۱۴۰۳ آبان ۲۷, یکشنبه
۱۴۰۳ آبان ۲۲, سهشنبه
۱۴۰۳ آبان ۱۷, پنجشنبه
۱۴۰۳ آبان ۹, چهارشنبه
۱۴۰۳ آبان ۲, چهارشنبه
۱۴۰۳ مهر ۳۰, دوشنبه
۱۴۰۳ مهر ۲۷, جمعه
۱۴۰۳ مهر ۱۴, شنبه
۱۴۰۳ مهر ۶, جمعه
۱۴۰۳ مهر ۵, پنجشنبه
۱۴۰۳ مهر ۱, یکشنبه
۱۴۰۳ شهریور ۱۵, پنجشنبه
۱۴۰۳ شهریور ۱۳, سهشنبه
۱۴۰۳ شهریور ۱, پنجشنبه
۱۴۰۳ مرداد ۱۳, شنبه
۱۴۰۳ مرداد ۱۰, چهارشنبه
۱۴۰۳ مرداد ۹, سهشنبه
۱۴۰۳ تیر ۳۱, یکشنبه
۱۴۰۳ تیر ۳۰, شنبه
۱۴۰۳ تیر ۲۹, جمعه
۱۴۰۳ تیر ۲۷, چهارشنبه
🔹براساس تفکیکِ لیبرالی قلمرو عمومی و قلمرو خصوصی، زندگی خصوصی هر شهروندی مربوط به خود اوست و دولت و دیگران حق ندارند در این مورد دخالت کنند و به آن سرک بکشند و با عکس گرفتن و فیلم برداری از آن کل حریم خصوصی شان را نابود کنند. سلطنت طلبان به دستور رضا پهلوی در دور اول و دوم انتخابات ریاست جمهوری این تمایز مهم را به کلی پایمال کردند و زندگی خصوصی شهروندان رای دهنده ی ایرانی را در جهان غرب نابود کردند.
🔹 اما مقامات بالای حکومتی از این حکم مستثنا هستند و شامل آن تمایز لیبرالی نمی شوند. در جهان غرب دائماً این نوع افشاگری ها درباره مقامات حکومتی صورت می گیرد(مثلاً درباره خانم نخست وزیر کنونی ایتالیا). اما هیچ یک از کشورها در این مورد به پای آمریکا نمی رسد. از بیل کلینتون تا دونالد ترامپ و همسرش. همچنین جمهوری خواهان که الگوی سلطنت طلبان هستند، فیلم های بسیاری از جو بایدن در شبکه های مجازی و یوتیوپ منتشر کرده اند که دختر بچه ها و زنان را به نوع خاصی می فشارد و می بوسد. آخرین اش بوسیدن نخست وزیر ایتالیا است.
🔹سلطنت طلبان این تفکیک لیبرالی در مورد مقامات حکومتی را تا جایی که ناظر به رهبران جمهوری اسلامی باشد، کاملاً قبول دارند و شبانه روز در شبکه های اجتماعی در حال افشاگری در این مورد هستند و حتی رهبران جمهوری اسلامی را به انجام لواط متهم می سازند. اما آنان وقتی پای خاندان سلطنتی در میان باشد، به سرعت پشت حوزه ی خصوصی مخفی می شوند و طرح کنندگان را محکوم می سازند که زندگی خصوصی یاسمین و نور به شما ربطی ندارد. یا ادعا می کنند که ناقدان همچنان اسیر أصول ارتجاعی و زن ستیزانه آخوندها هستند و نمی پذیرند که زنان و دختران در روابط جنسی آزاد اند.
🔹 اسدالله علم و دیگر مقامات رژیم شاه در مورد - به قول محمدرضا شاه «جنده بازی» هایش- افشاگری کرده اند. سلطنت طلبان می گویند اینها زندگی خصوصی شاه بوده و به هیچ کس ربطی ندارد. در حالی که با بودجه حکومتی برای شاه از سراسر جهان همه روزه زیباترین دختران را می آوردند و شاه به آنها هم اکتفا نمی کرد و نه تنها از دختران ایرانی هم استفاده می کرد که بیچاره ها مجبور بودند به این کار تن دهند، بلکه از همسران برخی مقامات حکومتی اش هم استفاده کرده است. بنابراین، اولاً سوء استفاده ی از «قدرت مطلقه ی حکومتی» و «منابع مالی حکومتی» بود. در روابط قدرت مگر یک دختر زیبای ایرانی که برای او می آوردند می توانست به شاه مطلقه «نه» بگوید؟ آیا همسر یک مقام حکومتی می توانست نه بگوید؟ چرا بالاترین مقام نظامی و دوست دوران طولانی اش به او خیانت کرد؟ چون می دانست که شاه ماهی نیست که به او خیانت نکند. عَلَم در موردی نوشته که بیچاره دختر ایرانی حتی نمی دانست برای چه او را آورده اند و قرار است با کی بخوابد. ثانیاً: عَلَم توضیحات مفصلی در مورد تعقیب و گریز فرح پهلوی و مادرش در این خصوص داده است. حتی شاه در مورد یک دختر ایرانی که مدعی بود شاه او را با قول ازدواج حامله کرده، مجبور شد از ساواک استفاده کند و با تهدید او را خاموش سازد و با دروغ به فرح پهلوی که ول کن نبود، بگوید او معشوقه ی داماد ام ارتشبد خاتمی است. و با کلک تلفن هم برای فرح درست کند و او را مطمئن سازد که هر روز در حال خیانت به همسرش نیست.
🔹جنبه دیگری در کار شاه وجود داشت که از نظر مورخان و تبیین گران وقوع انقلاب ۱۳۵۷ مهم است. عَلَم در دهه ۱۳۵۰ به دنبال ساختن یک کاخ بزرگ جدید در شمال برای شاه بود. شاه را به دیدن منطقه برد. شاه می پرسد چقدر طول می کشد؟ علم پاسخ می دهد حداکثر ۱۰ سال. شاه با ناراحتی می گوید تا آن وقت پیر شده ام و دیگر نمی توانم با آن همه دختر بخوابم و دختران هم از یک پیرمرد خوششان نمی آید. عَلَم دلداری می دهد که اولاً: اعلیحضرت قدرت و انرژی فراوانی دارند و تا سال های زیادی توان جنسی دارند. ثانیاً: موجب افتخار زنان و دختران است که با شاه سالخورده بخوابند. پاسخ شاه بسیار تأسف بار است: اگر نتوانم مانند حالا با دختران و زنان بخوابم، نمی خواهم شاه باشم. این پاسخ حتی عَلَم خانم بیار را عصبانی می سازد. آری؛ سلطنت طلبان در توضیح علل و دلایل وقوع انقلاب ۱۳۵۷ باید به دو نکته مهم هم توجه کنند. اول- آیا شاه سلطنت و حکومت را فدای آلت تناسلی اش نکرد؟ دوم- آیا پخش گسترده فسادهای جنسی شاه و اشرف و دیگر اعضای خاندان سلطنتی یکی از علل و دلایلی نبود که مردم را علیه آن ها شوراند؟ این واقعیت را هم به یاد داشته باشید که در فضای اختناق شاهی، این شایعات صد برابر می شد و حتی گفته می شد که اشرف با سگ اش هم می خوابد. این شایعات چه نقشی در تحریک مردم مذهبی آن دوران داشتند؟
🔹محمد رضا شاه پهلوی را نمی توان و نباید به به قول خودش «جنده بازی» هایش فروکاست. فقط یک احمق کاملاً بیگانه با علوم اجتماعی و جامعه شناسی سیاسی می تواند چنین کند. شاه فرایند مدرنیزاسیون آمرانه ی جامعه و حکومت را به سرعت پی گرفت. دستاوردهای بزرگ او در این زمینه ها باید مستقلاً بازگو شود. اما همان شاهی که به طور پارادوکسیکال و همزمان مدرنیست و سنتگرا بود، نه تنها با سنتگرایی اش، بلکه با فسادهایش، به انقلاب ۵۷ دامن زد.
🔹 رضا پهلوی می گوید یاسمین و نور اینک شهبانو و ولیعهد ایران هستند. بدینترتیب این دو مقام حکومتی زندگی خصوصی ندارند و نمی توانند داشته باشند. رضا پهلوی قسم خورده که شاه ایران است و اکنون دوران سلطنت اش را می گذراند، منتهی آخوندها جایش را غصب کرده اند. بنابراین، شاه و شهبانو و ولیعهد زندگی خصوصی ندارند.
🔹وقتی عکس های تام مورلی با یاسمین پهلوی منتشر شد، سلطنت طلبان اول ادعا کردند که برادر یاسمین است(به عنوان نمونه، توییت ضمیمه را ببیند). بعد که آبروریزی شد، گفتند معلم یوگای یاسمین است. اما وقتی فیلم ده دوازده دقیقه ای این معلم یوگا منتشر شد که با سه دختر در تخت خواب بود و آنها توضیح می دادند که شغل اش چیست و خودش هم تایید می کرد، کار بسیار خراب شد.
وضع وقتی خراب تر شد که سلطنت طلبان با یک کُرد ایرانی درگیر شدند و او در دو فیلم و مصاحبه درباره روابط یاسمین و مورلی سخن گفت. آیا مردم ایران می پذیرند که شهبانویشان با یک مرد خارجی با شغلی عجیب حتی آشنایی داشته باشد؟ چه رسد به عکس های باور نکردنی بسیار؟ چه رسد به اتهام هایی که آن کُرد ایرانی و دیگران در شبکه های اجتماعی طرح کرده و می کنند.
🔹چند روزی است که فیلم باور نکردنی رقص عجیب شهبانو و ولیعهد با خرگوش منتشر شده است و بسیاری آن را در توییتر پست کرده اند و درباره آن اتهام های تندی مطرح کرده اند. پرسش آنها این است که آنکه لباس خرگوش پوشیده چه کسی است؟ چرا جماعت خارجی حاضر در این فیلم هم تعجب کرده و این چنین خیره شده اند؟
🔹شاهی که به قرآن مجید قسم خورده، شاهی که اکنون خودش را یک رهبر جهانی قلمداد می کند، حتماً باید به ایرانیان در مورد رفتارها و رابطه شهبانو و ولیعهد پاسخگو باشد. اگر پاسخ نگوید، شایعات کاملاً او را نابود خواهند ساخت. دفاع از سلطنت خاندان پهلوی، بیش از همه بر گردن رضا پهلوی است. پاسخگویی شفاف می تواند از دامی که برایش پهن کرده اند، نجاتش دهد.
۱۴۰۳ تیر ۲۴, یکشنبه
۱۴۰۳ تیر ۲۱, پنجشنبه
۱۴۰۳ تیر ۱۶, شنبه
۱۴۰۳ تیر ۱۲, سهشنبه
۱۴۰۳ تیر ۱۱, دوشنبه
۱۴۰۳ تیر ۵, سهشنبه
۱۴۰۳ خرداد ۲۵, جمعه
۱۴۰۳ خرداد ۲۱, دوشنبه
۱۴۰۳ خرداد ۲۰, یکشنبه
۱۴۰۳ خرداد ۱۴, دوشنبه
پرسش اصلی، چگونگی پس از هلاکت اوست
پرسش اصلی، چگونگی پس از هلاکت اوست
جمعه ۱۱ خرداد ۱۴۰۳ - ۳۱ مه ۲۰۲۴
محمدعلی اصفهانی
خامنه ای در پیام سی و یک اردیبهشت خود، در حالی که زمان بسیار اندکی از قطعی شدن هلاکت رییسی و همراهانش می گذشت، هلاکت او را «درگذشت شهادتگونه» نامید؛ ولی در پنج خرداد، از هلاکت رییسی و همراهانش با عنوان شهادت نام برد، و در دیدار با خانوادهٔ او و خانوادههای همراهان هلاک شدهٔ او، از او به عنوان «شهید» یاد کرد، و از «مرحوم شهید آقای رئیسی»، و از «تشییع باشکوه شهدا» سخن گفت.
بسیار بعید و دور از منطق است که این، به دلیل دوگانگی در نگاه او به یک نوع واحد از مرگ باشد.
محتملترین پاسخ برای توضیح این دوگانگی در بیان، این است که در فاصلهٔ سی و یک اردیبهشت تا پنج خرداد، جمعبندی بررسیها، عمدی بودن و غیر تصادفی بودن آن هلاکت و آن هلاکتها را ثابت کرده باشد.
به جای، یعنی علاوه بر، جستجوی تناقضهای متعدد و گاه گمراه کنندهٔ دیگر، میتوان بیشتر به همین دوگانگی در بیان خامنه ای توجه داشت.
او کسی نیست که معنا و مفهوم دو عنوان متفاوتی که در مورد هلاکت رییسی به کار برده است را نداند و یا در مورد هریک از این دو عنوان متفاوت و کاربرد هر کدام آنها در سر جای خود، طی چند روز، نظرش تغییر کرده باشد.
در بارهٔ سناریوهای احتمالی و سناریو نویسان احتمالی و اجرا کنندگان احتمالیِ سناریوی احتمالی، این روزها آن قدر نظر و نظریه و تئوری و توطئهٔ تئوری و تئوری توطئه و غیره و غیره مطرح شده است که در این مختصر نه نیازی به ذکرشان است و نه مجالی برای برشمردنشان.
اما راقم این سطور، بیشترین احتمال را ـ تا اطلاع ثانوی ـ متوجه تضادهای درونی افراد و باندهای رقیب میداند، و کمترین احتمال (در حد نزدیک به صفر) را متوجه شخص خامنه ای که رییسی در ارتباط با او مطیع و حرفشنو و بیآزار بود، و شاید بتوان گفت که یک کارگزارِ از همه نظر ایدهآل به حساب میآمد که آسان به دست نیامده بود و رهبر با بندبازیهای خطرناک توانسته بود نهایتاً او را از بالای سر رقیبان و حریفان و مدعیان متعدد، به سلامت به صندلی ریاست جمهوری برساند و بر آن بنشاند.
ــــــــــــــــــــ
هلاکت رییس جمهور «مغتنم» (به بیان صریح رهبر)، چه بر اثر یک سانحهٔ معمولی باشد (که به احتمال زیاد نیست)، و چه بر اثر خرابکاری توسط افراد و باندهای رقیب باشد (که به احتمال زیاد هست)، دستکم دو واقعیت را برای چندین و چندمین بار در برابر دیدگان همگان قرار میدهد:
یک:
وجود تضادها و تقابلها و تعارضهای پایانناپذیر در صفوف «اصولگرایان»، که حتی در گیر و دار همین انتخابات زودهنگام ریاست جمهوری هم بیشتر از پیش آشکار خواهد شد.
این تضادها و تقابلها و تعارضها، پس از انتخابات ـ که نتیجه اش قاعدتاً نشستن یکی از میان همین طیف بر صندلی ریاست جمهوری است ـ وارد مراحل کیفی و کمّی تازهیی خواهند شد که کار خامنه ای را روز به روز دشوارتر خواهند کرد، و حتی بالقوه میتوانند به حذف فیزیکی او نیز منجر شوند.
دو:
خامنه ای، همچنان که بار ها نوشته ام، رهبر بلامنازع ج.ا نیست، و قدرت او در این دریای متلاطمی که میبینیم، بر امواجی استوار است که خود، بنا به ماهیت خود، بالا و پایین میشوند و دریای متلاطم را متلاطمتر میکنند.
نه قوانین مکتوب، بلکه به تناسبِ هر مقطع معین، و به تناسب هر مورد معین، محدودهٔ واقعی اختیارات ولی فقیهی با قد و قوارهٔ خامنه ای را قوانین نانوشتهیی تعیین میکنند که از برآیند مجموعهٔ تضادهای نیروهای تشکیل دهندهٔ حاکمیت، و از توازن دائماً متغیر این نیروها حاصل میشوند.
حتی خمینی با آن همه ابهت و اقتداری که داشت هم، در همین فرایند، گاهی ناچار به پذیرش چیزهایی میشد که نمیخواست اما نمیتوانست که نخواهد.
نمونهها در این مورد، کم نیستند، ولی خارج از موضوع این مقالهاند.
ـــــــــــــــــــــــــ
عامل دیگری اما در میان است که میتواند تعیینکنندهتر از تغییرات مقطعی توازن قوای درون مجموعهٔ حاکمیت باشد:
نیروهای درون حاکمیت، تنها بر یکدیگر نیست که تأثیر میگذارند، و تنها از یکدیگر نیست که تأثیر میپذیرند.
نیروهای درون حاکمیت:
ـ از یک طرف، بر یکدیگر تأثیر میگذارند و از یکدیگر تأثیر میپذیرند.
ـ و از طرف دیگر، در رابطهٔ تأثیر و تأثر با جامعه و مردم قرار دارند.
در اینجاست که باید:
ـ از تکتک تضادهای این نیروها با یکدیگر، فرصت ساخت.
ـ فرصتهای ساخته شده را نسوزانید.
ـ فرصتهای جدید را بر فرصتهای موجود و مستقل از تضادهای درون حاکمیت افزود.
ـ و به پیش رفت!
این همه، البته اعتماد به نفس میخواهد، نه مثلاً بلافاصله بعد از دوم خرداد هفتاد و شش، از آیندهٔ خود بیمناک شدن، و از وحشت خاتمی قالب تهی کردن، و از شنیدن نام او بر خود لرزیدن و دست و پای خود را گم کردن، و هر کسی که از کم و کیف فرصت حاصلشده سخنی میگفت و خواهان استفاده از آن برای فراهم آوردن شرایط ورود به مرحلهٔ انقلاب بود را به دندانِ خود و دستآموزان خود دریدن.
طبعاً لازمهٔ اعتماد به نفس داشتن، پوک و پوچ و توخالی نبودن است و برخوردار بودن از توانمندیهایی است که نه با ادعاهای بیپایه و رجزخوانیهای بیمایه حاصل میشوند، و نه با فریب دادن دیگران و به غارت بردن جان و جوانی آنان، و نه از ترس دیدن شکل واقعیتها در نور و روشنایی، سر به زیر پتو کشیدن و سعی در خوابیدن به امید ادامهٔ خوابهای خوشِ ناتماممانده و نیمهکاره رها شدهٔ دوشین را دیدن، و نه با بر سر سفرهٔ خونین سیاهکاسگانی جام بر جام زدن یا دست بر سینه و آماده به خدمت ایستادن که حاضرند که میهمان آرزو به دل، یا خدمتگزار دست به سینهٔ خوشخیال را، به ازای اجابت اندکی از خواستههای خود، در پیش پای ج.ا قربانی کنند.
(...)
ـــــــــــــــــــــــــ
«بعضی، شکسته خوانند، بعضی نشسته خوانند
چون نیست خواجه حافظ، معذور دار ما را»
تا کجا خواهیم توانست از فرصت و فرصتهایی که هلاکت رییسی ـ«رییس جمهور محترم و مغتنم» رهبر کشتیشکستهٔ ج.ا ـ فراهم آورده است استفاده کنیم، از آن و از آنها فرصتهای تازهیی بسازیم، و فرصتهای تازه را برفرصتهای پیشین، و بر فرصتهای مستقل از تضادهای درون حاکمیت بیافزاییم و به پیش برویم؟
این را نمیدانم. اما یک چیز را میدانم:
شعر حافظ، چه در بارهٔ کشتیشکستگان باشد، و چه در بارهٔ کشینشستگان باشد، این بار به کار رهبر کشینشستهٔ کشتیشکستهٔ ج.ا نخواهد آمد ـ حتی اگر او به یاد سالهای اول جوانی خود، و آن شور و حال مدفون شده در گرد و خاک حرص و آز و طمعی اهریمنی به حفظ قدرتی چند روزه در حیاتی زودگذر در جهانی هیچ در هیچ، در خلوت خویش زمزمهاش کند و قطره اشکی بیافشاند که:
کشتیشکستگانیم، ای باد شُرطه برخیز
باشد که باز بینیم، دیدار آشنا را
البته شاید هم نفرین حافظ گریبانش را بگیرد و او «دیدار آشنا» را به زودی باز بیند.
آشنایی به نام ابراهیم رییسی را!
۱۱ خرداد ۱۴۰۳
ققنوس ـ سیاست انسانگرا
www.ghoghnoos.org
بسیار بعید و دور از منطق است که این، به دلیل دوگانگی در نگاه او به یک نوع واحد از مرگ باشد.
محتملترین پاسخ برای توضیح این دوگانگی در بیان، این است که در فاصلهٔ سی و یک اردیبهشت تا پنج خرداد، جمعبندی بررسیها، عمدی بودن و غیر تصادفی بودن آن هلاکت و آن هلاکتها را ثابت کرده باشد.
به جای، یعنی علاوه بر، جستجوی تناقضهای متعدد و گاه گمراه کنندهٔ دیگر، میتوان بیشتر به همین دوگانگی در بیان خامنه ای توجه داشت.
او کسی نیست که معنا و مفهوم دو عنوان متفاوتی که در مورد هلاکت رییسی به کار برده است را نداند و یا در مورد هریک از این دو عنوان متفاوت و کاربرد هر کدام آنها در سر جای خود، طی چند روز، نظرش تغییر کرده باشد.
در بارهٔ سناریوهای احتمالی و سناریو نویسان احتمالی و اجرا کنندگان احتمالیِ سناریوی احتمالی، این روزها آن قدر نظر و نظریه و تئوری و توطئهٔ تئوری و تئوری توطئه و غیره و غیره مطرح شده است که در این مختصر نه نیازی به ذکرشان است و نه مجالی برای برشمردنشان.
اما راقم این سطور، بیشترین احتمال را ـ تا اطلاع ثانوی ـ متوجه تضادهای درونی افراد و باندهای رقیب میداند، و کمترین احتمال (در حد نزدیک به صفر) را متوجه شخص خامنه ای که رییسی در ارتباط با او مطیع و حرفشنو و بیآزار بود، و شاید بتوان گفت که یک کارگزارِ از همه نظر ایدهآل به حساب میآمد که آسان به دست نیامده بود و رهبر با بندبازیهای خطرناک توانسته بود نهایتاً او را از بالای سر رقیبان و حریفان و مدعیان متعدد، به سلامت به صندلی ریاست جمهوری برساند و بر آن بنشاند.
ــــــــــــــــــــ
هلاکت رییس جمهور «مغتنم» (به بیان صریح رهبر)، چه بر اثر یک سانحهٔ معمولی باشد (که به احتمال زیاد نیست)، و چه بر اثر خرابکاری توسط افراد و باندهای رقیب باشد (که به احتمال زیاد هست)، دستکم دو واقعیت را برای چندین و چندمین بار در برابر دیدگان همگان قرار میدهد:
یک:
وجود تضادها و تقابلها و تعارضهای پایانناپذیر در صفوف «اصولگرایان»، که حتی در گیر و دار همین انتخابات زودهنگام ریاست جمهوری هم بیشتر از پیش آشکار خواهد شد.
این تضادها و تقابلها و تعارضها، پس از انتخابات ـ که نتیجه اش قاعدتاً نشستن یکی از میان همین طیف بر صندلی ریاست جمهوری است ـ وارد مراحل کیفی و کمّی تازهیی خواهند شد که کار خامنه ای را روز به روز دشوارتر خواهند کرد، و حتی بالقوه میتوانند به حذف فیزیکی او نیز منجر شوند.
دو:
خامنه ای، همچنان که بار ها نوشته ام، رهبر بلامنازع ج.ا نیست، و قدرت او در این دریای متلاطمی که میبینیم، بر امواجی استوار است که خود، بنا به ماهیت خود، بالا و پایین میشوند و دریای متلاطم را متلاطمتر میکنند.
نه قوانین مکتوب، بلکه به تناسبِ هر مقطع معین، و به تناسب هر مورد معین، محدودهٔ واقعی اختیارات ولی فقیهی با قد و قوارهٔ خامنه ای را قوانین نانوشتهیی تعیین میکنند که از برآیند مجموعهٔ تضادهای نیروهای تشکیل دهندهٔ حاکمیت، و از توازن دائماً متغیر این نیروها حاصل میشوند.
حتی خمینی با آن همه ابهت و اقتداری که داشت هم، در همین فرایند، گاهی ناچار به پذیرش چیزهایی میشد که نمیخواست اما نمیتوانست که نخواهد.
نمونهها در این مورد، کم نیستند، ولی خارج از موضوع این مقالهاند.
ـــــــــــــــــــــــــ
عامل دیگری اما در میان است که میتواند تعیینکنندهتر از تغییرات مقطعی توازن قوای درون مجموعهٔ حاکمیت باشد:
نیروهای درون حاکمیت، تنها بر یکدیگر نیست که تأثیر میگذارند، و تنها از یکدیگر نیست که تأثیر میپذیرند.
نیروهای درون حاکمیت:
ـ از یک طرف، بر یکدیگر تأثیر میگذارند و از یکدیگر تأثیر میپذیرند.
ـ و از طرف دیگر، در رابطهٔ تأثیر و تأثر با جامعه و مردم قرار دارند.
در اینجاست که باید:
ـ از تکتک تضادهای این نیروها با یکدیگر، فرصت ساخت.
ـ فرصتهای ساخته شده را نسوزانید.
ـ فرصتهای جدید را بر فرصتهای موجود و مستقل از تضادهای درون حاکمیت افزود.
ـ و به پیش رفت!
این همه، البته اعتماد به نفس میخواهد، نه مثلاً بلافاصله بعد از دوم خرداد هفتاد و شش، از آیندهٔ خود بیمناک شدن، و از وحشت خاتمی قالب تهی کردن، و از شنیدن نام او بر خود لرزیدن و دست و پای خود را گم کردن، و هر کسی که از کم و کیف فرصت حاصلشده سخنی میگفت و خواهان استفاده از آن برای فراهم آوردن شرایط ورود به مرحلهٔ انقلاب بود را به دندانِ خود و دستآموزان خود دریدن.
طبعاً لازمهٔ اعتماد به نفس داشتن، پوک و پوچ و توخالی نبودن است و برخوردار بودن از توانمندیهایی است که نه با ادعاهای بیپایه و رجزخوانیهای بیمایه حاصل میشوند، و نه با فریب دادن دیگران و به غارت بردن جان و جوانی آنان، و نه از ترس دیدن شکل واقعیتها در نور و روشنایی، سر به زیر پتو کشیدن و سعی در خوابیدن به امید ادامهٔ خوابهای خوشِ ناتماممانده و نیمهکاره رها شدهٔ دوشین را دیدن، و نه با بر سر سفرهٔ خونین سیاهکاسگانی جام بر جام زدن یا دست بر سینه و آماده به خدمت ایستادن که حاضرند که میهمان آرزو به دل، یا خدمتگزار دست به سینهٔ خوشخیال را، به ازای اجابت اندکی از خواستههای خود، در پیش پای ج.ا قربانی کنند.
(...)
ـــــــــــــــــــــــــ
«بعضی، شکسته خوانند، بعضی نشسته خوانند
چون نیست خواجه حافظ، معذور دار ما را»
تا کجا خواهیم توانست از فرصت و فرصتهایی که هلاکت رییسی ـ«رییس جمهور محترم و مغتنم» رهبر کشتیشکستهٔ ج.ا ـ فراهم آورده است استفاده کنیم، از آن و از آنها فرصتهای تازهیی بسازیم، و فرصتهای تازه را برفرصتهای پیشین، و بر فرصتهای مستقل از تضادهای درون حاکمیت بیافزاییم و به پیش برویم؟
این را نمیدانم. اما یک چیز را میدانم:
شعر حافظ، چه در بارهٔ کشتیشکستگان باشد، و چه در بارهٔ کشینشستگان باشد، این بار به کار رهبر کشینشستهٔ کشتیشکستهٔ ج.ا نخواهد آمد ـ حتی اگر او به یاد سالهای اول جوانی خود، و آن شور و حال مدفون شده در گرد و خاک حرص و آز و طمعی اهریمنی به حفظ قدرتی چند روزه در حیاتی زودگذر در جهانی هیچ در هیچ، در خلوت خویش زمزمهاش کند و قطره اشکی بیافشاند که:
کشتیشکستگانیم، ای باد شُرطه برخیز
باشد که باز بینیم، دیدار آشنا را
البته شاید هم نفرین حافظ گریبانش را بگیرد و او «دیدار آشنا» را به زودی باز بیند.
آشنایی به نام ابراهیم رییسی را!
۱۱ خرداد ۱۴۰۳
ققنوس ـ سیاست انسانگرا
www.ghoghnoos.org
۱۴۰۳ خرداد ۱۳, یکشنبه
Global Reflections: The Ten Stages of Genocide | Reihana Djema | TEDxMau...
Publié par
azadeh
à l'adresse