۱۳۹۱ دی ۲, شنبه

http://images.kaleme.com/org-z1356098580bb35f1049db7eb131d2acbc9f066ae4b4f611b8e.jpg

میرحسین موسوی در مصاحبه جنجالی با تلویزیون اتریش چه گفت؟ (سند)

متن کامل مصاحبه تلویزیون اتریش با میرحسین موسوی در دسامبر 1988 برای نخستین بار در فضای مجازی
از 7 ژوئن 2010 که مقاله جفری رابرتسون درباره گزارشش پیرامون کشتار زندانیان سیاسی در سال 1367 در گاردین منتشر شد، گفتگوی میرحسین موسوی با تلویزیون اتریش به یکی از بحثهای داغ فضای مجازی تبدیل شد، چه نوارهای جعلی که به طائب نسبت داده نشد و چه اتهامهایی که زده نشد! ولی کسی اقدام به انتشار متن کامل این گفتگو نکرد تا صحت اتهام وارد شده به موسوی مبنی بر حمایت از اعدام زندانیان در آن گفتگو، تائید یا رد شود.

رابرتسون در پاراگراف ششم مقاله ای که 17 خرداد 1389 در گاردین منتشر شد، از «حمایت میرحسین موسوی از اعدام زندانی ها برای جلوگیری از شورش آنها» سخن گفت:
«موسوی در تبلیغات انتخاباتی پارسال، با شعارهای "1988" به چالش کشیده شد ولی از اینکه بگوید از قتل عامها چه میدانست سر باز زد. در جریان تحقیقی که برای بنیاد «عبدالرحمان برومند» که مقر آن در آمریکا است انجام می‌دادم، تصادفا به مصاحبه‌ای برخوردم که موسوی در دسامبر سال ۱۹۸۸ با تلویزیون اتریش انجام داد. موسوی در پاسخ به ادعاهای سازمان عفو بین‌الملل، غیرصادقانه گفت که زندانیان اعدام شده، می‌خواستند شورش کنند. وی گفت: «ما باید این توطئه را درهم می شکستیم، از این جنبه به هیچ وجه رحم نمی‌کنیم.» او از روشنفکران غربی می‌خواهد که از حق دولتهای انقلابی برای «برخورد قاطع» با دشمنا‌شان حمایت کنند. طنزآمیز است، حکومتی که او با چنان ریاکاری از آن دفاع می‌کرد، اکنون هواداران خود وی را بیرحمانه سرکوب می‌کند


با این حال پنج روز بعد(22 خرداد 1389)، در صفحه دوم و سوم گزارش مفصل پیرامون کشتار زندانیان سیاسی در سال 1367 (صفحه 9 و 10 فایل پی دی اف) که توسط بنیاد برومند منتشر شد، رابرتسون ضمن رفرنس قرار دادن «روزنامه اطلاعات، 1 دی 1367، ص 2» عنوان می کند که میرحسین موسوی در گفتگو با تلویزیون اتریش، ضمن طفره رفتن از پاسخ به سوالی پیرامون نقض حقوق بشر، از «برخورد قاطع با مجاهدین در عملیات مرصاد» دفاع کرده بود:
«در دسامبر 1988، زمانی که اخبار کشتار زندانیان به غرب رسیده بود، یک خبرنگار تلویزیونی اطریشی از میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت (که در حدود بیست سال پس از این تاریخ در انتخابات ۱۳٨٨ ریاست جمهوری شکست خورد) پرسید که دربارۀ ادعاهایی که در رسانه های غربی در مورد نقض حقوق بشر منتشر شده است چه نظری دارد. موسوی با اشاره به عملیات مرصاد که منجر به درهم شکسته شدن حمله مجاهدین شده بود، از پاسخ به این سؤال طفره رفت و ضمن محکوم کردن آنها تحت عنوان "منافقین" ادعا نمود: «آنها نقشه هایی برای کشت و کشتار داشتند و ما باید توطئه آنها را درهم می شکستیم… ما در این زمینه ها هیچ گذشتی نداریم.» او دغلکارانه افزود: «ما به حقوق بشر احترام می‌گذاریم و با شکنجۀ افراد مخالفیم.» وی در ادامه به روشنفکران غربی توصیه کرد که حق دولتهای جهان سوّم را برای گرفتن تصمیم های قاطعانه علیه دشمنان خود به رسمیت بشناسند و اظهار تأسف کرد که اگر «آلنده» در شیلی قاطعانه اقدام کرده بود، می‌توانست جان سالم به در برد.»
دوگانگی در قول نسبت داده شده به میرحسین موسوی توسط جفری رابرتسون(«حمایت میرحسین موسوی از اعدام زندانی ها برای جلوگیری از شورش آنها» یا «برخورد قاطع با مجاهدین در عملیات مرصاد»!؟)، مراجعه به اصل رفرنس وی، یعنی روزنامه اطلاعات 1 دی ماه 1367 را مجاب می کند که در زیر آمده است:

متن کامل پرسش و پاسخ در زمینه نقض حقوق بشر بشرح زیر است:

سوال: نظر شما در مورد اتهامات مطبوعات غربی در خصوص نقض حقوق بشر در ایران چیست؟
نخست وزیر: «مشکل ما در رابطه با افکار عمومی در غرب روی مسائل "پایه های بحث" دور می زند و در این زمینه نظر ما با نظر جوامع غربی تفاوت دارد. یعنی حقوق بشر واقعا باید تعریف بشود. به طور مثال مسلمانانی که الان در فلسطین با اسلحه دشمن خود یعنی اسرائیل کشته می شوند، ما می گوئیم در آنجا حقوق بشر نقض شده است برعکس، ملتی که در میان طوفانی از حوادث، توطئه ها و فشارهای مختلف به پا می خیزد و از حقوق خود دفاع کرده و در مقابل دشمنان از خود دفاع می کند، ما این را دفاع از حقوق بشر می دانیم.
یکی از مواردی که به ما ایراد گرفته شده است، در رابطه با همین عملیات مرصاد است، در این عملیات عده ای از منافقین به خاطر سیاستهای ریاکارانه خود در داخل کشور ما به قتل و غارت های زیادی دست زدند و با دشمن مردم ما یعنی صدام همدست شده و به کشور خودشان حمله کردند تا به خیال خام خود باختران را بگیرند و بعد به طرف تهران بیایند. آنها نقشه هایی برای کشت و کشتار داشتند و ما مجبور بودیم که توطئه آنها را سرکوب کنیم. اگر اینکار را نمی کردیم و دروازه های شهرهایمان را بر روی انها باز می کردیم، طبیعی است که دست آنها را در زمینه کشت و کشتار مردم باز می گذاشتیم. ما در این زمینه ها هیچ گذشتی نداریم و نظام ما به خودش حق نمی دهد که از خودش دفاع نکند و برخورد قاطع نداشته باشد.
یک نکته بسیار مهمی که من مخصوصا برای روشنفکران غربی اینجا مطرح می کنم، اینست که در دید روشنفکران غربی در حصوص حقوق انسان ها و حقوق بشر، نگرشتی تازه و جدید از زوایه دید نظام قضائی اسلامی و منافع کشورهای جهان سوم به وجود بیاید، ما قویا طرفدار حقوق بشر هستیم و هرجا انسانی زیر شکنجه قرار گیرد ما با این مسئله مخالفت می کنیم. شما فکر کنید که یک ملت 50 میلیون نفری قیام کرده و یک مرز دو هزار و پانصد کیلومتری با یک ابرقدرت یعنی شوروی دارد، در منطقه جنوب خلیج فاس ملت ما با آمریکا و نیروهای ناتو درگیر است. جنگ با عراق را نیز ابرقدرتها به ملت ما تحمیل کردند. اگر هر ملتی با این وضعیت بخواهد از خود دفاع کند ما دفاع او را دفاع از حقوق بشر ملت مظلوم می دانیم که قدرت های استکباری روی سر او ریخته تا جلو فریاد آزادیخواهی او را بگیرد. جلو ملتی ایستاده اند که می خواهد از منافع خود دفاع کند. لذا باید یک مرزبندی در زمینه فکری و در سازمان های بین المللی بین این مسائل وجود داشته باشد. اگر این مرزبندی پیش بیاید، من فکر می کنم مسئله حقوق بشر در دنیا راحت تر حل خواهد شد. آیا حکومت شیلی که رئیس آن نوکر آمریکاست و بر علیه "آلنده" آن کودتا را ترتیب داد و دست به آن جنایت ها زد، با حکومت جمهوری اسلامی که علیه آمریکا و امپریالسیم و تمام سلطه های خارجی می جنگد و به خاطر منافع ملی خودش حرکت می کند، می تواند در یک کفه ترازو قرار بگیرند؟
آیا اسرائیلی که این همه مردم فلسطین را به گلوله می بندد و دست بچه های فلسطینی را می شکند، با حکومت ما که در همین عملیات مرصاد از خاک خودش دفاع می کند، می تواند به یک حساب گذاشته شود؟ این همان چیزی است که در جهان خارج خوب توضیح داده نشده است و ما امیدواریم که یک روزی این مساله به خوبی درک و فهمیده شود.»
بریده های مربوط به گفتگوی تلویزیون اتریش با میرحسین موسوی در یک عکس

همانطور که ملاحظه می کنید، میرحسین موسوی ضمن طفره رفتن از پاسخ به پرسش، از برخورد قاطع با مجاهدین در عملیات مرصاد دفاع می کند ولی از اعدام زندانی های مجاهد، هیچ حرفی نمی زند، از اینرو با اینکه نقل قولی که جفری رابرتسون از گفتگوی تلویزیون اتریش با میرحسین موسوی در گزارشش آورده است، درست است، نقل قول وی در مقاله گاردین جعلی است. با این حال سکوت آقای موسوی در برابر این اعدامها هیچ توجیهی ندارد و چند و چون برخورد قاطع جمهوری اسلامی با مجاهدین خلق در عملیات مرصاد که آقای موسوی از آن بعنوان یکی از موارد اعتراضات مطبوعات غربی به نقض حقوق بشر در ایران یاد کرده است، نیز باید مشخص شود تا بتوان درباره میزان نقض حقوق بشر در حین و بعد از این عملیات در رفتار با اسرای مجاهدین، حکمی صادر کرد.
شایان ذکر است که این مطلب با محور قرار دادن تنها منبع در دسترس از متن کامل گفتگوی تلویزیون اتریش با آقای موسوی نگاشته شده است که رفرنس گزارش یک حقوقدان برجسته غربی بوده است. گرچه ایشان با توجه به امکان دسترسی به سایر منابع درج کننده این گفتگو که مهمترینش آرشیو تلویزیون اتریش است، طبیعتا می بایست موثقترین منبع را انتخاب کرده باشند، ولی امکان دارد که در نسخه اصلی این گفتگو، مطالبی گفته شده باشد که از سوی روزنامه های رژیم سانسور شده اند و امیدوارم که این مساله نیز با انتشار نسخه ویدیویی این گفتگو، بررسی شود تا حقیقت کاملا روشن شود. 

جمعه ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲

عباس امیر انتظام
سی و چهارمین سالِ محرومیت از آزادی و خدمت به کشور
با فرا رسیدن بیست و هفتم آذر ماه امسال، همچون تمام سالهایی که پشت سر گذاشته و احتمالا پیش رو دارم، سی و چهارمین سال در بند بودنم آغاز گردید. شاید پس از خداوندِ آگاه از هر چیز و همه چیز، فقط خود بدانم که این سی و سه سال چگونه بر من گذشت!
ظالمانه و به ناروا، و بی آنکه مرتکب کوچکترین خطایی در حق میهن و هم میهنانم شده باشم، سی و سه سال بارِ طاقت فرسایِ محکومیتی بی پایه و اساس را به بر دوش می‌کشم.
 
یاران و همراهان خوبم، هموطنان عزیزم
به رغم بیماری بسیار سنگین و طاقت فرسا، که در چندین ماه اخیر عرصه را بر من تنگ و جسم مرا دچار آزردگی بسیار کرده، خدا را سپاس می‌گویم که هنوز آنقدر به من توان داده تا بتوانم با کمی تاخیرِ ناشی از شرایط جسمانی، در سالروز دستگیری‌ام، که ظلمی تاریخی بیش نبوده، سخنی کوتاه با شما عزیزان داشته باشم.

روی سـخنم حتی با آنانیست که با آگاهی کامل از حقیقت، سالها شاهد اسارت ناروای من در زندانهای مختلف بوده، ولی در بــزنگاه تصمیم‌سازیِ سرنوشت‌ساز در مورد من، مرا از حمایت موثر خود محروم ساخته و حتی در فرصت‌هایی که زمانه در اختیار آنان گذاشت تا در جامعه جهانی، نقشی در استحکام بخشیدن هر چه بیشتر به موضع دادجویانه من داشته باشند، حق و ناحق را خود تعیین کرده که نتیجه نهایی آن نادیده گرفته شدن حقانیت من بوده است.

باری بگذریم... اکنون با نثار درودی به بلندای آسمان، روی سخنم با همه شماست:

با فرا رسیدن بیست و هفتم آذر ماه امسال، همچون تمام سالهایی که پشت سر گذاشته و احتمالا پیش رو دارم، سی و چهارمین سال در بند بودنم آغاز گردید. شاید پس از خداوندِ آگاه از هر چیز و همه چیز، فقط خود بدانم که این سی و سه سال چگونه بر من گذشت! ظالمانه و به ناروا، و بی آنکه مرتکب کوچکترین خطایی در حق میهن و هم میهنانم شده باشم، سی و سه سال بارِ طاقت فرسایِ محکومیتی بی پایه و اساس را به بر دوش می‌کشم. اتهاماتی که بر اساس توطئه‌ای از قبل طراحی شده شکل گرفت تا توسط تعدادی جوان، که ناپختگی و احساسات مخرب به غلیان آمده‌ی آنها، هر گونه بینش منطقی و مأل‌اندیشی را از اذهان آنها زدوده بود و لذا می‌توانستند این طرح شوم را به راحتی به مرحله اجرا درآورند.

بخش عظیمی از این سی و سه سال، با محرومیت کامل از ابتدایی ترین حقوق انسانی‌ام سپری شد. سالهایی که سازنده‌ترین دوران میانسالی‌ام بود و می‌توانستم هر لحظه از آن را در خدمت به کشور سپری نمایم. این لحظاتِ سازنده اما، در عوض، به همراه زجرهایی توصیف‌ناپذیر در خلاءای آکنده از بیهودگی، یکی پس از دیگری به کندی یک قرن گذشت.


لکن آنچه قاطعانه می‌توانم اذعان نمایم اینست که طی تمامی این سی و سه سال اسارت، با سری بلند و وجدانی زلال و آسوده نسبت به اعمالم در طول زندگی چهل و چند ساله قبل از دستگیری‌ام، هرگز از تلاش برای اثبات بی‌گناهی از پا ننشسته‌ام. کسی که از سالهای پایانی دبیرستان الگوی وطن خواهی‌اش، مصدق بزرگ، و از سالهای دانشجویی در دانشکده فنی الگوی صداقت و تعهد به خدمتش، مرحوم مهندس بازرگان، بوده مگر می توانست غیر از این باشد؟

طی سالهای متمادی در سکوت مرعوب کننده‌ی فضاهایی که در آن قرار می‌گرفتم همواره تلاش می‌کردم فریاد دادخواهی خود را نه تنها به گوش جامعه‌ام، بلکه به گوش جامعه جهانی برسانم، به خصوص آنهایی که ادعای دفاع از حقوق بشر و حمایت از مظلومین را داشتند. امیدوار بودم آنانی که دغدغه مظلومیت‌های سرکوب شده و حقوق به ناحق پایمال شده انسانها را دارند، من و امثال من را یاری دهند تا با تشکیل دادگاه‌های عادلانه در داخل کشور، بار دیگر به اتهامات وارده رسیدگی شود و افرادی با شرایط مشابه من بتوانند در حضور هیئت منصفه‌ای بی طرف و با دلایل متقن و قابل استناد، بی‌گناهی خود را ثابت نمایند. این فرصت هرگز برای من فراهم نگردید

و تمایلی هم برای رسیدگی به این درخواست‌ها وجود نداشت. اگر هم دادگاهی نمادین بعد از بیست سال تشکیل شد، مرا به دادگاه نبرده و مرا مجهول المکان اعلام کردند، در حالیکه در همان زمان، من در بند زندان برای حضور در دادگاه لحظه شماری می کردم! باری نخواستند و نشد و در این فاصله فرصت‌هایی دست داد که به من آزادی بدون قید و شرط پیشنهاد گردید ولی پذیرفتن آن بدون اعاده حیثیت و اعاده دادرسی برایم متصور نبود.

متعاقباً در فرصتی دیگر آزادی مشروط پیشنهاد گردید که این گزینه نیز از نظر من کاملاً منتفی بود. پیشنهادات غیرقابل قبول یکی پس از دیگری گذشتند و من با علم به اینکه شاید زمان مفید زیادی برایم باقی نمانده باشد، و فرصت‌های از دست رفته هرگز باز نمی‌گردند، و شاید به قولی آب در هاون کوبیدن بود، و به قولی دیگر لجاجت و پا فشاری‌ای بی ثمر، در این جسم نحیف اما، ذهنی پویا و آگاه و در کنار آن دلی پر از امید نهفته بود که فقط رضامندی آنها می‌توانست آرام بخش من باشد. امروز نیز با اطمینان به عدل خداوند، همین ها ادامه حیات توأم با سربلندی برای من را امکان پذیر کرده‌اند و لاغیر. شاید هیچ فریادرسی پیدا نشود و هرگز به خواسته من پاسخ مثبتی داده نشود. سیر طبیعی عمر به گونه ای که شاید روزی به ناتوانی کامل جسمی و ذهنی برسم، ولی مطمئن هستم در آن زمان نیز وجدان آرام من و پاکی دل و نیّت باطنی‌ام حتی گذران آن دوره را نیز برایم قابل تحمل خواهد ساخت. سر آسوده بر بالین گذاردن موهبتی است که بهره مندی از آن شفای خیلی از آلام است. و در زمان موعود هر مخلوق بهره مند از این نعمت، چه سبک‌بال آماده بازگشت به سوی خالقش می‌گردد.

گرچه در این سی و سه سالی که بر من گذشت رنج بسیار کشیده‌ام اما آرامش حاصله، تحمل آن را برایم آسان تر نموده است. آرامش دارم زیرا خود و خالقم و به همراه ما، همسرم، می دانیم که من از زمانی که خود را شناختم تا حال که بیش از هشت دهه از عمر را پشت سر گذارده‌ام، دغدغده‌ای جز تحصیل علم به منظور خدمت به وطنم نداشته‌ام. آرزویم همواره سربلندی هر ایرانیدر هر کجا که هست و قرار گرفتن کشورم در جایگاهی که در خور آن می‌باشد، بوده است. امید دیگرم اینست که روزی فرا رسد که بی‌گناهی و حقانیت من، و همچنین حس غیر قابل توصیف عشقم به ایران و ایرانی، همانگونه که در ذهنیت خانواده‌ام به عنوان هویت اصلی من شکل گرفته است، برای تمامی هموطنانم نیز روشن گردد. و آنها نیز بدانند که به رغم زجرهای جسمی و روانی که بر من وارد شده، هرگز به ظلم تن نداده‌ام تا بتوانم ذره‌ای از عشق بی انتهای خود به جامعه‌ام را قابل باور سازم. اگرچه برداشت نهایی از قصه زندگیم به عهده قضاوت کنندگان تاریخ و گذر زمان خواهد بود.

عباس امیرانتظام
تهران – 27 آذر 1391