۱۳۹۵ بهمن ۶, چهارشنبه

دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا، صدور هر گونه ویزا برای شهروندان ایران و چند کشور دیگر را به مدت ۳۰ روز متوقف کرده است.
بر اساس سندی که به دست بی بی سی فارسی رسیده این تصمیم شامل ویزاهای مهاجرت و غیرمهاجرت می شود اما بر وضعیت کسانی که دارای کارت سبز آمریکا یا شهروندی این کشور هستند اثری نخواهد داشت.
این تصمیم بر ویزاهای دیپلماتیک و سیاسی و مقامات سازمان ملل هم اثری ندارد.
دستور جدید همچنین بر شهروندان ایران که در آمریکا هستند هم تاثیری ندارد. اما اگر فرد از آمریکا خارج شود، حتی اگر چند بار اجازه ورود داشته باشد، به وی اجازه ورود مجدد داده نخواهد شد.
خبرگزاری های بین المللی و رسانه های آمریکایی پیشتر به نقل از منابع آگاه گزارش کرده بودند که دونالد ترامپ قصد دارد روز چهارشنبه احکامی برای محدود کردن مهاجرت و همین طور سفر از بعضی کشورها امضا کند که ظاهرا شامل ایران هم خواهد شد.
خبرگزاری رویترز به نقل از "دستیاران نمایندگان کنگره و کارشناسان مهاجرت" نوشته بود این احکام شامل محدود کردن ورود به آمریکا برای پناهجویان و تعلیق موقت صدور ویزا برای شهروندان کشورهای ایران، عراق، لیبی، سومالی، سودان، سوریه و یمن خواهد شد.
آقای ترامپ سال پیش بعد از حمله های پاریس که ۱۳۰ نفر در آن کشته شدند، گفت که باید به طور موقتی جلوی ورود همه مسلمانان به آمریکا را گرفت. او بعدا تاکید کرد که نه ضدمسلمان بلکه "ضدتروریست" است.

ایران در گزارش تازه شورای ملی اطلاعات آمریکا؛ گزارشی از فرامرز دادرس، کارشناس اطلاعاتی

در نهم ژانویه ۲۰۱۷ میلادی یک گزارش اطلاعاتی در ۲۲۶ صفحه از سوی شورای ملی اطلاعات آمریکا (National Intelligence Council) در باره آینده جهان به آقای دونالد ترامپ رئیس جمهور منتخب آمریکا ارائه شد. این نوع گزارش اطلاعاتی هر چهار سال یکبار به رئیس جمهور جدید این کشور تقدیم می شود. این گزارش به مشکلات پیش روی ایالات متحده آمریکا تا پنج سال آینده و برخی پیش بینی ها تا سال ۲۰۳۵میلادی پرداخته است. این گزارش حاصل کار هفده سازمان گوناگون اطلاعاتی آمریکا می باشد که در مجموعه شورای ملی اطلاعات آمریکا جای دارند.
در این گزارش سی و یک بار از ایران نام برده شده است. کوشش بر این است تا به مواردی که نام ایران برده شده اشاره و از نظر اطلاعاتی بررسی شوند.
* . نگرانی های تازه ای درپیوند با سلاح های کشتار جمعی و تهدیدات اتمی وجود دارند. به دلیل پیشرفت های فنی، تسلیحات مخرّب افزایش خواهند یافت و کشورهای دارنده تسلیحات اتمی به حفظ ، نگهداری و مدرنیزه کردن توان اتمی خود ادامه خواهند داد. تهدیدات اتمی کره شمالی و عدم اعتماد به ایران باعث خواهند شد تا کشور های دیگری نیز به دنبال دسترسی به قدرت اتمی بروند. در این راستا پیشرفت های تکنولوژی بویژه در زمینه بیوتکنولوژی ( جنگ افزار های شیمیایی و بیوتکنولوژیک) دسترسی را برای بازیگران صحنه آسان می کند. استفاده دوگانه نظامی و غیر نظامی از بیوتکنولوژی راه را برای کشور هایی که اهداف پنهانی در این زمینه دارند هموار می کند.
] نویسنده: در این بند اشاره شورای ملی اطلاعات آمریکا به عدم اعتماد! به ایران، راه را برای تندرویان آمریکا، اسرائیل ،عربستان و برخی از کشور های مخالف ایران هموار می کند تا هر زمان بتوانند به بهانه های گوناگون برجام را زیر سؤال ببرند. این یکی از مشکلات آینده ایران خواهد بود].
* . پس از پایان جنگ سرد، روند اقتصادی، فن آوری و امنیتی بر شمار کشور های دارای نفوذ ژئوپلیتیکی افزود. دوران تک قطبی بسر خواهد رسید. کشور هایی چون؛ برزیل، چین، هند، اندونزی، ایران، مکزیک و ترکیه برای حفظ منافع خود به بازیگران صحنه تبدیل شده و به رقابت خواهند پرداخت. تولیدات ناخالص داخلی کشور هایی چون چین و هند افزایش خواهند یافت و بخش مهمی از فعالیت های اقتصادی جهان از غرب بسوی شرق انتقال خواهند یافت.
] نویسنده: چین و هند و کشورهای پیرامون منطقه هندوچین، به دلیل جمعیت زیاد، کارگر ارزان قیمت و جدّی نبودن مسائل حقوقی در رابطه با کارگران همواره سرمایه گذاران غربی را بخود جلب کرده است. پیش بینی می شود در سال ۲۰۳۵ میلادی جمعیت هند از جمعیت چین پیشی خواهد گرفت و هند پرجعیت ترین کشور جهان خواهد شد.
جمعیت چین در سال ۲۰۳۵ به (یک میلیارد و چهار صد و هشت میلیون و سیصد و شانزده هزار) تن خواهد رسید و جمعیت هند به ( یک میلیارد و پانصد و هشتاد و پنج میلیون و سیصد و پنجاه هزار) تن خواهد رسید و در نتیجه هند با (یکصد و هفتاد و هفت میلیون و سی و چهار هزار ) تن از جمعیت چین پیشی خواهد گرفت. در چین آمار جمعیت شهر نشین از پنجاه و یک در صد در سال ۲۰۳۵ به هفتاد و یک درصد خواهد رسید و در هند آمار جمعیت شهر نشین از سی و دو در صد به چهل و دو درصد خواهد رسید.
در کل جمعیت جهان، از هفت میلیارد و سیصد میلیون نفر در سال ۲۰۱۵ میلادی به هشت میلیارد و هشتصد میلیون تن در سال ۲۰۳۵ میلادی خواهد رسید. در نتیجه در هیجده سال آینده یک میلیارد و پانصد هزار تن به جمعیت جهان افزوده خواهد شد ]
*ایران، اسرائیل و احتمالاً ترکیه نسبت به دیگر کشور های منطقه به قدرت و نفوذ بیشتری دست خواهند یافت ولی در تقابل با یکدیگر باقی خواهند ماند. قدرت رو به رشد ایران و ظرفیت های پرخاشگرانه و تهدیدی آن باعث نگرانی اسرائیل و کشور های عربی خلیج فارس شده است. ماهیت فرقه ای ایران و عربستان سعودی در رقابت های منطقه ای به گسترش جنگ های لفظی، اتهامات و افزایش تنش ها منجر و موجب افزایش نگرانی ها در منطقه خواهد شد.
* ژئوپلیتیک منطقه؛ بحران های انسانی در حال رشد ، درگیری های منطقه ای در خاورمیانه و شمال آفریقا، اعتبار مراجع حل اختلافات بین المللی و مسائل حقوق بشری را زیر سؤال برده است. عدم حمایت آمریکا از کشور های عرب، عدم پشتیبانی آمریکا از نیرو های مخالف بشار الاسد در سوریه، عدم حمایت از حسنی مبارک رئیس جمهور پیشین مصر و دیگر سران عرب، نرمش در برابر ایران و دور شدن از متحدین سنتی آمریکا چون؛ اسرائیل واعراب سنی و غفلت آمریکا در امور آسیا، بی اعتمادی نسبت به تعهدات آمریکا درحل این مسائل باعث دعوت روس ها و احتمالاً چین به منطقه خواهد شد.
نویسنده : ]از سپتامبر ۲۰۱۵ روسیه با مداخله مستقیم در جنگ داخلی سوریه حضور نظامی خود را عملا در خاور میانه نشان داد. گفته می شود چند بار نخست وزیر عراق برای سرکوبی نیرو های داعش در خاک عراق از روسیه در خواست کمک نظامی کرده است ولی تاکنون روس ها از مداخله در خاک عراق خودداری کرده اند. شایعاتی در باره حضور نظامی چین در آینده نزدیک در کنار نیرو های روسیه در خاورمیانه بگوش می رسد. چین از ماه ژوئن ۲۰۱۶، یک قرار داد امنیتی با روس ها در مقابله با گروه های تروریست اسلامی منعقد کرد و نخستین مانور ضد تروریستی را در تابستان گذشته با نیرو های ضد تروریست روسیه اجرا کرد. چین تاکنون از حضور نظامی در خاورمیانه خودداری کرده است ولی با توجه به تحریکات آمریکا در دریای چین و مسئله تایوان، احتمال دارد برای مقابله با تحریکات آمریکا به بهانه مبارزه با تروریسم شماری نیرو به سوریه اعزام کند ].
*. تروریست ها به اقدامات تروریستی ادامه خواهند داد و این خشونت ها را با تفسیر دلخواه خود از مذهب توجیه خواهند نمود. در این راستا شمار بسیاری عوامل جانبی نیز نقش خواهند داشت. در خاورمیانه تجزیه طلبی واختلافات داخلی موجب ایجاد فضا برای تندرویان خواهد شد. جنگ نیابتی میان ایران و عربستان سعودی موجب فرقه گرایی و به اختلاف میان شیعه و سنی دامن می زند. گروه های شبه نظامی از عوامل افزایش این اختلافات می باشند. افزون بر این سلطه یا هژمونی غربی شعار اصلی گروه های شبه نظامی برای بسیج مردم علیه غرب می باشد.
*. تغییرات در سیاست خارجی آمریکا و عدم رعایت تعهدات این کشور در صحنه جهانی در یک دوره نسبتاً طولانی این فرصت را به چین و روسیه داد تا بر کشورهای همسایه خود در زمینه های اقتصادی، سیاسی و امنیتی فشار بیاورند. ایران نیز همچنین کوشیده است تا از بی ثباتی خاورمیانه سود برده و نفوذ خود را در منطقه گسترش دهد.
*. با توجه به تحولات جهانی، رئیس جمهور] اوباما] در دوره اول زمامداری خود تصمیم گرفت که آمریکا دیگر نمی تواند بطور مداوم و بی رویه خود را درگیر ائتلافات نظامی کند و شمار زیادی از نیرو های نظامی کشور را در نقاط مختلف جهان پراکنده کند.
در همین حال چین ،ایران و روسیه خود را برای جنگ های کلاسیک آماده می کنند و با بهره گیری از سلاح های پیشرفته مانند موشک های دوربرد وسیستم های دقیق هدایت شونده به تقویت نیرو های نظامی خود ادامه داده و به تهدید نیروهای رقیب خود دست زده اند.
] نویسنده: گویا شورای ملی اطلاعات آمریکا فراموش کرده است که چین و روسیه نیز مجهز به تسلیحات اتمی مخّرب می باشند و در صورت یک برخورد جدّی تنها به جنگ های کلاسیک بسنده نخواهند کرد].
*. در آن زمان ما بطور کامل درک نکردیم و گمان کردیم که تنش های فزاینده اقتصادی و اجتماعی درونی پکن ،مسکو و تهران این کشور ها را به دلیل ترس از ضعیف بودن از چالش در مسائل خارجی باز می دارد. حملات سایبری به مراکز مالی اروپا که به هکر های روسی نسبت داده می شود، تهدید های ایران در استفاده از موشک های دقیق بالستیک به هدف زدن تاًسیسات نفتی عربستان سعودی چند مسئله داغی است که می تواند منجر به بحران منطقه ای شود.
] نویسنده : دراین بند گزارش به روشنی دیده می شود که آمریکا در فراهم آوردن زمینه تنش های فزاینده اقتصادی و اجتماعی در چین، ایران و روسیه به هدف گرفتارکردن این کشورها به مشکلات داخلی آنان بی تقصیر نبوده است. آمریکا نقشه داشت با درگیر کردن این کشور ها با آسودگی به اجرای سیاست های خارجی خود در جهان بپردازد. در این گزارش مسئولین آمریکایی اقرار می کنند که در آن زمان بطور کامل درک ! نکردند و گمان کردند با ایجاد بحران در این کشور ها موفق به دور کردن این کشور ها از صحنه سیاست جهانی خواهند شد ].
*. مسائل ژئوپولیتیک منطقه در پنج سال آینده
با توجه به مشکلات مداوم ، مانند افراط گرایی و خشونت، تنش میان دو قدرت اتمی هند و پاکستان ادامه خواهد یافت. شرایط در حال تغییر است، پس از رفع تحریم ها در های ایران باز می شوند. چین بسوی غرب توجه دارد. هند همچنین بیش از پیش به عامل مهمی در منطقه تبدیل می شود. نیرو های ژئوپولیتیک در آسیا، ایالات متحده آمریکا و هند به اندازه ای به یکدیگر نزدیک می شوند که در تاریخ سابقه نداشته است.
دهلی نو، از نظر محیط زیست قربانی موفقیت خود در برقراری پیشرفت و رفاه خواهد شد. برای نمونه تاًمین نیروی برق برای سیصد میلیون شهروند هندی که بطور روز افزون مصرف انرژی آنان با استفاده از سوخت های فسیلی افزایش می یابد موجب آلودگی محیط زیست خواهد شد.
دهلی نو، همکاری خود را در زمینه بازرگانی در منطقه و سرمایه گذاری در؛ بنگلادش، برمه ، ایران، نپال و سریلانکا افزایش می دهد. این همکاری باعث ثبات، گسترش رفاه و جریان دموکراسی احزاب در منطقه خواهد شد.
*. خاورمیانه و شما ل آفریقا: تحولات سیاسی در پنج سال آینده در خاورمیانه و شمال آفریقا باعث خواهد شد مردم این مناطق بویژه نخبگان آن بطور کلی مهاجرت کنند. جنگ های داخلی و نیابتی ، حکومت های ضعیف و شکننده، رقابت میان نیروهای مذهبی و سیاسی موجب پایین ماندن بهای انرژی خواهد شد.
]به جز کشور های دارنده نفت و گاز، پایین بودن بهای انرژی همواره آرزوی کشور های مصرف کننده بویژه کشور های صنعتی غرب می باشد. آیا صلح در این مناطق قربانی بهای پایین انرژی خواهد شد؟ ]
تضعیف نهاد های قانونی، رقابت های امنیتی میان رقبا؛ ایران، عربستان سعودی، ترکیه ، اسرائیل و احتمالاً مصر می تواند موجبات درگیر کردن چین و روسیه وآمریکا را فراهم آورد. قطع ارتباط میان رهبران و نخبگان یک کشور از یک سو و مردم آن ازسوی دیگر در بسیاری از کشور ها موجب بروز مشکلات اجتماعی- اقتصادی و ایجاد تنش خواهد شد. در نتیجه سرکوب ها، و وابستگی ها زمینه برای شکل گیری گروه های تجزیه طلب مانند کرد ها را فراهم می شود.
]سال ها است که برخی از کشور های اروپای غربی طرفدار استقلال کرد ها می باشند و در حال حاضر تنها منطقه کردنشین اقلیم خود مختار کردستان عراق را مستعد جدایی از عراق می دانند. در صورت استقلال کردستان عراق تمایل غربی ها به استقلال دیگر مناطق کرد نشین؛ ایران، ترکیه و سوریه نیز نمایان خواهد شد].
*. آشفتگی های سال های اخیر باعث کند شدن پیشرفت های قابل توجه در زمینه فقر زدایی شده اند. کاهش توانمندی های فردی باعث فقر شدید در منطقه می باشد. از سال ۱۹۷۸ میلادی با پیشرفت های مهم در الجزایر، اردن، مراکش و مصر، سطح فقر از دوازده درصد در سال ۱۹۸۱ به دو در صد در سال ۲۰۰۵ کاهش یافت. این روند بی شک متوقف شده یا بطور وارونه ادامه یافته است.
همینطور از سال ۱۹۷۹میلادی در ایران طبقه متوسط افزایش و میزان فقر و بیسوادی کاهش یافته است.
در نبود کمک های خارجی کشور هایی چون لبنان و اردن که دارای منابع محدوداقتصادی می باشند به علت بالا رفتن شمار پناهندگان زیرفشار اقتصادی قرار دارند، این مشکلات به خدمات اجتماعی و بهداشتی ارائه شده در این کشور ها آسیب وارد کرده است.
درهمین حال بهای پایین نفت در حال فشار آوردن به اقتصاد و محدود شدن بودجه کشور های خلیج فارس شده است و به این علت نمی توانند به کمک های مالی خود به کشور های استراتژیک و بحرانی مانند مصر ادامه دهند.
*. ایران ،اسرائیل، عربستان سعودی و احتمالاً ترکیه بطور نسبی دریک منطقه بی ثبات به عنوان قدرت های منطقه ای دارای نفوذ می باشند اما با یکدیگر درتضاد خواهند بود. شماری از این کشور ها با چالش های داخلی روبرو هستند که بی شک در بلند پروازی های منطقه ای آنان مؤثر خواهد بود.
قدرت در حال رشد ایران، ظرفیت های اتمی و رفتار پرخاشجویانه آن به صورت یک نگرانی اسرائیل ،عربستان سعودی وبرخی از کشور های شورای همکاری خلیج فارس باقی خواهد ماند. این نگرانی با ماهیت فرقه ای و تشدید رقابت های میان ایران و عربستان سعودی که با لفاظی ها غیر مسئول و اتهامات به یکدیگر، افزایش یافته و موجب بحران در همه منطقه شده است.
*. اسرائیل ،عربستان سعودی وبرخی از کشور های شورای همکاری خلیج فارس نگران هستند که پول هایی که پس ا زاجرای برجام به دست ایران رسیده است موجب افزایش فعالیت های منطقه ای ایران و تشدید بی ثباتی در منطقه شود.
این دولت ها در دراز مدت در برابر رفتار های ایران حساس شده اند. محدودیت ها و تحریم هایی که به علت فعالیت های اتمی ایران علیه این کشور وضع شده بود برداشته شده اند. در صورت استفاده تهران از منابع مالی و نظامی علیه کشور های همسایه ، تنش میان دولت های منطقه و ایران افزایش خواهد یافت و این کشور ها نیز به دنبال تجهیز خود به سلاح های اتمی خواهند رفت.
*. مسائل دیگری چون افزایش جمعیت و فشار اقتصادی بگونه ای که منجر به جریان موسوم به؛ بهار عربی، شدند به احتمال بسیار هنوز حل نشده اند و می توانند به عنوان هیزم یک آتش مطرح باشند. افزایش جمعیت ، مشکلات اقتصادی و بیکاری جوانان بی شک از موانع پیشرفت های اقتصادی، بهبود شرایط زندگی و جذب در اقتصاد جهانی و در نتیجه از چالش های سال های آینده بسیاری از کشور های منطقه بشمار خواهند رفت.
منابع طبیعی؛ زمین و آب از هم اکنون تقلیل یافته اند و با افزایش شهر نشینی، بهبود وضعیت اقتصادی و تغییرات اقلیمی به احتمال بسیار شرایط بدتری پیش بینی می شوند.
مدیریت بهتر در این زیمنه ها می تواند منجر به کاهش مشکلات مردم شود ولی روشن نیست که بهبود اقتصادی بتواند به اصلاحات سیاسی کمک نماید.
*. آلودگی هوا در منطقه [خاورمیانه ] بویژه در عربستان سعودی و ایران ازبدترین نوع در جهان می باشد.
*. با وجود این فشار ها به احتمال ضعیف یک سناریو مفید می تواند پدید آید. اگر عرضه نفت در بازار کاهش، و بهای نفت افزایش یابد، رهبران ایران و عربستان سعودی احساس فشار کمتری خواهند کرد تا وقت خود را برای یک رقابت بی حاصل در بازار نفت صرف کنند، چیزی که می تواند کمک به کاهش لفاظی های فرقه ای نماید.
روابط دو جانبه مناسب می تواند به جنگ نیابتی آنان پایان داده و به ایجاد ثبات در منطقه کمک نماید و بطور بالقوه شرایط بهتری برای جنبش های مردمی ایجاد کرده و جایگزین مناسبی برای افراط گرایی اسلامی و حکومت مستبد داعش شود.
یک گفتگوی واقعی و همگانی به همراه توسعه اقتصادی که با هنجارهای فرهنگی و مذهبی سازگار باشد می تواند ناکامی هایی که در سال ۲۰۱۱، زمینه بروز جنبش های عربی بودند را کانالیزه کند.
*. در طول بیست سال آینده ، بدون رشد و توسعه کافی که لازمه حفظ ثبات است و به مثابه آتش بر خرمن خواهد بود بحران، الجزایر، غنا، کنیا، مراکش، سنگال و تونس را در بر خواهد گرفت، مهاجرت از کشورهای آفریقای مرکزی و آفریقای استوایی ( گابون، کنگو برازاویل، کنگو کینشازا، اوگاندا، سومالی) بسوی بوتسوانا، کنیا، آفریقای جنوبی و تانزانیا ادامه خواهد یافت. اگر آتش بحران در عراق ،سوریه ، افغانستان و پاکستان فروکش نکند ایران نیز با بحران مهاجرین روبرو خواهد شد.
*. پایان رونق صنعتی و کاهش رشد اقتصادی چین، افت تقاضای جهانی برای انرژی موجب کاهش درآمد کشور هایی که به نفت و صادرات مواد معدنی وابسته می باشند زمینه فشار های اقتصادی را بر روسیه، عربستان، ایران و دیگر کشور ها فراهم آورده است.
*. رقابت میان گروه های مذهبی موجب افزایش تمامیت خواهی و خطر جنگ و تبدیل آنان به گروه های سیاسی می شوند که بیشتر جنبه شخصی و تفرقه آمیز دارند. در این مناقشات تندرویان مذهبی که در اقلیت می باشند دست به عملیات خشونت بار می زنند
رهبران کاریزماتیک و افراطی گروه های تندرو و خشونت بار، فاقد مهارت های تکنوکراتی برای برقراری حکومت خود به ستیز می پردازند. اکثر مردم مذهبی مایل نیستند بگونه فعال از افراط گرایان حمایت کنند، ولی حمایت منفعل و یا پذیرش ضمنی افراط گرایان به افزایش تنش میان گروه ها و رهبران تندروی آنان که به عنوان بازیگران اصلی در صحنه جهانی شناخته شده اند منجر خواهد شد.
اختلافات مذهبی باعث افزایش رقابت های مذهبی و دیگر موارد و جبهه گیری از سوی خارجی ها درپشتیبانی از جناح های گوناگون مانند؛ حمایت ایران از علویان سوریه در برابر با سنیان منطقه که مورد حمایت قطر، عربستان سعودی وترکیه می باشند.
*. پاکستان با بکار گیری تسلیحات اتمی با برد متوسط هند را تهدید می کند. قدرت نمایی اتمی کره شمالی و توسعه موشک های قاره پیما ادامه دارد. احتمال اینکه ایران تعهد خود مبنی بر توقف غنی سازی اورانیوم را زیر پا گذارد و دست به تولید تسلیحات اتمی بزند نگرانی دو دهه آینده خواهد بود.
] نویسنده: این نگرانی به مذاق تندرویان آمریکایی، اسرائیلی، اعراب و کمپانی های اسلحه سازی در جهان شیرین است. بلافاصله پس از روی کار آمدن آقای دونالد ترامپ، گفته شد آمریکا برای مقابله با تهدیدات موشکی کره شمالی و ایران، بر توان سیستم دفاع موشکی خود خواهد افزود. با این خبر در می یابیم که مسئله براندازی رژیم های کره شمالی و ایران در حال حاضر در دستور کار دولت آقای ترامپ نیست ].
*. پاسخ بازیگران جهانی و منطقه ای در مورد تحولات ژئوپولیتیک آینده در زمینه امنیتی ؛ تروریسم بین المللی، خشونت های فرقه ای، بحران های داخلی، دولت های ضعیف، امکان رقابت میان حکومت ها و احتمال بروز بحران های گسترده در دو دهه آینده چگونه خواهد بود؟.
چین ، ایران و روسیه در پی نفوذ بیشتر در منطقه و کشور های همسایه خود می باشند و می خواهند که آمریکا و دیگر کشور ها از تداخل با منافع آنان خودداری کنند.
به احتمال زیاد تداوم رقابت ژئوپولیتیکی و امنیتی پیرامون آسیا و خاورمیانه شامل خطوط عمده دریایی نیز خواهد شد. تنش میان قدرت های منطقه ای در پاسخ به روند تغییرات جدید در اقتصاد جهانی افزایش می یابد. بالا گرفتن جنبش های ملی گرایی و قدرت این جریان در سیاست حکومت ها به منطقه سرایت می کند و خطر تهدیدات گوناگون امنیتی بالقوه در آینده باتوجه به نیاز مداوم متحدین نظامی، می تواند ارتش آمریکا را بخود مشغول کند.
تفسیر اقلیت های افراطی از مذهب ] اسلام] احتمالاً توجیه رایجی بر باقی ماندن آنان خواهد بود.
*. در مورد تروریسم بی شک از هم اکنون تا پنج سال آینده و احتمالاً تا بیست سال آینده با سه روبرو خواهیم بود:
۱- احتمال تجزیه ساختار هایذحکومتی در مناطق بزرگی از خاورمیانه و احتمال جنگ میان ایران و عربستان سعودی به اختلافات فرقه گرایی شیعه و سنی دامن خواهد زد.
۲- تنش و اختلافات درونی میان شبه نظامیان با استناد به مذهب ] اسلام] در رابطه با هژمونی غرب.
۳- حفظ ایدئولوژی دور نگهداشتن دشمن ] بریدن پای دشمنان اسلام از منطقه خاورمیانه ] در میان جنبش های افراطی ادامه خواهد داشت.
بیست و چهارم ژانویه ۲۰۱۷

دُمِ بهنودی مهاجرانی، رازِ قتل غفار حسینی، سعید امامی و ۶۵ هزار پوند ناقابل عربی

دُمِ بهنودی مهاجرانی، رازِ قتل غفار حسینی، سعید امامی و ۶۵ هزار پوند ناقابل عربی 
فرج سرکوهی



در بستر واکنش حکومتیان به انتقادهای من از رفسنجانی، آقای مهاجرانی، از اعضای دولت رفسنجانی نیز اعلام کرد که «در باره داوری و نقد سرکوهی از هاشمی» خواهد نوشت. نوشتن را در این باره در بلاگ خود به نام «مکتوب» با تحریف تاریخ و حمله به من آغاز کرده است و نه به تنهائی که با کمک مسعود بهنود. (لینک 1 )
به متن های آقایان عطاالله مهاجرانی و مسعود بهنود، به دلیل فقر محتوائی اشاره نمی کردم اگر در همان محدوده حمله شخصی می ماند و کار به تحریف آشکار تاریخ و تلاش برای بی اعتبار کردن خاطرات شکنجه شدگان به سود ِدولتمردانِ دولتِ روشنفکرکُش، نمی رسید.

مداحی مبتذلِ «ادیبِ» لفظ قلم
در روزهای درگذشت آقای رفسنجانی، بی. بی. سی فارسی دو بار نیز با من گفت و گو کرد. دولتمردان جمهوری اسلامی طرح نظریات گوناگون را تاب نیاوردند. آقای کرباسچی در مصاحبه با بی . بی. سی با اشاره به مصاحبه من در باره کارنامه فقیر فرهنگی دولت رفسنجانی، با زبان قزاقان قاجاری، خواهان حذف نگاه های انتقادی شد اما دستکم در پاسخ من بر دو اقدام رفسنجانی انگشت نهاد که از منظر او دستاوردهای فرهنگی رفسنجانی بودند. سخنان آقای کرباسچی، گرچه نادرست بود، اما ارزش پاسخگوئی داشت البته در حد همان یادداشت کوتاهی که در صفحه فیس بوکی خود نوشتم.
آقای مهاجرانی نیز در مصاحبه با بی. بی. سی تلاش کرد تا رفسنجانی را با گفتن جمله های مضحکی چون «هیچ وقت اشتباه محاسبه در زندگی نکرد»، در مبتذل ترین شکل های مداحی، به مرتبت معصومی ارتقاء دهند که هیچ وقت اشتباه و خطا نکرده است. نه رفسنجانی ادعای «هیچ وقت اشتباه محاسبه نکردن» داشت و نه متملق ترین مداحان او.
گفته های آقای مهاجرانی ارزش پاسخ گوئی نداشت. چه می توان گفت به کسی که در اشاره به پروژه مترو تهران چنان سخن گفت که انگار نمی دانست که این پروژه در دوران پهلوی دوم طراحی و بخش هائی از آن در همان دوران اجرا شده بود؟ یا به کسی که جمله معروف داستایوفسکی «ما همه از زیر شنل گوگول بیرون آمدیم» را تکرار می کند و می گوید «ما هم از زیر شنل رفسنجانی بیرون آمدیم» و متوجه نیست که داستایوفسکی در باره تاثیر داستان «شنل» گوگول بر ادبیات روسیه می گوید و نه شنل به عنوان لباس. رفسنجانی نیز «عبا» داشت نه شنل و از این قبیل ...)
من به کرباسچی پاسخ دادم و به مداحی متملقانه مهاجرانی، به دلیل فقر محتوا، بی اعتنا ماندم. تا آن جا که دیده ام دیگران نیز، از موافق و مخالف، به گفته های او اعتنا نکردند. شاید به این دلیل که از بی اعتنائی ها به مداحی خود رنجیده است یا شاید به این دلیل که سفارش دهندگان از فقر مداحی او ناراضی اند ، دست به قلم برده تا برای دفاع از رفسنجانی، فرج سرکوهی را با حمله های شخصی بکوبد.  
نوشته های آقای مهاجرانی، که اغلب با غلط های صرفی و نحوی و محتوائی همراه است (چند نمونه را در پایان همین مقاله می خوانید) و گفته های او، که با لفظ قلم حرف زدن تصنعی می کوشد خود را «ادیب » جلوه دهد، برای من درخور اعتنا نبوده است. حتا آن زمان که در اوج سرکوب در ایران و در غوغای فتوای قتل سلمان رشدی، به شیوه بادنجان دور قاب چین ها، به اصطلاح «کتابی» منتشر کرد، بیش از چند صفحه نوشته او را نخواندم که خواندنی نیست.

«دو مطلب قابل تامل در باره اینجانب» 
مهاجرانی در بلاگ خود می نویسد: «وقتی صحبت های مکرر و عصبی این ایّام فرج سرکوهی در باره شخصیت آیه الله هاشمی را می شنیدم و یا می خواندم. با خود گفتم، پیش از داوری و سنجش عیار سخنان او در باره آیهالله هاشمی خوب است مروری بر نوشته هایش داشته باشم»
با اشاره به یکی از کتاب های من به نام «یاس و داس» ادامه می دهد: «دو مطلب قابل تامل در باره اینجانب در این نوشته آمده است. دیدم اگر توضیح ندهم ممکن است، دیر شود، آش سرد و سار از درخت بپرد و برای آیندگان نوشته بی اعتبار او اعتباری داشته باشد.»
فرمان حذف صداهای منتقد در سخنان کرباسچی و پایان بندی پاراگراف مهاجرانی، نشانه ای است از هراس دولتمردان جمهوری اسلامی از ثبت چند صدائی تاریخ. اینان که از بی اعتبار شدن سد روایت تک صدائی حکومتی تاریخ و از آشنائی نسل جوان و آیندگان با روایت های مستقل و متنوع می ترسند، کمر به کوبیدن من بستند.
یاس و داس حدود ۱۵ سال پیش در اروپا منتشر و همان زمان تجدید چاپ شد. آقای مهاجرانی، پس از این همه سال، به دست و پا افتاده است که داده های کتاب را نزد «آیندگان» بی اعتبار کند.

اول: نقل مسعود بهنود
اتوبوس حامل حدود ۲۲نویسنده و روزنامه نگار در سفر به ارمنستان بر اساس طرح وزارت اطلاعات دولت رفسنجانی، که مهاجرانی هم عضو آن بود، قرار بود به دره پرتاب شود. در یاس و داس نوشته ام که علاوه بر مسافران اتوبوس دیگرانی نیز به سفر دعوت شدند. برخی گفتند که بدین سفر نمی روند از جمله غفار حسینی، دوست شاعر و مترجم ما، که در جلسه جمع مشورتی کانون نویسدگان هشدار داد که بدین سفر نروید که شما را به دره می اندازند. من و دیگران به خطا سخن او باور نکردیم. عده ای نیز اعلام آمادگی کردند اما نیامدند.
بعد از سفر، که توطئه قتل دسته جمعی بر ما آشکار شد، پرس و جو کردیم و دانستیم که گروه دوم را به ترفندهای گوناگون از سفر منصرف کرده اند. به مثل به دکتر قندی، استاد دانشگاه، گفته بودند سفر با کسانی که فلان پرونده ها را دارند برای ارتقاء دانشگاهی تو مناسب نیست. شاهرخ تویسرکانی، سردبیر مجله دنیای سخن، چند دقیقه پیش از سوار شدن به اتوبوس به ناگهان اعلام کرد که همسرش تصادف کرده و او باید به بیمارستان برود. محمد بهارلو هم با او رفت.
منصور کوشان، که این سفر را مدیریت می کرد، چند روزنامه نویس از جمله مسعود بهنود را نیز دعوت کرده بود. در یاس و داس به نقل از مسعود بهنود نوشته ام که او برای تمدید پاسپورت خود به اداره گذرنامه می رود که هم به واقع و هم به گفته مهاجرانی با «وزارت اطلاعات و دادستانی» هماهنگی می کرد، به بهنود گفته بودند که ممنوع الخروج است. پاسپورت او را نداده بودند. بهنود اما به سفر آمد و در پاسخ پرسش های ما «گفت که با آقای مهاجرانی مشاور رئیس جمهور که با او در ارتباط بود تماس گرفته است و او گفته مانعی نیست و کار گذرنامه را درست می کند و تمام راه آقای بهنود در انتظار راننده اش بود تا پاسپورت او را بیاورد.»
آقای مهاجرانی با نقل این بخش از یاس و داس، که در گیومه آمده است، می نویسد:
«الف: آقای بهنود مطلقا به من تلفن نکردند و سخنی در باره گذرنامه ایشان، هیچ گاه نه در ایران و نه لندن! بین ما پیش نیامده است». «معاون رئیس جمهور بودم و نه مشاور»
آمرانه خطاب به بهنود می نویسد:«مسعود بهنود می تواند قولی را که به او نسبت داده شده است، تکذیب یا تفسیر کند!»
در دستور مهاجرانی فقط اجازه «تکذیب یا تفسیر» به بهنود داده شده است و او اجازه ندارد تا حرف سرکوهی را تائید کند. بهنود نیز همان کرده است که مهاجرانی خواسته است.
اگر لازم شد در متنی مستقل به پیشینه و نوشته های بهنود در باب تاریخ و روایت ها و خاطرات او خواهم پرداخت، این جا اما دو بحث تحریف تاریخ و تصویر گوشه ای از کارنامه دولتمردِ دولتِ شکنجه مهم تر است.

شاهدِ روباه
در توضیح تیتر اصلی این مقاله و میان تیتر بالا کافی است پاسخ روباه را به سوال «شاهدت کیه؟» در آن ضرب المثل معروف قدیمی به یاد آوریم.
بهنود چون شاهد مهاجرانی وارد می شود و نخست بخشی از یادادشت خود را که حدود 15 سال پیش منتشر شد، نقل می کند. در یاس و داس جمله هائی در باره او نوشته ام و آن یادداشت واکنش آن زمانی او است به آن جمله ها که ربطی به بحث کنونی ندارد. چکیده این بخش از یادداشت بهنود این است که آن چه سرکوهی در باره من نوشته حاصل بودن او در خارج است.
در آن زمان نخواستم به او پاسخ گویم ورنه جمله هایی را از مقاله «روایت آغاز» نقل می کردم که به تقریب و در محدوده سانسور داخل ایران، محتوائی مشابه دارد با نوشته های یاس و داس جز البته در دو مورد که در کتاب «حال اهل درد» خواهد آمد. این مقاله در زمانی که در ایران بودم در ویژه نامه شماره صد آدینه منتشر شد و در کتاب «شب دردمند آرزومندی» من نیز آمده است.
این بخش از نوشته بهنود با بحث کنونی بی ارتباط است. از آن می گذرم. بهنود در مکتوب مهاجرانی می نویسد:
«به تجربه پنجاه سال کار دریافته ام که نقل قول ها هیچ گاه - حتی در نقل های خودم - نمی تواند دقیق باشد. چه رسد به نقل کسی که مانند فرج یک سال زیر سخت ترین فشارها و شکنجه روحی و جسمی بودند و وقتی می خواستند ماجرایی را نقل کنند که هشت سالی گویا از آن گذشته بود.»
پاراگراف بالا بدین معنا است که نقل های من (بهنود) دقیق نیست. چون نقل من (بهنود) دقیق نیست، پس نقل های دیگران هم دقیق نیست به ویژه نقل های سرکوهی که «یک سال زیر سخت ترین فشارها و شکنجه روحی و جسمی بوده است و 8 سال پس از ماجرا» نوشته شده است.
در باره دقیق نبودن یا نادرست بودن داده های کتاب های تاریخی و نقل های کتبی و شفاهی بهنود نوشته اند و اگر مقاله دیگری لازم شد من نیز خواهم نوشت.

خاطرات شکنجه شدگان، سند یا قول های بی اعتبار؟ 
تاریخ از منظر حال و خاطرات هر کس از منظر او روایت می شود. خطا و اشتباه در نقل و روایت و خاطرات نیز بسیار است، اما نه به دلیل شکنجه شدن. در باره تحلیل خاطرات و روایت، در شناخت شناسی، تحلیل متن و نقد و نظریه ادبی مباحث مهمی مطرح است، اما بهنود خاطرات شکنجه شدگان را به دلیل شکنجه شدن نفی می کند و نه به دلایل معرفت شناختی یا تحلیل متن. خاطره شکنجه شده دقیق نیست، پس شهادت او بی اعتبار است. بهنود در همان متن خاطرات مهاجرانی را بی اما و اگر تائید می کند و چنین است که در متن او، خواسته یا ناخواسته، خاطرات دولتمردِ دولتِ شکنجه دقیق است و خاطرات قربانیان شکنجه، به دلیل شکنجه شدن، نادقیق.
ده ها کتاب خاطرات شکنجه شدگان جمهوری اسلامی نه فقط روایت صداهای سرکوب شده که سندهای تاریخ ما است. این خاطرات، از جمله نوشته های مرا، می توان با شیوه های تحلیل متن و دستاوردهای شناخت شناسی نقد کرد و تاثیر حال را بر گذشته در آن ها نشان داد. اما نادقیق خواندن خاطرات شکنجه شدگان، به دلیل شکنجه شدن، و همزمان، تائید روایت دولتمردِ دولتِ شکنجه، نوبر است. بهنود در مکتوب مهاجرانی می کوشد تا صدای سرکوب شدگان را به سود سرکوب گران حذف کند.
بهنود ادامه می دهد:«مامور وزارت اطلاعات با نام مستعار حاج محسن با لهجه اصفهانی غلیظ که تا جایی که می دانم برای بیشتر اهل قلم، به عنوان مسوول امور مطبوعات دگراندیش در وزارت اطلاعات شناخته شده بود، در آن روز به من تلفن کرد و پرسید که چرا عازم نشده ام برای سفر همراه دوستان به ارمنستان. .. به او گفتم گذرنامه ندارم. و در اداره گذرنامه به من گفته اند که باز ممنوع الخروج شده ام، ... ساعتی بعد تلفن کرد و گفت خطا شده و من مامورم از جانب آقای مهاجرانی (در آن زمان معاون حقوقی و پارلمانی رییس جمهور هاشمی) و دکتر حسن حبیبی (در آن زمان معاون اول رییس جمهور) هم از شما خواهش کنم که حتما بروید به این سفر ... فردا صبح علی الطلوع پاسپورت شما در مرز آماده است» و «آقای دکتر مهاجرانی (نه آن زمان و نه تا جایی که یادم هست هنوز هم) درباره سفر ارمنستان و رفتن و نرفتن با من سخنی نگفته است».

روایت های متضاد از یک حادثه واحد
نه فقط در خاطرات، که حتا در کتاب های تاریخی بهنود نیز روایت های متضاد از یک حادثه واحد کم نیست. این جا نیز با دو روایت رو به رو هستیم. یکی روایت اول که من به نقل از بهنود در یاس و داس نوشته ام و صحبت فقط از مهاجرانی است و یکی روایت دوم که بهنود در تائید ادعای کنونی مهاجرانی و به خواست او، در مکتوب او نوشته است. در روایت دوم مامور وزارت اطلاعات است که از قول مهاجرانی (و حبیبی) به بهنود می گوید به سفر برود نه خود مهاجرانی.
بهنود مدعی است نقل سرکوهی از حرف های او دقیق نیست اما فراموش کرده است که آن حرف ها را نه فقط به من که به دیگران هم گفته است و آن ها نیز به نقل از او همان نوشته اند که من.
محمد محمدعلی، از فعال ترین اعضای کانون نویسندگان و از خلاق ترین داستان نویسان ایران، که با ما همسفر بود، در خاطرات خود در باره سفر ارمنستان، به نقل از همین آقای بهنود، نوشته است:
«علت دیر آمدن مسعود بهنود را می پرسم. می گوید " هفته پیش تلفنی داشتم از اداره گذرنامه، که شما ممنوع الخروجی و..." که بهنود پاسخ داده او تازه از سفر خارج آمده و ممنوع الخروج نیست و... بعد با آقای مهاجرانی، مشاور رئیس جمهور تماس می گیرد و او می گوید " مانعی نیست شما برو من کار گذرنامه ات را درست می کنم..." وحالا مسعود بهنود، منتظر بود هر آن و لحظه دوستش سربرسد یا پیکی در بین راه پاسپورتش را بیاورد... یا نهایت در مرز جلفا تحویلش بدهد. "
خاطرات سفر محمد محمدعلی در سال ۲۰۰۵ در مجله شهروند کانادا منتشر شد. محمد علی خوشبختانه زنده است و گرچه چند بار بازداشت و بازجوئی و تهدید شد، اما باز هم خوشبختانه در آن حد شکنجه نشده است که بهنود بنویسد خاطرات او نیز به دلیل شکنجه شدن دقیق نیست.
دو نفر، در دو تاریخ متفاوت، در دو کشور مختلف، بی ارتباط با هم، گفته های بهنود را در باره نقش آقای مهاجرانی به یکسان نقل کرده اند. پس تا این جا یک موضوع روشن است. نقل من از بهنود همان است که بهنود در آن زمان به ما، و نه فقط به من، گفت. دقیق و دور از تاثیر مفروض شکنجه.
من و محمد محمدعلی گفته های بهنود را نقل کرده ایم اما ضامن درستی یا نادرستی گفته های او نیستیم. آقای مهاجرانی که نقش خود را در آن ماجرا انکار و از «تکذیب و تفسیر» بهنود «سپاسگزاری» می کند، اکنون چاره ای ندارد جز آن که از دوست خود بپرسد که چرا دروغ گفته است و البته تا این جا یک عذرخواهی مکتوب نیز به من بدهکار است.

و اما اگر روایت دوم درست می بود؟ 
اما برای یک لحظه فرض کنیم که روایت دوم بهنود درست است و او در آن زمان به دلایلی نقش مامور اطلاعات را در داستان خود حذف کرده است.
اگر چنین باشد چند پرسش جدی مطرح می شود:
چرا بهنود در آن زمان از تماس مستقیم خود با مهاجرانی گفت و ارتباط خود را با مامور وزارت اطلاعات مخفی کرد؟
اگر وزارت اطلاعات می خواست که بهنود به سفر برود چرا اداره گذرنامه، که در این موارد تحت امر وزارت اطلاعات بود، پاسپورت او را ضبط کرد؟
و مهم تر این که در آن زمان برخی از ما، و از جمله من، به خطا، می پنداشتیم که در بستر رقابت های جناحی آن روزگار، وزارت اطلاعات با این سفر مخالف است و کسانی در دولت رفسنجانی موافق یا بی تفاوت. اگر بهنود در آن زمان روایت دوم خود را به ما می گفت من یکی به سفری نمی رفتم که وزارت اطلاعات بر آن مصر بود. نه فقط من که بسیاری از ماها. چنان که پیش از این نوشتم غفار حسینی به ما هشدار داده بود.
بهنود می نویسد:«نادرستی روایت آن مامور هم مانند بقیه سناریوهایی که وزارتی ها بافته بودند از همان زمان که بر فراز گردنه حیران از مرگ رستیم، بر همه مان روشن شد.»
این نیز نادرست است. به شهادت خاطرات مکتوب من، محمد محمدعلی، منصور کوشان و... تنها نکته ای که ما در آن زمان فهمیدیم این بود که سفر دامی بوده است برای کشتن ما.

حاشیه ای بر متن 
درستی روایت اول یا دوم بهنود موضوع بحث من نیست، اما از سر کنجکاوی از خود پرسیدم امکان دارد که روایت دوم بهنود درست و او در آن زمان به دلایلی رابطه خود را با مامور اطلاعات از ما پوشانده باشد؟
بهنود در روایت دوم می نویسد:«حاج محسن با لهجه اصفهانی غلیظ که تا جایی که می دانم برای بیشتر اهل قلم، به عنوان مسوول امور مطبوعات دگراندیش در وزارت اطلاعات شناخته شده بود»
من که یکی از آن « بیشتر اهل قلم» بودم و بیش از اغلب «اهل قلم» احضار، بازجوئی، تهدید، زندانی و شکنجه شدم، اول بار است که در باره «حاج محسن با لهجه اصفهانی» می شنوم. تا آن جا که خاطرات دوستان آن دوره را خوانده ام هیچ کس به ماموری با نام مستعار «حاج محسن با لهجه غلیط اصفهانی» اشاره نکرده است. پس تکلیف «شناخته شده بودن» این مامور برای «بیش تر اهل قلم»، که بهنود نوشته است، روشن است.
بهنود در باره اداره یا بخشی به نام «امور مطبوعات دگراندیش» در وزارت اطلاعات نوشته است. من نخستین بار است که چنین چیزی می شنوم. یا من «مطبوعاتی دگراندیش» نبودم یا این اداره یا بخش برای مطبوعاتی های دگراندیشی چون بهنود تاسیس شده بود.
بهنود در ساختن روایت های خود معمولا امری واقعی را می گیرد و قصه خود را بر گرد آن بنا می کند. از خود پرسیدم بهنود شخصیت «حاج محسن با لهجه غلیظ اصفهانی» را با الهام از چه ساخته است؟ پاسخ من بدین پرسش فقط یک حدس است و درستی یا نادرستی این حدس بر بحث اصلی ما تاثیری ندارد.
نام واقعی اطلاعاتی هائی را که ما را بازجوئی، تهدید و شکنجه می کردند نمی دانستیم. در احضارها و بازداشت ها یا چشم بسته بودیم یا رو به دیوار. یکی از ماموران وزارت اطلاعات با نام مستعار هاشمی من و دیگران را بدون چشم بند بازجوئی و تهدید و گاهی شکنجه می کرد. در آن 45 روزی که مرا به قصد کشتن ربودند، ماموری به نظرم دون رتبه با یک چشم شیشه ای با نام مستعار «حاج اصغر» را هم به چشم دیدم. درد مشت های او بر پیکر، مدت ها خواب از چشم می ربود. هم در آن 45 روز کسی با نام مستعار «حاج آقا حسینی»، بدون چشم بند با من حرف زد. هاشمی او را مقامی مهم معرفی کرد. حرف های او را به تفصیل در یاس و داس نوشته ام.
وقتی به خارج آمدم در مصاحبه ها و نوشته های خود، و در کتاب یاس و داس، گفتم و نوشتم که یکی از بلندمرتبه ترین آن ها کسی بود با نام مستعار «حاج آقا حسینی» که «به لهجه شیرازی یا آباده ای» سخن می گفت. بعد از افشای بخشی از پرونده قتل های زنجیره ای، عکس آقای سعید امامی در روزنامه ها منتشر شد. دیدم که این همان حاج آقا حسینی است. در فیلم سخنرانی سعید امامی در دانشگاه همدان لهجه شیرازی با آکسان آخوندی او بارز است. رسانه ها محل تولد او را شیراز نوشتند. منصور کوشان نیز در کتاب خود به نام «حدیث تشنه و آب» از «حاج آقا حسینی» نام می برد.
آیا بهنود شخصیت قصه خود، «حاج محسنی با لهجه غلیط اصفهانی» را از «حاج آقا حسینی با لهجه شیرازی» گرته برداری کرده است؟
پیش از این نوشتم که من و محمد محمدعلی تنها گفته های بهنود را نقل کرده ایم و ضامن درستی یا نادرستی آن نیستیم اما بر مبنای تناقض ها و خطاهایی که در روایت دوم او هست می توان حدس زد که همان روایت اول، که به ما گفت، روایتی که مهاجرانی انکار می کند، به واقعیت نزدیک تر است و روایت دوم را در اجابت خواست مهاجرانی نوشته شده است. اما این فقط یک حدس است.

مورد دوم
کی دروغ می گوید؟ سیمین دانشور یا مهاجرانی؟

دومین موردی که آقای مهاجرانی در بلاگ خود بر آن انگشت نهاده است پاراگرافی است باز هم از یاس و داس.
یک بار که مرا بازداشت کردند هوشنگ گلشیری به هر دری زده بود و از جمله از خانم سیمین دانشور خواسته بود تا برای آزادی من پادرمیانی کند . می دانستیم که برخی حکومتیان او را محترم می دارند و می دانستیم که با مهاجرانی رفت و آمد دارد. رضا براهنی نیز نوشته است که از خانم دانشورهمین خواسته بود. آن بار یک شب بیش تر در بند نماندم. بعد از آزادی هم هوشنگ و هم خانم سیمین دانشور روایتی را برایم گفتند که در یاس داس آورده ام:
«خانم دانشور زنگ زده بود به مشاور رئیس جمهور وقت آقای عطاالله مهاجرانی که بعد ها وزیر شد. خانم دانشور به اصرار از اعتبار خود مایه گذاشته بود و قول آزادی مرا از آقای مهاجرانی گرفته بود. به او گفته بودند که پنج شنبه آزادش می کنیم. ۳ بعد از ظهر ۵ شنبه آزاد شدم.»
آقای مهاجرانی این پاراگراف را نقل کرده و نوشته است:
«این مورد دوم هم ... خیالی و دروغ است. نه خانم دانشور با من صحبت کردند و نه من چنان قولی دادم!»
برخی در خاطرات خود از مردگان نقل می کنند، اما من ماجرای پادرمیانی خانم سیمین دانشور را زمانی نوشتم و منتشر کردم که هم خانم دانشور زنده بود و هم هوشنگ گلشیری. هر دو کتاب را خوانده بودند. حتا اندک شناختی از این دو کافی است تا دریابیم که اگر روایت من درست نبود ساکت نمی ماندند. من هیچ وقت و در هیچ موردی از خانم دانشور دروغ نشنیدم. هوشنگ نیز کسی نبود که در این موارد دروغ بگوید. اما نه فقط من، که ایرانیان، دروغ هائی را از زبان و قلم آقای مهاجرانی شنیده و خوانده اند.
آقای مهاجرانی در متن خود از موقعیت سود می جوید تا ماجرائی مشابه با ماجرای مرا نیز تکذیب کند. من از این ماجرای سوم که او نوشته هیچ نمی دانم، اما بر اساس نوشته مهاجرانی خانم هما ناطق برای کسی نقل کرده است که مهاجرانی مشکل گذرنامه دکتر فریدون آدمیت را حل کرده است. مهاجرانی این را نیز تکذیب می کند.

انکار چرا؟ در باب افسانه بی خبری دولت 
چرا آقای مهاجرانی حل مشکل گذرنامه آقای آدمیت و کمک به آزادی مرا، که می تواند نکته هائی مثبت در کارنامه او باشند، انکار می کند و می نویسد «کسانی که با شیوه کار و نظام حکومت در ایران آشنا هستند، می دانند که معاون رئیس جمهور نمی تواند» چنین دخالت هائی بکند.
سخن آقای مهاجرانی در باره محدویت اختیارات معاونان رئیس جمهور درست است. همه معاون ها نمی توانند در امور وزارت اطلاعات دخالت کنند اما آن معاونی که دفتر رئیس جمهور را در مورد پرونده روشنفکران دگراندیش با وزارت اطلاعات هماهنگ می کند چطور؟
آقای مهاجرانی با انکار دخالت های خود در امور امنیتی می کوشد تا خود را معاونی جلوه دهد که با وزارت اطلاعات همکاری نمی کرده است و مهم تر می کوشد تا افسانه ای را تبلیغ کند که بر مبنای آن وزارت اطلاعات روشنفکران را، مستقل از رئیس جمهور و معاون او و بدون اطلاع آن ها، شکنجه می کرد و به قتل می رساند آن هم به دورانی که رئیس جمهور در برخی موارد از رهبر نیز قدرتمندتر بود.

راز قتل غفار حسینی
من چندین مورد از دخالت های آقای مهاجرانی را در پرونده های امنیتی می دانم، اما بهتر است بخشی از نوشته منصور کوشان را از کتاب «حدیث تشنه و آب» او نقل کنم. این چند سطر هم دخالت های آقای مهاجرانی را در امور امنیتی نشان می دهد و هم بدین پرسش مهم پاسخ می دهد که چرا وزارت اطلاعات دولت رفسنجانی ، غفار حسینی شاعر، مترجم و عضو فعال جمع مشورتی کانون نویسندگان را کشت.
کوشان می نویسد:«انتشار دومین میزگرد تکاپو، « آزادی بیان و اندیشه، بدون هیچ حصر و استثناء» آن چنان بازتاب تندی داشت و امنیتی های نظام و کارگزاران فرهنگی آن را چنان برانگیخت که نه تنها باز به دادستانی انقلاب برده شدم و بیش از ده ساعت بازجویی کشنده را پشت سر گذاشتم که آقای عطاالله مهاجرانی، مشاور رییس جمهور در امور فرهنگی، پارلمانی و حقوقی در یک مکالمه تلفنی من را از عواقب وخیم چاپ و انتشار میزگردها برحذر داشت و گفت:« هیچ نظامی نمی تواند حرف های غفار حسینی را تحمل کند.»
غفار حسینی در میزگرد مجله تکاپو با سانسور مخالفت، از آزادی بیان حمایت و بر استقلال کانون نویسندگان از قدرت تاکید کرده بود. برخلاف گفته آقای مهاجرانی بسیاری از نظام ها چنین سخنانی را تحمل می کنند و فقط برخی، از جمله جمهوری اسلامی ، تاب تحمل طرح چنین خواست هائی را ندارند.
آقای مهاجرانی به سردبیر تکاپو تلفن می کند، سردبیر مجله را « از عواقب وخیم چاپ و انتشار میزگردها برحذر» می دارد و می گوید که «هیچ نظامی نمی تواند حرف های غفار حسینی را تحمل کند.»
.... و دیدیم که تحمل نکردند. وزارت اطلاعات دولتی که آقای مهاجرانی عضو آن بود، غفار حسینی را کشت.
تلفن آقای مهاجرانی به منصور پرتوئی می افکند بر روند و مکانیزم های انتخاب قربانیان پروژه حذف و قتل روشنفکران بدان دوران. گفته های او پاسخی است به این پرسش ها که چه کسانی قربانیان قتل ها را انتخاب می کردند؟ با چه معیارهائی؟ آدم ها کی و چه وقت «غیر قابل تحمل» و کشته می شدند؟ و... آقای مهاجرانی! روزی روزگاری پرونده ها باز خواهد شد حتا اگر من و شما نباشیم.

دولت روشنفکرکش چرا؟
برخی دولت رفسنجانی را «دولت سازندگی» می خوانند. بحران اقتصادی، عمیق تر شدن شکاف فقر و غنا و... نشان داد که خصوصی سازی رانتی ـ نئولیبرالی در کشوری نفتی و با حکومتی مستنبد و گرفتار در چنبره فساد نهادینه شده اقتصادی، سازندگی نیست.
شکنجه کسانی چون عزت الله سحابی و یاران او، که از برنامه های اقتصادی رفسنجانی انتقاد کرده بودند، قتل روشنفکرانی چون سعیدی سیرجانی، احمد میرعلائی، غفار حسینی، طرح پرت کردن اتوبوس حامل حدود 22 نویسنده به دره، ربودن من به قصد کشتن، پرونده قتل های میکونوس و.... به ما حق نمی دهد که دولت رفسنجانی را «دولت روشنفکرکش» و «دولت شکنجه» بنامیم؟

به خاطر یک مشت پوند ناقابل 
آقای مهاجرانی در بلاگ خود می نویسد «سخنان دیگری .. در باره هاشمی گفته شده است، به آن ها هم خواهم پرداخت. مثل سخنان جناب آقای دکتر سروش و آقای فرج سرکوهی، که نمی توان از آن سخنان به آسانی گذشت و یا نادیده گرفت.»
امید که چنین کند اما پیشنهاد من این است که پیش یا بعد یا همراه با پرداختن به سخنان من و دکتر سروش، به وعده خود و همسرش خانم جمیله کدیور وفا کند.
آقای مهاجرانی منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی را «وطن فروش» و خود را مدافع «منافع ملی ایران» می داند. تضادهای ایران و عربستان سعودی در خلیج فارس، چه به دوران شاه، چه اکنون و چه در هر حکومتی در آینده، روشن است.
بر اساس یکی از سندهائی که ویکی لیکس منتشر کرد، آقای مهاجرانی، معاون اسبق رئیس جمهور و وزیر اسبق، از شاه عربستان سعودی درخواست کرده است که هزینه تحصیل یا شهریه فرزند او را در انگلستان، به اضافه اجاره بهای خانه او، بپردازد. شاه عربستان سعودی، نیز، لابد مجانی و بدون چشم داشت و محض رضای خدا، دستور داده است که «مجموعاً ۶۵ هزار پوند (حدود صد هزار دلار) برای 4 سال تحصیلی» به فرزند آقای مهاجرانی پرداخت شود . (لینک 2)
آقای مهاجرانی و خانم جمیله کدیور سند را انکار نکردند. خانم کدیور در تیرماه 94 قول داد که «پس از ماه رمضان» در این باره توضیح خواهد داد. آقای مهاجرانی نیز به بی. بی. سی گفت «در موقع مقتضی» یا «موقع مناسب» توضیح می دهد.
کسی باید به خانم کدیور بگوید که «ماه رمضان» مدت ها است سپری شده. وعده سرخرمن «موقع مقتضی یا مناسب» نیز معمولا بدین امید داده می شود که پس از مدتی آب ها از آسیاب بیفتد و با مرور زمان و بر بستر غیبت حافظه تاریخی نزد ایرانیان، موضوع فراموش شود.
اگر آقای مهاجرانی این امید را دارد بر خطا است. بر اساس یک ضرب المثل غیرفارسی «هر وقت گوساله حرکت کند زنگوله به صدا در می آید.»
پیشنهاد می کنم که آقای مهاجرانی پیش یا بعد یا همراه با پرداختن به سخنان من و دکتر سروش، در باره خبر دستمزد سخنرانی خود و نحوه و مکان اقامتش در «انستیتو واشنگتن برای مطالعات خاورمیانه» نیز توضیح دهد. (لینک 3 ) این انستیتو همان است که به هواداری از نئوکان های آمریکائی، طرفداری از دولت اسرائیل و حمله نظامی به ایران شهره است.
و چون قرار بر شفافیت و راست گوئی است خوب است که آقای مهاجرانی در باره موسسه ای شهره به «مرکز ملک عبدالله بن عبدالعزیز برای گفتگوی میان ادیان و فرهنگ ها»، که عضو هیئت مدیره آن است نیز توضیح دهد تا همگان بدانند که برخلاف برخی شایعات، نانی که او به خانه می برد هم حلال است و هم منطبق بر «منافع ملی» که مهاجرانی خود را مدافع آن می داند.( لینک 4 )
لازم است که کمی هم به عقب برگردد. پس پیشنهاد می کنم پیش یا بعد یا همراه با پرداختن به سخنان من و دکتر سروش، در باره چگونگی راه یافتن خود به مجلس نیز بنویسد. در باره دورانی که به اتکاء حلقه آقای دستغیب در شیراز، حلقه ای که داغ مسئولیت کشتار بهائیان قریه سعدی را در روزهای نخستین انقلاب بر پیشانی دارد، و با باطل شدن آرای بالای رقیب خود خانم فاطمه زارعی و بازداشت او، یعنی با حذف رقیب، به مجلس راه یافت. (خانم زارعی در زندان شکنجه و سرانجام در کشتار زندانیان سیاسی در سال 67 ، اعدام شد.) (لینک 5 )  
نسل های نو رسیده مقاله آقای مهاجرانی را در شماره 29 نشریه «الفجر» در سال پراعدام 1361 نخوانده اند، اما پیرترها به یاد دارند و تاریخ از یاد نخواهد برد که مهاجرانی در نشریه ای که صفحه اول آن با تیتر «مرگ بر بازرگان و قطب زاده» تزئین شده بود، به دوران سرکوب سهمگین که سنگ ستم حکومت بر سر مردمان می بارید، اعدام قطب زاده را کافی ندانست و با جمله هائی چون « آیا تنها قطب زاده است که قطب کودتا را می گرداند یا این که اساسا قطب زاده، زاده تفکری است که قطب کودتا بر پایه آن قرار می گیرد» و با نقل برخی جمله های مهندس مهدی بازرگان و دیگر اعضای نهضت آزادی، در کوره اعدام های بیش تر می دمید. آقای مهاجرانی ، برای تاریخ هم که شده بد نیست شرحی کوتاه بر آن مقاله بنویسید. (لینک 6 )
مرا با پرونده های شخصی و خانوادگی او کاری نیست. همه آن چه ک از او خواسته ام در حوزه عمومی است با اسناد منتشر شده و در دسترس همگان.

در باب 9 کرسی آسمان
آقای مهاجرانی به هنگام تلاش برای مادام العمر کردن ریاست جمهوری رفسنجانی بر آن بود که « آقای هاشمی رفسنجانی دو ویژگی امیرکبیر و مدرس را باهم دارند» امیرکبیر در «سازندگی» و مدرس در «آزادیخواهی ». هرکس که کم ترین آشنائی با تاریخ معاصر ایران داشته باشد می داند که مدرس هر چه بود آزادیخواه نبود. مخالفت با جمهوری به سود سلطنت، طرفداری از دوام سلطنت قاجار و اجرای احکام شریعت اسلامی، چه نسبتی دارد با آزادیخواهی؟
آفای رفسنجانی بر اساس گزارش های رسمی در استخر سکته کرد. آقای مهاجرانی مرگ او را چنین توصیف می کند « درگذشت هاشمی رفسنجانی به پرواز بیشتر شبیه بود تا مرگ! فاصله در گذشتش تا آخرین جلسه مجمع چند ساعتی بیشتر نبود. پرواز تمام»
وقتی مرگ در استخر بر اثر سکته «پرواز تمام» است یاد سعدی زنده نمی شود که گفت:
«چه حاجت که نه کرسی آسمان
نهی زیر پای قزل ارسلان»؟

کمی هم دستور زبان فارسی
آقای مهاجرانی که ادعای نویسندگی و «ادیب» بودن را یدک می کشد می تواند معنای دقیق تیتر یادداشت خود را توضیح دهد؟ «نقشی از سراب خیال فرج سرکوهی» یعنی چه؟ «سراب» تصور و خیال آب است و واقعی نیست. «خیال» نیز واقعی نیست. جدا از حشو قبیح در این عبارت ، ترکیب منفی در منفی «سراب خیال» یعنی چه؟ منفی در منفی به نشانه دو قبضه سفارشی؟
به همین نوشته کوتاه آقای مهاجرانی نگاه کنیم.
در فارسی می نویسیم:«کتاب الف را نشر ب منتشر کرده است ». اما آقای مهاجرانی نوشته است:«کتاب یاس و داس توسط نشر باران منتشر شده است». در باره غلط بودن «توسط» در این بافت می توان به نوشته های دکتر خانلری و یا ابوالحسن نجفی رجوع کرد. البته نگاهی به کتاب های قدیمی دستور زبان دبیرستان هم کافی است.
نوشته است:«و برای آیندگان نوشته بی اعتبار او اعتباری داشته باشد». در فارسی می نویسیم «و نوشته بی اعتبار او برای آیندگان معتبر شود یا بشود» یا چیزی شبیه بدین.
نوشته است:«سخنی بین من و الف پیش نیامده». در فارسی سخن بین دو نفر «پیش نمی آید»، عقب هم نمی رود.
نوشته است «گفتم اولین بار است که چنین تصویر قدرقدرتی از خودم را می شنوم» . در زبان فارسی تصویر را نمی شوند . می بینند. به همین دلیل کسی که با فعل های ترکیبی در زبان فارسی آشنا باشد در این گونه موارد، که پای شنیدن هم در کار است، به مثل می نویسد «اولین بار است که در باره وجود چنین تصویر قدرتمندی از خود می شنوم» یا جمله ای شبیه به این. برای آشنائی با فعل های ترکیبی در حد پرهیز از خطای آقای مهاجرانی، خواندن شمار اندکی کتاب اما به شرط دقت در زبان کافی است..  
نوشته است:«اداره گذرنامه»« بدیهی است که در هماهنگی با وزارت اطلاعات و دادستانی می باشد». در فارسی می نویسیم:«اداره گذرنامه با هماهنگی وزارت اطلاعات عمل می کند» یا «می کرد» و یا «اداره گذرنامه با وزارت اطلاعات و دادستانی هماهنگ بود» یا «هست». «می باشد» به جای «است» و «هست» در دوره نوجوانی من نیز از غلط های دوره اول دبیرستان بود.
کسی که در متنی به کوتاهی چند پاراگراف چندین غلط نحوی و صرفی دارد بهتر نیست پیش از پاسخ دادن به گفته های من و دکتر سروش در باره رفسنجانی، دستور زبان فارسی را در حد دیپلم بخواند؟ «ادیب» بودن پیشکش.
هر کسی در هر سنی می تواند دستور زبان را فرا گیرد و فارسی را درست بنویسد اما هیچ کس نمی تواند عضویت خود را در دولت روشنفکرکش از کارنامه خود و از ذهن تاریخ پاک کند. چنان که برخی می گویند کارنامه هرکس به گردن او آویزان است و پیش از این هم، این ضرب المثل غیرفارسی را نوشتم که «هر وقت که گوساله حرکت کند، زنگوله به صدا در می آید» و گفته اند بارها که «جنایت مشمول مرور زمان نمی شود».



1 - mohajerani.maktuob.net

2 – www.bbc.com

wikileaks.org

iranwire.com

3 - www.washingtoninstitute.org

4 - www.kaiciid.org

    www.kaiciid.org

5 - www.iranrights.org

6- passionofanna.files.wordpress.com
-
passionofanna.files.wordpress.com

passionofanna.files.wordpress.com 


منبع: پژواک ایران

پروانه های که در اثربی لياقتی و خيانت در آتش ماندند و سوختند

يادی از:دهخدا،آدميت،ايرج افشار،احمد تفضلی،سپهری و

#همین روزاس که تهران بترکه # رپ اعتراضی # حوانان عسیان زده ایران

افشاگری یک آتش نشان سابق در رابطه با فاجعه ی پلاسکو

فراخوان دکتر مهدی خزعلی و دعوت از همگان برای تشییع میلیونی آتش نشانان قه...