۱۳۹۲ آذر ۲۹, جمعه

با آنبوهی ازدرد ورنج، آيا ميتوان "شب يلدا" گرفت؟


سال ۶۷ ! نقش اصلاح طلبان در مسند قدرت ،فراموش نشدنی است


تصاوير پايگاه "اشرف" پس از تخليه!

ahvaz


امام جمعه جم: قرآن باید جایگزین آجیل در شب یلدا شود


حمله قلبی پدر و همسر زندانی سیاسی اسدالله اسدی پس از ممانعت از آزادی وی


Untitled-1
به گزارش خبرنگار اویان نیوز، به رغم پایان دوران محکومیت اسدالله اسدی پزشک و فعال آذربایجانی، کارگزاران رژیم در زندان اوین با آزادی وی مخالفت کردند. پس از ممانعت از آزادی این فعال سیاسی ، پدر و همسر این زندانی سیاسی آذربایجانی دچار حمله قلبی شدند.
گفته می شود این دومین بار است که پدر اسدالله اسدی از زمان بازداشت وی دچار حمله قلبی می شود.
به رغم اعلام قبلی و مستند مبنی بر پایان دوران محکومیت اسدالله اسدی در روز ۲۶آذر۹۲ از آزادی وی در تاریخ مقرر ممانعت به عمل آمد.
پیگیری های خانواده این زندانی سیاسی آذربایجانی نیز نتیجه نداده و
اسدالله اسدی ۱آبان۹۲ برای اولین بار و پس از ۳ حبس سال به مرخصی استعلاجی اعزام شد.
اسدالله اسدی داغداغان روز ۲۳تیر۸۹ از سوی ماموران امنیتی در تبریز بازداشت شد، وی پس از تحمل ۵ ماه حبس در سلولهای انفرادی اداره اطلاعات تبریز به تهران منتقل شده و ۴ ماه دیگر را نیز در انفرادی بندهای ۲۴۰ و ۲۰۹ زندان اوین به سر برد.
این پزشک۵۳ ساله آذربایجانی به دلیل فشارهای روانی و جسمانی که در طول مدت بازداشت از سوی بازجویان و ماموران امنیتی به وی اعمال گشته از ناراحتی عصبی، قلبی , گوارشی، دهان، دندان و ضعف بینایی و آرتروز گردن رنج می برد.
این حبس در دادگاه تجدید نظر به ۵ سال کاهش یافت.
پدرزن اسد الله اسدی، عسگر خرمی و عمه وی لیلا اسدی به همراه دو فرزند و یک نوه خود در جریان زلزله قره داغ جان خود را از دست دادند. به رغم فوت بستگان این زندانی سیاسی کارگزاران رژیم در زندان از اعطای مرخصی به وی امنتاع نمودند.
اسدلله اسدی پزشک آذربایجانی در سال ۱۳۷۳ شمسی نیز به اتهام عضویت در حزب خلق مسلمان متهم شده و از ادامه فعالیت در آموزش و پرورش منع گردید.
این پزشک آذربایجانی سالیان سال ، در مناطق محروم روستاهای قره داغ هرهفته ، داوطلبانه با حضور در روستاهای منطقه قره داغ به ویزیت و مداوای بیماران به صورت رایگان می پرداخت.
اهالی منطقه قره داغ، به دلیل خدمات انسان دوستانه ی این پزشک ، با تهیه طوماری از ۸۰ روستا، ضمن اعتراض به حکم صادره، خواستار آزادی هر چه سریعتر وی شده بودند

آنچه در زير ميخوانيد اسامي ماموران جاني و آدمكشاني است كه در وزارت اطلاعات، دست اندركار كشتار و شكنجه زنان و مردان و جوانان اين مرز و بوم بوده اند:


آنچه در زير ميخوانيد اسامي ماموران جاني و آدمكشاني است كه در وزارت اطلاعات، دست اندركار كشتار و شكنجه زنان و مردان و جوانان اين مرز و بوم بوده اند:
توضيح : واواک ( وزارت اطلاعات و امنيت كشور ) از اصلي ترين ارگانهاي سركوب و نقض حقوق بشر و دستیار سپاه پاسداران، بخصوص در بیرون از مرزهاي كشوراست، اسم و رسم مقامات اول واواک در ليست ذيل گنجانده شده است:
معاونان و مشاوران:
ابراهیمی – هدایت – معاونت امنیت – از مدیران ستادی وزارت اطلاعات
احمد زاده ،سید رضا -بخش فرهنگی- از مدیران ستادی وزارت اطلاعات
احمدی – از معاونین و مشاورین وزارت اطلاعات.
آخوند زاده بسطی کاردار سابق ایران در لندن که از عوامل ترورهای خارج از کشور و از نیروهای امنیتی بود.
آخوند زاده – محمد مهدی معاونت حقوقی و بین‌الملل وزارت امور خارجه همراهی کننده ترورهای خارجی.
آخوندی – معاون وزارت امور خارجه و مرتبط با گروههای تروریستی اطلاعات در خارج از کشور.
آزاد از معاونین وزارت اطلاعات – باند امنیتی – اطلاعاتی.
اسلامی – رسول – مدیر کل اسیای غربی وزارت امور خارجه – ازاعضای باند ترورهای سیاسی.
اسماعیلی – مدیر کل التقاط. در وزارت اطلاعات.
آشنا – حسام الدین – حجت الاسلام دکتر –سخنگوی شورای عالی امنیت ملی- داماد و رییس دفتر دری نجف آبادی در وزارت اطلاعات.
اکبری – علی – از معاونان وزارت اطلاعات در دوره فلاحیان.
اکبریان – از معاونین و مشاورین وزارت اطلاعات دوران محسنی اژه ای که از سوی احمدی نژاد برکنار گردید.
امامی – سعید – مسئول اداره 13 – جاسوسی – در کشورهای خارج و سوئد.
امیدی – علیرضا – اطلاعات خارجی – از مدیران ستادی وزارت اطلاعات
امینی – مجید – اطلاعات خارجی – از مدیران ستادی وزارت اطلاعات
باقریان – از معاونین و مشاورین وزارت اطلاعات دوران محسنی اژه ای که از سوی احمدی نژاد برکنار گردید.
برزگر – محمد – معاونت امنیت – از مدیران ستادی وزارت اطلاعات
پرورده – مهدی – معروف به مجیدی مدیر کل است در امنیت، دایی مصطفی کاظمی از یاران نزدیک سعید امامی
پور فلاح – از معاونین و مشاورین وزارت اطلاعات دوران محسنی اژه ای که از سوی احمدی نژاد برکنار گردید.
پور قناد – معاون پور محمدی در بخش خارجی و شریک در ترورهای خارجی از مدیران ستادی وزارت اطلاعات
پور محمدی – مصطفی – معاون وزیر اطلاعات و وزیر کشور و مسئول ترورهای داخل و خارج .- حجت الاسلام.
پور نجاتی – احمد – از صاحب منصبان وزارت اطلاعات – نماینده مجلس – دندانپزشک – معاون ستاد تبلیغات جنگ تاجیک – محمد رضا – معاون وزارت اطلاعات دوران یونسی که بعد از انتخابات دستگیر گردید.
تقوی – از معاونان وزارت اطلاعات و مسئول پرونده شرکت های هرمی.
تقوی – محمد مسئول اداره 14 – ضد جاسوسی در سوئد و خارج از کشور.
توانا مسعود، مدیر کل عملیاتی حوزه اروپای غربی، عضو محفل قتلهای زنجیره ای.
جلالی – حمید -پرسنل معاونت امنيت. اداره کل طرح و بررسی (مسئول سابق کارگزينی امنيت).
جلالی جعفری – رشید – از معاونین وزارت اطلاعات . عضو کمیسیون امنیت مجلس که سالها در وزارت اطلاعات بود.
حبیبی -حاج حبيب‌الله»معاون فرهنگی وزیر اطلاعات دوران محسنی اژه ای که توسط احمدی نژاد برکنار گردید- عامل مصاحبه های تلویزیونی.
حجت – معاونت امنیت – از مدیران ستادی وزارت اطلاعات
حقانی پرسنل معاونت اطلاعات مردمی و مدیرکل پشتیبانی عملیاتی آن معاونت. عضو باند ترور و اطلاعات.
خراسانی (شورای هماهنگی اطلاعات- از مدیران ستادی وزارت اطلاعات
خزاعی معاون ضد جاسوسی وزارت اطلاعات که با حبیب الله نامه نوشتند و برکنار شد.
خوشکوش – اکبر – نام مستعار اکبر اکبری – مشاور عملیاتی وزیر اطلاعات فلاحیان – از عوامل ترورهای داخل و خارج.
دیانت – رضا مسئول اداره 15- اداره جمع اوری اطلاعات در کشورهای اروپایی.
راستگو – از معاونین و مشاورین وزارت اطلاعات.
راشد – محسن از مدیران رده بالای وزارت اطلاعات.
ربیعی،علی، نام مستعار عباد – رییس اطلاعات آذربایجان – معاون وزیر اطلاعات دوران خاتمی که عده ای را در تابوت به قتل رساند – اصلاح طلب شده است.
رسولی – حمید پرسنل امنیت و مدیر کل پشتیبانی عملیاتی آن معاونت-عضو باند ترور و اطلاعات .- از دوستان حسین شریعتمداری در قتل های زنجیره ای.
روشن – مهدی – مسعود ٬ مدیر کل عملیات استان تهران عامل قتل پروانه اسکندری.
رهبر –هاشم – معاون وزارت اطلاعات – رییس دانشگاه تهران.
سرمدی – حمید – از معاونان وزارت اطلاعات – سفیر اسبق در پاکستان و گروه سه نفره بررسی قتلهای زنجیره ای
سعیدی- ضد جاسوسی – از مدیران ستادی وزارت اطلاعات
سلیمی – محمد رضا – با نام مستعار صمیمی مدیر کل سابق طرح و برنامه معاونت امنیت و مدیر کل جدید در معاونت حفاظت.
سليمي نمين – عباس – از مدیران وزارت اطلاعات و مدیر مسئول نشریه تهران تایمز و…
سنایی – معاونت حفاظت – از مدیران ستادی وزارت اطلاعات –
شریف زاده، محمد، معروف به محمدی،از دادستانی اوین در دهه شصت – مسئول بند 209 – مدیر کل امنیت داخلی وزارت دوران یونسی.
شریعتمداری – حسین – نام مستعار حسین معصومی عضو معاونت بررسی و رسانه ای وزارت اطلاعات – عضو دفتر سیاسی سپاه پاسداران.
شریعتمداری – محمد – وزیر اسبق بازرگانی – معاون وزیر اطلاعات و عضو گروه راهبردی رهبری.
شفیعی – محمد – معاونت مردمی وزارت اطلاعات در دوره دری نجف آبادی و یونسی عضو باند ترورهای داخلی و خارجی و معاونت دانشجویی وزارتخانه.
شهشهانی- مدیر کل ضد جاسوسی عراق.
شیدایی – از معاونین و مشاورین وزارت اطلاعات دوران محسنی اژه ای که از سوی احمدی نژاد برکنار گردید.
صابری – رضا – معاونت عملیات ویژه- از مدیران ستادی وزارت اطلاعات
صادقی – بخش گذرنامه و مرزی – از مدیران ستادی وزارت اطلاعات
صالح مدیر کل اطلاع رسانی وزارت اطلاعات.
صالحی منش – شیخ محمد – اطلاعات خارجی.
صداقت – محمد(مدير کل چپ وزارت اطلاعات – از نیروهای اطلاعات و امنیت و حامی قتل نویسندگان.
طاهریان،بهمن، حاج حبیب، از مسئولین اطلاعات آذربایجان غربی و تهران و بعدها سفیر ایران در کشورهای افریقایی.
طائب – حسین – حجت الاسلام(مسئول اسبق سپاه قم و خراسان، معاون ضد جاسوسی اسبق وزارت اطلاعات فلاحیان – معاون اطلاعات سپاه.
ظهوری – کمال – معاونت عملیات ویژه- از مدیران ستادی وزارت اطلاعات
عارفیان – معاونت فنی – از مدیران ستادی وزارت اطلاعات
عالیخانی – مهرداد – با نام مستعار صادق مهدوی معاون عملیات و از عوامل قتل های سیاسی – برادر همسر خسرو براتی.
عبودی – بخش گذرنامه و مرزی – از مدیران ستادی وزارت اطلاعات
علوی – مجید – اطلاعات خارجی – از مدیران ستادی وزارت اطلاعات
علوی – هاشم -قائم مقام وزارت اطلاعات وی بعد از سعید امامی جانشین او شد و در دوران حذف محسنی اژه ای قائم مقام احمدی نژاد گردید.
فلاح – از معاونین و مشاورین وزارت اطلاعات دوران محسنی اژه ای که برکنار گردید.
فلاحیان – ابراهیم (معاونت اقتصادی- از مدیران ستادی وزارت اطلاعات
فلاحیان – حسین -برادر علی فلاحیان از معاونین سابق وزارت.
فلاحیان – قاسم (دفتر دار وزارتی)- از مدیران ستادی وزارت اطلاعات
فیروزآبادی – از معاونین و مشاورین وزارت اطلاعات دوران محسنی اژه ای که برکنار گردید.
قنبری تهرانی – خسرو – از مدیران اطلاعات در دهه شصت
کاظمی – مصطفی – معروف به موسوی معاون امنیت دوران دری نجف آبادی و از عوامل قتل های سیاسی خواهر زاده مهدی پرورده.
کامیار – مدیر پدیده های التقاط. عضو باند ترورهای داخلی و خارجی.
کریمی (اطلاعات مردمی – از مدیران ستادی وزارت اطلاعات
کریمی – مدیر کل دفتر وزارت اطلاعات دوره محسنی اژه ای.
کلانتری از معاونان اطلاعات مستقر در نیروی انتظامی، سردار سپاه.
لاهوتی – کاظم – با نام مستعار احمد کارگر مدیر کل عملیاتی حوزه اروپای مرکزی عضو باند ترورهای داخلی و خارجی.
محسنی – احمد – ضد جاسوسی – از مدیران ستادی وزارت اطلاعات
محسنی – محمد – از مدیران کل وزارت اطلاعات.
محمدی – حسن – مدير کل وزارت اطلاعات در زمان فلاحيان.
محمدی گلپایگانی،غلامحسین ، با نام علوی -رییس حفاظت بیت رهبری ، از حکام شرع، معاون وزارت اطلاعات.
معصومی – علی – شوهر خواهر علی فلاحیان از بخش اقتصادی وزارت.
معین – رییس حفاظت اطلاعات وزارت اطلاعات دوران محسنی اژه ای که برکنار گردید.
منصوری زاده نام مستعار کریمی – معاون پارلمانی وزارت اطلاعات
موسی خانی – از مدیران وزارت اطلاعات.
مهدوی – جواد – اطلاعات خارجی – از مدیران ستادی وزارت اطلاعات
میرابوطالبی – مهدی – سفیر ایران در فرانسه وابسته اطلاعات.
میردامادی – محسن – عضو واحد امنیت معاونت اطلاعات و تحقیقات سپاه پاسداران در دهه شصت
میرزایی – معاونت پشتیبانی – از مدیران ستادی وزارت اطلاعات
ناصح – اطلاعات خارجی – از مدیران ستادی وزارت اطلاعات
ناصریان – هاشم – از نیروهای رده بالای وزارت اطلاعات.
نریمان – محسن – از نیروهای وزارت اطلاعات- مدیر کل.
نیاز – مدیر کل اطلاعات استان مازندران.
وحیدی – احمد – وزیر دفاع فعلی از عوامل دخیل در ترورهای خارج از کشور.
هدایت – اطلاعات خارجی – از مدیران ستادی وزارت اطلاعات


روی سخن با خامنه ایی و اصلاح طلبان در خصوص پیمان عارفی

محمد زمانی روزی نیست که خبر ناگواری از درون ایران در خصوص نقض حقوق بشر در رسانه ها درج نشود .امروز مردم ایران، به اسارت افرادی درامده اند ،که بر اساس قانون اساسی موجود، خود را صاحب ایران میدانند و هر کاری که دلشان میخواهد برای بقای خود انجام میدهند .به اسم دین ،انسانها را اسیر خودمحوری و قدرت طلبی خود نموده اند .هر اعتراضی را سرکوب مینمایند و هر منتقدی را روانه زندان میکنند .چقدر تلخ است سرنوشت یک ملت بزرگ را ،که این حکومت توتالیتر رقم میزند.
روی سخنم با خامنه ایی و اصلاح طلبانی است ،که سی و پنج سال به سرکوب و چپاول ایران ادامه میدهند و برای بقای خود از هیچ چیز نمیگذرند .ایا براستی این جماعت به اینده ایران و فرزندان خویش فکر میکنند ?ایا انسانیت در وجود شما هست ?ایا این بود ،ان اسلام رحمانی که به مردم وعده بهشت ، امکانات و رفاه را میدادید?اگر فرزندان شما بجای ستار بهشتی ، سهراب اعرابی و دیگر کشته شدگان در راهه ازادی چنین سرنوشت شومی داشتند، چه واکنشی نشان میدادید?امروز شما تکیه بر قانون اساسی موجود، باعث سلب اسایش و ازادی مردم شده اید و مردم از کوچکترین حقوقی برخوردار نیستند .امروز سراسر حکومت شما بوی تعفن و فساد میدهد.تا کی و چه زمانی میخواهید همین روند قرون وسطی را ادامه دهید? مطمئن باشید حکومت شما که با عدم مشروعیت مواجه است ،به زودی سقوط خواهد نمود و سرنوشت صدام و قذافی در انتظار شماست .با شما اصلاح طلبان هستم ،که با فریب و نیرنگ برای بقای این حکومت تلاش مینمایید و در داخل و خارج از ایران برای بقای به ذلت کشیدن مردم لابی میکنید .چقدر تاسف اور است که برای چند صباحی بیشتر ،برای چپاول و غارت این همه ،ظلم و ستم را به مردم ایران تحمیل نموده اید .با شما هستم ،با کسانی که از این حکومت جبار و فاسد حمایت مینمایید .چه پاسخی به مردم و نسل اینده دارید?شما که حامی تجاوز به حقوق اولیه مردم هستید ،از کدام اصلاحات و حقوق شهروندی صحبت مینمایید ? حکومت شما فاسد است و دستش به خون مردم و ازادی خواهان الوده است .دیروز همه ما شاهد مرگ مادر و همسر پیمان عارفی بودیم .همان پیمانی که شما انرا به خاطر عقیده اش به زندان و تبعید فرستاده اید .براستی چراتاریخ هر روز باید برای ما ایرانیان تکرار شود ? دیروز مادر ستار بهشتی ،سهراب اعرابی ،حسین رونقی ،ندا اقا سلطان،زینالی،و هزاران مادر دیگر که پر پر شدن فرزندان عزیز خود را از به قدرت رسیدن این حکومت توتالیتر دیده اند و لمس نموده اند و مادرانی که از دهه شصت شاهد نسل کشی این حکومت بوده اند .قتل های زنجیره ایی و کشتار بهترین عزیزان این مرز و بوم در جنبش سبز و کشتار و اعدام اقوام در سراسر ایران ،همه نشان از عقب ماندگی این حکومت اسلامی دارد .حقارت جامعه ایرانی از سوی ملایانی که ایرانی نیستند و هویت ما را نشانه گرفته اند، تا چه زمانی باید ادامه داشته باشد ? امروز فرزندی بنام پیمان عارفی باید داغ مادر و همسر خود را ببیند .به عنوان انسان کمی خودتان را بجای این افراد بگذارید .اگر به انسانیت باور دارید .شرم بر همه کسانی که از این حکومت با هر باوری و در هر لباسی حمایت میکنند ?شرم باد شرم باد شرم باد …..براستی شعر مارتین نیمولر چه پیامی برای نظاره گران و حامیان این حکومت دارد .اول سراغ کمونیست ها آمدند، سکوت کردم چون کمونیست نبودم. بعد سراغ سوسیالیست ها آمدند، سکوت کردم زیرا سوسیالیست نبودم. بعد سراغ یهودی ها آمدند، سکوت کردم چون یهودی نبودم. سراغ خودم که آمدند، دیگر کسی نبود تا به اعتراض برآید.واقعا چه بر سر ما امده است ،که این همه خفت ، ظلم و ستم را از سوی این حکومت باید تحمل نماییم .تا کی میخواهید سکوت کنید? این سوالی است که تک تک ایرانیان باید به ان پاسخ دهند .هنوز دیر نیست کمی به خود و نسل اینده فکر نمایید?پس فردا نوبت شماست . یک کلمه شرایط را عوض میکند و ان اتحاد ما در مقابل این حکومت و مبارزه برعلیه ظلم و فساد است.امروز حکومت اسلامی با بحران هسته ایی زندگی را برای مردم ایران تلخ نموده است .بیکاری و تن فروشی بیداد مینماید .این حکومت برای بقای خود ایران را نابود کرده است .امروز فساد و رانت ،چنان در این حکومت رشد نموده است ،که هیچکس جلودار ان نیست .ثروت ایران بجای تامین زندگی مردم ،خرج تروریست پروی و رانت اقایان شده است .امروز همه ما شاهد ویرانی ایران هستیم.این حکومت برای دور زدن تحریم ها خسارت های میلیاردی به ایران زده است و عملا تولید را از بین برده ،و فقر را گسترش داده است .امروز خامنه ایی به امپراطوری 95 میلیارد دلاری تبدیل می شود و 700 میلیارد دلار پول از درامد نفتی دردوران محمود احمدی‌نژاد به جیب این چپاول گران رفته است . به گزارش رادیو فردا و رسانه‌های ترکیه از بازداشت رضا ضراب، تاجر ایرانی ۲۹ ساله، و ده‌ها تن دیگر به اتهام پولشویی ۸۷ میلیارد یورویی و انتقال غیرقانونی حدود ۳۵ میلیارد یورو پول از ایران به ترکیه خبر داده‌اند که در میان بازداشت‌شدگان تعدادی از فرزندان اعضای دولت رجب طیب اردوغان و روسای بانک‌های ترکیه‌ای نیز حضور دارند. این گزارش‌ها همچنین از نقش بابک زنجانی، میلیاردر جنجالی ایرانی، در انتقال غیرقانونی ۱/۵ تن طلا به داخل کشور و ارتباط شرکت متعلق به او، «سورینت هلدینگ»، با شرکت‌های رضا ضراب سخن می‌گویند.باید از اقای خامنه ایی و بیت ایشان پرسید غیر از این ،تکلیف ان 18 میلیارد دلار و شمش طلا که در ترکیه ظبط شد ،چرا پاسخگو نیستید .باید از اصلاح طلبان پرسید، این همه پول چرا خرج حزب اله و حماس و اسد میشود .باید از این جماعت سوال نمود ،چرا با ثروت ملی ایران در جهت عکس منافع ملی حرکت میکنید .دروغ و عوام فریبی شما ،تمام منافع ملی ایران را با خطر جنگ و تجزیه مواجه کرده است .در پایان خطاب من به مردم ایران است، که باید در مقابل این همه ظلم و فساد و چپاول از خود واکنش نشان دهند و در مقابل این حکومت با اتحاد، ایجاد تشکیلات و سازماندهی برای برقراری یک حکومت دموکرات بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر به پا خیزند .امروز شعار همه ما باید حاکمیت ملی و حقوق شهروندی باشد .تا این اتفاق نیفتد این حکومت به کشتن ، زندانی کردن ، اعدام ، شکنچه ، چپاول وغارت ادامه خواهد داد .ظلم پایدار نیست و این حکومت توسط مردم و ازادی خواهان سقوط خواهد کرد .
پرویز ثابتی و «ابراز تاسف» در گیومه
همنشين بهار

چون در این سالها بسیاری از اعضای گروهها مبارزه مسلحانه و روش گذشته سازمانهای مربوطه را محکوم کرده‌اند من هم به سهم خود اگر شّدت عملی نسبت به زندانیان صورت گرفته باشد را محکوم و از آن «ابراز تاسف» می‌کنم.
پرویز ثابتی، در دامگه حادثه، صفحه ۳۱۴

خطابه ارتجاع در کهنگی و میرایی خلاصه نمی‌شود.

معمولاً نوشته ها، گفتارها و استدلالهایی که بر حفظ وضع موجود تأکید می‌کنند، ضدانقلابی و غیردموکراتیک شمرده می‌شوند، ولی ممکن است شایان توجه و تأّمل هم باشند.
به قول «آلبرت هیرشمن» در کتاب The Rhetoric of Reaction، خطابه ارتجاع در کهنگی و میرایی خلاصه نمی‌شود.

خطابه انقلاب نیز همیشه با پویایی و کمال همراه نیست. یعنی همۀ کسانی که وضع موجود را قبول ندارند و بر حفظ آن تاکید نمی‌کنند، لزوماً دموکرات نیستند. مهم این است که با چه باورها و خواست هایی به دنبال تغییر وضع موجود هستیم،

خواست تحول و تغییر در صورتی دموکراتیک است که مقصد آن نیز روشن باشد.
تجربه های دردناک نشان داد هر نوع تغییری که با تجدد ستیزی و رهبر پرستی و سلطنت طلبی و ضدّیت با ارزش های جهان شمول (آزادی عقیده، آزادی خلاقیت که آزادی بیان پرنوی از آن است، حقوق بشر و حقوق مدنی) همراه باشد، به فاجعه می‌انجامد، هر اسمی که می‌خواهد داشته باشد. 

....................................

مقام امنیتی و حلقه های مفقوده تاریخ معاصر

آقای پرویز ثابتی در کتاب در دامگه حادثه، با نفی و نقد دوران دکتر مصدق و نیز اوضاع زار کنونی که استبداد زیر پرده دین، بیداد می‌کند، نظم و نظام پیشین (پیش از انقلاب) را به رُخ کشیده است.
اگرچه او دستش به جنایات ساواک آلوده است و برخورد با این کتاب، به عنوان کتاب خاطراتی در میان انبوه خاطرات دیگر، درست نیست،
اگرچه به علت سوابقی که در دستگاه امنیتی رژیم شاه داشته، از نظر حقوقی و قضائی زیر سئوال است و تا زمانی که یک کمسیون حقیقت یاب مردمی به چنین اتهامی رسیدگی نکرده، بقیه حرف ها اهمیت زیادی ندارد.
اگرچه در سخنان ایشان، گفتمان و گزاره های میرای سلطنت (شرف عرض، شرفیابی، پیشگاه، استدعا، معظم، معظم له...) موج می‌زند،
 و اگرچه مسئوّلیت وی در اداره کّل سّوم ساواک که کمیته مشترک ضد خرابکاری زیرمجموعه آن بود، تردید برنمی‌دارد، امّا بر شماری از حلقه های مفقوده تاریخ معاصر انگشت گذاشته و این، بسیار نیکو است..

خیلی ها رفتند و یادمانها را با خود به زیر خاک بردند. از ستمگرانی چون پزشک احمدی و محمد حسن ناصری (عضدی بازجوی ساواک) و اسدالله لاجوردی بگیر تا انسانهای خوبی چون سیاوش کسرایی و مصطفی شعاعیان و مهندس بازرگان که هزار حرف ناگفته داشتند و نگفتند.

....................................

ثابتی: از طرف شاه تهدید به محاکمه نظامی شدم.

حفظ نظام و سیستم سلطنت برای پرویز ثابتی اهمّیت دارد و او روی نظرات ایستا و به قول خودش پویای خویش، سفت و سخت ایستاده است.
خودش نوشته زمان خدمتم «در هر فرصتی برای مبارزه با عوامل فساد تلاش کرده و گزارش‌های مستند ارائه داده ام و چندین بار برای این گزارش‌ها مورد مواخذه و بازخواست قرار گرفته... و از طرف شاه تهدید به محاکمه نظامی شدم.» (در دامگه حادثه، صفحه ۱۸)

پرویز ثابتی مثل هر فرد و پدیده دیگر، وجوه گوناگون دارد و تنها در ساواک و کمیته مشترک خلاصه نمی‌شود. برخلاف دروغهایی که در باره اش گفتند غلام حلقه به گوش موساد و... نیست، میهنش را (حالا با هر انگیزه ای حتی نوستالژی از دست دادن قدرت و منافع)،از یاد نبرده، به خانه و خانواده وفادار مانده، فرزندانش موفقیت بسیار داشته و دخترش خواننده یک گروه آلترناتیو راک به نام هزار روز (Thousand days)، و از محققان ژنتیک جهان است.

....................................

مطالب غیرواقعی در کتاب «در دامگه حادثه» یکی دوتا نیست.

اگرچه حافظه آدمی زیر فشار و نفوذ دائمی تصوّرات و رؤیاها قرار می‌گیرد و خاطره ها تغییر شکل می‌یابند و با خاطره های دیگری قاطی پاتی می‌شوند و این مسئله در مورد پرویز ثابتی نیز صدق می‌کند اما مطالب غیرواقعی در کتاب «در دامگه حادثه» یکی دوتا نیست.

اینکه آقای ثابتی از یاد می‌برَد در زندان دکتر رضا براهنی مجبور شد با عبا بیاید پشت تلویزیون و به به و چه چه بگوید، اینکه ایشان محمد رضا سعادتی را (که در زمره افراد مرتبط با مهدی رضایی بود و در همان ارتباط هم دستگیر شده بود و هرگز در زندان ساری نبود)، نه یک بار، چند بار به جای «حسین عزتی کمره ای» (از گروه ستاره سرخ)، کنار «تقی شهرام» می‌نشاند و فرار او از زندان ساری را (با شهرام و احمدیان افسر زندان) توضیح می‌دهد، (صفحه ۲۶۷ کتاب)
اینکه «سیاوش کسرایی» را به مدیر کلی حزب توده ارتقا می‌دهد، (صفحه ۵۸۱)
اینکه دو حدیث مشهور را که جای چون و چرا هم دارد، آیه قران جا می‌زند و آیه ۳ سوره فصلت (کتَابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِیا لِّقَوْمٍ یعْلَمُونَ) را، تفسیر به رأی می‌کند و نمی‌داند واژه «عربی» در قران، فقط معنی‌اش زبان عربی نیست و در تقابل با «اعجمی» (به معنای گنگ و نامفهوم)، روشن و واضح و دقیق معنا می‌دهد.
اینکه پایان داستان تیمور بختیار را کم و زیاد می‌کند تا آمر اصلی قتل (که پروژه حذف بختیار را در اختیار داشت)، پنهان بماند و صرفاً عامل آن ترور (آگلن ماطوسیان) اشاره شود،... (ص ۱۸۷ در دامگه حادثه)
اینها همه و همه قابل فهم است اما، وارونه نمایی قتل ۹ زندانی دلیر (جزنی و ذوالانوار و...) ابدا قابل توجیه نیست.
البته قرار و مدارهای مقامات امنیتی با «مسعود بطحایی» و امثال محمد توکلی‌خواه (که در خدمت ساواک قرار گرفتند)...اصلاً اشاره نشده است ...
 
بگذریم که این روایت هم که گویا آقای ثابتی، بیژن جزنی را همراه بازجوی سابقش در دفتر زندان قصر ملاقات نموده و بیژن اظهار پشیمانی کرده و گفته کارهایم اشتباه بوده...، هیچکدام از زندانیان سیاسی زمان شاه تأئید نمی‌کنند. (ص ۲۴۷ دردامگه حادثه)

....................................

وارونه نمایی قتل ۹ زندانی دلیر

آقایان ثابتی و ناصر نوذری (رسولی بازجو که مدعی است شکرالله پاکنژاد از عوامل ساواک بود و ساواک او را برای خبرچینی به میان زندانیان دیگر فرستاد !) ادّعا می‌کنند آنچه بهمن نادری پور (تهرانی بازجوی ساواک) در دادگاهش گفته دروغ بود. او این حرفها را زد که زنده بماند و رژیم از بیم آنکه بعداً پشیمان شود و حرفهایش را پس بگیرد، اعدامش کرد...
 
چرا بعد از سی و چند سال که از دادگاه تهرانی گذشته، حالا حرفهای او زیر سئوال می‌رود؟ چرا همانزمان کسانی که وی نامشان را در دادگاه برد، اطلاعیه ندادند که تهرانی دروغ می‌گوید؟

می توانستند استدلال کنند: «روایت تهرانی دقیق نیست چون همه سربازجوها را در واقعه شرکت داده است. اگر قرار بر کشتن زندانیان بود اینهمه دنگ و فنگ نداشت . اصلاً چه بسا یک گروه خودسر اینکار را کرده چون از ترور تیمسار زندی پور  و...عصبانی بوده اند ... و، الی آخر»
 
چرا در ظرف این سه دهه آقای ثابتی (از صدای آمریکا، بی بی سی، رادیو اسرائیل و...) حرفی را که حالا می‌زنند نگفت که «مامورین قصد داشته اند تعدادی از زندانیان را از زندان اوین به زندان دیگری منتقل کنند و در حوالی بزرگراه شاهنشاهی، زندانیان در یک «ون» (خودرو) بودند...با بریدن دست بند از «ون» خارج شده و قصد فرار داشتند و... مامورین به طرف آنها تیراندازی و ۹ نفر از زندانیان کشته شدند... » (در دامگه حادثه، صفحه ۲۵۷، اشاره به تلفن سرهنگ وزیری به ثابتی)
...
بزرگراه شاهنشاهی که حالا اسمش بزرگراه مدرس است ؟
از سال ۵۴ و جان‌باختن بیژن جزنی و کاظم ذوالانوار و... نزدیک به ۴۰ سال می‌گذرد.
۳۷ سال پیش بزرگراه شاهنشاهی هر دو طرفش بّر بیابان بود. زندانیان توی اون بیابان فرار کردند که کجا بروند؟
از زندان اوین تا سر بزرگراه با ماشین حدود پنج شش دقیقه راه است. توی این فاصله همه ۹ نفر توافق کردند که فرار کنند؟ بعد به سبک داستان «زورو» Zorro ، هو کشیدند و دستبدهای آهنی شان را یکی بعد از دیگری پاره کردند و از ماشین در حال حرکت، برقی پریدند بیرون؟
آقای ثابتی یادش نبود لااقل به جای بزرگراه شاهنشاهی بگوید «پارک وی» تا کمی به عقل جور بیاد. گرچه پارک وی هم آنوقت یک طرفش بیابانی بود.
آیا باور کردنی است رهبران دوسازمان مبارز و مسلح را کنار هم در یک ون بگذارند و انتقال دهند؟ چه کسی این را باور می‌کند؟
آن ۹ زندانی را اصلاً کجا می‌بردند؟ چی شده بود که یکی یکی آنها را صدا زدند؟ همه ۹ نفر که هم پرونده نبودند؟
زندانیان سیاسی زمان شاه می‌دانند که امکان نداشت این گروه ویژه را (با هم) انتقال دهند. چشمها را هنگام انتقال می‌بستند و زندانیان به همدیگر یا به صندلی ماشین بسته می‌شدند. چطوری همه ناگهان دست بند ها را پاره کردند و زدند به چاک؟ دست بندهای ویژه ای که هرگاه زندانی تکان می‌خورد بسته تر می‌شد...
خب حالا گیریم که ملائکه آمدند و در یک طرفه‌العین دستهای همه را با کلید باز کردند و آنها هم پریدند وسط خیابان و فرار کردند.خیابانی که دور و برش بیابانی است.
 بسیار خوب، چرا به پای زندانیان تیر نخورد و همه بدون استثناء کشته شدند و همه هم از جلو گلوله خوردند؟ نکند پس پسکی فرار می‌کردند.
سرهنگ (بعداً سرتیپ وزیری) که آنزمان معاون اداره کل چهارم ساواک بود به زبان معکوس گزارش عملیات را داد.
حالا هم چون وزیری زیر خروارها خاک خفته است (او بر اثر سرطان مُرد) می‌شود همه کاسه کوزه ها را سرش شکست.
***
«اعلیحضرت»ی که مو به مو وقایع را دنبال می‌کرد و از سرانجام حمید اشرف می‌پرسید، در مصاحبه اش به شکرالله پاکنژاد اشاره داشت، نسبت به صفر قهرمانی کنجکاو بود... و به شهادت گزارش امثال پرویز راجی، مو را از ماست می‌کشید، (چنانچه از پیش خبر نداشت)، آیا ممکن بود این جریان را مسکوت بگذارد و توضیح نخواهد؟ یک گزارش در ساواک و جاهای دیگر در این مورد نیست. ایشان (و بالتبع پرویز ثابتی) در جریان آن توطئه بودند. 
اسدالله علم در صفحه ۶۹ (جلد ششم) خاطرات خودش نوشته است:
«در کارهای امروز چند گزارش بود که همه را به عرض مبارک رساندم و عرض کردم بی جهت این وجهه عالی شاهنشاه در بین مردم و دنیا با ندانم کاری ها لکه دار می شود.
فرمودند، چاره ای نبود همه خرابکار بودند و فرار می کردند، آن بدتر بود.»
 
من دلائل دیگری هم دارم که نشان می‌دهد این عمل با تصمیم قبلی انجام شده است...(...).................
آن ۹ زندانی دردمند و شریف به قتل رسیدند و قاتلان حتی از «مصطفی جوان خوشدل» هم که از ستم و آزار زمانه، حال خوشی نداشت، نگذشتند. 

***
یادآوری کنم که در نامه «رئیس سازمان اطلاعات و امنیّت کشور ارتشبد نصیری» به «ریاست اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی»، (نامه شماره‌ی ۶۹۹/ک)، اشاره به یازده زندانی ( و نه، ۹ زندانی سیاسی) شده که با اتوبوس (و نه با وَن، که آقای ثابتی می‌گویند) از زندان اوین، به زندانهای دیگر (؟) منتقل می شدند...

معلوم نیست آن دو زندانی دیگر چی شدند و چه کسانی بودند. تناقض در گزارش مقامات امنیتی یکی دوتا نیست.
متن نامه مزبور در صفحه ۱۵۳ کتاب «زندگینامه حسن ضیاء ظریفی» (به قلم دکتر ابوالحسن ضیاء ظریفی) موجود است.
....................................

بیداد شیخ، ستم دوران شاه را توجیه نمی‌کند.

در دستگاههای اطلاعاتی و امنیّتی، حیطه بندی وجود دارد. اگر برای مثال، یک کارمند ساده اداره کل سوم ساواک مدعی شود من از چگونگی سر به نیست شدن ۹ زندانی (۲۹ فروردین ۱۳۵۴) اطلاع ندارم و چند و چون شکنجه و شوک الکتریکی را نمی‌دانم، از او پذیرفته می‌شود چون حیطه اطلاعاتی‌اش محدود است اما مدیر کل اداره سوم ساواک نمی‌تواند خودش را به آن راه بزند. اگر هم روایت بهمن نادری پور (تهرانی) این اشکال و آن اشکال را دارد، خب، حالا جا افتاده است. شما می‌گوئید واقعی نیست؟ بفرمائید هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین...
مستند رّد کنید و بالاخره پاسخ بدهید وگرنه تا قیام قیامت این سئوال باقی خواهد ماند.
 
فردا نه پس فردا همه می‌میریم و شما نیز.
به آفتاب و مهتاب قسم نفرینها و آفرینها همه بی ثمر است و این دنیا به هیچکس وفا نمی‌کند. این حلقه های مفقوده را روشن کنید.
چه زیبا گفت برتراند راسل:  
  Ask yourself only what arethe facts and what is  the  truth  that the facts bear out….
 
 باید ببینیم واقعیت ها  چیستند و این واقعیت ها بر چه حقیقتی دلالت دارند. نباید آنچه را دوست داریمحقیقت داشته باشد، یا فکر می‌کنیم حقیقت بودنش برای جامعه مفید است، ما را از راه به در کند.
***
درست است که در سال ۶۰ روزهایی بود که در اوین بیش از ۱۰۰ زندانی به رگبار بسته می‌شدند و جمع زندانیانی که در دوران شاه به خاک افتادند، فقط ۳۱۲ نفر بود اما بیداد شیخ، ستم دوران شاه را توجیه نمی‌کند. هرگز مردم شریف ایران روایت آقای ثابتی را از به اصطلاح فرار بیژن جزنی و ذوالانوار و... نمی‌پذیرند.

مقام امنیتی ابروکمانی در گفتگو با «کریستین دلانوا» داستان جدیدی می‌سازد:
«زندانیان با کندن نقبی زیر سلولشان در زندان قصر سعی کرده بودند از آنجا فرار کنند. به این دلیل آنان به زندان اوین انتقال یافتند و آنجا شروع کردند به تحریک زندانیان دیگر به شورش. پس از آن بود که تصمیم گرفته شد آنان را برای مراقبت بهتر به زندان کمیته مرکزی انتقال دهند. بین راه انتقال به زندان جدیدشان، آنان سعی کردند از دست زندانبانان‌شان بگریزند و اینان تیراندازی کردند. چند نفری از آنان کشته شدند. این توطئه کثیف، آنان را به مرتبه قهرمانی ارتقا داد، در حالیکه برخی از انان در دو یا سه سالی که در پیش بود از زندان آزاد می‌شدند. مامورین ساواک هیچ زندانی را نکشه اند چه در درون زندان چه در بیرون زندان...» (کتاب ساواک کریستین دلانوا صفحه ۲۱۷)

آقای ثابتی در کتاب «در دامگه حادثه» از یک «خانه خراب» ! به نام پروفسور «بوم مزون»یاد می‌کند که نامبرده در دروس misinformation  (اطلاعات گمراه کننده و غلط) و Disinformation (تکنیک هایی که با استفاده از آن تصویری اشتباه از واقعیت داده می‌شود) سفارش می‌کرده در نقل اخبار و گزارشهای خودتان، حواستون جمع باشد. باید چندین و چند خبر درست بیآورید تا بتوانید لابلای آن، اخبار غیر واقعی را هم بگنجانید... (صفحه ۵۹۹)
آقای ثابتی در کتاب در دامگه حادثه سفارش «بوم مزون» را آویزه گوش دارد.
 
......................................... 

کمیته مشترک، زیرمجموعه اداره کل سوّم ساواک بود.

برخوردی را که ۳۰ مرداد سال ۵۳ «مقام امنیتی ابروکمانی»، با پدر بزرگوارم «هوشنگ عیسی بیگلو» داشته در نظر نمی‌گیریم، از یادمان آقای لطف الله میثمی (صفحه ۱۶ کتاب آنها که رفتند) و خاطرات خانم ویدا حاجبی (صفحه ۱۶۳کتاب یادها) هم می‌گذریم.
فرض می‌کنیم ایشان نبوده که دستور شکنجه ویدا حاجبی را داده، فرض می‌کنیم مقام امنیتی، هنگام بازجویی از «اسدالله مفتاحی» هم ناظر نبوده و عموی او را برای نصیحت کردن بالای سرش نیاورده و همه این اخبار، الکی است که یک مشت تروریست ساخته اند و ایشان همیشه با هرچیزی که منجر به شکنجه شود مخالفت کرده و هیچ وقت خودش نه شکنجه را دیده و نه بازجویی کرده است.
ولی می‌دانیم کمیته مشترک، زیرمجموعه اداره کل سوّم ساواک بود و اداره کل سوّم ساواک همزاد پرویز ثابتی !
اغراق نمی‌کنم. ثابتی شاه بود. دوباره می‌گویم در عمل، ثابتی شاه بود و خرش خیلی می‌رفت و او نمی‌تواند «عاملّیت» و «آمریت» را از هم جدا ‌کند و بگوید:
 «من همیشه با هرچیزی که منجر به شکنجه شود مخالفت کرده و هیچ وقت خودم نه شکنجه را دیده و نه بازجویی کرده ام.»
اگر آقای ثابتی و هم‌ردیف های ایشان، خودشان کابل نزده یا زندانی را شوک الکتریکی نداده اند، آمرّیت پیدا و ناپیدایشان بر شکنجه‌گران و دستگاه سرکوب نفی نمی‌شود.

شگفتا که ابراز تأسف ایشان نیز از شدّت عمل نسبت به زندانیان سیاسی، در گیومه و «به شرط هندونه» است.
چون در این سالها بسیاری از اعضای گروهها مبارزه مسلحانه و روش گذشته سازمانهای مربوطه را محکوم کرده‌اند من هم به سهم خود اگر شدت عملی نسبت به زندانیان صورت گرفته باشد را محکوم و از آن «ابراز تاسف» می‌کنم.

....................................

همه از صغیر و کبیر، بند شلوارشان شَل است !

مقام امنیتی رژیم شاه نیز دست کمی از پرونده سازان رژیم جدید ندارد. اینها نیز برای زمین زدن زندانی، مسائل اخلاقی را علَم می‌کنند. فرض کنیم آنچه پرویز ثابتی در مورد غلامحسین ساعدی گفته واقعی است اما اینهم واقعی است که او از رنج ستمدیگان رنج می‌برد. می‌رفت در جنوب شهر و آنجا خدمت می‌کرد درحالیکه می‌توانست با تکیه بر جاه و جلال عمویش (سرلشکر ساعدی) از همه بلایا (از جمله اذیت و آزار بازجویان محترم ساواک) در امان بماند و رسولی و غیر رسولی مجبورش نکنند توبه نامه بنویسد.
اگر قرار بر جانماز آب کشیدن و تنزه طلبی است و آقای ثابتی اینهمه روی مسائل اخلاقی حساسّیت به خرج می‌دهند، پس چطوری تو روی والاحضرت اشرف و والاگهر شهرام نگاه می‌کردند؟ نکند همه آنچه نزدیکترین دوست اعلیحضرت (آقای اردشیر زاهدی) در مورد خاندان سلطنتی و فساد بیش از حّد تیمسار نصیری و...نوشته، مزخرف و دروغ است؟ وارد شدن به اینگونه مسائل چه دردی را دوا می‌کند؟ از زمین زدن ساعدی و غیر ساعدی چه نتیجه ای می‌خواهیم بگیریم؟ چی را می‌خواهیم ثابت کنیم؟
...
در غیبت امثال سرلشکر حسن پاکروان که اهل شعور و فرهنگ بودند، ساواک، فرهنگ‌ورزان دردمند جامعه ما را دستگیر یا به خودسانسوری دچار می‌کرد تا کسانی چون حاج شیخ احمد کافی و شیخ محمد تقی فلسفی میدان‌دار باشند. (اگر هم چنین نمی‌خواست، نتیجه جز این نبود.)

برخلاف گفته آقای ثابتی در کتاب در دامگه حادثه فروپاشی رژیم گذشته به این دلیل نبود که «شاه ول کرد و ملت هم دست به خودکشی زد» (صفحه ۵۳۰ و ۵۳۲ و...)

ما دجار خفقان بودیم و شاه و مریدانش سکوتی را که آبستن فریاد و سرشار از ناگفته ها بود، رضایت مردم می‌پنداشتند و ساواک خر خودش را سوار می‌شد. واقعش این است که خفقان سیاسی با سیاستهای رژیم شاه که مقام امنیتی ابروکمانی هم از صاحب منصبان و کارگزارانش بود رابطه ای مستقیم داشت.
ستم و سرکوب، نبود احزاب، (تک حزبی بودن رژیم شاه)، دستگیری جوانان دبیرستانی، دستگیری  رهبران جریانهای سیاسی علنی از جمله مهندس بازرگان و شاپور بختیار...
نارضایتی همگانی جامعه را دامن زد و البته و صد البته وقتی آسمان میهن تیره و تار ‌شود، رعد و برق انقلاب حتمی است.
ستم و سرکوب بود که مردم ستمدیده ایران را عاصی کرد. مبنا این است نه کارتر و مارتر. شرط خارجی به اعتبار مبنا است که وارد عمل می‌شود.

ظلمات پس از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ و ُملا ُخورشدن آنهمه رنج و شکنج، فقط در گواِدُلوپ و آخرین بازی ماهرانه کارتر و فقرعنصرذهنی مردم ریشه ندارد. جدا از استبداد شاهانه (که آقای ثابتی آنرا به گردن مصدق می‌اندازد) ندانم کاری و بی فرهنگی مسئولین امنیتی که دیواری کوتاهتر از امثال ساعدی پیدا نمی‌کردند، نقش بسیار داشت.
آن ندانم کاری و بی فرهنگی هنوز هم باقی است. اهانت به دکتر مصدق و یاوه گویی علیه دکتر شریعتی و جلال و ساعدی...، آب در هاون کوبیدن است.

....................................

راست ها را نگفتن نوعی دروغگویی است.

آقای ثابتی وقتی کاستی های اسدالله علم و اشرف پهلوی را برمی شمارد به درستی روی نقاط مثبت آنان هم انگشت می‌گذارد اما نوبت به دکتر مصدق که می‌رسد «عوام فریبی و توهم مصدق» برجسته می‌شود و با اینکه «در میهن پرستی او تردید نمی‌توان کرد»، لقب دیکتاتور می‌گیرد و همه کاسه کوزه ها را بر سر او می‌شکند.
در منطق آقای ثابتی دشمنان استبداد و ارتجاع، اهل منقل و وافورند.
در صفحه ۲۸۰ کتاب «در دامگه حادثه»، دکتر علی شریعتی هم تریاکی می‌شود !
 این قضاوت زشت و آلوده «از آن دروغهایی است که اسفناج روی سر آدم سبز می‌شود.»

البته در سخنان آقای ثابتی نکات درس آموز و با اهمّت کم نیست. واقعات اتفاقیه بویژه حول و حوش انقلاب با صداقت تشریح شده و وی چندین سر و گردن از زاهدان ریاکار بالاتر است اما متاسفانه جدا از پرونده سازی، راست‌ها را هم نمی‌گوید.
او بخوبی می‌داند هنگامیکه صلیب سرخ جهانی دست شکنجه‌گران را در حنا گذاشت، ساواک در خانه های امن خود، جان شماری از دستگیر شدگان را با خوراندن سیانور و... گرفت اما به اینگونه وقایع اشاره هم نمی‌کند، گویی با شهر کوران طرف است.

....................................

پرویز ثابتی و اسب حضرت عباس

آقای ثابتی در صفحه ۵۸۸ کتاب در دامگه حادثه، می‌گویند «مذهب یک عامل بازدارنده است در ایران...یک چیز دگم است... و در صفحه ۶۴۹ با تأکید به اینکه «من به اومانیسم باور دارم...و Agnostic (لاادری) هستم در وجود خداوند تردید نموده و می‌گویند «من در زندگی همیشه انسانی خردگرا بوده ام...»... تا می‌رسند به مذهب شیعه که به قول ایشان بدترین شاخه دین اسلام است.
بعد در صفحه ۶۵۲ با سخنانی شبیه دکتر آرامش دوستدار و شجاع الدین شفا و کوروش آریامنش، اسلام و قران را زیر ضرب می‌گیرند.
خب، با اینهمه روشنفکری و روشن بینی، چگونه ایشان با اعلیحضرت همایونی کنار می‌آمدند که وقت و بیوقت از امام زمان و معجزه حضرت عباس و...دم می‌زد و نام همه پسرانش پسوند رضا داشت و خودش می‌گفت با عالم غیب در ارتباط است؟
مگر شاه نگفت بعد از تاجگذاری پدرم، به بیماری حصبه مبتلا شدم و یک شب «علی» (ع) را خواب دیدم که در دست راست خود شمشیر ذوالفقار داشت و با دست دیگرش جامی حاوی یک نوع مایع به من خوراند و فردای آن شب حالم به سرعت رو به بهبود نهاد؟
مگر نگفت موقعی که به «امامزاده داود» رفتم، از فراز اسب به روی تخته سنگی افتادم ولی حضرت «عباس» با اسبش ظاهر شد و مرا گرفت و آهسته بر زمین نهاد؟
مگر در رژیم گذشته مرتجعترین آخوندها برو و بیا نداشتند؟ و مگر دستگاه (رژیم شاه) هوایشان را نداشت؟
مگر نه اینکه وقتی پاکترین فرزندان این میهن ستمدیده در کمیته مشترک زیر شکنجه می‌رفتند، امثال حاج شیخ احمد کافی، در ذهن و روح هزاران نفر از مردم ساده و بی آلایش، زهر خرافات می‌ریختند و آنان را به شیون وامی‌داشتند؟ مگر جلوی چشم چندین هزار نفر مردمی که برایشان روضه و نوحه می‌خواند نگفت تلفن را بیارید.می‌خواهم به کربلا و به حضرت عباس زنگ بزنم. تلفن را آوردند و او جلوی چشم همه شماره گرفت و گفت کربلا. ابوالفضل علمدار...و بعد از سکوتی ممتد، زار زار گریه سر داد و نعره زد: مردم ابوالفضل علمدار دست ندارد که تلفن را بگیرد و جمعیت به سر و کله خودش زد...
جناب آقای ثابتی انگار فراموش کرده اند که دستگاه ساواک و از جمله مسئولینی چون خود او در قدرت گیری جریان راست ارتجاعی چه نقش تعیین کننده ای داشته اند. حتی اگر از ایجاد فضای سرکوب و پیشگیری از رو شدن نظرات مختلف در سطح جامعه بگذریم، کمک دستگاه ساواک به تقویت و سازماندهی روحانیون مرتجع و دین فروش را نمی‌توان فراموش کرد.
در پخش و اشاعۀ نخستین فتوای نجس و پاکی توسط روحانیون در زندان شاه، ساواک نقش بسیار داشت و من در مقاله
آنرا نشان داده ام.

بیشترین تقصیر نه با کافی و خلق الله، که با زمامداران بی‌کفایت و امنیّتی بود که نیروهای ترقی خواه را که قصدشان زدودن غبار از رخ دین بود به بند می‌کشیدند و برای «گوهر مراد»هایشان هم پاپوش می‌دوختند.
در دربار شاه به روشنفکران ایران به جای انتلکتوئل, عن - تلکتوئل گفته می‌شد و اسدالله علم هم می‌نوشت از عن تلکتوئل ها، تلکتوئل آن رفته و قسمت اول آن باقی مانده است. (یادداشتهای اسدالله علم جمعه ۵/۱۰/۴۸)
عَلم می‌گوید که خود اعلیحضرت با این گونه به کار بردن کلی می‌خندید!

....................................

آزادی در شیوه برخورد به مطلب، حق مقدس هر فردی است.

طرف صحبت آقای ثابتی، (که زحمت زیادی روی پاورقی ها کشیده است)، با دوست نزدیک‌شان آقای امین فروغی (عضو سابق ساواک و کنسول نظام پهلوی در امارات) که حلقه وصل ایشان با آقایان مجتبی پاشایی و ثابتی و... بود، پیش از برنامه افق صدای آمریکا، به تعریف و تمجید آقای ثابتی و توجیه عملکرد ساواک پرداختند.
...
طرف صحبت آقای ثابتی نیز آزادیخواهان میهنمان را فلّه ای، تروریست خطاب کرده، آن مرداد گران را عزاداری بیست و هشت مرداد توصیف نمودند و مدعی شدند ساواک با کسانی روبرو بوده که می‌خواستند آب تهران را مسموم کنند !!
خب، هر کس آزاد است هر نظری می‌خواهد داشته باشد اما اگر پرسشگر، طعم زندان و شکنجه را چشیده بود، و با استبداد زیر پرده دین به معنی واقعی کلمه مرزبندی داشت و سئوالات دقیق تری طرح می‌شد، خاطرات آقای ثابتی پروژه ای از سوی غیر، تلقی نمی‌شد و ارزش بسیار بیشتری داشت.
 

 
پانویس
 
دکتر رضا رادمنش و عباس شهریاری جاسوس ۱۰۰۰ چهره ساواک

در ص ۱۶۴کتاب در دامگه حادثه از قول پرویز ثابتی آمده است:
عباس شهریاری (که با ساواک همکاری می‌کرد) گفت: «آوردن آقای رضا رادمنش به ایران با من، اما شخص شما باید قول شرف بدهید که او دستگیر نشود»
گفتم این کارها اصلاً شخصی نیست... با من صحبت شخصی نکن اما من قبول دارم که آمدن او به ایران و بازگشتش مفید است...
 
شاه گفته بود نخیر، نگذارید  (بیاید)، اینها فکر می‌کنند که هر کسی می‌تواند بیاید داخل مملکت و برود بیرون...
من به عباس شهریاری گفتم «بگو رادمنش بیاید!» پرسید قول شرف شخصی؟ گفتم آقا جان بنده قول شرف شخصی اینجا ندارم...او هم گفت پس نمی‌آورم چون قول شرف شخصی نمی‌دهید و در نتیجه رادمنش را نیآورد.
 ***
آیا آنچه آقای ثابتی تعریف کردند همه واقعیت است؟ خیر.
ساواک (به کمک شهریاری) طرح ربودن دکتر رادمنش به ایران را می‌چید. قرار شد او را به مرز قصر شیرین بکشانند و سپس وی را بیهوش کنند و به ایران ببرند. شهریاری دست به کار شد اما اجرای طرح درست با روز وقوع کودتا در عراق مصادف گشت و دکتر رادمنش نیز در خانه یک هوادار حزب کمونیست عراق پنهان شد. این موضوع در صفحه ۴۵۱ خاطرات نورالدین کیانوری هم اشاره شده است.

.........................................

تنظیم رابطه ثابتی با نصیری و مقدم
  
در کتاب در دامگه حادثه بارها نظر مثبت ثابتی را نسبت به «تیمسار نصیری» می‌بینیم. ثابتی تأکید می‌کند نصیری «زن باره» و آلوده نبود.به لحاظ مالی هم آلوده نبود. (مضمون صفحه ۶۰۴)
البته آقای اردشیر زاهدی نظر دیگری دارد:
«نصیری در شمال ایران و در کیش به ساختمان‌سازی سرگرم بود و فعالیت‌های اقتصادی می‌کرد. اشکال دیگر او علاقه مفرطش به ارتباطات جنسی گسترده با زنان بود و اوقات خود را به این امور می‌پرداخت...» (آخرین روزهای شاه به روایت زاهدی)

ثابتی با نصیری رابطه خوبی دارند اما با سپهبد ناصر مقدم آبش در یک جوی نمی‌رود. جدا از اینکه نصیری و ثابتی هردو همشهری و اهل سنگسر هستند، نصیری بر خلاف ثابتی قدرت تحلیل نداشت اما مقدم افسر بسیار باسوادی بود و تحت تأثیر قرار نمی‌گرفت.

.........................................

بازدید هیآت ساواک از زندان مخفی در حومه لندن

سال ۵۳ ساواک در صدد بود با استفاده از تجارب و وسائل و تکنیکی که در ساختمان زندان های انگلستان استفاده می‌شد زندان جدیدی بسازد و از سرویس انگلستان خواسته بود تا امکان بازدید چند نفر کارشناس ساختمانی و متخصصین مربوطه ساواک را از آن کشور بدهد.
هدف، بازدید از یک زندان به کلی سری در نود مایلی لندن بود که در آن مبارزین و چریک های ایرلندی نگهداری می‌شدند. یکی از کسانی که پیشنهاد شد عضو هیئت ساواک باشد، سرهنگ (بعداً سرتیپ) وزیری بود. در این مورد سندی موجود است که تاریخ آن دو روز بعد از قتل ۹ زندانی (جزنی و ذوالانوار...) است. وزیری همان کسی است که آقای ثابتی می‌گوید زنگ زده و به ایشان خبر به اصطلاح فرار زندانیان را اطلاع داده است.

.........................................

اشکال و مسئله آقای ثابتی فراتر از این یا آن ایراد به کتاب او است.

همانطور که در آغاز اشاره کردم اشکال و مسئله مقام امنیتی رژیم شاه فراتر از این یا آن ایراد به کتاب او است. آقای ثابتی دستش به جنایات ساواک آلوده است و برخورد با این کتاب، به عنوان کتاب خاطراتی در میان انبوه خاطرات دیگر درست نیست.
ایشان به علت سوابقی که در دستگاه امنیتی رژیم شاه داشته اند، از نظر حقوقی و قضائی زیر سئوال هستند و تا زمانی که یک کمسیون حقیقت یاب مردمی به چنین اتهامی رسیدگی نکرده، بقیه حرف ها اهمیت زیادی ندارد. البته بنا بر اعلامیه جهانى حقوق بشر هر شخصى متهم به جرمى کیفرى، سزاوار و محق است تا زمان احراز و اثبات جرم در برابرقانون، در محکمه اى علنى که تمامى حقوق وى در دفاع از خویشتن تضمین شده باشد، بیگناه تلقى شود و تا مدارک و مستندات حقوقى کافى به دادگاه صالح ارائه نشود و دادرسى عادلانه اى صورت نگیرد، اصل یازدهم اعلامیه حقوق بشر (اصل برائت) است که حرف آخر را مى‌زند...
...
کتاب در دامگه حادثه با همه «پورموشن» promotion  و تبلیغاتی که در مورد آن شد، (گویی آتش تهیه و پیش‌زمینه ای برای آلترناتیوسازی است)، نمایه (INDEX ) ندارد و این نقص کوچکی نیست. 
***
من اینجا شماری از وقایع و صفحات مربوط به آن را می‌نویسم.
دستگیری دکتر محمد رضا جوشنی املشی و حمله به پایگاههای فدائیان و حساسیت شاه به ماجرای حمید اشرف ص ۲۴۸
نقش حسین فردوست در معرفی سرلشگر شاکر و سرلشگر شادمهر و سرلشگر فربد به دولت بازرگان صفحه ۲۵۴
ماجرای کشته شدن بیژن جزنی و کاظم ذوالانوار و...(۹ زندانی) صفحه ۲۵۶
سیروس نهاوندی و سازمان رهایی‌بخش خلق ایران صفحه ۲۶۳
جاسوس ۱۰۰۰ چهره عباس شهریاری (سهیل) و حساسیت شاه نسبت به او صفحه ۲۷۵
مسعود رجوی و ادعای آقای ثابتی برای نجات وی از اعدام صفحه ۲۸۱
با تلاش ثابتی (و سپهبد جعفری و سپهبد بهزادی)، سی و چند نفر از زندانیان اعدام نمی‌شوند.
صفحه ۲۹۵
جواب رّد دکتر یدالله سحابی و مهندس مهدی بازرگان به پرویز ثاتبی
او خواسته بود آندو از مجاهدین بخواهید دست از اعمال خود بردارند...و نظر مهندس بازرگان:
شاه راهی باقی نگذاشته...صفحه ۳۱۶
نظر «پاک و پاکیزه» پرسشگر کتاب: «شریعتی نمی‌توانست یک کلاس ۱۸ نفره را در دانشگاه کنترل کند»!! صفحه ۲۷۹
گفتگوی ثابتی با دکتر علی شریعتی و خط و نشان کشیدن برای او که جای تو در زندان است...صفحه ۲۷۹
تلاش سپهبد ناصر مقدم برای آزادی زندانیان سیاسی و نظر ثابتی که آزادی زندانیان باقی مانده از زندان، خیانت به کشور است. ص ۴۶۱
از قول ثابتی در صفحه ۵۴۴ آمده:
قره باغی روز ۴ آبان (سال ۵۷)...به من تلفن زد و گفت:
«اعلحضرت فرمودند به ثابتی بگوئید این یارو صفر قهرمانی کی بوده که مردم اینهمه از وی تجلیل و تمجید کرده اند؟»
گفتم اعلیحضرت مگر نمی‌دانند که من از دیروز برکنار شده ام؟
 ***
همنشین بهار