۱۳۹۴ شهریور ۶, جمعه

زندانی قطع‌نخاعی را با برانکارد بردند و اعدام کردند

روایت ایرج مصداقی از سیاه‌ترین دهه عمر جمهوری اسلامی - بخش نخست

یک دهه، از سال ۱۳۶۰ تا سال ۱۳۷۰ را در زندان‌های جمهوری اسلامی به سر برد. ماند 


تا یکی از کسانی باشد که بر آن‌چه طی این ده سال در زندان‌های قزل‌حصار، گوهردشت و 


اوین گذشت، شهادت دهد.

متن پیاده‌شده‌ی بخش نخست از مصاحبه کامبیز غفوری، روزنامه‌نگار همکار برنامه روبه‌رو را با ایرج مصداقی، ذیل این سطور می‌خوانید.
برای دیدن و شنیدن مصاحبه، روی تصویر زیر که شما را به سایتیوتیوب هدایت خواهد کرد، یا این لینک در صفحه فیس‌بوک روبه‌روکلیک کنید.
*چه سالی بازداشت شدید و چند سال زندان بودید؟

من سال ۶۰ دستگیر شدم... تا سال ۷۰ زندان بودم.

*کدام زندان‌ها بودید؟

اوین، قزل حصار و گوهردشت. مدتی هم در کمیته پل رومی بودم. آن‌جا دادسرای مبارزه با مواد مخدر بود و شعبه ۸ اوین به علت کمبود جا در آن مکان مستقر بود. در پاییز ۶۹ آن‌جا بودم.
*اتهام شما چه بود؟
من در رابطه با مجاهدین دستگیر شدم. فعالیت هم داشتم. هم قبل و هم بعد از ۳۰ خرداد. به همین دلیل بازداشت شدم.
*در تابستان ۶۷ شاهد بسیاری از اعدام‌ها بودید. کدام زندان بودید و چه دیدید؟

در سال ۶۷ زندان گوهردشت بودم. قتل عام در تهران در همین زندان گوهردشت و اوین اجرا شد. هیات هم یکسان بود. 
یعنی روزهایی که در اوین مشغول کشتار بودند، در گوهردشت نبودند و برعکس... در گوهردشت بر خلاف 
اوین احکام همان لحظه بلافاصله بعد از دادگاه اجرا می‌شد و حتی برای تصحیح 
اشتباهات فرصتی نبود. ولی در هر صورت روزهایی که هیات در گوهردشت نبود، در اوین بود. به همین دلیل اعدام‌ها در گوهردشت روزهای ۸، ۹، ۱۲، ۱۵، ۱۸، ۲۱، ۲۲ و ۲۵ مرداد ماه بود، البته در ارتباط با مجاهدین. از روزهای ششم و هفتم و روزهای میانی تاریخ‌های یادشده، اعدام‌ها در اوین صورت می‌گرفت.
بعد یک وقفه ۱۱ روزه بود به خاطر ماه محرم یا احیاناً به دلیل این که کشتار تمام شده بود. زیرا کشتار ابتدا 
برای مجاهدین بود و مطلقاً فرمان خمینی زندانیان غیر مجاهد اعم از چپ یا مذهبی 
غیر مجاهد را شامل نمی‌شد. در خود حکم هم مشخص است. به مجرد اینکه متوجه می‌شدند حتی زندانی 
وابسته به فرقان، آرمان مستضعفین، شریعتی، بنی‌صدر است، یا هر یک از گروه‌های مذهبی که ممکن است آن روزها زندانی باشند، او را از پروسه بررسی وضعیتش نزد هیات خارج می‌کردند.
منتها ظاهراً در این فاصله رایزنی‌هایی شده بود و این‌ها حکم جدیدی را از خمینی 

گرفتند برای کشتار زندانیان چپ. به همین دلیل بود که پنجم شهریور ماه این‌ها دوباره برای کشتار به زندان گوهردشت آمدند. این بار برای زندانیان چپ آمدند و چند زندانی مجاهد را نیز همراه با زندانیان چپ اعدام کردند.
در اوین همین پروسه بود ولی ظاهراً تعداد زیادتری از زندانیان مجاهد در همان شهریورماه همراه با زندانیان چپ اعدام شدند. بنابراین دو فتواست. فتوای اول صرفاَ برای مجاهدین و فتوای دوم برای زندانیان چپ. زندانیان مذهبی غیر مجاهد مشمول هیچ‌کدام از این فتواها نشدند، هیچ‌کدام‌شان. زنان چپ نیز زنان‌شان اعدام نشدند زیرا در آن فرمان خمینی تاکید کرده بود روی اعدام بر اساس ارتداد و چون زن مرتده اعدام نمی‌شود، آن‌ها اعدام نشدند بلکه پاره‌ای از آن‌ها تحت فشارهای بعدی قرار گرفتند برای این‌که بپذیرند نماز بخوانند. البته همه آن‌ها را شامل نشد. تعدادی بود و آن‌هم بعد از فشارهای زیادی که آوردند، بعداَ قطع شد.
به هر صورت، همان‌طور که خمینی تاکید کرده بود در جریان کشتار ۶۷ و در حکمش هم مشهود است، در پروسه قتل عام بی‌رحمی را از حد گذراندند. برای این‌که خمینی تاکید کرده بود «اشداء علی الکفار باشید». وسوسه به خرج ندهید، 
قاطع باشید. قاطعیت از اصول اسلامی است. این‌ها تاکیدات خمینی در حکمش بود و من در راهروی مرگ روزهای 
متوالی که در آن‌جا حاضر بودم می‌دیدم. حتی کسی را که قطع نخاعی بود، ناصر منصوری، روی 

برانکارد آوردند و بعد اعدام کردند. یا کسی که دچار بیماری صرع پیشرفته بود و یک 

پایش به دلیل بیماری سیاتیک فلج بود، او را یکی از بچه‌ها کول کرد و بردند دار زدند.

*در قسمتی از صحبت‌هایتان درباره «هیات» گفتید. افراد دیگری هم در مصاحبه‌هایشان گفتند که ما می‌شنیدیم 
«هیات»ی می‌آید، نمی‌گفتند «دادگاه»، می‌گفتند: «هیات». اما هنوز نمی‌دانستیم چیست. این هیات که بعد به هیات مرگ 
موسوم شد، چطور افرادش را شناختید و چه کسانی در آن هیات بودند؟
موضوع هیات چیزی بود که خود مسوولین رژیم روی آن تاکید می‌کردند. چیزی نبود که برداشت زندانی‌ها باشد.
*به آن دادگاه نمی‌گفتند؟
نه! نه! چون دادگاه هم نبود. حکم را قبلا خمینی صادر کرده بود. این هیات وظیفه‌اش فقط تعیین مصادیق بود. بنابراین 
این‌ها فقط کافی بود تشخیص بدهند که این فرد محارب است. حکمش را خمینی صادر کرده بود.

*یعنی فقط می‌خواستند ببینند مشمول می‌شود یا نمی‌شود. یا اعدام یا غیر اعدام؟
بله. وگرنه در دادگاه که شما شرکت می‌کنید، حکم می‌تواند از تبرئه و آزادی تا اعدام باشد. خودشان این‌جا به درستی از 
دادگاه نام نمی‌بردند. حتی دادگاه با آن تعاریف جمهوری اسلامی! در ارتباط با زندانیان چپ هم وظیفه آن‌ها این بود که تعیین بکنند این فرد مرتد هست یا نیست. حکمش را باز خمینی قبلا صادر کرده بود.
البته این چیزی از مسوولیت کسانی که در آن هیات شرکت داشتند یا کسانی که مجری این احکام بودند،‌ کم نمی‌کند. همان‌طور که فرمودید، اعضای هیات که در نامه آیت‌الله منتظری هم به درستی آمده، مرکب بود از حسین‌علی نیریرییس هیات و [مصطفی] پورمحمدی که یکی از اعضای هیات بود یا نماینده وزارت اطلاعات بود. همچنین [مرتضی] اشراقی دادستان انقلاب اسلامی مرکز و معاون گروهکی او؛ یعنی آقای ابراهیم رییسی. (با تعاریفی که خودشان داشتند او سه تا معاون داشت. اقتصادی، مواد مخدر و گروهکی. این‌ها در هیات صاحب رای بودند.
کسان دیگری هم در هیات‌ها شرکت می‌کردند. آن‌ها بیشتر آتش بیار معرکه بودند. مثلاً اسماعیل شوشتری شرکت 
می‌کرد. آن موقع رییس سازمان زندان‌ها بود و به تازگی منصوب شده بود. بعدها هم در دولت‌های 
رفسنجانی و خاتمی ۱۶ سال وزیر دادگستری بود.
کسانی مثل مقیسه‌ای که آن موقع به او ناصریان می‌گفتند. چون اسمش محمد ناصر مقیسه‌ای است، به او می‌گفتندمحمد ناصریان که هم دادیار بود و هم سرپرست زندان. داوود لشکری که مسوول امنیتی و انتظامی زندان گوهردشت بود. دادیارهایی مثل حمید عباسی هم بودند که در هیات‌ها می‌آمدند، شهادت می‌دادند. آتش‌بیار معرکه بودند و سعی می‌کردند هیات را به اجماع برای حکم اعدام برسانند.
در اوین، همین هیات بودند. باز کسانی مثل مجتبی حلوایی مسوول امنیتی زندان بود. قاضی حداد، معاونش به اسمسید 
مجید ضیایی، این‌ّها به عنوان دادیار شرکت می‌کردند. حسین زاده مسوول زندان و سیدحسین مرتضوی رییس زندان. 
بازجوهای اطلاعات و مسوولان اطلاعاتی هم می‌توانستند شرکت کنند و کمک کنند به روند تصمیم‌گیری.

آقای مصداقی!‌ این چهار نفر اعضای اصلی هیات الان کجا هستند و چه مقامی دارند در جمهوری اسلامی؟
ببینید!‌ در این هیات، مرتضی اشراقی تا حدودی ترمز هیات بود. مواردی بود که دخالت می‌کرد یا مواردی را شاهد بودیم 
که سوالاتی می‌کرد و تاکیداتی می‌کرد که به نوعی ترمز هیات بود، البته نه در همه موارد. این که عرض می‌کنم، در 
مقایسه بین افراد است و نه در رد کردن مسوولیت آن‌ها در این جنایت بزرگ. به این دلیل گفتم که مطلب دیگری را خدمتتان عرض کنم: به همین دلیل تنها کسی است که ارتقای مقام نگرفت! با این که دادستان انقلاب اسلامی مرکز بود، بعدها نه تنها با ترفیع روبرو نشد، مقامش پایین‌تر هم آمد. رییس یکی از شعب دیوان‌عالی شد، بعدها بازنشسته شد و 

الان وکیل دادگستری است. البته وکالت پروژه‌های بزرگی صنعتی را که نان و آب 

حسابی دارد، بر عهده می‌گیرد.
نیری بعدها شد معاون قضایی دیوان عالی کشور در دوران ریاست گیلانی، مدتی هم گیلانی بیمار بود و گرداننده اصلی ایشان بود. در دوره بعد هم که باز ایشان معاونت قضایی را برای بیش از یک ربع قرن داشت. سال گذشته شد رییس دادگاه انتظامی قضات.
رییسی هم که معاون دادستان بود، شد دادستان تهران، بعد رییس سازمان بازرسی کل کشور، معاون قوه قضاییه و الان هم دادستان کل کشور.
همین‌طور پورمحمدی که معاون وزارت اطلاعات بود، بعدها شد قائم مقام وزارت کشور، و بعدها شد وزیر کشور و رییس سازمان بازرسی کل کشور و الان هم که وزیر دادگستری است.
حتی اگر مقیسه را هم مقایسه کنید، الان یکی از قضات اصلی جمهوری اسلامی برای صدور احکام اعدام و زندان‌های طویل المدت برای افراد سیاسی است.
ملاحظه می‌کنید که اکثرا ترفیع مقام گرفتند.
یکی از این چهره‌ها که نام بردید، شاید بیش از بقیه شناخته شده باشد: مصطفی پورمحمدی. الان هم عضو کابینه دولت آقای روحانی، دولت اعتدال است. یک سری چهره‌های دیگری هم داریم. چهره‌هایی که آن زمان مدافع اعدام‌ها بودند و بعدها اصلاح‌طلب شدند. برای مثال آقای انصاری که گفته بود عده «بسیار قلیلی» در زندان بودند. این‌ها تشکیلات در زندان داشتند و می‌خواستند شورش کنند، به همین خاطر اعدام شدند.
یک مطلب دیگر را هم از ایسنا برایتان می‌خوانم. ۱۱ دی ۹۳، محمدرضا عارف، کاندیدای اصلاح‌طلبان در انتخابات اخیر می‌گوید: «ما اعتقاد داریم که انقلاب ما فرهنگی‌ترین انقلاب دنیا بود. شما رفتار و کردار امام راحل از روزهای اول خرداد ۴۲ تا بعد از پیروزی انقلاب را بررسی کنید، متوجه می‌شوید که انقلاب ما هیچگاه متوسل به خشونت نشده است».
این‌گونه اظهار نظرها، مخصوصل از سوی جناح موسوم به اصلاح طلب که مدعی تلاش برای بهبود وضعیت کشور است، به چه دلیل صورت می‌گیرد؟ این‌ّها چه افرادی هستند و خودشان چه کارنامه‌ای دارند و چه سهمی در خشونت‌ها داشتند؟
در این که اظهار نظر عارف و دیگران در این زمینه تحریف تاریخ است، تردیدی نیست. می‌بینید که همین مسوولیت را اتفاقا موسوی بجنوردی در ماه‌های اخیر بر عهده داشت و این‌ها را مطرح کرد و تلاش بسیاری کرد تا آیت‌الله منتظری را از عوامل اصلی سرکوب‌ها و اعدام‌ها در دهه ۶۰ جلوه دهد. خب امروز ایشان از گردانندگان سایت جماران، به اصطلاح جناح اصلاح‌طلب درون رژیم و پدر زن سید حسن خمینی است. به این شکل دروغ می‌گوید. چرا؟ چون خود ایشان مسوولیت داشته در کشتار ۶۷. عضو شورای قضایی بوده! باید توجه داشته باشید که این‌ها هر کدام‌شان به نوعی تلاش می‌کنند تا آن دهه اول انقلاب را که این‌ها درش مسوولیت مستقیم در جنایات و همه خشونت‌ها داشتند، به نوعی پاک و منزه جلوه دهد.
می‌بینید که قبلش [میرحسین] موسوی هم از آن دوران با عنوان دوران طلایی امام نام می‌برد و در آرزوی بازگشت به همان دوران است. بنابراین موضوع فقط در آقای عارف خلاصه نمی‌شود. اتفاقا کتابی دارم که کار تحقیقی است به نام «دوزخیان روی زمین». در آن توضیح می‌دهم که اساسا ایدئولوژی خمینی مبتنی بر ایدئولوژی خشونت است و آن را 
تئوریزه می‌کند... خمینی یوم الله را روزی اعلام می‌کند که ...احکام خدا را اجرا کنند، دستی 

بریده شود، حدی جاری شود. بعد می‌گوید یوم الله روزی است که علی ابن ابیطالب 

۷۰۰ نفر از یهود بنی قریضه را سربرید. این‌ها چیزی است که مطرح کرده.
خمینی جهنم را که توصیف می‌کند،‌ می‌گوید «شفاخانه الهی» است. وقتی شما چنین توصیفی از جهنم دارید، قطعاً به دنبال ایجاد جهنم الهی روی زمین خواهید رفت. هیچ‌کدام از این‌ افراد تا کنون به دنبال ایجاد بهشت الهی روی زمین نرفتند. ببینید مجازات‌ها را... می‌خواهند همین‌جا جهنم درست کنند تا مردم را بفرستند بهشت. ما جهنم را برایتان ایجاد می‌کنیم تا دچار گناه و خطا نشوید، از این‌جا یکسر بروید به بهشت الهی.

عارف و دیگران در واقع هر کدام، نوازندگان یک ارکستر هستند که سعی می‌کند تاریخ 

ایران را تحریف کند، آن‌چه گذشته بپوشاند و تلاش کند تا چهره‌ای موجه به خمینی -به 

عنوان یکی از بزرگ‌ترین جنایتکاران علیه بشریت- بدهند.
خمینی در ماه‌های اول انقلاب، تصویر و صوتش هست، می‌گوید من اشتباه کردم، می‌گوید توبه می‌کنم! اولین باری که خمینی گفت اشتباه کردم کجا بود؟ می‌گوید اشتباه کردم که چوبه‌های دار در میادین برپا نکردیم! نه این که نکرد. در ماه‌ها و روزهای اول انقلاب نمی‌توانست!
ما از انقلاب در آمده بودیم، وقتی خمینی می‌خواست وابستگان نظام شاهنشاهی را به جرم شکنجه و کشتار اعدام کند، نمی‌توانست مخالفان شاه و فعالان سیاسی را وسط میدان دار بزند. اگر خمینی بعضی کارها را در روزهای اول نکرد، موج اولیه انقلاب بود که دست خمینی را می‌بست. مردم داشتند می‌گفتند «در بهار آزادی...»؛ در بهار آزادی که نمی‌توانست این کارها را بکند! به همین دلیل خمینی درست شش ماه بعد در ۲۸ مرداد ماه این سخنرانی را کرد یا در اردیبهشت ماه فرمان داد برای روزنامه آیندگان و می‌بینید که آهسته آهسته هر آنچه مطرح می‌کرد، اجرا کرد.
جنایاتی که در کردستان و ترکمن‌صحرا مرتکب شدند، قتل مردم در وسط خیابان‌ها و بیابان‌ها که آن روزها صورت گرفت، تاریخ به خوبی به یاد دارد. در دهه ۶۰ بی‌رحمی را از حد گذراندند. در کل تاریخ معاصر جایی بوده که عکس عده‌ای دختر نوجوان را در روزنامه و تلویزیون منتشر کنند که «این‌ها اعدام شدند، ‌خانواده‌ها بیایند برای شناسایی این‌ها»؟
در کجای تاریخ معاصر سابقه دارد که یک مقام بالای قضایی، حاکم شرع، بیاید در تلویزیون و روزنامه به صراحت صحبت کند که «تعزیر آن است که پوست را پاره کند، گوشت را بدرد، به استخوان برسد...». در کجای دنیا مسوول قضایی چنین حرفی زده؟ در خیلی از سیستم‌ها شکنجه می‌کنند اما دیگر نمی‌آیند رسما در رسانه‌ها این حرف را بزنند...
یا بالاترین مقام‌های قضایی رژیم می‌آیند در تلویزیون به صراحت اعلام می‌کنند که کسانی که در تظاهرات دستگیر شوند، نیازی به دادگاه نیست. کافی است دو تا پاسدار شهادت دهند، همان‌جا حکم را اجرا کنند. این را موسوی 

تبریزی گفت، علی مشکینی گفت... یا بگویند لازم نیست مجروح این‌ها را به بیمارستان بیاورید، 


همان‌جا تمام‌کش‌شان کنید! خب این چیزی است که باز موسوی تبریزی گفته و 

مسوولان قضایی رژیم که امروز داعیه اصلاح‌طلبی و عدم خشونت دارند.


در ایران کتابی را درباره لاجوردی منتشر کردند، در آن‌جا نوشته‌اند که لاجوردی یکی از سمبل‌های ضدخشونت بود. در

 کشوری که قصاب تهران بشود سمبل ضدخشونت، طبیعی است که بایستی به این شکل از خمینی هم اعاده حیثیت کنند.
ادامه دارد...

مصداقی: جنایتکاران دهه ۶۰ امروز در کابینه‌اند

روایت ایرج مصداقی از سیاه‌ترین دهه عمر جمهوری اسلامی - بخش دوم

مصداقی در این گفتگو، از مقام‌هایی نام می‌برد که در جنایت‌های سال‌های ۶۰ دست 


داشته‌اند، از جمله محمد باقر نوبخت، علی ربیعی که در کابینه روحانی هستند و مرتضی 


حاجی و محمد شریعتمداری از کابینه خاتمی.



متن پیاده‌شده‌ی بخش دوم از مصاحبه کامبیز غفوری، روزنامه‌نگار همکار برنامه روبه‌رو را با ایرج مصداقی، ذیل این سطور می‌خوانید.بخش اول مصاحبه در این لینک قابل خواندن و مشاهده است.
برای دیدن و شنیدن این بخش از مصاحبه، روی تصویر زیر که شما را به سایت یوتیوب هدایت خواهد کرد، یا این لینک در صفحه فیس‌بوک روبه‌رو کلیک کنید.
مصداقی در بخش نخست از اعدام‌های سال ۶۷، اعضای هیات مرگ و نحوه کشتار زندانیان سیاسی گفته بود. گفت‌وگو به اسدالله لاجوردی رسید و اینک باقی روایت:
...
*در مرگ آقای لاجوردی هم بسیاری از شخصیت‌های جمهوری اسلامی، باز از جناحی که سعی می‌کند چهره بهتری داشته باشد، تسلیت غرایی گفتند.
بله! خود خاتمی او را سرباز اسلام خواند و بسیاری دیگر... در صورتی که من یادم است در دیداری که مهر ماه ۱۳۶۳ با نماینده آیت‌الله منتظری در زندان‌ها، آقای حسینعلی انصاری نجف‌آبادی داشتم، لاجوردی هنوز سر کار بود. ایشان لاجوردی را قصاب، فاشیست و جنایتکار خواند. هیچ موقع یادم نمی‌رود! چون خود او [انصاری نجف‌آبادی] شاهد و ناظر بسیاری از مسایل در زندان‌ها بود. البته ایشان در یک تصادف رانندگی در سال ۸۸ در قم کشته شدند. می‌خواهم بگویم کسانی که از نزدیک شاهد و ناظر قضایا بودند، به خوبی می‌دانند و خودشان مطلع هستند.

*یک‌سری از افراد شاهد و ناظر، باز الان از چهره‌های مطرح هستند. خیلی‌ّها شاید از پیشینه آن‌ها خبر نداشته باشند. قبل از مصاحبه اشاره‌ای به آن‌ها داشتید: آقای [مرتضی] حاجی، آقای [محمدباقر] نوبخت. آقای نوبخت الان سخن‌گوی دولت هستند. چه سمت‌ّهایی این افراد یا سایر افرادی که الان بر سر کار هستند، داشتند؟
ببینید در همه سیستم‌هایی که در دنیا شاهدش هستیم، یک تقسیم‌بندی بین مشاغل و افراد وجود دارد. در نظام جمهوری اسلامی این گونه نیست. یعنی هر کدام از این‌ها را که می‌بینید، ممکن است سوابقی در شکنجه، قتل و کشتار هم داشته باشند.
همان‌طور که خدمتتان عرض کردم، آقای نوبخت که امروز مغز اقتصادی دولت روحانی است، در شهر رشت بازجو و شکنجه‌گر بود. سوابق بسیار ننگینی در رشت دهه ۶۰ دارد. هیچ موقع هم دوست ندارند در مورد آن چیزها صحبت بشود.
 

یا آقای [مرتضی] حاجی که مدتی رییس بنیاد باران بود و استاندار مازندران و وزیر آموزش و پرورش دولت خاتمی و یکی از نزدیک‌ترین افراد به خاتمی، ایشان یکی از شقی‌ترین افراد در همان مازندران بودند در دهه ۶۰. سابقه بازجویی، شکنجه‌گری، قتل و کشتار دارد.
بی‌رحمی که آن‌ها به خرج می‌دادند، مثال زدنی است. می‌دانید که مازندران از جاهایی بود که حتی اجازه نمی‌دادند اعدام‌شدگان در گورستان عمومی به خاک سپرده شوند. بسیاری از خانواده‌ها مجبور شدند تا بچه‌هایشان را در باغ خانه‌شان، در ورودی و حیاط خانه‌شان به خاک بسپارند. یک همچین آدمی می‌آید و می‌شود وزیر آموزش و پرورش کشور.
یا آقای [علی] ربیعی، که امروز وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی است، ایشان را به چه خاطر این مسوولیت را بهش دادند؟ دقیقا به خاطر نگاه امنیتی‌اش، سوابق امنیتی‌اش، به خاطر این‌که بازجو بوده، شکنجه‌گر بوده، بی‌رحم بوده، مدیرکل وزارت اطلاعات بوده در ارومیه و در قتل و کشتار از چیزی فروگذار نکرده.سوابقی هم داشته در خانه کارگر، امروز این مسوولیت را دارد. در دولت خاتمی هم مشاور اجتماعی او بود.

*مشاور آقای [میرحسین] موسوی هم در انتخابات ۸۸ بود.
بله بله! خب همه اینها به خاطر آن نگاه امنیتی است که این‌ها حتی به مسایل اجتماعی، کارگری، رفاه، بهزیستی، تامین اجتماعی دارند که یک عنصر اطلاعاتی می‌آید این‌جا.
یا حتی گرداننده اصلی بیت خامنه‌ای، دستگاه اقتصادی‌اش، امپراتوری اقتصادی‌اش،محمد شریعتمداری است که وزیر بازرگانی بود در دولت خاتمی. امروز هم از گردانندگان دولت روحانی است. ایشان از مسوولین اطلاعاتی و امنیتی بود، سابقه امنیتی دارد. اتفاقا خاتمی موقعی که می‌خواست نماینده بفرستد در زندان‌ها، ایشان را فرستاد. چون خاتمی به شایسته‌سالاری هم اعتقاد داشت، از ایشان شایسته‌تر پیدا نکرده بود! چون شناخت داشت نسبت به زندان‌ها.
البته این مختص اصلاح‌طلب‌ها نیست. همه جناح‌های رژیم به همین شکل هستند. یک آدمی مثل احمد توکلی، ایشان می‌دانید که مسوول کمیته و نماینده سرکوب در بهشهر بود.

*نماینده فعلی تهران در مجلس.
بله قبلا هم در دولت موسوی وزیر کار بود. بعدها هم از گردانندگان بنیاد رسالت بود. بعد رفت به انگلستان برای تحصیل.
این آدم کسی است که خودش مرتکب قتل شده. یکی از بی‌رحمانه‌ترین قتل‌ها را او مرتکب شد. خانم نرگس جباری را به خاطر اتهاماتی مثل زنا به مرگ محکوم کردند و او خودش [توکلی] شلیک کرده بود به آلت تناسلی او و به شکل بی‌رحمانه‌ای او را در سال ۵۸ به قتل رساندند. بی‌رحمی آقای توکلی از آن‌جا می‌آید.
به همین صورت اگر بخواهم توضیح بدهم درباره سوابق کسانی که امروز در مجلس، دولت یا قوه قضاییه هستند، این لیست خیلی خیلی طولانی است. تقریبا می‌توانم بگویم کمتر کسی را می‌توانید پیدا کنید که در لو دادن شرکت نداشته باشد، در قتل و کشتار شرکت نداشته باشد و مسوولیتی در این امور نداشته باشد. در کمتر نظامی شما در دنیا می‌توانید این را ببینید که گردانندگان قوای قضاییه، مجریه و مقننه چنین سوابقی در سرکوب و قتل و کشتار داشته باشند.
شما الان بروید و نگاه کنید. مثلا مدت‌ها در مجلس شورای اسلامی قربان‌علی دری نجف آبادی رییس کمیسیون برنامه و بودجه بود. شما توجه کنید، ایشان قبلش حاکم شرع بوده، نقش داشته در قتل و جنایت، آمده شده رییس کمیسیون برنامه و بودجه! بعدش چه‌کاره شد؟ شد وزیر اطلاعات! ارتباط بین تخصص فرد و سوابقش را نگاه کنید!‌ بعدش چه کاره شد؟ دادستان کل کشور!
بنابراین این‌ها در یک دایره‌ای می‌چرخند همه این‌ها. قبلا در زمان شاه می‌گفتند یک هزار فامیلی هست. واقعا نبود هزار فامیل در زمان شاه منتها در این دوره شاهد موضوع هستیم و ارتباط تودرتوی این افراد با همدیگر و کسانی که قدرت را به دست دارند. چه در حوزه به عنوان نهاد ایدئولوژیک نظام و چه در نهادهای سیاسی، قضایی، مجلس و دستگاه نظامی سیستم.

*آقای مصداقی! فکر می کنید با پنهان کردن بعضی از این اتفاقات روی‌داده از سوی این افراد، حالا چه باند آقای خامنه‌ای که در سایت‌هایشان دیده‌ام نوشته‌اند چنین چیزی از اساس ساخته و پرداخته منافقین است برای تطهیر جنایات‌شان! یعنی به کل منکر می‌شوند. چه آن طرف که می‌گویند تعداد اندکی از افراد تشکیلاتی بودند و ما اعدام‌شان کردیم. چه چیزی است پشت این پنهان کردن و فراموش کردن؛ چه کار می‌شود کرد که جلوی فراموشی‌اش را گرفت؟
ببینید! برای نظام، کشتار سال ۶۷ خط قرمز است. راجع به همه‌چیز می‌توانید صحبت کنید. درباره ۶۷ نمی‌توانید صحبت کنید. برای این که ۶۷ یک تفاوتی دارد با دیگر جنایات رژیم. جنایت که فقط ۶۷ اتفاق نیافتاده. اتفاقا در سال‌های اولیه دهه ۶۰ تعداد بیشتری اعدام شدند و بی‌رحمی هم در آن دوران کمتر نبود.
منتها یک چیزی ۶۷ را متمایز می‌کند و آن هم این است که برای اولین بار در تاریخ معاصر یک نظامی از بالاترین نقطه‌اش که رهبری نظام است، مذهبی و سیاسی، مسوولیت در یک جنایت شروع می‌شود و می‌آید تا دستگاه قضایی، شورای عالی قضایی، هیات منتخب از جانب آن‌ها و رهبری کشور؛ و همچنین می‌آید تا مجمع تشخیص مصلحت‌اش، روسای قوایش... تا کسانی که مرتکب جنایت می‌شوند. ما نداریم در تاریخ. فرق این‌جاست.
وگرنه در آفریقا دو قبیله می‌ریزند در روآندا و صدها هزار نفر آدم را می‌کشند. قابل قیاس نیست با آن‌ چیزی که در ایران اتفاق افتاده. یا در بسیاری از جاهای دیگر، مثلا جنایتی که در همین بالکان اتفاق افتاده... یک فرمانده نظامی می‌آید و جنایتی را مرتکب می‌شود. منتها در ایران این‌طور نیست. همان‌طور که گفتم جنایت از بالاترین نقطه شروع می‌شود و نه تنها سازمان‌دهی شده است، بلکه علیه کسانی هم هست که طبق قوانین همان کشور و همان نظام محاکمه شده‌اند و در حال سپری کردن دوران محکومیت خود هستند.
این اعدام‌ها بر خلاف تمامی نُرم‌های بین‌المللی است و اتفاقا نظام جمهوری اسلامی ملزم به رعایت آن‌هاست و تعهد دارد. این اعدام‌ها مخالف میثاق‌های بین‌المللی است که نظام جمهوری اسلامی به آن متعهد است و از طرفی مخالف قوانین داخلی‌اش هم هست.
این اعدام‌ها جنایت علیه بشریت است و مشمول مرور زمان نمی‌شود. می‌توان هر زمان آن را مطرح کرد. این‌ها این را می‌دانند.
می‌توانند کشتارهای دیگر را توجیه کنند. کشتار دهه ۶۰ را می‌توانند توجیه کنند. هرچند چیزی از مسوولیت این‌ها کم نمی‌کند اما بحثم این است که می‌توانند بگویند جنگ بوده، درگیری بوده، یا افرادی که کشته شدند یا اعدام شدند، پرونده سازی کنند که این‌ها دارای چنین اتهاماتی بوده‌اند. در مورد این‌ها [اعدام‌شدگان سال ۶۷] این کار را نمی‌توانند بکنند.
به همین دلیل است که سعی می‌کنند بپوشانندش. سعی می‌کنند انکار و کتمان کنند. همه جناح‌های رژیم هم در آن مشارکت دارند چون مسوولیت مشترک دارند، همه‌شان!

*درباره میثاق‌های بین‌المللی گفتید. یک کاری که شما هم در آن شرکت داشتید، ایران تریبونال بوده. این یک دادگاه نمونه‌ای بوده که خیلی سر وصدا کرد. شهادت افراد بسیار تاثر برانگیز بود. این کارها چقدر می‌توانند دستمایه یک تعقیب بین‌المللی شود؟
از آن‌جا که به دلیل بین‌المللی مشکلاتی وجود داشت برای تعقیب کیفری آن‌چه در دهه ۶۰ اتفاق افتاده و با محدودیت‌هایی مواجه بودیم، تلاش کردیم تا از راه ایران تریبونال و یک دادگاه مردمی به این موضوع رسیدگی کنیم.
دنیا بر اساس تمایلات ما اداره نمی‌شود و یک سری محدودیت‌هایی هست و ما باید در داخل این دنیا با همین محدودیت‌ها حرکت کنیم. یا مجبوریم که سکوت کنیم یا می‌توانیم انتخاب‌های دیگری داشته باشیم و از آن راه وارد شویم.  در ارتباط با این موضوع چون محدودیت است از آن‌جایی که موضوع برمی‌گردد به استانداردهای بین‌المللی که در سال ۲۰۰۲ این کنوانسیون‌ها تصویب شده و از طرف دیگر دولت‌ها باید به آن بپیوندند و مجالس آن را تایید کنند، این کاری است که نظام جمهوری اسلامی نکرده.
از آن‌جا که برخورد با این موضوع عطف به ماسبق نمی‌شود و جنایت قبل از آن اتفاق افتاده، ما دارای دست‌بستگی‌هایی هستیم. اصولا دادگاه‌هایی که در سطح بین‌المللی یا در سطوح ملی برگزار شده، بیشتر در دوران انتقال است نه در دوران تثبیت حاکمیت‌ها و دورانی که حکومت‌ها در قدرت حضور دارند.
بنابراین ما این مشکلات را داریم و از این طریق وارد شدیم، این یک پیام دارد. پیامش این است که ما ساکت نیستیم، دست از تلاش بر نمی‌داریم. یک قدم درست است در مسیری طولانی که می‌تواند در آینده مبنایی شود برای تشکیل یک دادگاه بین‌المللی یا ملی برای رسیدگی به جنایت علیه بشریت در ایران. از این جنبه بسیار مهم است. بسیاری از کشورهای دیگری هم می‌توانند تأسی کنند به این دادگاه و از آن الگو بگیرند.
به نظرم خیلی مساله مهمی است چرا که اراده ما را نشان می‌دهد و می‌بایست صورت می‌گرفت. تلاشی است برای شکاندن سدها. مبارزه با فراموشی! همان‌طور که خودتان گفتید، چه کار می‌شود کرد؟ برای مبارزه با فراموشی راه‌های مختلف است/ یکی‌اش همین کاری که شما می‌کنید. یکی همین کاری که من می‌کنم. یکی از طریق هنر است. شعر، موسیقی، ترانه، تئاتر سینما
الان هفتاد سال است از موضوع هولوکاست می‌گذرد. من فکر نمی‌کنم به لحاظ کیفی اطلاعات امروز ما بیش از دهه هفتاد باشد در مورد هولوکاست. از لحاظ کمی چرا ولی از لحاظ کیفی نه. چرا؟ چون خیلی کار طی همان ۲۵ سال صورت گرفت. ۴۵ سال از دهه هفتاد می‌گذرد. ۲۵ سال هم از آن طرف. ما اطلاعات‌مان به لحاظ کمی اضافه شده ولی کار عظیمی آن‌جا شده. هفتاد سال، هنوز هم ول نمی‌کنند.
در ارتباط ما موضوع ۶۷، الان ۲۶ سال است که می‌گذرد و داریم وارد سال ۲۷ می‌شویم. ولی کار آن‌چنانی نشده. بخشی‌اش برمی‌گردد به مشکلاتی که به ما وارد است. به شعرا و هنرمندان ما و کسانی که تئاتر و سینما کار می‌کنند، نویسنده‌اند... همه این‌ها مسوولند. این‌ها به مسوولیت‌های تاریخی خودشان عمل نکردند. برمی‌گردد به همه کسانی که می‌فهمند. وظیفه داریم همه‌مان که در این راه بکوشیم و مبارزه کنیم با فراموشی. چرا که نظام جمهوری اسلامی از آن طرف تلاش می‌کند که تا جای ممکن گرد فراموشی بپاشد بر جنایاتش و این‌ها را مخفی کند.

*آقای مصداقی! ما یک مساله دیگر هم داریم. نمی‌دانم می‌شود به آن گفت اطلاعات غلط؟ در لابه‌لای خاطراتی که از آن زمان به جای مانده، این‌ها هم باید روشن شود. یکی از مواردی که سرش جمهوری اسلامی می‌آید و تشکیک می‌کند و ما دوست داریم از زبان شما و دیگر شاهدان آن زمان بشنویم، مساله اعدام دوشیزگان است که روایتی است که می‌گوید این افراد به عقد پاسداران در می‌آمدند. در بعضی سایت‌های وابسته به حکومت دیدم که می‌گفتند این مساله اصلا شرعی نیست و ردش کرده. این مساله اعدام دختران چه بوده است؟
این مساله اتفاق افتاده بود. در بعضی از شهرستان‌ها هم اتفاق افتاده بود.

*یعنی تجاوز پیش از اعدام.
بله. و جدای از آن مواردی هم بوده در تهران ولی خب! جلویش گرفته شد. به خاطر همین بازتاب‌های منفی‌ای که داشت چه در درون و چه در بیرون نظام، در افکار بین‌المللی و افکار مردم تاثیرات مخربی داشت و به همین دلیل جلویش را گرفتند. این طور نبود که هر کس اعدام شده باشد، قبل از اعدام به او تجاوز شده باشد اما این مورد اتفاق افتاده بود، بیشتر در شهرستان‌ها.
مواردی هم بوده که با شیرینی رفته بودند خانه بعضی از اعدام‌شدگان. من خودم یک موردش را می‌دانم که از آشنایان خود من بود. ولی این‌گونه نبود که عمومیت داشته باشد. در همان سال اول بود و جلویش را گرفتند.
مساله دیگر سوءاستفاده جنسی بوده. در شهرستان‌ها بیشتر بوده، در تهران هم بوده در قزل حصار هم بود. به آن پوشش شرعی می‌دادند و از آن به عنوان صیغه نام می‌بردند. این عمل انجام می‌گرفت با بعضی از توابین. من قصد نام بردن ندارم اما موردش را دقیق می‌دانم.
و از طرف دیگر در خود زندان هم مواردی را شاهد بودیم. در اوین. سوءاستفاده‌های جنسی بوده و البتهسوءاستفاده‌های جنسی از نوجوانان پسر بیشتر هم بود. چون که محمل‌اش مناسب‌تر بود. من مواردش را می‌دانم. چه از طرف پاسداران چه از طرف مسوولین زندان.
حتی نمونه‌اش را در یکی از مطالبم نوشتم. محمد مهرآیین، اول فامیلی‌اش، داوود آبادی بود بعد شد مهرآیین. اتفاقا یکی از بچه‌هایش پاسدار اوین بود که کشته شد و یکی از بچه‌های دیگرش هم در جنگ کشته شد. ایشان هم مدتی رییس فدراسیون جودو بود. رییس فدراسیون ورزش‌های رزمی بود و با هیات‌های ورزشی به خارج می‌رفت.
مدیرکل لجستیک سپاه بود و از این پست‌ها زیاد داشت. ایشان را می‌دانم به یکی از بچه‌ها که سن بسیار کمی داشت، تجاوز کرده بود. در همان اتاق کارش که کنار اتاق گیلانی هم بود.

*به عنوان آخرین سوال، مساله شکنجه در زندان‌ها به صورت مستمر از نخستین هفته‌های بعد از شکل‌گیری جمهوری اسلامی انکار شده تا الان. بعضی اوقات هم دیدیم که بعضی‌ها آمدند جلوی تلویزیون و از رفتار بسیار خوب بازجوها حرف زدند. مقداری درباره مساله شکنجه و آزار بگویید در آن زمان.
اتفاقا در کتاب خاطراتم این شکنجه‌ها را فقط لیست کردم. انواع شکنجه‌های جسمی، روحانی، روانی. می‌توانم بگویم که در کمترین جایی این‌قدر شکنجه متنوع است. حتی آزار و اذیت و شکنجه خانواده زندانی، حتی بعد از اعدام.
جمهوری اسلامی از روز اول انکار کرده و اتفاقا محمل هم دارند. می‌گویند تعزیر می‌کنیم. اسمش را عوض کرده‌اند. یک محمل شرعی برایش درست کرده‌اند و از طریق آن شکنجه می‌کنند. حتی در چارچوب‌های خودشان هم نمی‌گنجند. شرع همیشه با کلاه شرعی، همراه با هم جلو رفتند. وگرنه تعزیر به مجازات‌هایی می‌گویند که کمتر از حد باشد. یعنی حد حداکثر صد ضربه شلاق است و تعزیر باید کمتر باشد. منتها این‌ها تکرارش می‌کنند. هر بار تکرار. دوباره همان سوال را می‌کنند و دوباره همان را تکرار می‌کنند.
منتها گاهی نیاز به این تکرار هم نیست. از همان اول می‌گویند «ضرب حتی الموت» یعنی بزنید تا مرگ. در دهه ۶۰ این حکم را مثل آب خوردن صادر می‌کردند. اصلا بازجوها [حکم را] داشتند و فقط کافی بود اسم‌تان را داخل آن بنویسند. خیلی موقع اصلا نیاز به این نداشت.
اگر یادتان باشد آقای گیلانی مطرح می‌کند. صدایش هست، فیلمش هست، متن مصاحبه‌اش هست. می‌گوید «اگر کسی زیر تعزیر جان بدهد کسی ضامن نیست و این عین فتوای امام است».
در هیچ جای دنیا تا کنون گفته نشده، در هیچ قانونی در دنیا تا کنون نیامده که اگر کسی زیر شکنجه بمیرد، کسی ضامن نیست. اولین بار در نظام جمهوری اسلامی آمده. این فتواست و این را هم بگویم که فتوا بالای قانون است، به خصوص اگر فتوای امام باشد. در نظام جمهوری اسلامی تاکید می‌کند در جایی که قوانین ساکت هستند به فتوای مراجع رجوع می‌کنیم. بماند که قوانین را مطابق می‌کنند با فتوای مراجع یا امام. وقتی امام به صراحت عنوان می‌کند که کسی ضامن نیست، برای اولین بار در نظام جمهوری اسلامی، این را مدون کرده‌اند که اگر کسی زیر شکنجه بمیرد کسی ضامن نیست.
ما هم که خودمان شاهد این مساله در زندان بوده‌ایم مدت‌ها و بارها. خودم به چشم خودم دیده‌ام. مرا روز پنج‌شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۶۰ بردند دو جنازه در سطل آشغال پشت بهداری اوین نشانم دادند. یکی در سطل آشغال بود و پاهای باندپیچی‌شده‌اش بالا بود. یکی روی کپه‌های آشغال افتاده بود. مشخصا کسی ضامن نبود.

*اوایل دستگیری‌تان بود؟
بله

*احتمالا با هدف تضعیف روحیه زندانی؟
ما از حسینیه برگشته بودیم ما را می‌خواستند ببرند وارد بند کنند. درِ بندهای چهارگانه اوین مشترک است با بهداری. من هم ایستاده بودم و در فکر خودم بودم. پاسدار تصور کرد من دارم آن دوردست را نگاه می‌کنم در صورتی که من نگاه نمی‌کردم. مرا با کتک برد آن‌جا گفت بیا از نزدیک نگاه کن و بعد برو برای بچه‌های بندت تعریف کن. پاسداری بود به نام شاه‌محمدی، مرا برد که جنازه‌ها را نشان بده