۱۳۹۰ شهریور ۱۲, شنبه

افشاگری درباره تجاوز در مدارس فوتبال در جمهوری اسلامی



به گزارش حفا نیوز ناصر فریادشیران در گفتگویی که پایگاه قانون با او  داشت اخبار تاسف انگیز و موضوعات غیر اخلاقی در مدارس فوتبال کشور افشا  کرد.
قانون: ناهنجاری‌های اخلاقی در مدارس فوتبال،‌ حرف دیروز و امروز فضای  فوتبال ما نیست؛ چندی است که بسیاری از دلسوزان این ورزش از آنچه که در  برخی مدارس فوتبال می‌گذرد، گلایه دارند و مسئولان فوتبال را به دلیل  بی‌توجهی به این مسئله مورد انتقاد قرار می‌دهند. عدم رعایت استاندارد‌ها و  عدم صلاحیت‌ گردانندگان اگرچه از مسائل و معضلات اصلی خیلی از مدارس  فوتبال در کشور هستند اما اصلی‌ترین مشکل این نیست؛ مشکل اصلی در برخی  ناهنجاری‌های اخلاقی‌ است که در برخی از این مدارس فوتبال به وقوع  می‌پیوند.
آری اذیت و آزار جنسی اتفاقی است که خیلی‌ها معتقند در  برخی مدارس فوتبال می‌افتد و در عین حال مسئولان آکادمی فوتبال نمی‌خواهند  درباره‌اش صحبت کنند. آنها می‌گویند صحبت کردن درباره آزار جنسی در مدارس  فوتبال امری غیراخلاقی است. اما ناصر فریادشیران که یکی از مربیان باسابقه  فوتبال ایران محسوب می‌شود چنین اعتقادی ندارد. او حرف‌های تکان‌دهنده‌ای  به زبان می‌آورد.


آقای فریادشیران، اگر موافق باشید از سابقه شکل‌گیری مدارس فوتبال شروع کنیم؟
بله؛  راه‌اندازی مدارس فوتبال از حدود 15 سال پیش توسط بازیکنان سابق تیم‌های  ملی و باشگاه‌ها آغاز شد. به عقب‌تر که برگردیم اصلاً مدارس فوتبالی وجود  نداشت و باشگاه‌ها وظیفه داشتند که در تیم‌های پایه‌ خود بازیکن بسازند . مثلاً باشگاه استقلال در چهار منطقه تهران پایگاه استعدادیابی داشت.مرحوم  دانایی‌فر و دیگران در این زمینه کار می‌کردند. تیم‌های دیگری مثل، نفت،  هما، دارایی، پاس و سایر تیم‌هایی که در تهران فعالیت می‌کردند هم بازیکنان  پایه‌ داشتند.


یعنی تا پیش از ایجاد مدارس فوتبال، آموزش فوتبال از تیم‌های پایه باشگاه‌ها مثل نونهالان آغاز می‌شد؟
آن  موقع نونهالان هم وجود نداشت و تمام باشگاه‌ها در رده‌های نوجوانان و  جوانان تیم داشتند. اصلاً چیزی به نام مدرسه فوتبال وجود نداشت. بعدها که  فوتبال پیشرفت کرد و علمی‌تر شد در ایران هم بحث آموزش حرفه‌ای فوتبال مطرح  شد.همان کاری که ژاپنی‌ها سال‌ها پیش انجام دادند. زیکو بازیکن سرشناس  برزیلی، وقتی فوتبالش به پایان رسید در ژاپن دست به یک کار حرفه‌ای زد. او  با همکاری دولت برزیل یک هتل پنج‌ستاره در ژاپن ساخت. اطراف این هتل حدود  10 تا 15 زمین فوتبال ساخت که هنوز هم وجود دارد. با این روش استعدادهای  چینی و ژاپنی در سنین مختلف شناسایی می‌شدند. این بازیکنان را به برزیل  می‌بردند و در آنجا این بچه‌ها فقط کارشان فوتبال بود. یعنی حتی به جای  تحصیل هم فوتبال بازی می‌کردند.


خود شما هم مدرسه فوتبال داشته‌اید، درست است؟
سال  66 یا 67 بود. من یادم هست آقای لارودی و برادر خود من آقا نادر کارمندان  تربیت‌بدنی بودند و در نازی‌آباد جایی شبیه مدرسه فوتبال امروزی تأسیس  کردند. آنجا بحث استعدادیابی را مطرح کردند. آن زمان من خودم در تیم  آتش‌نشانی بازی‌ می‌کردم.مرحوم مسعود استیلی و حمید استیلی فوتبالشان  را از همان‌جا شروع و مراحل پیشرفت را طی کردند. رفته‌رفته هر کدام از ما  به طور جداگانه یک مدرسه فوتبال تشکیل دادیم.

الان شما خودتان مدرسه فوتبال دارید؟
خیر . الان من مدرسه فوتبال ندارم و مخالف آن هستم. در آن مقطع قرار بود که از  طرف اداره‌کل تربیت‌بدنی استان تهران حمایت مالی صورت بگیرد و در طول سال‌  به مدارس فوتبال امکانات، لباس و پول کلاس‌های آموزش تئوری و عملی بدهند.


این وعده محقق شد؟
خیر. در آن مقطع برادرم با آقای خطیب اختلافاتی داشت که مانع این فعالیت شد.


دلیل مخالفت شما با مدارس فوتبال چیست؟
دلایل  مختلفی برای این مخالفت دارم. ما خودمان آن موقع این حرکت را آغاز کردیم  اما مورد حمایت قرار نگرفتیم. آن موقع اداره تربیت‌بدنی حقوق ما را می‌داد و  مربیان به همان حقوق قانع بودند. من سالم کار کردم و خانواده‌هایی که  بچه‌های گل‌شان که امید و آرزوهایشان بود دست ما سپردند را سالم به آنها  تحویل دادیم و یک چیزی هم به آنها یاد دادیم. یعنی در مدارس فوتبال تنها  بحث آموزش فوتبال نبود.

چه مباحث دیگری را آموزش می‌دادید؟
یکی  از بحث‌های اخلاقی، انضباط ظاهری بچه‌ها بود. آن موقع عابدزاده روی بورس  بود و اگر یادتان باشد نسبت به خیلی‌ها سر بود. رفتارهای خاصی داشت. خب  آدامس جویدن و گردنبند انداختن کار درستی نبود. ما آن موقع هم ایراد  می‌گرفتیم. آن موقع او یقه‌اش را باز می‌گذاشت و گردنبندش را بیرون  می‌انداخت. در مدارس فوتبال می‌دیدم که بچه‌ها گردنبند آهنی می‌انداختند . ما جلوی اینگونه رفتارها را می‌گرفتیم. لذا صرفاً روی مسائل فنی حساس  نبودیم.


با توجه به این حساسیت می‌توانید درباره مربیانی که در حال حاضر در مدارس فوتبال حضور دارند صحبت کنید؟
ببینید  سوال این است؛ مربی چه کسی است؟ این مربی که می‌خواهد بچه مرا آموزش  فوتبال بدهد با چه الفاظی با بچه من صحبت می‌کند؟ این بحث فرهنگی که شما  می‌گویید همین است. متأسفانه در گذشته تعداد مربیان بد اخلاق کم بود. اما  امروز به خاطر درآمد و کاسبی بیشتر تعدادشان روز به روز بیشتر می‌شود.


یکی از آسیب‌های آموزش فوتبال، بحث فساد مالی است. برای خود شما این اتفاق افتاد که به شما پیشنهاد رشوه بدهند؟
من  هیچ موقع به خاطر پول خودم را نفروختم. در آن مقطع من هم می‌توانستم پول  بیشتری بگیرم و هیچ کس هم متوجه نشود. اما هرگز چنین کاری نکردم.

آقای گل‌محمدی که دبیر برنامه‌ریزی آکادمی فوتبال است برخلاف شما معتقدند که تعداد مربیان بداخلاق در مدارس فوتبال انگشت‌شمار است.به  اعتقاد من ایشان اصلاً در دنیای فوتبال ما نیست. من این را خیلی راحت عرض  کنم. آن موقع هم که من بودم افراد زیادی می‌آمد که فرزند من مشکل مالی  ندارد و شما راحت باشید. برادر خانم یکی از معروف‌ترین بازیکنان فوتبال  ایران که هنوز هم بازی می‌کند پیش من بود. آنها وضع مالی خیلی خوبی داشتند . آن بچه با آژانس و راننده شخصی رفت‌وآمد می‌کرد. پیشنهاد می‌دادند که ما  شما را به دبی می‌بریم و به شما پول خوبی می‌دهیم. فقط کاری کنید که این  بچه ما فوتبالیست شود. ما هم بدون تعارف به آنها می‌گفتیم اگر استعداد و  توانایی داشته باشد بازیکن می‌شود.می‌گفتم فوتبالیست شدن به همین سادگی‌ها نیست. بالاخره باید استعداد داشته باشد و وقت بگذارد و تلاش کند.

آقای فریادشیران چه آسیب‌هایی ممکن است در مدارس فوتبال بچه‌ها را تهدید کند؟
ببینید، بچه‌ها مثل گل هستند. الان سن مدارس فوتبال پایین آمده و بچه ها از 5 سالگی هم می‌توانند وارد این مدارس شوند.من  می‌گویم این بچه‌های گل را با همان وسواسی به مدارس فوتبال بفرستید که  درباره بهداشت شخصی، معلم مدرسه و محل تحصیل‌شان حساسیت به خرج می‌دهید . متأسفم اما باید این حرف‌ها را بزنم. در همین مدارس فوتبال افرادی هستند که  متأسفانه به دنبال مسائل جنسی هستند و بچه‌ها را مورد اذیت و آزار قرار  می‌دهند. شما به روزنامه ایران ورزشی مراجعه کنید. 4 سال پیش در یکی از  شماره‌های این روزنامه آمده بود که یک فردی ساک یکی از باشگاه‌های تهران  روی دوشش بود و در منیریه در حال قدم زدن بود. یکی از بچه‌ها از این شخص  می‌پرسد شما به کدام باشگاه تعلق دارید؟ می‌گوید من در فلان باشگاه هستم . بچه ذوق‌زده می‌گوید من می‌خواهم تست بدهم. آن فرد هم قبول می کند و  می‌گوید فردا فلان ساعت بیا برویم تست بدهی. اما آن بچه هیچ‌وقت به محل  تمرین نمی‌رود.آن فرد وقتی به این بچه معصوم تجاوز می‌کند او را  می‌ترساند و از او می‌خواهد شاگردهای دیگر را هم بیاورد که از آنها هم  سوء‌استفاده کند. این فرد با همین روش چهار نفر را مورد اذیت و آزار جنسی  قرار می‌دهد.


آقای فریادشیران، بعضی‌ها می‌گویند این مسائل نباید مطرح شود چون قبح مسأله می‌شکند. شما موافق این دیدگاه هستید؟
من  اسم نمی‌برم. اما این مسایل واقعیت دارد و باید در مورد آن حرف بزنیم . جایی را می‌شناسم که اسم خودش را مدرسه فوتبال گذاشته است اما این محل  خوابگاهی دارد که در آن نوجوان 14 ساله با یک جوان 22 ساله در یک اتاق  زندگی می‌کنند. چند سال پیش در ماه رمضان ما مراسم افطاری داشتیم. یکی از  دوستان گفت بچه‌ای آمده و می‌خواهد تست بدهد و الان در استقلال جنوب است . فهمیدم که این بچه 15 ساله یک ماه در تهران است. بدون پدر و مادر. بچه  مازندران بود. من ناراحت شدم. از او خواستم که به پدرش تلفن کند. شروع کردم  فریاد زدن سر پدر بچه که خجالت نمی‌کشی؟ شما بچه‌ 15 ساله را در شهری که  آدم‌های 40ساله هم اگر مواظب نباشد هزار بلا سرشان می‌آید، رها کرده‌اید؟  آن طفل معصوم سه روز بود که غذا نخورده بود. فقط آب و نان بربری خورده بود.من  نمی‌خواهم به  اسم اشاره کنم اما این بچه در همان محلی زندگی کرده بود که  درباره‌اش صحبت کردم. جایی که اتفاقاً در تمام رده‌های نونهالان، نوجوانان،  جوانان، امید و بزرگسال از بچه‌های مردم پول می‌گیرد.


مسئولان  آکادمی فوتبال مدعی‌اند که از طریق ناظرهایی که به مدارس فوتبال  می‌فرستند، وضعیت فرهنگی و اخلاقی این مدارس را کنترل می‌کنند. آیا واقعاً  چنین نظارتی وجود دارد؟
باید بگویم بهتر بود شما سؤال می‌کردید که  آکادمی چند تا ناظر دارد؟ شما تصور کنید که یک میلیون ناظر هم بگذارند . وقتی مشکل ما در درون این مدارس است دیگر چه انتظاری دارید؟ شما فرض کنید  که در ماه هزار ناظر هم به یک استان بفرستیم. چه تاثیری دارد؟


بسیاری از رسانه‌ها درباره ناهنجاری‌های مدارس فوتبال سکوت می‌کنند فکر می‌کنید سیاست درستی است؟
به  نظر من هیچ‌کس نباید سکوت کند. در تهران 500 مدرسه فوتبال داریم. در تمامی  محله‌های تهران مدرسه فوتبال وجود دارد اما معلوم نیست که مربی آن چه کسی  است؟
مدارس فوتبال زیادی در روزنامه‌ها تبلیغ می‌شود. مدارسی که هیچ اسمی از بانی آن در کار نیست. تنها یک شماره تماس می‌بینید.


به نظر می ‌رسد یکی از دلایل این مشکلات افزایش تعداد مربیان است.شما  به تپه‌های داوودیه سر بزنید. خیلی چیزها را متوجه می‌شوید. تیم‌هایی  هستند که اسم و نشانی ندارند. در حالی که تمرین کردن در تپه‌های داوودیه  روشی است که 25 سال پیش اجرا می‌شد. متأسفانه باید بگویم تعداد مربیان در  فوتبال ایران هر روز بیشتر می‌شود. کمیته آموزش فدراسیون فوتبال تنها مدرک  می‌دهد و قصد دارد با این کار فقط تعداد آمار شرکت‌کنندگان کلاس‌های خودش  را بالاتر ببرد.

شما نمونه‌های دیگری از ناهنجاری در مدارس فوتبال را سراغ دارید؟
بله،  خیلی حرف‌ها برای گفتن دارم. افرادی هستند که سعی می‌کنند پول بیشتری از  مردم بگیرند. به عنوان مثال مادری فرزندش را به مدرسه فوتبال می‌برد تا او  را ثبت‌نام کند. ماجرا وقتی دردناک‌تر می‌شود که آن فرزند پدر خود را از  دست داده است. خود من و خیلی های دیگر فرم‌هایی تهیه می‌کردیم که بدانیم آن  فرزند از لحاظ خانوادگی در چه شرایطی قرار دارد. بعد با توجه به آن  اطلاعات با آن فرزند رفتارمان را تنظیم می‌کردیم. اما متاسفانه باید بگویم  که عد‌ه‌ای هم هستند که با توجه به این فرم‌ها راه‌های سوء‌استفاده از این  خانواده‌ها را طراحی می‌کنند. در برخی مدارس فوتبال افرادی هستند که به فکر  منافع و جیبشان هستند. اینها از خانواده‌ها و بچه‌ها سوءاستفاده‌های جنسی  می‌کنند.


شما مصداقی در این مورد دارید؟
بله، این اتفاق هر سال شکل بد‌تری هم به خود می‌گیرد. من قصد ندارم اسم ببرم. اما هست.در مورد مدارس فوتبال یکسری از مربیان سالم کار می‌کنند و باید آنها را شناسایی و تشویق کرد.در همین ارتباط معتقدم تأسیس آکادمی فوتبال کار بسیار خوبی است.


چطور شد که شما مدرسه فوتبال‌تان را رها کردید؟
من  تا زمانی که مدرسه فوتبال داشتم سعی کردم سالم کار کنم. اما دیدم که شأن و  اعتبارمان در خطر است. البته افرادی هم هستند که تا دیروز معتاد بودند و  حتی قدرت خرید یک دوچرخه هم نداشتند اما حالا زانتیا سوار می‌شوند و فکر  می‌کنند که خیلی بزرگ شده‌اند.چند وقت پیش یکی از مجریان با سابقه  صداوسیما با من تماس گرفت. از من پرسید که آقای فریادشیران شما هنوز در  رده‌های پایه باشگاه استقلال مربیگری می‌کنید؟ گفتم: نه. گفت: یکی از اقوام  دور ما یک خانمی است که طلاق گرفته است. پسرش به یکی از تیم‌های معروف  باشگاهی مراجعه کرده است. جالب اینکه مربی آن تیم معروف از این بازیکن 10  میلیون خواسته است. این خانواده هم قبول کرده که 4میلیون بپردازد. خب این  مسایل دردناک است. بارها و بارها هم اتفاق افتاده است.


آقای فریادشیران چه باید کرد؟ چه دستگاه‌هایی باید وارد عمل شوند تا ناهنجاری‌ها در مدارس فوتبال کمتر شود؟
من  آبروی خودم را بیشتر از هر چیزی دوست دارم. من به آقای معینی گفتم اگر یک  مربی بخواهد از کسی پول بگیرد و به لیدر پول بدهد آبرویش را می‌برم. و  اجازه نمی‌دهم جایی کار کند. اما الان متأسفانه در برخی مدارس فوتبال ما  خیلی از مربیان صلاحیت اخلاقی و فنی ندارند. هیچ نظارتی هم در کار نیست . فدراسیون فوتبال باید تمام مدارس فوتبال را تعطیل کند. یعنی در تلویزیون  اعلام کند که هیچ مدرسه فوتبالی درحال حاضر مجوز قانونی ندارد. بعد در  مرحله‌ای دیگر استاندارد‌ها برای راه‌اندازی مدرسه فوتبال را اعلام کند.یعنی  افرادی که می‌خواهند مدرسه فوتبال تاسیس کنند باید تمام آن اصول را داشته  باشند. از این گذشته مدارس فوتبالی که خوب کار کردند هر سال باید از سوی  فدراسیون فوتبال مورد حمایت و تشویق قرار بگیرد. نیروی انتظامی، سازمان  بازرسی کل کشور، سازمان تربیت بدنی و حراست فدراسیون فوتبال باید وارد عمل  شود
.


فقر و بی‌بازخواستی در افغانستان: کاسه صبر مردم لبریز است


رجانيوز آماده گفت‌وگوي مستقيم با موسوي خوئيني‌ها است/

رجانيوز آماده گفت‌وگوي مستقيم با موسوي خوئيني‌ها است/
بخشي از اظهارات ضد انقلابي نفر پشت پرده جريان فتنه+ چهار فيلم
محمد موسوی خویینی‌ها دبیرکل مجمع غيرقانوني روحانیون که به‌تازگي با راه‌اندازي سایت شخصی‌اش می کوشد تا چهره امنیتی و پر ابهامش را تصحیح کند، چند روز پیش در یادداشتی به بیان نظریاتش درباره برخی شعارهای جریان فتنه پرداخت.
به گزارش رجانیوز، موسی خويینی‌ها در این یادداشت به‌عنوان سخنگوی 14 میلیون نفري که به موسوی و کروبی رای داده بودند، نوشت: مخالف شعار جمهوری ایرانی در برابر جمهوری اسلامی هستیم و نیز مخالف شعار علیه رهبری هستیم ولی چرا این شعارها و یا آتش زدن عکس امام و امثال این امور را به پای جریان اصیل اصلاح طلب می گذارند و چرا امکان هرگونه تکذیب و دفاع را از اصلاح طلبان سلب می کنند؟
این اظهارات موسوی خویینی ها در حالی بیان می شود که بارها رهبر انقلاب اسلامی در دوران فتنه از خواص خواستند که با شفافیت مواضع‌شان را در برابر توطئه های دشمن که در قالب "شعارهاي "جمهوری ایرانی"، "مرگ بر اصل ولایت فقیه"، "نه غزه نه لبنان" و "افتضاح روز عاشورا" علني شد، بیان کنند.
رسانه های انقلابی نیز در آن دوره می کوشیدند تا هر نوع موضع گیری علیه این اقدامات فتنه گرانه را پوشش دهند به گونه ای که صداوسیما تریبون مناظره در برنامه دیروز امروز فردا را به اکثر قریب به اتفاق اصلاح طلبان پیشنهاد داد اما سران فتنه که تصور می کردند تا چند ماه آینده کار تمام است، هیچ گاه از این فرصت استفاده نکردند.
به هر روی رجانیوز با استقبال از این اظهار برائت دیرهنگام و بی فایده موسوی خویینی‌ها، در واكنش به ادعاي اخير او مبني بر اينكه "فرصت دفاع و تكذيب از اصلاح‌طلبان سلب شده" برای گفت‌وگوی مستقیم با این چهره پشت پرده و امنیتی در راستای تکذیب اقدامات فتنه گران اعلام آمادگی می کند تا وي چنانچه در اين زمينه حرفي براي گفتن دارد، به‌طور شفاف بيان كند و به ابهام‌هاي زياد در مورد خود نيز پاسخ دهد.
اين در حالي است كه سیر حوادث چند سال گذشته نشان داده که طراحي و برنامه ریزي براي برخي از این شعارها و اقدامات ضد ملی و ضدانقلابی جایی در شمال تهران و در محافل چند نفره با حضور موسوی خویینی‌ها صورت مي‌گرفته است.
همچنین به‌منظور شفاف سازی بخشی از نقل قول های مربوط به موسوی خویینی ها که سایت های جریان فتنه آنها را منتشر کرده اند، بازنشر داده می شود.
26/8/87: تجربه نشان داده است که مردم می خواهند به کسی رأی بدهند که نمادی از تقابل با حکومت در او وجود داشته باشد. من شنيدم كه حسن آقا به آقاي خاتمي گفته است كه شما نزد رهبري برو و بگو من وارد صحنه انتخابات شده ام و ديگر از او صلاح و مصلحت نكن و فقط به او اعلام كن كه آمده اي اگر چنانچه ايشان قاطع گفتند نيا، نيا و به مردم اعلام كن اما اگر با دليل و برهان خواست بگويد كه نيا، بيا و محكم بايست.
27/8/87: الان رياست جمهوري دو تا چهار سال است، مي شود رهبري را دو تا 5 سال كرد و بعد از آن هم كنار برود.
3/9/87: انتخاب خاتمي در سال 76 يك سيلي به گوش حاكميت بود اما ما نتوانستيم آن جريان را حفظ كنيم كه همين مطلب هم باعث شد كه حاكميت دوباره خودش را بازسازي كند. انتخاب مجدد خاتمي نماد مخالفت با حاكميت است. ببينيد ما همه چيز را به عهده خود آقاي خاتمي گذاشته ايم، من اصلا به آقاي خاتمي پيشنهاد نمي كنم كه حتما شما بياييد، دلم مي خواهد كه ايشان به اين جمع بندي برسند اما توصيه ام اين است كه زماني به جمع بندي برسيم كه تقريبا اطمينان نسبي برايمان ايجاد شود كه اگر ايشان بيايد يا پيروز مي شويم يا شكست محترمانه مي خوريم نه شكست مفتضحانه. ما بايد به عنوان شوراي مركزي مجمع روحانيون به آقاي خاتمي پيشنهاد بدهيم كه چه حرف‌هايي را بزند و بعد هم حرف‌هايي را مطرح كنيم كه امكان اجرا كردن آنها وجود داشته باشد.
26/3/88: مي بايست از قضيه ابطال انتخابات فراتر برويم و اين يك راه جديدي است و اين جمعيت به عنوان بازيكنان اين جريان هستند. بايد هزينه ها‌ آنقدر بالا برود كه حتما انتخابات ابطال شود چون معني ابطال فراتر از بحث رياست جمهوري است يعني حاكميت را مجبور به عقب نشيني كرديم. از مردم مي توان خواست به اشكال مختلف به مخالفت هاي مدني بپردازند در قدم اول بايد انتخابات ابطال و سپس شوراي نگهبان عوض شود.
آیا با این اوضاع می توان مردم را به مدت یک الی سه ماه در خیابان ها و در جلوی چشم همه مردم دنیا نگاه داشت. می بایست از قضیه ابطال انتخابات فراتر برویم و این یک راه جدیدی است و این جمعیت الان به عنوان بازيکنان این جریان هستند. آیا این حضور مردمی می‌تواند به اعتصاب و تحصن بیانجامد؟ برای رهبري ابطال انتخابات به معنای این است که باید یک عقب نشینی را شروع کند که معلوم نیست ته آن به کجا کشیده می شود. کاری نکنید که این قضیه ظرف یک هفته بسته شود. اگر مهندس بتواند این حرکت را به روشی آرام اما مستمر تر تبدیل کند، خیلی مفید است.
11/4/88: شوراي نگهبان از حدود وظايف خود خارج شده... مشكل اين است كه اين آقايان كه در اين مسندها و نهادها نشسته اند، از مسير منحرف شده اند، اميدوارم كه بر گردند؛ اگر بر نگشتند، بايد كنار بروند.
12/5/88: سال گذشته ما در كنگره سازمان مشاركت دعوت بوديم كه مطالبي در خصوص موقتي بودن رهبري از آقاي حجاريان مطرح شد اما من به آقاي نبوي به اين جهت كه من و خاتمي آنجا نشسته بوديم اعتراض كردم كه چرا چنين مطلبي در حضور ما خوانده شده است و اين مطلب براي آينده تحزب و گروه‌هاي سياسي مفيد نيست. حال درست است كه ما هم در اين موضوع -موقتي بودن رهبري- با شما هم عقيده هستيم.
رجانيوز علاوه بر اين اظهارات كه گوياي عمق فتنه و طراحي‌هاي بازيگران پيدا و پنهان آن است، چهار فيلم از اقدامات و شعارهاي تكذيب نشده جريان فتنهرا منتشر مي كند و منتظر پاسخ موسوي خوييني‌ها باقي مي ماند:


شعار "نه غزه نه لبنان" و حمله ناجوانمردانه به شخصي كه توهين به رهبري را بر نتافت




افتضاح روز عاشورا،‌ حمله وحشيانه به بسيجي‌ها و گزارش‌گر تلوزيون منافقين در سر صحنه

سر دادن شعار مرگ بر "اصل ولايت فقيه"


سردادن شعار "جمهوري ايراني"
کد خبر:100476 -

هر گردی گردو نیست


میلاد مختوم
"بیشترین دروغ ها در زمان پیش از انتخابات، در زمان جنگ و در زمان پس از شکار گفته می شوند."
(بیسمارک، بنیانگدار امپراتوری آلمان)

در ابتدای شروع شورش مردم لیبی بر علیه حکومت قذافی، دیکتاتور دیوانه لیبی در یک نمایش مضحک مدعی شد که جوانان لیبی تحت تأثیر قرص های اکستزی و سایر مواد مخدر توهم زا سر به شورش برداشته اند!

در گرماگرم بمباران وحشیانه تمامی ساختارهای زیربنایی لیبی توسط نیروهای ناتو (طبق آمار ناتو بیش از 7500 عملیات در عرض 5 ماه، یعنی روزانه بیش از 50 عملیات بمباران) یک سخنگوی وزارت خارجه امریکا به طور رسمی اعلام کرد که قذافی به سربازان خود قرص های شهوت زای ویاگرا خورانده است تا آنها هنگام هجوم به مردم به آنها تجاوز هم بکنند!

پس از پیروزی اکستزی بر ویاگرا (توهم بر شهوت) و ورود نیروهای شورشی تحت حمایت بمب افکن های ناتو به طرابلس و فرار قذافی و خانواده دزد و ستمگرش، دکتر سیف الاسلام قذافی از سوراخی که در آن مخفی شده است خارج شد و در بین خبرنگاران ادعا کرد که کمر شورشیان شکسته شده و مقاومت ادامه دارد!

شورای موقت انتقالی لیبی، تحت ریاست مصطفی عبدالجلیل وزیر سابق دادگستری قذافی، از هر فرصت و هر دوربین تلویزیونی و هر میکروفونی برای تأکید بر پایبندی این شورا بر قراردادهای نفتی دولت قذافی و تعهدات لیبی در پیشگیری از ورود آواره گان افریقایی به اروپا استفاده می کند.

علی اکبر صالحی، وزیر خارجه نظام قرون وسطایی جمهوری اسلامی که همچون سایر سران جنایتکار رژیم هیچ بویی از انسانیت نبرده است، ادعا کرد که جمهوری اسلامی با بسیاری از گروه های معارض در لیبی قبل از سقوط قذافی ارتباط داشته و به شورشیان لیبی کمک های انسانی کرده است و به همین دلیل رئیس شورای موقت انتقالی لیبی در نامه ای برای رئیس جمهور اسلامی از کمک های رژیم تقدیر کرده است!

نمایندگان 60 کشور در اجلاسی در کاخ الیزه به میزبانی نیکولا سارکوزی، پرچمدار پیروزمند انقلاب نیمچه اسلامی لیبی که تصویر بزرگی از او مزین به سر تیتر "مرسی سارکوزی" در میدان ها نصب شده است، سرنگونی قذافی را جشن گرفتند و بر سر تقسیم غنایم مذاکره کردند.

گزارش های خبری حاکی از آن است که نیروهای شورشیان مسلح به توپ و تانک و سایر سلاح های سنگین دو شهر سرت و بنی ولید را محاصره کرده اند. یک سخنگوی شورشیان به خبرنگاران گفت که با قطع آب و برق این شهرها مردم مجبور به تسلیم خواهند شد!

دیروز تلویزیون کانال یک آلمان (ARD) از آواره های گرسنه افریقایی در لیبی گزارش داد که تنها به خاطر رنگ سیاه پوست شان مورد ضرب و شتم و تجاوز نیروهای شورشی قرار گرفته اند. یک زن از میان این آواره گان بی پناه که از ترس جان خود در زیر سایه قایق های چوبی در ساحلی در نزدیکی طرابلس و بدون دسترسی به آب و غذا و دارو پناه گرفته اند، گفت که نیروهای شورشی پس از تجاوز به زن های سیاه پوست و حتی به پیرزن ها هم، به آنها هشدار داده اند که دفعه بعد همه آنها را قتل عام خواهند کرد.  

... و حقیقت همچنان بی وقفه و بی پروا در برابر چشمان ما قربانی می شود ...

هرمان هسه، شاعر و نویسنده آلمانی در آخرین اثر بزرگ خود به نام "تیله بازی" جملات زیر را بر زبان قهرمان رمان، یوزف کنشت، جاری می سازد:

"حساسیت به حقیقت، اعتماد و درستکاری روشنفکرانه و وفاداری نسبت به قانونمندی ها و شیوه های خرد را فدای منافع دیگر کردن، حتی منافع میهن، خیانت است. در زمانی که در نبرد بین منافع و شعارها، حقیقت، درست همچنانکه فرد انسان، یک زبان، مجموعه هنرها و همه پرورده های والا و گرانقدر حیات، در معرض خطر بی ارزش شدن، تحریف شدن و مورد تجاوز قرا گرفتن باشد، تنها وظیفه ما مقاومت کردن و نجات حقیقت، به مفهوم تلاش برای یافتن حقیقت، به عنوان بالاترین اصل اعتقادی ما است. هر انسان آگاهی که به عنوان سخنران، نویسنده یا آموزگار آگاهانه سخن های خطا بر زبان می آورد، آگاهانه از دروغ و جعل و تقلب حمایت می کند، نه تنها بر خلاف قانونمندی های اساسی حیات عمل می کند و علاوه بر آن، علی رغم هر نمود ظاهری باب روز، نه تنها هیچ استفاده ای به مردم خود نمی رساند، بلکه زیان های جدی و سنگین هم به آنها وارد می کند. او زمین و هوای تنفسی، خوراک و آشامیدنی خلق را فاسد می کند، اندیشه و حق را مسموم می سازد و به تمامی پلیدان و دشمنان خلق که خواهان نیست و نابود شدن مردم هستند، یاری می رساند."

سوم سپتامبر 2011

قتل محمد مسعود، مدیر روزنامۀ «مرد امروز» یکی از این موارد است.



محمد مسعود، شب جمعه ۲۲ بهمن ۱۳۲۶ در برابر چاپخانۀ مظاهری (خیابان اکباتان) هدف گلوله قرار گرفت و به‌قتل رسید. سالهای سال باور عمومی بر این بود که مسعود، قربانی حملات تندش به دربار ـ و مخصوصاً والاحضرت اشرف ـ شده است تا آن که سرانجام فاش شد تشکیلات پنهانی حزب توده او را کشته و با تبلیغات ماهرانه، انگشت اتهام را متوجه دربار کرده است.
برای اطلاع دقیقتر، بد نیست اعترافات نورالدین کیانوری، دبیرکل حزب توده را در زندان جمهوری اسلامی بخوانید:
«محمد مسعود یک روزنامه بسیار جنجالی به‌نام مرد امروز داشت و در آن حملات زیادی به شاه و اشرف و دربار می‌کرد. یک روز ما خبر شدیم که شب قبل او را ترور کرده‌اند. واقعاً همه ما تصور می‌کردیم که شاه و اشرف مسعود را کشته‌اند ولی بعد، پس از دستگیری خسرو روزبه و شخص ابوالحسن عباسی فاش شد که این قتل کار گروه روزبه و شخص (سروان) ابوالحسن عباسی بوده است. خود روزبه در محاکماتش این مطلب را به‌تفصیل شرح داد. جریان این بود که روزبه، جدا از سازمان افسران آزادیخواه، یک گروه ترور مرکب از خودش، ابوالحسن عباسی، حسام لنکرانی، بانو صفیه (صفا) حاتمی ـ خواهر سرهنگ هدایت‌الله حاتمی ـ و چند نفر دیگر تشکیل می‌دهد که به سازمان افسری هیچ ربطی نداشت و حتی سیامک (سرهنگ) هم کوچکترین اطلاعی از آن نداشت.

تنها چند هفته پس از آزادی، بهنام گنجی، دوست کوهیار گودرزی به زندگی خود پایان داد


۹بهنام گنجی خیبری ، دانشجوی ۲۲ ساله دانشگاه علمی کاربردی تهران که به تازگی از زندان اوین آزاد شده بود ، نیمه شب ۱۰ شهریور به زندگی خود خاتمه داد.
به گزارش جرس بهنام گنجی از دوستان کوهیار گودرزی بود که در روز نهم مرداد همراه کوهیار گودرزی و یکی دیگر از دوستانش در منزل شخصی اش در تهران توسط نیروهای لباس شخصی بازداشت شده بود. در حالیکه بهنام گنجی و دیگر دوستش روز ۱۷ مرداد از زندان ازاد شدند، کوهیار گودرزی همچنان در بازداشت به سر می برد. صبح روز دهم مرداد نیز پروین مخترع ، مادر کوهیار در شهر کرمان بازداشت شد.
 بهنام گنجی در حالیکه سابقه هیچ فعالیت سیاسی نداشت به سلول انفرادی بند ۲۴۰  زندان اوین منتقل شد و تحت فشارهای روحی و روانی شدید بازجویان برای اعتراف به مسائل خلاف واقع قرار گرفت. فشارهایی که منجربه افسردگی و نهایتا  خودکشی وی شد. بهنام نیمه شب پنجشنبه ۱۰ شهریور با خوردن قرص به زندگی خود خاتمه داد.

در دوران بازداشت مرحوم بهنام گنجی در بازداشتگاه ۲۴۰ و ۲۰۹ بازجویان وی را تحت فشارهای فزاینده قرار داده بودند که علیه دوستش ،کوهیار گودرزی، اعترافات دروغین کند که وی نپذیرفته بود. بازجویان از وی خواسته بودند که از کوهیار شکایت کند که وی با وجود  فشارهای فزاینده بازجویان نپذیرفته بود. بازپرس شعبه دوم دادسرای اوین ( شهید مقدس ) نیز بهنام گنجی و خانواده اش را تهدید کرده بود که هرگونه روابطش با کوهیار گورزی را باید قطع کند.
وی پس از یک هفته بازداشت در سلول انفرادی بند ۲۴۰ و چندین روز بازداشت در یکی از سلول های جمعی بند ۲۰۹ زندان اوین و بیشتر از ۱۰ جلسه بازجویی با چشم بند و تحت فشار بازجویان وزارت اطلاعات با قرار کفالت از زندان اوین آزاد شد.

طبق قانون حقوق شهروندی،  نگهداری در سلول انفرادی و زدن چشم بند مصداق شکنجه اعلام شده و غیر قانونی م یباشد. با این حال معلوم نیست که به جز این موارد ، چه اتفاقات دیگری در بازداشتگاه بر وی گذشته است.

به گفته  خانواده گنجی خیبری ، از زمانی که بهنام از بازداشت آزاد شده بود به شدت از فشارهای دوران بازداشتش متاثر شده و افسرده بود ، به نحوی که همواره ترس از بازداشت داشت.  افسردگی و اقدام به خودکشی بهنام گنجی بعد از مدت کوتاهی پس از آزادی اش از بند امنیتی زندان اوین در حالی صورت گرفت که وی سابقه هیچگونه افسردگی یا بیماری در دوران قبل از زندانش نداشت.
در پی خودکشی وی در نیمه شب روز پنجشنبه ۱۰ شهریور ، ماموران امنیتی و پلیس در منزلی که جنازه وی در آن بود حاضر شدند و رفتار بدی با خانواده داشتند.


بر اساس این گزارش،  پیکر  بهنام گنجی خیبری جهت تشییع و تدفین به زادگاهش مشهد منتقل شده است.
قرار است وی یکشنبه صبح در بهشت جواد الائمه شهر مشهد تشییع و تدفین شود.‬با توجه به عدم پذیرش مسئولیت بازداشت کوهیار گودرزی توسط مقامات قضایی تا کنون، ادامه بازداشت خودسرانه و غیرقانونی پروین مخترع مادر این فعال حقوق بشری در زندان کرمان و اکنون خودکشی دوستش که به تازگی از زندان آزاد شده است ، نگرانی ها در مورد سرنوشت کوهیار گودرزی و آنچه در بازداشتگاه بر وی و بهنام گنجی گذشته، افزایش یافته است

گزارش تایم در سال ۱۹۳۸ درباره حکومت رضا شاه پهلوی

۱۱,۰۶,۱۳۹
Time.RezaShahjpg
ترجمه: بهرنگ رجبی
هیچ کشوری بیش از ایران مشتاق و بی‌قرارِ نشان‌ دادن و نمایشِ آزادی‌اش نیست، هیچ حکمرانی در جهان بیش از والاحضرتِ همایونی رضا شاهِ پهلوی، شاهنشاه، آگاه به شأن و جایگاهِ خودش نیست، مراقب و حافظِ استقلال و اختیارِ تامَش نیست.
این هفته شاهنشاهِ شصت‌ساله که شش پا قدش است و سبیلش دیگر جوگندمی شده، سالگردِ تاج‌گذاری‌اش را جشن می‌گیرد. افسرِ سابقِ قزاق، از خانواده‌ای زمین‌دار و متعلق به طبقهٔ متوسط در کناره‌های دریای خزر، دوازده سال پیش در پنجم آوریل تاجی منحصربه‌فرد مخصوصِ خودش به سر گذاشت، تاجی از الماس و زّمرد و یاقوت.
این هفته پادشاهی که خیلی از ایرانی‌های تملق‌گو «والا‌ترین انسانِ زندهٔ دنیا» و «نایبِ آسمان بر زمین» و «برادرِ ماه و ستاره‌ها» می‌خوانند به نشان شکوه و جبروتِ سلطنتی با ماشین در خیابان‌های عریضِ تهران خواهد گشت تا در ‌‌نهایت به کاخِ معروفِ گلستان برسد. آنجا شاهنشاه با کمالِ میل جلوی تختِ‌ طاووس قرنِ هفدهمیِ پنجاه میلیون دلاری‌اش خواهد ایستاد و صفی از دیپلمات‌ها، وزرا، افسرانِ ارتش، و آدم‌های سر‌شناس را تماشا خواهد کرد که دست‌هایشان روی هم (تا نشان بدهند اسلحه ندارند)، همگی سر‌هایشان را ــ به درجاتِ مختلف ــ در برابرِ هیبت پُراُبهتِ شاه خم کرده‌اند. کلی آدم‌های پایین‌مرتبه‌تر هم هستند که اتفاقی ممکن است به‌عوضِ «والاحضرتِ همایونی» بگویند «والاحضرت» یا از دهانشان به‌جای «ایران» کلمهٔ «پرشیا» بیرون بپرد.
رهایی‌بخشِ کشورش از سلطهٔ انگلیسی‌ها، رضا شاه با کارهایی که طیِ دوازده‌ سال گذشته کرده به دنیا هشدار داده، کارهایی که اگر زمانه‌ای دیگر بود احتمالاً نیروی دریایی و نظامیِ بریتانیا را تحریک به واکنش می‌کرد. گواهِ حّی‌وحاضر اینکه پرشیای پیشتر تنها و درمانده، حالا تبدیل شده به ایرانی متهور و پُرنظامی‌ای که می‌تواند دلیرانه در برابرِ اربابِ سابقش قد علم کند، اوایلِ همین ماه رخ نمود؛ یک هواپیمای تک‌بالهٔ سه‌موتورهٔ آلمانی، با نشانِ صلیبِ شکسته‌ای که روی دُمش می‌درخشید، غُرّان در فرودگاهِ تهران فرود آمد، و بدین ترتیب خطِ هوایی جدید لوفت‌هانزا را میان ایرانِ پرت‌افتاده و کوهستانی با خاورِ نزدیک و اروپا افتتاح کرد.
تجارِ فعالِ امریکایی و اروپایی که برای مراسمِ افتتاحیه به ایران رفته بودند، خوشحال بودند که از سفرِ چهل ‌و هشت ساعتهٔ ناگزیر و خسته‌کنندهٔ بغدادِ عراق به تهران، از طریق خطوطِ آهنِ کم‌سرعتِ عراق و جاده‌های کوهستانیِ کثیف و اغلب دشوارگذرِ ایران خلاص شده‌اند. تازه از این هم بهتر، دیگر مجبور نیستند یک شب را در اقامتگاه‌های پُر از حشرهٔ ایران سر کنند. معنیِ فرودِ هواپیما برای دیپلمات‌های خاورمیانه اما این بود که لوفت‌هانزای تحت مدیریتِ دولتِ آلمان نبردِ مهمِ توافقاتِ هوایی را از خطوطِ هوایی سلطنتیِ بریتانیا بُرده.
سایهٔ خداوند
ایران پیش از این تحتِ‌ تأثیر و نفوذِ هم بریتانیایِ کبیر و هم روسیهٔ کبیر بود، اما با بازنشسته کردنِ افسرانِ قزاق پس از جنگِ جهانی خودش را از شرِ نفوذِ روسیه خلاص کرد. با این حال ولی پنج سال منتظر شد تا نیروی مسلحِ بریتانیا را در جنوب ایران منحل کند. ایران با ارتشِ تازهٔ چهل هزار نفری‌اش که به‌فرمانِ شخصِ خودِ رضاخان عمل می‌کرد و اسلحه‌های دست‌دوم، مسلسل و تانک داشت، اول مشغولِ کُرد‌ها، قشقایی‌ها و بختیاری‌های شورشی و متخاصمِ خودش شد و بعد شروع کرد مشتِ تهدید به بریتانیای کبیر نشان دادن.
نخستین خبرِ حسابی غافلگیرکننده‌ای که از تهران به نخست‌وزیر بریتانیا رسید، لغو یک‌طرفهٔ قرارداد با شرکتِ نفتِ ایران و انگلستان بود. قرارداد طبقِ مفادش باید تا ۱۹۶۱ ادامه می‌داشت. دولتمردانِ بریتانیا شگفت‌زده شدند و ناگهان دریافتند شاید حفظِ این قراردادِ نفتی نیازمندِ عملیاتِ نظامیِ حسابی و خرجِ مفصل و در ‌‌نهایت مذاکره باشد. سهمِ شرکتِ نفتِ ایران و انگلستان به‌شدت کم شد و شاه حق و حقوقِ بیشتری از سهم و درآمد نفت گرفت، پولی که درجا صرفِ ارتش شد. این ابزارِ رهاییِ ملیِ ایران، که حالا صد هزار نیرو دارد، کماکان هم دستور‌هایش را روزبه‌روز از والاحضرتِ همایونی می‌گیرد.
در اقدامی دیگر ایرانی‌ها به نیروی دریاییِ سلطنتی بریتانیا که در خلیج‌فارس مستقر بود، تذکر دادند پایگاه‌شان در آب‌های ایران را دیگر تحمل نخواهند کرد. در نتیجه پایگاهِ نیروی دریاییِ بریتانیا منتقل شد به آن‌سوی آب، به جزایرِ نفت‌خیزِ بحرین، قلمرو مستقل و مطیع‌ترِ والاحضرت حَمَد بن عیسی الخلیفه؛ بریتانیا نمایندهٔ دیپلماتیکش در حوزهٔ خلیج فارس را تک و تنها و مغموم در اقامتگاهِ بریتانیایی‌ها در بوشهر‌‌ رها کرد.
همان ‌هنگام خطوطِ هواییِ سلطنتیِ بریتانیا که اصل و اساسش بر ایمنی است در مسیرِ پروازش به هند تجدیدنظر کرد و ایستگاهِ دائمیِ سوخت‌گیریِ هواپیماهای آب‌نشینش را به عوضِ ایران، در بحرین قرار داد. از آنجا که ایران قاطعانه در پی اثباتِ استقلالش بود، مستشارانِ بریتانیایی سودی بسیار اندک و محدود برای کسب‌وکارِ بریتانیا در آتیه می‌دیدند. از ایتالیا کشتی سفارش داده بودند و افسرانِ ایتالیایی استخدام کرده بودند تا به ایرانی‌های ناآشنا به دریا راه‌ورسمِ دریانوردی آموزش بدهند. بابِ تبادلات پایاپای با اتحاد جماهیر شوروی برقرار شده بود و کالاهای ایرانی بعدِ توافقی علنی که دکتر هیالمار شاخت منعقد کرد، به طرف ایران سرازیر شده بودند. در میان نخستین ازراه‌رسیده‌ها صد هواپیمای جنگیِ آلمانی برای نیروی هواییِ ایران بود.
دانمارکی، چک، سوئدی‌ها، ایتالیایی‌ها، همه جمع آمده بودند تا کارخانه‌های تازهٔ قندِ چغندر، نیروگاه و کارخانهٔ نخ‌ریسی بسازند. راه‌ساز‌ها از اروپا و آمریکا رسیدند و شرکت‌های ساختمان‌سازی خیلی طولی نکشید تا فهمیدند تهران، «شهرِ حکمرانیِ سایهٔ خداوند»، قرار است عملِ جراحیِ صورت کند. شاهنشاه قولِ دستمزدِ سرِوقت به پول خارجی داده بود.
ایرانِ نو
بهار که رسید منطقهٔ پرتراکمِ بازارِ تهران از رده خارج و خراب شد و به‌جای خیابان‌های تا پیشترش باریک و کج‌و معوج گذرهای عریض و سرراست ساختند. جای آلونک‌های تک‌طبقهٔ داغونِ قدیمیِ دولت را ساختمان‌های مجللِ چندطبقهٔ پراتاق گرفت. الان یک راسته از خیابانی در شهر را ساختمان‌های جدیدِ ادارهٔ پُست گرفته و ساختمانِ وزارتِ جنگ را نیروهای پُرشمار‌تر از همیشه اما کماکان اندکِ ایرانی پُر کرده‌اند، ساختمانی که جای کافی برای استقرارِ هم‌زمانِ ژنرال‌های آلمانی، فرانسوی و بریتانیایی دارد.
بانک شاهنشاهی ایران که ساختمانش از بَرِ خیابان عقب‌نشینی کرده، کلِ یک میدان را لازم دارد. در تکمیلِ همهٔ این‌ها آرام‌آرام دارد تالار اپرای سلطنتی هم سر بَر می‌کشد تا خوراکِ ذائقه‌های موسیقاییِ تا‌به‌حال کشف‌نشدهٔ ایرانی‌ها را تدارک ببیند.
کمبود‌ها و نواقصِ دوجین سال حضورِ شاه در رأسِ امور، نابهنجاری‌های مضحک، سوءاستفاده‌ها و مصائب و گرفتاری‌های جمعیِ ایرانی‌ها فقط به چشمانِ غربی خنده یا اشک می‌آورد. با معیارهای شرقی، با معیارهای خودِ شاه، او در خاورمیانه مردِ مردانِ نسلش است.
ساخت‌وسازِ ساختمان‌های دولتی و عمومی در ایران مستقیماً طبقِ دستوراتِ شاه صورت گرفته، نقشه‌ها را تأیید کرده و جزئیات را تغییر داده. به‌نظر می‌آید جزئیات و ریزه‌کاری خیلی برای شاهنشاه مهم نیست که معماری سرِ ساختنِ هتل اندازه‌ای را اشتباه کند، که تأمینِ آبِ تهران هنوز از وسطِ خیابان و تقریباً جلوی چشم مردم است و خیلی راحت امکان دارد کانال‌های سیمانی‌اش آلوده شود، که نیروگاه برقِ قدیمیِ تهران ظرفیت محدودی دارد. یک شب که والاحضرتِ همایونی خیابانی را با ماشین رفت و دید آن اندازه‌ای که دلش می‌خواهد نور ندارد، دستور داد چراغ‌های پُرنورتری نصب کنند. نتیجه این شد که باقیِ تهران تقریباً در تاریکی فرو رفت.
والا‌ترین
به تاج و تخت که رسید تقریباً بی‌سواد بود، فقط فارسی و کمی روسی بلد بود حرف بزند. برای رضا شاه تاریخ خیلی مهم بود، حتی وقتی هنوز کلنلِ سواره‌نظام بود خودش را داریوشِ قرن بیستم می‌دید. وزیرِ جنگِ حکومتِ بی‌شاه که شد (شاهِ بی‌عملِ سابق رفته بود به پاریس) رفتارش بیشتر شبیه یک پادشاهِ بزرگِ ایرانی بود. خواستش را به عشایرِ تا آن‌موقع مستقل تحمیل کرد، دوجین روحانیِ مخاصمه‌جو را دار زد، باقیِ خان‌های بومیِ مشکوک را «مهمانِ» دائمی خودش کرد. چندتایی روحانیِ سرکش و نافرمان را خودش شخصاً شلاق زد. در راهش مصمم بود؛ پیروانِ صحیح و سالمِ احمدشاهِ غایب، که رضاخان بعد‌تر به زیرش کشید، بیماری‌های مرموزی گرفتند که هیچ‌گاه دیگر ازشان خلاص نشدند. یکی از رؤسای نظمیه خودکشی کرد، و یک مستشار خارجی که در ایران بود بابتِ بیماری‌ ناشناخته‌ای زیرِ تیغِ جراحی رفت، عملی که به مرگش منجر شد. «والا‌ترین انسانِ زندهٔ دنیا» خودش چند سال پیش ماجرا را جمع‌بندی و خلاصه کرد: «من یک سربازم ــ یک سربازِ ساده ــ و عاشقِ شغلم‌ام.»
غربی‌ شدن
شاهنشاه دانسته‌هایش از روش‌های دیرپای سیاست‌ورزیِ ایرانی را با شور و شوقش برای اصلاح و علاقهٔ علاج‌ناپذیرش به طرح‌های بزرگ در هم می‌آمیزد. دولت‌های مداخله‌گر و زورگوی غربی را تحقیر می‌کند، اما به‌رغم این ستایشگر رسم‌ و رسوم و پوشاکِ غربی‌ها و دستاوردهای صنعتی‌شان است. درست عینِ کمال آتاتورک در ترکیهٔ چند سال پیشتر، رضا شاه پهلوی هم برای عمامه‌پوش‌ها حکم زندان داد و حجاب را برای زنان ایرانی ممنوع کرد. روحانی‌های عبا و عمامه‌پوش مجبور به دریافت و حملِ مجوز شدند. شاه رسمِ ایرانیِ ازدواجِ موقت را که شیعیانِ مسلمان مجازش می‌دانند، چنان محدود و قدغن کرد که چندهمسری برای مردانِ ایرانی سخت شد. تعدادِ همسران کم شد و در میان جمعیتِ زنان ایرانی شمارِ روسپی‌ها بالا  رفت.به‌عوضِ مدارسِ مذهبی زیرِ نظرِ دولت تحصیلاتِ غیرمذهبی را ترویج کردند. از جنبش پیشاهنگی حمایت شد و برنامه گذاشتند ارتشی‌ها خواندن و نوشتن بیاموزند. قانونِ اسلام را تا حّدِ زیادی کنار گذاشتند، مشکلِ نگران‌کنندهٔ حقِ مالکیتِ زمین در کشور هم حل شد؛ یکی از نتایجِ اصلی حل شدنش هم این بود که ناگهان مناطقی گسترده و حاصلخیز «اموالِ سلطنتی» شدند ــ یعنی خیلی ساده شاه آنها را گرفت.
رضاشاهِ سابقاً سرحال و سالمِ مقتصد به فکر ممنوع کردنِ استعمالِ تریاک افتاد، اما وزنِ عواملی جز خواستِ اصلاحِ کشور هم سنگین بود. مهم بود که حدوداً نیمی از جمعیتِ بزرگسالِ کشور تریاک می‌کشیدند. برای قربانیانِ قحطی تسکین بود، از آن برای ساکت کردنِ گریهٔ نوزادان و کودکانِ بهانه‌گیر استفاده می‌کردند و برای فروخواباندنِ درد و رنجِ جمعیتِ عظیمِ آکنده از بیماری‌ای که دکتر و بیمارستان نداشتند، لذتِ صِرف هم که بود. مهم‌تر اینکه دادوستدِ تریاک، که از طریقِ قافله‌های شتر به روسیه منتقل می‌شد و بعد روس‌های مهربان از طریقِ خط آهنی که سراسرِ سیبری را می‌پیمود به چین می‌بردند، بیش از نیمی از صادرات ایران را شامل می‌شد (عایدیِ نفت مستثنا بود و صرفاً خرج ارتش می‌شد) و همین یعنی شاهنشاه با قطعِ سودِ تجارتِ تریاک محتاجِ خارجی‌ها می‌شد.
دخل و خرج
پول لازم بود تا بتوان تهران را شهری درخورِ اقامتِ «والا‌ترین انسان زندهٔ دنیا» کرد. جاده‌های سفرهای گاه‌به‌گاهِ والاحضرتِ همایونی به کاخِ تابستانی‌اش در ساحلِ خزر باید از سنگِ گران‌قیمت ماکادام می‌بود ــ کاخی که می‌شد وقت‌هایی که اربابِ مملکت ساکنش نبود، به هتلی تابستانی برای اقامتِ عامهٔ مردم تبدیلش کرد.
اما گران‌تر از مجموعِ همهٔ اصلاحاتِ دیگر، خط آهنی به‌طولِ ۸۶۵ مایل است که طبقِ برنامه صد و شصت میلیون دلار خرجش می‌شود (نزدیکِ سه‌برابرِ درآمدِ سالانهٔ ایران). قرار است هیچ کشورِ خارجی‌ای صاحب هیچ بخشی از این خط آهن نباشد. قرار است هیچ وامِ خارجی‌ای نگیرند. این خط آهن مهم و حساس تلقی می‌شود چون ایران را قادر به مقابله و دفعِ حملهٔ احتمالیِ بریتانیایی‌ها از سمتِ خلیجِ فارس و حملهٔ روس‌ها از سمتِ جمهوریِ سوسیالیست ترکمنستان می‌کند. خط آهن از روی احتیاط از هیچ‌کدام از شهرهای بزرگِ ایران جز تهران رد نمی‌شود، از مناطقِ حاصلخیز و کارآمدِ امپراطوری نمی‌گذرد، روی رودخانه‌های پُرآب پل می‌زند، دلِ کوه‌هایی حتی به‌ارتفاع هفت‌هزار و دویست پا را می‌شکافد، چندتایی تونل حفر می‌کند، به هیچ خط آهن خارجی‌ای متصل نمی‌شود. مهندسانِ فرنگی، که سیاست و تدبیر این کشور برایشان هیچ اهمیتی ندارد، یواشکی پوزخند می‌زدند که این خط آهن از «ناکجا به ناکجا» می‌رود. همین بهار مهندسانِ اسکاندیناویایی داشتند دو شیفت کار می‌کردند تا پیش از پاییز فاصلهٔ دویست مایلیِ میان دو سوی خط آهن را تکمیل کنند و والاحضرت همایونی بتواند همین زودی‌ها با قطار از املاکش در کناره‌های خزر به زمین‌هایش در ساحلِ خلیج فارس برود.
پول چندصد مایلِ نخستِ اسباب‌بازیِ گران‌قیمتِ شاهنشاه، راه‌آهن، از مالیاتِ سنگینی به‌دست آمد که به چای، نوشیدنیِ محبوبِ ایرانی‌ها بستند. این مالیات پولِ کافی برای انجام همهٔ طرح به بار نداد و بنابراین بخش‌هایی از ذخیرهٔ نقرهٔ ایران را فروختند. ریال ایران بیش از نصفِ ارزشش را از دست داد (ارزشش امروز حدودِ شش و نیم سِنت است) و همین دولت را ملزم کرد حقِ انحصاریِ واردات و صادرات را مالِ خود کند؛ ورود و خروجِ کاغذ و پولِ نقرهٔ ایران را هم ممنوع کرد. قیمتِ موادِ غذایی دوبرابر شد، مالیات‌ها سه‌برابر شدند. برای تأمینِ کالاهای ملزومِ قراردادهای خارجی‌شان، بخشِ عظیمی از ذخایرِ غلات، برنج و میوه‌های خشکی را که بخشی‌شان برای مصرفِ داخلی لازم بود، صادر کردند. در یک منطقه‌ والاحضرتِ همایونی امر کردند به‌جای گندم پنبه بکارند. کوران آمد و محصولِ پنبه نابود شد و صرفاً برای اینکه اوضاع بد‌تر بشود، بازارِ جهانیِ پنبه هم سقوط کرد. ماجرا برای بسیاری از ایرانیان برابر با فقر و محرومیت بود. در دهاتِ ایران مناظری شکل گرفتند که برای مسافرانِ خارجی بهت‌آور بود.
مردمانِ فراموش‌شده
امسال بهار مدیرانِ شرکتِ نفتِ ایران و انگلستان شروع کردند به گزارش دادن به بالادستی‌هایشان که دیگر نمی‌توانند برای کارمندانشان سبزیجات بخرند. موادِ غذاییِ دیگر هم موجود نبودند، قیمتِ مرغ رقمِ نخستین روزهای کشفِ نفت را به یاد می‌آورد. خیلی زود تخم‌مرغ نایاب شد. البته که هیچ‌کدام از کارفرماهای شرکتِ نفتِ ایران و انگلستان از کمبودِ مواد غذایی چندان اذیت نمی‌شوند چون پول دارند؛ از سودِ فروشِ نقدی سه سال پیششان به ایتالیای دشمن می‌توانند انبوهی غذاهای کنسروی وارد کنند. اما در تمامِ جنوبِ غربِ ایران آن‌ پدیده‌ای که سال‌ها قحطیِ همیشگی و دائمی می‌خواندند، حالا وخیم‌تر شده و به گرسنگیِ حادّ رسیده. در خیابان‌ها و درگاه‌ها می‌توان ایرانیان لاغر و نزاری دید که استخوان‌هایشان از پوست و چشمشان انگار از صورت بیرون زده و حتی توان ندارند فوجِ مگس‌های روی تنشان را بپرانند. خیلِ گدا‌ها به مسافرانی که می‌رسند خوشامد می‌گویند. هنوز گُلِ خشخاش می‌کارند، خشخاش کوران را تاب می‌آورد و از حملهٔ ملخ‌ها در امان است. به‌رغمِ پیشرفت و ترقیِ پُرسروصدا و ظاهریِ تهران، هفتهٔ پیش در امپراطوریِ شاهنشاه اوضاعِ همه‌چیز روبه‌راه نبود.
هنوز اندک احتمالاتی از ظهورِ شورش و ناآرامیِ اجتماعی هست و گواهش هم اینکه والاحضرتِ همایونی کماکان زمامِ ارتش را شخصاً سفت‌وسخت در دست دارد و بیست‌هزار نفر از سرباز‌هایش را در تهران نگه داشته، سربازهایی که بهترین لباس‌ها را دارند، بهترین غذا‌ها را می‌خورند، و بهترین دستمزد‌ها را می‌گیرند. این هفته مردانِ خشنِ دیکتاتور داشتند ساکنانِ خانه‌های مسیرِ مقررِ حرکتِ والاحضرتِ همایونی را دانه‌به‌دانه سر می‌کشیدند و به شهروندان هشدار می‌دادند که باید پارچه بزنند و پرچم بیاویزند.
این اواخر وقتی یک دلالِ آمریکاییِ ماشین به شاهنشاه پیشنهادِ ماشینی ضدِگلوله شبیه ماشینی داد که آل‌کاپون قدیم‌ها استفاده می‌کرد، پادشاهِ حساس و زودرنج از این مقایسهٔ نه‌چندان ظریف و هوشمندانه دلگیر شد. منشیِ چندزبانهٔ شاه مختصر و به‌کنایه جوابِ دلال را داد: «والاحضرتِ همایونی محبوب و عزیزِ مردمشان هستند، به مهر و محبتِ زیردستانشان یقین دارند، و درک نمی‌کنند چرا باید چنین وسیله‌ای لازمشان باشد.»
منبع:سایت تاریخ ایرانی

به ياد جانباختگان دهه ٦٠


خریب اموال عمومی در حمله نیروهای امنیتی به بازار ارومیه



bazdasht_urmia_tabriz_110903هرانا/ نیروهای ضد شورش و امنیتی در یورش به بازار سرپوشیده خیابان موسوم به امام اقدام به تخریب اموال عمومی کرده‌اند این در حالی است که بازار به دلیل تظاهرات پیش‌تر بسته شده بود.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، این نیرو‌ها در اقدامی هدفمند وارد بازار سرپوشیده شده و به تخریب اموال عمومی دست زده‌اند.
این در حالی است بهانه‌ای برای حضور این نیرو‌ها در بازار وجود نداشته و بازار مذکور تعطیل است.
بر اساس گزارش دیگری بازداشت شدگان تظاهرات امروز ارومیه به کلانتری ۱۱ واقع در میدان مدرس، بازداشتگاه ۹ پله و اداره آگاهی کوی امام موسی صدر منتقل شده‌اند.
امروز در تظاهرات مردم ارومیه و تبریز هزاران تن از شهروندان شرکت کردند و اعتراض خود را به خشک شدن دریاچه ارومیه ابراز داشتند که در پی مداخله نیروهای ضد شورش این تظاهرات در اکثر نقاط این شهر‌ها به صحنه درگیری بین مردم و این نیرو‌ها انجامید.
بر اساس گزارشات شاهدان فضای پلیسی عصر امروز در شهر تهران نیز حاکم شده بود و در برخی میادین اصلی شهر از جمله میدان بهارستان، خیابان‌های اطراف مجلس نیروهای انتظامی حضور چشمگیری داشته‌اند.

گزیده اشعار استاد شفیعی کدکنی به فارسی و انگلیسی 2CD


louvre-WZC.m4v


آشنایی با آحوندی که صریح تر از عده ای افکار فاشیستی را بیان میکند



برخورد قضایی با شبهه افکنی در مسلمات دینی/ ایجاد شبهه درباره ضروریات دین از مصادیق ایجاد ناامنی است



مهر : آیت الله هادوی تهرانی با بیان اینکه حجاب جزو مسلمات دین اسلام است، انکار و شبهه افکنی در مورد آن را یکی از مصادیق ایجاد ناامنی و جرم سنگین فقهی دانست و گفت: حتی مخالفان اسلام می‌دانند که حجاب یک آموزه اسلامی است .

آیت الله مهدی هادوی تهرانی مدرس عالی درس خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم در گفتگو با خبرنگار مهر، در مورد مباحثی که اخیرا در مورد جایگاه حجاب در قرآن مطرح شده است گفت: برخی مفاهیم دینی جزو ضرورت محسوب می شوند به گونه ای که همه مذاهب اسلامی در آن با هم توافق دارند. 
آیت الله مهدی هادوی تهرانی مدرس عالی درس خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم در گفتگو با خبرنگار مهر، در مورد مباحثی که اخیرا در مورد جایگاه حجاب در قرآن مطرح شده است گفت: برخی مفاهیم دینی جزو ضرورت محسوب می شوند به گونه ای که همه مذاهب اسلامی در آن با هم توافق دارند.
وی یادآور شد: اینگونه مفاهیم فراتر از ادله ای که در قرآن یا در روایات و یا در تاریخ برای آن وجود دارد به عنوان یک باور عمومی در میان مسلمانان پذیرفته شده و به عنوان یک مشخصه اسلامی مطرح است مثل حرمت ربا یا شرب خمر که در آیات قرآن هم بدان اشاره شده و جزو ضروریات و مسلمات اسلام محسوب می شود.
وجوب حجاب جزو مسلمات دین اسلام است
وی افزود: مسئله وجوب حجاب نیز جزو همین مسلمات اسلامی است و همه مذاهب اسلامی بر آن توافق دارند و جای شک و تردید نیست البته در قرآن آیاتی وجود دارد که بر این مسئله به صراحت امر کرده است از جمله آیه 31 سوره نور که خداوند متعال در این آیه مجموعه ای از وظایف را برای زنان بیان می فرماید از جمله این وظایف ... لایبدین زینتهن... زینتهای خودشان را نباید اظهار کنند... الا ما ظهر منها...مگر آن مقداری که به صورت طبیعی آشکار است و در ادامه می فرماید... ولیضربن بخمرهن علی جیوبهن... که باید آن روسری ها را بر روی سینه های خود بیندازند.
 
رئیس مؤسسه رواق حکمت تصریح کرد: همچنین در آیه 59 سوره احزاب خداوند، خطاب به پیامبر می فرماید "َا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ... " ذیل این تعابیر قرآنی روایات بیان شده است و اگر ما در تاریخ به سنت پیامبر و بعد در دوران اهل بیت توجه کنیم می بینیم که مسئله حجاب در میان زنان مسلمان مسئله مسلمی بوده است.
 
 
انکار مسلمات دین اسلامی می تواند از نظر فقهی یک جرم سنگین محسوب شود
 
آیت الله هادوی تهرانی با اشاره به نقش انقلاب اسلامی در احیای حجاب به عنوان یک سنت اسلامی یادآور شد: حجاب بعد از انقلاب اسلامی در ایران و در جهان اسلام به عنوان یک سنت اسلامی احیا شد و آنچه به عنوان حجاب بعد از انقلاب اسلامی در سطح دنیا مطرح است نوعی بازگشت به ارزشهای اسلامی محسوب می شود. اگر امروز در جهان غرب مسلمانان به دنبال حجاب هستند و غرب با آن مقابله می کند به این دلیل است که حجاب به عنوان نمادی از ارزشها و تمدن اسلامی مطرح است.
 
وی با انتقاد از برخی اظهارنظرهای شخصی در مورد جایگاه حجاب در قرآن تصریح کرد: در این فضایی که حتی مخالفان اسلام می دانند که حجاب یک آموزه اسلامی است وقتی مسئله ای مثل حجاب مورد تردید قرار می گیرد باید این اظهار نظرها مورد بررسی قرار گیرد چراکه این نوع سخنان می تواند از نظر فقهی یک جرم سنگین محسوب شود.
 
این مدرس عالی حوزه علمیه قم تأکید کرد: باید از سوی مراجع قضایی پیگیری شود چون کسانی که در مورد حجاب چنین شبهه افکنی می کنند در مقابل یک ضرورت اسلامی ایستادگی کردند و برخی فقها بر این نظر هستند که اگر کسی مباحث ضروری اسلام را مورد انکار قرار دهد مستلزم خروج از دین تلقی شود که باید البته بر این مسئله رسیدگی دقیقتری صورت گیرد که آیا چنین مسئله ای بوده یا خیر.
 
 
ایجاد شبهه درباره ضروریات دین از مصادیق ایجاد ناامنی است
 
وی افزود: ضمن اینکه ایجاد شبهه نسبت به یک مفهوم مسلم دینی در فضای ذهنی فرهنگ عمومی جامعه می تواند از مصادیق ایجاد ناامنی تلقی شود و بر روی برخی مبانی فقهی که مسئله محاربه را توسعه می دهد این ناامنی فرهنگی می تواند مورد دقت قرار گیرد و حداقل حتی اگر این عملی که اتفاق افتاده جزو اعمالی باشد که حدود خاص شرعی برای آن تعیین نشده باشد، بدون شک این عمل، عملی است که مستحق تعزیر است و با افرادی که چنین مطالبی را اشاعه می دهند باید برخورد حقوقی و قانونی شود.
 
وی با اشاره به جایگاه حجاب در میان مردم مسلمان ایران تصریح کرد: مردم ایران افراد آگاه و فرهیخته ای هستند و اکثر کسانی که حجاب را به عنوان پوشش خود انتخاب کردند از روی آگاهی و شناخت بوده است البته ممکن است اقلیتی هم وجود داشته باشند که به دلیل الزام قانونی حجاب را استفاده می کنند اما بسیاری از کسانی که در ایران زندگی می کنند حجاب را به عنوان گزینه ای برتر و با آگاهی و به عنوان نمادی از دینداری خود انتخاب کرده اند .
 
 
لزوم تبیین منافع حجاب/ روایت عضو مجلس عوام انگلیس از جایگاه زن در ایران
 
آیت الله هادوی تهرانی با تأکید بر اینکه هیچ شکی در مورد وجوب حجاب در میان مسلمانان وجود ندارد، افزود: بیشتر زنان آگاهانه و با شناخت به حجاب به عنوان یک ارزش اسلامی توجه دارند اما اگر در بین برخی تردیدی نسبت به حجاب وجود دارد باید از ابعاد مختلف بررسی شود، شاید گروهی بر اثر برخی شبهات توهم این را داشته باشند که مسئله حجاب مسئله برگرفته از منابع متقن دینی نیست که برای چنین اشخاصی باید مسئله حجاب را بر اساس منابع دینی توضیح داد که به نظرم چنین تردیدی بسیار کم است.
 
وی بر لزوم تبیین منافع حجاب به عنوان یک حکم شرعی تأکید کرد و افزود: بزرگترین منفعت حجاب که ما آن را در جامعه اسلامی داریم و شاید به دلیل بودن در متن، کمتر بدان توجه می کنیم امنیت عمومی است که در پرتو حجاب برای زنان و نیز مجموعه جامعه فراهم می شود.
 
وی با اشاره به مقاله منتشر شده یکی از زنان عضو مجلس عوام انگلستان در روزنامه گاردین که حاصل سفر وی به ایران بود، گفت: یکی از نکته هایی که خانم در این مقاله بدان تأکید دارد این است که زن ایرانی از چه امنیت و احترامی برخوردار است که به هیچ وجه این امنیت و احترام در جامعه غربی به ویژه در انگلیس وجود ندارد. این خانم در این مقاله می نویسد در حالیکه در ایران زنان با آرامش کامل می توانند در نیمه های شب در خیابان حضور داشته باشند هیچ زن غربی جرأت نمی کند با تاریکی شب به راحتی در خیابان حرکت کند.
 
 
برخی ناامنی های اجتماعی سالهای اخیر ناشی از عدم رعایت حجاب است
 
مدرس عالی حوزه علمیه قم تصریح کرد: این فضایی که برای زن در ایران وجود دارد یکی از آثار حفظ حجاب است و اگر برخی ناامنی های اجتماعی سالهای اخیر ریشه یابی شوند متوجه می شویم یکی از دلایل آن تضعیف حجاب در بخشی از جامعه است یعنی برخی با عدم رعایت حجاب و با ایحاد یک فضای ناامن فرهنگی زمینه یک جرم اجتماعی را فراهم کردند. بنابراین باید جامعه خود را با آثار و منافع عینی حجاب بیشتر آشنا کنیم و مضرات تضعیف حجاب را که الان در جامعه غرب وجود دارد را نیز بیان کنیم.
 
وی افزود: کسانی که از نزدیک غرب را دیدند می دانند در جامعه غرب زن چه جایگاه تأسفباری دارد آمار خشونتها نسبت به زنان در انگلیس و اسپانیا نشان می دهد که چقدر زن مورد بی احترامی و هجوم در خانواده و بیرون قرار می گیرد و یک بخش مهم این بی احترامی و ظلم به دلیل نبود عفت عمومی است و مبدأ شکسته شدن حریم عفت عمومی از بین رفتن حجاب است و این باعث شده جایگاه زن در تمدن غرب تضعیف شود که به دنبال آن با تضعیف خانواده در غرب مواجه هستیم.