های دیگر باشد، نیروئی که ماهیتا ارتجاعی بوده و خود از اهداف مبارزه رهائی بخش است، موجودیتش وابسته به آن می شود و آن نیرو خواهد توانست با استفاده از این اهرم امیال و سیاست های خود را تحمیل کند.  برای آن که چنین شود،  هرنیرو با ارزیابی از شرایط عمومی و توازن نیروها و اهداف خویش، باید باصطلاح پایش را باندازه گلیم خود درازکند و تسلیم وسوسه تصاحب قدرت، رشد بادکنکی و موج سواری و بویژه این وسوسه فریبنده که در (نقد) تاکتیک استفاده می کنیم و لی در(نسیه) استراتژی برنمی تابیم!. دخیل بستن به دوگانگی واهی نقد و نسیه  و بین تاکتیک و استراتژی  جز خودفریبی وشایدهم دیگرفریبی نیست. چرا که استراتژی در تاکتیک ها جاری است و شیوه خودهدف است وگسست ببن آنها به معنی گسست حرکت از هدف و اهداف متعالی است. بنابراین با توسل به چنین حفره ها و گسست های فریبنده  تنها می توان از اهداف و آرمان ها فاصله گرفت. در هرحال این یک چالش واقعی است. درحالی که سیاست آغوش گشودن و از آن خودکردن قدرت های غربی ومنطقه ای یک خطرواقعی است و شرایط اضطراری هم وجوددارد، عبور از آن نیازمند هم هوشیاری و هم  وفاداری به اصول و آرمان هاست.
گزارشگران:
کوبانی بلحاظ رسانه ای مورد حمایت گسترده قرار گرفته است. دولت ترکیه تحت فشارهای بین المللی به عبور بیش از صد پیشمرگه با سلاح های مختلف تن داده است. بنظر شما آزادیخواهانی که در منطقه نیستند و امید به ازادسازی کوبانی دارند چگونه میتوانند این مقاومت را یاری برسانند.
تقی روزبه:
همانطور که قبلاهم اشاره شد در عصرجهانی شدن، همه نقاط جهان هم چون ظروف مرتبطه  به هم متصل اند. و در این عصر نبردها فقط محلی نیستند، آنها درعین محلی بودن جهانی هم هستند، بنابراین توازن قواهم نمی تواند برمبنای ملاحظات صرف محلی باشد. سرمایه یک دشمن جهانی است و نیروهای ضدسرمایه داری نیز باید عمیقا جهانی عمل کنند. در جهانی که درآن مرزها اعتبارسابق خود را از دست می دهند و رفته رفته شهروندی جهانی و مطالبات جهان شمول او واقعیت عینی پیدامی کند و مرزجبهه و پشت جبهه درمعنای متعارفش دگرگون می شود و نبرد در هرنقطه بخشی از نبردجهانی برای آزادی ورهائی محسوب می شود، حمایت و همبستگی جهانی درتعیین سرنوشت مبارزات محلی اهمیت روزافزونی پیدامی کند. در چنین جهانی همبستگی هیچ حد و مرزی نمی شناسد، از حمایت مالی و داروئی و پزشکی تا سیاسی و تا پیوستن نفرات داوطلب. در جهانی که خودسرمایه داری و سیستم حاکم  جهانی عمل می کند و موازنه محلی بی معناست، و یا موجودمافوق ارتجاعی چون داعش نیز بخش مهی از امکانات و  نیروهای خود را از نقاط دیگرجهان تأمین می کند، چرا جنبش های رهائی بخش که همواره انترناسیونالیسم و همبستگی از اصول بینادی آنها بوده است وجهانی شدن زمینه های عینی آن را بیش از پیش فراهم ساخته است، نتوانند؟!. بنابراین حمایت از جنبش های واقعا رهائی بخش  بسته به سطح مبارزه آنها هیچ  حد و مرزی نمی شناسد ونقش حمایت های فعال جهانی در تقویت مبارزات به حق جنبش ها و خلق ها برکسی پوشیده نیست.  جنگ ویتنام در گذشته و امروزه تاحدی فلسطین و یا همین موج همبستگی کوبانی نمونه های خوبی از این حمایت های جهانی هستند که باید بیش از پیش گسترش یابند. هم اکنون  با وجود آنکه مرزهای کوبانی عملا از سویه های مختلف حتی از سوی دولت ترکیه محاصره یا کنترل می شود، گزارش ها حاکی از آن است  که تعدادجنگاورانش ببیشترشده است. برای حمایت و یاری همیشه می توان راهی پیداکرد، مهم درک اهمیت و ضرورت حمایت فعال از این نبردهای فرامحلی و مهمتر از آن احساس نیاز و ضرورت مشارکت دراین نبردهاست. بدیهی است که عرصه های متنوع و ابتکاری برای حمایت و مشارکت وجود دارند ومی توانند در هم آهنگی با نیازهای واقعی جنبش مقاومت صورت گیرند.
گزارشگران:
آیا ناگفته ای مانده است؟
تقی روزبه:
البته نکات متعددی پیرامون بحران منطقه و ازجمله ورود جنبش ارتجاعی اسلام سیاسی به فازنهائی انحطاط و ویژگی های آن، و این که پدیده داعش را فقط با رسوبات گذشته نمی توان تبیین کرد بلکه مهم ترازآن گسل های جهانی است که آن ها را فعال می کند و هم چنین نقش حکومت اسلامی ایران در پیدایش این پدیده و نسبتش با آن. علاوه براین، تهدیدها و نقاط آسیب پذیرجنبش مقاومت کوبانی فقط محدود به سیاست در آغوش گرفتن و سیاست آن خودکردن توسط قدرت های سرمایه داری نیست. بلکه نقاط تهدید و آسیب پذیری های دیگری هم وجود دارند که مقابله با آنها نیز هوشیاری لازم را می طلبد. در اینجا بطورتیتروار می توان به مهمترین آنها یعنی خطرناسیونالیسم که براین این نوع جنبش ها سم خطرناکی بشمارمی رود، و نظام رهبری و سلسه مراتب بجامانده از نظم موجود و کیش خشونت اشاره کرد. بدیهی است درجائی که  نیروهای متجاوز و انسان خوار برهیچ  بشری حتی کودکان هم رحم نمی کنند، دفاع از خود تا رفع خطر، اجتناب ناپذیر و مشروع و در حکم دفاع از منزلت و کرامت انسانی محسوب می شود و گریزی هم از آن نیست. اما  درعین حال نباید مرزهای آن با خشونت متقابل و انتقام و عمل به مثل ِکدرو مخدوش شود. هیچ گاه نباید فراموش کنیم که ما برای انسان بودنمان مبارزه می کنیم و از همین رو رفتاردشمنان انسان نمی تواند ما را بخودمشروط کند. هم چنین در کشاکش جنگ ها، تحت عنوان شرایط اضطراری همیشه زمینه های شکل گیری مناسبات سربازخانه ای و اطاعت محض و سلسه مراتب و کیش رهبری و این که ارتش چراندارد، و خلاصه ساختارهای جهان هرمی می تواند زمینه رشد و بازتولید پیداکند و این برای جنبش های رهائی و کسانی که هدفشان  مبارزه با جهان طبقاتی-هرمی است می تواند مهلک باشد. بویژه اگر در نطربگیریم که بستری که در آن زیست می کنیم  سراسر آغشته به سلسه مراتب و رسوبات فرهنگی بجامانده از آن است، این خطر جدی ترمی شود. نظام سلسه مراتبی و هرمی چه بسا درعمل همواره خود را به درجاتی برما تحمیل کند، اما سمت گیری ما نیزبسیارمهم است و از همین رو حرکت در جهت پژمرده کردن و مبارزه با نهادی شدنشان دارای اهمیت است. اساسا سازمان یابی افقی و دموکراسی مستقیم و منزلت انسانی در معنای رهائی بخش خود در تناقض با کیش رهبری و درحکم زنجیرکردن و خلع ید از اراده آزاد هم چون مهم ترین گوهروجودی انسان است. مارکس درجائی گفته است بزرگان از آن رو بزرگ می نمایند که که ضعیفی در برابرشان زانوزده است. هیچ بزرگی و هیچ رهبری بدون زانوزدن ضعیفی در برابرش بوجود نمی آید. از همین رو باید همواره با تمامی بقایای مناسبات هرمی که خطراحیاء و بازتولید آنها در قالب جدید وجود دارد به مبارزه پرداخت و ازهمین امروز.
*- فراخوان به تظاهرات جهانی در حمایت از کوبانی
*- جنبش های جدید حامل چه پارادیمی هستند؟


گزارشگران:
با سپاس از شما
14.11.2014