۱۳۹۳ دی ۲۳, سه‌شنبه

تظاهرات امروز با نام «اتحاد» و با درخواست رئیس جمهوری فرانسه برگزار شد و خانواده قربانیان حملات پاریس، ساعت سه بعد از ظهر به وقت محلی پیشاپیش جمعیت، راهپیمایی را از میدان «جمهوری» به سمت میدان «ملت» در مسیری به طول سه کیلومتر آغاز کردند.

فرانسوا اولاند به همراه مسئولان نزدیک به ۵۰ کشور جهان (یکشنبه) در جمع صد‌ها هزار فرانسوی در میدان جمهوری پاریس حاضر شدند و با شرکت در راهپیمایی «اتحاد»، تروریسم و حملات اخیر پاریس را محکوم و همبستگی خود را با قربانیان این حوادث اعلام کردند.
تخمین زده می‌شود در سراسر فرانسه حدود چهارمیلیون نفر و در پاریس یک میلیون و ۵۰۰ هزار نفر در راهپیمایی شرکت کرده باشند.






اجساد یوهان کوهن، ۲۳ ساله، یوآف حتب، ۲۲ ساله، فرانسوا میشل سعده، ۶۴ ساله، و فیلیپ براهام، ۴۵ ساله روز سه شنبه، ۲۳ دی (۱۳ ژانویه) با هواپیما وارد بیت المقدس شد

تشییع جنازه یهودیان کشته شده در حملات پاریس در اسرائیل برگزار شد


از بالا و چپ به راست: کوهن، براهام، سعده و حتب در حمله به فروشگاه مواد غذایی یهودیان کشته شدند
جنازه چهار یهودی که در حملات مسلحانه هفته گذشته در پاریس کشته شده بودند در بیت المقدس تشییع شده است.
اجساد یوهان کوهن، ۲۳ ساله، یوآف حتب، ۲۲ ساله، فرانسوا میشل سعده، ۶۴ ساله، و فیلیپ براهام، ۴۵ ساله روز سه شنبه، ۲۳ دی (۱۳ ژانویه) با هواپیما وارد بیت المقدس شد و روون ریولین، رئیس جمهوری، بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر و شماری از مقامات دولتی اسرائیل در مراسم تشییع جنازه شرکت داشتند.
این چهار نفر از جمله هفده نفری بودند که به دست مهاجمان مسلح وابسته به گروه های اسلامگرای تندرو در هفته گذشته کشته شدند.
عملیات مهاجمان با حمله به دفتر نشریه فکاهی شارلی ابدو در روز چهارشنبه هفته گذشته آغاز شد که دوازده کشته برجای گذاشت. طی دو روز بعد، حملات مسلحانه دیگری در نقاط دیگر پاریس صورت گرفت که در جریان آن، پنج تن دیگر کشته شدند.
چهار نفری که اجسادشان به اسرائیل انتقال یافت یهودیانی بودند که در حمله مسلحانه به یک فروشگاه مواد غذایی خاص یهودیان کشته شدند.
به گفته رسانه‌های خبری، جامعه پانصد هزار نفری یهودیان فرانسه از این حادثه تکان خورده و جوامع یهودی در سایر کشورهای اروپایی نیز در مورد ظهور احساسات یهودی ستیزی و اقدامات خشونت آمیز افراطیون اسلامگرا علیه یهودیان احساس نگرانی می‌کنند.
مقامات اسرائیلی از یهودیان اروپایی دعوت کرده‌اند تا به اسرائیل مهاجرت کنند و رئیس جمهوری اسرائیل نیز در سخنان خود در مراسم تشییع جنازه روز سه‌شنبه، این دعوت را تکرار کرد.
روون ریولین گفت"بازگشت به وطن اجدادی شما لزوما نباید به دلیل نگرانی، از سر استیصال، به خاطر موج خشونت و ناشی از ترور و ترس باشد بلکه ما می‌خواهیم شما به خاطر عشق به اسرائیل، مهاجرت به اسرائیل را برگزینید." آقای ریولین افزود: "قابل قبول نیست که هفت دهه پس از هلوکاست نازی‌ها، هنوز هم یهودیان با ترس در خیابان های اروپا راه بروند."

مراسم تشییع جنازه در بیت المقدس

دادستانی کل ایران برای مطلب فساد در سپاه علیه خبرآنلاین اعلام جرم کرد

دادستانی کل ایران برای مطلب فساد در سپاه علیه خبرآنلاین اعلام جرم کرد


یک مقام قضایی در دادستانی کل ایران گفت که این نهاد علیه سایت خبرآنلاین اعلام جرم کرده است. اتهام خبرآنلاین تشویش اذهان عمومی از طریق انتشار مطلبی در مورد فساد در سپاه پاسداران عنوان شده است.
عبدالصمد خرم آبادی، معاون قضایی دادستان کل ایران در امور فضای مجازی امروز سه شنبه ۲۳ دی (۱۳ ژانویه) به خبرگزاری فارس گفت که تصمیم هیأت نظارت بر مطبوعات در مورد تذکر دادن به سایت خبرآنلاین "بسیار ضعیف" بوده است.
سایت خبرآنلاین گفته است که این مطلب در بخش وبلاگ های سایت منتشر شده که توسط خود نویسندگان اداره می شود و مسئولان سایت پیش از انتشار مطالب آن را کنترل نمی کنند.
این سایت در عین حال از انتشار این مطلب عذرخواهی کرده است.

'رمز گشایی از فساد ابوذر و سلمان ها'

خبرآنلاین هفته پیش مطلبی به قلم حمیدرضا شاه محمدی منتشر کرد با عنوان "رمز گشایی از فساد ابوذر و سلمان ها در کلام رئیس جمهور".
در این مطلب با اشاره به سخنان حسن روحانی که توسط ناظران به انتقاد از سپاه پاسداران تعبیر شده بود، به تندی از مداخله اعضای این نهاد نظامی در امور اقتصادی، امنیتی، سیاسی و رسانه ای انتقاد به عمل آمده بود.
نویسنده هشدار داده بود که ممکن است سپاه در "انتخابات خبرگان و انتخاب رهبری آینده" هم دخالت کند.
او همچنین اظهار نگرانی کرده بود که عادت کردن فرماندهان نظامی به زندگی مرفه و "پر زرق و برق" ممکن است قدرت سپاه را در مقابله خطرات نظامی به شدت کاهش دهد.
هیئت نظارت بر مطبوعات در جلسه دیروز خود انتشار این مطلب را "تضعیف نیروهای مسلح" توصیف کرده و به خبرآنلاین تذکر داده بود.
اما گروهی از مقامات جمهوری اسلامی معتقدند که دادن تذکر به این سایت خبری کافی نبوده است.
از جمله منصور حقیقت، عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس ایران گفت: "از آنجا که مطلب این رسانه در مورد روابط نظام و سپاه بوده است، جا داشت که هیئت نظارت بر مطبوعات به جای دادن فقط یک تذکر، واکنش بیشتری نشان می داد".
___________________

بخش هایی از مطلب خبرآنلاین:

"...نهادی که در اول انقلاب بنا به ضرورت نقش پلیس و نیروهای امنیتی را ایفا می نمود و در جنگ نقش ارتش را، حالا پس از جنگ در بازسازی کشور مسئولیت هایی را به عهده می گرفت. قرار گاه خاتم الانبیاء که یک روز جنگ را پشتیبانی می نمود اینک پیمانکار طرح های عمرانی بود...
اما داستان به اینجا ختم نشد. دوره دولت نهم و دهم مصادف شد با نظامی سازی اقتصاد کشور تحت عنوان خصوصی سازی، واگذاری شرکتهای بزرگ دولتی از مخابرات گرفته تا صنایع معدنی و نفتی، حمل و نقل و خدمات به شرکتهایی که به نحوی وابسته به نهادهای نظامی یا انتظامی و یا امنیتی بودند. این شرکتها که اینک خصولتی نامیده می شوند در جای جای اقتصاد کشور نقش پر رنگی دارند و برآورد می شود سرمایه ای معادل دهها بلکه صدها میلیارد دلار در دولت نهم و دهم و در بستر دور زدن تحریمهای بانک مرکزی به این نهادها و یا شرکتهای وابسته از قبیل تعاونی های بازنشستگان آنها تزریق شده باشد...
حالا دیگر این نهاد نظامی نه تنها نقش خود را در صحنه سیاست کتمان نمی کند بلکه با داشتن خبرگزاری و سایتهای خبری و روزنامه و بخشهای مهمی از رسانه های عمومی... به یک کنشگر اصلی در صحنه سیاست و انتخابات مجلس، ریاست جمهوری و شوراهای شهر تبدیل شده است. و بیم آن می رود که در انتخابات مجلس خبرگان و انتخاب رهبری آینده نیز احساس وظیفه و تکلیف شرعی نماید. اینجاست که نه تنها اصلاح طلبان، بلکه نمایندگان اصولگرای شاخصی چون احمد توکلی نیز احساس خطر می کنند. خطر فساد ناشی از عدم امکان رقابتی شدن اقتصادی که یک نهاد مسلح رقیب بخش خصوصی است و خود اسکله ها و بنادر و فرودگاه هایی دارد که بدون نظارت دولت و مجلس می تواند هر آنچه بخواهد وارد و خارج کند قبلا در گفته ها و نوشته های متعددی گوشزد شده است...
نهادی که در کسوت ضابط قوه قضائیه همچون پلیس می تواند زندان و سلول داشته و افراد و مظنونین را بازداشت، زندانی و بازجویی کند. در کسوت نیروی نظامی در داخل و خارج کشور نیرو داشته و صاحب موشک و بمب و هواپیما باشد. در کسوت نیروی امنیتی و صاحب شرکت مخابراتی از امکانات شنود مکالمات و اخلال در اینترنت، تلفن و رسانه های ماهواره ای و... برخوردار باشد. نهادی که قادر است با پیاده کردن نیروی نظامی از فرود هواپیمای مسافری و افتتاح فرودگاه امام خمینی توسط دولت اصلاحات جلوگیری کرده و نماینده مجلس و وزیر داشته باشد. بیش از مفید بودنش می تواند خطر ناک باشد. با این روند ممکن است در آینده کشورمان، نظامیان نسل جدید، آنهایی که احیانا خاطرات جنگ و دفاع مقدس را فقط در صفحه لب تابهایشان دیده اند، همان نقشی را که نظامیان در مصر و سوریه و پاکستان و عراق (قبل از اشغال آمریکا) و ترکیه (قبل از اردوغان) داشته و دارند پیدا کنند...
اجازه دهید فرض کنیم این برادران رزمنده سابق که علی الصول تمام آموزشها و تجربه آنها در امور نظامی و جنگی است. اتفاقا به امور اقتصادی، تجاری و تولیدی نیز مسلط بوده و لذا به حق جایگزین مدیران نالایق شرکتهای دولتی و عمومی شده اند. آیا کسی هست که تضمین دهد وقتی که در زمان صلح فرماندهان و رزمندگان را از پادگانها و پشت تانگها و خاکریزها خارج و به دفاتر شرکتهای تجاری تولیدی و عمرانی فرستادیم در موقع نیاز به جایگاه اولیه باز خواهند گشت؟
...آیا در موقع بلا و طوفانهای خطر و جنگ در کشور قادر خواهیم بود این سرداران که اینک رخت مدیر عاملی بر تن دارند را به جبهه های پر از خاک و خون که نیاز به تنفس در فضای و دود آتش و از جان گذشتگی و ایثار دارد روانه کنیم؟ آیا قادر خواهیم بود آنها را از پشت فرمان ماشینهای گرم و نرم پیاده و به داخل تانک و نفر برهای تنگ و خشن هدایت کنیم؟ و آیا نهادی که وظیفه اصلیش حفاظت از این آب و خاک در روزهای سخت بوده است تحت شرایط جنگی و تجاوز خارجی همچنان کارایی گذشته را خواهد داشت؟ و یا همانند ارتش عراق در مقابل یک گروه نورس کشور را تحویل اجانب خواهد داد؟"

جهاد، جنایت و جهان ِما


جهاد، جنایت و جهان ِما


Tue 13 01 2015 

حسین دولت آبادی


Hossein-Dowlatabadi0.jpg
کشتار روزنامه نگاران و کاریکاتوریستهای «چارلی هبدو» در پاریس، بار دیگر خشم و نفرت انسانهای ‌آزادیخوا کشور ‌فرانسه و دنیا را علیه بنبادگرایان مسلمانان و بدوی برانگیخت و همه به همدلی و همدردی فریاد بر آوردند:
«ما همه چارلی هستیم»
اگر با این شعار دردی درمان می‌شد، من نیز که از ایران و حکومت اسلامی‌گریخته‌ام، ولی روی کاغذ و در شناسنامه‌ام مسلمان‌ام و عمری‌است که نام امام سوم شیعیان را یدک می‌کشم، من نیز «چارلی» هستم، چارلی! ... ایکاش چارة درد به همین سادگی بود.
این‌ درد مشترک همة آزادیخواهان دنیا و به ویژه مردم ایران است. مردم ایران، اهل و فرهنگ و هنر ما تا به امروز قربانیها داده‌اند و سالهاست که با اینگونه فاجعه ها و جنایتها آشنایند. ترورهای سازمانیافتة دولتی برون مرزی و قتلهای زنجیره‌ای نمونه‌ای‌کوچک از جنایاتی‌است که عمال، مزدوران و آدمکشان به اصطلاح «جمهوری اسلامی!!!» در این سالها مرتکب شده‌اند. این مزدوران دوره دیده و حرفه‌ای‌که با خونسردی تمام آدم می‌کشند، جوانان را از بالای پلها و باروها، به پائین پرت می‌کنند، زنها و دخترها را چاقو می‌زنند و به روی آنها اسید می‌پاشند، اجزائی جدائی ناپذیر از پیکرة حکومتی‌‌اند که مدعی ‌است پایه‌هایش بر احکام الهی استوار شده‌است و با امام زمان ارتباط دارد و از او دستور و الهام می‌گیرد. روح الله خمینی، رهبر و بنیانگذار حکومت اسلامی و مرجع تقلید مسلمین، بی‌آنکه خم به ابرو بیاورد، با یک چرخش قلم، حکم اعدام چند هزار نفر از بهترین فرزندان این مرز و بوم را صادر کرد‌ و به شکستن قلمها، بستن روزنامه‌ها و قتل دگر اندیشان فتوا داد. در دنیائی که هنوز این گونه فتواها مانند «امر الهی» بی‌هیچ پرسشی اجرا می شوند، امنیّت جانی در هیچ کجای کرة خاکی ما، برای هیچ انسان آزادیخواهی وجود ندارد و نخواهد داشت. در‌جهانی‌که جنایت با احکام الهی تطهیر می‌شود و جنایتکارها پاداش و اجر دُنیَوی و اُخرَوی می‌گیرند، اگر همه آزادیخواهان دنیا در یکدم چارلی هبدو بشوند، آنها را باک و پروائی از این همبستگی نیست و ککشان حتا نخواهد گزید. نه، برای آنها خون کُفّار مباح است و باید ریخته شود. شاید مسلمانانی باشند که از شادی پیروزی فریاد نکشند، ولی در دل ناخرسند نیستند.
مشکل اینجاست. روی سخن ما با کیست؟
حتا اگر معجزه‌ای رخ دهد و شبانه روح چارلی هبدو به کالبد همة ما بدمد، این همانی، روی کسانی که هنوز در عصر رمه - شبانی زندگی می‌کنند و با شمشیر اسلام و به فرمان قرآن گردن می زنند و هر جنایتی را با آیه های از کتاب مقدس توجیه می‌کنند، هیچ تأثیری نخواهد داشت، این ابراز همدری و ابراز خشم و نفرت، این فریادهای آزادی خواهی شاید چند روزی ما را ارضا و آرام کند و به داغدیدگان فاجعه تسلی ببخشد، ولی‌‌از این‌ فراتر نخواهد رفت‌ و گرهی‌ از‌ کار فرو بستة دنیا نخواهد گشود. دنیای وارونة ما، بحرانی و بیمار است و میلیونها و میلیونها مردم فقیر و تنگدست سالهاست‌که از این بحران عمیق رنج می‌برند و «جهادیستها» از میان‌همین مردم محروم و لگد مال شده بیرون می آیند. ویروسهای این بیماری اگر چه ازدیرباز شناخته شده‌اند، ولی جان سخت اند و آنها که به درمان و چارة این درد می‌اندیشند، قدرتی ندارند. کسانی که اهرمهای‌قدرت را در دنیا به دست گرفته‌اند و این‌‌گردونه را به دلخواه خویشتن خویش می‌چرخانند، پروائی ندارند از این‌که چند کشور را در خاورمیانه در مدّت کوتاهی ویران کنند و مردم آن منطقه را به خاک سیاه بنشانند. دولتمدارانی‌که در برابر دوربین‌ها اشک تمساح می‌ریزند، رذیلانه مار در آستین می‌پرورند، باد می‌کارند و در کنج عافیت بر کنار می‌مانند تا مردم دنیا توفان درو کنند و مانند تمام دورانهای تاریخ تاوان جنایتهای آنها را پس بدهند. به گمان من حتا اگر نیمی ‌از جمعیّت کرة زمین‌ درجنگها و فجایعی از اینگونه از میان بروند، به شرطی‌که به «سرمایه» لطمه‌ای نخورد، اگر چه به غمخواری ‌آه و ناله سر می‌دهند، ولی‌چشم بر‌همه چیز فرو می‌بندند و به دروغ، دغل، ریاکاری، فریبکاری ادامه می‌دهند. جنگها، جنایات، کشتار‌ و فجایعی از این دست نتایج سیاستهای دولتهائی است که نوکر و دست نشاندة سرمایه‌اند و یا دولتهائی‌که با ادعاهای سوسیالیستی در برابر «سرمایه» و لیبرالیسم هار تسلیم شده‌اند، زانو زده‌اند، سپر انداخته‌اند ‌و ‌عنان و اختیار را به دست سرمایه داران داده‌اند. آسیاب سرمایه از آغاز با خون می‌چرخیده‌است و با خون می‌چرخد. کتمان ‌این حقیقت دشوار است، این دولتها دم از آزادی و دمکراسی می‌زنند، ولی‌گوش به فرمان و خدمتگزار سرمایه‌اند و در ‌این راه، مطبوعات و خیل روشنفکران مزدور و خود فروخته چهرة آن را بزک می‌کنند، رسانه‌های گروهی و روزنامه ها که اغلب مایملک و ابواب جمعی سرمایه دارانند افکار عمومی را با مهارت و رذالت می‌سازند و جهت می‌دهند و خاک به چشم مردم ساده دل می‌پاشند. جنگها، جنایات و‌ فجایع تاریخی معاصر مایة بقای سرمایه و ادامة حیات سرمایه داران بوده‌اند و خواهند بود. دولتهائی‌ که سر‌خشت می‌نشینند، تروریست می‌زایند و سالها به بهانه‌های مبارزه با تروریسم، دروغها و ادعاهای واهی ، برای تقسم دوبارة ثروت دنیا با هواپیماهای بی‌ ‌سرنشین بمب بر سر مردم بی‌پناه می ریزند، آنها که با جنگ افروزیها، چرخ زرادخانه‌های سرمایه داران را می‌چرخانند مسبب و عامل‌ اصلی‌ اینگونه فجایع اند. این دولتها جانی و جنایتکارند و جهانی که در برابر این جنایتها سکوت می کند، تبدار و بیمار است.
راستی روی سخن ما با کیست؟
اعتراض به انتگریستهای مسلمان، به فناتیکها، به قشریون و دفاع از آزادی بیان بی‌حصر و استثناء شایسته و بایسته است و جای خود دارد، ولی دراین مبارزه، روی سخن ما با کیست؟ با طالبانها، با داعشها، با جانوران ماقبل تاریخ؟ آیا آنها گوش شنوا دارند؟ اگر بشنوند که ما آزادیخواهیم و در‌این راه از جان و جیفة خود می‌گذریم کوتاه می‌آیند و صلح می‌کنند؟ آنها نیز از جان و جیفة خویش می‌گذرند تا «حقّانیت خویشتن خویش» را به‌جهان ثابت کنند. دست به انتحار سیاسی می‌زنند، کامیکاز می‌شوند و خود را آگاهانه و با طیب خاطر می‌کشند تا دشمن‌ را نابود کنند، دشمن، بله، دشمن! پرسش اینجاست:
چه‌کسانی و چرا به این دشمنیها، به این کینه و نفرتها دامن زده‌اند و دامن می‌زنند تا حریف ضعیف، خوار و تحقیر شده به تلافی، دست به جنایاتی چنین دهشتناک بزند؟ راستی این جانوران مخوف و منفور از کجا، از کدام مغاک تاریک بیرون آمده‌اند؟ این گروه های پراکندة تروریستی و فناتیک، آیا آن پادزهری نبوده اند و نیستند که صاحبان سرمایه و دولتهای خدمتگزار آنها زمانی که ضرورت داشت، بنا به مصلحت سیاسی، در لابراتوارهای خویش برای مقابله با نیروهای ترقیخواه‌ و آزادیخواه تولید کرده‌اند؟ پادزهری که به دملهای چرکی و عفونی تبدیل شده‌اند و جهان ما را تبدار و بیمار کرده‌اند. مذهب آیا همیشه ابزاری کارآ برای مقابله با اندیشه‌های مترقی، با آزادی نبوده است. از آغاز تا به امروز چه کسانی و چه دولتهائی این ابزار و این تیغ تیز و بُرّنده را به کار برده‌اند و به کار می‌برند؟ چه کسانی و چه دولتهائی و چرا این جانوران مخوف و منفور را از خواب بیدار کرده‌اند و از غار‌اصحاب کهف بیرون ‌آورده‌اند؟
روی سخن ما با کیست؟ با این جانوران مخوف و منفور؟
قصد ندارم ترورها و رفتار وحشیانة مسلمانهای فناتیک و قشریون را توجیه‌کنم. جنایت به هر بهانه و مستمسکی رخ دهد قابل توجیه و بخشیدنی نیست. حتا اگر خدا و یا به نام خدا آن را مرتکب شده باشند. دفاع از آزادیها و از جمله آزادی بیان بی‌حصر و استثناء نیز امری مسلم است. انسانها در دنیا، به ویژه در کشوری مانند فرانسه تا آزادی را به دست آورند، قربانیها داده اند و لاجرم فرانسویها که دو قرن پیش انقلاب کبیر را تجربه کرده‌اند، قدر آزادی را بهتر می‌دانند، هشیارند و یکدم از حفظ و حراست آن غافل نمی‌شوند. حضور بی شمار آنها در خیابانها و ابراز همدری آنها با قربانیان فاجعه اخیر و ترور کور مسلمانهای متعصب گواه این مدعاست. این بار‌ بام خانة همسایه خراب نشد، بام خانة آنها فرو ریخت و خون سرخ آزادیخواهان و روزنامه نگاران را بر سنگفرش کوچه و از نزدیک دیدند. این بار خبر ‌قتل و جنایت از راه دور نبود، در همین نزدیکیها و بیخ گوش‌آنها اتفاق افتاد. بله، خبر راه دور متفاوت‌است، ما خبر راه دور را به دشواری باور می‌کنیم و در نتیجه تأثرات و واکنشهای ما متفاوت است. ما در این گوشة دنیا، دور از مصائب و تیره روزی مردمی‌زندگی می‌کنیم‌ که در‌ این چند دهة اخیر هستی‌ خود را از‌ کف داده‌اند. میلیونها انسان کشته و زخمی شده‌اند و هزاران هزار نفر بی خانمان و آوارة چهار گوشة دنیا.
ارقام و آمار فجایع سالهای اخیر هول‌انگیزند.
این مردم از جنگهای بی‌معنائی‌که به آنها تحمیل کرده‌اند و از فجایع ناشی از این جنگها رنجها برده‌اند و رنجها می برند، در فلسطین، افغانستان، ‌سوریه، عراق، لیبی و... میلیونها انسان خانه خراب شده‌اند، در‌آفریقا و در خاور میانه، هر بار فاجعه‌ای به مراتب هولناکتر و دلخراش‌تر از فاجعة پاریس رخ می‌دهد و هربار عزیزان این مردم در خاک و خون می‌غلتند، ما این‌ صحنه‌ها را بر صفحة روزنامه‌ها و تلویزیون می‌بینیم و در روزمرگی ‌زندگی فراموش می‌کنیم. نه، این فجایع از حد خبر فراتر نمی‌روند. خبر خانه‌خرابی مردم مانند خبر سوانح و حوادث پیش‌پا افتاده‌ای ‌است که هر روز گوینده‌های رادیو و تلویزیون با خونسردی و بی تفاوتی به عرض ببیندگان می‌رسانند. این مردم، سالها است که به خاطر تحریمها و جنگها، هرج ومرج، اغتشاش و آشفتگی‌اوضاع، در ‌فقر و مسکنت، در شهرهای و دهکده‌های ویران شده، در خانه‌های تپیده، بی‌ آب و برق، در زمستان و در تابستان، در سرما و گرما، با کمبود غذا و دارو، و بدون کمترین امکانات، بدون هیچ گونه امنیّت جانی و مالی به زندگی غمبار خویش ادامه می‌دهند و ما هراز گاهی از راه دور، خبرها را می‌شنویم و از یاد می‌بریم که آنها با مرگ و نیستی همسایه اند. با مرگ و فاجعه!
راستی روی سخن ما با کیست؟
در همة این سالها، دنیای تبدار و بیمار ما هر روز و هر شب، بر سر میز شام و ناهار می‌نشیند و خاموش و بی‌تفاوت رنج‌‌ و درد این مردم را تماشا می‌کند، آهی از سر تأسف می‌کشد، دستمال سفره را به گوشه‌ای پرت می‌کند و پی‌کار و بار خویش می‌رود. این لختی و بی‌تفاوتی از تکرار فجایع جانگداز ناشی شده‌است و انگار طبیعی به نظر می رسد. اگر گاهی جماعتی در پاریس و یا شهرهای بزرگ دیگر به خیابان می‌ریزند و تظاهرات می‌کنند، به خاطر نگاه درمانده، مبهوت و ناباور آن‌کودک مجروح فلسطینی نیست که نمی‌داند چرا مادرش در برابر چشمان‌اش تکه تکه شده است، چرا سقف خانه‌شان فرو ریخته است و چرا کسی نیست که او را از زیر آوار بیرون بیاورد، به خاطر کودکان پابرهنه و گرسنة عراقی نیست که مانند‌گربه‌ها و سگها، توی زباله‌ها به دنبال غذا می‌گردند، برای مردم فقیر افغانستان و‌کابل ویرانه نیست که در برف و سرمای استخوانسوز زمستان، ساعتها درصفهای طولانی نان‌ پا به پا می‌مالند ‌و سرانجام دست خالی ‌از در نانوائی به خانه بر می‌گردند و شب خبر می‌شوند که عزیزی دیگری را در‌ انفجار دیگری در پایتخت از دست داده‌اند. شهری‌که بعد از سالها جنگ و بمباران، به قلعه‌ای متروک و ویرانه بیشتر شباهت دارد تا شهر کابل. نه، اینهمه خبر راه دور‌ است، آنها اگر کشتاری عظیم و حادثه ای اینچنین هول‌انگیر رخ ندهد که به حیرت و ناباوری از خانه بیرون بریزند و با شاخه‌های گل یاد قربانیان جهل و خرافات را عزیز بدارند، به کار و بار خویش مشغول و سرگرم اند و نمی توانند همه روزه، عزادار دنیائی باشند که خون از پیکرش می چکد. نه، آنها هر ازگاهی در خیابانها به راه می‌افتند و به درستی و به حق شعار می‌دهند که چرا بیکار شده اند، چرا سهم کمتری‌‌ از ثروت ملی نصیب کارگران و کارمندان می‌شود، چرا‌ کارخانه‌ها را می‌بندند، چرا این کارخانه‌ها را از اروپا به کشورهای ‌فقیر منتقل می‌کنند و یا هر چهار سال یکبار، درمیتینگها، به طرفداری نامزدهای انتخاباتی در خیابانها و میدانها گلو جر می‌دهند تا بعد از چهارسال دوباره پی ببرند که با انتخاب رئیس جمهور جدید که با طمطراق شعار تغییر و تحول ریشه ای و رادیکال در‌جامعه می‌داد، هیچ تغییری در وضع مردم حاصل نشد. بیکاری بیشتر شد، مردم فقیر فقیرتر شدند و اهل حشمت و دولت پولدارتر. نه، خبرهای راه دور دست و فجایع و مصائب اگر چه ابعاد وحشتناکی دارند، ولی خبر راه دور‌اند و از راه دور بوی خون به مشام ما نمی‌رسد
راستی روی سخن ما با کیست؟ با نهادها و سازمانهای بین‌المللی؟
واکنشهای نهادهای بین‌المللی نیز شرم‌آوراست. این نهادها از محتوا تهی و مضحکه شده‌اند، این نهادها اگر کارآئی می‌داشتند، تجاوزهای آشکار رخ نمی داد، جنگ اسرائیل و فلسطین سالها پیش خاتمه یافته بود و مردم آن منطقه بیش از پنجاه سال زیر بمباران رنج نمی‌بردند، این نهادها اگر توانائی و کارآئی می‌داشتند، اگر قدرتهای بزرگ حرف آنها را می‌خریدند، اگر، اگر جانب حق و حقیقت را می‌گرفتند، در جهت صلح و امنیّت جهانی حرکت می‌کردند، جنگ آمریکا و عراق هرگز شروع نمی‌شد، بوش عراق را بمباران نمی‌کرد و اعدام صدام، ویرانی عراق و تحقیر عربها و مسلمانها به فاجعه نمی‌انجامید.
آن سردار فاتحی که در‌‌آن زمان با شادی و قهقهه زنان بمباران بغداد را به چراغانی شب نوئل تشبیه می‌کرد و از قربانیان آن چراغانی هیچ حرفی نمی‌زد، غافل بود از این‌ که با قتل هر‌ انسانی، دانة کینه و نفرتی در دلها کاشته می‌شد و این‌کینه و نفرتها در دلهای ستمدیدگان کم‌کم به چرک می‌نشستند و به انتقام می‌اندیشیدند. انتقام، انتقام‌ از دشمنی قوی و قدر قدرت که تا بن دندان مسلح بود و به فکر تسخیر دنیا افتاده بود. در این میانه جاهلانی که از عصر رمه - شبانی به یادگار مانده بودند، «پاد زهرهائی» که درلابراتوار آمریکا ساخته شده بودند، از این نفرت و کینه‌ها و از دلهای چرکین سود می‌جستند تا با غرب و یا به تعبیر خمینی، با « شیطان بزرگ» و «شیطانکها» به مقابله و محاربه برخیزند. این گروههای فناتیک اسلامی در آن منطقه، مصر، عراق، ایران و پاکستان و و ... ریشة صد ساله و آبشخور مشترک دارند. اخوان‌المسلمین و سید جمال‌الدین اسد آبادی، سید قطب، روح الله خمینی همه، از دیرباز رؤیای بر قراری حکومتهای اسلامی‌ و از این رهگذر اتحاد مسلمانان در برابر غرب و برقراری امپراطوری اسلامی را در سر می‌پروراندند. رویائی که به یاری آمریکا‌ و غرب و ایجاد گروههای بنیاد گرای اسلامی، به کابوس مردم دنیا بدل شد. آنها ناسیونالیستهای عرب و حکومتهای آنها را ‌که مخل بودند، به مرور زمان، یکی بعد از دیگری به تزویر ساقط کردند و به‌جای دمکراسی و آزادی، ویرانی، هرج و مرج، اغتشاش و فقر و فلاکت به ارمغان بردند. این دولتها اگر چه فاسد شده بودند، اگر چه هیچ نیروی مترقی و آزادیخواهی را تحمل نمی‌کردند و زندانها را از این افراد انباشته بودند، ولی‌ با مدنیّت و دنیای مدرن بیشتر خوانائی داشتند و ازاین لحاظ با بنیادگراهای اسلامی قابل مقایسه نبودند.
باری، آنها با تلاشی این دولتها ثبات منطقه نفت خیز خاورمیانه را بر هم زدند و در این سالها خرابیهائی به وجود آوردند که حتا در صدسال آینده قابل ترمیم، تعمیر و بازسازی نخواهند بود. اینهمه فجایعی است که ما خبر آنها را از راه دور می‌شنویم و هنوز نمی‌دانیم نسلی که در میان خون و خاک و خرابی با کینه، نفرت و خشونتِ مدام بزرگ می‌شود، نسلی که سالها است با صدای انفجار از خواب می‌پرد، در کوچه‌ها و خیابانها روی خون تازه راه می‌رود، با هراس‌ از کنار جنازه‌های مثله شده می‌گذرد و با خون روی دیوار شعار می‌نویسد، آری، این نسل جوان و میانه سال در بارة آمریکا و غرب، در بارة دنیا چگونه می‌اندیشد و چه افکاری در سر دارد. این نسل دیر یا زود از خود خواهد پرسید که چرا خانه‌اش را خراب کرده اند و کدام دولتها باعث و بانی خانه خرابی او بوده‌اند. حقیقت روزی از پرده بیرون خواهد افتاد و آن روز به گمان من، همة آنها واکنشی عقلانی نشان نخواهند داد، خشم و خشونت در مدتی نه چندان طولانی باز تولید می‌شود و در کشورهائی‌که دولتها متلاشی شده اند، هرج و مرج حاکم شده و هیچ نظم و ثباتی در هیچ کجا وجود ندارد، در‌ کشورهائی که‌ حکومتهای آنها همة احزاب مترقی و نهادهای دمکراتیک را سالها پیش از میان برداشته‌اند و راه و مفری باقی نگذاشته‌اند، در این کشورها، جوانانی که بی‌کس و کار و بی‌خانمان مانده‌اند و آینده‌ای پیش رو ندارند، جوانانی‌که تحقیر شده‌اند و سرشار از کینة کور، انزجار و نفرتند، جوانانی که نامتعادل، بیمار و دچار بحران‌ روحی‌اند، جوانانی که مفری می‌جویند تا خشم و اعتراض خود را فریاد کنند، به سادگی‌‌ جذب گروه‌های بنیاد گرای اسلامی می‌شوند. این جوانان که زمینة ذهنی مذهبی دارند و اغلب با سختی و ذلّت بزرگ شده‌اند و با خشونت و شرارت چندان بیگانه نیستند، تحت تأثر تبلیغات موجوداتی قرار می‌گیرند‌که گوئی‌ از غارها بیرون ‌آمده‌اند، در‌عصر رمه - شبانی و احکام بدوی منجمد شده‌اند، موجوداتی که دنیای متمدن را نمی‌فهمند، آزادیها را بر نمی‌تابند و با شمشیر گردن می‌زنند. این جوانان محروم، شکست خورده و رانده شدة مسلمان، در خاورمیانه، در آفریقا و در اروپا نیروی ذخیرة گروههای‌ بنیادگرا، ارتجاعی و فناتیک اسلامی‌اند، آنها از میان این جوانان سرخورده، ولگرد، بیکار و بی آینده سربازگیری می‌کنند، آنها را در اردوگاهها آموزش و تعلیم می‌دهند و به مأموریت و به جهاد می فرستند.
روی سخن ما با کیست؟ با جهان اسلام؟
این جماعت در دنیا پراکنده‌اند، جهان اسلام آنها مرزی نمی‌شناسد و به ایران ما محدود نمی شود. این جماعت به هیچ ملتی تعلق ندارند، آنها امت‌اند. این «امت مسلمان» که انعطاف ناپذیر و با این دنیا ناسازگار‌است، در چرخه و چنبرة تمدن گیر افتاده است و از سر استیصال به روی آزادیخواهان و کسانی‌ که جهل و خرافة او را به سخره می‌گیرند، وحشیانه ناخن می‌کشد. این «امت مسلمان»، بعد از سقوط آخرین خلیفه در بغداد، بعد از قرنها دوباره در ایران قدرت سیاسی را تصاحب کرده است، ولی‌فقیه بر مسند خلافت تکیه زده و بعد از قرنها با همان شیوه‌ها و شگردهای محمد حکومت می‌کند. این حکومت مظهر و تجلی خشونتی‌است که در ذات اسلام نهفته است، اسلام قرنها پیش در شبه جزیرة عربستان، به رهبری محمد، با جنگ، قهر و خشونت، آیه به آیه و قدم به قدم نضج گرفت و به مرور زمان به قدرتی سیاسی و مذهبی تبدیل شد و حکومتی براساس احکام و شرایط زیستی آن مردم شکل‌گرفت. خشونتی‌ که در میان قبیله ها، عشیره‌ها و طایفه‌های بیابانگرد و بدوی عرب حرف آخر را می زد، به دین اسلام راه یافت و در ‌‌تار و پود آن تنیده شد. آیه‌های قرآن که گویا هر‌ کدام به مناسبتی و در موقعیّتها و شرایطی خاص بر محمد نازل شده گواه این مدعاست. جهاد یکی از الهامات الاهی پیامبر مسلمانان‌است. محمد جهاد را به عنوان تکلیف شرعی و وظیفة دینی مسلمانان مقرر کرد. از نظر او مجاهد کسی بود که در راه گسترش اسلام شمشیر می‌زد و از غنائم جنگی و از حوریان بهشتی سهمی می برد. کافر‌کشی و غزوات را محمد با جهاد توجیه می‌کرد و مجاهد در دنیا و‌آخرت پاداش می‌گرفت، محمد، به کاروانها شبیخون می‌زد، شبانه با صحابه به روستاهای جهودها و مردم بی‌گناه یورش می‌برد و آنها را که با او سر جنگ نداشتند، بی‌رحمانه کشتار می‌کرد، اموال‌ آنها را به غنیمت و زن و فرزندانشان‌را به ‌اسارت می‌برد. پیروان او، امیرالمومنین‌ها تا قرنها بعد بر این نمط رفتار می‌کردند و تا به امروز براین شیوه رفتار می‌کنند. آیت الله محمدی تا کندی پشیمان است که چرا زنان دشمنان را به غنیمت نگرفته اند.
آمده‌است که سلطان محمود غزنوی، در سال اگر هزار کافر را نمی‌کشت آرام نمی‌گرفت و از پا نمی نشست و به کافر کشی معروف و مفتخر بود. با اینهمه نباید اهداف پلیدی که در سایة اسلام گستری پنهان شده ‌بود و پنهان شده است نادیده گرفت و طلاها، جواهرات و ثروتی را که هر ‌بار و با هر لشکر‌کشی و کافرکشی از هندوستان به ایران می آورد فراموش کرد. زر و زور دو واژة سحرآمیزند و علت العلل جنگها. جنگهای صلیبی را که نزدیک به دو قرن به درازا کشید، مسیحیان دلرحم بنا به دعوت پاپ و به بهانة بازپس‌گیری اورشلیم و سرزمین‌های مقدس از دست مسلمانان آغاز کردند و اهداف و اغراض سیاسی را به مردم نگفتند. در سالهای آخر، این «مومنان» کودکان را به جنگ می‌بردند و در ‌راه به بردگی می‌فروختند. اسلام پناهان‌ایران نیز در غارت ثروت مملکت و مال اندوزی‌گوی سبقت را از سلطان محمود غزنوی ربوده‌اند، در حقیقت برای حفظ همین موقعیّت ممتاز و دفاع از منافع مادی، نیاز به بهانه‌های معنوی و به آدمکشی و آدمکش دارند و در این راه از احکام اسلام، جهاد و فتوا کمک می‌گیرند. اگر صلیبیان اجر دنیوی می بردند و توسط پاپ مورد تکریم قرار گرفته و آمرزیده‌ می‌شدند، بنیاگرایان مسلمان و مسلح، جهادگران نیز در این دنیا و آن دنیا اجر و پاداش می‌گیرند. بی‌جهت نیست که ‌در‌ فرانسه به مسلمانانی‌که مرتکب اینگونه جنایتها می‌شوند «جهادیست» می‌گویند. جهاد را محمد امین، پیامبر مسلمانان و مؤمنین برای دنیای ما به یادگار گذاشت تا قرنها بعد از او، در قرن بیست و یکم، در‌کشوری مانند ایران، موجودی به نام «ولی فقیه» اختیار مرگ و زندگی مردم ما را در دست داشته باشد و به کشتار چند هزار انسان آزادیخواه و دگر اندیش «فتوا» بدهد و درکشوری مانند فرانسه، دو «جهادگر!!» با شقاوت تمام روزنامه نگاران را به رگبار ببندند و در خیابان و فروشگاها مردم بی‌گناه را بکشند.
راستی روی سخن ما با کیست، با جمهوری اسلامی؟
باری، اگر ‌چه جمهوری اسلامی‌ ایران ام‌الفساد و آینة تمام قدی است که می‌توان چهرة کریه تروریسم را در آن مشاهده کرد، اگر‌ چه «ولی فقیه» و رهبر سیاسی- مذهبی شیعیان ایران، مدعی رهبری جهان‌اسلام است، اگر چه آدمکش حرفه‌ای تربیت می‌کنند و حکومت با اعدام، ارعاب، ترور و صدور فتوا به حیات‌اش ادامه می‌دهد، ولی همة این حشرات الارض از زیر عبای خامنه‌ای بیرون نمی‌آیند، نه، شماری از این «جهادیستها!!» در‌کشورهای اروپائی، مانند فرانسه به دنیا آمده‌اند، اغلب درحومة شهرهای بزرگ، در خانواده های فقیر و تنگدست مسلمان و مهاجر بزرگ شده‌اند، مهاجرینی ‌که از آفریقای گرسنه، از مستعمرات قدیمی اروپا و از سایر کشورهای فقیر مسلمان و غیر مسلمان به دنبال‌کار آمده‌اند و به مرور زمان درکشورهای اروپائی ماندگار شده‌اند. نسل اوّل این مهاجرین اغلب‌ کارگرهائی بودند که از الجزایر، مراکش و تونس آمدند و خرابیهای جنگ جهانی‌دوم را طی سالها دوباره ساختند. این نسل مسلمان و کم سواد و اغلب بی‌سواد، برای‌حفظ هویت اسلامی خویش به مساجد پناه برد و اگرچه بناچار با اروپائیها حشر و نشر داشت، ولی‌جذب فرهنگ و تمدن غرب نشد و از هر حیث درحاشیة جامعه باقیماند. نسل دوم که دراروپا به دنیا آمده بود و دراین خانواده ها بزرگ می‌شد، با این بحران هویّت رو به رو بود و اگر از استثناها بگذریم، به رغم امکانات موجود، تحصیل رایگان و کمکهای‌اجتماعی، به خاطر موقعیّت طبقاتی، اجتماعی و فرهنگی نازل خانواده ها، فراتر از دنیای آنها نرفت و اغلب جائی مناسب و در خور در جامعه پیدا نکرد. این نسل که در خاک بیگانه به دنیا آمده بود، تا مدتها به شهروندی پذیرفته نمی شد و بحث خاک و خون سالها مطرح بود و این معضل‌تا آنجا که من خبر دارم در کشور فرانسه هنوز حل نشده است و نژاد پرستها از خون‌دم می‌زنند و حتا نسل دوّم مهاجرین را فرانسوی نمی‌دانند. راستهای‌افراطی فرانسه به ویژه روی مسلمانها که شمار آنها‌گویا به پنج میلیون نفر می‌رسد، حساس‌اند و مردم را از اسلامیزه شدن جامعه می ترسانند و آنها را مسبب بیکاری می‌دانند و شعار فرانسه برای فرانسویها را مدام تکرار می‌کنند. بحرانهای دوره‌ای سرمایه داری و بیکاری روز افزون آرای این احزاب فاشیستی را روز به روز بالاتر می برد و آنها با رذالت و آگاهانه کینه، نفرت و هراس از بیگانه را در میان مردم دامن می‌زنند و انگشت اتهام را به سوی مهاجرین، به ویژه مسلمانها نشانه می‌روند. آری، نسل دوم در این فضای متشنج و تحقیرآمیز بزرگ شده است و علت عدم موفقیّت خود را تبعیض و بیگانه ستیزی‌کشور میزبان می‌داند. نسل دوم و محروم مهاجرین‌ که مانند نسل اوّل شغلی مناسب و بنیة مالی نداشته است، به مرور زمان از دل شهرها به حاشیه و حومه رانده شده، درساختمانهای بی‌ریخت و بیقواره‌ای که دولتها به همین نیّت ساخته‌اند و اجارة آپارتمانها چندان سنگین نیست، سکنا‌ گزیده و کم کم «گتوها» به وجود آمده‌اند، گتوهائی‌ که اهالی آن به امان خدا رها شده‌اند، جوانان ولگرد و بیکار برای تأمین زندگی مواد مخدر می‌فروشند، دله دزدی می‌کنند، مدام با پلیس و نیروهای امنیّتی در گیرند، اگر به تنگنا بیفتند و یا کسی نفله و دستگیر شود، به تلافی ماشین‌ آتش می‌زنند و ‌پلیس از ترس به این «گتوها» نزدیک نمی‌شود. کودکانی که در‌ این‌گتوها به دنیا می‌آیند، تا به جوانی برسند، اگر به زندان نیفتند، لابد پدر و مادرها به میمنت نذر و قربانی‌می‌کنند. این جوانها و نوجوانها در همة راه پیمائیها حضور دارند. همانها شیشه‌های فروشگاهها لوکس پاریس را می‌شکنند و اگر مجالی بیابند و فرصتی ‌دست دهد، مغاره ها را غارت و چپاول می‌کنند. روزنامه نگارها این جوانها و نوجوانها را « casseurs» می‌نامند که فارسی آن برابر «خرابکارها» است. خرابکارها، پس تظاهرات، اغلب هر چه بر سر راه می‌بینند می شکنند، خرد و خراب می‌کنند و یا به آتش می‌کشند. آنها خشم و نفرت خود را نسبت به جامعه‌ای‌که به آنها تعلق ندارد و در برابر آنها احساس مسؤلیّت نمی‌کند، بروز می‌دهند. من این جوانها را، خشم و نفرت آنها را، در دوران انقلاب بهمن از نزدیک دیدم، اکثر آنها در حومة تهران، در خارج از محدوه، در زورآبادها و در زاغه‌ها زندگی می‌کردند و غروبها، پیاده، سواره، خاک آلود و سیاه از دودة لاستیکهائی‌که آتش زده بودند، به حومه ها بر می‌گشتند و در راه شعار می دادند. حکومت این جوانان معترض و خشمگین را اراذل و اوباش می‌نامید و جامعه شناسها آنها را که در‌ کودکی همراه خانواده از روستا مهاجرت کرده و در شهر جذب بازار کار نشده بودند، به لقب لومپن پرولتاریا مفتخر می‌کرد، جماعتی ‌که در هر کجای دنیا که باشند، به سادگی جذب قدرت، هر قدرتی می‌شوند و در خدمت هر نیروی فاشیستی و ارتجاعی قرار می‌گیرند. گیرم تفاوت جوانان و نوجوانان جنوب شهر و حومه ‌های شرقی تهران با حومه های شمال شهر پاریس در نوع مهاجرت آنهاست، مهاجرت از ده به شهر با مهاجرت به کشوری بیگانه علتها، تفاوتها و عوارض مختلفی‌دارد، عارضة مهاجرت به کشوری بیگانه ‌بحران هویّت‌است و مزید بر علّت. جوانی ‌که در کشور بیگانه، خاک و خون، و هویّت ندارد و به‌ آگاهی طبقانی نیز نرسیده‌است، این جوان عاصی اگر مسلمان باشد در پی احراز هویّت، به تنها عنصر فرهنگی که به ‌طور غریزی می‌شناسد، به مذهب متوسل می‌شود و تا جامعه او را جدی بگیرد، تا به چشم بیاید، در دینداری افراط می‌کند و اگر جنگنده و مبارز باشد به گروههای افراطی و بنیاد گرای مسلمان می‌پیوندد، در کنار آنها قرار می‌گیرد و مسلح می‌شود، اینک دین اسلام خاک، خون و هوّیت اوست، خدا، قرآن و محمد تجلی این هویت‌اند و اینهمه، او را از دیگران متمایز می‌کند و زخمهای روحی، خواریها و تحقیرهائی‌که سالها متحمل شده، التیام می‌بخشد. این جوانها بی تردید مؤمن به معنای متعارف آن نیستند، اغلب آنها شاید اصول دین را نشناسند و نتوانند قرآن بخوانند و بفهمند، نه، آنها از دین اسلام مفهوم دیگری را مراد می‌کنند. اسلام به آنها هویّت می‌بخشد و به همین دلیل کسانی‌که «مقدسات» و مظاهر هویّت او را به سخره می‌گیرند، با قساوت و شناعت به قتل می رساند.
اگر از استثناها بگذریم، در‌میان این جهادیستها یک نفر از خانواده‌های پولدار و بورژوا، حتا از خانوادة متوسط و مرفه شهری پیدا نمی‌شود. در‌فرانسه، تا به امروز تمام جهادیستهائی که کشته و یا دستگیر و زندانی شده اند، در خانواده‌های فقیر عرب و مسلمان به دنیا آمده، اغلب از نسل دوم مهاجرین عرب بوده‌اند. جوانان با هوش و با استعدادی که به خاطر مشکلات مالی، ترک تحصیل کرده‌اند، و اغلب یکی دوبار به زندان افتاده اند. زندانهای کشور فرانسه از این جوانها انباشته است و جا ندارد، هر ماه شماری از این جوانها به سوریه می روند تا در جنگ مقدس شرکت کنند، هر روز در اردوگاههای بنیادگراها « جهادیست» تربیت می کنند، فرانسوا هلند، رئیس جمهور فرانسه، در کنیسه، به عزاداری و همدردی کنار نتانیاهو می نشیند و دست او را برادرانه می‌فشارد، در بعضی از دبیرستانهای فرانسه، شماری ‌از محصلین معترض یک دقیقه سکوتی را که به احترام قربانیان اعلام می شود، رعایت نمی‌کنند، شماری انگشتها را به شکل هفت (v) بالا می‌برند‌که نشانة پیروزی است ( vitoire ) و داستان هنوز و همچنان ادامه دارد.
راستی روی سخن ما با کیست؟
با رهبرانی که اشک تمساح می ریزند، فرسنگها از مردم فاصله دارند و فردای عزاداری و راهپیمائی عظیم همبستگی، در ‌پشت پرده، آشکار و پنهان، بنا به مصلحت سرمایه، سیاستهائی را دنبال می‌کنند که هرگز به صلح نمی‌انجامند و به کینه نفاق و نفرت دامن می زنند. جنگ و کشتار ذاتی و سرشتی دولتها و نظامهائی‌است که این رهبران ریاکار و دغلباز در رأس آنها قرار دارند و ترور و تروریسم زائیده و نتیجة سیاستهای ضد مردمی‌آنها است، گیرم آنها هرگز حقیقت را به مردم نمی‌گویند. هرگز. جهان ما به صلح، عدالت و آزادی نیاز دارد، صلح! جنگ در هر گوشه و کنار دنیا رخ دهد، دور یا نزدیک، عوارض‌آن دامن همه را خواهد گرفت. انسان جان جهان ما و هدف هستی بر روی این کرة خاکی است، انسان و انسانیّت مقدم بر همه چیز است، به باور من، تا زمانی که دولتها وجود دارند، تا زمانی‌که دولتها این‌ حقیقت را نادیده می‌گیرند و به سرمایه خدمت می‌کنند، بشریّت روی عدالت، آرامش و صلح را نخواهد دید.

حسین دولت آبادی
۱۲ ژانویه ۲۰۱۵ حومة پاریس

شارلی بودن يا شارلی نبودن ـ مسأله اين نيست نگاهی به بيانيه ی سازمان وحدت يهودی فرانسه برای صلح Mon 12 01 2015


شارلی بودن يا شارلی نبودن ـ مسأله اين نيست

نگاهی به بيانيه ی سازمان وحدت يهودی فرانسه برای صلح
Mon 12 01 2015 

محمدعلی اصفهانی

esfahani.jpg
اين نه فقط خصلت بسياری از ايرانيان، بلکه خصلت عام بسياری از مردمان سراسر جهان است که در پی اندک يا بيش از اندک حادثه ی تکان دهنده ی خوب يا بدی، به صورت شرطی شده و بی نياز از انديشه، خود را به جوّ غالب می سپارند و خرد و هويت و روح فردی خود را در روح جمعی موقتی يی که در پی آن حادثه به وجود آمده است مضمحل می کنند. و اين بهترين فرصت برای مانيپولاسيان کنندگانی است که بر خلاف آن ها به خوبی می دانند که مشغول چه کاری هستند و در پی چه چيزی.

سازمان «وحدت يهودی فرانسه برای صلح» را خوانندگان نوشته ها و ترجمه های راقم اين سطور به خوبی می شناسند، و از ماهيت مترقی، پيشرو، خردمند و خردورز، آينده بين، و عدالت و برابری خواه اين جريان صلح طلب يهودی که در کنار هم انديشان ديگر خود در سراسر اروپا و سراسر جهان، منادی و مبشر جهانی عاری از ستم طبقاتی و نژادی و قومی و مذهبی و مسلکی است آگاهی دارند.
اين سازمان، در پی جنايت تروريستی اخير در محل هفته نامه ی «شارلی هبدو»، تحليل قابل تأملی منتشر کرد که تظاهرات ميليونی ديروز فرانسه، با حضور بازو در بازوی قاتل و مقتول، سرکوب گر و سرکوب شده، دوستاقبان و زندانی، استثمارگر و زير بار استثمار خميده، درستی تحليل، و تحقق بخشی از پيش بينی های آن را هنوز دو سه روزی نگذشته، به نمايش گذاشت.

نتانياهو ، و آويگدور لیبرمن و نافتالی بن نت، دو تن از جنايتکار ترين وزيران کابينه ی نتانياهو ، در صف اول دفاع از حقوق اوليه ی انسان، و آزادی بيان، «ماهمه شارلی هستيم» گويان، راه مبارزه با «تروريسم» را با انگشت نشان جهانيان دادند.
يکی شان از ساده ترين شاهکار هايش قتل عام در غزه و ديگر مناطق فلسطين، و تهديد بی وقفه ی مردم ميهن ما به ويران کردن کشور آن ها و کشتن و تکه تکه کردن خود آن ها و سوزانيدن نسل ها و نسل ها و نسل های آینده ی آن ها در آتش روشن و خاموش تشعشعشعات اتمی است.
آن يکی شان می گويد که کولونی سازی در وسط شهر ها و روستا های فلسطينی، و زير پای کولونی نشين ها و سربازان اسراييلی له کردن کودک و خرد و کلان و پير و جوان آن مناطق در صورت گفتن يک آخ، و فشردن گلوی وزير فلسطينی معترض به اين رفتار، و خفه کردن او توسط يک سرباز صفر اسرايیلی در برابر ديدگان حيرت زده ی فلسطینی ها کافی نيست و بايد همه ی عرب ها حتی عرب های اسراييلی را هم که از نژاد پست هستند از سراسر منطقه ی متعلق به نژاد برتر بيرون کرد.
و آن ديگری شان با سربلندی و افتخار، و به نشانه ی قهرمانی، رجز می خواند که من همانم که فلسطینی کشته ام و فلسطينی می کشم و فلسطينی خواهم کشت و هيچ باکی ام نبود و نيست و نخواهد بود.

پاسداران نظام جهانی سرمايه، و ويران کندگان خانه و زندگی و دودمان زحمتکشان سراسر جهان و به خصوص جهان تحت سلطه، لشگرکشانِ به افغانستان و عراق و سوريه و زمينه سازان رشد پليد ترين و کثيف ترين جريان های ارتجاعی تاريخ که تروريست های کشار اخير هم فرزندان همان جريان بودند، دست در دست هم، و در دست قربانيان خود، همان «وحدت ملی» و «وحدت جهانی» و «وحدت مقدس» ی که در بيانيه ی سازمان «وحدت يهودی فرانسه برای صلح»، به درستی تفسير و معنی شده بود و نسبت به عواقب آن هشدار داده شده بود را آمدند به ريش داشته و نداشته ی من و تو (و اگر بدت می آيد، من و او) ی له شده در زير گام های نظم نوين جهانی خودشان تف کردند و به خانه هایشان برگشتند و من و تو (و اگر بدت می آيد، من و او) برايشان هورا کشيديم.

و اين سحن بگذار تا وقت دگر. تا آن زمان که من و تو (و اگر بدت می آيد من و او) شعار «من زينب جلاليان هستم»، «من آتنا فرقدانی هستم»، «من کارگر لای چرخ ها چرخ شده هستم»، «من قراردادی بی بيمه و يک سال و دوسال حقوق نگرفته هستم»، «من کودک نابينا شده ی قاليباف هستم»، «من زن سنگسار شده و تازيانه خورده هستم»، «من نوجوان اعدام شده هستم» را در شعار «من شارلی هستم» گم نکرده باشيم و همچون آن صوفی مشنگِ آن شبِ خانقاهِ ميان راهِ آن حکايتِ مولوی، همراه با سارقان و فروشندگانِ خر دزديده ی شده ی خود، در جذبه ی سماع، دست افشان و پاکوبان مشغول حال کردن و آواز خوش بر آوردن که «خر برفت و خر برفت و خر برفت» نباشيم.

اين سخن بگذار تا وقت دگر. و سرت را مثل بچه ی خوب در کار خودت فرو ببر و ترجمه ی بيانيه ی ۹ ژانويه ی سازمان وحدت يهودی فرانسه برای صلح را بنويس!

۲۲ دی ۱۳۹۳
۱۲ ژانويه ی ۲۰۱۵
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

در اين آشفتگی و به هم ريختگی حاصل از حمله ی شنيعی که به بهای جان دوازده انسان تمام شد، جايگاه خود را به درستی مشخص کردن کار آسانی نيست.
جايگاه خود در ميان آن هايی که درد و خشم بر حق خويش را بيان می کنند؛ آن هايی که ترس خود را از «آمالگام» [در اينجا به معنای مخلوط کردن حساب مسلمانان با حساب تروريست ها] ابراز می دارند؛ و آن هايی که تحت شعار «من شارلی هستم» عليه اسلامگرايی راديکال فراخوان می دهند.
البته که اين جنايت، درد و خشم انسان را بر می انگيزد. اما دقيقاً عليه چه؟

افرادی که خود را القاعده يی می دانند مسئوليت اين کشتار رذيلانه را به عهده گرفته اند. ضرورت مطلق و بی چون و چرای مبارزه با اين گستره ی نفوذ تاريک انديشی اسلامگرايی راديکال اما نبايد ما را مبتلا به بيماری فراموشی کند.
رشد و نمو و گسترش اين جريان و اين حوزه ی نفوذ که از طريق ترور و وحشت آفرينی، خود را تحميل می کند و با نام اسلام دست به جنايت می زند را دخالت های امپرياليستی، متلاشی کردن دولت ها، و استفاده از اين جريان توسط غرب عليه نيرو های پيشرو و مترقی است که ميسر کرده است.

در فرانسه، وضعيت اجتماعی غير قابل تحمل مهاجران دوران پس از کلنیاليسم [مهاجرانی که از کشور هايی که قبلاً قربانی استعمار مستقيم فرانسه بوده اند به اين کشور مهاجرت کرده اند]، راسيسم دولتی، اسلاموفوبی [اسلام هراسی هيستريک]، تبعيض، تحقير کسانی که چهره و رنگ و رخساره و مذهب و سر و وضعی متفاوت با فرانسويان دارند توسط پليس و مسئولان رسمی، در تقويت اين جريان که جوانانی از همه ی مليت ها [از جمله فرانسوی] با وجه مشترک بی آیندگی و به حاشيه رانده شدگی را مبتلای خود می سازد، مسئوليت ترديدناپذير و آشکاری دارد.

البته شکی نيست که جنايت اخير می تواند سبب «آمالگام» شود. اما آيا اين، موضوع تازه و بی سابقه يی است؟
شارلی هبدو (شارلی ابدو در تلفظ) سال ها جسارت و طغيانگری مه شصت و هشت، «کابو»، «ولينسکی»، توجه به محيط زيست، و آموزش بدون مرز را به خاطر می آورْد. اما آيا از چندين سال پيش، با کاريکاتور ها و نوشته ها و خط سياسی اش، خود را با سياستی که منجر به «آمالگام» می شود نياميخت؟
برای اين که همه چيز، روشن و واضح باشد بايد تأکيد کنيم که کسی نمی تواند بگويد که اين نشريه از آزادی عمل برخوردار نبود. چرا که اين نشريه کاملاً آزادانه عمل می کرد.

کوچک ترين احساس اغماض يا تفاهم در حق قاتلان کاريکاتوريست ها، و در حق کسانی که انسان ها را به خاطر ايده های آن ها می کشند بی معناست. اما «شارلی هبدو»، مشغول يک جنگ سياسی بود، و مفهوم و معنا و نتيجه ی اين جنگ در زمينه ی مشخص و کانتکست معين و متن فضای خاص موجود را به عمد ناديده می گرفت.
نشريات پيشرو و مترقی دهه ی سی، در همان ايامی که آنتی سميتيسم و يهودستيزی، اوج گرفته بود و رو به گسترش بيشتر از هميشه نهاده بود، با کاريکاتور های خود، به مذهب يهود می پرداحتند.
از کاريکاتور های آنتی سميتيست ها و يهودستيز های آن زمان حرف نمی زنيم [بلکه از کاريکاتور های نشريات مترقی و پيشرو عليه يهود در بحبوحه ی آنتی سميتيسم و در موقعيتی که همه ی شرايط برای آن که کار آن ها در خدمت آنتی سميتيسم و يهود ستيزی قرار بگيرد مهيا بود حرف می زنيم.]
آيا اجازه هست که به اين موضوع فکر کنيم؟

در لحظه ی سياسی مشخصی که مطلقاً خنثی و بی طرف و طبيعی نيست، کاريکاتور ها و نوشته های شارلی هبدو، يک «عمل» به حساب می آمد. يک عمل سياسی که در تقويت اسلاموفوپی و مسلمان ستيزی سهيم بوده است و در گسترش آن مسئوليت و مشارکت داشته است. مشارکت در تقويت تحقير مسلمان ها و پست شمردن آن ها، راسيسم، حمله به مساجد، تهاجم فيزيکی به کسانی که از قيافه و ظاهرشان احتمال مسلمان بودنشان می رود. در تقويت سپر بلا ساختن از مسلمان ها و کيسه ی بوکس کردن آن ها برای پوشانيدن بحران های اقتصادی و اجتماعی و توجيه اين بحران ها.
زمين ِ بازی، ديربازی است که آماده شده است.

همين ماه پيش، يک «شارلی» ديگر ، از «خودکشی فرانسوی» سخن گفت. [اشاره ی سازمان وحدت يهودی فرانسه برای صلح، به کتاب پر سرو صدا و جنجال برانگيز تازه منتشر شده ی نويسنده ی فرانسوی، «اريک زمور» با همين عنوان، و حواشی فراوان آن است. اريک زمور در کتاب خود با مرور فرانسه ی چندين دهه ی اخير، اين نظريه را مطرح کرده است که فرانسه دارد به دست خود، خود را به سمت فنا و نابودی سوق می دهد. در باره ی اين کتاب، بايد جداگانه نوشت.]

آنچه در پی کشتار اخير، با سوء استفاده از ترس و وحشت مشروع حاصل از اين جنايت، تحت عنوان «وحدت ملی»، و «وحدت مقدس»، مطرح شده است و با مانيپولاسيون و دستکاری در افکار عمومی دارد در جامعه جا انداخته می شود، در خدمت اهداف ديگری است. اهداف بسيار پيچيده و مشکوک.

ما خود را در کمپ کسانی قرار نمی دهيم که از راسيسم دولتی، و يا از دخالت های تجاوزگرانه و امپرياليستی حمايت می کنند.
ما تئوری «جنگ تمدن ها» را نمی پذيريم و تسليم آن نمی شويم.
ما منطق «تروريسم ـ ضد تروريسم» را قبول نداريم.
ما پيشاپيش، هر نوع قانون تازه ی به اصطلاح «تأمين کننده ی امنيت»، هر شکل از تبعيض، و احکام و فرامين قضايی عليه مسلمانان را که می تواند پی آمد اين «وحدت ملی» باشد مردود می شماريم.

امروز، ترس از «آمالگام»، کافی نيست. دولت فرانسه که خود را دولت قانون می نامد، بايد اينگونه جنايتکاران را دستگير و محاکمه کند؛ اما جنايت اين ها ريشه در جای ديگری دارد. اين جنايت محصول سياست کیسه ی بوکس و سپر بلا ساختن از ديگران است.

به بيانی ديگر، و از زاويه ی ديدی ديگر، هم اين جنايتکاران، و هم قربانيان اين ها، هر دو وارد عرصه ی جنگ تمدن ها شده بودند و در آن زمين، بازی می کردند.
در اين بيان، و از اين زاويه ی ديد، اين که قاتلان جنايت اخير موجوداتی مورد نفرت و انزجار ما هستند، دليلی منطقی برای اين نمی شود که بگوييم پس بنابر اين، شارلی هبدو دوست ما بوده است.
ما شارلی نيستيم.
همراهی ما و همدردی عميق ما با همه ی ژورناليست ها و کارمندان و پليس های بی گناهِ کشته شده و خانواده هاشان، زمانی معنای واقعی می يابد که در پی وحدت، از نوعی ديگر باشيم. وحدتی که شایسته است و به آن نیاز داريم و بايد پی ريزی کنيمش. وحدتی که [به طور واقعی و در عمل، نه فقط در کلام و در چند حرکت صوری متناقض] همه را و از جمله مسلمانان را در بر بگيرد.

نبرد با تروريسم، از مبارزه برای برابری و مساوات، مبارزه برای عدالت، مبارزه برای پذيرفتن فرانسه ی نوين با همه ی شهروندان آن می گذرد.
برای آن که از پس اين شب سياه، سپيده سر برآورد [به جای اين که همه شارلی باشيم، با همان مفهوم و همان گفتمان سازی و همان تبديل گفتمان به شعار سمبليک] بايد همه، مسلمان باشيم.
به عنوان يهودی، ما هميشه در کنار سرکوب شدگان، قربانيان تبعيض و راسيسم قرار داريم. چه مسلمان باشند، چه کولی و چه يهودی...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

عنوان و نشانی مقاله:
Être ou ne pas être Charlie – là n’est pas la question

http://www.ujfp.org/spip.php?article3760

برای کمک به درک بهتر موضوع کاريکاتور هايی از اين دست:
ماجرای کاريکاتور ها، و انتخابات فلسطين، در گفتگوی لوموند با محمود درويش ـ با ترجمه و توضيحات همين قلم:

http://www.ghoghnoos.org/ah/hb/drv-mo.html

اين گفتگو را همچنين همراه با مطالب متعدد ديگری از محمود درويش، يا در باره ی او، به همين قلم، می توانيد در صفحات ويژه ی محمود درويش در سايت ققنوس بخوانيد:

http://www.ghoghnoos.org/ah/hp/dp.html

برای بهتر شناختن سازمان «وحدت يهودی فرانسه برای صلح»، می توانيد به صفحات «خبر و نظر» ققنوس مراجعه کنيد، و به عنوان نمونه:

فرانسوا اولاند در اسراييل ... شرم و خشم ـ به همين قلم

http://www.ghoghnoos.org/ak/kb/ujf.hollande.html

يهوديان آزاد، به همراه سنديکا ها، جهان را به تحريم کامل اسراييل فرا می خوانند ـ به همين قلم ـ ۲۵ تير ۱۳۸۶

http://www.ghoghnoos.org/ak/kp/ujf-boycott.html

اولمرت به فرانسه آمده است تا موعظه ی جنگ عليه ايران بخواند ـ به همين قلم ـ آبان ۱۳۸۶

http://www.ghoghnoos.org/ak/kp/ujf-olmert.html

فراخوان تشکّل های سياسی فرانسه به گرد همايی هشدار ملّی عليه منطق جنگ ـ ۱۲ دی ۱۳۸۶

http://www.ghoghnoos.org/ak/kp/ujf-fara.html

ما، مردم فرانسه را به مقابله با خفه کردن مردم غزه فرا می خوانيم! ـ به همين قلم ـ ۲۹ دی ۱۳۸۶

http://www.ghoghnoos.org/ak/kp/ujf-gaza.html

نامه ای به روح الله خمینی مورخ بهمن ماه ۱۳۵۹


نامه ای به روح الله خمینی
مورخ بهمن ماه ۱۳۵۹


Tue 13 01 2015 

علی اصغر حاج سید جوادی

AAHajseidjavadi.jpg
نوشته ای است به دنبال نوشته های دیگر خطاب به آقای خمینی دو سال پس از انقلاب و استقرار نظام ولایت خمینی در اعتراض به خدعه ای که به نام اسلام از سوی رهبر انقلاب به امید و ایمان به آزادی ملت ایران زده شد. انتشار این نوشته یادآوری به نسل جوان تشنه آزادی و امنیّت است تا در نگاه به مصیبتی که از رهگذر سرقت انقلاب به نام اسلام و حق الهی به حکومت مطلقه برکشور ما گذشته است، نگویند که چرا نگفتید. ما گفتیم اما برای ما مردم خسته از استبداد و فساد سلطنت و فرهنگ منتظر الظهور منجی، فرصتی نبود که از خود بپرسیم با واژگون کردن گذشته، اگر ما مردم ایران برفراز گرایشهای اعتقادی خود از مذهب گرفته تا لامذهبی بر سر حق مشترک انسان بر آزادی و امنیّت در صف اتحاد برای پس گرفتن حق غصب شده خود نایستیم، آینده ای جز گذشته نخواهیم داشت. لازم به گفتن است که ایران در ژئوپولیتیک خود در بهترین موقعیّت تاریخی و در بدترین شکل رهبری سیاسی به سر می برد.

حضرت آیت الله العظمی آقای خمینی!

سخنان شما را دیشب از تلویزیون ایران شنیدم؛ با لحنی عصبی از مسئولین مملکت می خواستید که اختلافات را کنار بگذارند و از روزنامه ها طلب می کردید که مطالب تفرقه انگیز ننویسند و سرانجام مسئولان کشور را تهدید کردید که «نکنند کاری را که شما مجبور شوید آنچه را که به آنها داده اید، از آنان پس بگیرید»
مشکل کار مملکت ما در همین است که مسئولان کشور منتخب مردم نیستند و در برابر مردم احساس مسئولیّت نمی کنند. روزی که شما در تقریرات خود در نجف در زمینه ولایت فقیه گفتید که«قیم ملت با قیم صغار از لحاظ وظیفه و موقعیّت هیچ فرقی ندارد...» سنگ بنای این دورنمای تاریک و خوفناک در سرنوشت انقلاب ایران گذاشته شد.

با تکیه به همین تلقی است که امروز مسئولین اصلی امور کشور که همه از منصوبین و منتخبین شما و مورد حمایت شما هستند، مردم را صغاری می دانند که باید بدون اراده از قیم خود اطاعت کنند. اگر فراموش نکرده باشید پس از تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی، شخص شما بودید که با انتخاب مستقیم رئیس دیوان کشور و دادستان دیوان کشور بدون مشورت با شورای عالی قضائی، نخستین گام را در راه عدول از قانون اساسی جمهوری اسلامی برداشتید. اگر به خاطرتان باشد در هنگامی که مسئله ولایت فقیه و شورای نگهبان در مجلس مطرح شد، من نوشتم که« در قانون اساسی سلطنتی هم قدرت و حاکمیّت شاه هرگز مافوق قانون و فراتر از حاکمیّت مردم و ملت نبود؛ در حالی که در قانون اساسی این حکومت، قدرت ولایت فقیه و شورای نگهبان قدرتی مافوق قانون و غیر مسئول در برابر حاکمیّت مردم شناخته شده است» من به صراحت نوشتم:«وضع نظامی که به قدرت مطلقه مشروعیّت و حقانیّت قانونی بخشیده است، در آینده، انقلاب و جامعه ما را به کجا خواهد برد؟»

من در همان هنگام نوشتم: قدرتی که منتخب مردم و نمایندگان واقعی آنها نیست و از هرگونه مسئولیّت و پاسخگوئی نسبت به اعمال و تصمیم های خود فارغ و آزاد است، چگونه می تواند به اصل«و شاورهم فی الامر و امرُهم شوری بینهم» مقید بماند و اصولاً فرد یا افرادی که مردم را صغیر بدانند یعنی مردم را قابل و لایق دخالت و نظارت در سرنوشت خود ندانند، چگونه می توانند مصالح مردم را تشخیص بدهند و مسائل و مشکلات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی جامعه را حل کنند؟

امروز می بینید که نه اینکه مسائل و مشکلات ناشی از سالهای طولانی حکومت فساد و غارت خانواده پهلوی در مسیر حل و فصل قرار نگرفته است، بلکه تلقی شما از حکومت و ولایت فقیه که مردم را باید مثل صغار مرفوع القلم و نابالغ و یا دیوانه های مهجور از عقل و شعور اداره کرد، کار مملکت و سرنوشت مردم را به صحنه جدال و نزاع بین منصوبین و منتخبین شما برای رسیدن به قدرت مطلقه و خالی کردن میدان از هرگونه مخالف و رقیب با استفاده از هر وسیله خشونتبار محدود کرده است. آن روزی که من پس از پیروزی انقلاب نوشتم که مملکت را به گونه پدرسالاری و شیوه مرسوم دوران خلفا نمی توان اداره کرد، به خاطر اجتناب از همین اوضاعی بود که امروز مملکت را در گرداب تفرقه و جنگ و عوامفریبی و دروغ و فساد و غارت بیت المال مردم فرو برده است. چه کسانی مملکت را تبدیل به صحنه جدال بین خود کرده اند؟ چه کسانی امروز در رأس مقامات عالی مملکت بدون اعتنا به مردم و احترام به حقوق قانونی و آزادی های اساسی آنها بر سر تصاحب قدرت مطلقه و خفه کردن آزادی کاری جز توطئه و تبلیغ و سخنرانی و مصاحبه و تجهیز گروه های فشار ندارند؟ چه کسانی با شیوه های استالینی حکومت قرون وسطائی سلطان سعید ابن تیمور را بر مردم مستقر کرده اند؟ چه کسانی امروز با پول مردم و با زور چوب و چماق بر مطبوعات و رادیو تلویزیون مسلط شده اند؟ چه کسانی به نام فقیه و حاکم شرع بر همه ی اموال و انفس مردم بیدریغ و بدون کوچکترین نظارتی مسلط شده و حتا حق دفاع و استغاثه و دادخواهی را نیز از مردم بی گناه در دادگاه ها و زندان ها و ادارات گرفته اند؟ چه کسانی در مملکت اسلامی با تشکیل انجمن های اسلامی شیوه نفاق افکنی و تفرقه اندازی و کین خواهی و تسویه حسابهای خصوصی را بر سرنوشت کارمندان سازمان های دولتی و دستگاه و مؤسسات خصوصی مسلط کرده اند؟ چه کسانی با اشغال سفارت و گروگان گیری راه نفوذ مجدد امپریالیزم امریکا و نابودی ی میلیاردها دلار اندوخته ایران را برای سرمایه داران و بانکداران امریکا هموار کردند و سرانجام با قبول خفت و خواری در برابر امریکا تسلیم شدند و این تسلیم و تحقیر را به زور تبلیغ و سانسور و جو اختناق و هوچیگری سفیران بزرگترین پیروزی تمام تاریخ بشر!!! معرفی کرده اند؟ چه کسانی برای پیشبرد هدف و مقاصد خود جهت تسلط بر قدرت و سوء استفاده از نفوذ و حرمت شما در نزد مردم، شما را از مرحله امامت و پیامبری گذرانده و به مرحله ی خداگونگی رسانده اند؟ و شعار امام و امت را با استفاده از همان شیوه های تملق و چاپلوسی جایگزین شعار شاه و ملت کرده اند؟

شما اکنون به افرادی که خودتان آن ها را در رأس مقامات مهم کشور نشانده اید، می گوئید که اگر اختلاف های خود را کنار نگذارند، آن چه را که به آن ها داده اید از آنان پس می گیرید! اما این دوای درد این جامعه نیست. شما بدون آن که در باره صلاحیّت آن ها تردید کنید، در باره صلاحیّت کسانی که با همه ی اعتماد و حسن ظن شما؛ و امید و مصلحت مردم محروم جامعه ی ما به خاطر منافع و مقاصد خصوصی و گروهی خود پشت پا زده اند، اکنون آن ها را دعوت به سازش می کنید.

اما سازش بر سر چه؟ آنها اگر به انقلاب و دستاوردهای انقلاب و رهائی مردم محروم ما از اسارت اقتصادی امپریالیزم و فقر و بیکاری و بی سوادی و استثمار، ایمان و اعتقاد داشتند، این چنین تا پای اضمحلال و نابودی انقلاب و استقلال ایران و پایمال کردن حقوق قانونی مردم و خونهای پاک هزاران شهید راه آزادی ملت با یکدیگر و با مردم به ستیز برنمی خاستند. آنها همانطور که اشغال سفارت امریکا و گروگانگیری را به قیمت احیای قدرت نظامی و اقتصادی و سیاسی امپریالیزم وسیله تحکیم قدرت خود و سرکوب انقلابیون راستین کشور قرار دادند، حتا تا پای شکست ایران در جنگ با دشمن متجاوز عراق و تسلیم ایران نیز در جهت استقرار قدرت مطلقه خود بر مردم ایستاده اند.

بنابراین، اگر آنها صلاحیّت اداره امور وطن بحران زده ما را داشتند، کار را در توطئه چینی و نفاق افکنی و سرکوب اندیشه و ذهنیّت انتقادی به جائی نمی رساندند که شما امروز آنها را به پس گرفتن آنچه که به آنان داده اید تهدید کنید! همه تلاش آنها این است که با استفاده از نفوذ و حرمت شما زمینه را برای حکومت بلامنازع خود بعد از شما آماده کنند و شما لحظه ای این دورنما را در پیش چشمان خود مجسم کنید که این افراد پس از شما با آماده کردن همه ی طرحهای توطئه و تجاوز، چه بلائی بر سر استقلال مملکت و حقوق قانونی مردم محروم آن که همه ی امید خود را به پیروزی انقلاب و سرنگونی رژیم جبار پهلوی بسته بود، خواهد آورد؟

والسلام علی اصغر حاج سید جوادی پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۵۹