۱۳۸۹ فروردین ۴, چهارشنبه

تأ ملی بر مسئله رهبری جنبش سبز در ایران.


سه شنبه ۳ فروردين ۱۳۸۹ - ۲۳ مارس ۲۰۱۰

کاظم رنجبر

[Photo] Kazem.randjbar@yahoo.fr
پیشگفتار : قبل از آنکه به تحلیل و تفسیر مسئله رهبری جنبش سبز در ایران به پردازیم، لازم است ، بطور مختصر ، به دو موضوع ، در رابطه با رهبری یک جنبش مردمی و جنبش سیاسی وفرق آن دو از یک طرف ، ومفهوم وجدان تاریخی اشاره ای بکنیم. درک مسئله رهبری جنبش سبز وگذر آن از جنبش مرد می به جنبش سیاسی با برنامه مدٌون، بدون شرح این دوموضوع ولو بطور مختصر ، مشکل خواهد بود.

الف : فرق بین جنبش توده ای ،و جنبش سیاسی مشخص.
- جنبش سیاسی مشخص .
یک جنبش سیاسی مشخص ،در یک جامعه معین ،با هویت فرهنگی و خصوصیات قومی ، وملی آن جامعه ،وجه مشترک دارند .اختلاف اساسی بین یک جنبش مردمی ، با یک جنبش سیاسی مشخص ، اختلاف در برنامه و اهداف این دو جنبش است.در یک جنبش سیاسی مشخص ، هدف ، گرفتن قدرت و حکومت کردن با برنامه مشخص سیاسی مندرج در حزب سیاسی یا احزاب سیاسی موًتلفه می باشد. به عنوان مثال وقتی که درسال 1981 ،ملت فرانسه ، با ائتلاف احزاب سوسیالیست و کمونیست،ورادیکال چپ فرانسه ، فرانسوا میتران را به عنوان رئیس جمهورانتخاب کردند ،و به دنبال آن پیروزی رئیس جمهور سوسیالیست ، احزاب چپ ، در انتخابات پارلمان همان سال نیز اکثریت پارلمان را بدست گرفتند،و به قدرت رسیدند ، هد فشان اجرای برنامه های سیاسی واقتصادی شان بود،که از چند سال قبل برای رسیدن به این اهداف در چهار چوب قوانین دموکراتیک حاکم در جامعه فرانسه ، مبارزه سیاسی دموکراتیک می کردند.
- در یک جنبش توده این احتما ل وجود دارد که از بطن آن ، احزاب مختلف با اندیشه های مختلف وارد میدان سیاست و قدرت نمائی بشوند، ولی در عین حال، این احتمال نیز وجود دارد ،که یک جنبش توده ای بخاطر نداشتن برنامه های مد وٌن و مشخص ، ضعف رهبری ،و فشار و حتی قتل رهبر یا رهبران جنبش توسط حاکمان مستبد ،و چه بسا کودتا ی نظامی ،جنبش به مرور فرسوده شده به خاموشی منتهی گردد.

ب: وجدان تاریخی یک ملٌت چیست وروند آن چگونه است ؟
در رابطه به این سئوال ، به سراغ اندشه های دو فیلسوف معاصر فرانسه ،یکی بنام : ریمون آرون (Raymond Aron -1905-1983 ) و دیگری امانئول مونیه (Emmanuel Mounier -1905-1950) میرویم.
ریمون آرون در رابطه با وجدان تاریخی جامعه ، چنین می گوید : هر جامعه ای دارای وجدان تاریخی است.به عبارت دیگر ، دارای اندیشه وعقیده ، در باره انسا نیت،تمدن،ملٌت ،گذشته ، آینده ، تغیراتی که در طول زمان ، در جامعه وسرزمین خود رخ داده است ، صاحب نظر است. از نکته نظر نسبتأ گسترده،و مبهم،یونان یان ،چینی ها ، هندی ها ایکه به پیشرفت و ترقی باور نداشتند،نمی خواستند آگاهی های علمی شان را نسبت به گذشته توسعه و گسترش بدهند.آنها نیز، صاحب وجدان تاریخی بودند،منتها با وجدان و آگاهی تاریخی اروپائیان قرن نوزدهم و بیستم، فرق داشت. وجدان تاریخی از منظر ریمون آرون ، بطور خلاصه ، شامل سه عنصر مخصوص می باشد.1- رابطه دیالکتیکی بین سنت و آزادی .2- تلاش برای دست یافتن به واقعیت های جامعه و حقیقت گذشته. 3- داشتن این احساس که سازمان ها اجتماعی وخلاقیت های انسانی ، رابطه با انسان ، و جوهر انسانیت دارند ونسبت به جامعه بی تفاوت نیستند.
اولین عنصر وجدان تاریخی انسان را ، فلاسفه در ذات انسان جستجو می کنند،و می گویند: انسان موجودی است با تاریخیت (Historicité-Historicity).این سخن به سایر سخنان فلاسفه نزدیک است،که شخصیت رفتاری انسان شخصیت اساطیری پرومته است.(1)
به عبارت دیگر ، انسان بصورت انفعالی ، سرنوشت خود را قبول نمی کند.انسان ها به این قناعت نمی کنند که سنٌت ها و آداب و رسوم را که قدرت های حاکم، از طریق تعلیم و تربیت ،وتبلیغ باور های دینی بر آنها تحمیل کرده اند، چشم بسته قبول بکنند.انسان ها از چنین استعدادی بر خوردار هستند،که آن سنت ها را درک بکنند، وچه بسا نیز آنها را به پذیرند،و یا آنها را دور بیاندازند.
امانئول مونیه می گوید :«...» در حقیقت ،وقایع تاریخی ، یک معیاری هستند،که از طریق آن اعمال انسان ها ارزشیابی می شوند.(همچنانیکه امروز ملت ایران ماهیت نظام آخوندی متکی بر جهل و فساد و جنایت ،و دروغ وتزویرو مردم فریبی را زیر سئوال می برند.تاکید از نویسنده ).
مونیه اضافه می کند و می گوید: خواست انسان های صاحب شعور ، در واقع یک عمل ارادی است، و هدف اش،عملی کردن اندیشه های مترقی و مقرون به عقل و منطق است.با این وصف ، اگر تصور ذهنی از واقعه تاریخی را مورد دقت قرار بدهیم ، ولو اینکه زائیده باور هائی هستند،که انسان آن را حقیقت می داند،اماٌ در عمل این وقایع تاریخی هستند،که از این «حقیقت ها » سبقت می گیرند. بدین جهت نیز امانئول مونیه در اثر معروف خود :(Personnalisme): «Personnalisme- اندیشه فلسفی است که بر این عقیده استوار است،که در واقعیت های اجتماعی ، انسان هائی هستند آزاد ، خلاق واستثنا ئی » ، در باره تاریخ چنین می گوید:تاریخ بدون ارادهً انسان ساخته نمی شود.امٌا بخش بزرگ تاریخ ، خارج و حتی مخالف ارادهً انسان ساخته می شود.لذا می توانیم این سئوال را بکنیم :آیا این انسان است که مسیر تاریخ را تعین می کند ؟ دلیل این سئوال متکی بر این است ، که خصوصیات غیر قابل انقیاد تاریخ ، بر خلاف ارادهً انسان پیش می روند. امٌا به مفهوم فلسفی خود تاریخ، باید گفت :این انسانها هستند که تاریخ را می سازند.( 2)
برای درک و خروج از این بحث فلسفی نسبتأ ثقیل برای خوانندگانی گرامی ، که به این ادبیات آشانئی کمتر دارند، در اینجا یک مثال از وجدان تاریخی ملت ایران می آوریم.انقلاب مشروطیت، با امضای فرمان مشروطیت در 14 مرداد 1285، وتشکیل اولین مجلس شورای ملی (نه مجلس شورای اسلامی !!!) در14 مهرماه 1285،و به توپ بستن مجلس توسط کلنل لیاخوف روسی در 2 تیر ماه 1287،و قیام تبریز ، گیلان ، ایل بختیاری ،و فتح تهران در 28 تیر 1288، و پناه بردن محمد علی شاه به سفارت روسیه ( یعنی ارباب اش )، بخشی از وجدان تاریخی ملت ایران هستند. البته آن بخش از ایرانیانی که شاهد این انقلاب بودند و در آن مبارزات چه در جبهه موافق و چه در جبهه مخالف نقش داشتند و ما ایرانیان امروز ، این بخش از تاریخ ایران را از طریق تحصیل و مطالعه تاریخ مشروطیت ایران ،آن را ، وارد وجدان تاریخی خود کرده ایم ولو اینکه در آن زمان به دنیا نیامده بودیم آنرا وجدان تاریخی ملت خود می دانیم. نسلهائیکه ، قبل از انقلاب مشروطیت ، در ایران زندگی کرده و از این دنیا رفته اند، چیزی از آن انقلاب نمی دانستند و نمی توانستند، در وجدان تاریخی جامعه خود ، آن انقلاب را جای بدهند.
همین اصل در رابطه با انقلاب 1357 ملت ایران صادق است. امروز این انقلاب ، چه نکات مثبت و چه نکات منفی آن ، در وجدان تاریخی ملت ایران جای دارند.اگرچه این انقلاب بخاطر فقر فرهنگی و فرهنگ سیاسی ملت ایران در نهایت تبدیل به یک دیکتاتوری دینی شد، امٌا این اصل فلسفی ،که می گوید : این انسانها هستند که تاریخ را می سازند،دررابطه با انقلاب 22 بهمن 1357، حقیقت خودرا حفظ کرده است.این بار اصل سئوال که بعد ملٌی و میهنی دارد ، پیش می آید ،که وظیفه رهبران سیاسی ضد استبداد امروز ، در مقابل این این جنبش توده ای فراگیر مردمی ، که به جنبش سبز مشهور شده است ، چیست ؟
در جواب به این سئوال ، از یک مقاله نشریه: صبح صادق ، ارگان سیاسی سپاه پاسداران شروع می کنیم .نقل از :
شروین امیدوار .
سه شنبه 19 خرداد 1388.
هفته نامه صبح صادق (ارگان دفتر سیاسی .سپاه پاسداران )
«...» در حالیکه بولتن «تحلیل روز»نشریه ای به صورت اختصاصی برای فرماندهان و هادیان سیاسی سپاه ارسال می شود، از پیشی گرفتن میرحسین موسوی بر محمود احمدی نژاد در اغلب استان های کشور به ویژه در تهران بزرگ خبر داد ه است، رئیس دفتر سیاسی سپاه پاسداران در اظهاراتی تهدید آمیز ، پیشا پیش، احمدی نژاد را برنده انتخابات معرفی کرد و گفت سپاه پاسداران «هر حرکتی برای انقلاب مخملی را در نطفه خفه خواهد کرد.»
ید الله جوانی رئیس دفتر سیاسی سپاه پاسداران ، در مصاحبه مفصل شماره دوشنبه 18 خراد (1388)هفته نامه صبح صادق (ارگان دفتر سیاسی .) که تیتر اول این نشریه را به خود اختصاص داد ، به استفاده هواداران میر حسین موسوی از رنگ سبز اشاره کرد و گفت :استفاده از یک رنگ خاص برای اولین بار در انتخابات ، نشانه ای از کلید خوردن پروژه انقلاب مخملی در انتخابات دهم است. (...)رئیس دفتر سیاسی سپاه همچنین ادعا کرد که احزاب سیاسی و گروهها و اشخاصی که «نظام سیاسی با ماهیت دینی و با محوریت ولایت مطلقه فقیه را قبول ندارند» در صدد انقلاب مخملی هستند و افزود که «البته برخی از این احزاب و گروهها دارای سوابق اسلامی و انقلابی بوده و حتی بعضی از چهره ها ی اصلی آن در گذشته در نظام جمهوری اسلامی دارای مسئولیت هم بودند، لکن با گذر زمان به دلایل مختلف از مسیر اصلی انقلاب و اسلام ناب محمدی فاصله گرفتند و اکنون مواضع و دیدگاه هایی متفاوت از قبل دارند»
(ماًخذ:به زبان فارسی ، در پائین مقاله ذکر شده است .)
البته اینجا بخش کوچکی از این مقاله را به عنوان نمونه می آوریم ،که همین چند سطر ماهیت نظام استبداد دینی حاکم در ایران را که عنوان «جمهوری اسلامی » را یدک می کشد، کاملأ نشان می دهد. این کدام نظام حکومتی با عنوان جمهوریت است ،که در بطن آن یک سازمان نظامی تحت فرمان رهبر مطلق نظام ،4 روز قبل از انتخابات کاندیدای رهبر را برنده انتخابات اعلام می دارد ،و علنأ تهدید می کند که هر انقلاب مخملی را درنطفه خفه می کنیم.؟ (منظور از انقلاب مخملی ، گذر مسالمت آمیز از یک رژیم استبداد تک حزبی ، به یک نظام دموکراتیک،که در چکسلواکی به رهبری واکلاو هاول (Vaclav-Havel )28 نوامبر 1989 روی داد ، است .اینجا است که لحظه ای در باره ماهیت نظام از جنبه فلسفه سیاسی و اقتصادی و فرهنگی مکث می کنیم .
قبل از آنکه به خصوصیات نظام توتالیتاریسم( تمامیت خواه ) و با خصوصیات توتالیتاریسم اسلامی - آخوندی بپردازیم، خطوط اصلی این نظام را برگرفته از اندیشه های فیلسوف معروف آلمانی هانا آرنت ( Hannah Arendt-1906-1975) که خود در قرن بیستم اروپا ،شاهد بقدرت رسیدن تو تالیتاریسم با نامهای چون ، کمونیزم،فاشیزم،نازیسم و فرانکیسم بود، بطور خلاصه از منظر خوانندگان می گذرانیم،و بعد به ماهیت فلسفه توتالیتاریسم را دراندیشه های حاکم در جوامع اسلامی را مطالعه خواهیم کرد.

تحلیل و تفسیر توتالیتاریسم از دید فیلسوف آلمانی ،هانا آرنت .
ترکیب زرو زور و تزویر،یکی از ویژگی ها و از ابزار های نظام های توتالیتر برای ادامه قدرت است.«...» آرنت در تحلیل جامعه شناسانه خود، موضوع تمایز و تفاوت «زور»و «اقتدار» و نیز استبدادو توتالیتر را مطرح می نماید.بین ریشه و منشا ء اقتدار که عقلانیت اجتماعی و منشاءو اساس و ریشه زور که مبنای طبیعی و بیولوژیک دارد، تفاوت قائل است.به زعم آرنت ، بین نظام های اجتماعی مبتی بر زور و استبداد و دیکتاتوری سیاسی-اجتماعی ، با نظام های اجتماعی توتالیتاریسم ، تفاورت های عمیق و اساسی و بنیادین وجود دارند. در نظام های اجتماعی مبتنی بر زور و استبداد ، انسان به عنوان یک شهروند ، کماکان یک موجود انسانی باقی می ماند، که قابلیت های انسانی ، مانند آگاهی ، آزادی ، اختیار وانتخاب و خلاقیت و عصیان علیه نظام موجود را بالقوه دارا می باشد .و تحت شرایط مناسب ذهنی با آگاهی می تواند خویشتن را از تحت نظم موجود ، رهائی بخشد.زیرا به تعبیر متفکر فرانسوی ، ژان ژاک روسو ، هنوز حق اندیشیدن ، از او سلب نگردیده است.دیکتاتوری و استبداد بخاطر این مسئله محکوم است ،که در آن نظام ،تنها یک نفر می اندیشد و دیگران حق اندیشیدن ندارند.امٌا در نظام اجتماعی – سیاسی توتالیتاری ، انسان به عنوان یک وجود انسانی و به مثابه موجودی که امکان کسب آگاهی و معرفت را دارد و می تواند آگاهانه و خلاق با محیط پیرامونی تعامل داشته باشد ، بعلت مسخ شخصیت و ماهیت انسانی و استحاله درونی و بیرونی ، این امکان انسانی از وی سلب شده است ، لذا امکان اندیشیدن را ندارد.
آرنت در این زمینه می نویسد :تبدیل انسان به مجموعه ای از واکنش های مانند یک بیمار روانی ، ا ورا از هر چیزی که شخصیت یا خصلت اوست ، عمیقأ جدا می سازد.نظام سیاسی اجتماعی توتالیتر ، یا تمامیت گرا هیچ حوزه ای خصوصی را در حیات و زندگی اجتماعی انسان ، بر نمی تابد.بر اساس مبانی تئوریک و روبنای فرهنگی و نظری ،که خود ممکن است در قالب های متفاوتی داشته باشد (فاشیسم ، نازیسم ، فرانکیسم ، استالینیسم و...) در گام نخست توانی های اخلاقی انسان را مضمحل و نابود می سازد.آرنت می گوید : پس از کشتن شخصیت اخلاقی و نابودی شخصیت حقوقی در انسان ، از بین بردن فردیت او ، دیگر چندان مشکل نیست.
بطور فورموله و به اختصار می توان گفت ، بنیادی ترین پایه های نظم توتالتاری ، عبارت است از ایده ئولوژی واحد،(حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله ، یا سید علی خامنه ای !!!) نظام پلیس مخفی ،تبلیغات ، خشونت گرائی ، سرکوب ، تولید مستمر دشمن خیالی ، سرکوب معترض و منتقد ، بمباران فکری دائمی شهر وندان ، ترویج شخصیت پرستی مطلق گرا یانه افراطی و بیمار گونه ، اتمیزاسیون اجتماعی( تقسیم کردن عمدی جامعه به گروه های کوچک ) ،تسرٌی و تعمیم رفتار های هیجانی و احساساتی ، پوپلیسم عوامفریبانه ، کنترل همه توسط همه ، فقدان هر گونه شخصیت حقوقی ،و مدنی وامنیت سیاسی ،اجتماعی ، شغلی و......که موجبات هراس دائمی را در انسان ها پدید می آورد.
از ویژگی های مهم نظام توتالیتر ، اتحاد «نخبگان و اوباش »است . وحد ت در د ناک نخبگان و و اوباش و فقدان هویت و و کاراکتر انسانی در قالب عدم تشخیص فردیت ر وشنفکرانه ، تاکید بر گروهای اجتماعی ، قومی و ایده ئولوژیک وایجاد بحران های مداوم اجتماعی و معتاد سازی افکار عمومی توده ها به بحران های گوناگون روزانه ، هفتگی وماهانه و عدم آرامش روحی و روانی و ایجاد دغدغه و نگرانی واضطراب مستمر برای شهر وندان ، از مشخصات دیگر اصلی نظامهای توتالیتری است.
هانا آرنت توضیح می دهد ،جنبش های توتالیتر نه تنها برای اوباش ،برای نخبگان جامعه هم سخت جاذبه دارد.این جاذبه جنبش برای نخبگان به همان اندازه بستگی آشکاراوباش به جنبش های توتالیتر، یکی از کلید های مهم فهم این جنبش ها بشمار می آید .رهبران جنبش ها ی توتالیتر صفات مشخص اوباش را دارا هستند،روانشناسی و فلسفه سیاسی آن ها به خوبی شناخته ما است.
ویلفردو پارتو (Vilfredo Pareto -1848-1923 )جامعه شناس معروف ایتالیائی ،تاکید بر نقش غرایز را در توتالیتاریسم ، یک نقش محوری و بنیادی تلقی می کرد ،که اساس وبنیان نظام سرکوب را تحکیم می بخشید، و بازوی توانای نخبگان بود. آرنت می گوید :اتحاد موقتی نخبگان با اوباش مبتنی بر این بود ،که نخبگان با یک شعف راستین ، تماشاگر صحنه نابودی تشٌخص بوسیله اوباش بود.«...»( ماخذ به زبان فارسی در پائین مقاله ذکر شده است )
ترکیب سازمانی عمامه ،سلاح ، و دولار، در راستای استقرارنظام توتالیتاریسم آخوندی در ایران .

(ادامه دارد )
به قلم : کاظم رنجبر ، دکتر در جامعه شناسی سیاسی .
پاریس 23 مارس 2010-
اقتباس با ذکر نام نویسنده و سایت ، کاملأ آزاد است
-------------------------------------------
(1)- پرومته : یکی از اساطیر یونان ،و خدای آتش است .زئوس( خدا) در عصر آفرینش انسان ها ، پرومته را برگزید، تا همه چیز را به انسان بدهد ، بجز آتش را. پرومته مورد احترام خدا ، این کار را کردو بسیار مسائل آد میان را برطرف کرد.او به انسانها عشق می ورزید و نمی توانست ناراحتی و رنج آنها را ببیند.به همین علت به دور از چشم زئوس (خدا )آتش را به انسان داد.وقتی خبر به زئوس رسید ، او را برسر قله قاف در قفقاز برد و بست تا اور را به جزای اعمالش برساند . هر روز عقابی می آمد و جگر اور را می خورد و شب جگر از نو می روئید . همین موقع بود که پرومته به زئوس گفت : روزی خواهد آمد ،که پادشاهی و خدائی تو از میان برودو کسی به تخت تو تکیه نزند. زئوس که از پیش گوئی های او مطمئن بود ، دائم در پی این بود که بپرسد چه کسی ؟ پرومته هرگز پاسخ نمی داد ، تا اینکه این موضوع بوقع پیوست .(ماًخذ :ویکی پدیا )
اگر ریمون آرون فیلسوف و روشنفکر فرانسوی ،شخصیت رفتاری انسان آگاه را، به شخصیت پرومته تشبیه می کند، منظور آن دسته انسانهائی است ، که شعورو آگاهی و خرد گرائی را به جامعه منتقل می کنند، تا توده ًمردم بتوانند ، خدایگان قدرت جهل و خرافات جنایات را هرچه سریعتر از اریکه قدرت پائین بکشند .
(2) – رجوع شود به مقاله این صاحب قلم با عنوان : انسان تاریخ ساز ، یا تاریخ انسان ساز در :

http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=4634
- ماًخذ به زبان فارسی :
http://www.alarabiya.net/views/2009/06/10/75552.html
http://www.cibloggers.com/?p=3425
- ماً خذ به زبان فرانسه :
http://www.webphilo.com/textes/voir.php?numero=453061835
http://1libertaire.free.fr/Arendt01.html

شرکتهای بزرگ فروش بنزین به ایران را متوقف کرده اند'

پالایشگاه ایرانbbc

تاسیسات پالایشگاهی ایران جوابگوی مصرف داخلی نبوده است

صادرکنندگان عمده فرآورده های نفتی از بیم واکنش آمریکا فروش بنزین به ایران را متوقف کرده اند.

روزنامه بریتانیایی تایمز مالی (فایننشال تایمز) گزارش کرده است که شرکت های عمده بین المللی بدون سرو صدا فروش فرآورده های نفتی، به خصوص بنزین به ایران را متوقف کرده اند که نشانه نگرانی آنها از وضع تحریم های بین المللی علیه جمهوری اسلامی و موفقیت تلاش های پشت پرده آمریکا برای قانع کردن جامعه جهانی به حمایت از این تحریم هاست.

براساس این گزارش، شرکت های ویتول، گلنکور و ترافیگورا، سه شرکت بزرگ سوئیسی که بخش عمده ای از بازار جهانی فرآورده های نفتی را در اختیار دارند، صدور بنزین به ایران را کمابش قطع کرده اند اما این اقدام به معنی قطع کامل صدور بنزین خارجی به این کشور نخواهد بود.

در حال حاضر، تعدادی از شرکت های کوچک مستقر در دوبی و شرکت های چینی جانشین شرکت های معتبرتری شده اند که در سال های گذشته، نیاز جمهوری اسلامی به بنزین وارداتی را، که در حال حاضر به حدود یکصد و سی هزار بشکه در روز می رسد، تامین می کرده اند.

تایمز مالی به نقل از یکی از مدیران شرکت ویتول، که صادر کننده حدود نیمی از بنزین وارداتی ایران بوده، گفته است که ادامه معامله با جمهوری اسلامی از نظر سیاسی و "جنبه های روابط عمومی فعالیت شرکت" مشکل آفرین شده است.

به گفته وی، عواید مالی این معاملات ارزش مواجهه با پی آمدهای منفی آن را ندارد و به همین جهت، شرکت های عمده جهان در مناقصه فروش سالانه بنزین به ایران شرکت نکرده اند.

برخی از ناظران این احتمال را هم مطرح کرده اند که ممکن است گسترش دامنه تحریم ها بر توانایی ایران به پرداخت تعهدات مالی خود هم تاثیر بگذارد و احتمالا شرکت های صادر کننده این عامل را نیز در تصمیم به توقف فروش بنزین به ایران در نظر داشته اند.

'پاشنه آشیل' اقتصاد ایران

با اینکه ایران یکی از صادرکنندگان عمده نفت خام در جهان محسوب می شود اما افزایش مصرف در خلال سال های اخیر همراه با کمبود ظرفیت پالایشگاهی در کشور باعث شده است تا این کشور به شدت به واردات بنزین از خارج وابسته شود.

ایران کارت سهمیه بندی

دولت ایران با تمهیداتی مانند سهمیه بندی در صدد کاهش مصرف برآمده است

در هفته های اخیر، ایالات متحده و برخی از کشورهای غربی تصمیم ایران به تولید اورانیوم با خلوص 20 درصد را به معنی رد پیشنهاد آژانس بین المللی انرژی اتمی برای حل بحران هسته ای این کشور دانسته و خواستار تشدید تحریم های بین المللی علیه جمهوری اسلامی شده اند.

آمریکا یک رشته تحریم های یک جانبه را هم علیه جمهوری اسلامی به اجرا گذاشته که از جمله شامل سرمایه گذاری و مبادلات تجاری در بخش نفت و گاز می شود.

براساس این تحریم ها، مشارکت شرکت های آمریکایی در بخش نفت و گاز ایران منع قانونی دارد اما این ممنوعیت شامل شرکت های غیرآمریکایی نمی شود با اینهمه، شرکت های بین المللی، که معمولا مبادلات گسترده ای با ایالات متحده دارند، از برانگیختن ناخرسندی دولت آمریکا و واکنش منفی افکار عمومی این کشور بیم دارند.

اخیرا کنگره ایالات متحده وضع تحریم های یک جانبه دیگری علیه ایران، شامل منع صدور بنزین و بیمه محموله های نفتی عازم این کشور را تصویب کرد و حامیان این مصوبه در کنگره واردات بنزین را پاشنه آشیل اقتصاد جمهوری اسلامی خواندند.

به گزارش آژانس بین المللی انرژی، سال گذشته میلادی، شرکت هایی از چین، سوئیس، کویت، روسیه، مالزی، هند، هلند و فرانسه در فروش بنزین به ایران شرکت داشتند اما به نظر می رسد که در سال جاری، تنها شرکت های کوچک مایل به ادامه فعالیت در این زمینه باشند.

در داخل ایران هم دولت کوشیده است با تمهیداتی مانند لغو یارانه بنزین و اجرای طرح سهمیه بندی، مصرف داخلی را کاهش دهد تا به این ترتیب، اتکای کمتری به بنزین وارداتی داشته باشد.

فعالیت شرکت نفتی روسی در ایران به دلیل تحریمهای آمریکا متوقف شد

لوک اویلbbc

لوک اویل به دلیل تحریم آمریکا با تحمل زیان مالی از طرح اناران خارج شده است

تحریم های آمریکا باعث توقف فعالیت یک شرکت نفتی روسی در ایران شده است.

روز چهارشنبه، 4 فروردین (24 مارس) گزارش مالی شرکت روسی لوک اویل انتشار یافت که در آن آمده است که از آنجاکه تحریم های وضع شده توسط دولت ایالات متحده علیه ایران، ادامه فعالیت در بخش نفت و گاز این کشور را ناممکن ساخته است، این شرکت ناگزیر شده با تحمل زیانی به مبلغ شصت و سه میلیون دلار، عملیات خود را در ایران متوقف کند.

این شرکت روسی در چند سال اخیر در طرح اکتشاف و بهره برداری از میدان های نفتی بلوک اناران، واقع در استان ایلام، شرکت داشته و پیش از این هم در اکتبر سال 2007، برای مدتی عملیات خود در این منطقه را به دلیل تحریم های نفتی آمریکا علیه ایران به حالت تعلیق درآورده بود.

در ماه دسامبر سال 2007، شرکت لوک اویل بار دیگر عملیات اکتشاف نفت در اناران را از سر گرفت.

تحریم آمریکا در مورد سرمایه گذاری نفتی در ایران شامل تمامی شرکت هایی می شود که مبلغی بیش از بیست میلیون دلار در بخش نفت و گاز ایران سرمایه گذاری کنند.

عملیات اکتشاف در میدان های نفتی جنگوله و آذر در بلوک نفتی اناران چند سال پیش آغاز شد و بخش اعظم این عملیات بر عهده شرکت نروژی نورسک هیدور نروژ و لوک اویل روسیه قرار داشته است.

سال گذشته شرکت نروژی استات اویل هیدرو، که از ادغام دو شرکت نورسک هیدرو نروژ و استات اویل تشکیل یافته، اعلام کرد که به دلیل تحریم های نفتی ایالات متحده، از سرمایه گذاری در بلوک نفتی اناران خودداری می ورزد.

پس از اعلام تصمیم شرکت استات اویل هیدرو، شرکت لوک اویل تصمیم گرفت بخشی از طرح های مورد نظر شرکت نروژی را برعهده بگیرد.

تلاش برای یافتن سرمایه گذار

مقامات جمهوری اسلامی سرمایه گذاری لازم در طرح اکتشاف و استخراج در دو میدان نفتی آذر و چنگوله را حدود سه میلیارد دلار اعلام کرده و گفته اند که برای اجرای این طرح، در صدد جلب نظر شرکت های نفتی آسیایی هستند.

حوزه نفت اناران

جمهوری اسلامی در صدد یافتن سرمایه گذاران دیگری برای اکتشاف اناران است

به گفته آنان، چند شرکت ایرانی هم آمادگی همکاری در این طرح را دارند و فعالیت هایی را برای تامین سرمایه مالی و دستیابی به فن آوری لازم در این زمینه آغاز کرده اند.

تصمیم شرکت لوک اویل در پی خودداری شمار دیگری از شرکت های نفتی از سرمایه گذاری در صنایع نفتی و توقف مبادلات تجاری با ایران اعلام می شود.

از جمله چند هفته پیش شرکت نفتی رویال داچ شل گفت که فروش بنزین به ایران را متوقف کرده است و اگرچه برای اقدام خود دلیل خاصی اعلام نکرد، اما کارشناسان این تصمیم را نشانه دیگری از فشار تحریم های ایالات متحده علیه جمهوری اسلامی توصیف کردند.

قبل از شرکت شل، چند شرکت بزرگ نفتی نیز از تصمیم به توقف صدور بنزین به ایران خبر داده بودند.

شرکت لوک اویل یکی از شرکت های بزرگ جهان در بخش نفت و گاز است که در زمینه های مختلف از اکتشاف و استخراج تا تصفیه و فروش فرآوردهای نفتی در مناطق مختلف جهان فعالیت دارد.

این شرکت در سال 1991 از ادغام چند شرکت نفتی روسی تشکیل یافت و از لحاظ میزان ذخایر در دست اکتشاف و بهره برداری، از جمله بزرگترین شرکت های خصوصی نفتی در جهان محسوب می

نامه تکان‌دهنده سعید ملک‌پور از بند ۳۵۰ اوین


اکثر اوقات شکنجه‌ها به صورت گروهی انجام می‌گرفت و در حالی که چشم بند و دست بند داشتم چند نفر با کابل، چماق، مشت و لگد و گاهی شلاق ضرباتی به سر و گردن و سایر اعضای بدنم می‌زدند



کمیته گزارشگران حقوق بشر - سعید ملک‌پور، در مهرماه سال ۸۷ بازداشت شد و از آن تاریخ در زندان اوین به سر می‌برد.

وی متولد خرداد ماه ١٣٥٤، فارغ التحصیل رشته مهندسی متالورژی از دانش‌گاه صنعتی شریف با سابقه‌ی کار کارشناسی در شرکت ایران خودرو، مرکز تحقیقات رازی‌ و یکی‌ از بازرسان شرکت گرما فلز بوده است. وی در سال گذشته موفق به اخذ پذیرش از دانش‌گاه ویکتوریا کانادا جهت ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد شد.

ملک‌پور در مهرماه سال ۸۷ پس از ورود به ایران بازداشت شد. وی از سال ۲۰۰۵ میلادی در کشور کانادا به طراحی‌ وب‌سایت اشتغال داشت.

این زندانی سیاسی در رابطه با پرونده‌ی موسوم به «مضلین ۲» مربوط به جرایم اینترنتی بازداشت شد. در اواخر سال ۸۷ گزارشی توسط گروهی که خود را از اعضای سپاه پاسداران معرفی می‌کرد منتشر شد. متن این اطلاعیه در خصوص متهمانی بود که عضو چندین «شبکه‌ی فساد اینترنتی» معرفی شده بودند.

مشابه این برخورد در اواخر سال ۸۸ با بازداشت گسترده فعالان حقوق بشر در سراسر ایران تکرار شد. این‌بار گزارش‌هایی با عنوان «نبرد سایبری سپاه پاسداران با گروه‌های فعال در پروژه بی‌ثبات‌سازی» و بازداشت اعضای «شبکه جنگ سایبری آمریکا» منتشر شد و رسانه‌های دولتی نیز در این زمینه برنامه‌هایی را پخش کردند.

نامه‌‌ی زیر، توسط سعید ملک‌پور نوشته شده است. وی بیش از ۱۷ ماه است که در زندان اوین به سر می‌برد و به خانواده وی اعلام شده است جلسه بعدی دادگاه او ۲۹ و ۳۰ فروردین‌ماه برگزار خواهد شد.
نامه سعید ملک‌پور

اینجانب سعید ملک‌پور در تاریخ ۸۷/۷/۱۳ توسط مامورین لباس شخصی سپاه، بدون حکم بازداشت و یا نشان دادن کارت شناسایی در اطراف میدان ونک دستگیر شدم. دستگیری به صورت آدم‌ ربایی بدون نشان دادن حکم بازداشت و کارت شناسایی صورت گرفت. پس از آن توسط چند مامور لباس شخصی در یک خودروی سواری بدون آرم، با چشم بند و دستبند، در قسمت عقب (صندلی عقب) قرار گرفتم. یک مامور با جثه بسیار بزرگ با آرنج وزن خود را روی گردن من انداخت و به زور سر مرا پایین نگه داشته بود و مرا به نقطه نامعلومی که به آن دفتر فنی می‌گفتند، منتقل کردند. در آنجا چندین مامور در حالی که چشم بند و دستبند داشتم مرا مورد ضرب و شتم و فحاشی شدید قرار دادند و به زور مجبورم کردند یک برگه قرار بازداشت و چند برگه که روی آن را پوشانیده بودند را امضا نمایم. با توجه به نحوه انتقال من به دفتر فنی و ضرب و شتم وارده، گردن من تا چندین روز درد می‌کرد و در اثر ضربات مشت و لگد و سیلی، تمام صورتم ورم کرده بود. پس از آن همان شب به بازداشتگاه دو – الف اوین منتقل شدم و در یک سلول انفرادی به ابعاد ۱.۷ در ۲ متری قرار گرفتم. خروج از سلول تنها به قصد ۲ بار هواخوری و چند بار در زمان‌های مشخص شده، آن هم با چشم بند امکان‌پذیر بود و تنها در سلول اجازه داشتم چشم بند از چشم بردارم.

به مدت ۳۲۰ روز تا تاریخ ۸۸/۵/۲۸ در سلول انفرادی بدون دسترسی به کتاب و روزنامه و هر گونه ارتباط با خارج از سلول به سر بردم. در سلول تنها یک مهر و یک جلد قرآن، یک بطری آب و ۳ عدد پتو به من داده شد. پس از آن به مدت ۱۲۴ روز تا تاریخ ۸۸/۹/۳۰ در بند عمومی دو – الف زندان اوین به سر بردم. در دوران انفرادی و عمومی هیچ‌گاه ملاقات هفتگی نداشتم و در طول ۴۴۴ روز بازداشت در بازداشتگاه دو – الف در تمامی ملاقات‌هایی که حداکثر به اندازه انگشت‌های یک دست بود، صحبت‌ها توسط یک مامور سپاه شنود می‌شد و ملاقات‌ها با حضور مامور همراه بود. تلفن هفتگی نیز در دوران انفرادی به من داده نشد و تمامی تلفن‌ها توسط کارکنان یا بازجوها شنود مستقیم می‌شد و هر گاه راجع به مسائل پرونده با خانواده‌ام صحبتی می‌کردم تلفن را قطع می‌کردند. در طول ۴۴۴ روز بازداشت در بازداشتگاه دو – الف بنا به دلایلی که ذیل عنوان می‌کنم هیچگاه امنیت جانی نداشتم و دائما احساس خطر جانی کرده و مورد تهدید بودم.

در تاریخ ۸۸/۹/۳۰ بر دیگر به سلول انفرادی این بار به بازداشتگاه ۲۴۰ اوین منتقل شدم و تا تاریخ ۸۸/۱۱/۱۹ یعنی ۴۸ روز دیگر در انفرادی بدون حق تماس و به تنهایی به سر بردم. از آن تاریخ تا کنون در بند عمومی زندان اوین، ابتدا در بند قرنطینه اندرزگاه ۷ و سپس در اندرزگاه ۳۵۰ به سر برده‌ام. تا کنون بیش از ۱۲ماه از ۱۷ ماه دوران بازداشت موقت من در سلول‌های انفرادی سپری شده و تا کنون هیچگاه اجازه ملاقات با وکیل به من داده نشده است. در طول بازداشت موقت، مخصوصا ماه‌های ابتدایی توسط گروه پدافند سایبری سپاه تحت انواع شکنجه‌های روحی روانی و جسمی قرار گرفته‌ام که برخی از این شکنجه‌ها در حضور بازپرس پرونده، آقای موسوی صورت گرفته است. بخش زیادی از اقاریر من، در اثر فشار، شکنجه روحی، روانی و جسمی ، تهدید خود و خانواده ام و وعده آزادی سریع در صورت اقرار به مطالب خلاف واقع، مطابق خواسته و دیکته بازجوها انجام گرفته است.

توضیح این که اقرارها در حضور بازپرس نیز با حضور بازجوها و تهدید به وخیم‌تر شدن شدت شکنجه‌ها، جهت جلوگیری از اعلام اقرار تحت فشار به بازپرس صورت می‌گرفت. گاهی هم تهدید می‌کردند که همسرم را دستگیر می‌کنند و در حضور من شکنجه می‌کنند. در چند ماه اول دستگیری بارها در ساعات مختلف شب و روز تحت بازجویی قرار می‌گرفتم که غالبا با کتک و ضرب و شتم شدید همراه می‌شد. شکنجه‌ها گاهی در دفتر فنی که خارج از زندان است و گاهی در اتاق بازجویی بازداشتگاه دو – الف انجام می‌شد.

اکثر اوقات شکنجه‌ها به صورت گروهی انجام می‌گرفت و در حالی که چشم بند و دست بند داشتم چند نفر با کابل، چماق، مشت و لگد و گاهی شلاق ضرباتی به سر و گردن و سایر اعضای بدنم می‌زدند. این کارها به منظور وادار ساختن من به نوشتن آن‌چه توسط بازجویان دیکته می‌شد و اجبار به بازی کردن نقش در مقابل دوربین طبق سناریو دلخواه و نوشته شده توسط آنان می‌بود. گاهی شکنجه‌ها توام با شوک الکتریکی بود که بسیار دردناک بوده و تا چند لحظه پس از آن امکان حرکت نداشتم. یک بار در اواخر مهرماه ۱۳۸۷ هم مرا در حالی که چشم بند به چشم داشتم برهنه کرده و تهدید به استعمال بطری آب کردند. در همان روزها و در یکی از بازجویی‌ها شدت ضربات مشت و لگد و کابل که به سر و صورتم زده می‌شد به قدری زیاد بود که تمامی صورتم ورم کرده و چندین بار زیر کتک بی‌هوش شدم که هر بار با پاشیدن آب به صورتم مرا به هوش می‌آوردند. آن شب مرا به سلولم برگرداندند. اواخر شب در زمان خاموشی احساس کردم که گوش من دچار خونریزی شده است. در سلول را کوبیدم کسی به سراغم نیامد. فردای آن روز مرا در حالیکه نیمه چپ بدنم بی‌حس بود و قادر به حرکت نبودم به درمانگاه اوین منتقل کردند. در درمانگاه اوین، دکتر پس از دیدن وضعیت من بر ضرورت انتقال من به بیمارستان تاکید کرد ولی مرا به سلولم برگرداندند و تا ساعت ۹ شب به حال خود رها شدم. ساعت ۹ شب به همراه ۳ نگهبان با دستبند و چشم بند به بیمارستان بقیه الله انتقال یافتم. در راه آن ۳ نفر به من گفتند که حق ندارم در بیمارستان نام خود را به زبان بیاورم و دستور دادند که خود را محمد سعیدی معرفی کنم و تهدید کردند در صورت سرپیچی از دستور به بازداشتگاه برگردانده شده و شکنجه سختی انتظارم را می‌کشد.

یکی از نگهبانان قبل از من به دیدن پزشک کشیک بخش اورژانس رفت و با او صحبت کرد و پس از چند دقیقه به دنبال او به اتاق پزشک وارد شدم. پزشک کشیک بدون هیچ‌گونه معاینه، آزمایش و عکس رادیوگرافی تنها عنوان کرد که ناراحتی من، ناراحتی اعصاب است و این را در برگه گزارش پزشکی وارد کرد و چند قرص اعصاب تجویز کرد. حتی وقتی من خواهش کردم حداقل گوشم را شست و شو کند دکتر گفت لازم نیست و من با همان حال و گوشی که لخته خون در آن خشک شده بود به بازداشتگاه برگردانده شدم. به مدت ۲۰ روز نیمه چپ بدنم بی‌حس بود و کنترل کمی روی ماهیچه‌های دست و پای چپم داشتم. بنابراین به سختی راه می‌رفتم. علاوه بر این شکنجه‌ها یک بار هم در تاریخ ۵ بهمن ۱۳۸۷ در دفتر فنی پس از ضرب و شتم جدید یکی از بازجوها با انبردست تهدید به کشیدن دندانم کرد که منجر به شکستن یکی از دندان‌هایم و در رفتن فکم در اثر لگد به صورتم شد. البته شکنجه‌های جسمی و بدنی، در مقابل شکنجه‌های روحی و روانی ناچیز بود.

زندان‌های طویل المدت انفرادی (بیش از یک سال) بدون حق تماس تلفنی و امکان ملاقات عزیزانم، تهدیدات مکرر به دستگیری و شکنجه همسر و خانواده‌ام در صورت عدم همکاری، تهدید به قتل و دادن اخبار دروغ از جمله دستگیر کردن همسرم و این قبیل تهدیدها باعث آشفتگی روحی و بحرانی شدن سلامت روان من شده بود. در انفرادی به هیچ کتاب یا رسانه‌ای دسترسی نداشتم و برای روزها با هیچ کس هم صحبت نبودم.

سخت گیری‌ها و فشارهای روحی و روانی به من و خانواده‌ام تا حدی پیش رفت که پس از رحلت پدرم در تاریخ ۲۶ اسفند ۱۳۸۷ و با وجود مطلع شدن مسئولین بازداشتگاه و دادسرای جرایم رایانه‌ای از فوت ایشان، مرا که هیچ تماس تلفنی با خانواده‌ام نداشتم، از این واقعه بی‌خبر نگه داشتند تا این که تقریبا ۴۰ روز پس از فوت پدرم، وقتی پس از چند ماه اجازه یک تماس ۵ دقیقه‌ای تلفنی با حضور و شنود مستقیم بازجوها به من داده شد، از فوت پدرم مطلع شدم.

وقتی یکی از بازجوها به نام مسعود گریه و زاری مرا شاهد شد وقیحانه قهقهه سر داده و شروع به تمسخر من کرد و با وجود خواهش فراوان من اجازه شرکت در مراسم چهلم پدرم نیز به من داده نشد. علاوه بر شکنجه‌های روحی و روانی، گروه بازجویی اطلاعات سپاه به طور غیرقانونی و غیرشرعی مبلغی از حساب کارت اعتباری من خرج کرده است که ادله قابل استنادی برای آن موجود است. همینطور حساب اینترنتی pay pal من نیز دست ایشان است که معلوم نیست چه بر سر آن آمده است. یکی دیگر از موارد شکنجه روحی، وادار کردن من به اجرای سناریوهای دیکته‌شده توسط بازجویان سپاه در مقابل دوربین و فیلم‌برداری اجباری از من بود. با این که تیم بازجویی به من قول داده بودند که فیلم‌ها هیچگاه از تلویزیون پخش نخواهد شد و این فیلم‌ها تنها جهت نمایش برای مسئولان نظام و با قصد گرفتن بودجه برای پروژه گرداب است، چند ماه بعد متوجه شدم که فیلم ها بدون پوشش صورت بارها در ایامی که خانواده ام داغدار پدر تازه درگذشته ام بوده اند، در تلویزیون سراسری به نمایش در آمده است. تیم بازجویی با وجود اطلاع از درگذشت پدرم و با وجود اطلاع از ناراحتی و تالم خانواده‌ام، دقیقاً در ایام برگزاری مراسم سوم تا هفتم درگذشت پدرم بارها این فیلم‌ها را پخش کرده که منجر به شدیدترین ضربات روحی به خانواده داغدارم خصوصا مادرم شد. به گونه‌ای که مادرم با دیدن تصاویر من در تلویزیون و آن اعترافات دروغین، دچار حمله قلبی گردید. برخی از مواردی که مرا مجبور به بیان آن در مقابل دوربین کرده بودند، مضحک و به دور از واقعیت بود که از نظر فنی اصلا امکان‌پذیر نمی‌باشد. برای مثال از من خواستند که در مقابل دوربین از خریداری یک نرم‌افزار از انگلستان و قرار دادن آن روی وب‌سایت خودم صحبت کنم. باید اضافه می‌کردم، در صورت بازدید اشخاص از این سایت، این نرم افزار بدون آگاهی وی، بر روی کامپیوتر او نصب شده و پس از آن کنترل وب کم کامپیوترش، حتی زمانی که کامپیوتر خاموش است به دست من می افتد! و به این ترتیب من از طریق اینترنت از اتاق خواب افراد فیلم تهیه می‌کردم! با این که من به بازجوها گفته بودم، چنین مسئله‌ای از نظر فنی امکان‌پذیر نیست، آنها پاسخ دادند کاری به این کارها نداشته باش!

شایان ذکر است که بازجوها در حضور بازپرس پرونده به من قول دادند که در صورت اجرای سناریوهای کذایی مطابق خواست آنان در مقابل دوربین، علاوه بر تبدیل قرار بازداشت به قرار کفالت یا وثیقه و آزادی من تا زمان دادرسی، حداکثر تخفیف در کیفرخواست برایم در نظر گرفته خواهد شد و حداکثر دو سال حبس در کیفرخواست برای من در نظر گرفته می شود و همچنین با چند برابر حساب شدن ایام حبس در سلول انفرادی، می‌توانم از آزادی مشروط استفاده کرده و به زندان بازنگردم.

این وعده ها بارها و بارها با ذکر قسم و قول های متعدد به من داده شد ولی بعد از پایان فیلم برداری هیچ کدام به اجرا نرسید. با توجه به موارد فوق، اینجانب در مدت بازداشت موقف، مطابق با بندهای ۱.۲.۳.۴.۵.۶.۷.۸.۹.۱۴.۱۵.۱۶،۱۷ و ماده ۱ قانون منع شکنجه مصوب ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۱ و بند ۷ قانون احترام به آزادی‌های مشروع و حفظ حقوق شهروندی مصوب سال ۱۳۸۳ مجلس شورای اسلامی، در معرض انواع شکنجه‌های روحی و روانی قرار داشته‌ام و مطابق با ماده ۴ قانون منع شکنجه، اقاریر من از درجه اعتبار ساقط است و عموم اعترافات من در اثر شکنجه و در جهت کاهش فشار وارده و حمایت از خانواده‌ام انجام گرفته است. هم اکنون ، یعنی در تاریخ ۸۸/۲۲/۱۲ بعد از گذشت بیش از ۱۷ ماه دوران بازداشت موقت کماکان بلاتکلیف بوده و تا کنون ملاقاتی با وکیل قانونی خود نداشته‌ام و اجازه ملاقات با ایشان به من داده نشده است. با توجه به نوع پرونده و حجم پرونده و نوع اتهامات وارده جهت نوشتن لایحه دفاعیه نیاز به استخدام کارشناس رایانه مورد وثوق قوه قضاییه و همچنین دسترسی کافی به کارشناس و وکیل قانونی خود در محیطی مجهز به امکانات فنی مناسب، مانند دسترسی به اینترنت دارم.

لذا تقاضامندم یا با تبدیل قرار من به کفالت یا وثیقه موافقت گردد و یا این امکانات در زندان برایم فراهم گردد.

سعید ملک پور

۲۲ اسفند ۸۸

گفت و گوي منتشر نشده با بهزاد نبوي درباره سازمان مجاهدين انقلاب براي ايجاد سازمان عجله داشتند


بهزاد نبوي

اشاره: مصاحبه با بهزاد نبوي با يك قرار قبلي انجام شد كه ما هر چه خواستيم، بپرسيم و او پاسخ گويد؛ اما قبل از انتشار هر چه را خواست حذف كند و نسخه نهايي پس از تأييد او منتشر شود.بخشي از مصاحبه به مسئله 8 شهريور اختصاص يافت؛ سؤالاتي از اين قبيل كه چه كسي به آنها اجازه تأسيس گروه تحقيق را داد؟ چرا اطلاعات به دست آمده را به گروه بعدي ندادند و چرا برخي افراد همچون تقي محمدي و مصطفي قنادها به خارج مأمور شدند؟ متأسفانه اين بخش از مصاحبه كه بسيار چالشي و همراه با سؤالات ثانويه فراوان بود شامل بخش حذف شده آن گرديد و به لحاظ اخلاقي اجازه نشر آن را نداريم. اما كافي است به عصبانيت او و بيان اينكه اين مصاحبه است يا بازجويي، دقت شود تا روند بخش محذوف نيز قابل حدس باشد. بخش‌هايي از اين مصاحبه كه اجازه نشر يافت، در ادامه تقديم مي‌گردد. اين مصاحبه در تاريخ 16 بهمن 1384 در دفتر سازمان مجاهدين انقلاب انجام شد که در ويژه نامه روزنامه ايران منتشر شده است.

يكي از بحث‌هايي كه خيلي درباره شما شنيده مي‌شود اين است كه مسئوليت زياد داريد.
بسم‌الله‌الرحمن الرحيم، با سلام و تشكر، فكر مي‌كنم بايد داستان ملانصرالدين را عرض كنم كه به همه گفت يك جايي سور مي‌دهند، بعد كم‌كم خودش هم باورش شد دنبال آنها راه افتاد رفت؛ شما هم آنقدر راجع به سمت‌هاي مختلف بنده نوشته‌ايد، خودتان هم باورتان شده است كه چنين چيزهايي واقعيت دارد، بنده در حال حاضر- حالا را كه مي‌گويم، قبل را هم خواستيد، بپرسيد- هيچ سمتي ندارم جز سمت كارشناسي عالي نهاد رياست جمهوري.
مي‌دانيد كه تمام وزراي سابق
over cadr محسوب شده و طبق مصوبه دولت در سال68 چنين پستي دارند. پيش از دوره آقاي خاتمي هم من اين پست را داشتم. امروز هم اين پست را دارم و هيچ مسئوليت ديگري در اين كشور جز اين ندارم؛ البته با وجود اينكه كارمند رسمي 28 ساله دولت هستم (اگر سوابق زندان قبل از انقلاب را دنبال كرده و مي‌گرفتم 41سال سابقه داشتم) و پست مشخص نامدار دارم. 3 ماه است حقوقم قطع شده است.

يعني از شما مشورت مي‌گيرند؟
نه خير. هيچ كاري به كار ما ندارند؛ همانطور كه ادوار قبل هم كاري نداشتند. اين پست در واقع براي وزراي قبلي طراحي شده است.

به شما حقوق هم مي‌دهند؟
بله، حقوق ثابت اين پست.

پس اينكه مي‌گويند شما وضعتان خوب است، صحت دارد؟
با 600، 700 هزار تومان در ماه؟!

حالا وضعتان خوب هست يا نه؟
وضع من به خواست خدا خوب است؛ چرا بد باشد. من اگر دنبال وضع مالي خوب بودم قبل از انقلاب خيلي بهتر بود. قبل از انقلاب من در كار دولتي ممنوع‌الاستخدام بودم. هر جا مي‌رفتم، چون در دوره دانشجويي دو بار بازداشت شده بودم، استخدامم نمي‌كردند، مجبور شدم وارد كار خصوصي شوم. در سال47 به اتفاق عده‌اي از همدوره‌اي‌هاي دانشگاه يك شركت پيمانكار مخابرات تشكيل داديم كه آن موقع در نوع خودش منحصر به فرد بود؛ بنابراين از نظر مالي وضعم خوب بود.

[پس از بيان چندين مورد تاريخي و تكذيب‌هاي مكرر بهزاد نبوي]

من يك توصيه‌اي در اين زمينه دارم اين را بارها به دوستان شما گفته‌ام؛ لازم نيست اگر بنده مي‌خواهم با آقاي عسگراولادي مخالفت كنم، اول بگويم آقاي عسگراولادي يك بازاري ناجور است و بعد انتقاد كنم. يا اگر آقاي عسگراولادي مي‌خواهد بگويد ايده‌هاي من غلط است حتماً من اول قاتل رجايي باشم تا غلط بودن ديدگاه‌هاي من ثابت شود.

ممكن است من آدم خوبي هم باشم ولي ديدگاه‌هايم غلط باشد يا آدم بدي باشم، ولي ديدگاه‌هايم درست باشد. اينها به هم ربطي ندارند. در كشور ما چون رقابت سالم سياسي را بلد نيستيم اول بايد طرف را فاسق و واجب الغيبه كنيم بعد راحت شروع كنيم غيبت كردن از او، اين روش غلطي است.

من فكر مي‌كنم ما هر چه از گذشته گفتيم شما تكذيب كرديد حالا چيزي بگوييم كه اثبات كنيد تعريف شما از سازمان مجاهدين انقلاب امروز چيست؟
يك سازمان سياسي قانوني مسلمان طرفدار انقلاب و خط امام، معتقد به آزادي، دموكراسي و اصلاحاتي كه در اين 8 سال خيلي اسمش را شنيديد.

يعني معتقد به قانون اساسي نيستيد؟
چرا قانون اساسي كه جزو بديهيات است.

به همه اصولش؟
به همه اصولش اعتقاد داريم، ولي نه با قرائت شوراي نگهبان كنوني بلكه با قرائت خودمان.

قبول داريد كه جمعيت ايثارگران جناح راست سازمان مجاهدين انقلاب اول است؟
اگر آقاي حسين فدايي را مي‌گوييد از اعضاي جناح راست سازمان اوليه بوده است. اگر جناح راست نگوييم بهتر است ايشان را از طرفداران آقاي راستي در سازمان اول بدانيم. چون امروز تمام معيارهاي جناح‌بندي آن زمان تغيير كرده است، ديگر نمي‌توان عناوين چپ و راست سابق را به كار برد؛ به هر حال آقاي حسين فدايي از اعضاي جناح طرفدار آقاي راستي بود در سازمان اول، ولي اينكه تركيب ايثارگران چگونه است و آيا همه اعضايش از آن جناح هستند، نمي‌دانم. آنچه مي‌توانم صريحاً عرض كنم امروز هيچ ارتباطي ميان ايثارگران و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران وجود ندارد.

خط‌مشي امروزشان با آن روز آن گروه، نزديك‌تر است؟
واقعاً نمي‌دانم. من تصور ديگري از آقاي فدايي در جريان انتخابات اخير [نهمين دوره رياست جمهوري] داشتم، بعد مواضع ديگري اتخاذ كردند كه با تصور قبلي بنده تفاوت داشت.

چه تصور ديگري؟
حال مكنونات قلبي ما را بماند.

ضبط را خاموش كنم بگوييد؟
نه، الآن سال‌هاست كه با آقاي حسين فدايي يك كلمه هم صحبت نكرده‌ام كه بدانم ديدگاه‌هاي امروز او چگونه است؛ غير از آنهايي كه در راديو، تلويزيون و روزنامه‌ها مي‌خوانيم، ديدگاه كمي عميق‌تر ايشان نسبت به مسائل را نمي‌دانم.

اختلافات‌تان چه بود كه باعث جدايي شما شده؟
اين اختلافات از بدو تأسيس سازمان وجود داشت، وقتي كه هيأت مؤسس مي‌خواست سازمان اوليه را تشكيل بدهد من هم يكي از اعضاي هيأت مؤسس بودم. دوستان خيلي عجله داشتند كه اعلام موجوديت كنند، گفتم اول بگذاريد ببينيم چقدر با هم تفاهم و تقارب فكري داريم بعد بياييم سازمان را تشكيل دهيم. يك حزب سياسي لباس نيست كه هر روز عضو بتواند سازمانش را عوض كند. يكي از آقايان كه او هم جزو مؤسسين بود، گفت: اين آقاي نبوي چه مي‌گويد؟ همه ما مسلمانيم، توحيد، نبوت، معاد، عدل و امامت را قبول داريم، يعني چه ببينيم چقدر با هم تقارب فكري داريم، همه مسلمانيم ديگر... اكثريت قريب به اتفاق هم تكبير گفتند و سازمان تأسيس و اعلام موجوديتش تصويب شد. حتي نزديك بود مرا كتك هم بزند!

اصلاً چي شد كه با هم تصميم گرفتيد كه سازمان را تشكيل دهيد؟ آن 7 گروه؟
ما 7 گروه يا در زندان با هم بوديم يا بيرون كار مسلحانه مي‌كرديم يا خارج از كشور با گروه‌هاي مسلح ارتباط داشتيم. وجه اشتراكمان اين بود كه همه مسلمان بوديم، امام و انقلاب را هم قبول داشتيم و مخالف مجاهدين خلق هم بوديم و فكر مي‌كرديم همين كافي است. بعد كه مقداري جلوتر رفتيم،‌ديديم اين تشكيلات دارد وارد صحنه‌هايي مي‌شود كه بحث‌هاي ديگري مطرح است؛ يكي دو تايمان رفتيم در دولت؛ آقاي سلامتي بحث اصلاحات ارضي را مطرح كرد، آشوبي به پا شد بين اعضا. من به ستاد بسيج رفتم و سهميه‌بندي، باز يك آشوب ديگر در سازمان به وجود آمد. قبل از انقلاب كه اين حرف‌ها برايمان مطرح نبود، همه‌مان مخالف شاه بوديم، مسلمان بوديم تا يك حدي آن برادري كه اين حرف را مي‌زد راست مي‌گفت مخالف شاه بوديم، مسلمان بوديم، انقلاب را قبول داشتيم، امام را قبول داشتيم. مجاهد خلق را هم التقاطي مي‌دانستيم.

هنوز هم اين ارتباط‌ها برقرار است؟
چرا تو مرتب سين جيم مي‌كني؟ با اطلاعات كار مي‌كني؟

خبرنگار بايد بپرسد.
اگر با اطلاعات هم كار مي‌كني عيبي ندارد فقط بگو بدانم اينجا بازجويي مي‌كنيد يا مصاحبه؟!

اين نقاط ابهامي است كه وجود دارد، مي‌گويند قبل از انتخابات سال 80 آقاي شمخاني كه خواست كانديدا شود، آقاي بهزاد نبوي و خسرو تهراني رفتند به ايشان مشورت دادند. آقاي شمخاني در تقسيم‌بندي داخل سازمان در جناح مخالف شما بود.
آقاي شمخاني اول اينكه عضو جناحي از سازمان نبود و دوم اينكه با من اصلاً مشورت نكرد؛ ولي اين را خدمت شما عرض كنم، بعضي از دوستان حتي در سپاه اين عقيده را داشتند كه جناح‌هاي مختلف سازمان در واقع يكي هستند. خدا بيامرزد مرحوم داوود كريمي، زماني مي‌گفت اينها اصلاً يكي هستند و هر كدام به يك طرف و يك جناح رفته‌اند كه آخر كار بتوانند هر طرف كه برنده شد، اينها برنده شوند؛ البته بعداً ايشان ديدگاهش تغيير كرد. بعد از جدا شدن جناح‌ها در سازمان تقريباً هيچ نوع ارتباطي با هم نداشتيم، حتي ارتباط غيرسياسي هم با هم نداشتيم.

شما گفتيد مخالف سازمان مجاهدين خلق بوديد، درست است؟
بله اينكه خيلي روشن است.

ولي آنكه معروف است، اين است كه در زندان شما با شهيد لاجوردي در مخالفت با مجاهدين خلق اختلاف ديدگاه داشتيد.
در زندان 3 دسته حضور داشتند (از بچه مسلمان‌ها) يك دسته طرفداران مجاهدين خلق بودند، يك دسته ما بوديم كه بنده، صادق نوروزي، قدياني، سلامتي، محسن مخملباف، يك دسته هم بچه‌هايي بودند كه معتقد بودند كه سوسيال امپرياليسم خطرناك‌تر از امپرياليسم است. مجاهدين خلق را به سوسيال امپرياليسم تشبيه مي‌كردند، شاه را به امپرياليسم. اجازه بدهيد به اين موضوع بيشتر از اين نپردازيم.

منبع: رجا نیوز، 3 فروردین 1389

آمریکا و گزینه تغییر رژیم



















(بخش اول)

تداوم جنبش مردمی در ایران: بیم ها و امید ها

چند روز پیش، ریچارد هاس (Richard Haas) رئیس "شورای روابط خارجی" آمریکا (Council on Foreign Relations) در مقاله بسیار مهمی1 که در مجله نیوزویک به چاپ رساند ، با یک تغییر موضع آشکار و غیر منتظره از دولت اوباما خواست تا از سیاست "تغییر رژیم در ایران" حمایت کند. "هاس" که تا همین چند ماه پیش یکی از جدی ترین مبتکران و آرشیتکت های سیاست تعامل و مذاکره با رژیم ایران بود، ضمن آنکه به اشتباه خود در مورد خوش بینی بیهوده به جمهوری اسلامی و اصرار بی جهت بر سیاست مذاکره اعتراف نمود، خواهان حمایت صریح و مستقیم اوباما از "اپوزیسیون" گردید. وی از جهان آزاد خواست تا این فرصت تاریخی برای رها شدن از شر این حکومت را از دست ندهد. ریچارد هاس یکی از مهمترین و با نفوذ ترین کارشناسان سیاست خارجی آمریکا است و از همین رو میتوان مقاله وی را بازگو کننده نظرات بخشی از محافل با نفوذ و موثر در آمریکا تلقی کرد. باربارا اسلاوین، کارشناس و خبرنگار معروف آمریکائی در مورد نظرات جدید ریچارد هاس گفت 2: "یک واقعگرا به استقبال انقلاب سوم در ایران میرود." اسلاوین نوشت که :"وقتی کسی مانند هاس از تغییر رژیم دفاع میکند، پرزیدنت اوباما بایستی بآن توجه کند."

در چنین فضای جدید، قانون تحریم سوخت علیه جمهوری اسلامی نیز معنا و پیام دیگری دارد. به اعتقاد بسیاری از کارشناسان، با توجه به ضعف شدید حکومت در ایران، تحریم های جدید بجای آنکه به تغییر رفتار ملایان تهران منجر شود، زمینه را برای تغییر رژیم فراهم میکند. هیلاری کلینتون، وزیر خارجه نیز در مصاحبه ایکه 3 روز اول فوریه داشت تأکید نمود که کنگره آمریکا با تصویب تحریم های جدید تمایل شدید خود به تغییر رژیم در ایران را ابراز کرده است.

آنطور که پیداست، بسیاری از کارشناسان و سیاستمداران آمریکا که طی ماههای اخیر تردیدهای جدی در مورد آینده رژیم ایران ابراز میکردند، پس از وقایع عاشورا مجبور به پذیرش این واقعیت گشته اند که اولا نمی توان به توافق با این حکومت امید بست و ثانیا جنبش مردمی در ایران سرکوب شدنی نیست و ثالثا این رژیم قادر به سازش با اپوزیسون و ادامه حکومت در شکل کنونی نخواهد بود. از اینرو، بایستی گزینه های دیگری برای آینده این رژیم در نظر گرفت.

در حالیکه بخشی از مراکز تصمیم گیری در آمریکا به گزینه تغییر رژیم چشم دوخته اند، تجربه سی سال گذشته نشان میدهد که بخش های دیگر قدرت در آمریکا و صاحبان منافع، باین آسانی به عقب نخواهند رفت و از همه امکانات خویش برای جهت دادن به تصمیم گیریهای ایالات متحده استفاده خواهند کرد. این اولین بار نیست که دولت این کشور از سیاست مماشات و تعامل با جمهوری اسلامی دلسرد میشود ولی هر بار که به بن بست رسیده و آمادگی تغییر مسیر و انتخاب سیاستی جدید را داشته است، آن بخش از صاحبان قدرت که منفعت خویش را در حفظ و بقای این حکومت دیده اند، به میدان آمده و مانع از چنین چرخشی گشته اند.

نمونه روشن آن در سال 2003 است که آمریکا پس از سالها امید بستن به محمد خاتمی به بیهودگی آن واقف گردید. در این سال برنامه مخفی اتمی حکومت افشاء شد و دولت آمریکا دریافت که تعامل با این رژیم تنها به تقویت برنامه اتمی آن، رشد بنیاد گرائی در منطقه و قدرت گیری باند های سپاه در ایران منجر شده است. در این دوره، در حالیکه ایالات متحده می توانست با درک درست از ماهیت رژیم و مقاصد آن در منطقه و همچنین برنامه اتمی اش، یک سیاست نوین اتخاذ کند، اما بخش های دیگر حاکمیت در آمریکا به میدان آمدند و به کمک دوستان ایرانی خود، داستان "معامله بزرگ" 4 را به صحنه آوردند تا از این تغییر مسیر در سیاست آمریکا جلوگیری کنند. در سال 2004 نیز شورای روابط خارجی با ارائه گزارش غلطی 5 که برژینسکی و رابرت گیتس از تهیه کنندگان آن بودند، به تبلیغ این نظریه پرداخت که پراگماتیست ها در حال گرفتن قدرت در تهران هستند و سیاست های جمهوری اسلامی معتدل تر خواهد شد. این درست همان زمانی بود که باند احمدی نژاد در حال قبضه کامل قدرت بودند.

اگر به کارزار دروغ 6 و لابی گسترده ایکه در 13 سال گذشته برای فریب افکار عمومی و سیاستمداران آمریکا در مورد ایران جریان داشته است نگاه کنیم، آنوقت می توان نتیجه گرفت که نظریات ریچارد هاس و دیگر کارشناسان مشابه، با چالشی جدی از طرف کسانی مواجه خواهد شد که بهترین متحدان و دوستان حکومت ایران در سی سال گذشته بوده اند.

آنچه مایه نگرانی است آرایش قوا در خارج از کشور و بخصوص در آمریکا است که ابزارهای بیشتری را در اختیار جناح مماشات گر قرار میدهد. فضای رسانه ای و نفوذ سیاسی در واشنگتن در اختیار آندسته از ایرانیانی است که طی سالیان گذشته با برخورداری از حمایت صاحبان منافع در آمریکا و برخی از جناحهای حکومتی در ایران (و بخصوص باند رفسنجانی)، مشغول لابی در جهت جوش دادن رابطه بین جمهوری اسلامی با آمریکا بوده یا برای برداشتن فشار از روی ملایان لابی میکرده اند. مشخص ترین نمونه آن نایاک به رهبری تریتا پارسی است.

نایاک و شبکه لابی طرفدار جمهوری اسلامی، اصولا روی دو پایه اصلی استوار بوده است 7: در آمریکا از حمایت بخشی از صاحبان منافع و بخصوص کمپانی های بزرگ برخوردار بوده است که خواهان باز شدن دربهای بازار ایران میباشند و در ایران نیز در هماهنگی با برخی از جناحهای حاکمیت و بخصوص مافیای اقتصادی (بخصوص در نفت) به کار خود ادامه میداده است. هر دوی این نیروها، چه در ایران و چه در آمریکا، منفعت خود در شرائط کنونی را بازگشت هرچه سریعتر آرامش به کشور و یا توافق بین جناحهای درگیر حکومتی میدانند. هر دوی این نیروها خواهان حرکت های اعتراضی مردم در چهارچوب همین رژیم و پرهیز ار نابسامانی و یا از دست رفتن کنترل جنبش میباشند.

از اینجاست که این شبکه لابی، با بخش های محافظه کارتر جنبش سبز که خواهان حرکت در داخل همین رژیم میباشند و برخی از آنان منافع اقتصادی مشخصی نیز دارند، همخوانی و اشتراک منافع دارد و این نیروها به یکدیگر نزدیک شده و به کار مشترک می پردازند. هم لابی نایاک به این افراد احتیاج دارد و هم این بخش از جنبش سبز به نایاک و نفوذ و ارتباطات آن نیاز دارد. 8 این اتحاد عمل که طی هفت ماه گذشته مشاهده شده است، یکی از اصلی ترین ابزارهای صاحبان قدرت در آمریکاست تا از تغییر سیاست آمریکا به سوی تغییر رژیم جلوگیری کنند.

از اینرو، همکاری برخی از رهبران جنبش سبز با تریتا پارسی و تلاش مشترک آنان برای مقابله با تحریم جمهوری اسلامی و یا حمایت از مذاکرات ژنو جان تازه ای به نایاک داد و توانست با حضوری فعال در کنگره و در رسانه های مهم آمریکا خودش را وابسته به جنبش سبز و حامی مردم ایران معرفی نماید. اگر به میزان ملاقات ها، حضور رسانه ای، لابی در کنگره و نفوذ نایاک در سیستم سیاسی آمریکا نگاه کنیم، آنگاه میتوان با نگرانی از خود پرسید که این فعالیت ها در کدام جهت است و در خدمت کدام راه حل بکار گرفته خواهند شد.

یکی از نکات دیگری که بایستی مورد توجه قرار داد، تلاشهایی است که از سال 2002 تا کنون تحت نام Track II Diplomacy یا دیپلماسی غیر رسمی در جریان بوده است و در این چهارچوب، دهها ملاقات بین بخش هائی از سیستم سیاسی آمریکا با جناحهایی از حاکمیت جمهوری اسلامی در جریان بوده است. طرف آمریکائی این ملاقات ها همان کسانی هستند که حامی خط مماشات میباشند و طرف ایرانی آن نیز وابسته به جناح رفسنجانی یا بخشی از دوم خرداد بوده اند. نتیجه این ملاقات ها، رشد و تقویت افراد و جریاناتی بوده است که تأثیر زیادی بر تصمیم گیری وزارت خارجه آمریکا دارند و عموما در جهت کنار آمدن با حکومت فعالیت کرده اند. این دسته از افراد، با نفوذ قابل توجهی که در میان رسانه ها و نهادهای قدرت دارند به یکی از بازیگران جدی در جهت دادن به سیاست آمریکا تبدیل شده اند.

هدف از انتشار گزارش حاضر، آشنا کردن هموطنان با آرایش نیروها در آمریکا و همچنین شناخت درست از آندسته از سیاستمداران و محافل ایرانی یا آمریکائی است که طی سالهای اخیر در جهت حفظ رژیم ایران فعالیت میکردند و اکنون برای جا انداختن راه حل خود، به بازیگران اصلی صحنه سیاسی در آمریکا تبدیل گشته اند.

مشاور نایاک مسئول پرونده ایران در وزارت خارجه شد

چند ماه پیش، وزارت خارجه آمریکا یکی از دیپلمات های سابق بنام "جان لیمبرت" را بعنوان مسئول پرونده ایران در این وزارتخانه معرفی کرد 9. لیمبرت بالاترین مقام وزارت خارجه در مورد مسائل ایران است. ایشان تا قبل از انتصاب به این شغل جدید، عضو هیئت مشاوران نایاک بود و با تریتا پارسی رابطه نزدیک و ویژه ای داشت. بعنوان مثال، در بخشی از ایمیل هائی 10 که از طریق دادگاه بدست آورده ایم مشاهده میشود که در سال 2007، تریتا پارسی جان لیمبرت را به سفیر احمدی نژاد در نیویورک (جواد ظریف) معرفی کرد و ترتیب ملاقات آنان را داد.

مارس 2009، جان لیمبرت در جلسه جمع آوری پول برای نایاک

انتصاب جان لیمبرت از اهمیت زیادی برخوردار است زیرا اوباما در آغاز ریاست جمهوری خود تصمیم داشت تا دنیس راس را بعنوان مسئول پرونده ایران معرفی کند اما نایاک و حامیان آمریکائی آن یک لابی بسیار گسترده 11 و کارزار تبلیغاتی وسیعی بر علیه وی براه انداختند و از انتصاب دنیس راس جلوگیری کردند. دنیس راس خواستار تحریم علیه جمهوری اسلامی و اتخاذ سیاست های شدید تر علیه حکومت ایران بود. یک اتحاد بنام Campaign for New American Policy on Iran 12 که نزدیک به 25 گروه مختلف را گردهم آورده بود تحت هدایت نایاک به لابی علیه دنیس راس مشغول بود. این "اتحاد" طی دو سه سال گذشته یکی از موثر ترین لابی های موجود در آمریکا بوده است که در جهت برداشتن فشار از روی جمهوری اسلامی فعالیت میکند. یکی از لابیست های نایاک بنام پاتریک دیسنی هماهنگ کننده این "اتحاد" است در صفحات بعدی در مورد این لابی و نوع فعالیت آن توضیح داده خواهد شد.

اگرچه طی سالیان گذشته وزارت خارجه آمریکا بطور سنتی طرفدار سیاست مماشات با جمهوری اسلامی بوده است اما انتصاب کسی مانند لیمبرت که با لابی طرفدار رژیم ایران همکاری نزدیک داشته، نشان میدهد که محافل طرفدار "همزیستی" با جمهوری اسلامی تا چه میزان از قدرت و نفوذ برخوردارند.

تهاجم رسانه ای و تصفیه در تلویزیون صدای آمریکا

هموطنان ایرانی مقیم آمریکا در چند ماه گذشته با شگفتی فراوان مشاهده میکنند که پس از هر تظاهرات یا واقعه مهم دیگری که در کشورمان رخ میدهد، رسانه های مهم آمریکا مثل CNN، رادیوی سراسری NPR، تلویزیون دولتی PBS و ... به سراغ تریتا پارسی میروند تا وی با ژست طرفداری از مبارزات آزادیخواهانه مردم ایران به تلاش خود برای برداشتن فشار از روی جمهوری اسلامی ادامه دهد. تریتا پارسی در سایت نایاک اعلام کرده است 13 که وظیفه خویش را رساندن صدای مردم ایران به گوش مقامات آمریکا میداند.

حضور فعال تریتا پارسی در صحنه سیاسی آمریکا هنگامی شگفت آورتر است که همین چند ماه پیش و پس از انتشار اسناد درونی نایاک و مقاله مهمی 11 که روزنامه واشنگتن تایمز در مورد لابی غیر قانونی این گروه و روابط تریتا پارسی با محمد جواد ظریف 10(سفیر احمدی نژاد در سازمان ملل) منتشر کرد، سناتور با نفوذ آریزونا جان کایل از وزیر دادگستری آمریکا درخواست نمود که در مورد روابط نایاک با رژیم ایران تحقیق کند. اما تریتا پارسی که موجودیت و آینده خود و سازمانش را در خطر می بیند، یک تهاجم تمام عیار را شروع کرد. در همان حال، محافل آمریکائی پشتیبان نایاک که طرفدار کنار آمدن با جمهوری اسلامی و یا کنترل اوضاع در جهت منافع خویش هستند و وجود نایاک برای آنان از نان شب نیز واجب تر است، به تکاپو افتاده و به کمک تریتا پارسی آمدند.

نایاک با استخدام یک موسسه روابط عمومی 15 جدید در واشنتگتن تهاجم رسانه ای خودش را شروع کرد. نام این موسسه با نفوذ Brown LloydJames, است که در لندن و نیویورک شعبه دارد و اخیرا در پایتخت لیبی نیز شعبه ای تأسیس کرده است. به گزارش مطبوعات،16 این موسسه برای معمر قذافی نیز کار روابط عمومی میکند و با چاپ مقالات وی در نشریات معتبر آمریکا تلاش میکند تا چهره قذاقی را ترمیم کند. تریتا پارسی با پشتیبانی این موسسه، حمله رسانه ای خودش را شروع کرد.

تلویزیون بی بی سی در گزارشی کاملا یکطرفه 17 به دفاع از نایاک و تریتا پارسی پرداخت و رادیو زمانه، رادیو فردا 18 (با چاپ دو مقاله) و سایت فارسی تلویزیون صدای آمریکا نیز با چاپ یک مقاله 19 برای نجات وی به صجنه آمدند و بطور کاملا یکجانبه بطور دربست بلندگوی تبلیغاتی تریتا پارسی شدند. پس از آن، آلکس بلیدا مسئول تلویزیون صدای آمریکا حضور مخالفین نایاک در این رسانه را ممنوع اعلام کرد و چند روز بعد نیز یک برنامه یک ساعته 20 در اختیار تریتا پارسی قرار گرفت تا برای لابی خودش تبلیغ کند.

بیژن فرهودی که یکی از قدیمی ترین و حرفه ای ترین برنامه سازان تلویزیون صدای آمریکاست مورد خشم و غضب قرار گرفت و برنامه مهم دو روز اول را از وی گرفتند. یکی از آخرین میهمانان فرهودی، دکتر سیامک شجاعی رئیس بخش دانشکده اقتصاد دانشگاه کانتیکات بود. تریتا پارسی سال گذشته برای اخراج دکتر شجاعی از دانشگاه یک کارزار بزرگ براه انداخت اما موفق به این کار نشد. جرم شجاعی این بود که در یک جلسه عمومی در دانشگاه و پس از سخنرانی تریتا پارسی، از جای برخاست و نایاک و رئیس آنرا لابی جمهوری اسلامی خواند.

ظاهرا تصفیه در صدای آمریکا و تهاجم رسانه ای برای دادن جان تازه ای به نایاک کافی نبود از اینرو یکی از موسسات آمریکائی تصمیم گرفت که به کتابی که پارسی دو سال پیش نوشته، یک جایزه دویست هزار دلاری 21 اهداء کند. به همه اینها، چاپ مقالات وی در نشریه کنگره آمریکا، اکونومیست لندن و دهها رسانه دیگر را اضافه کنید.

سوالی که در اینجا برای بسیاری از هموطنان پیش آمده این است که چرا در شرائط کنونی و با ادامه جنبش مردمی در ایران، هنوز لابی رژیم فعال و در صحنه حاضر است؟ در پاسخ به این سوال باید گفت که تریتا پارسی و شبکه وابسته به وی، در یک ارتباط تنگاتنگ با کمپانی های مهم آمریکا و همچنین مافیای اقتصادی رژیم مشغول لابی بوده اند و این دو گروه برای حفظ منافع خویش و تآثیر گذاری بر آینده جنبش مردم ایران و همچنین تقویت آلترناتیو های دلخواه خود، نیاز مبرمی به این شبکه لابی دارند. اگرچه تریتا پارسی در میان ایرانیان کاملا بی اعتبار گشته است اما جایگزینی وی در شرائط کنونی امکان پذیر نیست و این محافل ترجیح میدهند که وی و شبکه او را با همه کاستی هایش حفط و تقویت کنند.

پایان بخش اول

یادداشت ها:

1. مقاله ریچارد هاس، نیوزویک 22 ژانویه 2010 http://www.newsweek.com/id/231991

2. بارابارا اسلاوین http://www.politico.com/blogs/laurarozen/0110/Slavin_A_realist_embraces_Irans_third_revolution.html?showall

3. متن پیاده شده مصاحبه هیلاری کلینتون http://www.state.gov/secretary/rm/2010/01/136290.htm

4. معامله بزرگ http://www.iranianlobby.com/page1Weblog.php?id=11

5. گزارش شورای روابط خارجی، ژوئیه 2004 http://www.cfr.org/publication/7194/

6. برای مروری بر این کارزار دروغ این مقاله را مطالعه فرمایئد: شورای روابط خارجی: http://www.iranianlobby.com/page1Weblog.php?id=2

7. برای شناخت در مورد پایه های این لابی گزارش زیر در سه بخش را مطالعه فرمایئد: پایه های مالی شبکه لابی ایران

بخش اول http://www.iranianlobby.com/page1Weblog.php?id=14

بخش دوم http://www.iranianlobby.com/page1Weblog.php?id=30

بخش سوم http://www.iranianlobby.com/page1Weblog.php?id=42

8. مقاله "شبکه لابی رژیم ایران و رهبری جنبش در آمریکا" را به این آدرس مطالعه فرمائید: http://www.iranianlobby.com/page1Weblog.php?id=66

9. انتصاب جان لیمبرت http://www.politico.com/blogs/laurarozen/1109/Former_US_diplomat_hostage_in_Tehran_takes_up_Iran_post_at_State_.html

10. بخشی از مکاتبات تریتا پارسی با جواد ظریف (سفیر احمدی نژاد در سازمان ملل): http://www.iranian-americans.com/2009/12/1649.html

11. مقاله الی لیک در واشنگتن تایمز به این لابی اشاره میکند http://www.washingtontimes.com/news/2009/nov/13/exclusive-did-iranian-advocacy-group-violate-laws/

12. آدرس وبسایت این لابی http://www.newiranpolicy.org/

13. http://www.niacouncil.org/index.php?option=com_content&task=view&id=1602&Itemid=59

14. نامه رسمی سناتور جان کایل به وزیر دادگستری http://www.politico.com/blogs/bensmith/1109/Kyl_presses_for_NIAC_inquiry.html?showall

15. مقاله ای در مورد کمپانی روابط عمومی جدید نایاک و تلاشهای تبلیغاتی این گروه http://www.commentarymagazine.com/blogs/index.php/rubin/172412

16. http://www.timesonline.co.uk/tol/news/politics/article6814974.ece

17. گزارش تبلیغاتی بی بی سی برای تریتا پارسی http://iranian.com/main/blog/niac/bbc-persians-bahman-kalbasi-investigates-attacks-niac

18. دو مقاله و مصاحبه رادیو فردا: http://www.radiofarda.com/content/f3_Parsi_congress_democracy_prior_nuclear_green_movement_Obama/1918559.html

http://www.radiofarda.com/content/f3_Parsi_congress_democracy_prior_nuclear_green_movement_Obama/1918559.html

19. مقاله تبلیغاتی سایت تلویزیون صدای آمریکا بنفع تریتا پارسی http://www1.voanews.com/persian/news/79425297.html

20. مصاحبه تلویزیون صدای آمریکا با تریتا پارسی http://www.youtube.com/watch?v=Etd7mErBCU4

21. جایزه به تریتا پارسی برای کتابش http://www.payvand.com/news/09/dec/1011.html