۱۳۹۸ اردیبهشت ۱۵, یکشنبه

video - Mediapart - Violences policières- Marseille

چرا با احتیاط و احترام با سپاه برخورد می‌کنیم؟

سعپاه
ایران ما در میان دستان دو گروه بزرگ قرار دارد. دستان یک گروه خونین، چشمانشان سرخ، دل‌هایشان پر از کینه و نفرت و  آرزوهایشان در میان دود و آتش و خون و ناله است. گروه دیگر دستان‌شان نحیف اما فراوان، دل‌هایشان مستمند مهر و دوستی، آرزوهایشان آکنده از اشک و خنده و آواز است …
شالوده‌های فکری و نگرش شخصیت‌های سیاسی داخل و خارج کشور در رابطه سپاه پاسداران در سال‌های اخیر همیشه شبهه برانگیز و ناشفاف بوده است. بعضی تا سر‌حد ستایش سپاه و گروهی تا دفاع از رفتار تهاجمی و مداخله‌گرایانه‌ی سپاه با توسل به توجیه‌هایی مثل حفظ تمامیت راضی ایران پیش رفته‌اند. دلیل این رفتار عجیب از سوی آنهاییکه خود را باورمند به فروپاشی جمهوری اسلامی ایران می‌دانند چیست؟
این نوشتار قصد دارد با تفکیک و تشریح عوامل حاکم بر شرایط سیاسی ایران، این نتیجه‌گیری را بنماید که ایران در انتظار بحران‌های اجتماعی بسیار بزرگ است. و آنگونه تاکنون سابقه نداشته است. این بحران می‌تواند در طول دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ روی دهد، و اگر آنزمان روی ندهد، شاید نه در این نزدیکی زمانی، اما غیر قابل اجتناب است. چهره‌ی ترسناک این بحران و آشوب، در رویایی «ملت» ایران با «امت» ایران است.
مخالفان و پوزخندزنان به این گونه نظرها، کم هم نیستند. آنها شرایط ایران را امن، با ثبات و دارای یک روند پیشرفت در راستای دستیابی به ایرانی بزرگ‌تر در جهان امروز می‌دانند. آنها باور دارند که جمهوری اسلامی بیدی نیست که از این بادها بلرزد، ایندسته از ایرانیان، اینگونه می‌اندیشند که در مجموع، این شرایط فعلی را با هیچ گزینه‌ی دیگری عوض نخواهند کرد و نباید کرد تا نظم جهانی امروز نیز ناچار از پذیرش و قبول دکترین‌های سیاسی جاری و حاکم در ایران گردد – شاید هم هست. اما ایران با این شرایط دو راه در پیش دارد: طغیان در برابر و یا سازش با این رژیم. سازش به نابودی ایران می‌انجامد.
سپاه پاسداران انقلاب برای چیست! 
سپاه از زمان تولد‌ش تا امروز همچون وصله‌ای ناجور بر هویت و شکل کشور ما بوده است و خواهد بود. سپاه هیچ ضروررتی بر تشکیل و موجودیت آن در کشور ما نداشت، جز اینکه، انقلابیون اسلامیست از تمام همسایه‌های ایران و نیروهای غربی در وحشتی از نااَمنی بسر می‌بردند و هنوز هم در آرامش نیستند. این اصلی‌ترین ضرورت تولد و پرور گرداندن سپاه بود.
روحیه و باورهای خونریز و مرگ‌گستر ملایان شیعه حاکم بر ایران و آنچه بر اساس تئوری‌های سیاسی روح‌الله خمینی برای جهان اسلام خواب دیده بود، هرگز بدست نیروی مترقی و مدرنی بنام ارتش ملی ایران نمی‌توانست تحقق یابد. در ضمیر دفاعی و انگیزه‌های ارتش ایران شعارهای مشتی عاصی هرگز نمی‌گنجید. هنوز هم سران ارتش، بجز چند مورد خودفروخته که این اواخر برای رضای خاطر خامنه‌ای به سَبُک‌گویی روی آورده‌اند، و دیگر نیروهای ارتش نمی‌توانند با این فرضیه‌های سیاسی و آرزوها و رویاهای خطرناک سپاهیان و ملایان، ایران را به خطر بیاندازند.
این رویا و آرزویی بزک‌کرده اگر نباشد اما حقیقتی را هم نماینده‌گی نمی‌کند که مدام می‌شنویم رده‌های پایین سپاه با مردم و ایران هم‌دلند. نه اینطور نیست!
  • این یک توهم است که در بین ۴۰۰ هزار نیروی سپاه آنقدر سپاهی بتوان یافت که به فکر ایران و ایرانی و خاک ایران بیش از آرمان‌های انقلاب و «هلال شیعی» باشد. امکان ندارد! بخش زیادی از این افراد آنچنان شتسشوی مغزی شده‌اند که تا سال‌ها نمی‌توانند از این تناقض‌های بزرگی که در اندیشه و احساسات و روان آنها در برابر دیگر ارزش‌های این جهان «کاشته» شده است، رهایی یابند. ما هنوز افکار نازیست‌ها و نژادپرست‌های افراطی را در اروپا نیز داریم. اینها معلولان شتتشوی‌های مغزی هستند. و درمان نخواهند شد.
  • جهان ما هنوز با پس‌مانده‌های استالینیسم، مائوئیسم در روسیه و چین و کره روبرو است. چرا باید در مغز افراطی‌های شیعه‌ و مرفه ایران، شاید برای عشق به ایران، که سال‌هاست نایاب است و امثال جواد طباطبایی را به کار کشیده است، دگرگونی آرمانی و ارزشی رخ دهد؟ توده‌‌ای‌های ما خیلی فرق کرده‌اند؟ چپ‌های افراطی و باورمند ما به «انترناسیونالیسم» دارای نقاط مشترکی با لیبرال‌ها و سکولارهای ما شده‌اند؟  تجزیه‌طلبان کشور ما زبان‌فهم‌تر شده‌اند؟ که حالا انتظار «تخم دو زرده» از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را داریم!
  • این جماعت چند صد هزار نفری سپاهیان که با نزدیکان و هم‌سفره‌هایشان به میلیون می‌رسند از منافع بسیار بالای مادی و امکانات غیر قابل تصور من و شما برخوردارند. اینان از این منافع و رانت‌ها و مزایا برای ایران و وطن نمی‌گذرند.
  • هر موضع دفاعی که سپاه در مقابل دشمن خارجی و تهاجم بگیرد نخست برای حفظ آرمان‌های خود و انقلاب و امت مسلمان وفادار ولی فقیه است.
امید به سپاه سرابی بیش نیست!
یادمان می‌ماند یا نه، اما این‌ها را باید نوشت. اگر عده‌ای که چشم به قدرت دارند، یا اینکه در جایگاه آلترناتیو قدرت پس از فروپاشی جمهوری اسلامی هستند و گمان می‌کنند از سپاه روی خوش خواهند دید، در اشتباه به سر می‌برند. اگر اینگونه محاسبه کرده‌اند که سپاه با ورق خوردن شرایط و تنگ‌تر شدن عرصه، روی از آیت‌الله‌ها روی بر‌می‌گرداند و با طیف‌هایی از اپوزیسیون خارج از کشور و یا نیروهای مردمی درون ایران «هم‌داستان» می‌شود، زهی خیال باطل! این چند تا «تحلیل‌گر مسائل سیاسی» که یک‌سالی است راه افتاده‌اند و قند سپاه را برای خارج از کشوری‌ها می‌سابند نیز یا «سنگ مفت – گنجشک مفت»‌شان خوب کوک شده است یا اینکه از درون سپاه «ماموریت» دارند! ماموریتی که هیچ وفا و پایبندی از سوی سپاه را به همراه ندارد و سپاه تنها از دیگران استفاده‌ی ابزاری موقت میکند.
اگر عده‌ای مدتی پیش لشکرکشی سپاه پاسداران به درون مرزهای عراق، کردستان عراق، را ستودند که گرد و خاک و چشم زهره گرفتنی از کرد‌های عراق بود، اشتباه کردند. زیرا سپاه هر کاری در عراق بکند فقط برای هژمونی بیشتر «هلال شیعی» است. و ما نباید ایران را، با اتکا به هیبت سوداگران این رویای سیاه و خطرناک و دنیاستیز، رویین‌تن ببینیم.
اگر عده‌ای باور دارند که چون میدان تنگ افتد و کار سخت شود آنگاه سپاه پاسداران به سازش و تمکین در برابر آمریکایی‌ها و اسراییل تن می‌دهد، آنها نیز در اشتباه هستند. سطح جنایات و اقدامات غیر انسانی این رژیم و سپاه‌اش آنچنان وسیع و از اندازه خارج است، که هرگز نمی‌توانند با آمریکایی‌ها به تفوافق برسند زیرا بزودی گند کرده‌‌هایشان در می‌آید و آنموقع «ترامپ» خوشخیال هم نمی تواند جلوی رسانه‌ها و افشاگری‌های سیستم عظیم امریکا را بگیرد.
سپاه آنچنان سیاه‌کاری کرده است که بسیاری از طرفداران رژیم در بین اپوزیسیون برونمرز، هنوز از ترس برملا شدن نقش و یا موضع‌شان در این جنایات، ناچار به مجیزگویی رژیم هستند. وای به حال آنهاییکه درگیر مستقیم با این جنایات و  طراحی و تامین آنها بوده‌اند.
به قدرت میتوان گفت که در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ابدا چیزی بنام عشق به ایران و ایرانی و انگیزه برای دفاع از هویت ایرانی وجود ندارد. این ادعا که خشم و پوزخند بسیاری از خوانندگان را بر‌می‌انگیزد نه در دراز مدت، بلکه آینده‌ی نزدیک جانمایه‌ی خودش را آشکار خواهد ساخت.
ایران ما در میان دستان دو گروه بزرگ قرار دارد. زیرمجموعه‌های این دو گروه بزرگ زیادند و به ذکر نام شان نمی‌پردازیم. اما، دستان یک گروه خونین، چشمانشان سرخ، دل‌هایشان پر از کینه و نفرت و  آرزوهایشان در میان دود و آتش و خون و ناله است. گروه دیگر دستان‌شان نحیف اما فراوان، دل‌هایشان مستمند مهر و دوستی، آرزوهایشان آکنده از اشک و خنده و آواز است …
تحلیل/نقطه
۵ می ۲۰۱۹

از دست جلادانِ سپاه وآخوند،آيا فرياد رَسی هست

یهودی‌ستیزی همتای اسلام‌هراسی نیست

عسلام
اسلام از لحاظ نگاه و عطش به قدرت سیاسی و به منظور به زیر سلطه کشاندن غیر مسلمانان از بدو تولد تا به این لحظه از جنسی غیر از یهودیت است. «یهودیت» هرگز امپراطوری‌ها و حکومت‌هایی به وسعت و بزرگی اسلام و مسیحیت را در اختیار نداشته است. بلکه از اوان پیدایش خود در آوارگی و قالب اقلیت‌های راسخ و «با نفوذ (مخفی‌کاری)» زندگی خود را ادامه داده است.

در سایتون زیتون مطلبی به چاپ رسیده است که همانند بسیاری از مقاله‌های رایج دوران ما با کنار هم چیدن سر جمله‌های افراد (توئیت‌گونه‌ها) برای خواننده فضایی را فراهم آورد که خواننده بتواند دست به قضاوت بزند و یا ببرد که «آ» درست می‌گوید یا «ب». سرمنشأ این بحث گذرا و آراسته برنامه‌ی «پرگار»* تلویزیون بی‌بی‌سی است.
اما گردآورنده مطلب سایت زیتون هرچند هم تلاش کرده است مسائل را با بالانس کنار هم بچیند اما باید بداند، شاید هم می‌دانسته است، که ما با کنار هم چیدن «بحث»‌های موجز و نیمه‌کاره باز هم نمی‌توانیم حق کلام را بیان کنیم. امروزه البته منابع آگاهی‌رسانی چون «ویکی پهِ‌دیا» و توئیت‌های کاربران برای تبادل افکار و دست‌یابی به حاشیه‌ها و سر تیتر‌های مقوله‌های جاری زمانه بد نیستند و برای همین هم در زمینه‌های سیاسی بسیار مفید و کارآرا هستند. اما در مواردی که باید وارد بحث‌های عمیق‌تری و کلامی شد، نه آنها که حتی برنامه‌‌هایی چون پرگار هم با این ضابطه‌ها و رابطه‌های جاری ابدا کفایت نمی‌کنند.

اسلام و یهودیت از یک جنس نیستند

این یک دروغ بزرگ است که این سه مذهب از یک جنس هستند. ما می‌توانیم هر سه دین بزرگ خاورمیانه را همپای هم و یا کمی اندک و بیشتر در تاثیرات بر ذهن انسا‌ن‌ها و مقابله‌ی با دیگر ریشه‌ها و خواستگاه‌های فکر بشر هم‌سو بدانیم اما این سه از یک جنس نیستند. ادیان بزرگ خاورمیانه در دور نگاه داشتن ذهن بشر از برخورد با نور «استدلال و تحلیل» هم‌وزن هم مضر و مخرّب بوده‌اند اما از یک جنس نیستند. در خصوص تفاوت آیینی و ارزش‌های دین مسیح با ین دو دین دیگر اینجا وارد موضوع نمی‌سویم، هر‌چند که بسیار بحث شیرینی است.
تفاوت‌های مادی دو مکتب آسمانی 
  • اسلام در حد ۶۰۰ سال از مسیحیت و ۱۵۰۰ سال از یهودیت جوان‌تر است. این، یعنی اینکه اسلام در جایگاه یک «ماده» در تاریخ بشر، تجربه و تاثیر زمانی کمتری را در مقایسه با دو دین دیگر داشته است؛ دوران کوتاه‌تری را در ذهن انسان‌های مومن، طرفدار و مخالف خود طی نموده و زیسته است. فکر کنید که اسلام در سال ۲۶۱۹میلادی چه جایگاهی خواهد داشت. این عرض حال ضروری و درست است که کیفیت و کمیت آگاهی‌های مغز انسان‌ها در ۲۰۰ سال اخیر دگرگونی و چالشی بی سابقه را در مقایسه با درازای تاریخ مکتوب بشر پیموده است، اما با اینحال اسلام به هر روی کمتر میدان خودنمایی داشته است.
  • اسلام بخش زیادی از  فقه مدون و قوانین عرفی و حکومتی‌اش برای کنترل غیر مسلمانان است که در زیر حکومت اسلام زندگی می‌کنند. از مشکلات بزرگ وفق‌یابی در غرب برای مسلمانان همین نبود قوانین برای مسلمانی است که اقلیت یک جامعه می‌شود و نمی‌داند چگونه باید در جایگاه اقلیت به زندگی خود ادامه دهد. در ازای این کمبود فاحش، با  انبوه قوانین شرعی برای کنترل و استثمار غیر مسلمانان ساکن بلاد اسلامی روبرو است.
  • اسلام از لحاظ نگاه و عطش به قدرت سیاسی و به منظور به زیر سلطه کشاندن غیر مسلمانان از بدو تولد تا به این لحظه از جنسی غیر از یهودیت است. یهودیت هرگز امپراطوری‌ها و حکومت‌هایی به وسعت و بزرگی اسلام و مسیحیت را در اختیار نداشته است. بلکه از اوان پیدایش خود در آوارگی و قالب اقلیت‌های راسخ و «با نفوذ (مخفی‌کاری)» زندگی خود را ادامه داده است.
  • نگاه سیاسی اسلام به جهان و جوامع بشری از زمان پیامبر اسلام، ظهور امپراطوری امویه تا فروپاشی امپراطوری عثمانی هرگز قابل اغماض و چشم‌پوشی نیست. مگر برای قاتلان حقیقت‌های تاریخ، تاریخی که در میان «ماده‌»ی تاریخ مدون بشر ثبت شده است. این تاریخ داستان‌های تاریخی قوم یهود را نمی‌پذیرد. داستان و افسانه‌های تارہخی تولد و بقای قوم یهود حتی منبع قابل استناد نیز در تاریخ ندارند.
  • اسلام و مسیحیت، هر دو دین، دوره‌های شکوه و افول را پشت سر گذارده‌اند. هر یک دورانی چند صد ساله را در به تحقق رساندن آیین و آرمان‌های خود فرصت داشته‌اند و تاریخ‌شان از دید تاریخ‌نگاران سایه و روشن‌های زیادی دارد.
  • یهودی‌های حتی حاضر به ازدواج به با غیر یهودی نیستند. کسی نمی‌تواند غیر از یهودی‌زاده به دین یهود بگرود. شاید نتوان یهودیی را پیدا کرد که از دین خود به اسلام و یا مسیحیت گرویده باشد. در حالیکه اسلام برای «تکثیر» خود از «اپیدمی» نام‌های اسلامی هم سود می‌برد و جمعیت مسلمانان جهان را به تلاقی گسترش آیین اسلام می‌زیبد. از آنسو، به اسلام کشاندن دلبران زیبای اروپایی و غیر‌مسلمان برای مردان مسلمان که مجاز به نکاح با هر مونثی با این شرط هستند نیز خود از عوامل «گسترش» اسلام است.
  • تعداد مسلمانان جهان در حال حاضر با جمعیتی بیش از ۱،۳ میلیارد نفر در ۲۰ کشور جهان دارای اکثریت نفوس هستند. بیش از ۲۵ میلیون مسلمان در جهان غرب و اروپا جای گرفته‌اند و سکنی گزیده‌اند. جمعیت یهودیان جهان بالغ بر ۱۴ میلیون نمی‌شود.
تفاوت‌های درونی و ایدئولوژیک 
اسلام بطور غیر قابل انکار از مجموعه‌ای برگرفته از تناقضات سیستم‌ فکری پیامبر اسلام رنج می‌برد و همیشه گرفتار آن بوده است. با روبرو گشتن و مقابل هم نشستن مفاهیم و برداشت‌هایی که در پس دو چهره‌ی «اسلام بی‌رحم» و «اسلام رحمانی» پنهان شده‌اند، اسلام از جهانی از تناقضات  تغذیه می‌کند. تاریخ نشان می‌دهد که «ماشین عظیم ایدئولوژیک» اسلام، در درون خود با قدرت تمام، محصولات تناقض‌های بزرگ در مفاهیم و آیین‌های روابط اجتماعی انسان‌ها در دین اسلام را خرد کرده است و چهره‌ی خشن و بیرحم اسلام سوار بر این ماشین زور و استبداد بوده است.
این چهره‌ی خشن اسلام، تمام شواهد و استدلال‌های خود، برای توجیه این خشونت را، از رفتار و اعمال شخص پیامبر اسلام برهان و حجت می‌گیرد. طرفه اینکه، در طول تاریخ، ما با دفاعیاتی برای این خشونت «الهی» از سوی مسلمانان و «روشنگران» دین اسلام روبرو بوده‌ایم که با کمال ناشیگری، ناقابل‌ترین توجیه‌ها و زشت‌ترین روی فراگرداندن‌ها از واقعیت سیستم فکری پیامبر اسلام را به بشریت تحویل داده‌اند.
دلیل این امر هم چیزی جز این نیست که منطقه و فرهنگ آنروز عربستان کاملا عاری از یک «سیستم درونی» مدنی و شهرنشینی بوده است. و در برابر امپراطوری‌های پیشرفته زمان و همسایه‌ی خود، ایران و روم، هیچ چیزی برای عرضه نداشته است. این امپراطوری‌ها از خیابان‌های سنگفرش بهره می‌بردند و عرب‌های حجاز حتی خانه‌های چوبی هم نداشتند. دیگر بگیرید مابقی ابزار و دارایی‌های فرهنگی و مدنیت را که باید در عربستان وجود می‌داشت. بنابرین این جامعه‌ی بدون «سیستم» های درونی، توسط پیامبر اسلام دارای سیستم شد. مرحله‌ی پس از پیدایش سیستم‌‌های درونی، پیدایش/لزوم تبادل و واکنش با سیستم‌های بیرونی است که به «تحلیل» سیستم درونی می انجامد. اگر دوره‌ای تولد و رشد این سیستم درونی بسیار ابتدایی و کوتاه باشد و سابقه‌ی تبادل سیستماتیک را نداشته باشد، آنگاه همیشه با هجوم این سیستم به سیستم‌های بیرونی روبرو می‌شویم. سیستم خشن اقوام بیانگرد پایانی بر سیستم مدون امپراطوری‌ها بوده است.
پیامبر اسلام، برای توفق و پیروزی این سیستم بدوی بر سیستم‌های مدون خارجی، نیاز به توجیه خشونت و بیرحمی داشته است. این را هر جهانگشای دیگری نیز ابزار کار خود قرار داده است. مشکل از اینجا شروع می‌شود که یک سیستمی که بر رحمت و شفقت با آیات مکی ساخته شده و نمو یافته، در دوران رویای استیلا بر مکه و عربستان و سپس ایران، از آیات خشن مدنی (نازل شده در مدینه و پس از فتح مکه) جان می‌گیرد.
اسلام‌هراسی بیهوده نیست / اسلام سخت‌جانی می‌کند
«هراس» از اسلام ابدا برای غیر مسلمانان جهان ما امری توهمی و بی‌پایه نیست. ایران فعلی ما کاملا در میان دندان‌هایی ایدئولوژیک و سنت‌های تاریخی اسلام خشن گرفتار است. هر‌چقدر هم شما از رحمان و رحیم بگویید جلوی روی شما یک آیه شریفه‌ی قرآن می‌گذارند که با استناد به رفتار شخص پیامبر اسلام غیر قابل انکار و تردید است. این هراس انگیزی، نه امروز، که هزار و پانصد سال است دوام و قوام دارد. در طول چهل سال اخیر، به دلایل شرایط جهانی که باید در مطلبی دیگر به آنها پرداخت، اسلام بسیار به چهره‌ی خود لطمه زده است و در مقام «دفاع و حمله»، سلوک جدیدی را برای احیای خود جستجو میکند ( و عبدلاکریم سروش می‌گوید: «این حقیقتی‌ است که اسلام «سخت‌جانی» می‌كند!»).
اسلام در برابر چه سخت‌جانی میكند؟ سخت‌جانی کردن را زمانی به کار می بریم که از مرگ و نیستی سخن در میان باشد. موجودی مرگ و یا نابودی خود یا دلبندش را نزدیک می‌بیند، اما به مقابله و به کار گرفتن هر آنچه دارد دست می‌زند. سخت در برابر دشمن و مشکلات می ایستد. پس سخت‌جانی از یک چالش بزرگ برای ادامه‌ی حیات می‌گوید. راست هم می‌گوید سروش، اما این سخت‌جانی ذره‌ای ارزش والا و انسانی جهان مدرن را با خود همراه ندارد.
اسلام، یا مسلمان معنی میدهد یا نمی‌دهد، هرگونه که بخواهیم به این گزاره نگاه کنیم و هر رنگارنگی کلامی را هم فراهم بیاوریم که «مسلمان واقعی» و « مسلمان غیر واقعی» اینگونه هستند و آنگونه نیستند، امروز این ۲۵ میلیون مسلمان در میان مردم اروپا و غرب زندگی می‌کنند و مردم دنیا هم که «مسلمان سنج» ندارند ببینند کی رحیم است کی خشن است! آدمی، با ظاهر مسلمان، پشت یک کامیون، در مرکز یک شهر توریستی، زن‌ها و کودکان را آنگونه که ماشین موش را هم زیر نمی‌گیرد له میكند و گاز میدهد و می‌تازد. از این دسته اعمال همراه با فریاد‌های الله‌کبر، سال‌هاست که ماهانه روی می‌دهد! این، هراس نمی‌آفریند؟ هیهات که در طول بیست سال اخیر، جز یکی دو مورد کوچک و از جمله در ترکیه توسط چند ده نفر مفتی مذهبی تظاهراتی در محکوم کردن این اعمال غیرانسانی روی نداد و دیگر هیچ! در حالیکه دو سه تا کاریکاتور که به مقام آسمانی پیامبر اسلام خدشه وارد کنند، موجب تظاهرات و دیدن چهره‌های خشن میلیون مسلمانان می‌گردند! این، هراس ایجاد نمی‌کند؟
آری حیات اسلام در خطر است. یادتان باشد! سال ۲۶۱۹ که هیچ! سال ۲۰۶۹ را اگر زنده بودید یادی از این مطلب نمایید. ما هم آخر عرضه‌ی «پیش‌گویی» داریم!
یهودی‌ستیزی اما چیز دیگری است!‌
یهودی‌ستیزی همان‌طور که اشاره شد محصول سیاست‌ها و موفقیت‌های تاریخی قوم یهود است و اینکه این قوم خود را از دو دین بزرگ خاورمیانه جدا می‌سازد. ریشه‌های دشمنی مسیحیان و یهودیان  (که بعد‌ها به همت کودن‌ذهن‌هایی که نام آنها را قهرمانان و متفکران اسلامی می‌گذارند)، دشمنی بین اسلام و یهودیت شد، و این دشمنی سابقه‌ی بس کهن و قدیمی و بیشتر جغرافیایی-اقتصادی دارد. آیین و سلوک عبادت دین یهود که برای بنیان‌گذاران مسیحیت و اسلام نیز مرجع و مبنی بوده است، در برخورد با مسائل اجتماعی و سیاسی کاملا راهکار‌ها و راهبردهای متفاوتی را بر‌گزیده است. به بیانی هم و غم هر قومی برای بزرگ شدن و به استیلا رسیدن اگر یکی باشد، اما روش‌ها و راه‌شان یکی نبوده است. یک قوم با دریانوردی جهان گشوده است و فرهنگ خود را قالب گردانیده است مثل اروپایی‌ها، و آن یکی با لشکر‌کشی و سواره‌نظام ده به ده و شهر به شهر پیش رفته است.
یهود‌ها قومی هستند که با موفقیت در مخفی‌کاری سیاسی و کسب ثروت به قدرت سیاسی زیادی در هر جا که زیسته‌اند دست یافته‌اند. امروز هم به آنچنان جایگاهی در جهان به یمن برادر بزرگ یعنی آمریکا رسیده‌اند که حتی نفی هولاکاست به معنای یک بزه و جرم  در روابط و رسانه‌های اجتماعی غرب است. این جایگاه نگران‌کننده است و نفرت و حسادت می‌آفریند. همانگونه که جایگاه کره‌شمالی نزد برادر‌بزرگ‌هایش، روسیه و چین، نگران کننده و منفور است. همانگونه که شیوع ایدئولوژی لنینیسم- استالینیسمی نگرانی و ستیز را به همراه داشت.
پایان کلام اینکه، بشر ذهنیتی ترکیب یافته از تجارب و احساسات و برگرفته از اعماق تاریخ تا صدای مناجات همسایه‌اش را دارد.
تحلیل/نقطه
۳ می ۲۰۱۹
*برنامه‌های مثل پرگار یا «هارد‌ تاک» و از این قبیل، هرچند که بسیار در نمای ظاهری خود بی‌طرف و محیط به نظر می‌آیند، که در مواردی هم هستند، اما همیشه این خطر را دارند که هم ۱) در چینش افراد در روبروی هم و هم در ۲) هدایت بحث «مودبانه» و «متمدنانه» (از نوع ایرانی پر تعارف و با رودربایستی‌اش)، بسیار راحت ذهن بیننده و مخاطب خود را به بیراهه بکشانند. برای مثال برنامه‌ی پرگار می‌تواند در بحث‌های مربوط به آیین و نظم فکری اسلام کسانی‌ را کنار هم بنشاند که بسیار نزدیک به هم سخن می‌گویند اما با گفتمان*(دیسکورس)‌های متفاوتی به مسئله نزدیک می‌شوند. برای همین حضور اندیشمندانی لائیک و آتئیست، به معنای کامل کلمه، در برنامه‌های پرگار تقریبا ناشدنی است. به بیانی پرگار از به مصاف هم نشاندن مناظره‌ها و کشاکش‌های فلسفی درباره‌ی اسلام سر باز می‌زند. شاید توجه به همان سفارش عبدالکریم سروش است که از هر مناظره‌ی فلسفی درباره‌ی اسلام باید کناره گرفت.