۱۳۸۸ مرداد ۲۲, پنجشنبه

ن ترانه موسوی، همان ترانه موسوی بود!؟ راست یا دروغ؟ + عکس

عکس : مامور امنیتی دیروز و مامور ثبت احوال در برنامه ۲۰:۳۰( بحث ترانه موسوی)

فردی که از سوی اداره ثبت احوال توضيح داد که فقط سه ترانه موسوی در اين اداره ثبت شده است که بعدا معلوم شد چنين ادعایی دروغی بيش نيست. (عکس از بالاترين)

ترانه موسوی
ترانه موسوی

با اینکه هنوز از صمیم قلب امیدواریم که خبر ترانه موسوی شایعه‌ای بیش نباشد و هر چقدر سعی‌ می‌کنیم حتی یک بار هم که شده گزارشی از صدا و سیما را باور کنیم، ولی‌ افسوس که اینبار هم نمی‌شود. متاسفانه آنقدر ساده لوح فرضمان میکنند که برنامه‌های رسمیشان هم دیگر حالت فکاهی پیدا کرده است. به خصوص که این روزها به کمک دست غیب ولی عصرشان تبحر زیادی هم پیدا کرده اند در کار‌های خیری همچون زنده کردن شهیدان و نوازش و پذیرایی از معترضین در جلوی دوربین البته پس از صرف شکنجه به میزان کافی‌ در پشت صحنه.

دوست خوبمان شبیر ایرانی‌ در همین رابطه در بلاگ شخصی‌ خود تحلیلی حرفه یی و با ظرافت منتشر کرده است که در اینجا میخوانید.

همچنین بلاگ ‘اینجا تایمز’ هم در تحلیلی منطقی‌ به قضیه از دیدگاه دیگری نگریسته که در ادامه آمده است.

دیروز هم در همین رابطه مقاله‌ای از بچه‌های موج سبز آزادی، تحت عنوان `چند سوال در مورد ترانه موسوی` منتشر کردیم که لینک آن در پائین صفحه هست.


شبیر ایرانی: این ترانه موسوی، همان ترانه موسوی بود!؟

صدا و سیما در نمایشی ناشیانه تلاش کرد خبرهایی که در مورد دستگیری، تجاوز و قتل ترانه موسوی منتشر شده اند را «شایعه» جلوه دهد. عجب که باز هم با دستپاچگی و بی سلیقگی در تهیه این دروغنامه دست خود را رو کردند! در این به اصطلاح گزارش که از تلویزیون دولتی ایران پخش شد، «دوستان خبرنگار» ابتدا به سراغ «دستگاههای مسئول» یعنی «ثبت احوال» و «نیروی انتظامی» می روند و فردی که معلوم نیست از «دوستان» است یا «دستگاههای مسئول» در حال وارسی چند بریده روزنامه و نسخه چاپ شده صفحات اینترنتی و عکسهای مختلف نشان داده می شود. نکته کلیدی دقت در همین صحنه هاست که چند تصویر آن را می بینید:ـ

Tarane-Mousavi-01
Tarane-Mousavi-04

این شخص سپس ادعا می کند که در «کل کشور» سه ترانه موسوی بیشتر وجود ندارد: «یکی متولد سال شصت و سه، در پاریس دنیا آمده، پاریس زندگی می کند، خانواده دارد… یک خانم ترانه موسوی پیدا کردیم چهل ساله است… خروج داشت و ورودی هم به ایران دیگر نداشت و یک ترانه موسوی هم پیدا کردیم که دوساله است!»

و در اینجاست که برای «دوستان خبرنگار» پس از یافتن خانواده ترانه موسوی «حقیقت آشکار می شود»! مادر و دختری ترسیده و نگران شاهدان زنده این «حقیقت» کشف شده هستند که با سوالات بازجو وار مصاحبه کننده روبرو می شوند. دختر سعی دارد با لبخندهای مصنوعی به روی خودش نیاورد، اما نگرانی از چهره مادر می بارد. بازجو می گوید: «آن خانمی که در سایتها ازشان یاد شده و عکسشان را منتشر کرده اند، ایشان هستند. آیا شما می شناسید ایشان را؟» و آنگاه برگه ای (که ظاهرا تصویری از ترانه موسوی نیز در آن قرار دارد) را به دست آنان می دهد. مادر و دختر با لبخندی سرشار از مهر به تصویر می نگرند و مادر تایید می کنند که «این فرد» دختر او است و در «کانادا» زندگی می کند.

اما آیا دختر این مادر دلنگران همان ترانه موسوی است که ما عکسش را پیش از این دیده ایم؟ دوربین تصویر مستقیمی از کاغذهایی که به این مادر داده شد نشان نمی دهد، اما در یک لحظه رد و بدل شدن آنها، گوشه ای از عکس «ترانه موسوی» را می توان شکار کرد:ـ

با نگاهی دوباره به تصاویری که آن «برادر مسئول» روی میز کارش زیر و رو می می کرد، به خوبی میتوان دید که تصویر ارائه شده به این مادر و دختر، تصویر خانمی می باشد که کوچکترین شباهتی به آن ترانه موسوی که ما می شناسیم ندارد. نه از لحاظ سنی و نه از لحاظ فیزیک و استخوان بندی چهره. خودتان با دقت ببینید و قضاوت کنید:ـ




iranfreedomcall.blogspot.com

فیلم کامل این نمایش دروغ را می توانید در یوتیوب ببینید

http://www.youtube.com/watch?v=7I6iiSkK27g


تصویر منسوب به ترانه موسوی
تصویر منسوب به ترانه موسوی

اینجا تایمز: ترانه موسوی ! راست یا دروغ؟

اگر پیگیر اخبار (چه اخبار رسمی دولت و چه اخبار غیردولتی) باشید حتما نام ترانه موسوی را شنیده اید.

خانم جوانی که گویا به هنگام شرکت در مراسم هفتم تیر در مسجد قبا توسط نیروهای لباس شخصی ربوده می شود و گفته می شود که بعد از انتشار اخباری مبنی بر احتمال هتک حرمت وی، جنازه سوخته اش در اطراف قزوین یافته میشود. (شرح کامل ماجرا را از اینجا بخوانید)

گویا این خبر ابتدا توسط سایتهای نوروز شهرزاد و وبلاگ چریک آنلاین و زیر زمین منتشر شده است.

خبر ابتدا بسیار شوکه کننده به نظر می رسد، بنابراین دوست داریم خبر را باور نکنیم، از طرف دیگر خبر منتشر شده دارای جزئیات فراوانی است. مثلا اینکه متولد سال 60 است و در تقاطع میرداماد و شریعتی کلاس آرایشگری داشت، یا پدرش دندانساز و درارای ناراحتی قلبی بوده (و بنا به گفته وبلاگ چریک آنلاین اخیرا درگذشته است) حتی عکسی هم از او منتشر شده است (البته قطعیت تعلق عکس به ترانه موسوی مورد نظر، مشخص نیست)

در میان اخبار منتشر شده گفته هایی از شاهدان عینی یا خانواده وی نقل شده اما همچنین ذکر شده است که آنها هیچکدام نمی خواهند رسما این مطالب را عنوان کنند. چه ماجرا درست باشد و چه غلط، دلایل زیادی وجود دارد که افراد مطلع سعی کنند خطرات مختلف را به جان خود نخرند و بسیار محتاطانه با قضیه برخورد کنند. هرچند در دسترس بودن مدارک معتبر تر ، بهتر میتوانست صحت و سقم قضیه را مشخص کند اما در عین حال دلیل واضحی بر رد مدعاها نیز وجود ندارد.

صدا و سیما واکنش نشان می دهد:

بعد از گذشت 20 روز از انتشار خبر ترانه موسوی، صدا و سیما به ناگاه از دیروز در صدد بر می آید تا به این مساله پاسخ بدهد. نفس این واکنش صدا و سیما از دو بعد قابل توجه است:

1- صدا و سیما معمولا با نادیده گرفتن اصل قضایا سعی میکند در چنین مواقعی از طریق انکار کل ماجرا پیش برود. تجربیات قبلی نیز نشان داده که صدا و سیما در برابر اخبار این چنینی (هرچند هم پر سر و صدا باشد) تا آخرین نفس ایستادگی میکند و از مکانیزم “انکار” استفاده میکند. با توجه به این شرایط خود واکنش نشان دادن صدا و سیما به این خبر میتواند جالب توجه باشد.

2- تاخیر 20 روزه در تهیه و پخش این “جوابیه” نیز قابل تامل است. در حقیقت نوع گزارش تهیه شده (که در سطرهای بعدی تحلیل خواهد شد) نشان می دهد که این گزارش کار چندان زمان بری نبوده که نیاز به 20 روز دقت و عملیات پیچیده داشته باشد. اتفاقا برعکس، تدوین ناشیانه و تغییرات مکرر در بازپخشهای آن نشان میدهد که کار بسیار سرسری و عجولانه تهیه شده است. اما چرا بعد از 20 روز؟

اما گذشته از این دو موضوع، گزارش صدا و سیما موارد جالب دیگری نیز در خود دارد:

1- تنها سه ترانه موسوی در کل کشور؟!

گزارش تلوزیون ادعا میکند که آمار تمام ترانه موسوی های ایران را در آورده و تنها سه ترانه موسوی در ایران وجود دارند دو تایشان سالهاست که در خارج از کشور هستند و به ایران نیامده اند و دیگری تنها دو سال دارد!! این ادعا چنان ساده و سطحی است که میتوان به راحتی آن را رد کرد. اولا بنا به آمار مرکز ثبت احوال ایران (در این آدرس جستجو بفرمایید( حداقل 4812 نفر با نام ترانه تاکنون در سیستم رایانه ای این مرکز ثبت شده اند. متاسفانه من سیستمی برای پیگیری آمار نامهای خانوادگی پیدا نکردم. اما می توان گفت فامیل موسوی از نظر تعداد، جزو رایجترین فامیلی های ایران است. با این وجود، حتی اگر یک درصد احتمال موسوی بودن نام فامیلی کسی را بدهیم. بازهم حداقل 50 ترانه موسوی باید داشته باشیم.

توضیح در حاشیه: البته هیچگاه قوانین احتمالات دقیقا به معنای اثبات فراوانی یک رخداد نیست (به زبان ساده تر احتمال 50% شیر شدن سکه، هیچ وقت به این معنی نیست که حتما در دو بار پرتاب سکه یکی از آنها شیر خواهد آمد.) اما این احتمالات در تحلیل می تواند کمک کننده باشد.

علاوه بر آن میتوان براحتی موارد نقضی برای این آمار سه تایی تلویزیون راستگو! پیدا کرد. مثلا آن ترانه موسوی که در گروه موسیقی ارکیده نوازنده ابوا بوده(منبع) یا ترانه موسوی که در گرگان مدیر یک آموزشگاه است (این لینک)همچنین جستجو در مرکز اطلاعات 118 نیز نشان میدهد علاوه بر این موارد ، تعداد زیادی ترانه موسوی تلفن دار در تهران داریم(در حال حاضر سایت اطلاعات 118 کلا داون شده و بعید نیست در چند روز آتی تعدیل هایی در برخی اسامی صورت گرفته باشد)

t-m-tv

2-ما همان ترانه موسوی را که گفتید یافتیم!

غیرحرفه ای ترین بخش گزارش به این ادعا مربوط میشود. با این ادعا اگر تلوزیون نتواند اثبات کند که این ترانه همان ترانه است(که نتوانست) تیغ به سمت خودش بر میگردد زیرا قسمت مشکوک قضیه(وجود چنین فردی و چنین احتمالی) را با این عمل اثبات کرده اما نتوانسته صحت و سلامت او را تایید کند و سرجمع این دو به نفع تایید شایعه خواهد بود.

تلوزیون به راحتی ادعا میکند که دارد با خانواده ترانه موسوی دیدار میکند اما خود ترانه مورد نظر در دسترس نمی باشد. تنها عکسی هم که در این دیدار نشان داده می شود همان عکسی است که در اینترنت از او منتشر شده (تاکید میکنم که دلیل قاطعی هم بر تعلق این عکس به همان ترانه موسوی اصلی نداریم) اصولا گزارشگر اگر میتوانست، براحتی کذب بودن شایعه را اثبات میکرد، چگونه؟ با نشان دادن چند عکس دیگر یا کارت شناسایی از همان ترانه موسوی که پیدایش کرده اند. گزارشگری که تا درون چاردیورای خانواده موسوی رفته و عکس منتشر شده او در اینترنت (آن هم در قطع بزرگ)را هم در دست دارد، آیا از نشان دادن . یک قطعه عکس رسمی او حیا میکند؟

در حقیقت ما در این گزارش ترانه موسوی را نمی بینیم؟ چرا؟ چون خارج است! تنها یک نیمچه گفتگوی تلفنی می شنویم که باید بپذیریم همان ترانه است! گزارشگران برون مرزی صدا و سیما که وقت تهیه گزارش از بستنی فروشهای لندن را هم دارند، در این فرصت 20 روزه نتوانسته اند با ترانه موسوی اصلی گزارشی تهیه کنند. همچنین خانواده او هم که در این نمایش تلوزیونی شرکت داشته اند، حداقل یک عکس دیگر (غیر از عکس منتشر شده در اینترنت) از او ندارند.

جالب نیست؟ از سه ترانه موجود، یکی 2 سالش است، یکی 40 سال است به ایران نیامده و دیگری که متولد 63 است، هیچ عکس و نشانی از خود نزد خانواده اش نگذاشته و او هم سالهاست در کانادا زندگی میکند.

سناریو تکمیل است، بدون اینکه مجبور باشیم خود ترانه موسوی یا هرگونه مدرک دیگری از سلامت او را نشان دهیم!

شاید همین الان که من این متن را می نویسم، عده ای از عزیزان در صدا و سیما در حال ساخت تصاویر با کیفیت و مدارکی برای اثبات زنده بودن ترانه موسوی هستند!

3- اگر بنا به دروغ باشد؟

به راستی اگر قصد منتشر کنندگان خبر ترانه موسوی دروغ بوده، چرا فرد معلوم المکان و با مشخصات دقیقی را برای این کار انتخاب کرده اند؟ گزارش تلوزیون این ادعا را مطرح میکند که این عکس و آن مشخصات دقیقا مال کسی به نام ترانه موسوی است. یعنی اصل وجود فرد با تمام جزییاتش درست است. آیا شایعه پردازان نمی توانستند فرد موهومی با مشخصات متناقض را بعنوان سوژه در نظر بگیرند؟ کسی قصد شایعه سازی دارد و اینقدر آدرس دقیق در مورد دروغ خود می دهد، منطقا می داند که این دروغ ابه راحتی فشا خواهد شد. پس چرا باید این کار را بکند؟

در اینجا سوالهایی مطرح می شود:

آیا آن کسی که صدا و سیما پیدا کرده واقعا ترانه موسوی بوده؟ آیا اصلا خود این شایعه ساخته و پرداخته کسانی بوده که عمدا می خواستند با ارائه آدرس دقیق دروغ بودن شایعه خودشان را اثبات کنند؟ آیا این مساله و تکذیب بعدی ، نقش سرپوش را برای برخی مسائل دیگرایفا می کرده؟ شاید هم ماجرای نقل شده کاملا صحت داشته که چنین آشفتگی را برانگیخته است؟

به هیچ عنوان قصد قضاوت در این مورد را ندارم، زیرا که نه مستنداتی به نفع شایعه منتشره دیده ام و نه مستنداتی بر علیه آن. در حقیقت پرداختن ناشیانه تلویزیون به قضیه بیشتر شک من را بر می انگیزد. در هر حال، مشکل کشور ما این نیست که چرا ما فقط سه تا ترانه موسوی در کشور 70-80 میلیونی مان داریم. مشکل ما این هم نیست که چرا از هر اسم ایرانی دو سوم افرادش خارج از کشور زندگی میکنند! مشکل ما حتی این هم نیست که اخبار منتشره در مورد یک فرد بخصوص درست بوده یا نه!

به این موضوع پرداختم، نه برای تعیین جای منفی ها و مثبت ها، بلکه برای تفسیر یکی از فرآیندهایی که امروزه به روند جاری تبلیغاتی تبدیل شده است.


خاطرات تلخ از ۵۸ اعدامی سال ۵۸ (اوت ۱۹۷۹)، در کردستان بدست خلخالی مادرم گریه کن بر مزارم زار، که اینک زاری رواست، فراوان گریه کن م










مادرم گریه کن بر مزارم زار، که اینک زاری رواست،
فراوان گریه کن مادرم، سرشک خونینت بجاست


به آقای خلیل بهرامی خبر داده شده بود که یک قاضی(صادق خلخالی) - که از دوستانش بود-، خیال دارد کردها را در سالن انتظار فرودگاه سنندج- مرکز کردستان- محاکمه کند.



در فرودگاه، وقتی که 10 مرد دستنبد به دست روی نیمکت چوبی در برابر صادق خلخالی نشستند، آقای رزمی آماده، بیرون دادگاه صحرایی ایستاده بود. نفر یازدهم مجروح بود و کنار در روی برانکاردی قرار داشت.

آقای بهرامی در یادآوری خاطراتش میگوید، قاضی عمامه اش را برداشت. کفشاش را درآورد. پایش را روی صندلی گذاشت. از پشت عینک زندانیان را برانداز کرد و نامشان را پرسید.» قاضی اتهامات انتسابی متهمان را [چنین] برشمرد: قاچاق اسلحه، تحریک به شورش و قتل.


بهرامی میگوید: «هیچ مدرکی ارائه نشد. همه اش حدس و گمان بود.» پس از نزدیک به 30 دقیقه، خلخالی یازده مرد را "مفسد فی الارض" اعلام کرد. چند نفری گریستند.

بهرامی همکارش، رزمی را فراخواند. "این شانس رزمی بود که آن روز با من آن جا بود."


هر دو میگویند، این جمع از کنار 30 کارگر فرودگاه گذشت. جلوی همه رزمی میرفت. هر دو میگویند، در عقب، علی کریمی بود، یکی از محافظان شخصی قاضی، با کفشهای سفید، شلوار سفید، پیراهن سفید، عینک آفتابی و جلد تپانچه کمری. پس از تقریباً 100 متر، یک مأمور، محکومان به مرگ را روی یک زمین خاکی از حرکت بازداشت. همه اعدامکنندگان به جز یک نفر دور سرشان چفیه بستند. چهرههای شیعیان و چشمان کردها اکنون پنهان شده بود.

به گفته دو خبرنگار، آقای کریمی از زندانیان خواست آخرین وصیت خود را بکنند. مردها چیزی نگفتند، همه ساکت بودند به جز یک نفر . [آن] عیسی پیروالی [بود] که به گفته بهرامی، برای نجات خود گریه میکرد. او ساندویچفروشی بود که عضو هیچ حزب سیاسی نبود فقط یک تفنگ داشت و متهم به قتل شده بود. رزمی میگوید: «او ترسیده بود. نمیتوانست بایستد» سربازان از یکی از زندانیان خواستند تا او را نگاه دارد.
اولین نفر سمت راست، ناصر سلیمی کارمند اداره بهداشت سنندج، دست راستش را روی سینهاش گذاشت. دستش باندپیچی شده بود. به گزارش روزنامه های آن زمان، در یک جنگ خیابانی مجروح شده بود. در برابر او تنها سرباز بدون چفیه، مسلسلاش را بالا برد.

سربازان به کریمی چشم دوختند. محافظ شخصی قاضی اسلحهاش را از جلدش بیرون آورد. عکاس میگوید، همه نمرده بودند. محافظ روی احسن ناهید، زندانی خوابیده روی برانکارد (دانشجوی پلی تکنیک)، خم شد و یک گلوله به سرش شلیک کرد. رزمی دوربینش را قاپید. کریمی به سوی بعدی رفت و به سویش شلیک کرد. دو خبرنگار میگویند، او همین طور پیش میرفت – یک گلوله برای هر نفر (تلاش برای یافتن کریمی ناموفق بوده است).

جمیل نوره یکی از زندانیان نجات یافته آنروزها که قبل از اعدام با احسن ناهید در اسارت بوده در خاطرات خود(خاطرات یک شاهد زنده برای ثبت در تاریخ) چگونگی زخمی شدن احسن ناهید که بر برانکاردی در روز پنجم شهریور تیرباران شد را در یکی از سایتهای اینترنتی انتشار داده است.


جمیل نوره علت زخمی شدن وی را تیراندازی پاسداران مراقبش در حین انتقال به زندان ذکر کرده است. جمیل در نقل خاطرات خویش همچنین مینویسد که شهریار، برادر کوچکتر احسن ناهید، (دانشجوی سال دوم پزشکی) و یکی از دوستانش بنام جمیل یخچالی، که هر دو جز اعدام شدگان سنندج هستند در یک اقدام حماسی باوجود نجات از مهلکه بخاطر احسن خود را دوباره تسلیم می کنند. جمیل از قول احسن تعریف می کند که با وجود زخم ران و خون ریزی به فرار ادامه داده و در یک مزرعه خود را زیر شبدرهای آن مزرعه مخفی می کند. پاسدارها به مکانی که در آن مخفی شده بودند، رسیده و... ادامه این نقل قول از زبان احسن:


"آنها از ما میخواستند که خود را تحویل دهیم و ترسی[هم از ما] نداشتند، چون اطمینان داشتند که ما اسلحه نداریم . من هیچگونه حرکتی نمیکردم، گرمای زیاد زیر شبدر[ها] هم مرا آزار میداد و [هم]بی نهایت طاقت فرسا بود، بخصوص درد رانم آنرا ده چندان میکرد. جاشها[ جاش یا کره خر- اصطلاحی برای خائینین در زبان کردی است - پاسداران کرد] مشغول زیر و رو کردن شبدرها بودند تا به شبدری که روی من بود رسیدند. آنرا کنار زده ومرا از زیرآن بیرون آوردند.


شهریار و جمیل با دیدن این صحنه، یعنی اسیر شدن من، از جایی که خود را مخفی کرده بودند، بیرون آمدند وخود را تسلیم کردند. آنها میتوانستند فرارکنند وخود را از این مخمسه نجات دهند، اما دست به این عمل نزدند. معلوم بود که نمیخواسنتد که من را تنها بگذارند. آنها را کتف بسته و من را با کمک عوامل رژیم به پاسگاه باز گرداندند، بلافاصله ما را به سنندج انتقال دادند. من را برای " معالجه " به پادگان سنندج آوردند."

جمیل نوره در ادامه خاطرات خویش مینویسد:


حدود ساعت یک بعداز ظهرهنوز جو سکوت بر بازداشتگاه سایه افکنده و بی خوابی دیشب ونگرانی ازمحاکمات فرمایشی فضای زندان راکسل کننده ترکرده بود. زندانیان هر چند نفر در گوشه ای با همدیگر صحبت میکردند . ساعت 2 تا 3 بعد از ظهر . صدای بازشدن در اطاق بازداشتگاه سکوت رادر هم شکست. پاسداری وسط در ایستاد.او کاغذی دردست داشت و از ماخواست توجه کنیم. ما ساکت و گوش به زنگ بودیم. گفت : این اسامی را که میخوانم خود را آماده کنند!!

و پاسدار نام ۱۱ تن از اعدامیهای سنندج را از جمله احسن و شهریار ناهید از لیستش میخواند.....


اعدام ۱۱ نفراز اهالی شهرستان پاوه، ساعت ۲ و ۴۰ دقیقه بامداد ۲۸ مرداد ماه ۱۳۵۸ درزندان دیزل آباد كرمانشاه:


1. عبداله نوری

2. هوشنگ عزیزی

3. محمد محمودی

4. یداله محمودی

5. حسین شیبانی

6. هرمز گرجی بیانی

7. مظفر فتاحی

8. محمد عزتی

9. محمد عزیزی

10. اذرنوش مهدویان

11. اصغر بهبود


اسامی ۷ تن دیگر از اعدامشدگان پاوه بامداد روز ۲۹/۵/۱۳۳۵۸، درمحوطه زندان دیزل آباد کرمانشاه:

1. حاجی افراسیاب

2. عبدالوهاب ملك شاهی

3. عمادالدین ناصری

4. عبدالكریم كریمی

5. محمد نقشبندی

6. عزیزمراد

7. مراد ذوالفقاری


اعدام ۹ نفر درشهر مریوان، ساعت ۱۸ و ۳۰ دقیقه ۳ شهریورماه ۱۳۵۸:

1. حسین مصطفی سلطانی

2. امین مصطفی سلطانی

3. احمد پیرخضری (كارمندبیمارستان)

4. حسین پیرخضری (معلم)

5. فایق عزیزی (عضوشورای شهرمریوان)

6. علی داستان ( پیشمرگه )

7. بهمن اخضری (پزشك و فیلمبردار)

8. جلال نسیمی

9. احمد قادرزاده اهل روستای درهتفی


اعدام ۱۱ تن در شهرستان سنندج روز ۵ شهریور ۱۳۵۸ ساعت ۵ بعدازظهر ۲ تن ازانها مجروع بودند(احسن ناهید از ناحیه ران پا، با استفاده از برانکارد و ناصر سلیمی، از ناحیه دست راست).

1. احسن ناهید

2. شهریار ناهید

3. جمیل یخچالی

4. ناصر سلیمی

5. عبداله فولادی

6. مظفر نیازمند

7. سیروس منوچهری

8. اصغر مبصری

9. مظفر رحیمی

10. عیسی پیرولی

11. عطا زندی


اعدام ۲۰ نفر در شهرستان سقز ساعت ۷ بامداد ۶ شهریور ۱۳۵۸:

1. احمد سعیدی

2. قادربهار

3. محمد بابامیری

4. رسول امینی

5. ناجی خورشیدی

6. كریم رضائی

7. انور اردلان

8. سیف اله فیضی

9. علی فخرایی

10. عبداله بهرامی

11. سیدحسن احدی

12. محمد درویش نقرهای

13. كریم شیرینی

14. ابوبكر حمیدی

15. احمد مقد م

16. جلیل جمالزاده

17. كشی زاده ــ

18. محمد غفاری

19. خاطرخطیبی

20. ناصر حدادی


سقز ـ خليل بهرامي ـ خبرنگار اعزامي اطلاعات به كردستان: آيتالله خلخالي، ديروز وارد سقز شد و در محل تيپ سقز دادگاه صحرايي خود را براي رسيدگي به پروندههاي دستگيرشدگاني كه در حوادث سقز دست داشتند و حمله به تيپ سقز و به گردانهايي كه از سنندج و كرمانشاه اعزام شده بودند حمله كرده بودند، تشكيل جلسه داد و به اتهامات20 نفر افسر و درجهدار ژاندارمري و ارتش و غيرنظاميان اين حوادث رسيدگي كرد. عدهاي از افسران و درجهداران موقعي كه به پادگان حمله شده بود، سرخدمت حاضر نشده بودند كه در نتيجه متهم به همكاري با مهاجمان شدند. تيرباران شدگان عبارتند از: ستوان دوم احمدسعيدي، ستوان دوم قادربهادر، ستوان دوم قادرخطيبي، گروهبان يكم محمدپاميري، گروهبان سوم وظيفه ناصر حدادي، گروهبان يكم كادر رسول اميني، گروهبان سوم محمد غفاري، گروهبان سوم ژاندارمري ناجي خورشيدي، استواردوم ژاندارمري كريم رضايي و غيرنظاميان انور اردلان، سيف الله فيضي، علي فخرايي، عبدالله بهرامي، سيد حسن احدي، محمد درويش نقرهاي، كريم شيرياني، ابوبكرصمدي، احمد مقدم وجليل جمالزاده. حكم اعدام صبح امروز، در سقز به مرحله اجرا درآمد. (اطلاعات7/6/1358)


مادرم گریه کن بر مزارم زار، که اینک زاری رواست،
فراوان گریه کن مادرم، سرشک خونینت بجاست


شعر بالا ترجمه بیتی از چکامه کردی "دایه گیان" است که در آن روزها ماتم و غم شهریور۵۸، خطاب به مادران کردستان، زمزمه میشد
دایه گیان بگری له سه ر خاکم که وا شینم ده وی

زور بگریه دایه گیان فرمیسکی خوینینم ده وی

.................
شه ریف"



30 سال تجاوز به زندانیان





20 مرداد 1388

کليد واژه ها : جامعه

روز آنلاین - فرشته قاضی - شکنجه زندانیان و تجاوز به آنان در زندان، همواره یکی از اصلی ترین اتهامات گردانندگان زندان های جمهوری اسلامی در30 سال گذشته بوده است.بیشتر کسانی هم که بعد از بازجویی ها و یا حبس های طولانی آزاد شده اند، هر یک بخش هایی از شکنجه و تجاوز را مطرح کرده اند؛این مسئله اما در 30 ساله گذشته همواره مسکوت مانده و مسولان جمهوری اسلامی حداکثر به تکذیب آن مبادرت ورزیده اند. روزاین روند 30 ساله را با بررسی اخبار و گزارش ها و همچنین گفت و گو با مهرانگیز کار، حقوقدان، علی افشاری و احمد باطبی، فعالان دانشجویی و یک عضو هیات رئیسه مجلس شورای اسلامی بازخوانی کرده است.

بعد از 30 سال، نامه مهدی کروبی، رئیس اسبق مجلس شورای اسلامی به رئیس مجلس خبرگان رهبری به نوعی تابوی صحبت کردن درباره تجاوز به زندانیان را شکسته است؛به طوریکه اگر تا پیش از این در این مورد فقط درگوشی هایی واگویه می شد،اکنون مساله در سطحی رسمی انعکاس عمومی یافته و مورد بحث قرار گرفته است.

از آغاز تا امروز

نیم نگاهی به گزارشات و بیانیه های سازمان های حقوق بشری نشان میدهد سابقه تجاوز به زندانیان، در دوران جمهوری اسلامی به دهه اول انقلاب بر می گردد. سازمان عفو بین الملل در گزارش خود در اردیبهشت 1364 صراحتا انواع مختلف تجاوزهای جنسی، از جمله تجاوز به عنف به مردان و زنان زندانی را از جمله شکنجه های زندانیان اعلام کرده و با اشاره به مشاهدات دختر جوان 23 ساله ای نوشته بود: "در اواخر ۱۹۸۲، وی به مدت پنج هفته در یکی از ساختمان‌های کمیته در انفرادی نگه داشته شده است. او طی این مدت بارها درباره وابستگی‌های سیاسی فرضی‌اش مورد بازجوِِیی قرار گرفته و اسامی رفقایش را از وی خواسته‌اند. در یک موقعیت از او خواسته‌اند لباس‌اش را بکند [برهنه شود] و مجبورش ساخته‌اند از دهان و از مقعد در وی دخول کنند. او باکره بوده است.

این دختر جوان به سازمان عفو بین الملل گفته بود: من پیش از این با هیچ مردی نزدیکی نکرده بودم. نمی فهمیدم چه اتفاقی دارد برایم می‌افتد. وحشت برم داشته بود. شنیده بودم اگر در زندان به زنی تجاوز شود، هرگز از زندان آزادش نمی کنند. وقتی که کار تمام شد، پشت سرهم بالا می آوردم و نمی توانستم جلوی گریه‌ام را بگیرم..."

به گفته سازمان عفو بین الملل این دختر جوان بعد از آزادی نمی‌توانست درباره ‌این تجربه‌ بد با کسی حرف بزند، تا اینکه یک سال بعد از کشور خارج شد.

بحثی که فراموش نمی شود

در همین ارتباط مهرانگیز کار به روز می گوید: در سالهای اول انقلاب، همه ما به دفعات از خانواده های زندانیان سیاسی آن دوران می شنیدیم که پیش از اعدام دخترشان به او تجاوز کرده و در توجیه این عملشان هم گفته بودند اگر یک دختر باکره،اعدام شود حتما به بهشت میرود در نتیجه برای اینکه آن دختر به بهشت نرود و در آن دنیا هم عذاب بکشد به خود جواز شرعی داده بودند که قبل از اعدام، از او ازاله بکارت بکنند.

خانم کار می افزاید: ما تاکنون نتوانسته ایم این موضوع را به صورت ارائه اسنادی از طرف خانواده هایی که چنین مطالبی را عنوان میکردند در معرض افکار عمومی قرار دهیم اما همواره تعداد زیادی از افراد تایید کرده اند که در زندان های دهه اول انقلاب این اتفاق رخ داده است.

این حقوقدان یادآور می شود: البته مسائل سالهای اول انقلاب چندان روشن نیست و به علت وحشت زیاد خانواده های زندانیان کمتر در محافل بین المللی مطرح شده است. از طرف دیگر وسایل ارتباط جمعی نیز مثل امروز نبود و مبادله اخبار بسیار کم و خطرناک بود؛ لذا آنچه آن دوران اتفاق افتاده زیر خاک فراموشی مانده است اما اکنون به صورت ناگهانی با طرح چنین موضوعی از سوی افراد مرتبط با مقامات بالای سیاسی مواجه هستیم که در موقعیت معترض نسبت به بخش دیگر حکومت قرار گرفته اند.

وی از همین منظر نامه کروبی را از دو جنبه قابل تحلیل می داند و درباره این موضوع که چرا مهدی کروبی، نامه مذکور را به جای قوه قضائیه، برای رئیس مجلس خبرگان رهبری نوشته می گوید: این مساله نشانگر شکاف بسیار جدی در حاکمیت،بخصوص بعد از انتخابات 22 خردادست. این شکاف به حدی جدی است که قوه قضائیه و رئیس این قوه را بخش دیگری از حاکمیت قبول ندارد.آقای کروبی اگر صلاحیت رئیس قوه قضائیه را قبول داشت با اوموضوع را مطرح میکرد و از او میخواست که موضوع را پی گیری کند نه از رئیس خبرگان رهبری.

خانم کار با "بسیار مهم" خواندن این موضع گیری می افزاید: هم ایرانیان و هم جامعه جهانی باید این مساله را بسیار جدی بگیرند؛ این امر نشانه آن است که آقایان دیگر نمی توانند بر ثبات نظام سیاسی ایران قسم بخورند.

وی با بیان اینکه "آقای کروبی چاره ای جز علنی کردن چنین مساله ای نداشت" تاکید می کند: دیگر نیازی نیست که سعید مرتضوی انکار کند و بگوید شاهدی وجود ندارد، چون خود قربانیان وجود دارند. من مطمئنم آقای کروبی با توجه به سوابق انقلابی اش و اینکه از پایه گذاران نظام جمهوری اسلامی بوده و احساس نزدیکی و یگانگی با این نظام می کند، یقین پیدا کرده و مطمئن است که چنین اقداماتی در زندان های جمهوری اسلامی اتفاق افتاده است.

وی با ابراز تاسف از اینکه این مسائل همیشه وجود داشته اما کمتر کسی آن را باور کرده،ادامه می دهد: نظام جمهوری اسلامی باید خیلی نگران آینده خود باشد چون مردم این رفتارها را هرگز فراموش نخواهند کردو هرگز جای بخشش وجود ندارد؛ بخصوص اینکه قوه قضائیه و مجلس و بیت رهبری و نیروی انتظامی و همه ارگان های درگیر قضیه، سکوت اختیار کرده اند.

خانم کار تصریح می کند: بحث تجاوز جنسی به بازداشت شدگان بحثی نیست که خاموش شود و مسکوت بماند. من تصور می کنم آقای کروبی، بیش از دیگران موقعیت را درک کرده و فهمیده که نظام مورد علاقه اش در خطر است و خواسته است کمک کند تا سایه چنین ننگ و نقض کرامت انسانی از چهره جمهوری اسلامی پاک شود چون او موضوع را از درون حاکمیت مطرح می کند و متوجه شده است که این خبرها در سطح جهانی مطرح شده اند و نمی توان مثل اوایل انقلاب کتمان کرد.

این حقوقدان در پایان یادآور می شود که "قربانیان حی و حاضر هستند و دچار افسردگی شده و برخی نیز از بین رفته اند. پزشکان هم شهادت می دهند که درگذشتگان جراحاتی ناشی از تجاوز داشته اند."

تجاوز در پایگاه های نیروی انتظامی

تجاوز به زندانیان در بازداشت گاه های متعلق به نیروی انتظامی هم همواره از سوی زندانیان تایید شده،هر چند هرگز پی گیری نشده است. ترس زندانیان و خانواده های آنان از یک سو و عدم استقلال قوه قضائیه برای رسیدگی به چنین موضوعاتی از سوی دیگر همیشه باعث مسکوت ماندن این قضیه شده است.امری که علی افشاری، فعال سیاسی، از قول زندانیان هم بند خود در بند عمومی زندان بر آن ضحه می گذارد.

علی افشاری، فعال دانشجویی و دبیر اسبق دفتر تحکیم وحدت که خود تجربه زندان و تهدید به تجاوز را داشته به روز می گوید: "در تجربه شخصی خودم در بازجویی ها به چنین مساله ای تهدید و به کرات از سوی یکی از افراد تیم بازجویی که خود را با اسم مستعار "ثابتی" معرفی میکرد تهدید به تجاوز شده ام."

افشاری این فرد را "بسیار خشن" توصیف می کند به نحوی که "سایر اعضای تیم بازجویی همواره تهدید می کردند که اگر همکاری نکنی سرو کارت با این فرد خواهد بود."

وی در عین حال این شگرد را نوعی تقسیم کار در بین بازجوها می داند و می افزاید: "این به اصطلاح بازجوی خوب و بازجوی بد نوعی تقسیم کار بازجویی بود و می گفتند که اگر خواسته های مورد نظر آنها انجام نشود آن بازجوی بد چنین اعمالی (تجاوز) را انجام خواهد داد."

این فعال سیاسی می افزاید: "در بند عمومی زندان هم بعضا با متهمین عادی برخورد داشتم که از موارد تجاوز در آگاهی و کلانتری ها می گفتند و تاکید میکردند که برخی پرسنل نیروی انتظامی و کلانتری ها و اداره آگاهی چنین اقداماتی را انجام میدهند."

اما به عقیده افشاری، این مساله یک رفتار خودسرانه و شخصی از سوی برخی پرسنل آگاهی و نیروی انتظامی بوده که به نوعی از موقعیت و شغل خود سو استفاده می کرده اند.

وی با بیان اینکه "ز این ابزار برای شکستن و تحقیر زندانیان سیاسی استفاده می کنند" ادامه می دهد "در دهه 60 و 70 نیز برخی زندانیان گفته اند که آنها را تهدید به تجاوز کرده اند و یا اینکه به آنان نزدیک شده و وانمود کرده اند که قصد تجاوز به آنان را دارند به طوریکه یکی از فعالان دانشجویی بعد از آزادی از زندان عنوان کرده که بازجو خود را به من چسبانده بود و وانمود میکرد که قصد تجاوز دارد اما من آن ضرب المثل معروف را که اگر دیدی به تو تجاوز می شود سعی کن لذت ببری را گفتم و بازجو کنار کشید."

افشاری می افزاید: "متاسفانه نامه آقای کروبی و تعاریف افرادی که آزاد شده اند نشان میدهد که اوضاع خیلی فجیع است و من فکر می کنم به آقایان چراغ سبز نشان داده اند که هر کاری مجاز هستند و چون نیروی انتظامی و کلانتری ها در بازداشت ها نقش زیادی داشته اند به اعتقاد من آن چراغ سبزی که داده شده به همراه خودسری برخی پرسنل نیروی انتظامی و لباس شخصی ها کار را به اینجا کشانده است."

او هم نامه کروبی را نشانگر جدی بودن بحث تجاوز به زندانیان می داند و می افزاید: "عدم استقلال دستگاه قضایی باعث شده افرادیکه تحت تجاوز قرار گرفته اند از پیگیری قضایی این موضوع صرف نظر کنند."

تجاوز با بطری نوشابه

دو سال پیش برخی دانشجویان بعد از آزاد شدن اظهار داشتند که توسط بطری های نوشابه به آنان تجاوز شده است. هرچند این خبر در سایت های اینترنتی در حجم گسترده ای انتشار یافت اما با سکوت مسولان قضایی و عدم پیگیری این دانشجویان مسکوت ماند. اما احمد باطبی، فعال حقوق بشر که سابقه ای طولانی به عنوان زندانی سیاسی دارد، این نوع تجاوز به زندانیان را تایید می کند.

سخنگوی مجموعه فعالان حقوق بشرکه در دوران بازداشت خود و در حین بازجویی تهدید به تجاوز شده است به روز می گوید: "من بسیار متاسفم برای خودم و برای جامعه که وقتی ما این مسائل را عنوان می کردیم کسی توجهی نمی کرد. من ده سال پیش نامه ای از داخل زندان فرستادم و دقیقا همین مسائل را نوشتم؛ اگر آن زمان به این موضوع توجه می شد اکنون بعد از ده سال شاهد چنین اوضاع اسف باری نمی بودیم."

باطبی با بیان اینکه "آن موقع به ما می گفتند شما چهره نظام را تخریب می کنید" می افزاید: "در مورد یکی از کسانی که سالها با من در زندان هم بند بود و از دستگیر شدگان 18 تیر بود شیشه نوشابه استعمال کرده بودند."

وی توضیح می دهد: "در زندان توحید یکبار در دستشویی صدای فریادهایی را شنیدم. از مامور همراهم پرسیدم و او عنوان کرد که دارند به یکی تجاوز می کنند و شیشه نوشابه استعمال می کنند. من باور نکردم و فکر کردم برای ترساندن من چنین چیزی را عنوان می کند اما بعدا با همان فرد هم سلول شدم و او تایید کرد که با شیشه نوشابه به او تجاوز کرده اند و متوجه شدم که مشکلات مقعدی شدیدی پیدا کرده است."

باطبی با یادآوری این موضوع که خود نیز "تجربیاتی در این زمینه داشته" می گوید: "من بارها در زندان تهدید به تجاوز شدم. بازجو می گفت لباس ها و شورتت را دربیاور می خواهیم به تو تجاوز کنیم. اما این شیوه و ابزار برای شکستن زندانی بود و اگر بازجو متوجه می شد ترسیده ای همین کار را انجام میداد که من برعکس رفتار میکردم و لباس هایم را در می آوردم و می ایستادم و تجاوزی هم صورت نگرفت."

وی درباره دانشجویانی که دو سال پیش آزاد شدند و اخباری درباره تجاوز به آنان انتشار یافت نیز می گوید: "با برخی از آنان که صحبت کردم تجربه های مشابه مرا داشتند.آنها را لخت و تحقیر کرده بودند.یعنی آنها آزار جنسی را تایید کردند اما تجاوز را نه."

باطبی همچنین خبر می دهد که گزارشاتی درباره تجاوز در بازداشتگاه کهریزک دریافت کرده،اما به خاطر مسائل فرهنگی و وضعیت خانواده ها نمی تواند موارد را به صورت مستند معرفی کند.

وی ادامه می دهد: "موارد تجاوز بسیار زیاد بوده، بخصوص تجاوز به زندانیان زن و ما این مساله را تایید می کنیم."

او از اعدام مصنوعی، تماشای کشته ها، شکنجه سفید، شکنجه و تهدید به شکنجه دیگران در حضور زندانیان، به عنوان شکنجه هایی نام بمی برد که در باره او اعمال شده است.

عدم پاسخگویی و مجازات متجاوزان

هم چندی پیش خبر از تجاوز به بازداشت شدگان در شیراز داد و" روز" نیز در مصاحبه ای با یکی از آزاد شدگان از بازداشتگاه کهریزک پرده از این فاجعه برداشت.

پیش از این درباره زهرا کاظمی و زهرا بنی یعقوب هم بحث هایی جدی مطرح شده بود که قبل از کشته شدن، در زندان مورد تجاوز قرار گرفته اند. پزشک زهرا کاظمی نیز این مساله را تایید کرد اما هرگز به این مساله رسیدگی نشد و کسی از مقامات مسول بر خود لازم ندید که به افکار عمومی پاسخی دهد.

عاطفه، دخترک 17 ساله مازندرانی را می توان از معروف ترین قربانیان تجاوز در ایران نامید. او به جرم رابطه نامشروع بازداشت و به اعدام محکوم و حکم اعدام او به سرعت مورد اجرا گذاشته شد؛اما چند هفته پس از اعدام او اعلام شد که این دخترک 17 ساله توسط قاضی پرونده و افسران آگاهی مورد تجاوز قرار گرفته است. متجاوزان به عاطفه با پیگیری فعالان جنبش زنان ایران بازداشت شدند اما هرگز مجازات نشدند و پس از چندی آزاد شدند.

گزارش ها در مورد تجاوز

یک عضو هیات رئیسه مجلس شورای اسلامی اما درباره نامه مهدی کروبی به روز می گوید: این مساله قطعا از طرف مجلس مورد بررسی و پیگیری قرار خواهد گرفت.

او که مایل نیست نامش اعلام شود تاکید می کند: در گزارشات کمیسیون امنیت ملی مجلس و همچنین کمیته پی گیری بازداشت شده های اخیر نیز گزارشاتی مبنی بر تجاوز به زندانیان وجود دارد.

به گفته او، این گزارشات از سوی خانواده های بازداشت شدگان در اختیار کمیته مذکور قرار گرفته و آنان عنوان کرده اند که فرزندانشان هنگام بازداشت مورد تجاوز قرار گرفته اند.


خروج 18.5 میلیارد دلار از ایران به ترکیه | کانال دی ی ترکیه دیشب به نقل از یک وکیل گزارش داد که در تاریخ 7 اکتبر 2008 یک فرد ایرانی به نام اسمائیل صفا


جنايت، دزدی ، قتل ؛ شکنجه، سنگسار، تجاوز در زندانها به دختران وپسران و۰۰۰۰
اين است حکومت فاشيستي خامنه ای !!

اين ويديو را بنگرييد!!

http://www.youtube.com/watch?v=vDjabQigMGE



یکی از قربانیان تجاوز جنسی در زندانهای جمهوری اسلامی ایران





افشاگری رویا طلوعی

تجاوز به من و دیگر زنان
زندانی در زندان های سنندج

شورش نه حاصل تحریک خارجی بلکه حاصل این فجایع است


طلوعی، از فعالان حقوق زنان و حقوق بشر کردستان، که از ایران خارج شده بود، در امریکا اجازه اقامت یافت.
ساندی دیلی تلگراف مصاحبه تازه ای را از او منتشر کرده که تکمیل کننده اولین مصاحبه وی، پس از خروج از ایران و رسیدن به کشور ترکیه، با رادیو فردا است. او یکبار دیگر در این مصاحبه از عزم خود به دور جدید افشاگری و فعالیت برای دفاع از حقوق زنان کرد و حقوق بشر درایران و بویژه کردستان می گوید و از فجایعی که در زندان بر زنان زندانی اعمال می شود. او بار دیگر اطلاعاتی را درباره بازجوی خود که معاون دادستان سنندج است تکرار می کند و می گوید:
از من در زندان به زور اعتراف گرفتند. برای گرفتن این اعتراف نه تنها مرا کتک زدند، بلکه به من تجاوز نیز کردند و سرانجام نیز تهدید کردند که اگر به آنچه می گویند اعتراف نکنم دو فرزندم را در مقابل چشمانم آتش خواهند زد.
تجاوز به زنان زندانی توسط ماموران امنیتی امری عادی است. آنها با این روش از زنان زندانی اعتراف می گیرند.
ساندی تلگراف می نویسد:
«... وقتی طلوعی درباره تجربه خودش در زندان صحبت می کند، صدایش پائین می آید، بغض راه گلویش را می بندد، دلش نمی خواهد پسر 6 ساله اش نیما، که در رستوران هتل محل مصاحبه، با فاصله ای کم مشغول خوردن پیتزاست حرف های او را بشنود.
می گوید: "چهار مرد و سه زن مسلح شبانه به خانه ام حمله کردند و من را با خودشان بردند. بچه هایم گریه می کردند. تمام شب بازجو های مختلف از من بازجویی کردند و بعد من را به زندان انفرادی انداختند. با یک پتو و یک لیوان که برای ادرار هم باید از آن استفاده می کردم. در یک سلول انفرادی. شش شب پیاپی در زیر زمین زندان بازجویی شدم. بازجو ها از من می خواستند که اعتراف کنم در تظاهراتی که برای "شوانه"، در سنندج بر پا شده بود نقش رهبری داشته ام. فهرستی را جلوی من گذاشته و می خواستند که من آنها را بعنوان همکارانم تائید کنم. من قبول نکردم. بعد از شش شب، روش بازجوئی که گاه با سیلی همراه بود عوض شد. من را با دو مرد در یک اتاق تاریک و کوچک تنها گذاشتند. یکی از آنها که خودش را امیری معرفی کرد، معاون دادستان بود. مرد دیگر بسیار بد دهن بود و به سبک اوباش حرف می زد. آنها پشت سر هم به من سیلی زدند. آنها با من کاری را کردند که هیچ زنی هرگز نباید تجربه کند. امیری گفت که تو را دار می زنم، اما قبل از آن، بلایی به سرت می آورم که نتوانی، دهنت را اینجا باز کنی. آنها به من تجاوز کردند. حمله و تجاوز آنها باعث کبودی و خونریزی من شد. شب بعد به من تجاوز نکردند اما گفتند که فرزندانت را می آوریم و در مقابل چشمانت آنها را آتش می زنیم.
من، سرانجام در هم شکستم. گفتم امضا می کنم که با رسانه های بیگانه مصاحبه کرده ام و رهبری تظاهرات برعهده داشته ام، علیه رژیم توطئه کرده ام.
چند شب پس از این اعتراف، از زندان انفرادی به زندان عمومی زنان منتقل شدم. در این بند زنانی را دیدم با پاهای زخمی و چرکین بر اثر ضربات شلاق.
پس از 66 روز زندان، با قرار وثیقه آزاد شدم. همراه با نیما از ایران گریخته و وارد ترکیه شدم. دختر چهارده ساله ام شیما نیز بعدا به من پیوست. و اکنون به امریکا رسیده ام.
( آنچه رویا طلوعی درباره تجاوز و علائم آن، مانند کبودی ران می گوید، کاملا شبیه گزارش پزشکی قانونی در پرونده زهرا کاظمی خبرنگار بین المللی مقیم کانادا ست که در تهران و توسط قاضی مرتضی و معاون او "بخشی” بازجوئی