۱۳۹۰ مهر ۱۳, چهارشنبه

مهدیه گلرو، دانشجوی زندانی در بند زنان زندان اوین


ای یقین یافته، بازت نمی نهم
پرنده که باشی، آسمان که نباشد نمی دانم حالم را می فهمی یا نه!!
نمی دانم باید آغاز مهر را تبریک گفت یا نه! آغاز مهری بی مهر همچون سالهای اخیر، مهری که همچنان حسرت آغاز شادش بر دلمان است و داغ اول مهر باز بر دلهایی می ماند که بزرگند اما از ورود به دانشگاه محروم! آغاز مهر همیشه همراه با شور بوده است. اما امسال نیز مثل ۵ سال گذشته نمی توان سخن از مهر گفت که در بی مهری مدام نفس می کشیم. سخن از مهر و آغاز دانشگاه برای من و همه هم قطاران محروم از تحصیلم چون حلوا حلوا کردن پی در پی است که تنها تلخی شوکران گونه اش در کاممان می ماند. در سال ۸۵ با اولین گروه ستاره دارها و در پی آن فشار بر دانشگاهها و تعلیق ها تعریف مهر نیز مثل خرداد و بهمن تغییر کرد. مهر و حسرت ورود به کلاس و حالا مهر و حسرت آزادی، مهر و زندان و تبعید! این چه سخن گفتن از مهر است که زخمه بر تنم می زند صد ستاره دار، باز هم خیل یارانی که هیچ نگفتند غیرحق و هیچ نکردند غیر از جستجوی حقیقت.
اما مهر امسال با دو خبر بد همراه بود که از دیگر اخبار ناخوش آیند دانشگاه همچون حذف رشته ها، تصفیه اساتید برتر، بحث لباس و پوشش، افزایش هزینه های غذا و خوابگاه تا ۵۰% و… بیشتر می نمود. یکی که اساساً دلیل حضور هم اکنون من آن سوی میله ها و دیوارهای سرد است که محرومیت از تحصیل می باشد، غم عمیقی که در آخرین روزهای تحصیلم بر من غالب گشت و پس از آن من و سایر محرومین از تحصیل را ترغیب به تشکیل شورای دفاع از تحصیل نمود، شورایی که چنان نیک دست های پشت پرده و قانون شکنی ها را افشا کرد که نتیجه آن بازداشت کوتاه مدت اغلب اعضا و تبعید و محکومیت تعداد دیگری از آنان شد، که این برخوردهای سنگین خود نشان دهنده موفقیت شورا در افشاگری ها، پافشاری ها و اعلام حقانیت دانشجویان ایرانی بود که ما بر دوش کشیدیم تا اثبات کنیم منشأ شورا به جایی غیر از مغز و ذهن ما برنمی گردد که به دنبال احقاق حق خود و همه محرومین از تحصیل هستیم و هر دانشجویی که حتی یک روز هم از تحصیل محروم شود عضو بالقوه شورا می باشد، چون وجه اشتراک ما این محرومیت مشترک است. زمانی که ما اصرار می کردیم بر وجود چنین دانشجویانی و نادیده گرفتن مان دردی بر سایر آلام بود اینک گذشته و نمایندگان مجلس و دولت نیز نمی توانند ما را نادیده انگارند. چنان که علی عباسپور تهرانی فرد، رئیس کمسیون آموزش می گوید «… این امری عادی است و جزء مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی می باشد و این افراد تعداد پایینی از داوطلبان هستند به همین دلیل موضوع حساسیت ندارد …» آیا تعداد و کمیت میزان حساسیت مسئله را مشخص می کند یا اینکه این دانشجویان همه رتبه های دو رقمی آزمون هستند؟ آیا غیر از این است که اگر رتبه این دانشجویان مناسب نبود و در دانشگاههای دورافتاده و کم حاشیه تر قبول می شدند محروم نمی گشتند؟ آیا ستاره دار نشدن و کم رنگ بودن مسئله ستاره دارها در ۵ سال گذشته در دانشگاه آزاد به دلیل فعالیت کمتر آنها و امسال به دلیل فعالیت و حضور پررنگ آنها در ۲ سال اخیر نیست؟ هیچ قانونی نمی تواند قانون اساسی را نقض کند، چطور مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی در تضاد با قانون اساسی است که حق تحصیل را غیرقابل صلب معرفی کرده است؟ آقایان میزان حساسیت را با چه عیاری محک می زنند؟ آنهم برای جوانانی که به امید آینده ای بهتر در این بی سامانی اقتصادی تلاش کرده اند!! کجا برنامه ریزی های دولت جایی برای جوانان درنظر گرفته که برنامه ریزی های خودشان را نیز نقش برآب می کنند؟ همزمان با ستاره دارها مسئله افزایش سهمیه های ایثارگران و بسیج مطرح می شود که علامت برنامه ریزی های بلند مدت است که یک نوع تصفیه در اساتید آینده را خبر می دهد. دانشجویان امروز، اساتید فردا هستند که با غربال شدن شان در این مقطع، کار گزینش اساتید در مراحل بعدی راحت تر خواهدبود، که خود در این سالها مشغله مهمی برای وزارت علوم بوده است. در زندان در هر ملاقات یا گاهی در روزنامه ها نام بهترین اساتید دانشکده اقتصاد علامه را می دیدم که از حضورشان محروم شده ایم و همینطور در سایر دانشگاهها. و یا در جایی دیگر محمود حسینی دولت آبادی نایب رئیس کمسیون آموزش نطق می کند که «… به هر حال امکانات از جمله امکانات دانشگاهی مال نظام است و کسی که با نظام مشکل دارد نباید از امکانات نظام استفاده کند…» آقایان سرچشمه امکانات نظام را از کجا می دانند؟ آیا این امکانات که از ما دریغ می شود از منبعی غیر از نفت و مالیات ما و پدرانمان تأمین شده؟ چگونه چیزی که ساخته و پرداخته ماست و از منابع مردم تشکیل شده از مردم دریغ می شود؟ ارتباط مردم و نظام چگونه تعریف می شود که منافع شان اینگونه در تضاد است؟
سلیمی عضو دیگر کمسیون می گوید «ستاره دار کردن دانشجویان و محرومیت آنها در حال حاضر وجود ندارد و برای دوره اصلاحات است…» من، ضیا نبوی و مجید دری که در اردیبهشت ۸۶ از تحصیل محروم شدیم و حال از آزادی، محصول دوره مهرورزی هستیم یا اصلاحات؟! درضمن اسناد هم موجود است.
مسئله مهم دیگر بحث تفکیک جنسیتی است. گاهی واقعاً می اندیشم که هیچ برنامه و بحثی قبل از طرح این مسائل وجود ندارد. آیا تفکیک جنسیتی درکلاس هایی با نسبت ۳ به ۲۰ بامفهوم است؟! با وجود کمبود استاد در بعضی رشته ها آیا فکری برای تعداد هیأت علمی غیراستاندارد شده یا هدف فقط جدا کردن است؟! آزمایشگاه، لابراتوار، آمفی تئاتر و… برای اینها فکری شده، وقتی در هر دانشگاه و دانشکده تنها یکی آنهم با پایین ترین سطح استاندارد وجود دارد؟! مسئله چیست که چنین ناشیانه به پاک کردن صورت مسئله می پردازند. وقتی آقایان شریعتی و رهبر (رؤسای دانشگاه علامه و تهران) به خاطر ۱۶ آذر ۸۷ از من و چند نفر دیگر شکایت کردند متوجه شأن نازل ریاست دانشگاه شدم که کار را به شکایت می کشانند. وقتی دانشجویی مست را که نظم دانشگاه را بهم ریخته تنها به یک ترم تعلیق محکوم می کنند، انعطاف پذیری قانون و برخوردهای سلیقه ای در دانشگاه قابل درک می شود، که بی نظمی دانشگاه را کمتر برهم زده تا دانشجویانی که به عملکرد رئیس دانشگاه یا روش تدریس استادی اعتراض می کنند.
اما این سطح برخورد برای جداسازی را که حتی در سالهای اول انقلاب موردتوافق قرار نگرفته و حالا در علامه و پلی تکنیک و یزد اجرا شده قابل تأمل است این مسئله را به ذهن متبادر می کند که تندروی و رادیکالیسم این دسته، از انقلابیون سال ۵۸ هم بیشتر است! که در آن سالها این قبیل طرح های بنیادگرایانه و دگم با برخوردهای روشن اندیشانه تر و شفاف تری همراه بود. به هر روی به نظر می رسد آقایان از تجربه تلخ انقلاب فرهنگی اول و عقبگرد دهشتناک آموزشی کشور در آن سالها عبرت نگرفته اند و درصدد برنامه ریزی و انقلاب فرهنگی نرم هستند. فاجعه ای که در سال ۵۸ در عرض چند روز دامن گیر دانشجویان شد اینبار گزینشی و هدفمند به دانشگاه آسیب خواهد رساند و در طی سالهای آتی به موفقیت خواهد انجامید. اما ما دانشجویان ایرانی اجازه این کار را نخواهیم داد هرچند هزینه زدن کوس رسوایی این نوع برنامه ریزی ها سنگین تر از حد وصف است.
در آخر اما چه بی رحمانه می نماید تلاش برای حق تحصیل و در نهایت از دست دادن حق آزادی و دربند شدن، اما وقتی ستاره دار باشی و در اهواز یا بهبهان و اوین، وقتی ستاره دار باشی و همسرت دربند، وقتی ستاره دار باشی و در حسرت مهر، فریاد و بغض ات را به هم گره می زنی اما نمی گذاری در گلویت بماند باز هم می نویسی، باز هم می گویی اگر زمانی دانشجویی بودم در آرزوی آزادی آکادمیک، اگر وقتی دانشجوی اخراجی بودم در تلاش آزادی حق تحصیل، امروز دانشجوی زندانیم و در حسرت آزادی برای مهر و هر آنکه مهربان است.
به امید  مهری سبز و پرامید