۱۳۹۱ آبان ۱۰, چهارشنبه

ماموران امنیتی از برگزاری مراسم سالگرد مادر آرش صادقی جلوگیری کردند

sadeghi Arash07062012۱۳۹۱/۰۸/۰۹- خبرگزاری هرانا : مراسم بزرگداشت مادر آرش صادقی، فعال دانشجویی محروم از تحصیل و زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین، با تهدید خانواده وی لغو شد.
بنا به گزارش تارنمای ندای سبز آزادی، بنا بود به مناسبت دومین سالگرد درگذشت مادر آرش صادقی روز یکشنبه مراسم یادبود و ختمی برگزار شود که با تهدید خانواده پدربزرگ آرش صادقی، توسط نیروهای امنیتی این مراسم لغو شد.
مادر آرش صادقی در اثر حمله شبانه نیروهای امنیتی که برای بازداشت آرش صادقی مراجعه کرده بودند دچار حمله قلبی شده و فوت کرده بود.
نیروهای امنیتی اعلام کردند که با هرگونه تجمع و مراسمی برخورد شدید و قاطعی خواهند کرد. به همین دلیل خانواده و پدربزرگ آرش اعلام کردند که هیچگونه مراسم یادبودی برگزار نخواهد شد.
آرش صادقی، از فعالین دانشجویی دانشگاه علامه طباطبایی با گذراندن حکم ۱۸ ماه حبس در اواخر آذر سال گذشته آزاد شد ولی آزادی او بیش از سه هفته به طول نینجامید و در ۲۵ دی ۹۰ مجدد بازداشت شد و از آن تاریخ تا به امروز در بند ۲۰۹ زندان اوین است.

همسر نسرین ستوده، وکیل و فعال حقوق بشر که ۱۲ روز از اعتصاب غذایش می گذرد


nasrine sotode 110220
 مسولان در این مدت نه تنها به یکی از خواسته های نسرین عمل نکرده اند بلکه حتی از ملاقات حضوری بچه هایش با نسرین روز یکشنبه خودداری کردند. در این شرایط حساس ما اگر اجازه داشتیم او را از نزدیک بیینیم و صحبت کنیم شاید موفق می شدیم که او را از ادامه اعتصاب منصرف کنیم.»
نسرین ستوده، وکیل و فعال حقوق بشر در اعتراض به وضعیتش از روز چهارشنبه ۲۶ مهرماه دست به اعتصاب غذا (تر) زده است. تحت فشار قرار دادن خانواده اش، ممنوع الخروج کردن دختر ۱۲ ساله اش، نداشتن حق هیچگونه ملاقاتی با مادرش از یک سال گذشته، نداشتن حق ملاقات حضوری با همسر و فرزندانش و عدم اجازه از تماس تلفنی از جمله موارد مورد اعتراض این وکیل است.
به گزارش کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران، رضا خندان، همسر نسرین ستوده در خصوص آخرین وضعیت جسمانی این وکیل گفت:« روز یکشنبه متوجه شدم که نسرین از بهداری به سالن ملاقات آمده است. متاسفانه حالش اصلا مساعد نبود و بیش از حد تصور ما وزنش کم شده بود. در بدو ورود به سالن ملاقات یکی از مسولان زندان با من صحبت کرد که نسرین را تشویق کنم که اعتصابش را بشکند اما چطور می توانستیم پشت شیشه و تلفنی او را در عرض چند دقیقه ترغیب به شکستن اعتصاب کنیم.»
همسر نسرین ستوده با اشاره به اینکه اگر دادستانی به آنها فقط یک ساعت اجازه ملاقات حضوری می داد، می توانستند نسرین را به شکستن اعتصاب ترغیب کنند به کمپین گفت:«چه می شد اگر روز یکشنبه دادستان به ما اجازه ملاقات حضوری می داد؟ اگر به بچه هایش و من اجازه داده می شد که کنار نسرین بنشینیم و حضوری دلداریش دهیم حتما اثر گذاریش بیشتر بود تا از پشت شیشه و تلفنی و در سالن شلوغی پر از زندانیان و خانواده های دیگر. ما حرف خاص و مخفی نداریم که به یکدیگر بزنیم اما راحتی که در ملاقات حضوری و دیدن بچه هایش از نزدیک وجود داشت می توانست او را ترغیب به شکستن اعتصاب کند. وقتی این اتفاق ها را می بینم متوجه می شوم که مسولان لابد استقبال می کنند که حال نسرین بد شود، آنقدر این وضعیت را ادامه می دهند تا به مرحله خطرناک زندانی برسد والا برداشتن کوچکترین قدم برای تشویق او به شکستن اعتصاب برای آنها سخت نیست.»
رضا خندان گفت:« من هر هفته به دادستانی تهران می روم و فرم درخواست ملاقات حضوری را پر می کنم، چند روز قبل هم به دادستانی رفتم و فرم ها را پر کردم. نسرین بیش از سه ماه است که از ملاقات حضوری محروم است.»
لازم به ذکر است نسرین ستوده، وکیل و فعال حقوق بشر ۱۳ شهریورماه ۱۳۸۹ بازداشت شد و به ۱۱ حبس تعزیری، ۲۰ سال محرومیت از وکالت و ۲۰ سال ممنوعی الخروجی از کشور محکوم شد. او بارها در طول این دو سال به دلیل شرایط غیرقانونی اش دست به اعتصاب غذای (خشک و تر) زده است. زندان او در دادگاه تجدید نظر به ۶ سال کاهش یافت.

اسنادی از چگونگی شکل‌گیری فساد بزرگ در بانک صادرات ایران را در آستانه آغاز رسیدگی به بخش دوم این پرونده منتشر کرد.

- خبرگزاری مهر اسنادی از چگونگی شکل‌گیری فساد بزرگ در بانک صادرات ایران را در آستانه آغاز رسیدگی به بخش دوم این پرونده منتشر کرد.
به گزارش خبرنگار مهر، قاضی رسیدگی‌کننده به پرونده فساد بزرگ بانکی اخیرا از آغاز رسیدگی به بخش دوم این پرونده خبر داده و گفته است: برای حدود 20 نفر کیفرخواست صادر شده است و اکثر متهمان بخش دوم پرونده افرادی مطرح هستند.
البته به گفته قاضی سراج، هنوز کیفرخواست مدیرعامل سابق بانک صادرات و قائم مقام سابق بانک مرکزی به دادگاه نیامده است و هر وقت که بیاید به پرونده این افراد نیز رسیدگی می‌شود.
سراج همچنین در پاسخ به این پرسش که آیا مرحله دوم رسیدگی به پرونده فساد مالی نیز علنی است یا خیر؟ تاکید کرده است: همه دادگاه‌های ما علنی است مگر اینکه استثنایی وجود داشته باشد.
برهمین اساس، خبرگزاری مهر اسنادی از چگونگی شکل‌گیری فساد بزرگ در بانک صادرات ایران را در آستانه آغاز رسیدگی به بخش دوم این پرونده منتشر کرد.
 sanad banksaderat1 30102012
sanad banksaderat2 30102012
sanad banksaderat4 30102012sanad banksaderat5 30102012
sanad bankesaderat6 30102012
sanad banksadrat07 30102012
sanad banksaderat08 30102012
sanad banksaderat09 30102012
sanad banksaderat10 30102012

به گزارش مهر،  پس از برگزاری 15 جلسه دادگاه به اتهامات 39 متهم پرونده فساد بزرگ بانکی رسیدگی کرد و ختم دادرسی در بخش اول این پرونده 25 تیرماه اعلام شد. این پرونده دارای کیفرخواستی 12 هزار صفحه‌ای بود، که پس از صدور رای و اعتراض متهمان به احکام این پرونده برای تجدیدنظرخواهی به دیوان عالی کشور ارسال شد.
به گفته محسنی‌اژه‌ای، سخنگوی قوه‌قضائیه از 39 متهم پرونده فساد بانکی چهارنفر به اعدام، دو نفر به حبس ابد و بقیه به 25، 20 و 10 سال و کمتر حبس محکوم شده‌اند، همچنین متهمانی که کارمند دولت یا در سمت معاون وزیر یا مدیرکل هستند، علاوه بر مجازاتی چون حبس، جزای نقدی، شلاق و رد مال، به انفصال دائم از خدمات دولتی نیز محکوم شدند.

همراه با ۲ کودک فال فروش دريک نيمه شب پاييزي پايتخت



kodake falforoshخراسان : از نيمه شب گذشته و مغازه دارهاي پايتخت هم کرکره ها را پايين کشيده اند و به کسب و کار در اين شهر چند ميليوني پايان داده اند. در خنکاي يکي از همين شب هاي پاييزي، در گوشه اي از شهر، در کنار يکي از داروخانه هاي شبانه روزي پسرکي با پاکت هاي فال حافظ گوشه اي کز کرده است و با نگاه معصومانه اش به دنبال مشتري براي باقيمانده فال هايش مي گردد. هيچ کدام از مشتري هاي داروخانه شبانه روزي ميدان فاطمي نيم نگاهي هم به چشمان پسرک ۸ ساله فال فروش نمي اندازند و بي معطلي نسخه هايشان را مي پيچند و در تاريکي شب گم مي شوند.
به سراغش مي روم و از سن و سالش مي پرسم، از اين که مدرسه مي رود يا نه، از اين که اين موقع شب چرا به جاي خانه اينجاست و فال مي فروشد؟ براي تمام سوال هايم جوابي دارد ولي براي جواب دادن به سوال هايم شرط دارد و آن هم خريدن يکي از فال هايش است. مي گويد نامش علي است و ۸ سال دارد. همراه پدرش براي کار به اين منطقه مي آيد و در کنار داروخانه ميدان فاطمي کار مي کند و پدرش چند خيابان آن طرف تر در کنار بيمارستان کودکان تهران بادکنک مي فروشد. علي کم حرف است و به هزار ترفند شايد بتوان حرفي از او بيرون کشيد، مي پرسم: مگر فردا نبايد بروي مدرسه؟ لبخند تلخي مي زند و مي گويد: مدرسه نمي روم که. تازه دم صبح بابا مي آيد دنبالم و تا برسيم قرچک ورامين ساعت از ۹ هم گذشته. اما مدرسه رفتن را دوست دارم، ولي حيف که مادرم مريض است و بايد حسابي کار کنيم تا از پس خرج و مخارج او برآييم.پيرمردي هم درست کنار در ورودي داروخانه روي صندلي نشسته و همان چيزهايي را که علي در بساط دارد، مي فروشد. علي مي گويد: مثل اين که اين پيرمرد سال هاست اينجا کار مي کند و مردم و مشتريان داروخانه ترجيح مي دهند از او فال و آدامس بخرند. حتي برايش شام هم مي آورند.بيمارستان کودکان تهران با ميدان فاطمي فاصله زيادي ندارد؛ چند خيابان آن سو تر و در تقاطع خيابان طالقاني با وليعصر. سري هم به آنجا مي زنم تا از پدر علي بپرسم چرا او را به مدرسه نمي فرستد و مجبورش مي کند اين موقع شب در خيابان هاي شهر فال بفروشد. مرد با دسته بزرگي از انواع بادکنک ها مقابل بيمارستان ايستاده و منتظر است تا پدر و مادرهايي که بچه هاي کوچکشان را به اين بيمارستان آورده اند موقع خارج شدن از بيمارستان از او بادکنک بخرند. مي پرسم شما پدر علي هستي؟ با نگراني جواب مي دهد «بله طوري شده؟» وقتي خيالش از سلامت پسر راحت مي شود مي گويد: کار دارد و حاضر نيست به سوال هاي تکراري من جواب بدهد. مي گويد: هزار و يک مشکل دارد.
داستاني ديگر...
مرد مي رود و اين يعني پايان کار ما در اين گوشه از شهر. بايد رفت و جاهاي ديگر را هم ديد. اگر يک کيلومتر از ساختمان مجلس شوراي اسلامي به سمت شرق تهران بروي حوالي ميدان شهدا، درست مقابل اتاقک خودپرداز بانک ملي ايران باز هم مي تواني داستان تکراري علي و پدرش را ببيني. بانک ملي ميدان شهدا با چهار دستگاه خودپرداز در اين ساعت از شب هم مشتري هاي زيادي دارد و پسر بچه اي از اين فرصت استفاده کرده و براي کاسبي به اين قسمت از شهر آمده است. پايين پله هاي اتاقک خودپرداز بانک نشسته و زل زده به عابراني که براي گرفتن پول به اين بانک آمده اند. چند دقيقه اي از پشت شيشه خودرو در رفتار او و مردم دقيق مي شوم، آدم هايي که بي تفاوت از کنار پسر بچه اي هم سن و سال فرزندشان در اين ساعت از شب مي گذرند. در طول اين چند دقيقه هيچ کسي حتي توقفي کوتاه هم در کنار پسرک فال فروش نمي کند تا حداقل اگر فالي نمي خرد حالي از او بپرسد. به سراغش مي روم و باز هم همان سوال هاي تکراري. مي گويد: ۱۳ ساله است و مدرسه هم مي رود. براي خودش ساعت کاري دارد و تا نيم ساعت ديگر کار و کاسبي را تمام مي کند و مي رود خانه. نامش حميد است و با پدر و دو برادرش کار مي کنند تا شايد بتوانند از پس هزينه هاي زندگي بر بيايند. زياد هم اهل صحبت کردن نيست و ترجيح مي دهد به جاي حرف زدن با آدم ها، فال هايش را بفروشد.
ناگهان با ديدن خودروي ون سفيد رنگ شهرداري از جايش بلند مي شود و خودش را پشت شمشادها پنهان مي کند. گويي خلاف کاري، خودروي گشت پليس ديده باشد. به ماشين دقيق مي شوم، رويش نوشته خودروي جمع آوري متکديان و افراد بي خانمان. ترسش به جاست چون او نه بي خانمان است، نه متکدي، او کودکي است از جنس بچه هاي کار که تا اين ساعت از شب فال مي فروشد تا شايد باري از دوش خسته پدر بردارد.
از اين قبيل کودکان اما در روشنايي روز خيابان هاي پايتخت بسيار مي توان يافت. کودکان کاري که به جاي رفتن به مدرسه و يا حتي بعد از تعطيل شدن از مدرسه در سر چهارراه هاي اصلي شهر فال يا گل مي فروشند. براي ديدنشان در روز نيازي به ذره بين برداشتن نيست و مي توان با گذر از هر خيابان و گذري آن ها را ديد. کودکاني که بايد پشت ميزهاي مدرسه درس بخوانند و اوقات فراغتشان را مانند ديگر بچه هاي هم سن و سالشان در کنار خانواده و دوستان سپري کنند.