۱۳۹۰ آذر ۲۲, سه‌شنبه

از 22 خرداد 1388 تا به امروز




سعيد اطلس (گيل آوا)


شانزدهم آذر امسال در سکوتی ابهام زا و بی نشان از نشان روز دانشجو، چون دگر روزهای عادی سپری شد. آش آنقدر شور بود که نه تنها دانشجویان داخل کشور طبق سُنن سالیان گذشته نتوانستند از این روز بیاد ماندنی برای بیان اعتراضاتشان نسبت به سیاست های سرکوبگرانۀ رژیم بهره جویند، بلکه این سکوت در خارج از کشور هم به شکل محسوسی حکمفرما بوده است. نمیدانم که چند نفر از فعالین سیاسی خارج از کشور و یا ایرانیان مخالف رژیم جمهوری اسلامی، متوّجۀ این سُکوت ناخوشایند بوده اند و به دلایل معنی دار آن، اندیشیده اند .






بی مهری ها و عدم توّجۀ کافی نسبت به گرامی داشت سالروزهای انگیزه دهنده، می تواند دلایلی گوناگون داشته باشد. بسیاری، اقدامات سرکوبگرانه و تاکتیک های امنیتی رژیم را عامل اصلی بوجود آمدن این وضعیت می دانند. اما در ایران کدام تظاهرات اعتراضی ای را سراغ داریم که با عکس العمل های خشونت آمیز مُنجر به قتل و دستگیری شماری از معترضین، از سوی عاملین سرکوب رژیم همراه نبوده باشد؟ مگر مردمی که در تظاهرات خونین 18 تیر 1387 دوش به دوش دانشجویان وارد میدان شده بودند، از جنایات وحشتناک دهۀ 60 رژیم بی اطلاع بودند؟ یا هزاران تظاهر کننده ای که بعد از انجام انتخابات تقلبی 22 خرداد 1388 پایه های رژیم ولایت فقیه را لرزاندند از جنایات 18 تیر رژیم بی خبر بودند؟


بنظر سر منشاء این سکوت های مرموز و پی در پی را باید در جای دیگری جستجو کرد. برای پی برُدن به سر منشاء اصلی باید قدری به عقب بر گشت و به روزی نظر دوخت که منحنی نزولی تحرکات اعتراضی مردمی از آن آغاز شُده و تا به امروز نیز ادامه یافته است.






در این رابطه متاسفانه روزهایی را بیاد می آورم که برای معرفی و توضیح همین سر منشاء ها، مورد اتهام و شماتت و فشارهای بعضی از فعالین سیاسی قرار می گرفتیم . آنها روشنگری های ما را حرکتی غیر مسئو لانه در مقابله با جنبش نو پای معروف به "سبز" ارزیابی میکردند و برای قانع کردن ما (منظور همۀ دوستانی که در مورد عواقب کار هشدار می دادند) زمین و زمان را بهم می دوختند تا که ما دم فرو بندیم. بنظر نگارنده برای برگرداندن قطار جنبش اصیل مردم ایران به ریل اصلی خود لازم است که به نقد ناکامی ها و اشتباهات گذشته اهتمام ورزیم بدون اینکه موضوعات عمومی و ملّی را در ارزیابی های خود با محظوریت های فردی و خفیف کردن دیگران در هم آمیزیم و یا بخواهیم کسی را بخاطر عملکرد غلط اش شلاق کش کنیم.






حال پس از کم و بیش سی سال آشنایی با رویداد های سیاسی کشور و شناخت ماهیت و عملکردهای کلیت نظام جمهوری اسلامی انتظار می رود که با تکیه بر شاخص های بدست آمده، دیگر بار خود و مردم خود را گرفتار دنباله روی از نسخه پیچی های حاکمان دیروز و امروز این حاکمیت خمینی ساخته، نکنیم!






اخیرا مصاحبه ای از سوی سایت رجانیوز با یکی از مسئولین بسیج دانشجویی صورت گرفته که در آن پروسۀ رویدادهای دانشجویی در سالیان گذشته بطور مبسوطی از سوی این فرد توضیح داده شده است. خواندن مصاحبۀ طولانی این مهرۀ سرکوبگر رژیم، بیشتر از آنجهت قابل توجه است، که در آن ردّ پای سیاست های گذشتۀ طیف معروف به "اصلاح طلبان" را در وقایع پس از تقلبات انتخابی رژیم در خرداد سال 1388 نیز می توان بخوبی مشاهده کرد. جوهره و جان کلام در اینست که رهبران جناح مغلوب، حفظ نظام بجای مانده از خمینی را در تضعیف جناح غالب حکومتی و یا حذف تدریجی آن از صحنۀ سیاسی ایران می دانند. در اجرای این هدف، با برنامه ریزی و استفاده از امکانات تشکیلاتی، مالی و رسانه ای خود گاهاً تلنگری به آتش زیر خاکستر گُسترده ای که سرتاسر کشور را پوشانیده است، میزنند تا جناح غالب را از جرقه های سر بر آورده از آتش خشم مردم بترسانند و از این طریق کسب امتیاز کنند. امّا به محض اینکه مردم از سقف تعیین شده و خط قرمز های مُشتر ک شان با جناح حاکم عبور می کنند، از کردۀ خود پشیمان شده و عطای خیزش و جنبش را به لقایش می بخشند. اجازه بدهید که بخش های کوچکی از این مصاحبه را از نظر بگذرانیم.






جنبش دانشجويي/1/ گفت‌وگو با سيد نظام الدين موسوي؛






از پيوند چپ‌ها و دولت هاشمي و تأثير بشيريه بر آن‌ها تا ناگفته‌هاي 18 تير/














.."در صبح روز جمعه 18 تير، دوباره عده‌اي شروع به جمع شدن كردند. يك عده ساكنين كوي بودند كه آمدند جلوي مسجد تجمع كردند، در مقابل هم يك دسته از جريان‌هاي دفتر تحكيم و عناصر ضدانقلاب به تدريج شروع به تجمع كردند.......از اينجا عملاً فضايي كه شكل گرفت، فضاي ضدانقلاب و خارج از چارچوب‌هاي نظام بود. اينها روز در خيابان‌ها تجمع داشتند و شب مي‌آمدند در كوي شعار مي‌دادند. يكشنبه 20 تیر جلوي وزارت كشور رفتند، در وزارت كشور را كندند، شعارهاي بسيار تند دادند اما نظام سعي مي‌كرد، كنترل كند. به ‌تدریج محور آشوب‌ها از داخل كوي به داخل خيابان‌ها آمد. يكشنبه و دوشنبه كه اين فضا در خيابان‌ها به‌وجود آمد، دفتر تحكيم و جريان چپ تازه احساس كرد فضا از دستش خارج شده، مخصوصاً اينكه يكشنبه جلوي دانشگاه شعار مرگ بر خاتمي هم گفتند، لذا آمدند گفتند ما داخل دانشگاه تحصن مي‌کنیم. از اینجا به بعد، بين طيف ساختارشكن و سايرين اختلاف افتاد كه ساختارشكنان مي‌گفتند بايد بيرون دانشگاه برويم. در همین برهه بود که بچه‌هاي دفتر تحكيم به نوعي به ما پيغام دادند كه فضا دارد از دست ما در مي‌رود، بياييد كمك كنيد. ما هم گفتيم آن زمان كه گفتيم اين كار را نكنيد چرا كرديد؟ گفتند حالا شده و ... "










شاید لازم به توضیح نباشد که سرانجام با وساطت و همّت! چهره های سرشناس طیف دوم خردادی، حرکت عظیم مردمی 18 تیر 1378، که می توانست به پیروزی مردم بر علیه دیکتاتوری آخوندها ختم شود، به خاموشی گرایید. با کمی دقت می توان دریافت که سناریویی که پس از انتخابات تقلبی خرداد 1388 تا به امروز، از سوی این طیف متعهد و معتقد به نظام جمهوری اسلامی، برای مردم بپاخاستۀ ایران رقم زده شُد، ادامۀ همان سیاست سازشکارانه ای است که در خیزش بزرگ 18 تیر بکار گرفته شُد.






جواب معضلات کنونی کشور و رها شدن از چنگ این حکومت سرکوبگر، در حذف نیروهای سیاسی جامعه و کنار گذاشتن شان به علت اشتباهات و تاکتیک های عمدی و سهوی ضد مردمی گذشتۀ شان نیست. اما با طناب کسی که هنوز ضد ارزش های خمینی را ارزش می شناسد نباید به ته چاه رفت. اگر کسانی هستند که احساس میکنند که با دیدن واقعیت ها، در مسیر یک تحول فکری اساسی قرار گرفته اند، باید از خود و دوستان شان سئوال کنند که چرا باید خود را هنوز متعلق به نظامی بدانند که پروندۀ مملو از جرُم و جنایت شان در نزد مردم ایران و جهان همچنان مفتوح باقی است؟ و سئوال کنند که چرا از سوی گردانندگان خارج از کشوری این طیف هیچگونه تلاشی برای آزادی رهبرشان سید میر حسین موسوی از حبس خانگی صورت نمی گیرد؟


موقعی که رئیس دیوان عالی کشور پاکستان در دوران حکومت ژنرال پرویز مشرف، بعلّت انتقاد از دولت وی، توسط نیروهای امنیتی مُشرف گرفتار حبس خانگی شُد، شهرهای پاکستان یک به یک توسط مردم معترض بلرزه در آمدند. حال آیا چنین سکوت و بی عملی مشکوکی را نمی توان به رضایت طرفین دعوی به وضعیت موجود تعبیر کرد؟ اگر کسی واقعاً دل در گرو آزادی مردم و کشور ماتم زدۀ ایران از چنگال خونین حاکمان کنونی دارد، باید وضعیت خود را بطور شفاف با این نظام حکومتی، بنیان گذار آن خمینی و بی عملی و سازش پیشگی رهبری یا گردانندگان جریان دوم خرداد روشن کند.






سعید اطلس


سه شنبه 22 آذر 1390 مطابق


با 13 دسامبر 2011

پيرامون حمله احتمالی به ايران - توفان








پيرامون حمله احتمالی به ايران


جبهه دشمنان مردم ايران را بهتر بشناسيم


در ماه نوامبر 2011 "راديو همبستگی" مصاحبه ای با رهبر "حزب کمونيست کارگری ايران" آقای حميد تقوائی ترتيب داد تا نظريات اين حزب را در مورد خطر تجاوز به ايران و تاکتيک نيروهای انقلابي، آزاديخواه، دموکرات و کمونيست در قبال جنگ و تجاوز بداند. صفحه خط داری که آقای حميد تقوائی بکار بردند، تکرار همان تئوريهای پوچ و غير طبقاتی منصور حکمت است. سخنان ايشان همان نظريات تکراری در حمايت از خط مشی تجاوزکارانه امپرياليسم آمريکا و صهيونيسم اسرائيل در تمام جهان و منطقه است. اين حزب همواره حامی تجاوزکاران آمريکائی و اسرائيلی در افغانستان، عراق، لبنان، فلسطين و ليبی بوده است و طبيعتا در مورد ايران نيز نمی تواند طور ديگری سخن براند. فرق موضعگيری اين حزب در مورد ايران با موضعگيريش پيرامون لبنان و يا ليبی در آن است که به علت حساسيت مردم ميهن ما و به علت اينکه مردم ايران در صورت تجاوز، بلا واسطه با خطرات ناشی از تجاوز بربرمنشانه روبرو هستند، آنها نمی توانند سخاوتمندانه و بی پرده از کشتار مردم ايران حمايت کنند و از منافع امپرياليسم و صهيونيسم آشکارا به دفاع برخيزند. بهمين جهت سخنان ارتجاعی خويش را در لايه ای از مهملات می پيچند تا آنها را برای همگان "قابل بلع" نمايند. تحليلهای اين حزب، مانند هميشه تهی از مضمون طبقاتی است و با ساختن سناريوهای پيچيده نظير سناريوی "سياه و سفيد" در گذشته و يا مکمل آن بنام سناريوی "سه جبهه"، خويش را از درگيری با مفاهيم طبقاتی خلاص کنند و به پيچيده گوئی بپردازد.


اين حزب در مقابل خطر بروز جنگ مجددا به همان سناريوی بی سرو ته �سه جبهه” متوسل می شود. به ادعای آنها در "جبهه اول"، هواداران قوای مهاجم آمريکا و اسرائيل قرار دارند که فقط هوادار تجاوز به ايران و سرنگونی رژيم ايران توسط قوای خارجی هستند.


"جبهه دوم"، جبهه مخالفين اين تجاوزند که از رژيم جمهوری اسلامی دفاع می کنند و "جبهه سوم" که مرکب از "حزب کمونيست کارگری ايران" و پاره ای از اپوزيسيون چپ اندر قيچی ايران باشند، هوادار جنگيدن با مهاجمين از يک طرف و همزمان مبارزه برای سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی می باشند. اين”جبهه سومی”ها که در هر دو دست شمشير دارند، و مانند طاهر ذواليمينين به ميدان رفته اند، صد البته خود مستقلا عمل نمی کنند، و نمی توانند هم عمل کنند، آنها منتظر می نشينند تا هواپيماهای ناتو ايران را بمباران کنند، تا مانند اپوزيسيون ليبی زمان مناسب برای عمليات فعالانه و قهرمانانه آنها برسد و اعلام موجوديت نموده و مبارزه را آغاز نمايند، در غير اين صورت موجوديتشان تنها در روی صفحه کاغذ است و حضوری در عرصه مبارزه نداشته و نخواهند داشت. اگر تبليغات فضای جنگی فروکش کند، آنها هر دو شمشير خويش را غلاف خواهند کرد و چه در ايران و چه در خارج، ديگر به جنگ جمهوری اسلامی نمی روند تا کارش را برای هميشه يکسره کنند. موجوديت عملی و عينی اين "جبهه سومی"ها، موجوديت عملی مستقلی نيست و تنها با موجوديت تهاجمی امپرياليستها و صهيونيستها قابل تعريف است.


در ميان اين "جبهه سومی"ها که البته اقليتی بيش نيستند، شما با طيف گسترده ای روبرو می شويد از کسانی که آگاهانه از امپرياليسم و صهيونيسم دفاع کرده تا کسانيکه از روی نادانی سياسی و يا اتخاذ خط مشی های به ظاهر انقلابی و منزه طلبی "انقلابی"، يا چپروانه و نظاير آن، حتی پاره ای با حسن نيت در اين طيف قرار گرفته اند. آنها حامل ادعاهای بی پشتوانه، مانند چک بی محل اند که با محاسبه اينکه احتمالا جنگی در نمی گيرد تا دست ما رو شود، زمينه گزافه گوئی و انقلابی نمائی را به حد اعلی می رسانند. آنها مسئوليت و واقعبينی انقلابی کمونيستی را با تئوريهای پوچ و من در آوردی جايگزين کرده اند. پوچی اين تئوريها حتی بر رسولان آن نيز روشن است وگرنه نيازی نداشتند که آنها را در کلافی پيچيده برای فرار از تحليل مشخص از شرايط مشخص بپيچانند. طبيعتا در دنيای مجازی آنها و در عرصه تخيلات موهومي، می توان بر توسن افسار گسيخته انقلابی نمائی به عرش گزافه گوئی رفت و بر سر کاربرد عبارات "انقلابی" با يکديگر به رقابت برخاست. پاره ای نه تنها می خواهند امپرياليسم و صهيونيسم را از ايران بتارانند و رژيم جمهوری اسلامی را سرنگون کنند، بلکه حتی آهنگ آن دارند با يک انقلاب قطعی سوسياليستی و ضد استثماري، مناسبات ظالمانه سرمايه داری را نيز از ريشه برافکنند و جامعه آزاد سوسياليستی در ايران برقرار کنند. آنها در حقيقت "جبهه چهارمی" در تخيلات خود اختراع کرده اند، که فقط کارگران و زحمتکشان را در بر می گيرد و نه خلق ايران را. ببينيد تجاوز امپرياليستی و صهيونيستی به ايران چه ثمراتی ببار می آورد. انسان از اين همه بيگانگی نسبت به شرايط ايران در شگفت می ماند. آيا اين عده نمی فهمند که حتی اگر بر فرض محال، در سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی نيز، در روند جنگ موفق شوند، قادر نيستند بهره کشی انسان از انسان را از ميان برداشته و از ادامه جنگ تجاوزکارانه جلوگيری کنند؟ آيا بايد پيغمبر بود تا درک کرد امپرياليسم آمريکا و صهيونيسم اسرائيل و ناتو هرگز پيدايش يک ايران سوسياليستی و انقلابی و مردمی را بعد از رژيم جمهوری اسلامی نمی پذيرند و ايران را با خاک يکسان خواهند کرد؟ آيا بايد پيغمبر بود تا دانست هدف تجاوز به ايران سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی و استقرار سوسياليسم نيست؟ آيا اين سخنان نشانه اين واقعيت نيست که عده ای ماهيت امپرياليسم را نمی شناسند و قادر نيستند از اوضاع کنونی تحليل انقلابی بدست دهند؟؟


البته بر خلاف سناريوی "جبهه سومِ" "حزب کمونيست کارگری ايران"، شما حتی يک شخصيت شناخته شده و يا سازمان سياسی و يا گروهی را پيدا نمی کنيد که به صراحت بگويد ما خواهان تجاوز نظامی به ايران هستيم. زيرا چنين اعترافی پايان عمر سياسی آنها محسوب می شود. زيرا مردم ايران چنين هيولاهائی را به عنوان رهبر خويش هرگز نخواهند پذيرفت. باين جهت اين وظيفه نيروهای آگاه سياسی است که از لابلای ادعاهائی که می شود، ماهيت گفتار و کردار آنها را بر ملا گردانند و بشکافند. ما در اينجا به نمونه های گوناگون هواداران امپرياليسم و صهيونيسم و دشمنان مردم ايران اشاره می کنيم:


"بيانيه ۱۷۵ نفر از فعالان سياسی و روزنامه‌نگاران عليه جنگ و فعاليت‌های نظامی هسته‌ای ايران" که بيانيه ای در تائيد آشکار تجاوز به ايران و حمايت آشکار از امپرياليسم و صهيونيسم بين الملل است و در يک کلام مظهر خيانت ملی و خود فروشی به امپرياليسم است، مانند همه بيانيه های جنگ طلبانه با تزوير تدوين شده است و از چهره جنگ طلبان جهاني، که هنوز خون تازه مردم ليبی از دستانشان می ريزد، چهره بشر دوست و صلح طلب و دلسوز به حال ايرانيان می سازند. اين رياکاری را شما در مقايسه با اسناد مشابه بخوبی کشف خواهيد کرد و درک می کنيد که سرمنشاء همه اين تبليغات در تمام اين اعلاميه ها واحد است. روح کليه اين تحليلهای خائنانه، تعويض جای علت با معلول و آرايش جنايات و رياکاری و دودوزه بازی امپرياليسم و صهيونيسم و مجامع جهانی دست نشانده و زير نفوذ آنهاست. به اين مستخرجات از بيانيه توجه کنيد و خود داوری نمائيد:(در تمام موارد تکيه از ماست-توفان).


"هر نگاهی به چگونگی و علت بحران خارجی کنونی داشته باشيم باز در تحليل آخر نظام جمهوری اسلامی و بخصوص بخش افراطی آن است که با خطای محاسباتی خود شعله های جنگ محتمل را بر خواهد افروخت". به سخن ديگر امپرياليستها و صهيونيستها و عمالشان از قبيل عربستان سعودی و امارات متحده عربی و... که به عراق و افغانستان و ليبی و بحرين و يمن تجاوز کرده اند، گناهی ندارند و همه آنها صلح طلبند و قربانيان تجاوز جمهوری اسلامی به حساب می آيند که در پی افروختن جنگ است.


و بعد ادامه می دهند: "جمهوری اسلامی تنها مخل حقوق و کرامت انسانی شهروندان ايران زمين نيست، بلکه تهديدی عليه صلح و ثبات جهانی نيز بشمار مي‌آيد." به سخن ديگر ايران با "قدرت افسانه ای" خود صلح جهان را تهديد!! می کند و ناتو و آمريکا و اسرائيل، هرگز به جنگ متوسل نشده و کشوری را به زير سلطه خويش در نياورده اند و آرامش و صلح جهان را بهم نزده اند و برای هيچ کشوری تهديد نبوده اند.؟!


و سپس اضافه می کنند: "بايد با ارائه راه حلی به جهان نشان داد که جنبش دموکراسی خواهی مردم ايران اين ظرفيت را دارد تا اجازه ندهد تنش آفرينی حکومت از آستانه تحمل نهادهای بين المللی عبور کند. در اين راستا پرهيز از سياه و سفيد ديدن مناسبات جهانی و مبنا قرار دادن دو گانه دوست و دشمن دائمی و يا ديو و فرشته و عبور از انگاره های مربوط به دوران جنگ سرد ضرروی است".


به سخن ديگر امپرياليستها و صهيونيستها که بسيار مودب و مظهر خيراند و نه شرّ و در اثر تحريکات جمهوری اسلامی کاسه صبرشان لبريز شده است، بايد بدون احساس تقصير، به عنوان قربانيانِ تحريک و تجاوزِ جمهوری اسلامي، به ايران حمله کنند و نگذارند که صبر و تحملشان بازيچه دست ايرانی ها قرار گيرد. و بيانيه مزبور ضروری می داند که مردم ايران از غارتگری و جنايتکاری امپرياليستها و صهيونيستها که به گذشته تاريخ تعلق دارد، بزرگوارانه چشم بپوشند و آنرا فراموش کنند و تاريخ جهان را به سطل خاکروبه بياندازند و از آنها برای حمله به ايران و "نجات" ايران، دعوت به عمل آورند.


اين 175 خود فروخته تنها نيستند. خوب است به سند زير و مخرج مشترک نظريات آنها توجه کنيد.


ببينيم مدعی بی تاج و تخت پادشاهی ايران رضا پهلوی در پيامش مورخ 18 آبان ماه 1390چه می گويد: "... در اين شرايط حساس تاريخی که سرزمينمان ايران با آن روبروست، وظيفه همه بخشهای جامعه به ويژه نيروهای مسلح مدافع و مطيع حقوق و خواسته ملت است تا دست در دست يکديگر، در چارچوب يک جنبش نافرمانی و با ايجاد شبکه های وسيع اجتماعي، برای اجتناب از بروز يک حمله نظامی که می تواند آغازگر يک سير قهقرايی و پرهزينه برای مردم ايران باشد، به پا خيزيم.


...


تمام تلاش خود را بکار خواهم بست تا خواست صلحجويانه مردم کشورم را به گوش جامعه جهانی برسانم و خطاب به آنان تاکيد نمايم که سرنوشت ايران نه با دخالت نظامی خارجی بلکه تنها بايد توسط مردم ايران و با حمايت جامعه بين المللی تعيين شود"


در ضمن در طی پيام، رضا پهلوی فراموش نمی کند، که موذيانه به جستجوی "مسبب جنگ" بپردازد و به مردم اين فکر را القاء نمايد، در صورتی که جنگی توسط قوای خارجی(تو گوئی اين قوای خارجی بی نام و نشان اند. وی از بکار بردن حتی نام آمريکا و اسرائيل و ناتو پرهيز می کند-توفان) به ايران حمله کنند، دليلش خود جمهوری اسلامی است. اين جمهوری اسلامی است که "مسبب جنگ" است و نه امپرياليستها و صهيونيستها. وی می نويسد: "نظام مستبد و تماميت خواه اسلامی ... باعث ايجاد بحران و آشوب در کشورهای منطقه و به خطر انداختن صلح و آرامش جهانی است" و يا در جای ديگر "ديکتاتوری جمهوری اسلامی..با ...ناديده گرفتن معاهدات بين المللی و همچنين حمايت همه جانبه از گروه های تروريستی و... در منطقه، کشورمان را با بحران عميق روبرو ساخته و به انزوای کامل بين المللی کشانده است.


...


حکومت اسلامی برای انحراف اذهان عمومی از مشکلات اجتماعی و... به دنبال افروختن آتش جنگی ديگر است.


حاکمان جمهوری اسلامي، همانند گذشته جنگ را نعمتی برای بقای حکومتشان می دانند و بر اين اساس ، با اتخاذ سياستهای ماجراجويانه و تحريک آميز، خشم جامعه بين الملل را بر افروخته و کشورمان را با خطر حمله گسترده نظامی روبرو کرده اند"


"توجه داشته باشيم که حمله نظامی(توسط کي؟ توفان) الزاما منجر به سقوط رژيم جمهوری اسلامی نخواهد شد و می تواند هزينه های گزاف و جبران ناپذيری را برای مردم کشورمان و منطقه در برداشته باشد.


مشروع ترين و کم هزينه ترين راه برای گذر از نظام جنگ طلب جمهوری اسلامي، آزادی ايران به دست خود مردم ايران است"(تکيه همه جا از توفان است).


سخنان روشنی است. مشروع ترين و کم هزينه ترين راه، آزادی ايران بدست مردم ايران است، ولی اگر اين راه کم هزينه مقدور نشد، چون مردم ايران يا فعلا خواهان آن نيستند و يا توانائيش را ندارند، نبايد از راه پرهزينه چشم پوشيد، زيرا رژيم جمهوری اسلامی خشم جامعه بين الملل را بر افروخته است. پيشنهاد رضا پهلوی و سلطنت طلبان اين است که سرنوشت ايران نه با دخالت نظامی خارجي، بلکه تنها بايد توسط مردم ايران و با حمايت جامعه بين المللی تعيين شود. اين بدان معناست که جامعه بين المللی که منظور حتما حاکميت کويت يا سومالی و زلاند نو نيست، بلکه امپرياليستها و صهيونيستها هستند، مانند نمونه تازه ليبي، به ياری سلطنت طلبان که خود را نماينده مردم ايران جا می زنند، می آيند و ايران را "نجات" می دهند. البته در اين عرصه، ما اقليتهای ملی ناسيونال شونيست، نظير بخشی از کُردها را داريم، که خود را بدروغ نماينده خلق کرد، جا می زنند و همدست امپرياليسم و صهيونيسم در منطقه هستند و حاضرند نقش شورشيان ليبی يا سوريه را در ايران ايفاء کنند. "حزب دموکرات کردستان ايران" با صراحت رياکارانه و مابقی با کمی شرم و حيا اين نظريه را تبليغ می کنند. در اين ميان "سازمان مجاهدين خلق ايران" نيز در پابوسی امپرياليسم آمريکا و جاسوسی برای آنها با ديگران مسابقه گذارده است و حاضر است با خيانت به گذشته پرافتخار مجاهدين خلق و سنتهای انقلابی آن، متاسفانه به هر خيانتی تن در دهد.


خوانندگان عزيز "توفان" می بينند، که هيچکس به صراحت، حامی تجاوز به ايران و تحريم اقتصادی مردم ايران و ساختن نوار غزه از ايران، نيست. حاميان تجاوز به ايران، مسئوليت تجاوز را به گردن جمهوری اسلامی انداخته و جای علت و معلول را عوض می کنند. معلوم نيست چرا جمهوری اسلامی بايد هزاران کيلومتر دورتر به آمريکا حمله کند؟ اين آمريکاست که تدارک تجاوز به ايران را می بيند و بدور ايران پايگاه نظامی ايجاد کرده و نقض حقوق بشر، استبداد مذهبي، شکنجه زندانيان سياسی و اختناق حاکم در ايران را بهانه کرده است تا در منطقه حضور داشته باشد و نه جمهوری اسلامی در همسايگی آمريکا. اسرائيل 60 سال است که فلسطين را اشغال کرده است، مسبب چندين جنگ در منطقه بوده است، ايران محمد رضا شاه به ظفار حمله کرده و پاکستان و هندوستان با يکديگر بارها درگير شده و شوروی به افغانستان وارد شده و القاعده توسط آمريکا و عربستان سعودی و سازمان امنيت پاکستان پروار گرديده و به افغانستان اعزام شده است و منطقه را به آشوب کشيده اند. آنها بياری فرانسه و آلمان و آمريکا و انگليس به اسرائيل بمب اتمی داده اند و... آيا همه اين تحريکات و ماجراجوئی ها در منطقه که به صورت عمده، قبل از استقرار رژيم جمهوری اسلامی در منطقه بوده است، در زير سر جمهوری اسلامی است؟ و يا زير سر صهيونيسم اسرائيل و توسعه طلبی امپرياليستها در منطقه؟. تروريستها صهيونيستها هستند و يا فلسطينيها و لبنانيها که کشورشان در اشغال به سر می برد. دنيا را واژگونه نشان دادن برای اينکه تجاوز امپرياليستها را به ايران توجيه کردن، کمال بی شرمی و موذيگری و فقدان صميميت است. فقط اين امر از آدمهای بی وجدان و نوکران امپرياليست و موجوداتی بر می آيد که کوچکترين عشق و علاقه ای به مردم ايران و به سرزمين ايران ندارند و ميهنپرستی را مسخره می کنند.


مطالعه اين نظريات موذيانه ی باصطلاح "جبهه اول" اين است، که امپرياليستها و صهيونيستها بی آزار بوده و به تحريک و ماجراجوئی بين المللی دست نمی زنند. اين "نيروهای خارجی"، هوادار صلح و آرامش اند و با تروريسم مخالف بوده و به خواستهای مردم ايران احترام می گذارند. اگر جمهوری اسلامی خواهان برافروختن جنگ نباشد، آنها با ايران کاری ندارند. رضا پهلوی در لابلای گفتار خويش به طور موذيانه شرايط امپرياليستها برای تسليم را نيز بازگو می کند. رژيم جمهوری اسلامی بايد از دستيابی به دانش هسته ای دست بردارد، رژيم جمهوری اسلامی بايد از حمايت جنبش مردم لبنان و فلسطين دست بردارد، رژيم جمهوری اسلامی بايد اسرائيل را برسميت بشناسد و بپذيرد که عامل تحريک و فتنه و جنگ در منطقه اسرائيل نيست و از حمايت از مبارزه مردم بحرين و يا يمن دست بردارد و روابطش را با دولت سوريه قطع کند و...


اگر جنگی در بگيرد که حزب ما احتمالش را در شرايط کنونی کم می داند و تحريکات کنونی امپرياليستها و صهيونيستها را در خدمت مبارزات انتخاباتی آمريکا و تشديد تحريمهای اقتصادی ضد بشری عليه مردم ايران ارزيابی می کند، در آنصورت ايران به مخروبه بدل خواهد شد. شهودی که از ليبی آمده اند، گزارش می دهند که شهرهای ليبی مانند شهرهای آلمان بعد از جنگ جهانی دوم مخروبه اند. همين که اخباری از ليبی به گوش مردم نمی رسد، همينکه رسانه های گروهی بعد از قتل معمر قذافی و روی کار آمدن حکومت دست نشانده ليبی از خرابيها و کشتار جنگ و عقد قراردادهای پر نان و آب خبری نمی دهند، نشانه دامنه و عمق فاجعه در ليبی است.


جنگ با ايران يعنی نابودی شهرها، يعنی نابودی دستآوردهای چندين نسل فرزندان اين آب و خاک، يعنی غارت ثروتهای ايران، يعنی عدم امنيت و تجزيه کردن ايران در خدمت منافع امپرياليستها و صهيونيستها. مشتی بيمار روانی و نادان سياسی تصور می کنند، امپرياليستها دارای آنچنان موشکهای هوشمندی هستند، که فقط مستبدين مذهبی را هدف قرار می دهند و آنها را نابود می کنند. آنها سفيهانه بر تجارب عراق و افغانستان وليبی چشم می بندند. خود امپرياليستها در صورت اجبار، مُقُر می آيند که اين موشکها و بمبهای هوشمند عوارضی از خود باقی می گذارند که هزاران کشته بهمراه دارد. جنگ يعنی بی خانمانی و بيکاري، فقدان بيمارستان و دوا و دکتر، جنگ يعنی نبودن آب سالم آشاميدنی و...


جنگی که امپرياليستها راه بياندازند برای آزادی ايران نيست برای اسارت ايران است. بايد خائن و فرومايه بود تا مدعی شد، امپرياليستها و صهيونيستها هوادار آزادی و دموکراسی و تحقق حقوق بشر و عدالت اجتماعی در ايران هستند و برای اين منظور به ايران می آيند تا اين حقوق را برای مردم ايران به ارمغان بياورند و از کشور ما بهشت برين بسازند و بعد از اينکه در عرض چند روز به اين اهداف انسانی رسيدند، بدون چشم داشت از مخارج جنگی سرسام آوری که کرده اند، بدون اظهار تاسف از کشته شدن هزاران سرباز آمريکائی و متحدينشان، بزرگوارانه، بخاطر چشم و ابروی مردم ايران، از اين همه خساراتی که ديده اند، چشم می پوشند و خاک ايران را داوطلبانه ترک کرده و همه پايگاههای نظامی خويش را در منطقه بر می چينند و به آمريکا بر می گردند و اجازه می دهند نفوذ چين و روسيه در ايران زياد شود. مردم ايران خواهان چنين جنگی هرگز نيستند و با آن به مقابله می پردازند.


پس می بينيم آن "جبهه اولی" که آقای تقوائی در تخيلات خود ساخته اند، هرگز به اين نحو وجود ندارد. "جبهه اول" ايشان همان جبهه "حزب کمونيست کارگری ايران" است که برچسب "سوم" را به آن زده اند، تا همکاری و همدستی خويش را با امپرياليستها و صهيونيستها پنهان کنند.


حال با اطلاع از سخنان رضا پهلوی که در نوکريش برای بيگانگان ترديد نيست، خوب است به سخنان رضا پهلوی دوم بنام حميد تقوائی رئيس "حزب کمونيست کارگری ايران" که هميشه سياست حمايت و سرسپردگی از اسرائيل را تبليغ کرده است توجه کنيد.


ايشان در پاسخ به پرسش مجری "راديو همبستگی" که سرانجام، نظر ايشان را در صورت وقوع جنگ می خواهد، چنين پاسخ می دهد: "... حتی در شرايط جنگی هم بايد نشان داد که جمهوری اسلامی منبع تمام اين وضعيت هست اگر اين فضای جنگی همچنان بالای سر ايران الان سالهاست ادامه دارد و هر چند وقتی مسئله حمله نظامی از طرف آمريکا يا اسرائيل و غيره مطرح می شود بخاطر اينکه اين رژيم اونجا هست که شرايط، اين شرايط جنگی را اصلا ايجاد کرده است و بنابراين من فکر می کنم حتی در شرايط جنگی بايد مبارزه عليه جمهوری اسلامی و نشان دادن اينکه بالاخره با سرنگونی جمهوری اسلامی هست که خطر جنگ، خطر هسته اي، بمب اتمی و غيره و همه از سر ايران و منطقه کم ميشه بايد اين وظيفه را بايد به پيشبرد و به همه نشان داد که اتفاقا در شرايط جنگی بايد حمله عليه جمهوری اسلامی و مبارزه عليه جمهوری اسلامی تشديد بشود برای اينکه ريشه مسايل آنجا هست."


در پاسخ به پرسش بايد در ايران چکار کرد تا از جنگ جلوگيری کرد؟ می گويد:


"... راه مقابله با جنگ و هر نوع تاثيرات جنگی و حتی اگر اين جنگ اتفاق بيفتد.... بايد جمهوری اسلامی را به زير بکشيم. ختم جنگ رابطه اش اين است، بالاخره مردم ايران نمی توانند حکومت اسرائيل و يا آمريکا را به زير بکشند کاری که می توانند بکنند اين است که جمهوری اسلامی را در چنين موقعيتی قرار بدهند، زير ... فشار انقلاب مردم اولا کسی بخودش جرات ندهد که حمله کند و بگه که خود مردم دارند تکليف را روشن می کنند، ثانيا اگر چنين جنگی اتفاق افتاد ابتکار عمل دست خود مردم باشه نه نيروهای مهاجم، آنها نباشند که آينده ايران را تعيين می کنند، اينکه جمهوری اسلامی بره يا نره و يا رژيم .. و غيره... بايد آلترناتيو مردم اين باشد که خود به قدرت خودمان اين حکومت را بزير بکشيم و باين ترتيب به جنگ طلبيها، به جنگ، به بمب هسته ای و تروريسم در منطقه و غيره جواب دهيم، تنها جواب انسانی به مسئله سرنگون کردن رژيم جمهوری اسلامی به قوت انقلاب مردم است. بهمين خاطر ما فکر می کنيم حتی اگر جنگی هم اتفاق افتاد بهيچوجه نبايد يک جبهه ضد جنگ تشکيل داد، برعکس اگر کسی می خواهد جبهه ای درست کند توی اين شرايط بايد جبهه ضد جمهوری اسلامی درست کند و اعلام کند منبع و منشاء اين جنگ و ناامنی و تروريسم و وضعيت کاملا اختناق و فشاری که به مردم ايران وارد ميشه جمهوری اسلامی هست ..."(تاکيدات از توفان است).


با يک نگاه ساده معلوم می شود کنه نظريات رضا پهلوی از "جبهه اول" با نظريات حميد تقوائی از "جبهه سوم" يکی است. هر دو جای علت و معلول را عوض می کنند تا تجاوز به ايران را توجيه کنند. تقوائی حتی در آستانه جنگ، در شرايطی که اسرائيل و آمريکا بر طبل جنگ می کوبند موافق آن نيست که يک جبهه ضد تجاوز به عنوان يک عامل بازدارنده در وقوع جنگ و تجاوز ايجاد شود. بر عکس وی بر آن است که بايد جبهه وسيعی بوجود آورد و رژيم جمهوری اسلامی را سرنگون کرد. وی هوادار ايفای نقش احمد چلبی است. وی آرزوی تحقق نمونه ليبی را در ايران دارد. وی که همواره آرايشگر امپرياليسم بوده است، چنين جلوه می دهد که گويا امپرياليسم اساسا نه توسعه گر است و نه بدنبال سرکردگی و غارت جهان می گردد. اگر رژيم جمهوری اسلامی سرنگون شود، منطقه در امن و امان بسر می برد. آيا می شود به اين عوامفريبی صهيونيستی دل بست؟ آيا اين واقعا درست است که منطقه از بعد از پيدايش جمهوری اسلامی ناامن شده است؟ نا امنی آمريکای جنوبی و جنوب شرقی آسيا را چگونه می شود توضيح داد؟ آيا آنها نيز به اسلام گرويده اند؟


در نظريات آقای تقوائی همه خواستهای اسرائيل و آمريکا بازتاب کامل يافته است، از درخواست انصراف ايران از دستيابی به فنآوری هسته ای که ايشان آنرا بدروغ مانند اربابانش "بمب اتمی" جلوه می دهد، تا خطر جنگ و تحريک و تروريسم. ايشان به مردم القاء می کنند، برای پايان دادن به جنگ، بايد جمهوری اسلامی را به زير بکشيم چون زورمان به اسرائيل و آمريکا نمی رسد. آقای تقوائی فراموش کرده اند که بت اعظم ايشان منصور حکمت که ويروس انحرافات فکريش را به جنبش کمونيستی ايران سرايت داد، بر اين نظر بود که خصلت اوضاع کنونی را تضاد ميان "اسلام سياسی و ميليتاريسم آمريکا" تعيين می کند و مردم جهان بايد با هر دو جبهه ارتجاعی بجنگند. در تحليل اخير آقای تقوائی روح گفتار منصور حکمت تجلی يافته است. اين دقيقا همان ارزيابی است که حزب کار ايران(توفان) از نظريه آنها ارائه داده است. اين سخنان آقای تقوائی اعتراف بسيار صريحی در مورد ماهيت "جبهه سوم" و مبارزه با تئوری "هر دو جبهه ارتجاع" ايشان است. با اين اعتراف معلوم می شود، تئوری جنگ همزمان در دو جبهه، يعنی هم با آمريکا و هم با جمهوری اسلامي، هم با اسلام سياسی و هم با ميليتاريسم آمريکا، از راه تشکيل و شرکت در” جبهه سوم”، يک تئوری عوامفريبانه ای بيش نيست. ما می پرسيم، اگر مردم ايران زورشان به اسرائيل و آمريکا نمی رسد، پس چرا شما مسئله جنگ از طريق ”جبهه سوم” را که گويا بايد با هر دو طرف بجنگد، طرح می کنيد؟ چگونه است که مردم ايران زورشان به دو نيروی آمريکا و اسرائيل نمی رسد، ولی زورشان به سه نيروی جمهوری اسلامی و آمريکا و اسرائيل رويهم می رسد؟؟!! پس” جبهه سوم” شما فقط جبهه ای برای سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی است و مبارزه با "اسلام سياسی" است و نه مانند طاهر ذواليمينين برای شمشير کشيدن همزمان به روی نيروهای خارجی و نيروهای داخلي؟ پس شما در حقيقت در دو جبهه نمی جنگيد، تنها در يک جبهه می جنگيد، در جبهه جنگ برای سرنگونی رژيم جمهوری اسلامي، چون زورتان به جمهوری اسلامی می رسد و به اعضاء فريب خورده خودتان تلقين می کنيد، که ما با آمريکائيها و اسرائيليها بخاطر هدف مشترک در يک جبهه قرار داريم و آنها وقتی ببينند که ما رژيم جمهوری اسلامی را سرنگون کرده ايم راضی شده عقب نشينی می کنند و ميلياردها دلاری را که خرج کرده اند و ناوگانهای خود را به منطقه آورده اند و بر می گردانند به ما خواهند بخشيد. آيا می توان به اين افسانه سرائی باور کرد؟


واقعيت چيست؟


کمونيستها در شرايط مشخص کنونی چه بايد بکنند؟ شرايط کنونی اين است که جبهه ای قدرتمند که قابليت مانور و مبارزه مستقل داشته باشد بنام ”جبهه سوم” وجود ندارد. می شود آنرا در روی صفحه کاغذ اختراع کرد و در پرگوئيها از آن استفاد نمود، ولی اين جبهه در عمل فاقد هر گونه تاثير انقلابی است و تنها دوای درد بی عملان وخانه نشينان است. برای کسانيکه می خواهند مسئولانه در جنبش شرکت کنند و با تلاش خويش مُهر خود را بر جنبش بزنند، تنها دو راه باقی می ماند.


در مرحله نخست ما در آستانه تجاوز و تحريم قرار داريم و هنوز تجاوزی صورت نگرفته است و دشمن تنها بر طبل جنگ می کوبد تا جنگ روانی را آغاز کند و به طرحهای طرف مقابل و واکنشهای جهانی پی برد. در اين صورت نيروهای انقلابی بايد در يک جبهه گسترده و وسيع همه نيروهائی را که خواهان جلوگيری از جنگ هستند و تحريم های بربرمنشانه اقتصادی عليه مردم ايران را محکوم می کند، گرد آورند و به فعاليت تبليغاتی در اين عرصه دست بزنند. تا در حد توان خود با بسيج افکار عمومی نقشی بازدارنده در وقوع جنگ ايفاء کنند. باين جهت ما به جبهه ای نياز داريم که در مقابل جبهه تجاوزکاران و جنگ طلبان ايستاده است. مرز جدائی در اين جبهه قبول انقلاب و يا سوسياليسم و نفی بهره کشی انسان از انسان و اين قبيل مقولات نامربوط نيست. اين مقولات اگر با زبان ملايم بيان کنيم، تنها خرابکاری چپروانه در ايجاد چنين جبهه ای است و عملا در خدمت اهداف امپرياليسم و صهيونيسسم قرار می گيرد. اين جبهه بايد مخرج مشترک تمام آن نيروهائی باشد که مخالف تجاوز و تحريم اند، زيرا بر اين نظرند که تجاوز و تحريم به ضرر مردم ايران است و کوچکترين مساعدتی به تغييرات دموکراتيک و سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی نمی کند.


در اين مرحله کار افشاء گری در مورد رژيم جمهوری اسلامی و ماهيت ارتجاعی و استبدادی آن، افشاء فساد و سرکوبگری مافيای در قدرت، بايد به صورت ترويجی و روشنگرانه در متون اطلاعيه های ما و يا مقالات تحليلی ما بازتاب يابد تا به افکار عمومي، دلايل موضعگيری ما را نشان دهد و نه به صورت نمايشات خيابانی و يا آنگونه نمايشاتی که عملا توجيه گر تجاوز امپرياليستی به خاک ايران باشد. در اين مرحله بايد از مبارزه دموکراتيک بحق مردم ايران که مستقل از خواست ما، در جريان بوده و رژيم جمهوری اسلامی را آماج حملات خويش قرار داده است، حمايت کرد و توضيح داد که سرنگونی رژيم سرمايه داری جمهوری اسلامي، که عامل بازدارنده تحولات دموکراتيک درايران است، يک امر ضروری و خواست باطنی ملت ايران است. بايد آگاه بود که مبارزه ضد امپرياليستی جدا از مبارزه دموکراتيک مقدور نيست و وظيفه نيروهای انقلابی در اين وضعيت، تلاش در جهت سمت دهی به اين جنبش دموکراتيک در پرتو تحولات و اوضا ع کنونی جهان است. بايد آگاه بود و تبليغ کرد که سرنگونی اين رژيم فاسد و دزد و سرمايه داری مافيائی وظيفه خلق ايران است و نه نيروهای استعمارگر خارجی که با اشک تمساح در مرزهای ايران به کمين نشسته اند.


در مرحله دوم احتمال وقوع جنگ است که در اين صورت کار با يک بمب و موشک حل نمی شود. جنگ امپرياليستها و صهيونيستها تنها برای سرنگونی رژيم مستبد، ارتجاعي، عقب مانده و وحشی و يا بربرمنش جمهوری اسلامی نيست، برای اشغال ايران و غارت منابع طبيعی و ثروتهای کشور ما و در درجه اول نفت و گاز و مس و اورانيوم است. اين جنگ تنها يک حمله برق آسا نخواهد بود، که 24 ساعته تمام شود. در چنين اوضاع دهشتباری تنها دو جبهه وجود دارد، چه در خارج و چه در داخل. جبهه همه کسانی که خواهان قطع جنگ و خروج نيروهای تجاوز کار به ايران در خارج از کشور هستند، در مقابل جبهه کسانی که خواهان ادامه جنگ می باشند. همين وضعيت نيز در داخل ايران است. مردم ايران يکپارچه برای اخراج متجاوزين بپا می خيزند و به مقابله با آنها دست می زنند. فقط آن ديوانگانی که قدرت تخيلشان مافوق انسانی است، فکر می کنند مردم بجای اخراج اشغالگران نخست به سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی دست می زنند و يا با سربازان موهومی "جبهه سومی" ايجاد خواهند کرد که هم مخالف متجاوزين خواهند بود و هم "سوسياليسم" را در ايران مستقر خواهند کرد؟؟!!.


چه در آستانه جنگ و چه در زمان وقوع جنگ تنها دو جبهه وجود دارد. جبهه همه ايرانيان ميهندوستی که مخالف تجاوز به ايران هستند و سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی را وظيفه داخلی مردم ايران می دانند و جبهه هواداران تجاوز به ايران که سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی را نيز با ياری امپرياليستها و صهيونيستها نظير احمد چلبی و يا محمود جبرئيل در دستور کار خود قرار داده اند. اين ايرانيهای خود فروخته هرگز مورد احترام و اعتماد مردم ايران نخواهند بود.


در چنين شرايطی امر سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی به امری درجه دو تبديل می شود و اين را شرايط به نيروهای انقلابی تحميل می کند. برخورد اپوزيسيون منحرف و خودفروخته ايرانی نسبت به حمله احتمالی به ايران همان برخورديست که اپوزيسيون خودفروخته و منحرف عراقی در دوران تدارک اشغال اين کشور در قبال جنگ آمريکا عليه رژيم صدام حسين اتخاذ کرد.نمونه عراق برای آنهائی که دل درگرو رهائی کارگران و زحمتکشان و موجوديت ايران دارند، نمونه آموزنده ای برای پرهيز از هرگونه چپ روی کودکانه و درغلتيدن به خيانت ملی است.


ما بايد بدانيم که سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی توسط نيروهای انقلابی در ايران هرگز به معنای جلوگيری از جنگ نيست، زيرا امپرياليستها برای تسلط بر ايران و غارت ميهن ما به تجاوز متوسل می شوند و نه تنها برای تغيير رژيم جمهوری اسلامی. تاکتيک درست مبارزه بر اساس همه تجارب مثبت تاريخي، نشان می دهد که بايد امر مبارزه ملی را در دستور کار قرار داد و تنها از اين طريق است که نيروهای مترقی و انقلابی قادر خواهند شد، متشکل شده، در ميان اقشار مردم نفوذ کرده، ارتجاع داخل ايران را که حتما بخشا به همدستی با متجاوزين دست خواهند زد افشاء و منزوی کرده و راه را برای کسب قدرت سياسی و سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی در مرحله بعد آماده نمايند. به سخن ديگر در شرايط تجاوز و اشغال، مبارزه برای کسب قدرت سياسی در ايران از گذرگاه مبارزه ملی برای دفع متجاوز خارجی می گذرد. مبارزه ما يک مبارزه طولانی است و ميزان موفقيت آن به تناسب قوای ملی و بعد طبقاتی وابسته است. اين واقعبينی انقلابی است که منجر به اتخاذ تاکتيکهای درست در مبارزه می شود.


آنها که می خواهند در �سه جبهه” بجنگند که توهم خنده داری بيش نيست، چه در داخل و چه در خارج ايران، در جبهه نيروهای تجاوزکار قرار می گيرند. در عمل دو جبهه بيشتر نيست. "جبهه سوم" تنها تا زمانيکه مسايل جدی نشده است، امکان پر حرفی و ايفای نقش دوگانه و جای ايفای ادا اطوار انقلابی را باز می گذارد. وقتی مسايل جدی شد، کار مانور آنها نيز به پايان می رسد، زيرا زمان تعيين تکليف فرارسيده است. تصورش را بکنيد که امپرياليستها و صهيونيستها به ايران تجاوز کرده اند و در لحظه ايکه حزب ما مانند هميشه به ميدان می آيد و محکوميت امپرياليستها و صهيونيستها و قطع بمباران و خروج اشغالگران را همراه با مردم جهان می طلبد، يک گروه ايرانيهای "جبهه سومی" پيدا شوند که می خواهند با شعار "سرنگون باد رژيم جمهوری اسلامی" و برای خالی نبودن عريضه، بيان "ما خواهان قطع بمباران ايران هستيم"، به نمايشات اعتراضی بپوندند. همه شرکت کنندگان به آنها خواهند گفت شما به ماليخوليا دچاريد. شما با بمباران مشروط و تجاوز مشروط موافقيد. پوچی اين تئوريهای منصور حکمتی نيازی به بحث ندارد و پوچی آن کاملا روشن است.


ما آرزو داريم اين شرايط به جنگ خانمانسوز بدل نشود، ولی حزب ما از وضعيت فعلی که دوستان و دشمنان خلق را مجبور به اتخاذ موضع کرده است خوشحال است. بايد اين تضادها را تشديد کرد تا سره از ناسره تشخيص داده شود و همدستان امپرياليسم و صهيونيسم شناخته شوند. هم اکنون نقش روشنفکران خود فروخته و نقش ستون پنجم امپرياليسم و صهيونيسم در قالب پاره ای سازمانهای زنان و يا سازمانهای غير دولتی و نظاير آنها برملا شده است. اين خائنين با پنهان کردن خويش در پشت جنايات جمهوری اسلامی در پی ايجاد فاجعه ای به صد برابر بدتر در ايران هستند.


حزب کارايران(توفان)


آذر ماه 1390


www.toufan.org



دستگیری وحشیانه سارقان یک بانک در شهر کرمانشاه توسط نیروی انتظامی با است...

آویزان کردن هزاران تومان به گردن یک شتر در روز عاشورا

شام ,, حمص باب دريب الصليبة ,,مظاهرات الاحرار المرحلة الثالثة اضراب الك...

شام ,, حمص باب دريب الصليبة ,,مظاهرات الاحرار المرحلة الثالثة اضراب الك...

OWS puts pressure on ports

Democracy Now! National and Global News Headlines for Tuesday, December 13

کانون نويسندگان،سکوت هرگز!

The US, Mining and Dictators in the Congo