۱۳۹۳ خرداد ۷, چهارشنبه

دگرگونی ها و تحولات اجتماعی و عوامل این تغیرات بنیادین از منظر جامعه شناسی کاظم رنجبر

دگرگونی ها و تحولات اجتماعی و عوامل این تغیرات بنیادین از منظر جامعه شناسی 
کاظم رنجبر

تعریف عوامل  تکنیکی و نقش آنان در روند  تاریخ تکاملی جوامع بشری .
برای شناساندن  مراحل مختلف  تاریخ بشریت ،جامعه شناسان ، به تکنولوژی  موجود هر عصر تکیه می کنند ، واین تکنولوژی  نشان می دهد  که هر مرحله ، تاریخ و خصوصیات  تاریخی و فن آوری  خود را دارد   . در اینجا بدون شک  یاد آور می شویم ، که این شناخت  نوع فن آوری اعصار مختلف و متفاوت را :Mumford  و Janne –از نوشته های کارل مارکس  الهام  گرفته است . عامل تکنولوژی  را که این دو جامعه شناس  در آثار خود بکار میبرند ، این جمله معروف کارل مارکس را بیاد می آورد که می گوید:آسیاب دستی در شما ، خاطره  نظام  فئودالیته را زنده می کند و آسیاب  با ماشین بخار  جامعه سرمایه داری را.(استناد به اثر معروف مارکس با عتوان  فقر فلسفه )
به عبارد دیگر ، طریقی که : مانفورد و ژان –در آثار خود روند تکامل تکنیک و فنون را بکار می برند و مورد بحث بکار می گیرند ، خیلی به نوشته های کارل مارکس  در بحث « روابط تولیدی »  شباهت دارند .
مانفورد ، حتی چنین می نویسد :  کارل مارکس به عنوان  اقتصاد دان و جامعه شناس ، متوجه شد که در هر عصری ، اختراعات و نحوه تولید ، ارزش اجتماعی  خود را در رشد و تمدن بشری آن عصر را داشتند .به عبارت دیگر ، این دو عامل (اختراعات و نحوه تولید )  نقش تاریخی خود را بازی می کنند .  این ارتباط نزدیک  بین فن آوری و رابطه تولید ، امکان  درک از مفهوم : عوامل  فن آوری را آسان می سازند.
بحث  در باره  عوامل فنی در تاریخ ، در واقع  استفاده از یک روش  ساده بیان  از اختراع یا استفاده  از آلات و ابزار  ماشین و انرژی و مواد اولیه ، و شرایط کار تولیدی  است ، که از مجموعه آن رابطه  تولیدی نتیجه می شود.  لذا نباید  اصطلاح فنی را کم اهمیت دانست ، بلکه بصورت کامل در اصطلاح «مجموعه روش تولید » این عوامل را باید گنجانید .
 
اساس  مادی و شکل فرهنگی  جامعه ، عمیقا  در توسعه جامعه ماشینی  نقش داشتند . تمدن ها به ذات خود  مستقل نیستند ، بلکه با تکیه بر فرهنگ موجود  درجامعه ، تمدن ها رشد می کنند . از منظر:Lewis Mumford (لویس مومفورد متولد 1895- مرگ 1990 ، جامعه شناس آمریکائی  ) سه مرحله مهم جامعه بشری در روند تکامی آن ، عبارتند از :
1-      Eco-téchnique   - فنون ابتدائی  کشاورزی و اقتصاد متکی بر آن  که تا قرن دهم میلادی ادامه دارد .
2-      Paeo-technique -  تکنولوژی مختلط  که از قرن دهم میلادی تا قرن بیستم  میلادی ادامه داشت .
3-      Néo-technique – تکتولوژی جدید  خصوصا ماشین های خودکار ( اتوماتیک )
در هر مرحله  از نو آوری های تکنیکی ، کارگران متخصص آن نو ع تکنیک ، فراورده های  تولیدی مخصوص آن تکنیک ، از مدت زمان  کار  را محدود و کم می کند . این اختلاف  مراحل می تواند  با هم در یک زمان  واحد در یک جامعه  وجود داشته باشد . ( وجود کشاورزی سنتی در کنار تکنولوژی  مسافرت های کیهانی  نمونه وجود دو مرحله در یک زمان می باشد )
 
Georges philippe Friedman  ژرژ فلیپ فریدمن   (متولد 1902- مرگ 1977 )  جامعه شناس فرانسوی
این عاملان را عاملان دگر گونی  و تغیرات اجتماعی به حساب می آورد و بمانند  گذر انسان از شرایط طبیعی  محیط زیست طبیعی  که در آن اعمال  ورفتار انسان با طبیعت  مطابقت می کرد و در چنین محیط  کارهای تولید ی  انسان متکی بر صنایع دستی و ناشی از قدرت جسمانی فرد بود  به مرحله  فن آوری و انقلاب صنعتی  می داند .  مقایسه استفاده از نیروی  کار حیوان  با نیروی کار ناشی از برق و اتم در عصر حاضر گویای عمق این دگرگونی های  فن آوری جوامع بشری می باشند .  این انقلابات  صنعتی بر روی کل جامعه بشری  تاثیر گذار بودند و هستند . این تاثیرات ، جامعه بشری را از تغیرات کمی به تغیرات نوین کیفی  گذراند .
 
آلون توفلر -Alvin Toffler(–جامعه شناس ،آینده شناس ازمنظر تحولات علمی  و تاثیر اختراعات تکنیکی در جامعه ، نویسنده  آمریکائی – متولد 1928 . ) می گوید : وقتی افراد جامعه  ناشی از اختراعات  در جستجوی شغل جدید و شرکت در تولید محصولات  صنعتی ، کشاورزی ، علمی ،  مجبور به ترک  روستا و شهر خود می شوند ، سیستم و نظام ارزشهای حاکم در جامعه  از هم متلاشی شده از هم می گسلند . قایق نجات  افراد که سابق  خانواده ، و ادیان بودند ، آنها نیز با این  امواج  دریای متلاطم تحولات بنادین جامعه ، متلاشی می شوند . این تحولات نتیجه  تغیرات بنیادین  جوامع بشری هستند . توفلر  با اصطلاحات نسبتاً مبهم  دلیل می آورد و میگوید :  فن آوری انسان ، در تاریخ سه مرحله مشخص  را طی کرده است .
1- دوره  جوامع کشاورزی سنتی. 2  -  دوره جوامع  صنعتی. 3 – دوره  ماشین های محاسباتی  خود کار معروف به : Géni-génétique.
این امواج تغیرات و تحولات در زمینه  ماشین های خود کار  در نهایت زیر بنای  سیاسی و اقتصادی  جامعه را متحول کرده و در نهایت  رابطه علت و معلول را  بهم میزند .
سومین  موج  تغیرات بنادین جامعه ، ناشی از اختراعات نوین  و مرحله  ای  که در نهایت باعث  تغیرات بنادین جوامع بشری شده اند .
1-تغیرات دردایره  محیط اجتماعی .2 –تغیرات  در دایره زیر بنائی جامعه .3-  تغیرات  در دایره دستگاه  حکومتی .4 تغیرات  در دایره ارزشهای اخلاقی ، اجتماعی . 5 –تغیرات در محیط زیست .
 
توفلر  بر این عقیده است  که : تغیرات  ارزشهای اجتماعی ، نتایج منفی  را با خود به جامعه آورده است ، که نمونه آن  تجزیه رسانه های گروهی ، انفرادی کردن  خدمات عمومی و اجتماعی ، خواست هویت گرائی . به عبارت دیگر ، این اختراعات باعث تضعیف  همبستگی اجتماعی ، در جوامع  مدرن و پیشرفته  می شوند .
کارل مارکس بر این عقیده بود  :ظهور فن آوری  در جوامع بشری تحولات  عظیمی را در جامعه به دنبال خواهد آورد .
 
Lewis Mumford - مامفورد لویس . (متولد 1895 – مرگ 1990 ) مورخ آمریکائی ، متخص  تاریخ  ظهور تکنولوژی و علوم تجربی و تاریخ شهر نشینی ،  بر این عقیده است  که تحولات تاریخی جوامع بشری  ناشی از اختراعات و پیشرفت های فنی  می باشند . Alain Touraine,-آلن تورن  جامعه شناس فرانسوی ،      Jean-Daniel Reynaudو ژان دانیل رینو–جامعه شناس و فیلسوف فرانسوی ، بر این  عقیده هستند  که اختراعات و ورود ماشین  در پروسه تولیدات  نه تنها باعث دگر گونی سازمان کار تولیدی (کارگران و کارمندان )  شد ، چون  کاهش مدت کار روزانه  کارگران و کارمندان ، همچنین  کاهش نقش سر کارگران  در کار گاه ها ، افزایش نقش مراکز  پژوهشی در راستای  برنامه ریزی تولید و افزایش آن گردید ، همچنین  نوع زندگی  کار گران را در کشورهای صنعتی متحول کرد .  ولی نباید فراموش کرد  تجزیه و تحلیل این تحولات زنجیره ای  کار چندان آسان  نیست . چه بسا  می توان به روش و استناد به علل دیگر  نیز این موضوع را تحلیل کرد .
 
هانری ماندراس و  میشل فورسه  دو جامعه شناس فرانسوی معاصر در اثر مشترک خود  با عنوان : Le changement  social  - دگرگونی اجتماعی ،  در مطالعات خود به این اصل توجه کرده اند  که اختلاط دو نوع ذرت  از منظر ژنتیک  درمنطقه : Béarn  - فرانسه (منطقه در پیرینه فرانسه هم مرز با اسپانیا)  نه تنها  روش تولید را در روستا های منطقه  عوض کرد ، بلکه جامعه  روستائی منطقه را نیز متحول کرد . تولید ذرت  با خصوصیات  ژنتیک تازه ، روستائیان را مجبور  به خریدن کود شیمیائی کرد . این روستائیان برای خرید کود شیمیائی  مجبور به گرفتن وام  بانکی از بانک ها شدند . این بار  در این سیستم تولید  به کمک وام بانکی  لازمه اش فروش ذرت در بازار آزاد  در راستای باز پرداخت وام بانکی  شدند .  از این طریق زندگی اقتصادی روستائیان  تابع  قوانین عرضه و تقاضای  بازار آزاد می شود . ورود  بانک کشاورزی در پروسه تولید ، باعث  یک عده دگرگونی ها و تغیرات  در یروسه تولید می شود
 
از منظر تحلیل و تفسیر : Boudon (جامعه شناس فرانسوی  )  نمی توان چنین  نتیجه گیری کرد  : که بر مبنای قانون شرطی  که اگر ،  وجود دارد ، حتما ، هم وجود خواهد داشت .  منظور اینکه هر انقلاب  در روند  تولید کشاورزی ، حتما  به ازدیاد تولید و پائین آمدن  هزینه  تولید و ازدیاد کمی و کیفی  تولید منجر نمی شود . (بهترین مثال ،  انقلاب کمونیستی در روسیه شوروی ، که این کشور  قبل از انقلاب  کمونیستی انبار غله  بود ، با  اشتراکی کردن  اجباری کشاورزی ، و تبدیل کشاورزان به کارگران کشاورزی ، تولید کشاورزی این کشور پائین آمد و روسیه کمونیستی  مجبور به وارد کردن غله از کشور های خارج  شد )  تجربه نشان می دهد  که :یک علت همیشه  با عث همان معلول نمی شود . Boudon-  به این اندیشه مصرانه  تکیه می کند و می گوید :  عوامل دگرگونی منحصر  به یک قانون  معین و مشخص نیستند . در جوامع بشری ، ترکیب عوامل دگرگونی  بمانند قوانین فیزیک یا شیمی  منحصراً معین و مشخص نیستند .
برنامه های  آبیاری در دو  روستا های  مشابه در هندوستان ،( روستای: وانگالا ، و روستای :دالانا  )  در ابتدای  استقلال این کشور  نتایج کاملا متفاوتی بدست دادند . در روستای وانگالا  اجرای برنامه آبیاری  با روش های مدرن  این امکان را برای روستائیان فراهم آورد که به حد خود کفائی  و تولید اضافه مصرف  برسند و با فروش  تولید مازاد ، اقتصاد  پولی وارد  اقتصادی سنتی سابق  محدود به  تولید خود کفائی  شد . فرزندان  کشاورزان با  بدست آوردن پول  نسبت به پداران خود  مستقل شدند ولی برعکس سیستم  کاست (Caste-اختلاف  قومی قبیله ای در درون یک جامعه)    تقویت  پیدا کرد . در روستای دوم ، رابطه مافوق و مادون (برتری قبیله  بر قبیله دیگر )  عوض شد . به عبارت دیگر ، باور داشتن و زیر بنای ارزشها  وابسته به نژاد برتر ، نژاد پست تر  از بین رفت  و زیر بنای جامعه عوض شد . 
تمام عناصر زیربنائی جامعه بطور یکسان  عوض نشدند . . در روستای دوم ، سلسله مراتب  موجود در جامعه ، متکی بر برتریت  نژادی و قومی  عوض شدند . به عبارت دیگر ،  این تجربه نشان می دهد ، که در جوامع بشری ، قوانین زیربنائی  موجود در جامعه  ابدی نیستند ، بلکه نتیجه  قوانین حاکم در جامعه در شرایط مشخص و معین هستند . به عنوان مثال  تا سال 1968 ،شهروندان  سیاه پوست آمریکا  از حق انتخاب کردن و انتخاب شدن  رئیس جمهور ، و نمایندگان سنا و کنگره محروم  بودند . امروز بعد از گذشت 46سال  از آن تاریخ ، رئیس جمهور فعلی  آمریکا ، پرزیدنت :  باراک حسین اوباما ،  یک آمریکائی دورگه است .  در واقع در جوامع بشری یک قانون  جهانشمول معین و مشخص  چون قوانین  علوم فیزیک ، شیمی ،  ریاضیات وجود ندارد . تلاقی پیشرفت های فنی با قوانین اجتماعی حاکم در جا معه از اهمیت مهم بر خوردار هستند . اما درجه اهمیت آن تابع  سیستمی است که در آن سیستم بکار گرفته می شود .
D-عامل اقتصادی و نقش آن .  نظریه کارل مارکس در این زمینه بر  توسعه  و گسترش نیروهای  تولیدی تکیه  دارد . از منظر مارکس ، نوع زندگی مادی  حاکم در جامعه ، بر زندگی اجتماعی –سیاسی جامعه و روشنگری  حاکم در جامعه  نقش اساسی دارند . تغیررابطه  نیروهای تولیدی بر زندگی اجتماعی – سیاسی و فرهنگی و روشنگری جامعه  تاثیر گذار هستند .  جامعه با دست یافتن  به نیروهای تولیدی  جدید ، انسان ها نیروی تولیدی  خود را عوض می کنند ، و از این طریق  نوع و نحوه در آمد از حاصل کار  آنان عوض می شوند  و در نهایت  با این تغیرات روابط اجتماعی عوض  می شوند .
 
مبارزات اجتماعی  چون  نماد دگرگونی جامعه .
برای کارل مارکس ،  تغیرات اجتماعی  دست آورد مبارزات طبقاتی  برای  تصاحب وسائل تولید  اقتصادی است . به عنوان مثال : مبارزات  دهقانان  بدون زمین کشاورزی ،  در راستای تصاحب  زمین  برای کشاورزی است .  برای کارل مارکس این مبارزات  طبقاطی : موتور و قوه محرکه تاریخ هستند . تغیر و تحولات  اجتماعی ، نتیجه  مجموعه اعمال مبارزاتی  طبقات مختلف  جامعه می باشند.
 
Dahrendorf
فیلسوف و جامعه شناس آلمانی خالق یک نوع نظریه ایست  با دو هدف مشخص  و چنین  تفسیر میکند : 1- توضیح و تفسیر  و شکل گیری گروهای اجتماعی . 2-  تفسیر اعمال  مبارزات طبقاطی  گروها های جامعه  در راستای تغیر روابط اجتماعی .  از منظر دید: دار اندوف  تئوری های  مربوط به طبقات اجتماعی  در حقیقت توضیح و تفسیر  مبارزات طبقاطی هستند . Dahrendorf در یک تحلیل  طولانی و انتقادی  از اندیشه های کارل مارکس و طرفداران  او ، انتقاد می کند . بنا بر عقیده : Dahrendorf در آثار مارکس در رابطه با  تحلیل و تفسیر  مبارزات اجتماعی  از منظر مارکس 4 نکته اساسی  قابل  توجه  توام با واقعیت  های جوامع بشری  وجود دارند که نمیتوان آنها را انکار کرد .
1-      مارکس این اصل را روشن می کند  که مبارزات اجتماعی  بخشی از واقعیت های  انکار ناپذیر جوامع بشری هستند . جامعه بودون مبارزات اجتماعی وجود ندارد .
2-      مارکس  متوجه شد  که تمام مباارزات اجتماعی  در نهایت ذاتاً  مبارزه  ناشی از تضاد منافع دو گروه طبقاتی  است که هرطبقه  از منافع خود  دفاع می کنند و بر این باور هستند  که در راستای  دفاع از حقوق خود  باید مبارزه بکنند . و هر طبقه  بر این باور است  که از «حقوق مسلم خود » دفاع می کنند .
3-     مارکس کاملا  بر این امر آگاهی  یافت که مبارزات  طبقاطی  در حقیقت موتور تاریخ است . مارکس بر این باور است که مبارزات طبقاطی در کوتاه  یا دراز مدت ، در نهایت  باعث  تغیر روابط اجتماعی می شوند  و زیربنای  روابط اجتماعی با مبارزات طبقاتی  قابل تغیر  می باشند
4-     مارکس برای  تحلیل  تغیرات و دگر گونی  های اجتماعی  از طریق مبارزات  طبقاطی راه عموامل  زیر بنائی  تغیرات و دگرگونی های  اجتماعی را گشود و در نهایت برای  تغیرات و دگرگونی اجتماعی  از منظر مارکس  دو طبقه اساسی و مهم  را میتوان  مشخص کرد . نیروی :Exogene- نیروئیکه خارج از سیستم  اجتماعی وارد  مبارزات می شوند .  مثلا نقش  آب و هوای منطقه – نقش  سطح توسعه  پدیده تکنولوژیک  در جامعه – شناخت آداب و رسوم  و ارزش های اخلاقی – فرهنگی جامعه – نیروهای درونی  سیستم اجتماعی . چون از درون و زیر بنای  سیستم  اجتماعی حاکم تضاد ها و مبارزات اجتماعی  ریشه می گیرند .  در حقیقت  از خصوصیات سیستم اجتماعی  حاکم و عمل کرد آن  در جامعه  است که نیروهای متضاد ، در راستای  تغیر و دگرگونی  جامعه رشد می کنند . (به عنوان مثال : تضاد  منافع سرمایه داری با منافع طبقه کار گر . )
 
 
 
سه اشتباه بزرگ کارل مارکس از منظر تحلیلی .
قبل از آنکه سه اشتباه  بزرگ کارل مارکس  را از منظر رالف  گوستاو  داهراندف را توضیح و تفسیر  بکنیم ، لازم است خوانندگان ایرانی ، علاقمند  به علوم واقعی   سیاسی –فلسفی – جامعه شناسی ( نه حرافی های بی سروته  آخوندی ) یک لحظه کوتاه  مسیر زندگی دانشگاهی – علمی  رالف گوستاو داراندوف را  از نظر خوانندگان بگذرانیم .
 
Ralf Gustave Dahrendorf- رالف گوستاو داهراندوف ، فیلسوف و جامعه شناس و متخصص جامعه شناسی سیاسی  در اول ماه مه 1929 در  در شهر هامبورگ آلمان  به دنیا آمد . و درسال 2009 در شهر کلن آلمان  از این دنیا رفت. او یک فیلسوف و یک جامعه شناس متخصص جامعه شناسی سیاسی آلمانی و انگلیسی بود و یکی از بنانگذاران و نظریه پردازان  معروف : مبارزات اجتماعی  محسوب می شود .  او بعد از تحصیل  در رشته فلسفه کلاسیک (سنتی) و جامعه شناسی  در دانشگاه هامبورگ  بین سالهای 1947-1952  مفتخر به دریافت  درجه دکترا در رشته  های مذبور  (فلسفه – جامعه شناسی ) شد .  درسال1957  تدریس در دانشگاه هامبورگ را شروع کرد . دکتر راف گوستاو دهراندوف  ادامه تحصیلات خود  درشته های مذبور  را در دانشگاه لندن  را تا سال 1960 گذراند . از سال 1960 در دانشگاه های :Tubingen ، و: Constance ، این رشته ها را تدریس کرد .کارهای علمی  او در رشته  فلسفه سیاسی و جامعه شناسی سیاسی  سهم بزرگی در امکان عملی کردن  در تشکیل :جامعه  مشترک اروپا ، بزرگی  دارند .  دهراندف آثار بسیار مهمی  در باره ماهیت :طبقات اجتماعی – مبارزات طبقاتی  در جوامع صنعتی ، از خود بجای گذاشته است . دهراندوف بین سالهای 1987-1997  در لندن مدیر مدرسه عالی  اقتصاد St-Anthony،   وابسته به دانشگاه آکسفورد بود . او در سال 2007 – مفتخر به دریافت  چایزه پرنس آستوری : Prince des Asturies- در علوم انسانی  شد . گوستاو  دهراندوف  از سال 1970 نماینده پارلمان آلمان  از جناح لیبرال و کمیسر اروپا بود . داهراندوف در سال 1988  ملیت دوم ، یعنی ملیت انگلیسی در یافت کرد و توسط  ملکه انگلستان  به لقب : Sir  - عالی جناب  رسید .
هدف از بیان این مطالب در رابطه با مسیر زندگی علمی و دانشگاهی  پرفسور راف گوستاو  داهراندوف ، و نظریه های علمی او  در رابطه با فلسفه سیاسی ، و جامعه شناسی سیاسی و مسیر زندگی علمی و سیاسی او ، در درجه اول  برای ما ایرانیان ، که قرنها است با  فقر فرهنگی و علمی ، زیر نظام  های استبدادی شاهی ، و شیخ شاهی  زندگی می کنیم ، ولی درعین حال مرسوم است همه ایرانیان ، حتی آخوند های بیسواد با اندیشه های دوران جاهلیت اعراب 1400 سال پیش  از سیاست بحث می کنند و 35 سال است یک ملت و یککشوری 78 ملیونی را با نظام  جهلو استبداد ، قتل و شکنجه و زندان  اداره می کنند نشان دادن  واقعیت   نظام های دموکراسی  متکی بر منطق عقلی و علمی است . . ادامه دارد .
 
پاریس 27 ماه مه2014
اقتباس به طور کامل و یا مختصر ، با ذکر نام نویسنده و ماخذ ، کاملا آزاد است .
 
 
به قلم : کاظم رنجبر ، دکتر درجامعه شناسی سیاسی .
بخش چهارم  - نسخه 1
 
ماخذ : (1).
 

امروز ششم خرداد است، دو روز بعد از چهارم خرداد!

امروز ششم خرداد است ...
سعید جمالی

امروز ششم خرداد است، دو روز بعد از چهارم خرداد!
در آن سالهای دور که نوجوانی بیش نبودم و به عشق "آنان" ترک خانه و کاشانه کرده بودم، گویی که غم عالم بر وجود نحیفم فرو باریده و دنیا را برایم تاریک و ظلمانی کرده بود. در اعماق وجودم احساس میکردم که میخواهند ما را "بربایند" و خود را در لبه پرتگاه بود و نبود احساس میکردم و.... آنگاه با تکرار آیات الهی و یادآوری آن اندکی که در چنته داشتم نوری در دلم می افروختم و شعله عشق ام بر افروخته تر می گشت. احساس زلالی بود که تنها سرمایه؛ بودن، ماندن و هستی ام بود. اگر چه هیچ بود اما همه چیز بود، عامل حیات و نیروی زندگی و حرکتم بود. نمیدانم چه بود اما هر چه بود زلال بود، پاک و رها بود. آنی بود که ذرهّ ای از آن را با دنیایی نمی توانی قیاس کرد... آری یک احساس بود، احساس بر آمده از شور و عشق به مردم، به سرزمینم و به ارمغان آوردن آزادی برای آنان. به هیچ ننگ و نجاستی آلوده نبود، فدای محض بود...
و امروز این "عفونتهای بر آمده" همه همّ و غمّ شان تلاش برای زدودن آن "احساس پاک" از حافظه تاریخ و مردم و هواداران است. چه دردناک است، و چقدر وقیحانه در پی آنند.
روشن است سخن بر سر تحلیل و جزئیات و واکاوی گذشته نیست، سخن بر سر "دردی" است که تا بن استخوان تیر میکشد و تمام وجودم را ذوب میکند. سخن بر سر آب حیاتی است که اگر قطره ای در وجودت چکیده باشد، نمی توانی که به هر ننگ و ذلتّ درونی و بیرونی تن دهی.
یادشان گرامی و باشد تا در روزگاری پاک تر نامشان را بر زبان آوریم!
ششم خرداد 93
سعید جمالی