۱۳۹۳ فروردین ۲, شنبه

اداء دین به مجاهد شهید مجید شریف واقفی تراب حق‌شناس

اداء دین به مجاهد شهید مجید شریف واقفی
تراب حق‌شناس

آخ، ما که خواستیم زمین را برای مهربانی مهیا کنیم/ خود نتوانستیم مهربان باشیم. (برتولت برشت)
اردیبهشت ۱۳۵۴ بود که دیگر از بغداد پایگاه مان را به دمشق منتقل کرده بودیم که از رادیو ایران خبر کشته شدن مجاهدی به نام مجید شریف واقفی را به دست همرزمانش شنیدیم. یکی از کسانی که دستگیر شده بود و اعتر​اف می کرد که این حادثه رخ داده مجاهد شهید محسن خاموشی بود. وقتی از او علت این قتل را پرسیدند گفت: "سنگ انداختن در راه سازمان". خبر و نوع حادثه برای ما بسیار حیرت انگیز بود.
حتی مسئول ارگان خارج از کشور یعنی رفیق علیرضا سپاسی که چند ماهی از آمدنش به خارج نمی گذشت هم برای اولین بار بود که این خبر را می شنید. علتی که در روزهای بعد برای این اقدام به ما فعالین سازمان گفته می شد این بود که واقفی و صمدیه لباف و دو نفر دیگر می کوشیده اند با گردآوری افرادی در حول و حوش خودشان و مصادره"انبار اسلحه سازمان" به تخریب سازمان بپردازند. اصطلاح تخریب سازمان برای ما خط قرمزی بود که هیچ کس حق عبور از آن را نداشت. منطقی که ما برای حل مشکلات درونی و غیر آن داشتیم در چارچوب شرایط مبارزه مخفی و بسیار خشنی که رژیم به مخالفان انقلابی خود تحمیل کرده بود اجازه هیچ کنجکاوی بیشتری نمی داد. اتهام تخریب سازمان که مرکزیت علیه افرادی که به "اعدام" محکوم کرده بود به حدی در نظر ما سنگین بود که اگر هم اقدام سازمان را نمی توانستیم هضم کنیم حداکثر سکوت می کردیم به انتظار اینکه در آینده ابعاد موضوع روشن شود. همین جا باید نکته بسیار مهمی را تاکید کنم که عضویت در یک سازمان انقلابی برای ما حکم "خانه خاله" را نداشت که اگر از یک چیزی خوشمان نیامد از آن قهر کنیم. کار در یک سازمان  انقلابی هر چند با فراز و نشیب های خطیر همراه باشد یادآور شعر حافظ است که "عشق است و داو اول بر نقد جان توان زد". مواجه شدن با اشکالات و انحرافات در سازمان فقط به معنی این بود که باید بمانی و در اصلاح کارها بکوشی.
با گذشت زمان برخی اسناد درونی مانند مقاله "پرچم مبارزه ایدئولوژیک را بر افراشته تر سازیم" و نیز کتاب"بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق ایران" به دستمان رسید. در مقدمه بیانیه شرحی از مشکلات و موانعی که بر سر راه اعلام مواضع قرار داشته آمده بود. وقتی اخبار پراکنده چه از درون سازمان و چه در مطبوعات گروه های دیگر سیاسی و نیز روزنامه های رژیم منتشر شد، به تدریج فهمیدیم که آنچه رخ داده بیش از آن خطیر بوده که بتوان به آسانی هضم و توجیه کرد. اما ما تا سال ۵۶ با فضای بازی در درون سازمان روبرو نبودیم تا بتوان به انتقاد از عمل کردهای سازمان پرداخت و سؤال هایی را که مدت ها در ذهن افراد رسوب کرده بود بروز داد و در نشریه داخلی نوشت و به بحث گذاشت. این است که در حالتی از جهل و سکوت رضایت آمیز دست و پا می زدیم. واقعیت این است که این تنها مسئله ای نبود که با ما دست به گریبان بود. ما علاوه بر ضربات فزاینده رژیم که ما را به نابودی کامل تهدید می کرد، با ضرورت بازبینی همه جانبه فعالیت های تئوریک و عملی سازمان روبرو بودیم. دستاوردهای سازمان به ویژه در زدودن اندیشه مذهبی از ایدئولوژی سازمان و نیز تجربه و نقد مشی مسلحانه و حفظ سازمان را نمی توانستیم دست کم بگیریم، همه این ها موجب افتخار ما بود و هست.
تنها در سال ۵۷ است که کادرها و پایه سازمان به طور نسبی به نقد برخوردها و اقداماتی می رسند که به تصفیه فیزیکی چند نفر از اعضای سازمان به دلایل مختلف انجامیده بود. در پایان سال ۵۶ است که مشی مسلحانه چریکی هم پس از نقد و ارزیابی های که به نظر کافی می رسید از دستور کار سازمان خارج می شود تا بالاخره در بهار و تابستان سال ۵۷ در نشستی از شورای مسئولین متشکل از چند نفر نمایندگان رفقای داخل با رهبری (از جمله رفیق محمد تقی شهرام) حیات سازمان از ۵۲ به بعد مورد نقد قرار می گیرد، رهبری استعفا می کند و سازمان حیات و فعالیت تازه ای را در چارچوب ۳ تشکل یعنی پیکار، آرمان و نبرد آغاز می کند. رفیق ناصر پایدار با بیانی کامل تر طی نامه ای می نویسد: "بر اساس آنچه خود شاهد بوده ام. تمامی نکاتی که در اجلاس پاریس یا همان نشست مشترک ۵ نماینده اعزامی داخل و شهرام و دیگران مطرح شد همگی با طول و تفصیل لازم در ماههای پیش از آن در جمع های داخل بحث شده بود. پویه انتقادی شروع شده در اواخر ۵۶ و سپس ۵۷ در برگیرنده کل مسائل مربوط به ۵۲ به بعد بود و فقط در دو مورد نقد مشی چریکی و انتقاد از اعدام ها خلاصه نمی شد. روایت مبارزه ایدئولوژیک و انتقاد و انتقاد از خود درون تشکیلات، برخورد به فدائیان، دیکتاتوری مرکزیت و تأثیر هولناک آن بر همه وجوه هستی سازمان، تصفیه های تشکیلاتی پیشین، حتی ازدواجها و .. همگی در جمعها مطرح شد. کسانی که راهی خارج شدند قرار بود نمایندگان پروسه انتقادی در همه این قلمروها باشند و با انعکاس دستاورد کل آن دوره برای تعیین تکلیف وضع سازمان وارد گفتگو شوند. این افراد به عنوان شورای مسؤلین هم عازم خارج نشدند. این اصطلاح را بعدها خودشان پیش کشیدند." ردپای موضوعی را که به نام شهید شریف واقفی مربوط می شود می توان در اسناد سازمان بررسی کرد بی آنکه بتوانم بگویم که خواننده علاقمند، به حقیقت ماجرا دست خواهد یافت. اسناد مورد نظر عبارتند از:
جزوه پرچم مبارزه ایدئولوژیک…
http://peykarandeesh.org/PeykarArchive/Mojahedin-ML/pdf/parchame-mobarezeh.pdf مقدمه بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک…
http://peykar.org/PeykarArchive/Mojahedin-ML/pdf/Bayaniyeh-1354-2.pdf سخنان شهرام در نوار گفتگو با حمید اشرف در رابطه با همین موضوع
http://peykar.org/PeykarArchive/Mojahedin-ML/mojahed_fadaii.html یادداشت های زندان شهرام در این باره
http://peykarandeesh.org/free/566-daftarzendantaghi2.html «به داستان زندگی من گوش کنید» نوشته لیلا زمردیان (همسر شریف واقفی)
شاید بتوانم برداشت کنونی خودم را به اختصار به نحو زیر بیان کنم. رفیق شهرام با توجه به روند آموزش و تحولات سازمان از ابتدا تا سال ۵۴ به این نتیجه می رسید که سازمان مثل یک شخصیت حقیقی با توجه به تحولات تاریخی و اجتماعی ایران به یک سازمان مارکسیستی تحول یافته است و مارکسیسم توانسته حقانیت خود را برای رهبری مبارزه امروز جامعه به اثبات رساند، از این رو دیگر ایدئولوژی پیشین سازمان نمی تواند توجیه کننده مبارزه خرده بورژوازی و اقشار متوسط جامعه که به ویژه ایدئولوژی مذهبی دارند باشد. عناصری از سازمان چه به دلیل مخالفت تشکیلاتی با اعلام مواضع و چه به دلیل عدم قبول مارکسیسم و حفظ ایدئولوژی پیشین از سازمان کنار گذاشته شدند و نام سازمان همان که بود باقی ماند. برای رسیدن به این هدف شرایط تاریخی، مشی چریکی مسلحانه و روحیه و برداشت رفقای مرکزیت تاثیر قطعی داشته است. شریف واقفی در ابتدای امر در یک چارچوب تشکیلاتی و از این لحاظ که امکانات سازمان از دست می رود با اعلام تغییر مواضع سازمان مخالف بوده، ولی سپس با کشمکشی که با مرکزیت سازمان پیدا می کند به اعتقادات مذهبی پیشین هم روی می آورد. مرکزیت حفظ ایدئولوژی پیشین را در درون سازمان امری ارتجاعی ارزیابی می کرد بی آنکه آن را در سطح جامعه به عنوان توجیه کننده مبارزه اقشار غیر پرولتری نادرست بداند. به همین دلیل بود که پس از اعلام تغییر ایدئولوژی، سازمان با گروه های مذهبی ارتباط داشت که برخی از آن ها رفقای سابق خود ما بودند (رک: نشریه فریاد خلق خاموش شدنی نیست در آرشیو پیکار).
مرکزیت برای اجرای استراتژی خود که به لحاظ تئوریک موجه می نمود دست به اقداماتی زد که در توجیه آن ها حتی برای اعضای سازمان درماند. ادعای "تخریب سازمان، مصادره انبار اسلحه (که مبالغه آمیز است)" و بهانه کردن برخی  نقاط ضعف و پریشان خاطری که خود شریف واقفی در تحلیل از خود (آنطور که رایج بود) نوشته بود؛ این ها و توجیهات ناصادقانه مرکزیت نمی توانست کاری کند که این اقدامات را اعضا و دوستداران سازمان قورت دهند. در چند سطر زیر برداشت خود رفیق شهرام را که جزء یادداشت های زندان جمهوری اسلامی آمده می آوریم، شهرام در دفتر دوم خاطرات زندان مى نويسد: "بارى، اما البته اين موضوع هيچ اين اشتباه غير قابل اجتناب ما ــ غير قابل اجتناب از نظر اولا شيوه هاى عمل در خط مشى چريكى و ثانيا از نظر موقعيت ويژه انتقالى سازمان ما و از خيلى نظرات ديگر كه شرحش در اينجا امكان پذير نيست ــ را نبايد بپوشاند كه ما بايست اين واقعيت ديالكتيكى را درك مى كرديم كه به هر حال شكسته شدن هسته اين التقاط –التقاط ايدئولوژيكى سازمان ما ــ تكه و پوسته اى هم، هرچند جزئى و با مدد و كوشش و رهبرى مجدانه ما ضعيف و بسيار مغلوب، در آن طرف ايجاد خواهد كرد. و درست همين زمينهء مادى هر چند جزئى است كه به شريف اجازه داد افرادى مانند صمديه و چند نفر ديگر را در خفا در درون تشكيلات دورهم جمع نمايد. اگر چنين درك و تحليلى از مسئله مى داشتيم به سرعت متوجه مى شديم كه چگونه اين شيوه برخورد حاد ما با نقض قوانين انضباطى يك سازمان مسلح انقلابى، چقدر امكان دارد كه به معناى با تفنگ به جنگ انديشهء مخالف رفتن و يا پيروزى بر مخالفين فكرى از طريق تفنگ تعبير گردد. تعبيرى كه بالاخره به دليل ضعف نيروى طبقاتى ما و متقابلا قدرت عظيم و وسيع طبقاتى حريف در جامعه، در نزد بسيارى از نيروها جا افتاد و از شريف یک قدّيس و كسى كه بر سر عقيده و فكرش تا پاى جان ايستادگى كرده و به اصطلاح پرچم توحيد و اسلام را تسليم نكرده به وجود آورد. البته اين كه مى گويم در جامعه چنين تعبيرى از مسئله شده اين طور نيست كه حتى هيچيك از نيروهاى مذهبى هم به اين حقيقت واقف نباشند – مثلاً خود مجاهدين و يا كسى كه عصر همين ديروز با او صحبت مى كردم، و از مبارزين زندان كشيده سال هاى ۱۳۵۰ به بعد بوده كه حالا بازجو و هم مسؤول زندان ساواكى ها است. خير؛ منتهى آنها مى بايد و بقول معروف حقشان هم هست كه از اين واقعه استفاده تبليغاتى كنند، چرا كه ديگر شريف زنده نيست تا بتوان نادرستى ادعاها و نسبت هاى كاذبى را كه هركدام از آنها براى پيشبرد تبليغات ضد كمونيستى- ضد ماركسيستى خود به او نسبت مى دهند اثبات كرد".
اکنون برمی گردیم به آنچه از زندگی و مبارزه شهید شریف واقفی می دانیم: اطلاعات جزعی در باره زندگی اش تا پیوستن به سازمان در این نوشتار اهمیتی ندارد. در نیمه دوم دهه ۴۰ به سازمان مجاهدین می پیوندد. من اسم او را نمی دانستم و یادم هست که در سال ۴۸ یک قرار سازمانی در محل کارش با او اجرا کردم و چهره اش را به یاد دارم. در سال ۵۰ به دنبال ضربه اول شهریور به سازمان او توانست با زیرکی، ماموران ساواک را قال بگذارد. دو مامور به اتاق کارش وارد می شوند و از او سراغ مهندس شریف واقفی را می گیرند. با سرعت انتقال حیرت انگیزی بدون آنکه آرامش خود را از دست بدهد می گوید: "الان اینجا بودند. اجازه بدهید ایشان را صدا کنم" از اتاق خارج می شود و به سرعت فرار می کند. او هرگز دستگیر نشد. مراحل کار سازمانی در آن شرایط دشوار را پشت سر می گذارد و از آن به بعد در کنار احمد و رضا رضایی، بهرام آرام، تقی شهرام، جواد ربیعی، جمال شریفزاده شیرازی و رفقای متعدد دیگر مسئولیت های خطیر آن روزها را در حد مسئول یکی از سه شاخه تشکیلات به عهده دارد. یکی از جلوه های فعالیت او انتشار"نشریه امنیتی نظامی" ست که چندین شماره از آن در بخش آرشیو پیکار آمده است. جلوه دیگر از خدمات او به سازمان دستکاری تکنیکی در رادیو ترانزیستورهای عادی بود که سازمان می توانست با این وسیله معمولی پیام بیسیم های گشتی های ساواک را شنود کند و از پیش بداند که کدام ناحیه و کوچه و خیابان در محاصره یا زیر نظارت ساواک قرار دارد تا حتی الامکان در دام نیفتند. در چارچوب روابط و همکاری با سازمان چریک های فدایی خلق این وسیله در اختیار رفقا قرار گرفته و مورد استفاده آن ها نیز بود. متاسفانه در حمله ای که به یکی از پایگاه های رفقای فدایی صورت گرفت این وسیله شنود که در خانه بوده به دست ساواک می افتد و از آن زمان ساواک موج های بیسیم خود را به کلی عوض کرد. در مورد این حادثه پوران بازرگان که خود در بخش شنود کار می کرده گزارشی نوشته که در زیر می خوانید:
"حالا جريان راديو و واقعهء روز ششم ارديبهشت ۱۳۵۳ را كه خودم از بى سيم ساواك شنيدم براى شما بازگو مى كنم.خوشبختانه پس از ۳۱ سال همه چيز در ذهنم نقش بسته است. در اين روز از ارديبهشت ۵۳ من كه به بى سيم ساواك گوش مى دادم ناگهان متوجه شدم كه مسألهء حادى در پيش است و ساواك مشغول عملياتى ست. عمليات در خيابان ويلا بود نزديك همان ايستگاه ويلا در  خيابان شاهرضاى قديم، بين ميدان فوزيه و ميدان ۲۴ اسفند. اكيپ ها به مركز مى گفتند كه همه چيز درست و مرتب است و سوژه هم خيلى طبيعى راه مى رود (سوژه را ساواك به فردى مى گفت كه با خود سرقرار مى برد تا فرد لورفته را شناسايى كند). در اينجا سوژه دخترى بود كه سر قرار مى آوردند براى شناسايى رفيقش. در حينى كه اكيپ ها منتظر بودند كه فرد مزبور بيايد، ناگهان به مركز خبر دادند كه يك مرد وارد محوطه شد و مى پرسيدند كه او را دستگير كنيم يا نه. مركز جواب داد كه قرار است زنى سر قرار بيايد، با آن مرد كارى نداشته باشيد. براى من لحظات به كندى مى گذشت.بالاخره اكيپ به مركز گفت زنى وارد محوطهء قرار شده و سوژه هم خيلى طبيعى راه مى رود. مركز گفت فرد را تعقيب كنيد. از قرار، فرد تعقيب شده متوجه وضع غير عادى مى شود. اكيپ ها تا ميدان فوزيه فرد اول را تعقيب مى كنند. در همين زمان، يك زن ديگر با زن اول تماس مى گيرد. اكيپ اين امر را به مركز اطلاع مى دهد. مركز در جواب گفت فرد اول را بگيريد و دومى را تعقيب كنيد (البته قصد آنها رسيدن به خانه اى بود كه در كوچهء شترداران [خيابان رى] قرار داشت. در ميدان فوزيه، فرد [زن] اول را كه گويا، آنطور كه بعداً فهميديم، شيرين معاضد بوده مى گيرند و فرد [زن] دومى را كه مرضيهء احمدى اسكويى بوده تا نزديكى ميدان ژاله تعقيب مى كنند. در همين وقت، اكيپ مى گويد: دومى به نظر مى رسد مسلح است، چه كنيم؟ (مى دانيد كه ساواكى ها بيش از مبارزين مسلح از جان خود مى ترسيدند.) مركز دستور داد به رگبار ببنديد. در اينجا پروندهء دومى هم كه مرضيهء اسكويى باشد بسته مى شود. تا اينجا من خودم شخصاً از بى سيم شنيدم. بعداً از رفقاى خودمان شنيدم كه آن مردى كه وارد محوطه شده بوده حميد اشرف بوده است. بارى، موج بى سيم ساواك از آن روز به بعد قطع شد..."
اکنون پس از سال ها به اختصار به عنوان یکی از کسانی که در گوشه ای از سازمان  فعالیت داشته و تبعات اقدامی را که غیر قابل توجیه است و با تمام وجود لمس کرده، باید بگویم که مجاهد شهید مجید شریف واقفی هیچ دست کمی از دیگر کادرهای سازمان نداشته. پیرامون بی مصرف شدن تدریجی برداشت های مذهبی در آموزش های سازمان در اشاره به خاطره ای از مجید شریف واقفی در بهار سال ۱۳۵۲ پوران بازرگان می گوید:
"درست است که مذهب قدم به قدم جایش را به اندیشه های نویی می داد ولی مذهب هم به راحتی ترک نمی شد. من تابستان ۵۲ مخفی بودم با شریف واقفی، وحید افراخته که بعد لیلا زمردیان [هم] پیش ما آمد. یک خانه تیمی داشتیم. من دو سه ماه بود که مخفی شده بودم. از این خانه به آن خانه بالاخره یک جا مستقر شدیم با شریف واقفی. قبل از اینکه مخفی شوم در همان حال و هوایی بودم که سازمان لو نرفته بود، قبل از سال ۵۰ که قرآن و نهج البلاغه نسبتا زیاد می خوانیدم ولی در خانه تیمی دیدم انگار اثری از قرآن و نهج البلاغه نیست.شهرام سه روز بعد از من که در ۱۱ اردیبهشت ۵۲ مخفی شدم از زندان ساری با موفقیت فرار کرد و حضورش هنوز تاثیری نداشت. اینکه گفتم مربوط به تیر ماه ۵۲ است که رضا ۱۰ روز بود ضربه خورده بود (شهادت رضا رضایی در ۲۵ خرداد ۱۳۵۲ رخ داد). من از شریف واقفی پرسیدم مثل اینکه خیلی چیزها می خوانیم ولی قرآن و نهج البلاغه نمی خوانیم؟ او گفت برای اینکه دیگر به ما پاسخ نمی دهد. نیازی به آن نداریم. این دقیقا حرف او بود و برای من سنگین آمد. گفت مسائلمان را حل نمی کند! ولی در عین حال همه نماز می خواندیم، خودش هم می خواند. البته یک نماز سر و کله شکسته، یعنی منظورم این است که قدم به قدم می دیدند آیه های قرآن چیزی را برایشان حل نمی کند".
به نظر من اگر رهبری سازمان گرایش اصیل درون تشکیلات را از ابتدای امر به سوی منافع کارگران و ستمدیگان جامعه که خود به بهترین نحوی بیان کرده در نظر می گرفت، اقدام انشعاب طلبانه شریف واقفی را تا حد تخریب سازمان خطیر جلوه نمی داد و کار به  جایی که کشید نمی رسید. با توجه به شرایط آن زمان این شتابزدگی کم اهمیت جلوه گر شده و آثار مخربی که نقض غرض بوده رخ داده است. من این نکته اخیر را در مصاحبه ای تحت عنوان "از گذشته تا آینده" آورده ام.
به جاست برای تکمیل موضوع، نظر رفیق ناصر پایدار را به نقل از نامه وی همین جا بیاورم: "من نیز کاملاً معتقدم که مشکل شریف واقعی و علت بروز تصادمات میان وی و شهرام به هیچ وجه تعلقات مذهبی وی نبود اما عبارت "هیچ وابستگی ایدئولوژیک مذهبی نداشت" را در باره اش تا حدودی اغراق آمیز و نادقیق می بینم. آنچه زنده یاد پوران در باره اش نقل کرده است هم عین واقعیت است ولی همین حرفهای شریف را هم نمی توان دلیل رهائی او از وابستگی مذهبی و آمادگی کاملش برای بستن طومار اعتقادات اسلامی گرفت. اسلام برای شریف دیگر یک ایدئولوژی پاسخگوی مسائل مبارزه نبود، اما به عنوان مذهب کماکان اعتبار و جایگاه مهمی داشت. مذهبی که به زعم وی سد راه مبارزه نمی شد!! شریف تا زمان شروع درگیری ها به خاطر چرخش در همین حالت برزخی و بینابینی، آمادگی قبول "مارکسیسم" را نیز آن طور که دیگران داشتند، نداشت. چنین می پنداشت که سازمان می تواند پوشش دینی خود را حفظ کند و به مبارزه اش نیز ادامه دهد. اعلام مارکسیست شدنش کمک ویژه ای به پیشبرد کارها نمی کند و بازتاب مذهبی بودنش نیز اختلالی در جهتگیری ها و فعالیت هایش ایجاد نمی نماید.  پس چه بهتر که بدون علنی کردن ماجرا راه خود را ادامه دهد و در همین راستا امکانات و حمایت های اجتماعی پاره ای اقشار را هم از دست ندهد. شریف به انتهای پروسه انفصال از باورهای دینی نرسیده بود و وضعیتی سرگردان را تجربه می کرد. راستش محتوا و برد تغییر ایدئولوژی آن روز ما نیز این باورها را در وجود افرادی مانند شریف واقفی دامن می زد و تقویت می کرد. ما یک هستی طبقاتی بورژوائی را با هستی طبقاتی و اجتماعی پرولتاریائی و کمونیستی جایگزین  نمی کردیم، مذهبی را کنار می نهادیم و "مذهبی" دیگر را بر می داشتیم، فردای اعلام مارکسیست شدن تشکیلات هیچ تفاوت عجیب و غریبی با دوره قبل ما نداشت. از نمایندگان سیاسی بورژوازی به فعالان آگاه جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر طی طریق نمی نمودیم.چریک بودیم و چریک می ماندیم، از خلق و کارگر و آرمان رهائی خلق حرف می زدیم و حالا هم تقریباً همان حرف ها را تکرار می نمودیم. به کارخانه می رفتیم و همراه کارگران کار می کردیم، بعدها نیز همان شیوه را ادامه می دادیم. محتوای تغییر ایدئولوژی سازمان ما چنین بود، درجه گسست شریف از مذهب نیز به طور محسوس و چشمگیر ضعیف تر از خیلی ها، تعلقات اسلامی وی سخت جان تر و آمادگی او برای قبول مارکسیسم اندک تر بود. اصرار شریف بر اجتناب از اعلام بیرونی تغییر ایدئولوژی سازمان از اینجا ناشی می شد. خلاصه کنم، شریف واقفی تا زمان شروع تصادمات، وابستگی های دینی را نه در حد مانعی ناشکستنی بر سر راه مارکسیست شدن اما در سطح متعارف یک لیبرال چپ مبارز مسلمان با خود همراه داشت. این حالت با توجه به موقعیت تشکیلاتی روز و نقشی که شریف برای خود قائل بود وی را دچار تناقضی فاحش می ساخت. او پیش تر عضو مرکزیت بود و هر نوع تغییر و تحول پایه ای در سازمان را می خواست با فاز روز باورها و شناخت خود در انطباق بیند، در حالی که وضع به گونه دیگری پیش می رفت.رفتار انسانی و رفیقانه دیگران می توانست وی را از این حالت خارج سازد و او نیز مثل سایرین مارکسیست شود اما آنچه شهرام انجام داد نه گشایشگر راه رفع تناقضات و سردرگمی هایش که کاملاً بالعکس هل دادن وی به سمت بیشترین مقاومت ها و سنگرگیری ها در برهوت اعتقادات دینی بود. برخوردهای عمیقاً فرصت طلبانه، تحقیرآمیز و نارفیقانه شهرام، شریف را به وادی مقابله و تدارک مقاومت کشاند و سرانجامی بسیار تلخ و زیانبار را بر سازمان و بر کمونیسم و چپ تحمیل کرد. غرض از همه این حرفها آنست که ایستادگی شریف در مقابل خط غالب سازمان به طور واقعی در مجرد مخالفت وی با اعلام بیرونی مواضع سازمان خلاصه نمی شد و به نظرم صرف این میزان اختلاف نمی توانست بانی و باعث چنان رویدادی شود. این را نیز فراموش نکنیم که شریف تنها نبود. صمدیه و شاهسوندی بر روی وی تأثیر جدی داشتند. برخوردهای بسیار نادرست درون تشکیلات با افراد از جمله با اینان مقاومت زیادی را در وجود این دو نفر دامن زده بود و این ها نیز در تشدید وخامت وضعیت برزخی شریف رل مؤثر بازی می کردند." این نکته را باید افزود که اقدام تشکیلاتی شریف واقفی برای تدارک انشعاب و حفظ ایدئولوژی پیشین سازمان به تدریج رنگ ایدئولوژیک به خود گرفت و آنچه در ابتدا ممانعت از اعلام مواضع بود، چنانکه در بالا گفتم با توجیه حفظ ایدئولوژی پیشین سازمان همراه شد. گفتن ندارد که پناه گرفتن او پشت ایدئولوژی پیشین به هیچ رو به آنچه پس از روی کار آمدن خمینی مطرح شد که گویا شریف واقفی می خواسته اسلام خمینی را دنبال کند ربطی ندارد.
در کار مبارزه مرگ و زندگی که نسل ما با آن درگیر بود اشتباهات و خطاها را همه باید در چارچوب مبارزه دشواری که جریان داشته دید و بررسی کرد. سوء استفاده های نیروهای ضد کمونیست و به ویژه عمال ریز و درشت جمهوری اسلامی از این وقایع به رغم هیاهوی فراوان تاثیر تعیین کننده ندارد.
یاد شریف واقفی، صمدیه لباف و هر کس دیگری که در پیچ و خم این مبارزه خونین ستم دیده است فراموش نشدنی ست. آنچه نباید هرگز فراموش کرد این است که همه فراز و نشیب ها در جریان مبارزه ای جان برکف و در راه استقرار آزادی و عدالت صورت گرفته و سرشار از فداکاری های درخشان بوده است. کسانی که به قصد توجیه افکار فرصت طلبانه خود خطاهای ما را که جدا از منطق جنگ ما با رژیم نبوده بزرگ می کنند و برای لجن مال کردن یکی از پاک ترین جریان های تاریخ معاصر سوء استفاده می کنند، چه آنان که بر مسند حکومت نشسته اند یا بی مایه هایی که خوش نشین سایت های اینترنتی هستند و به وراجی مشغول، برایشان جز روسیاهی باقی نخواهد ماند.
وقوع این خطاها در آن مسیری که از همه چیز پاک تر می خواستیم بر من آنقدر سخت گذشته که هرگاه به یادش می افتادم تنها این جمله را زیر لب با افسوس تکرار می کردم: "در زندگی زخم‌هایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می‌خورد و می‌تراشد." از کتاب بوف کور اثر صادق هدایت.با وجود این حتی در شرایطی که انگشت اتهام به "قتل و جنایت"، رایگان بر سر ما فرو می ریخته یک لحظه تردید نکردم که حماسه ها و تراژدی های که مبارزه پر شور طبقاتی را سرشار کرده اند چرخ دنده های موتور تاریخ اند و همگی تحت هر شرایطی که رخ داده باشند به دریای عظیم مبارزه ستمدیدگان، نفرین شدگان زمین و پرولترها خواهند پیوست. دریایی  که در تلاطم زاینده خود آزادی و کمونیسم را به ارمغان خواهد آورد و آفتاب و زنبق را بین همه کسانی که به نحوی در راه آزادی- برابری کوشیده اند قسمت خواهد کرد.
اسفند ۱۳۹۲ - مارس ۲۰۱۴
 

چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۲ ه‍.ش.

برباد دادن سهام ایران از سود دهها شرکت تابعه ، نتیجه غلبه شعار بر شعور درملی کردن صنایع نفت -اسناد


ملی کردن صنایع نفت در فضایی خون آلود(ترور سپهبد رزم ارا، ترور هژیر، ترور دهقان، ترور زنگنه وزیرفرهنگ،ترور حسین علا)  ، پر ازرعب و وحشت، پر افترا ،پر شور و خالی از شعور صورت گرفت که نتیجه اش از هر نظر بضرر بود. اسناد زیر نشان میدهند که ملی کنندگان صنایع نفت حتی از کوچکترین اطلاعات ضروری نیز تهی بودند! نمونه مهم ان برباد دادن سهام ایران از سود دهها شرکت تابعه شرکت نفت انگلیس و ایران بود.


                                                                                  -----------------------
دکتر مصدق:
عرض دیگر بنده این است که اینکار نفت آقا هر قدر که تاخیر شود برای مملکت ضرر است (صحیح است) بنده بکرات عرض کردم که روزی سیصد هزار لیره حداقل به ملت ایران ضرر می‌خورد و این پول امروز در دست کمپانی است و ما چقدر وضع مالیه مان معطل است (صحیح است) پس شما هر قدر نمایندگان خودتان را آن ۵ نفر را زودتر معین بفرمایید این بصلاح مملکت است (صحیح است) استدعا می‌کنم ۵ نفر از اشخاصی که مور توجه جامعه باشند از اشخاصیکه مورد توجه خودتان باشند هر چه زودتر آنرا هم معین امروز تعیین بفرمایید که ما در کار شرکت نفت تاخیر نکنیم و زودتر تکلیف مملکت و ملت را معلوم کنیم (صحیح است احسنت)

مذاکرات مجلس شورای ملی ۱۵ اردیبهشت ۱۳۳۰ نشست ۱۴۳

دکتر بقایی در جلسه سوم دی ماه ۱۳۲۹ مجلس علنی دوره شانزدهم که دنباله جلسات ۲۶ و ۲۸ آذر ماه ۱۳۲۹ بود می‌گوید:
«اگر صنعت نفت ایران به دست ملت ایران استخراج شده بود آیا به این وسعت می‌رسید؟ البته اولیای شرکت نفت و مزدوران آن این طور وانمود می‌کنند که ملت ایران خودش نمی‌تواند چنین کاری را بکند ولی من ثابت می‌کنم با وضعیت فعلی ایران با داشتن مهندسین تحصیل‌کرده و کارگران با تجربه با کمال سهولت قادر هستیم نفت مان را خودمان اداره کنیم. صنعت نفت اگر ملی شود انشاءالله هم خواهد شد اگر ناخدا جامه بر تن درد نه فقط مقداری از احتیاجات و ضروریات ما را تأمین خواهد کرد بلکه احتیاج ما را از قرضه ملی بیگانه نیز به کلی مرتفع خواهد ساخت و آقایان نخواهند توانست با دادن قرضه‌های مفتضح ۲۵ میلیون دلار که ۹ میلیون فرع به آن تعلق می‌گیرد اجناس بنجل خود را به ما بفروشند».
«تازه به فرض محال که متخصص به اندازه کافی نداشته باشیم چه مانعی دارد از ممالک بی‌طرف متخصص استخدام کنیم یا بالاتر از آن چه مانعی دارد از انگلستان استخدام کنیم.
«تازه یک موضوع دیگر اگر نفت را تصفیه نکنیم چه می‌شود؟ چون تمام آن قسمت‌ها و استدلالات راجع به تصفیه نفت است تا آدم می‌گوید چی؟ می‌گویند آقا این پنجاه ماده است تصفیه‌اش مشکل می‌باشد این حرف‌ها چیست؟ ما اصلاً نمی‌خواهیم نفت‌مان را تصفیه کنیم ما نفت خام می‌فروشیم چه مانعی دارد نفت خام ما خواهان بسیار هم در دنیا دارد الآن بسیاری از ممالک خودشان برای خودشان تصفیه‌خانه می‌سازند نفت خام می‌آورند آنجا تصفیه می‌کنند». «با این لوله خداداد ما کشتی می‌آید کنار بندر یکی دو هزار تن نفتی می‌خواهد یکی دیگر ۳۰۰ تن می‌خواهد می‌دهیم پولش را می‌گیریم نه تصفیه می‌خواهد نه متخصص چه مانعی دارد این دیگر کاری است که هر ایرانی کودن می‌تواند بکند. آقایان به شما قول می‌دهم می‌توانیم نفت فروشی کنیم به اسکله‌های بنادر ما مثل دکان‌های نانوایی برای بردن نفت خام خواهند آمد. اصلاً من بالاتر می‌گویم نفت نداشته باشیم چه می‌شود؟»
-----------------------------------------------

اللهیار صالح در کمیسیون نفت در جواب رزم‌آرا در صفحه ۱۸۴ صورت جلسه کمیسیون نفت می‌گوید:
«نخست‌وزیر گفته است به صرف‌نظر اشخاص نمی‌توانیم نفت را ملی کنیم در حالی که اولاً ابتکاراین این گونه مسائل با کسانی است مثل آقای مهندس حسیبی که بزرگ‌ترین دانشکده را تمام کرده و تجربیات زیادی داشته‌اند به علاوه علمای روحانی ما تأیید کرده‌اند مهندسین دانشجویان اصناف و کسبه تمام مملکت این را خواسته‌اند بزرگ‌ترین متخصصین نفتی ما همین مهندس حسیبی است»

-------------------------------------------------------

از جلسه ۴ شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۲۹ کمیسیون نفت مستخرجه از صفحات ۳۴ تا ۴۰ کتاب متن مذاکرات کمیسیون نفت فرامرزی می‌گوید: «من هنوز راجع به ملی شدن صنعت نفت چیزی درست حالیم نشده که این را بتوانیم ملی کنیم یا نتوانیم اگر این کار عملی است به ما ثابت کنید اگر عملی نیست ممکن است این را بهانه قرار دهیم پول زیادتری بگیریم جناب آقای دکتر مصدق فرمایشی راجع به اصلاحات کردند که به نحوی عمل شود که محصول نفت را بگیریم و خرج اصلاحات کنیم البته این بسیار صحیح است ولی آنچه که می‌ترسم این است که این محصول فعلی هم از بین برود من از آن می‌ترسم مجبور شویم یک وقتی وضع مالیاتی بکنیم که از آن مالیات صرف خرج نفت کنیم دکتر مصدق جواب می‌دهد: «بنده صددرصد اطمینان می‌دهم این نفت از چاه بیرون خواهد آمد و احتیاج طرف مقابل سبب بیرون آمدن نفت از چاه می‌شود. مکی جواب می‌دهد: «آقای فرامرزی بی‌خود نگران نباشید دنیای امروز ۳۰ میلیون تن نفت ما را نمی‌تواند از جای دیگر استخراج بکنند آنها مجبور هستند حتی مهندسین مجانی به اختیار دولت ایران بگذارند پس نه تنها منابع نفتی ما نمی‌خواهد بلکه همه نوع کمکی دنیا به ما خواهد کرد فرانسه، سوئیس، ایتالیا، حتی آمریکا احتیاج دارد». علاوه بر این که دکتر مصدق و مکی اصرار داشتند ثابت کنند شرکت نفت به ۳۰ میلیون تن نفت چنان احتیاج دارد که محال است نفت ما صادر نگردد مراقب بودند کسی هم برخلاف این نظریه کمترین اطلاعی ندهد مثلاً در جلسه ۱۴ اسفند ۱۳۲۹ یعنی دو سه روز قبل از تصویب «ملی شدن نفت» از فرمان فرمان فرماییان رئیس اداره امتیازات و نفت وزارت دارایی که در آنجا حضور داشت یکی از اعضای کمیسیون می‌پرسد «میزان استخراج نفت عربستان فعلاً چه قدر است و چه میزان خواهد شد؟». مشارالیه جواب می‌دهد:
«در سال گذشته ۱۹۴۹ تقریباً ۱۸ میلیون تن بود در سال ۱۹۵۰ پیش‌بینی می‌شود ۳۰ میلیون تن بشود».
مکی با عجله جواب می‌دهد: «غیر ممکن است» وقتی فرمان فرماییان می‌گوید برای چه غیر ممکن است و توضیحات می‌دهد مکی می‌گوید: «فرمودید ۳۰ میلیون تن خود جنابعالی وارد هستید که محال است یک چاه ایران برابر ۲ هزار چاهی که در ونزوئلا است فشار دارد و نفت می‌دهد با این ترتیب بیش از سالی سه چهار میلیون تن نتوانست شرکت نفت اضافه صادرات کند پس با چه وسایل نفت سعودی را این قدر بالا می‌برید حساب جنابعالی خیال می‌کنم فرضی باشد».
---------------------------------------------------------


اللهيار صالح، در کميسيون مخصوص نفت، هشتم آذرماه ۱۳۲۹: «.... اولا ما نبايد فکر کنيم که امروز دولت انگلستان هر کاری بخواهد می تواند انجام بدهد.... تصور نفرماييد هر گاه ما اين کار(ملی کردن صنعت نفت) را بکنيم، انگليس ها، کشتی جنگی خواهند آورد و قشون پياده خواهند کرد، ما می توانيم از همين متحصصين انگليسی که الان در نفت جنوب کار می کنند يا اشخاص بيگانه که در انگلستان يا کشورهای ديگر هستند، متخصصينی را استخدام نماييم و به تدريج، نفت خودمان را استخراج و با همان کشتی های حامل نفت آن ها، به بازار خارجه بفروشيم.»
دکتر سيدعلی شايگان، حقوقدان و اعضاء کابينه دکتر مصدق، ۲۸ آذرماه ۱۳۲۹ در مجلس شورای ملی: «نفت را ملی بکنيد. اگر نشد، گردن مرا بزنيد.»
محمود نريمان- از بنيادگذاران جبهه ملی ايران- ۲۸ آذرماه ۱۳۲۹ در مجلس شورای ملی: «راجع به امکان بهره برداری از معادن نفت جنوب از طرف دولت ايران نبايد ترديدی به خود راه دهيد....»
-------------------------------------------------------------------------------------------------------

قانون اعطای امتیاز نفت به شرکت نفت انگلیس و ایران محدود 1312


بعضی اصطلاحات مستعمله در این قرارداد قطع نظر از هر معنی دیگری که ممکن است در
حال یا در آتیه در موارد دیگر داشته باشد در این قرارداد‌مطابق تعریفات ذیل معنی
خواهد شد:
‌دولت
‌یعنی دولت شاهنشاهی ایران
‌کمپانی یعنی شرکت نفت انگلیس و ایران محدود و تمام شرکتهای تابعه آن.
‌شرکت نفت انگلیس و ایران محدود
‌یعنی شرکت نفت انگلیس و ایران محدود یا هر شخص حقوقی دیگری که با تصویب دولت
ایران مطابق ماده 26 این امتیاز بدو منتقل شود.
‌شرکت تابعه
‌یعنی هر شرکتی که در آن کمپانی حق تعیین بیش از نصف مدیران را مستقیماً یا غیر
مستقیم داشته باشد و یا آن که کمپانی در آن شرکت به طور مستقیم‌یا غیر مستقیم مالک
یک مقداری سهام باشد که بیش از صدی پنجاه 50% حق رأی در مجمع عمومی شرکت مزبور را
برای کمپانی تضمین نماید.

ماده دهم
I - مبالغی که بر حسب این قرارداد از طرف کمپانی باید به دولت تأدیه شود (‌علاوه
بر مبالغی که در مواد دیگر پیش‌بینی شده) به شرح ذیل تعیین‌می‌گردد:
‌الف - حق‌الامتیاز سالیانه که از اول ژانویه 1933 شروع می‌شود به مبلغ چهار شلینگ
برای هر تن نفتی که برای مصرف داخلی در ایران به فروش برسد و یا‌از ایران صادر
شود.
ب - پرداخت مبلغی معادل با بیست درصد 20% آن چه اضافه بر 671250 لیره به صاحبان
سهام عادی کمپانی نفت انگلیس و ایران محدود توزیع‌می‌گردد خواه این توزیع به عنوان
سهم منافع (Dividende) یکی از سنوات بوده و یا از وجوه ذخیره همان کمپانی که اضافه
بر ذخایری که در 31‌دسامبر 1932 به موجب دفاتر خود موجود داشته باشد.
..
III- در موقع انقضای این امتیاز و همچنین در صورت ترک آن از طرف کمپانی مطابق ماده
(25) کمپانی مبلغی مساوی بیست درصد (20%) از‌بابتهای ذیل را به دولت ایران تأدیه
خواهد کرد:
‌الف - از تفاضل بین مبالغ کل ذخایری (Generale reserve) که کمپانی نفت انگلیس و
ایران محدود در تاریخ انقضاء و یا ترک امتیاز موجود‌خواهد داشت و مبالغ ذخایری که
کمپانی مذکور در تاریخ 31 دسامبر 1932 موجود داشته است.
ب - از تفاضل بین مبالغ موجودی که از طرف کمپانی نفت انگلیس و ایران محدود در
تاریخ انقضاء یا ترک امتیاز به حساب منقول می‌شود و‌موجودیهایی که در تاریخ 31
دسامبر 1932 از طرف کمپانی مزبور به حساب منقول گردیده است.
‌پرداخت وجوه لازم‌التأدیه به دولت بر حسب این جزو یک ماه بعد از تاریخ تشکیل مجمع
عمومی کمپانی که پس از انقضاء یا ترک امتیاز تشکیل‌می‌شود انجام خواهد گرفت.

----------------------------------------------------------


شرکتهای تابعه شرکت نفت انگلیس و ایران



اینهم از مصطفی فاتح از کارشناسان و مدیران ارشد شرکت نفت راجع به سرمایه نقدی و ذخائر شرکت نفت در ۱۹۵۴



























چهره زشت بورژوازی!
با رشد نیروهای مولده و گسترش تولید در جوامع ماقبل سرمایه داری، سیستم جدیدی از تولید بر جامعه حاکم شد و سرمایه‌داران که به قول مارکس همان سرمایه شخصیت یافته هستند بر تمام عرصه‌های جامعه حاکم گشتند. این طبقه از همان آغاز نشان داد که برای انباشت سرمایه و سود اندوزی از توسل به هیچ جنایتی در حق کارگران و دیگر توده‌های مردم دریغ نمی ورزد. در جریان رشد روز افزون این شیوه تولید و ورود سرمایه داری به فاز امپریالیسم هم دیدیم که بورژوازی چه سیاه کاری هائی که نکرد.  نگاهی به تاریخ این طبقه خود موید این واقعیت می باشد.
1ــ در قرن شانزدهم اروپائیان در پی کسب تجارت سودآور مواد پر ارزش در قاره جدید (آمریکا)، 90 درصد بومیان آمریکای لاتین و 97 درصد بومیان آمریکای شمالی را نابود کردند که در تاریخ، بزرگترین نسل کشی به شمار می رود.
2ــ بین سال های 1815 تا 1914 در نتیجه تلاش سرمایه‌داران برای سود هرچه بیشتر، یکصد میلیون انسان کشته می شوند تا سرمایه داری گسترش بیشتری پیدا کند.
3ــ بین سال های 1914 تا 2004 در پی تلاش هرچه سود بیشتر سرمایه‌دارن، میلیون ها انسان در نتیجه جنگ، قحطی و بیماری درگذشته‌اند که آمار آن به ترتیب زیر است:
جنگ اول جهانی                                 22 میلیون
حمله 14 کشور به اتحاد جماهیر شوروی در بین سال های 1918 ــ 1922                 14 میلیون
سلطه ژاپن بر چین  1935 ــ 1945                        22 میلیون 
اردوگاه های مرگ آلمان نازی                                10 میلیون
غیرنظامیان شوروی در جنگ جهانی دوم                   18 میلیون
جنگ جهانی دوم (به جز ارقام بالا)                            34 میلیون
جنگ کره  1950 ـ 1953                                    2 میلیون
جنگ ویتنام، لائوس و کامبوج                                 3 میلیون 
جنگ در اندونزی 1965 ـ 1966                             2 میلیون
عراق در نتیجه بمباران و تحریم ها 1992 ـ 1999          2 میلیون
عراق جنگ 2003                                              1 میلیون
قحطی 1970 ـ 1990 (24هزار نفر در روز)               185 میلیون
کودکان زیر 5 سال، به دلیل کمبود دارو                          280 میلیون
قحطی بین سال های 1990 - 2007   (سی میلیون در سال)                      540 میلیون
مجموع  یک میلیارد و 135 میلیون (1)
این یک میلیارد و 135 میلیون نفر جان خود را از دست دادند تا نظام سرمایه داری رشد کند و باقی مانده و حفظ شود. و تجربه نشان داد که در راستای حفظ این سیستم ، انسان ها و در حقیقت کارگران و  زحمتکشان کالایی بیش نیستند که فقط در تولید و جنگ مورد استفاده قرار می گیرند و دیگر هیچ. اما با این همه بورژوازی باید زحمتکشان را به پذیرش این وضعیت قانع کند و این جاست که هزاران کارشناس و محقق و سیاستمدار و ... به میدان می‌آیند تا ناچاری پذیرش این وضعیت و ابدی بودن موقعیت موجود را توضیح دهند. همان طور که معلم کبیر پرولتاریا گفت "طبقه‌ای که وسائل تولید مادی را در اختیار دارد وسائل تولید ذهنی را کنترل میکند" (2) و در همین راستاست که آن ها می کوشند  و به هر وسیله‌ای متوسل میشوند تا جو ناامیدی را بر جوامع بگسترانند  و از انقلاب جلوگیری کنند. در حالی که مبارزه با سازمان های کمونیستی در سراسر دنیا و محدود کردن آنان از گرفتن رابطه با طبقه کارگر را پیش می برند در همان حال با  هجوم همه جانبه به کمونیست هایی که قدرت دولتی را بدست گرفته بودند و مراکز الهام دهنده توده های ستمدیده هستند را مورد آماج حملات خود قرار میدهند. و از سوی دیگر، این مشاطه گران بورژوازی سعی می کنند تا چهره بورژوازی را با فرهنگ و تولیدات خود مترقی و زیبا جلوه دهند. ولی چهره این بورژوازی را در جنوب هر شهری در سراسر این دنیای بزرگ میتوان دید. در فقر و فلاکت و در  فحشاء و اعتیاد و بیکاری ای که بیداد میکند. فحشاء را انتخاب خود زنان جلوه میدهند و از تجارت میلیونی دختران جوان و فروش آن ها سخنی نمی گویند، اعتیاد را انتخاب معتادان تبلیغ کرده و از دست داشتن حتی دولت ها در این جنایت سخنی نمی گویند و بیکاری را نیز نتیجه تنبلی و بیکارگی کارگران جلوه داده و از نظر اخلاقی آن را بد جلوه میدهند.
ولی کمونیست ها حقیقت را میدانند، آن ها میدانند که تمام زشتی های جوامع کنونی نتیجه سلطه سیستم بورژوازی است. بورژوازی برای بقا و حفظ این سیستم دست به هر جنایتی می زند، میلیون ها انسان که در اثر گرسنگی میمیرند، میلیون ها انسان که در اثر جنایات جنگی میمیرند و هزاران جنایت دیگر نتیجه این سیستم است که به جز به  سودآوری و انباشت سرمایه به چیزی کار ندارد . این است که کمونیست ها خواهان برچیدن و برکندن ریشه این همه ظلم که منشاء آن مالکیت خصوصی است میباشند.
تفاوت بزرگ بورژوازی و کمونیست ها در این است که بورژوازی برای خواسته‌های خود، زحمتکشان را می کشد و کمونیست های انقلابی برای خواسته‌های زحمتکشان است که خود را به کشتن می دهند.
مارس 2014

زیرنویس ها:
1ـ منبع   Encyclopedia Brittanica و نوشته سوزان جورج با عنوان "چگونه نیمه دیگر می‌میرد"
کارل مارکس "ایدئولوژی آلمانی"
http://www.flickr.com/photos/39549222@N05/sets/72157623805680190/show/with/4503499876/