۱۳۹۷ اسفند ۲۶, یکشنبه

بيست و نهم اسفند روزملّی ما واوباشان حاکم امروز

يک جلاد ديگر بگور رفت !جنايات محمدی گيلانی! بنقل از دکتر محمد ملکی

گور پدرت, پس بتو چه! پاسخ ملت ايران

Noam Chomsky - The Crimes of U.S. Presidents

BREAKING: Watch This Jewish Leader RIP Ilhan Omar To Shreds, HUMILIATES ...

BREAKING: Watch This Jewish Leader RIP Ilhan Omar To Shreds, HUMILIATES ...

The Great Ilhan Omar Debate | March 13, 2019 Act 2 | Full Frontal on TBS

Iran : 10 ans de prison supplémentaires et 148 coups de fouets pour l’avocate des droits des femmes


Iran : 10 ans de prison supplémentaires et 148 coups de fouets pour l’avocate des droits des femmes


ARCHIVE. Nasrin Sotoudeh en novembre 2018 à Téhéran. AFP/Arash Ashourinia

Nasrin Sotoudeh, 55 ans, purge déjà une peine de prison de cinq ans. Sa condamnation intervient après la nomination d’un radical à la tête de la justice iranienne.

L’avocate iranienne Nasrin Sotoudeh, célèbre militante des droits humains qui purge déjà une peine de prison de cinq ans, a été condamnée lundi à dix années d’emprisonnement supplémentaires et 148 coups de fouet. Son mari Reza Khandan, qui a confirmé la sentence mardi, a précisé qu’elle avait été condamnée pour « incitation à la débauche ».
Il a précisé que son épouse était condamnée au total à 33 années de prison, en plus des cinq ans qu’elle purge déjà 148 coups de fouet lui seront infligés parce qu’elle s’était présentée une première fois devant le tribunal sans le voile islamique obligatoire pour les femmes dans l’espace public. Lundi, elle avait décidé de ne pas se présenter devant les juges, estimant que les conditions d' « un procès équitable » n’étaient pas réunies.

Elle a défendu des femmes ayant enlevé leur foulard en public

L’affaire en cours inclut selon son époux des poursuites pour « conspiration » et « propagande contre le système » politique de la République islamique, appartenance à une organisation de défense des droits humains interdite, participation à une campagne pour l’abolition progressive de la peine de mort en Iran ou encore « atteinte à l’ordre public ».
LIRE AUSSI >Sadaf Khadem, la boxeuse iranienne qui se bat pour la cause des femmes
Récompensée en 2012 du Prix Sakharov décerné par le Parlement européen, Me Sotoudeh a passé trois ans en prison (2010-2013) après avoir défendu des opposants arrêtés lors de manifestations en 2009.
De nombreuses voix, d’ONG, d’institutions, de pays, s’élèvent dans la communauté internationale, pour demander un « réexamen immédiat » de la sentence. Les Etats-Unis, qui ont fait de l’Iran leur principale bête noire au Moyen-Orient, ont condamné « avec la plus grande fermeté » cette décision de justice « qui va au-delà de la barbarie ».
Cette condamnation particulièrement sévère intervient trois jours après que l’Iran a nommé un nouveau chef du pouvoir judiciaire : Ebrahim Raissi, un clerc dur qui est un protégé du guide suprême, l’ayatollah Ali Khamenei. Cette nomination pourrait traduire un affaiblissement de l’influence politique du président Hassan Rohani, plus modéré. Le religieux avait perdu l’élection présidentielle face à Rohani en 2017.

(۱)درس‌گفتارهای «نفت؛ از انحصارِ کلونیالیستی-امپریالیستی تا رقابتِ جهانی...

سیروس بینا: به مناسبت شصت و نهمین سالگشت ملی شدن صنعت نفت در ایران

سیروس بینا: به مناسبت شصت و نهمین سالگشت ملی شدن صنعت نفت در ایران (ویدئو در 7 بخش)


بیست و نهم اسفند، برابر با بیستم مارچ، سالگشت شصت و نهمین سال ملی شدن نفت در ایران است. به همین مناسبت تأملی نسبتأ دقیق در آرایش نیروهای متخاصم استعماری، چگونگی خاستگاه مردمی و مبارزاتی در این برهه از تاریخ ایران لازم است، همچنین یادی از بزرگ مردانی همچون دکتر محمد مصدق و دکتر حسین فاطمی (وزیر خارجه ی حکومت وی)، بویژه از جانب مترقی ترین ترقی خواهان، یعنی مدعّیان واقعی سوسیالیسم، کاملأ ضروزی است.   
جای بسی شگفنی است که پس از تقریبأ هفتاد سال، با وجود این همه شواهد و مدارک و استاد ترخیص شده از سرویس های متعددِ امنیتی در جهان، هنوز هم که هنوز است، خیل مصّدق ستیزان راستگرا، چه در لباس ساطنت طلبان قباسوخته و دریوزگان خارج کشوریِ حکومتِ کودتا،  چه در کسوت ملایان فاسد و مشروطه ستیزِ داخل کشور، نظیر روح اله خمینی (شَبَح شیخ فضل اله نوری)، چه در هیأت کاسه لیسان دربار محمد رضا پهلوی و آستان بوسان انگایس و آمریکا، نظیر ابوالقاسم کاشانی و محمد بهبهانی، و نیز دنباله های متحّجر و پر مدّعای انان از هر دو جناح جمهوری اسلامی در دروغ پردازی و تبلیغات خصمانه و وارونه انگاری این تاریخِ درخشان اما پرمخاطره، این جرثومه های ارتجاع همه متفق القول اند.  
متاسفانه در طیفی از هم گسیخته، گَل و گُشاد، و نا متجانس از چپ گرایان خودخوانده (از توده ای ها گرفته تا عناصری چند در میان تروتسکیست ها) - معدودی بی خبر از تاریخ مردم خویش - با نمونه برداری های ناشیانه و رج زدن های کودکانه بر طبق به اصطلاح رهنمودهای مارکسیستی، و با ژست های به اصطلاح رادیکال (و سوسیالیستی!)، به طریق موسمی هر از چند گاهی به مصدق حمله می کنند. اغلب چپگرایان سنتی هم حتا به خاطر حرمت تاریخ  در این گونه مقولات لب از لب نمی جنبانند (این را با رجوع به تجربه ی پنجاه ساله ی خودم می گویم). در این میان نیز اما عنصری خام جهت افاضه ی حضور در جهت جا انداختن موضع آبکی خویش گهگاه سعی در فرو کاستن قدر مصدق، و ملی کزدن صنعت نفت در معّیت وی، قدم رنجه می کنند. از بردن نام و آدرس مقاله معذورم بدارید، زیرا قصد من ابراز برخورد با کسی نیست. هدف من اشاره به لزوم یک خانه تکانی بینشی/تاریخی/تئوریک در میان چپگرایان متعهد است. ضمنأ، که عناصری مصدق را در این برهه نماینده ی "بورژوازی ملی" ارزیابی می کنند و طبق روال معمول کتابتِ سیاه مشق دبستانِ دوران های گذشته، از او ایراد می گیرند. و حال این که ما در تاریخ مان هرگز طبقه ای (یا قشری منسجم) به عنوان بورژوازی ملی نداشته ایم. و آنان که این ادعا را کرده اند توده ای ها بوده اند. مصدق در این برهه ار تاریخ ایران پدیده ای است استثنائی که باید آن را با توجه به داده های کانکریت و قرائن و شواهد انضمامی آن را شناخت. حتا شکست مصدق را نمی توان بدون توجه به اتفاقات تاریخی - به طرزی قالبی و به اصطلاح پیش پیشکی - به بررسی نشست. پس از آگاهی از چگونگی و انجام این اتفاقات نیز که دیگر این خود حدیث "مشاهده ی غیب با چشم بسته" است.  
 در لینک زیر مجموعه ای در 7 بخش (به مدّت 7 ساعت) در رابطه با اقتصاد، سیاست، و رابطه ی بین المللی نفت - از آغاز انحصار کلونیالیستی/امپریالیستی تا رقابتِ سرمایه (بر اساس تئوری ارزشِ) در فرایند دوران جهانی شدن پیش روی شما است. این مجموعه با پیشنهاد "گروه پروسه" و همت رفیق پژمان رحیمی و نیز با همکاری رفیق بهرام (زمستان) از شورای یهرنگ (تگزاس) در ماه آگست 2017 تهیه شده است. و من در این خصوص بار دیگر از این رفقا تشکر می کنم.  
بیست و نهم اسفند بر شما مبارک باد!  
سیروس بینا
29 اسفند 1397 (برابر با 20 مارج 2019)
الکساندریا، مینه سوتا (آمریکا)
مجموعه درس‌گفتارهای سیاست و اقتصاد"نفت" -  از آغاز انحصارِ کلونیالیستی-امپریالیستی تا انجام رقابتِ سرمایه در فرایند دوران جهانی شدن
بخش اول
دورانِ کلونیالیسم و نفتِ انحصاری Oil: From Colonialism to Globalism Part 1: Colonial Oil Monopoly Cyrus Bina
  
بخش دوم: انحصار بین‌المللی نفت (۱۹۲۸) و امضای قرارداد(۱۹۳۳) توسط رضا شاه part 2: International Petroleum Cartel and signing the 1933 Oil concession by Rezah Shah Cyrus Bina  
بخش سوم: مصدق و ملی کردن نفت در ایران part3: Mossadegh and the Nationalization of Oil in Iran Cyrus Bina  
بخش چهارم: کارتل بین المللی نفت و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ part4: International Petroleum Cartel and the 1953 Coup Cyrus Bina  
بخش پنجم: شکاف در کارتل بین المللی نفت و ایجاد "اوپک" Part5: The Fissure Within Cartel and the Genesis of OPEC Cyrus Bina 
بخش ششم: بحران جهانی انحصارزدایی و آغاز گلوبالیزاسیون نفت در جهان Part 6: The Crisis of de-Cartelization and the Emergence of Globalization of Oil
Cyrus Bina
بخش هفتم: گلوبالیزاسیون نفت و نتایج حاصل از آن در اقتصاد و روابط بین المللی امروز Part 7: Globalization of Oil and Consequence for Today's Economy and Polity Cyrus Bina

سخن روز گزارشگران از خدامراد فولادی - مفهوم ِ نادقیق ِ چپ و راست


اندیشه ی مارکس همچنان برای بشریت اعتبار ِ عام و کارکرد ِ راهبردی دارد و انسان سازی و دوران سازی می کند.خلاصه کنم: چپ ی که دوران ِ خود را از دوران ِ مارکس، جهان بینی و ایدئولوژی ِ خودرا از جهان بینی و ایدئولوژی ِ مارکسیستی، راهبرد ِ سیاسی ِ ضد ِ تاریخی ِ خود را از راهبرد ِ تاریخی سیاسی ِ مارکس ، و کمونیسم ِ اراده گرای خود را از کمونیسم ِ قانون مند ِ مارکس جدا می سازد، هرگز نمی تواند خود را مارکسیست بنامد و حیثیت و اعتبار ِ مارکس و مارکسیسم را هزینه ی قدرت طلبی ِ خویش نماید. بلکه باید خود را همان که هست بنامد: چپ ِ فرقه گرا، اختیارگرا و اراده گرا. یعنی: چپ ِ واپسگرا.

*****
(توهم زدایی از مفاهیم ِ چپ و راست در گفتمان های سیاسی)
(یاد کردی از آموزه های دوران شمول و دوران ساز ِ مارکس در یکصد و سی و ششمین سالگرد مرگ ِ او.)
امروزه، چپ و راست آنچنان مفاهیم ِ نادقیق ِ گمراه کننده ای پیدا کرده اند که موجب ِ سوبرداشت های بسیاری از انقلاب و کنشگری ِ انقلابی هم شده است. از این رو، به گمان ِ من برای پرهیز از هرگونه سوء برداشت به ویژه از مفهوم ِ چپ بهتر است به جای چپ و راست ِ دلبخواهی و غیر ِ دقیق ، از مفاهیم ِ علمی و ماتریالیستی ِ تکامل گرا و واپس گرا استفاده شود. چرا که تکامل گرایی و واپس گرایی هم بیانگر ِ خصوصیت ِ ایدئولوژیک و جهان شناختی ِ افراد، و هم معیاری برای شناخت ِ نیات ِ واقعی ِ افراد چه در نظروری و چه در کنشگری های سیاسی و اجتماعی ِ آنهاست.
نخستین گمراه سازی ِ مفهوم ِ چپ، آن را معادل ِ انقلابی گرفتن است. با این استدلال که « چپ انقلابی است»، پس « انقلابی چپ است». در حالی که تجربه نشان داده است با چنین استدلالی مرز ِ میان ِ واپسگرا و تکامل گرا درهم می ریزد و هر مرتجعی می تواند خود را انقلابی و درنتیجه چپ بنامد. مانند ِ آنچه در 1357 اتفاق افتاد و روحانیت ِ واپسگرا خود را انقلابی و سردمدار ِ انقلاب نامید.  در این نامگذاری ِ دلخواهی، هم انقلاب و  انقلابیگری از سرشت ِ واقعی و تاریخی اش تهی شد، و هم وابسته به میل و اراده ی افراد و شخصیت ها یا فرقه ها تلقی گردید.
با چنین درک و برداشت ِ غلط  از انقلابی و معادل ِ رایج ِ آن چپ بود که سازمان های به اصطلاح چپ برخلاف ِ ادعای شان با به اصطلاح راست ِ مذهبی دست ِ کم در یک موضع گیری با روحانیت ِ مرتجع همسویی نشان دادند و به ضدیت با تجدد خواهی و پیشرفت گرایی که دو معیار ِ تاریخی ِ تکامل گرایی اند پرداختند.
در واقع، چپ یا راست بودن یا به بیان ِ دقیق تر انقلابی و غیر ِ انقلابی( ضد ِ انقلابی) بودن در عنوانی نیست که افراد و گروه ها و تشکیلات های سیاسی به خود می بخشند، بلکه در جهت گیری ِ همسویانه یا ناهمسویانه ی افراد و گرایش ها و سازمان ها با فرآیند ِ تکامل ِ اجتماعی( تاریخ) است که در موضع گیری های عقیدتی و پراتیک ِ سیاسی- تشکیلاتی ِ فردی یا سازمانی ِ آن ها نمود پیدا می کند. به این معنا که: تکامل گرایی ِ ایدئولوژیک سیاسی و تاریخی تنها معیار ِ مرزبندی میان ِ انقلابی و غیر ِ انقلابی است که در گفتمان های رایج و نادقیق ِ سیاسی تبدیل به دو مفهوم ِ چپ و راست ِ فاقد ِ این معیار و مرزبندی گردیده است. با این توضیح که چپ و راست مفهوم ِ ژله ای( سیال ِ) غیر ِ کنکرت ِ صرفن سیاسی دارند در حالی که تکامل گرایی مضمون ِ عام ِ همه شمول ِ جهان شناختی و جامعه شناختی هم در کلیت و هم درجزئیت ِ پدیده های مادی- تاریخی دارد که شامل ِ گرایش های ایدئولوژیک- سیاسی هم می شود. به عنوان ِ مثال، ارتجاع ِ مذهبی هم چپ ِ سیاسی دارد هم راست ِ سیاسی، در صورتی که مذهب به طور ِ کلی و یکدست ضد ِ تکامل و تکامل گرایی است و کم ترین سازش و سازگاری یی با تکامل در هیچ جنبه ی آن ندارد. همچنان که خود ِ انقلاب نیز مفهوم و مضمون ِ تکامل گرایانه دارد که عبارت است از گذار ِ قانون مند از مرحله ی پست به مرحله ی عالی تری از شیوه ی تولید و مناسبات ِ تاریخی ِ انسان ها.
تکامل گرایی، چه در وجه هستی شناختی به طور ِ عام در شناخت از طبیعت به منزله ی هستی ِ عینی ِ واقعن موجود ِ ماده ی در حرکت، و چه در وجه جامعه شناختی به طور ِ خاص به منزله ی عالی ترین شکل و حالت ِ این حرکت، یک معیار  جامع ِ کلیت شناس از وحدت ِ همبسته ی جهان واقعن و حقیقتن موجود است که هم برسازنده ی مفهوم ِ انقلابی و هم نفی کننده ی نقیض ِ آن ضد ِ انقلابی است که در ادبیات ِ سیاسی ِ امروز سهون با عناوین ِ چپ و راست شناخته می شود. تکامل گرایی در واقعیت اش مرز بندی با انواع خرافه و اعتقادات ِ چپ و راست ِ مذهبی و فرقه گرایی ِ کلیت ستیز و وحدت ستیز است.
چپ ِ فرقه گرا- چپی که ما تاریخن می شناسیم ماهییتن فرقه گراست- بنا بر ایدئولوژی و جهان بینی ِ پیشاسرمایه داری ِ فئودالی پدرشاهی اش نه تنها کلیت نگر و وحدت خواه نیست بلکه برعکس جزیی نگر و تفرقه افکن و در عین ِ حال تمامیت خواه است. همچنان که به شیوه ی مالکان و مناسبات ِ ارباب رعیتی شعارش در زندگی و فعالیت ِ فردی یا گروهی ِ سیاسی این است که « قلمروی من از من، قلمروی تو از تو». همچنانکه مراجع ِ تقلید ِ روحانیت ِ فئودال مسلک نیز چنین درک و برداشتی از پیروان و مقلدان خود و دیگر مراجع دارند. یعنی هیچکدام حق تجاوز به حریم خصوصی و قلمرو ِ فرمانفرمایی ِ آن دیگری را ندارد.
اما اگر چپ را آنچنان که خود ادعا می کنند به معنای کمونیست یعنی انسان ِ آگاه ِ عملگرای این دوران بدانیم باز هم به نقیض گویی و ناسازنمایی بر می خوریم. انسان ِ آگاه ِ این دوران کیست، و چرا کمونیست ها آگاه ترین انسان های این دوران اند؟
آگاهی را تنها از نظرگاه ِ تاریخی- دورانی می توان تعریف کرد و مشخصه های آن را تعیین نمود. آگاهی به طور ِ تاریخی تکاملی دو مرحله دارد. مرحله ی نخست آگاهی ِ طبیعی که شعور است و کمابیش همه ی جانداران و ازجمله همه ی انسان ها از آن بهره مندند. مرحله ی دوم، آگاهی ِ علمی- منطقی که ویژه ی انسان و البته نه همه ی انسان ها بلکه انسان های اندیشه ور و نظرور است.  معنای این تکامل ِ تاریخی- مرحله ای این است که کمونیسم نبود که آگاهی را آورد، بلکه آگاهی محصول ِ فرآیند ِ تکامل ِ تاریخ و جامعه ی انسانی است و آگاهی ِ کمونیستی خود محصول ِ یک مرحله و دوران ِ معین یعنیمحصول ِ نظام و دوران ِ سرمایه داری است. به بیان ِ دیگر، این هستی ِ اجتماعی ِ انسان ها بود که شعور و آگاهی ِ اجتماعی شان را ساخت و نه برعکس. از این رو، ما باید همواره رابطه و پیوند ِ دوسویه ی نظام و دوران ِ سرمایه داری و آگاهی ِ کمونیستی را در نظر داشته باشیم تا دچار ِ وارونه گویی ِ ایده آلیستی متافیزیکی نشویم ، آنگونه که راست و چپ ِ ضد ِ دوران و ضد ِ تجدد و تمدن به این توهم دچارند. همین آگاهی ِ کمونیستی ِ برآمده از هستی ِ اجتماعی ِ این دوران به ما می گوید کمونیست ِ عملگرا کسی نیست که با تکیه بر اراده ی مختار ِ معطوف به قدرت ِ فعال مایشاء خویش میخواهد جهان را تغییر دهد، بلکه آن انسان هایی هستند که با تکیه بر داده ها و دستآوردهای تکنیکی و علمی- منطقی ِ تاکنونی ِِ بشریت این وظیفه ی تاریخی را بر عهده دارند. تکامل و تئوری ِ تکامل که در ماتریالیسم ِ تاریخی ِ مارکس و انگلس بازتاب یافته، هیچ جایگاه و نقشی برای اراده ی خارج از قوانین ِ حاکم بر کلیت و جزییت ِ همبسته ی جامعه ی انسانی قائل نیست. این، اراده است که باید در مسیر ِ تکامل تابع ِ هستی ِ اجتماعی ِ انسان ها باشد و از قوانین ِ برآمده از و حاکم بر این هستی ِ اجتماعی- تاریخی تبعیت کند تا کارساز و دوران ساز گردد.
تکامل و تکامل ِ اجتماعی نشان دهنده ی راه ِ رشد ِ قانون مند هم در طبیعت وهم در جامعه ی انسانی است. از این رو نه آنچنان که دینمداران ِ واپسگرا می پندارند به عقب باز می گردد، و نه آنگونه که فرقه گرایان ِ چپ می خواهند و تبلیغ می کنند تاریخ را میان بر می زند و از طریق ِ راه ِ رشد ِ غیر ِ سرمایه داری مستقیمن وارد ِ سوسیالیسم می شود.
چپ ِ اراده گرایی که ما می شناسیم، نمی تواند آن کمونیست ِ آگاه و عملگرای هم برآمده از ساز و کارهای قانون مند ِ تکامل ِ اجتماعی، هم آموزش دیده ی نظام ِ سرمایه و کتاب ِ« سرمایه» ای باشد که تمام ِ نقدش بر نظام ِ سرمایه نشان دهنده ی راه ِ رشد ِ معمول و معقولی است که تنها راه ِ گذار به سوسیالیسم و کمونیسم است. به بیان ِ دیگر، هم قوانین ِ تکامل اجتماعی و ماتریالیسم ِ تاریخی که امروز در نظام ِ سرمایه کارکرد دارند، و هم کتاب ِ سرمایه که آموزش دهنده و راه نمای ما در شناخت ِاین نظام برای بر گذشتن و فرا رفتن از این نظام  اند به ما می گویند تنها راه ِ معقول ِ اجتماعی- تاریخی ِ تحقق ِ غایت ِ تاریخ همان راه ِ رشد ِ تولیدی مناسباتی یی است که در جامعه های سرمایه داری ِ پیشرفته وجود دارد.
چپ ِ «سرمایه» نخوانده و سرمایه نشناخته ای که ما می شناسیم- اگرخوانده و شناخته بود هرگز راه رشد ِ غیر ِ سرمایه داری را راه ِ گذار به سوسیالیسم تبلیغ نمی کرد- اگرچه عملگرا به معنای اراده گراست، اما نمی تواند آن کمونیست ِ آگاهی باشد که مارکس و انگلس بودند که نخستین شرط ِ آگاهی اش در دوران بودن و در هستی ِ اجتماعی ِ این دوران و حل ِ تضادهای آن مشارکت ِ نظری یا عملی داشتن است. به عبارت ِ دیگر، نمی توان هم « سرمایه» و سرمایه داری را به عنوان ِ هستی ِ تئوریک و مادی ِ این دوران به رسمیت نشناخت و قبول نداشت، و همادعای رهبری ِ جامعه را داشت که نخستین پیش شرط اش بنا بر آموزش های تئوریک ِ همان«سرمایه» فرا بردن ِ هستی ِ مادی ِ جامعه از سرمایه داری در پیشرفته ترین حالت اش به سوسیالیسم و کمونیسم ِ غایت ِ تاریخ است.
یک چنین چپ ِ نیاموخته از ماتریالیسم ِ تاریخی و بی اعتنا به آن، چگونه می تواند آموزش دهنده ی پرولتاریایی باشد که به قول ِ مارکس سوسیالیسم اش را علاوه بر صنعت و تکنولوژی ِ پیش رفته بر آگاهی ِ طبقاتی ِ خود بنا می کند و بالا می برد تا جامعه ی انسانی را وارد ِ قلمرو ِ کمونیسمی سازد که بر در ِ ورودی ِ آن نوشته شده « از هرکس به قدر ِ توانایی اش، به هرکس به اندازه ی نیازش».
چپ ِ واقعن موجودی که ما می شناسیم، نیروی محرک و پیش برنده ی تاریخ را از کشف و شناخت ِ قوانین در فرایند ِ تکامل ِ اجتماعی و به کارگیری ِ این شناخت برای دگرگون سازی ِ شرایط و مناسبات ِ موجود بیرون نمی کشد، بلکه این نیروی محرک را که همچنان بر تضاد ِ طبقاتی استواراست به دشمنی ِ ملت ها( خلق ها) ی عقب مانده با ملت های پیش رفته فرو می کاهد تا بتواند هم خود را به عنوان ِ یک عنصر و نیروی ضروری و کارساز – غصب کننده ی جایگاه پرولتاریا- در مناسبات ِ طبقاتی ِ موجود جا بزند و هم در رقابت برای کسب ِ قدرت ِ سیاسیجایی درمیان ِ رقیبان ِ قدرت خواه اش برای خود باز کند.
ما نمونه ی این فرقه سازی و تمامیت خواهی ِ فرقه سالارانه را در تاریخ فقط در فرقه های مختلف ِ دینی سراغ داریم که هر فرقه ای برای خود حق ِ سرکردگی و سروری هم بر یک امت و هم بر دیگر فرقه ها و امت ها را قائل است و برای رسیدن به هدف از به راه انداختن ِ « جنگ ِ هفتاد و دو ملت » هم ابا ندارد. گرایشی مرتجعانه که نقطه ی تلاقی ِ انواع ِ فرقه گرایی ِراست و چپ ِ مذهبی و غیر ِ مذهبی است. مارکسیسم و کمونیسم با این گرایش و عملکرد ِ ضد ِ تکاملی ِ فرقه سالارانه بیگانه و درست در نقطه ی مقابل ِ آن قرار دارد. خود ِ مارکس بیش از نیمی از عمر ِ 65 ساله اش را بر روی دو کتاب ِ گروندریسه و سرمایه گذاشت تا با نقد ِ اقتصاد سیاسی ِ پیشرفته ترین کشور ِ سرمایه داری به بشریت و پرولتاریایی که این بشریت را نمایندگی می کند آسیب پذیرترین نقطه ی نظام ِ سرمایه داری را به عنوان ِ کانون ِ اصلی انقلاب ِ پرولتاریایی و سوسیالیستی نشان دهد. دو جلد کتابی که سرشار از آگاهی ِ سوسیالیستی و کمونیستی نه تنها برای طبقه ی کارگر بلکه برای کل ِ بشریت اند. اما، کسانی که خود را مارکسیست و کمونیست ِ عملگرا می نامند هنوز جوهر ِ قلم ِ مارکس بر روی کاغذ خشک نشده ادعا کردند دوران ِ مارکس به سر رسیده و ما- یعنی خود ِ آنان!- وارد ِ عصر ِ دیگری شده ایم که عصر ِ انقلاب های دهقانی با رهبری ِ ما و حزب ِ ماست. معنای این تز ِ مرتجعانه هم غیر از این نیست کهمارکس بیهوده عمر و زندگی و سلامت اش را روی کتاب ها و تئوری هایی گذاشت که کم تر از چهل سال بعد  توسط ِ «کمونیست» ها و چپ های داناتر از مارکس باطل و مردود اعلام گردید. چپی که بر گروندریسه و سرمایه یعنی بر ماتریالیسم ِ تاریخی خط ِ بطلان می کشد تا بتواند قدرت طلبی ِ خود را توجیه نماید با کدام بضاعت ِ تئوریک می تواند ادعای مارکسیست بودن و کمونیست ِ آگاه بودن داشته باشد؟ مگر راست ِ مقابل ِ او غیر از همین نظر رادارد که تئوری های مارکس اعتبار تاریخی نداشته و مدتهاست از اعتبار ساقط شده اند؟ با این تفاوت که راست از دار و ندار ِ حیثیت ِ خود برای کسب ِ قدرت خرج می کند اما چپ از حیثیت و اعتبار ِ مارکس و مارکسیسم برای رسیدن به قدرت مایه می گذارد.
واقعیت این است که این چپی که ما می شناسیم مارکسیسم را نه به عنوان ِ اندیشه ی پیشتاز در شناخت ِ تکامل ِ اجتماعی، بلکه به مثابه مترسکی برای ترساندن ِ رقبای فکری- عقیدتی ِ خود می داند تا میدان را برای یکه تازی ِ خود در عرصه ی کسب ِ قدرت ِ سیاسی حتا از پرولتاریا به عنوان ِ تنها طبقه ی انقلابی ِ این دوران خالی کند.
این چپ و این کمونیست که محصول ِ شرایط ِ استبدادی است در زمان ِ مارکس هم در آلمان ِ زیر ِ حاکمیت ِ استبداد وجود داشته و مارکس در مانیفست ِ کمونیست آن را این چنین با کمونیست ها و سوسیالیست های فرانسه ی پیشرفته تر از آلمان ِ آن زمان مقایسه می کند : « آثار ِسوسیالیستی و کمونیستی ِ فرانسوی { وارد ِ آلمان که شد} به کلی تغییر ِ ماهییت داد، و چون این آثار در دست ِ { چپ ِ } آلمانی دیگر بیانگر ِ مبارزه ی یک طبقه با طبقه ی دیگر نبود، او یقین حاصل نمود که بر «یک سویه نگری ِ فرانسوی» چیره شده است وبه جای نیازمندی های حقیقی نیاز به حقیقت، و به جای منافع ِ پرولتاریا منافع ِ ذات ِ آدمی یعنی منافع ِ انسان ِ عام را نمایندگی می کند، آن هم درست زمانی که مبارزه ی بورژوازی ِ آلمان با اشرافیت ِ فئودالی و سلطنت {و حاکمیت ِ } مطلقه و به کلام ِ دیگر جنبش ِ لیبرالی علیه این حاکمیت ِ مطلقه جدی تر شده است.
به این ترتیب، سوسیالیسم ِ«حقیقی»{ یا همان چپ ِ امروزی ِ ما} فرصتی را که مدتها در آرزوی آن بود به دست آورد تا خواست های سوسیالیستی { نا به هنگام و نا به جا} را در مقابل ِ جنبش ِ سیاسی ارائه نماید و به لعن و تکفیر ِ لیبرالیسم، دولت ِ انتخابی، رقابت ِ بورژوایی، آزادی ِ بورژوایی ِ مطبوعات، قانونگذاری ِ بورژوایی، آزادی و برابری ِ بورژوایی بپردازد، و برایتوده ی مردم موعظه کند که با این جنبش ِ بورژوایی به هیچ دستاوردی نمی رسند و تمام ِ دستاوردهای خود را نیز از دست خواهند داد. »( مانیفست کمونیست. ترجمه ی حسن مرتضوی. ص308-309 درون کروشه از من است).
می بینیم که به رغم ِ ادعای نامارکسیست های خودمارکسیست نام، اندیشه ی مارکس همچنان برای بشریت اعتبار ِ عام و کارکرد ِ راهبردی دارد و انسان سازی و دوران سازی می کند.
خلاصه کنم: چپ ی که دوران ِ خود را از دوران ِ مارکس، جهان بینی و ایدئولوژی ِ خودرا از جهان بینی و ایدئولوژی ِ مارکسیستی، راهبرد ِ سیاسی ِ ضد ِ تاریخی ِ خود را از راهبرد ِ تاریخی سیاسی ِ مارکس ، و کمونیسم ِ اراده گرای خود را از کمونیسم ِ قانون مند ِ مارکس جدا می سازد، هرگز نمی تواند خود را مارکسیست بنامد و حیثیت و اعتبار ِ مارکس و مارکسیسم را هزینه ی قدرت طلبی ِ خویش نماید. بلکه باید خود را همان که هست بنامد: چپ ِ فرقه گرا، اختیارگرا و اراده گرا. یعنی: چپ ِ واپسگرا.