۱۳۹۰ مرداد ۴, سه‌شنبه

تجلیل از دكتر محمد ملكی به سبب یك عمر ایستادگی بر آرمان برابری و آزادی

تجلیل از دكتر محمد ملكی به سبب یك عمر ایستادگی بر آرمان برابری و آزادی

دانشجونیوز - 3 مرداد
دكتر محمد ملكی به پاس یک عمر ایستادگی بر آرمان برابری و آزادی و تحمل سختی ها در این راه مورد تقدیر قرار گرفت.

به گزارش دانشجونیوز روز جمعه ٣١ تیر ماه ١٣٩۰ در مراسمی كه در منزل یكی از فعالین ملی و مذهبی برگزار شد، جمعی از فعالان سیاسی،‌ مدنی و اجتماعی از دكتر محمد ملكی، اولین رئیس دانشگاه تهران پس از پیروزی انقلاب ۵۷ تجلیل به عمل آورده و لوح سپاسی به ایشان اهداء کردند.

متن لوح سپاس به شرح زیر است:

به نام خداوند خرد و اختیار

با استعانت از كلام شریف من لم یشكر المخلوق لم یشكر الخالق و به خاطر ۷٩ سال تلاش برای سربلندی ایران و یك عمر ایستادگی بر آرمان برابری و آزادی و به سبب نهراسیدن از خصم و تاسی به آیه شریفه استعینوا بالصبر و الصلوه ان الله مع الصابرین صبورانه و با امید به خداوند در بیدادگاه ستم سر خم ننموده اید و بدان جهت كه كسب وجاهت و شهرت نام، شما را از خدمت به ملت ایران باز نداشته است و هشیارانه هیچ نوع انحرافی را به دلیل منافع شخصی نپذیرفته اید شما را سپاس می گوییم و این لوح یادبود را به استاد بزرگوارمان جناب آقای دكتر محمد ملكی تقدیم می نماییم.

پاینده ایران و ملت ایران
٣١ تیر ١٣٩۰ شمسی

جمعی از فعالان سیاسی، اجتماعی، مدنی
پیروان راه دكتر محمد مصدق

اسامی اهداء كنندگان لوح سپاس به شرح ذیل می باشند:
شیما قوشه، حقوقدان و فعال مدنی
بی تا یاری، فعال هنری
بهزاد احمدی نیا، فعال اجتماعی و سیاسی
امیر رزاقی، جامعه شناس و فعال اجتماعی و سیاسی
سعید شیرزاد، فعال مدنی و فعال حقوق كودك
شرر كنور تبریزی، روانشناس و فعال اجتماعی و سیاسی
علی كلائی فعال مدنی و سیاسی

لازم به ذكر است پس از اهدا لوح تقدیر توسط نماینده این جمع، آقای دكتر ملكی طی سخنانی با ارج نهادن به تلاشهای جوانان در راه آزادی و برابری برای ایران اذعان داشتند كه این جوانان هستند كه رهبران حركت اعتراضی مردم ایران به شمار می آیند. به گزارش دانشجونیوز، دکتر محمد ملکی با ذكر نام هایی مانند احمد زید آبادی،‌ مجید توكلی و دیگر جوانان زندانی، با گرامیداشت یاد و خاطره ایشان بر لزوم همدلی و عدم گروه گرایی تاكید كرده و گفتند كه نیروهای همه گروهها، فرزندان ایران هستند و در آینده ایران بایستی سهم داشته باشند.

ایشان ضمن تقدیر از همسر گرامی خود بانو قدسی میرمعز با ذكر سالهای طولانی زندان در حكومت جمهوری اسلامی تاكید داشتند كه در تمام طول این سالها رنج خانواده و حمایت از ایشان بر عهده این بانوی گرانقدر بوده است.

دكتر محمد ملكی متولد تیرماه ١٣١٢ اولین رئیس دانشگاه تهران پس از پیروزی انقلاب است كه قبل و بعد از انقلاب بخشی زیادی از عمر خود را در زندان سپری کرده است. او از دوستان دكتر علی شریعتی و از شاگردان آیت الله طالقانی است.

۱۳۹۰ مرداد ۳, دوشنبه

خط رژيم، ترويج خرافات، تحميق تودها

رکود تورمی، گرداب بلعنده رژیم ولایت فقیه - جعفر پویه




رکود تورمی، گرداب بلعنده رژیم ولایت فقیه

جعفر پویه

بحران اقتصادی زیانباری که طرح "هدفمندی یارانه ها"، یا حذف سوبسید کالاهای اساسی به همراه آورده، هر روزه دامنه وسیع تر یافته و گریبان دولت و مردم را گرفته است. دولت امام زمانی محمود احمدی نژاد به عمد دروغ می گوید و با یاوه بافی سعی دارد تا اوضاع را روبراه نشان دهد. اما این مردم عادی و شهروندان تهیدست، مزدبگیر و کارگران و کارمندان هستند که بار سنگین بحران را بر گرده خویش حمل می کنند و با تعجب به دروغهای بی شرمانه پایوران حکومتی پوزخند می زنند.
اکنون بیش از سه سال است که بانک مرکزی از انتشار شاخصهای اقتصادی خودداری می کند. محمود بهمنی، رییس کل بانک مرکزی سکوت پیشه کرده و هر مقامی برای توجیه اوضاع نابسامان کشور اراجیفی می بافد که به پشیزی نمی ارزد. فَشَل بودن بانک مرکزی و عدم توانایی آن در حل و فصل مشکل کار را به جایی رسانده که حتا جدول قیمتهای خرده فروشی اقلام خوراکی را منتشر نمی کند. دلیل این کار چه چیزی می تواند باشد؟

پاسخ بسیار ساده است: لاپوشانی دروغهای احمدی نژاد! زیرا این اوست که بعد از جلسه دولت در یکشنبه 19 تیر، کارنامه اقتصادی خود را سراسر پیروزی و موفقیت اعلام می کند و می گوید به شُکرانه سیاستهای اقتصادی دولت او، از فقر و تشدید شکاف طبقاتی در جامعه به طرز چشمگیری کاسته شده و نرخ رشد اقتصادی به بالای 10 درصد رسیده است. کاش او به همین اندازه بسنده می کرد، اما چون دروغ یک رویه حکومتی در کشور ولایت فقیه شده است، ادامه می دهد که هیچگاه به اندازه دوره او ثروت و رفاه در ایران خلق و عادلانه تقسیم نشده و همه مخالفتهای جاری علیه او و دولت وی دسیسه و مانع تراشی داخلی و خارجی برای جلوگیری از پیشرفتهای بیشتر کشور است. وی ادامه می دهد:"شاخص ضریب جینی که شاخص تشخیص فقر و میزان شکاف طبقاتی است، از 45 به 38 کاهش یافته و می رود تا در پایان تابستان امسال به رقم 34 برسد در حالی که هدف برنامه توسعه پنجم رساندن ضریب جینی به 35 بوده است."

حال اگر به آمار بانک جهانی که رشد اقتصادی ایران را صفر درصد اعلام کرده توجهی نکنیم، لابد برای سرپوش گذاشتن به این حد از بی شرمی که احمدی نژاد به آن دست می زند، بانک مرکزی مجبور می شود هیچگونه آماری منتشر نکند. زیرا به گفته نمایندگان مجلس آخوندها:"اگر دولت از انتشار مستنداتش در حوزه اقتصادی طفره می رود یا خودداری می کند دلیلش صرفاً این است که کارنامه دولت در حوزه اقتصاد جز شکست نبوده است."
اما ریشه این شکستهای پی در پی از کجا نشات می گیرد و مشکل اساسی کجاست؟ چرا همان اقتصاد نیمه ورشکسته نیز بر روی خود رُمبید و شیرازه کارها این گونه از هم گسیخت. مگر نه این که احمدی نژاد و بسیاری از پایوران و سردمداران رژیم یکصدا مدعی شده بودند با اجرای درست طرح هدفمندی یارانه ها، با رونق اقتصادی مواجه خواهند بود؟ مگر نه این که طرح صرفه جویی اقتصادی از کیسه مردم و قطع سوبسیدها باید برای دولت درآمدزایی می کرد و سالانه میلیاردها دلار به جیب آن سرازیر می کرد؟ حال درآمد زدایی پیش کش، همان اقتصاد نیم بند و ناقص را هنر کنند و نگه دارند. اما هیهات که این گونه نیست. از یک طرف بحران ساختاری سراپای اقتصاد بیمار ایران را فرا گرفته و از سوی دیگر، سیاستهای به غایت ویران گرانه رژیم ولایت فقیه کار را به جایی رسانده که کشور به سرازیری نابودی اقتصادی افتاده است.

اقتصادی که بر اساس درآمدهای نفتی سر پای خود بند بود، به دلیل بحرانی که رژیم در عرصه بین المللی به وجود آورده و در پی آن روبرو شدن با تحریمهای آشکار و پنهان، ناتوان از تولید و فروش، چاره کار را در دست اندازی به اندوخته های ارزی کشور می بیند. این عمل از یک سو تولید نفت، این کالای اساسی اقتصاد ایران را با رکود روبرو کرده و از سوی دیگر، موجب رشد نقدینگی شده است. به غیر از این، پناه بردن دولت به بانک مرکزی و قرضهای سرسام آوری که بدون هیچ توجیه اقتصادی به بار آورده، ارزش پول ملی را روز بروز کاهش می دهد. این عمل نابود کننده، بحران تورمی ای را دامن زده است که همه عرصه های اقتصادی را با گسترش سرطانی خود در بر گرفته و در جا منکوب کرده است. دولت که برای برون رفت از این وضعیت باید چاره جویی کند، چاره کار را دروغگویی و فریب مردم با آمار و اعداد ساختگی می بیند. اما آیا این رویه مردم فریبی می تواند راهی برای برون رفتن از این وضعیت باشد؟

مردمی که هر روزه شاهد بالا رفتن بهای اقلام خوراکی هستند، آنانی که کالاهای اساسی را هر روز گران تر از روز قبل می خرند و درآمد ماهیانه شان کفاف چند روز یک هفته را نمی دهد، چگونه با آمارهای دروغین فریفته می شوند؟ یعنی احمدی نژاد و راس عمود خیمه نظام سیدعلی خامنه ای چنین چیزی را نمی فهمند؟
این خود به جهالت زدن تا کی می خواهد ادامه یابد؟ تا کی می خواهند دروغ بگویند که تحریمها در اقتصاد کشور اثری نداشته و آنان موفق شده اند که تحریمها را دور بزنند و ...؟ شکست طرح هدفمندی یارانه ها از هم اکنون به خوبی نمایان است. دولت فکر می کرد با اجرای این طرح، سالانه بیش از 20 میلیارد دلار صرفه جویی می کند. این راهی بود برای جبران کسر درآمدهایش از محل فروش نفت که با مشکل روبروست. اما نه تنها نتوانست حتا بخش اندکی از این خواب خوش را تعبیر کند، بلکه با استقراض از بانک مرکزی و دست بردن در بودجه عمرانی و آنها را صرف پرداخت یارانه های نقدی کردن، کار را به جایی رسانده اند که هرگز فکرش را هم نمی کردند. با اجرایی شدن طرح "واقعی شدن" قیمت سوخت، بهای آن یکباره سر به فلک زد. واحدهای تولیدی که وعده پرداخت کمک دریافت کرده بودند، به همان وعده بسنده کرده و یکی پس از دیگری از تولید باز ماندند. تنها بخشهای تولیدی خصوصی و نیمه دولتی نبودند که مجبور به تعطیلی شدند، بلکه نیروگاههای کشور نیز توان تحمل بار گرانی سوخت دریافتی را نیافتند و با بحران روبرو شدند. نصفه و نیمه کار کردن نیروگاهها باعث کسری برق شده و خاموشیهای همیشگی طولانی تر شدند. در گرمای وحشتناک تابستان در مناطق گرمسیر، بسیاری از شهرها برق ندارند، همان گونه که در زمستان بسیاری از شهرهای استانهای سردسیر گاز نداشتند. این کسر برق و انرژی، ادعای دولت در آزاد سازی قیمتها را با سووالهای بسیاری روبرو ساخت، زیرا در کشوری که شهروندان آن روی دریای نفت و گاز راه می روند، دولت ناتوان از تامین سوخت نیروگاههای گازی و مازوت سوز و ... است. دلیل آن هم بسیار روشن است. در صنعت نفت مشکل یکی دو تا نیست. به دلیل بحران به وجود آمده بین المللی، بسیاری از سرمایه گذاریها در این بخش، راکد شده است. شرکتهایی که با همکاری با شرکت نفت و حال وزارت نفت، امر تولید را سامان می دادند، عطای این درآمد را به دلیل تحریمهای آمریکا و اروپا به لقایش بخشیده و رها کردند و رفتند. دولت امام زمانی که مدعی است همه کارها را می تواند با سپاه و گرز و چماق سامان دهد، با واگذاری بسیاری از پروژه های نفتی به سپاه، از یک طرف سعی می کند تا برای خود حامی گردن کلفت دست و پا کند از سوی دیگر، در بوقهای تبلیغاتی بدمد که در صورت نبودن شرکتهای خارجی، خود می تواند همه امور را سامان دهد. اما واقعیت این است که نه تنها سپاه و دزدان و گردنه بگیران قادر به حل و فصل مشکل این صنعت نیستند، بلکه همان اندک بازار یابیهایی که در گذشته انجام می شد و نفت تولیدی به بعضی از مشتریها تحویل می گردید، به دلیل بدنامی "برادران قاچاقچی" احمدی نژاد یعنی، سپاه و تروریست بودن و سرکوبگر بودنش، از دست رفت. مشتریهایی همچون هند که نفت با بهای ارزان دریافت می کردند تا در مواقع لزوم بتوانند یاری برای رژیم منزوی ولایت فقیه باشد، نه تنها قادر نیستند پول نفت دریافتی را به دلیل تحریمها بپردازد، بلکه با وعده آمریکا برای معاملات پر سودتری، این روزها تلاش می کند تا نفت مصرفی خود را از عربستان سعودی خرید کند. با از دست رفتن این مشتری دهن پرکن، نه تنها فروش نفت با مشکل روبرو می شود، بلکه طرح پر و صدای خط لوله انتقال گاز از راه پاکستان به هند نیز با مشکل روبرو شده است. هرچند بهای توافق شده با هند از سوی دولت احمدی نژاد سر و صدای بسیاری را درآورد و آن را یکی از ننگین ترین قراردادهای تا کنونی خواندند، اما هیچ کدام از ترفندهای تاکنونی رژیم کارساز نشد و هند به عنوان یکی از بدهکاران صنعت نفت ایران که قادر نیست بدهی خود را از طریق سیستم بانکی به ایران بپردازد، از دست رفته قلمداد می شود.
این تنها یک بخش از ماجرای بسیار ناسور شده صنعت نفت است. زیرا این روزها در خبرها آمده است که ایران که دومین تولید کننده و صادر کننده نفت اوپک بود، مقام خود را به نیجریه واگذار کرده و سراشیب سقوط را برای از رده خارج شدن در پیش گرفته است. ظرفیت تولید نفت کشور که قرار بود مطابق "سند چشم انداز" در سال جاری به 5.1 میلیون بشکه در روز برسد، اکنون به 3.6 میلیون بشکه در روز کاهش پیدا کرده است. خوب است بدانید که حدود 2 میلیون بشکه از این تولید، مصرف روزانه داخلی است. با این حساب، ایران روزانه حدود 1.5 میلیون بشکه نفت می تواند صادر کند. از این مقدار حدود 330 هزار بشکه در روز به هند صادر می شد که از این به بعد همان نیز روی دست رژیم می ماند. تنها مشتریهای عمده نفت رژیم، اکنون ژاپن و چین هستند. چین در این میانه از همه بیشتر میدان دار است و در ازای نفت دریافتی، کالاهای بنجل به کشور می فروشد. که از این راه باعث نابودی صنایع داخلی و از بین رفتن ممر درآمد بخش بزرگی از کارگران و مزدبگیران ایران شده است که روزانه به صف بیکاران می پیوندند.
به زبان دیگر، دومین تولید کننده نفت اوپک قادر نیست به اندازه هزینه خود نفت بفروشد. دلیل آنهم بسیار واضح است. تحریمهای بین المللی باعث شده است تا رژیم قادر به انجام معامله از طریق سیستم بانکی بین المللی به دلار و یورو نباشد. این درحالی است که بیش از 80 درصد درآمدهای ارزی کشور از راه فروش نفت تامین می شود و همچنین بیش از 80 درصد منابع بودجه نیز وابسته به نفت بوده که اکنون دیگر قادر به تامین آن نیست. با این حساب فقط معاملات پایاپای نفت با کشورهایی همچون چین باقی می ماند که از این راه هم چیزی به جز خانه خرابی برای مردم حاصل نمی شود. این است که اسکله های بی نام و نشان "برادران قاچاقچی" بسیار پر رونق بوده و هر آنچه می خواهند را با دست اندازی به منابع نفتی و مال خود کردن آنها، از راههای آبی وارد کرده و سرتاسر کشور را تبدیل کرده اند به بازار بنجلهایی که تیشه به ریشه تولید داخلی می زند. بیهوده نیست که صدای تاجران سنتی و بازاریها بلند شده و گاهی رو در روی دولت امام زمانی می ایستند. اینان ناراحت منافع از دسته رفته شان هستند که به وسیله سپاه و دیگر ارگانهای نظامی و امنیتی مال خود شده و آنها را به پادوهای دست دومی که کالای دیگران را آب می کنند، تبدیل کرده است.
در عرصه داخلی و مبارزه با بیکاری، دولت احمدی نژاد نیز همچون همتایان پیشین خود راه را در رونق ساخت و ساز می بیند. این عرصه تنها جایی است که نه تنها عرصه گردش پولی را تضمین می کند، بلکه با رونق بخشیدن به بیش از 100 صنعت، ایجاد کار کرده و به طور موقت همچون مسکنی می تواند راهگشا باشد. بنابراین پروژه "مسکن مهر" که یکی از طرحهای عوام فریب دولت برای فرار از زیر بار اعتراضات است را با دادو هوار، صاحب خانه کردن مردم نام داده و سعی به ساخت و ساز وسیع کرده است. اما مشکل بزرگ اینجاست که این کار تا حدی کشش دارد و اگر از آن عبور کند، حتا بزرگترین اقتصادهای عالم، همچون دولت آمریکا را به زانو در خواهد آورد. به هرحال پروژه "مسکن مهر" با پیگیری احمدی نژاد سعی می شود که هرچه بیشتر دنبال شود.
سیستم بانکی که در زیر بار وامهای کلان پرداخت شده کمر خم کرده است، به فغان آمده و دیگر حاضر نیست سرمایه خود را در این چاه ویل بریزد. هرچند به قول بسیاری از اقتصاد دانان، سیستم بانکی بیش از حد خود وام داده و دست به عملی زده است که به عقل هیچ تنابنده ای نمی گنجد، یعنی بانکها چند برابر سرمایه خود تحت فشار دولت وام پرداخت کرده اند. در حالیکه چنین چیزی از محالات است و امکان پذیر نیست. به همین علت احمدی نژاد دستور می دهد تا از صندوق ذخیره ارزی مبلغ کلانی به بانکها شارژ کنند. اما از آن طرف نیز ندا می رسد که صندوق خالی است. دولتی که خود با کمبود منابع مالی روبروست، دایم از سیستم مالی خود می خواهد که به طرحهای بی حساب و کتاب اش پول تزریق کنند. در این میان مجلس و دیوان محاسبات کل کشور به صراحت می گویند که با تخصیص هفت هزار میلیارد تومان از محل حساب ذخیره ارزی کشور به "طرح مسکن مهر" مخالف اند. همچنین ایرج رهبر، رییس انجمن انبوه سازان ایران خبر می دهد که به دلیل بی پولی، اعطای وام به "طرح مسکن مهر" متوقف شده است. عبدالناصر همتی، مدیرعامل "بانک سینا" در انتقاد از سیاستهای پولی دولت می گوید:"مشکل بانکهای کشور در حال حاضر کاهش فعالیتهای اقتصادی است که در نتیجه آن وام گیرندگان ناتوان از بازپرداخت وامهای دریافتی به بانکها هستند."
او ادامه می دهد:"آنانی که برای تولید از بانکها وام گرفته اند توانایی انجام کار یا فروش محصولات شان را ندارند و آنانی که برای طرحهای ساختمانی و سرمایه گذاری در بخش مسکن وام گرفته اند، توان اتمام یا فروش محصولات شان را از دست داده اند و در نتیجه ناتوان از بازگرداندن تسهیلات دریافت شده به بانکها هستند."
این موضوع سوای وامهای کلانی است که بسیاری از نزدیکان احمدی نژاد دریافت کرده و حاضر به باز پرداخت آنها نیستند. یعنی، عده ای دزد و کلاهبردار، سیستم بانکی کشور را چپاول کرده و در روز روشن، مال مردم را برده و با گردن کلفتی حاضر به پس دادن نیستند.
در نتیجه، کمبود منابع مالی و ناتوانی دولت باعث می شود وزارت نیرو نتواند معوقه های نیروگاهها را بپردازد و با مشکل روبرو می شود. همین کمبود، گریبان نظام بانکی کشور را گرفته که قادر به اعطای وام به انبوه سازان و واحدهای تولیدی نیست که با مشکل نقدینگی روبرو هستند. خبری نیز از وامهای بی حساب و کتاب از محل اندوخته های ارزی نیست. دولت چه کاری می تواند انجام دهد، جز این که دست به ابتکاری عجیب بزند! آنهم فروش ارز و سکه به قیمتی بسیار بالا در بازار و پیشه کردن شیوه دلالی برای جبران بخشی از این کسریها که خود ضربه جبران ناپذیری به اقتصاد کشور وارد می کند.
در یک کلام، صنعت ساختمان سازی نیز نه تنها نمی تواند راهگشای دولت عوام فریب باشد، بلکه خود تبدیل به مشکلی بزرگ شده است. قیمت خانه به دلیل بی ارزش شدن پول ملی و تورم پولی به شدت گران شده است. از سوی دیگر، با دریافت وام، عده ای شروع به ساخت و ساز کرده اند و همزمان دولت نیز به صف بساز و بفروشها پیوسته است. با این حساب نه تنها خانه از حد نصاب بیشتر ساخته شده است، بلکه با افزایش نجومی قیمتها کسی قادر به خرید آنها نیست. اینست که خانه های ساخته شده روی دست سازنده ها مانده است و آنها نیز به دلیل عدم فروش قادر به باز پرداخت وامهای خود نیستند. در این میان بانکها با عدم گردش پول، راکد بوده و به مرز ورشکستگی رسیده اند. رکود بازار بسیاری از آنانی که سرمایه خود را در این راه به کار انداخته اند را زمین‌گیر کرده است. به زبان ساده، بحرانی بزرگ از راه رسیده و در حال غرق کشور در خود است اما دولت با عربده و داد و فریاد وعده می دهد که قصد دارد با طرح "مسکن ویلایی" همه مردم را صاحب ویلاهای 1000 متری کند. حالا زمین و امکانات آن از کجا خواهد آمد بماند، در این وانفسای بحرانی به جای این که فکری به حال وضعیت خراب کنونی بکنند، با فرار به جلو فریاد آی دزد، آی دزد راه انداخته اند. هیچ عقل سلیمی می پذیرد که این دولت و پایوران آن ریگی به کفش ندارند؟ بیهوده نیست که در انتظار ظهور امام زمان هستند، چرا که خود می دانند از دست هیچ کسی کاری بر نخواهد آمد.
آنچه در بالا به طور کلی گفته شد، چیزی نیست جز رکود تورمی، یعنی فراوانی کالا، گرانی سرسام آور، کاهش تقاضا یا رکود بازار و گسترش بیکاری.
برای برون رفت از چنین وضعیتی باید انضباط اقتصادی پیچیده ای را در پیش گرفت که در رژیم ولایت فقیه چنین چیزی به هیچ وجه ممکن نیست. اقتصاد رانتی و فاسد جمهوری اسلامی عیان تر از آنی است که نیاز به توضیح داشته باشد. کشوری که به گزارش سازمان شفافیت بین المللی یکی از فاسدترینها در جهان است، چیزی به جز وضعیت پیش رو را دامن نخواهد زد. شیوه دلالی حاکم که حتا دولت را نیز آلوده کرده است، در کنار فساد اقتصادی پایوران که دست شان به پولهای کلان نفتی آلوده است، خود بخشی از ماجراست. به جز آن، واردات بی رویه و بی حساب و کتاب، نابودی تولید داخلی، بیکاری و ورشکستگی اقتصادی را در پی خواهد آورد. به تاراج دادن سرمایه های ملی و دزدی و اختلاسهای میلیاردی پایوران و نزدیکان به قدرت، حجم عظیمی از سرمایه های سرگردان را وارد بازار می کند که به دلیل ترس صاحبان آنها از پرسش، محلی مشخصی برای ساکن شدن ندارد و کاری به جز برهم زدن نظم بازار انجام نمی دهد. در کنار همه اینها باید شرایط بین المللی و تحریمهای اعمال شده را نیز در نظر گرفت. عدم توانمندی در جذب سرمایه های خارجی برای کار آفرینی و ناتوانی از تنظیم بازار داخلی با شرایط جهانی به دلیل عدم ارتباط پولی و سرمایه ای با بازار جهانی، مشکلات را چند برابر کرده است. روبرو کردن کشور با بحران و درگیر شدن در ماجراهایی که عدم ثبات سیاسی را دامن می زند، یکی از مشکلات این وضعیت است.
کشور برای فایق آمدن بر این بحران نیاز به یک ثبات نسبی و آرامش دارد. رژیم بحران زا و بحران زی جمهوری اسلامی در بطن خود بحران آفرین است و خود یکی از بزرگترین دلایل برای این نابسامانی است. راهکار عاجل برای بیرون رفتن از این وضعیت، بر قراری صلح و آرامش در یک همزیستی مسالمت آمیز با جهان کنونی است. با وجود رژیم ولایت فقیه چنین چیزی از محالات است. پس اولین قدم برای برون رفت از این بحران بزرگ، برچیدن بساط دزدان و جانیان حاکم است که کمر به نابودی کشور بسته اند. برای نجات مردم و کشور خود راهی نداریم به جز برانداختن رژیمی که دشمن شماره یک مردم ایران است.


منبع: نبرد خلق شماره 313، شنبه 1 مرداد 1390(23 ژوئیه 2011)

وزیر اطلاعات نقش عوامل خارجی در ترور "رضایی‌نژاد" را رد کرد

وزیر اطلاعات نقش عوامل خارجی در ترور "رضایی‌نژاد" را رد کرد

رادیو آلمان: به دنبال ترور "داریوش رضایی‌نژاد" و معرفی او به عنوان دانشمند هسته‌ای، وزیر اطلاعات ایران اعلام کرد که او بی‌ارتباط با پروژه‌های هسته‌ای بوده است. حیدر مصلحی همچنین دست داشتن سرویس‌های خارجی در این ترور را رد کرد.
در آخرین اظهار نظرها درباره ترور "داریوش رضایی‌نژاد"، دانشجوی کارشناسی ارشد در رشته برق، وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی گفت که وی در پروژه‌های هسته‌ای فعال نبوده و ربطی به موضوع هسته‌ای ندارد.
این اظهار نظر به دنبال اخباری صورت می‌گیرد که فرد مقتول را ابتدا "دانشمند هسته‌ای" و سپس همکار وزارت دفاع ایران معرفی کرده بودند.
به گزارش خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا)، حيدر مصلحی روز يكشنبه (۲ مرداد / ۲۴ ژوئيه) در حاشيه جلسه هيات دولت درباره ترور دانشجوی دانشگاه خواجه نصير گفت: «اين ترور، ترور كوری است كه ما در حال بررسی آن هستيم و هنوز به نتيجه‌ای نرسيده‌ايم و برايمان نقاط تاريك و مبهمی دارد.»
وزیر اطلاعات در پاسخ به این سوال ‌كه آيا سرويس‌های خارجی در اين ترور دست داشتند، گفت: «اقدام سرويس‌های خارجی معمولا علائمی دارد كه ما تاكنون چنين علائمی در اين ترور نديده‌ايم. ايشان يك دانشجو با ويژگی‌‌های خاص خود بوده و به شهادت رسيده است و هنوز معلوم نيست كه سرويسی پشت قضيه ترور ايشان باشد.»
این در حالی است که علی لاریجانی، رئیس مجلس ایران، در جلسه علنی روز یک‌شنبه ترور این دانشجو را «یک پروژه آمریکایی- صهیونیستی» خواند. وی همچنین از «سیاست شکست خورده آمریکا در منطقه» سخن گفت و استفاده از شیوه ترور را امکانی برای آن دانست که عوامل این سیاست «بر ناکامی‌های خود سرپوش بگذارند».
مرتضی تمدن، استاندار تهران، نیز در گفت‌وگو با خبرگزاری مهر، این ترور را «پروژه آمریکایی - اسرائیلی در برخورد با نخبگان و افراد اندیشمند» و هدف آن را ایجاد «دلسردی ملت ایران در مسیری که در پیش گرفته» خواند.

بیانیه جهاد دانشگاهی
جهاد دانشگاهی با انتشار بيانيه‌ای در محكوميت ترور داریوش رضايی‌‌نژاد، اين ترور را به طور غیرمستقیم به عوامل خارجی نسبت داد و آن را «حاكی از استيصال و فرومايگی استكبار جهانی و صهيونيسم بين‌المللی» دانست.
در این بیانیه که متن کامل آن را "ایسنا" منتشر کرده، همچنین آمده است: «در سال‌های اخير ميزان هراس دشمنان از جهاد علمی جوانان ايران اسلامی كه موجبات استقلال همه‌جانبه، عزت ملی و الگوپذيری ساير كشورهای اسلامی و آزادی‌‌خواه را فراهم می‌‌كند به اوج خود رسيده است».
داریوش رضایی‌نژاد بعدازظهر روز اول مرداد ماه (۲۳ ژوئيه) در مقابل منزل مسکونی‌اش در تهران مورد حمله دو موتورسوار مسلح قرار گرفت و کشته شد.
منابع خبری ابتدا وی را "دانشمند هسته‌ای" معرفی کردند. اما روز بعد اخبار متفاوت و گاه متناقضی درباره فعالیت‌های مقتول منتشر شد. در نهایت اعلام شد که وی دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه خواجه نصیر بوده و در پروژه‌های تحقیقاتی این دانشگاه همکاری می‌کرده است.

تاثیر تحولات سوریه بر آینده روابط حکومت اسلامی ایران و حکومت ترکیه!



بهرام رحماني
موج جاری انقلابات و اعتراضات مردمی چند ماه اخیر، به ویژه در منطقه پرتلاطم خاورمیانه، همه دولت های سرمایه داری جهان و منطقه را به هراس و تکاپو انداخته است. بر این اساس، بسیاری از دولت قدرت مند جهان و منطقه سعی دارند این خیزش های مردمی را به سوی سیاست های لیبرالیستی خود بکشانند و نگذارند کارگران و گرایشات چپ و مردم تحت ستم مهر خود را بر این تحولات بکوبند.
در این میان خیزش مردم سوریه، نه تنها حکومت این کشور را در معرض سقوط و فروپاشی قرار داده است، بلکه آینده روابط حکومت اسلامی ایران و ترکیه را نیز تحت تاثیر خود قرار داده است.
مردم سوریه، با شهامت و جسارت فوق العاده و تحسین برانگیزی در مقابل نیروهای سرکوبگر حکومتی ایستاده اند. تعمیق و گسترش اعتراضات مردم سوریه، سران حکومت اسلامی را نیز به حدی نگران کرده است که جتی سپاه پاسداران، این نیروی مخوف سرکوب و ترور حکومت اسلامی در حمایت آشکار از آدم کشی های حکومت بشار اسد، به ترکیه هشدار می دهد و از آن دولت می خواهد که از مخالفین دولت بشار اسد حمایت نکند. نگرانی سران حکومت اسلامی از سقوط حکومت سوریه، جنبه مختلفی را شامل می شود اما دو جنبه آن از همه مهم تر است. اول این که اگر حکومت سوریه سرنگون شود حکومت اسلامی اصلی ترین و بزرگ ترین حامی خود را در منطقه از دست می دهد. دوم این که حکومت اسلامی، ارتباط مستقیم خود را با گروه های مذهبی منطقه، به ویژه حزب الله لبنان از دست می دهد. بنابراین، همه روندهای جهانی و منطقه ای به ضرر حکومت اسلامی در حال دگرگونی است.
از سوی دیگر تحولات سوریه، حکومت های غربی و مهم تر از همه حکومت اسرائیل را نیز به شدت نگران کرده است. چون که آن ها نگرانند پس از سقوط حکومت بشار اسد، دولت جدیدی که در این کشور به حاکمیت می رسد روابطی را با حکومت اسرائیل در پیش گیرد که عموما هر چه بیش تر به ضرر این حکومت تمام شود. از این رو، دولت ترکیه هم به لحاظ همسایگی با سوریه و ورود هزاران پناهجوی سوریه ای به این کشور و هم از سوی دولت های غربی ماموریت دارد تا از نزدیک تحولات سوریه را دنبال کند. دولت ترکیه و حامیانش در تلاشند نخست بشار اسد را وادار کنند تغییرات سیاسی مورد نظر آن ها در اهداف و سیاست های خود به وجود آورد و هم این که اگر این حکومت با قدرت مردمی در معرض سرنگونی قرار گرفت از درون اپوزیسیون راست آن کشور، یارگیری کنند و کرزای ها و مالکی های خود را پیدا کنند تا طبقه کارگر و نیروهای چپ و سکولار و آزادی خواه این کشور، نتوانند مهر سیاسی - طبقاتی خود را بر این تحولات بکوبند.
هفته ‌نامه «صبح صادق»، ارگان سپاه پاسداران حکومت اسلامی ایران، نوشته است که بحران سوریه، میان ایران و ترکیه اختلاف نظر جدی پدید آورده است.
به نظر این ارگان نظامی - دولتی که زیر نظر «معاونت سیاسی نمایندگی ولی ‌فقیه در سپاه» منتشر می‌ شود، اگر حکومت اسلامی ناچار به انتخاب باشد، در دفاع از هم‌ پیمان خود سوریه، در برابر ترکیه خواهد ایستاد.
موضع صریح سپاه هم در واکنش به سفر احمد داوداوغلو، وزير امور خارجه تركيه به ایران است، و هم رهنمودی است به مسئولان سیاست خارجی کشور تا بدانند که حکومت اسلامی در دفاع از حکومت سوریه، کم ترین تزلزل و تردیدی به خود راه ندهد.
نشریه صبح صادق، با تاکید بر پیوند نزدیک ایران و سوریه، نوشته است: «همه دنیا از نوع روابط ایران با سوریه آگاه است و ایران هم نباید آن را پنهان نگه دارد.» این در حالی است که روابط ایران با ترکیه سرگذشتی پرفراز و نشیب داشته است.
هر چند که در ترکیه حزب اسلامی، سکان قدرت را در دست دارد، اما سیاست خارجی آن اغلب بر پایه موازین بین المللی و تکیه بر منافع حاکمیت خود تعیین شده است.
نشریه ارگان سپاه در ادامه مقاله خود، می‌ نویسد: «مسائل سوريه پيوند جدی با منافع ايران دارد»، و این «منافع» در حالتی تضمین می ‌شود که در سوریه «وضعيت به حالت عادی برگردد.»
این نشریه سپاه، به دولت تركيه توصیه می کند که به جای حمایت از مردم ناراضی، «واقع‌ بينانه‌ تر به موضوع نگاه كند و جانب حكومت سوريه را بگيرد.»
این ارگان، هم چنین به دولت ترکیه وعده می ‌دهد که با حمایت از حکومت سوریه، «منافع درازمدت» آن تامین خواهد شد، و در عین حال هشدار می ‌دهد: «چنان چه مقامات تركيه بر ادامه مسير فعلی كه منجر به تنش ‌های بيشتر و واگرایی می‌ شود، اصرار ورزند تا آن جا كه ايران ناچار شود ميان تركيه و سوريه يكی را انتخاب كند، منطق منافع راهبردی و شناخت ايدئولوژيك، ايران را به سوی انتخاب سوريه سوق خواهد داد.»
ارگان سپاه پاسداران حکومت جهل و جنایت و ترور، از موضع حکومت سوریه به دولت ترکیه، می گوید: «بدرفتاری تركيه با حكومت سوريه تنها به موضع ‌گيری ‌های منفی مقامات تركيه عليه حكومت سوريه خلاصه نمی ‌شود. تركيه در دو مرحله ميزبان نشست مخالفان سوريه بود، با ايجاد اردوگاه در مرز با سوريه پيش از درگيری ‌های مرزی سوريه با مخالفان، به نوعی به كمك مخالفان رفت و به گفته برخی مقامات سوريه، بخشی از سلاح‌ هایی كه در اختيار مخالفان حكومت سوريه قرار دارد، از طريق مرز تركيه وارد سوريه شده است.»
دولت سوریه، مدعی شده است که دولت ترکیه، سلاح در اختیار مخالفین دولت سوریه قرار می دهد. این مساله تاکنون توسط هیچ منبع دیگری غیر از ارگان سپاه و دولت سوریه بیان نشده است. از سوی دیگر، همه دولت هایی که مردم بر علیه شان شورش می کنند به دخالت نیروهای خارجی نسبت می دهند تا سرکوب اعتراضات مردمی را در افکار عمویم توجیه پذیر سازند.
ارگان سپاه، در حالی که ظاهرا از جنبش ‌های اعتراضی در کشورهای عربی حمایت می ‌کند و آن ها را «کاملا بومی و داخلی و از سر اعتراض به ظلم‌ ها و محرومیت ‌ها» می ‌خواند، اما این موضع در مورد سوریه صدق نمی کند و یک «استثنا» محسوب می شود؟!
ارگان سپاه، هم زبان و هم موضع با سران حکومت سوریه، برخلاف سایر کشورهای عربی، اعتراض بر حق مردم این کشور را به «بی گانگان» نسبت می دهد و می نویسد: «اجانبی با دخالت در امور سوریه و سازمان دهی افراد خاص و تحریک کسانی که به هر دلیل زمینه و آمادگی اعتراض را دارند، آشوب، اعتراض، تخریب و کشتار راه انداخته‌اند، تا به افکار عمومی دنیا بقبولانند که آن چه در سوریه می ‌گذرد، مانند آن چیزی است که در مصر، تونس، لیبی، یمن و… می ‌گذرد.»
ارگان سپاه پاسداران حکومت اسلامی که به طرز وحشیانه های اعتراضات سال 88 مردم ایران را سرکوب کرده است؛ هم اکنون گفته می شود سپاه پاسداران حکومت اسلامی، در سرکوب اعتراضات مردم سوریه، به عناوین مختلف شرکت دارد. سپاه، حکومت سوریه را «جلودار خط مقاومت» می ‌داند که به سبب «پايداری در اين موضع، تاوان سنگينی» پرداخته است.
سران و مقامات حکومت اسلامی، همواره از حکومت بشار اسد دفاع می کنند؛ حتی اعضای سپاه پاسداران حکومت اسلامی در سرکوب مستقیم اعتراضات مردم این کشور، با نیروهای نظامی و امنیتی سوریه همکاری و هم فکری نزدیک تری دارند. از جمله علاءالدين بروجردی، رييس كميسيون امنيت ملی و سياست خارجی مجلس شورای اسلامی نیز طی سخنانی گفته است که: «ماهيت تحولات سوريه با ديگر كشورهای شمال آفريقا و جهان عرب متفاوت است.»
بدین ترتیب، ارگان سپاه پاسداران، حکومت های ایران و سوریه را در مسیر «اتحادی استراتژیک» می‌ بیند و به حمایت همه جانبه از دولت بشار اسد برمی خیزد. بنابراین، بی جهت نیست که مردم معترض سوریه، سپاه پاسداران حکومت اسلامی و حزب ‌الله لبنان را متهم به سرکوب اعتراضات مردمی در این کشورشان معرفی می کنند.
روز شنبه ۱۶ ژوئیه 2011 برابر با ۲۵ تیر 1390، حدود ۳۵۰ تن از فعالان اپوزیسیون سوریه در استانبول برای برگزاری «کنفرانس نجات ملی» گرد آمدند. هدف این کنفرانس، رایزنی درباره‌ یافتن راهبردی مشترک برای سرنگونی حکومت بشار اسد در سوریه بود.
هنوز گرایشات سیاسی این اپوزیسیون و نیروهای تشکیل دهنده آن به درستی اعلام نشده است اما گفته می شود این بزرگ‌ ترین نشستی است که اپوزیسیون سوریه پس از شروع تظاهرات اعتراضی در این کشور در خارج برگزار کرده است. بنا به گزارش رسانه های ترکیه و بین المللی، این نشست، کمیته ‌ای برای ارائه‌ برنامه‌ ا‌ی کاری جهت «سرنگونی حکومت» و گذار به «دمکراسی» در سوریه تشکیل داد.
به گفته برگزارکنندگان این کنفرانس، در این نشست، نمایندگان و فعالان گروه‌ های مختلف اپوزیسیون سوریه، از کشورهای مختلف شرکت داشتند. اختلاف نظر اصلی در این کنفرانس، بر سر موضوع تشکیل یا عدم تشکیل دولتی موقت بود.
ظاهرا نیروهای اپوزیسیون در این نشست تعهد کرده اند، اختلافات ایدئولوژیک خود را تا زمان سرنگونی بشار اسد، رییس جمهوری سوریه، کنار بگذارند. هیثم مالح، حقوقدان سوری و فعال حقوق بشر که هدایت کنفرانس را برعهده داشت، در سخنرانی خود تاکید کرد که مردم کشورشان، شانس موجود را با دعوا بر سر موضوعات فرعی از دست ندهند.
کنفرانس استانبول سرانجام برنامه ‌ای حول چهار محور ارائه داد:
۱ـ اقدامات علیه رژیم اسد تا سرنگونی آن ادامه یابد و تقویت شود.
۲ـ قدرت به دولت موقت منتقل و دولت پلیسی منحل گردد.
۳ـ یک دولت دمکراتیک غیرنظامی ایجاد شود که به حقوق جوانان و زنان احترام گذارد.
۴ـ همه سوری ‌ها اعم از کرد و عرب، مسلمان یا مسیحی، از حقوق برابر برخوردار باشند.
شرکت کنندگان در این کنفرانس در حاشیه آن ابراز تاسف کردند که حکومت اسلامی ایران از رژیم سوریه پشتیبانی می‌ کند. به گفته‌ آنان، ایران اخیرا اعتباری یک و نیم میلیارد دلاری در اختیار رژیم اسد گذاشته است. شرکت‌ کنندگان هم چنین یادآور شدند که اگر چه عربستان سعودی مناسبات خوبی با اسد ندارد، ولی از بیم انقلاب ‌ها در کشورهای عربی، از بی ‌ثباتی رژیم اسد نگران است.
در کنفرانس استانبول، نمایندگان دولت ترکیه و دیپلمات‌ ها و ناظران غربی شرکت نداشتند. قرار بود به موازات کنفرانس استانبول، کنفرانس دیگری نیز در دمشق پایتخت سوریه برگزار شود. ولی به گفته‌ فعالان سیاسی و حقوق بشر سوری، این کنفرانس به دلیل کشتار در محل برگزاری آن، برگزار نشد.
بدین ترتیب، حکومت ترکیه بر سر یک دو راهی مهمی قرار گرفته است. این حکومت از یک سو، با حکومت اسلامی ایران رابطه نزدیکی دارد. از سوی دیگر، با توصیه و حمایت دولت های غربی، بخشی از اپوزیسیون حکومت سوریه را تقویت می کند تا در صورت نیاز جایگزین دولت بشار اسد کنند. بر این اساس، دیر یا زود روابطه حکومت اسلامی ایران و ترکیه، رو به تیرگی خواهد گذاشت. زیرا منافع ترکیه در این است که با دولت های غربی همراه شود و بخشی از اپوزیسیون راست سوریه را تقویت کند که طرفدار سیاست های دولت های غربی و به طور کلی سرمایه داری است و هم چنین خطری برای دولت اسرائیل نباشد.
اما امر انقلاب و تحولات سیاسی و اجتماعی در هر کشوری بسیار پیچیده است. انقلاب نه با خواست و فرمان و اراده کسی و سازمانی شروع می شود و نه با دستور آن ها، از حرکت باز می ماند. سرکوب های سیاسی و دخالت گرایشات راست در روند تحولات انقلابی، تنها می تواند آن را کند نماید و یا از مسیر واقعی اش منحرف سازد؛ اما نمی تواند جلو پیشروی آن را بگیرد. بنابراین، انقلاب نیروها و روندها و قانون مندی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خاص خود را دارد. همان طور که رد حال حاضر در لیبی شاهد آن هستیم نیروهای راست با برخوداری از امکانات و کمک های اقتصادی، سیاسی و نظامی دولت ها می توانند روند انقلاب را به یک جنگ داخلی و انتقام گیری تبدیل کنند. امروز جامعه جهانی، چنین سیاست های غیرانسانی را در لیبی مشاهده می کند. امروز ناتو، حکومت قذافی و اپوزیسیون راست قذافی، همگی دست به دست هم داده اند و خیزش بر حق مردم این کشور را به خاک و خون کشیده اند تا سیاست های خود را در این کشور پیاده کنند.
کشورهای خاورمیانه که آبستن تحولات مختلف و مرکز کشمکش های اقتصادی و سیاسی و نظامی است اکنون با تحولات خیره کننده ای روبرو است. ادامه اشغال سرزمین های مردم فلسطین توسط حکومت نژادپرست اسرائیل و تروریسم این حکومت، تروریسم حکومت اسلامی و گروه های اسلامی، تروریسم و سیاست های وحشیانه دولت های منطقه، عملکردهای وحشیانه دولت های غربی و در راس همه دولت آمریکا در این منطقه، وجود منابع غنی به ویژه نفت، ادامه اشغال عراق و افغانستان و غیره همه دست به دست هم داده اند و خاورمیانه را به یک مرکز مهم بحران جهانی تبدیل کرده اند.
تا چند ماه پیش چه کسی فکر می کرد با خودکشی یک جوان بی کار تونسی در اعتراض به عملکرد پلیس این کشور، جرقه انقلابی زده شود که به مرزهای تونس محدود نماند و بلافاصله کشورهای آفریقایی و عربی را فراگیرد. تحولاتی که به «بهار عربی» و انقلاب «نان و آزادی» معروف گردیده است. میلیون ها تن از مردم ستم دیده و استثمار شده این کشورها به خیابان ها ریخته اند و با قدرت سیاسی - طبقاتی خود و با دست خالی به جنگ حکومت های تا دندان مسلح آدم کشی رفته اند که چندین دهه مردم این کشورها مانند اشغالگران به اسارت گرفته اند. حکومت های جانی خاورمیانه تاکنون هر جنایتی به عقل شان رسیده بر سر مردم این کشورها آورده اند. همه آن جنایاتی که جامعه ما و جهان، در این سی و سه سال حاکمیت خونین جمهوری اسلامی در ایران شاهد آن ها بوده اند. بنابراین، توده های میلیونی در این کشورها، با هدف به پایین کشیدن دیکتاتورها و رهایی از زور و ستم و استثمار آن ها به خیابان ها ریخته اند.
هر چند که هنوز مردم کشورهای تونس، مصر، سوریه، مراکش، بحرین، الجزایر و... با وجود جان فشانی های زیاد به خواست های خود نرسیده اند اما تا این جا نیز نه تنها حکومت های دیکتاتوری منطقه، بلکه همه دولت های سرمایه داری جهان را به هراس انداخته اند.
سیستم سرمایه داری جهانی که خود در بحران فزاینده  اقتصادی و اجتماعی به سر می برد و اگر امروز دولت یونان ورشکست شده است اما فردا نوبت کشورهای دیگری چون ایتالیا، اسپانیا، پرتقال، ایرلند و هم چنین کشورهای آمریکای لاتین است.
کارگران، زنان، جوانان، داشن جویان، روشنفکران و مردم مردم آزاده ایران که سی و سه سال پیش حکومت شاه را سرنگون کردند و سال 88 نیز با صفوف میلیونی خود به خیابان ها ریختند و شعار مرگ بر دیکتاتور سر دادند هم اکنون نیز شاهد تحولات منطقه هستند بنابراین، دیر یا زود کاسه صبرشان لبریز خواهد شد و بار دیگر با هدف تغییر حکومت اسلامی، دست به اعتصاب و اعتراض خواهند زد.
بدین ترتیب، موقعیت حکومت اسلامی ایران، شکننده تر از موقعیت حکومت سوریه است. از این رو، بی جهت نیست که سپاه پاسداران حکومت اسلامی به دولت ترکیه که از قضا روابط نزدیکی نیز با حکومت شان دارد این چنین خط و نشان می کشند. همان طور که در بالا اشاره کردیم موج انقلابی همه تحلیل ها و روابط و مناسبات امروزی را به هم می ریزد و فردا سرآغاز تحولات جدیدی می گردد.
لازم به تاکید است که بشار اسد رییس‌ جمهور سوریه، روز ۳۱ ژانویه 2011 برابر با ۱۱ بهمن 1390، موج اعتراضات مردمی علیه حکومت های عرب را یک «ویروس» خوانده بود. او ادعا کرده بود، این ویروس هرگز به سوریه نخواهد رسید زیرا «هیچ نارضایتی عمومی در سوریه وجود ندارد.»
تنها چند هفته بعد از ادعای بشار اسد بود که اعتراضات مردمی در سوریه، با شعارهای ظنین انداز آزادی زندانیان سیاسی و رسانه ها و احزاب، خواهان برکناری حکومت او شد. اسد، برای مقابله با این اعتراضات مجبور شد از وعده‌ هایی مثل لغو قانون وضعیت فوق‌ العاده و اصلاحات و هم چنین در قدم بعدی انحلال دولت استفاده کند. اما هم زمان با این وعده ‌ها، تعداد شهروندانی که به دست نیروهای نظامی و امنیتی دولتی کشته شدند رو به افزایش گذاشت به طوری که بر اساس گزارشات، در طول اعتراض پیگیر مردمی در سوریه، حدود دو هزار نفر جان باخته، هزاران نفر مجروح و ۳۰ هزار نفر زندانی شده اند. هم چنین ۶۵ هزار نفر نیز تحت تعقیب نیروها امنیتی قرار گرفته اند. آوارگانی که به کشورهای ترکیه، اردن و لبنان پناهنده شده ‌اند به بیش از ده ها هزار نفر رسیده است.
مردم جان به لب آمده سوریه، با وجود این که هر روز بر تعداد قربانیان شان افزوده می شود، هم چنان به مبارزه بر حق خود ادامه می دهند و نه به ترفندها و وعده و وعیدهای حکومت اهمیتی می دهند و نه مرعوب جنایات نیروهای آدم کش آن می شوند. از این رو، با عزم و اراده خود، خواهان سرنگونی حکومت بشار اسد هستند.
در این میان، کمک های مادی و معنوی حکومت اسلامی به حکومت سوریه، نه تنها تاثیری بر روحیه مبارزات مردم این کشور ندارد، بلکه نفرت مردم این کشور از حکومت اسلامی بیش تر و بیش تر می شود.
در این میان، به گزارش خبرگزاری العربیه، روزنامه فرانسوی «لز کو» در شماره جمعه 15/7/2011 خود، با اشاره به گزارشی که در مرکز تحقیقات استراتژیک ایران تهیه شده، نوشته است که آیت ‌الله خامنه ‌ای رهبر حکومت اسلامی ایران با پیشنهاد کمک حدود شش میلیارد دلاری به سوریه موافقت کرده است.
با اوج گرفتن اعتراض های مردمی در سوریه، بسیاری از سرمایه گذاران اموال خود را از بانک های این کشور خارج کرده اند. این روند باعث کاهش ارزش واحد پول سوریه به اندازه ۱۵ درصد شده و به اقتصاد این کشور لطمه زده است.
به نوشته‌ «لزکو»، از کمک پنج میلیارد و هشتصد میلیون دلاری، یک و نیم میلیارد دلار آن وام سه ماهه خواهد بود. هم چنین از ماه آینده‌ میلادی ایران ۲۹۰ هزار بشکه نفت در روز در اختیار سوریه خواهد گذاشت.
سربازی که اخیرا ارتش سوریه را ترک کرده است در یک ویدیوی خانگی دلایل خود را توضیح داده است. او می گوید هرچند ابتدا برای به اصطلاح «محافظت» از تظاهرکنندگان ضدحکومت در راستان، در ایالت حمص به آن جا فرستاده شدند ولی به سربازان دستور داده شده بود که به سوی شهروندان شلیک کنند؛ که منجر به کشته شدن «بیش از 500 نفر» شد.
او، در این ویدیو می گوید: «ما به خانه های آن ها وارد شدیم و دیدیم که هیچ یک اسلحه نداشتند. گلوله ها از سوی تک تیراندازان ایرانی شلیک می شد که می خواستند ما را فریب دهند و وانمود کنند که تظاهرکنندگان به آن ها را شلیک می کنند.»
این نیز یکی از صدها مدرک از حضور نیروهای سرکوبگر حکومت اسلامی در سرکوب خونین اعتراضات چهار ماهه مردم سوریه است.
اکنون پس از کشته شدن بیش از 2000 نفر از شهروندان سوریه و شکنجه و زندانی شدن بسیاری دیگر، هنوز شورای امنیت سازمان ملل نتوانسته است دولت سوریه را به دلیل سرکوب وحشیانه مردم معترض محکوم کند.
از سوی دیگر، روشن است که مردم مبارز سوریه، باید حواس شان به دخالت دولت های غربی و منطقه به ویژه حکومت ترکیه باشد که قصد دارند تحولات این کشور را به نفع سیاست های خود کانالیزه کنند. از این رو، مردم آزادی خواه و عدالت جوی این کشور، نباید به هیچ کس و هیچ جریانی اجازه دهند که در غیاب آن ها و در پشت درهای بسته با حمایت و پشتیبانی حکومت ها، برای آینده کشورشان تصمیم گیری کنند. اگر حکومت اسلامی در راستای منافع خود از حکومت سوریه دفاع می کند دولت ترکیه نیز در راستای منافع خود از اپوزیسیون دل خواه و هم فکر و هم نظر خود دفاع می کند و هیچ کدام از این حکومت ها و هم چنین هم پیمانان آن ها در سطح بین المللی، هرگز دل شان به حال مردم رنج دیده و ستم کشیده سوریه نمی سوزد.
نشست اخیر نیروهای مخالف حکومت سوریه در شهر استانبول و جلسات دیگر آن ها در این کشور، از حمایت همه جانبه دولت ترکیه و حامیان غربی آن برخوردار بوده است. حمایت از این گونه کنفرانس ها، از جمله اقدامات سیاسی جهت دار و هدف مندی هستند که منافع دولت های سرمایه داری را مدنظر دارند. حکومت جهل و جنایت و ترور اسلامی ایران نیز هم چنان از حکومت هم کیش و هم فکر خود دفاع می کند.
آخرین ترفند سیاسی حکومت سوریه، قانون تازه احزاب است. طبق این قانون، در سوریه می ‌توانند احزاب تازه ‌ای تاسیس شود، مشروط بر آن که قانون اساسی کنونی و رهبری حزب بعث را بپذیرند.
خبرگزاری دولتی سوریه، روز دوشنبه ۲۵ ژوئیه 2011 برابر با ۳ مرداد 1390، گزارش داد که طبق قانون جدید احزاب در سوریه، تاسیس احزاب سیاسی تازه اساسا آزاد است، به شرطی که این احزاب، بر مبانی مذهبی، قومی، طایفه‌ ای، منطقه ‌ای یا شغلی استوار نباشند.
احزاب تازه ‌تاسیس در عین حال می ‌باید به قانون اساسی کنونی احترام گذارند و دست ‌کم هزار عضو داشته باشند. افزون بر آن، تاسیس این احزاب می ‌بایست مورد موافقت کمیته ‌ای قرار گیرد که زیر نظر وزارت دادگستری سوریه عمل می‌ کند.
در صورتی که کمیته‌ مزبور برای فعالیت حزبی مجوز صادر نکند، می ‌توان در اعتراض به این تصمیم به دادگاه شکایت کرد. پذیرفتن قانون اساسی کنونی در سوریه، هم زمان به معنای آن است که اصل «نقش رهبری حزب حاکم بعث در دولت و جامعه» مصرح در قانون اساسی پذیرفته شود.
بی شک این حرکت تازه حکومت سوریه، زیر فشار فزاینده جنبش اعتراضی مردم است اما در عین حال ترفندهایی در جهت انحراف افکار عمومی و مرعوب کردن مردم معترض است. در ماه آوریل سال جاری نیز حکومت سوریه، قانونی برای آزادی اجتماعات تصویب کرد که تاثیری بر کاهش اعتراضات مردمی و وضعیت سیاسی این کشور نداشت. 
همه شواهد حاکی از آن است که حکومت سوریه رفتنی است بنابراین، مبارزین آزادی خواه این کشور، باید هر چه بیش تر هوشیار باشند و به اتحاد و همبستگی سیاسی و اجتماعی مستقل خود اتکا کنند و اجازه ندهند جان فشانی هایشان فدای بند و بست ها و معاملات آشکار و نهان اپوزیسیون راست با دولت ترکیه و هر دولت جهانی و منطقه ای شود.
اکنون خبرها حاکی از آن است که معترضان مصری به میدان التحریر بازگشته اند. جایی که انقلابیون با تجمع پیگیر خود در آن جا، باعث سقوط حسنی مبارک شدند. اما یک نقط ضعف بزرگ مبارزه مردم معترض مصر، این بود که پس از سرنگونی دولت حسنی مبارک راهی خانه هایشان شدند و حکومت را به نظامیانی که قول گذر به «دمکراسی» را می دادند یعنی دوستان و هم فکران حسنی مبارک سپردند. ژنرال هایی که بعد از حسنی مبارک روی کار آمدند به مردم قول دادند که از خشونت علیه معترضین استفاده نخواهند کرد. با این همه سر و صداهای تهدیدآمیز آن ها علیه «کارگران اعتصابی»، «تفرقه و قانون شکنی» و... به راه افتاده و از شهروندان مصری خواسته اند که با «شایعات گمراه کننده» مقابله کنند.
ژنرال ها، گفته اند تا انتخابات در قدرت باقی خواهند ماند و اعلام کرده اند انتخابات پارلمانی تا ماه اکتبر یا نوامبر به تعویق افتاده است. انتخابات ریاست جمهوری نیز سال آینده برگزار خواهد شد.
در چینین شرایطی، «سالی مور»، یکی از رهبران انقلابی چپ و سکولار جوان که در طول مبارزه بر علیه مبارک معروف شد، مانند بسیاری دیگر از مصری ها بر این باور است که همه چشم ها در جهان عرب هم چنان به آن ها دوخته شده است.
او، گفته است: «آن ها به مصر به عنوان یک مدل نگاه می کنند. ما فکر می کردیم با سرنگونی حکومت شاید به طور ناگهانی همه چیز درست شود اما همه این ها یک رویا بود، اوضاع آن گونه که فکر می کردیم پیش نمی رود. ما معتقدیم که میدان را زود ترک کردیم، ما باید تا زمانی که تمامی مطالبات مان برآورده می شد در آن جا می ماندیم. ما یک انتقال درست به دموکراسی می خواهیم طوری که آن ها نگویند ببینید وقتی شما شخصی مثل مبارک را سرنگون کردید هرج و مرج رخ داده است.» بنابراین، مردم سوریه همه این تجارب مردم کشورهای دیگر و هم چنین ترفندهای گرایشات راست را در نظر می گیرند و با سرنگونی حکومت بشار اسد، به خانه هایشان برنمی گردند تا حکومت دل خواه آزاد و برابر و انسانی خود را با عزم و اراده سیاسی - طبقاتی مستقل شان به وجود آورند و تثبیت کنند.

    بهرام رحمانی


دوشنبه سوم خرداد 1390 - بیست و پنجم  یولی

شام - حمص- الإنشاءات : سهرية رائعه ج1 24\7\2011

Interview with father of 3 survived iranians in norway terror incident

آلترناتیو چه؟ آلترناتیو که؟



آلترناتیو چه؟
 آلترناتیو که؟


درآمد
متن های معرفی معمولاً چیزی به جز کلی‌گویی‌های ریز و درشت و یا یادآوری دوستی‌ها و دشمنی‌های قدیمی نیست. ما اعتقاد نداریم که چیزی به عنوان بی طرفی سیاسی و نظری واقعیت دارد. هر رسانه‌ای که ادعای بی طرفی می کند در پی پوشاندن سردرگمی خود و یا مواضعی است که از بیان آن شرم دارد. مواضع آلترناتیو را می توان با تلاشی اندک از میان نوشته های منتشر نموده‌اش دریافت. پس در این مجال کوتاه، ما، تنها به  جمع بندی و خلاصه گویی اساسی ترینِ آن ها می‌پردازیم.
جغرافیای سیاسی
آلترناتیو خود را متعلق به موج نوی کمونیسم در ایران، که در سال های دهۀ 1380 و نخست در گهوارۀ دانشگاه بالیده می داند؛ یعنی نسلی تازه از کمونیست‌هایی که در فضای سرکوب و اختناق و آکنده از بوی خون و باروت و خلاء و خفقان سیاسی متولد شده و پرورش یافتند و با فراروی از کلیشه‌های موجود که هر ساعت از تریبون های رنگارنگ جناح های گوناگون حکومتی، مستندسازی‌های کذایی رسانه‌های امپریالیستی و داستان های عامه پسند در مورد کمونیست ها و تجربۀ اردوگاه گفته می‌شد، مهر خود را بر فضای سیاسی ایران زده و در مقطعی، از صدر تا ذیل رژیم و کلیۀ فراکسیون‌ها و دستگاه‌های سرکوب گر و تبلیغاتی و دنبالچه‌های شبه‌اپوزیسیونی‌اش را به جنبش و واکنش واداشتند. آلترناتیو جمع بندی این تجربۀ نسلی از دیدگاه خاص خودش است و تلاش دارد این موج نو را به جریانی مستدام و بسترساز تبدیل نماید که با مبارزات طبقۀ کارگر گره میخورد و در خلق ظرفیت های نوین و سیر پیشروی جنبش پرافتخار کمونیستی در ایران به بار می‌نشیند. 

  بهمن
در جریان رشد و پاگیری نسل نوین کمونیست در سال‌های اخیر و با رشد رسانه‌های تازۀ ارتباطی و مبارزات عملی طبقاتی به ویژه در دانشگاه، دو مسیر و دو انتخاب مشخص پیش پای نسل ما قرار گرفت؛ مسیر اول در امتداد جریانات موجود اپوزیسیون شبه تحزب‌یافتۀ چپ در تبعید ایران و همکاری با آن ها قرار داشت که با وجود تمام احترامی که برای این جریانات قائل هستیم، باید اعتراف کنیم که تجربۀ بسیار تلخ و گزندۀ این نسل در این زمینه نشان داده است که به دلایل بسیار، هزینه‌های انتخاب این مسیر بسیار بیش از مزایای آن بوده و از آن مهم‌تر، امکان خلق و گشایش نوین سیاسی در فضای موجود را عملاً از نیروهای جوان سلب می نماید. اما راه دوم که به اعتقاد ما هنوز تعین کافی نیافته و مسیر پر پیچ و خمی در پیش رو دارد، ایجاد جریان تازه نه در عرض فعالیت‌های موجود و نه در طول یکی از گرایش‌های قدیمی، که در ورای درگیری‌های درونی جاری و کنونی جنبش کمونیستی ایران و در امتداد تاریخ پرافتخار آن قرار می گیرد. و این امری است که تنها با بازخوانی دقیق تاریخ جنبش و درس گیری از آن و جذب دستاوردهای تاکنونی، تجهیز به تئوری‌های روزآمد، درگیر شدن در مبارزات عملی طبقۀ کارگر و سایر جنبش‌های حق‌طلبانه و پیوندها و ارتباطات سازنده انترناسیونالیستی با احزاب و اندیشمندان انقلابی در سطح جهان و استفاده از آموزه‌ها و تجارب آنان (یعنی محدود نماندن در چارچوب های جنبش کمونیستی در ایران) میسر خواهد بود. آلترناتیو، تلاشی برای گام نهادن در این راه و گلولۀ برفیِ کوچکی است که از بالای کوه بلندی پرتاب شده است.
صور اسرافیل
آلترناتیو خود را در یک رابطۀ دیالکتیکی پیوستگی و گسستگی با تاریخ جنبش کمونیستی و گروه‌ها و سازمان‌های موجود (بمثابه آخرین محصولات این تاریخ) تعریف می کند. ما بدون شک و با افتخار تمام در امتداد خط سیر درخشان این تاریخ     می ایستیم؛ از اجتماعیون-عامیون صدر انقلاب مشروطه تا امروز. از حیدر عمواوغلی و آواتیس سلطان‌زاده تا جعفر پیشه‌وری و خسرو روزبه و از بیژن جزنی و مسعود احمدزاده و حمید اشرف تا تقی شهرام و فواد مصطفی سلطانی و علیرضا شکوهی و از حسین ریاحی و علیرضا سپاسی تا غلام کشاورز و منصور حکمت؛ و دیگر رفقایی که در ادوار مختلف تاریخ معاصر ایران در راستای تحقق آرمان‌های کمونیستی، زندگی خود را وقف و یا جان خود را فدا کردند. دفاع از این تاریخ، یکی از وظایف خاص کمونیستی ما (چه اخلاقی و چه سیاسی) و یکی از عرصه های ویژه نبرد ما در شرایط باریدن تیرهای تخطئه و تهمت ها و توطئه‌های بی شرمانه و وقیحانه ضدکمونیستی بر علیه رفقای پیشتاز و پیش گام ماست. ما از طرفی خود را در امتداد این تاریخ درخشان تعریف نموده و از درس‌های جریانات بالنده در هر دورۀ تاریخی بهره می‌بریم و از دستاوردهایشان برای جامعۀ ایران با تمام وجود دفاع می کنیم و از دیگر سو اعتقاد داریم که گروه ها و سازمان های اپوزیسیون واقعا موجود چپ در تبعید ایران با وجود سوابق درخشان مبارزاتی و شرافت تک تک اعضای آن‌ها به دلایل گوناگون قادر به ایفای نقش تاریخی خود و پاسخگویی به نیازهای امروز مبارزه طبقاتی نیستند. در یک کلام، اپوزیسیون شبه تحزب یافتۀ چپ در تبعید ایران از نظر ما امروزه در یک سطح کلان و چشم انداز وسیع و صرف‌نظر از برخی نمونه‌های مشخص و حیطه‌های خرد، به مجموعه و کلیتی عقیم، سترون و فاقد قدرت زایش و تاثیرگذاری بدل شده است و گسست از آن برای شکستن سدها و جاری ساختن تداوم تاریخی لازم است. از جملۀ این دلایل و در وهلۀ نخست باید به مواجهه با سرکوب لاینقطع و خونین دیکتاتوری حاکم و در نتیجه قطع بند ناف حیاتی ارتباط با جامعه و در ادامه به بیگانگی از تحولات و واقعیات نوبه نوی جامعه ایران، رو در رو شدن با تبعات فروپاشی اردوگاه شرق آن هم در شرایط زندگی در خارج از کشور، آماتوریسم سیاسی ناشی از خو کردن به نوعی سبک زندگی حاشیه ای به مدت بیش از سه دهه در تبعید، اشتغال به بحث های تمام نشدنی فرقه ای، شخصی و فاقد موضوعیت، جا ماندن از تحولات نظری، علمی و فن‌آورانۀ نو و ... اشاره کرد. در حقیقت اپوزیسیون چپ در تبعید ایران با بحرانی متراکم رو در رو است که از شکست در قیام 1357 و پیامدهای آن آغاز شده و با سرکوب جنبش انقلابی کردستان و ناتوانی در تبیین پلی مرفیسم روزانه جمهوری اسلامی (سازندگی، اصلاحات و هزاره‌گرایی) در دوران پس از جنگ با عراق ادامه یافته و با سردرگمی و انفعال مطلق در مقابل پدیدۀ جنبش سبز و در نهایت با تسلیم کردن اتمسفر سیاسی خارج کشور به جمعی تازه از راه رسیده، به اوج خود می رسد. بر این اساس ما اپوزیسیون شبه تحزب‌یافتۀ چپ در تبعید ایران را بخشی از جنبش کمونیستی و کارگری ایران می‌دانیم که حل بحران‌های پیشتر یاد شده در درون آن ممکن نیست. تنها می‌توان امیدوار بود که با فعال‌شدن دیگر بخش های این جنبش (جمع های داخلی، رفقای منفرد داخل و خارج کشور و ...) و پوست اندازی آن، این بخش نیز دوباره بتواند با آرایش و دغدغه‌های جدید در مسیر زایندگی و اثرگذاری کل جنبش مفید واقع شود. نسل نوین کمونیست (اعم از کارگر، اکتیویست، روشنفکر و ...) از نظر ما آن اهرمی است که قادر به تجدید آرایش جنبش در کلیت آن و دمیدن روح جدید در آن است.
مونکادا
تاکید اندکی پررنگ‌تر ما در چند شمارۀ نشریه بر تجربۀ سازمان چریک‌های فدایی خلق و چهره های برجستۀ آن، به معنای تعلق خاطر سیاسی خاص به این سازمان و مشی مشخص آن و جنبش فدایی در معنای کلی آن و شاخه‌های گوناگون آن نیست. این تجربۀ درخشان البته از این رو برای ما حائز اهمیت و توجه خاص است که نمودار یک گسست رادیکال و یا به تعبیر برخی دیگر از رفقا، رادیکالیسم گسست از نسل پیشین در ابعاد گوناگون (ایدئولوژی، استراتژی، تشکیلات، فرهنگ سیاسی و ...) در سخت‌ترین شرایط و بازگرداندن سیاست انقلابی به عرصۀ جامعه است. و این همان چیزی است که نسل ما نیز در شرایط کنونی بیش از هر چیز بدان احتیاج دارد. غیر از موارد فوق و غیر از نقدهای بنیادین بر تجربۀ رفقای چریک که تاریخا در جنبش کمونیستی مطرح و تثبیت شده است (نقدهای ضدپوپولیستی، نقد مبارزه مسلحانۀ چریکی و ...)، ما در این جا بر تمایز خود از آن تجربه در دو حیطه انگشت می‌گذاریم:
پویان
نخست این‌که به اعتقاد ما و به دلایل صرفا سیاسی، جنبش کمونیستی در دوران کنونی بیشتر به یک گفتمان بقاء نیاز دارد تا گفتمان فدا و فنا. درست است که رفقای پیش‌گام ما در آن روزگاران از رد تئوری بقاء آغاز کردند ولی آن چه امروز مورد نیاز ماست، یک گفتمان بقاء و صد البته در معنای غیرپاسیفیستی و انقلابی آن است. این گفتمان بقاء بر تفکیک کلاسیک دوران‌های غیرانقلابی و انقلابی و جهت گیری کلی حاکم بر هر دوران یعنی تدارک و تهاجم استوار می‌شود و در عرصۀ استراتژی، با اندکی تسامح، متناظر با نبردهای موضعی و مانوری است. وظیفۀ انقلابیون در دوران غیرانقلابی (تدارک، نبرد موضعی) چکاندن ماشه و حرکات انفجاری و انتحاری نیست بلکه تعبیه دقیق و هدف‌مند مین و دینامیت در زیر سر ستون های نظم موجود است تا در شرایط مناسب با منفجر ساختن آن ها بتوان کل بنا را بر سر سازندگانش ویران ساخت.
آماده باشید!
دوم این‌که اگر رفقای ما در آن زمان با عنوان چریک مشخص و متمایز می‌شدند، ما بیشتر ترجیح می دهیم با عنوان بلشویک به خودشناسی برسیم. عنوان بلشویک را در معنای تاریخی خود و به معنای تایید هر آن چه در آن تجربۀ تاریخی گذشته است، به کار نمی‌بریم بلکه آن را بمثابه یک برچسب و نشانه و نماد برای مجموعه‌ای از روش‌ها، جهت‌گیری‌ها، سبک‌کارها، اولویت‌ها، ارزش‌ها و فرهنگ انقلابی به کار می‌بریم. ما به تعبیر دقیق و صرف نظر از محاسبات صحیح تاکتیکی و یا امنیتی، نه فعال اجتماعی در معنای رایج آن هستیم و نه فعال حقوق بشر و نه فعال این یا آن جنبش مشخص اجتماعی بلکه بلشویک هستیم. در این معنا، از یک سو بلشویک بیش از هر چیز خود را در تعلق به طبقۀ خود یعنی پرولتاریا باز می‌شناسد و اتکاء و وفاداری به طبقۀ کارگر و آرمان رهایی آن، محتوای سیاست ها، فعالیت‌ها و جهت‌گیری‌های او را تشکیل می‌دهد و از سوی دیگر سیاست بلشویکی به معنای سیاست بمثابه استراتژی، لحظات مناسب و حلقه های ضعیف است. بلشویک از تمام شکاف‌های اجتماعی سر بر می‌آورد، به تمام مظاهر نارضایتی متوسل می‌شود و هر اعتراض ولو کوچک و جزیی را مغتنم می‌شمارد تا راه‌کار ارائه کند، سازمان دهد و در در صف نخست مبارزات اجتماعی شرکت کند. اما همۀ اینها با کدام چشم‌انداز؟ از نظر یک بلشویک زمان سیاسی، سرشار از مبارزه، بحران‌ها و فروپاشی ها است. به باور او خصلت سیاست در مفهومی از بحران انقلابی بیان می گردد که ادامۀ منطقی ”جنبش اجتماعی“ نیست بلکه بحران عمومی روابط متقابل بین تمام طبقات جامعه است. بحران بمثابه ”بحرانی ملی“ تعریف می‌شود و عملکرد آن روشن ساختن خطوط نبرد است که در اثر افسون خیال‌پردازانه کالایی تیره و تار شده است. بر این بستر عینی است که فرود آوردن ضربت از جانب یک عامل ذهنی قاطع یعنی حزب انقلابی پرولتری، که در دوران غیر انقلابی به تدارک و تجمیع نیرو و تکثیر نفوذ خود مشغول بوده، امکان‌پذیر می‌گردد. بنابراین، دو مولفۀ اساسی در سیاست بلشویکی عبارت است از هنر و توان اداره رویدادهای نامنتظر (بحران انقلابی) و استفاده از امکانات موثر یک مجموعۀ مصمم (حزب انقلابی پرولتری). در این نقاط است که تئوری با سیاست و استراتژی یکی می‌شود و این همان چکیدۀ تکملۀ نبوغ‌آسای لنین بر آموزه‌ها و نظریۀ مارکس است: از حصار آهنین و بردگی مناسبات کالایی و بت‌وارگی ناشی از آن تنها به کمک بحران انقلابی و مبارزۀ یک حزب انقلابی و پرولتری بمثابه بخش آگاه و متشکل و پیشرو طبقۀ کارگر می توان گریخت. نسل نوین کمونیست از همان آغاز با انتخاب لنین به عنوان یکی از مراجع سیاسی اصلی خود، فحاشی‌ها و دشنام‌های بسیاری را به جان خرید اما نشان داد که مسیر درست و جهت‌گیری صحیح مبارزۀ سیاسی را یافته است.
اودیپ
در این جا لازم می دانیم موضع خود را به طور مشخص در مورد جریانات موسوم به کمونیسم کارگری روشن سازیم از این رو که در شکل گیری تجربه سیاسی نسل ما در بین گروه های موجود از لحاظ عینی (خواسته یا ناخواسته، مطلوب یا نامطلوب) بیشترین تأثیر را داشته اند. کمونیسم کارگری تا آن جا که تالی و وارث اصلی جنبش ضدپوپولیستی دهه ی 1360 (که نقاط شاخص خود را در سهند و حزب کمونیست ایران می یابد اما ابدا منحصر به آنان نیست) و نماد مارکسیسم کلاسیک و کمونیسمی برآمده از طبقه کارگر و مبارزه طبقاتی تعریف می‌شد و در فضای وانفسا و اوج حملات ضدکمونیستی پس از فروپاشی بلوک شرق و دوران موسوم به اصلاحات در ایران      هم چنان در سنگر کمونیسم و انقلابی‌گری مقاومت می‌کرد، تأثیری مثبت بر فضاسازی برای برآمدن نسل نوین کمونیست در ایران و قرارگرفتن آن در مسیر انقلابی و کمونیستی گذاشت. اما این جریان در سیر تکامل خود و بر اساس تحلیل‌های نادرست در واکنش به فرا رسیدن دوران اصلاحات در جمهوری اسلامی و عواقب آن، با در پیش گرفتن سیاست‌های به غایت سکتاریستی و آوانتوریسم ناشی از آن، تأکید بر مطالبۀ خلاصی فرهنگی به عنوان بستر اصلی اعتراض و تبدیل شدن به جناح چپ جنبش بورژوایی مدرنیسم‌خواه ایران در عمل، ذوق زدگی در برخورد سطحی با مدرنیسم، فراموش کردن دانش، تئوری، توانمندی، آموزش و واگذار کردن آن‌ها به مرحلۀ پس از کسب قدرت، دچار شدن به فتیشیسم شدید جهش به سمت کسب قدرت بدون تأمین مقدمات و الزامات آن، خودمحوری و خودبزرگ‌بینی و خود-رهبرپنداری، سردرگمی مطلق تئوریک و استراتژیک، تحلیل‌های گمراه‌کننده در خصوص پدیدۀ اصلاحات و تخطئه و تحقیر کل دستاوردها و تاریخ جنبش کمونیستی در ایران هم‌نوا با جریانات بورژوایی، بخشی از پتانسیل جریان نوین کمونیستی ایران را از بین برده و یا منفعل نمود و خود نیز به سرنوشت تکراری چندپارگی و چنددستگی گرفتار آمد.      
داروین
نشریه آلترناتیو تلاش دارد نشریۀ جوانان کمونیستی باشد که از گاهوارۀ دانشگاه، از رحم کمیته‌های کارگری که از همان اوایل دهۀ 1380 حول مطالبۀ راهبردی تشکل کارگری به راه افتادند و از میان تمام حوادث گوناگون سال های اخیر برخاسته‌اند و می کوشند تا صدای تازه‌ای را در فضای جنبش کمونیستی ایران طنین‌انداز نمایند. آری، ما می‌کوشیم از گاهوارۀ چپ دانشجویی و مارکسیسم دانشجویی به درآییم و بر پاهای خود بایستیم اما این به معنای نفی اهمیت دانشگاه به مثابه یکی از مهم ترین عرصه های مبارزه و زادگاه ما و نیز مکانی که تاریخا بیشترین کادر جان بر کف را به جنبش کمونیستی ایران تقدیم کرده است، نیست.
سیم خاردار
نقطۀ تمایز آلترناتیو با جریانات موجود در عرصۀ نظری قرار نمی‌گیرد. البته سریعا باید اضافه کرد که این ابدا به معنای نفی اهمیت تئوری و دل خوش داشتن به خزعبلاتی نظیر ما قبلا کار تئوریک خود را کرده‌ایم و حالا دیگر وقت استفاده و عمل است“، نیست. غنا بخشیدن مستمر به تئوری مارکسیستی و کاربست آن بر شرایط مشخص مبارزه و فعالیت، از وظایف بدیهی و روتین هر مارکسیست و از الزامات حیاتی پراتیک کمونیستی است چرا که بدون تئوری انقلابی، پراتیک انقلابی هم وجود نخواهد داشت. از یاد نبریم که لنین رساله‌ای مانند دولت و انقلاب را در ایام در به دری و زندگی مخفی پس از روزهای ژوئیه به نگارش در آورد. مضاف بر این که این موضوع با توجه به واپسماندگی فعلی اپوزیسیون چپ ایران از نظریه‌ها و تحلیل‌های روزآمد مارکسیستی، اهمیت خاص خود را دارد. اما امروز به مدد پیشروی ها و دستاوردهای نظری جنبش کمونیستی در دوره‌های قبل، اصول اساسی نظریۀ مارکسیستی به اصول ظاهرا مورد پذیرش غالب جریانات کمونیستی تبدیل شده است و ایجاد تمایز بین آن ها بر این اساس ممکن نیست و اگر ممکن هم باشد، بی‌فایده است. این مساله به درجات زیادی در مورد مقولۀ برنامۀ نهایی هم صادق است. پس حال که نظریه و برنامه در تفکیک گرایش های درونی جنبش کمونیستی و نشان دادن وجه تمایز ما از آن ها کارساز نیست، ما این شاخص را در حیطۀ سیاست و استراتژی جستجو می کنیم. استراتژی سیاسی آن خط تمایزی است که خطوط تقسیم حزبی و سازمانی بازمانده از شرایط پیش و پس از قیام بهمن 1357 را قطع می‌کند و با فعال کردن ظرفیت های بالقوه و بخش های خاموش جنبش کمونیستی در امتداد خود، عرصه‌های نوینی را در راستای تکامل و پیشروی، پیشاروی جنبش می‌گشاید.
کلاوزویتس
استراتژی انقلابی در یک تعریف کلی عبارت است از یک سامانۀ منسجم مرکب از فعالیت های گوناگون که در ارتباط متقابل با همدیگر و در سیر پیشروی موفقیت‌آمیز خود منجر به فتح قدرت سیاسی توسط پرولتاریا می‌گردد. برای تدوین این استراتژی به اعتقاد ما باید از درک مشترک از وقایع و وظایف دوران کنونی در مسائل کلیدی و اساسی آغاز کرد و نه از دغدغه‌ها و علائق فرقه‌ای و گروهی و بدتر از آن دل‌مشغولی‌های شخصی؛ و این یعنی آغاز از طرحی که تامین‌کنندۀ الزامات دخالت‌گری سیاسی در حوادث جاری حول محور اتحاد و استقلال طبقۀ کارگر باشد. به باور ما این طرح باید یک رویکرد و برنامۀ انتقالی و واسط را در برگیرد؛ یعنی رویکرد و برنامه‌ای که از مطالبات فوری و روزمره (و به عبارت دیگر از شرایط و آگاهی لایه‌های وسیع طبقۀ کارگر و تودۀ مردم) که لزوما با نظم موجود در معنای بنیادین آن در تضاد نیست، آغاز می کند و با طرح مطالبات و برنامه انتقالی و سازماندهی و فعالیت حول آنان و در شرایط مناسب، موجد دینامیسمی اجتماعی می‌گردد که در هر مرحله طبقۀ کارگر و سایر اقشار اجتماعی متحد آن را به مواجهۀ گسترده با نظم موجود می کشاند و امکان پیشروی در جریان یک انقلاب بی وقفه به سمت سوسیالیسم را فراهم می‌کند. پروبلماتیک استراتژیک مورد نظر ما حول این رویکرد انتقالی سامان می یابد. پیشبرد موفقیت‌آمیز این رویکرد انتقالی مستلزم وجود یک عنصر حیاتی است: حزب انقلابی ریشه‌دار در طبقۀ کارگر و ذی‌نفوذ در جامعه و مسلح به دانشی دوسویه از تجربیات تاریخی پرولتاریای جهانی از یک طرف و تحلیل جدی، عمیق و مداوم از واقعیت اجتماعی روز در سطح ملی و بین‌المللی از طرف دیگر. این است مفهوم حزب انقلابی بمثابه سوزن‌بان چیره‌دست مبارزۀ طبقاتی.
پیستون
همان‌طور که پیشتر اشاره شد، از نظر ما، در حال حاضر چنین حزبی در ایران وجود ندارد و ساختن آن جز با ایجاد دگرگونی های عمیق در وضعیت کنونی جنبش کمونیستی و بالفعل ساختن  توانایی های نهفتۀ آن ممکن نیست. متاسفانه در نیم قرن گذشته امر تشکیل حزب انقلابی طبقۀ کارگر در دستور کار جنبش بوده اما تا کنون در اثر عوامل گوناگون و در راس آنان وجود اختناق و دیکتاتوری نفس گیر ضدکمونیستی، این مهم حاصل نشده است. ما خود را جزیی از حرکت در راستای ساختن چنین حزبی می‌دانیم و این امر در شرایط کنونی هدف استراتژیک ما و شاخص تنظیم روابط ما با جریانات و گروه‌های دیگر است. ما خود را با تمام محافل و جریاناتی که قائل به عدم وجود حزب انقلابی و کمونیستی طبقۀ کارگر در شرایط کنونی در ایران و لزوم تلاش برای بنا نهادن آن هستند، علی رغم تفاوت و یا اختلاف احتمالی در دیدگاه و ایدئولوژی، در وحدت استراتژیک می‌دانیم و به این معنا و در این چارچوب به شعار تنوع ایدئولوژیک، وحدت استراتژیک عمیقا باور داریم. بر این اساس با احزاب و گروه‌هایی که عملا شعار وحدت همه با من را برای ایجاد صورت‌بندی و ظرف سیاسی مناسب حرکت جنبش سر می‌دهند، هیچ‌گونه توافقی نداریم و بلکه آن را به حال جنبش، مضر و خطرناک ارزیابی می کنیم. بلافاصله اضافه کنیم که این تاکید به معنای سر دادن شعار وحدت همه با هم در راستای نیل به این هدف هم نیست که تشکیل حزب از طریق جمع جبری و تجمیع فیزیکی برخی از احزاب و گروه‌های موجود را پیش فرض می‌گیرد. به نظر ما ایجاد چنین حزبی جز از طریق ایجاد دگرگونی کیفی عمیق و همه جانبه در وضعیت کنونی جنبش کمونیستی میسر نیست.
سانچو
یکی از انحرافات و موانع عمده‌ای که می‌تواند در مسیر بنیاد نهادن چنین حزبی رخ بنماید، اکونومیسم و یا شبه‌اکونومیسم است که بمثابه واکنشی در مقابل وجود انواع چاله‌های کمونیسم غیرکارگری قد علم می‌کند اما خود به چاه تقلیل دادن جایگاه مبارز کمونیست به منشی تشکل های کارگری سقوط می کند. اکونومیسم امر سیاسی را به امر اجتماعی فرو می‌کاهد و فراموش می‌کند که مبارزۀ سیاسی به مراتب پیچیده‌تر از مبارزۀ اقتصادی کارگران علیه کارفرمایان و دولت است. سیاست و مبارزۀ کمونیستی، آرمان مبارزۀ انقلابی سندیکالیسم در افقی محدود نیست بلکه در مقام تریبون فرودستان می‌بایست آتش زیر خاکستر عصیان را در تمام حوزه‌های جامعه بدمد؛ از تمام مظاهر نارضایتی بهره برداری کند و به هر نوع اعتراض، ولو کوچک، توسل جوید. در این معنا، کمونیسم دقیقا از تمام نقاط زندگی اجتماعی فوران می‌کند و اگر یکی از راه‌ها بسته شود، چون بیماری واگیردار به سایر حیطه‌ها سرایت می کند و گاه، غیر منتظره‌ترین راه‌ها را می‌یابد. ما نمی‌دانیم کدامین اخگر، شعله را برخواهد فروخت و به همین خاطر باید به طور کامل آماده شویم و تمامی حربه‌ها را در اختیار داشته باشیم. تنها در چنین صورتی است که انقلاب ما می‌تواند به انقلاب تمام فرودستان تبدیل شود.
ظهور نزدیک است
انحراف دیگر شبه اکونومیسم است که اگر چه ظاهرا تمامی ملاحظات انتقادی کمونیستی بر اکونومیسم را می‌پذیرد اما عملا در پر بها دادن به تاثیرات شرایط عینی و اعتقاد به تاثیر معجزه‌آسای شرایط بحران انقلابی و واگذار کردن همه چیز به حلول چنان شرایطی، جلوه گر می‌شود. در شرایط عادی نیز این گرایش به هیات پیرو فروتن و بی‌ادعای مبارزات خودانگیختۀ کارگری در می‌آید و شبه اکونومیسم بستر شکل‌گیری پاسیفیسم آشکار و اولوسیونیسم (تدریجی‌گرایی) پنهان می‌گردد. در مقابل، ما میله را به سمت کلید واژگانی نظیر آگاهی (مادی)، آموزش، کادرسازی، توانمندسازی، برنامه، اراده و ... خم می کنیم؛ آن هم با توجه خاص به سطح نازل و بعضا شرم‌آور مباحثات جاری در بخش بزرگی از به اصطلاح رسانه‌ها، نشریات الکترونیکی و وب‌سایت‌های چپ که در متونی آکنده از غلط‌های املایی و تایپی، دعواهای کافه‌ای و اختلافات زن و شوهری را حل و فصل می‌کنند.
ماکارنکو
از یک منظر تعلیماتی، حزب انقلابی بیان مشترک سه شکل آموزش است که در تناظر با سه لایۀ اجتماعی مشخص می‌شود: تودۀ کارگران (+ بدنۀ جنبش‌های اجتماعی و تحرکات اعتراضی)، کارگران پیشرو (+ فعالین جنبشی و رهبران عملی) و کادرهای انقلابی متشکل (اعم از کارگر و غیرکارگر). هر لایه نیاز به روش آموزش ویژۀ خود دارد و باید از فرایند آموزشی ویژه‌ای عبور کند. بدین ترتیبی نظریۀ تحزب و سازماندهی کمونیستی مستقیما به فن پداگوژی (آموزش) تاریخی منجر می شود. از این منظر، توده های وسیع صرفا از مبارزه می آموزند اما این مبارزه لزوما در مسیری انقلابی جریان نمی یابد. لازمۀ این امر فعالیت کارگران پیشرو، رهبران عملی و فعالین جنبشی در چنین مسیری است. قشر پیشرو در جریان تجربیات روزمره به آگاهی می رسد و آن را در جریان عمل و مبارزه به بوتۀ آزمایش می سپارد. لازمۀ حرکت قشر پیشرو در مسیری انقلابی نیز، فعالیت و نفوذ و تاثیرگذاری حزب انقلابی در این قشر است. خود حزب انقلابی نیز باید مسلح به دانشی دو سویه از تجربیات تاریخی پرولتاریای جهانی و تحلیل جدی و عمیق از واقعیات جاری در سطح ملی‌ و بین‌المللی باشد. بدین سان و از این منظر، فرایند ساختن حزب انقلابی در آن واحد تبلور آموزش توده‌ها در جریان مبارزه، آموزش اقشار پیشرو در جریان تجارب روزمره و آموزش کادرهای انقلابی در انتقال نظریه و عمل انقلابی است و و بدین ترتیب، تغییر انقلابی بدون فن پداگوژی انقلابی ممکن نیست. در هر سه لایه، میان تعلیم‌گرفتن و تعلیم‌دادن، رابطۀ درونی مداوم و پویایی موجود است. بدین معناست که مارکس می‌گوید، تعلیم دهندگان باید خود تعلیم ببینند و نجات‌دهنده را باید نجات داد! فحوای این عبارات در کلامی دیگر از مارکس در تزهای فوئرباخ، بیان کامل تری می یابد: در عمل‌انقلابی دگرگون سازی خویشتن با شرایط در حال دگرگونی هم‌راستا و هم‌زمان می‌گردد.
آلترناتیو
در بستر و چارچوب بندهای فوق و با توجه به توان و بضاعت اندک کنونی خود، وظایف اخص آلترناتیو در شرایط کنونی و در این مرحله را می‌توان بدین شکل تعریف نمود. بدیهی است که با تغییر شرایط عینی و یا شرایط خود ما، وظایف دیگری طرح خواهد بود.
الف) جا انداختن ایدۀ تشکیل حزب انقلابی طبقۀ کارگر در سطح جنبش و تلاش در جهت تامین الزامات آن در حد توان و در کادر فعالیت یک نشریه الکترونیکی.
ب) برجسته ‌ساختن بعد پداگوژیک و آموزشی در چارچوب فعالیت خود نشریه و فرایند ساختن حزب؛ آگاه‌گری و خود-آگاه‌گری، آموزش و خود-آموزی، توانمندسازی و خود-توانمندسازی در سطح پیشروان و کادرهای بالقوۀ حزب آینده.
ج) ترویج و تبلیغ نظرات و دیدگاه‌های خاص ما در خصوص استراتژی، سازماندهی، فرهنگ و اخلاق انقلابی، تربیت کادرهای جامع و همه‌جانبه، رویکرد و مطالبات انتقالی و... و طیف وسیعی از موضوعات مرتبط دیگر و البته باز هم در چارچوب فرایند حزب‌سازی و در تعاطی با آراء و تجربیات با سایر بخش های جنبش و تلاش در جهت سازماندهی فعالین کمونیست حول این دیدگاه ها. چکیدۀ نظرات اولیۀ (پیش‌نویس نظرات) آلترناتیو در این خصوص در مراحل بعدی از طریق متن دیگری تحت عنوان بیانیۀ آلترناتیو به اطلاع رفقا و دوستان خواهد رسید.    
کلیدواژگان
جوانان کمونیست-تاریخ-گسست-حزب-استراتژی-
آموزش-کادر (آموزش، اخلاق انقلابی، دانش، بلشویک)
موارد بیان‌شده در متن حاضر تنها در حکم شب‌رنگ‌های روی نقشه و تابلوهای کنار جاده است که تنها جهت‌گیری کلی ناظر بر حرکت ما را نشان می‌دهد. کوبیدن و هموار ساختن این راه و پیش رفتن در آن مستلزم یاری رفقای هم‌فکر و همراه است.
چاره رنجبران، وحدت و تشکیلات است. (لاهوتی)