۱۳۹۷ اسفند ۱۲, یکشنبه

اولین جلد از رمان دو جلدی «روز سیاه کارگر» در تاریخ ۱۳۰۵ و دومین جلد، دو سال بعد، در ۱۳۰۷ در کرمانشاه منتشر شد.

اولین جلد از رمان دو جلدی «روز سیاه کارگر» در تاریخ ۱۳۰۵ و دومین جلد، دو سال بعد، در ۱۳۰۷ در کرمانشاه منتشر شد.

سه سال پیش، ناصر مهاجر و اسد سیف، دو نویسنده و پژوهشگر ایرانی ساکن اروپا، با ویرایش تازه‌ای از این رمان، انتشار هر دو جلد در یک مجلد، نوشتن پیشگفتار و توضیحات، اضافه کردن ترجمه فارسی پیشگفتارهای چاپ روسی و کردی و نیز مقاله‌ای به ترجمه سروش حبیبی، گامی مهم در حفظ و ثبت این اثر ماندگار ادبیات فارسی برداشتند. این کتاب از سوی نشر نقطه در آمریکا منتشر شده است.
اهمیت رمان روز سیاه کارگر
پیش از انتشار اثر پژوهشی ناصر مهاجر و اسد سیف در خارج از ایران، حسن میرعابدینی در کتاب معروف «صد سال داستان‌نویسی ایران» به رمان «روز سیاه کارگر» نیز پرداخته بود.
میرعابدینی در فصل «رمان اجتماعی» که یکی از فصل‌های بخش اول جلد اول کتاب «صد سال داستان‌نویسی ایران» را تشکیل می‌دهد، در ابتدا به ویژگی کلی اولین رمان‌های اجتماعی در ایران می‌پردازد و می‌نویسد: «مقابله احساسی قهرمان رمان با جامعه که عاقبت به شکست قهرمان و پذیرش وضعیت موجود توسط او می‌انجامد، خصلت تمامی رمان‌های اجتماعی است.»
این پژوهشگر سپس با اشاره به رمان «روز سیاه کارگر» که احساسی بودن آن از همان عنوان رمان مشخص است، می‌نویسد که این رمان در میان رمان‌های اجتماعی دوره خود، «پدیده استثنائی» به شمار می‌رود.
همچنین باقر مؤمنی، نویسنده و پژوهشگر که برای نخستین بار قسمتی از این رمان را در نشریه «فصلی در گلسرخ» منتشر کرد، درباره این رمان نوشته است: «تسلط نویسنده بر روابط اجتماعی طبقات گوناگون اجتماعی و زبان ساده او در تصویر این روابط و مناسبات زندگی در وجوه گوناگون آن تحسین‌برانگیز است.»
به نظر می‌رسد که خود «احمد علی خان خداداده دینوری» (۱۲۶۱ تا ۱۳۳۴) نویسنده رمان «روز سیاه کارگر» نیز از همان سطرهای آغازین جلد اول رمانش قصد داشته بر تفاوت رمانش با دیگر رمان‌های آن دوره تأکید کند.
او می‌نویسد که «عامه مصنفین کتاب و مورخین، سرلوحه کتاب خود را اول به نام سلطان و بعد به نام وزرا یا امرا مزین می‌نمایند» اما نویسنده «روز سیاه کارگر» قصد دارد که «برخلاف مصنفین سلف، دفتر خود را به نام طبقه کارگر و عامه رنجبر... زینت» دهد.
حسن میرعابدینی در فصلی از کتاب معروف «صد سال داستان‌نویسی ایران» به رمان «روز سیاه کارگر» پرداخته است.
حسن میرعابدینی در فصلی از کتاب معروف «صد سال داستان‌نویسی ایران» به رمان «روز سیاه کارگر» پرداخته است.
احمدعلی خداداده با بیان اینکه طبقه کارگر در ایران «تباه‌تر از همه جا»ست، به نوعی بر «نخستین» بودن کتابش در ادبیات کارگری ایران تأکید می‌کند و می‌نویسد: «تاکنون کتابی که مجموعه زندگانی یک نفر از دهگان صحرایی مشروحا باشد، دیده نشده».
رمان «روز سیاه کارگر» که زبانی ساده دارد، آن طور که خود نویسنده نیز تأکید کرده، دارای غلط‌های املائی است، زیرا نویسنده «نزد ملاهای نادان» تحصیل کرده است. با این حال، خداداده می‌نویسد که کتابش هر چند ظاهر رمان دارد، باطنش «حقایق و صدق» است و او گرچه «برای آیندگان» می‌نویسد، اما قصد ندارد «تاریخ‌نویسی» کند.
راوی رمان «روز سیاه کارگر» دهقان‌زاده کردی به نام «بختیار» است که نویسنده، داستان او و خانواده‌اش را بازگو می‌کند و وقایعی را نیز که راوی نمی‌توانسته شاهدش باشد از زبان دیگران روایت می‌کند. در واقع، خداداده که خود نیز کرد و اهل یکی از روستاهای کرمانشاه بوده، راوی را روانه دیگر روستاهای کردنشین ایران می‌کند و برای نوشتن رمان، از ژانر «سفرنامه» که شیوه‌ای رایج در آن دوره بود، بهره می‌برد.
هر چند که به اعتقاد میرعابدینی در این رمان «برخلاف دیگر رمان‌های آن دوره، از جمله‌های قصار ادبی و احساساتی خبری نیست»، اما در جاهایی از رمان به جملاتی چون ایران «قانونی راجع به رعیت ندارد»، یا «مشروطه فقط لفظ بود و معنا نداشت» برمی‌خوریم.
زمان رمان، آخرین سال‌های حکومت قاجار و مکان آن نیز سه استان کرمانشاه، کردستان و همدان است. نویسنده، ضمن توصیف وضعیت معیشتی خانواده بختیار، هم ارزشی مردم‌شناسانه به اثر خود می‌بخشد و هم با روایت سفرهای پی‌درپی راوی، از این روستا به آن روستا، و شرح رسم‌های حاکم و شیوه کارها، بار جامعه‌شناسانه کتابش را افزایش می‌دهد.
مثلاً می‌نویسد که خوراک یک روستایی ایران آن زمان، در تابستان «نان گندم و بعضی اوقات جو و ذرت و دوغ بز» است و اگر آبگوشت بخورد خود را «نیک‌بخت و عیاش‌ترین مردم روزگار تصور» می‌کند. در زمستان هم «آش‌های متعدد چون ترخینه و شلم و آش عدس و بلغور».
«روز سیاه کارگر» رمانی علیه روحانیان است و نویسنده در همان ابتدا از «ملاهای نادان» می‌گوید و در لابه‌لای کتاب به فساد آنان اشاره می‌کند.
«روز سیاه کارگر» رمانی علیه روحانیان است و نویسنده در همان ابتدا از «ملاهای نادان» می‌گوید و در لابه‌لای کتاب به فساد آنان اشاره می‌کند.
همچنین در جلد اول رمان، وضع نابسامان روستاها و مناسبات اجتماعی میان مالکان و رعیت‌ها و همچنین مسائلی چون مالیات‌ها، ناامنی راه‌ها و فقدان امکانات بهداشتی بازگو می‌شود.
رمانی علیه روحانیان و به نفع زنان
رمان «روز سیاه کارگر» بی‌شک رمانی علیه روحانیان است. علاوه بر اینکه نویسنده در همان ابتدای کتابش از «ملاهای نادان» می‌گوید، در لابه‌لای کتاب نیز به مناسبت‌های مختلف، به فساد آنان اشاره می‌کند.
مثلاً آنجا که پدر راوی به خاطر اعتراض به ظلم، زندانی می‌شود، مادر راوی برای رهایی شوهرش تنها الاغ خانواده را به یکی از علمای سنقر پیشکش می‌کند. یا وقتی خواهر راوی نمی‌تواند سهم ارث خود را از خانواده شوهرش که از خاندان علماست بگیرد، یکی از روحانیان به راوی که قصد شکایت داشت، می‌گوید: «احمق مگر نمی‌دانستی رئیس عدلیه‌ها قابل نیستند، وزرا دست‌نشانده ماها می‌باشند و ... احکام شرع مبین به میل ماها جاری می‌شود. شما می‌خواستید از من مال بگیرید؟»
یا در فصلی که راوی به عراق می‌رود، به «تجارت حمل جنازه» که سود فراوان داشت و از سوی روحانیان در شهرهای مذهبی رونق دارد، اشاره می‌کند. ناصر مهاجر و اسد سیف در پیشگفتار رمان به مقاله‌ای از «ایران نامه» اشاره کرده‌اند که در آن از قول یکی از اعضای کمیته امداد کمیسیون مرزی ترک و ایران در نیمه قرن نوزدهم میلادی آمده است: «علمای شیعه با تشویق تجارت حمل جنازه، موقعیت شهرهای مقدس عتبات را به عنوان مرکز عبادی شیعیان مستحکم می‌کردند.»
همانطور که مهاجر و سیف تأکید کرده‌اند، با گذر زمان و کندوکاو در زندگی اجتماعی ایرانیان، بختیار (راوی رمان) به این نتیجه می‌رسد که «طایفه آخوند» در تحمیق مردم نقش اساسی داشته و دارد.
«روز سیاه کارگر» علاوه بر جنبه‌های ملی‌گرایانه، در ستایش زنان به ویژه زنان کارگر نیز نوشته شده است
«روز سیاه کارگر» علاوه بر جنبه‌های ملی‌گرایانه، در ستایش زنان به ویژه زنان کارگر نیز نوشته شده است
نویسنده رمان «روز سیاه کارگر» با اینکه مذهبی است، وجود طبقه روحانیان را یکی از بزرگترین موانع ایران در راه پیشرفت و توسعه می‌داند. او در واقع خواهان «سلب نفوذ و قدرت» روحانیان است.
او جلد دوم رمان خود را اینگونه به پایان می‌برد: «بختیار با کمال اطمینان وعده به خان مزبور داد که در آینده، این قوم آخوند که بر خلاف مملکت و شاید مشی عمومی است، نابود گردند.»
با این حال، در پیشگفتاری که اسد سیف و ناصر مهاجر بر این رمان نوشته‌اند، آمده است: «شکستن همه مشکلات بر سر آخوند، البته نوعی تقلیل‌گرایی در شناخت واقعیت تاریخی است. موانع برنشستن تجدد در ایران را باید در مجموعه‌ای از عوامل بازجست.»
رمان «روز سیاه کارگر» علاوه بر جنبه‌های ملی‌گرایانه، در ستایش زنان به ویژه زنان کارگر نیز نوشته شده است. مادر، همسر و خواهر راوی، هر یک زنان زحمت‌کش و شجاعی هستند که به سهم و با توان خود با بی‌عدالتی مبارزه می‌کنند.
میرعابدینی در اهمیت «روز سیاه کارگر» نوشته است که این رمان «زنان کشاورز را به عنوان اعضای طبقه اجتماعی معینی مورد توجه قرار می‌دهد.»
قرار بود جلد سوم رمان «روز سیاه کارگر» هم منتشر شود، زیرا نویسنده در پایان جلد دوم، از انتشار جلد سوم خبر می‌دهد، اما چنین اتفاقی نیفتاد.
تأثیرپذیری از ادبیات جهان و ترجمه به دیگر زبان‌ها
رمان «روز سیاه کارگر» در شرایطی نوشته شد که به نظر می‌رسد نویسنده تحت تأثیر رمان‌های قرن نوزدهم اروپا بود. رمانتیسم، رئالیسم و ناتورالیسمی که در این رمان دیده می‌شود، یادآور آثار هوگو، بالزاک، زولا و دوماست.
همچنین ناصر مهاجر و اسد سیف تلخی و گزارش سیاه و همچنین نقد مذهب در رمان «روز سیاه کارگر» را با رمان «محاکمه» نوشته کافکا مقایسه کرده‌اند، هر چند تأکید کرده‌اند شکی نیست که نویسنده، این اثر کافکا را نخوانده بود. مهاجر و سیف می‌نویسند: «بختیار و ژوزف کا، هر دو در برابر دادگاه متهم به جرمی هستند که مرتکب نشده‌اند.»
صرف نظر از تأثیرپذیری نویسنده رمان «روز سیاه کارگر» از ادبیات جهان، ترجمه زودهنگام این رمان به یک زبان خارجی، اتفاقی نادر در ادبیات ایران به شمار می‌رود.
رمان «روز سیاه کارگر» سه سال پس از انتشار به زبان فارسی، به زبان روسی ترجمه و در سال ۱۳۰۹ در مسکو به چاپ رسید. گرچه به نظر می‌رسد که ترجمه این رمان به روسی یک اقدام سیاسی و آن طور که ا. شهری در مقدمه چاپ روسی نوشته در جهت انقلاب اکتبر بود.
از این کتاب در اتحاد جماهیر شوروی سابق چنان استقبال شد که در مدت زمان کوتاهی به چاپ سوم رسید. همچنین در ۱۳۱۴ این کتاب در تاشکند به چاپ رسید. شهری در مقدمه خود نوشته بود: «کتاب خداداده بیش از آنکه با کارگران مناطق شمالی اتحاد جماهیر شوروی حرف بزند، با زحمتکشان آسیای مرکزی سخن می‌گوید.»
اما حدود هفتاد سال بعد، این رمان به قلم عبدالله مردوخ، در سال ۱۳۷۴ به کردی ترجمه شد. مترجم زبان کردی در مقدمه‌ای که بر این کتاب نوشته، به اهمیت این کتاب برای کردها اشاره کرده و آورده است: «خداداده در بسیاری از موارد به آداب و رسوم کردها می‌پردازد و به بهترین شیوه، شادی و سوگواری، چگونه ساختمان‌سازی، پرورش گاو و گوسفند، شخم زدن زمین و امورات کشاوری و زندگی ییلاق و قشلاق را ترسیم کرده است.»
همچنین در مقاله‌ای که از سوی آکادمی علمی جمهوری شوروی سوسیالیستی گرجستان به چاپ رسید، از «رئالیسم اصیل و عمیق» این رمان و همچنین «تیزبینی و چیره‌قلمی» نویسنده‌اش ستایش شده است.
گرچه دلبستگی احمدعلی خداداده به کمونیسم و هواداری او از شوروی سابق، وجه ایدئولوژیکی به رمان «روز سیاه کارگر» می‌بخشد، اما این موضوع هیچ از ارزش ادبی و تاریخی این رمان و همچنین جنبه‌های جامعه‌شناسانه و مردم‌شناسانه آن نمی‌کاهد.
photo_2019-03-02_09-56-23.jpg

‏‌سندی تاریخی ‏ موضعِ مترقی چپ مستقل درباره‌ی روحانیت و خمینی ‏در آستانه‌ی انقلاب

‏‌سندی تاریخی ‏ موضعِ مترقی چپ مستقل درباره‌ی روحانیت و خمینی ‏در آستانه‌ی انقلاب ‏ 
 
الف ـ ر
 
موضع گروه‌ها و سازمان‌های چپ ایران به روحانیت و خمینی در آستانه‌ی انقلاب ۱۳۵۷ و پس از آن موضوع نوشته‌ها و بحث‌های زیادی بوده است. حمایت بخشی از جریان‌های چپ از خمینی و روحانیت در انقلاب و پس از به قدرت‌ رسیدن آنها همه‌ی جریان‌های چپ را در معرض اتهام قرار داده است. نگاهی به مواضع سازمان‌های بزرگ چپ در آن زمان همچون سازمان چریک‌های فدایی خلق و حزب توده یا حتا گروهی مانند حزب رنجبران حمایت آنها از خمینی را به‌روشنی نشان می‌دهد. اما بخش اعظم نقدها و اظهار نظرها آگاهانه یا ناآگاهانه نظر و مواضع جریان‌های دیگر چپ نسبت به روحانیت و خمینی را نادیده گرفته‌اند. متاسفانه آن مواضع ارتجاعی به نام همه‌ی جریان‌های چپ نوشته شد.
 
در اینجا «سندی» معرفی می‌شود که ۴۰ سال پیش در آذرماه ۱۳۵۷ منتشر شد: «رهائی شماره ۳» (نشریه‌ی گروه اتحاد کمونیستی ــ بعد از انقلاب سازمان وحدت کمونیستی) (http://vahdatcommunisti.org/Rahaii-3-57-1.pdf) با یک سرمقاله‌ی کوتاه و مقاله‌ی مشروح «بحران سیاسی و اقتصادی رژیم و نقش روحانیون در گذار قدرت». این مقاله نشان می‌دهد که چهار دهه پیش جریان چپی وجود داشته که نه تنها در مقابل خمینی تعظیم نکرده بلکه حتا پیش از انقلاب و در زمانی به‌روشنی علیه او موضع گرفته است که تردیدی نسبت به سقوط رژیم شاه و به قدرت رسیدن خمینی باقی نمانده بود. باید افزود که فریدون ایل بیگی، یکی از رفقای درگذشته که در آن زمان در ارتباط با گروه اتحاد کمونیستی بود، در پاییز ۱۳۵۷ کتابی به‌نام «قانون اساسی یا شمشیر چوبین مبارزه» (http://vahdatcommunisti.org/GhanoneAsasi.pdf) را برای بحث درونی در اختیار گروه قرار داد. این کتاب هم به‌شدت با مواضع ضددمکراتیک و ارتجاعی روحانیت برخورد کرده بود و در آذر ۱۳۵۷ منتشر شد.
 
آشکار است که در اینجا سخن از سازمان‌ها و جریان‌های چپ است، و به همین دلیل اشاره‌ای به موضع‌گیری قاطع روشنفکران و شخصیت‌های آزادی‌خواهی همچون مصطفی رحیمی، احمد شاملو و شماری دیگر علیه حکومت اسلامی و ارتجاع، پیش و پس از به‌قدرت رسیدن خمینی، نشده است.
 
پیشاپیش باید تاکید کرد که جریان‌ها و گروه‌هایی که به «علم غیب» و مقدّر بودن همه چیز از پیش اعتقاد ندارند مدعی نیستند ـ و نمی‌توانند باشند ـ که می‌توان درباره‌ی رویدادهای آینده پیش‌گویی یا به بیان دیگر غیب‌گویی کرد. آن‌ها حداکثر بر اساس شواهد می‌توانند روندهای آتی را پیش‌بینی کنند. چه بسا که چنین پیش‌بینی‌هایی در آینده نادرست از آب درآیند یا رویدادهای غیرقابل‌پیش‌بینی یا غیرمنتظره‌ی دیگری باعث نادرست بودن آنها بشوند. به علاوه، در ارزیابی رویدادها و تحلیل‌ها همواره باید شرایط اجتماعی و تاریخی دوره‌ی وقوع آنها را نیز در نظر گرفت. بر این اساس، قطعاً نباید انتظار داشت که هر آن‌چه در مقاله‌ی «رهایی شماره ۳» درباره‌ی آینده، روحانیت و خمینی آمده با نگاه امروزیِ مبتنی بر آگاهی کنونی باشد یا همه‌ی پیش‌بینی‌های آن به حقیقت پیوسته باشد. اگر کسی چنین انتظاری داشته یا دارد نبایستی آن مقاله را بخواند. اهمیت این نوع نوشته‌ها در تشخیص جهت حرکت است و نه پیش‌بینی‌ تمامی رویدادها.
 
آذر ۱۳۵۷ و انتشار رهائی شماره ۳
 
«رهائی شماره ۳» در شرایطی منتشر شد که سازمان‌های نام‌برده در بالا یا حمایت کامل خود را از خمینی و روحانیت اعلام کرده بودند یا گام به گام در این جهت پیش می رفتند. سازمان چریک‌های فدایی خلق پس از سال‌ها مبارزه‌ی خونین با رژیم دیکتاتوری شاه، دادن صدها کشته و زندانی، از زمان تثبیت رهبری خمینی و استقرار جمهوری اسلامی، ابتدا به حمایت «مشروط» از او پرداخت. سپس کم‌کم با حمایت و دنباله‌روی از حکومت اسلامی در فرایندی سریع به انشعاب رسید و "اکثریت" آن خط سیاسی خود را با مواضع حزب توده در دنباله روی و وابستگی بی چون و چرا به سیاست‌های اتحاد شوروی و پیروی از «رهبری ضدامپریالیستی امام خمینی» سازگار و هماهنگ کرد. این سازمان‌ها، به جای تشکیل صف مستقل چپ و پیش گرفتن سیاستی مستقل، خود را به لحاظ سیاسی در برابر مواضع خمینی خلع‌سلاح کردند. یکی از پیامدهای این رهیافت انشعاب‌های متعدد بود. حزب توده و بخش‌ قابل توجهی از فدائیان چند سال در سطوح مختلف از رژیم جمهوری اسلامی و سرکوب‌های شدید آن پشتیبانی کردند و وارد همکاری همه‌جانبه‌ای با رژیم شدند؛ در مقابله با گروه‌های مخالف و جناح شبه‌لیبرال رژیم به جناح شبه‌فاشیست آن به رهبری خمینی یاری رساندند تا این‌که سرانجام نوبت به قلع و قمع خود آنها فرا رسید. با وجود این، بعدها نیز به عمق فاجعه پی نبردند و حداکثر از ‘دو سال و نیم اشتباه’ سخن گفتند!
 
حزب رنجبران نیز که ادامه‌ی «سازمان انقلابی حزب توده» و پیش از انقلاب همواره پیروِ مواضع جمهوری خلق چین و اندیشه‌ی مائو تسه دون بود، نظریه‌ی «اسلام مبارز» و «اسلام حسینی» را درباره‌ی خمینی و جمهوری اسلامی پیش نهاد و این بار حاضر نشد نظر حزب کمونیست چین را در مورد اشتباه بودن نگرش خود به دین و نیروهای مذهبی تغییر دهد. این گروه نیز پس از مدتی حمایت از جناح «ضدامپریالیست» رژیم و «رهبری ضدامپریالیستی امام خمینی» به جناح شبه‌لیبرال رژیم متمایل و به همراه آن سرکوب شد. مجاهدین خلق هرچند در عنوان چپ به حساب نمی‌آمدند، پیش از انقلاب مواضع چپ داشتند و با قطعی شدن رهبری خمینی و سپس استقرار جمهوری اسلامی مدت‌ها در تحکیم آن نقش داشتند و سرانجام با جناح شبه‌لیبرال رژیم متحد شدند.
 
در اواخر پاییز ۱۳۵۷ هنوز دولت نظامی ازهاری در قدرت بود، بخشی از جبهه ملی مشغول مذاکره با شاه و بخشی دیگر در مذاکره با خمینی و طرفداران او بودند و تشخیص نداده بودند که سقوط رژیم و استقرار حکومت اسلامی به رهبری خمینی قطعی شده است. باند‌های قُل‌چماق طرفدار خمینی ممنوع کردن شعارهای غیراسلامی، فشار بر زنان بی‌حجاب در تظاهرات، حمله به معدود حرکت‌های مستقل... را آغاز کرده بودند. در خارج از کشور نیز این‌جا و آن‌جا به گروه‌های چپ و گاهی میزهای کتاب آنها حمله می‌کردند و نمونه‌هایی از رویدادهای آتی را به نمایش می‌گذاشتند.
 
«بحران سیاسی و اقتصادی رژیم و نقش روحانیون در گذار قدرت»
 
سرمقاله‌ی نشریه‌ی «رهائی شماره ۳» با عنوان «در گذرگاه انقلاب» به توضیح وضعیت حکومت، حرکت‌های جبهه ملی، نگاه امپریالیسم به جنبش مردم، راه حل‌های آتی در مقابل حکومت و حامیان آن، آماده بودن شرایط برای انقلاب سیاسی با هدف «سرنگونی رژیم شاه... و نه سیستم سرمایه داری»... می‌پردازد. سپس «بحران سیاسی و اقتصادی رژیم و نقش روحانیون در گذار قدرت»، مقاله‌ی اصلی این شماره از رهائی، هم‌چنان که از عنوان آن نیز پیداست به دو موضوع در پیوند با یک‌دیگر اختصاص دارد. این مقاله بحث انقلاب سیاسی و انقلاب اجتماعی را با شرح و تفصیل بیشتری در بخش پایانی پی گرفته است.  
 
اما بخش  نخست مقاله «بحران سیاسی و اقتصادی رژیم شاه» را مورد تحلیل قرار می‌دهد. با وجود این‌که این بخش از مقاله موضوع اصلی نوشتار حاضر نیست، باید حق مطلب را ادا کرد و به صراحت گفت که تحلیل مقاله از بحرانِ رژیم شاه و دلایل به بن‌بست رسیدن این رژیم بسیار موشکافانه و دقیق است. این بخش در ادامه‌ی نوشته‌های دیگر گروه اتحاد کمونیستی در سال ۱۳۵۶ یعنی رساله‌ی "بحران جدید سیاسی و اقتصادی رژیم و نقش نیروهای چپ" (http://vahdatcommunisti.org/bohran jadid syasi v eghtesadi v chap.pdf) و نیز نشریه‌ی رهایی شماره ۱(http://vahdatcommunisti.org/Rehaii-1-57.pdf) به نگارش درآمده و از جمله عوارض تورم جهانی، تورم ناشی از ویژه‌گی‌های سرمایه‌داری ایران، رشد سریع میلیتاریسم و بوروکراسی، نقش امپریالیسم جهانی را در این بحران مورد بررسی قرار داده است.
 
عنوان بخش دوم این مقاله که در اینجا مد نظر است «کلریکالیسم یا مکتب اصالت روحانیون» است. در ادامه به بعضی بندهای این بخش اشاره می‌شود.
 
این بخش از مقاله با اشاره به کلیسا و تفکیک مذهب و دولت در غرب، بحث درباره جوامع آسیایی و به ویژه ایران و تشیع  آغاز می‌شود. سپس  با توضیح نقش روحانیون بزرگ، تجار و فئودال‌ها جنبش تنباکو و جنبش مشروطیت، به «محدودیت نسبی قدرت مطلقه‌ی سلطنت، به نفع سرمایه‌داران و روحانیون»  اشاره و تاکید می‌کند که در طول تمام سال‌های طولانی پس از مشروطیت و دوره‌ی رضا شاه «روحانیون بزرگ و مراجع تقلید یا از رژیم دفاع می‌کنند و یا سکوت می‌کنند.مراجع تقلید نه در ابتدا و نه در انتها با رضاشاه مخالفتی نکردند.»
 
تفاوت نگاه مردم و روحانیون به مذهب
 
«گرچه ممکن است در ظاهر مردم مذهبی و روحانیون در ادواری خاص در یک جهت حرکت کنند، ولی باید توجه داشت که این‌ها بیان‌گر دو پدیده‌ی متفاوت‌اند. یکی در پی سعادت و رفاه دنیوی و اخروی و راه رستگاری در پناه مذهب (بخشی از مردم تحت ستم) (است) و دیگری در پی شرکت در قدرت از طریق سلسله‌مراتب روحانی (کلریکالیسم، موبدسالاری).»
 
تحلیل از جایگاه اجتماعی روحانیون
 
«در مواردی بسیار روحانیون جوان، به خصوص در روستاها از عناصر زحمتکش هستند و پیوند نزدیکی با سایر زحمت‌کشان دارند. در مواردی دیگر در همین روستاها روحانیون به‌عنوان مواجب‌بگیرِ اربابان توجیه‌گر اصلی ادامه‌ی روابط استثماری هستند. به عبارت دیگر، گرچه روحانیون به‌طور کلی مانند سایر سلسله‌مراتب اجتماعی، در فوق با طبقات استثمارگر و در پایین با طبقات زحمتکش مرتبط‌اند و پایگاه طبقاتی مشابهی دارند، معهذا به علت تسلط عنصر ایدئولوژیک در آن‌ها در موارد بسیاری از نظر موضع‌گیری سیاسی و اجتماعی این مرزبندی به هم خورده و تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد.»
 
دلیل عقب ماندن بدیل‌های غیرمذهبی 
 
«رژیم در سال‌های گذشته نه تنها شاهد رشد نفوذ مذهبِ منفعل بود بلکه حتی رشد آن‌را جهت جلوگیری از "انحراف کمونیستی جوانان" مفید تشخیص می‌داد. مشکل اساسی رژیم هنگامی شروع شد که عده‌ای از روحانیون بزرگ همراه با سرمایه‌داران بخش خصوصی  و به تبع آن به‌خاطر پیوندهای میان آن‌ دو ناراضی شدند.»
 
«یک‌سال پیش، زمانی که هنوز هیچ بدیلی خود را در جامعه تثبیت نکرده بود... سه امکان برای رهبری توده‌های مخالف رژیم به چشم می‌خوردند: سازمان‌های انقلابی، جریان‌های حول و حوش و درون کانون نویسندگان و جبهه‌ ملی. ما در نوشته‌ی "بحران جدید ..." ... ضعف اولی، درهمی دومی و بی‌کفایتی سومی را بیان کردیم و گفتیم که به‌نظر ما هیچ‌یک از این‌ها قدرت بسیج و رهبری مردم را ندارند.»
 
دلایل رشد جریان اسلامی در جنبش ضدرژیم و برجسته شدن نقش روحانیون و مذهب
 
«به نظر می‌رسد که چند عامل در این مسئله نقش داشته‌اند:
«۱ ـ فقدان کارآیی بدیل‌های انقلابی، لیبرالی و ...: ... تا زمانی که بورژوازی (و خرده‌بورژوازی) متحد روحانیون بزرگ بتواند و یا چنین بنمایاند که قادر به امتیاز گرفتن است، روحانیون برجستگی پیدا نخواهند کرد. اما زمانی که بی‌کفایتی بورژوازی روشن شود، زمان ایفای نقش روحانیون فرا می‌رسد.
 
«۲ ـ عمل‌کرد دولت: ... حملات اولیه رژیم به روحانیون به چه علت بوده است؟ اشتباه یا محاسبه‌ی دقیق؟ برای ما اظهار نظر قطعی غیرمقدور است. ... ما هردو امکان را می‌بینیم.
 
«۳ ـ پشتوانه‌ی آیت‌الله خمینی: در جوامعی مانند ایران که عقب‌ماندگی و خفقان دست به دست هم حرکت می‌کنند، نقش شخصیت‌ها بیش از جوامع پیشرفته و آزاد است.... "شخصیت و سابقه‌ی شاه" (هرچه می‌خواهد باشد!) برای تصمیم‌گیری امپریالیسم عامل مهمی است... سابقه و پشتوانه‌ی ضدرژیمی آیت‌الله خمینی عامل بسیار مهمی در تقویت بدیل روحانیون است به‌طوری که بدون وجود خمینی احتمال قریب به یقین می‌رفت که روحانیون نتوانند مانند حال حاضر رهبری بلامنازع را به دست گیرند.... خمینی به صورت پشتوانه‌ای درآمد که می‌توانست در صورت به وجود آمدن شرایط مساعد برای بدیل روحانیون بسیار موثر واقع شود و شد. انواع شریعتمداری‌ها و خوانساری‌ها بدون داشتن پشتوانه‌ی خمینی مسلما قادر به ابراز قدرتی که شدند نمی‌بودند و همان‌طور که مشاهده شد هنگامی که شروع به باز کردن دست خود کردند همه چیز را به نفع خمینی از دست دادند، به‌طوری‌که خمینی رهبر مسلم روحانیت شد.
....
«با چنین پشتوانه‌ایست که خمینی تز اساسی خود "حکومت اسلامی" را قابل تحقق می‌داند. این تز نه صرفاً شرکت در قدرت دولتی، بلکه تصرف قدرت دولتی توسط مذهب است. این تز شرایطی را مد نظر دارد که در آن سلسله‌مراتب روحانی تبدیل به سلسله‌مراتب حاکمیت بر جامعه ــ دولت ــ شود....
 
«... اکنون می‌توان دید که این یگانگی مذهب خمینی با مذهب مردم نبوده که منجر به این انتخاب شده است. آیت‌الله شریعتمداری نیز دقیقا مذهب آیت‌الله خمینی را دارد و مردم او را انتخاب نکرده‌اند. مذهب امسال خمینی نیز با مذهب ده سال پیش او تفاوتی نکرده است.... این مردم هستند که عاصی از وضع موجود به بدیل‌های مختلف روی آوردند، ضعف‌ها و بی‌کفایتی‌های دیگران موجب زده شدن مردم از آن‌ها و برجسته شدن روحانیون شد. و باز این مردم غیر سازشکار و رادیکال، این "شیشه‌شکنان" بودند که روحانیون سازشکار و رجال دیگر را طرد کردند. مردم خمینی را خمینی کردند. نه خمینی (و نه مذهب او) در واداشتن مردم به حرکت عاملیتی نداشت....»
 
عامل موثر دیگر: «اشتباهات رژیم»
 
«علاوه بر علل و انگیزه‌های متعددی که در رشد و گسترش جنبش دخالت داشته‌اند باید به اشتباهات متعدد رژیم نیز توجه کرد. نقش این اشتباهات کم نبوده، گو این‌که وقوع اشتباهات نیز بی‌دلیل نبوده و با ماهیت رژیم و بحران آن ارتباط دارد. هنگامی که کابینه‌ی‌ آموزگار بر سرکار آمد، وعده‌هایی به بخش خصوصی داد که در نوشته‌ی "بحران جدید ..." به آن‌ها اشاره کرده‌ایم. اما ماهیت رژیم چنان بود که نخواست و نتوانست به همین وعده‌های مختصر نیز وفا کند....
 
«... در صفحات قبل گفته‌ایم که هیچ‌کس نقش روحانیون را به اندازه‌ی فعلی پیش‌بینی نمی‌کرد. اما آن‌چه شاه را در این مورد از دیگران متمایز می‌سازد این است که او تصور کرد می‌تواند به کسانی مانند شریعتمداری در مقابل دیگران، و از جمله لیبرال‌ها، تکیه کند. غافل از این‌که اولا منافع شریعتمداری از منافع سایرین کاملاً جدا نیست.... قمار شاه بر سر شریعتمداری و خارج شدن کنترل از دست او به اعتراف خودش از بزرگ‌ترین اشتباهات رژیم بود.»
 
به هم خوردن تفاهم متقابل بین نیروهای چپ و مذهبی
 
«.... اولین زمینه‌ی این امر را اقدام خیانت‌کارانه‌ی مجاهدین به‌اصطلاح مارکسیست با اخراج و اعدام و ضبط اموال و اسلحه و اسناد مجاهدین مسلمان فراهم کرد....
 
«اما این ضربه، هم به جنبش کمونیستی و هم به جنبش خرده‌بورژوازیِ مبارز، علی‌رغم همه سهمگینی می‌توانست به طریق دیگر تخفیف یابد. ضربه‌ی کمونیست‌نمایان شاید اگر با عکس‌العمل معقول مذهبیون مبارز مواجه می‌شد کمتر ویران‌ساز بود....»
 
موضع خمینی درباره‌ی مجاهدین خلق و سوءاستفاده‌ی او از اقدام مجاهدین به‌اصطلاح مارکسیست برای حمله به کمونیسم
 
«این نکته را نیز فراموش نمی‌کنیم که (خمینی) حتی در بحبوحه‌ی فعالیت مجاهدین مسلمان آن‌ها را تایید نکرد... باید از ایشان پرسید آیا راه مجاهدین مسلمان راه اسلام بود یا نه؟ اگر بود چرا تاییدشان نکردید و اگر نبود چرا اعلام نکردید و مردم را از "گمراهی" باز نداشتید و از این مهم‌تر چرا امروز از "از پشت خنجر زدن کمونیست‌ها به مسلمانان" سخن می‌گویید؟ .... آیا خمینی نمی‌داند که بسیاری از مسلمانان نیز مرتکب جنایت شده‌اند، جنایاتی هول‌انگیزتر از مجاهدین به اصطلاح مارکسیست؟ آیا خمینی خبر ندارد که در پاره‌ای از کشورهای اسلامی چه می‌گذرد و چگونه آنان قاتل خلق خود و حامی شاه و نوکر امپریالیسم هستند؟ آیا ملک خالد کمتر از هواکوفنگ کراهت‌آور است؟ و آیا ضیاء‌الحق از برژنف منزه‌تر است؟
 
«... هرکس که مختصر انصافی داشته باشد می‌داند که هزاران کمونیست با شرافتی که در مبارزه با رژیم منفور شاه جان باختند و یا اکنون در سیاه‌چال‌های او جان می‌دهند "عمال شاه" نیستند. حماسه‌ی با شکوه قامت راست کتیرائی که روی استخوان‌های از پوست بیرون‌زده‌ی کف پایش راه می‌رفت و سرود می‌خواند، چهره‌ی فراخ و با ابهت خسرو گلسرخی که با مقاومت حماسی خود خلقی را تکان داد، سرود مبارزه‌جویانه‌ای را که از سینه‌ی پویان‌ها و احمدزاده‌ها و جزنی‌ها ندای آغاز جنگی باشکوه درداد بدون چشم‌پوشی از هرگونه اخلاق و ایمان  و از جمله اخلاق و ایمان صدر اسلامی که مورد توجه آقای خمینی است  نمی‌توان ملهم از امپریالیسم خواند.»
 
عوارض قدرت
 
«آیت‌الله خمینی نشان می‌دهد  و چه خوب شد که به همه نشان داد  که در حکومت اسلامی مورد نظر او چگونه حکم می‌شود. اگراین منطق آقای خمینی درست است بنابراین حکومت اسلامی او حکومتی خواهد بود که در آن گلسرخی‌ها عامل شاه و امپریالیسم تلقی می‌شوند و خونشان حلال است؛ حکومتی که در آن تره‌گل‌ها به سیاه‌چال فرستاده می‌شوند.
 
«چه خوب شد که این نیز آشکار شد و در حقیقت تنها تحت این شرایط آشکار شدنی بود. تحت شرایط احساس قدرت. هنگامی که آیت‌الله خمینی در موضع ضعف قرار داشت از حمله به کمونیست‌ها خبری نبود. به مجرد آن‌که اوضاع و احوال دست به دست دادند تا موقعیت او تثبیت شود، با آن‌که کمونیست‌ها هنوز زیر تیغ رژیم بودند، حمله به آن‌ها از جانب او آغاز شد.... آن مذهبی که می‌گوید هنگام احتیاج سکوت کن و یا صدای مخالف برنیاور، اما هنگام قدرت بکوب، سیاست‌باز است. سیاست‌بازی به قیمت روی‌گرداندن از واقعیات، به قیمت بهتان زدن به صدیق‌ترین و شریف‌ترین فرزندان وطن، به قیمت ندیدن خون‌های پاکی که قطراتش هنوز بر دیوار سیاه‌چال‌ها خشک نشده است.... احساس قدرت خیلی سریع‌تر از آن‌چه تصور می‌رفت عوارض خود را نشان داد. ما مطلقاً این توهم را نداریم که آقای خمینی تغییر رویه دهد. او فعلا خود را بر مسند قدرت می‌بیند و هرچه می‌خواهد می‌گوید.... اکنون برای دیگران هم باید روشن شده باشد که حملات مستمر آقای خمینی به مبارزین کمونیست نه به‌عنوان عکس‌العمل عجولانه به این یا آن مسئله، بلکه ناشی از یک تصمیم حساب‌شده است و ادامه خواهد یافت.
 
«در سراسر نوشته‌های خمینی کوششی در رد ایدئولوژیک کمونیسم به عمل نمی‌آید. اظهارات او بهتان و تهمت با الفاظ موهن است بدون آن‌که حتی زحمت "استدلال" به خود داده شود. این بهتان‌ها با حساب‌گری تحت عنوان "شنیده شده است" و یا "می‌گویند" و غیره به اصطلاح از نظر شرعی محکم‌کاری شده است. "شنیده شده است" که کمونیست‌ها عمال امریکا هستند! "گفته می‌شود" که رژیم می‌خواهد تبلیغات کمونیستی کند!! به هرحال این محکم‌کاری‌ها (!) ممکن است شرعی باشد ولی کسی را از هدف اصلی که بهتان زدن است دور نمی‌کند. در یک استثنا خمینی بحث ایدئولوژیک می‌کند و اظهار می‌دارد که کسی که به منشأ غیبی معتقد نیست نمی‌تواند به‌خاطر انسانیت کار بکند. چه خوب بود که آیت‌الله خمینی این رشته استدلال را ادامه می‌داد تا ثابت می‌شد که کسانی‌که به‌خاطر منشأ غیبی و اجر آخرت کوشش می‌کنند قابل احترام‌ترند یا آن‌هایی که بدون چشم‌داشت جان فدا می‌کنند....»
 
آیا روحانیون بدیلی اجتماعی هستند 
 
«ما عقیده داریم که روحانیون نه هرگز توانسته‌اند و نه به‌خصوص امروز می‌توانند بدیلی پایدار باشند، بلکه حداکثر به‌عنوان محمل و محلل در خدمتِ گذار از مرحله‌ای به مرحله‌ی دیگر قرار می‌گیرند.»
 
و امروز دیگر درستی این باور بر همه‌گان آشکار شده است: رژیم خمینی و روحانیون سرکوب، قتل، فساد، غارت، سلطه‌ی «هزار فامیل» ... را نه‌تنها از رژیم پیشین به‌خوبی آموختند بلکه دست استاد خود را از پشت بستند.
 
به امید این‌که این بحث به بازاندیشی اساسی درباره‌ی مواضع سازمان‌ها و گروه‌های چپ نسبت به موضوع‌های کلیدی جامعه یاری رساند و از «گذشته چراغی [بر] راه آینده» ‌افکند.
 
بهمن ۱۳۹۷
سامورایی ها؛حمید مومنی و مصطفی شعاعیان (قسمت دوم )
محمود طوقی
چهار نگاه به شوروی
۱-سوسیالیسم واقعاًموجود
۲-رژیمی رویزیونیستی
۳-سوسیالیسم نظام
۴-سوسیال امپریالیسم
عده ای ؛مثل حزب توده؛براین باور بودند که سوسیالیسم در شوروی در حال تحقق است ویا حتی تحقق یافته است و آن گونه که برژنف معتقد بود در حال گذار به جامعه ای کمونیستی است .وشوروی را مدینه فاضله ای می دانستند که فلاسفه نوید آن را داده بودند .و از آن بعنوان سوسیالیسم واقعاً موجود یاد می کردند.
نگاه دیگر انقلاب اکتبر را یک انقلاب سوسیالیستی می دانست که بعد از مرگ استالین دچار انحرافات رویزیونیستی شده است .اما هنوز سوسیالیستی است ؛چریک ها و راه کارگر بر این باور بودند.
عده ای دیگر عقیده داشتند که نظام حاکم بر شوروی یک نظام سوسیالیستی است اما سوسیالیسمی که کارگری نیست و قدرت فرا روئیدن به یک جامعه کمونیستی را ندارد. سوسیالیسمی خاص بروکرات ها و تکنوکرات ها.خط ۵  حامل این اندیشه بود.
و در آخر گروه های مائو ئیست بودند که شوروی را نظامی سوسیال امپریالیسم می دانستند . سوسیالیسم در حرف و امپریالیسم در عمل  .
استالین یا لنین
آن چه مسلم است پشت کردن به آرمان های انقلاب اکتبر از زمان خروشچف شروع نشده بود.
بعد از مرگ استالین و روی کار آمدن خروشچف در کنگره بیستم حزب با کیش شخصیت استالین بر خورد شد .کیش شخصیت اسم مستعار دیکتاتوریی فردی استالین در شوروی و حزب بود .
اما عده ای دیگر چون شعاعیان بر این باور بودند که انحراف هر چند در دوران استالین تحقق یافت اما ریشه هایش را باید در لنینیسم دید .این لنین بود که با تصرف ماشین نظامی اداری  دولت و حفظ آن اجازه نداد پرولتاریا نهاد های خودرا تاسیس کند و زمینه رشد و بر آمدن بورژازی را فراهم کرد .
ضرورت یا عدم ضروت فعالیت های کمونیستی
از انقلاب مشروطه ببعددغدغه بزرگ نیروهای چپ فعالیت در زیر پرچم کمونیسم یا درون احزاب دموکرات بوده است .
نامه های سوسیال دموکرات های تبریز به کائوتسکی وپلخانف موید این امر است .
با تشکیل حزب کمونیست ایران در سال ۱۲۹۹عده ای بر این باور بودند که طبقه کارگر ایران نوپاست و تشکیل حزب تلاشی زود هنگام است .این بحث در جریان احیاء حزب؛گروه ۵۳ نفر و تشکیل حزب توده هم بود .دعوای اسکندی و اردشیر آوانسیان بر سر همین موضوع بود .
شعاعیان می گوید :پس از پیدایی طبقه کارگر در تاریخ آدمی سپس رشد آن وسپس آفرینش مارکسیسم زین پس دیگر طبقه کارگر از وابستگی خشک به کارخانه های سرمایه داری رو به رهایی می گذارد و دیگر می تواند در سیمای ایدئولوژیک نیز تجلی کند به گفتاری دیگر کمونیست ها عناصری از طبقه کارگرند.پس هرکجا کمونیست باشد طبقه کارگر هم بصورت کم یا زیاد هست منتهی در سیمای روشنگران وپیشتازان بهررو هست .خواه در آن مکان کارخانه و تولید سرمایه داری باشد یا نباشد .
شعاعیان سئوالی که منتقدین مطرح می کنند خود مطرح می کند و می گوید :آیا رسیدن به سوسیالیسم در حالی که صنعت در جامعه ریشه نگرفته است و پرولتاریای صنایع سرمایه داری از لحاظ کمی افزایش نیافته است و دوره تکاملی خودرا نپیموده است آرزویی خوش ولی ابلهانه نیست . پاسخ می دهد:نه .رشد کمی کارگران در مراحل بعد اهمیت پیدا می کند .آن چه اهمیت دارد :
-مشی کارگری
-راستای انقلاب
-سر کردگی رهبری طبقه کارگر است .
وخود می پرسد پس نبود انبوه توده کارگران و صنایع رشد یافته ،مشی کارگری ،راستای انقلاب ،و سر کردگی پرولتاریا چه معنایی دارد .و می گوید :طبقه کارگر مشی  ورهبری خود را نه از کمیت کارگری بلکه از سوی سازمان سیاسی ،از حزب خود  بدست می آورد .
پس هر کجا که حزب طبقه کارگر یعنی ستاد متشکل پیشاهنگ پرولتاریا بتواند وظیفه خودرا بدرستی انجام دهد می تواند توده ها را در راستای کارگری به پیش کشد .پس بحث اصلی بود و نبود حزب کمونیست است .
پیشاهنگ حزب طبقه کارگر کیست
شعاعیان پیشاهنگ طبقه کارگر را «روشنگر»می نامد وبرایش مشخصاتی قائل می شود اما مومنی با تقسیم هفتگانه در مورد روشنفکر و روشنفکر انقلابی نتیجه می گیرد که پیشاهنگ طبقه کارگر بخش روشنفکریش جزء طبقه کارگر نیست و شعاعیان می خواهد با مخدوش کردن مرز ها هژمونی روشنفکران را بر طبقه کارگر تحمیل کند.
شرح ماجرا
شعاعیان به کار کنان فکری طبقه کارگر که کار سیاسی می کنند روشنگر می گوید که نخست به آگاهی طبقاتی می رسند و سپس طبقه کارگر را در روند زندگی و ستیز طبقاتی آگاه می کنند این روشنگر چند
 ویژه گی دارد :
-کاشف قوانین طبقه کارگر است
-راهنمای گام به گام طبقه کارگر است
-پیشتاز طبقه کارگر است
-عضو حزب طبقه کارگر است
-در امر تولید مستقیم شرکت ندارد
-از لحاظ اجتماعی جزء طبقه کارگر است
پیشاهنگ طبقه کارگر که درحزب طبقه کارگر سازمان یافته است متشکل از دو بخش است :
۱-عناصر آگاه طبقه کارگر
۲-روشنفکران انقلابی با مرام و آرمان های پرولتری
هردو بخش جدا از آن که در تولید نقش مستقیم دارند یا ندارند یا قبلاًداشته اند(کارگرانی که کادر حرفه ای حزب می شوند)جزء طبقه کارگرند .
در اینجا مرزی مخدوش نشده است و بحث هژمونی روشنفکران خرده بورژا بر حزب طبقه کارگر نیست .
از دست رفتن حوصله
شعاعیان در فصل ۵ پاسخش؛بند ۱۶۵به اخلاق اپورتونیسم در بحث های تئوریک می رسد و می گوید :وقتی بحث جزئیات است اپورتونیسم از کلیات می گوید ووقتی بحث کلیات است از جزئیات حرف می زند . و بالنهایه کسی که به بیماری اپورتونیزم خو گرفته است درمان او نه منطق مغز و زبان که منطق پنجه و شمشیر است . ،اینست داوری او .
با این که شعاعیان در ابتدای پاسخنامه اش متعهد می شود بخاطر حیثیت سازمان چریک ها و این که لحن جوابیه مومنی مورد تائید تمامی سازمان نبوده است از تلخی پرهیز کند نا گاه مهار بحث از دستش خارج می شود و تلخ می شود . چرا؟
برای این که ما به دموکراسی وسنت های آن  خو نگرفته ایم . به بحث های اقناعی باور نداریم . و عادت نکرده ایم که قرار نیست هم را قانع کنیم . قرار نیست یک طرف بحث مجاب شود بلکه قرار است بخوبی هم را بشنویم و شنیدن و تحمل شنیدن یعنی گوهر دموکراسی.
نبود سنت دموکراسی ربطی به جریان چپ ندارد.دموکراسی  در خمیر مایه تاریخی ما نبوده است.همیشه یکنفر سخن گفته است و بقیه شنیده اند. از بدایت تاریخ تا مشروطه .
در مشروطه می خواستیم تمرین دموکراسی بکنیم که آن پدر و پسر آمدند و بساط نیم بند مشروطه بر چیده شد تا در بر پاشنه سابق  هم چنان بچرخد.
چه خوب بود شعاعیان بند ۱۶۵ پاسخ خود را هرگز نمی نوشت .
انقلاب جهانی
در این بخش سه مقوله مهم در ادبیات مارکسیستی مطرح می شود :
-سوسالیسم در یک کشور
-انقلاب جهانی
-انتر ناسیونالیسم پرولتری
شعاعیان از طبقه کارگر بعنوان یک طبقه جهانی یاد می کند که توسط دشمنانش توسط مرز هایی موهوم از هم جدا شده است .این اولین اصل تز انقلاب جهانی است .دومین اصل او این حقیقت است که طبقه کارگر بالقوه انقلابی است بعلت شرایط زندگیش .
و از این دو اصل نتیجه می گیردکه بمحض پیروز شدن طبقه کارگر در یک گوشه جهان باید طبقه کارگر پیروز شعله های انقلاب را در دیگر جاهایی که طبقه کارگر در زیر ستم ضد انقلاب است بگشاید و این کار :
۱-بمعنای صدور انقلاب نیست . چرا که طبقه کارگر یک طبقه جهانی است و این طبقه در راستای رهایی خود عمل می کند
۲-انقلابات رهائی بخش نفی نمی شود . چرا که طبقه کارگر این رسالت جهانی را دارد که خود و توده های مردم را به فلاح برساند .پس از هر حرکتی که در جهت آرمان های اوست حمایت می کند .
نفی سوسیالیسم در یک کشور
شعاعیان از سرنوشت ۶۰ ساله انقلاب پرولتری در شوروی و چین و دیگر کشورها به این نتیجه می رسد که استقرار سوسیالیسم در یک کشور عاقبت به همزیستی مسالمت آمیز و در بلند مدت زد وبند با ضد انقلاب جهانی می کشد و عاقبتش هرچه باشد کمونیسم نیست .
دفاع مومنی
حمید مومنی در مقابل از تحقق سوسیالیسم در یک کشور دفاع می کند و می گوید :
-شرایط عینی انقلاب در همه جای جهان وجودندارد
-شعله ور کردن انقلاب در دیگر کشورها صدور انقلاب و غلط است
-باید شرایط انقلابی در تک تک کشور ها آماده شود
-باید با سازمان های انقلاب همکاری وکمک کرد
رویزیونیسم بر سیاست خارجی کشور های سوسیالیستی حاکم است بهمین خاطر به انتر ناسیونالیسم پرولتری عمل نمی کنند.
علت شکست چه بود
شعاعیان می گوید محدود کردن سوسالیسم منجر به کنار آمدن با ضدانقلاب جهانی می شودو این امر انقلاب را از درون می پوساند و سوسیالسیم به سوسیال امپریالیسم منتهی می شود نه کمونیسم .
این نکته ای بود که در آن سال ها می بایست در آن تعمق کرد .
از منظری دیگر
به این ماجرا از منظری دیگر هم می توان نگریست .
در کشورهای توسعه نیافته انقلاب می شود .از همان روزنخست از دو سو مورد هجوم قرار می گیرد :
-از بیرون توسط امپریالیسم جهانی
-از درون؛توسط بورژاها و خرد بورژازی و مذهب
پس برای حفظ خود سمت و سوی تحولات بسوی دیکتاتوری می رود ودر هیچ حکومت استبدادی انسان ساخته نمی شود .واگر بپذیریم اساس سوسیالیسم انسان است .انسان طراز نوینی که باید می آمد و در روابطی نوین اساس سوسیا لیسم را می ریخت شکل نگرفت .انسان سرکوب شده و خاموش تن دادبه حکومت مستبد.
طبقات بالایی جامعه سرکوب شدند و طبقات نو کیسه بجای آن ها نشستند و مناسبات نا عادلانه را در توزیع جای گزین کردندو طبقه جدید ؛نومن کلاتورابوجود آمد.
ناسیونالیسم روسی
در سیاست خارجی نیز روس ها از همان ابتدا منافع شوروی را برابر دفاع از انتر ناسیونالیسم پرولتری گرفتند .که شاید در ابتدا در جا هایی این گونه بود اما قانونی عام نبود . رفته رفته منافع دیگر احزاب فدای منافع حزب برادر بزرگتر شدو این به فرهنگی جاری در سیاست خارجی روس هاتبدیل شد.

خرد کردن ماشین دولتی
در اینجا دو بحث بشکل عام و خاص بین مومنی و شعاعیان در می گیرد .
شعاعیان می گوید :
۱-ماشین دولتی در شوروی نابود نشد و لنین بعد از کودتای اکتبر ماشین دولتی را تصاحب کرد و همین ماشین باعث باز گشت سرمایه داری شد.چرا که اگر ماشین دولتی یک طبقه نابود شود و ماشین دولتی طبقه جدید بوجود بیاید این یعنی شروع یک دوره تاریخی نوین ودیگر بازگشت پذیر نیست. واگر در شوروی بازگشت به سرمایه داری صورت گرفت برای این بود که ماشین دولتی خراب نشد و طبقه جدید ماشین خودرا بوجود نیاورد.
۲-طبقه کارگر ماشین دولتی خودرا بتدریج در پروسه جنگ طولانی مدت و در پروسه انقلاب جهانی فزاینده طبقه کارگر بوجود می آورد.
مومنی اما می گوید :
-با پیروز ی انقلاب اکتبر ماشین دولتی نابودشد و طبقه کارگر ماشین خودرا بوجود آورد ،دلیل آن مصادره اموال بورژاها و ملاکین
-دستگاه اداری انقلاب،بنا به خصلت اساسی انقلاب خصلتی جهشی دارد.
عاقبت خراب شد یا نشد
بعد ازانقلاب اکتبر ماشین دولتی تزاری ضرباتی جدی خورد .اما جنگ داخلی و بعد از آن مرگ لنین و استقرار دیکتاتوری استالین این فرصت را به طبقه کارگر ندادتا سازمان اداری خود را بوجود بیاورد و ماشین اداری توسط سوسیال بروکرات ها ترمیم شد.
زمان زیادی لازم بود تا بروکرات ها،تکنوکرات ها،ژنرال های ارتش با سوء استفاده از امکانات حزبی -دولتی طبقه جدیدی  بنام «نومن کلاتورا»بوجود بیاورند وبه بورژازی روس دگردیسی کنند .
شعاعیان و لنینیسم
   «لنینیسم مارکسیسم دوران امپریالیسم و انقلاب پرولتری است.بعبارت دقیق تر لنینیسم بطور کلی تئوری و تاکتیک انقلاب پرولتری است بطور عام و تاکتیک دیکتاتوری پرولتاریا ست بطور خاص»
                                                                                              حمید مومنی
۱-از آن جایی که در این زمان تضاد اصلی کار و سرمایه به تضاد میان استعمارو جنبش های رهائیبخش تبدیل شده است پس دیگر تئوری و تاکتیک انقلاب پرولتری بطور عام و تاکتیک دیکتاتوری پرولتاریا بطور خاص از دستور جهانی بیرون مانده است و لنینیسم به تئوری و تاکتیکی که اینک بکار نمی آید بدل شده است .
۲-سوسیالیسم کشوری بمفهوم لنینی شدنی نیست
۳-ماهیت کودتایی انقلاب اکتبر اجازه ندادماشین دولتی بورژازی جایش را به ماشین دولتی پرولتری بدهد
۴-یکی از کاستی های حزب لنینی نبود خصلت نظامی آن بود
۵-ارتش کارگری را نباید با کارشناسان نظامی دشمن سازمان داد.ارتش سرخ ارتش پرولتاریا نبود
۶-لنین حزب را اساسا بمانند هسته نظامی انقلاب و طبقه نمی دید
۷-لنین برای انجام انقلاب به وضع انقلابی باور داشت وبدون وضع انقلابی هر گونه عمل نظامی را ماجراجویی ارزیابی می کرد
۸-لنین انقلاب را حرکتی ناگهانی و زود گذر برای تسخیر قدرت می دانست.در واقع انقلاب را بصورت یک جنگ طولانی مدت نمی دید
۹-برای لنین انقلاب کارگری بدون دموکراتیسم سیاسی سرمایه داری غیر ممکن بود
۱۰-قیام لنینی همواره پس از یک رشته اعتصابات اقتصادی و رشد و تبدیل آن به اعتصابات سیاسی فرا می رسد
۱۱-در قیام لنینی ارتش به نیروی رزمی و مسلح انقلاب بدل می شود
۱۲-حزب لنینی در شرایطی حق دعوت به قیام راداردکه اکثریت مردم رابه راه وروش حزب جذب کرده باشد
۱۳-قیام لنینی تکانی است ناگهانی و فوری برای سرنگون کردن دولت
۱۴-لنین انقلاب را در چهره یک نبرد دیر پای چریکی و توده ای ارزیابی نمی کند در سیمای یک خیزش ناگهانی همه یا نزدیک به تمامی توده ها شناسایی می کند
۱۵- تئوری لنینی با تئوری انقلاب طولانی از خاستگاه جنبش رزمنده پیشتاز انقلابی یکی نیست
۱۶-لنین باور نداردکه حزب می بایست وظیفه نطفه یا کانون انقلاب را به گونه ای مسلحانه بکار گیرد
جمع بندی کنیم
شعاعیان کتاب شورش را در سال ۱۳۵۱ نوشت .این کتاب با اصلاحاتی در نثر ومتن با نام انقلاب با همان گوهر و مایه در تیراژمحدودی منتشر شد .
شعاعیان بر این امید بود با وصل شدن به چریک ها کتاب انقلاب فرصت پیدا کنددر سطح جنبش خوانده شود .اما نشد.علت داشت .«خرده گیری بر لنینیزم»آن گونه که شعاعیان نقد خود رابر لنینیزم می نامید در آن روزگار کاری بس بزرگ بود .
اندیشه های شعاعیان بر لنینیسم بر دو پایه استوار بود:
۱-لنینیزم به کمونیسم نمی رسد
۲-روشنفکر انقلابی و بخش آگاه طبقه کارگر باید باید با شروع جنگ مسلحانه پیشتاز از اندک جنگی به انبوه جنگی برسد .طبقه کارگر را به آگاهی برساندحزب را سازمان بدهدودر جنگی طولانی مدت طبقه کارگر سازمان انقلابی خودرا بسازد.و با پیروزی در انقلاب بعنوان پیشتاز مناطقی که طبقه کارگر در میدان انقلاب نیست ،طبقه کارگررا به انقلاب بکشاندو در یک انقلاب جهانی فزاینده از مرز انقلابات رهائی بخش و سوسیالیستی بگذرد تا به کمونیسم برسد .
از سوی چریک های فدایی خلق حمید مومنی مسئول پاسخ گویی می شود و جزوه «شورش نه،قدم های سنجیده در راه انقلاب »را می نویسد و از اصول لنینیزم دفاع می کند و انقلاب فزاینده و جهانی شعاعیان رارد می کند.
پایه های آراء مومنی:
-انقلاب اکتبر انقلابی سوسیالیستی بود نه کودتا
۲-انقلاب اکتبر توانست ماشین دولتی تزاری را نابود کند و با برقراری شورا ها ماشین دولتی طبقه کارگر را ایجاد کرد
۳-ارتش سرخ ارتش طبقه کارگر بود
۴-سوسیالیسم در شوروی مستقر شده است اما اندیشه های روزیونیستی بعد از مرگ استالین در حزب و دولت ریشه دوانده است
۵- انقلاب سوسیالیستی در یک کشور شدنی است
۶-انقلاب فزاینده بمعنای صدور انقلاب است و غلط است .
پاسخ شعاعیان
شعاعیان در پاسخ مومنی جزوه پاسخ های نسنجیده را می نویسد و ضمن پذیرش انتقاداتی از اصول شورش دفاع می کند .
متدولوژی بحث ها
در ۳ کتاب انقلاب،شورش نه،و پاسخ های نسنجیده،عام ترین مقولات مارکسیستی مثل ؛طبقه،روشنفکر،روشنفکر انقلابی،حزب ،تضاد، ارتش،مورد بحث قرار می گیرد.
کاری نو و بدیع در جنبش چپ که اگر در حال و هوای دیگری جز سال های ۵۰ بود به نتایجی بس نیکو می رسید . اما با شهادت مومنی و شعاعیان این بحث ها در نیمه راه رها شد .
در مجموع متودولوژی هر سه کتاب آموزنده است
بیراهه ها
در ضمن بحث بعضاًمهار از کف  می رود و جدل به تندی و تلخی کشیده می شود اما دوباره هردو از بیراهه ها بر می گردند و بحث را از سر می گیرند .
این جدل های تند و بیراهه ها با توجه به نبود یک سنت تاریخی در بحث های تئوریک در جنبش امر خیلی عجیبی نیست . در فراز و نشیب این پولمیک عصبانیت هایی خودرا نشان می دهند که بلافاصله جای خودرا به استدلال ها ی منطقی و بقول شعاعیان  دلنشین  می دهد.
حق با که بود
در یک بحث تئوریک و عام نه یک بحث سیاسی و خاص نمی توان به ضرس قاطع گفت حق با کیست و کدام سوی بحث به خطا و کدامیک به صواب است . بخش های از این مباحثات یک طرف می تواند نه طرف دیگر را که خواننده را قانع کند اما داور نهایی در این بحث ها زمان است . زمان و زندگی است که نشان خواهد داد کدام اندیشه به صوابتر است واز چشمه زلال حقیقت مشروب می شود .
مهم شنیده شدن و تحمل شنیدن است امری که شعاعیان درآن روز گار تنگ حوصله با کمی بی حوصلگی از حمید اشرف می خواست .
در بزرگی حمید مومنی و مصطفی شعاعیان شکی نیست . نه بخاطر ان که از جنس و سنخ روشنفکران دغلکار و اپورتونیسم نبودند .و هردو چون دو پهلوان در کشاکش نبردی نابرابر شهید شدند بلکه از آن رو که چون دو کمونیست بزرگ برای بهروزی مردم خود بمیدان آمدند و تلاش کردندتا راه سعادت را برای مردم خود باز کنند.
شعاعیان به ما آموخت هیچ شخصیتی مقدس نیست و می شود یکی از بزرگترین متفکران مارکسیسم را به چالش فراخواندو در یک خرده گیری ناب نشان داد که در کجا به خطاست .
نقد اودر روزگاری که لنین چون پیامبری بزرگ می درخشید کاری پر خطر بود.اما شعاعیان سامورایی بزرگی بودکه بزرگترین ویژه گی او جسارت او بود.
شعاعیان در آن روزگار با صدای بلند می اندیشید و اندیشه های خودرا با تند ترین واژه ها بیان می داشت .او اهل در پسله حرف زدن نبود .

دو سند از اسناد ساواک۱
سند اول
معدوم شدن یک تروریست فراری در تهران
در تحقیقات معموله از کمال پولادی کارمند کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که اخیراً بعلت عضویت در گروه چریک های به اصلاح فدایی خلق باز داشت گردیده است مشخص شد که این فرد با حمیدالله مومنی کارمند سابق کانون مزبورکه از سال ۱۳۵۱ پس از الحاق به گروه تروریستی موصوف متواری گردیده و برابر اطلاعات واصله از چندی پیش مسئولیت شاخه انتشاراتی گروه را عهده دار بوده است در ارتباط می باشد.
بر این مبنا پس از انجام اقدامات عملیاتی لازم و جلب همکاری متهم قرار ملاقات بین او وفرد متواری برای روز ۲۳ بهمن ۵۴ در یکی از کوچه های فرعی خیابان مجیدیه در حوالی ۴۵ متری سید خندان گزارده شد .
پس از استقرار مامورین کمیته مشترک ضد خرابکاری در منطقه ومحاصره محل در ساعت۱۸۰۰همان روز خرابکار مزبور به قصدمراجعه به منزل متهم به صحنه وارد و هنگامی که مامورین در صدد دستگیری مشار الیه بر آمدند با مقاومت وی مواجه گردیده،لیکن قبل از آن که موفق به استفاده از سلاح کمری و نارنجکی که در اختیار داشت بشود با تیر اندازی مامورین معدوم گردید
در بازرسی بدنی از خرابکار معدوم اقلام زیر بدست آمد:
-یک قبضه سلاح کمری
- چهارده  تیر
-یک خشاب  با ۲۰ تیر
-یک عدد نارنجک دستی
- وسایل کمک های اولیه
- یک قبضه کارد سنگری
-مقداری جزوات ومدارک چریکی
-یک عدد کپسول سمی
-یک جلد شناسنامه جعلی بنام مستعار محسن بهرامی
-مبلغ ۵۷۲ تومان پول

سنددوم
از مرکز
به کلیه ساواک ها؛غیر از اردوگاه شمال
حمید الله مومنی که چندی پیش مسئولیت کار های انتشاراتی و ایدئولوژیک گروه چریک های به اصطلاح فدایی خلق را به عهده داشته است در سر قرار در خیابان مجیدیه معدوم شد .

حمیدمومنیکهبود
نام پدرش کریم بود ودر سال ۱۳۲۱، درروستای بید سرخ در ۵ کیلومتری شهر صحنه بدنیا آمد . دیپلمش را در دانشسرای مقدماتی گرفت و معلم شد درمسجد سلیمان  ،بابل و قم مدتی درس داد.در همین دوران با محافل چپ مرتبط شد و در سال ۵۱ توسط  بهمن روحی آهنگران به عضویت سازمان چریک هادر آمد .
مومنی در این سال ها با نام مستعار م. بیدسرخی  می نوشت و ترجمه می کرد بعلت قابلیت هایش چه در ترجمه متون مارکسیستی و چه درتوضیح و توجیه مقوله های مارکسیستی ،مسئول شاخه انتشارات و ایدئولوژیک سازمان شد .
بحث های در خشان او با مصطفی شعاعیان ،شورش نه؛گام های سنجیده در راه انقلاب که در نقد کتاب انقلاب شعاعیان نوشته شد و بحث های مستدلش با اتحادیه کمونیستی در پروسه تجانس از کار های ماندگار اوست .
کمال پولادی یکی از زیر جمع های او بود . کمال فوق لیسانس علوم سیاسی بود و در کانون  پرورش کار می کرد حمید او را مسئول ترجمه کتب مارکسیستی کرده بود .کمال در سال ۵۴ دستگیر شد وساواک در زیر شکنجه پی به هویت و موقعیت حمید برد. و در قراری که پولادی با حمید داشت ،توانست او را به شهادت برساند .
مومنی هم چنان که برای چریک ها مهم بود برای ساواک هم مهم بود بهمین خاطر ساواک در سند دوم کشته شدن او را به تمام واحد هایش اعلام می کند و پیراهن خونی او را چون پرچم پیروزی بالا می برد .
حمید مومنی در محاصره واحد های عملیات ساواک در حالی به شهادت رسید که تمامی دار و ندار او بعنوان مسئول ایدئولوژیک چریک های فدایی خلق ۵۷۲ تومان بود. آنانی که به نقد چریک ها در روزگارهای بعد نشستند از یاد بردند که تمامی دار وندار یک چریک در آن روزگار به هزار تومان هم نمی رسید  .
ارثیه معنوی حمید مومنی
بورژازی دار و ندار آدم ها را به ثبت دفتر و آن هم سند سیم سرب دار سیاهه می کند .ساواک در سیاهه ای که برای بالا دستی ها فرستاده شده است دارایی های اصلی مومنی را از قلم انداخته است . هر چند برای بورژازی دارایی معنا و مفهومی دیگر دارد .
این هم سیاهه ما از دار و ندار یک چریک:
-پاسخ به فرصت طلبان،در مورد مبارزه مسلحانه،هم استراتژی و هم تاکتیک
-در باره روشنفکر:بحث قلمی او با مصطفی شعاعیان
-شورش نه ،قدم های سنجیده در راه انقلاب:نقد کتاب انقلاب شعاعیان
-پیدایش انسان
-در باره اصلاحات ارضی و نتایج مستقیم آن
- رشد اقتصادی و رفاه اقتصادی
-ترجمه و پیش گفتارکتاب دولت نادر شاه
-گرایش به راست در سیاست خارجی جمهوری خلق چین
-مقدمه ای بر تاریخ
-مختصری از تاریخ جامعه برای نوجوانان
- در باره مبارزات کردستان
-طرح بررسی ساخت اقتصادی-اجتماعی
-شعر ،نامه، و داستان بانام های مستعار ،م . بید سرخی
-و جز این ها نسلی که با آموزش های مستقیم و با واسطه او شکل گرفت .و برنا شد.
از بزرگی حمید مومنی همین بس که حمید اشرف برای او نام صادق را برگزید و بکرات می گفت حمید در اندیشه و عمل صداقتی کم نظیر دارد.
ارثیه معنوی مصطفی شعاعیان
کتاب انقلاب و جنگل و نامه ها و پاسخش به چریک ها در نقد انقلاب از آثار خواندنی و آموزنده شعاعیان است و جز این ها نوشته هایی بسیار که اگر عمر و فرصت بود به تمامی در کتاب آماده به چاپ «بازخوانی تاریخ معاصر-مصطفی شعاعیان» بار ملخی به پیشگاه سلیمان خواهد بود.
———————————————————————————————————
۱- کتاب چریک های فدایی خلق به روایت اسناد ساواک