۱۳۹۱ آذر ۴, شنبه

سپاس و درود به روان حاج حسين ملک


ستار گفته بود اگر من را ازاینجا ببرند دیگر برنخواهم گشت


s&d
 آقای ستار بهشتی مدت کوتاهی به بند عمومی آورده شد و بچه هایی که با ستار بهشتی صحبت کرده بودند شهادت دادند که او شکایت داشته و آثار شکنجه بر روی بدنش بوده است. و زمانی که می خواستند او را از بند عمومی ببرند با نگرانی به بچه ها گفته بود که اگر من را از اینجا ببرند دیگر برنخواهم گشت… همسرم هم ستار بهشتی را دیده بود که در چه وضعیتی بوده  اما فرصتی نشده که با او هم صحبت شود. آقای دلیرثانی و هم بندی هایش خیلی برای او نگران و ناراحت بودند.
چندی پیش جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی با انتشار بیانیه ای قتل ستار بهشتی را محکوم کرده و خواستار رسیدگی به این پرونده و وضعیت زندانیان سیاسی شدند.
شیوا فلاح یکی از اعضای خانواده بزرگ زندانیان سیاسی در خصوص این بیانیه به سایت ملی‑مذهبی می گوید: “به هر حال هر انسانی وقتی حادثه مرگ را می شنود متاثر می شود. ما خانواده ها هم به نوبه خود از این وضعیت که انسانی بی گناه بازداشت و کشته شود ناراحت هستیم و می خواهیم این مورد رسیدگی شود. حداقل خواسته ما این است که در چارچوب مسائل انسانی حقوق آنها رعایت شود و اگر فردی هم مجرم است انسانی با  او رفتار کنند.”
همسر امیرخسرو دلیرثانی در پاسخ به این سوال که آقای دلیرثانی ستار بهشتی را در بند دیده بودند عنوان می کند: ” بله، او خیلی ناراحت بود. البته آقای ستار بهشتی مدت کوتاهی به بند عمومی آورده شد و بچه هایی که با ستار بهشتی صحبت کرده بودند شهادت دادند که او شکایت داشته و آثار شکنجه بر روی بدنش بوده است. و زمانی که می خواستند او را از بند عمومی ببرند با نگرانی به بچه ها گفته بود که اگر من را از اینجا ببرند دیگر برنخواهم گشت… همسرم هم ستار بهشتی را دیده بود که در چه وضعیتی بوده  اما فرصتی نشده که با او هم صحبت شود. آقای دلیرثانی و هم بندی هایش خیلی برای او نگران و ناراحت بودند.”
در بخشی از بیانیه خانواده بزرگ زندانیان سیاسی خطاب به ملت ایران آمده است: ” متأسفیم که هنوز پس از سال ها و ماه های هول انگیز پس از کودتا، ما باید نگران جان زندانیان خود در سلول ها و بندها و انفرادی ها و عمومی ها باشیم. ما خانواده های زندانیان سیاسی هربار که پیک شوم بدخبر از حوالی اوین و دیگر بازداشت گاه های به نام و گمنام به سمت و سوی ما می آید، دلمان می لرزد که این بار قرعه به نام کدام مظلومی افتاده است که باید نامش یادآور عیوب حاکمان بی خرد ما شود. هر روز خبری شوم از حوالی زندان به ما می رسد. از همه انسان های متعهد و آگاه می خواهیم که فارغ از گرایش سیاسی و لباس و مقام و جایگاهشان دست از ملاحظه کاری و مصلحت اندیشی برداشته برای «جان انسان» در کشور خود ارزش قائل شوند و بیش از این اجازه ندهند سرمایه های اجتماعی این مرز و بوم در زندان های رسمی و غیررسمی و توسط آدم های بی سواد و بی ریشه به باد روند…”
خانم فلاح ادامه می دهد: “تنها خواسته ما این است که همه چیز در چارچوب قانون صورت گیرد. این اتفاقاتی که در زندان از جمله برای زندانی ستار بهشتی افتاد ما را بیش از بیش نگران می کند و قطعا اتفاقی که برای او رخ داد در چارچوب قانون نبوده است. اگر تمام کارها با اجرای صحیح و کامل قانون انجام شود مطمئن هستیم خیلی از نابسامانی ها برطرف می شود.”
دلیر ثانی فعال ملی‑ مذهبی محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین همچنان از حق ملاقات حضوری و مرخصی محروم است. همسر وی که در پیگیری های خود با پاسخهای منفی و مبهم مواجه شده ، بیان می کند: “در آخرین پیگیری که برای مرخصی ایشان مراجعه کردم گفتند او باید رفتارش را تغییر دهد (اشاره به امضاء بیانیه ها داشتند) تا مرخصی بعنوان یک امتیاز به او تعلق بگیرد. از ملاقات حضوری هم محروم هستیم و در یکسال و نیم گذشته برای ملاقات حضوری هم با درخواست ما مخالفت کرده اند.”
در حالیکه وضعیت جسمانی زندانیان سیاسی بدلیل شرایط نامناسب زندانها و عدم توجه به امور درمانی زندانیان رو به وخامت گذاشته است اما مسئولین همچنان از توجه به سلامت و امنیت جان زندانیان سیاسی خودداری می کنند.
همسر این فعال ملی‑مذهبی می افزاید: “متاسفانه بخاطر شرایط زندانها و نبود امکانات مناسب زندانیان دچار مشکلات جسمانی می شوند بویژه برای عزیزان دربندی که از سن بالا هم برخوردار هستند. آقای دلیرثانی هم روز بروز ضعیف تر می شوند و این از رنگ و رویشان کاملا مشخص است. روز به روز بر نگرانی های خانواده زندانیان سیاسی در خصوص شرایط جسمانی عزیزان شان افزوده می شود. اگرچه خانواده ها همچنان معترض به زندانی بودن آنها هستند و حکم های سنگین را ناعادلانه می دانند اما در این شرایط خواسته شان رسیدگی به وضعیت نامناسب زندانیان خود است تا به بیماری های مختلف دچار نشوند و حقوق انسانی زندانیان رعایت شود.”
امیر خسرو دلیر ثانی از فعالان ملی-مذهبی، عضو جنبش مسلمانان مبارز و نماینده جنبش در «کمیته پیگیری بازداشتهای خودسرانه» و کانون مدافعان حقوق بشر است که به اتهام «اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرایم علیه امنیت کشور» به چهار سال حبس تعزیری محکوم شده است.

۱۳۹۱/۰۹/۰۴  
Sami Kazem 121124
و زمان هم گواه باشد، همه مردمان آزاد را؛

زنده یاد و نام کاظم سامی درسال 1314 خورشیدی، دریک خانواده ی دلبسته به اسلام، در کرمان زاییده میشود، وسپس، آنان در مشهد، بنا برهمان دلبستگی مذهبی، سکنی میگیرند. این زمانی است که عفریت جنگ زندگی را بر اینان، همچون دیگر باشندگان ایران، سخت میکند. به ویژه احساس توهین و تحقیر، از حضور سربازان بیگانه دربخش هایی از ایران، ازجمله خراسان، بر فرزندان ایران زمین، بس تحمل ناکردنی بود.
درهمین بازه ی تاریخی است که میهن دوستی درآنان پایه و قوت میگیرد. کاظم سامی یکی از آنان است.
در پی شهریور1320 و فرار دیکتاتور بیست ساله، رضا شاه و به وجود آمدن زمینه ها برای کوشندگی های سیاسی، برای آزادگان و مردم گرایان، به ویژه درسنگر گاه ملت، «مجلس شورا ملی»، و راه گرفتن مصدق، زبان مردم، به مجلس و افشاگریهایش در باره زمان رضا خانی و زیانهای ببارآمده در دوره او و وابستگی اش به «پیر کفتار استعمار» و رویایی مصدق با وابستگان جهان خوار در مجلس و بازتاب پیدا کردن در میان مردم، به ویژه جوانان و آنانی که آمادگیِ پذیرش ارزشهای «ملی مردمی» بودند، هچون سامی که دوران دبیرستان را میگذارند. دراین زمان، او کِشش میگیرد به سوی دیدگاه سیاسی.
درپی شهریور 1320 و پای گرفتن «کانون مهندسین» و سپس از درون آن، «حزب ایران» بوجود می آید، که یکی ازآن گروندگان به این حزب، زنده یاد محمد نخشب است که، سپس تر، با هم باورانش از حزب ایران جدا می شوند و به پاداری حزبی میگردند که «حزب مردم ایران» نام میگیرد. آنان را سوسیالیستهای خدا پرست میخواندند. سامی به عضویت این حزب در می آید.
سامی درپی کودتای «آمریکا - انگلیس» 28 مرداد 32، و برگرداندن محمد رضاشاه فراری، به کوشندگان «نضهت مقاومت ملی» می پیوندد. او که سرشتگی گرفته بود به ارزشهای راستی و دلیری، در هسته ی پنهانی این نهضت، با همکاری راستانی چون جوانان و دانشجویانِ مانند خود، در مبارزه با ریم کودتا می شود.
دیدگاه زنده یاد سامی به دیدگاه کسانی همچون محمد تقی شریعتی، طاهر احمدزاده و علی شریعتی و اینگونه کسان نزدیک بود. درپی خرداد1342، به جنبش قهرآمیز دل می بندد و«جمعیت انقلابی مردم ایران» را با کسانی بپا میدارد که وابستگان به «جاما» خوانده شدند. جاما از حزب مردم ایران پدید آمد که از احزاب جبهه ملی به شمار می آمد.
کاظم سامی درپی قیام پیروز 22بهمن، وزیر بهداری حکومت موقت میشود. با نیتی که زمان پروای کارِدیدگاه «ملی مردمی» اش فرارسیده و می تواند کاری سزاوار انجام دهد. اما با مشکل روبرو میشود و ستیزه گری آیت الله خمینی ناگزیرش می کند که کناره کشد.
او نیز ازکسانی بود که کاندیدای اولین انتخابات ریاست جمهوری شد. سپس نامزد نمایندگی مجلس شورایملی از تهران شد و به مجلس راه یافت. اما روز به روز سامانه استبداد بیشتر و بیشتر نمایان میگشت و پهنه ی سیاسی به زیان آزاد اندیشان و سود واپسگرایان، بنا برخواست و رفتار آیت الله خمینی، دیگر گون می گشت. روی دادن جنگ عراق با ایران نیز به سود همه جانبه ی استبدایان آغاز گرفت و ادامه یافت.
با همکاری کاظم سامی و به ابتکار زنده یاد «داریوش فروهر»، براین می شوند تا با به وجود آوردن «اتحاد احزابِ» ناوابسته و برروی پای خود ایستاده، سازمانی بنا دارند دربرابر استبدادیان برسریر قدرت نشسته و راهی ایجاد کنند برای به زیر کشیدن واپسگرایان خون ریز.
ثمره ازدواج زنده یاد و نام سامی دو دختر است، که با امید فروان کوشنده باشند به راه ِارزشهای «ملی مردمی» که پدر داشت و برای رسیدن به آن برسرجان زد، که چنین باد!
زنده یاد سامی در روز دوم آذر1367، ساعت یازده وسی دقیقه به دست فردی که «غلام همتی»خواندند با ضربات کارد، دربرابر چشم همسرش، سخت زخمی می شود. با وجود کوشندگی ها، درمان نمی پذیرد و در روز چهار آذر، به جان باختگان گرامی ماهِ آذر می پیوندد. میرعماد، دادستان وقت گفته است: «غلام همتی» کشنده ی کاظم سامی، با احمدی نژاد، رابطه داشته است و بابت جنایت پول ستانده است.
آنچه را تاریخ و زمان وگواه است کشنده «جاندارمرده» ای باشد، و زنده یاد «سامی» ازتبارِآزادگان که، به مرگ هم، نمردند.

احمد رناسی