۱۳۹۰ فروردین ۱۰, چهارشنبه

Iran - Part 2:A professional singer sing famous Iranian song in front of...

RT Inside Benghazi: Footage from rebels' stronghold

Iran a women defending her self from being arrested by Police

Tribute to Martyr Mohsen Dokmechi - محسن جان آزادیت مبارک

وضعیت بسیار خطرناک اعتصاب غذا کنندگان در وان- ترکیه+گزارش تصویری

وضعیت بسیار خطرناک اعتصاب غذا کنندگان در وان- ترکیه+گزارش تصویری



etesaabvaan4shanbeh.JPG

اشتراک: تعداد ۷ نفر از پناهندگان سیاسی وارد دومین روز اعتصاب غذای خشک خود شده اند.

این پناهندگان همگی‌ چندین سال است که از طرف کمیساریای عالی‌ پناهندگان سازمان ملل متحد مورد قبول قرار گرفته اند اما در پروسهٔ انتقالشان به کشور امن ثالث به شدت تعلل شده و این فعالین سیاسی در شهر وان و در نزدیک مرز ایران نگاه داشته شده اند.

به گزارش سایت اشتراک، همهٔ این پناهندگان از صبح روز گذشته به اعتصاب غذای خشک دست زده اند، که همین امر شرایط را برای آنان به شدت خطرناک کرده است.

سطح هوشیاری و سلامتی جسمی‌ آنان با سرعت بسیار زیادی در حال پائین آمدن است و در نتیجه نیاز به اقدام بسیار فوری در مورد حفظ جانشان وجود دارد.

صبح امروز حال یک نفر از آنان وخیم شده است و مسئولین سازمان ملل با وجود صورت گرفتن این تراژدی انسانی در مقابل چشمانشان، هیچ واکنشی نشان نداده اند و بدون هیچ گفتگویی تنها با آمبولانس تماس گرفته اند.

روز گذشته نیز تعدادی از رسانه‌های ترکیه در محل حاضر شده اند و اقدام به مصاحبه با اعتصاب کنندگان کرده اند.

یکی‌ از پناهندگان در بخشی‌ از مصاحبه ی خود عنوان کرد:

"۱ از چه تاریخی‌ دست به اعتصاب غذا زدید؟

از صبح روز ۲۹ مارث ۲۰۱۱با تحویل نامه‌ای سرگشاده به سازمان ملل مستقر در شهر  وان اعتصاب خود را شروع کرده ایم

۲دلیل اعتصاب شما چیست؟

ما حدود سه سال است که درخواست پناهندگی مان از سوی سازمان ملل مورد قبول واقع شده ولی متاسفانه با کم کاری این سازمان برای جابجای ما هنوز اقدام جدی صورت نگرفته است قبلان به صورت فرمالیته پرونده‌هایمان را به گفته خودشان به کشورهایی داده اند ولی‌ با تماسی که با این سفارتها داشتیم به ما گفت شد که پرونده شما  از سوی سازمان ملل به سفارت مان واقع در ترکیه واگذار نشده . ولی از طرف سازمان ملل به ما ابلاغ شده بود که پرونده‌های تان از سوی این کشورها راد شده .

عکس‌العمل سازمان ملل امروز با شما چگونه بود آیا اقدامی در باره خواستهای شما کردند؟

نه حتا پرسنل سازمان  قبل از تحویل نامه سرگشاده‌ای که به آنها تحویل دادیم تا به حال پیش ما نیامده و حتا با ما حرف هم نزدند . با اطلاع روزنامه نگارهای ترکیه که با خبر شدند ما در این محل دست به اعتصاب غذا  زده‌ایم به محل آماده به داخل ساختمان سازمان رفته و با پرسنل این سازمان مصاحبه‌های انجام دادند که که ما از چگونگی‌ مصاحبه‌ای که با پرسنل یا مدیر سازمان داشته‌اند اطلاعی نداریم و از سوی این سازمان هنوز توجهی به خواسته‌هایمان نشده"

سایت اشتراک ضمن محکوم کردن بایکوت سیاه رسانه‌های فارسی زبان که در مورد این تراژدی انسانی صورت گرفته است خواستار اقدام فوری و متحد همه گان برای نجات جان اعتصاب کنندگان است.

etesaabvaan4shanbeh (1).JPG
etesaabvaan4shanbeh (2).JPG
etesaabvaan4shanbeh (3).JPG
etesaabvaan4shanbeh (4).JPG
etesaabvaan4shanbeh (5).JPG
etesaabvaan4shanbeh (6).jpg
etesaabvaan4shanbeh (7).jpg
etesaabvaan4shanbeh (8).jpg
etesaabvaan4shanbeh (9).jpg
etesaabvaan4shanbeh (10).jpg
etesaabvaan4shanbeh (11).jpg
جهت تماس با اعتصاب کنندگان با شماره تلفنهای زیر تماس بگیرید
۰۰۹۰۵۵۴۶۹۰۵۰۰۵
۰۰۹۰۵۴۱۶۳۷۲۱۱۸
تماس با کمپین حمایتی 
eshterak۱@gmail.com
http://www.eshterak.info/refugee



 نام
 شماره پرونده
 تاریخ قبولی
۱
 منوچهر
۰۷c۰۲۰۸۳
۱/۲/۲۰۱۰
۲
 صمد
۰۷c۰۱۰۷۴
۳/۲/۲۰۱۰
۳
 رفعت
۰۷c۰۲۷۸۳
۲۰/۶/۲۰۰۸
۴
 حمزه
۰۵c۰۰۸۳۴
۱۳/۶/۲۰۰۷
۵
 پوریا
۰۶c۰۱۳۱۷
۸/۱/۲۰۰۹
۶
 ثریا
۰۸c۰۴۷۴۵
۱۰/۳/۲۰۰۹
۷
 سعدی
۰۶c۰۱۱۷۸
۱۷/۹/۲۰۰۸




 مشخصات تماس با کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل- ترکیه در زیر آمده است 

Birleşmiş Milletler Mülteciler Yüksek Komiserliği ANKARA
Adres:     Tiflis Cad. ۵۵۲. Sok. No:۳ Sancak Mah. ۰۶۵۵۰ Ankara

Telefon:   ۰۳۱۲ ۴۰۹ ۷۰ ۰۰
Fax:          ۰۳۱۲ ۴۴۱ ۲۱ ۷۳
turan@unhcr.org 
Birleşimiş Milletler Mülteciler Yüksek Komiserliği VAN
Adres:      Istasyon Mahalle, Terminal ۱. Sokak Hayirlar Caddesi ۴۰/۲ Van

Telefon:   ۰۴۳۲ ۲۱۵۵۴۷۰ - ۲۱۴۳۶۳۰
Fax:          ۰۴۳۲ ۲۱۴۸۴۰۴
turan@unhcr.org 

تنبورنوازی شهید کیانوش آسا

بخشی از میلیاردها پولی که به غارت می رفت: هواپیمای توقیف شده سپاه در ترکیه علاوه بر سلاح حامل صدها میلیون دلار وجه نقد بود

بخشی از میلیاردها پولی که به غارت می رفت: هواپیمای توقیف شده سپاه در ترکیه علاوه بر سلاح حامل صدها میلیون دلار وجه نقد بود

براساس گزارش ويژه کارشناسان ايران سبز از ترکيه هواپيمای متعلق به سپاه پاسداران که در ترکيه به زمين نشانده شد علاوه بر حجم بالايی از مواد منفجره ، حاوی ميليونها دلار پول نقد بوده است . مقامهای ترکيه که از طريق نيروهای آمريکايی و دو منبع خبری ديگر در جريان پرواز اين هواپيما قرار گرفته بودند همزمان با عبور هواپيما از فراز اين کشور، از خلبان خواستند در خاک ترکيه فرود آيد اما مقاومت خلبان باعث شد  جت های جنگی ترکيه هواپيمای سپاه را دياربکربه زمين بنشانند.
مبلغ نقدی کشف شده در اين هواپيما ۵۶۰ ميليون دلار است .علاوه بر آن ۶۰۰ کيلو گرم مواد منفجره بسيار قوی به همراه تعدادی موشک پيشرفته ازاين هواپيماکشف و ضبط شد.

مقامهای ترکيه عليرغم در دست داشتن فهرست کاملی از آنچه در هواپيمای سپاه بدست آمده ، از دولت ايران خواسته است تا خود فهرستی از مجموله هواپيما را اعلام کند تا متعاقبا آنها را به ايران تحويل دهند! اما از آنجايی که حکومت ايران هرگز حاضر به اعتراف در مورد قاچاق پول و سلاح های کشتار جمعی به لبنان نخواهد بود می توان اطمينان داشت که اين محموله جنگی و آن مبالغ هنگفت از درآمدهای مردم ايران نيز از دست رفته تلقی می شوند و ترکيه پاداش نيم ميليارد دلاری خود را از کشف و ضبط اين محموله به دست می آورد.
به گزارش کارشناسان ايران سبز پيش از اين نيز ۲ مورد نقل و انتقالات هنگفت مالی به همين شيوه و به دليل نادانی های پياپی مقامهای خشونت طلب حکومت ايران به دست ترکيه کشف و ضبط شده است.

فراخوان گزارشگران درمحکومیت حکم وحشیانه اعدام شیرکو معارفی



این در حالیست که میدانیم اعدام های مخفیانه زندانیان سیاسی بدون اطلاع خانواده ها و وکلای آنها بکرات از طرف رژیم حاکم صورت پذیرفته است. سکوت را جایز ندانیم و زندانیان سیاسی از جمله شیرکو معارفی  را در زندان های مخوف حاکمان تنها نگذاریم.  ما فعالین سیاسی - فرهنگی و اجتماعی بدین طریق مراتب اعتراض خود به حکم اعدام دولتی و عمل وحشیانه جمهوری اسلامی را اعلام نموده و خواهان توقف بازداشت ها, شکنجه و اعدام و آزادی بی قید و شرط شیرکو معارفی و سایر زندانیان سیاسی وعقیدتی می باشیم.
..........................

نامه سرگشاده فعالین سیاسی فرهنگی و اجتماعی به افکار عمومی جهانیان و نماینده ویژه سازمان ملل
     درمحکومیت حکم وحشیانه اعدام شیرکو معارفی
زندانی سیاسی کرد شیرکومعارفی دریک قدمی اعدام  است– اعتراض کنیم!
 بر اساس خبرهای دریافتی و منتشر شده,  جمهوری اسلامی قصد دارد که شیرکو معارفی را در امتداد اعدام های زنجیره ای اخیر به جوخه مرگ بسپارد و این زندانی سیاسی کرد را اعدام کند. شیر کو در مهر ماه هزار و سیصد و هشتاد و هفت بازداشت و تا این تاریخ در اسارتگاههای رژیم بسر میبرد. وی از سوی نهاد قضائی رژیم به اعدام محکوم و این اقدام جنایتکارانه از طرف بیدادگاههای انقلاب اسلامی تائید شده است. از جمله  اتهامات  وی "  اقدام علیه امنیت ملی "و " محاربه با خدا"  اعلام شده است. جمهوری اسلامی از دیرباز با سرکوب, شکنجه, زندان و اعدام با مردم ایران سخن گفته است و فشار بر زندانیان سیاسی و خانواده های آنها هرگز کاهش نیافته و این روند همچنان ادامه دارد.  بر طبق گزارشات اعلام شده تاریخ اعدام وی 11 اردیبهشت ماه 1390 برابر اول ماه مه  (روزجهانی کارگر)به اطلاع عموم رسیده است. این در حالیست که میدانیم اعدام های مخفیانه زندانیان سیاسی بدون اطلاع خانواده ها و وکلای آنها بکرات از طرف رژیم حاکم صورت پذیرفته است. سکوت را جایز ندانیم و زندانیان سیاسی از جمله شیرکو معارفی  را در زندان های مخوف حاکمان تنها نگذاریم.  ما فعالین سیاسی - فرهنگی و اجتماعی بدین طریق مراتب اعتراض خود به حکم اعدام دولتی و عمل وحشیانه جمهوری اسلامی را اعلام نموده و خواهان توقف بازداشت ها, شکنجه و اعدام و آزادی بی قید و شرط شیرکو معارفی و سایر زندانیان سیاسی وعقیدتی می باشیم.
گزارشگران
29.3.2011
آدرس برای حمایت

 
افراد:
آزاده سپهری – ابراهیم آوخ -  امیر محسن محمدی - آرش کمانگر - افسانه خاکپور - اصغر نصرتی ( چهره ) امین حصوری –  امین بیات -  انور میر ستاری -  آمادور نویدی -  بهروز فراهانی -  بهرام چوبینه – بصیر نصیبی -  بهمن شفیق - بهنام زندی - برهان عظیمی -  بهرام رحمانی -  بهروز سورن – پروین ریاحی –  پرویز داورپناه – پویان انصاری -  سیاوش عبقری -  سام قندچی - سیاوش محمودی - سیامک مویدزاده - سیامک جهان بخش - شهاب شکوهی - شهلا صفائی - شهلا عبقری -  شکوه میرزادگی -  صبری بهمنی - صادق تهرانی - طاهره خرمی -  طیبه اسدی - علی ندیمی – عباس سماکار - عباس منصوران - علی دروازه غاری -  علی پیچگاه -  علی فرمانده - علی طایفی - عباس بختیاری – فریبا ثابت -  فرهاد مهدوی -  فرهاد حیرانی – فیروز مستعان - فرهنگ قاسمی - فرخ قهرمانی - فیروزه راد -  کورش عرفانی -  گیل آوائی - رضا هیوا -  جمشید صفاپور – جعفر پویه - جواد دادستان - جهانگیر محبی - ح ریاحی –  حسن حسام -  حنیف حیدرنژاد -  حسین نقی پور -  حسن بهگر -  رسول شوکتی – مینا انتظاری -  مهری زند - مینو همیلی -  محمود خلیلی -  محمد رضا اسکندری - مژده ارسی - منوچهر شهابی - مهناز قزلو -  محمد توفیق اسدی -  مجتبی نظری -  نیلوفر بیضائی -  ناهید باقری -  ندا نوآور - همایون ایوانی - هوشیار اسماعیلی - ی صفائی -  
 
رسانه ها
 
سایت آزادی بیان

سایت گفتگوهای زندان

سایت بولتن

ایران تریبون

وبلاگ آزاده سپهری
 
رادیو همبستگی با کارگران – گوتنبرگ
 
وبلاگ اشتراک
 
سایت شکوه میرزادگی
 
وبلاگ کانون دفاع از کارگران
 
نشریه سینمای آزاد
 
ایرانسکوپ
 
سایت لجور
 
وبلاگ اندیشه
 
سایت اشتراک
 
پارس دیلی نیوز
 
سایت آفتابکاران
 
احترام آزادی
 
وبلاگ برسان سلام یاران

وبلاگ شاهین شهر

وبلاگ نی لبک هائی که انسان را سرودند

سایت پرس لیت
 
سایت گزارشگران
 
وبلاگ خبری گزارشگران
 
وبلاگ کمیته دفاع از آزادی و برابری در ایران – وین
 
وبلاگ اندیشه نوین
 
سایت رنگین کمان
 

Revolutionary Flowerpot Society


نهادهای سیاسی اجتماعی و فرهنگی
انجمن دفاع از زندانیان سیاسی – عقیدتی ایران در انگلستان
کانون روزنامه نگاران و نویسندگان برای آزادی
سازمان زنان 8 مارس – ایران – افغانستان
رادیو آوا - هانور
کمیته دفاع از آزادی و برابری در ایران – وین
کانون پشتیبانی و دفاع از مبارزات مردم ایران - هانور
اتحاد برای ایران - بلژیک
کانون دفاع از دمکراسی در ایران - هلند
انجمن فرهنگی اندیشه - گوتنبرگ
فدراسیون ارو پرس
جامعه رنگین کمان
شورای کار -  کمون
کانون همبستگی با کارگران ایران - گوتنبرگ
بنیاد اندیشه و آزادی بیان
بنیاد اسماعیل خویی
 آسیل کمیته گروه ایران - گوتنبرگ
کمیته آمریکائیان – ایرانیان پیشرو
انجمن فرهنگی ایران همراه- گوتنبرگ
رادیو همراه – گوتنبرگ
هیئت تحریریه پارس دیلی نیوز

زندانی سیاسی کردشیرکومعارفی دریک قدمی اعدام – اعتراض کنیم!




     زندانی سیاسی کردشیرکومعارفی دریک قدمی اعدام – اعتراض کنیم!


بر اساس خبرهای دریافتی و منتشر شده جمهوری اسلامی قصد دارد که شیرکو معارفی زندانی سیاسی کرد را اعدام کند. شیر کو در تاریخ دهم آبان هزار و سیصد و شصت و هفت بازداشت و تا این تاریخ در اسارتگاههای رژیم بسر میبرد. وی از سوی نهاد قضائی رژیم به اعدام محکوم و این اقدام جنایتکارانه از طرف بیدادگاههای انقلاب اسلامی تائید شده است. از جمله  اتهامات  وی اقدام علیه امنیت ملی و محاربه با خدا اعلام شده است.  بر طبق گزارشات اعلام شده تاریخ اعدام وی 11 اردیبهشت ماه مصادف با اول ماه مه  به اطلاع عموم رسیده است. این در حالیست که میدانیم اعدام های مخفیانه زندانیان سیاسی بدون اطلاع خانواده ها و وکلای آنها بکرات از طرف رژیم حاکم صورت پذیرفته است. سکوت را جایز ندانیم و زندانیان سیاسی از جمله شیرکو معارفی  را در زندان های مخوف حاکمان تنها نگذاریم.
ما فعالین سیاسی , فرهنگی و اجتماعی بدین طریق مراتب اعتراض خود به این حکم و عمل وحشیانه جمهوری اسلامی را اعلام نموده و خواهان آزادی بی قید و شرط شیرکو معارفی و سایر زندانیان سیاسی عقیدتی هستیم.
گزارشگران
29.3.2011
امضاء افراد, نهادها و رسانه ها

واردات قاچاق 94 تن طلا به ارزش 6.5 هزار ميليارد تومان در سال گذشته چاپ ترانهء «نه خدا، نه ارباب!» موسیقی رپ گروه کانای (بی سروپا) [نام کانای یادآور ترانهء «بیداری طبقهء کارگر» است ساختهء دارسیه و ژان باتیست کلمان در1871] http://www.youtube.com/watch?v=2JKYQQtAn0I [معرفی ترانه همراه با متن فرانسوی: تقدیم به بچه های رپ در ایران و خارج] بگو ببینم راستی راستی ایمون دیوونه وار به چه درد می خوره؟ من که نمیدونم چی بگم، دندان قروچه می رم، خیلی تکان دهنده س، وقت تلف کردنه، به انتظار باد نشستنه، پافشاری نادرسته، با اینکه می بینیم حقیقت از پرده بیرون زده. اما اگر که بگید اصل ما از کجا س؟ من میگم: از بیگ بانگ، از تکامل، همه با کینگ کنگ برادریم. هرکه غیر از این بگه دیوونه س. داداش! همه جزء پستاندارانیم، فقط عقل هم داریم، همین. نه خدا، نه ارباب! این چیزا رو بذار کنار، همه چی حساب شده س، نگران نباش، من نمی فهمم نماز و دعا پیش خدا، چی میتونه برات بیاره جز اینکه ما را عقب برونه، یا چه میدونم به افسانه بافی بندازه. تا دیگه رو خودمون حساب نکنیمو خدا رو باور کنیم و او را بپرستیم. میگن زیردستا بالا دست می شن، اینجوری ما را منتر می کنن، قسم می خورن که وقتی مُردین پاداش میگیرین! اما ما از خدا چه می دونیم؟ به چه حسابی باید به غیب ایمون بیاوریم و به آن دل خوش کنیم؟ پس در یک کلام بیایین عاقل باشیم و نامعقول را تقدیس نکنیم. نه خدا نه ارباب! این منو از کوره به در می بره که تو ماجرای ملحدین زبونا باز شدند و وجدانها بیدار، اما ادیان هزارون نفر را که به ایمون خود ساده دلانه اعتماد کرده بودن، به خون می کشند. کشیش، ملا، خاخام، مرشد چه فرقی دارن، همه سر و ته یک کرباس ان. من وا می ایستم چون فاصله گرفتن از دین منو از هر آئینی که بخواد بر زندگی من فرمون برونه خلاص می کنه. در یک کلام دین چیزی نیست جز ساختهء انسان و ابزاری تو دست اغنیا برای به برده کردن مردم. نه خدا نه ارباب! رهبرهای مذهبی، همه، عین پادشاهان ان. چه ساده است موعظه وقتی تو ابریشم می گوزی. برای ما قرض های آخر ماه می ماند و گرسنگی خوردن و محرومیت از هر حقی. اونها به خودشون حق می دن که راجع به کارای ما قضاوت کنن. آخه کی اند این خرفت ها که کسب و کارشون فروش عقیده و ایمون است تا از فراز میلیونها ثروتشان به ما درس بدهند که مثلاً چه چیز خوبه چه چیز بده. من به یک قدرت سیاسی که می دونه مهره ها و نقشه های سیاسی اش را چطوری جا بندازه می گم: برو به تخمم، برو گورتو گم کن! من خدا و ارباب ندارم. پدر! من که نردهء گهواره را دیده م، دیگه میله های آهنی رو بر پنجره م تحمل نمی کنم. من میگم همه شان برن پی دادن! نه خدا نه ارباب! این را توی کله ت فرو کن: نه خدا نه ارباب! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ترجمه برای اندیشه و پیکار، با سپاس از آناهیتا که متن فرانسوی را پیاده کرد: Ni Dieu, Ni Maître! Groupe La Canaille http://www.youtube.com/watch?v=2JKYQQtAn0I Dis moi à quoi ça sert, vraiment la foi éperdument, j'en perds mes mots, sers les dents, je pense comme c'est percutant, on perd du temps, espère du vent, on se positionne à tort, alors que la vérité crève l'écran. Mais dites donc, à la question d'où vient-on? Je réponds Big Bang, Evolution, tous des frères de King Kong. Qui prétend le contraire serait fou. Tous des mammifères mon frère, dotés de raison, c'est tout. Ni Dieu, Ni Maître! Dehors, t'inquiète, c'est calculé, je vois pas en quoi prier l'immaculé, pourrait t'porter à part nous faire reculer, ou basculer dans je ne sais quoi, se mettre à affabuler. Ne plus nous miser sur soi mais croire en Dieu et l'aduler. Les derniers seront les premiers, c'est comme ça qu'ils nous font danser, quand vous serez mort, je vous jure vous serez récompenser! Mais Dieu qu'est-ce qu'on en sait? Rien qui peut compenser le fait qu'il faut croire sans voir, et s'en contenter, donc, en condensé: restons sensé, pas question d'encenser l'insensé. Ni Dieu, Ni Maître! Ça me fait délirer, les bouches sont déliées, les consciences sont éveillées devant l'affaire templiers, mais c'est par milliers que les religions en ont tuées des gens qui avaient confiance en leur croyance, sans s'en méfier. Prêtre; Imam, Rabin, Gourou, où est la différence, c'est la même influence. Je monte la résistance, car mes distances me dispensent de tout endoctrinement qui voudrait diriger mon existence. La religion, n'est autre que l'œuvre de l'homme, un instrument des riches pour asservir le peuple en somme. Ni Dieu ni Maître! Les dirigeants religieux ressemblent tous à des Rois. Facile de prêcher la foi quand on péte dans la soie. Nous c'est les dettes en fin de mois, et la diète en fin de droit. Et ils se permettent de juger nos actes, en fin quoi, qui ils sont d'abord ces vieux cons dealer d'opinion, pour nous faire la leçon, nous dire ce qui est bon, du haut de leur millions. Une puissance politique qui sait placer ses pions, des idées politiques je veux leur dire je m'en torche les fions, qu'ils aillent se faire mettre, je suis sans Dieu, ni Maître. Mon père né au berceau, je veux plus de barreaux à ma fenêtre. Je dis qu'ils aillent tous faire mettre, Ni Dieu, ni Maître! Rentre bien ça dans ta tête: Ni Dieu, ni Maître!


ازمروارید های خونین میدان لو لو ی بحرین تا ضد انقلاب های فتنه گر میدان انقلاب تهران!

ازمروارید های خونین میدان لو لو ی بحرین تا ضد انقلاب های فتنه گر میدان انقلاب تهران!
بصير نصيبي
چند روز پیش اطلاعیه تامل برانگیزی از جانب جمعی ازکارچرخانان سینمای ج. اسلامی منتشر شد که سایت ها و وبلوگ های حامی مغلوبین انتصابات سال 88 وانواع واقسام جریان های مرتبط با سبرالهی ها هم از کنارش بی تفاوت گذشتند وچرا؟ به گزارش جام جم آنلاين این اطلاعیه آمیخته به سوره القصص. آيه 5 ( نُريدُ اَن نَمُنّ عَلَي الّذينَ استُضعِفُوا فِي الاَرضِ ، وَ نَجعَلَهُم اَئمّه وَ نَجعَلَهُم الوارِثين) است. و آنرامجيد مجيدي، ابراهيم حاتمي‌کيا،کمال تبريزي، سيدمهدي شجاعي، عبدالحسين برزيده، مجتبي راعي، محمد حسين حقيقي، محمد مهدي عسگرپور، محمدرضا هنرمند، سيدرضا ميرکريمي از فيلمسازان سينماي ج.ادرباره حوادث بحرين صادر کرده اند( این آیه ها   فقط برای کشور های دیگرمنطقه نازل شده و ج.ا. را شامل نمی شود)
به گزارش مهر، در متن اين بيانيه آمده است:
 «مُرواريدهاي خونينِ ميدانِ لولو، اين جغرافياي خط خطي ارزاني خودشان !
 اين چه ظلمي است که بر فرزندان زهرا (س) مي‌رود؟ اين چه غربتي است که سهم من ايراني فقط تماشاي تصاوير لغزان و وحشتزده بحريني بايد باشد؟
اين چه قاعده احمقانه‌اي است که آل سعود به دعوت حاکمِ غريبه نوازِ بحرين سرباز و آتش روانه ميدان لولو کند و من ايراني نبايد به دريا بزنم تا در کنار مرواريدهاي خونين ميدان لولو باشم؟ اين چه عيد عزا آلودي است که سهم ما فقط يک حيرت است؟
برادر بحريني ما دلمان در ميدان لولو جا مانده. خواهر بحريني ما پلک چشمانمان به صورت حيرتزده و فرياد بغض آلودتان همچنان باز مانده. عمو، خاله و عمه‌هاي بحريني‌ام چه سخت است مرهم بر زخم فرزندان شجاع نهادن و آنها را اميدوار روانه کردن. کاش در کنارتان بوديم و حنجره خسته از فريادتان را مي‌بوسيديم. کاش در کنارتان بوديم.
ما اهل ذوق، علم سياست نمي‌دانيم ولي دلي داريم که آينده‌بين است. آينده با شماست!
سپاهِ اَبرهه آمريکا که دل به فيلهاي آهني خوش کرده و يَله بر سرزمين غصبي داده بداند که قرآن نويد داده است "و نُريدُ اَن نَمُنّ عَلَي الّذينَ استُضعِفُوا فِي الاَرضِ ، وَ نَجعَلَهُم اَئمّه وَ نَجعَلَهُم الوارِثين". "ما مي‌خواهيم بر مستضعفان زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روي زمين قرار دهيم" ( سوره مبارکه القصص. آيه 5 )»
در میان امضا کنندگان نام مجید مجیدی کارگردان محبوب اپوزیسیون ویکی از فیلمسازان فستیوالی به چشم میخورد وچه بسا محرک انتشار این اطلاعیه هم خود اوست .یادتان مانده از سالها پیش چه ستایش ها نثار مجید محیدی و فیلم بچه های آسمانش کردیم؟ چه افتخار ها که بابت کار آقا مجید نصیب ما شد؟یکی از« پروپاکاندا»فیلم های دفتر موسوی برای ستاد انتخاباتی اش را هم این جناب مرتکب شد. همچنین نظام با صرف هزینه هنگفت از طریق شرکت های پخش ،فیلم آقا را تا نامزدی اسکار هم کشاند. چه شادی ها میکردیم وچه افتخار هایی نصیب ما می شد اگر یک مجسمه اسکار هم از جانب ابر قدرت وامریکای جهانخوار تقدیم می شد . ( البته چندان جای نگرانی نیست اگر جو سازی ها همچنان به نفع فیلم وفیلمساز حکومتی اصغر فرهادی ادامه یابد بعید نیست که دولت پرزیدنت دکتر احمدی نژاد اسکار2011 را هم به مانند برلیناله فتح کند)  واگر حوادث ناگهانی پیش نیاید واین آرزوی ج. اسلامی  وعاشقان سینمای گلخانه ای هم تحقق بیابدآنوقت باید شکر گذار هم باشیم که  احمدی نژاد ودولت مهرورز وهنر پرورش همچنان ماند ومجری فرامین رهبر معظم حاضر وبنیان گذار راحل شد وقتل  عام مردم را ادامه داد وجنبش سال 88 وحرکت های پیوسته با آن را با شقاوت سرکوب کرد اما در عوض برایمان مجسمه اسکار را به ارمغان آورد!!!
 این اطلاعیه نشان می دهد که اولا فیلمسازان سینمای جمهوری اسلامی بر خلاف ادعایشان اگر لازم بدانند واگر مصالح نظام اقتضا کند خیلی هم سیاسی تشریف دارند ،دوم این که ترس از سقوط نظام هر دو باند نظام را ترسانده است. منتها هر کدام به شیوه خود برای حفظ نظام پوسیده شان تلاش میکنند. این اطلاعیه خود گویا است و نیاز به توضیح وتفسیر هم ندارد ببینیدکه چگونه بند، بند ش ومو به مو با مصالح نظام تطبیق داده شده است. چه بسا واواک خود اطلاعیه فیلمسازان حکومتی را دیکته کرده است چرا که احمدی نژاد وخامنه ای هم دراین روزها دایم برای مردم مصر، لیبی، تونس ، و بحرین و کشور های عربی اشک تمساح میریزند وخود مردم ایران را با شقاوت وبیرحمی سرکوب می کنند .
 جالب این که فیلمسازان دولت مافیایی هم دچار کور چشمی مصلحتی شده اند استبداد وارتجاع وخفقان وسرکوب آخوندها را نمی بینندامانگران ظلمی هستند که امیر بحرین در حق فرزندا ن زهرا روا می دارد ( نکند بعدا اینان بخواهند ادعا کنند قصدشان کنایه به ظلم دولت احمدی نژاد به فرزندان زهرا رهنورد بوده است ،با توجه به ارادت ویژه  ی مجیدی به خانواذه موسوی طرح این ادعا هم دور از ذهن نیست!).
 در این اطلاعیه گفته شده است:
«ما اهل ذوق، علم سياست نمي‌دانيم ولي دلي داريم که آينده‌بين است»  
 لازم نیست علم سیاست بدانید همین قدر که علم چاپلوسی ودستمال داری راخوب آموخته اید خود کم کاری نبوده است . اما اگرآینده بین هم هستید زمان سقوط نظام حمهوری اسلامی را هم ببینید وجوابی برای روز پاسخگویی بیابید.
بصیر نصیبی
 26 مارش 2011

تصوير دردناك جنازه كارون 9 ساله از قربانيان قتلهاي حكومتي كه با چاقو بدست مزدوران جمهوري اسلامي در كنار پدرش جان باخت


حميد حاجي زاده شاعر و دبیر ادبیات کرمانی، متخلص به «سحر» و از قربانیان قتل های زنجیره ایست که به همراه پسر ۹ ساله‌اش «کارون» در خواب با ۳۸ ضربه چاقو قطعه قطعه شدند. این جنایت در آخرین شب شهریور ماه سال ۱۳۷۷ رخ داد . قاتل یا قاتلان قصد قتل حاجی زاده را داشته‌اند، اما پسر کوچک او که ابتدا توسط پدرش پنهان شده بود، به یاری پدر می‌آید، و حتا با قاتل یا قاتلان درگیر می‌شود، تا جایی که موی قاتل یا قاتلان در دست پسرک به قتل رسیده دیده شده‌است.به همین دلیل پسر ۹ ساله اش نیز با ضربه چاقو به همراه پدرش به قتل می‌رسد اما کارون ۹ ساله و خانواده ی شاعر تصور نمی کردند سربازان خمینی آنگونه سبعانه و بیرحمانه زندگی شان را خونین و جانکاه کنند, در سحر گاهی که باید به سپیده می انجامید و فردایش حمید (سحر) برای تدریس راهی دبیرستان می شد و کارون می رفت سر کلاس درس که بخواند: ما گل های خندانیم فرزندان ایرانیم

۱۳۹۰ فروردین ۹, سه‌شنبه

:پدر بهنود رمضانی:پسرم بر اثر سوختگی جان نداد، آثار کوفتگی و شکستگی روی بدنش ديدم


9فروردين




 شب چهارشنبه سوری سال ۱۳۸۸ خبری در سايت ها منتشر شد مبنی بر اينکه بهنود رمضانی قراء دانشجوی ترم دوم دانشگاه صنعتی نوشيروانی بابل توسط چند موتور سوار در تهران کشته شده است. تاکنون خبرهای جسته و گريخته ديگری نيز توسط دوستان اين دانشجوی ۱۹ ساله در سايت های خبری و همچنين در صفحه فيسبوک او منتشر شده است که نحوه به قتل رسيدن بهنود رمضانی را گزارش داده اند اما تاکنون مقامات رسمی هيچ واکنشی به اين قتل نشان نداده اند. جرس به سراغ خانواده بهنود رمضانی رفته است تا شرح واقعه را از زبان آنها بشنود.






پدر بهنود رمضانی که خود سابقه ۲۵ سال کار در کادر آزمايشگاهی را دارد شرحی از آخرين مشاهدات خود در بيمارستان و مشاهده آثار ضرب و شتم بر پيکر فرزندش می دهد اما در عين حال تاکيد می کند: من همه چيز را به وجدان بيدار جامعه وا می گذارم و درود می فرستم بر شرف کادر پزشکی قانونی که واقعيت را انکار نکرده اند و در گزارش خود بر خلاف نظر برخی ها که اعلام کرده بودند در اثر سوختگی و انفجار نارنجک بوده است اتکا نکرده و "مرگ بر اثر ضربات متعدد شی سخت به سر" را نيز قيد کرده اند. وی در مورد پيگری قضايی اين پرونده می گويد: واقعا نمی دانم چه بايد بکنم. هيچ وقت دنبال حاشيه نبوده ام. ما داشتيم زندگی مان را می کرديم و الان هم واقعا نمی دانم چه بايد بکنم آيا پيگيری ها نتيجه ای خواهد داشت يا نه. اين چيزها که برای ما فرزند نمی شود..






پيکر اين دانشجو بعد از دو روز به خانواده اش داده شد تا او را خارج از تهران و در محل سکونتش به خاک بسپارند. دوستان او در سايت های خبری گزارش داده اند که نيروهای امنيتی با پاره کردن تصاوير اين دانشجو اجازه ی برگزاری هيچگونه مراسمی در شهر تهران را نداده بودند و درنهايت پيکر اين دانشجوی متولد 1371 در روز جمعه 27 اسفند در زادگاهش در روستای قراخيل از توابع شهرستان قائم شهر دفن شد.










متن گفتگوی کوتاه جرس با جعفر قلی رمضانی پدر بهنود رمضانی و ابهامات موجود در نحوه کشته شدن اين دانشجو در پی می آيد:














آقای رمضاني، اخبار متفاوتی در مورد نحوه کشته شدن فرزند شما در سايت های خبری منتشر شده است، شما خودتان چه نظری داريد و اولين بار ازکجا و چگونه در جريان اين حادثه قرار گرفتيد؟










من شب حادثه با پسرم تلفنی صحبت کرده بودم و چون می دانستم فضا کمی نا امن شده بود، از او خواستم که به خانه برگردد، او هم قول داده بود که نيم ساعت بعد به خانه برگردد. اما تنها يک ربع بعد تلفنی به من شد که بايد به بيمارستان می رفتم. وارد بيمارستان که شدم با جنازه ی پسرم روبرو شدم. انگار آسمان روی سرم خراب شده بود همانجا زدم بر سر خودم و....














پرسنل پزشکی بيمارستان در همان لحظه به شما علت مرگ را چه گفتند؟










آنجا به من گفتند حادثه ای که رخ داده است بر اثر انفجار نارنجک و سوختگی بوده است . من به آنها گفتم من همکار آزمايشگاهی شما هستم. ۲۵ سال سابقه دارم مگر می شود بر اثر سوختگی باشد. کسی که دچار سانحه سوختگی شود دچار چنين وضعيتی نمی شود. آثار کوفتگی و شکستگی دست و پا روی بدنش را ديدم. سرش را که ديدم خيلی ناراحت شدم، همانجا با پزشکان گفتم اين چه وضعی است، چرا می گوييد سوختگی. مگر می شود... خيلی ها که دچار سوختگی می شوند حتی فرصت پيدا می کنند که از شهرستان به تهران منتقل می کنند. مواردی که دچار سوختگی می شود، بعدا از چند سال جراحی پلاستيکی به زندگی بر می گردند اما پسرم تمام کرد، اين چه حرفی است... ولی بر خلاف اين نظرهای اوليه بعد خود پزشکی قانونی گواهی کرد مرگ بر اثر صدمات متعدد جسم سخت به سر پسرم بوده و من واقعا درود می فرستم به شرف آن پزشکان که تشخيص دادند و واقعيت را انکار نکردند. .














آيا بعد از گزارش پزشکی قانونی از مسوولان کسی با شما تماس گرفته است برای دلجويی ای پيگيری قضايي؟










بله کسانی با ما تماس گرفته اند. ما فعلا برای مراسم به شهرستان آمده ايم بايد برگرديم تهران ببينم چکار بايد بکنيم. خود کلانتری ۱۴۷ به ما هم زنگ زده اند و گفته اند که بياييد پرونده را پيگيری کنيد. يعنی کلانتری خودش گزارش قتل تهيه کرده است. توکل بر خدا نمی دانم پيگری کنم يا نکنم، نمی دانم چه می شود. کسانی که در بيمارستان بودند، همه اهالی محل بودند و در محل حادثه حاضر بودند واقعيت ها را گفتند. من واقعا نمی دانم چه بايد کرد، پيگيری بکنيم يا نه. دعا می کنم برای هيچ کسی اين مشکل پيش نيايد.














کسانی که فرزند شما را به بيمارستان منتقل کرده اند مشخصا در مورد حادثه به شما چه می گفتند ؟










آنها هم در بيمارستان خيلی متاثر بودند و می گفتند در محل حادثه موتورسواران زيادی بودند که به پسرم هجوم آوردند ابتدا با شوک وارد کردن به پسرم او را به زمين انداختند و بعد ريختند بر سرش و او را به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند و فرار کردند. می گفتند حتی يک موتور در محل حادثه جا ماند، همان زمان مردم هجوم آوردند که اين افرادی که حمله کرده بودند را بگيرند ولی يک خودروی سمند آمد و همه آنها را سوار کرد و از محل دور کرد، مردم شماره خودرو را هم گرفتند و تا رسيدند سر بچه ام که او را به بيمارستان منتقل کنند، ديدند که او همانجا تمام کرده. اين واقعيتی است که خود مردم آن منطقه می گويند. حتی پزشکانی که در بيمارستان می گفتند پسرم بر اثر سوختگی جان داد هم خودشان همه آثار ضرب و شتم و آثار کبودی که مردم می گفتند را ديدند. من خودم برای اولين بار که جنازه را ديدم حتی يک آثار زخم هم روی بدن پسرم نبود، آثار شکستگی و کوفتگی را ديدم. خدايا خودت شاهدي، خونی که به ناحق به زمين ريخته شد....














وضعيت خانواده و مادر بهنود چگونه است؟










خدا انشالله به ما صبر بدهد. ما دنبال حاشيه نبوديم و نيستيم. ما داشتيم زندگی مان را می کرديم ولی الان زندگی ما داغون شده است. من سپردم به خدا. مادرش بدتر از من تحملش را از دست داده است. نمی دانم چطور زندگی کنيم. من نتوانستم مادرش را آرام کنم. نمی دانم اصلا مادرش تحمل دارد که ما به تهران برگرديم و خانه ی خالی را ببينيم. چطور می توانيم بپذيريم که پسر جوانم ديگر نيست. گاهی می گويم کاش پسرم دستگير می شد. مگر آقای احمدی مقدم رييس نيروی انتظامی نگفته بود که ما در اين ايام( چهارشنبه سوری) افراد را دستگير می کنيم و در حبس نگه می داريم. اگر پسر من هم کاری کرد ای کاش دستگيرش می کردند... من گله ام اين است که پسر من مگر چه کار کرده بود، اگر جرمی مرتکب شده بود، کاش محاکمه اش می کردند ولی الان زنده بود.... نمی دانم پيگيری کنم به چه نتيجه ای خواهم رسيد . پسرم که زنده نمی شود، اين چيزها ( پيگيری ها) که برای ما فرزند نمی شود . من همه چيز را به وجدان بيدار جامعه وا می گذارم و اگر هر کسی بويی از انسانيت برده باشد، اين واقعه را بشنود متاثر و متاسف می شود....



9 فروردین 1390 08:51

gissoo Shakeri-Soognameh سوگنامه - سفرت بخیر رفیق - گیسو شاکری

gissoo Shakeri-Soognameh سوگنامه - سفرت بخیر رفیق - گیسو شاکری

Be Esme Kahrizak 14 به اسم کهریزک

Be Esme Kahrizak 14 به اسم کهریزک

صبوری مادران و مقاومت فرزندان سرزمین من




)برای تقی و مادرش(


سه شنبه ۹ فروردين ۱۳۹۰ - ۲۹ مارس ۲۰۱۱






رضا علیجانی






در تعطیلات عید و سرخوشي‌هاي مردم در دید و بازدیدها و رسم و رسومات عید، برای تقی و در باره او نوشتن سخت است و حال دوگانه‌ای به من دست می‌دهد... اما هر قدر ذهن سرگردان در شلوغی انبوه خاطرات‌ام را به سوی او می‌برم، نمی‌دانم چرا ناخودآگاه به سمت مادر تقی می‌رود. پس از او شروع کنم.






وقتی به دیدن‌اش رفتم، هنوز عید نیامده بود؛ گویی عید هم علیرغم دورخیز قبل‌تر مردمان همیشه با تأخیر به این سرزمین می‌رسد. چهره و جسم نحیف مادر و موهایی که در این سی سال و اندی شاهد سفید شدن تدریجی‌اش در کشاکش روزگار بوده‌ام، قصه پرغصه تقی را از یادم برد. مادرش را «دیدم». علیرغم تاریخ مذکری که عادت ندارد مادران و همسران رنج‌کش زندانیان را ببیند. هر چند شکر خدا! امروزه آن قدر دختران و زنان زندانی و فداکار داریم که سیلی واقعیت وادارمان می‌کند آنها را هم «ببینیم».






مادر؛ در نبود تقی، بسان مادری نگرانم بود. (همان طور که چشمان مادر خودم هم بدون آنکه کلامی بگوید حکایت همین اضطراب را داشت). او شمارش معکوسی را می‌دید که برای حبس فرزندان‌اش – که به واقع همگی را از صمیم دل دوست می‌داشت و - دارد - بارها و بارها با لحظات سخت گذر عمرش شاهد بود. و رنگ گیسوانش را تاوان و فدیه انتظار آزادی آنها کرده بود.






مادر تقی، سمبل و نماد همه مادرهای رنج برده این سرزمین است و شاید هم (همان طور که اسطوره‌های کهن‌مان با این‌همانی «مادر / سرزمین» حکایت کرده‌اند)، اصلاً نماد خود این سرزمین. رنجوری و صبوری او نشان رنجوری و صبوری سرزمینی است که تاریخ‌اش مملو از همین رنج و شکنج‌ها و ایستادگی‌ها و صبوری‌هاست. قامت او اما هم چنان ایستاده است، در کلام او هیچ ضعف و فتور و پشیمانی نیست، مخصوصاً وقتی با سربازان گمنام و کم‌دان و سخت‌دلی که پسرش را به اسیری برده‌اند، روبرو باشد. ایستادگی، صبوری و برخاستن او پس از هر افتادن (یا به زمین زدن) نشان درخشان ایستادگی، صبوری و ماندگاری سرزمین من است. سم ستوران سپاهیان بیگانه و چکمه سنگین قدرقدرت‌های در توهم ابدمدتی فراوانی بر خاک این سرزمین، نقش‌های کوتاهی بسته‌اند؛ اما رفته‌اند. و آنچه ایستاده و استوار مانده همین سرزمین، فرهنگ و اخلاقیات فروتن و صبور و مهربان آن بوده است.






جسم و روح تقی نیز بسان همین خاک بوده است، گذر زمان درشتی‌هایش را نرم کرده اما بر صبوری و استواری‌اش افزوده است. آرام و پایدار. حساب‌اش از دستم در رفته، این عید شاید شانزدهمین نوروزی است که تقی روزش را در زندان، و چه بسیاری‌اش را حتی در انفرادی، «نو» کرده است. نوروز زندان حال و هوای خودش را دارد. هنوز صدای لرزان از شعف و خشم و اعتراض، اما بلند و رسای هدی (صابر) را در سالن مملو از محبوسین در انفرادی‌های زندان 59 سپاه در عید سال 80 در گوش دارم که یا مقلب‌القلوب را مغمومانه فریاد می‌زد و سکوت بند را می‌شکست ولی حتی زندانبان‌ها نیز دیگر جرأت و شاید انگیزه هیس‌هیس کردن نداشتند...






و امسال باز تقی در زندان روزش را عید می‌کند. دیگر نه می‌توانم صدایش را بشنوم و نه در آغوشش کشم و عیددیدنی کنم. رژه خاطرات تلخ و شیرین ذهنم را مشوش کرده است. با او از نوجوانی و اوان جوانی دوست بوده‌ام. از دوران دوچرخه‌سواری با دوچرخه‌های راله28. وقتی به دنبالم، برای کاری، در خانه‌مان می‌آمد و برادر کوچک و تخس‌ام تا دوچرخه او را نمی‌گرفت تا دوری بزند، مرا صدا نمی‌کرد! و چقدر پرفراز و نشیب است فاصله این دوره با آخرین خاطره‌ام از او که چند روز قبل از دستگیری‌اش در درون ماشین کوچکم با هم گپ می‌زدیم و می‌گفتم تقی بوی دستگیری می‌آید! هر کس روایت حال خودش را دارد اما حکایت ما نیز حکایت یک نسل است، دوست ندارم بگویم نسلی سوخته، بلکه نسلی پرشتاب، فداکار، کم‌تجربه اما پرانگیزه، که تا می‌رود پا به دوره پختگی و تجربه بگذارد باید جا به نسل نویی بدهد که خدا نکند بخواهد خودش باز از اول همین سیر و تجربه را بگذراند.






این نسل فداکاری فراوانی کرده است چه آنها که در راه آزادی فدیه شدند و چه آنها که در راه استقلال. مدت‌هاست که فداکاران و شهدای هر دو جبهه برایم ارزش اخلاقی یکسانی یافته‌اند و حساب‌شان از میراث‌داران و روضه‌خوان‌های وارث‌‌شان جدا شده است. و تقی از بهترین و خالص‌ترین نمونه‌های این نسل است. از یک طبقه متوسط پایین که از نوجوانی و ثلث اول عمرش تا میان‌سالی و سرآغاز ثلث سوم زندگی‌اش مستمر و استوار پیش آمده است. اما در این میان چه تجربه‌ها که نیندوخته است و برای این تجربه‌ها چه هزینه‌ها که نپرداخته است. و متأسفم که بگویم او و بسیاری شبیه او که اینک زندان‌ها را پر کرده‌اند، سرمایه‌ها و ذخایر گرانبهای این سرزمین‌اند که به جای آنکه قدر ببینند، زجر می‌بینند. گذر ایام این نسل و تقی عجول و نزدیک‌بین را صبور، عمیق و دورنگر کرده است. او و بسیاری دیگر از نسل او، نه در سطح جهان و نه در سطح ملی دیگر به «تقابل» نمی‌اندیشند، بلکه «تعامل» را بهترین راه برای زیست همگانی همراه صلح و آزادی و عدالت، در جهان و در ایران می‌دانند. تقی قدم به دوران تجربه و پختگی و بلوغ عملی گذاشته است و همان طور که همسر صبور و رنجور و فداکارش هم گفته است خشم و کین را از دل خود بیرون کرده است و این کیمیای سعادتی است که باید دوان‌دوان به سطح کوچه و خیابان‌اش برد و «یافتم»، «یافتم»اش گفت. او دیگر هم چون گذشته این نسل، خودنگر و نزدیک‌بین نیست و همه مردم سرزمین‌اش را با هر فکر و زبان و... می‌بیند و به افق‌های آینده و دوردست می‌نگرد. او با تجربه خود به این پختگی رسیده بود که آزادی و عدالت برای این سرزمین جز از مسیر صلح و همزیستی و توسعه همه‌جانبه به دست نخواهد آمد. فکر نمی‌کنم آنهایی که شبانه به خانه تقی ایلغار زدند و به حصارش بردند اصلاً اهل این حرف‌ها باشند که بدان‌ها بگویم چه کسی – و چه کسانی – را به اسیری برده‌اند. چشمان نگران آنها فقط برای حفظ «قدرت» دو دو می‌زند. رفتارهاشان، بویژه در سالیان اخیر، نشان می‌دهد آنها دیگر نه دغدغه و نه حتی ادعای! حفظ وطن و مردم دارند و نه دین و مرام و نه حتی انقلاب و خون شهیدان؛ چرا که صف‌های مدعیان واقعی (و غیرواقعی) هر یک از این آرمان و ارزش‌ها، به روشنی از صف آنها جداست. آنها تنها می‌خواهند «قدرت» (با هر اسم مستعاری که برایش ببرند) را از گزند فتنه روزگار حفظ کنند. اما بر اهل بصیرت پوشیده نیست که اینک ایران اوین است و اوین ایران و چه ذخایر گرانبهایی در آن انباشته شده است. ذخایر انسانی که دیر و دور نیست که پا از آن بیرون نهند...






... و وقتی خواستم پا از خانه مادر تقی بیرون نهم، چشمم به باغچه کوچک و گل‌بوته‌ها و جوانه‌های تازه رسته آن افتاد. ناخودآگاه دستانم این خاک را لمس کرد. عید هنوز نیامده؛ اما خواهد آمد. چرخش ایام و تداول دوران آن را نشان داده است. جوانه‌های این باغچه خواهند رویید و گل بوته‌هایش گل خواهند داد و عطرشان سراسر کوچه را پر خواهد کرد. این را نرمی، اما صبوری و استواری این خاک که جوانه‌های زیادی را در خود رویانده و بالانده است نشان می‌‌دهد. خاک این باغچه و مادری که آن را آب می‌دهد، نشانه دیار و سرزمین من است و نشانه ماندگاری، استواری و رویش‌اش. دیده‌ایم و خواهیم دید ولو امروز مرغ سحر بر آن ناله کند و از ظلم ظالم، جور صیاد که آشیان‌اش را داده بر باد، شکوه کند و ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن، بخواند.

تجمع خانواده و اقوام محسن دگمه چي در مقابل بيمارستان مدرس جهت تحويلگيري پيكر وي







كانون حمايت ازخانواده جان باختگان و بازداشتي ها :بنا برخبردريافتي از خبرنگار كانون ,خانواده زنده ياد محسن دگمه چي همراه با تعداد از اقوام نزديك و ساير بستگان ايشان هم اكنون در مقابل بيمارستان مدرس تجمع كرده و خواستار تحويلگيري پيكر وي شده اند ,آنها همچنين شكايت دارند كه اين زنداني سياسي هنگام ورود به زندان دچار هيچ مشكلي نبوده و ازسلامت برخوردار بوده است اما در زندان دچار اين بيماري گرديده است.










Justice sought over Jerusalem shooting

آرشیو ملی بریتانیا - بختیار و کمکهای قدرت های خارجی ـ۴۶



enghelabe-eslami.com

به عقیده پارسونز: "بختیار به این نتیجه رسیده که احساسات ضد خمینی در سراسر ایران در حال گسترش است و لحظه سرنوشت چندان دور نیست. به نظر می‌رسد بختیار پول زیادی برای این عملیات دارد. صحبتهایی درباره فوران نعمت عراقی شده است. آلیانس همچنین گفت که اسراییلی‌ها هم کمک کرده‌اند."// به گفته آلیانس: "بختیار اکنون در پول غلط می زند و آماده اقدام است. او یک سازمان در ایران و سه ایستگاه رادیویی دارد، یکی به صورت سیار، مستقر، و فعال در اطراف تهران، یکی در عراق و یکی جایی دیگر."// آلیانس از طرف بختیار از میرز پرسید: "بختیار می‌خواهد بداند که موضع بریتانیا چیست؟ او از آمریکایی‌ها دست کشیده و آن‌ها را احمق و بی ربط می‌داند. ولی بریتانیایی‌ها عاقل‌ترند."// آلیانس به میرز توضیح داد که به بختیار گفته است حمایت بریتانیا از او "بوسه مرگ" است. بختیار ضمن تایید نظر آلیانس گفته بود که مقامات لندن باید نقشه‌ای داشته باشند، چرا که آن‌ها زیرک‌تر از آن هستند که بنشینند و اجازه دهند ایران به دست کمونیست‌ها بیفتد. او فقط یک تضمین حمایتی برای آغاز کار می‌خواهد و این امر مغایرتی با برنامه‌های لندن نخواهد داشت.// آلیانس مجددا به نکته بوسه مرگ اشاره کرد و از من پرسید: اگر بختیار برای کسب محبوبیت در بین تندروان ایرانی به بریتانیا حمله کند، موضع حکومت علیاحضرت ملکه چه خواهد بود؟ آیا شما این اقدام را تایید می‌کنید؟ من گفتم بختیار باید خودش انتخاب بکند. ولی فکر می‌کنم چنین اقدامی از سوی بختیار، هم از سوی بریتانیا و هم از سوی ایرانیان به فرصت طلبی تعبیر خواهد شد

۱۳۹۰ فروردین ۸, دوشنبه

یاد اسد بهرنگی، تلاش گر فرهنگی ِمترقی و آزادیخواه گرامی باد!

یاد اسد بهرنگی، تلاش گر فرهنگی ِمترقی و آزادیخواه گرامی باد!



دوشنبه ۸ فروردين ۱۳۹۰ - ۲۸ مارس ۲۰۱۱




اشرف دهقانی


اسد بهرنگی، برادر بزرگ صمد و کسی که تلاش های پی گیر و ترقی خواهانه اش در نمایاندن زندگی و مرگ صمد بهرنگی، این انسان کمونیست و نویسنده محبوب مردم آگاه و مبارز ایران فراموش نشدنی است، دو روز مانده به عید سال 1390 زندگی را بدورد گفت و از میان ما رفت. با اندوهی فراوان، به سهم خود فقدان او را به اعضای خانواده بهرنگی ها ، به مردم ایران و به خصوص به مردم آذربايجان تسلیت می گویم.






اسد بهرنگی را در شهریور 1347 بیاد آوریم، زمانی که افسر همراه صمد بهرنگی (حمزه فراهتی) در قتلگاه او، جسم بی جان صمد را در آبهای رودخانه آراز رها کرده و خود به تبریز برگشته بود، زمانی که اسد بهرنگی از طریق تلفن یکی از اقوام خود از وقوع "حادثه ای" برای برادرش و یا در واقع از مرگ نابهنگام و جانگداز صمد بهرنگی مطلع شد. اسد به عنوان برادری مهربان و دارای احساس مسئولیت بلافاصله کاظم سعادتی، یکی از صمیمی ترین یاران صمد و تن پاره ای دیگر از وجود او (علاوه بر بهروز دهقانی) را از موضوع باخبر ساخت و آن دو با هم برای اطلاع از چگونگی آن واقعه دردناک و یافتن جسد صمد عازم منطقه قره داغ شدند. کاری دشوار اما با اهمیتی بزرگ و بیاد ماندنی در پیش بود بدون آن که نه دشواری راه و نه اهمیت عظیم کاری که آنها در صدد انجامش بودند، مورد توجه شان بوده باشد. می دانیم که کاظم سعادتی و اسد بهرنگی چندین شبانه روز وجب به وجب ساحل آراز را زیر پا گذاشته و بالاخره موفق شدند با کمک روستائیان آن محل جسم بی جان صمد را از رودخانه بگیرند. " هرکس یکی از قربانیان بی شمار آراز را نقل می کرد که البته فکر می کردند که اینطور بهتر می توانند ما را تسلی بدهند و شاید اینطور خیال می کردند که اگر دردی همه گیر باشد تحملش آسان تر از درددی است که فقط آدم خودش داشته باشد و همگی در این اتفاق داشتند که آدم های آنها اغلب در فصل بهار و در روزهائی که آراز پر آب بود طعمه آب شده است"، "ما از کی می توانستیم پرسش بکنیم که این حادثه چطور اتفاق افتاده، به سر عزیز ما چی آمده است، مگر این که سنگ های ساحل را به حرف در می آوردیم و یا آبهای ارس را"، این سخنان را اسد بهرنگی در همان سال 1347 نوشته است. (نگاه کنید به سندی تحت عنوان" روزی که به "آراز" رسیدیم" با دستخط اسد بهرنگی درج شده در کتاب "راز مرک صمد" چاپ دوم).






نه آب و نه سنگهای صبور ساحل آراز هیچکدام راز مرگ صمد گرامی را برای اسد بهرنگی نگشودند، اما تقلا و تلاش او و کاطم سعادتی (یا به قول اسد بهرنگی آن "مرد خوش قلب و با صفا")، نتيجه گرانبهائی داشت. پیدا شدن جسد صمد، دیده شدن زخم های معینی روی بدن او و عوض کردن گزارش پزشک قانونی توسط پاسگاهی در آن منطقه و مسایلی از این قبیل که اسد بهرنگی در مورد آنها نوشته است، همگی خط بطلان به ادعاهائی می کشد که محافل راست و مغرض برای طبیعی جلوه دادن مرگ صمد به قصد حمله به صمد و یاران فدائی اش طرح می کنند. حاصل تلاش اسد بهرنگی و کاظم سعادتی در یافتن جسد صمد، در همان سال 47 نیز راه را بر اولین شایعه دشمنان مردم که گویا صمد به قصد رفتن به "شوروی" از آراز گذشته و به آن طرف رودخانه رفته است را بست و آن شایعه را بی اعتبار نمود.






پس از مرگ صمد و به دنبال جمع آوری نوشته های پراکنده صمد بهرنگی توسط یار صمیمی اش بهروز دهقانی، اسد بهرنگی نیز به نوبه خود به انتشار نامه های صمد همت گماشت و از این طریق دوستداران بیشمار او را با گوشه هائی از زندگی صمد بهرنگی آشنا ساخت. بعدها وی با تجدید چاپ کتابهای صمد و بعضاً ترجمه آنها به زبان ترکی آذربایجانی، نوشتن مقاله، انجام مصاحبه و از راه های دیگر از جمله گرد آوری تا حد مقدور همه آنچه به صمد تعلق داشت، یاد برادر و یار و یاور زحمتکشان و خلقهای ستمدیده ایران یعنی صمد بهرنگی را گرامی داشته است.






اما، یکی از پر ارج ترین اقدامات اسد بهرنگی در گرامی داشت یاد برادر و دفاع از صمد که به خودی خود به معنای دفاع از حقیقت است- چرا که زندگی سراسر مبارزاتی صمد بهرنگی تجلی روشنی از راستی و حقانیت و حقیقت می باشد- به اقدامی بر می گردد که او در سال 1370 در برخورد به نشریه " آدینه" در دوره رياست جمهوری رفسنجانی انجام داد. این نشریه در پوشش توضیح چگونگی مرگ صمد، با همکاری همان افسر همراه صمد در قتلگاه آراز یعنی حمزه فراهتی (کسی که تماس هایش با وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در آلمان، بعدها در جريان قتل نیروهای اپوزیسیون توسط مزدوران آن وزارتخانه در دادگاه میکونوس افشاء و برملا گشت)، بطور کاملاً موذیانه به اشاعه دروغ و تهمت هائی به صمد و یاران فدائیش چون بهروز دهقانی، کاظم سعادتی، علیرضا نابدل پرداخته بود- که در واقع اجرای بخشی از سیاست تازه اتخاذ شده وزارت اطلاعات و امنیت جمهوری اسلامی برای مقابله ایدئولوژیک با نظرات انقلابی و کمونیستی مطرح در جامعه و تخطئه شخصیت های انقلابی و کمونیست محبوب در میان مردم از طریق اشاعه دروغ و تهمت در مورد آنها بود. در این زمان اسد بهرنگی که خود نیز به خاطر انتشار اظهارات مادر صمد بهرنگی در مورد زندگی و قتل پسرش، مورد اهانت قرار گرفته بود، به نوشتن نامه های اعتراضی و افشای دروغ های منتشر شده در آن نشریه اقدام نمود. مسلماً جای تعجب نبود که آن نامه های اعتراضی که در مغایرت آشکار با خواست بخش فرهنگی وزارت اطلاعات قرار داشتند هرگز در نشریه آدینه منتشر نشوند. حتی در شماره های بعدی هم که آن سیاست بر علیه صمد و یارانش دنبال شد و اسد بهرنگی دوباره دست به اعتراض زد، باز نامه های او را منتشر نکردند. با این وجود، در اوضاع و احوال دیگری که سالها بعد در جامعه بوجود آمد، این اقدام حق طلبانه و هشیارانه اسد بهرنگی تأثیرات شایسته خود را به جای گذاشت و در افشای اغراض نشریه آدینه در اجرای خواسته های بخش فرهنگی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی برعلیه صمد بهرنگی و یاران او، نقش ایفاء نمود. عدم چاپ حتی یکی از نامه های اعتراضی او در طول سالها در نشریه آدینه به نوبه خود آشکار ساخت که سیاستی که آن نشریه تحت عنوان گویا کشف حقیقت در مورد چگونگی مرگ صمد بهرنگی براه انداخته بود از کجا آب می خورد و چگونه در راستای سیاست "باور شکنی" وزارت توطئه گر و جنایتکار جمهوری اسلامی قرار داشت.






انتشار کتاب "برادرم صمد بهرنگی، روایت زندگی و مرگ او" در سال 1378 از طرف اسد بهرنگی، اقدام ارزشمند دیگری بود که وی برای شناساندن گوشه های ناشناخته زندگی و مرگ صمد به مردم ایران انجام داد. اسد بهرنگی در این کتاب در مورد زندگی صمد از دوران کودکی تا زمان مرگ وی نوشته و تا آنجا که می توانسته برخورد های مبارزاتی و مشتاقانه مردم ایران نسبت به فرزند انقلابی خود یعنی صمد بهرنگی را منعکس کرده است. او در این کتاب از درهم آمیختگی زندگی مبارزاتی صمد با دو یار صمیمی ، همفکر، همراز و همراه او یعنی رفقا کاظم سعادتی و بهروز دهقانی نیز سخن گفته و در خلال ذکر وقایع گوناگون علاقه و عشق خود را نیز نسبت به آنها عیان ساخته است. هرچند در صفحاتی از این کتاب تلاشی دیده می شود که به طور غیر واقعی می کوشد راه مبارزاتی صمد از راه یاران فدائی او مجزا جلوه داده شود، ولی این ایراد و نقص هم باعث نشده است که واقعیت هائی که اسد بهرنگی خود در جریان آنها قرار داشته مورد کتمان قرار گیرد و می توان گفت که در مجموع اسد بهرنگی در این کتاب با امانت داری به ذکر واقعیت های مختلف در مورد زندگی و مرگ صمد بهرنگی اين گرامی آموزگار پيشرو مردم ایران پرداخته است، امری که باید بسیار مورد تقدیر قرار گیرد.






کتاب "برادرم صمد بهرنگی ، روایت زندگی و مرگ او" علاوه بر شناساندن زندگی صمد بهرنگی، در ارتباط با چگونگی مرگ او اطلاعات موثق و قابل اتکائی را در اختیار خواننده قرار داد، اطلاعاتی که مورد استفاده نگارنده این سطور نیز در نوشتن کتاب " راز مرگ صمد" در سال 1381 که اساساً در ارتباط با افشای سیاست توطئه آمیز وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی برای تخطئه شخصیت انقلابی صمد و یاران فدائی اش به رشته تحریر در آمده، قرار گرفت.






موضع حق طلبانه و ترقی خواهانه اسد بهرنگی کاملاً در لابلای صفحات کتاب "برادرم صمد بهرنگی، روایت زندگی و مرگ او" خود را عیان ساخته است و او با بازگوئی حقایق بسیار در این کتاب نشان می دهد که تا چه حد بر علیه ستمکاران و نیروهای جنایتکار بوده و تا کجا همراه مردم و دوستدار آنها بوده است، و نشان می دهد که جایگاه اسد بهرنگی به مثابه یک فعال فرهنگی و انسانی آزادیخواه و مترقی در صف توده های مبارز ایران قرار دارد.






«نامه‌های صمد بهرنگی و نامه‌های دیگران به او» و «صمد بهرنگی در آینه‌ی زمان» حاوی آلبومی از عکس های او، آخرین کتاب هائی است که اسد بهرنگی چند ماه پیش به انتشار آنها همت گماشت.






متاسفانه استبداد و ديکتاتوری و فقدان آزادی بیان در جامعه، مانع از آن بود که اسد بهرنگی بتواند در روایت زندگی و چگونگی مرگ صمد بهرنگی با دستی باز عمل نموده و گام های بزرگتری در اشاعه هر چه بیشتر میراث او بردارد. امری که وظیفه و مسئولیت یاران و دوستداران صمد بهرنگی را دو چندان می سازد. با تأکید بر اهمیت این امر و تقدیر از همه کوشش های ارزشمند اسد بهرنگی دراین زمینه، بر ضرورت تداوم راه وی در شناساندن صمد وميراث گرانبهايش تاکيد می کنم.






مسلماً نام نیک اسد بهرنگی به عنوان يکی از اشاعه دهندگان فرهنگ مردمی و تلاش گری مترقی و آزادیخواه همواره در حافظه خلقهای ایران جاودان خواهد ماند.






دوم فروردين 1390


http://www.siahkal.com/