یونس پارسابناب: اوضاع متحول خاورمیانه و آینده سوریه سلفی ها چه
دینی و مذهبی دشمنان تجددطلبی هستند . زیرا تجددطلبی که بر اساس اصل حق
تعیین سرنوشت بشر به دست خویش بنا گشته و آزادی و حق انتقاد را لازم و
ملزوم در خلاقیت انسان می داند با تم اصلی سلفی ها که انسان را بنده خدا و
سرنوشت او را به » مشیت الهی » می سپارد ، در تضاد است . ولی بخشی از
رهبران بنیادگرای ولایت فقیه در ایران و سلفیست های اخوان المسلمین در
ترکیه ، مصر ، تونس و… بر آن هستند که آنها متعلق به دنیای مدرن هستند و به
شاگردان خود یاد می دهند ( و یا مصلحت می بینند ) که چگونه از وسایل مدرن
کامپیوتر ، آی پاد ، توویتر ، فیس بوک و… استفاده کنند ………………….. Younes
parsa benab پیشینه تاریخی اوضاع متحول کنونی – از جهات تاریخی قیام ها و
شورش های مردمی که در آغاز سال 2011 در خیلی از کشورهای خاورمیانه و
آفریقای شمالی آ غاز گشتند ، چندان غیر منتظره نبودند . پیشینه تاریخی و
زمینه سیاسی و اجتماعی این وقایع که هنوز هم ادامه دارند به سال های
بلافاصله بعد از پایان جنگ جهانی دوم ( سال های عروج جنبش ملی شدن صنعت نفت
در آغاز دهه 1950 ) و دوره های » کنفرانس باندونگ » و » جنبش غیر متعهد ها
» ( 1975 – 1955 ) می رسند . – در این دوره تاریخی که نزدیک به ربع قرن
طول کشید ، کشورهای خاورمیانه و آفریقای شمالی در جلو جبهه مبارزاتی ملل در
بند کشورهای جنوب ( جهان سوم ) برای استقلال ملی ، آینده بهتر و نظم جهانی
کم نابرابر ، قرار گرفتند . دولت ملی مصدق در ایران ( 1953 – 1951 ) ،
دولت ملی ناصر در مصر ( 1970 – 1955 ) ، دولت های ملی در عراق و سوریه (
1963 – 1958 ) و سپس جبهه آزادیبخش الجزیره ( 1975 – 1962 ) و بعدا جمهوری
یمن جنوبی( در دهه 1970 )جملگی دارای نکات مشترکی در زمینه های استقلال
طلبی و گسترش عدالت اجتماعی بودند که در جمع بندی های تاریخی امروز حائز
اهمیت هستند . – بدون تردید هیچ یک از این دولت ها به استثنای دولت مصدق نه
از منظر و معیارهای کشورهای غربی و نه از منظر و معیارهای سوسیالیستی قرن
بیست و یکم مسلماَ » دموکراتیک » نبودند . توضیح اینکه این دولت های برآمده
از جنبش های پوپولیستی – رهائی بخش ملی از یک سو » تک حزبی » بوددند و از
سوی دیگر به توده های مردم و مردمی فرصت شرکت فعال در تصمیم گیری ها در
امور سیاسی – اجتماعی را نداده و حتی خیلی مواقع نیز در مقابل حرکت های
توده ای ممانعت ایجاد می کردند . – اما این دولت ها به خاطر دستاوردهای
چشمگیر در زمینه های اجتماعی ، اقتصادی و معیشتی ( گسترش آموزش و پرورش
همگانی ، بهداشت عمومی ، بیمه های اجتماعی ، تامین شغل و دیگر خدمات عمومی )
موفق گشته بودند که در انظار توده های مردم مشروعیت یافته و حتی محبوبیت
کسب کنند .مضافا اینکه این دولت ها با ایجاد همدلی و همبستگی بین خود و
اتخاذ مواضع مشترک ضد امپریالیستی و با عضویت فعال در کنفرانس باندونگ و
سپس در سازمان کشورهای غیر متعهدها توانسته بودند که جملگی به یک » ستون
مقاومت » در مقابل نظام جهانی سرمایه ، تبدیل گردند . مهم تر از همه این
دولت ها در آن دوره با تعبیه و تنظیم ابتکارات ملی و مستقل ( و نه با پیروی
از منطق حاکم بر حرکت سرمایه ) موفق به کسب صنعتی سازی قابل توجهی در
کشورهای خود گشته بودند . در یک کلام ، این دولت ها در مدت زمان نزدیک به
بیست و پنج سال ( از 1950 تا 1975 ) هر چقدر در ظرفیت خود داشتند توانستند
به موفقیت های قابل ملاحظه ای در حیطه های صنعتی سازی ، معیشتی – اقتصادی و
فرهنگی اجتماعی به نفع طبقات کارگر ، دهقان و دیگر تهیدستان در آن کشورها
نایل آیند . – بعد از آغاز مرحله نوین جهانی گرائی سرمایه ( گسترش بازار
آزاد نئولیبرالی ) در دهه 1980 ، این رژیم ها در خاورمیانه و آفریقای شمالی
به خاطر محدودیت های تاریخی و تضادهای درونی خود بعد از فرو رفتن در
باتلاق های سیاست های » رسیدن به آنها » ( کچ- آپ ) وسپس قرض های بین
المللی به تدریج از نفس افتاده و یکی بعد از دیگری تسلیم مقررات حاکم بر
بازار آزاد گشتند . به نظر این نگارنده اخته گشتن جنبش های نسبتا عظیم
کارگری و دولت های سوسیال – دموکراسی برآمده از آنها در اروپای آتلانتیک و
به موازات آن تبدیل چین توده ای به یک کشور سرمایه داری در طول دهه 1980 و
سپس فروپاشی و تجزیه شوروی و بلوک شرق در آغاز دهه 1990 جاده عقب گردها و
کمپرادور سازی ها را در کشورهای دربند پیرامونی جنوب منجمله در خاورمیانه و
آفریقای شمالی هموارتر و آماده تر ساخت . – در دهه 80 و 90 هیئت های حاکمه
در کشورهای خاورمیانه و آفریقای شمالی مثل اکثر رژیم های حاکم در کشورهای
جنوب برای اینکه بر سر قدرت بمانند بعد از عقب گردها و اعلام » انفتاح »
خود را تسلیم تقاضاها و مقررات جهانی گرائی نئولیبرالی ساختند . نتیجه این
عقب گردها و تسلیم ها ریزش سریع شرایط معیشتی و اجتماعی به خاطر از دست
دادن اکثر دستاوردها و امتیازاتی بود که طبقات فرودست نزدیک به حداقل بیست
سال آنها را به شکرانه جنبش های رهائیبخش ملی و دولت های پوپولیستی برآمده
از آن جنبش ها ، بدست آورده بودند . گسترش مقررات بازار آزاد در این کشورها
در سی سال گذشته (2012-1981 )و ازدیاد در صد بیکاری فراگیر و فقر و بی
خانمانی مزمن منبعث از آن به تشدید ناهنجاری های اجتماعی – افزایش زاغه
نشینان ، کودکان فراری و دختران خیابانی ، شیوع اعتیاد به مواد مخدر ،
بازار تن فروشی و… – در این کشورها دامن زد . – در تحت این شرایط که عمدتا
منبعث از پذیرش بی قید و شرط مقررات و سیاست های حاکم بر بازار آزاد
نئولیبرالی ( پروسه های فقرزای کالاسازی ، خصوصی سازی و گسترش ابعاد و عمق
انگاشت و عملکرد اصل حاکمیت خصوصی حتی در بعضی از این کشورها برمنابع طبیعی
و معدنی ) توسط رهبران کمپرادور در این کشورها بود ، ما شاهد قیام ها و
شورش ها در کشورهای خاورمیانه و آفریقای شمالی در سال های اخیر گشتیم .
آنچه که ما در حال حاضر شاهد وقوع آن در بخشی از » مناطق طوفانی » نظام
جهانی ( خاورمیانه و آفریقای شمالی ) هستیم چیزی غیر از باقی مانده و ادامه
یک » گذار تاریخی » نیست که حداقل نزدیک به پانزده سال پیش در بخش دیگری
از مناطق طوفانی جهان در آمریکای لاتین شروع گشت و احتمال دارد که دیگر بخش
های مناطق طوفانی مثل آفریقای جنوبی و آسیای جنوبی و… را نیز در سال های
آینده در بربگیرد . – واقعیت امر این است که اوضاع رو به رشد در خاورمیانه و
آفریقای شمالی در فاز فعلی این گذار تاریخی نشان می دهد که حداقل در چهار
کشور این منطقه طوفانی ( تونس ، مصر ، لیبی و یمن ) تسخیر قدرت به نفع
کمپرادورها ( این دفعه در کسوت اسلامی اخوان المسلمین و دیگر بنیا دگرایان
سلفیست ) و به ضرر توده های مردم و چالشگران ضد نظام تمام شده است . – علت
حمایت قدرت های سه سره نظام از این جابجائی کمپرادورها ( اسلامیست ها به
جای سکولاریست ها ) این است که آنها می خواهند هرچه قدر قادرند مدت زمان
این دوره گذار تاریخی را کوتاه تر ساخته و به توده های مردمی و چالشگران ضد
نظام سرمایه فرصت و مجال ندهند که مبارزات توده ای خود را منسجم تر و
متشکل تر سازند . دقیقا به خاطر این امر است که قدرت های غربی بویژه آمریکا
از اسلامیست های گوناگون که جملگی علیرغم تفاوت هایشان دارای بنیادهای
فکری و مسلکی سلفیستی هستند ، در این کشورها حمایت جدی می کنند که از طریق
انتخابات به اصطلاح آزاد به حاکمیت های خود مشروعیت بدهند . ولی همانطورکه
اتفاقات اخیر در لیبی ، مصر ، یمن و… _ حمله به سفارت خانه ها و کنسولگری
های آمریکا و… – نشان می دهد که راس نظام نتوانسته آن طور که باید و شاید
حداقل بخشی از سلفیست های حاکم در آن کشورها را رام و مطیع خود سازد و
لاجرم این گذار تاریخی نیز برخلاف انتظار و آرزوی هیئت حاکمه آمریکا زودتر
به پایان عمر خود نرسیده است . سلفیست ها چه می گویند ! – اصول سلفیه و
جنبش سیاسی سلفیستی در دهه های آغازین قرن بیستم شکل گرفته و در دهه های
1940 و 1950 در خدمت اخوان المسلمین و رشید رضا در مصر و فدائیان اسلام و
نواب صفوی در ایران قرار گرفته و در واقع به مکمل آنها تبدیل گشت . باید
خاطر نشان ساخت که هر سلفیستی متعلق به اخوان المسلمین ، حوزه ولایت فقیه ،
القاعده و…نیست ولی هر فرد اخوانی ، ولائی و القاعده ای به اصول سلفیه
منجمله اصل » بازگشت به آغاز » ایمان دارد . – سلفیه اصل آزادی ( و نتیجتا
دموکراسی و تجددطلبی ) را بطور آشکار وقاطع رد می کند . رهبران سلفیه بر آن
هستند که هر نوع آزادی و تجدد طلبی با مبانی دینی » مشیت الهی » و با »
اقتضای طبیعت » انسان که مطلقا تسلیم به مشیت الهی است ، منافات دارند .
زیرا به عقیده آنها انسان چه مرد و چه زن به عنوان بنده در این عالم خلق
شده و دائما باید در خدمت خواسته های خدای خالق و صاحب خود قرار گرفته و
عمل کنند . – البته این دکترین ( سلفیسم ) به هیچ وجه تشریح نمی کند که این
انسان ها چگونه می توانند خواسته های کنکریت این خالق را در دنیای معاصر
به فهمند . مثلا آیا این خالق اصل افزایش دستمزد کارگران ، اصل حق تعیین
سرنوشت ، اصل رهائی از استثمار و استعمار کهن و نوین و… را برای انسان زمان
حال می پذیرد و یا رد می کند ؟ اصل مشیت الهی در دکترین سلفیه شرایط را
مثلا در ایران برای اعمال تئوکراسی ولایت فقیه که در آن یک » فقیه –
دانشمند » می تواند به این سئوالات پاسخ دهد ، آماده ساخت . – سلفی ها چه
دینی و مذهبی دشمنان تجددطلبی هستند . زیرا تجددطلبی که بر اساس اصل حق
تعیین سرنوشت بشر به دست خویش بنا گشته و آزادی و حق انتقاد را لازم و
ملزوم در خلاقیت انسان می داند با تم اصلی سلفی ها که انسان را بنده خدا و
سرنوشت او را به » مشیت الهی » می سپارد ، در تضاد است . ولی بخشی از
رهبران بنیادگرای ولایت فقیه در ایران و سلفیست های اخوان المسلمین در
ترکیه ، مصر ، تونس و… بر آن هستند که آنها متعلق به دنیای مدرن هستند و به
شاگردان خود یاد می دهند ( و یا مصلحت می بینند ) که چگونه از وسایل مدرن
کامپیوتر ، آی پاد ، توویتر ، فیس بوک و… استفاده کنند . بررسی عملکرد این
بنیادگرایان نشان می دهد که ادعاهای این رهبران چیزی غیر از یک » مضحکه »
واقعی نیست زیرا که استفاده از این وسایل و رسانه های اطلاعاتی و ارتباطاتی
دیجیتالی هیچ رابطه ای با انگاشت و عملکرد تجدد و تجددطلبی ندارد . توضیح
اینکه استفاده وسیع از این وسایل در سراسر جهان عمدتا منبعث از حرکت سرمایه
در فاز فعلی سرمایه داری است که خود این رهبران در مسیر » توسعه لومپنی »
خود خواسته و ناخواسته ( آگاه و ناآگاه ) در خدمت آن قرار می گیرند . – بهر
رو در حال حاضر سلفیست ها در دو کمپ » معتدل » و » رادیکال » عمدتا در
کشورهای خاورمیانه بزرگ – اقیانوس هند ( منجمله در افغانستان و پاکستان ) و
آفریقای مرکزی عموما مکمل هم عمل می کنند . جناح » معتدل » شامل اخوان
المسلمین حاکم در مصر ، تونس و حزب توسعه و عدالت در ترکیه هستند که نشان
لیاقت و درجه لیسانس در رشته های دموکراسی دم بریده و توسعه لومپنی خود را
از دولت های امپریالیسم سه سره دسته جمعی کسب کرده اند . جناح » تندرو »
اسلام گرایان نیز شامل حامیان ولایت فقیه در ایران ، سازمان حماس درغزه ،
دولت بشیر در سودان و.. می شود که از سوی راس نظام و شرکایش موفق به کسب
نشان » گردنکش و تروریست » گشته اند . اعطای نشان و لیسانس » گردنکشی » و »
تروریستی » از سوی راس نظام فقط محدود به کشورهای » تندروی » بنیادگرا نمی
شود . در حال حاضر کشور سوریه نیز که در خاورمیانه یکی از کشورهای نادر
سکولار است به عنوان یک کشور گردنکش و تروریست قربانی جنگ های ساخت آمریکا
گشته است . بگذارید در اینجا نیم نگاهی به خصلت ها و ویژگی های جنگ سوریه
که بطور قابل توجهی از دیگر جنگ های مرئی و نامرئی اخیر ساخت نظام تفاوت
دارد بیاندازیم . اوضاع فعلی و آینده سوریه – سرعت وقوع شورش ها و قیام های
توده ای در کشورهای عربی بویژه در تونس ، مصر ، یمن و… در اواخر سال 2010 و
هفته های آغازین سال 2011 هیئت های حاکمه جی 3 ( آمریکا ، اروپا ، ژاپن
–امپریالیسم سه سره نظام چهانی سرمایه ) را به تعجب انداخت ، بلافاصله راس
نظام ( آمریکا ) برنامه ریخت که یا از طریق سرکوب عریان نظامی توسط
کمپرادورهای محلی ( در بحرین و یمن و… ) و یا از طریق آموزش دینی – مذهبی و
نظامی گروههای سلفیستی ( اخوان المسلمین ، وهابیست ها و… ) به ترتیب در
عربستان ، قطر ، ترکیه و اعزام آنها به درون کشورهای در حال قیام ( مثل
لیبی و سوریه ) جلو فراز جنبش های مشابه مردمی در آن کشورها را یا از ابتدا
خنثی سازد همچون یمن و یا رهبری آنها را بدست اسلامیست های کمپرادور
بسپارد . در حال حاضر سوریه کشوری است که در آنجا رهبری شورش علیه رژیم
بشار اسد – که در آغاز یک قیام اصیل و دموکراتیکی بود – در بست در اختیار
سلفیستی هایی قرار گرفته که در درون آنها اخوان المسلمین دست بالا را دارد .
– حکومت حزب بعث سوریه در دهه های 60 و 70 مثل اکثر دولت های برآمده از
جنبش های غیر متعهد و رهائیبخش ملی در کشورهای آسیا و آفریقا با اینکه
دموکراتیک نبود ولی به خاطر اینکه در امر پیشبرد یک سلسله اصلاحات در زمینه
های اقتصادی – معیشتی و خدمات عمومی موفقیت های چشمگیری کسب کرده بود از
وجهه و مشروعیت قابل توجهی بین طبقات توده ای ( کارگران ، دهقانان و خرده
بورژوازی و… ) برخوردار بود . – همانطور که در صفحات پیشین اشاره شد ، دولت
بعثی سوریه نیز مثل اکثر کشورهای جهان سومی متعلق به جنبش غیرمتعهدها در
نیمه دوم دهه 1970 و دهه 1980 به خاطر محدودیت ها و تضادهای درونی خود به
تدریج به باتلاق فلاکت بار سیاست درهای باز ( انفتاح ) به روی » بازار آزاد
» نئولیبرالی در غلطیده و از نفس افتاد.حافظ اسد نیز در توهم رسیدن به
آنها مثل ناصریست ها در مصر ، دولت سکوتوره در گینه و…تصور کرد می تواند در
حالی که از مزایای » بازار آزاد » نئولیبرالی بهره مند می گردد چهارچوب
ملی گرائی ضد استعماری را نیز به نفع استقلال و حاکمیت ملی حفظ کند . با
عطف به گذشته ، فرو رفتن حافظ اسد در باتلاق » انفتاح » شبیه باتلاق
انفتاحی بود که ناصر در مصر بعد از شکست در جنگ شش روزه 1967 ، در آن فرو
رفت . – عواقب این سیاست درهای باز در دهه آغازین قرن بیست و یکم روشن و
آشکار بودند . در مصر سیاست درهای باز بلافاصله بعد از مرگ ناصر در 1970
منجر به تسلیم بی قید و شرط به تقاضاهای یک محور ارتجاعی مرکب از آمریکا ،
شیخ نشین های خلیج فارس و ا سرائیل گشت . در سوریه نیز » انفتاح » مثل مصر و
دیگر کشورهای اخته گشته و کمپرادورشده ، به تلاشی سریع شرایط اجتماعی
طبقات فرودست و نتیجتا به پایان وجهه و مشروعیت رژیم در میان توده های مردم
، منجر گشت . – در هفته های آخر سال 2010 و ماه های آغازین 2011 زمانی که
اعتراضات و تظاهرات مردم بویژه جوانان علیه بی عدالتی های اجتماعی منجمله
بیکاری و تعمیق شکاف بین فقر و ثروت شروع گشت ، رژیم بشار اسد هیچ اقدامی
به غیر از سرکوب را نتوانست به پیش ببرد . بلافاصله در اواخر بهار 2011
اخوان المسلمین از فرصت استفاده کرده و خود را رهبر » اپوزیسیون » وانمود
ساخت . بدین ترتیب ما امروز شاهد پیشبرد برنامه ای تحت رهبری راس نظام و
متحدین بومی و غیر بومی در سوریه هستیم که به هیچ وجه هدف اصلی اش رهائی
مردم سوریه از یوغ یک دیکتاتوری نیست ، بلکه هدف تخریب و انهدام ملت – دولت
سوریه به مدل عراق و لیبی است . توضیح اینکه تمام شواهد امر نشان می دهد
که امروز هم مردم عراق و هم مردم لیبی در کشورهای درمانده ای روزگار می
گذرانند که در آنجا چند دیکتاتور سرزمین آنها را به چندین کشور بین خود
البته با عنایت و حمایت آمریکا ، تجزیه کرده اند . – آمریکا و متحدینش (
اسرائیل ، کشورهای عربی خلیج فارس و ترکیه ) در سرنگونی رژیم بشار اسد و
اصل ( تغییر و یا عوض کردن رژیم ) متفق القولند . ولی درباره آینده کشور
سوریه به عنوان یک ملت دولت واحد متفق القول نبود و یا حداقل به اجماع
نرسیده اند . هدف آمریکا از سرنگونی دولت بشار اسد تجزیه و انهدام محور
اتحادی ایران – سوریه – حزب الله لبنان است . معماران استراتژی جهانی
آمریکا وجود فعال این اتحاد محوری را مانع بزرگی در راه کسب و تامین هژمونی
نفتی راس نظام بر کلیه خاورمیانه بزرگ محسوب می دارند . در صورتیکه هدف
اسرائیل از سرنگونی رژیم بعثی سوریه تجزیه و تقسیم سوریه به ملت – دولت های
سکتی ( در برگیرنده کردستان سوریه ، دولت های متعلق به علویان ، دروزها ،
سنی ها و… ) است . اما هدف عربستان سعودی ، قطر و بحرین استقرار یک
دیکتاتوری سنی وهابی در سوریه بعد از سرنگونی رژیم بشار اسد است . به نظر
این نگارنده لازمه استقرار رژیم دیکتاتوری سنی وهابی در سوریه قتل عام
اقلیت های دینی – مذهبی و اتنیکی ( مسیحیان عرب ، آسوری و ارمنی ، علویان ،
دروزها ، زیدی ها ، اسماعیلیه ها ، کوردهای علوی – مسیحی و یزیدی ) در آن
کشور است . – ترکیه و بعضی از کشورهای دیگر » ناتو » ( انگلستان و فرانسه )
بطور فعال در جهت سرنگونی رژیم اسد در سوریه به آمریکا و متحدینش کمک می
کنند . در ایالت هاتای .///////////انطاکیه که هم مرز کشور سوریه است دولت
ترکیه در اردوگاههای نظامی که در آن ایالت برپا ساخته است . گروه های متعلق
به اخوان المسلمین و دیگر سلفیست ها را که دائما از سوی دولت های سعودی و
قطر به آن منطقه فرستاده می شوند . بعد از آموزش نظامی به درون سوریه گسیل
می سازد . – در تحت این شرایط که » اپوزیسیون » ( شورشیان –از جمله ارتش
آزاد سوریه ) بطور مداوم بعد از آموزش های دینی – مذهبی و سپس نظامی از
طریق مرزهای ترکیه وارد سوریه گسته و بر علیه دولت اسد به جنگ می پردازند .
تمام راه حل ها به غیر از ادامه جنگ به روی دولت بسته شده است . از سوی
دیگر بعد از بیست ماه جنگ مغلوبه بین » اپوزیسیون » مسلح و نیروهای نظامی
دولت سوریه مبرهن گشته است که هیچ مجموعه ای از گروه های مسلح شورشیان قادر
نخواهند گشت که دولت بشار اسد را بدون جمله نظامی مستقیم و فراگیر آمریکا
سرنگون سازد . – هیئت حاکمه آمریکا نیز بنا بر یک سری ملاحظات بین المللی ،
وتوی دوگانه چین و روسیه و عدم اجماع با » متحدینش » از یک سو و ملاحظات
داخلی ( سال انتخاباتی و نارضایتی و مخالفت بخش اعظمی از مردم آمریکا بویژه
جوانان و کارگران بیکار از ادامه و گسترش جنگ های ساخت آمریکا ) از سوی
دیگر در حال حاضر به طور تاکتیکی و موقتی نمی خواهد به یک حمله نظامی –
زمینی همه جانبه مثل افغانستان و عراق به سوریه دست بزند . با توجه به این
دو نکته مهم ( عدم توانائی نظامی شورشیان در سرنگونی رژیم بشار اسد بدون
حمله نظامی – زمینی آمریکا و به تعویق انداختن موقتی حمله نظامی زمینی
آمریکا از سوی هیئت حاکمه آمریکا ) می شود اذعان کرد که جنگ سوریه نه تنها
حداقل ماه ها طول خواهد کشید بلکه احتمال دارد که ویژگی ها و ابعاد این جنگ
فلاکت بار به کشورهای همجوار سوریه بویژه ترکیه و لبنان نیز در ماه های
آینده بطور فاجعه باری سرایت کند . نتیجه گیری – استراتژی راس نظام جهانی
سرمایه و شرکایش برای منطقه ژئوپولتیکی خاورمیانه بزرگ آوردن موازین حقوق
بشر و یا یک نوع دموکراسی نیست . هدف تخریب و انهدام ملت – دولت ها از طریق
اعمال حاکمیت های به اصطلاح اسلامی در آن جوامع است . این دولت های اسلامی
چه از نوع » معتدل » ( در مصر ، ترکیه ، تونس و… ) و چه از نوع رادیکال (
در ایران ، سودان و… ) می توانند ادامه سیاست فلاکت بار » توسعه لومپنی »
را که یک پروسه کلیدی در پیشبرد سیاست جهانی آمریکا در کشورهای حاصل خیز
حنوب محسوب می گردد –تامین و تثبیت سازند . – توسعه لومپنی به قول آندره
گاندر فرانگ یعنی روند فقرزائی مداوم توده های مردم ( کارگران ، دهقانان و
دیگر زحمتکشان و تهیدستان = 99 در صدی ها ) از یک سو و ازدیاد سود و انباشت
سرمایه به نفع صاحبان ثروت و قدرت ( یک در صدی های کمپرادور ) از سوی دیگر
در کشورهای دربند جنوب است . توسعه لومپنی در کشورهای خاورمیانه که سالانه
منجر به اعتلای در صد رشد درآمدهای ملی در کشورهای خاورمیانه بزرگ و دیگر
مناطق جنوب می گردد و مرتبا مورد تحسین و تمجید و قدردانی بانک جهانی ،
صندوق بین المللی پول و صاحبان اولیگوپولی های پولی – مالی قرار می گیرند
کوچکترین ارتباطی با بهبود وضع معیشتی – اقتصادی و اجتماعی توده های مردم
این جوامع ندارند . زیرا این نوع توسعه ها بطور مستقیم و عموما منبعث از
تاراج منابع طبیعی این کشورهای حاصلخیز است که پی آمد آن ازدیاد روزافزون
نابرابری در توزیع درآمدها و تشدید فقرزائی توده های مردم در این جوامع است
. – رشد اوضاع فلاکت بار در کشورهای خاورمیانه و آفریقای شمالی به روشنی
نشان می دهد که امر دموکراتیزاسیون در این جوامع رابطه ناگسستنی با امر
پیشبرد مولفه های عدالت اجتماعی در این جوامع دارد . پیروزی در جاده احراز
عدالت اجتماعی و پیروزی پیگیر در دموکراتیزاسیون امکان پذیر نیست . که هردو
لازم و ملزوم و مکمل همدیگر هستند زمانی میسر و تامین می گردد که ما موفق
به ایجاد پایگاه مادی و کنکریت این دو موهبت بزرگ انسانی در این جوامع
باشیم . این پایگاه مادی و کنکریت چیزی غیر از استقرار استقلال و حاکمیت
ملی ( از طریق گسست از محور نظام جهانی سرمایه ) در تک تک این کشورها نیست .
منابع و مآخذ 1 – بهار کیمیونگر ، » سوریه : جنگ ادامه دارد » ، شالروا ،
2011 . 2 – حسن ریاض ، » مصر ناصری » ، پاریس ، 1964 . 3 – آندره گاندر
فرانک ، » بورژوازی لومپن و توسعه لومپنی » . 4 – سمیرامین ، » آینده
انقلاب عربی » داکار ، 2012 .