۱۳۹۴ دی ۶, یکشنبه

حزب دموکرات و فرقه دموکرات؛ برادرانی ناهمگون و متفاوت

حزب دموکرات و فرقه دموکرات؛ برادرانی ناهمگون و متفاوت

قاضی محمد (راست) در کنار میر جعفر پیشه وری (وسط).
قاضی محمد (راست) در کنار میر جعفر پیشه وری 
(وسط).
(در قسمت قبلی دیدیم که قاضی محمد، روحانی سرشناس مهابادی، بعد از سفری به باکو و دیدار با میرجعفر باقروف، صدر حزب کمونیست آذربایجان شوروی، گروه «جمعیت احیای کرد» را در مهاباد منحل کرد و حزبی جدید بنیان گذاشت؛ به نام «حزب دموکرات کردستان».)
حزب دموکرات کردستان و فرقه دموکرات آذربایجان، دستکم در ظاهر با هم دوست بودند.
حتی فراتر از دوست. تبلیغات مطبوعاتی دو حزب، تصویری از برادری این دو جریان سیاسی ارائه می‌کرد که گویی این دو گروه، یک روحند در دو بدن.
قسمت نوزدهم برنامه «فرقه» از کیوان حسینی


هر دو حزب به دنبال خودمختاری بودند. هر دو با شعارهایی مانند تحصیل به زبان مادری، مبارزه با فقر، توسعه و آبادانی و رفع تبعیض، نظر مردم عادی را جلب می‌کردند. و هر دو یک حامی بزرگ داشتند: اتحاد جماهیر شوروی و ارتش قدرقدرت سرخ که به تازگی از یک جنگ جهانی، پیروز بیرون آمده بود.
اما رهبران این دو حزب در کنار یکدیگر، موقعیتی متناقض و سئوال‌برانگیز را خلق می‌کردند.
در یک‌سو میرجعفر پیشه‌وری ایستاده بود؛ یک روشنفکر کمونیست، بدون تعلقات مذهبی، علاقه‌مند به نظام سوسیالیستی شوروی و با سابقه کار و تحصیل در این کشور که پیشینه فعالیت در احزاب مدرنی مانند حزب کمونیست ایران را در کارنامه داشت.
در آن‌سو، قاضی محمد در صدر امور بود؛ یک روحانی سنی مذهب مسلمان، با سابقه‌ای که دین در آن نقش پررنگی داشت و بدون هیچ پیشزمینه‌ فعالیت جدی در احزاب مدرن.
این تفاوتها، به رهبری این دو جریان سیاسی، ختم نمی‌شد. گویی این دو رهبر در کنار هم، به شکل نمادین، تفاوتهای اصولی این دو گروه را نیز به نمایش می‌گذاشتند.
یرواند آبراهامیان، مورخ و استاد دانشگاه در نیویورک معتقد است که حزب دموکرات کردستان و فرقه دموکرات‌ آذربایجان، از اساس خاستگاههایی متفاوت داشتند و به اهدافی متفاوت نیز می‌اندیشیدند. او می‌گوید:
«بین این دو تفاوت هست. در آذربایجان، یک طبقه روشنفکری اعم از نویسنده، هنرمند، معلم و متفکر وجود داشت که ترکی صحبت می‌کردند. این طبقه روشنفکری خیلی بزرگ نبود، ولی تعداد قابل توجهی بودند که ترجیح می‌دادند به زبان ترکی صحبت کنند و بنویسند. بدین ترتیب بر سر زبان، یک حوزه علاقه مشترکی وجود داشت که اطرافش بین افراد این طبقه روشنفکری، یک اتحادی وجود داشت.
اما در مناطق کردنشین، مساله بیشتر یک شورش قبیله‌‌ای بود. آنجا از این طبقه روشنفکری دیگر خبری نبود. اما در عوض چیزی شبیه به گروه فشار وجود داشت برای اینکه یک اعتراض ملی شنیده شود.»
شاید به همین دلیل است که این دو گروه، اگر چه شعارهای مشابهی را سر می‌دادند، اما در حقیقت ایدئولوژی‌های حزبی مشابهی نداشتند و برخلاف چپ‌گرایی آشکار فرقه آذربایجانی‌ها، در حزب کردها، سئوالات بنیادین و ایدئولوژیک، پاسخهای یکدست و شفاف نداشتند.
عباس ولی، نویسنده کتاب «کردها و دولت در ایران»، ریشه این تفاوت را در بنیانگذاران دو گروه می‌بیند. او می‌گوید که «فرقه» را مارکسیستهای معتقد که بسیاریشان در شوروی تحصیل کرده بودند پایه گذاشتند اما ماجرای کردها اینگونه نبود و مساله «مارکسیسم» برایشان اولویت نداشت. عباس ولی می‌گوید:
«شما اگر روزنامه‌های آن دوره کردستان را نگاه بکنید، در آنجا  شما گفتمان مارکسیستی نمی‌بینید. اگر مقالاتی هست که در آن از مارکسیسم صحبت شده، عموما توسط کردهای عراقی نوشته شده‌اند چون آنها بیشتر متاثر از این مساله بودند.
و بعد به این شکل است که اگر یک مقاله هست راجع به لنین و استالین، در کنارش یک مقاله هست راجع به روسو و جان لاک. مسایلی مانند لیبرالیسم و دموکراسی هم مطرح است. قاطی است. آنجا به هیچ وجه نمی‌توان یک خط مستقیم ایدئولوژیک پیدا کرد.
جنبه‌های مذهبی و سنتی این جریان هم آنجا کاملا مشخص و آشکار است. و هیچ نوع رابطه و همگونی بین حزب دموکرات کردستان ایران و اتحاد شوروی (که در اینجا مقصود همان جمهوری آذربایجان باشد) وجود ندارد.»
و این تفاوت ایدئولوژیک از چشم سران شوروی نیز دور نماند و آنها نیز با نگاهی متفاوت نسبت به تحولات تبریز، با آنچه در مهاباد رخ می‌داد، روبه‌رو شدند.
چنانکه تورج اتابکی، نویسنده کتاب «آذربایجان، قومیت و نبرد قدرت در ایران» می‌گوید، بخشی از دلیل تفاوت برخورد شوروی با مهاباد در مقایسه با تبریز در این بود که سران شوروی، تحلیلی متفاوت نسبت به اهمیت تحولات سیاسی مهاباد در مقایسه با اتفاقات سراسر آذربایجان ایران داشتند. او می‌گوید:
«اگر از چشم شوروی به مساله نگاه کنیم، آذربایجان برایشان در اولویت قرار داشت. نه به این دلیل که آذربایجان با آنها هم‌مرز بود و باقروفی در باکو بود که داعیه آذربایجان بزرگ را در سر داشت، بلکه اینها از اهمیتی که آذربایجان برای ایران داشت، کاملا آگاه بودند و می‌دانستند که اگر شبیه به حمایتشان تبریز، از مهاباد هم حمایت کنند، می‌تواند پیامدهایی داشته باشد که خارج از کنترل و هماهنگی مسکو باشد. بنابراین هیچ گاه رابطه شوروی با مهاباد به گرمای رابطه آنها با تبریز نبود.»
اما به رغم تمامی این تحلیلها، قاضی محمد زمانی کومله ژ.ک را منحل کرد و حزب دموکرات کردستان را تاسیس کرد که از باکو برگشته بود و با باقروف دیدار کرده بود.
به جز این سفر، شباهت نام دو حزب دموکرات در آذربایجان و کردستان با بند دوم فرمان استالین و دستورالعمل او برای راه‌اندازی احزاب جدایی‌طلب، به این گمانه دامن می‌زند که حزب دموکرات کردستان، در نهایت به توصیه میرجعفر باقروف تاسیس شده است.
این گمانه، در میان پژوهشگران کرد، مخالفان سرسختی دارد.
از آن جمله حسن قاضی، پژوهشگر ساکن سوئد که می‌گوید: «باقروف و حزب کمونیست آذربایجان شوروی در چند جای مناطق کردستان که در جغرافیای رسمی آذربایجان بوده، کنسولگری داشتند و از این طریق با کردها در ارتباط بودند. کردها هم می‌خواستند از این امکانات برای رسیدن به اهداف خودشان بهره ببرند. و مساله‌ای که به شکل بسیار مشخص استقلال عمل کردها را نشان می‌دهد، این نکته است که شما در هیچ سندی از اسناد رسمی دولت شوروی و اسناد ایرانی، جایی نمی‌بینید اثبات کند که شوروی‌ها طرفدار ایجاد یک جمهوری مستقل کردی بوده باشند.»
البته در مصوبه ماه دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی، به وضوح حمایت از تجزیه‌طلبی در شمال ایران قید شده است، اما بعد از چرخش سیاست مسکو در پاییز سال ۲۴، سران شوروی، حمایت از جدایی‌طلبی را به حمایت از خودمختاری تغییر دادند. اما گویی این تغییر سیاست شوروی، تاثیر چندانی بر حزب دموکرات کردستان و فعالیت‌هایش در مهاباد نگذاشت.
قاضی محمد در آبان ماه سال ۲۴ نخستین کنگره حزب دموکرات را تشکیل داد و حدود یک ماه بعد، همتای آذربایجانی‌اش در تبریز اعلام خودمختاری کرد.
در این زمان بر سر اینکه آذربایجان دقیقا کجاست و مرزهای این حکومت خودمختار به چه مناطقی محدود می‌شود، توافق نظر وجود نداشت.
بر اساس قانون تقسیمات کشوری که در دوره رضا شاه تصویب شده بود و ایران به ۱۰ استان تقسیم شده بود، بخشهایی از منطقه تاریخی آذربایجان در استان یکم، بخشی در استان سوم و بخشی نیز در استان چهارم قرار گرفته بود.
مناطق کردنشین اطراف مهاباد در استان چهارم قرار داشتند که بر اساس تقسیمات کشوری، در استانی به مرکزیت ارومیه واقع شده بودند و در جریان جنگ جهانی دوم، توسط شوروی اداره می شدند.
باقی مناطق کردنشین که در واقع اصلی‌ترین مناطق کردنشین ایران بودند و در حال حاضر در استانهای کردستان و کرمانشاه قرار دارند، در آن زمان در یک استان به نام «استان پنجم» قرار داشتند و  در دوره اشغال، تحت سلطه نیروهای بریتانیایی بود.
در چنین وضعیتی، وقتی میرجعفر پیشه‌وری به همراه دیگرسران فرقه، علی شبستری، صادق پادگان، محمد بی‌ریا و سلام‌الله جاوید در ۲۶ دیماه سال ۲۴ و یکماه بعد از تشکیل حکومت خودمختار آذربایجان، در حال تهیه مرزهای این حکومت بودند، نقشه‌ای تهیه کردند که در آن، تمامی اراضی اطراف مهاباد نیز گنجانده شده بود.
اما در عین حال در سندی که در این زمینه تهیه شد آمده بود که در این نقشه، اراضی آنچه «کردستان شمالی» خوانده شده نیز قرار گرفته و مرزهای نهایی پس از حل مساله تشکیل حکومت در کردستان شمالی، تعیین خواهند شد.
هشت روز بعد از امضای این سند توسط سران فرقه، حزب دموکرات کردستان، در همان مناطقی که در سند ۲۶ دیماه سران فرقه «کردستان شمالی» خوانده شده بود، نه خودمختاری، که اعلام جمهوری کرد.

قاضی محمد از باکو برگشت و «حزب دموکرات کردستان» را تاسیس کرد

قاضی محمد از باکو برگشت و «حزب دموکرات کردستان» را تاسیس کرد

نخستین کنگره حزب دموکرات کردستان در پاییز سال ۱۳۲۴ خورشیدی.
نخستین کنگره حزب دموکرات کردستان در پاییز سال ۱۳۲۴ خورشیدی.
(در قسمت قبل به اینجا رسیدیم که همزمان با اشغال ایران و تبعید رضا شاه از کشور، در شهر مهاباد گروهی به نام «جمعیت احیای کرد» با هدف مبارزه برای استقلال کردستان، تشکیل شد. همچنین دیدیم که بعد از دو سال که از فعالیتهای این گروه گذشت، یکی از چهره‌های سرشناس شهر مهاباد به نام قاضی محمد نیز به این گروه پیوست.)
در سال ۱۳۲۴ و زمانی که حزب کمونیست شوروی تصمیم گرفت در شمال ایران و مناطقی که تحت اشغال داشت، گروههای سیاسی تجزیه‌طلب به وجود بیاورد، کردها نیز مانند آذربایجانی‌ها، در دسته گروههایی قرار گرفتند که از نظر مسکو، پتانسیل همراهی با این پروژه را داشتند؛ هر چند که بخش عمده مناطق کردنشین ایران، زیر کنترل نیروهای نظامی بریتانیایی بود و قبایل کرد این مناطق نیز به تهران، روابط حسنه ای داشتند.
قسمت هجدهم برنامه «فرقه» از کیوان حسینی


اما بهرحال بخش‌های کوچکی از مناطق کردنشین ایران در اطراف شهر مهاباد که به منطقه «مکریان» معروف بود، در قسمت‌هایی قرار داشتند که توسط شوروی اشغال شده بودند و از نظر تقسیمات کشوری، بخشی از «استان چهارم» کشور به مرکزیت اورومیه محسوب می‌شدند.
حضور قبایل قدیمی کرد در مناطق تحت اشغال شوروی موجب شد تا وقتی در تیرماه سال ۲۴، مساله تلاش برای تجزیه ایران در دفتر سیاسی هیات مرکزی حزب کمونیست شوروی مطرح شد، علاوه بر آذربایجان، تحریک کردها نیز به عنوان یک تصمیم رهبری شوروی در دستور کار این کشور قرار گرفت.
در بند سوم این مصوبه که با امضای استالین به میرجعفر باقروف، صدر حزب کمونیست جمهوری آذربایجان شوروی در باکو ابلاغ شد، چنین آمده است:
«فعالیت مناسب بین کُردهای شمال ایران برای جلب آنان به جنبش جدایی‌طلبانه و ایجاد یک ولایت خود مختار ملی کُرد انجام شود.»
سفر قاضی محمد به باکو
فرمان استالین در روز ۱۵ تیرماه به امضای استالین رسید.
در این زمان، مدت کوتاهی از پیوستن قاضی محمد به جمعیت احیای کرد یا کومله ژ.‌ک گذشته بود. او به دلیل موقعیت استثنایی‌اش در شهر مهاباد، خیلی زود در عمل به رهبر واقعی کومله ژ.ک تبدیل شده بود.
باقروف هم در نخستین گام برای اجرای دستور استالین، از قاضی محمد دعوت کرد که با باکو سفر کند.
حسن قاضی، پژوهشگر تاریخ مهاباد، ماجرای این سفر تاریخی و نتیجه آن را چنین شرح می‌دهد: «تا جایی که از منابع مکتوب بر می‌‌آید، در این سفر، آنها ]مقامهای شوروی[ وعده کمک داده‌اند به کردها. گفته می‌شود از آنجایی که شوروی‌ها از ماهیت واقعی کومله ژ.ک اطلاعی نداشتند، یا اینکه فکر کردند ممکن است اینها جهت دیگری داشته باشند، خواستند و گفتند برای اینکه ما بتوانیم به شما کمک کنیم، شما باید اسم تشکیلات خودتان را عوض بکنید.»
در دستوری که باقروف در دست داشت، در بند دومش، استالین از او خواسته بود که نام حزب تجزیه‌طلب آذربایجانی‌ها، فرقه یا حزب دموکرات‌ آذربایجان باشد.
اما هنوز این حزب در آذربایجان تشکیل نشده بود که قاضی محمد، با طرحی مشابه به مهاباد رسید. او باید اول از همه کومله ژ.‌ک را منحل می‌کرد و بعد حزبی جدید تاسیس می‌کرد. قاضی محمد از همه دعوت کرد تا جمع شوند و ماجرا را برایشان شرح داد.
نخستین شماره از نشریه «کردستان» (ارگان حزب دموکرات) که در روز ۲۰ دی‌ماه سال ۱۳۲۴ منتشر شد.نخستین شماره از نشریه «کردستان» (ارگان حزب دموکرات) که در روز ۲۰ دی‌ماه سال ۱۳۲۴ منتشر شد.
حسن قاضی درباره این جلسه می‌گوید: «قاضی محمد در آنجا این مساله را مطرح می‌کند و می‌گوید که ما باید خودمان را با این مساله تطبیق بدهیم تا بتوانیم به خواسته‌هایمان برسیم. بعدتر اساسنامه‌ای که در هشت ماده نوشتند برای حزب دموکرات کردستان تصویب شد.»
و بدین ترتیب، کومله ژ.‌ک (دستکم در ظاهر) منحل شد و حزب دموکرات کردستان در مهاباد تاسیس شد؛ نقطه عطفی تاریخی در مسیر فعالیت‌های سیاسی این منطقه که خود منشا اختلاف نظرهای بسیاری نیز هست. به ویژه برای کسانی که معتقدند فعالیت‌های سیاسی کردها در آن دوره، از پروژه‌های توسعه‌طلبانه و مداخله‌جویانه اتحاد جماهیر شوروی مستقل بوده است.
همن سیدی، از پژوهشگران تاریخ کردستان معتقد است که علت اصلی همکاری قاضی محمد با سران شوروی، تصویر مثبتی بود که از این کشور در میان گروهی از ناراضیان سیاسی در ایران وجود داشت. او می‌گوید:
«روسیه بعد از شکست آلمان نازی به فکر تاسیس سازمان‌ها و احزاب وابسته به خود و طبیعتا به فکر منافع خودش بود. اما این میان، کردها و خیلی‌های دیگر از این موضوع استقبال کردند. کسانی بودند که از دولت مرکزی خود قطع امید کرده بودند، به دولت‌های استعماری مانند انگلیس و فرانسه هم اعتمادی نداشتند، به آمریکا هم به دلیل بمب اتمی که زده بود بی‌اعتماد بودند.
اما درباره ارتش سرخ شوروی، نظر دیگری داشتند. این تصویر منفی که ما الان از شوروی داریم که به حق هم منفی هست، در آن زمان وجود نداشت. شوروی در جنگ جهانی دوم نقش یک ناجی را پیدا کرده بود. کسی از تصفیه‌های استالینی خبر نداشت، اما همه از حماسه استالینگراد شنیده بودند.
عمکلرد شوروی در سالهایی که در فاصله سالهای ۲۰ تا ۲۴ در آذربایجان و کردستان حضور داشتند، در مقایسه با عملکرد دولت مرکزی، عملکرد مثبتی بود. آزادی‌ها را تشویق می‌کردند، احزاب را تشویق می‌کردند، چاپخانه آورده بودند، زبانهای قومی را ترویج می‌کردند و همه اینها باعث شد که شوروی در مقایسه با باقی قدرتها و دولت ایران یک دولت ناجی محسوب شود و کردها از این حرکت استقبل کردند.»
(اگر چه بر سر عملکرد ارتش سرخ در سالهای اشغال در ایران و جنبه‌های مثبت و منفی این عملکرد در میان مورخین توافق نظر وجود ندارد و کم نیستند کسانی که معتقدند ارتش سرخ در تمام سالهای حضورش در شمال ایران، جلوی فعالیت سیاسی تمامی گروههایی را که با آنها همسو نبودند گرفت. نمونه معروف سرکوب فعالین سیاسی مخالف شوروی در این دوره، برخورد آنها با اتحادیه‌‌های کارگری یوسف اختیاری بود که اجازه فعالیت پیدا نکردند و در مقابل شوراهای کارگری وابسته به شوروی و نزدیک به حزب توده، توسط این کشور حمایت می‌شدند.)
اختلاف نظر
این میان مورخینی نیز هستند که معتقدند حزب دموکرات کردستان، اساسا با توصیه شوروی و در پی مصوبه روز ۱۵ تیرماه حزب کمونیست این کشور تاسیس نشد، بلکه نتیجه بلوغ طبیعی یک جریان سیاسی مخفی بود که می‌بایست برای گسترش فعالیت‌هایش از زیرزمین بیرون بیاید و به یک حزب سیاسی علنی و فعال تبدیل شود.
عباس ولی، معاون سابق رئیس دانشگاه کردستان در اربیل و از اساتید سابق دانشگاه سوانزی در بریتانیا که هم اکنون در استانبول تدریس می‌کند.عباس ولی، معاون سابق رئیس دانشگاه کردستان در اربیل و از اساتید سابق دانشگاه سوانزی در بریتانیا که هم اکنون در استانبول تدریس می‌کند.
عباس ولی، معاون سابق رئیس دانشگاه کردستان در اربیل و از اساتید سابق دانشگاه سوانزی در بریتانیا که هم اکنون در استانبول تدریس می‌کند، از جمله پژوهشگرانی است که چنین اعتقادی دارد.
او ضمن اینکه می‌گوید حزب دموکرات کردستان به توصیه سران شوروی تاسیس نشد، در شرح شرایط آن روزگار و انحلال کومله ژ.‌ک و تبدیلش به حزب دموکرات می‌گوید: «به نظر من انحلال کومله ژ.ک نتیجه شرایط آن روز کردستان بود. کومله ژ.ک به شکل سریعی رشد کرد و به جایی رسید که باید به شکل یک حزب سیاسی در بیاید و اقشار کردستان را نمایندگی کند. درباره تبدیل شدن کومله ژ.ک تفسیرهایی هست و برخی معتقدند که این اتفاق در نتیجه فشار خارجی رخ داد و قاضی محمد به تحریک روس‌های شوروی این کار را کرد. من اما معتقدم که اینطور نبوده و شرایط ایجاب کرد.»
هر چه بود حزب دموکرات کردستان برخلاف برادر خوانده تبریزی‌اش، یعنی فرقه دموکرات‌ آذربایجان، از یک پیشینیه سیاسی-تشکیلاتی بهره می‌برد که ریشه در ملی‌گرایی کردی داشت و در چارچوب یک انجمن مخفی، اهدافی جدایی‌طلبانه را دنبال می‌کرد.
به همین دلیل، برخی پژوهشگران نیز می‌گویند که در جریان انحلال کومله ژ.ک و تاسیس حزب جدید، مهمترین تحول، هماهنگ شدن این جریان سیاسی با سیاست‌های اتحاد جماهیر شوروی بود، نه اینکه اصولا حزبی جدید با ابتکار سران مسکو تشکیل شود. همین سیدی می‌گوید:
«قبل از اینکه دیدارهای قاضی محمد و باقروف صورت بگیرند، سازمان تجدید حیات کردستان یا کومله ژ.ک تاسیس شده بود. و در جریان تبدیل این سازمان به حزب دموکرات کردستان، یک تغییر ماهوی یا جوهری رخ نداد که بگوییم شوروی این کار را کرد. این موضوع با خواست کردها در تضاد نبود.
قبل از اینکه شوروی تصمیمی گرفته باشد یا اقدامی از سوی باقروف و استالین صورت گرفته باشد، کردها خودشان به دنبال یک راه‌حل بودند. در نهایت از طریق تاسیس حزب دموکرات کردستان می‌توان گفت که هماهنگی صورت گرفت، نه تبعیت. در واقع خودشان را با سیاست‌های شوروی هماهنگ کردند، نه اینکه شوروی از بنیان این را تاسیس کرده باشد. نه اینکه تصور کنیم هیچ اتفاقی در کردستان نیافتاده بود و کردستان دقیقا شبیه به دوران رضا شاه بود و یک شبه شوروی تصمیم گرفت که این جریان را شروع کند.
خیر! از چهار سال قبلتر این شرایط شروع شده بود و بکگراند تاریخی مساله هم قدمتی حداقل ۲۰ ساله داشت و در نهایت، حزب دموکرات کردستان، چیزی در تضاد با کومله ژ.ک نبود، اما تلاشی بود برای هماهنگی با یک قدرت خارجی که به آن امید بسته بودند.»
اما یکی از مهمترین تفاوتهای حزب دموکرات کردستان با «جمعیت احیای کرد» یا همان «کومله ژیانه‌وه کرد»، در نخستین بند بیانیه هشت ماده‌ای تاسیس این حزب رخ می‌نمود.
در این بند تاکید شده بود کردهای ایران باید از «آزادی و خودگردانی» در اداره امورشان بهره‌مند باشند و «در مرزهای ایران خودمختاری داشته باشند».
نه جدایی‌طلبی، نه استقلال، و نه «کردستان بزرگ»؛ قاضی محمد که از باکو برگشت، هیچ کدام از این خواسته‌های بنیادین کومله ژ.ک را به حزب جدید تسری نداد و در عوض، حزبی تاسیس کرد که چه در نام و چه در کلید‌واژه‌های بیانیه اعلام موجودیت و اهداف سیاسی، جا پای حزبی گذاشت که گروه پیشه‌وری با ابتکار عمل مسکو، راه‌انداخته بود
.

قاضی محمد؛ روحانی معروف مهاباد و «معتمد شهر»

قاضی محمد؛ روحانی معروف مهاباد و «معتمد شهر»

عکسی از قاضی محمد که در اردیبهشت سال ۱۳۲۵ خورشیدی گرفته شده است.
عکسی از قاضی محمد که در اردیبهشت سال ۱۳۲۵ خورشیدی گرفته شده است.

(در قسمت پیشین دیدیم که ملی‌گرایی کردی در ایران همزمان با اشغال کشور در جریان جنگ جهانی دوم، انسجام تشکیلاتی پیدا کرد و گروهی به نام «جمعیت احیای کرد» یا کومله ژ.ک شکل گرفت. همچنین خواندیم که این گروه یک انجمن مخفی بود و هدفش را استقلال کشوری جدید به نام کردستان تعیین کرده بود.)
کردهای آناتولی، یکبار در پایان جنگ جهانی اول، خود را در در دو قدمی کشور مستقلشان می‌دیدند، اما نتیجه جنگ استقلال ترکیه، این آرزو را بر باد داد. وقتی جنگ دوم جهانی شروع شد، گویی بار دیگر برخی از کردها به این نتیجه رسیدند که فرصتی مناسب برای پروژه استقلال کردستان فراهم شده است.
قسمت هفدهم برنامه «فرقه» از کیوان حسینی
چنین بود که «جمعیت احیای کرد» در مهاباد، هر روز بر ابعاد فعالیت‌هایش می‌افزود و از چهره‌های بانفوذ بیشتری برای عضویت در این گروه دعوت می‌کرد تا در تاریکخانه‌ای مرموز، دست بر قرآن بگذارند و در کنار پرچمی با عنوان پرچم «کردستان»، وفاداری خود را به این انجمن مخفی، اثبات کنند.
و آن گونه که عباس ولی، مورخ و پژوهشگر تاریخ کردستان می‌گوید، این گروه به رغم تمایلات سوسیالیستی، مشکلی با کسانی که به ضدیت با سوسیالیست شهره بودند، نداشت و مثلا برخی با تمایلات مذهبی نیز می‌توانستند به این گروه بپیوندند. این استاد دانشگاه در استانبول می‌گوید:
«برنامه اجتماعی و فرهنگی کومله، یک برنامه پوپولیستی یا مردم‌گرایانه بود. بر برابری در روستاها و شهرها تاکید داشت و با طبقه مالک مخالفت داشت. نوعی سوسیالیسم پوپولیستی در این گروه دیده می‌شود که بسیار با سوسیالیسم مارکسیستی فرق دارد. بدین معنا که درش از جنگ طبقاتی دیگر خبری نیست. اینها به دنبال جامعه‌ای بودند که دولت کردی، زبان کردی و فرهنگ کردی داشته باشد. و می‌خواستند بعد از رسیدن به این مساله، یک برنامه مساوات‌طلبانه را پیش ببرند. مخالفت با مذهب در گفتمان نیشتمان ]نشریه‌ای که ارگان کومله ژ.ک بود[وجود ندارد.»
شاید به همین دلیل بود که وقتی در فاصله دو سال بعد از آغاز فعالیتهای کومله ژ.ک، این گروه تصمیم گرفت بر فعالیتهایش بیافزاید، به سراغ چهره ای رفت که هم سابقه مذهبی مهمی داشت، هم با دولت رابطه خوبی داشت و هم از خانواده‌ای بود که برخی‌شان، خود زمین‌دار و مالک بودند؛ قاضی محمد، چهره بانفوذ شهر که حضورش در این انجمن مخفی می‌توانست به ابعاد فعالیتهای کومله ژ.ک به شکل چشمگیری بیافزاید.
حسن قاضی، از پژوهشگران تاریخ «جمهوری مهاباد»، ورود قاضی محمد به جمعیت احیای کرد را چنین شرح می‌دهد:
«کومله ژکاف که اعضای اصلی‌شان، خرده‌بورژوازی شهری بودند، در زمانی که احساس می‌کنند باید فعالیتهایشان توسعه پیدا بکند، توافق کردند که با قاضی محمد تماس بگیرند. این تصمیم علی‌رغم برخی مخالفت‌ها در درون این گروه اتخاذ شد، چون مشخص بود که اگر قاضی محمد بیاید، به دلیل کاریزمایی که دارد ممکن است رهبری گروه را به دست بگیرد. اما بهرحال آنها این تصمیم را گرفتند که می‌توانست به توسعه فعالیت‌های کومله ژکاف بیانجامد.»
یک روحانی
قاضی محمد در زمان عضویت در کومله ژ.ک از روحانیون سنی و از قضات معروف شهر بود.
او هر چند که در این زمان ۴۳ ساله بود، اما عضویتش در این انجمن مخفی عملا نخستین فعالیت جدی سیاسی‌اش محسوب می‌شد.
او که بود و چگونه در سالهای عمرش توانسته بود احترام اهالی شهر را برانگیزد و جایگاهی قابل توجه برای خود دست و پا کند؟
حسن قاضی از پژوهشگران تاریخ تحولات سیاسی مهابادحسن قاضی از پژوهشگران تاریخ تحولات سیاسی مهاباد
به گفته حسن قاضی، بخش مهمی از اعتبار محلی قاضی محمد در وابستگی‌های خانوادگی او ریشه داشته است. او می‌گوید:
«قاضی محمد، فرزند قاضی علی بود. قاضی علی و باقی افراد این خانواده، همانطور که از نامشان هم پیداست، قضات منطقه مکریان بودند و شغلشان قضاوت بود. وقتی قاضی علی در سال ۱۹۳۱ فوت کرد، در همان مراسم خاکسپاری، عموی قاضی محمد یعنی سیف‌القضات، عبای قضاوت را بر دوش قاضی محمد گذاشت. ضمن اینکه همین عموی ایشان به نام ابوالحسن سیف قاضی یا سیف‌القضات، از شاعران برجسته زبان کردی بود و از اشعاری که از ایشان به جا مانده و در دیوان اشعار ایشان، به خوبی تمایلات هویت‌خواهی کردی، مشخص است.»
علاوه بر اینها، چنانکه همن سیدی، پژوهشگر ساکن لندن، قاضی محمد را توصیف می‌کند، او برخلاف پسزمینه محافظه‌کارانه‌ای که به عنوان یک روحانی مسلمان داشته، به اندیشه‌های پیشرویی مانند حقوق زنان نیز معتقد بوده است. این پژوهشگر معتقد است:
«قاضی محمد از شخصیت‌های علمی، فرهنگی، مذهبی بود و همزمان جایگاه روشنفکری هم داشت. اگر بتوان از واژه روشنفکر دینی استفاده کرد، شاید یکی از اولین افراد کسانی مانند قاضی محمد و بعدها با تاخیر زمانی، زنده‌یاد شیخ عزت‌الدین حسینی را می‌توانیم روشنفکر دینی بنامیم. تصور کنید که اینها در آن زمان به حقوق زنان و لزوم حضور زنان در جامعه اعتقاد داشتند. آن هم در فضای سنتی ۷۰ سال پیش کردستان و مهاباد.»
باور این تصویر متناقض و خارق‌العاد از یک روحانی مسلمان در مهاباد که در آن زمان به حقوق زنان احترام می‌گذاشته، می‌تواند برای برخی دشوار باشد.
اما در عین حال، حسن قاضی می گوید که همین آخوند معروف شهر که در دوره‌ای ریاست اداره معارف را نیز برعهده داشت، در موقعیتی ویژه موفق شد زبان انگلیسی بیاموزد و عملا آموزشش به تحصیلات مذهبی و اسلامی خلاصه نمی‌شد:
«از سال ۱۹۱۲ به بعد، در منطقه دو میسیونر ]مبلغ مذهبی مسیحی[آمریکایی و آلمانی فعال بودند. قاضی محمد به دلیل موقعیتی که در مهاباد یا همان ساوجبلاغ آن دوران داشت، در جوانیش پیش یکی از این میسیونرها انگلیسی آموخت.
فعالیت این میسیونرها تا سال ۱۹۳۶ ادامه داشت و قاضی محمد رابطه خودش را با این میسیونرها (که در طول زمان تغییر کردند) حفظ کرد. در جریان همین ارتباطات او به جز سواد مذهبی که داشت، موفق شد اطلاعاتی هم راجع به اروپا و آمریکا به دست بیاورد. ضمن اینکه بسیار به مطالعه هم علاقه داشت و کتابخانه‌ای داشت که تا همین سالهای اخیر حفظ شده بود و در همین سالها به کردستان عراق منتقل شده است.»
و این موقعیت ممتاز در میان مناطق کردنشین غرب آذربایجان موجب شد تا قاضی محمد نه فقط مورد اعتماد مردم شهر، بلکه حتی فرد قابل اتکای دولت مرکزی در منطقه نیز محسوب شود.
به گفته حسن قاضی او با دولت مرکزی روابط خوبی داشت و از سوی ماموران دولتی نیز برای امور محلی به او رجوع می‌‌شده است.
چنین شخصیتی با چنین جایگاهی وقتی که در سالهای پایانی جنگ جهانی دوم به کومله ژ.ک پیوست، خیلی سریع در در سلسله مراتب این انجمن مخفی، جای سران بنیانگذار گروه را گرفت و عملا به رهبر این گروه تبدیل شد؛ رهبری که یکی از مهم‌ترین تصمیمات دوران حیات کومله ژ.‌ک را اتخاذ کرد: قاضی محمد در فاصله کوتاهی بعد از پیوستن به این گروه، کومله ژ.‌ک را به کلی منحل کرد!

«کردستان بزرگ»؛ رویای یک انجمن سری در مهاباد«کردستان بزرگ»؛ رویای یک انجمن سری در مهاباد

«کردستان بزرگ»؛ رویای یک انجمن سری در مهاباد

اعضای اصلی گروه کومله ژ.ک - عبدالرحمن ذبیحی، نفر دوم از سمت چپ در عقب‌ترین صف این گروه است.
اعضای اصلی گروه کومله ژ.ک - عبدالرحمن ذبیحی، نفر دوم از سمت چپ در عقب‌ترین صف این گروه است.


(در بخشهای قبلی طی ۱۵ قسمت دیدیم که چگونه در سال ۱۳۲۴ خورشیدی، حزبی به نام «فرقه دموکرات آذربایجان» تاسیس شد و بعد از نزدیک به سه ماه کشمکش، موفق شد در استان آذربایجان که در آن زمان در اشغال ارتش شوروی بود، خودمختاری اعلام کند. از این قسمت، بررسی رویدادهای مهاباد را آغاز می‌کنیم.)
در فاصله کوتاهی بعد از تاسیس «حکومت ملی آذربایجان»، یکی از مهم‌ترین پیامدهای این خودمختاری که در مناطق اشغال شده ایران اعلام شده بود، تشکیل یک واحد سیاسی جدید در بخشهایی از شمالی‌ترین مناطق کرد‌نشین ایران بود که از نظر تقسیمات کشوری، در حال حاضر بخشی از استان آذربایجان غربی هستند و در آن زمان بخشی از «استان چهارم» کشور به مرکزیت شهر ارومیه محسوب می‌شدند.
قسمت شانزدهم برنامه «فرقه» از کیوان حسینی


این تشکیلات «جمهوری کردستان» نامیده شد و به پایتختی شهر مهاباد، به موزارت «حکومت ملی آذربایجان» در تبریز، به حیات خود ادامه داد؛ تا روزی که با خروج نیروهای شوروی از ایران و شکست مذاکرات ترک‌ها و کردها با تهران، تشکیلات حکومت خودمختار در آذربایجان برچیده شد و در فاصله کوتاهی، «جمهوری کردستان» هم از بین رفت و به تاریخ پیوست.
ریشه‌ها و زمینه‌های این تشکیلات چه بود؟ در ساختار حکومت آذربایجان، این تشکیلات چه جایگاهی داشت؟ چرا نامش برخلاف «حکومت ملی آذربایجان»، عنوان کلیدی «جمهوری» را یدک می‌کشید؟ و فرجامش چه شد؟ این قسمت از برنامه فرقه و قسمتهای پیش‌رو، به این سئوالات و تشکیلاتی اختصاص دارد که در تاریخ به نام «جمهوری مهاباد» معروف شده است.
ملی‌گرایی کردی
کردها در زمانه‌ای که در آغاز قرن بیستم، مفهومی به نام «ملی‌گرایی» به  وردی جادویی برای گروههای قومی سراسر جهان تبدیل شده بود، از قافله تشکیل احزاب سیاسی عقب نماندند. اما نه در ایران. بلکه در آنسوی مرزهای غربی ایران و در جایی که گروه بزرگی از کردها، برای سالیان دراز زیر سلطه سلاطین ترک امپراتوری عثمانی  زندگی می‌کردند.
عباس ولی، استاد دانشگاه بغازیچی در استانبول و نویسنده کتاب‌هایی چون «کردها و حکومت در ایران» و «ملی‌گرایی کردی در ایران: سالهای فراموش شده»، معتقد است که در زمینه ملی‌گرایی کردی میان کردهای ایران و باقی کردها، نزدیک به نیم قرن شکاف وجود دارد.
او می‌گوید: «تا جایی که به مساله ملی‌گرایی و هویت ملی مربوط است، خاستگاه این نظر و بعدتر، حرکت ملی‌گرایی، در امپراتوری عثمانی در دهه‌های پایانی قرن ۱۹ میلادی بود. در آنجا بود که اولین انتشارات ناسیونالیستی کردی منتشر شدند و دسته‌ها و گروههای ملیت‌خواهانه و ملیت‌گرای کردی به وجود آمدند. در کردستان ایران در آن زمان، چنین حرکتی دیده نشد.»
اما وضعیت امپراتوری با سابقه همسایه، همزمان با جنگ جهانی اول به شکل بنیادین زیر و رو شد. عثمانی در جنگ شکست خورد و به کلی از هم پاشید.
در این زمان، پیروزمندان جنگ، پیمانی را به عثمانی در حال احتضار تحمیل کردند که به نام محل امضایش در فرانسه به پیمان «سور Sever» معروف است.
در این پیمان تجزیه کامل عثمانی، گام به گام تصویر شده بود و بخش کوچکی از آنچه امروز به نام ترکیه می‌شناسیم، به عنوان سرزمین ترکها در نظر گرفته شده بود.
همچنین مقرر شده بود که کردهای ساکن در شرق آناتولی برای تشکیل کشور کردستان در یک رفراندوم شرکت کنند. این بند از پیمان «سور» نتیجه فعالیت تشکیلاتی کردهایی بود که در سال ۱۹۱۸ در استانبول، حزبی به نام «جمعیت تعالی کرد» تشکیل داده بودند.

سه تن از رهبران کومله ژ.ک. از راست: عبدالرحمن رسولی، قاسم قادری قاضی، حسین فروهرسه تن از رهبران کومله ژ.ک. از راست: عبدالرحمن رسولی، قاسم قادری قاضی، حسین فروهر

اما شورش نظامیان ملی‌گرای ترک به رهبری مصطفی کمال، و پیروزی نهایی او در برابر بریتانیا و فرانسه در پایان جنگ استقلال ترکیه، پیمان «سور» و همچنین احتمال تشکیل کشور مستقل کردستان را به کلی از بین برد.
ایده کشور «کردستان»
آتاتورک نگذاشت که کردستان مستقلی در منطقه تشکیل شود. اما ایده چنین کشوری از بین نرفت.
بدین ترتیب احزاب سیاسی مختلف کردی در مناطق کردنشینی که امروز به نام کشورهای ترکیه، عراق و سوریه می‌شناسیم تشکیل شدند.
در ایران اما، نخستین اقدام منسجم و مهم تاریخ تشکیلات سیاسی کردها، دهه‌ها بعد رخ داد؛ در میانه جنگ جهانی دوم و زمانی که ایران توسط شوروی و بریتانیا اشغال شد و حکومت مرکزی رضا شاه، یک‌شبه از هم فروپاشید.
همن سیدی از پژوهشگران مسایل کردستان در لندن معتقد است که در نهایت آنچه که موجب شد تا گروهی از کردهای ایران نیز به ملی‌گرایی روی بیاورند، سیاستهایی بود که در فاصله دو دهه حاکمیت رضا شاه، پیش از جنگ جهانی دوم، در ایران اجرا شده بود.
به گفته او، کردها در دوره حکومت رضاشاه، با سیاستهای فرهنگی او در زمینه زبان رسمی و نوع پوشش مشکل جدی داشتند. او می‌گوید: «حتی یکدست کردن لباس مردان هم در این دوره در کردستان به یک معضل تبدیل شده بود. مثلا مساله کلاه فرنگی در کردستان به اندازه کشف حجاب به یک مشکل تبدیل شده بود. حتی شاید بیشتر از کشف حجاب، چون اصولا زنان کرد چیزی به اسم حجاب یا چادر نداشتند اما مردان کرد کلاههای خاصی داشتند که برایشان مهم بود که این را حفظ کنند.»
از نظر این پژوهشگر، تشکل سیاسی که در دوره اشغال ایران توسط شوروی در میان کردها شکل گرفت، در واقع یک واکنش به سیاست‌های رضا شاه بود.
کومله ژ.ک
این تشکل «جمعیت احیای کرد» نام گرفت و در شهر مهاباد تشکیل شد؛ قلب یکی از قدیمی‌ترین ایل‌های کرد در ایران به نام ایل مکری با جمعیتی که اکثریتشان، سنی‌ بودند. عباس ولی، درباره این گروه می‌گوید:
​«جمعیت احیای کرد، یا رستاخیز کرد یا در واقع کومله ژیانه‌وه کرد، در سال ۱۹۴۲ ]شهریور ۱۳۲۱] در شهر مهاباد به وجود آمد. افرادی که این گروه را به وجود آوردند، عمدتا از خرده‌بورژوازی شهری در مهاباد بودند. بیشتر اینها کسانی بودند که در مدارسی تحصیل کرده بودند که در دوره رضا شاه تشکیل شده بود. این افراد عموما یا در ادارات دولتی کار می‌کردند یا صاحب بیزنس‌های کوچک بودند. اینها ایدئولوژی و برنامه ملی‌گرایی کردی و کردستانی داشتند.
یکی از فعالترین اشخاص در این گروه، فردی بود به نام عبدالرحمن ذبیحی که سردبیر روزنامه کومله هم بود که به اسم نیشتمان یا میهن در مهاباد منتشر می‌شد. و اگر به گفتمان این روزنامه نگاه کنیم، می‌بینیم که این روزنامه خواهان استقلال کردستان هست و به دنبال به وجود آوردن یک دولت در کردستان بزرگ هست.»

روی جلد مجله «نیشتمان» - شماره پنجمروی جلد مجله «نیشتمان» - شماره پنجم

اما این گروه که در تاریخ منطقه به «کومله ژ.کاف»، معروف است، برخلاف فضای حاکم بر کشور که در نتیجه اشغال و تبعید رضا شاه، با آزادی‌هایی نسبی همراه بود، به شکلی کاملا مخفیانه، فعالیت خود را پی گرفت.
و آنگونه که حسن قاضی، یکی دیگر از پژوهشگران تاریخ کردستان در سوئد می‌گوید، ساختار و نظم کومله ژ‌.کاف، بیشتر به یک انجمن مخفی یا Secret Society شبیه بوده تا یک حزب سیاسی. او می‌گوید:
«این گروه تحت تاثیر جریان‌هایی شبیه به مرکز غیبی که در دوران مشروطه فعال بود ]سازمان مخفی حزب اجتماعیون-عامیون در تبریز[، در کومله ژکاف هم به شکل خاصی عضوگیری می‌کردند و هیچ کس به جز دو سه نفر از اینکه یک نفر عضو کومله هست، اطلاعی نداشت.
شیوه مراسم عضویت و سوگند وفاداری به گروه هم بسیار شبیه مرکزی غیبی در تبریز بود. بدین شکل که اینها را به یک اتاق تاریک می‌بردند که در آنجا قرآن بود و پرچم کردستان در یک سو قرار داشت و هفت ماده گروه در سوی دیگر قرار داشت و عضو تازه در این مراسم، سوگند وفاداری می‌خورد.»
کومله ژ.ک به رغم مخفی‌کاری شدیدی که داشت، آرام آرام در طول سالهای اشغال ایران در جنگ، در مناطق کردنشینی که توسط شوروی اشغال شده بودند، موفق شد تا نظر روشنفکران و فعالین بیشتری را جلب کند.
تا زمانی که دو سال بعد از تاسیس این گروه، یکی از مهم‌ترین چهره‌های سرشناس مهاباد، از خانواده‌ای با نفوذ و قدیمی به کومله ژ.ک پیوست: مردی به نام قاضی محمد.

آذربایجان «خودمختار» شد و پیشه‌وری، نخست‌وزیر

آذربایجان «خودمختار» شد و پیشه‌وری، نخست‌وزیر

تصویری از «مجلس ملی آذربایجان» که در روز ۲۱ آذر سال ۱۳۲۴ تشکیل شد و در آن، خودمختاری آذربایجان و نخست‌وزیری پیشه‌وری اعلام شد.
تصویری از «مجلس ملی آذربایجان» که در روز ۲۱ آذر سال ۱۳۲۴ تشکیل شد و در آن، خودمختاری آذربایجان و نخست‌وزیری پیشه‌وری اعلام شد.

)در قسمت‌های قبلی خواندیم که هواداران فرقه دموکرات آذربایجان، از زمان تاسیس این حزب در شهریور ۲۴، با اسلحه‌ای که شوروی در اختیارشان می‌گذاشت، گروههای پارتیزانی تشکیل دادند. و در ۳۰ آبان، ارتش شوروی از ورود ارتش ایران به آذربایجان جلوگیری کرد.)
با توقف ارتش ایران در کرج، برای دولتمردان ایران دیگر تردیدی نماند که مساله آذربایجان تا زمان حضور نیروهای شوروی در ایران، راه حل نظامی ندارد. چون ارتش ایران نه از نظر نفرات و نه تسلیحات، یارای مقابله با ارتش ابرقدرتی چون شوروی را نداشت.
قسمت پانزدهم برنامه «فرقه» از کیوان حسینی


در روز هفتم آذرماه، مرتضی قلی بیات، استاندار آذربایجان بار دیگر به تبریز برگشت. او اینبار به جای ساختمان استانداری، پیش از هر چیز به دنبال دیدار با میرجعفر پیشه‌وری بود که رهبری فرقه دموکرات را بر عهده داشت و در ظاهر، مسئول اصلی ناآرامی‌هایی بود که شبه‌نظامیان موسوم به «فدایی» به وجود آورده بودند.
پیشه وری دعوت بیات به ساختمان استانداری را رد کرد و سرانجام این دو در خانه یکی از بزرگان شهر با هم ملاقات کردند.
چنانکه در گزارش باقروف برای استالین درباره این دیدار نوشته شده، در این ملاقات بیات آرام بوده و گفته که برای حل مشکل اختیارات کافی دارد.
سپس پیشه‌وری به خواسته های فرقه که در بیانیه‌ها ذکر شده اشاره کرده و بیات هم پاسخ داده که می‌تواند همه این مسایل مانند تحصیل زبان ترکی یا تاسیس انجمنهای ایالتی و ولایتی را خیلی سریع حل کند.
اما پیشه‌وری در پاسخ گفته که مساله «خودمختاری» برایش از اهمیت بسیاری برخوردار است. اما بیات در برابر این مساله گفته که «خودمختاری» هیچ قسمتی از کشور در قانون اساسی ایران ذکر نشده است و به پیشه‌وری اصرار کرده که این مساله به شکل مسالمت‌آمیز حل شود.
همزمان با این تحولات، باقروف در نامه‌نگاریها با مسکو، استالین را راضی کرد که هر چه زودتر نهادی جدید به نام «مجلس ملی آذربایجان» تشکیل شود.
عباس جوادی، پژوهشگر تاریخ آذربایجان، ماجرا را چنین شرح می‌دهد:
«باقروف در این مقطع با شتاب بسیار زیاد و مهارت فو‌ق‌العاده‌ای این کار را پیش ‌برد که با توجه به ناکارآمدی نظام اداری شوروی و کندی آنها در انجام امور (به استثنای مسایل امنیتی و نظامی)، سرعت‌ عمل باقروف در انجام این کارها، عادی نیست.
باقروف به دقت برنامه‌ریزی کرده بود و به پیشه‌وری تلگرام می‌فرستاد که در روز کنگره به اصطلاح ملی آذربایجان، چه کسی باید صحبت کند، چقدر باید صحبت کند، در مورد چه مسایلی باید صحبت کنند و چه نتیجه‌ای بگیرند. و بعد به اصطلاح انتخابات ‌شود و نمایندگان بیایند و حکومت ملی تشکیل شود.»
عباس جوادی، پژوهشگر تاریخ آذربایجان و از مدیران ارشد رادیو اروپای آزاد/رادیو آزادیعباس جوادی، پژوهشگر تاریخ آذربایجان و از مدیران ارشد رادیو اروپای آزاد/رادیو آزادی
با این برنامه‌ریزی دقیق و گام به گام، فعالیت‌های فرقه دموکرات در آغاز پاییز سال ۲۴ پیش رفت و سرانجام  در پایان آبان ماه، یک گردهمایی بزرگ با نام «کنگره خلق آذربایجان» برگزار شد.
سپس، بعد از آنچه که از سوی منابع نزدیک به فرقه دموکرات، «انتخابات» توصیف شده، اعضای مجلس ملی آذربایجان انتخاب شدند.
اما عباس جوادی معتقد است آنچه به نام «انتخابات» آذربایجان از آن سخن می‌گوییم، انتخابات به معنای رایج رای‌گیری از مردم نبوده است و می‌گوید:
«انتخابات به شکل رایجی که در اذهان هست، انجام نشده. بدین شکل بوده که در نقاط مختلف در شهرها و روستاهای آذربایجان، میتینگ‌هایی تشکیل دادند که این در واقع، کمپین انتخابات مجلس چهاردهم شورای ملی ]در تهران[ نیز بود. همزمان می‌گویند که ما برای مجالس ایالتی و ولایتی هم میتینگ انتخاباتی برگزار می‌کنیم.
مثلا در شهر سراب میتینگ برگزار شد (از این جهت سراب را مثال می‌زنم که میتینگ این شهر بعدها معروف شد)، و در میتینگ، خود فرقه که برگزار کننده این میتینگ هم بود، کاندیدهایی را آورد و به عنوان کاندیداهای فرقه به مردم معرفی کرد.
این گروه از کاندیداهای فرقه که حدود ۵۰۰ و خرده‌ای نفر بودند، کنگره خلق آذربایجان را در آبان‌ماه تشکیل می‌دهند. و بعد از میان اینها اعلام می‌شود که نمایندگان مجلس ظرف یک هفته انتخاب شده‌اند. وگرنه انتخابات به این معنا که احزاب، نامزدی معرفی کنند و مردم بروند از میان اینها انتخاب بکنند، اتفاق نیفتاده است.»
بعد از این مرحله، همه منتظر پاسخ مسکو بودند برای تعیین زمان تشکیل مجلس ملی.
سرانجام روز ۱۴ آذر، تلگرافی از سوی ویاچسلاو مولوتوف، وزیر امور خارجه شوروی برای باقروف ارسال می‌شود و با تاریخ برپایی مجلس ملی موافقت می‌شود.
شوروی همچنین مقرر می‌کند که در نخستین جلسه مجلس ملی، ترکیب کمیسیون‌های این مجلس و همچنین ترکیب هیات وزیران برای دولت آذربایجان ایران تعیین شود.
با پیچیدن خبر احتمال تشکیل مجلسی در آذربایجان به نام «مجلس ملی»، بیات استاندار آذربایجان بار دیگر در روز ۱۷ آذر با پیشه‌وری ملاقات کرد و به او گفت که تشکیل یک «مجلس ملی» در تبریز به موازات «مجلس شورای ملی» در تهران، برخلاف قانون اساسی است و محمدرضا شاه تحت هیچ شرایطی این موضوع را نخواهد پذیرفت.
او بار دیگر موضوع انجمنهای ایالتی و ولایتی که در واقع می‌بایست نقش پارلمانهای محلی را در ایران بازی می‌کردند، پیش می‌کشد. بر اساس اصول ۹۰ تا ۹۳ قانون اساسی مشروطه، در سراسر ایران می‌بایست پارلمانهای محلی با نام «انجمن ولایتی» یا شکل بزرگتر آن به نام «انجمن ولایتی» با رای مستقیم مردم تشکیل می‌شدند و برای امور مهم محلی، تصمیم می‌گرفتند.
پیشه‌وری اما در پاسخ به پیشنهاد تاسیس هر چه سریعتر «انجمن ولایتی آذربایجان» به جای «مجلس ملی آذربایجان»، موضوع خودمختاری را مطرح کرد.
درباره این مذاکرات، باقروف، دبیر اول حزب کمونیست آذربایجان شوروی در گزارشی خطاب به استالین چنین نوشت:
«دیدار دوباره بیات ثابت کرد که او بنا به توصیه حکومت ایران، با گفت و گوهای بی‌پایان خود کوشش می‌کند حل مساله خودمختاری آذربایجان را به تعویق بیاندازد. از قرار معلوم آنها می‌خواهند مساله آذربایجان را به دست دولت‌های خارجی حل کنند. ما با در نظر گرفتن تمام این مسائل دستور دادیم که:
۱ – جلسه افتتاحیه مجلس بدون تاخیر در روز ۱۲ دسامبر ]۲۱ آذر ۱۳۲۴[برگزار شود.
۲ – مجلس و دولت به فوریت، قرارهای کنگره خلق را به مرحله اجرا بگذارند.
۳ – تا پایان نخستین دوره مجلس ملی از مذاکره با بیات خودداری شود.»
پیشه‌وری ساعتی بعد از دیدار با بیات، در جلسه‌ای با فرستادگان باقروف درباره ترکیب هیات دولتش مذاکره کرد.
او روز بعد در دیدار با کایلر یانگ، وابسته مطبوعاتی سفارت آمریکا که از تهران به تبریز آمده بود، به تمامی سئوالاتش درباره فعالیتهای شبه‌نظامیان تحت امرش توضیح داد.
عکس تعدادی از هواداران فرقه دموکرات آذربایجان با پروتره‌ای از استالین، رهبر اتحاد جماهیر شورویعکس تعدادی از هواداران فرقه دموکرات آذربایجان با پروتره‌ای از استالین، رهبر اتحاد جماهیر شوروی
در این دیدار، یانگ یادآوری کرد آنچه خودمختاری مدنظر پیشه‌وری است، برخلاف قانون اساسی ایران است. استدلال پیشه‌وری این بود که آذربایجان برای پیشبرد مطالباتش از یک حق تاریخی برخوردار است.
در روز ۲۰ آذر، دیگر کنترل سراسر آذربایجان در دست فرقه دموکرات بود. در این زمان باقروف آیین‌نامه داخلی مجلس ملی آذربایجان را برای تایید استالین به مسکو فرستاد. ضمن اینکه پیشنهادات پیشه‌وری و دیگر سران فرقه برای تشکیل کمیسیون بودجه و کمیسیون دادگستری در مجلس با مخالفت شوروی روبه‌رو شد و باقروف دستور داد که به جز کمیسیون‌های از پیش تعیین شده، هیچ کمیسیون اضافه‌ای در این مجلس تشکیل نشود.
سرانجام ساعت ۱۰ صبح روز ۲۱ آذر سال ۱۳۲۴، نخستین جلسه مجلس ملی آذربایجان در سالن سینمای دیده‌بان تبریز، با ۷۶ نماینده افتتاح شد.
تورج اتابکی، نویسنده کتاب «آذربایجان، قومیت و جنگ قدرت در ایران»، آنچه در این مجلس رخ داد را چنین شرح می‌دهد:
«از پی برپایی نخستین جلسه این مجلس، قوه‌ای مجریه‌ای به نام حکومت ملی آذربایجان شکل می‌گیرد. این دولت خودمختار ملی، ۱۰ وزیر داشت؛ وزرای داخله، مالیه، قشون خلق یا ارتش خلق، عدلیه، کشاورزی، بهداشت، پست و تلگراف، تجارت و اقتصاد، و کار و زحمت و فرهنگ.
نکته مهم این است که در سیاهه این وزارتخانه‌ها، نامی از وزارت امور خارجه نیست. به داوری من این بدین معناست که دموکرات‌ها در آن زمان، اقتدار حکومت مرکزی را در این بخش پذیرفته بودند. پیشه‌وری را هم به عنوان نخست‌وزیر یا باش‌وزیر انتخاب کردند که او هم بلافاصله، کابینه خودش را به مجلس معرفی کرد.»
بعد از تشکیل مجلس ملی و اعلام خودمختاری، حساس‌ترین کار فرقه دموکرات، رودرو شدن با نظامیانی بود که به عنوان ارتش ایران در پادگانهای تبریز و اورومیه که در آن زمان رضائیه خوانده می‌شد، مستقر بودند.
موضوعی که به آسانی می‌توانست تلفات جانی جدی برجای بگذارد. شرح آنچه رخ داد، از تورج اتابکی:
«پادگان تبریز به طور رسمی در روز ۲۲ آذر تسلیم نیروهای فدایی فرقه دموکرات می شود و یک اعلامیه مشترک توسط سرهنگ درخشانی که فرمانده پادگان بوده و پیشه‌وری امضا می‌شود با این مضمون که حکومت آذربایجان، مسئولیت تسلیم پادگان تبریز را به عهده می‌گیرد. و اعلام می‌کنند که نظامیان می‌توانند انتخاب کنند که بروند با تهران یا در تبریز بمانند و می‌گویند که ما مانع رفتن نظامیان به تهران نخواهیم شد.
اما در مورد پادگان رضائیه ]اورومیه[، زد و خوردی میان نیروهای فدایی و نظامیان پادگان صورت می‌گیرد. سرهنگ زنگنه که فرمانده پادگان رضائیه بود، تن به تسلیم نداد و به مدت یک هفته مقاومت کرد  و در این مدت درگیری‌ها ادامه داشت. سرانجام مهمات نیروهای پادگان تمام شد و از طرفی دیگر، نیروهای شوروی ، سرهنگ زنگنه را تهدید کردند و می‌گویند که اگر تسلیم نشوید، ما پادگان را از بین خواهیم برد. و سرانجام پادگان رضائیه هم تسلیم شد و سرهنگ زنگنه به تبریز برده شد و در آنجا محاکمه و به ۱۰ سال زندان محکوم شد.»
تصویری از سربرگ وزارت داخله حکومت ملی آذربایجانتصویری از سربرگ وزارت داخله حکومت ملی آذربایجان
بدین‌ترتیب «حکومت ملی آذربایجان» با مرکزیت تبریز، و با شبه‌نظامیان فدایی، شد همه کاره این استان.
از اینجای کار، تکاپوی سیاستمداران در تهران، به ویژه سیاستمداران آذربایجانی که نگران جدا شدن این استان کشور بودند، شدت قابل توجهی یافت.
به ویژه اینکه در فاصله کوتاهی بعد از این حکومت، تشکیلاتی دیگر این بار از سوی کردها در شهر مهاباد قد علم کرد و حتی بیش از حکومت فرقه، مشروعیت قانونی حکومت مرکزی را به مبارزه طلبید؛ چرا که کردها نام تشکیلات خود را گذاشتند: «جمهوری کردستان».