۱۳۹۵ دی ۳, جمعه

إرهابي برلين يبايع البغدادي



پيش درآمدی از عبدالباری عطوان بر پايان جنگ حلب


Sat 17 12 2016

محمدعلی اصفهانی

esfahani.jpg
عبدالباری عطوان، در تازه ترين سرمقاله ی «رأی اليوم»، پيش درآمدی بر پايان جنگ حلب نوشته است و در آن با تب و تابی که آشنايان با فرهنگ اين روزنامه نگار و تحليلگر برجسته ی فلسطینیِ زاده شده در اردوگاه آوارگان در نوار غزه، معنايش را بهتر می فهمند، بار ديگر بر حاکمان عربستان سعودی و قطر و امارات و همانندانشان در منطقه برشوريده است که شما خدعه گران و نيرنگ بازانی بوديد و هستيد که مردم سوريه و جنبش مسالمت آميز آن ها را با وعده ی پيروزی، به سوی جنگ داخلی و برادرکشی رانديد، اما در هنگام هنگامه ها، دامن برچیديد و تنهايشان گذاشتيد.
چه شد؟ کجا مدفون شده ايد شمايی که زورتان را به مردم بی دفاع یمن می رسانيد و عمليات «توفان قاطعيت» عليه شان به راه می اندازيد و شبانه روز از زمين و هوا بر آن ها می باريد و قتل عام می کنيدشان و هواپيما های جديد آمريکايی تان را به رخشان می کشيد؟

عدم اشاره ی عبدالباری عطوان، در اين مقاله ی کوتاه، به نقش نظام ملايان و يا روسيه، البته به معنای فراموش کردن اين نقش نيست.
و نبايد هم که چنين باشد.

پيش از اين، و از همان آغاز پرپر شدن «بهار عربی» سوريه عمدتاً توسط خنازير خليج فارس و حول و حوش آن، که از گام های پرشتاب انقلاب نوين توده های هميشه سرکوب شده ی عرب که به دارالخلافه های آن ها نزديک می شد به وحشت افتاده بودند، به تناسب مقاطع مختلف، در اين باب و در اين ابواب، بسيار نوشته ام.
اما، به خصوص با توجه به ورود فعال تر از پيش دارالخلافه ی جماران ـ پاستور در اين ماجرا، که بر عکس ادعاهای عوامفريبانه و ظاهراً «موجه» ولی فقيه و سرسپردگان و ایضاً سروران پيدا و پنهان آن حضرت در سپاه و خارج از سپاه، تأثيرات شوم و جبران ناپذيری بر سرنوشت ميهن ما گذاشته است و خواهد گذاشت، و نيز به طور اخص با توجه به تغييرات واقع و يا در حال وقوع صحنه ی سياسی آمريکا و ـ به زودی زود ـ فرانسه به عنوان دو نقش آفرين مهم در منطقه ی خاورميانه، نانوشته های بسياری هنوز باقی مانده اند.

و از آنجا که نانوشته ها هميشه از نوشته ها عقب می مانند ـ و اگر چنين نبود، نانوشته نمی بودند و نوشته می بودند ـ در اين مجال اندک، علی الحساب، به ترجمه ی مقاله ی عبدالباری عطوان، اکتفا می کنم.
اين مقاله، در شماره ی ديروز، ۱۵ دسامبر ۲۰۱۶ «رأی اليوم»، منتشر شده است، و مثل بقيه ی اين گونه مقالات عبدالباری عطوان تيتر جمع و جوری ندارد!

۲۶ آذر ۱۳۹۵
۱۶ دسامبر ۲۰۱۶

آن هايی که تهدید می کردند و وعده ی سقوط اسد را می دادند و حالا شاهد وخيم تر شدن فاجعه ی حلب هستند، چرا سکوت کرده اند؟ ارتش ها و عمليات «توفان قاطعيت» شان چه شد؟
مسؤوليت اين کشتار ها و ويرانی ها، بر عهده ی آن ها هم هست، و بايد بهايش را بپردازند.

اين، حق بخشی ازمردم سوريه است که خشم خود را متوجه بشار اسد و حکومت او کنند؛ اما خشم بزرگتر، به اعتقاد ما، متوجه دولت ها و کانال های تلویزيونی يی است که مردم را به فتنه ی جاری در سوريه تشويق و تحريض کردند، واقعيت ها را ديگرگون جلوه دادند، مردم سوريه را گمراه ساختند و به انقلاب فراخواندند و مسلحشان کردند و به آن ها وعده دادند که نظام حاکم، ظرف چند ماه ساقط خواهد شد؛ و حالا ایستاده اند و آنچه در حلب می گذرد را تماشا می کنند، در حالی که لشگر ها در خدمت خود دارند و مجهز به هواپيما های جديد آمريکايی هستند.

اين ها می کوشند خود را از جنایتی که در حق مردم سوريه مرتکب شده اند، تبرئه کنند، و از اين رو، رياکارانه تباکی می کنند و خودشان را به گريه کردن برای قربانيان و مجروحان و آوارگان می زنند.

اين را که اين ها صاحب امپراتوری های عظيم رسانه يی هستند، و ارتش های الکترونيکی يی مسلط بر وسايل ارتباط جمعی را در اختيار دارند می دانيم؛ اما اين هرگز نمی تواند نقش آلوده ی محوری اين ها در نابود کردن منطقه ی عربی، و پراکندن بذر اختلافات قومی، و به راه انداختن جنگ در يمن و قتل هزاران يمنی و گرسنگی دادن به ميليون ها یمنی ديگر را از ديده ها پنهان بدارد.

حلب توسط ارتش سوريه بازپس گرفته شده است، و جنگجويان از آن خارج می شوند، و اين ها سرشان را در خاک فرو می برند [خودشان را پنهان می کنند] و کلامی در همبستگی با اهالی شهر نمی گويند و وظيفه ی گريه وزاری را بر عهده ی دستگاه های تبليغاتی گذاشته اند.

پادشاه عربستان سعودی، ملک سلمان، طی سخنانش در نشست شورا، نامی از حلب نبرد و کلمه ی «سوريه» هم بر زبانش جاری نشد؛ و عادل الجبير، وزير خارجه ی او که مرتباً شب و روز تکرار می کرد که چه با مسالمت و چه با زور، اسد بايد کنار برود، حتی يک بيانيه هم در اين مورد نداد.
این، نشانه ی وحشت اين ها از وقايعی است که از اين پس پيش خواهند آمد.

ملت سوريه، با بزرگترين خدعه و نيرنگ در تاریخ خود مواجه شد: او را به سوی ويران کردن سرزمين خودش و قتل هزار ها تن از فرزندان خودش و برادرکشی در دو سوی جبهه کشانيدند.
اين ها، که با او چنين خدعه يی کردند، آخرين کسانی هستند که می توانند حق سخن گفتن از دموکراسی و حقوق بشر را داشته باشند.

بشار اسد، به نوبه ی خود، مسؤوليت فجايعی را که در سوريه رخ داد به گردن دارد، و خودش هم به وجود تجاوزات و خطا ها و جرايم، اعتراف کرده است. اعترافی که موثق است. اما مسؤوليت کسانی که مردم سوريه را از سر کينه های شخصی و انتقام کشی های خود در دريای خون فرو بردند بزرگتر است.
آن ها در امور يک دولت عربی دخالت کردند و آتش جنگ را شعله ور ساختند در حالی که هيچ دخالتی را در امور خود روا نمی داشتند و روا نمی دارند.

جنگ حلب به پايان رسيد؛ ولی جنگ در سوريه تمام نشده است و جنگ های دیگری در پيش هستند. در ادلب، رقه، باب، و نقاط ديگر.
اين را می دانيم. اما در هر صورت، به حال خود وانهاده شدن و خذلانی که مردم سوريه، آن را زندگی کردند و زندگی می کنند، همچنان لکه ی ننگی خواهد بود بر پيشانی کسانی که با اين مردم چنين کردند، و بر پيشانی آن هايی که روی چنان کسانی شرط بستند.

هر روز بيش از روز پيش آشکار می شود که آمريکا و همپیمانان او، عرب ها و مسلمان ها را خوش ندارند و همه ی مداخلات نظامی اشان به منظور پاره پاره کردن عرب ها و مسلمان هاست و پراکندن بذر فتنه های قومی در صفوف آن ها، و برافروختن آتش جنگ هايی که عرب ها و مسلمانان هيزم های آن باشند.

آن که در امور سوریه دخالت کرد، و هزاران تُن سلاح و مهمات و ميليارد ها دلار به اين دخالت خود اختصاص داد، هموست که بايد تمام صورت حساب بازسازی ها را، و بهای جنايات خود در سوريه را بپردازد، و بخش بزرگی از مسؤوليت ريخته شدن خون شهيدان و کشته شدگان و مجروحين را بر گردن بگيرد.

ما برای مردم سوريه، دموکراسی و مساوات و حقوق بشر را مطالبه کرده ايم و همچنان مطالبه خواهيم کرد. و رنج ها، از سوی نظام حاکم بر سوريه، در همان زمانی که این دولت های مدعی، از وحشت آن نظام به خود می لرزيدند و سرانشان در پيش پای رهبران آن، فرش قرمز می گستردند، بر ما روا داشته شده است.

ملت عرب، و خود مردم سوريه، بر جرم اين مدعيان، واقف هستند، و روز حسابرسی، به زودی فرا خواهد رسيد. حسابرسی از هر کسی که خون انسان سوری و کودکان سوری را بر زمين ريخت و يا به ريختن خون اینان ياری رسانيد.
همچنان که اين مردم، هرگز کسانی که خون برادران یمنی را بر زمین می ريزند و يا با کسانی که چنين می کنند همدست هستند را از ياد نخواهند برد.
آن ها به زودی بهای بسیار گرانی برای جنايات خود خواهند پرداخت.

سوريه از نو زاده خواهد شد و سر بر خواهد آورد، و مردم آن با يکديگر مصالحه خواهند کرد، و این محنت ها تمام خواهند شد. مثل مورد جنگ هایی ديگر در منطقه.
اپوزيسيون سوريه، با پذيرش دوباره ی گفتگو، برداشتن نخستين گام در اين مسير را آغاز کرده است.

آن هنگام که اين گرد و غبار ها فرو بنشينند، و آرزو می کنيم که به زودی چنين پيش آيد، و کار سرکردگان اين فتنه و تحريک کنندگان به تخريب و انهدام ساخته شود، هرگز ترسی به خود راه نخواهيم داد و سکوت نخواهيم کرد.
و روز ها پيش روی ما هستند.

www.ghoghnoos.org

نامه‌ی سرگشاده به زندانیان عزیز و گرامی‌مان:


Tue 20 12 2016

zendanian.jpg
آرش صادقی، مرتضی مرادپور، علی شریعتی، سعید شیرزاد، مهدی طاهری و دیگر زندانیان در تهران و شهرستان‌ها که نام‌شان را به خاطر نداریم یا نمی‌شناسیم. این‌بار روی سخن ما با شماست، با همه‌ی شما عزیزان زندانی که اعتصاب غذا و بدتر از آن دوختن لبان را برای تحقق ساده‌ترین خواسته‌های برحق‌تان، از روی ناچاری برگزیده‌اید.

با تاسف فراوان در دورانی زندگی می‌کنیم که انسان‌های آزادی‌خواه و دگراندیش دارای کمترین حقوق انسانی خود هستند و شما را به دلیل همین محرومیت‌ها و بدون رعایت اولیه ترین اصول انسانی به زندان انداخته‌اند.

مگر شما خواسته‌تان چیست و به چه دلیل اعتصاب غذا کرده‌اید؛ آرش صادقی "به دلیل بازداشت و نقض مکرر قانون در روند پرونده‌ی خود و همسرش گلرخ ایرایی، دست به اعتصاب غذای نامحدود زده است"، مرتضی مرادپور برای " عدم اعمال ماده 134 قانون مجازات اسلامی در پرونده خود و ممانعت از آزادیش"، علی شریعتی "در اعتراض به اجرای حکم پنج سال زندان برای شرکت در تجمع مسالمت آمیز علیه اسید پاشی"، سعید شیرزاد "در اعتراض به عدم رعایت اصل تفکیک جرائم و وضعیت زندانیان بیمار و فقدان امنیت زندانیان سیاسی" لبانش را دوخته است، و محمدعلی طاهری برای این که محکومیت اش پایان یافته و آزاد نشده است و یاران او نیز در حمایت از وی، خود را به زندان اوین معرفی کرده و در همراهی با او اعتصاب غذا کرده‌اند.

همراهان گرامی،

شما برای اعتراض یا خلاصی از این وضعیت اسف‌بار، مجبور شده‌اید دست به اعتصاب غذا که آخرین دست آویز هر زندانی برای توجه بیشتر مسئولان به حق انسانی اوست، بزنید، ولی آیا گوش شنوایی برای رسیدگی به وضعیت شما وجود دارد؟! و شاید هم مسئولان زندان از این تصمیم شما بدشان نیامده است و منتظرند تا شما یکی یکی از هستی ساقط شوید، برای همین هیچ اقدامی انجام نمی‌دهند. متاسفانه این شرایط دردناک مربوط به امروز و دیروز ما نیست و کمتر کسی است که نداند از ابتدای انقلاب 57 تا کنون با بهترین و عاشق‌ترین جوان‌های مبارز و دلیر ما در زندان‌های تهران و شهرستان‌ها یا بیرون از زندان‌ها چه کرده‌اند و هنوز هم پاسخی بر چرایی و چگونگی این بی‌عدالتی‌ها نداده‌اند.

ما خانواده‌هایی که عزیزان‌مان را برای ساختن دنیایی انسانی از دست داده‌ایم یا زندانی سیاسی داشته یا داریم، با تمام وجود با شما احساس همدردی می‌کنیم و آرام و قرار نداریم و شبی نیست که با آرامش سر بر بالین بگذاریم و نمی‌خواهیم مرگ هدی صابر و شاهرخ زمانی‌ها دوباره در زندان تکرار شود. ما می‌دانیم که اعتصاب غذا حق شماست و از صمیم قلب به تصمیم شما احترام می‌گذاریم و آرزوی موفقیت برای‌تان داریم، ولی اعتصاب غذای «نامحدود» به چه قیمتی و در چه شرایطی؟! ما خانواده‌های زخم خورده و دادخواه اعتصاب غذای نامحدود را خودکشی می‌دانیم و به شدت با آن مخالفیم و دیگر طاقت نداریم.

ما می‌دانیم که برخی از شما برای همدردی و همراهی با ما خانواده‌ها به زندان افتاده‌اید و اگر خواسته‌ی ما برای‌تان مهم است، به درخواست ما پاسخ مثبت دهید. ما به شدت نگران سلامتی شما هستیم و از همگی شما صمیمانه تقاضا داریم که هرچه سریعتر به اعتصاب غذای خود پایان دهید و اجازه دهید برای تحقق اهداف انسانی‌تان، ما نیز همراه شما باشیم و به کمک همدیگر قدم برداریم.

واقعیت این است که اعتصاب غذا، زمانی اثربخش است که مورد حمایت مدافعان حقوق بشر داخلی و بین‌المللی قرار گیرد و متاسفانه در این شرایط که توان یا اراده‌ای قوی برای حرکتی بالنده و مردمی وجود ندارد، به ویژه «اعتصاب غذای نامحدود»، جز نابودی و فرسوده کردن نیروهای آزادی‌خواه و خوشحال کردن مسئولان حکومتی، نتیجه‌ای پایدار به دنبال ندارد.

اطمینان داشته باشید که درد شما درد ماست و ما نیز دغدغه‌ی ایرانی آزاد و بدون اعدام و زندان و شکنجه را داریم و پیگیرانه خواهان آزادی بدون قید و شرط شما و همه‌ی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم، ولی نمی‌خواهیم شما انسان‌های شریف که بر حق خود برای آزادی ایستاده‌اید را از دست بدهیم. بی‌تردید مسئولیت مرگ شما یا هر آسیب جدی وارده به هر یک از شما عزیزان، به عهده‌ی مقامات مسئول جمهوری اسلامی ایران و سازمان‌ها و نهادهای مسئول بین‌المللی است و ما خانواده‌های آسیب دیده و دادخواه نیز از شاکیان عمومی شما خواهیم بود، ولی بگذارید این راه ناهموار را با هم طی کنیم.

پاینده و سرفراز باشیم

29 آذر 1395

این درخواستِ تعدادی محدود از زخمی شدگان داخل کشور است.

تعدادی از مادران و خانواده‌های خاوران و کشته شدگان دهه‌ی شصت:

فروغ تاج‌بخش(مادر لطفی)، پوران‌دخت مختاری و فریبا شریفی و روژیا افشار(مادر شریفی و دختر و نوه‌ی خانواده)، ناهید رضوی(مادر هنریار)، فاطمه فروتن(مادر زکی‌پور)، مینا سازور(مادر هاشم‌زاده)، هما زکی‌پور، فاطمه ریاحی، زهرا ریاحی، منصوره بهکیش، فریده امیرشکاری، مریم طالبی، منیژه گازرانی، فرنگیس عسگری، فرشته ارسطو، فیروزه خلفی، پروین گازرانی، معزز خواهشی، اعظم مقدس‌خو، طاهره لامعی، عاطفه لامعی، منور یوسف‌پور، حمیده قباخلو، اعظم کبریتی(خواهر حمید کبریتی)، مصطفی باواخانی(برادر مرتضی باواخانی)،

تعدادی از مادران و خانواده‌های کشته شدگان دهه‌ی هفتاد تا کنون:

گوهر عشقی(مادر ستار بهشتی)، مادر اسانلو، شهین مهین‌فر(مادر امیرارشد تاجمیر)، اکرم نقابی(مادر سعید زینالی)، شعله پاکروان(مادر ریحانه جباری)، شهناز اکملی و محمد کریم‌بیگی و مریم کریم‌بیگی(مادر و پدر و خواهر مصطفی کریم‌بیگی)، حوریه گلستانی(مادر بهنود رمضانی)، حوریه فرج‌زاده طارانی(خواهر شهرام فرج‌زاده طارانی)، کبری موسوی(مادر کیوان دامن‌کشان)، منزلت محمدی(مادر احمد نجاتی‌کارگر‌)، قدم‌خیر فرامرزی و غزل محمدی و ژیلا احمدی(مادر، همسر و خواهر شهرام احمدی)،

تعدادی از زندانیان سیاسی قدیمی:
علی‌اشرف درویشیان، اکبر معصوم بیگی، محسن حکیمی

تعدادی از خانواده‌های زندانیان سیاسی:
معصومه دهقان(همسر عبدالفتاح سلطانی)، ربابه رضایی(همسر رضا شهابی)، سیمین عیوض‌زاده(مادر امید علی‌شناس)، معصومه نعمتی و محمدحسین دائمی و انسیه دائمی و هانیه دائمی و محمد محمدی و حسین فاتحی(مادر، پدر و خواهران آتنا دائمی و دامادهای خانواده)

سخن روز 28.09.95

مهستی شاهرخی: نابینایی جهان در برابر جنایات بودائیان


 


عکس ها و منظره های دیدنی هر کشوری معمولاً از طرف آژانس های مسافرتی ارائه می شود اما آیا واقعیتی که این عکس ها نقل می کند با آنچه حقیقتاً در آن کشور می گذرد یکی است؟ یا با آنچه در حال حاضر در بیرمانی می گذرد نزدیک است؟ (تذکر: مقاله با عکس های دهشتناک تزیین شده است. روح های شکننده و حساس برای حفظ سلامت خود و پیشگیری از آسیب دیدن، از تماشای این عکس ها حذر کنند.)
باور کردنی نیست! وحشتناک است! جسد کودکان روی آب چون ماهیان مرده! انبوهی از مردگان! مانند نوار غزه، قوم روهینگیا در منطقه ای مرزی  مانند نوار باریکی در خطه مرزی بین بنگلادش و ماینمار(بیرمانی سابق) قرار گرفته است.
شعله های آتش به آسمان رسیده است. بمباران ها، شیون ها، ضجه ها، سوگواری ها؛ به صحنه هایی از یک فیلم جنگی می ماند. همه چیز حاکی از خشونت ارتش ماینمار با ساکنان این روستاهای مرزی است. روهینگیا قومی مسلمان است که در غرب ماینمار در ایالت راخین و در منطقه ای مرزی زندگی می کند که توسط ارتش ماینمار بمباران شده است. شعله های آتش بر اثر سوختن خانه ها سر به فلک می کشد. شدت حریق به حدی جدی و پیشرفته است که در آن سوی مرز نیز قابل دیدن است.
طبق آخرین آمار رسمی ماینمار، آمار کشته شدگان در این سرکوب نظامی 86 نفر اعلام شده است که 40 نفرشان زن و 25 نفرشان کودک بوده اند؛ اما آمار حقیقی رقمی بسیار بالاتر از این است، چون در عکسی از بالا گرفته شده در در روز دهم نوامبر نشان می دهد 1200 خانه مسکونی به کل نابود شده اند و تاکنون 27000 نفر آواره شده اند.
در ماه اکتبر2016 گروهی سرباز وارد روستایی می شوند و روستاییان را به گلوله می بندند. رگبار گلوله! باران گلوله!
خبرنگاران رویتر در حال تحقیق و پیگیری بر روی موارد تجاوز توسط نظامیان در منطقه به زنان قوم مسلمان روهینگیا بودند که حکومت نظامی اعلام شد و همه شان از منطقه اخراج شدند. راه های کمک رسانی به روی روستائیان به کل شده بسته است! آنها در چادرهای امدادی در شرایط بدی بسر می برند . امکان گرفتن هیچگونه کمکی را ندارند. در شرایط کنونی کمتر روزنامه نگاری توانسته وارد بیرمانی شود.
جرقه بمباران این مناطق به دلیل کشته شدن چند پلیس مرزبان در یک درگیری هنگام بازرسی در یک پاسگاه مرزی روز 9 اکتبر زده شد. البته از آنسو هم کشته دادند اما خون این دو با هم برابر و یک رنگ نبوده و نیست. این درگیری یادآور قتل عامِ پیشین این قوم در 2012 است که در یک درگیری هفت ماهه، سه هزار نفر توسط  ارتش قربانی شدند. (عکس توده اجساد جزغاله شده مربوط به 2012)
بیرمانی کشوری قدیمی است (ماینمار نامی است که جمهوری نظامی بیرمانی پس از جنگ دوم جهانی برای خود برگزید تا تاریخ گذشته را نفی کند و آینده ای با «جمهوری نظامی» پیشه کند؛ پس اسمش را عوض کرد. اما بسیاری از کشورها به روال سابق این کشور را بیرمانی خطاب می کنند.) این کشور در کل بیش هفتاد میلیون جمعیت دارد اما اکثریت با بودائیان است و اقلیت کمی با مسلمانان. قوم روهینگیا با جمعیتی یک میلیونی که از دیرباز ساکن همین منطقه بوده است {و دولتش به غلط آنان را «مهاجران غیر قانونی از بنگلادش» قلمداد می کند} هراز چند گاهی توسط ارتش بودایی به طرز وحشیانه قلع و قمع میشود، گردن زده می شود و مُثله میشود. از این اقلیت مسلمان در بیرمانی با اکثریت بودائی، «حق شهروندی» گرفته شده است. آنها هیچ گونه حقی برای دسترسی به پزشک و بیمارستان و بهداشت و آموزش و پرورش و حق استخدام و (مزایای شهروندی) و نداشتن مجوز کار و کارت هویت ندارند و همچنین از همان روستا هم حق خروج ندارند.
ساکنان روستاهای مرزی ایالت راخین از اعمال جنایتکارانه و تجاوز و اعدام توسط باندهای خشونت گرا شکایت کرده اند اما دولت و ارتش این ادعاها را رد کرده اند. وکلا و گروه های حامی اقلیت های مذهبی، عکس ها و ویدئوهایی منتشر کردند که در آن روستائیان با خشونت بسیار زجرکُش میشده اند اما دولت نگذاشته این ویدئوها پخش بشود. سانسور شدیدی که بر کشور حاکم است مانع از خروج هر گونه خبری در این باره می شود. خانم آنگ سان سوچی، برنده جایزه نوبل جهانی صلح سال 1991 که خود سالها در حصر خانگی می زیست، در حال حاضر دو سالی می شود که حزبش (اتحاد ملی برای دموکراسی) به قدرت رسیده و در نتیحه او رئیس جمهور بیرمانی است اما او در دفاع از قوم مظلوم روهینگیا نه تنها هیچ اقدامی نکرده است بلکه در چنین شرایطی با سکوت در برابر جنایات ارتش و ماندن در رأس دولتی نظامی بودایی بیشتر به تبار بودایی و سنتی و قومی خویش وفادار مانده است.
زنان مسلمان ماینمار، نیروهای امنیتی را به زنده آتش زدن کودکان متهم کرده اند؛ چون آنها با به آتش کشیدن روستاها باعث به آتش کشیده شدن کودکان هم شده اند. زنی شهادت داده است که آنها به جای نجات دادن کودکان، کودکی را زنده به میان آتش پرتاب کرده اند.
صبح زود 13 نوامبر 2016، همه ساکنان روستای کایرگوانک تانگ را خالی کردند و رفتند. هیچ معلوم نبود اگر به چنگ مأموران ارتش بیفتند چه بلاهایی به سرشان خواهند آورد. پایشان را قلم خواهند کرد؟ دستشان را با ساطور قطع خواهند کرد؟ یا نه، یک دفعه آنها را گردن خواهند زد؟ زنها را چی؟ زنده زنده، پستان هایشان را خواهند برید؟ یا نه؟ اول به آنها تجاوز خواهند کرد؟ و بچه هایشان چی؟ گلوی نازک کودکانشان را خواهند برید؟ یا این که یک دفعه زنده زنده به میان آتش پرتابشان خواهند کرد؟
در راه پیمایی هایی که در افشای جنایات ارتش ماینمار و برای جلب حمایت جهانی نسبت به قوم روهینگیا ترتیب داده بود سمبلهایی به شکل پستان های بریده زنان همراه با پلاکارد حمل میشده است.
در حال حاضر شبکه تلویزیونی ار. بی. مشغول بررسی اتهام سوزاندن های عمدی توسط نیروهای امنیتی است. ارتش ماینمار برای  سرکوب روستائیان مسلمان روهینگیا از هلی کوپتر  و خمپاره استفاده کرده است، در واقع حکومت ماینمار کشور خود را (شهروندان خود را) بمباران کرده است! مگر ایران همین کار را با مردم کردستان نکرد؟
با قوم روهینگیا همچون محکومان ابدی رفتار می شود چون فرار و پناهندگی در این شرایط مرگبار به هیچ وجه برایشان میسر نیست. دولت ماینمار پنهانی قرار و مدارهایی با کشورهای همسایه گذاشته است تا از دادن پناهندگی به قوم روهینگیا خودداری ورزند و آنها را به بیرمانی دیپورت کنند. اخیراً بنگلادش دو کشتی حامل پناهجویان روهینگیایی را به ماینمار پس فرستاد. ادعایشان این بود که اینها تروریست هستند و پناهجو نیستند! و تکلیف آنهایی که ترجیح دادند بمیرند اما برنگردند تا به چنگ ارتش ماینمار نیفتند چیست؟ آنها از کشتی خود را به آب اقیانوس افکندند.
این افراد به محض بازگشت به بیرمانی توسط ارتش بودایی و باندهای مهاجمش به سخت ترین شکلی مجازات می شوند. بریدن دست و پا، یا به اصطلاح «قلم کردن قلمِ پایشان» و در مورد زنان «بریدن پستان» هایشان مجازات هایی است که در مورد قوم مسلمان روهینگیا صورت گرفته است.
اما چرا بودائیان ماینمار دست به حذف آن دیگری (یا اقلیت مسلمان کشورش) کمر بسته است؟ می توان علت های بسیاری را عنوان کرد اما بوی پول علت اصلی است. روهینگیا قوم مرفهی است، ثروتمند و کاسب. ایالت راخین هم ایالت هم به همچنین، ایالت حاصلخیزی است؛ پس بوی مبلغی ده میلیون دلاری که بریتانیا می خواهد/ یا قصد دارد در ایالت راخین هزینه توسعه و پیشرفت کند بیش از هر چیز قانع کننده است. پس به خاطر پول بوده که این راهبان و عابدان بودائی خون جلوی چشمشان را گرفته و می خواهند سر همه افراد غیرخودی را زیرآّب کنند تا همه آن مبلغ کلان پروژه مذکور در ایالت راخین بین هم مسلکان خودشان تقسیم شود.
کشورهای مسلمان جهان در مورد «پاکسازی قومی» هیچ موضعی نگرفته اند و همگی در برابر این همه شقاوت سکوت کرده اند. تاکنون فقط کشورهای ترکیه و مالزی و اندونزی و تا حدودی چین پناهجویان روهینگیا را پذیرفته اند. اما سکوت دیگر کشورها در برابر این «پاکسازی قومی» همچنان ادامه دارد. گویا قیام یا فریاد در برابر بیعدالتی (البته در درجه اول ربط مستقیم به منافع مادی و یا پول دارد و در درجه دوم) بستگی به منافع سیاسی پس بدین ترتیب اکثریت کشورهای جهان دلیلی نمی بینند ده ها و صدها پناهجوی بی سقف را به مجموعه نان خورها و بیکاران و فقرای کشور بیفزایند.
پیش از این، شخصاً از وجود چنین جنایاتی در این سالها از سوی کشورهای بودایی به کل بی خبر بودم با دیدن بعضی عکس های خبری، چون قضیه و میزان شقاوت در منطقه خاور دور را نمی دانستم. گمان می بردم فتوشاپ است. اما هنگامی که دوستی مطمئن، مرا در جریان وقایعی که در سفرش به چشم دیده بود گذاشت، حیرت کردم؛. از شقاوت این بنی بشر! و از سوی دیگر یک بار دیگر دیوار خوش بینی و خوش خوش خیالی ام فرو ریخت. چرا که همیشه بودائیان را مردمانی عابد و نیکو سرشت تصور می کردم که همیشه در تأمل و تعمق در کار جهان و معنویت هستند و آرامش و صلحی نیلوفری دارند و بر روی آب راه می روند که این فکرم مانند نقشی بر آب بود و از هم گسیخت و سرانجام به سرخی رنگ جامه راهبان بودائی شد. رنگ سرخِ ارتشی از برهمنان در ماینمار که دیگر رنگ خون قوم روهینگیا را به خود گرفته است. اینها را نوشتم تا شما را نیز با چهره خونین و مخوف حضرت بودا آشنا کنم.            
  19 دسامبر 2016 پاریس



Links :
http://www.bbc.com/persian/world-features-38183770

محمدرضا حدادی، نوجوانی که سال‌ها در آستانه اجرای حکم اعدام است


محمدرضا حدادی در آستانه اعدام
محمدرضا حدادی در آستانه اعدام

محمدرضا حدادی به جرم سرقت و قتل در ۱۵ سالگی محکوم به اعدام شده و این حکم در آستانه اجرا قرار گرفته است.
پیش از این حکم اعدام محمدرضا در خرداد ماه تا آستانه اجرا پیش رفت اما به تعویق افتاد.
در آن زمان پدر محمدرضا حدادی در گفت‌وگو با صدای آمریکا خود را «یک کارگر ساده و نابینا» معرفی کرد و گفت که نمی‌داند «با چه رویی» از خانواده مقتول رضایت بخواهد، اما امیدوار است که «به جوانی‌اش رحم کنند.»
محمدرضا حدادی، متولد ۱۳۶۶ در سال ۱۳۸۱ به سرقت یک خودروی مسافربری و قتل راننده آن متهم شد و ابتدا این اتهام را پذیرفت.
اما چندی بعد محمدرضا توضیح داد که دو همدستش با وعده پرداخت پول او را فریب داده‌اند تا قتل را برعهده بگیرد و به او گفته‌اند چون زیر سن قانونی است، اعدام نخواهد شد.
تاکنون اجرای حکم اعدام محمدرضا حدادی چندین بار به تعویق افتاده و او از سال ۱۳۸۱ زندانی بوده است.
«بنیاد برومند» که یک نهاد بین‌المللی حقوق بشری است روایتی از پرونده محمدرضا حدادی تهیه کرده و با او، پدرش و همبندی‌هایش نیز گفت‌وگو کرده است.
گزیده‌ای از این روایت تصویری را اینجا می‌بینید: