۱۳۹۹ آذر ۱۸, سه‌شنبه

پرچم "اسرائيل" در قلب رژيم ارتجاعی و فاشيستی ولايت

"تین "مهرداد عالیخانی" ، سر باز ِ به نام ِامام خمینی و امام زمان ،و یکی از قاتلان وزارت اطلاعات حکومت اسلامی ست که شهادت می دهد :

 

"تین "مهرداد عالیخانی" ، سر باز ِ به نام ِامام خمینی و امام زمان ،و یکی از قاتلان وزارت اطلاعات حکومت اسلامی ست که شهادت می دهد :

" ....همه کار را روشن و ناظری تمام کردند. بسیار حرفه ای و مسلط عمل نمودند. ناظری سریعا طناب مربوطه را از کابینت داخل اتاق در آورد مقادیری پارچه سفید برداشت، چشم و دست او را از پشت سر بست. طناب را به گردن او انداخت اورا به روی شکم خواباند و حدود 4 یا 5 دقیقه طناب را تنگ کرد و آنرا کشید در این حالت ناظری دهان سوژه را با یک پارچه سفید گرفته بود تا بدینوسیله از ریختین خون به زمین و ایجاد سر و صدای احتمالی جلوگیری کند.

این دو از روی ناخن ها تشخیص دادند که کار تمام شده سپس ماشین پژو را به شکلی قرار دادند تا صندوق عقب آن مقابل درب این محل قرار گیرد. من و خسرو و روشن جنازه را وسط پتو قرار دادیم و در صندوق عقب گذاشتیم. خسرو پشت فرمان نشست. در جاده افسریه یک مسیر فرعی به کارخانه سیمان تهران منتهی می شد. اطراف آن مسیر خلوت بود. ساعت حدود 20 ماشین را نگه داشته، جنازه را بیرون گذاشتیم........" (مهرداد عالیخانی در بازجویی مورخ 4/2/1379)

و سوژه ای که دهان اش را با یک پارچه سفید گرفته بودند تا بدینوسیله از ریختن خون اش به زمین و ایجاد سر و صدای احتمالی اش جلوگیری کنند، محمد مختاری ِ شاعر بود ، دهان آزادی و صدای خونین ِعشق به آزادی وانسان :

"عشق آمد وقناری موزون گلوی سرشارش را

نثارکرد

و عاشقان سرشته ی باران بودند

در رویای سرو و ماه

و عاشقان سرشته ی مرجان شدند

در رازهای آب و ستاره

وعاشفان سرشته ی نانند

در تاب های خون و آزادی "

و سوژه ای که سربازان امام خمینی و امام زمان از روی ناخن های اش تشخیص دادند کارش تمام شده ، از قلم بدستانی بود که در راه آزادی وعدالت قلم می زد، منتقد و پژوهشگر ی که بی تردیداز گرانقدرترین روشنفکران فرهنگی و سیاسی میهنمان است، اندیشمند جسوری که "جرم" اش آزاداندیشی، آزادی خواهی و عدالت جوئی بود:

" خویش من است آب و گل سرخ

خویش من است سرو و آزادی

خویش من است گرده ی چسبنده ای که می افشاند

نوزائی پریشانش را

از بساکی

تا بساکی دیگر

هذیان تابناک من است این ستاره

که باز نمی ماند از رفتار.

..........................."

******************************

"در یک غروب خزانی وقتی که شاعر پا به خیابان می گذارد به چه می اندیشد؟ یادش آمد که یک لامپ هم باید بخرد. این روزها خانه کمی تاریک تر شده بود. چیزهای زیادی به یادش آمد، همین طور که می رفت یادش آمد که :

" از این تونل که بگذرم

انگار باز می خواهد اتفاق بیفتد

خانه چه دور مانده است

و گورستان ها چقدر تکرار می شوند...."

شاعر را 12 آذر ماه سال 1377خفه کردند ، وچهارشنبه 18 آذر ماه سیاوش مختاری جسد پدرش را در میان اجساد پزشک قانونی شناخت ، پیکر شاعری که " در صف آذوقه نا پدید شد و جسدش با دو کوپن نا گرفته در جیبش در بیابان های امین آباد، گمنام پیدا شد "

" مهرداد عالیخانی" ی قاتل در بازجویی مورخ 4/2/1379 شرح جنایت می دهد :

" .......در تاریخ 9/9/1377 آقای موسوی نزد دُری می رود و در مورد قتل داریوش فروهر و همسرش گزارش می دهد. موسوی پس از این دیدار به من گفتند: فعلا کار کانون(کانون) را انجام بدهید (یعنی این موضوع در اولویت قتل ها قرار گیرد) موسوی تاکید کرد هر چه سریعتر شروع کنید. موسوی در همان تاریخ منزل آقای حقانی (مدیر کل پشتیبانی معاونت اطلاعات مردمی) می رود.- توضیح: اینکه پیگیری کار اطلاعاتی روی عناصر فرهنگی از جمله کانون(کانون) در حوزه فعالیت های معاونت اطلاعات مردمی قرار داشت-آقای موسوی برنامه حذف را با حقانی در میان می گذارد و می گوید: من بگویم کافی است یا دری هم باید بگوید؟ حقانی می گوید: شما بگویید کافی است و قرار می شود همکاری حقانی با ما آغاز شود. حقانی گفته بود می تواند از منزل امن، خودرو و نیرو در اختیار ما قرار دهد عملا نیز چنین کرد. 7 جلد پرونده از مهمترین سوژه های فعال کانون(نویسندگان) گلشیری - منصور کوشان ،علی اشرف درویشیان، سپانلو، مختاری، پوینده چهل تن را به واسطه اصغر سیاحی(سیاح) به آقای موسوی تحویل دادم. موسوی پرونده ها را زیر میز تلفن خود قرار می دهد . اما بعدا آنها را عودت می دهد و می گوید: نیاز به ارسال پرونده نیست. هر کسی عضو جمع مشورتی باشد مشمول طرح حذف می گردد. از هر کدام می خواهید شروع کنید.

قرار شد از مهمترین ها شروع شود. شماره تلفن مختاری از طریق یکی از منابع اداره چپ نو با نام مستعار داریوش به دست آمده بود. قرار شد تا روز پنجشنبه 12/ 9/77 روی آدرس سوژه استقرار پیدا کند(کنیم). خبر به آقای موسوی دادم و با عزیزپور قرار گذاشتم. اعتراض کرد گفت: این کار را سعی کن با زیر مجموعه آقای حقانی و در ارتباط با روشن انجام دهی. قراری برای 8 صبح مورخه 12/9/ 77 در خیابان آفریقا – مقابل پمپ بنزین (بین خیابان اسفندیار و خیابان شهید سعید ناصری یا علوی) جهت عزیزپور و نیروهای عمل کننده او همچنین رضا روشن، آموزگار و خسرو گذاشته شده بود. خسرو داخل یکی از کوچه ها شد (احتمالاً خیابان اسفندیار) و پلاک های جعلی را روی تاکسی نصب کرد و سپس به طرف منزل مختاری حرکت کردیم. در سر کوچه (شهید سعید ناصری یا علوی) و مستقر شدیم. عزیزپور دو ماشین نیرو با خودش آورده بود.حدود ساعت 17 مختاری با لباس اسپرت از کوچه بیرون آمد و از شمال به جنوب خیابان آفریقا حرکت کرد. در این ساعت ناظری و روشن جهت اقامه نماز محل را ترک کرده بودند لذا سریعا به ناظری زنگ زدم و خبر دادم سوژه بیرون زد. خودش و روشن را سریع به محل برسانند. مختاری برای خرید در حوالی محل سکونت خود بیرون آمده بود. حدود 20 دقیقه خریدش طول کشید.در حال برگشتن به منزل بود که علی و رضا رسیدند. از خسرو خواستم که تاکسی را در گوشه ای پارک کند،کرد . رضا و علی پیاده به دنبال مختاری راه افتادند. خسرو پشت فرمان پژو نشست و به سمت شمال آفریقا حرکت کرد. من در صندلی جلو قرار گرفتم. یک کوچه مانده به منزلش (در سمت راست خیابان) علی و رضا جلوی او را گرفتند و تحت پوشش پرسنل دادستانی وی را سواراتومبیل کردند. علی در سمت چپ، مختاری وسط و رضا روشن در سمت راست او روی صندلی عقب نشست

ناظری در همان ساعت حوالی 13 مورخه 12/9/ 77 با هماهنگی قبلی قرار شد از یکی از محیط های اداری بهشت زهرا که در اختیار حراست قرار دارد ( چون ناظری مسئولیت(مسئول) حراست بهشت زهرا بود) استفاده شود.روشن, ناظری و سایر دست اندرکاران طرح الغدیر (اعدام منافقین) قبل از شروع عملیات پائیز 77، از این محل مستمرا استفاده می کردند.قرار شد از این محل برای به قتل رساندن مختاری استفاده شود. از طریق اتوبان شهید همت کمربندی جاده مخصوص بهشت زهرا به مقصد برسیم. به جهت طولانی بودن مسیر من با مختاری بحث پیرامون کانون را شروع کردم بعد از اینکه به محل رسیدیم روشن خواست چشمش را ببندد و پیاده شود. ( از زمان سوار شدن خواسته بودیم سرش پائین باشد تا متوجه نشود کجا می رویم.

داخل ساختمان شدیم. در همان اتاق اول از وی خواستند روی زمین بنشیند. ......." (مهرداد عالیخانی" در بازجویی مورخ 4/2/1379)

وشاعر نشست تا زمزمه کند :

"......

کسی توازن انسان و خاک را می خواهد برهم زند

صدای زنجره می گیرد

و کرم لای خط و گندم و شناسنامه وول می خورد.

شمایل کدر مرگ

و هاله ای که گرداگردش بسته اند.

نگاه نبم بسته بر دوایر فرا رونده

گلوی آفتاب و شیشه ای شکسته

که برق می زند.

......................."

*********************

مهرداد عالیخانی می گوید : " ....پس از پائین گذاشتن جسد موسوی زنگ زد نتیجه کار را می خواست. گفتم: دقایقی است خلاص شده و راهی منزل هستیم. موسوی گفت: بیا امشب همدیگر را ببینیم. من در شهرک آپادانا هستم. قرار شد ساعت 22:15 دقیقه او را در محل مذکور دیده و مشروح گزارش بدهم.

افرادی که در این عملیات نقش داشتند :

صادق - پرسنل معاونت امنیت – اداره کل چپ – اداره چپ نو – رابط آقای موسوی و تیم عملیات

علی ناظری – پرسنل معاونت اطلاعات مردمی – اداره کل پشتیبانی عملیاتی – مسئول اداره عملیات

رضا روشن – کارشناس اداره کل التقاط در معاونت امنیت – مباشر قتل محمد مختاری

خسرو براتی – همکار غیر وزارتی (منبع) راننده اتومبیل مورد استفاده......." (مهرداد عالیخانی" در بازجویی مورخ 4/2/1379)


" .....

کی اند و از کجا بر می آیند؟

که نیمی انگار از من بوده اند

و مادرانم در حلقه ی عزاشان گریسته اند.

از آروارۀ افق بیرون می آید

صفی از اندام هایی

برهنه

بی سر

بی تاب.

صفی دگر

که ابریشم

به زیر کرباس پوشیده اند.

و پوستشان آمُخته ی پرستو و باران نیست.

وز چنبر عزایم و دندان مار نفس می کشد- "

*********************

نوامبر سال 1995 محمد مختاری سفری فرهنگی به امریکا وکانادا داشت. در این سفر چند روزی میهمان کانون فرهنگی شهرمان ومن بود ، گفت و شنود های مفصلی در زمینه های فرهنگی و سیاسی با هم داشتیم ، بیش از 18 ساعت گفت و گو ی ضبط شده ، چند فیلم ویدیوئی ، تعدادزیادی عکس و مجموعه ای یادداشت های پراکنده حاصل دیدار 10 روزه ی او در اورلندو است . من همان روزها هم تردید نداشتم که گنجینه ای گرانبها جمع آوری می کنم اما هرگز تصور نمی کردم حدودسه سال بعد درچنین فصلی گورزادها جان شریف این ذخیره ی کمیاب فرهنگ و هنر و سیاست میهنمان بربایند. آن روزها نگاه ها و در فکرفرو رفتن ها و نجابت روشنفکرانه اش دوست داشتنی و یگانه می نمود. به ظاهرش خیلی توجه نکرده بودم ، اما وقتی خبر خفه کردن اش آمد این عکس ها و آن گردن کشیده و بلند با سیب آدم برجسته اش ، و اینکه چگونه موجودی توانست بر گلوی این " قناری موزون" طناب بیاندازد و صدای نجیبانه ی روشنفکری ِ میهنم را خفه کند، دست از سرم برنمی دارند. نمی دانم " ذهن از کدام نقطه بیاغازد، تا با عذاب نیامیزد ؟ " :

" چه کرده اند !

چه کرده اند با این سرزمین !

تاوان شادکامی کیست این غراب؟

کز بالهایش گستره ی دود جا به جا می شود.

و مردمکهایش می گردد

می گردد

می گردد

در خانه ی عذاب... "

***********************


واشنگتن دی سی 1995 - با فرامرز سلیمانی و مسعود نقره کار.jpg
نوامبر 1995 / واشنگتن دی.سی با فرامرز سلیمانی ، مسعود نقره کار ، امید نقره کار


اورلندو 1995 - با جنتی عطائی.jpg
نوامبر 1995 با ایرج جنتی عطائی / اورلندو

orlando-florida-mokhtari.jpg
نوامبر 1995 / اورلندو

هوشنگ گلشیری در مراسم وداع با محمد مختاری

سخنرانی محمد مختاری در اورلندو / به سال 1995اوان شادکامی کیست این غُراب؟" مسعود نقره کار


از محمد ملکی تا محمد مختاری و محمد جعفر پوینده و از مضحکه انتخابات تا آخ...

در 10 آذر ماه(1399) در سایت اخبار روز مطلبی از آقای خسرو باقر پور تحت عنوان علی اشرف درویشیان، زندگی و رزم و رنج فاطمه سعیدی: “همیشه مادر”درج گردید

در 10 آذر ماه(1399) در سایت اخبار روز مطلبی از آقای خسرو باقر پور تحت عنوان علی اشرف درویشیان، زندگی و رزم و رنج فاطمه سعیدی: “همیشه مادردرج گردید. در انتهای این مطلب، نویسنده مبادرت به درج قسمت کوچکی از رُمان منتشر نشدۀ منسوب به زنده یاد درویشیان به نام "همیشه مادر" نموده است. 

لازم به یاد آوری ست که همین مطلب در  تاریخ پنج شنبه 3 آذر ماه 1384 – 24 نوامبر 2005 با برخی تغییرات در سایت "اخبار روز" منتشر شده بود یعنی حدود پانزده سال پیش و رفیق مادر پس از دیدن مطلب، متنی را تحت عنوان "من تکذیب می کنم" برای اطلاع عموم منتشر کرد و بر نادرستی مطالب درج شده در آن نوشته در ارتباط با خودش تاکید نمود. لینک تکذیبیۀ رفیق مادر در پایین این نوشته برای اطلاع علاقه مندان درج شده است.

اکنون با چاپ دوبارۀ مطلب آقای باقر پور در سایت اخبار روز ، از آنجا که ممکن است این شائبه برای خواننده بوجود آید که گویا رُمان همیشه مادر داستان زندگی رفیق مادر است که با توافق خود او توسط زنده یاد علی اشرف درویشیان به نگارش درآمده بخشی از تکذیب نامه رفیق مادر که قاعدتا آقای باقر پور نمی تواند از وجود آن بی اطلاع باشد را در زیر برای یاد آوری خوانندگانی که نوشته اخیر ایشان در این سایت را دیده اند درج می کنیم و از سایت اخبار روز می خواهیم که طبق عرف موجود، تکذیبیه رفیق مادر (فاطمه سعیدی -شایگان) را در این سایت درج کنند.

رفیق مادر در نوشته خود متذکر شده که " در نوشته تان از قول نويسنده کتاب يعنی آقای علی اشرف درويشيان مطرح کرده ايد که گوياايشان در گفتگويی با آقای ناصر زراعتی عنوان کرده است که: "وقتی کار پياده کردن و نوشتن خاطرات تمام شد" (همين جا تأکيد کنم که برغم آنچه که شما نوشته ايد، خاطرات من ابتدا روی نوار ضبط و به وسيله رفقای خودم روی کاغذ پياده شد. سپس متن نوشته در خرداد ماه سال 1361 در اختيار آقای درويشيان قرار گرفت.) از من پرسيدهاند که "چطور می خواهی برايتبنويسم؟" و من گويا به ايشان جواب داده ام که "داستان مرا به سبک دن آرام بنويس!"(!؟!) بطوری که راوی آن "دانای کل" باشد(!). از قول ايشان اضافه کرده ايد که پس از فرستادن متن کتاب، من از آن خوشم نيامده و دوباره برای ايشان "پيغام" داده ام که "نه! حالا دلم می خواهد داستانم را به سبک "پابرهنه ها"یزاهاريااستانکوبنويسی!"(!؟!). در ادامه اينروايت توسط شما، باز از قول آقای درويشيان نقل شده: "باور می کنی که من به آن سبک هم نوشتم؟" و اضافه شده که اين بار نيزاين "سبک" نوشته مورد قبول من قرار نگرفت. چون من خيلی "سختگير" هستم و به هميندليل دوباره گفته ام "نه!". مطابق مطلب شما در سايت "اخبار روز"، ظاهرا آقای علی اشرف درويشيان دوباره به من پيشنهاد کرده اند که: "باشد من 200 سوال طرح می کنم، برايت می فرستم، به سبک خاطرات صفر خان، شما بيا به اين سوالها جواب بده. من همه را عينا می نويسم..." و نهايتا در انتهای اينروايت، در نوشته شما اينگونه مطرح شده که گويا آقای علی اشرف درويشيان، با توجه به پاسخهای منفی مکرر و سختگيرانه من، يکروايت هم برای خودشان گذارده اند که "آن طور" که "دلشان" می خواهد بنويسند. و با اينتاريخچه از قرار، ايشان اکنون دارند روی اين رمان کار می کنند.

آقای باقر پور!

من به هيچ وجه از "اشارات مبسوط" آقای علی اشرف درويشيان به شما در مهر ماه 1382 و همچنين محتوای گفتگوی ايشان با آقای ناصر زراعتی در سپتامبر 2003 آگاه نيستم. و نمی دانم که آقای علی اشرف درويشيان راجع به من و اين کتاب به شما و يا آقای ناصر زراعتی چه گفته اند. اما با توجه به اينکه نقل قولهای شما از آقای درويشيان نقل قول مستقيم است، از مطلب شما اينگونه به خواننده القاء می گردد که احتمالا اين گفتگو سندی ست که در جايی چاپ شده است. من شخصا چنين گفتگويی را در جائی نديده ام و از آن مطلع نيستم تا بتوانم با مطالعه آن در باره اش اظهار نظر کنم. اما در همين جا بايد به شما به عنوان نويسنده مطلب مزبور در سايت "اخبار روز" و خوانندگان آن، تاکيد کنم که تنها نکته درستی که در اظهارات شما وجود دارد، اين امر است که، من پس از مطالعه آنچه که به نام "شرح حال" خودم از طرف آقای درويشيان به دستم رسيد، با صراحت به اطلاع ايشان رساندم که: "اين زندگی من نيست". بنابراين، روشن است که من هيچگاه نه به آقای درويشيان و نه به هيچ کس ديگری نگفته ام که کتاب را به سبک "دن آرام" و يا بعد به سبک "پابرهنه ها" بنويسند. روايت ارسال "200 سوال" برای من و نوشتن کتاب بر اساس اين جوابها نيز صحت ندارد و دروغ محض است و من نمی دانم چنينادعاهايی از کجا آمده است.

از آنجا که من اطمينان ندارم که آنچه که از قول آقای درويشيان نقل می شود مواضع و اظهارات خود ايشان در رابطه با اين کتاب است يا نه، صبر می کنم تا از موضع ايشان مطلع شوم، همان طور که سال های طولانی برای پايان نگارش اين زندگی نامه صبر کرده بودم و در آخر به اطلاع ايشان رساندم که ديگر خواهان نوشتن آن (زندگی نامه ام) از طرف آقای درويشياننيستم...."

متن کامل نوشته رفیق مادر (فاطمه سعیدی شایگان) با عنوان "من تکذیب می کنم" در لینک زیر قابل دسترسی ست:

www.siahkal.com/index/mid%20col/Madar-Shayegan.htm

چریکهای فدایی خلق ایران

7 دسامبر 2020