۱۳۹۱ آذر ۲۹, چهارشنبه

با اين شرايط ميهنمان!وشب يلدا


با اين رژيم ،ما شب يلدا نداريم


خاطره ای از اوين
اشرف عليخانی


به ياد تمام زندانيان بهايی - خاطره ای از اوين

اين عکس قبل از زندان خانم صهبا رضوانی است که ايشان سه سال در زندان محبوس بود. يک خانم پر مهر و دلسوز و آگاه و از طرفی يکی از معلم های هنری من
يادش بخير...اوقات فراغتمان در اوين که خيييييييلی هم زياااااااااد بود اغلب به کارهای دستی ميپرداختيم. ساده ترين هنرها بافتنی بود که من دو سه تا معلم عزيز داشتم. اولين معلم خوب و گرامی ام خانم صهبا رضوانی است که به من قلاب بافی با نخ ابريشم را ياد داد و اولين چيزی که بافتم يک ستارهء سرخ بود که وسط آن ستاره هم با نخ ابريشم سفيد عدد سی و سه را به انگليسی نوشتم. درواقع گلدوزی کردم و سپس آنرا روی ديوار بالای تختم وصل کردم که همه ببينند

از قضا فردای آنروز يک آقا که مامور اجرايی زندان بود بدو بدو آمد بند ما و داخل سالن شده اول يک نگاه به ستاره ای که روی ديوار کنار تختم زده بودم کرد و بعد رفت آشپزخانه را هم نگاه کرد...دليلش ميدانيد چه بود؟ شايد برايتان جالب باشد که بدانيد

همان هفته های نخست که رفته بودم بخاطر مانتويی که تنم بود و خودم دوخته بودم بشوخی شايعه شد که من خياطم و بعد برای نمايش هنر خياطی ام مجبور شدم يک جا کبريتی و جا فندکی و جا دستگيره ای بدوزم

روی آنرا پنج تا جيب درست کردم و در بالای بالايش يک ستارهء سرخ و عدد سی و سه را گلدوزی کردم و بعد دوستان آنرا در آشپزخانه روی کپسول خيلی بزرگ گاز نصب کردند. حالا اين آقای مامور اجرايی آمده بود که هردو را ببيند خيلی خنده ام گرفته بود اما لبم را روی هم فشردم و قيافهء آدمهای معصوم را بخود گرفتم
شيطنتهای داخل زندان خيلی لذتبخش است
اميدوارم همه را آزاد کنند وبخصوص دوستان بهايی که احکام سنگينی دارند
خانم صهبا رضوانی اگرچه آزاد شد اما دخترش حکم زندان گرفته و چند تن ديگر که هم اکنون در اوين هستند با احکام وحشتناک بيست سال زندان

مانند خانم مهوش شهرياری عزيز و خانم فريبا کمال آبادی هر دو بيست سال زندان
قاضی پرونده به خانم مهوش گفته بود: عمودی ميفرستيمت زندان و افقی از آنجا خارج خواهی شد
اينست رحم و رافت اسلامی

اشرف عليخانی
ستاره.تهران

فراز و نشیب حزب توده در دهه‌ی ۶۰
ایرج مصداقی
مقدمه:
این نوشته نه بررسی و تحلیل سیاست‌های حزب توده و فعالیت‌های آن در دوران پس از انقلاب، بلکه بیشتر وقایع‌نگاری و گزارشی از یورش نیروهای جمهوری اسلامی به این حزب و حوادث پس از آن است. و نیز گزارشی است از سرنوشت بخشی از رهبری، کادرها و اعضای آن در سال‌های سیاه و خونین دهه‌ی شصت در زندان.
متأسفانه در بسیاری موارد تحلیل و قضاوت درباره‌ی سیاست‌های رسمی حزب توده به داوری یکسان درباره‌ی همه‌ی افراد این حزب، چه در سطح رهبری و چه در سطح کادر و عضو، تعمیم داده شده است و این یکسونگری باعث شده است که بسیاری از حقایق ناگفته بماند و یا دستخوش تحریف گردد.



حزب توده در سال‌های پیش از سرکوب

با آن‌که در روزهای سیاه دهه‌ی ۶۰ به خاطر درگیر بودن شدید نیروهای نظامی، پلیسی، امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی با مجاهدین و دیگر نیروهای مخالف نظام، اعضای حزب توده و فدائیان اکثریت نسبت به دیگر گروه‌های سیاسی از حاشیه‌ی امنیتی مناسبی برخوردار بودند اما سرکوب بیرحمانه‌ی گروه‌های سیاسی تنها به نیروهای مخالف و درگیر با نظام محدود نشد و دامنه‌ی آن جسته و گریخته به اعضا و هواداران این دو گروه که از جمهوری اسلامی حمایت کرده و در پاره‌ای موارد به همکاری اطلاعاتی و مانند «واقعه آمل» نظامی با آن می‌پرداختند نیز رسید.
جدا از اعضا و فعالین حزب توده، سه عضو مشاور کمیته مرکزی این حزب به نام‌های فریبرز(برزو) بقایی، فریبرز صالحی و ابوالحسن خطیب در ماه‌های تیر، شهریور و بهمن ۶۰ دستگیر شدند.

شعبه‌ی ۵ دادستانی انقلاب اسلامی و بخش ویژه‌ای از اطلاعات سپاه، کار رسیدگی به پرونده‌ی افراد وابسته به این حزب را پی‌گیری می‌کردند.
تا پیش از آغاز سرکوب گسترده حزب توده در زمستان ۶۱ و در دورانی که وابستگان دیگر گروه‌های سیاسی شدید‌ترین شکنجه‌ها را متحمل می‌شدند در مورد اعضا و هواداران حزب توده و «فدائیان اکثریت» شکنجه‌های رایج در اوین اعمال نمی‌شد و از سخت‌گیری‌های معمول خبری نبود.
در این دوران، زندانیان وابسته به حزب توده در زندان غالباً بر اساس رهنمود‌های تشکیلاتی، زندانبانان و شکنجه‌گران زندان را برادران ناآگاه خود می‌دانستند و در جریان بازجویی‌ها نیز تلاش‌ می‌کردند ضمن اشاره به حقوق قانونی مصرح در قانون اساسی، روی سیاست رسمی حزب خود مبنی بر حمایت از جمهوری اسلامی تأکید کنند.
در سال‌های اولیه‌ی دهه‌ی ۶۰ موضع‌ رسمی حزب توده و فدائیان اکثریت مبنی بر حمایت از سرکوب و کشتار وابستگان گروه‌های سیاسی‌ای که به مقابله با نظام برخاسته بودند موجب می‌شد که زندانیان وابسته به این دو گروه مورد بایکوت زندانیان سیاسی قرار گرفته و در انزوا به سر برند.
در این دوران حزب توده به حمایت از مصاحبه‌‌ها و اعترافات تلویزیونی اعضا و هواداران درهم‌شکسته‌ی گروه‌های سیاسی برخاسته و آن‌ها را نشانه‌ای از حقانیت نظام جمهوری اسلامی و مواضع حزب توده و شکست و نابودی نیروهای سیاسی رقیب معرفی می‌کرد.
با این حال موضع رسمی حزب توده باعث نمی‌شد که لزوماً هرکس که در ارتباط با این حزب دستگیر می‌شد به همکاری با مقامات زندان پرداخته و علیه دیگر زندانیان سیاسی گزارش دهد و به جرگه‌ی توابین زندان بپیوندد. چرا که آن‌ها به وضوح بسیاری از جنایات رژیم را به چشم دیده و به خاطر خمیرمایه‌ی انسانی‌ای‌ که داشتند نمی‌‌توانستند مؤید آن‌ها بوده و یا به همکاری با جنایتکاران بپردازند. و از این بابت‌ آن‌ها در تناقض عجیبی گرفتار بودند که یک سر آن مواضع رسمی حزب بود و سر دیگر آن واقعیت‌هایی که به چشم‌ می‌دیدند. (۱)
در نیمه دوم فروردین ۶۱، اسدالله لاجوردی دادستان انقلاب اسلامی مرکز در جریان یکی از برنامه‌هایی که در حسینیه اوین برگزار می‌شد در پاسخ به سؤال کتبی اعضا و هوادران حزب توده و فدائیان اکثریت در مورد دلیل دستگیری‌شان با توجه به حمایت‌ و پشتیبانی‌ این دو گروه از جمهوری اسلامی، خط مشی دادستانی را در برخورد با نیروهای این دو جریان که می‌رفتند در هم ادغام شوند چنین برشمرد: امروز «فرخ» (فرخ‌ نگهدار) این‌جا بود به او گفتم فعالیت تشکیلاتی حزب توده و فدائیان اکثریت ممنوع است. چنانچه فردی از شما در ارتباط تشکیلاتی دستگیر شود او را نگاه‌ خواهیم داشت تا با ارائه‌ی چارت تشکیلاتی کلیه‌ی اطلاعاتش را به مقامات دادستانی بدهد. 
در همان ماه و در جریان مراسم اعتراف‌گیری از حسین روحانی یکی از رهبران سازمان پیکار توسط لاجوردی در حسینیه‌ی اوین، واقعه‌‌ای اتفاق افتاد که می‌توانست هشدار جدی‌‌ای باشد به رهبران حزب توده، اما آن‌ها همچنان دست روی دست گذاشته و ناظر حوادث بودند.  
در جریان سخنرانی روحانی، صحبت‌های او که در زیر شکنجه‌ درهم شکسته بود بطور متناوب با شعار «جماران گلباران، روحانی تیرباران» قطع می‌شد. پس از مدتی لاجوردی که متوجه شده بود جدای از توابین زندان عده‌‌ی دیگری نیز این شعار را به شکلی کوبنده می‌دهند، میکروفون را گرفت و با پوزخند خطاب به شعاردهندگان گفت: «نگران نباشید تا سال دیگر کیانوری‌ را هم پشت همین تریبون خواهیم آورد».
حسین روحانی و سازمان پیکار از مخالفان اتحاد جماهیر شوروی و حزب توده به شمار می‌رفتند و در تبلیغات این حزب «تربچه‌های پوک» و «مارکسیست‌های آمریکایی» معرفی می‌شدند. در واقع حزب توده اضمحلال و فروپاشی سازمان پیکار و اعتراف به شکست رهبران آن را نشانه‌ی صحت و درستی تحلیل‌های خود ارزیابی می‌کرد.
در این تاریخ نیروهای امنیتی و اطلاعاتی موفق شده بودند ضربات مهلکی به مجاهدین، پیکار، فداییان اقلیت، راه‌کارگر و دیگر گروه‌های سیاسی وارد کرده و نیروهای نظامی در جبهه‌های جنگ پیروزی‌های متعددی به دست ‌آورده بودند و نظام سیاسی نسبت به سال قبل از ثبات نسبی برخوردار شده بود. در چنین شرایطی توجه دادستانی و سپاه پاسداران بیش از پیش به تعیین تکلیف کردن حزب توده جلب می‌شد. آن‌ها دیگر تحمل چنین حزبی را لازم نمی‌دیدند و طبیعی بود که به دنبال حذف آن از صحنه‌ی سیاسی باشند.
در ۲۶ فروردین ۱۳۶۱ چند روز بعد از هشدار لاجوردی، در یورش به دفتر انتشارات حزب توده واقع در خیابان حافظ، محمد پورهرمزان مسئول انتشارات حزب و تعدادی از کادرهای آن دستگیر شدند اما حزب توده همچنان به حمایت از «خط امام» ادامه داد و کیانوری در نشست پرسش و پاسخ ۲۰ شهریور ۶۱ شعر گونه‌ای با این مصرع خواند:
«توده‌ای هستم و همراه امام ، ماندگارم که زمان است به کام»


ضربه‌های ۱۷ بهمن ۶۱ و ۷ اردیبهشت ۶۲

در آذرماه ۶۱ روزنامه جمهوری اسلامی به نقل از سید حسین موسوی تبریزی حزب توده را «منحله» نامید. در اواخر دیماه ۶۱ علی عمویی به دیدار لاجوردی در اوین رفت و یک بار دیگر سیاست‌های حزب در حمایت از نظام را برای او تشریح کرد. اما کمتر از سه هفته بعد در تاریخ ۱۷ بهمن ۱۳۶۱ بیش از ۵۰ نفر از اعضای رهبری و کادرهای فعال آن از جمله  نور‌الدین کیانوری، مریم فیروز، منوچهر بهزادی، ابوتراب باقرزاده، عباس حجری، اسماعیل ذوالقدر، رضا شلتوکی، تقی کی‌منش، علی عمویی، عبدالحسین آگاهی، احمدعلی رصدی، مهدی کیهان، رفعت محمدزاده، آصف رزمدیده، صابر محمدزاده، هوشنگ ناظمی، ملاحسن قزلچی، کیومرث زرشناس، فاطمه ایزدی و ... توسط سپاه پاسداران به اتهام جاسوسی دستگیر و در زندان کمیته مشترک (توحید) به زیر شکنجه برده شدند.
حزب توده با آن که به وضوح اراده‌ی حاکمیت در سرکوب خود را می‌دید با این‌حال در اطلاعیه‌های رسمی مدعی بود که «جریان راست» حاکمیت در صدد ضربه به حزب توده و «خط امام»‌است.
برخلاف تبلیغات حزب توده، ضربه‌ی مزبور توسط اطلاعات سپاه پاسداران وارد شده بود و نه دادستانی انقلاب که به مؤتلفه و جناح بازار نزدیک بود و حزب توده به خوبی از آن آگاه بود.
در هفتم اردیبهشت ۶۲ در عملیاتی با اسم رمز «حضرت علی» حدود ۱۷۰ نفر از کادرهای حزب در تهران و ۵۰۰ نفر در شهرستان‌ها و از جمله احسان طبری، فرج‌ الله میزانی، بهرام دانش، رحمان هاتفی، احمد دانش، حسین جودت، انوشیروان ابراهیمی، هدایت‌الله معلم، هدایت‌الله حاتمی، محسن علوی، علی گلاویژ، جواد ارتشیار، ملکه محمدی، فاطمه مدرسی تهرانی(سیمین فردین) اعضای باقیمانده‌ی رهبری و  اعصای سازمان مخفی و نظامی حزب تحت عنوان مقابله‌ی با طرح کودتای نظامی دستگیر شدند. دامنه‌ی دستگیری‌ها تا ماه‌های بعد هم ادامه داشت. (۲)
پیش‌تر این حزب توده بود که با سپاه پاسداران، کمیته‌های انقلاب اسلامی و دادگاه انقلاب ارتش در شناسایی و به تور انداختن کودتا‌چیان همکاری کرده و شکست و دستگیری آن‌ها را به مقامات سیاسی و مذهبی کشور تبریک و شادباش می‌گفت.
توطئه‌ی کودتای مزبور را یکی از اعضای هیئت تحریریه «نامه‌ی مردم» که در ضربه‌ی اول دستگیر شده بود به دروغ مطرح کرده بود و بازجویان پرونده با اعمال شدید‌ترین شکنجه‌ها تلاش کردند دستگیرشدگان را وادار به اعتراف و پذیرش آن کنند.
دستگیری گسترده‌ی اعضای حزب توده با استقبال خمینی و رهبران نظام به ویژه کسانی که حزب توده از آن‌ها به عنوان «پیروان راستین خط امام» یاد می‌کرد مواجه شد و پیام‌های تبریکی در این زمینه منتشر کردند. 
گفته می‌شد عزيز دانش‌راد نماینده یهودیان در مجلس خبرگان قانون اساسی، هراچ خاچاطوریان نماینده ارامنه و سرگون بیت‌اوشانا نماینده‌ی مسیحیان آشوری دوره اول مجلس شورای اسلامی نیز در ارتباط با حزب توده‌ بودند. هاشمی رفسنجانی در خاطراتش دستگیری بیت‌اوشانا در ارتباط با حزب توده و آزادی سریع او را تأیید می‌کند و در مورد دو نفر دیگر صحبتی نمی‌کند. او همچنین تأکید می‌کند که قرار بوده به دستور خامنه‌ای ناخدا بهرام افضلی نیز آزاد شود اما این اتفاق نمی‌افتد و وی عاقبت به جوخه‌ی اعدام سپرده می‌شود. افضلی توسط خامنه‌ای به دفتر کارش احضار و در همان‌جا توسط مأموران اطلاعاتی سپاه دستگیر شده بود. صفرخان قهرمانی نیز که عضو افتخاری کمیته مرکزی حزب توده بود چند ساعتی دستگیر و سپس آزاد شد.





اعترافات تلویزیونی و میزگرد رهبران حزب توده

روز ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۲ اعترافات تلویزیونی کیانوری و به‌آذین که تحت شکنجه اخذ شده بود از تلویزیون پخش شد. خمینی طی دستوری تأکید کرده بود که حتماً این اعترافات یک شب قبل از «روز کارگر» پخش شود تا تأثیر بیشتری داشته باشد. ۶ روز بعد، احسان طبری ایدئوگ حزب در حالی که کمتر از ده روز از دستگیری‌اش می‌گذشت در تلویزیون ادعا کرد که در اثر مطالعه‌ی کتاب‌های علامه‌ طباطبایی و مرتضی مطهری به اسلام روی آورده است.
در شهریور ۶۲ نورالدین کیانوری دبیرکل حزب توده، فرج‌الله میزانی مسئول کل تشکیلات، منوچهر بهزادی مسئول روزنامه‌ی مردم و عضو هیئت سیاسی و هیئت دبیران، رضا شلتوکی عضو هیأت سیاسی و هیأت دبیران، حسین جودت عضو هیأت سیاسی و کمیته مرکزی، عباس حجری مسئول کمیته ایالتی تهران، انوشیروان ابراهیمی مسئول آذربایجان، علی گلاویژ مسئول کردستان، محمد‌مهدی پرتوی مسئول سازمان مخفی، احمد‌علی رصدی عضو کمیسیون بازرسی، مهدی کیهان مسئول شعبه‌ی کارگری، آصف رزم‌دیده عضو کمیته مرکزی، گاگیگ آوانسیان مسئول تدارکات، محمد پورهرمزان مسئول انتشارات، فریدون فم‌ تفرشی مسئول تشکیلات تهران، شاهرخ جهانگیری از مسئولان سازمان نظامی و غلامحسن قائم‌پناه عضو کمیته مرکزی تحت شدید‌ترین شکنجه‌ها مجبور به شرکت در میزگردی شدند که اداره‌ی آن به عهده‌ی علی عمویی مسئول روابط عمومی حزب بود. 
میزگرد مزبور آماده سازی افکار عمومی داخلی و خارجی برای محاکمه‌ی شبه علنی شبکه‌ی مخفی و نظامی حزب توده بود.


محاکمه‌ی اعضای شبکه مخفی و نظامی حزب توده

در پاییز و زمستان ۶۲، بیش از یک صد نفر از اعضای شبکه‌ی مخفی و نظامی حزب توده در هشت گروه جداگانه در دو شعبه‌ی دادگاه نظامی به ریاست محمد محمدی‌ ری‌شهری و علی یونسی با نام مستعار «ادریسی» محاکمه شدند. در این دادگاه‌ها ۱۰ نفر به اعدام، ۷ نفر به حبس ابد، ۴ نفر به ۳۰ سال حبس، ۵ نفر به ۲۰ سال حبس، ۱ نفر به ۱۴ سال حبس، ۳ نفر به ۱۳ سال حبس، ۶ نفر به ۸ سال حبس، ۱۵ نفر به ۱۰ سال حبس، ۱ نفر به ۷ سال حبس، ۱ نفر به ۶ سال حبس، ۳۰ نفر به ۵ سال حبس، ۹ نفر به زیر ۵ سال و ۳ نفر به زیر ۱‌ سال محکوم شدند. (۳)

حدود ۳۰ نفر از اعضای سازمان فدائیان اکثریت که در نیمه‌ی سال ۶۱ از طرف این سازمان در اختیار شبکه‌ی مخفی حزب توده قرار داده شده بودند نیز بعداً مورد محاکمه قرار گرفتند.  
در هفتم اسفند ۶۲ ناخدا بهرام افضلی فرمانده نیروی دریایی، سرهنگ بیژن کبیری فرمانده نیروهای هوابرد (کلاه‌سبزها)، سرهنگ هوشنگ عطاریان یکی از فرماندهان عالی‌رتبه‌ی جنگ و مشاور وزیر دفاع، سرهنگ حسن آذرفر استاد دانشکده افسری و معاون پرسنلی نیروی زمینی، شاهرخ جهانگیری عضو مشاور کمیته مرکزی حزب و از مسئولان سازمان نوید، ابوالفضل بهرامی نژاد، محمد بهرامی نژاد، فرزاد جهاد، غلامرضا خاضعی، و خسرو لطفی از کادرهای مخفی حزب توده به جوخه‌ی اعدام سپرده شدند.

از آن‌جایی که ری‌شهری شخصاً سرهنگ هوشنگ عطاریان و سرهنگ بیژن کبیری را می‌شناخت و عملیات‌های مختلف اطلاعاتی و از جمله به تور انداختن قطب‌زاده را همراه با کبیری انجام داده و نسبت به گرایشات‌ سیاسی او آشنایی داشت محاکمه‌ی این دو را به عهده‌ی علی یونسی گذاشتند چرا که نمی‌خواستند این دو نفر در مقابل نمایندگان دست‌چین شده‌ی جراید و مطبوعات روبرو شوند. این احتمال می‌رفت که کبیری با دیدن ری‌شهری روی موارد یادشده تأکید کند و ناسپاسی و دنائت ری شهری و دستگاه قضایی و امنیتی نظام را برملا کند.
بعدها هاشمی رفسنجانی در گفتگو با روزنامه‌ی همشهری گفت: «یک کار ضد دیپلماتیک در مورد شوروی انجام شد که شاید هم لازم بود و آن، برخورد با حزب توده و دستگیری سران آن بود. این کار با تبلیغات گسترده همراه شد و به دنبال آن، روابط ما با شوروی مشکل شد. اگر آن کار را نمی‌کردیم، بهتر بود. ما حزب توده را زیر نظر داشتیم. من برای این حرف که آنها به فکر کودتا بودند، دلیلی پیدا نکردم، البته به نفع شوروی فعالیت‌هایی داشتند.»


سرنوشت برخی از توده‌‌ای‌هایی که دستگیر شدند

عبدالحسین آگاهی سال ۶۲ (وی هنگام دستگیری تیر به پایش خورده بود و در اثر همان در زندان فوت کرد)، تقی کی‌منش اوایل ۶۲، محسن علوی ۱۸ بهمن ۶۲، حسن قزلچی مهر ۶۳، مرتضی باباخانی آبان ۶۳، علی شناسایی آبان ۶۳، گاگیک آوانسیان فروردین ۶۴، رضا شلتوکی ۲۹ آبان ۶۴، علی‌ گلاویژ سال۶۶، حسین قدمگاهی ۲ مهر ۶۲ در زندان ارومیه در اثر بیماری و فشارهای ناشی از زندان و شکنجه فوت کردند. رحمان هاتفی در تابستان ۶۲ در کمیته مشترک خود را حلق‌آویز کرد. همچنین نور‌الدین کیانوری در نامه به خامنه‌ای از فردی به نام انصاري از اهالي تركمن صحرا و دكتر در علوم اجتماعي و ادبيات تركمن در اتحاد شوروی نام می‌برد که در زندان فوت کرده است.  

بهروز افشاری ۳۱ تیرماه ۶۴ در تهران، عادل رام ۱۷ خرداد ۶۲ در بندر ترکمن، غلام حسین قناعتی اول آذر ۶۲ در تهران و حمید مؤسس غفاری ۲۶ خرداد ۶۲ در کرمانشاه بنا به ادعای رژیم خودکشی کرده‌اند. همچنین سعید سجادی در تابستان ۶۲ به هنگام دستگیری در ساوه خود را از بلندی پرت کرده است.  
حسن حسن‌پور تبریزی اول خرداد ۶۲ در تهران، رضا محمدزاده گازرگاه ۸ خرداد ۶۲ در تهران، اسدالله ریاحی ۸ خرداد ۶۲ در شهرکرد، جمشید عسگری شهریور – مهر ۶۲ در ملایر، محمد صدیقی چافجیری دیماه ۶۲ در رودسر در زیر شکنجه‌ کشته‌ شده‌اند. همچنین قید شده است که طاهر امامی پور اهل ایلام در اردیهبشت ۶۵ پس از بازگشت به ایران دستگیر و در زندان کشته و در بهشت زهرا به خاک سپرده شده است.
در مورد رسول امیری آمده است که رژیم مرگ او را فرار از زندان و خفگی در دریا در دیماه ۶۲ اعلام کرده است. همچنین موسی فرقانی در بهمن ۶۳ در تهران ۵ ساعت پس از انتقال از زندان به منزل در حالی که شدیداً بیمار بوده فوت می‌کند.  


اعدام توده‌ای‌ها قبل از کشتار ۶۷

بنا به اعتراف ری‌شهری، شش نفر از اعضای شبکه‌ی مخفی حزب توده در مراکز و رده‌های مختلف سازمانی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و چهار نفر در مراکز مختلف کمیته‌ی انقلاب اسلامی نفوذ کرده بودند. بر اساس آن‌چه تا کنون منتشر شده، رضا محمدزاده گازرگاه پاسدار جماران در زیر شکنجه در ۸ خرداد ۶۲ جان سپرد و محمد حسن عبدی و محمدحسین عبدی در اردیبهشت ۶۳ در تهران ، عظیم محقق ثمرین مسئول پرسنلی سپاه در ۴ شهریور ۶۳ در تبریز و ابوالفضل پورحبیب ۸ فروردین ۶۷ و احمد ادریسیان در قتل‌عام ۶۷ در تهران اعدام شدند و از سرنوشت بقیه اطلاعی در دست نیست. همچنین صالح امیر افشار ۲۲ شهریور ۶۳ در اهواز تیرباران شده بود که از اتهام او اطلاعی در دست نیست.
تا پیش از شروع کشتار ۶۷ علیرغم این که تمامی اعضای هیئت سیاسی، کمیته مرکزی و مشاوران کمیته مرکزی به دادگاه رفته بودند اما غالباً احکام‌شان اجرا نشده بود و در این میان تنها انوشیروان ابراهیمی دبیر کمیته مرکزی حزب در  ۲۲ شهریور ۶۶، کیومرث زرشناس عضو کمیته مرکزی و سعید آذرنگ مشاور کمیته مرکزی حزب توده در ۲۹ تیر ۶۷به جوخه‌ی اعدام سپرده شدند.  


روی‌کرد اعضای حزب توده در زندان پیش از کشتار ۶۷

روی‌کرد اعضای حزب توده پس از پشت سر گذاشتن دوران بازجویی و شکنجه و دادگاه در برخورد با رژیم یکسان نبود. کما این که برخورد اعضای رهبری حزب هم یکسان نبود و می‌شد آن‌ها را به ۴ دسته تقسیم کرد.
بخشی از رهبری حزب توده مثل کیانوری، جوانشیر، جودت، بهزادی، گلاویژ، کیهان، قائم‌پناه و ... در بخش فرهنگی زندان و یا در بند و سلول‌های خود در ترجمه متون و کارهای تحقیقاتی رژیم مشارکت می‌کردند. در همین دوران جوانشیر با تهیه جزواتی به آموزش «کاپیتال» به طلاب حوزه‌ی علمیه قم می‌پرداخت و کیانوری با وجود ان که بر خلاف گذشته از مارکسیسم و حزب توده دفاع می‌کرد با این حال گاه در بازجویی‌ها حاضر شده و همراه با بازجویان شعبه‌ی ۵ از زندانیان می‌خواست که با نوشتن انزجارنامه و پذیرش شرایط دادستانی از زندان آزاد شوند و یا با نوشتن نامه سرگشاده مواضع حزب توده علیه رژیم را به نقد می‌کشید. (سطح همکاری این افراد یکسان نبود. قائم‌پناه بطور کامل در خدمت رژیم بود و جوانشیر و جودت و بهزادی نه)
دسته‌ی دوم کم و بیش سیاست و خط مشی حزب در قبال جمهوری اسلامی در دوران فعالیت آزاد را قبول داشتند اما حاضر به همکاری در بخش فرهنگی و ترجمه نبودند. عمویی، حجری، باقرزاده، ذوالقدر که در دوران پهلوی نیز ۲۵ سال زندان را متحمل شده بودند به این نگاه گرایش داشتند.
دسته‌ی سوم بطور کــــلی مخالف جمهوری اسلامی بودند و به تعبیری به براندازی اعتقاد داشتند. از جمله این افراد می‌توان از امیر نیک آئین، رفعت محمدزاده، محمد پورهرمزان، کیومرث زرشناس و سعید آذرنگ نام برد.
دسته چهارم همچون مهدی و هادی پرتوی، امیرمعزی، عباس خرسند(کادر شبکه‌ مخفی) و ... ضمن شرکت در فعالیت‌های فرهنگی در کارهای اطلاعاتی نیز شرکت می‌کردند.
مهدی پرتوی در سال ۶۴ در تهیه کیفرخواست برای دادگاهی کردن رهبران حزب توده و طرح سؤال از آن‌ها در دادگاه به حسینعلی نیری رئیس دادگاه انقلاب و بازجویان کمک می‌کرد.
از آبان سال ۶۶ به پیشنهاد بخشی از اعضای رهبری حزب توده، میزگردی از رهبران گروه‌های چپ در حسینیه اوین در ۲۷ جلسه‌ی ۳ ساعته برگزار شد. ۱۶ جلسه به حزب توده و ۱۱ جلسه به دیگران گروه‌های سیاسی چپ اختصاص داشت. طبـــــــری،کیانوری، جوانشیر، جودت، بهزادی، گلاویژه، قائم پناه، کیهان، مهدی و هـــــادی پرتوی، معزز، عباس خرسند و ... در این میزگرد شرکت داشتند. برخلاف میزگردی که در سال ۶۲ تشکیل شده بود این بار افرادی چون عموئی، حجری، محمد‌زاده، پورهرمزان و ... حاضر به شرکت در میزگرد نشدند.
مسئولان امنیتی نیز با توجه به دیدگاه‌های مختلف بین رهبری حزب توده، آن‌ها را در بندهای مختلف نگهداری می‌کردند.
در مجموع روابط دوستانه‌ای بین رهبری حزب توده در زندان حاکم نبود و غالباً رابطه‌ی خوبی با کیانوری نداشتند.
اعضا و کادرهای حزب توده به گرایش سوم نزدیک بودند و برخلاف کیانوری که معتقد بود ضروری است پس از پایان حکم زندانیان با پذیرش شرایط دادستانی از زندان آزاد شوند، همچنان بر مواضع خود پایداری کرده و تعدادی از آن‌ها پس از پایان حکم نیز حاضر به اعلام انزجار از حزب توده نشده و به عنوان «ملی‌کش» در زندان ‌ماندند. (۴) تعدادی از آن‌ها در کشتار ۶۷ جان دادند و بقیه در ماه‌های آذر و دی ۶۷ پس از پذیرش شرایط دادستانی انقلاب و انجام مصاحبه در جمع زندانیان گوهردشت آزاد شدند.
اعضا و کادرهای حزب توده در سال‌های ۶۴ تا ۶۷ ضمن شرکت در تمامی فعالیت‌های اعتراضی زندانیان از جمله‌ اعتصاب‌های غذا، تحریم ملاقات و هواخوری و انجام ورزش جمعی، عهده‌دار مسئولیت‌‌های مختلف در بندهای زندانیان سیاسی نیز می‌شدند. (۵)
در این سال‌ها آن‌ها بخشی از جریان مقاومت در زندان بودند و رابطه‌ی متقابل خوبی بین آن‌ها و دیگر زندانیان سیاسی به وجود آمده بود. تعدادی از آن‌ها مانند سیف‌الله غیائوند، مهدی حسنی پاک، اسماعیل وطن‌خواه و ... انسان‌های وارسته‌ و دوست‌ داشتنی‌‌ای بودند که همنشینی با آنها موجب صفا و غنای روحی بود.
برخلاف روابط بین اعضای رهبری حزب توده، روابط بین کادرها و اعضای حزب توده در زندان گرم و صمیمی بود و تلاش می‌کردند برخورد یک‌دستی با دیگر گروه‌های سیاسی و زندانبانان داشته باشند و از این بابت موفق‌ترین جریان سیاسی چپ در زندان بودند. آن‌ها در بندهای مختلف بطور رسمی روز کارگر و مناسبت‌های حزبی را جشن می‌گرفتند.

زنان توده‌ای

در میان اسامی اعدام شدگان و کشته شدگان گروه‌های سیاسی ایرانی به ندرت به اسامی زنان توده‌ای بر می‌خوریم. در دوران هفتاد ساله‌ی فعالیت حزب توده تنها فاطمه مدرسی تهرانی، (سیمین فردین) متولد ۱۳۲۷، فوق‌ لیسانس حسابداری، روزنامه نگار، مترجم، کارمند شرکت نفت، عضو مشاور کمیته‌ مرکزی حزب توده در فروردین ۶۸ به اتهام عضویت در حزب توده به جوخه‌ی اعدام سپرده شد.
در اسناد حزب توده آمده است که هما نصر زنجانی، کارمند وزارت اطلاعات و جهانگردی سابق، دانشجوی مدرسه‌ هتلداری و جهانگردی یکی از هواداران این حزب در اواخر اردیبهشت ۶۱ بطور  اتفاقی توسط گشت کمیته خیابان زنجان دستگیر شد و پس از بازرسی منزل به زندان برده شد. در تحقیقات بعدی خانواده مشخص شد که وی در ۲۶ تیرماه ۶۱ در بهشت زهرا به خاک سپرده شده است. مقامات قضایی مرگ وی را در اثر بیماری در زندان اعلام کرده‌اند که قطعاً واقعی نیست.  
گیتا علی‌شاهی دانشجوی دانشگاه تربیت معلم روز ۵ مهر ۶۰ مشکوک به شرکت در تظاهرات مجاهدین در چهارراه ولی عصر دستگیر و همان‌شب در اوین اعدام شد.  


زندانیان توده‌ای یکی از قربانیان اصلی قتل‌عام ۶۷

پس از کشتار مجاهدین در مرداد و شهریور ۶۷ مقامات قضایی جمهوری اسلامی به قتل‌عام زندانیان سیاسی چپ و به ویژه رهبران حزب‌ توده و اعضا و کادرهای فداییان اکثریت و کنگره ۱۶ آذر (جناح کشتگر) پرداختند. در سال‌های ۶۴ تا ۶۷ به خاطر فشارهای آیت‌الله منتظری و جنگی که نیاز به حمایت اتحاد شوروی در آن احساس می‌شد مقامات جمهوری اسلامی از اعدام آن‌ها خودداری کرده بودند. اجرای حکم اعدام کیومرث زرشناس دبیر سازمان جوانان حزب توده و سعید آذرنگ عضو مشاور کمیته مرکزی حزب توده و فرامرز صوفی عضو سازمان فدائیان اکثریت بلافاصله پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و پایان جنگ، نشان‌دهند‌ه‌ی تغییر نگاه مقامات قضایی، امنیتی و سیاسی بود. با این حال به منظور راضی نگاه داشتن اتحاد شوروی از اعدام چند چهره‌ی شاخص حزب توده خودداری کردند که با بهانه‌ی مقامات قضایی برای کشتار زندانیان چپ نمی‌خواند.
کیانوری، رهبر حزب، طبری سمبل ایدئولوژیک حزب، عمویی چهره‌ی کاریسماتیک حزب،‌ مهدی پرتوی مسئول شبکه مخفی و نظامی حزب و به آذین چهره‌ی ادبی حزب و کانون نویسندگان را به دادگاه نبردند. بایستی توجه داشت که کیانوری نوه‌ی شیخ‌ فضل‌الله نوری و احسان طبری فرزند فخرالعارفین و نوه‌‌ی آقا شیخ علی اکبر مجتهد طبری ساروی بیش از هر کس مشمول حکم «مرتد فطری» می‌شدند.
در این قتل‌عام بیش از ۹۰ درصد از اعضای هیئت سیاسی و کمیته‌ مرکزی حزب توده به شکل هدفمندی قتل‌عام شدند. تنها فریدون فم تفرشی، جواد ارتشیار، محمود روغنی، فریبرز بقائی، فتح‌الله ناظر و غلامحسین قائم پناه(۶) اعضای کمیته مرکزی بودند که به دادگاه برده شدند و زنده ماندند. 
  

در جریان قتل‌عام ۶۷ مریم فیروز، ملکه محمدی و فاطمه ایزدی اعضای کمیته‌ی مرکزی حزب توده مانند دیگر زنان چپ نزد هیئت کشتار برده نشدند و خوشبختانه جان به در بردند و بعدها آزاد شدند. فاطمه مدرسی تهرانی دیگر عضو مشاور کمیته مرکزی هم به دادگاه برده نشد و در سال ۶۸ به خاطر پرونده‌ی اتهامی‌اش اعدام شد که با توجه به آزادی اکثریت قریب به اتفاق زندانیان «چپ» مرد و بخش اعظم زندانیان چپ زن جای تأمل داشت.
چند تن از زنان توده‌ای پس از پایان قتل‌عام سال ۶۷ در زمره‌ی کسانی بودند که نزد حسینعلی نیری رئیس حکام شرع اوین برده شده و به اتهام ارتداد و نخواندن نماز به تحمل شلاق محکوم شدند. آن‌ها در میان زندانیان زنی که به تحمل شلاق روزانه محکوم شده بودند بیشترین مقاومت را از خود نشان دادند.

مریم فیروز که در سن هفتاد سالگی دستگیر و تحت شکنجه‌های جسمی و روحی شدید قرار گرفت همه‌ی دوران نه‌ساله‌ی زندانش را در سلول انفرادی و در سخت‌ترین شرایط گذراند. او از این بابت در دنیا بی‌نظیر است و متأسفانه تاریخ ما در حق این زن بزرگ و مقاومت سترگی که از خود نشان داد، جفا کرده است. او تنها عضو دفتر سیاسی حزب توده بود که حاضر به مصاحبه و شرکت در میزگرد نشد و خود را نادم و پشیمان نخواند.

تصحیح لیست منتشر شده توسط حزب توده

نزدیک به ۴۰ اسم در لیست‌ها و کتاب «شهیدان توده‌ای» به عنوان قربانیان حزب توده در قتل‌عام ۶۷ بدون هیچ توضیحی آمده است که غالباً نادرست هستند. در لیست بالا از آوردن آن‌ها خودداری کرده و توضیحات زیرا در مورد ۲۵ نفر از آن‌ها ضروری می‌دانم. 
اسامی زیر در لیست قربانیان سازمان «فداییان اکثریت آمده» است. اما در کتاب «شهیدان توده‌ای» به عنوان قربانیان حزب توده معرفی‌شده‌اند که به نظرم نادرست است. 
پرویز الهی- امیر باقری- جلیل جباری- حسین خان‌باباپور- خسرو شایان- یدالله صادقی- نادر صلواتی و علیرضا محمدی.
اسامی زیر وابستگان سازمان «فداییان اکثریت» هستند که به احتمال زیاد از سوی تهیه‌کنندگان لیست‌ها بد خوانده شده و تبدیل به اسامی جدید با هویت توده‌ای شده‌اند.
غلامرضا اویسی- غلامرضا ادیبی (فداییان اکثریت)
علی‌اصغر خطیبی- اصغر حلیمی اصل (فداییان اکثریت)
مرادپور - بندعلی مرادپور (فداییان اکثریت)
حسن میثمی لنگرودی- حسن مشینی لنگرودی (فداییان اکثریت)
شاپور استواری- شاپور اسکندری (فداییان اکثریت)

اسامی زیر توده‌‌ای‌هایی هستند که اسامی‌شان با کمی تغییر دوباره آمده است

ستار بابانژاد- ستار باباترکالو
عباس هاشمی- عباس فانی
بهرام دانش- بهرام دادور
محمد رجالی فرد- محمد رجالی مند
غلام‌علی داوری - غلام‌ داوودی
اکبر خطیبی- احمد خطیبی
حسن صراف پور- حسن سلامت پور
اسماعیل وطن‌خواه - محسن وطن‌خواه

سیامک الماس‌پور به نظرم همان سیامک الماسیان( فداییان اقلیت) است.
مسعود افتخاری متولد ۱۳۴۵، دانش آموز، هوادار مجاهدین به نظرم می‌تواند همان فردی باشد که در لیست حزب توده آمده است.
یدالله نجفی و سید محمد مفیدی نیز جزو قتل‌عام شدگان ۶۷ معرفی شده‌اند که نادرست است. اولی به ۵ سال زندان محکوم شده بود که آزاد شد و دومی دندانپزشک (تواب) زندان‌های قزلحصار و گوهردشت بود که به ۱۰ سال زندان محکوم شده بود و آزاد شد.
در لیست حزب توده نام علی شبانی به اشتباه علی شعبانی آمده است. وی از اعضای قدیمی نوید و عضو شبکه‌ی مخفی حزب بود. علی، کشتی‌گیر بود و در زندان اهل ورزش. پس از دستگیری یک سال و نیم در کمیته مشترک زیر بازجویی و شکنجه بود و سپس ۶ ماه در انفرادی آسایشگاه به سر برد و عاقبت به گوهردشت منتقل شد. در بهمن‌ماه ۶۶ علی مجدداً از گوهردشت به اوین منتقل شد و در همانجا اعدام شد.   
در اسناد حزب توده آمده است که علی‌ گلاویژ در سال ۶۴ در زیر شکنجه کشته شد در حالی که وی تا نیمه دوم سال ۶۶ در زندان اوین بود و در میزگرد رهبران نادم گروه‌های «چپ» در حسینیه اوین نیز شرکت داشت.

حزب توده پس از کشتار ۶۷
کلیه اعضای زنده مانده حزب توده به جز کیانوری، عمویی، پرتوی و بقایی در دی و اسفند ۶۷ و فروردین ۶۸ آزاد شدند. چندین زن عضو حزب به علت نپذیرفتن شرایط دادستانی برای آزادی در زندان ماندند و عاقبت در سال‌های ۶۹ و ۷۰ از زندان آزاد شدند. گیتی مقدم همسر سعید آذرنگ پس از آزادی از زندان در اثر بیماری سرطان فوت کرد.
احسان طبری در اردیبهشت ۶۸ در خانه‌ی تحت نظر وزارت اطلاعات فوت کرد و به‌آذین تا سال ۷۰ تحت نظر باقی ماند. عدم آزادی بقایی که سال‌ها بود به همکاری با مقامات زندان پرداخته و در بهداری زندان نیز مشغول کار بود و فرایض دینی را به جا می‌آورد ناشی از مسئولیت وی در سازمان‌های حزبی خارج از کشور حزب توده پیش از دستگیری بود. در همین رابطه مبالغ هنگفتی در حساب‌ بانکی او در آلمان بود و یا بازجویان فکر می‌کردند هست و تلاش داشتند به آن‌ها دسترسی پیدا کنند. (کار کردن ایشان در بهداری زندان از جنس کار کردن انسان شریف و والا دکتر احمد دانش که در بهداری زندان کار می‌کرد و در قتل‌عام ۶۷ اعدام شد، نبود)
نور‌الدین کیانوری و مهدی پرتوی به عنوان سخنران در سمینار یک روزه‌ای که وزارت اطلاعات و سازمان تبلیغات اسلامی در اسفند ۶۷ در تالار رودکی ترتیب داده بودند شرکت کردند.
در دیماه ۶۸ کیانوری در دیدار با گالیندوپل نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل برای بررسی وضعیت حقوق بشر در ایران به شکنجه‌ی خود که منجر به آسیب‌دیدگی شدید دست و پایش شده بود اشاره کرد و در حضور نماینده ویژه به بحث و جدل با مهدی پرتوی که معتقد بود حزب توده به جاسوسی مبادرت کرده پرداخت.
كیانوری و مریم فیروز از سال ۷۰ در بیرون از زندان به خانه‌ای تحت نظر ماموران وزارت اطلاعات انتقال پیدا کردند و مریم فیروز از سال ۷۴ و کیانوری از سال ۷۵ اجازه یافتند در منزل خودشان زندگی کنند. پرتوی در سال ۷۰ از زندان آزاد شد. بقایی در سال ۷۲ و عمویی در سال ۷۳ آزاد شد.


ایرج مصداقی

۹ بهمن ۱۳۹۰

پانویس:
۱- بخشی از اعضا قدیمی حزب توده از همان ابتدا مخالف سیاست‌های رسمی حزب در تأیید جمهوری اسلامی و همکاری با آن بودند و از همین روی حزب توده این اعضا را از حوزه‌‌ها جدا کرده و در حوزه‌های جدید سازماندهی می‌کرد.
۲- علی خاوری، حمید صفری، امیرعلی لاهرودی از اعضای کمیته مرکزی حزب توده در خارج از کشور به سازماندهی دوباره حزب توده پرداختند.
۳- تعدادی از اعضای شبکه نظامی حزب توده از جمله ناخدا محمد حقیقت(معاون افضلی)، ناخدا ناصر صحافی، ناخدا حمید احمدی (مشاور بنی‌صدر) جان سالم به دربرده و به خارج از کشور گریختند.
۴- در میان زندانیان ملی‌کش چپ در سال ۶۷، تعداد ملی‌کش‌های توده‌ای بیش از بقیه‌ی گروه‌ها بود. 
۵- هنگامی که در سالن ۱۱ گوهردشت مسئولیت بند را به عهده داشتم، زنده‌یادان دکتر سیف‌الله غیاثوند و مجید منبری با پذیرش مسئولیت پزشکی و معاونت صنفی و کاوه معصومی با پذیرش مسئولیت فرهنگی به اداره بند کمک می‌کردند.
۶- کیانوری معتقد است که قائم‌پناه در شعبات بازجویی در نقش بازجو حاضر می‌شده و در قتل‌عام ۶۷ اعدام نشده است. در اسناد حزب توده نیز در مورد اعدام وی خبری منتشر نشده است.


منابع :

۱- رقص ققنوس‌ها و آواز خاکستر، ایرج مصداقی، انتشارات پژواک، استکهلم، ۲۰۱۱
۲- کتاب شهیدان توده‌ای از مرداد ۶۱ تا مهرماه ،۶۷ انتشارات حزب توده، چاپ اول ۱۳۸۱
۳- خاطرات محمد محمدی ری‌شهری، جلد دوم
۴- خاطرات رفسنجانی و مصاحبه‌ی او با روزنامه همشهری
۵- مقاله‌ی «شرفیابی و درخواست عفو و انابه در حضور رهبری»، ایرج مصداقی
۶- نامه‌ی کیانوری به خامنه‌ای
 
بعد از انتشار: یکی از دوستان توده‌‌ای که از نزدیک در جریان بود به من اطلاع داد که صالح امیر افشار به خاطر دفاع علنی از حزب توده و مارکسیسم اعدام شد. همچنین وی معتقد بود که موسی فرقانی بر خلاف اطلاعات منتشر شده از سوی حزب توده بلافاصله پس از آزادی از زندان فوت نکرده و زنده بود.
 
یکی دیگر از دوستان به من اطلاع داد که خود از مهدی پرتوی شنیده بود که او و «حاج ناصر» در اتاق جانبی دادگاهی که در آن نیری، کیانوری را محاکمه می‌کرد حضور داشتند. در دادگاه مزبور که فیلم‌برداری هم می‌شد کیانوری همه اتهامات را رد کرد. در اثنای برگزاری دادگاه حاج ناصر و مهدی پرتوی سؤالات لازمه را نوشته و در اختیار نیری قرار می‌دادند تا از کیانوری بپرسد. به گفته‌ی پرتوی دادگاه مزبور شبیه به یک مناظره بود.