۱۴۰۰ شهریور ۱۶, سه‌شنبه

پيامهای رژیم ولایت وجنايت به طالبانطالبان !طالبان!تو نورچشم مای

LIVE-افشین نریمان ۲۵ مرداد-افغانستان

حاج احمد قدیریان + ایرج مصداقی + صدای آمریکا

نادرشاه افشار و دشمنان ایران قسمت دوم 03032021

کارگردانی حکیم طوس از صحنه های تاریخی _بخش اول

Θα σημάνουν οι καμπάνες Ρωμιοσύνη Θεοδωράκης στίχοι

از دهانه اسلام ناب محمدی سُرب و خون فوران ميزند

جلسه چهل و هشتم-برنامه چهارم پرسش و پاسخ(بخش دوم)،نام الله، اسلام و مغول...

نگاهی به تاریخ اسلام و مقدمه ای از ابن خلدون

دخالت و شکست امریکا در افغانستان 08162021

PEPE, UN PRÉSIDENT RÉVOLUTIONNAIRE EN JEAN BRUT (Uruguay) - L'Effet Papi...

Rest In Peace Mikis Theodorakis 🙏 #RIP #MikisTheodorakis

Mikis Theodorakis & Anthony Quinn - Munich, 1995

Mikis Theodorakis - Los libertadores (Canto General 1975)

یک داستان باورنکردنی از رد پای بی بی‌سی فارسی درکشته شدن فهیم دشتی

REGARDEZ - Scène de la série "The Spirit" 2014 , Évasion de 6 Palestinie...

دو خطای بزرگ تاریخی عباس میرزا که هرگز جبران نشد - بخش دوم سه شنبه ۹ شهريور ۱۴۰۰ - ۳۱ اوت ۲۰۲۱ بهزاد کشاورزی (این مقاله نخستین بار در اولین شمارۀ نشریۀ سپهر اندیشه منتشر شده است) احکام جهاد در دورۀ دوم جنگ های ایران و روس

 


دو خطای بزرگ تاریخی عباس میرزا که هرگز جبران نشد - بخش دوم

سه شنبه ۹ شهريور ۱۴۰۰ - ۳۱ اوت ۲۰۲۱

بهزاد کشاورزی

(این مقاله نخستین بار در اولین شمارۀ نشریۀ سپهر اندیشه منتشر شده است)

احکام جهاد در دورۀ دوم جنگ های ایران و روس

قرارداد گلستان بر طبق اصول بین المللی « استاتو کوئو »[۱]( وضع موجود ) منعقد شده یود. این امر بدان معنی بود که: آن مقدار از سرزمین هائی که در زمان عقد قرارداد در اختیار ایران باقی مانده بود، متعلق به ایران بماند و مناطق فتح شده نیز از آنِ روسیه باشد. قرار بر این گذاشته بودند که در فرصت های بعدی مرز دقیق فیمابین را معین کنند. همین نامعلوم بودن اوضاع دقیق مرزها، سبب شده بود که حکومت ایران از این عهدنامه تخطی کرده و ادعای غبن بنماند[۲]. همچنین به نظر می رسد که عباس میرزا به علت شکست های فاحش فوق، خود را در مقابل پدر و برادران و مردم ایران و حکومت های اروپائی تحقیر شده می پنداشت و به هر دری می زد تا بلکه بتواند با پس گرفتن سرزمین های از دست داده، شرف و آبروی بر باد رفتۀ خود را بازیابد. و به همین دلیل، برای اینکه وی بهانۀ لازم را برای جنگ دیگری با روسیه داشته باشد، به فراهم ساحتن دورۀ دوم احکام جهاد اقدام کرد. احکام دورۀ دوم جهاد، موجب شد که بار دیگر مردم کوچه و بازار به حبهه های جنگ هجوم آورده و نظم و دیسیپلین آنجا را به هم بریزند. علاوه بر آن – به طوری که در سطور آینده خواهیم دید – این اقدام عباس میرزا موجب گردید که گروه فراوانی از ملایان به بهانۀ اعلام جهاد از سرزمین های خود در عتبات کوچ کرده و به ایران آمده و در کشور ما ماندگار شدند. و این امر خود بعد ها سبب ایجاد مشکلات فراوانی در ایران گردید. لیکن تاریخ نشان داد که نه تنها این امر مشکلی را حل نکرد، بلکه یک بار دیگر موحب شکست فاحش قوای ایران شده و انعقاد قرارداد تحقیر بارتر « ترکمنچای » را به دنبال داشت.

رضاقلی خان هدایت در مورد علت صدور دورۀ دوم احکام جهاد نوشته است که:[۳] «...به اطلاع زمامداران کشور چنین رسانیدند که عوامل روسیه در برخی از مناطق مفتوحه، از جمله در گنجه و شیروانات و قراباغ دست تعدی بر عِرض و ناموس مسلمانان دراز کرده اند » نویسنده بلافاصله و به وضوح مداخلۀ عباس میرزا را در پخش این شایعه تأیید کرده و می نویسد:

« همانا کارگزاران دربار حضرت ولیعهدِ کامکار که بنا بر بعضی مصالح، راضی به مصالحه نبودند نیز در این باب تقویتی نمودند.»[۴]

پیداست که چنین شایعه ای به وسیلۀ عوامل عباس میرزا به اطلاع ملایان عتبات رسیده است تا آنان حکم جهاد دیگری صادر کنند و این امر بهانه ای برای شروع مجدد جنگ ها گردد. محمدتقی سپهر در ناسخ التواریخ به وضوح به این مطلب اشاره کرده و نوشته است:

« این حدیث [ شایعۀ دست درازی روس ها به ناموس مسلمانان در مناطق مجزّا شده از ایران ] به دست بعضی از چاکران نایب السلطنه، که از مصالحه با روسیان دلگران بودند، گوشزدِ آقا سید محمد اصفهانی، که ساکن عالیات عتبات بود، گشت ...»[۵]
با این رفتارِ عباس میرزا، علمای شیعه، به عنوان « نایبان امام » از عتبات به ایران سرازیر شدند:

« ... علمای ایران که بر حسب مذهب اثنی عشری، خود را نایب امام و مجتهد انام می دانستند، از دیار عرب و عجم به همهمه و دمدمه در آمدند که: اگر پادشاه ایران در این باب مسامحه و مغاطله کند، تکلیف ما، که مروجان دین مبین و حامیان شرع حضرت سید المرسلینیم، آن است که بالاتفاق با همۀ عوام و خواصِ اهل آفاق، موافقت ورزیم و مرافقت جوئیم و با سرداران دولت روسیه راه محاربت و مضارعت پوئیم، اگر مغلوب شویم و مقتول آئیم عواقب ما بخیر و منزل و مرجع ما بهشت عنبر است و اگر غلبه کنیم مآل کار ما بر تحصیل منویات خواهد بود.»[۶]

سید محمد اصفهانی ( ملای عتبات ) چون از موافقت پادشاه در مورد صدور احکام جهاد مطمئن نبود، لذا معتمدی از سوی جمع ملایان به حضور پادشاه فرستاده و نظر او را در این باب جویا شد. احتمال بر این است که فتحعلی شاه نظر مساعدی برای شروع جنگ های دورۀ دوم نداشته است، لیکن بخاطر پرهیز ار نا رضایتی مجتهدین، ناگزیر با این امر موافقت کرده است. زیرا که هدایت در این باره ادامه می دهد:

« حضرت شهریارِ دانش شمارِ قاجار ... از قواعد علمای اسلامیّۀ اثنی عشریّه مفصلآ اطلاعی کامل داشت . دانست که مجتهدین اسلام، خود را نایب امام و پادشاه عهد را در آن کیش نایب مناب از جانب خویش همی شمردند و اگر جز این باشد عوام را برانگیزند و طرح فساد ریزند و بر حسب قانون ملت به سلطان عهد بدین علت طغیان گزینند ... »[۷]

به دنبال موافقت شاه، تعداد فراوانی از ملایان ساکن عتبات با کبکبه و دبدبه راه ایران در پیش گرفتند و و پس از صدور جهاد در کشور ما سکونت اختیار کردند:

«... روز جمعه، هفدهم این ماه ( ذیقعدۀ ۱۲۴۱ق/۲ تیر ۱۲۰۵ش)[۸]، عالی جناب سلالة الاطباب، آقا سید محمد اصفهانی ... با فضلای عظام: حاجی محمد جعفر و آقا سید نصرالله استرآبادی و حاجی سید محمد قزوینی و سید عزیزالله طالش و بسیاری از علما و فضلای هر بلد وارد اردوی خاقان صاحبقران [ در چمن سلطانیه ] شدند ... پس از روزی دو، جناب حاجی ملا عبدالوهاب قزوینی و حاجی ملا احمد نراقی و جمعی از علما در رسیدند ... »[۹]

این جمع در سلطانیه اجتماع کرده و هر یک احکام جهاد برای جنگ با روسیه صادر کرده و لزوم اجرای آن ها را بر همۀ مسلمانان از پادشاه گرفته تا رعیت واجب الاطاعه اعلام کردند.

مرگ آلکساندر اول تزار روسیه.

یکی از علل مهم اصرار حکومتگران ایران به شروع جنگ دوم با روسیه، وفات تزار قدرتمند روسیه الکساندر اول پاولویچ[۱۰]بود ( ۲۳ دسامبر ۱۷۷۷ تا ۱ دسامبر ۱۸۲۵م). اندکی قبل از شور و غوغای صدور احکام دوم جهاد، تزار فوق – که با شکست دادن نیروهای ناپلئون، سوئد، عثمانی و ایران، به صورت یکی از قدرتمند ترین پادشاهان اروپا و دنیا درآمده بود- به ابدیت پیوست. برادر او به نام نیکولای اول[۱۱] از تاریخ (۱ دسامبر ۱۸۲۵ تا ۲ مارس ۱۸۵۵) سلطنت کرد. هرچند که او به اندازۀ برادرش از اقتدار نظامی برخوردار نبود، لیکن جانشین و صاحب همان تشکیلاتی شده بود که برادرش داشت و به آسانی می توانست به همراهی ژنرال های قدرتمند و کار کشته اش، پوزۀ کشورهای شکست خورده و تحقیر شده ای همچون ایران را به خاک بمالد. سعید نفیسی در این باره می نویسد:

« احتمال بسیار می رود که بی خبری ایشان [ فتحعلی شاه و ولیعهد ] از اوضاع روسیه و از سیاست جهان در آن روزگار، این اندیشه را در ذهن ایشان جای داده باشد که چون الکساندر امپراطور بزرگ روسیه در گذشته است، رخنه در کار دربار تسارها خواهد افتاد و جانشین او نیکلای اول توانائی غلبه بر ایران را نخواهد داشت و می توانند نواحی از دست رفته را پس بگیرند.»[۱۲]

و به همین دلیل، عباس میرزا مدام در حال تقویت نیروهای خود در مرزهای روسیه بود.

در دوران حیات الکساندر پاولوویچ، ژنرال یرمولوف[۱۳] از طرف وی به عنوان بازرس کل مرزهای جدید – پس از قرارداد گلستان – انتخاب شده بود. یرمولف در نتیجۀ حضور دائمی اش در مرزهای ایران و روس، از اوضاع تحرک نظامی ایران باخبر بود و گزارش های فراوانی در این مورد به دربار روسیه فرستاده بود. لیکن تزار مقتدر، هرگز از مخیّله اش نمی گذشت که کشور ضعیف و شکست خوردۀ ایران دست به یک چنین حماقتی بزند.

منشیکوف سفیر صلح تزار

نیکولای اول پس از جلوس بر تخت پادشاهی، ابتدا در نظر داشت که با ایران روابط دوستانه برقرار سازد[۱۴]. و به همین دلیل در ( ۳ بهمن ۱۲۰۴ش/۲۳ ژانویه ۱۸۲۶م ) در صدد شد که پرنس منشیکوف[۱۵] را که از خاندان متشخص دربار بود، به سفارت فوق العادۀ ایران بفرستد[۱۶]. ( حدود چهار ماه بعد )، منشیکوف در روز سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۲۰۵ه – ش / ۲۰ ژوئن ۱۸۲۶ جهت انحام مأموریت خویش به سلطانیه رسید[۱۷]. مأموریت وی این بود که ضمن تقدیمِ نامۀ دوستانۀ تزار خطاب به شاه، و اهداء مقادیر زیادی هدایای گرانبها به وی[۱۸]، خبر درگذشت آلکساندر اول پاولویچ را به اطلاع امنای حکومت ایران برساند. شاه در آن تاریخ در اقامتگاه تابستانی خود (چمن سلطانیه ) سکونت داشت. ( ورود سفیر به سلطانیه چند روز قبل از تجمع ملایان در آن مکان جهت صدور فتاوی جهاد بر علیه روسیه انجام شد. ) خبر ورود سفیر روس به ایران، دو نوع عکس العمل از سوی سران کشور داشت:

اولآ: این امر عباس میرزا را – که در نظر داشت به هر وسیله ای که شده جنگ دومی باروسیه آغاز نماید – از اینکه منشیکوف ممکن است پادشاه را از جنگ منصرف سازد، نگران کرد و لذا سفیر روس، تازه به تبریز رسیده بود که عباس میرزا در چمن سلطانیه به دیدار پدر شتافت و رأی او را از قبول صلح با روسیه بهم زد[19].

هدایت در این باره می نویسد:

« حضرت نواب مستطاب نایب السلطنه در روز جمعه دهم شهر ذیقعدة الحرام ۱۲۴۱ق ( ۲۶ خرداد ۱۲۰۵ش ) در چمن دلکش سلطانیه به حضور شاهنشاه ... در رسید و التفات های بسیار دید.»[۲۰]

ثانیآ شرفیابی سفیر « صلح » در اذهان آنان چنین تصور شد که تزار جدیدِ روسیه، به علت ضعف و ناتوانی نظامی به انجام صلح با ایران روی آورده است. این تصور (واهی) زمانی شدت یافت که سفیر از سوی تزار اعلام کرد که دولت روسیه حاضر است قسمتی از ناحیۀ تصرف شدۀ طالش را به ایران باز گرداند[۲۱]. و به همین دلیل، هم شاه و هم نایب السلطنه، تصمیم بر این گرفتند که سفیر صلح روسیه را دست خالی باز گردانیده و به هر ترتیب جنگ با آن کشور را از سر گیرند. و این نهایت حماقت و ساده اندیشی آنان بود!! به هر حال، منشیکف شش روز بعد از ملاقات نایب السلطنه با شاه:

« ... شانزدهم ذیقعده ( اول تیر ماه ) در حضرت شهریار بار جست و مکتوب امپراطور را برسانید و تخت بلوری که به هدیه داشت پیش گذرانید ... بالجمله بعد از تقبیل سدۀ سلطنت، سفیر روسیه مراجعت کرد...»[۲۲]

و – به طوری که در صفحات پیش نوشتیم – چند روز بعد از ملاقات سفیر با شاه، گروه ملایان برای صدور احکام جهاد به چمن سلطانیه سرازیر شدند و پس از شور فراوان چنین نهادند که:

« ... باید حضرت صاحب قَران [ پادشاه ایران ] با دولت بهیّۀ روسیه ترک مصالحه و مدارا کند و لازم است و واجب شرعی که عداوت و منازعت آشکار سازد، چه بر ما معلوم شده سلوک اهالی آن دولت در بلاد متصرفۀ قره باغ تعرض به عِرض و ناموس و تمسخر بدین و آئینِ اهالی اسلام والا مقام به نحوی است که در شریعتِ ما ننگ و مایۀ نزاع و جنگ و تکلیف پادشاهِ ایران و تمام اهل اسلام و ایمان در جهاد با روسیّه است و تمامت فقها و علما که بحسب مذهب، پیروی ایشان بر پادشاه ایرانِ عهد لازم بود، فتوی دادند و مجلّه نگاشتند که این امر یعنی جهاد بر پادشاه و همۀ مسلمانان واجب است و مسامحه در این باب کفر و ضلالت ... »[۲۳]

در این میان سفیر روسیه با تعجب و حیرت از این رفتار ملایان در شگفت بود. و به هر وسیله ای متشبّث می شد تا مأموریت خود را به پایان رسانده و صلح بین دو کشور را تخقق بخشد:

« ... سفیر روس چندان که سخن از درِ صلح راند و همی گفت وقت آن است که کس به حضرت امپراطور گسیل دارید تا او را تهنیت جلوس گوید و از بهر پادشاه گذشته تعزیت فرماید، سخنان او را نیز وقعی نگذاشتند...»[۲۴]

سفیر تا آنجا از چنین تصمیمی در حیرت بود که در خواست ملاقاتی با اجتماع ملایان کرد تا بلکه بتواند آنان را از این دیوانگی! باز دارد. او حتی تقبل کرد که به او فرصت دهند تا برگشته « روسیان را از حدود ایران باز دارد »!!؟ لیکن محتهدان در پاسخ گفتند:
« ... در شریعت ما با کفار ار درِ مهر و حفاوت[۲۵] سخن کردن گناهی بزرگ باشد، اگرچه روسیان از حدود ایران بیرون شوند هم، جهاد را با ایشان واجب می دانیم »[۲۶]
بدین ترتیب ملایان تازه وارد، سند بدبختی و زوال کشور ایران را امضاء کردند. این زوال، دو جنبه داشت: یکی: جنگ با روسیّه و شکست فاحش دیگری از آنان که نتیجۀ آن، قرارداد ترکمنچای بود که هنوز پس از دویست سال مردم ایران ذلت این حقارت را در دنیای قرن بیست و یکم با خودش یدک می کشد و از آن تاریخ به بعد بود که مملکت ما در سرازیری بدبختی قدم گذاشت و هرگز در بین ملل دیگر اندامش راست نگردید. ابراهیم تیموری در مورد قدرت مأموران روسیه و مداخله در امور ایران ( پس از قرارداد ترکمنچای ) می نویسد:

« مأموران روسیه در این کشور [ ایران ] دارای قدرت و اختیارات زیادی بودند و در کلیۀ شؤن مملکت ما دخالت های ناروائی می کردند و کسی را هم یارای مقاومت در مقابل آنان نبود و مخصوصآ به موجب صورت مجلسِ پذیرائی مأموران سیاسی مورخ دهم فوریۀ ۱۸۲۸ م منضم به عهدنامۀ ترکمانچای برای نمایندگان سیاسی روس احترامات و تشریفات قائل شدند تا همیشه به واسطۀ اهمیت و « جلال و جبروت » آنان، رُعب و هراسی در دل ایرانیان باقی بماند.»[۲۷]

همچنین مؤلف فوق – در همان صفحه - از قول « اورسل »[۲۸] فرانسوی در کتاب خود به نام « قفقازیه و ایران » آورده است:

« پادشاه حقیقی ایران آن شاهی نیست که در ارک تهران زندگی می کند، بلکه آن مرد سیاستمداری است که در حوالی ارک نزدیک بازار منزل دارد یعنی وزیر مختار روس»!
جنبۀ دوم آن جهاد، ماندگار شدن ملایان در ایران و پیش کشیدن « شیعۀ اصولی » که از پایه های آن اجتهاد و تقلید و نیابت امام زمان بود. نتیجۀ چنین اوضاعی آن شد که یکصد و پنجاه سال یعد کشور ما را به نام حکومت اسلامی صاحب شدند.

البته گناه تمام این رفتار بی خردانۀ شاه و ملایان، به گردن عباس میرزا بود که به خاطر غرور شخصی و جبران حقارت خویش از نتیجۀ قرارداد گلستان، کشور ما را به هزل و حضیض و ناتوانی و بدبختی سوق داد و ایرانی هنوز که هنوز است، در آتش این خود خواهی می سوزد و می سازد!

ادامه دارد
_______________________________

[۱] - statu quo
[۲] - نفیسی، همان، ج۱، ص ۲۵۴.
[۳] - تاریخ روضة الصفای ناصری، ج۹، ص۶۴۱.
[۴] - همان بالا.
[۵] - لسان الملک سپهر، ج ۱ و ۲، ص۳۵۷.
[۶] - هدایت، روضة الصفای ناصری، ج۹، ص ۶۴۱.
[۷] - همان بالا، ص ۶۴۲.
[۸] - ۲۳ ژوئن ۱۸۲۶.
[۹] - همان، هدایت، همان گذشته، ص ۶۴۵.
[۱۰] - Alexandre Pavlovitch Romanov
[۱۱] - Nicolas 1er
[۱۲] - نفیسی، همان گذشته، ج2، صص ۱۰۵ – ۱۰۴.
[۱۳] - Yermolof
[۱۴] - به گمان ما این امر در نتیجۀ تلاش حکومت ایران بود که بلافاصله بعد از قرارداد گلستان، مدام از طریق فرستادگانی درخواست بازبینی آن قرارداد را می کرد و گرنه بزرگترین کشور قدرتمند دنیای آنروز، چه نیازی به دوستی کشور شکست خوردۀ ما می توانست داشته باشد؟
[۱۵] - ًAlexandre Serguéevitch Menshikov (۱۷۸۷ – ۱۸۶۹)
[۱۶] - نفیسی، همان، ج۲، ص ۱۰۸.
[۱۷] - در آن تاریخ فتحعلی شاه در چمن سلطانیه ییلاق کرده بود ( نفیسی، همان، ج۲، ص ۱۰۹)
[۱۸] - این تخت را الکسندر باولویچ [ الکساندر پاولویچ ] بهر شاهنشاه پرداخته بود، چون او نماند، برادرش نیکولا بعد از جلوس بر سریر پادشاهی همان تخت را ارسال داشت ...» ( سپهر، همان، ص ۳۵۸.)
[۱۹] - نفیسی، همان، ج۲، ص۱۰۹.
[۲۰] - روضة الصفای ناصری، ج۹، ص ۶۴۴. و نیز ن – ک: محمدتقی سپهر، ناسخ التواریخ، ( سلاطین قاجاریه )، ج1، ص ۳۵۸ به بعد.
[۲۱] - نفیسی، همان گذشته، ج۲، ص ۱۰۹.
[۲۲] - سپهر، نلسخ التواریخ، ج۱، ص ۳۵۸.
[۲۳] - هدایت، همان گذشته، ج۹، ص ۶۴۶.
[۲۴] - سپهر، ناسخ التوایخ سلاطین قاجاریه، ج۱، ص ۳۵۹.
[۲۵] - حفاوت = مهربانی کردن.
[۲۶] - سپهر، همان گذشته.
[۲۷] - عصر بی خبری، ص ۲۴۰.
[۲۸] - orsolle

ژاک فات* افغانستان: سخن از کدام شکست است؟

 



ژاک فات*

افغانستان: سخن از کدام شکست است؟


برگردان بهروز عارفی

پنجشنبه ۱۱ شهريور ۱۴۰۰ - ۰۲ سپتامبر ۲۰۲۱

مسلماً در افغانستان، ایالات متحده با دومین شکست تاریخی حود پس از ویتنام مواجه است. اما، معنای این دو شکست یکی نیست. امروز، برای مردم افغانستان، «تحقق لازم و عادلانه» وجود ندارد. برعکس، قدمی تازه در وضعیتی متفاوت، در فاجعه ای سیاسی، اجتماعی، ایدئولوژیکی و امنیتی می گذارند... نباید به تبلیغات حساب شده ی «میانه رویِ» برخی رهبران طالبان، برای مثال در مورد حقوق زنان وقعی گذاشت. ذبیح الله مجاهد، سخنگوی طالبان تلاش کرد درباره نیت های قدرت جدید اطمینان دهد. او گفت «ما می خواهیم بر پایه ی اصول دیپلماتیک و احترام با همه کشورهای جهان رابطه داشته باشیم. ما می خواهیم اقتصاد خوبی داشته باشیم. ما بازرگانی می خواهیم، ما دیپلماسی خوب می خواهیم ...». بااین وجود، وحشیگری سرکوب، پیگردِ مخالفان سیاسی و قتل ها نگرانی های برحق و تردیدهای زیاد ایجاد کرده، هرچند هنوز با خشونت های بی حد و اندازه ی طالبان سال های دهه 1990 فاصله داریم.
در این نوشته تلاش می کنیم به نخستین فرضیه ها درباره رویداهای افغانستان بپردازیم. هنوز برای تحلیل پیامدها خیلی زود است، اما واقعا ضروری است که در میان انبوه سردرگمی رسانه ای کنونی، سرخطِ تحلیل را بگشاییم. در این نوشته، کوشش می کنیم به جنبه های اساسیِ ژئوپولیتیکی اشاره کنیم. طبیعتاً این متن، فراگیر نیست. چنین هدفی هم ندارد. منظور طرح چند پرسش و راهیابی برای آینده است[1].

همان گونه که می بینیم، 20 سال پس از «جنگ با تروریسم» که جورج والکِر بوش در پیِ حمله های تروریستی در 11 سپتامبر 2001 علیه طالبان و القاعده به راه انداخت، افغانستان، در چند روز به دست طالبان سقوط کرد (واژه سقوط بسیار معنی دار است). در برابر پیشروی برق آسای روزهای اخیر، نیروهای افغان یا فروریختند و یا بدون جنگ، تسلیم شدند. تشدید حمله های هوائی آمریکا چیزی را در محل تغییر نداد. طالبان هنگامی وارد کابل شدند که نیروهای واشینگتن هنوز در آن شهر بودند. طالبان ورودی های فرودگاه را کنترل می کنند و در نتیجه دسترسی به آن برای کسانی که می خواهند افغانستان را ترک کنند، نامعلوم و پرمخاطره است. هزاران افغانی برای فرار از کشور به آنجا روی می آورند. بایدن در مقابل این فروپاشی گفت که قادر نیست نتیجه نهایی این عملیات را تضمین کند.

در هرجی و مرجی وصف ناپذیر، سیاست عقب نشینی که بایدن فرمانش را صادر کرد و دولت آمریکا راه و روش آن و نیز تقویم آن را معین کرد، باوجود تقویت قابل ملاحظه ی نیروهای آمریکا از سوی پنتاگون (از 2500 تا 6000 سرباز) جهت تضمین امنیت، این عقب نشینی یک شکست کامل است. آمریکا حتی نیروهایی در قطر و کویت مستقر کرد. اما، ایالات متحده کنترل اوضاع را از دست داده است. این امر، به نوبه خود، برای بزرگترین قدرت نظامی جهان اهانت آمیز است. چرا که بیست سال پیش، جورج دبلیو بوش از جاه طلبیِ قدرتی با گستردگی بین المللی صحبت کرد[2] و اینکه هیچ چیزی نمی تواند این وضعیت را برهم زند. چهل و سومین رئیس جمهور آمریکا اظهار داشت «جنگ ما علیه تروریسم با القاعده شروع می شود ولی با آن متوقف نخواهد شد. این جنگ تا زمانی که همه گروه های تروریستی را در جهان یافته، دستگیر کرده و شکست دهیم» ادامه خواهد یافت. این بلندپروازی که با شروعِ جنگی جهانی با تروریسم به نام ارزش های امریکا، به نام ملتی «استثنایی» و «صاحبِ تقدیر»، به نام مسیحایی دموکراتیک آغازشد، امروز – ودر واقع از مدت ها پیش- دور از دسترس است. این ایده برخاسته از مبالغه ای دراز مدت است که برای ایالات متحده و نیز منحدانش بسیار گران تمام شده است. اما، این دروغ که آشکارا در رسانه ها نیز بازتاب یافته است، بی دلیل نبود: تثبیت حضور سلطه گرانه ی آمریکا در جهان و به ویژه در منطقه ای که منافع استراتژیکی و حوزه های نفوذ بسیاری به هم می‌رسند.

آرشیو امنیت ملی (آمریکا)[3]در 19 اوت مجموعه ای از اسناد تاریخی را منتشر کرد که از رده بندی سری خارج شده بود. این اسناد نشان می‌دهد که «به مدت نزدیک به بیست سال، دولت آمریکا تا چه حدی مردم آمریکا را در مورد پیشرفت ها در افغانستان فریب داد. در حالی که همزمان، واقعیت های آزاردهنده درباره ی شکست های جاری را با سرپوشِ محرمانه مخفی می کردند...» درنتیجه، واشینگتن درباره ی توهم و دروغ بافی برپایه ی اسطوره های ایدئولوژیکی بنیادگذار ایالات متحده و همچنین در مورد واقعیت تناسب قوا شکست خورده است...

پیروزی طالبان همراه با تصویرهای دهشتناک، تراژدی انسانی و پرسش های بی شمار درباره ی آینده، به عنوانِ یک رویداد بااهمیت تلقی می شود. با لحظه ی بهت آور و تاریخ دراماتیک روبرو هستیم. ولی اگر اوضاع چنین ابعادی پیدا کرده، به ویژه به سبب مفهوم سیاسی اساسی آن است. به هر حال، این پیروزی و پیامدهای آن درسی کلی تر و هشداری است ازجمله برای فرانسه که مجبوراست برای سازگاری و شکلی از عقب نشینی در جنگ ساحل آفریقا و کش و قوس های آن آماده شود.

عقب نشینی از افغانستان که جو بایدن به رغم دودلی های موجود در بین جمهوری خواهان و نیز در میان نظامیان، تصمیم آن را گرفت و بدان متعهد شد، در واقع طرحی است که بسیار پیش از آن ریخته و پرداخته شده بود. ابتدا، در سال 2012، باراک اوباما تصمیم گرفت تا نخستین گروه از سربازان امریکائی را بازگرداند. با این وجود، او مجبور شد که در تقویم بازگشت سربازان تجدید نظر کند و حتی به خاطر وخامت اوضاع، نیروهای جدیدی به افغانستان گسیل دارد. این انطباق جدید موجب بروز تردیدهای طولانی بین دو خواست شد یعنی بین عقب نشینی که کم کم تحمیل می شد و آنچه که در آن زمان برای پاسخ به ضروریات ایمنی «الزامی» به نظر می آمد.

سپس، دونالد ترامپ بود که متعهد شد به «این جنگ بی پایان» پایان دهد و «حداکثر تا سال 2021» نیروها رابرگرداند. او در فوریه 2020 در دوحه با طالبان بر سر توافقی برای خروج نیروها در تاریخ یادشده مذاکره کرد و پیش از انتخابات ریاست جمهوری نوامبر 2020، به این فرایند شتاب داد. استقبال مردم از چنین عقب نشینی آن چنان زیاد بود که تابوی گفتگوی مستقیم با دشمنی که تا دیروز غیرقابل معاشرت ارزیابی می شد، شکست. گفتگو بر سر خروج نیروهای آمریکایی تا پایان مه 2020 در مقابل تعهد طالبان برای تامین امنیت و مذاکره مستقیم با حکومت کابل انجام شد. اما خشونت ها تا میزان بالاتری ادامه یافت، اختلاف ها تداوم یافته و چشم انداز خروج کامل با مقاومت هایی در کنگره و پنتاگون [وزارت دفاع] روبرو شد.

سرانجام، جوبایدن تصمیم گرفت تا کار را تمام کند. از آن پس، او بود که با انتقادهای تُند جمهوری خواهان، دونالد ترامپ و برخی از متحدان آمریکا (از جمله آالمان و بریتانیا) و نیز چند رسانه روبرو شد که این تصمیم را «فاجعه کامل» خواندند، امری که در عمل ایالات متحده را بی اعتبار می کند. روزنامه "وال استریت جورنال" بیانات بایدن را «ننگین»، «تسلیم» و «دغل کاری» نامید. این واقعیتی است که استفاده از نیروهای نظامی چنان در ذات اصلی نقش آمریکا و هویتِ امپریالیستی ایالات متحده ثبت شده که هر گُزینشِ دیگری ، غیرعادی و نسنجیده تلقی می شود. این نکته را اوباما خوب به یاد دارد، چون او که نپذیرفت در سال 2013 سوریه را بمباران کند، به شدت مورد سرزنش قرار گرفت و از جمله در فرانسه. در نتیجه‌ی از دست دادن کنترل، بلبشوی امنیتی، نکوهش ملی... بدون تردید روز 15 اوت آثار عمیقی در حافظه ی سیاسی آمریکا برجاخواهد گذاشت. اما باید فراتر از آن را نگریست.

شکست تاریخی

عقب نشینی آمریکا و فروپاشی رژیم وابسته به واشینگتنِ افغانستان، ابتدا برای ایالات متحده یک شکست تاریخی است: شکست جنگ آمریکا با تروریسم، شکستِ «دولت سازی»[4] در حالی که کلِ سیاست خارجی ایالات متحده و مجموعه ی جنگ های آن ها به نام دموکراسی به مثابه کسبِ حقانیتِ نهایی و حقانیت شیوه کار، هدایت شده است. با این وجود، نباید به رغم شدت تصویرها، میان سقوط کابل در 2021 و سقوط سایگون در 1975، شباهت قائل شد.

در ویتنام، با نماد کسب اسقلال یک ملت در موقعیت سخت و دهشتناک جنگ سرد روبرو بودیم. تحقق هدفی که لازم و عادلانه بود که در پایان یک جنگ آزادی بخش طولانی، به دست آمد. بدین ترتیب، مردم یک کشور در نظم نوینی جایگاه خود را می یافت تا دولتی مستقل ایجاد کند. در افغانستان، با بیانِ فروپاشی و درماندگی روبرو هستیم. فروپاشی یک رژیم بدون حقانیت زیر فشار اسلامِ سیاسیِ مسلح. درماندگی دراز مدت یک منطق قدرت مسلط در منطقه ای که رقابت ها و تقسیم حوزه های نفوذ، بی وقفه، وضعیت بین المللی درگیری های استراتژیکی، ناامنی دائمی و بی ثباتی تروریستی را رقم می زنند.

مسلماً در افغانستان، ایالات متحده با دومین شکست تاریخی حود پس از ویتنام مواجه است. اما، معنای این دو شکست یکی نیست. امروز، برای مردم افغانستان، «تحقق لازم و عادلانه» وجود ندارد. برعکس، قدمی تازه در وضعیتی متفاوت، در فاجعه ای سیاسی، اجتماعی، ایدئولوژیکی و امنیتی می گذارند... نباید به تبلیغات حساب شده ی «میانه رویِ» برخی رهبران طالبان، برای مثال در مورد حقوق زنان وقعی گذاشت. ذبیح الله مجاهد، سخنگوی طالبان تلاش کرد درباره نیت های قدرت جدید اطمینان دهد. او گفت «ما می خواهیم بر پایه ی اصول دیپلماتیک و احترام با همه کشورهای جهان رابطه داشته باشیم. ما می خواهیم اقتصاد خوبی داشته باشیم. ما بازرگانی می خواهیم، ما دیپلماسی خوب می خواهیم ...». بااین وجود، وحشیگری سرکوب، پیگردِ مخالفان سیاسی و قتل ها نگرانی های برحق و تردیدهای زیاد ایجاد کرده، هرچند هنوز با خشونت های بی حد و اندازه ی طالبان سال های دهه 1990 فاصله داریم.

یادآوری کنیم که مجله پژوهشی The Intercept (که اسناد National Security Agency را منتشر کرده بود که ادوارد اِسنودِن از سال 2013 برملاکرد)، در 18 اوت فاش کرد که طالبان به مجموعه ی مشخصاتِ بیومتریک آمریکایی ها دست یافته اند. این مشخصات هویتی بیومتری می تواند به شناسایی افغان هائی کمک کند که برای نیروهای ائتلاف زیر رهبری واشینگتن کار کرده بودند. به نوشته ی این مجله، کار پیچیده شناسایی افراد از طریق این روش تشخیص هویت تکنولوژیکی می تواند با کمک ISI «سازمان مخفی اطلاعاتی» عمده ی پاکستان انجام گیرد ... این سازمان دائماً به دو دوده بازی کردن سیاسی شهرت دارد.

می توان نسبت به سازوکارهای منفیِ ممکن و هراسناکی نگران بود (باید هم!) که طالبان می توانند به راه اندازند: تشویقی برای اسلامیسم سیاسی و جهادیسم، فرصتی برای القاعده (متحد نزدیک طالبان)، انحطاط فزاینده ی نقش دولت های خلیج فارس. به خاطر داریم که عربستان سعودی و امارات متحده عربی، در کنار پاکستان تنها کشورهایی بودند که رژیم طالبان (در قدرت از 1996 تا 2001) را به رسمیت شناختند. اکنون، این دومین «امارت اسلامی افغانستان» از چه حمایتی برخوردار خواهد شد؟ بین پشتیبانی کامل و طرد، بحث و جدل سیاسی-رسانه ای ممکن است داغ باشد. اما، آیا مسئله هنوز به این گونه مطرح می شود؟

در زمینه طرح سوال ها، شایسته است که موضع گیری ها و گزینش های چین و روسیه را که عموماً به پشتیبانی از طالبان شهرت دارند، مورد بررسی قرار دهیم. واقعیت بسیار پیچیده تر است، خواهیم دید، اما انتخابِ پکن و مسکو آشکارا، رویه ی مثبت نسبت به افغانستان پساآمریکا و رژیمِ در حال استقرار است. شکست ایالات متحده که به طور کلی تر، شکست قدرت های غربی و ناتو نیز است، فضای برد و باخت (و مسئله های جدید) را باز می کند. این اوضاع فرصت های استراتژیکی و اقتصادی فراهم می کند. این وضع امکان می دهد تا شکل بندی منطقه ای جدیدی را در نظر گرفت.

چین و روسیه چه می خواهند

در این وضعیت دگرگون شده، چین و روسیه، همزمان رقیب و مکمل یکدیگرند. رقابت میان این دو، واقعی است. هر کدام چارچوب و راهکار منطقه ای و چندجانبه ی مناسب با منافع خود طرح می کنند. این دو بازیگر، میدان نفوذ و قدرت خاص خود را دارند. اما، در منطقه ای که تاریخ را ، هم میراث شوروی دیروز و هم بلندپروازی های چینِ پیروزمند امروز تعیین می کند ، این میدان ها را می توان کاملاً روی هم گذاشت. با این همه، اکنون مشارکت چین/روسیه از این رقابت رنج نمی برد. پکن و مسکو می توانند مشترکاً یا به موازاتِ هم، از موقعیت ژئوپولیتیکی افغانستان که از یوغ قدرت امریکا آزاد می شود و منطقه ای که می تواند بیشتر قابل دسترسی باشد، بهره ببرد. شکست آمریکا، از نظر استراتژیکی سنگین خواهد بود. اکنون، چین و روسیه می خواهند آشکارا تندتر به پیش روند تا بتوانند از ضعف هژمونی آمریکا و خرابی چشمگیر اعتبار آن کشور، بهره برداری کنند.

روسیه روی مناسبات با جمهوری های پیشینِ شوروی در آسیای مرکزی حساب می کند. این کشور نسبت به گفتگوهای در جریان میان واشینگتن و مقامات کشورهای مجاورِ افغانستان جهت یافتن شرایطی برای استقرار مجدد نیروهای آمریکا در منطقه نگران است. سرگئی لاوروف وزیر امورخارجه روسیه اظهار داشته که حضور نظامیان مسلحِ بیگانه در هرکدام از این کشورها که عضو «سازمان پیمان امنیت جمعی»[5] هستند، به توافق همه ی اعضای این سازمان نیاز دارد. او افزود که استقرار پایگاه های نظامی جدید به امنیت در آسیای مرکزی کمکی نخواهد کرد. گویا در نشست سران در ژنو (16 ژوئن 2020) میان بایدن و پوتین، برسرِ این موضوع تبادل نظر شده است.

از سوی دیگر، روسیه، تاجیکستان و ازبکستان در 10 اوت امسال رزمایش نظامی مشترکی در ولایت ختلون در تاجیکستان و در 20 کیلومتری مرز افغانستان را به انجام رساندند. یک هفته بعد، در 17 اوت در شرایطی که اوضاع افغانستان به سرعت در حالِ فروپاشی بود، نیروهای روسیه یک رزمایش یک ماهه را در تاجیکستان آغاز کردند. روسیه پایگاه های دفاعی اش رامستحکم تر می کرد.

روز 9 اوت، چین و روسیه رزمایش بزرگی را در ایالت خودمختار چینیِ نینگسیا (با شرکت بیش از ده هزار سرباز، زره پوش و هواپیما) شروع کردند. برای نخستین بار، در این مانور نظامی، از سیستم فرماندهی مشترک و حضور نظامیان روسی در میان فرماندهان چینی استفاده شد. هدف از این آمادگی مشترک، بررسی وضعیت ثبات، امنیت و ضدتروریسم در آسیای مرکزی بود. جَدَل چشمگیری در تلویزیون آمریکائی سی اِن اِن در گرفت که بر تفاوت هدف های میان پکن و مسکو تأکید داشت، در حالی که یکی از هدف های این رزمایش ها، نشان دادن سطح همکاری امنیتی و مشارکت استراتژیکی چین-روسیه در اوضاع تنش های رو به فزون با واشینگتن بود.

پس، دست اندازیِ نگران کننده ی طالبان بر افغانستان یک "بازی بزرگ" استراتژیکی جاه طلبانه و تناسب قوا در سطح ملی و بین المللی است. و این "بازی بزرگ" نیز به نوبه ی خود با سهم سیاسی دیپلماتیک جهت جستجوی شرایط و چارچوب همکاری در نظمِ نوینِ منطقه ای همراه است. چین و روسیه روابط خود با طالبان را حفظ و تحکیم می کنند. نه پکن، و نه مسکو نمی خواهند موقعیت خوب خود را از دست بدهند. سفیر روسیه در کابل به تماس های رسمی ادامه می دهد. این سفارت، همچون سفارت پکن باز خواهد ماند.

در ماه ژوئیه، یک هیئت طالبان به ریاست ملا عبدالغنی برادر، فرد شماره 2 طالبان در مسکو با زمیر کابولُف فرستاده ویژه روسیه برای افغانستان ملاقات کرد. سپس این هیئت به چین رفت و در تیانجین با وانگ یی وزیر امورخارجه چین در فضایی مملو از تعارفات دیپلماتیک دیدار کرد. از نگاه روسیه ممکن است شناسایی رژیم جدید رخ دهد، ولی رسماً به منش طالبان مشروط شده است، یعنی به نگرش آن ها درباره چندمسئله، به ویژه در زمینه ی امنیت و تروریسم. این امر همچنین بستگی دارد که تا چه حد تشویق و ترغیب درباره ی گفتگوی سیاسی فراگیر داخلی مفید واقع شود تا بتواند به مناقشه طولانی افغانی ها پایان دهد. گفتمان چینی ها بسیار مشابه آن است. وانگ یی به مذاکره بین افغانی فراخوانده تا به یک مصالحه برسند. در واقعیت، این زبان رسمی موضع بسیاری در جهان است: از جمله شورای امنیت، اتحادیه اروپا، ناتو، فرانسه یا ترکیه. البته این کار به شرایطی مشابه به ویژه در مورد لزوم وجود حکومتی که نماینده مردم و فراگیر باشد، نیز بستگی دارد. از طالبان خواسته اند که به تعهدات خود احترام گذارند. ارزیابی اعتبار گفتمان طالبان برای آینده بسیار دشوار است. با این وجود، باید اهمیت حمایت روسیه و چین را از طالبان خوب ارزیابی کرد. به این معنی که باید اهمیت پاسخ طالبان به درخواست مکرر مسکو و پکن درباره برخی از مسئله ها و از جمله مسئله امنیتی را سنجید.

به ویژه، چین (مانند روسیه) به برخورد طالبان نسبت به تهدید تروریستی اهمیت بسیار قائل است. چین دارای 76 کیلومتر مرز مشترک با افغانستان است و این مرز با گزینگیانگ مجاور است. چینی ها نسبت به فعالیت های گروه جدایی طلب «حزب اسلامی شرق ترکستان» (ETIM) نگران هستند. این جنبش اسلامیِ ترکستان شرقی سازمانی است که عناصر فعالِ ازبک و اویغور را دربر می گیرد و گفته می شود که چندین سوءقصد مرگبار در چین مرتکب شده است. وانگ یی اظهار داشت «ما امیدواریم که طالبان افغان به روشنی با سازمان های تروریستی قطع رابطه کنند و از جمله با همین حزب ETIM و با جدیت و به طور موثر با آن ها مبارزه کنند تا مانع ها را از سر راه بردارند، نقشی مثبت ایفا کرده و شرایط لازم برای امنیت، ثبات، توسعه و همکاری در منطقه را فراهم آورند.».

چین مانند روسیه درپیِ مدیریتِ اوضاع با استفاده از چارچوب های نهادینه ای چندجانبه، مثل «سازمان همکاری شانگهای»[6] است که دولت روسیه نیز در آن عضویت دارد. پکن باروحیه ی ضمنیِ مشارکت در ثبات و «بازسازی صلح آمیز» افغانستان، برای گروهِ امور افغانستانِ در این "سازمان" ارزش قائل است. در این رهگذر، از 12 تا 16 ژوئیه گذشته، وانگ یی از ترکمنستان، تاجیکستان و ازبکستان دیدار کرد. آخرسر، پکن جهت کمک به این بازساری، گسترش «راهرو اقتصادی چین-پاکستان»[7] را تا افغانستان پیشنهاد کرده است.

از مبالغه تا تحقیر

گرچه هم سوئی چین و روسیه فارغ از رقابت نیست، اما می خواهد در پیکربندیِ جدید منطقه ای پس از شکست آمریکا جایی باز کند. این رویکردجدیدی را که نمایان شده، باید سنجید. ابتدا، باید شکست استراتژیکی ایالات متحده را در نظر گرفته و از آن بهره گیری کرد. یِنس اِستولِنبِرگ، دبیرکل ناتو در کنفرانس مطبوعاتی در 20 اوت، نشان داد که سَمت و سوی رویدادها را خوب درک کرده است. او اظهار داشت: «آمریکا و اروپای شمالی باید به همراهی با یکدیگر در درون ناتو ادامه دهند. رویدادهای جاری افغانستان چیزی را تغییر نمی دهد. وابستگی تناسب قوای کلیِ جهانی، عملکرد تهاجمی روسیه و تثبیت چین موجب شده که حفظ یک پیوند فراآتلانتیکی اهمیت بیشتری پیدا کند».

پس از ریاست جمهوری اندوه بار دونالد ترامپ، جو بایدن خود را برای بازسازی اعتبارِ بین المللی بر زمینه ی سلطه ی بازیافته و قدرتِ برتر آمریکا در شکل های «کلاسیک تر» آماده می کرد. شکست استراتژیکیِ اخیر همراه با بدبختیِ بِلبشو و ناتوانی جهت کنترل اوضاع... برای زمانی نامعلوم اعتبارِ ایالات متحده و توانایی واقعی آن ها را در سدکردن چین برباد داد. همان گونه که روزنامه مشهور واشینگتن پست نوشت، ایالات متحده از مبالغه به تحقیر رسید. خطایی برای چین و روسیه خواهد بودکه فراموش کنند که همان گونه که معروف است، تاریخ به یک شکل دوبار تکرار نمی شود. آخرسر، بلندپروازی روس ها و به ویژه چینی ها به طور ضمنی در تقویمِ دوگانه ای یادداشت می شود.

ابتدا، چنانچه دیدیم، ثبات و امنیت همچون دل نگرانی های مشخص، فوری و مُقَدَّم می باشند. نباید به این نگرانی کم بها داد. این حساسیت ها در نگرشی جای می گیرند که به عنوان بدیلِ کامل شمرده می شوند. این بدیل ها موجب پایان مناقشه افغانی و تأمینِ شرایط توسعه ی اقتصادی می شود. آیا این بینشی اراده گرا و اغراق آمیز است؟ امروز، تصور این که چه پیش خواهد آمد، غیرممکن است. به هیچ وجه نمی توان بخت چنین بدیل ها، مخاطره های جنگ داخلی، بی ثباتی ها و بحران های احتمالی، مقاومت سیاسی و اجتماعی داخلی در برابر رژیم طالبان را پیش بینی کرد... آینده بسیار ناروشن است.

مسئله دوم، کاربست یک استراتژی است که پایه های یک همکاری، بهره برداری از منابع و ثروت های زیرزمینی افغانستان، ایجاد زیرساختارها را میسر سازد و برای چین، به روشنی خواست پیوستن به این چشم انداز در طرح های جهانی Belt and Road Initiative [جاده ابریشم جدید] است. یادآوری می کنند که افغانستان اکنون از منابع انرژی، ثروت های معدنی مهم و حتی عناصر «خاک های نادر» که در تکنولوژی های پیشرفته مصرف دارد، برخوردار است: نظیر مس، آهن، طلا، جیوه، لیتیوم، کبالت، هیدروکربورها... به دلیل بدیهیِ ناامنی و مناقشه ی بی پایان، این ثروت ها در مرحله ی عدم امکان بهره برداری قرار دارند که برای مدتی دراز مانع از به راه انداختن طرح های بزرگ شده است.

آشکار است که خروج افغانستان، دولت در انحطاط از وضعیت تاریخی جنگی برای ورود آن در استراتژیِ طرح های اقتصادی و صنعتی، گسستی عظیم یعنی تغییر الگوی سیاسی ملی و بین المللی را الزامی می کند. بلندپروازی ای به این عظمت، چالشی بزرگ است. نخست، به این خاطر که با یکی از فقیرترین کشورهای جهان روبرو هستیم. و نه فقط. آیا چین می تواند از راه اقتصادی به آنچه آمریکا نتوانست با زور انجام دهد، برسد؟ ... قطعی نیست که در وضعیت کنونی، با فاجعه ی مالی و بحران انسانی که تهدید می کند، باوجود تحریم های آمریکا و صندوق جهانی پول، ناروشنی ها درباره کمک های بانک جهانی، تنش های رو به فزون و رویارویی های قدرت ها امکان داشت تا به سادگی بتوان چنین دیدگاهی را پیاده کرد. تازه، این به معنی فراموش کردن بسیاری از مشکلات دیگر است. آخرسر، ضروری است که شرایط سیاسی داخلی نیز مساعد باشد. آیا شورشیانِ ایدئولوژیکیِ مسلحِ نخسین امارت اسلامی افغانستان، در سال های دهه 1990، قادر خواهند بود به طور کلی خود را به مسئولان سیاسی ، اداری، اجتماعی و دیپلماتیک با هدفِ استراتژی ملی و پیشرفت کلی بدل کنند؟ آنان مجبورند که حکومت کنند... اگر اکنون، منش سیاسی طالبان بیانِ خواست انطباق با اوضاع جدید و برتن کردن (یا نکردنِ) جامه ی مسئولیت ... باشد، آیا قالبِ ایدئولوژیکی طالبان کاملاً تغییر کرده است؟ در این باره، تردید وجود دارد. ولی این پرسش را باید طرح کرد.

ستیز با نظمی که بر قدرت متکی است

هنوز یک به یک مسئله‌ی اساسی پیرامون درس اصلیِ نمادِ 15 اوت 2021 پاسخ داده نشده است. شکست آمریکا عبارت است از نمایش روشنگرِ بحرانی که اندیشه ی استراتژیکی مسلط می نامند و برپایه ی تثبیت قدرت و اِعمال زور متکی است. انتخاب نوعِ دفاع، گزینش سیاست خارجی، گزینش های برنامه های اقتصادی، پژوهشی ... به این معنی است که انتخاب تعیین کننده ی سرمایه داری غربی و به ویژه ایالات متحده با این اندیشه ی استراتژیکی استوار و بنیاد شده و از آن حقانیت یافته است . اندیشه ای که سلسه مراتب قدرت ها، شکل بندی و تناقض های نظم بین المللی را تعیین می کند.

هر آنچه که از پایان قرن نوزدهم با روحیه و کاوُشی سخت برای یافتن بدیلی برای جنگ[8] بناشده، با درجات مختلف و در نگرشی از چندجانبه گرائی، برابری در حقوق و مطابقت با قانون بین المللی، مسئولیتِ جمعی و امنیت جمعی... جای گرفته است. از این قبیل است: تأسیس سازمان ملل متحد، ممنوعیت استفاده از زور، کنترل تسلیحات و پیمان های خلعِ سلاح، راه حل مسالمت آمیز برای پایان دادن به کشمکش ها...مجموعه ی این متن های قضائی و سیاسی که در جستجوی وسیله ی مناسب برای پیشگیری از جنگ و مهار کردن نیرو تحت تاثیر منطق ها و قدرت ها، در حال متلاشی شدن هستند، یعنی با روحیه ی این اندیشه کهنه ی استراتژیکی مسلط که اکنون تلاش دارد بیش از پیش حود را تحمیل کند.

شکست ایالات متحده در افغانستان، حاکی از بن بستِ وحشتناکِ نظم بین المللی کنونی و برداشت استراتژیکیِ سلطه جویی که این نظم را آماده می کند، است. با بن بستِ عمده ی نوعی نگرش به جهان و روابط بین المللی و بهره برداری از منابع در گستاخی و بی مسئولیتی کامل روبرو هستیم. این پدیده در رده ی چالش های وجودیِ کلیِ دوران ماست.

به یقین به جنگ طولانی افغانستان و سرانجامِ آن نیازمند نبودیم – البته اگر واقعاً سرانجام باشد...- تا این بُن بَست تاریخی را به عنوان داو کلیِ امنیت و صلح برای خلق ها ارزیابی کنیم. اما، قدرت، کاربردِ زوری که همراه آن است، چنان در آدابِ سیاسی و اجتماعی [Social] (برای این که نگوئیم جامعه گی [Sociétale]) وارد شده اند، که شایسته است هربار که ممکن است، تاکید کنیم که قدرت نه یک نوع سمت و سوی مشترک جهانشمول و نه ثابتِ ملزومِ رفتارهای اجتماعی است.

مسلم است که قدرت پارامتری است اجتماعی و سیاسی که در دراز مدت مُهر ِخود را بر تاریخ می گذارد. به ویژه سرمایه داری بی وقفه از آن تغذیه کرده است. اما این یک پارامتر اتفاقی ونفرت انگیز است... و هرگز امروز به میزان کافی به عنوان اساسِ این امر مسئله ساز راهبری بین المللی مورد اعتراض قرار نگرفته است. چگونه می توان تصور کرد (یا بهتر بگوئیم، ما را مجبور به باور کنند) که امکان دارد از راه زور و جنگ، بتوان نهادها، دموکراسی، شرایط امنیت، ماندگاری اقتصادی و اجتماعی ... را در دولتی ایجاد کرد که در درون آن بخش بسیار چشمگیری از جمعیت (36 درصد امروز) در زیر خط فقر و در ناتوانی پاسخگوئی به نیازهای اصلی خود به سر می برند؟

این مجموعه ی قضائی و سیاسی که اساساً در نیمه دوم قرن بیستم و با چشم انداز یک معماریِ هماهنگ با حقوق و مسئولیت جمعی ساخته شده، نسبی بودن مفهوم قدرت را نشان می دهد. کسب مالکیت و پیشرفت های متمدنانه برای رسیدن به نظم بین المللی متفاوت ممکن است.

نمی توان گفت - حتما نمی توان- که چین و روسیه عملکرد و برداشت های استراتژیکیِ بیگانه بامنطق قدرت ها و استفاده از زور دارند. واضح است که امروزه، این مُدل، روش بازیگران اصلی جهانی (به جز سازمان ملل متحد) است. حتی برای آنانی مثل اتحادیه اروپا که از این گفتمان استفاده می کنند، بی آنکه ابزار آن را داشته باشند، یک مدل است. بااین وجود، چند تفاوت وجود دارد. آیا کفایت خواهد کرد؟

مناقشه ی طولانیِ افغانستان، جنگی است با هزینه ی 2260 میلیارد دلار. دولت ورشکسته است. 83 میلیارد دلار برای آموزش ارتشی هزینه شده که در چند روز از هم پاشید. 100 هزار غیرنظامی و نیز 70 هزار ارتشی و پلیس افغان کشته شدند و بیش از 4000 سرباز غربی نیز در حالی که آنان را ناتو در یک ائتلاف از 31 کشور ... بسیج کرده بود. پس، نتیجه 20 سال نبرد، قربانی و ویرانی است... در واقعیت، ابتدا برای مردم افغان، 40 سال اشغالِ بیگانه و رنج های فراوان. زیرا باید مداخله ی شوروی و پیامدهای تراژیک آن را نیز در ارزیابی گنجاند، ولی همچنین جنگ داخلی پس از آن را نیز باید درنظر گرفت. احتمالاً این جنگ به پایان خواهد رسید. امیدواریم که چنین باشد. اما، همه چیز امکان دارد. پس از چهل سال تباهی، شاید دشوار بتوان ، آری شاید... بدتر از این عمل کرد.

22 اوت 2021
_____________________________________

* ژاک فات، Jacques FATH مسئول پیشین امور بین المللی حزب کمونیست فرانسه است و دارای تألیفات متعدد در زمینه امور بین المللی است.
لینک اصلی مقاله:
https://jacquesfath.international
/
[1] - منابع اصلی برای تهیه این مقاله: presse, instituts et médias français, euronews, Reuters, The New York Times, The Washington Post, Politico, les sites Défense One, Military Times, OTAN, Rand Corporation, International Institute for Strategic Studies (IISS), Council on Foreign Relations (CFR), National Security Archive, The Intercept, Global Times, South China Morning Post, RT-France, Sputniknews
[2] - سخنرانی بوش در نشست مشترک کنگره، پنجشنبه 20 سپتامبر 2001.
[3] - https://nsarchive.gwu.edu/briefing-book/afghanistan/2021-08-19/afghanistan-2020-20-year-war-20-documents
NSA نهاد پژوهشی و غیردولتی مستقلی است که در دانشگاه جورج واشینگتن دارای یک کتابخانه است. این نهاد اسناد خارج شده طبقه بندی را بر پایه ی قانون های امریکا درباره آزادی و اطلاعات منتشر می کند.
[4] - در متن فرانسه از اصطلاح «State building» استفاده شده است که می توان ایجاد یک دولت ترجمه کرد. اما مفهومِ ایدئولوژیکی آنبیشتر به معنای استقرار «حکومت»ی لیبرال به زور در ثباتی است که زیر سلطه ی غرب به دست امده است.
[5] - این یک سازمان سیاسی-نظامی (بافعالیت محدود) بین دولت هاست.که در اکتبر 2002 تاسیس شده و شامل ارمنستان، بیلاروسیه، کازاخستان، قرقیزستان، روسیه و تاجیکستان است.
[6] - سازمان همکاری شانگهای سازمانی اقتصادی-سیاسی بین دولتی است که 8 کشور (چین، هند، کازاخستان، قرقیزستان، روسیه، پاکستان، تاجیکستان و ازبکستان) در ان عضو هستند؛ 4 دولت به عنوان ناظر (افغانستان، بیِلاروسیه، ایران و مغولستان) و 6 کشور شریکِ گفتگو (ارمنستان، آذربایجان، کامبوج، سریلانکا و ترکیه) شرکت دارند.
[7] - این راهرو مجموعه ای از طرح های اقتصادی، انرژی و زیرساختاری است که هدف آن مدرنیزاسیون و تحکیم اقتصاد پاکستان در چارچوب Belt and Road initiative و جاده ابریشم جدید است.
[8] - به کتاب زیر مراجعه کنید: « Chaos. La Crise de l’ordre international libéral. La France et l’Europe dans l’ordre américain », Jacques FATH, Edition du Croquant, 2020, Pages 89 à 95.

مجازات ناجوانمردانه بیژن عبدالکریمی، مردی که گفت روی چشم خامنه‌ای ابرو!!!

از دهانه اسلام ناب محمدی سُرب و خون فوران ميزند