۱۳۸۷ دی ۲۰, جمعه

حمایت از فلسطین - تحریم اسرائیل




۲۰دی ۱۳۸۷ admin

یکی از موثرترین اشکال همبستگی با مردم فلسطین و مبارزات رهائیبخش آنان، تحریم کالاهای شرکتهای صهیونیست و حامی اسرائیل است. در ذیل فهرست برخی از کنسرنهای بین المللی که با حمایتهای مالی خود جنایات ضد بشری نژاد پرستان صهیونیست را ممکن میسازند، مشاهده میکنید.
تارنگاشت عدالت
یکی از موثرترین اشکال همبستگی با مردم فلسطین و مبارزات رهائیبخش آنان، تحریم کالاهای شرکتهای صهیونیست و حامی اسرائیل است. در ذیل فهرست برخی از کنسرنهای بین المللی که با حمایتهای مالی خود جنایات ضد بشری نژاد پرستان صهیونیست را ممکن میسازند، مشاهده میکنید.در تدوین این فهرست توجه ویژه به انتخاب آن شرکتهائی بوده است که محصولاتشان بصورت روزمره مورد استفاده خانواده های ایرانی مقیم خارج از کشور قرار میگیرند. خرید محصولات این شرکتها را مورد تحریم قرار داده و اطرافیان خود را به این امر تشویق نمائید.

بی بی سی















20دی.تصويب قطع نامه آتش بس در شورای امنيت بعد از افشای ابعاد جنايات در غزه و توقف امداد سازمان ملل روشنگری.بنا بر گزارش شبکه الجزيره شورای امنيت سازمان ملل قطعنامه ای را تصويب کرد که طی آن خواهان آتش بس فوری و بادوام در غزه شده است . قطع نامه با 14 رای تصويب شد و تنها ايالات متحده رای ممتنع داد. قطعنامه بعد از آن تصويب شد که کميته های امداد سازمان ملل و صليب سرخ صحنه های هولناکی از جنايات صورت گرفته در غزه را افشا کرده و سازمان ملل در اعتراض به حملات متعدد به نيروهای خودش فعاليت در غزه را متوقف کرد. سازمان ملل مسووليت تغذيه حدود 750000 فلسطينی را برعهده دارد. گزارشگر شبکه الجزيره ميگويد آمريکا و دولت های غربی مايل به تصويب قطع نامه بودند. در عين حال گزارشگر مزبور ميگويد هيچ مکانيسمی برای مجبور کردن اسرائيل به اجرای قطع نامه نيست و اسرائيل تاکنون از اجرای ده ها قطع نامه تصويب شده در سازمان ملل سرباز زده است

**************************************************************************



: ناوی پیلی، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد خواستار تحقیقات مستقل درباره موارد نقض قوانین بین المللی در ارتباط با بحران غزه شده است.
خانم پیلی که در جلسه ای اضطراری در سازمان ملل سخن می گفت از اسرائیل خواست تا به سازمان های امدادرسان اجازه کامل ورود به نوار غزه برای توزیع کمک های بشردوستانه بین ساکنان آن بدهد.
سازمان ملل به خصوص در باره حمله ای که اسرائیل در اوایل هفته انجام داد و در پی آن 30 نفر کشته شدند، ابراز نگرانی کرد.
به گزارش شاهدان بیش از صد نفر فلسطینی توسط سربازان اسرائیلی به داخل ساختمانی هدایت شدند و به آنها گفتند که همانجا بمانند. روز بعد آن ساختمان به کرات زیر آتش توپ و تانک قرار گرفت.
پیشتر کمیته بین المللی صلیب سرخ اعلام کرد که اسرائیل تعهدات بین المللی در قبال مجروحان را زیر پا گذاشته و اجازه نداده آنها برای مراقبت های پزشکی مستقل از غزه خارج شوند.
کمیته بین المللی صلیب سرخ گفت که در یک مورد که ارتش اسرائیل بالاخره بعد از چهار روز به اعضای این گروه اجازه داد وارد نوار غزه شود، آنها جسد دوازده نفر و همچنین شماری نجات یافته - از جمله کودکان - را پیدا کردند که در وضعیت بد روحی قرار داشتند.
کمیته بین المللی صلیب سرخ که به طور سنتی نهادی بی طرف است مشاهدات گروه پزشکی در شهر غزه را تکان دهنده توصیف کرده است.

کشتارمردم غزه تجسم جنون وبربریت!


جمعه ۲۰ دی ۱۳۸۷ - ۰۹ ژانويه ۲۰۰۹تقی روزبه
صاف وسرراست، درمقابل چشم جهانيان، يک سرزمين حدودا ۳۶۰ کيلومتری با بيش از يک ونيم ميليون انسان ِ تلمبارشده در بيغوله ها را مشمول پروژه پاکسازی و نسل کشی قرارداده اند که با وقاحت تمام نام آن را عمليات "سرب مذاب" گذاشته اند.

پدر!پناهنده چيست؟
هيچ چيز،هيچ...
تو را يارای فهم آن نيست.پدربزرگ!
پناهنده چيست؟
می خواهم بدانم.
يعنی ازاکنون توديگرکودک نباشی.
محمود درويش
خبرگزاری ها گزارش داده اند که بيش ازيکسوم تلفات ناشی ازحملات وحشيانه و دوهفته ای اسرائيل را کودکان غزه تشکيل ميدهند!

آيا اين کودک کشی تصادفی است؟!
سهم مجموعه کشته ها ی غيرنظامی بسياربيشترازاين است.
تاکنون حدود ۸۰۰ نفرکشته وبيش ازسه هزارنفرمجروح حاصل اين سلاخی ضدبشری بوده است
.نيروهای اسرائيل بطورلاينقطع،مدارس، بيمارستانها و مساجد ومغازه ها ومنازل،وحتا کاروانهای امدادرسانی سازمان ملل را موردآماج مستقيم بمبارانها وشليک خود از هواوزمين ودريا قراراداده اند.
بطوری که حتا سازمان ملل نيزتلاش امدادرسانی خود را بخاطرفقدان تأمين امنيت جانی متوقف کرده است صليب سرخ جهانی ازيک فاجعه انسانی خبرمی دهد.
صاف وسرراست، درمقابل چشم جهانيان، يک سرزمين حدودا ۳۶۰ کيلومتری با بيش از يک ونيم ميليون انسان ِ تلمبارشده در بيغوله ها را مشمول پروژه پاکسازی و نسل کشی قرارداده اند که با وقاحت تمام نام آن را عمليات "سرب مذاب" گذاشته اند. هدف درهم شکستن اراده مقاومت مردم غزه است ازطريق کشتاروگرسنگی دادن و بدون داشتن امکان دسترسی به داروودرمان وبيمارستان ومايحتاج اوليه و...وحتا بدون داشتن راه خروج وفرار.

آری جنگ غزه ازآن نوع جنگهای کثيف و بربرمنشانه است که درآن خود مردم هدف مستقيم جنگ وآتش بارهای سهمگين می باشند. يک.کشتارمشمئزکننده درشرايط محاصره کامل،که تنها ازترکيب بربريت با مدرن ترين سلاحها بدست می آيد.يک بربريت مدرن که درآن شاهد فوران تمامی ستم ها وتبعيضات حل نشده تاريخی،نژادی،ستم ملی ومذهبی،و برفرازهمه اينها تهاجم سرمايه داری مدرن هستيم؛ برای کنترل هرچه بيشتر يکی ازمهم ترين نقاط استراتريکی جهان و دارای غنی ترين منابع فسيلی، وبسط وتسلط عمقی سرمايه جهان خوار درتمامی خلل وفرج بافت منطقه وايجادبازارپرکشش وبی مرزو دولت های کارگزارسرمايه جهانی درمنطقه با سرکردگی وژاندارمی اسرائيل. باين اعتباراسرائيل درحال انجام بخشی از مأموريت تاريخی ايجاد خاورميانه بزرگ است که که ازسوی امپرياليسم جهانی،بويژه درشر ايطی که چرخهای ارابه جنگی اش پنچرشده به عهده گرفته است. اگرازهدف های خردومقطعی هم چون جبران شکست جنگ ۳۳ روزه لبنان و احيای آبروی "اسطوره"ارتش اسرائيل ونيزرقابت های درونی وحاد جناحها برای انتخابات آتی که ازهم اکنون منجربه پيش برد سياست جناح های افراطی مبنی بر"پايان دادن به مذاکره وآتش بس وحمله نظامی به حماس"توسط دولت باراک باهدف بهبود شرايط متزلزل خود درنزدافکارعمومی اسرائيل شده بگذريم،هدف مهم تراين است که مردم غزه را بايد چنان درزيرباران مشت ولگد قلدرمنشانه گوشمالی داد و درهم پيچيد،تا ندامت ورزد وخود پليس خويش بشود وجلوی عمليات حماس را بگيرد.درواقع تاکتيک اسرائيل وحاميانش به آتش کشيدن جنگل برای شکارخرس است.اشتاه بزرگ سردمداران اسرائيل آن است که غزه را درحکم آزمايشگاهی به تصوردرآورده اند که می توان تجربه آزمايشگاه های کوچک زندان وشکنجه وبازآموزی ومسخ انسانها را-که گويا يد طولائی درآن دارد- به جامعه تعميم داد. آنچه را که اسرائيلی ها کورخوانده اند نادرستی همين تعميم است.غزه آزمايشگاه ومکان"بازآموزی وبازپروری“ نيست.غزه بشکه ای انباشته شده ازبی حقوقی ونفرت ولاجرم آکنده ازمقاومت متراکمی است که هرچه برروی آن کوبيده شود، محتويات آن با شدت وحدت بيشتری فوران خواهد کرد. واقعيت آن است که برای دامنه مقاومت انسان وظرفيت کنشگری وی درمقابل زوروقلدری وسلطه طلبی واستثمار-وقتی که قربانيان به عمق ستم رواشده برخود آگاه شوند ووقتی نکبت زندگی برمرگ رشک ورزد- حدواندازه ای نمی توان قائل شد. وهمانطور که تجربه الجزاير و ويتنام وده ها نمونه ديگرنشان داده است درچنين شرايطی نمی توان به هدف موردنظر يعنی ايجاد شکاف بين مردم و"خرسی“ که به دنبال شکارش هستند، نائل آمد.به تجربه ديده ايم که با يکسان انگاشتن ايندو وآتش زدن جنگل با شکارش،تنها سبب درهم تنيدگی هرچه بيشتر آندومی شود.واين برای بارنخست نيست که شاهد بازتوليد وگسترش نفوذ بنيادگرائی توسط خود امپرياليست ها وسلطه گران هستيم.اين داستان تاريخ طولانی دارد که پرداختن به آن خارج ازحوصله اين نوشته است. مسأله اصلی برای اجتناب ازاشتباه محاسبه آن است که بدانيم وجود حماس قبل ازآنکه منشأ مقاومت باشد معلول آن است والبته پاسخی باژگونه وغيرتاريخی به آن.مهم است بدانيم که اوازنفرت ومقاومتی نيرومی گيرد که درقلب هرفلسطينی آواره ومحروميت ديده،عليه اشغالگران وحاميانش زبانه می کشد.وهمين جايگزينی علت ومعلول بجای هم است که رازاصلی ناکامی های امپرياليستها و ازجمله امپرياليسم اسرائيل درمنطقه را تشکيل ميدهد.نبايد فراموش کنيم که علت اصلی سربلندکردن بنيادگرائی ويا اسلام سياسی وهرنام ديگری که به آن بدهيم،درشکست ناسيوناليسم عرب وناصريسم درپاسخ به خواستهای مردم،وهم چنين ضعف چپ ونيروهای سوسياليست درپاسخ به آن،وبطوراخص درفلسطين سربلندکردن حماس وگسترش دامنه نفوذآن نيزمحصول بی کفايتی،سازش وبرزمين افکندن پرچم مقاومت توسط سازمان آزادی بخش(وبطوری کلی نيروهای ليبرال لائيک)ونيزناکامی وضعف سازمان ها و جريانات چپ بود که موجب رشد حماس گرديد.واين اوبود که پرچم برزمين افتاده مقاومت را بلند کرده و با افزودن پسوند اسلامی به آن مقاومت باصطلاح اسلامی را عَلم کرد.در تجربه ما ايرانيان نيز برآمدجنبش اسلامی پس ازشکست جنبش ملی وسپس ناکامی وشکست نيروهای چپ درپاسخ به مسائل پيشاروی مردم و سرنگونی حاکميت سلطنت ونفوذامپرياليسم،عليرغم آنهمه جان فشانی ها ومقاومت پرآوازه فعالين چپ،ازمهمترين عواملی بود که سبب سربلندکردن ارتجاع اسلامی وسيطره آن برجنبش گرديد. بازگرديم به موضوع جنگ غزه که به آن عنوانی جز"کشتاروتنبيه مردم غزه"نمی توان داد!همانند نمونه تهاجم به عراق وافغانستان و...،جنگ ابتدا باحملات بسيارسنگين وويرانگر هوائی شروع شد. وسپس نيروی زمينی برای ادامه مأموريت ازقبل تعيين شده،نابودی بيشترو هدفمندانه تر، وارد عمل شد. ورود ارتش به غزه وشليک به هرچيزی که تکان می خورد مرحله دوم پروژه"سرب مذاب" است.ومرحله سوم آن نيزورود به عمق مناطق واجرای جنگ کوچه به کوچه وتن به تن ومنزل به منزل، وباصطلاح شکارجنگاوران وپاکسازی وجب به وجب است که درصورت وقوع، تلفات تاکنونی دربرابرآن رقمی نخواهد بود. شروع حمله به غزه وادامه آن آشکارا با چراخ سبز دولت آمريکا ورضايت تلويحی سايرقدرت های بزرگ ازيکسو ورضايت ضمنی دول اتجاعی منطقه ازسوی ديگرصورت گرفت.درخود آمريکا اين تجاوزبا حمايت فعال بوش ونومحافظه کاران درروزهای پايانی رياست جمهوری اشان همراه شده است،که ظاهرا بجای اردک"لنگ"بايد اردک تيزپا"خطابشان کرد.چنانکه اظهارات صريح بوش ورايس مبنی برآتش بس"پايدار" باهدف نابودی وازکارانداختن قدرت پرتاب راکت توسط حماس و عدم بازگشت به نقطه قبل ازحمله اسرائيل، ونيزوتوهای مکرر درخواست آتش بس فوری توسط سازمان ملل بيان کننده آن است. البته معمای تيزپاشدن اين اردک بدون درنظرگرفتن سکوت معنادار اوبامارئيس جمهور آتی آمريکا قابل فهم نخواهد بود.اواين بی تفاوتی معنادارخود را چنين بيان کرده است: تا بيستم ژانويه فقط يک رئيس جمهورداريم که سياست های خارجی آمريکا را اعلام خواهدکرد وآن آقای بوش است. ولی درسياست های داخلی چه؟ بله او درسياست داخلی نه فقط سکوت اختيارنکرده، بلکه مجدانه طرح های خود راپيش می برد وظاهرا دراين عرصه وجود دو رئيس جمهوری فاقد اشکال است!.هم چنانکه که اروپا وديگرقدرت های جهانی با گرفتن ژست بيطرفی وابرازلفاظی های توخالی اندرضرورت برقراری آتش بس،فی الواقع درحال خريدن زمان لازم جهت بازگذاشتن دست تجاوزگردولت اسرائيل وفريب افکارعمومی جهان می باشد و باهدف پيشروی ولااقل دست يابی به شماری ازهدف هائی هستند که سردمداران اسرائيل ازآن به عنوان تغييرمعادله استراتژيک (وازجمله سلب قدرت راکت پرانی حماس ويابراندازی دولت حماس و...) نام برده اند.شيمون پرزگفته است که برای نيل به اين هدف نگران خدشه دارشدن چهره اسرائيل درجهان نيستيم.ازسوی ديگرهمزمان با شروح حمله اسرائيل، حسنی مبارک گشودن باريکه راه فتح برای عبورآذوقه به غزه را مشروط به مداخله وکنترل آن توسط محمود عباس کرده است.درهرحال اين گونه تلاش های هم آهنگ درحکم تنگ ترکردن هرچه بيشترحلقه محاصره وبه معنی گرسنگی دادن هرچه بيشتر به مردم غزه درحالی است که باران بمب وآتش بارتانگ ها برسرآنان باريدن گرفته است نيست.ازهمين رو پا درميانی اروپا وفرانسه برای باصطلاح آتش بس،با چنان ريتم کند وباچنان شيوه ای صورت می گيردکه به اهداف استراتژيک اين پروژه ياری رساند وموجب تشديد اختلافات درونی فلسطينی ها و خاموش ساختن شعله های مقاومت گردد.جنگ ادامه سياست است اما به شکلی ديگربحران وجنگ غزه،عليرغم فعال بودن عوامل حل نشده تاريخی درآن،اما دراصل تحت الشعاع هدف بزرگتروروزآمد سرمايه جهانی ودرپاسخ به مسائل حل ناشده تاريخی دربسترآن ودرخدمت آن است.وازهمين رو،همانطورکه اشاره شد،بايد آن را قبل ازهرچيز درامتداد جنگهای باصطلاح ضد تروريستی وعليه "محورشرارت" بوش درطی ساليان اخير ودرچهارچوب استقرارخاورميانه بزرگ به مرکزيت وسرگردگی بورژوازی وکشوراسرائيل صورت بندی کرد؛که باهدف تبديل اين قسمت حساس جهان به بخشی ارگانيک تروادغام شده تر بابافت نظام سرمايه داری جهانی صورت می گيرد. مارکس سرکوب مستقيم وبی واسطه را ويژه دوران انباشت سرمايه می دانست.شالوده اين نوع سرکوب براسثتمارمطلق وکسب ارزش اضافی مطلق استواراست.رويکردسياسی متناسب با آن نيزجزديکتاتوری وحکومت پليسی وسرکوب آزادی ها وتجاوزوتوسل به جنگ نبوده است. همان دوره هائی که تراکم سرمايه بخشا ازقِبل خون واشک وناله ودرهم شکستن استخوانهای انسانها صورت می گيرد.واگردرنظربگيريم که چنين انباشت وسرکوبی نه گناه اوليه بلکه گناه هميشگی سرمايه است که بدون ارتکاب به آن ديگرسرمايه سرمايه نخواهد بود،وبه اين اعتبارفقط به مراحل انباشت آغازين سرمايه اختصاص ندارد و سرمايه داری درمراحل فربه سازی ها وپوست اندازی های مداوم خود واکنون درمرحله تسخيرهمه جانبه جامعه جهانی،حتا باسبعيت بيشتری به آن مبادرت می ورزد. کمااينکه ازسال های ۷۰ قرن بيستم به بعد با تعرض نئوليبراليسم بارديگر تشديد ارزش اضافی ازطريق کسب ارزش اضافی مطلق درمقياس جهانی را دررأس برنامه های خودقرارداد؛ برای بازپس گيری دست آوردهای طبقه کارگر و افزايش نرخ سود.وچنان که می دانيم اوج اين روندمنجربه سلطه نئوکانها برکاخ سفيدشد که خود با اعلام جنگ دولت آمريکا عليه "تروريسم بين المللی“ همراه گرديد و موجب برپائی زنجيره ای ازجنگهای متعدد گرديد.جنگ غزه را نيز،عليرغم خودويژگی هايش بايد درکنه خود ودرتحليل نهائی بخشی ازهمان جنگ ها وبخشی ازپروژه خاورميانه بزرگ دانست.که درغياب ناکامی های پيشين دولت آمريکا ودشواری های آن،ارتش اسرائيل مأموريت شخم زدن به بخشی از آن وبيرون کشيدن قلوه سنگ های نهفته را به عهده گرفته است.آری اين روزها،ما درکنار يکی ازهمين بزنگاه های جنون وخون سرمايه برای برقراری نظم مقررآن درمنطقه ای حساسی ازجهان قرارداريم!.نبايد فراموش کنيم که يک طمع بزرگ همواره ازميان انبوهی ازاميال وطمع های کوچکترعبورمی کند.وهرکس دراين ميان فکرمی کند که دارد تاريخ را به ميل وطمع خويش می سازد. بگذاريهوديان افراطی اسرائيل وآن مردمی که درمستی توده ای،فرود بمب برسرمردم غزه را با هورا ودست افشانی به تماشامی نشينند،وباين ترتيب خويشتن را ازانسانيت وانسان بودن تهی می سازند، درخيال خويش براين پندارباشند که به تماشای تحقق وعده تورات مبنی بر دست يابی به سرزمين مقدس وواحد ايستاده اند!هم چنانکه الله اکبرگويان حماس نيز دارند به وعده ها ومأموريت آسمانی ملهم از اسلام بنيادگرا عمل می کنند.يکی مستظهربه حمايت فعال سرمايه جهانی ومجهزبه مدرنترين سلاح های ويرانگر وديگری چنگ افکنده به "ناکجاآباد گذشته" ومتوسل به هرچه که دم دست خود دارد:سنگ وفلاخن اندازوآنچه که به موشک های دست سازو خانگی شهرت دارد وپرتابشان اين چنين طوفان خشم اسرائيل را برانگيخته است.اما دراين ميان ما درکجا قرارداريم؟بی شک ما ناظربيطرفی که شاهد نبردگلادياتورها ومنتظر نتيجه آن باشد نيستيم ونقش خود را درتعيين نوع ِ نتيجه ناديده نمی انگاريم.قبل ازهرچيز دربرابرتهاجم سرمايه به جنون آمده وشخم زدن وحشيانه وهارآن درمنطقه قرارداريم ولی نه ازموضع چنگ زدن به گذشته ودفاع ازآن،بلکه با نگاه به آينده ورهائی ازچنگ سرمايه وبا نگاه به انسانی رها ازنژادومليت ومذهب. پس ازروشن کردن موقعيت کلی خود،اما بلافاصله خود را دروضعيت دشواری می يابيم وآن اينکه درمتن جبهه مقاومت با رقيبی بشدت مصمم وسازمان يافته مواجهيم که ازموضعی سخت واپسگرايانه وارتجاعی وتماميت گرايانه به مقابله با تهاجم سرمايه ونيروهای سلطه طلب می پردازد.مدينه فاضله والهام بخش اوفرامين مذهب است و"رهائی“ به وساطت آن.خطرناک ترين گوهراصلی بنيادگرائی سلب اختياروآزادی ازانسان و تبليغ وترويج مداوم تفويض اراده انسانی به آسمان وانقياد کامل به فرامين وروايت بنيادگرايانه ازمذهب ومتوليان مذهب است. بی شک آنها که برای آزادی و رهائی انسان وخود حکومتی آن مبارزه می کنند،نمی توانند حتی برای يک لحظه هم بااين گونه برده سازی متعلق به عهد عتيق سرسازش داشته باشند.همانگونه که با برده سازی مدرن ازنوع سرمايه داری نيزسرسازش ندارند.آنها صدای سوم، صدای رهائی را ونه فقط صدا که جنبش رهائی را تحت هرشرايطی بايد پاس بدارند. ماشهروندان ايرانی بی شک بيش ازمردم هرکشوری نسبت به مصائب حاکميت اسلام ودولت اسلامی آشنائيم و ازفرود صاعقه تاريخی (ويا ضدتاريخی) عظيم برسرمان درس های گرانبها آموخته ايم وحاکی ازآنکه:هرگزنبايد بين جنبش ويا سازمان های اسلامی وتوده های مردم علامت تساوی گذاشت.يکسان پنداشتن آندومی تواند به خطای بزرگی منجرشود.مردم واکثريت آن همواره ازواقعيت های زمينی حرکت می کنند و بنيادگرايان ازفرامين آسمانی.حتا وقتی که عموما مردم تحت شرايط معينی تن به مذهب می سپرند ويا به ناسيوناليسم متوسل می شوند،غالبا به آن همچون وسيله ای برای رهائی ونجات ازمخصمه نگاه می کنند و نه هم چون اهدافی مقدس وازلی وابدی وتغييرناپذير.اين مساله بخصوص درمورد مردم فلسطين که درميان عرب ها ومنطقه،تاريخی ازسطح فرهنگ وآگاهی بالاتری برخورداربوده اند وبيش ازديگران لائيک محسوب می شدند،صادق است. -همواره پيوند تنگاتنگی ازنوع بند ناف مشترک بين نظام سرمايه داری جهانی با آنچه که جنبش اسلامی بنيادگرا می ناميم وجود دارد.رابطه بين آنها مثل رابطه يک طفيل با انگل خويش است که آميزه ای است از جدال ووحدت.درواقع آنها عليرغم شدت تخاصم اشان اما ازمبنع واحدی تغديه می کنند وسرمايه داری درتهاجم به جوامع "نامطلوب"وتسخيرآنهاهمواره به بازتوليد آن می پردازد. بنابراين بنيادگرائی انگلی است که ازِقبل سرمايه داری هم دروجه رابطه سازش آميزش وهم دروجه تخاصم آميزش پرورش پيدامی کند. چنانکه ما درطی اين سالها عليرغم هاروپورت ها وتهديدهای دولت آمريکا وکشورهای اروپا،شاهدتقويت موقعيت رژيم جمهوری اسلامی واسلام بنيادگرا درمنطقه بوده ايم:درافغانستان ِتحت اشغال آمريکا ومتحدان وی نيزبهمين شکل وبطريق اولی درعراق ونيزسايرنقاط خاورميانه نظيرلبنان وفلسطين.همانطورکه اشاره شد رابطه نظام سرمايه داری با انگل خود، بنيادگرائی،همواره آميزه ای است ازسازش وتخاصم.ماهمکاری آنها را بکرات ديده ايم:ازايجاد وياتقويت پديده ای بنام طالبان تا تقويت خود حماس به مثابه شاخه ای ازِاخوان المسلمين دربرابرسازمان آزادی بخش فلسطين توسط آمريکا واسرائيل.دررابطه با جمهوری اسلامی ذکرآخرين نمونه جالب است:يکی ازاقدامات متقابل و پرسروصدائی که پس ازتهاجم اسرائيل به غزه ازسوی جمهوری اسلامی ودرحمايت ازفلسطينی ها اعلام شد،تصميم مجلس اسلامی به قطع مراودات اقتصادی رژيم با شرکت های“صهيونيستی“ بود! درهمين رابطه به دولت يک سال مهلت داده شد تا ليست اين شرکت ها را تهيه کرده وبه مجلس گزارش بدهد.وباين ترتيب معلوم ميشود که عليرغم ادعاها وهياهوی کرکننده رژيم درطی اين سالها عليه باصطلاح صهيونيسم وصهيونيست ها، وعليرغم تصويب قانونی در۱۷ سال پيش بهمين مناسبت و برای تحريم اين گونه شرکت ها،معلوم ميشودکه جمهوری اسلامی لااقل تااين لحظه، بنا به اعتراف خود،بااين شرکت ها دادوستد داشته است!نيازسرمايه داری به مقابله با جريانات راديکال و يا دول مخالف خود نيزعامل ديگری است که موجب تقويت وياحمايت ازبنيادگرائی توسط دولت های سرمايه داری می شود.بااين همه تقليل رابطه بنيادگرائی به سازش صرف،ساده کردن صورت مساله است واگرچنبن بود،بنيادگرائی هرگزنمی توانست اعتبارکنونی را بدست آورد.درهمان حال اسلام بنيادگرا بيشترين بهره گيری را ازسرکوب ها وتبعيض های سرمايه داری،برای جلب نظرتوده ها و دفاع ازگذشته ومنافع به خطرافتاده خود بکارمی گيرد.-اگردرشرايطی بهردليل بنيادگرايان بشکلی درصفوف مقاومت حضورداشته باشند(مانند شرايط قبل ازانقلاب بهمن ودربرابرنظام سلطنتی وامپرياليسم)تنها باايجادصف وجنبش مستقل آزادی وبرابری و بهمراه شعارپلوراليسم-دربرابرصف يک پارچه ای که آنها عموما دراين گونه موارد طالب آنند- می توان ازيکه تازی اشان جلوگيری کرد.تلاش برای يک جنبش پلوراليستی وبويژه تلاش بی وقفه برای ايجاد صف مستقل مدافعان آزادی وبرابری اجتماعی را بايد تحت هرشرايطی وبهرقيمتی- حتا اگرانجام آن با مخالفت وممانعت وکارشکنی تماميت گرايان و انحصارطلبان بنيادگراد مواجه شود-بايد پی گرفت.بهرحال برای مقابله با بنياد گرائی راهی نيست جزطرح ودفاع ازمطالبات واقعی وفراگير مردم ومبارزه قاطع با نظام سرمايه داری وستم های طبقاتی-اجتماعی،سازمان يابی مستقل هرچه بيشتر توده های زحمت کش حول اين مطالبات ونيزتشويق به ايجادتشکل های متنوع مبتنی برمنافع وگرايشات واقعی، تلاش بی وقفه برای ايجاد صف مستقل حول آزادی وبرابری (درسطح داخلی ومنطقه ای و بين المللی)،پيوندمتقابل با مردم اعماق وآنها که ازقضا بنيادگرايان بخش مهمی ازپايگاه اجتماعی خود را ازآنجامی گيرند،افشاء مداوم مبانی وبرنامه وعملکرد بنيادگرائی بربسترتجربيات زنده مردم.نبابد فراموش کنيم که همواره خطر تسلط ونيزتسلط انحصاری بر يک جنبش يک دست ودارای يک صدای واحد وجود دارد.برعکس باندازه ای که يک جنبش،ترکيبی ازجنبش های گوناگون باشد(هم بلحاظ مطالبات وهم سازمان يابی والبته بديهی است که دراين نوع جنبش ها جائی برای بنيادگرايان وجود ندارد)وتعادلی مناسب حاصل ازهمگرائی آنها بوجود بيايد،بهمان اندازه امکان چنگ انداری بنيادگرايان برجنبش های توده ای وسرکوب مطالبات لايه ها وقشرهای گوناگون وبطورکلی خطرکنترل کامل جنبش کمترخواهد بود.اگربفرض جنبش مستقل زنان وجود داشته باشد،چنين جنبشی نه هرگزفريب بنيادگرائی را خواهد خرد ونه بنيادگرائی هرگزقادراست خود را با اين خواست ها هم آهنگ کند. ويابعنوان نمونه ای ديگر درلبنان،بدون آنکه بخواهيم ازآن الگودرست کنيم، تاحدمعينی بدليل وجود تنوع وتکثردرصفوف اپوزيسيون،حزب الله لبنان عليرغم داشتن نفوذگسترده،تاکنون نتوانسته است گفتمان وخواست های خود را برجنبش ديکته کند.بهمين دليل دندان روی جگرگذاشته ومثلا بی حجابی را درسطح جامعه ودرصفوف اعتراضات مشترک تحمل می کند وبفکراسيد پاشی وغيره نيفتاده است.بی شک درصورتی که تعادل قدرت بطورچشم گيری بسود او بهم بخورد،وضعيت کنونی نيزپايدارنخواهد ماند.


http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/

اسرائیل جنایت میکند، آمریکا حمایت





جان . ج. میرشایمر و استفان. م. والت

ترجمه: ن . نوری زاده
پنجشنبه ۱۹ دی ۱۳۸۷ - ۰۸ ژانويه ۲۰۰۹

فصل اول:


(آمريکا) بزرگترين پشتيباناسحاق رابين (Yitzhak Rabin) نخست وزير اسرائيل پيش از پيوستن به جلسه کنگره ۲۶ جولای ۱۹۹۴ در حاليکه بسيار احساساتی بنظر ميرسيد، بطور غير عادی اظهار داشت که: " ما (اسرائيل) بينهايت از شما (آمريکا) سپاسگزاريم" بيانات او با اين جمله آغاز گشت که: " آمريکائيان مردمی شگفت آورند." او در ادامه تاکيد کرد که:" واژه ها در بيان حق شناسی ما نسبت به سخاوتمندی، حمايت، درک و کمک شما به اسرائيل که در تاريخ مدون بی نظير است، قاصر ميباشد." بدنبال ترور غم انگيز اسحاق رابين يکی از جانشينان او بنام بنيامين نتانياهو (Benjamin Netanyahu) در همان محلی که او در دو سال پيش سخن رانده بود ايستاد و جملاتی مبنی بر سپاس بی کران اسرائيل از دريافت کمکهای بيدريغ آمريکا بيان نمود. او در اين مورد اظهار داشت که: " چگونه ميتوان آنچه که آمريکا به اسرائيل ارزانی داشته است را بيان داشت. حمايت های نظامی و سياسی ايالات متحده به اسرائيل بسيار سخاوتمندانه است و در حوزه اقتصادی اين کمکها بسيار چشمگير بوده است. با کمک آمريکائی ها، اسرائيل به يک کشور مدرن و قدرتمند تبديل شده است." او سپس در ادامه روی به حضار نمود و گفت: " امروز وقتی من از شما و مردم آمريکا سپاسگزاری ميکنم به اين معنا است که اين سخنان را از زبان هر اسرائيلی و هر جهود در سراسر دنيا بيان ميدارم." (۱)




اين سخنان و سخنان مشابه آن فقط تعارفات خشک وخالی نيست که در مواقع ديدارهای مقامات عالی رتبه وزارت خارجه بيان ميگردد. کلمات رابين و نتانياهو به تمامی شرح ساليان متمادی حمايت های فوق العاده ايالات متحده آمريکا به دولت جهود است. بديهی است که ماليات بر درآمد آمريکائی ها همان کمک هزينه های بی دريغی است که چرخ اقتصاد اسرائيل را به گردش در آورده است و روز بروزنيز به وسعت اين کمکها افزوده ميشود. کمکهائی که در مواقع بحرانهای مالی به نجات اين کشور آمده است. بدون ترديد کمکهای نظامی آمريکا توان جنگی اسرائيل را در هنگامه جنگ افزايش داده است تا تزلزل و سستی در برتری نظامی اسرائيل در خاورميانه بوجود نيايد. فراموش نبايد کرد که واشنگتن در زمان صلح و جنگ مهمترين حامی و پشتيبان سياسی و ديپلماتيک اسرائيل در مجامع بين المللی است. بنابر اين ميتوان گفت که کمکهای آمريکا به اسرائيل در واقع شاه کليد صلح اعراب با اسرائيل ميباشد. برای مثال، قول و قرارهائی صريح و روشنی که آمريکا در جهت افزايش کمکهای نظامی، اقتصادی و سياسی در منطقه به اسرائيل ميدهد باعث منعقد شدن پيمان کمپ ديويد (Camp David Accords) و يا قراردادهای صلح با مصر و اردن شده است. ايالات متحده آمريکا بزگترين حامی و پشتيبان دولت اسرائيل است، حمايتی که هيچ يک از کشورهای جهان از آن برخوردار نيستند.کمک های اقتصاديEconomic Aidبايد بطور آشکار اذعان کرد مبالغ هنگفتی که اسرائيل بعنوان کمک های خارجی از آمريکا دريافت ميدارد در حقيقت از سوی ماليات دهندگان آمريکائی تامين ميگردد. کمکهای نظامی و اقتصادی که اسرائيل در سال ۲۰۰۵ دريافت کرد نزديک به ۱۵۴ بيليون دلار بوده است. قسمت عمده اين مبلغ کمکهای مستقيم و کمکهای رايگان (Grants) آمريکا بود که در اختيار اسرائيل قرار گرفت


(۲) همانطور که در آينده گفته خواهد شد، اين گونه کمکهای مستقيم به اسرائيل از راه های غير معمول پرداخت ميگرديد و جزئی از بودجه سالانه کمکهای خارجی آمريکا محسوب نمی شد.امروزه نيز چنين حمايت های اقتصادی به اسرائيل بندرت زير سئوال برده ميشود و اگر از اين نوع کمکها پرسيده شود به آسانی زير عنوان "روابط ويژه با اسرائيل" توجيه و سپس به دست فراموشی سپرده خواهد شد. اما ممکن است بعد ازگذشت چند دهه از دريافت چنين کمکهای هنگفت به اسرائيل چگونگی اين کمکها آشکار گردد. قبل از جنگ جهانی دوم رهبران آمريکا در سخنرانيهای خود هرازگاهی کمکهائی را برای پيشبرد اهداف صهيونيستی (Zionist Goals) سرزمين يهود تعيين ميکردند. اما هيچ رئيس جمهوری بيشتر از آنچه وعده داده بود عمل نميکرد. هاری اس ترومن (Harry S. Truman) رئيس جمهور آمريکا زمانيکه در سال ۱۹۴۷ تصميم گرفت که از طرح تجزيه (سرزمين فلسطين) حمايت کند، در حقيقت نقش کليدی حمايت يک سرزمين يهودی را ايفا نمود. او در سال ۱۹۴۸ بيدرنگ بعد از اعلان استقلال کشوری بنام اسرائيل آنرا به رسميت شناخت. ترومن و آيزنهاور بخوبی ميدانستند که نه تنها بسيار نزديک شدن به اسرائيل باعث به مخاطره افتادن روابط آنها با دنيای عرب ميشود بلکه اين روابط برای اتحاد جماهير شوروی فرصتی بوجود ميآورد تا در خاور ميانه نفوذ بيشتری اعمال نمايد. اگر نيم نگاهی به خط مشی سياسی آمريکا در دهه ۱۹۵۰ در مورد اسرائيل و همسايگان عرب آن بياندازيم درخواهيم يافت که ميزان کمکهای اقتصادی آمريکا به اسرائيل در آن زمان ناچيز بود و آمريکائی ها در ارائه کمکهای مستقيم نظامی به اسرائيل جنبه احتياط را رعايت ميکردند و حتی در اين مورد سخت ميگرفتند.




(۳) در اين دوره همواره درخواست های خريد سلاح اسرائيل جهت تضمين امنيت آن بطور محترمانه ای از جانب آمريکا رد ميشد.


(۴)بدين ترتيب مخالفتهای ديپلماتيک بين واشنگتن و اورشليم در خلال اين دهه يعنی دهه ۱۹۵۰ رخ داد. برای مثال، زمانيکه اسرائيل در سپتامبر ۱۹۵۳ درخواست سازمان ملل متحد مبنی بر توقف تغيير مسير آب رودخانه اردن را نپذيرفت، جان فاستر دالاس (John Foster Dulles) وزير امور خارجه آمريکا بيدرنگ اعلام کرد که ايالات متحده کمکهای خارجی خود را به اين کشور به حالت تعليق در خواهد آورد. اين تهديد از جانب آمريکا کارگر افتاد و اسرائيل را مجبور ساخت که پروژه تغيير مسير آب رودخانه اردن را در ۲۷ اکتبر همان سال متوقف کند. نتيجه چنين اقدامی ادامه کمکهای آمريکا به اسرائيل شد.


(۵) شباهت چنين تهديد هائی يک بار ديگر اسرائيل را مجبور ساخت تا نيروهای خود را از خاک مصر که در سال ۱۹۵۶ و در جنگ سوئز اشغال کرده بود، خارج سازد.ديويد بن گوريون (David Ben-Gurion) نخست وزير اسرائيل همواره جنگ را بمثابه فرصتی برای اشغال سرزمين های فلسطين تلقی ميکرد. بنابراين او قبل از جنگ، طرح خود را با بريتانيا و فرانسه (نخستين دولت های تحريک کننده اسرائيل در حمله به مصر) در ميان گذاشت. اين طرح شامل تقيسيم اردن بين عراق و اسرائيل و نيز تصرف بخش هائی از لبنان و کنترل تنگه تيران - Straits of Tiran- (گذر باريک دريائی که در حدود ۱۳ کيلومتر „۸ مايل“ پهنا دارد و بين سينا و شبه جزيره عرب قرار دارد. اين گذرگاه خليج عقبه را از دريای سرخ جدا ميکند.- م) بود.


(۶) البته فرانسه و بريتانيا که پيشتر مصر را در اشغال خود درآورده بودند، علاقه ای به اين طرح نشان ندادند. با اين وجود بن گوريون با استناد به گزارش های نيروی دفاعی اسرائيل (IDF) مبنی بر تصرف صحرای سينا و نيز سخنرانی ۷ نوامبر خود در کنيست، پيمان نظامی سال ۱۹۴۹ را باطل شده دانست و اعلام کرد که اسرائيل به هيچ وجه از سرزمين های اشغالی خارج نخواهد شد و قصد دارد اين سرزمين ها را برای هميشه حفظ نمايد. اما هنگاميگه آيزنهاور تهديد کرد که کمکهای عمومی و خصوصی آمريکا به اسرائيل را متوقف خواهد کرد، بن گوريون به سرعت از ادعای خود دست کشيد و "بطور اصولی“ پذيرفت که در ازای تضمين کافی امنيت اسرائيل، نيروهای خود را عقب خواهد کشيد. بعد از اين عقب نشينی اسرائيل با فراهم کردن پشتيبانانی در آمريکا سعی نمود که حمايت کنگره از آيزنهاور کاهش يابد و فرصتی برای ترغيب او به يک سخنرانی راديو تلويزيونی فراهم شود تا بدينوسيله او بتواند عقب نشينی اسرائيل را برای عموم توجيه کند.اسرائيل سرانجام در ازای تامين امنيتی تا مرز نوار غزه و آزادی کشتيرانی در تنگه تيران، در بهار سال ۱۹۵۷ از سرزمين هائی که اشغال کرده بود خارج شد. (۷)با منعقد شدن اولين پيمان نظامی امنيتی اسرائيل با دولت کندی (Kennedy) در اواخر دهه ۱۹۵۰، روابط ايالات متحده آمريکا با اسرائيل رو به گرمی نهاده شد.


(۸) بدنبال اين پيمان کندی در دسامبر ۱۹۶۲ در ديدار با گلدا ماير (Golda Meir) وزير امور خارجه اسرائيل اظهار داشت که:" ايالات متحده رابطه ويژه ای برای خود با اسرائيل در خاور ميانه قائل است. رابطه ای که فقط ميتوان آنرا با رابطه بريتانيا در امور گسترده جهانی مطابقت کرد." او همچنين در اين ديدار افزود که:" من فکر ميکنم اين موضوع کاملا روشن است، در مواقعی که اسرائيل مورد حمله قرار گيرد بدون شک آمريکا به حمايت همه جانبه آن برخواهد خاست. آمريکا اين توانائی را دارد و هر روز به اين توانائی در جهت حمايت از اسرائيل افزوده ميگردد."


(۹) کندی بعد ها در سال ۱۹۶۳ فروش اولين و مهمترين محموله جنگی آمريکائی بنام موشک های ضد هوائی هاک (Hawk) را امضاء کرد. در واکنش به تغيير خط مشی آمريکا در خاور ميانه چند طرح استراتژيک در منطقه نزج گرفت. برای مثال، فروش ابزار آلات نظامی اتحاد جماهير شوروی به مصر به بهانه تعادل قوا در خاور ميانه، نااميد ساختن بلند پروازی های اتمی اسرائيل و سرانجام تشويق رهبران و سران اسرائيل به درخواست ابتکار صلح مطلوب آمريکا از تصميماتی بود که در اثر تغيير خط مشی آمريکا در خاور ميانه صورت گرفت. صرف نظر از اعمال نظر چند مشاور طرفدار اسرائيل، تلاش کندی برای کسب آراء يهوديان آمريکا در انتخابات رياست جمهوری نيز يکی ديگر از دلايل اين تغيير سياست بود.




(۱۰)فروش موشک های ضد هوائی هاک مقدمه ای برای باز شدن درهای کارخانجات اسلحه سازی آمريکا بروی اسرائيل شد. زيرا از آن پس يعنی در سال ۱۹۶۴ بطور فزاينده ای ۲ هزار تانک جنگی M۴۸A به اسرائيل تحويل داده شد. اين تانکها برای رد گم کردن و فريب دنيای عرب از طريق آلمان غربی به اسرائيل ارسال شد، بدين شرط که آمريکا بلافاصله تعداد آنرا در آلمان جايگزين کند. (۱۱)کمکهای هنگفت اقتصادی و حمايت تمام عيار ايالات متحده آمريکا از اسرائيل چهره منطقه خاور ميانه را بکلی تغيير داد. شاهد اين مدعا جنگ ۶ روزه در ژوئن ۱۹۶۷ است.ميانگين کمکهای سالانه اقتصادی آمريکا به اسرائيل بين سالهای ۱۹۴۹ تا ۱۹۶۵ در حدود ۶۳ ميليون دلار است (بيش از ۹۵ درصد کمکهای اقتصادی و مواد غذائی) و در سالهای بين ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۰ به ۱۰۲ ميليون دلار بالغ شد. اما در سال ۱۹۶۱ بيکباره حمايت آمريکا از اسرائيل به شدت افزايش يافت و به مبلغ ۶۳۴.۵ ميليون دلار در سال رسيد.(۸۵ در صد اين کمکها، کمکهای نظامی بود.) اما پايانی برای اين کمکها متصور نبود زيرا بعد از جنگ يام کيپور (Yom Kippur War) در سال ۱۹۶۳ ميزان کمکهای اقتصادی آمريکا به اسرائيل پنج برابر شد و اين کشور را به بزرگترين کشور دريافت کننده کمکهای خارجی ايالات متحده آمريکا تبديل ساخت. کشوری که تا کنون اين وضعيت را برای خود ثابت نگه داشته است. در خلال اين مدت حمايت و پشتيبانی آمريکا از اسرائيل تغيير کرد بدين معنا که نه تنها کمکهای نظامی نسبت به کمکهای اقتصادی و تکنيکی افزايش يافت بلکه شيوه وام دادن ها به شيوه کمکهای مستقيم و دهش های رايگان تبديل گشت.کلايد مارک (Clyde Mark) عضو دفتر تحقيقاتی کنگره (CRS) که وظيفه بررسی و تحقيق رسمی در مورد کمکهای نظامی آمريکا به ديگر کشورها را بعهده دارد، گزارش ميدهد که:" اسرائيل جهت عدم نظارت بر وام هائی که از سوی آمريکا دريافت ميدارد ترجيح ميدهد اين نوع کمکها به دهش های رايگان تغيير شکل پيدا کند. بر اين اساس در تاريخ ۱۹۷۴ مقدار و يا تمام کمکهای نظامی ايالات متحده آمريکا به اسرائيل که به شکل وام پرداخت ميشد تغيير شکل قانونی يافت و به شکل دهش های رايگان بدون باز پرداخت تبديل گشت و کمکهای نظامی به اين شيوه جديد ادامه پيدا کرد.


(۱۲)در حال حاضر ميانگين کمکهای مستقيم خارجی ايالات متحده به اسرائيل در حدود ۳ بيليون دلار در سال بالغ ميگردد. اين مبلغ تقريبا يک ششم بودجه کمکهای مستقيم خارجی آمريکا است و با ۲ درصد از توليد ناخالص داخلی (GDP) اسرائيل برابر ميباشد. ناگفته نماند که در سالهای اخير در حدود ۷۵ درصد از کمکهای آمريکا به اسرائيل کمکهای نظامی بوده است و بقيه به صورت کمکهای اقتصادی ارائه ميگرديد.


(۱۳) اين سطح از کمکهای مستقيم آمريکا، درآمد سالانه هر فرد اسرائيلی را به ۵۰۰ دلار رسانده است.بديهی است که اگر بخواهيم اين مبلغ را با ديگر کشور ها مقايسه نمائيم به ترتيب کشور مصر با درآمد سالانه هر فرد ۲۰ دلار، پاکستان تقريبا ۵ دلار و هائيتی ۲۷ دلار ميباشد.


(۱۴)در سال ۱۹۹۷ واشنگتن و اورشليم پذيرفتند که به تدريج از سطح کمکهای مستقيم خارجی آمريکا به اسرائيل کاسته شود. در نتيجه اين توافق، کنگره آمريکا در سالFY ۱۹۹۹ کمکهای سالانه اقتصادی به اسرائيل را ۱۲۰ ميليون دلار کاهش داد. اما بايد توجه داشت که اين توافق بدان شرط صورت گرفت که آمريکا در عوض کاهش کمکهای اقتصادی به اسرائيل، کمکهای نظامی خود را افزايش دهد. بنا بر اين در همين سال کمکهای نظامی آمريکا به ۶۰ ميليون دلار در سال افزايش يافت و بدنبال آن کنگره در سال ۱۹۹۸ اظهار علاقه نمود که ۱۲۰ ميليون دلار در جهت تحقق پيمان وی (Wye) به اسرائيل بپردازد. (پيمان Wye پذيرش دولت اسرائيل برای عقب راندن نيروهای نظامی خود از قسمتی از کرانه های باختری است.) تعهدات آمريکا به اسرائيل در اين مرحله متوقف نشد زيرا آمريکا در سال ۲۰۰۳ مبلغ ۱ بيليون دلار جهت کمکهای مالی خارجی در امور نظامی (FMF) به اسرائيل پرداخت کرد. اين مبلغ به بهانه آماده سازی اسرائيل در برابر عراق عنوان شد. (۱۵)پر واضح است که مبلغ ۳ بيليون دلار در سال کمک به اسرائيل مبلغ بسيار سخاوتمندانه ای است. اما تمام داستان به چنين کمکهائی ختم نميگردد. همانطور که در بالا اشاره کرديم مبلغ ۳ بيليون دلار در سال مبلغی است که بطور قانونی به اسرائيل همه ساله پرداخت ميشود و مبالغ چشم گير (غير قانونی) از قلم افتاده است.برای مثال، لی هاميلتون (Lee Hamilton – D-IN) نماينده مجلس در سال ۱۹۹۱ به خبرنگاران اظهار داشت که:


" اسرائيل يکی از ۳ کشوری است که از کمکهای هنگفت و چشمگير اقتصادی، نظامی آمريکا برخوردار است. وسعت و حجم اين کمکها فراتر از آن چيزی است که توسط مسئولين بطور رسمی ابراز ميگردد." او اذعان نمود که کمکهای سالانه به اسرائيل بيش از ۴۰۳ بيليون دلار در سال بالغ ميشود.


(۱۶)موضوع قابل توجه ديگری که ميبايد مطرح شود آنست که کمکهای دريافتی اسرائيل از سوی آمريکا با کمکهای دريافتی ديگر کشورها تفاوت فاحشی دارد. زيرا اين کمکها تحت مطلوبترين شرايط به اسرائيل پرداخت ميگردد.


(۱۷) برای مثال، کشورهای گيرنده کمکهای مالی از آمريکا مبالغ دريافتی خود را در ۴ قسط دريافت ميدارند در حالی که اسرائيل از سال ۱۹۸۲ اين کمکها را يکجا و در آغاز هر سال مالی دريافت ميکند.


(۱۸) به سخنی ديگر، چنين شيوه از کمکهای مالی بسان آن است که شما کل حقوق سالانه خود را در آغاز هر سال (اول ژانويه) دريافت داريد. بديهی است که شما تا زمانيکه اين مبلغ را هزينه نکرده ائيد، قادر ميباشيد که از بهره آن استفاده کنيد.طبق تخمين دفتر تحقيقاتی کنگره (CRS) يکجا پرداخت کردن کمکهای مالی به اسرائيل برای ماليات دهندگان آمريکا هر سال " مبالغی بين ۵۰ تا ۶۰ ميليون دلار هزينه برميدارد.


(۱۹) به علاوه زمانيکه دولت آمريکا پيش تر وام هائی را بدون درخواست چگونگی هزينه کردن آنها، به اسرائيل ميپردازد اين کشور بابرخورداری از چنين موقعيت و توان مالی، سرمايه گذاری ميکند، سرمايه گذاری که بدون بازپرداخت بهره اضافی به وام دهنده انجام ميگيرد. طبق گزارش سفارت آمريکا در اسرائيل، اين دولت از بابت کمکهای خارجی، نظامی (FMF) که در سال ۲۰۰۴ از آمريکا در يافت کرده است مبلغی در حدود ۶۶۰ ميليون دلار سود اضافی بدست آورده است.


(۲۰)اسرائيل همچنين از امتياز ديگری برخوردار است. طبق مصوبه پيمان کنترل سلاحهای صادراتی (Arms Export Control Act) سال ۱۹۶۵، آمريکا " ابزار آلات دفاعی مازاد" خود را بطور رايگان و يا با قيمتی بسيار ارزان در اختيار دولت های دوست ميگذارد. اما اسرائيل بنا بر دوستی ويژه ای که با ايالات متحده آمريکا دارد، بيشتر از ميزان معمول از مازاد ابزار آلات جنگی آمريکا بهره ميبرد. برای مثال، محدوديت ارسال چنين ابزار و آلاتی از سوی آمريکا تا سقف ۲۵۰ ميليون با هزينه ارسال آن تعيين گرديده است. اما طبق مصوبه بودجه ويژه ۵ نوامبر ۱۹۹۰ آمريکا "يکبار" در سال ۱۹۹۱ ابزار و آلات نظامی مازاد خود را به ارزش ۷۰۰ ميليون دلار به اسرائيل تحويل داد.


(۲۱)همچنين بنابر برنامه کمکهای مالی خارجی، نظامی (FMF) دريافت کنندگان کمکهای نظامی آمريکا موظف اند درآمد اين کمکها را برای ياری به کارکنان سازمان دفاعی، در آمريکا هزينه کنند. اما کنگره، اسرائيل را از اين بابت معاف ساخت و اجازه داد که اسرائيل از هر ۴ مرتبه دهش های رايگان نظامی آمريکا يکبار درآمد اين کمکها را برای تقويت صنايع دفاعی خود بکار گيرد. پرواضح است که "هيچ کشور دريافت کننده دهش های رايگان نظامی آمريکا از چنين امتيازی برخوردار نيست."طبق گزارش اخير دفتر تحقيقاتی کنگره (CRS) کارخانه های تسليحاتی اسرائيل بواسطه کمکهای هنگفت و چشمگير آمريکا به چنان منابع مالی دست يافته اند که توانستند به يکی از پيشرفته ترين کشورهای توليد کننده ابزار آلات جنگی مبدل گردد. به سخنی ديگر، کشور کوچک اسرائيل با کمک آمريکا به يکی از هشت کشور توليد کننده سلاحهای جنگی در دنيا تبديل شده است.


(۲۲) اسرائيل همراه با مصر و ترکيه اجازه دارد که برای کليه کمکهای مالی و نظامی (FMF) خود در همان سال درخواست کند و تا سال آينده منتظر نماند. بنابر گزارش اداره حسابرسی عمومی ايالات متحده آمريکا (GAO) چنين پرداخت "نقدينگی“ از يارانه ها، نه تنها اين امکان را برای اسرائيل فراهم ميکند که از حد معمول کالا و ابزار نظامی سفارش دهد بلکه کمترين هزينه را از زمان امضاء برگ درخواست متحمل ميشود.


"(۲۳) کشور های دريافت کننده کمکهای مالی از آمريکا انتظار دارند مانند اسرائيل ابتدا کمکهای رايگان را در يافت دارند و تاريخ وام ها عقب انداخته شود تا بتوانند بدينوسيله بهره کمتری پرداخت کنند. اما آنها غافل از آن هستند که اين امتياز فقط به اسرائيل تعلق دارد.


(۲۴) بعبارت ديگر، اسرائيل قبل از دريافت وام های خود ابتدا سهميه دهش های رايگان را دريافت مينمايد و با به تاخير انداختن وامهای دريافتی، سود کمتری ميپردازد.شگفت انگيز است که اسرائيل تنها کشور دريافت کننده کمکهای اقتصادی ايالات متحده آمريکا است که برای چگونگی هزينه کردن وام هايش پاسخگو نميباشد. برای مثال، کمک آمريکا به کشور های ديگر براساس پروژه های ويژه ای مانند جلوگيری از بيماريهای ايدز، برنامه های مبارزه با مواد مخدر، برنامه هائی در جهت سلامتی کودکان، طرح هائی در مورد تقويت دمکراسی، طرح و برنامه هائی در رابطه با بالا بردن سطح آموزش و غيره صورت ميگيرد. اسرائيل نه تنها مبالغ نقدينگی را از آمريکا يکجا دريافت ميدارد بلکه تعهدی بر ارائه هيچ نوع پروژه ای ندارد.


(۲۵) بنابر اين آمريکا از همان ابتدا با مانع بزرگی برای پرداخت يارانه هائی که با اهداف آن مخالف است مانند خانه سازی در کرانه های باختری، روبرو ميگردد. بنابر گزارش دفتر تحقيقاتی کنگره، کلايد مارک (Clyde Mark) اين وضعيت بدان علت است که کمکهای اقتصادی آمريکا به اسرائيل از بودجه مستقيم دولت و بدون در نظر گرفتن تعيين پروژه ای تامين ميگردد. بديهی است که در اين وضعيت کنترلی بر کمکهای اقتصادی آمريکا در رابطه با هزينه های اسرائيل نميتوان وجود داشته باشد.


(۲۶)شکل ديگر حمايت های آمريکا از اسرائيل تضمين وام ها با کمترين بهره از بانک های تجارتی آمريکا است. از اين طريق نيز اسرائيل ميليون ها دلار در پرداخت سود پول های دريافتی پس انداز ميکند.آمريکا در دهه ۱۹۹۰ حدودا ۱۰ بيليون دلار وام تضمينی به عنوان کمک هزينه اسکان يهوديان شوروی (سابق) در اختيار اسرائيل قرار داد. دولت آمريکا به جهت عواقب قانونی که ممکن است چنين وام های تضمينی ايجاد نمايد پرداخت آنها را از طريق بخش های خصوصی سامان دهی کرد. زيرا اصولا کنگره آمريکا ميبايد وام های تضمينی دولت را بر اساس ارزيابی تنزل سود خالص جاری تصويب کند. برای مثال، ارزيابی هزينه وام های تضمينی در سال ۱۹۹۲ بالغ بر ۱۰۰ تا ۸۰۰ ميليون دلار بود.


(۲۷)واشنگتن در سال ۲۰۰۳ وام تضمينی به ارزش ۹ ميليون دلار به اسرائيل تخصيص داد. اين وام به بهانه آماده شدن اسرائيل در برابر جنگ با عراق و تقويت بنيه اقتصادی آن در مقابل بحران هائی که انتفاضه دوم فلسطين برای اسرائيل بوجود آورده بود، پرداخت گرديد. اما تعيين ميزان اين مبلغ به دليل اينکه ممکن است اسرائيل آنرا در خانه سازی در سرزمين های اشغالی فلسطين هزينه کند، کاهش يافت. کاهش اين ميزان از کمکهای برخلاف سرو صدائی که ايجاد کرد نه تنها جدی نبود بلکه اصولا به کاهش کمکهای مستقيم آمريکا به اسرائيل ربطی نداشت. تنها تفاوت، آن بود که اسرائيل را به پرداخت بهره نسبتا کمی مجبور ساخت.اسرائيل علاوه بر يارانه ها و وام های تضمينی که از دولت آمريکا دريافت ميدارد، بطور تقريبی ۲ بيليون دلار نيز از طريق کمکهای خصوصی شهروندان آمريکائی بدست مياورد. نيمی از اين مبلغ بطور مسستقيم و نيمی ديگر آن از طريق خريد اوراق قرضه دولت اسرائيل (State of Israel Bonds) صورت ميگيرد.


(۲۸)قابل ذکر است که طبق مصوبه کسری بودجه ۱۹۸۴ کنگره، اينگونه اوراق قرضه عليرغم سود حاصله آن، از پرداخت ماليات معاف ميباشد. در بيشتر کشور ها کسر ماليات به کمکهايی که به سازمان های غير دولتی مانند سازمانهای خيريه ميشود وجود ندارد. اما طبق مصوبه ويژه کنگره آمريکا مبنی بر قراردادهای ماليات بر درآمد (۲۹)


کليه کمکهائی که شهروندان آمريکائی به سازمان های غير دولتی اسرائيل ميکنند، از کسر ماليات سالانه برخوردار ميشوند.


(۳۰) پرواضح است که اين پول های هنگفت و يارانه های دولت آمريکا برای اسرائيل موهبت بزرگی محسوب ميشود. اين کمکهای به دوران قبل از استقلال آمريکا باز ميگردد و نقش استراتژيک مهمی را برای اسرائيل ايفا ميکند.


(۳۱) برای مثال، شيمون پرز(Shimon Peres) نخست وزير (سابق) اسرائيل در خاطراتش فاش ميسازد که بوسيله کمکهای خصوصی شهروندان يهودی ثروتمند سرگردان (که شامل آمريکائی ها نيز ميباشد) اسرائيل توانست در دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ طرح و برنامه ها مخفی اتمی خود را پيش ببرد. بنابر گفته ميشل کارپين (Michael Karpin) روزنامه نگار اسرائيلی، رابط کليدی گردآوری کمکهای غير دولتی و خصوصی در آمريکا يک تاجر شناخته شده و مشاور سياسی دولت بنام ابراهام فين برگ (Abraham Feinberg) بوده است. در اين راستا افراد ديگری چون ساموئل براندمن (Samuel Bronfman) کانادائی و چند عضو خانواده روتچليد (Rothschild Family) نيز نقش بسزائی داشته اند. اما شگفت آور اينکه نام و نقش ابراهام فين برگ هرگز به طور رسمی بعنوان کمک دهنده آمريکائی افشاء نگرديده است.


(۳۲) امروزه در آمريکا گروهی بنام "نيروهای دفاعی اسرائيل" به گردآوری پول و اعانه تحت عنوان "حمايت اجتماعی، فرهنگی، آموزشی و برنامه های بازسازی و آسايشی سربازان مرد و زن جوان اسرائيلی يعنی کسانيکه از سرزمين مادری يهوديان دفاع ميکنند، مشغول هستند.گزارش شده است که اخيرا در يک مهمانی شام در نيويورک مبلغی معادل ۱۸ ميليون دلار جمع آوری شده است. بديهی است که طبق قانون آمريکا اين مبلغ از ماليات معاف ميباشد.


(۳۳)شهروندان آمريکائی با جمع آوری پول و اعانه در برپائی آباديهای يهودی در سرزمين های اشغالی فلسطينيان مانند کرانه باختری رود اردن سهم بسزائی دارند و همانطور که قبلا اشاره شد تمام اين کمکها در آمريکا از معافيت مالياتی برخوردار است. اگر هرازگاهی از طرف دولت نظارتی بر اينگونه کمکها انجام گيرد همواره با اغماض و چشم پوشی همراه است.


(۳۴) برای مثال، يک بنگاه يهودی در آمريکا (يک سازمان شبه دولتی و گردآورنده اعانه برای اسکان مهاجران جديد در اسرائيل) جهت پوشش قانونی و امنيتی به فعاليت های خودمبنی بر کمک به شهرک سازی در سرزمين های اشغالی فلسطين و نيز برای گريز از پرداخت ماليات، بخش "شهرک سازی و اسکان يابی“ اين بنگاه را به يک شرکت جديد تحت عنوان سازمان جهانی صهيونيسم (WZO) واگذار کرده است. گرشام گورنبرگ (Gershom Gorenberg) در اين رابطه اذعان ميکند که: " بخش شهرک سازی و اسکان يابی اين شرکت در واقع پوششی برای انعقاد کليه قراردادهای خدماتی از طرف بنگاه ها و شرکت های يهودی ميباشد.... و با هدف مبرا کردن نام اعانه دهندگان آمريکائی در کمک به شهرک سازی ها تاسيس شده است. اما واقعيت آنست که کارگزاران همان افراد ميباشند و بدون کم و کاست مشغول همان کارها هستند."


(۳۵) اين موضوع نيز مورد تائيد رسمی تاليا سامسون (Talia Sasson) دادستان کل سابق اسرائيل رسيده است. نامبرده طی مطالعات و تحقيقات رسمی فاش ساخت که: " بخش شهرک سازی و اسکان يابی سازمان جهانی صهيونيزم (که از طرف تمام سازمانهای برجسته و بزرگ يهودی در جهان حمايت ميشود) بطور فعال در شهرک سازی و اسکان يابی غير قانونی در سرزمين های اشغالی فلسطين شرکت دارد.


(۳۶)افزون برآن فعاليت های بنگاه های امور خيريه که در خدمت دولت اسرائيل قرار دارند از نظارت دستگا مالياتی آمريکا بدور هستند و به همين علت يارانه هائی که از طرف سازمان های يهودی و مبشران مسيحی به اسرائيل انتقال ميابد حتی يکبار هم که شده مورد سئوال و کنترل قرار نگرفته است.بنابر اين چنين نتيجه ميتوان گرفت که دولت ايالات متحده آمريکا در عمل به آسانی قادر به تشحيص غير قانونی بودن اعانه های گردآوری شده و کمکهای خصوصی و يا غير دولتی برای اخذ ماليات نيست.


(۳۷)نکته در اينست که پول های هنگفت و اعانه های چشمگير گردآوری شده به کشور کوچکی چون اسرائيل سرازير ميشود و کشور های فقير و فلک زده ای مانند افغانستان، نيجر،برمه، سريلانکا از چنين کمکهائی محروم ميباشند. به سخنی ديگر اسرائيل امروزه يک کشور کاملا صنعتی، مدرن و قدرتمند است و از نظر درآمد سرانه بيست و نهمين کشور در جهان ميباشد. طبق گزارش صندوق بين المللی پول (IMF) در سال ۲۰۰۶ در آمد سالانه اسرائيل حدودا دوبرابر درآمد سالانه مجارستان و جمهوری چک ميباشد و بطور قابل ملاحظه ای بيشتر از ميزان درآمد سالانه پرتقال، کره جنوبی و تايوان است و نيز به هيچ عنوان با کشورهای آمريکای لاتين و آفريقا قابل مقايسه نيست.


(۳۸)اسرائيل در رده بندی گزارش توسعه انسانی سال ۲۰۰۶ سازمان ملل متحد (EIUN) رتبه ۲۳ و در رده بندی "کيفيت سطح زندگی“ از نظر اقتصادی و آموزشی در سال ۲۰۰۵ رتبه ۲۸ را در جهان دارا ميباشد. (۳۹) اين تطبيق نشان ميدهد اسرائيل يک کشور ثروتمندی است که از بزگترين کمکهای دريافتی آمريکا برخوردار ميباشد. در مقابل کشورهائی چون بنگلادش، بوليوی، ليبريا، سالانه کمکهای ناچيزی از سوی آمريکا دريافت ميدارند. اين وضعيت خلاف قاعده و نابهنجار توسط چند تن از حمايت کنندگان پر شور اسرائيل در آمريکا نيز تصديق شده است. برای مثال، در سال ۱۹۹۷ ميشل بارد (Mitchell Bard) نويسنده سابق گزارش کميته روابط عمومی اسرائيل- آمريکا (AIPAC) "خاور نزديک" (Near East Report) و دانيل پايپر (Daniel Pipes) موسس انجمن خاورميانه مدافع اسرائيل و يکی از طرفداران جنگ نوشتند که:" کمکهای آمريکا به اسرائيل بر مبنای احتياجات اين کشور قرار ندارد، زيرا اسرائيل يک کشور مرفه و ثروتمند است که درآمد سرانه فردی آن با بريتانيای کبير مطابقت ميکند."




(۴۰) ايالات متحده آمريکا بار سنگين کمکهای اقتصادی به اسرائيل را بدان خاطر متحمل ميشود که بتواند بدينوسيله اين کشور را به پذيرش صلح با همسايگانش ترغيب کند. برای مثال، در سال ۱۹۷۵ که سال پذيرش پايان درگيری بين مصر و اسرائيل بود، هنری کسينجر(Henry Kissinger) وزير امور خارجه وقت آمريکا در يک " پيش نويس تفاهم (MOU) تامين نفت مورد نياز اسرائيل را در مواقع بحران مالی و سوخت رسانی به "شرط تکميل استراتژيک" که هزينه آن معادل چند هزار ميليون دلار تخمين زده ميشد، تضمين نمود.


(۴۱) اين تضمين در مارس ۱۹۶۷ و در روند آخرين گفتگوهای صلح بين مصر و اسرائيل مجددا مورد تائيد قرار گرفت و تا کنون اجرا ميشود.(۴۲)


کمکهائی که آمريکا به چند کشور همسايه اسرائيل مينمايد اگر نه به تمامی بلکه قسمتی از آن در جهت منافع اسرائيل برنامه ريزی شده است. در اين رابطه مصر و اردن سالانه ۲ تا ۳ مرتبه از کمکهای خارجی آمريکا بهره مند ميشوند. اين کمکها به عنوان پاداش از آن جهت به اين دو کشور صورت ميگيرد که رفتاری نيکو و معقول با اسرائيل داشته باشند (بويژه در زمان امضاء قرارداد ها با اسرائيل). مصر در سال ۱۹۷۴ در حدود ۷۱.۷ ميليون دلار از آمريکا دريافت کرد که اين مبلغ در سال ۱۹۷۵ به خاطر پذيرش پايان درگيری جنگ دوم سينا بالغ بر ۱.۱۲۷ بيليون دلار رسيد و يکسال بعد يعنی در سال ۱۹۷۶ اين مبلغ به ۱.۳۲۰ بيليون دلار افزايش يافت. اين کمکها در سالهای بعد سير صعودی پيمود و در سال ۱۹۷۸ به ۲.۳ بيليون و در سال ۱۹۷۹ يعنی سالی که قرار داد صلح مصر و اسرائيل به امضاء رسيد به مبلغ هنگفت ۵.۹ بيليون دلار رسيد. امروزه قاهره در حدود ۲ بيليون دلار در سال از آمريکا دريافت ميدارد.


(۴۳)اردن کشور همسايه ديگر اسرائيل است که در سال ۱۹۹۴ ۷۶ ميليون از کمکهای مستقيم آمريکا بهره مند شد و در سال ۱۹۹۵ اين مبلغ به ۵۷ ميليون دلار کاهش يافت اما کنگره آمريکا بخاطر تصميم ملک حسين مبنی بر امضاء قرارداد صلح با اسرائيل در سال ۱۹۹۴ ۷۰۰ ميليون دلار بدهی اردن را بخشيد و نيز محدوديت هائی را که قبلا برای اردن قائل شده بود را لغو کرد. بدين ترتيب ميانگين کمکهای آمريکا به اردن از سال ۱۹۹۷ در حدود ۵۶۶ ميليون دلار در سال بالغ ميشود.


(۴۴) بديهی است پاداش آمريکا به مصر و اردن، لطف و سخاوت ديگر آمريکا به دولت يهود ميباشد.کمک های نظامیهمانطور که پيش تر گفته شد، کمکهای هنگفت اقتصادی آمريکا که به گونه های مختلفی به اسرائيل پرداخت ميگردد، نقش بسزائی در اقتصاد اين کشور ايفا ميکند. در حال حاضر نه تنها اين کمکها از همان اهميت گذشته برخوردار است بلکه کمکهای نظامی گسترده ای نيز به آن اضافه شده است تا به برتری نظامی اسرائيل در منطقه خاورميانه خدشه ای وارد نشود و همچنان اين برتری حفظ گردد.


(۴۵)امروزه اسرائيل نه فقط به پيشرفته ترين و مجهزترين سلاحهای نظامی ساخت آمريکا مجهز است (مانند هواپيماهای جنگی F-۱۵ و F۱۶ و بالگردهای رزمی شاهين سياه، انواع بمب های خوشه ای، "بمب های هوشمند" و غيره) بلکه با ستاد ارتش آمريکا و سازمانهای جاسوسی و اطلاعاتی آن تحت پوشش انواع قراردادهای رسمی و غير رسمی، مستقيم و غير مستقيم ارتباط نزديک و تنگاتنگی دارد.طبق گزارش دفتر تحقيقاتی کنگره (Congressional Research Service) " ارتش اسرائيل با کمک آمريکا به يکی از پيشرفته ترين ارتش های قدرتمند در جهان تبديل شده است."


(۴۶)همچنين بنابر گزارش وال استريت ژورنال (Wall Street Journal):" اسرائيل از بودجه فراوان و کمک های رايگان نظامی غير معمول آمريکا بهره مند ميباشد."


(۴۷)به اين نکته بايد توجه کرد که اداره همکاريهای امنيتی- دفاعی آمريکا (The Defense Securit Cooperation Agency - DSCA) به کليه فروش سلاحها و تجهيزات نظامی و نيز کمکهای پرداختی به کشور ها نظارت و کنترل دارد. اسرائيل تنها کشوری است که از اين قاعده مستثنی است و هيچ نظارتی نسبت به کمکهای نظامی که دريافت ميکند، صورت نميگيرد. اسرائيل اصولا کليه خريد های نظامی خود را از طريق واسطه هائی که در دولت و يا کنگره بعنوان کارگزار دارد، تهيه مينمايد و هزينه های آنان را نيز از حساب های ويژه کمکی که به اين گونه خريد ها اختصاص دارد، پرداخت ميکند.


(۴۸)اسرائيل بر خلاف ديگر کشور ها برای عقد قراردادهای نظامی خود تا سقف ۵۰۰.۰۰۰ دلار از نظارت معاف است. سيستم و مديريت ضعيف نظارت بر اين گونه قراردادها زمانی آشکار گشت که وال استرت ژورال گزارش داد که رئيس بخش تدارکاتی نيروی هوائی اسرائيل، سرتيپ رامی دوتان (Rami Dotan) در ابتدای دهه ۱۹۹۰ ميليون ها دلار از همين طريق اختلاس کرد. نامبرده به همين جرم در اسرائيل محاکمه و به زندان دراز مدت محکوم گرديد. در اين رابطه رئيس پيشين اداره همکاريهای امنيتی- دفاعی آمريکا سرتيپ تدی آين (Teddy Allen) طبق تهيه گزارشی که تسليم کميته فرعی تحقيقات کنگره کرد، خواستار "ضرورت اصلاح و "جرح وتعديل" شيوه ارسال کمکهای نظامی آمريکا به اسرائيل شد. اما با درخواست او به اين دليل که ممکن است اين اصلاحات باعث "آشفتگی“ روابط آمريکا و اسرائيل گردد، موافقت نشد.


(۵۰)کمکهای اقتصادی، نظامی ايالات متحده به اسرائيل سالانه معادل ۳ بيليون دلار ميباشد. اين مبلغ جهت توسعه صنعت تسليحات نظامی مانند هواپيماهای جنگی لاوی (Lavi)، تانکهای مرکاو (Merkav) و موشکهای ارو (Arrow) پرداخت ميشود


(۵۱) و بودجه پرداختی آن نيز از بودجه کمکهای بخش دفاعی ايالات متحده و زير پوشش "تحقيقات و توسعه مشترک" تامين ميگردد. ما بخوبی ميدانيم که سلاح هائی که از طريق طرح "تحقيقات مشترک" توليد ميشود، مورد احتياج آمريکا نميباشد و بدين دليل آمريکا هيچگاه تمايلی به خريد اين نوع سلاح ها از خود نشان نداده است. برای مثال، حتی پروژه توليد هواپيماهای جنگی لاوی (Lavi) بدليل مقرون به صرفه نبودن آن سرانجام متوقف شد. (هزينه اين پروژه به گردن آمريکا افتاد.) ولی سلاح های ديگری که بخش "تحقيقات مشترک" توليد ميکند که از قضاء هزينه آنها را هم عمو سام تامين ميکند، وارد سيستم تسليحاتی اسرائيل ميشود.


(۵۲) برای مثال، طبق مصوبه بودجه دفاعی ايالات متحده (FY۲۰۰۴)، ۱۳۶ ميليون دلار برای توليد موشک های ارو (Arrow) تخصيص داده شد. از اين مقدار ۶۶ ميليون جهت بهبود و توسعه سيستم تسليحاتی و ۷۰ ميليون برای توليد قطعات يدکی پرداخت شد. همانطور که گفته شد واشنگتن برای کمک به توسعه و توليد صنايع دفاعی اسرائيل اين بودجه را تحت پوشش "پروژه های مشترک نظامی“ که در واقع شکل ديگری از يارانه های ايالات متحده آمريکا به اسرائيل است، پرداخت ميکرد.


(۵۳) البته ناگفته نماند که آمريکا گاهی اوقات از توسعه تکنولوژی صنايع اسرائيل نيز سود ميبرد. اما بايد به دولتمردان گوشزد نمود که سود بيشتر آمريکا در اين است که چنين هزينه هائی را برای حمايت صنايع فوق تکنولوژی در آمريکا اختصاص دهند.در دهه ۱۹۸۰ رابطه نظامی ايالات متحده با اسرائيل با مطرح شدن يک "توافق استراتژيک همگانی“ عليه شوروی (سابق) در خاورميانه بهبود يافت. وزير دفاع آمريکا، کاسپر وايندبرگر (Caspar Weinberger) و وزير دفاع اسرائيل آريل شارون (Ariel Sharon) در سال ۱۹۸۱ پيش نويس قراردادی مبنی بر ايجاد "چهارچوب ادامه همکاری و مشاوره جهت توسعه امنيت ملی“ دو کشور را امضاء کردند.


(۵۴) اين قرارداد مقدمه تشکيل "گروه مشترک طراح ياری رساننده امنيت" (JSAP) و" گروه مشترک نظامی، سياسی“ (JPMG) گرديد. اين گروه ها وظيفه داشتند در ديدارهای منظم خود درخواست های اسرائيل را مطالعه نمايند و آنها را با تجربيات مشترک و ارزيابی تدرکات نظامی تبديل به طرح های اجرائی هماهنگ کنند.کندی در اوائل رياست جمهوری خود و در ديدارهای رسمی که با گلدماير در سال ۱۹۶۲ داشت، قراردادهای محدود و قالبی را به اسرائيل پيشنهاد کرد. اما اسرائيل همواره نارضايتی خود را از اين نوع قراردادها ابراز ميداشت. در مقابل عليرغم بحرانهائی که بين اسرائيل و آمريکا در دوره ريگان ايجاد شده بود مانند فروش سلاح به عربستان سعودی، بمباران راکتور اتمی عراق در سال ۱۹۸۱، ضميمه کردن بلنديهای جولان به خاک اسرائيل در سال ۱۹۸۱، تجاوز به خاک لبنان در سال ۱۹۸۲ و بلاخره رويگردانی ناگهانی اسرائيل از "طرح ريگان" جهت صلح در سپتامبر ۱۹۸۲، نه تنها اميدواری رهبران اسرائيل برای انعقاد قراردادهای همکاری با دولت ريگان افزايش يافت، بلکه همکاری های امنيتی دو کشور از استحکام بيشتری برخوردار گشت.برای مثال، در سال ۱۹۸۴ و با آغاز تبادل تجربيات نظامی مشترک بين اسرائيل و آمريکا اين کشور به يکی از ۳ کشور خارجی شرکت کننده در "ابتکار دفاع استراتژيک جنگهای ستاره ای“ (aka – Star Wars) سال ۱۹۸۶ دعوت شد. در سال ۱۹۸۸ پيش نويس قرارداد جديدی مبنی بر "همکاری های نزديک اسرائيل و آمريکا" مورد تائيد دولت ريگان قرار گرفت و اين کشور همراه با مصر، ژاپن و کره جنوبی به عضويت (افتخاری) " اعضاء هم پيمان مهم غير ناتو" در آمد. دولت های عضو اين پيمان از امتيازات گوناگونی برخوردارميباشند زيرا آنها ميتوانند سلاح های مورد نياز خود را در سطح گسترده و با کمترين قيمت از آمريکا خريداری کنند و يا در پروژه های تحقيقاتی مشترک با آمريکا شرکت نمايند و نيز در مواقع جنگ در دريافت تسليحات نظامی در اولويت قرار دارند و سرانجام در طرح مبارزه با تروريسم سهيم شوند. همچنين شرکت های تجارتی تين دولت ها برای انعقاد قراردادهای دفاعی که از سوی آمريکا به مناقصه گذاشته ميشوند نسبت به کشور های ديگر ارجحيت دارند.


(۵۵)بدين ترتيب برنامه های امنيتی بين دو کشور آمريکا و اسرائيل نسبت به دوره های گذشته گسترش بيشتری يافت و ايالات متحده ارسال تجهيزات را در سال ۱۹۸۹ افزايش داد. افزايش تجهيزات نظامی آمريکا به اسرائيل ادامه پيدا کرد تا آنکه دگر بار کنگره آمريکا سقف ذخيره تسليحات اسرائيل را از ۲۰۰ ميليون دلار در سال ۲۰۰۶ به ۴۰۰ ميليون دلار در سال ۲۰۰۸ رساند.


(۵۶)آمريکائی ها ادعا ميکنند که اخذ چنين سياست هائی در واقع گسترش قابليت و توانائی پنتاگون در واکنش سريع در برابر بحرانهای منطقه خاورميانه است. اما در واقع پنتاگون به ذخيره تجهيزات نظامی اضافی در اسرائيل هيچگاه علاقه مند نبوده است. زيرا بدرستی دريافته که چنين تسليحاتی برای روياروئی با پيشامد ها و بحران های منطقه کاربردی ندارد.طبق گزارش شای فلدمن(Shai Felman) رئيس سابق دانشکده مطالعات استراتژی دانشگاه جافا (Jaffa) در تل آويو، اين نوع تجهيزات و تدارکات نظامی فقط برای نيرو های دفاعی اسرائيل بکار آمده است و آنان در مواقع بحران های منطقه و سرکوب (فلسطينيان) از اين تجهيزات بخوبی استفاده کرده اند. بدين سان از نقطه نظر طراحان پنتاگون و کاربرد عملی سلاح ها و مهمات ذخيره ای آمريکا در اسرائيل ثابت شده است که اين تجهيزات برای آمريکائی ها قابل استفاده نيست. بعلاوه "کاربرد دوگانه" تجهيزات نظامی از پيش ذخيره شده در اسرائيل و استفاده احتمالی آنها از سوی نيرو های نظامی آمريکا (صرف نظر از اينکه غير قابل استفاده است) غير قابل پيش بينی نيز ميباشد. فاجعه و کابوس زمانی رخ ميدهد که اسرائيل مصمم گردد از چنين تسليحات نظامی و تدارکاتی که در انبار های خود ذخيره کرده است برای اهداف متفاوت ديگری استفاده کند.


(۵۷) (اسرائيل سالها است که با استفاده از انواع گوناگون سلاح های آمريکائی مانند بمب های هوشمند خوشه ای در خاور ميانه فاجعه ببار ميآورد. – م)برای کسی پوشيده نيست که هدف واقعی انبار های پيش ذخيره ای تجهيزات نظامی، توسعه تسليحات ذخيره ای اسرائيل است. برای مثال، وای نت نيوز (Ynetnews) که يک سرويس تار نمای وابسته به روزنامه اسرائيلی (Yedioth Ahronoth) است بطور شگفت آوری در سال ۲۰۰۶ خبر داد که: " حجم گسترده انبار های تجهيزات نظامی ذخيره ای اسرائيل برای حمله اخير اين کشور به لبنان (۲۰۰۶) بکار گرفته شده بود."


(۵۸)در خلال دهه ۱۹۸۰ گروه های کاری ديگر اسرائيلی- آمريکائی تاسيس شد. يکی از آن گروه ها، گروه کاری مشترک ضد تروريسم است که در سال ۱۹۹۶ بنياد نهاده شد. اين گروه از يک "خط مستقيم" (Hotlin) الکترونيکی بين پنتاگون و وزارت دفاع اسرائيل برخوردار است. افزون بر آن، اسرائيل برای استوار ساختن رشته های ارتباطی خود با آمريکا در سال ۱۹۹۷ اجازه تاسيس سيستم ماهواره ای اعلان خطر حمله موشکی در خاک خود را از آمريکا دريافت نمود. بدنبال ارتباط تنگاتنگ ايجاد شده در سال ۲۰۰۱ دو دولت تصميم گرفتند که يک نشست سالانه مشترک "تبادل نظر استراتژيکی“ جهت گفتگو در مورد "موضوعات دراز مدت" ايجاد نمايند. اين نشست ها بدليل فروش تکنولوژی نظامی آمريکا به چين بطور موقت با اسرائيل به حالت تعليق درآمد، اما در نوامبر سال ۲۰۰۵ دگربار برگزاری نشست های تبادل نظر برقرار گرديد.


(۵۹)همانطور که انتظار ميرفت، همکاری های امنيتی آمريکا و اسرائيل به قلمرو همکاريهای اطلاعاتی و جاسوسی که در اواخر دهه ۱۹۵۰ آغاز شده بود، گسترش يافت و دو کشور در سال ۱۹۸۵ چند دوجين قراردادهای مشترک اطلاعاتی و جاسوسی ميان خود به امضاء رساندند. برای مثال، اسرائيل در مورد پناهندگان بلوک شرق و شوروی به اين کشور، اختيار تام به آمريکا داد تا آنها بتوانند اطلاعات نظامی مورد نظر خود را کسب نمايند. در مقابل آمريکائی ها تصاوير ماهواره ای جنگ اکتبر ۱۹۷۳ را در اختيار اسرائيل گذاشتند و مقدمات رهائی گروگانهای اسرائيل را در ماجرای عنتبه در سال ۱۹۷۶ فراهم ساختند.طبق گزارشات موثق، سازمان اطلاعاتی و جاسوسی آمريکا، کمک های مالی فراوانی به ماموران اطلاعاتی اسرائيل در قاره آفريقا کرده است.


(۶۰) فراتر از اينگونه اقدامات اطلاعاتی و جاسوسی بين دو کشور، آمريکا در اوائل دهد ۱۹۸۰ و بدور از چشم نزديکترين متحدين خود يعنی اعضاء ناتو، روش سری و مطمئنی در تبادلات اطلاعاتی به اسرائيل آموخت. براين اساس و بنابر گزارشات، اسرائيل بطور نامحدود به اطلاعات ماهواره ای پيچيده شناسائی KH-۱۱ دسترسی پيدا کرد. (طبق گزارش رئيس اطلاعاتی نظامی اسرائيل، آنها نه فقط به اطلاعات بلکه به تصاوير اطلاعاتی نيز دسترسی داشتند.) در حاليکه بريتانيا، متحد شماره يک آمريکا فقط به بعضی از منابع آنهم با محدوديت دستيابی داشت.


(۶۱)زمانيکه اسرائيل به نيروگاه اتمی اسيراک عراق (Osirak) در سال ۱۹۸۱ حمله کرد، دسترسی به اين گونه اطلاعات پيچيده برايش محدود شد. اما ديری نپائيد که به دستور بوش پدر، اطلاعات ماهواره ای پرتاب موشک های اسکاد (Scud) عراق در خلال جنگ خليج فارس در سال ۱۹۹۱ به اسرائيل منتقل داده شد.


(۶۲)بايد صراحتا اذعان نمود که واشنگتن عليرغم مخالفت ديرينه و شديد خود نسبت به گسترش سلاح های کشتار جمعی نه تنها بطور پنهانی از برتری نظامی اسرائيل در منطقه خاورميانه حمايت ميکند بلکه در برابر برنامه های سری و گوناگون گسترش سلاح های کشتار جمعی (WMD) اسرائيل و دارا بودن بيش از ۲۰۰ بمب اتمی اين کشور عمدا سکوت کرده است.(۶۳) دولت آمريکا، کشور های ديگر را برای امضاء پيمان منع و گسترش سلاح های هسته ای (NPT) ۱۹۶۸ تحت فشار قرار داده است، اما برای توقف برنامه های هسته ای اسرائيل و امضاء قرارداد پيمان منع و گسترش سلاح های هسته ای نه تنها فشار به اسرائيل وارد نميآورد بلکه بطور ضمنی از فعاليت های آن حمايت نيز ميکند. دولت کندی آشکارا تلاش کرد اشتياق اتمی اسرائيل را در دهه ۱۹۶۰ مهار کند. در نتيجه او از اسرائيل خواست به بازرسان آمريکائی اجازه دهد از نيروگاه هسته ای ديمونا (Dimona) بازديد بعمل آورند تا آمريکا مطمئن شود که اين کشور برای توليد بمب اتمی تلاش نميکند. دولت اسرائيل همواره برنامه های هسته ای خود را انکار ميکرد و از بازديد برنامه ريزی شده بازرسان آمريکائی پرهيز مينمود. اما با فشاری که آمريکا وارد ساخت اسرائيل پذيرفت که بازرسان از نيروگاه ديمونا بازديد کنند، منتهی برای بازديد آنها شرايط دشوار و محدوديت های بسياری قائل شد.در ۱۸ ماه می ۱۹۶۱ اولين ديدار از پايگاه اتمی اسرائيل توسط فقط ۲ تن از بازرسان آمريکا صورت گرفت. در اين بازرسی که ۴ روز بطول انجاميد فقط يکی از بازرسان اجازه يافت که از پايگاه ديدن نمايد. بنابر گفته وارن باس (Warren Bass) "استراتژی اسرائيل اين بود که اجازه بازرسی از پايگاه اتمی ديمونا به آمريکا داده شود، با اين تفاوت که دولت مردان اسرائيل مطمئن شوند که بازرسان يک بار و برای هميشه از پايگاه اتمی ديدن کنند و در اين يک بار هم آنان نتوانند اثری از برنامه های هسته ای اسرائيل را کشف کنند." اما فشارهای ايالات متحده به حدی شدت گرفت که اسرائيل دگربار مجبور شد که اجازه بازرسی از پايگاه اتمی را صادر نمايد. بدين ترتيب اسرائيل در سال بعد يعنی ۱۹۶۲ بطور غير منتظره ای از کميسيون انرژی اتمی آمريکا رسما دعوت بعمل آورد تا از پايگاه اتمی اين کشور بازديد بعمل آورد. در اين بازديد، اسرائيل تاسيسات متفاوتی را در معرض ديد بازرسان قرار داد و نيز يک برنامه غير مترقبه بازديد از پايگاه اتمی ديمونا در ميان بازديدهای متوالی از مکانهای مختلف ترتيب داد. باس (Bass) مينويسد که " معلوم بود که اين بازديد ساختگی است. بنابراين به سختی ميتوان آنرا يک بازديد ارزشمند و واقعی نام نهاد." با اين وجود دولت کندی "در ابتدا هيچ تمايلی برای اعتراض کردن نسبت به چنين بازرسی ساختگی از خود نشان نداد."


(۶۴) اما بعد از گذشت يکسال کندی قدم جلو نهاد و چند نامه رسمی برای بن گوريون و جانشين او لوی ايشکول (Levi Eshkol) فرستاد. او در اين نامه ها از اسرائيل خواست که طبق استانداردهای بين المللی دو بار در سال از پيگاه اتمی ديمونا بازديد بعمل آيد. همچنين او در اين نامه ها به اسرائيل اخطار نمود که اگر ايالات متحده قادر نشود که معضل بلند پروازی ها و جاه طلبی های اتمی اسرائيل را حل نمايد، " حمايت آمريکا از اسرائيل بطور جدی به مخاطره خواهد افتاد."


(۶۵)تهديد کندی رهبران اسرائيل را مجاب کرد که بازرسی های بيشتری از برنامه های هسته ای آنها توسط آمريکا صورت گيرد. اما همانطور که ديده شد، اين تهديد به گردن نهی و متابعت کامل اسرائيل از خط مشی آمريکا ختم نگرديد. زيرا ايشکول نخست وزير اسرائيل بعد از دريافت نامه های تهديد آميز کندی در سال ۱۹۶۳، بارها به دوستان خود اظهار داست که: " من بايد از چه چيزی هراس داشته باشم؟ اين مرد (کندی) اگر بيايد و بخواهد که از پايگاه ديمونا بازديد کند، به او گفته ميشود بفرمائيد بازديد کنيد از هر کجا که مايليد ديدن کنيد، اما وقتی او ميخواهد که فلان درب را برايش باز کنند، امانوئل پرات (Emanuel Prat) „رئيس پايگاه اتمی ديمونا“ به او خواهد گفت: متاسفم اين درب باز نميشود."


(۶۶)بدين ترتيب نه تنها تهديد های آمريکا برای معتدل کردن جاه طلبی های اتمی اسرائيل کارگر نيفتاد بلکه در بازرسی های بعدی اسرائيل به بازرسان اجازه نداد که وسائل و تجهيزات آزمايشگاهی خود را همراه داشته باشند و حتی اجازه نمونه برداری از آنان را سلب کرد.بديهی است که چنين رفتارهائی برای گمراه کردن بازرسان رفتار های اخير دولت عراق و کره شمالی را در اذهان زنده ميکند. اسرائيل از کاربرد چنين شيوه هائی قصد در سرپوش نهادن برنامه های هسته ای خود و مخفی نگه داشتن آنها داشت. بهرحال ترديد آمريکا به برنامه های هسته ای اورشليم بجای خود باقی ماند و نيرنگ و فريبکاری اسرائيل در پيشبرد مخفيانه برنامه های اتمی ادامه پيدا کرد.بايد به اين نکته توجه داشت که نه تنها کندی بلکه جانشين او ليندون جانسون (Lyndon Johnson) بطور جدی مايل نبودند که حمايت های خود را از اسرائيل با وجود عدم همکاری های اين کشور، قطع کنند. زيرا به نوشته آونر کوهن (Avner Cohen) در شرح مختصر تاريخ برنامه های هسته ای اسرائيل: " اسرائيل قادر بود که قواعد بازی تحقيقات از موسسات هسته ای بازرسان آمريکائی را خود تعيين کند. کندی با وجود تهديد اسرائيل که ممکن بود تضمين امنيتی اين کشور را از جانب آمريکا به مخاطره اندازد، نتوانست بن گوريون و لوی ايشکول را حاضر به متابعت خط مشی دلخواه آمريکا سازد. در اين رابطه جانسون حاضر نشد که با سياست اتمی اسرائيل مقابله کند و امنيت اين کشور را بخاطر بحران هائی که بين آمريکا و اسرائيل بوجود آمده است به خطر اندازد." (۶۷)باس (Bass) در اين مورد مينويسد که " جانسون در عمل پذيرفت بجای دوبار بازرسی از مراکز اتمی اسرائيل در سال فقط يکبار بازديد ها انجام گيرد."


(۶۸)زمانيکه در سال ۱۹۶۸ رئيس سيا (CIA) ريچارد هلمز (Richard Helms) وارد کاخ سفيد شد تا به اطلاع جانسون برساند که سازمان اطلاعاتی آمريکا، شواهد موثقی دارد که نشان ميدهد اسرائيل توانائی ساخت و توليد بمب اتمی دارد، جانسون بعد از شنيدن اين موضوع به او گفت که مطمئن شود کسی از اين موضوع بوئی نبرد، حتی نبايد وزير خارجه دين راسک (Dean Rusk) و وزير دفاع رابرت مک نامارا (Mc Namara) از اين خبر مطلع شوند.بنابر نوشته سيمور هرش (Seymour Hersh) روزنامه نگار، " هدف آشکار جانسون آن بود که هلمز و سازمان اطلاعاتی آمريکا اين موضوع را پيگيری نکنند." او ميافزايد که: " جانسون سعی داشت به هلمز بفهماند که از اين موضوع بايد چشم پوشيد زيرا اگر او بر اين اطلاعات صحه ميگذاشت آنوقت مجبور بود که رسما واکنش نشان دهد. بديهی است که رئيس جمهور در سال ۱۹۶۸ برای متوقف کردن توليد بمب های اتمی اسرائيل هيچ طرح و برنامه ای نداشت."


(۶۹)اسرائيل همواره همراه با تسليحات هسته ای خود، برنامه های توليد سلاح های شيميائی و بيولوژيک را پيشبرده است و تا امروز پيمان منع توليد سلاح های شيميائی و بيولوژيک را امضاء نکرده است.


(۷۰) در اين رابطه نميتوان به سياست خارجی آمريکا و دودوزه بازی های آن ريشخند نزد. ايالات متحده کشور های بسياری را برای پيوستن به پيمان منع گسترش سلاح های هسته ای (NPT) تحت فشار قرار ميدهد و اگر کشوری از خواسته آمريکا سرپيچی کند، آن کشور را بيدرنگ مورد تحريم قرار ميدهد. آمريکا درسال ۲۰۰۳ به اين احتمال که عراق دارای برنامه های گسترش سلاح های کشتار جمعی و اتمی بود، به جنگ عراق رفت و با همين استدلال قصد برپائی جنگ ديگری با ايران و يا کره شمالی دارد، در حاليکه واشنگتن نه تنها مدت ها است از فعاليت متحد خود اسرائيل در مورد برنامه های سری گسترش سلاح های کشتار جمعی و تسليحات اتمی آن بخوبی با خبر است، بلکه در اعطای دهش های هنگفت رايگان و وام های تضمينی به اين کشور دريغ نميورزد. بر کسی پوشيده نيست که اسرائيل با در اختيار داشتن تسليحات اتمی، انگيزه قوی برای همسايگانش در خاورميانه جهت دستيابی به سلاح اتمی فراهم کرده است.با استثناء قائل شدن حمايت شوروی از کوبا، مشکل بتوان باور کرد که يک کشور(آمريکا) همان تجهيزات (اتمی) را در يک مدت زمان طولانی در اختيار کشور ديگری (اسرائيل) قرار دهد.


(۷۱)البته بايد اذعان نمود که حمايت آمريکا از اسرائيل بدليل خطر انهدام موجوديت آن شگفت آور نيست. در فصل دوم اين کتاب خواهيم آورد که رهبران آمريکا برای پيشبرد اهداف سياست خارجی و کسب امتيازات شگرفی در اين مورد، کمکهای قابل توجهی به اسرائيل مينمايد. همچنين در فصل سوم خواهيم نوشت که اسرائيل حتی قبل از دريافت کمک های نظامی آمريکا نسبت به کشور های همسايه اش نيرومند بود و اينک علاوه بر قدرت صاحب ثروت نيز ميباشد.نکته قابل توجهی که در اين رابطه مطرح ميگردد آنست که عليرغم افزايش بدون قيد و شرط کمک های آمريکا به اسرائيل بدون شک نميتوان تضمينی برای ادامه بقاء و نجات اسرائيل متصور شد.آيزنهاور (Eisenhower) بدون ترديد بعد از جنگ سوئز، اسرائيل را تهديد به توقف کمکهای آمريکا نمود. (او حتی در مقابل مخالفت های نمايندگان کنگره ايستادگی کرد) اما بايد پذيرفت که آنروزها سپری شده است و ديگر باز نميگردد. از اواسط دهه ۱۹۶۰ حمايت سخاوتمندانه آمريکا به اسرائيل آغاز گشت. اين کمک های سرشار با وجود بعضی از عملکرد های نا معقول اسرائيل که مخالف خط مشی سياسی آمريکا و طبعا در تضاد با منافع اين کشور در منطقه بود، هيچگاه متوقف نگشت. برای مثال، اسرائيل با وجود خودداری از امضاء پيمان منع و گسترش سلاح های هسته ای (WMD) و نيز نپيوستن به برنامه منع توليد سلاح های کشتار جمعی، بدون کم و کاست از کمکهای اقتصادی و نظامی آمريکا بهره مند ميباشد. اسرائيل زمانيکه عليرغم مخالفت با خط مشی آمريکا در سرزمين های اشغالی فلسطين مشغول به شهرک سازی بود در همان حال از کمکهای وافر آمريکا برخوردار ميگشت. (در اين رابطه فقط مقدار اندکی وام تضمينی خود را از دست داد) همچنين اسرائيل هنگام تصرف زمين های فلسطينيان و اعراب و ضميمه کردن آنها به قلمرو خود (مانند ضميمه نمودن زمين های فلسطينيان در اورشليم و تصرف بلندی های جولان) و نيز فروش تکنولوژی نظامی آمريکا به دشمن قدرتمندی چون چين و يا بکارگيری بعضی از سلاح های آمريکا که مجاز به استفاده از آنها نبود، مانند بمباران شهر های لبنان با بمب های خوشه ای هوشمند و سرانجام جمع آوری اطلاعات و جاسوسی در خاک ايالات متحده، هيچيک از اين عملکردها باعث نشد که کمک های مالی و نظامی آمريکا به اين کشور کاهش يابد. مثال ديگر موضوع صلح با فلسطين است. اسرائيل با وجود مصالحه و توافقی که از پيش با طرح صلح از خود نشان داده بود، از امضاء قرارداد صلح طفره رفت و تعهداتی را که از قبل به روسای جمهوری آمريکا سپرده بود را نه فقط نقض کرد بلکه خلاف آنها انجام داد. در اين شرايط انتظار ميرفت که آمريکا با ابزار تهديد توقف کمک های مالی، اسرائيل را به اشتباهات فاحشی که مرتکب شده است، آگاه سازد. اما چنين نشد و همچنان ميزان کمک به اسرائيل سير صعودی را می پيمايد.برای مثال، مناخيم بگين (Menachem Begin) به رونالد ريگان قول داده بود که عليه طرح فروش آواکس (AWACS) به عربستان سعودی در سال ۱۹۸۱ اقدامی جهت تغيير نظر نمايندگان (Lobby) صورت ندهد. او نه تنها خلف وعده نمود بلکه شخصا به کنگره (Capitol Hill) رفت و اظهار داشت که او با اين معامله مخالف بوده است.


(۷۲)يکی ممکن است فکر کند که بخشندگی و سخاوت بيدريغ ايالات متحده در تغيير رفتار اسرائيل تاثير قابل ملاحظه ای ميگذارد. اما بايد اذعان کرد که به هيچوجه اين چنين نيست. در حقيقت رهبران ايالات متحده برای وادار کردن اسرائيل به همکاری، بجای استفاده از چماق (تهديد عملی به توقيف کمک های مالی و نظامی) معمولا هويج بيشتری را نشان ميدهند.(افزايش کمک های مالی و نظامی) برای مثال، دولت اسرائيل بعد از اينکه ريچارد نيکسون شخصا ارسال هواپيما های جنگی آمريکا به اسرائيل را تضمين نمود،




(۷۳) مصوبه ۲۴۲ سازمان ملل متحد را پذيرفت. (اين مصوبه در نوامبر ۱۹۶۷ مبنی بر عقب نشينی اسرائيل از سرزمين هائی که در جنگ ۶ روزه اشغال کرده بود مورد تصويب قرار گرفت.)همچنين زمانيکه تسريع تحويل هواپيما های جنگی آمريکا به اسرائيل قول داده شد، اين کشور به پذيرش آتس بس جنگ موسوم به جنگ فرسايشی (War of Attrition) با مصر حاضر شد. (جنگ تمام عيار مصر و اسرائيل که در مارس ۱۹۶۹ آغاز گشت و تا جولای ۱۹۷۰ ادامه داشت.)مثال ديگر در اين رابطه تحويل وسائل الکترونيکی ضد عملياتی موشک های ضد هواپيمای روسی مصر است که آمريکا برای "تعادل قوا" (the balance of power) (۷۴) در منطقه در اختيار اسرائيل گذاشته بود.بيدليل نبود که شيمون پرز (در زمانی که وزيری بدون پست بود) اقرار کرد که: " پرسشهائی در رابطه با فشار آمريکا بر ما جهت پذيرش خط مشی و برنامه های آنها مطرح شده است که من مايلم بگويم که آمريکائی ها بيشتر به ما "هويج" داده اند و اصولا "چماقی“ تا بحال به ما نشان نداده است. آنها هيچگاه ما را در هيچ شرايطی تهديد به تحريم نکردند.


(۷۵)در دهه ۱۹۷۰ طرح افزايش کمک به دولت اسرائيل در دستور کار روسای جمهوری آمريکا، نيکسون و فورد قرار گرفت. کارتر در دوره ای که اسرائيل گفتگوی صلح با مصر را نيمه کاره رها کرد، تعهد نمود که مبالغ هنگفتی کمک مالی در اختيار اين کشور قرار دهد. لازم به يادآوری است که در ميان گفتگو صلح در سال ۱۹۷۸ که به انعقاد پيمان کمپ ديويد (Camp David) منجر شد و همچنين در سال ۱۹۷۹ که قرارداد صلح بين مصر و اسرائيل بسته شد کمک های ايالات متحده به اسرائيل بدون وقفه ادامه داشت. اين کمک بويژه پيرو پيمان تکميلی سينا ۲ (Sinai II) در سال ۱۹۷۵ از ۱.۹ بيليون دلار به ۶.۲۹ بيليون دلار در سال ۱۹۷۶ افزايش يافت. همچنين بدنبال امضاء نهائی قرارداد صلح با مصر، مبلغ ۴.۴ بيليون دلار در سال ۱۹۷۸ به ۱۰.۹ بيليون دلار در سال ۱۹۷۹ رسيد.


(۷۶)ايالات متحده چندين پيشنهاد جهت تشويق اسرائيل به پذيرش صلح و امضاء قرارداد با فلسطينيان به اين کشورارائه داد. کلينتون (Clinton) طبق خط مشی گذشته آمريکا و برای جلب همکاری اسرائيل به انعقاد صلح با اردن در سال ۱۹۹۴، کمکهای خود را به اين کشور اضافه کرد. همچنين عملکرد کلينتون در پيشبرد روند صلح اسلو (Oslo) باعث گرديد که او به افزايش کمک های نظامی تا سقف ۱۰.۲ بيليون دلار متعهد شود. تعهدی که موجب پذيرش پيمان وی (Wye) در سال ۱۹۹۸ از طرف اسرائيل شد. البته بعدها اين پيمان از سوی نخست وزير اسرائيل نتانياهو به بهانه زدو خورد بين فلسطينيان با دو شهروند اسرائيلی، به حالت تعليق در آمد. (۷۷)طبق گزارش دنيس راس (Dennis Ross) نماينده آمريکا در گفتگو با اسرائيل " بدرستی معلوم بود که بی بی (Bibi) يعنی نتانياهو از رخداد اين حادثه استفاده کرد تا مانع از تحقق و اجرای پيمان وی (Wye) شود. زيرا مشاهده کرد نه تنها فلسطينيان با جديت برای اجرای مفاد اين پيمان تلاش ميکنند بلکه آنها حاضرند که با عوامل آشوب و ترورنيز برخورد نمايند. (۷۸)بنابر مطالعات آبراهام بن زوی (Abraham Ben-Zvi) استاد اسرائيلی دانشگاه " نا اميدی کلينتون نسبت به روش نتانياهو به روابط ويژه آمريکا و اسرائيل اندکی آسيب رساند."


(۷۹) بعبارت ديگر حتی نارضايتی عميق و رسمی ايالات متحده از عملکرد اسرائيل، باعث نميگردد که آمريکا از اين کشور روی بگرداند. برای مثال، در سال ۱۹۷۵ صبر و تحمل جرالد فورد و وزير خارجه اش هنری کيسينجر از اسرائيل به خاطر رها کردن گفتگو های صلح با مصر لبريز شد و دولت فورد را مجبور کرد تا به تهديد محدود کردن کمکهای مالی و نظامی و نيز بازنگری در روابط آمريکا با اسرائيل که به زعم آنها از خط خارج شده بود، متوسل گردد. اما ديری نپائيد که با اخطارنامه ای با امضاء ۷۶ سناتور مجلس روبرو شد. اين اخطارنامه که تائيد و حمايت کميته روابط خارجی آمريکا را همراه داشت از فورد ميخواست که " بر سر تعهدات و مسئوليت ها" خود در قبال تامين احتياجات نظامی و اقتصادی به اسرائيل پايبند باشد. در نتيجه اخطار سناتور ها به فورد کاهش کمکهای آمريکا به اسرائيل با مانع جدی روبرو شد و فورد و کيسينجر را مجبور ساخت تسليم خواست آنان گردند و از طريق ديپلماسی و "گام به گام" و با افزايش رشوه به اسرائيل نظر آنان را نسبت به صلح با مصر جلب نمايند. (۸۰)مورد ديگر نمونه جيمی کارتر رئيس جمهور آمريکا است که از نخست وزير اسرائيل مناخيم بگين به دليل ناکام گذاشتن اجرای قرارداد کمپ ديويد در سال ۱۹۷۸ دلخور و ناراحت شد اما او هيچگاه در صدد برنيامد که کمک های ايالات متحده آمريکا را به متابعت و پيروی اسرائيل از خط مشی آمريکا ربط دهد.


(۸۱)دولت کلينتون نيز از نتانياهو نخست وزير باراک (Barak) به جهت خلف وعده و پايبند نبودن به قول و قرارهايش در مورد پيمان اسلو (Oslo) دچار ياس و نا اميدی مشابه ای شد. برای مثال، باراک صراحتا به کلينتون تعهد داد که کنترل ۳ دهکده در اورشليم را به فلسطينيان واگذار ميکند. اما او تعهد خود را زير پای گذاشت و کلينتون با ناراحتی و عصبانيت اعلام کرد که باراک در مقابل چشمان رهبران خارجی و شخص ياسر عرفات او را به "پيام آور گمراهی“ تبديل کرده است.حتی هنگاميکه باراک در اجلاس کمپ ديويد سال ۲۰۰۰ تغيير موضع داد و صراحتا اظهار داشت:" من در حالی که تهديد به کاهش هزينه و کمکهای آمريکا شده ام، حاضر نيستم با عرفات ملاقات کنم. شما ميتوانيد با ما معامله کنيد (با افزايش کمکهای نظامی، اقتصادی به اسرائيل و يا حذف ملاقات با عرفات) راه ديگری وجود ندارد، اين ملاقات نميتواند جدی و واقعی باشد."


(۸۲) کلينتون در مقابل مانور باراک هيچ واکنشی نتوانست نشان دهد.البته بايد اذعان کرد که هرازگاهی آمريکا در جهت نشان دادن ناخشنودی خود از بعضی از عملکرد های اسرائيل، کمک های خود را موقتا به حالت تعليق در ميآورد، اما بايد توجه داشت که اصولا اين گونه واکنش ها حالت سمبليک دارد و مدت آن بسيار کوتاه ميباشد و هيچ تاثيری روی سياست های اسرائيل ندارد. مثالی در اين مورد موضوع را بهتر روشن ميکند. در سال ۱۹۷۷ اسرائيل در حمله و تجاوز به جنوب لبنان از نفر برهای زرهی ساخت آمريکا استفاده کرد. اين عمل در واقع پيمان کنترل صادرات تسليحات نظامی آمريکا به اسرائيل را نقض نمود. زيرا بر اساس اين پيمان اسرائيل فقط مجاز بود که از اين نفربرها در جهت "دفاع مشروع" استفاده کند. در اين ارتباط مناخيم بگين نخست وزير اسرائيل به آمريکا تعهد سپرده بود که برای حمله به لبنان با واشنگتن مشورت نمايد. او نه تنها در حمله به لبنان با مقامات دولت آمريکا مشورت نکرد بلکه حتی مدعی شد که برای حمله به لبنان هيچ تعهدی به آمريکا نداده است. اما بعد از اطلاعات مهم و موثقی که سازمان اطلاعاتی آمريکا بدست آورد معلوم گشت که اسرائيل دولت کارتر را فريب داده است. در نتيجه اين اطلاعات دولت کارتر، اسرائيل را به توقف آتی تسليحات نظامی تهديد کرد. اما با عقب نشينی تاکتيکی نفربر های زرهی اسرائيل از جنوب لبنان، موضوع به فراموشی سپرده شد.


(۸۳)نمونه های مشابه ای نيز برای دولت ريگان پيش آمده است. برای مثال، دولت ريگان در سال ۱۹۸۱ پيش نويس "درک همکاری های استراتژيک" با اسرائيل را به سبب اينکه اين کشور بلندی های جولان را به خاک خود ضميمه کرده است به حال تعليق درآورد. اما بعد ها با موافقت اسرائيل، ريگان شرط کليدی به مفاد اين پيش نويس مبنی بر استرداد بلندی های جولان به سوريه اضافه کرد. اسرائيل هرگز به اين تعهد عمل نکرد و بلنديهای جولان را همچنان تا به امروز در اشغال خود دارد.مثال ديگر در نقض پيمان ها و قراردادها با اسرائيل آنست که ايالات متحده آمريکا بعد از آنکه اين کشور در سال ۱۹۸۲ به خاک لبنان حمله کرد و آشکارا پيمان خود را برای چندمين بار نقض نمود، ارسال تسليحات خوشه ای (بمب های خوشه ای) را به اسرائيل متوقف ساخت. اما اين توقف (سمبليک) بسان ديگر تهديد ها ديری نپائيد که دوباره در سال ۱۹۸۸ ارسال اين نوع تسليحات مرگ آور از سوی آمريکا به اسرائيل آغاز گشت.


(۸۴)همچنين ايالات متحده، دولت اسرائيل را بدليل رفتار توهين آميز و غير انسانی اش نسبت به پناهندگان فلسطينی تحت فشار (لفظی) قرارداد و رهبران اسرائيل با واکنش خود نشان دادند که به شنيدن نصيحت های آمريکا احتياجی ندارند. (۸۵)دولت بوش (Bush)، حکومت شامير (Shamir) را به جهت خودداری از توقف شهرک سازی و نيز عدم شرکت در کنفرانس طرح صلح در سال ۱۹۹۱، به تعليق در پرداخت ۱۰ ميليون دلار وام تضمينی تحت فشار قرار داد. اما اين تعليق هم چند ماهی بيشتر دوام نيافت و با جايگزين شدن اسحاق رابين به عنوان نخست وزير، وام تضمينی تائيد و پرداخت گرديد.


(۸۶)اسرائيل که پذيرفته بود ساختن شهرک های جديد را متوقف کند، خلف وعده کرد و به توسعه مجتمع های مسکونی ادامه داد و بدين سان تعداد ساکنان نواحی سرزمين های اشغالی را به تعداد ۸۰۰۰ (۱۴.۷ درصد) در سال ۱۹۹۱ و به ۶۹۰۰ (۱۰.۳ درصد) در سال ۱۹۹۳ و ۶.۹۰۰ (۹.۷ درصد) در سال ۱۹۹۴ و ۷۳۰۰ (۹.۱ درصد) در سال ۱۹۹۶ افزايش داد. در مدت اين سالها، در مجموع درصد جمعيت اسرائيليها در سرزمين های اشغالی فلسطين بطور چشمگيری افزوده شده است.


(۸۷)در سال ۲۰۰۳ دولت بوش (پسر) سعی کرد که مخالفت خود را با ساخت ديوار امنيتی (security wall) کرانه باختری نشان دهد. درنتيجه اين مخالفت، ميزان وام تضمينی آمريکا به اسرائيل را کاهش داد. بر همگان معلوم بود که اين اقدام هيچ تاثيری بر عملکرد دولت اسرائيل ندارد، زيرا تصميم بوش به کاهش وام تضمينی به ميزان آن مقدار وامی تعلق ميگرفت که تخمين زده ميشد هزينه ساخت ديوار امنيتی آنهم در درون خاک فلسطين است. بديهی است که در اين شرايط، اسرائيل به سادگی بهره همان مقدار کاسته شده را که معادل فقط چند ميليون دلار بالغ ميشد ميپرداخت. اما اگر بوش تمام وام های تضمينی و يا آن مقدار از کمکهای مستقيم خارجی به اين کشور را کاهش ميداد ممکن بود که تاثيری در تصميمات و عملکرد اسرائيل داشته باشد.حال بايد ميزان اين مبلغ بسيار ناچيز را به عنوان بهره پرداختی از سوی اسرائيل با بيليون ها دلار کمکهائی که از پيش به اسرائيل پرداخت گرديده است و انتظار ميرود که در آينده همچنان پرداخت شود، مقايسه کرد. اين اقدام بوش يک گوشمالی کوچک سمبوليک محسوب ميشود که هيچگونه تاثير بر عملکرد اسرائيل در بر نداشت.حفاظت های سياستمدارانه (ديپلماتيک) و حمايت های زمان جنگايالات متحده آمريکا علاوه بر کمکهای عينی و واقعی اقتصادی، نظامی به اسرائيل آنهم به شکلهای مختلف، بطور مدام و سرسختانه ای از اين کشور در مجامع بين المللی حمايت های ديپلماتيک بعمل ميآورد. واشنگتن بين سال های ۱۹۷۲ تا ۲۰۰۶ چهل ودو مصوبه شورای امنيت سازمان ملل متحد عليه اسرائيل را وتو (Veto) کرده است. اين تعداد بيشتر از مجموعه آراء مخالف (وتو) تمام اعضاء ديگر شورای امنيت در همين دوره بوده است و نيز کمی بيشتر از نيمی از آراء مخالف آمريکا در اين سالها ميباشد.


(۸۸)همچنين آمريکا قطعنامه های بسياری را در محکوميت اسرائيل که پيش از آنکه به شورای امنيت تسليم شود، تهديد به مخالفت (وتو) نموده است.در سال ۲۰۰۲ نماينده آمريکا در سازمان ملل، جان نگرو پونت (John Negroponte) در يک نشست خصوصی شورای امنيت اظهار کرده بود که: "ايالات متحده منبعد به شرطی حاضر است به قطعنامه های شورای امنيت که در محکوميت اسرائيل صادر ميشود رای مثبت دهد که همزمان اين شورا تروريسم را محکوم کند و از سازمان های جهاد اسلامی (Islamic Jihad) و حماس (Hamas) و تيپ شهداء الاقصی (Al- Aqsa Martyrs Brigade) به عنوان سازمانهای تروريسنی نام برد" (۸۹) ايالات متحده برای نشان دادن درجه ای از ناخوشنودی خود نسبت به سياست لجوجانه اسرائيل هرازگاهی به قطعنامه های سازمان ملل که از عملکرد اسرائيل انتقاد های ملايمی نموده است، آشکارا رای مثبت ميدهد. (۹۰)آمريکا خارج از حيطه شورای امنيت با قطعنامه های بسياری که مجمع عمومی سازمان ملل در حمايت فلسطينيان تصويب کرده است، مخالفت ورزيده و همواره در مجمع عمومی در حمايت و تائيد سياست های اسرائيل سخن رانده است. به عبارت ديگر، موضع واشنگتن و بيشتر متحدان آن و نيز موضع دولت های کوچکی که از کمکهای مالی آمريکا برخوردارند در مقابل قطعنامه هائی که در جهت محکوميت دولت اسرائيل صادر ميشوند و اين قطعنامه ها لزوما قابل اجرا نيستند و عموما جنبه سمبوليک دارند، تلاش ميکنند. برای مثال، مجمع عمومی سازمان ملل قطعنامه ۵۹/۱۲۴ مبنی بر "تاثير عملکرد های اسرائيل به نقض حقوق انسانی مردم فلسطين" با ۱۴۹ -۱۴۷ رای مثبت، ۲۴ رای ممتنع و ۱۳ رای سفيد در ۱۰ دسامبر ۲۰۰۴ از تصويب گذراند. در ميان رای مثبت دهنده گان اسامی ژاپن، فرانسه، چين و بريتانيا ديده ميشد. اما ۶ کشور يعنی اسرائيل، استراليا، جزيره مارشال، ميکرونزيا (Micronesia) نائورو (Nauru) و پالائو (Palau) همراه با آمريکا مخالفت خود را به اين قطعنامه با رای منفی ابراز داشتند. (۹۱) در مقابل هر گاه کشور های عرب تلاش کرده اند تا موضوع تسليحات اتمی اسرائيل را در آژانس بين المللی انرژی اتمی مطرح سازند، زيرا اين کشور همواره وجود تسليحات اتمی را در خاک خود کتمان کرده است، واشنگتن بيدرنگ قدم جلو گذاشته است تا از طرح اين موضوع در آژانس جلوگيری نمايد. در اين رابطه سخنگوی وزارت امور خارجه اسرائيل جوناتان پلد (Jonathan Peled) به روزنامه يهودی فوروارد (Forward) در سال ۲۰۰۳ اظهار داشت که:" اعراب همه ساله سعی ميکنند تا اين موضوع را در آژانس مطرح کنند اما مطرح کردن اين موضوع و صدور قطعنامه عليه اسرائيل در اين زمينه بستگی تام به اتفاق نظر اعضاء آژانس دارد. شما بايد نخست توافق نظرعمومی ساير اعضاء آژانس بين المللی انرژی اتمی (IAEA) را نسبت به اين موضوع را جلب کنيد تا بتوانيد اهداف خود را پيش ببريد." بديهی است که منظور نامبرده حمايت واشنگتن از پايگاه های اتمی اسرائيل است که در عدم جلب آراء عمومی شورای آژانس بين المللی نقش بسزائی ايفا ميکند. (۹۲)تمايلات آمريکا در حفاظت همه جانبه ديپلماتيک و نظامی از اسرائيل بطور قابل ملاحظه ای روز به روز افزايش يافته است. همانطور که قبلا نوشتيم، در خلال دهه ۱۹۵۰ دولت آيزنهاور اسرائيل را تحت فشار قرار داد تا از سرزمين هائی که در جنگ سوئز (Suez War) به تصرف درآورده بود، عقب نشينی کند. همچنين آمريکائی ها موفق شدند که بطور يک جانبه تلاش اسرائيل را برای منحرف ساختن مسير رودخانه اردن که منبع بسيار مهمی بشمار ميرود، خنثی کنند.از اوائل دهه ۱۹۶۰ ايالات متحده آمريکا حفاظت از منافع اسرائيل را در مجامع بين المللی شدت بخشيده است. البته واشنگتن هر آنچه را که اورشليم بخواهد در اختيارش قرار نميدهد، اما بايد اذعان نمود که حمايت ها و حفاظت های ديپلماتيک ايالات متحده از اسرائيل قابل توجه و مستمر بوده است.در سال ۶۷-۱۹۶۶ يک سری برخورد بين اسرائيل و سوريه بالا گرفت و رئيس جمهور مصر جمال عبدالناصر (Gamal Abdel) از فرصت استفاده کرد و در ماه می به ارتش دستور داد که وارد صحرای سينا شود. اين حرکت برای رهبران اسرائيل به معنای زنگ خطر و گسترش جنگ بود. دولت جانسون در آنموقع مشاوران و دولتمردان عرب را متقاعد ساخت که اسرائيل نسبت به آنها دارای نيروی نظامی برتری است و خطر حمله اعراب به اسرائيل را بطور مبالغه آميزی گوشزد کرد.


(۹۳) در اين رابطه ژنرال ايرل ويلر (Earle Wheeler) رئيس همکاريهای ستاد فرماندهی (Joint Chiefs of Staff) به اطلاع جانسون رساند که:" ما تخمين ميزنيم که اگر جنگ آغاز شود، اسرائيل در عرض ۵ تا ۷ روز فاتح آن ميشود." همچنين جانسون شخصا به وزير امور خارجه اسرائيل آبا ابان (Abba Eban) اظهار داشت که:" اگر مصر حمله کرد شما آنها را به درک (جهنم) واصل کنيد."


(۹۴) رهبران اسرائيل از ارزيابی آمريکائی ها مبنی بر پيروزيشان در جنگ ظرف ۵ تا ۷ روز بخوبی آگاه بودند. با اين وجود عمدا و آگاهانه گزارش هائی دال بر به خطر افتادن امنيت اسرائيل به آمريکا ارائه ميدادند. آنها در واقع برای جلب کمک های بيشتر آمريکا به اسرائيل مظلوم نمائی ميکردند.


(۹۵)ايالت متحده بر اساس ارزشيابی سياست های خود و برای جلوگيری از بروز جنگ تلاش کرد تا اسرائيل را قانع سازد بجای کاربرد زور از راه ديپلماسی اختلافات را حل و فصل کند.


(۹۶)ليندون جانسون رئيس جمهور آمريکا، تصميم دولت مصر در بستن تنگه تيران و ممانعت از کشتيرانی اسرائيل در ۲۶ می را "غير قانونی“ (illegal) اعلام کرد و در مقابل به حمايت کامل از اسرائيل پرداخت. با اين وجود او نميخواست به لحاظ جنگ در ويتنام وعده های فراگير کمک به اسرائيل بدهد. عملکرد جانسون در چگونگی مهار اسرائيل به آهستگی تعديل شد و در اول ژوئن همان سال او و چند تن از مشاورانش غير مستقيم به اسرائيل فهماندند که اگر اين کشور جنگ را آغاز کند، ايالات متحده اعتراضی نخواهد کرد، اما متوجه باشيد که اگر جنگ به جاهای باريکی کشيده شود، انتظاری از ما (آمريکا) برای کمک نداشته باشيد. در همين ارتباط وزير خارجه آمريکا، دين راسک (Dean Rusk) به روزنامه نگاران اظهار داشت که:" من فکر نميکنم که مهار و کنترل ديگران(اسرائيل) به ما ربطی داشته باشد." و ميشل برچر (Michael Brecher) در سوم ژوئن نوشت که:" از چنين اظهار نظرهائی، اسرائيل دريافت که در حمله به مصر ميبايد پيشدستی کند... و اينکه آمريکا در هر حال و در هر شرايط نظر دوستانه ای به آنها دارد." در واقع به گفته يک متخصص در امور نظامی، جانسون چراغ سبز را به اسرائيل برای حمله به مصر نشان داد. (۹۷)دلايل تغيير نظر ليندون جانسون مبهم و نامفهوم بود، گرچه فشار از طرف مشاوران و دوستان حامی اسرائيل و نيز دريافت نامه سازمان يافته سفارت اسرائيل و حدس او از آغاز حمله توسط ارتش اين کشور، در تغيير نظر جانسون نقش داشت.(۹۸) ايالات متحده برای توقف جنگ هيچگاه اسرائيل را تحت فشار قرار نداد و حتی بعد از پيروزی قطعی اين کشور، انتقادی برای جنگ افروزی آن بعمل نياورد.زمانيکه اتحاد شوروی به جهت تصرف بلندی های جولان بوسيله اسرائيل تهديد به دخالت نمود، (سوريه متحد شوروی بود) رئيس جمهور آمريکا به ناوگان جنگی ششم دستور داد تا برای منصرف کردن تصميم روسها به نزديک آبهای اسرائيل، حرکت کند.در مقايسه با جنگ سوئز ۱۹۵۶، دولت جانسون به روشنی نشان داد که برای انعقاد پيمان صلح قادر است اسرائيل را به عقب نشينی وادار سازد. همچنين آمريکا در مورد حمله ۸ ژوئن اسرائيل به ناو شناسائی نيروی دريائی آمريکا (USS) بنام آزادی (Liberty) اعتراض نکرد و همچنان اصل اين حادثه اسف بار و فجيع برای کسی معلوم نگرديده است و تا کنون هم در اين مورد تحقيق نشده است.


(۱۰۰) بديهی است در اين شرايط ايالات متحده ميبايست حمايت های نظامی و ديپلماتيکی خود را از اسرائيل قطع نمايد. اما نه تنها اين کمک ها قطع نشد بلکه ادامه نيز يافت.ايالات متحده در خلال جنگ فرسايشی سال ۷۰- ۱۹۶۹ نسبت به خط مشی سياسی اسرائيل شديدا اعتراض کرد. اما با اين وجود کمکهای آمريکا به اين کشور در سراسر دوره جنگ شدت گرفت. زيرا به باور نيکسون و کيسينجر حمايت تزلزل ناپذير آمريکا از اسرائيل اعتبار ارزش کمک های شوروی را به متحدانش در منطقه مخدوش ميکند و به آرامی مشتريان عرب متمايل به مسکو را قانع ميسازد که خط مشی خود را بسوی غرب و آمريکا تغيير دهند. گرچه دولت نيکسون تمام سلاح هائی که اسرائيل خواستار آنها بود را تحويل اين کشور نداد و به همين علت هم رنجش هائی بين دو حکومت بوجود آمد.ايالت متحده همزمان با تشويق نسبتا ملايم اسرائيل به رعايت توافقات صلح، تسليحات نظامی همراه با قطعات يدکی را در اين دوره های حساس به اين کشور افزايش ميداد. به عبارت ديگر، زمانيکه جنگ بالا ميگرفت و احتمال مداخله آمريکا بعنوان يک ابر قدرت شدت ميگرفت، واشنگتن از طرفی طرح آتش بسی را به نفع اسرائيل ترتيب ميداد و اين کشور را در پذيرش آن ترغيب ميکرد و از طرف ديگر کمکهای نظامی و مالی خود را به اسرائيل افزايش ميداد.


(۱۰۱)پيش نويس قرارداد چهارچوب همکاری و توسعه ملی سال ۱۹۷۲، ايالات متحده را ملزم ميکرد که هواپيما های جنگی و تانک ها را در يک دوره طولانی برای اسرائيل ارسال دارد. اما نيکسون و کيسينجر قول دادند که قبل از تحويل اين سلاح ها ابتدا پيشنهاد جديد صلح را به اين کشور ارائه دهند. بدين ترتيب يکی از دو ابر قدرت از قوانين ديپلماتيک به سود کشور کوچکی چون اسرائيل استفاده ميکند. برای مثال، ويليام کوانت (William Quandt) در اين رابطه مينويسد که:" سياست خارجی ايالات متحده يک کمی بيشتر در حمايت آشکار از اسرائيل ميباشد." و وزير امور خارجه اسرائيل، آبا ابان (Abba Eban) بعد ها اين دوره را به جهت دريافت تسليحات فراوان نظامی از آمريکا، "دوران طلائی“ اسرائيل لقب داد. (۱۰۲)حمايت ايالات متحده حتی در خلال جنگ اکتبر در سال ۱۹۷۳، به نحو شگفت انگيزی بيشتر شد. نيکسون و کيسينجر در آغاز جنگ مطمئن بودند که اسرائيل ميتواند بسرعت در اين جنگ پيروز گردد و معتقد بودند که اگر احتمالا اسرائيل قاطعانه و با سرعت جنگ را به سود خود پايان ندهد، آمريکا حداکثر نفوذ و قدرت خود را بعد از جنگ در جهت حمايت پنهان از اسرائيل بکار خواهد برد.همانطور که کيسينجر در خاطرات خود بيان ميدارد، "اگر اسرائيل قاطعانه در جنگ پيروز شود (همانطور که ما در ابتدا انتظار داشتيم) ما ميبايست به رنجش و آزردگی اعراب نسبت به ما اهميت ندهيم. ما بايد از تصور اينکه اتحاد شوروی نجات دهنده اعراب است، ممانعت بعمل آوريم.... اگر اتفاق غير منتظره ای در اين جنگ افتد و اسرائيل دچار مشکل گردد، ما بايد با تمام توانمان برای نجات اسرائيل بشتابيم."


(۱۰۳)با اين موضع استراتژيک و انتظارات، ايالات متحده به در خواست کمک های اوليه اسرائيل پاسخ داد. زمانيکه اسرائيل با مشکلات غير قابل پيش بينی در جنگ روبرو شد و دچار کمبود سلاح گرديد، نيکسون و کيسينجر دستور دادند تا تجهيزات ضروری نظامی بطور کامل در اختيار اين کشور قرار گيرد. با توجه به اينکه مبلغ اين سلاح ها قبلا از صندوق دهش های رايگان تجهيزات کمکی به ارزش ۲۰۲ بيليون دلار پرداخت شده بود.


(۱۰۴)گرچه قبل از دريافت کمکهای شگفت آور ايالات متحده به اسرائيل روند جنگ تغيير کرده بود اما اين کمک ها باعث تقويت و بالا رفتن روحيه ارتش اسرائيل شد و آنرا قاطعانه در جنگ پيروز گرداند.


(۱۰۵) متاسفانه حمايت شگرف آمريکا از اسرائيل در جنگ موجب شد که اعراب صدور نفت را تحريم کنند. با کاهش توليد نفت در بازار جهانی اقتصاد آمريکا و متحدان آن بطور قابل توجه ای آسيب ديد.ديپلماسی ايالات متحده در خلال جنگ اصولا در جهت ميل و مساعدت اسرائيل بکار گرفته شده است. آمريکا در اين جنگ توانست ملک حسين (King Hussein) اردنی را قانع سازد که جانب آمريکا را بگيرد و کيسينجر مسئوليت گفتگوهای آتش بس را با ديگران (مهمترين آنان گفتگو با رهبران مسکو در ۲۱ اکتبر بود) بعهده گرفت با اين انگيزه که تا پايان آخرين مرحله جنگ از آزادی عمل اسرائيل محافظت کند. نيکسون به کيسينجر توصيه کرد که به لئونيد برژنف (Leonid Brezhnev) صدر هئيت سياسی حزب کمونيست شوروی گوشزد کند که ايالات متحده "ميخواهد که از کاربرد جنگ برای صلح فراگير در خاورميانه استفاده کند." اما کيسينجر با موفقيت و به سادگی توانست آتش بس را به (روسها) بقبولاند تا نه تنها برتری اسرائيل در منطقه حفظ شود بلکه اتحاد جماهير شوروی را بطور کلی از روند صلح خاورميانه خارج سازد. بنابر نوشته تاريخ نگار، کنث استين (Kenneth Stein) " آمريکا خلاصه مذاکرات ۳ نشست کيسينجر با برژنف را منتشر کرد که نشان ميداد کيسينجر آتش بس در جنگ را برای برژنف بارها تکرار نمود و آن را ظاهرا به نفع مسکو ارزيابی کرده است. اما اين موضوع از طرفی کاملا برخلاف ميل و سليقه نيکسون بود و از طرف ديگر اسرائيل با عصبانيت ايجاد آتش بس را تبانی شوروی- آمريکا ميدانست. اما همانطور که استين مينويسد:" در حقيقت کيسينجر آتش بس را يک پيروزی برای اسرائيل تلقی ميکرد که در نهايت به زيان کرملين ختم ميشد."


(۱۰۶) هنگاميکه شورای امنيت قطعنامه آتش بس را در ۲۲ اکتبر اعلام کرد و از طرفين جنگ خواست تا ظرف ۱۲ ساعت جنگ را پايان دهند، کيسينجر تعلل در پذيرش آتش بس و نقض قطعنامه را به اسرائيل پيشنهاد کرد تا اين کشور فرصت کافی برای تثبيت موقعيت نظامی خود در منطقه پيدا کند. کيسينجر بعد ها به سفير اسرائيل، سيمکا دنيتس (Simcha Dinitz) اظهار داشت که به اسرائيل " کاملا توصيه شده بود " از مدت زمان سفر او به مسکو حداکثر استفاده را برای تکميل عمليات نظامی بنمايد. همچنين بنابر شواهد بايگانی امنيت ملی (National Security Archive) و گروه تحقيق مستقر در واشنگتن که مسئوليت انتشار منابع و اسناد طبقه بندی شده ايالت متحده را بعهده دارد، کيسينجر در نهان برای نقض پيمان آتش بس به اسرائيل چراغ سبز نشان داده بود تا اين کشور بتواند به اهداف نظامی از پيش تعيين شده خود برسد."


(۱۰۷) وقتی که آتش بس بطور کامل برقرار گرديد، نيروهای دفاعی اسرائيل (IDF) ارتش مصر را محاصره کرده بودند و در نتيجه توانستند تهديد روسها را خنثی نمايند و آنها را در حاشيه قراردهند. در همين حال نيکسون و کيسينجر به نيروهای نظامی آمريکا در سطح جهان فرمان آماده باش صادر کرده بودند. آمريکا با اين تاکتيک از طرفی به مسکو اخطار کرد که پای خود را از خاورميانه کنار کشد و از طرفی ديگر به اسرائيل فهماند که زمان توقف جنگ فرا رسيده است.ايالات متحده عليرغم مذاکرات "گام به گام " و سخت ديپلوماسی بر سر توافق پيمان صلح سينا ۲ در سال ۱۹۷۵ و عدم پذيرش اين پيمان از طرف اسرائيل، کمکهای اقتصادی و نظامی را به اين کشور ادامه داد. همچنين در زمانيکه آمريکا اقدام به برگزاری کنفرانس صلح ميکرد به اسرائيل جهت شرکت در اين کنفرانس اطمينان داد که علاوه بر افزايش کمکهای نظامی حق وتوی شناسائی سازمان آزاديبخش فلسطين (PLO) را در يک "اقدام هماهنگ" (concert action) به اين کشور واگذار کند.افزون بر آن، هنری کسينجر به دولت اسرائيل تعهد سپرد که ايالات متحده آمريکا تا زمانيکه سازمان آزاديبخش فلسطين موجوديت اسرائيل را به رسميت نشناسد و مصوبه ۲۴۲ و ۳۳۶ سازمان ملل را نپذيرد،(بنابر مصوبه آتش بس ۲۴۲ و ۳۳۸ جنگ ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ پايان گرفت و از اسرائيل به عنوان يک کشور مستقل خواسته شد که از سرزمين های اشغالی عقب نشينی کند.) هيچگونه تماس رسمی با اين سازمان برقرار نخواهد کرد. در سال ۱۹۸۴ اين تعهد از طرف کنگره به عنوان قانون شناخته شد.


(۱۰۸) بنابر نوشته تاريخ نگار اسرائيلی، آوی شليم (Avi Shlaim) " رابين با صراحت به کيسينجر اظهار نمود که کابينه او پيمان سينا ۲ را تصويب نخواهد کرد مگر آنکه اين پيمان با پيمان آمريکا- اسرائيل همراه گردد."ايالات متحده يکبار ديگر در سال ۱۹۸۲ بدنبال حمله و تجاوز ناشيانه اسرائيل به لبنان به اين کشور کمک های شايانی ارسال داشت.در هنگامه بالا گرفتن تنش و خشونت بين نيرو های اسرائيل و سازمان آزاديبخش فلسطين در جنوب لبنان، آريل شارون وزير دفاع اسرائيل با تائيد و موافقت آمريکا دستور حمله به مردم فلسطين و راندن آنها را از آن منطقه صادر کرد و نه تنها مانع نفوذ سوريه در اين کشور شد بلکه توانست بشير جمايل (Bashir Gemayel) رهبر مسيحی را در لبنان به قدرت برساند.الکساندر هيک (Alexander Haig) وزير امور خارجه آمريکا در گفتگو با مقامات اسرائيلی شرايط موافقت آمريکا در حمله اسرائيل به لبنان را چنين بيان ميکند،:" آمريکا به اين شرطی با حمله موافق بود که اسرائيل به سرعت عمل "لب برداری“ (جراحی سريع قطعه برداری از مغز يا ريه) را انجام دهد و کار را يکسره کند." به سخنی ديگر او که احتمالا از بلندپروازی های اسرائيل خبر نداشت، به اسرائيل پيشنهاد حمله برق آسا به مردم (بی دفاع) فلسطين را داد تا فرصتی برای " اعتراض بين المللی " بوجود نيايد.


(۱۱۰)اسرائيل سرانجام در ژوئن ۱۹۸۲ به لبنان حمله کرد (گرچه اين حمله با نظر هيک خوانائی نداشت) زيرا طرح های جاه طلبانه اسرائيل شکست خورد و لبنان به سرعت از وضعيت آشفته و پريشان سياسی بدر آمد و منسجم گرديد. ارتش اسرائيل سريعا سازمان فلسطين و نيرو های سوريه را از جنوب لبنان بيرون راند و باقی مانده نيروهای فلسطينی را ناگزير کرد که به سوی بيروت آواره و پناهنده شوند. بديهی است که در اين ميان ارتش اسرائيل با آسيب رساندن به شهروندان لبنانی و ببارآوردن خسارات مالی و جانی، قادر شد که فلسطينيان را از جنوب لبنان خارج کند. به عبارت ديگر، اسرائيل در حمله به لبنان و محاصره کردن آن قصد داشت که سازمان آزاديبخش فلسطين را از منطقه عقب راند. نقش نماينده ويژه آمريکا، فليپ حبيب (Philip Habib) در اين ميان آن بود که موفق شود با جايگزينی هزاران سرباز آمريکائی به عنوان نيروهای چند مليتی حافظ صلح سازمان ملل در لبنان به محاصره اين کشور توسط اسرائيل پايان دهد. جمايل مدافع اسرائيل در لبنان در سپتامبر ترور شد و ارتش اسرائيل همراه با شبه نظاميان مسيحی به بهانه اين ترور وارد اردوگاه های صبرا و شتيلا (Sabra and Shatila) شدند و تعداد بسياری از فلسطينيان بی دفاع و شهروندان لبنانی را قتل عام کردند. در اين فاجعه (فراموش نشدنی) گفته ميشود حدودا بين ۷۰۰ تا ۲۰۰۰ فلسطينی و لبنانی که در ميان آنها کودکان بسياری ديده ميشد، توسط نيروهای نظامی اسرائيل قتل عام شدند.


(۱۱۱)تلاشهای مکرر برای پايان دادن به درگيريهای داخلی لبنان و اشغال خارجی آن توسط اسرائيل با شکست روبرو شد و در نتيجه نيروهای آمريکائی در لبنان را به آرامی در ورطه هلاکت کشاند.در آوريل ۱۹۸۳ سفارت آمريکا در بيروت توسط يک بمب گزار انتحاری منفجر گرديد و ۶۳ آمريکائی در اين حادثه کشته شدند. اما اين پايان فلاکت آمريکائی ها در لبنان نبود زيرا در ماه اکتبر همان سال پادگان سربازان آمريکائی بوسيله کاميون بمب گزاری شده ای منفجر شد و با کشته شدن ۲۴۱ نظامی راه برای عقب نشينی کامل آمريکائی ها از لبنان در سال بعد گشوده شد.عليرغم ناخشنودی مقامات رسمی ايالات متحده که شامل رئيس جمهور ريگان نيز ميشد، نسبت به رفتار وحشيانه اسرائيل در هنگام جنگ، هيچگونه اعتراض و حتی ملامتی از سوی غرب صورت نگرفت.ريگان در ۹ ژوئن نامه ای برای مناخيم بگين، نخست وزير اسرائيل ارسال کرد و از وی خواست که پيشنهاد آتش بس با سوريه را بپذيرد، اما اسرائيل به بهانه اينکه نيروی دفاعی اش در رابطه با آتش بس در مقابل عمل انجام شده ای قرار گرفته است، خواسته او را رد کرد. انتظار ميرفت که ريگان جهت نپذيرفتن پيشنهادش از سوی اسرائيل اين کشور را به قطع افزايش کمک های مالی و نظامی تهديد کند. اما ريگان برخلاف انتظار همگان چنين نکرد.


(۱۱۲)بنابر نوشته تاريخ نگار و سياستمدار ايتامارا بينوويچ (Itamar Rabinovich) ايالات متحده " با وجود اعتراض لفظی و هرازگاهی توام با رنجش های واقعی“ حمايت های ديپلماتيک و اقتصادی، نظامی خود را نه تنها متوقف نکرده است بلکه افزايش هم داده است و اين کشور را قادر ساخته تا جنگ را به مدت طولانی تری ادامه دهد." (۱۱۳)در واقع کنگره آمريکا بجای تحريم اسرائيل بخاطر حمله و تجاوز به کشور های همسايه و قتل عام شهروندان آن، مصوبه افزايش کمک های نظامی معادل ۲۵۰ ميليون دلار را در دسامبر ۱۹۸۲ تصويب کرد و حتی در اين مورد به اعتراض لفظی ريگان و وزير امور خارجه اش جورج. پ. شولتز (Georgr P. Shultz) اعتنائی نکرد.جورج شولتز بعد ها نوشت که " در اوائل دسامبر ۱۹۸۲ من بيان کردم که با افزايش کمک های نظامی و دهش های رايگان به ميزان ۲۵۰ ميليون دلار بوسيله کنگره (Congress) مطيع و بی دست و پا (در مقابل اسرائيل) مخالف هستم. ما در حقيقت با اين کار حمله و تجاوز اسرائيل به لبنان و استفاده اين کشور از بمب های خوشه ای و نيز همکاری نيروهای آمريکائی در قتل عام ۲ روستای فلسطينی صبرا و شتيلا را تصديق و تائيد ميکنيم. بدون ترديد ما با افزايش چنين کمکهائی به اسرائيل در اين جنگ خانمانسوز شريک جرم ميباشيم. رئيس جمهور ريگان و من به همين دلائل شخصا بسبت به اين موضوع دخالت کرديم و تماسهای زيادی با سناتور ها و نمايندگان کنگره برقرار نموديم. من در ۹ دسامبر نامه ای رسمی در مخالفت با افزايش کمک های نظامی آمريکا به اسرائيل نوشتم و در آن نامه خاطر نشان کردم که اين اقدام آمريکا در واقع به معنای „ صحه گذاشتن به تجاوزات اسرائيل و يک نوع پاداش سياسی به اين کشور است.“ وزير امور خارجه اسرائيل مخالفت ريگان را دال بر "رفتار غير دوستانه" تعبير کرد و در اين مورد گفت که مخالفت رئيس جمهور آمريکا " روند صلح را به خطر مياندازد." بهرحال مصوبه افزايش کمک به اسرائيل به کنگره تسليم شد و نمايندگان بدون حضور من و پرزيدنت ريگان آنرا تصويب کردند. من از اين عمل کنگره حيرت کردم و مايوس شدم. برايم به وضوح اثبات شد که اسرائيل تاثير و نفوذ (Lobby) بسيار زيادی روی مجلس نمايندگی ما دارد. من در آنزمان دريافتم که اگر بخواهم در ارتباط با مصوبه هائی که در رابطه با دولت اسرائيل در کنگره مطرح ميگردد تاثير بگذارم و يا سخنی در جهت جلب حمايت کنگره نسبت به نظراتم در اعمال سياست خاورميانه بيان دارم بايد منبعد دقت بيشتری بخرج دهم."


(۱۱۴) بدنبال تصويب کنگره مبنی بر افزايش کمکهای نظامی به اسرائيل، شولتز و ريگان بلافاصله از استراتژی (راهبرد) کنگره پيروی کردند. بدين وسيله پيش نويس تفاهم همکاريهای استراتژيک (MOU) بين آمريکا و اسرائيل که در سال ۱۹۸۱ به امضاء رسيده بود و با تصرف بلندی های جولان توسط اسرائيل به حالت تعليق درآمده بود، دگربار در نوامبر ۱۹۸۳ به مرحله اجرا گذاشته شد. زيرا مقامات رسمی ايالات متحده بر اين باور بودند که همکاريهای دوجانبه بين آمريکا و اسرائيل تنها وسيله ای است که ميتواند روی رفتار های اسرائيل اثر بگذارد. (۱۱۵)بديهی است که گرايش سياست های آمريکا در همسوئی با اسرائيل به گسترش گفتگو های صلح در منطقه کمک کرده است. اما بايد اذعان نمود که نقش کليدی صلح ايالات متحده در جنگ ۶ روزه (Six- Day War) و نيز پايان دادن به جنگ فرسايشی سال ۱۹۷۰ ناموفق بود.برای مثال، کيسينجر که در سال ۱۹۷۲ پذيرفت که با اسرائيل در مورد صلح خاورميانه مشورت کند، بخاطر اتخاذ مشی "گام به گام" در جنگ اکتبر هرگز نتوانست اين کشور را تحت فشار قرار دهد. کيسينجر که در خلال گفتگو با اسرائيل از دولتمردان اين کشور گله مند بود اظهار ميدارد که: " من از رابين خواستم که با قرارداد صلح موافقت کند، او در مقابل خواست من اظهار داشت که در اين شرايط قرارداد صلح را نميتواند بپذيرد، زيرا اسرائيل از نظر نظامی ضعيف است. به همين علت آمريکا سلاحهای بيشتری را در اختيار اسرائيل قرارداد. من دگر بار از او خواستم اينک که سلاح به حد کافی در اختيار اسرائيل قرارگرفته و نيروی نظامی آن بسيار نيرومند شده است، قرارداد صلح را بپذيرد. رابين در جوابم گفت که حالا که اسرائيل کشوری نيرومند شده است، ديگر احتياجی به توافق صلح ندارد."


(۱۱۶)همانطور که قبلا نيز گفته شد اسرائيل بطور يکجانبه گفتگو های صلح با مصر را نيمه کاره رها ساخت و با اين عمل انتظار ميرفت که آمريکا بخاطر نفوذی که بر اسرائيل دارد، اين کشور را به ادامه گفتگو ها ترغيب کند. اما ايالات متحده مانند گذشته نه تنها کمکهای نظامی و مالی خود را به اسرائيل افزايش داد بلکه پايگاه های رديابی شهروندان مصری در منطقه سينا (Sinai) را برای دولت اسرائيل برپا ساخت.عدم موفقيت آمريکا در جهت تلاش انعقاد پيمان صلح خاورميانه از جانب اسرائيل در دولت کلينتون نيز تکرار شد. دولت کلينتون که مسئوليت مذاکرات صلح پيمان اسلو را در سال ۱۹۹۳ بعهده داشت، در آخرين مرحله توافق و امضاء پيمان در سال ۲۰۰۰-۱۹۹۹ به علت اصطحکاکی که بين دولت آمريکا و اسرائيل بوجود آمد، با ناکامی روبرو شد و در نتيجه سياست آمريکا در روند صلح خاورميانه که همواره در جهت حمايت از اهداف اسرائيل قرارداشت، تغيير کرد و شرايط خطيری بر اساس منافع استراتژيک اسرائيل تبيين گرديد.


(۱۱۷)ران پانداک (Ron Pundak) عضو اصلی مذاکرات اسلو (Oslo) و يکی از معماران متن نهائی پيمان اسلو در سال ۲۰۰۰ ميگويد که: " نگرش وزير امور خارجه همان نگرش سنتی ايالات متحده آمريکا مبنی بر تطبيق خط مشی سياسی آمريکا با موقعيت و شرايط نخست وزير اسرائيل بود. تطبيق اين سياست در دوره دولت نتانياهو شدت بيشتری گرفت تا جائيکه بنظر ميآمد که دولت آمريکا آشکارا در خدمت نخست وزير اسرائيل قراردارد و برای او انجام وظيفه ميکند. آمريکا در آنزمان فلسطينيان را تحت فشار قرارداد تا دربست پيشنهاد اسرائيل را بپذيرند. اين نوع اعمال سياست در دوره تصدی باراک نيز ادامه داشت.


(۱۱۸) به سخنی ديگر وزير امور خارجه آمريکا در مذاکرات صلح بين اسرائيل و فلسطين در حقيقت نقش وزير امور خارجه اسرائيل را ايفا ميکرد. همچنين نمايندگان آمريکا در روند مذاکرات صلح همان موضع را اتخاذ ميکردند که نمايندگان اسرائيل در قبال فلسطينيان داشتند و قضاوت آنان شباهت کامل با قضاوت نمايندگان اسرائيل بود. برای مثال، رابرت مالی (Robert Malley) معاون ويژه امور عرب- اسرائيل در زمان رياست جمهوری کلينتون و يکی از شرکت کنندگان مهم و کليدی کمپ ديويد ميگويد که: " نظرات مقامات اسرائيل در مذاکرات صلح کمپ ديويد هرگز روی کاغذ نوشته نميشد زيرا نظرات آنان در واقع از زبان نمايندگان آمريکا بيان ميگرديد." بنابراين از تجربيات سياست خارجی آمريکا در خاور ميانه چنين نتيجه ميتوان گرفت که ديپلماسی آمريکا هيچگاه بطور بيطرفانه عمل نمی کند و همواره در خدمت دولت اسرائيل قراردارد.همانطور که رابرت مالی شرح ميدهد، برای نمايندگان آمريکا که در مذاکرات صلح شرکت داشتند، "تعهد آمريکا نسبت به اسرائيل امر شگفت آوری“ نبود. به همين علت استراتژی نخست وزيران اسرائيل از جمله باراک بر اين امر بنا ميگشت.برای مثال، باراک در مذاکرات صلح همواره از آشکار کردن نظرات نهائی خود حتی برای رئيس جمهور خودداری ميکرد و در مواقعی که با پيشنهاد های اساسی آمريکا مخالف بود از اين رويه کمال استفاده را ميبرد. اما نمايندگان آمريکا (اغلب نا آگاهانه) نظرات نهائی و نهانی اسرائيل و نيز خطوط قرمز آنان را در مذاکرات صلح (ناشيانه) آشکار ميکردند. (۱۱۹)آرون ديويد ميلر (Aaron David Miller) مشاور شش تن از وزرای امور خارجه آمريکا در امور خاور ميانه و امور عرب- اسرائيل و همچنين يکی از افرادی که در دولت کلينتون نقش مهمی در روند صلح ايفا کرد در يکی از تحليل های خود مبنی بر کالبد شکافی شکست مذاکرات صلح در سال ۲۰۰۵ صراحتا ميگويد که: " وظيفه ما (نمايندگان آمريکا در مذاکرات صلح با اعراب) در حقيقت قبول وکالت از طرف دولت اسرائيل است. اين وضعيت از حد خود خارج گشته است." (۱۲۰)نتيجه گيریاز زمان تاسيس اسرائيل در سال ۱۹۴۸ سياست خارجی آمريکا در خاور ميانه دچار تحول شگرفی شده است. به عبارت ديگر، سپردن تعهد به دولت يهود در مرکز سياست خارجی آمريکا قرار گرفته است.همانطور که در فصل دوم اين کتاب خواهيم آورد، گرايش آمريکا در اتخاذ چنين خط مشی سياسی نسبت به اسرائيل بيشتر و عميقتر از آنچيزی است که در گذر زمان اعلان شده است. برای مثال، يکی از بيشمار امتيازاتی که اسرائيل در ميان ديگر متحدين ايالات متحده آمريکا دارد اين است که از سال ۱۹۷۶ شش تن از رهبران اسرائيل به جلسات کنگره جهت ايراد سخنرانی دعوت شده اند، درصد نسبتی که بيشتر از مجموع درصد ديگر کشور ها است.


(۱۲۱)البته دعوت رهبران اسرائيل به کنگره آمريکا هنوز ادامه دارد و هر روز شاهد آن هستيم. اين دعوت از رهبران کشور کوچکی است که طبق سرشماری سال ۲۰۰۲ جمعيت آن کمتر از جمعيت شهر نيويورک ميباشد.اسحاق رابين درست گفته بود که: سخاوت و بخشندگی آمريکا نسبت به اسرائيل "فراتر از سخاوت و بخشندگی است که تا کنون در تاريخ مدون ثبت شده است."لازم به يادآوری است که روابط آمريکا با اسرائيل نخست از روابط عادی آغاز گرديد و سپس به " روابط ويژه که همتائی بر آن متصور نيست " تبديل گشت. ميچل بارد و دانيل پاپيز (Daniel Pipes) در اين مورد مينويسد که: " در چشم اندازی به روابط ايالات متحده و اسرائيل در خواهيم يافت که اين دو کشور از روابط فوق العاده و بسيار استثنائی در سياست بين المللی برخوردار هستند." (۱۲۲)اين روابط به حمايت های پايان ناپذير آمريکا از اسرائيل تغيير جهت داده است، حمايت ها و کمکهائی که باعث رونق، پيشرفت و شکوفائی اسرائيل گشته است.بنابراين تعجبی ندارد که اکثر شهروندان ۲۱ کشور که عموما متحدين آمريکا ميباشند (مانند کشور های بريتانيا، فرانسه، کانادا، استراليا) طبق نظر سنجی سال ۲۰۰۳ پوو (Pew) بر اين باورند که سياست خارجی آمريکا در خاور ميانه " بيش از اندازه به ميل و باب طبع اسرائيل تبديل گشته است." اما آنچه که در اين مورد بيشتر شگفت آور ميباشد، شمار زيادی از شهروندان اسرائيل (۴۷ درصد) دارای چنين باوری هستند.


(۱۲۳)بديهی است که ايالات متحده آمريکا از حمايت های خود نسبت به اسرائيل صاحب منافع متعدد و دستاوردهای غير قابل ترديدی شده است. اما بايد اذعان نمود که آمريکا بيش از آنچه که از اين منافع بدست آورده است از دست داده است.بايد توجه داشت که اگر اسرائيل برای آمريکا امتياز راهبردی و استراتژيک داشته باشد و يا موجوديت اين کشور و توسعه و پيشرفت آن باعث شود که آمريکا کشوری قابل اعتماد و امن در نظر آيد، سخاوت و بخشندگی بيدريغ آن به اسرائيل ممکن است قابل درک و فهم باشد. همچنين ممکن بود که برای چنين کمکهای شايان اقتصادی، نظامی و ديپلماتيک آمريکا به اسرائيل يک توجيه عقلانی و اخلاقی پيدا کرد. اما واقعيت چيز ديگری است و قضايا از اين قرار نيست.در دو فصل آينده ما نشان خواهيم داد که کمکهای رايگان و سخاوتمندی آمريکا نسبت به اسرائيل نه تنها منافع استراتژيک (راهبردی) ايالات متحده را تامين نميکند بلکه هيچگونه توجيه عقلانی و اخلاقی را در اين مورد باقی نميگذارد.




------------------------




۱- Address by PM Robin to U.S congress – ۲۶- Jul -۹۴ and Benjamin Netanyahu „speech to Joint Session of Congress“, July ۱۰ ۱۹۹۶۲- See http://qesdb.usaid.gov/gbk.۳


- See Clyde Mark, Israel: U.S. Foreign Assistance; April ۲۶, ۲۰۰۵, ۱۳-۱۴, Table ۳۴- See Zach Levy, „Israel’s Quest for a Security Guarantee from the U.S ۵-


Michael Brecher, Decisions in Israel’s Foregn Policy (New Haven: Yale University Press ۱۹۷۵۶- Avi Shlaim, The Iron wall: Israel and the Arab world (New York: Norton ۲۰۰۱)۷- See Benny Morris. Righteous Victims: A history of the Zionist Arab Conflict ۱۸۸۱-۲۰۰۱. (New York: Vintago ۲۰۰۱)۸- See Decade of Transition: Eisenhower, Kennedy …. (New York: Columbia University Press, ۱۹۹۸۹- See Bass, Support Any Friend.۱۰- Ibid۱۱- See Stockholm International Peace Research Institute.۱۲- Mark, „ Israel: U.S. Foreign Assistance“ ۶-۱۳ ۱۳-




htt://qesdb.cdie.org/gbk/index.html۱۴- Ibid۱۵- Mark, „ Israel: U.S. Foreign Assistance“. ۲-۱۰۱۶- Edward T. Pound, „A close Look at U.S. Aid to Israel.۱۷- Mark, „ Israel: U.S. Foreign Assistance“۱۸- Jeremy M. Sharp, „U.S. Foreign Aid to Israel – January ۵ ۲۰۰۶.۱۹- Mark, „ Israel: U.S. Foreign Assistance“۲۰- Ibid۲۱- Duncan L. Clark, Daniel B. O’Connor and Jason D. Ellis,۲۲- Sharp, „U.S. Foreign Aid to Israel,“۱۱.۲۳- U.S. General Accounting Office, „Military Sales Cash Flow Financing, „GAO/NSID.۹۴-۱۰۲۴, Washington. DC, February ۸, ۱۹۹۴,۳.۲۴- Mark, „ Israel: U.S. Foreign Assistance“ ۸۲۵- www.usaid.gov/policy/budget/cbj۲۰۰۷/ane/il.html۲۶- Mark, „ Israel: U.S. Foreign Assistance“ ۷۲۷- Journal of Palestine Studies ۲۱, no. ۲ (Winter ۱۹۹۲)۲۸- Jerusalem Post, December ۱۰,۲۰۰۶۲۹- Washington Post, September ۱۲, ۱۹۸۵- http://multinationalmonitor.org۳۰- www.irs.gov/pub/irs-pdf/p۵۲۶.pdf۳۱- The Pledge (New York: Simon & Schuster, ۱۹۷۰)۳۲- (New York: Simon & Schuster, ۲۰۰۵)۱۳۵-۳۷ and (New York Columbia University Press, ۱۹۹۸),۶۷-۷۰۳۳- Jerusalem Post, April ۳,۲۰۰۷۳۴- www.bankjerusalem.co.il/indexE.php?page=۵۸۸۳۵- Associated Press, August ۱۰,۲۰۰۵۳۶- www.fmep.org/documents/sassonreport.html.37- www.irmep.org/tec.html.۳۸- www.imf.org/external/pubs/ft/weo/۲۰۰۶/۰۲/data/index.aspx۳۹- www.economist.com/media/pdf/QUALITY_OF_LIFE.pdf.۴۰- Middle East Quarterly ۴, no.۲ (June ۱۹۹۷): ۴۳.۴۱- www.janes.com/regional_news/Africa_middle_east/news/fr/fr۰۳۰۴۱۶_۱_n.shtml.۴۲- New York Times, October ۱۶, ۱۹۸۰۴۳- USAID, „Greenbook.“۴۴- Ibid۴۵- Ibid۴۶- Sharp, „U.S. Foreign Aid to Israel,“ ۱.۴۷- Wall Street Journal, January ۲۰,۱۹۹۲۴۸- The Defense Security Assistance Agency (DSAA) was renamed the Defense Security Cooperation Agency in ۱۹۹۸. ۴۹- U.S. General Accounting Office, „Security Assistance: Reporting of Program Content Changes, „GAO/NSID.۹۰-۱۱۵, Washington. DC, May ۱۹۹۰, ۸-۹, ۱۴.۵۰- Street Journal, January ۲۰,۱۹۹۲ - Jerusalem Post, August ۱۲, ۱۹۹۳.۵۱- As of ۲۰۰۴ expenditures on the Lavi, Merkava, Arrow, and other program amounted to $۲.۶۸ billion. See „U.S Assistance to Israel.“۵۲- Airpower Journal ۴, no ۳ (Fall ۱۹۹۰)۵۳- Middle East Journal, ۴۸, no ۳ (Summer ۱۹۹۴)۵۴- www.yale.edu/lawweb/avalon/mideast/pal۰۳.htm.۵۵- See Migdalovitz, Israel: Background and Relations,“ ۱۹.۵۶- Ynetnews.com, December ۱۲, ۲۰۰۶۵۷- See Clarke et al., Send Guns and Money, ۱۶۲- ۶۳.۵۸- Benhorin, „U.S to Double Emergency Equipment.“۵۹- Clyde Mark, „Israel- United State Relations, Issue Brief for Congress, Congressional Research Service, November ۹, ۲۰۰۴, ۹-۱۰۶۰- The Israel Connection: Who Israel Arms and Why (New York: Pantheon Book, ۱۹۸۷)۶۱- The U.S. Intelligence Community, ۲nd ed. (Cambridge, MA:Ballinger, ۱۹۸۹)۶۲- Ephraim Kahana, „Mossad-CIA Cooperation, „international Journal of Intelligence and Counterintelligence ۱۴, no ۳ (July ۲۰۰۱): ۴۱۶.۶۳- www.nti.org/e_research/profiles/Israel/Nuclear/index.html.۶۴- Bass, Support Any Friend, ۱۹۸,۲۰۶۶۵- Ibid., ۲۱۶,۲۱۹,۲۲۲.۶۶- Quoted in Karpin, Bomb in the Basement, ۲۳۷.۶۷- Bomb in the Basement.۲۳۸ - and Israel and the Bomb, ۱۹۳۶۸- Bass, Support Any Friend, ۲۵۲۶۹- Ibid,۷۰- Nonproliferation Review ۸, no. ۳ (fall- winter ۲۰۰۱).۷۱- To Make the World Safe for Revolution: Cuba’s Foreigh Policy (Cambridge. MA: Harvard University Press, ۱۹۸۹)۷۲- Quandt, Peace Process,۲۴۹۷۳- The Politics of Pressure: American Arms and Israel Policy Since the Six Day War (Westport, CT: Greenwood Press,۱۹۸۲),۷۴۷۴- Decisions in Israel’s Foreign Policy, ۴۸۷-۸۸,۴۹۳-۹۶۷۵- Quoted in Brecher, Decisions in Israel’s Foreign Policy۷۶- These amounts are in constant ۲۰۰۵ dollars, USAID, „Greenbook.“۷۷- Shlaim, Iron Wall, ۶۰۳-۶۰۵۷۸- Dennis Ross, The Missing Peace: the inside Story of the Middle East Peace (New York: Farrar, Straus and Giroux, ۲۰۰۴), ۴۷۸.۷۹- The Netanyahu Era, „Strategic Assessment (Jaffee Center for Strategic Studies, Tel Aviv University)۲, no ۲ (October ۱۹۹۹).۸۰- See Quandt, Decade of Decisions, ۲۶۷-۷۱۸۱- The Quest for Arab- Israel Peace (New York: Routledge, ۱۹۹۹),۲۵۶۸۲- New York Review of Books, August ۹, ۲۰۰۱, ۶۰.۸۳- William B. Quandt, Camp David: Peacemaking and Politics (Washington, DC: Brookings Institution Press,۱۹۸۶)۸۴- Sharp, „U.S. Foreigh Aid,“ ۴.۸۵- Itmar Rabinovich, The War for Lebanon(Cornell University Press, ۱۹۸۵)۸۶- William B. Peace Process: American Diplomacy and the Arab- Israel Conflict Since ۱۹۶۷ ۳rd ed (Washington, DC: Brookings Institution Press,۲۰۰۴)۸۷- www.fmep.org/settlement_info/state_data/۸۸- www.globalpolicy.org/security/data/vetotab.htm.۸۹- See Michael J.Jordan, Symbolic Fight for Israel at U.N., Christian Science Monitor, December ۸, ۲۰۰۳۹۰- Ibid۹۱- www.jewishvirtuallibrary.org/jsource/UN/gatoc.html.۹۲- Marc Perelman, International Agency Eyes Israeli Nukes, Forward, September ۵, ۲۰۰۳.۹۳- Middle East Journal ۶۰, no ۲ (Spring ۲۰۰۶)۹۴- Wheeler is quoted in Spiegel, Other Arab- Israel Conflict,۱۴۱۹۵- Ibid,۹۶- Quoted in Brecher, Decisions in Israel’s Foreign Policy, ۳۹۳۹۷- Peace Process, ۳۸,۴۱-۴۲ and Cheryl Rubenberg, Israel and the American National Interest: (Urbana: University of Illinois Press, ۱۹۸۶) ۱۲۰.۹۸- Journal of Cold War Studies ۶, no ۴ (Summer ۲۰۰۴)۹۹- Quandt, Peace Process, ۴۳-۴۴۱۰۰- Oren, Six Days of War,۲۶۳-۷۱ and Segev, ۱۹۶۷,۳۸۶۱۰۱- Jonathan Shimshoni,Israel and Conventional Deterrence: Border Warfare from ۱۹۵۳ to ۱۹۷۰ (Cornel University Press, ۱۹۸۸)۱۰۲- Quandt, Decade of Decisions,۱۴۷۱۰۳- Henry Kissinger, Years of Upheaval (Boston: Little, Brown, ۱۹۸۲)۱۰۴- See Quandt, Peace Process,۱۱۳-۱۵, ۱۱۸۱۰۵- Stein, Heroic Diplomacy,m۷۸-۷۹۱۰۶- Ibid.,۱۰۷- Quandt, Peace Process,۱۲۰۱۰۸- See Clyde Mark, „ Palestinians and Middle East Peace۱۰۹- Shlaim, Iron Wall, ۳۳۷-۴۰۱۱۰- See Ben Ami, Scars of War, ۱۷۹۱۱۱- Shlaim, Iron Wall, ۴۱۶۱۱۲- War of Lebanon, ۱۳۸۱۱۳- Ibid., ۱۴۶۱۱۴- Georg P. Shultz, Turmoil and Triumph: My Years as Secretary of State (New York: Scribner,۱۹۹۳), ۱۱۲۱۱۵- Quandt, Peace Process, ۲۵۸-۵۹۱۱۶- Quoted in Edward R.F. Sheehan, The Arabs, Israelis and Kissinger (Pleasantvill, NY: Reader’s Digest Preaa, ۱۹۷۶), ۱۹۹۱۱۷- See Ross, Missing Peace, ۵۳۰-۳۰, ۵۳۹, ۵۵۰-۵۱۱۱۸- Ron Pundak, From Oslo to Taba: What Went Wrong? „ Survival ۴۳, no. ۳ (Autumn ۲۰۰۱) ۴۰-۴۱۱۱۹- Agha and Malley, „Camp David: The Tradegy of Errors,“ ۶۲-۶۳.۱۲۰- Aaron D.Miller, „ Israel’s Lawyer,“ Washington Post, May ۲۳,۲۰۰۵۱۲۱- http://clerk.house.gov/art_history۱۲۲- Bard and Pipes, „ How Special Is the U.S.- Israel Relationship?’ ۴۱۱۲۳- http://pewglobal.org/reports/pdf/۱۸۵topline.pdf