۱۳۹۲ اردیبهشت ۳۰, دوشنبه



۱۳۹۲/۰۲/۳۰

شورای نگهبان: کاندیدایی که فقط قادر به انجام چند ساعت کار در روز باشد تایید نمی‌شود

سخنگوی شورای نگهبان روز دوشنبه ۳۰ اردیبهشت این‌گونه اظهارنظر کرد که «اگر فردی که قصد به دست گرفتن یک پست کلان اداری را دارد، فقط قادر به انجام چند ساعت کار در روز باشد طبیعی است که نمی‌تواند تایید شود.»

موضوع کهولت اکبر هاشمی رفسنجانی طی روزهای اخیر  محور اصلی انتقاد اصولگرایان از حضور او در انتخابات ریاست جمهوری بوده است. آنها از شورای نگهبان خواسته‌اند تا به دلیل کهولت، وی را رد صلاحیت کند.

به گزارش خبرگزاری ایسنا، عباسعلی کدخدایی، سخنگوی شورای نگهبان، در مصاحبه‌ای با شبکه خبری العالم در پاسخ به این درخواست گفت که: «تا این دوره اشخاص ثبت‌نام کننده سن بالا یا ناتوانی خاصی نداشتند که بخواهیم به صورت رویه درباره آن اظهار نظر داشته باشیم، اما اگر فردی که قصد به دست گرفتن یک پست کلان اداری را دارد، فقط قادر به انجام چند ساعت کار در روز باشد طبیعی است که نمی‌تواند تایید شود.»
«تا این دوره اشخاص ثبت‌نام کننده سن بالا یا ناتوانی خاصی نداشتند که بخواهیم به صورت رویه درباره آن اظهار نظر داشته باشیم، اما اگر فردی که قصد به دست گرفتن یک پست کلان اداری را دارد، فقط قادر به انجام چند ساعت کار در روز باشد طبیعی است که نمی‌تواند تایید شود.»
​​
وی افزود: «اینکه آیا شرایط جسمی در مباحث توانایی‌های رئیس‌جمهوری مد نظر قرار خواهد گرفت یا خیر موضوعی است که ممکن است آن را مد نظر قرار دهیم، اما هنوز بحثی درباره آن نشده است.»

انتقاد دیگر اصول‌گرایان به هاشمی رفسنجانی دیدگاه او درخصوص ارتباط با آمریکا است و در همین زمینه جعفر شجونی، عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز، روز یک‌شنبه ۲۹ اردیبهشت گفت که: «هاشمی سازش‌گر است و به راحتی تسلیم غرب می‌شود و به راحتی سخن  از رابطه با آمریکا می‌گوید و این مواضع اصلاً زیبنده مقام رئیس جمهوری نیست.»

به گزارش ایسنا، خبرنگاران روز دوشنبه این موضوع را نیز با عباسعلی کدخدایی، سخنگوی شورای نگهبان، مطرح کردند و او در مورد دیدگاه‌های نامزدها درباره مسائل سیاسی مانند رابطه با آمریکا و برنامه هسته‌ای ایران گفت که «این دیدگاه‌ها نظرات نامزدها است و شورای نگهبان مفصلا وارد این مسائل نخواهد شد.»

او افزود: «ولی اگر فردی سیاست‌های کلان ایران را قبول داشته باشد، طبیعتا مورد قبول شورای نگهبان قرار خواهد گرفت ولی اگر سیاست‌های کلان ایران را قبول نداشته باشد به عنوان مثال معتقد به برخی از اصول قانون اساسی نباشد، که این امر در تأیید صلاحیت وی مؤثر است.»

سخنگوی شورای نگهبان در باره وضعیت فعلی بررسی صلاحیت‌ها در شورا گفت: «بررسی‌های این شورا در باره صلاحیت نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری همچنان ادامه دارد و هنوز هیچ اسمی به وزارت کشور اعلام نشده است.»

روز چهارشنبه، ۲۵ اردیبهشت خبرگزاری‌های داخل ایران از نامه حدود ۱۰۰ نماینده مجلس خطاب به شورای نگهبان خبر دادند که در آن خواسته شده بود این شورا صلاحیت اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، و اسفندیار رحیم‌مشایی، مشاور رئیس دولت ایران، را رد کند.

عباسعلی کدخدایی روز دوشنبه درباره این نامه گفت: «چون کشوری آزاد هستیم هر فرد یا گروه نسبت به افراد اظهارنظر می‌کند، اما شورای نگهبان نمی‌تواند درباره بررسی صلاحیت‌ها به صحبت‌هایی توجه کند که برخی از اقشار مردم می‌گویند.»

مسئله مشایی

با نزدیک شدن تاریخ برگزاری انتخابات یازدهم ریاست‌جمهوری، نگرانی جناح‌هایی در حکومت نسبت به حضور اسفندیار رحیم‌مشایی، نامزد مد نظر دولت برای انتخابات، در صحنه رقابت‌های این انتخابات نیز شدت گرفته است.

در همین راستا، صد نماینده مجلس در نامه روز چهارشنبه خود نسبت به آن‌چه «خیز حلقه انحرافی برای تسخیر بالاترین دژ اجرایی کشور» نامیدند، هشدار داده و گفتند که این جریان در صدد است با طرح مسائلی مانند «انسان کامل» در مقابل ولایت فقیه بایستد.
اگر فردی رفتاری داشته که اعتقادش را به مبانی نظام جمهوری اسلامی ایران مخدوش کرده یا محل تردید باشد، به طور طبیعی انتظار نداشته باشد که شورای نگهبان صلاحیتش را تایید کند؛ اما اگر در این چارچوب نباشد به دلیل این که جمهوری اسلامی ایران یک کشور آزاد با معیارهای دموکراسی دینی است، هر کسی حق دارد حرفش را بزند.
​​
به گزارش ایسنا، خبرنگاران روز دوشنبه در این خصوص نیز از آقای کدخدایی، سخنگوی شورای نگهبان سؤال کردند که وی در پاسخ گفت: «درباره مباحث سیاسی در فضای سیاسی و اجتماعی، شورای نگهبان خود را مقید نمی‌کند به اصطلاحاتی که مطرح شده است؛ طبیعتا گمانه‌زنی‌ها، شایعات و القاب سیاسی به افراد در حوادث مختلف در کشور نسبت داده می‌شود، اینکه تا چه اندازه این‌ها در شورای نگهبان مدنظر قرار می‌گیرد، باید در چارچوب قانون عمل کنیم، وظیفه ما این خواهد بود که آیا رفتار افراد و نه رفتار گروه‌ها و جناح‌ها با شرایط مندرج در اصل ۱۱۵ مطابقت دارد.»

وی افزود: «اگر فردی رفتاری داشته که اعتقادش را به مبانی نظام جمهوری اسلامی ایران مخدوش کرده یا محل تردید باشد، به طور طبیعی انتظار نداشته باشد که شورای نگهبان صلاحیتش را تایید کند؛ اما اگر در این چارچوب نباشد به دلیل این که جمهوری اسلامی ایران یک کشور آزاد با معیارهای دموکراسی دینی است، هر کسی حق دارد حرفش را بزند.»

وی با این حال تأکید کرد: «اگر کسی در مدیریت کشوری فرد توانمندی باشد؛ ولی در مسائل اعتقادی و مبانی جمهوری اسلامی ایران مشکل داشته باشد، طبیعتا در رقابت انتخاباتی نمی‌تواند حضور داشته باشد.»

موضوع «آشوب و اغتشاش»

عباسعلی کدخدایی در ادامه سخنانش در پاسخ به این پرسش که آیا شورای نگهبان این نگرانی را دارد که با رد صلاحیت برخی نامزدها آشوب و اغتشاش شود و به همین دلیل تحت فشار باشد، اظهارکرد که شورای نگهبان «از هیچ کسی جز خداوند بزرگ ترس و واهمه‌ای ندارد. همه افرادی که در شورا هستند، مستقل می‌باشند و در تصمیماتشان، ترس از خدا را ملاک قرار می‌دهند نه ترس از دیگران را.»

پیش از این برخی از مسئولان جمهوری اسلامی هشدار داده‌اند که دولت محمود احمدی‌نژاد ممکن است در واکنش به رد صلاحیت احتمالی کاندیدای مورد نظر خود در انتخابات بخواهد روند انتخابات را با موانعی مواجه کند و در روند کار دولت نیز اختلالاتی ایجاد شود.

انسان‌های ترحم‌برانگیز: رهبری مجاهدین و مقلدان‌اش (۱)

انسان‌های ترحم‌برانگیز: رهبری مجاهدین و مقلدان‌اش (۱)
ناصر اسدی

در پاسخ به نامه‌ی سرگشاده‌ی ایرج مصداقی به مسعود رجوی (گزارش ۹۲...) و نیز کسانی که به تأیید و پشتیبانی از آن برخاسته‌اند، جز سیل تهمت‌پراکنی، انگ‌زنی و فحاشی و دریده‌گی از سوی مسخ‌شدگانی که با اندیشیدن و پرسیدن بیگانه‌اند و یا از آن هراسانند، بدبختانه تاکنون چیزی نیافته‌ام؛ و این چه تأسف‌برانگیز و همزمان چه هول‌آور و حشت‌انگیز است.
هول‌آور و وحشت‌انگیز است از آن روی که در این جمع پرمدعا که خود را «تنها آلترناتیو دموکراتیک» و نیروی جایگزین رژیم اسلامی می‌داند، حتا یک شخص پیدا نمی‌شود که جایگاه و ارزش پرسش و نقد را دریابد و بکوشد به‌گونه‌ای منطقی به آن پاسخ دهد! حتا یک شخص یافت نمی‌شود که تنها برای روشن کردن افکار عمومی، و با انگیزه‌ی شفاف‌سازی و نه هیچ چیز دیگری، به میدان درآید و به برخی از این پرسش‌ها پاسخ گوید و با سربلندی و سرافرازی نشان دهد از سازمان و «شورای ملی مقاومت»ی پشتیبانی می‌کند که مهم‌ترین ویژه‌گی‌اش پایبندی به اصول دموکراسی و رعایت حقوق فردی و شهروندی است و میان اعضا و هواداران و رهبری آن، روابطی نه از گونه‌ی مرید و مرادی، بلکه پیوندهایی بر پایه‌ی حقوق انسانی، احترام به  فردیت و استقلال اندیشه و رأی برقرار است!
جای بسی تأسف و اندوه!
از خوانندگان این نوشته خواهش می‌کنم به این مقاله‌های منتشر شده در سایت آفتابکاران وابسته به سازمان مجاهدین که از سوی هواداران مجاهدین و ذوب‌شدگان در «مسعود و مریم» که شعار «ایران رجوی، رجوی ایران» و «مریم مهر تابان، می‌بریم‌ات به ایران» را بی‌هوشانه هوار می‌کشند، نوشته شده است، نگاهی کنند و اگر سطری و عبارتی یافتند که بتوان آن را «نقد» و پاسخ نامید، مرا هم باخبر کنند که از ناآگاهی و گمراهی به‌درآیم:
اگر از مطالعه این چند مقاله، پاسخ یکی از پرسش‌ها را یافته و بر آگاهی‌تان چیزی افزوده شد و مجالی هم داشتید، می‌توانید دیگر نوشته‌های ایشان را در صفحه‌ی «مقالات» همان سایت بخوانید.

در این نوشته و نوشته‌های پسین‌تر، تلاش خواهم کرد برخی از پرسش‌های بیان شده در نامه و گزارش ایرج مصداقی را از متن (و نیز نویسنده‌ی آن) جدا و برجسته کنم. انتظارم این است که فقط لحظه‌ای به این پرسش‌ها بیاندیشند و به خود پاسخ دهند و سپس در آینه بنگرند؛ فکر نمی‌کنم برای ایشان که مدعی «تنها آلترناتیو دموکراتیک» می‌باشند، کاری چندان دشوار باشد.
ایرج مصداقی در نامه و گزارش‌اش، خبر از نشست‌هایی به نام «حوض» و «دیگ» و نیز اصطلاحی به نام «صفر صفر جنسی»  در درون مجاهدین داده است. به این‌که در این نشست‌ها کسانی مورد تهمت و فحاشی قرار گرفته و یا این‌که کتک خورده و بر ایشان آب‌دهان پرتاب شده است، هیچ کاری ندارم و گیریم که همه‌ی این‌ها به تمامی ناراست و ساخته‌ و پرداخته «دشمنان» مجاهدین بوده که به حتم یک‌جای‌شان هم به رژیم بند است! اما صادقانه و روراست با خود، بگویند آیا چنین نشست‌هایی با چنین نام‌هایی در روابط مجاهدین وجود داشته است یا نه؟ و سپس بر این عنوان‌‌گذاری‌های متمرکز شوند: «حوض»، «دیگ» و «صفر صفر جنسی»! اگر این عنوان‌ها و اصطلاح‌ها واقعی بوده و در روابط مجاهدین استفاده می‌شده، نظرشان درباره‌ی آن‌ها چیست؟ آیا حاضرند این «مفاهیم» را برای خود، فرزندان‌شان و جوانان ایران توضیح دهند؟
ما که قابل نیستیم و کارمان از این حرف‌ها گذشته است!
ادامه دارد...

ناصر اسدی
 
*******************************************************************************
محمد حسین توتونچیان
من اعضای شورا را عروسکهایی بیش نمی دانم !
به لحاظ فردی اعضای شورا را مستقل نمی بینم آ ن ها به نظرم بازیچه هستند .
بعضی از اعضای شورا لنگ حقوقی است که میگیرند (غلط انشایی از ایرج مصداقی است )
با چنین شورایی و چنین افرادی راه به جایی برده نخواهد شد این ره به ترکستان است .
آقای مصداقی اینها نظرات شما در رابطه با شوراست . که چند سال قبل در مکالمات ایمیلی با فردی اظهار کرده ای که قصد بر گرداندن شما را به جبهه خلق دا شت این فرد نه با شورا ی ملی مقاومت و نه با مجاهدین رابطه ای نداشت . قصدش در رابطه با شما واقعا خیر بود . من به لحاظ امنیتی نمی توانم نام این شخص را ببرم . ولی شما به خوبی به یاد دارید که از چه کسی صحبت می کنم . او بعد از اینکه از شما کاملا نا امید شد بخشی از مکاتباتتان را برای من فرستاد نه مجاهدین و نه اعضای شورا تا امروز از این مکاتبات اطلاعی ندارند . به این موضوع بعد ا می پردازم .
واقعیت این است که پروژه زندان از مقو له ها ایست که تاثیرش را تا آخر عمر بر زندانی باقی می گذارد . هیچ راه گریزی ازآ ن نیست . اگر خراب کرده باشی تا آخر عمر مغموم ، در خود ،و شرمنده هستی . ولی اگر خیلی خراب کرده باشی بصورت عقده ذهن و جسم و روحت را می گیرد . و البته عقده گشایی آن واداد گی ها در افراد مختلف به صورت های گوناگون بروز می‌‌کند . اگر هم زندان را با سر بلندی عبور کرده باشی تا آخر عمر پیش وجدان خودت سر بلند هستی . هر چند که هیچکس از سرنوشتت خبری نداشته باشد .
من از اول اسفند سال ١٣٦١ تا آخر خرداد١٣٦٣ در انفرادی های گوهر دشت زیر بازجویی بودم در تمام این مدت تنها ارتباطی که با دنیای بیرون داشتم یک نامه ٤ خطی از همسرم بود که با کلی دوندگی و پارتی بازی توانسته بود برایم بفرستد . . این تنها ارتباط بود . نه ملاقاتی ، نه هوا خوری ،نه هیچ امتیازی آنچه در ان مدت به من گذشت در حوصله این نوشته نیست . فقط به این اشاره کنم که بعد از دادگاه اولین ملاقات داخلی را با خواهر مجاهدم که اکنون در لیبرتی است دادند . رو به روی هم روی صندلی نشسته بودیم بازجو پشت سر خواهرم ایستاده بود گفت ١٠ دقیقه وقت دارید فقط راجع به مسائل خانوادگی صحبت کنید . و نه پرونده بعد گفت حالا چشم بندتان را باز کنید به محض اینکه چشم بندمان را بر داشتیم خواهرم جیغ وحشتناکی کشید که من ترسیدم . بعد فریاد زد پدر سوخته ها با برادرم چه کار کرده اید . چه بر سر او آورده اید . ملاقات در همین جا تمام شد . اورا با کتک و من را با لگد به بند فرستادند .هفته ی بعد به من ملاقات دادند . بعد از دستگیری اولین با ر بود که همسرم به ملاقات می آمد . از لحظه ای که من را دید تا آخر وقت ملاقات هق هق گریه می کرد نه تو انست سلام کند و نه خداحافظی . بعد ا فهمیدم آ نقدر مریض شده که ملاقات بعدی را نتوانسته بیاید . ملاقات سوم ما درم تنها بود چندین با ر از جلوی کابین من رد شد و هر چه با دست اشاره می کردم بیا اینجا ، نگاهی به من می کرد و به کابین های بعدی می رفت . دیدم وقت دارد تمام می شود به کابین بغلی رفتم و به دوستم گفتم به خانواده اش بگوید ان خانم پیر مادرم است به خانو ا دت بگو او را بیا و رند اینجا. رفتند مادرم را آوردند ، او را خانم جان صدا می کردم ،گوشی را که به دست گرفت گفت آقا ببخشید من با محمد حسین توتونچیان کار دارم . وقتی بهش گفتم خانم جان منم حسین ، چرا نمی شناسی تا آخر ملاقات رسما لال شد . و هیچ حرفی نتوانست بزند . آقای مصداقی من نه کسی را به زندان آوردم ، نه یک روز به بند کارگری که مخصوص توا بها بود رفتم ، نه گزارشی علیه کسی نوشتم ، نه با پاسداری برای شناساندن مبارزین به بیرون زندان برده شدم ، و نه حتی یک روز به مرخصی رفته ام . در تمام مدتی هم که زندان بودم به غیر از ایامی که در انفرادی بوده ام که کم هم نبود ، بقیه را چه در اتاق در بسته و چه در سالن های در باز در درون روا بط بچه ها بوده ام .با این همه در مقابل رنج و شکنجه هایی که در سایر برادرانم دیدم و شنیدم بدون هیچ شکسته نفسی کا ذ بی خجالت می کشم به خودم بگویم زندانی مقاوم . آقای مصداقی شما هم در مرحله ی بازجویی همکاری کرده اید ، و با ر ها و با ر ها برای شکارمبارزین به بیرون از زندان رفته اید . بنا به نوشته ی خودتان (هر با ر که بیرون می رفتم من را وسط قرار می دادند ) شما ٢ سال در بند توابین بوده اید . شما چندین با ر به مرخصی رفته اید . شما گزارش هم نوشته ا ید . به این هم خواهم پرداخت . با این پرونده ای که خودت به آ ن اعتراف کرده ای ، چگونه خود را زندانی مقاوم می خوانید . شما ١٠ سال است که با دروغی حیرت آور خود را در شانه های سردار بزرگ موسی خیابانی نشانده اید و از آنجا به مجاهد ینی که راه او را ادامه میدهند شلیک می کنید . این شرم آور نیست ؟؟؟؟؟؟؟


شما آقای مصداقی در نیمه ی دیماه سال ١٣٦٠ دستگیر شده و ١٠ روز به قول خودتان در دادسرا بودید و بعد به بند می روید حدودا ٢٥ روز بعد موسی خیابانی شهید می شود . شما چه سمتی داشته اید که لاجوردی هنوز خون موسی خشک نشده ٢ پاسدار به بند می فرستد و شما را بالای سر شهدا می برند ؟ آیا زندانی مقاومی بودی که مورد قبول همه بودی ؟؟ آیا رده ی بالای تشکیلا تی داشتی ؟؟ آیا با شهید موسی خیابانی نسبتی دا شتی ؟؟ اصلا لاجوردی از کجا شما را می شناخت . آوازه ی قهرما نیت در سر تا سر اوین پیچیده بود ؟؟ و ا قعا چه عا ملی با عث شد که لاجوردی در گرما گرم شهادت بزرگترین دشمنش موسی خیابانی یکمرتبه یاد ایرج مصداقی بیا فتد ؟؟ آیا آ نموقع که این داستان را می سا ختی عقلت به این سوالها رسیده بود ؟؟ منظورت از سا ختن چنین سناریویی را در جلد سوم کتابت بیان کرده ای اما فقط این دروغ به تنهایی تکرار نشده . دروغ های مکمل دیگری نیز گفته ای اما در جلد سوم جمله ای گفته ای که همه این دروغ ها را تبیین می کند نوشته اید ((من آمده ام تا سازمان هایی را که در عرش هستند به فرش بکشا نم )) حالا بر می گردیم به کتاب اخیرت طبق عادت قلمت نامه را با یک دروغ آغاز کرده اید ٨ روز صرف نوشتن و تنظیم این نوشته شده . چه چیز را با این جمله می خواستی بپوشانی . آقای مصداقی ما (منظور زندانیان سیاسی از بند رسته ) از همان ابتدایی که قضیه تیف بر سر زبانها افتاد می دیدیم که شما هم به موازات وزارت اطلاعات با شیوه های خاص خودت در اطراف اشرف و تیف پرسه می زدی . میخواستی این را پنهان کنی ؟؟ نوشته ی اخیر شما قبل از هر چیز خودتان را افشا کرد و نقاب از چهره تا ن بر د ا شته شد . باور بفرما یید خیلی شبهه ایجاد کرده بودید و خیلی حتی از بزرگان را فریفته بودید . هیچکس با هیچ استدلالی نمی توانست به خانم زری اصفهانی بقبولاند که ما هیت شما اینچنین است . خودتان به بهترین صورت با این نوشته خودتان را معرفی کردید . بروید نوشته اش را بخوانید ا‌و خطاب به شما نوشته است ( این روشن میکند که شما عقده ای تر و زشت سیرت تر از اینهایی هستید که من و دیگرانی نظیر من که از شما دفاع میکردند و مطالبتان را ترویج میکردند فکر میکردند . شما یک قدیس نیستید برای اثبات روسیاهی شما همین نوشته در این لینک کفایت میکند. درمورد مطالب دیگرتان و اتهامات کثیفی که نسبت به رهبری مجاهدین نوشته اید بیشک خودشان جوابتان را خواهند داد. زمستان میگذرد و روسیاهی برای ذغال باقی خواهد ماند . حداقل درنظر من به عنوان یک شاعر و نویسنده شما چهره یک مبارزرا داشتید حالا با همه قمپزهایی که درمیکنید و همه کتابهایی که درنوشته هایتان بلغور میکنید چهره یک موجود حقیر خود پرست را یافته اید . من نمیگویم مزدورید یا پول میگیرید یا چیزهای دیگری از این قبیل فقط میگویم آدم درمانده و نا امید و بدبختی هستید که برای نام و نشان و تعریف و تمجید همه کاری حاضرید بکنید . حتی چاپ یک توهین نامه به یک زنی که عمرش را در رنج و کار و مبارزه گذاشته است پایان نقل قول ).
بودند هوا داران ساده اندیشی که نان مجاهدین را می خوردند و دیگ شما را بهم می زدند . ا ما در بین زندانیان از بند رسته فقط آنهایی که به نوعی از زندانی کشیدنشان شرمگین بودند از شما طرفداری می کردند . آقای مصداقی شما از خون و نام شهدا ی شصت و هفت برای خودتان نردبان ترقی ساخته اید . متا سفانه هر جا هم که احساس می کنید به شخصیت خودتان خد شه ای وارد می شود از بد نام کردن آ نها ابایی ندارد . وقتی به شما می گویند انزجار نامه نوشته اید فورا می گویید خیلی از شهدا هم انزجار نامه نوشته اند . شما ٢ روز در قبرهای حاج داوود جلا د بی رحم مادون انسانیت بوده اید و روز سوم تسلیم می شوید . در توجیه تسلیم خود می گو یید ،بلند شدم گفتم من هوا دا ر مجاهدین خلق هستم و حاج داوود گفت چون شما صادق هستید (نقل به مضمو ن ) برو داخل بند . می بینید برای اینکه به خودتان لطمه ای نخورد حاج داوود را تا کجا بالا می برید. البته با این دروغ ، گزارش نویسی خودتان که نتیجه تسلیم شدنتان است را هم ماست ما لی می کنید . ولی هم در پایین کشیدن شهدا و هم در بالا کشیدن حاج داوود محور شما هستید . یعنی هر تلنگری به شخصیت شما بخورد از هیچ عمل زشتی برای دفاع از خود فرو گزار نیستید . شما که یک خط در میان دم از شفاف سازی و حقیقت می زنید آیا اینهمه از مادر امامی گفتید و نوشتید و چنان وانمود کردید که روز و شب از او مراقبت می کردید یک کلام به مردم گفتید که از بابت سر زدن به مادر امامی از دولت سوئد حقوق دریافت می کردید ؟؟ شما که خود را مبشر حقیقت گویی و حقیقت جویی جار میزنید . آیا تا بحال به مردم گفته اید که وقتی شرح حال خود را به گالیند و پل توضیح دادید چه جوابی دریافت کردید ؟؟ چرا نگفتید ؟؟ فر دیت خود سا خته تا ن فرو می شکست ؟؟ آقای مصداقی شما گالیندو پل را نتوا نستید فریب بدهید ، او به شما گفت اگر شما اینطور که ادعا می‌کنیدد ، بودید محال بود که رژیم شما را زنده نگه دارد . شما با تحریر ٤ جلد کتاب نتوانستید به مقصود تان برسید . بعد از آ ن سایتی را راه اندازی کردید که از آن طریق رکیک ترین توهین ها و اهانت آمیز ترین عبارا ت نثا ر این مقا ومت می شد اما در عین حال با درج مقالا ت عده ای هوادار که به ماهیت شما اشرافی نداشتند تحت لوای دمکراسی خط ٢٠ ---٨٠ را به مهند سی ترین شکل پیش میبردید . بر خورد شما با مسا له ی ٢٠ ----٨٠ در این نوشته مزورانه و برخورد آقای علی نا ظر ساده لوحانه است . شما تلاش کرده اید با منتسب کردن آ ن به جمشید تفرشی زیر اب این خط وزارت اطلاعات را بزنید . و آقای علی نا ظر ساده لوحا نه نتیجه گرفته که پس ظرفیت ضربه پذیری رژیم ٤ برابر بیشتر از مجاهدین است . غافل از اینکه رژیم در این مورد تخفیف بسیار بالا یی هم اخیرا داده ، و ٢٠ ---٨٠ را به ٩٨ به ٢ رسانده است . را وی آ نهم عنصر وزارت اطلاعات نیست . زندانی درد کشیده ای به اسم بهروز جاوید تهرانی است که شما مطمئنا نمی توانید به او وصله ای بچسبانید . معنی آن هم ظرفیت پذیری بالا ی رژیم نیست . رژیم به آقای بهروز جاوید تهرانی می خواهد این را بگو ید که اگر شما ٢ تا و فقط ٢ فحش به مجاهدین بدهی از نظر ما بقیه فعا لیتها یت هر چقدر باشد و به هر شکلی که باشد و افشای هزار هزار مزدورا ن ما هم که باشد دیگر برای ما مهم نیست افتاد ؟؟؟؟
آنچه شما در مرقومه خود به نام گزارش ٩٢ آورده اید تماما قبلا به صورت های مختلف و با ادبیا تی متفاوت در سایتهای وزارت اطلاعات ، و ایضا در سایت خود شما از مدتها قبل تحریر شده بود تفاوت در این بود که آنها از نظر عموم شناخته شده بو دند . اما سایت شما به دلیل همان نقابی که بر چهره داشتید نا شناخته با قی مانده بود . دلیل ماده ی واحده ی شورای ملی مقا ومت را باید در این نقطه جستجو کنید . شما با نقاب هوا دا ر مقاومت همان راه را می رفتید که آنها با اسم بر یده مزدور می رفتند . بر ا ثر افشاگری مجاهدین دیگر کسی برای آنها تره هم خرد نمی کرد . اما شما چی ؟؟؟ شما بزرگانی را فریب داده بودید که در همین سایت قلم می زدند ، و متا سفا نه قلم زدن آنها فحاشی های پیدا و پنهان شما را می پوشاند . بعضی از مقالات مسٔله ٢٠ ---- ٨٠ شما را هم پر می کرد . آقای مصداقی شما در یکی از ایمیلهای رد و بدل شده با دوست فوق ا لذکر نوشته اید
(اتفاقا برای درج گاه و بی گاه مقالات شورایی ها هم با یستی بها می پرداختم حالا راحت تر م ) برای تنویر افکار عمومی که شما به آن خیلی علاقمند هستید .می توانید بگو یید به چه کسی یا نهادی یا هر چه شما می گو یید باید بها می پرداختی ؟؟؟ در ثانی شما که با توجه به آنچه که گفته اید راحت شده اید . پس اینهمه فحاشی برای چیست ؟؟؟ شما هو شیا رانه تلاش کردید که سایت دیدگاه را به سایت خودتان سنجاق کرده و مشمول ماده ی واحد ه ی شورای ملی مقاومت کنید در حالی که چنین نیست . توضیح شورای ملی مقاومت در تایید مدعا ی شما نبود ، که باشیادی در سایتتان تیتر زدید . بلکه بر عکس در تکذیب مدعا ی شما بود ، و مشخصا اعلام می داشت سایت ضد اشرف سایت شماست . نگاهی به مرقو مه ی خودتان بیا ندازید تقریبا اکثر موا ضع سازمان و شورا را از سایت دیدگاه لینک زده اید به اضافه خود آقا ی علی نا ظر در آخرین نوشته اش گفته اند که اعضای شورا ی ملی مقاومت به ایشان گفته اند که منظور سایت شما نیست آنچه برای من غیر قبل فهم است ، اصرار آقای علی ناظر در ورود به این بازی است که ، با زیکن اصلی آ ن شمایید . از نظر من آقای علی ناظر روشنفکر منتقد ی است . که البته کج فهمی زیاد دارد . اما دشمن نیست شما اما بر عکس آنچه ادعا می کنید ، منتقد نیستید دشمن هستید . منتقد قصد بهبود شرایط را دارد . شما آمده اید ازعرش به فرش بکشانید . چرا به دروغ می گویید قصد اصلاح امور را دارید چرا ؟؟؟شما در مرقومه ی خود دفاع جا نا نه ای از خواهران اقبال کرده اید سو ال این است شما که چنین آتشین این جریان را ستایش می کنید چرا امضا ی خود را پای کمپین آنها نگذاشتید ؟؟؟ پنهان شده بودید ؟؟؟ اسم چند تا از زندانیان سیاسی را بدهم که همسر شما بدون اطلاع آنها نامشان را در آ ن کمپین گذاشتند . وقتی متوجه شدند ، رفتند و اسامی خود را پاک کردند و دوستان شما نوشتند که آنها را تهدید کردند که اسا میشا ن را پاک کنند . شما آتش بیا ر پشت صحنه ی آ ن معرکه بودید . حالا نقاب را بر داشته اید بروید و راحت اسمتان را پا ی آ ن کمپین بنویسید .
در مورد حقوق بشر هم سینه چاک ندهید . مردم هر روز به‌‌ چشم می‌‌بینند که منا دیان حقوق بشر حقیقت را در چهار گوشه ی جهان دفن کرده و آزادی را به صلابه کشیده اند . در عوض به‌‌ دغل کاران و دروغ سازانی چون شما, اکبر گنجی و شیرین عبادی جایزه میدهند تا برای مخدوش کردن مبارزات مردم میهنمان از سلاح و صلاحیت لازم ٔبر خوردار باشید .
در مورد نا مه ای هم که در جواب آقای رضایی داده ا ید ٢ نکته را یاد آوری می کنم ، ١ -- ما به یمن وجود اینترنت بازجوییهای قاتلین مجید شریف واقفی را در نوشته های سعید شاهسو ندی دیدیم و خواندیم . البته سعید شاهسوندی به یمن وجود اینترنت به آنها دسترسی پیدا نکرده بود این را خود شما هم واقفید . بعضی از مسائلی که شما مطرح می کنید دقیقا از این قبیل هستند . ٢ -- بی شک اگر شما به عنوان مهتر در فتح مکه همراه پیامبر بودید و آتشی را که حضرت محمد برای فریب دشمن بر فراز تپه ها روشن کرده بود می‌دیدی همه را با انبان بلاهتی که همراه داشتی خاموش می کردی . در مورد توهین هایی هم که به آقای حبیب رضایی کردی قضاوت را به مردم وا میگذ ا رم . به نوشته های اکثریتی هایی که در سا یت‌ تا ن در تایید شما منتشر می شود دلخوش نبا شید . این گرد و خاک ها ا بدی نیست اما رسوایی شما ا بدی خواهد شد . هنوز جوهر مرقومه تان خشک نشده ، بهزاد علیشاهی که به لحاظ لمپنیزم مشهور خاص و عام است ، برایتان در فضای مجازی دعوتنامه فرستاده . امیدوارم تلخی این دعوت در کامتان همیشگی باشد .
زاغ اگر زشتی خود بشناختی
همچو برف از در دو غم بگداختی
آقای همنشین شما را از سالها ی قبل از انقلاب در دانشگاه می شناسم . ان موقع طرفدار شریعتی بودی . و بسیار هم جمع گریز . اما قابل احترام ، کارهایی که به تنهایی انجام میدادی کم و بیش بخاطر م هست . بعد از آ ن برای با ر دوم در اشرف دید مت، برایم خیلی تعجب آور بود که در تشکیلات جا گرفته ای یکبار توی نشست عمومی بلند شدی و با حالت بغض و گریه به آقای رجوی گفتی شکرا لله پاکنژاد برایتان سلام رسانده . نفهمیدم که شکرالله را می خواستی پایین بکشی یا خودت را بالا ببری . امروز اما ، فهمیدم که هر دو منظور را در نظر داشتی .
آقای همنشین حتما خاطرتان هست که بعد از اینکه آقای اخوان توحیدی اسم واقعی شما را در مقاله ای آورد به من زنگ زدید و گفتید حسین اسم من را بر دا ر رژیم برای خانواده ام مشکل ایجاد می کند . به شما گفتم من چنین اجازه ای ندارم ،مسولیت چاپ مقالات به عهده ی نویسنده ی آ ن است .در ضمن این مقاله در همبستگی ملی هم است . راستش بعد از آن خندیدم . خندیدم به شمع خاموشی که در خاموشی هم از باد می ترسد . ولی شما که عکس خودتان را هم پا ی مقاله هایتان می گذارید این تناقض را چگونه در خود حل می کنید . لابد تصورتان این است که رژیم فکر می کند ، این عکس آسپیر ان قیاس آبادی است .!!! .!!! آقای همنشین شما خا طرتان هست که اولین باری که ایرج مصداقی کتابهایش را آورده بود در تظاهرات مجاهدین بفروشد (فکر می کنم لوکزامبوگ بود ) اینکه کتابی علیه شهدای مجاهدین بنویسی و در تظاهرات مجاهدین آن را بفروش برسانید فقط از خباثت مصداقی است . این بماند ، اما آنجا تا من را دیدی جلو آمدی و گفتی حسین ایرج مصداقی کتابی نوشته است که مثل تاریخ احمد کسروی ماندگار می شود . بعد من که به سمت ایرج رفتم ، با آنکه تا انموقع هم ندیده بودمش دویدی جلوی من و گفتی چیزی نگی ها این ، ایرج مصداقی است . به این جمله ی شما فقط وقتی پی بردم که آن کتابها را خواندم . آقای همنشین شما تنها کسی هستید که تا توانستید برای این کتاب تبلیغ کردید ، با مصاحبه های طولانی ،با مقاله و با هر امکانی که در اختیار داشتید . اما بر اساس همان مثل معروف ، آنکه باد می کا رد توفان درو می کند . و شما باد کاشتید بنا‌ ٔبر این توفان بی آبرویی مصداقی شما را هم به ناکجا آبادی خواهد خواهد برد که دیگر کسی برای حرفهایتان تره هم خورد نخواهد کرد . مگر آنهایی که در سلک خودتان هستند . یک روز در وصف آن کتاب تاریخ کسروی را مثال می زدی . امروز تاریخ بیداری ایرانیان را ، اما بدانید که ..............
عمروبن هشام ابن مغیره مخرومی مشهور به ابوالحکم (پدر حکمت ) از خانواده های اشرافی قریش بود به دلیل هوش و ذ کاوت و دو ر اندیشی که د ا شت . در سن ٢٠ سالگی به عضویت در دارالندوه که مجلسی مربوط به بزگان قریش برای تصمیم گیری و گفتگو بر سر مسائل مهم بود در آمد . این در حالی بود که حد اقل سن برای عضویت در این مجلس ٤٠ سال بود . او بعد از بعثت حضرت محمد همواره یکی از مخالفان آن حضرت بود . و می گفت اگر قرار باشد پیغمبری منسوب شود ، چرا از میان ما نباشد که همواره در کارهای خیر و اطعام از همه پیشی داریم . او به دلیل مخالفت با اسلام از طرف حضرت محمد لقب ابوجهل (پدر نادانی ) را گرفت . و این نام در تاریخ برایش ماندگار شد . ابوجهل در نبرد بدر که خود فرماندهی سپاه مخالفان را به عهده دا شت کشته شد (بلاذری احمدبن یحیی جلد ١ -ص ١٢٥ ) حالا اگر مراد شما بدلیل دست بردن در خون شهدا برای احراز نام از طرف مردم آزاده لقب ابو فریب (پدر حیله و نیرنگ )را گرفت سهم شما به جز شرمساری چیز دیگری است ؟؟؟
آقای همنشین شما مد تها شکرالله ، شکرالله می کردید چه اتفاقی افتاد که به حضیض ایرج ایرج افتادی . واقعا با شناختی که از شما قبل از انقلاب داشتم در حیرتم که چگونه اینهمه بی شخصیتی را در خودت جای داده ای ؟؟؟ و این دگر دیسی ذلت بار را چگونه توانستی در خودت هضم کنی ؟؟؟ ؟؟؟ شما که به قول خودتان مو را از ماست می کشید چگونه اینهمه دروغ را قبول و تبلیغ کردید . آیا صفحات ٣٤ و ٣٥ جلد ١ این کتاب نشان نمی دهد که ایرج مصداقی قبل از دستگیری یک عضو تیم مساله د ار بوده است . آیا به همین دلیل نیست که با بازجو ها و پاسداران به بیرون برده می شده و علاوه بر آنها یی که خواستند یک خواهر و برادر هم اضافه به زندان می آورد و از آنها حلالیت می خواهد . آیا به دلیل همین مساله دا ر بودن نبود که از رهبران انتقاد می کند ، که افرادشان را نسبت به زندانی شدن آموزش نداده اند . آیا به دلیل همین وادادگی نیست که فریاد بر می‌‌آورد که رهبران به خارجه رفتند و ما را در زندان رها کردند . ؟؟؟ شما که در دستگاه تجسس خودتان انشا و طرز نوشتن همه ی قبائل و عشیره ها ی عراقی را بررسی می کنید . و کشف می کنید آن نامه را مجاهدین خودشان از زبان سر باز عراقی نوشتند و ایرج مصداقی طی آن۴ روز آن را قی می کند چگونه حتی از یک زندانی نپرسید ید که آیا در انفرادی های گوهر دشت می شود مورس زد یا نه ؟؟؟ بتمن شما آقای مصداقی ، از طاق سلول به سلول بالایی مورس میزده جلال الخالق احتمالا پاسداری او را کو ل می کرده و گر نه جهت اطلاع عموم من که هیچ ، بهروز جاوید تهرانی که قدش ١/٩٥ سانتیمتر است حتی روی لوله ی شو فا ژ هم که می رفته دستش نمی رسیده . چگونه است که گا لیندو پل فهمید او دروغ می گوید شما نفهمیدید ؟؟؟
آقای همنشین علت این هم نشینی شما چیست ؟ آیا شما هم پرو سه زندانتان اینچنین بوده ؟؟؟ آقایان مهرداد کاووسی - حمید خلا ق - رمضان موسوی - نصرالله مرندی - رضا شمیرانی ، رحمان کرمی و فرامرز خازنی در زندانهای مختلف و در زمانهای مختلف و در بند های مختلف با من بوده اند . بروید و پروسه زندان من را بپرسید . اگر خواستید رد و شماره ی تلفن آنها را می دهم . در عوض آیا شما حاضرید اسم ٤ نفر را که با شما همبند بوده اند بدهید تا ما هم سوال کنیم که شما در زندان چگونه بوده اید ؟؟؟ حمید صفاریان عضو یک هسته ی تبلیغاتی بود وقتی دستگیر می شود یک راست می برندش روی تخت انقدر کابل خورده بود که هر ١٠ - انگشت پاهایش از بین رفته بود ولی حتی اسم دو هم تیمش را هم نداده بود . خیلی ها دلشان نمی آمد به پاها یش نگاه کنند . هر شب باید دور هر دو پاهایش را سوزن سوزن می زدیم تا بتواند یک یا دو ساعتی بخوابد . او در تابستان ٦٧ - به خیل شهدا پیوست حالا ظلم نیست که ایرج مصداقی هم به ایدولوژی او هم به سازمانش و هم به رهبریش بتازد . بعد هم ادعا کند که رسالت رساندن پیام او را دارد ؟؟؟ من در حیرتم که شما دو نفر شب ها موقع خواب وجدانتان را به کجا آویزان می کنید ، که صبح یادتان میرود آ ن را بر دارید . محال است محال است محال است ، که کسی با آ ن عزیزان که بوا قع گلهای سر سبد یک خلق بودند همنشین بوده باشد و بعد به آرمان آنها خیانت کند . کدام انسان با شرفی را پیدا می کنید که به آن عزیزان خفته در خون بگوید مقاوم و به ایرج مصداقی هم بگوید مقاوم ؟؟؟
آقای همنشین دیدم و شنیدم که از نامه ی مصداقی خیلی به وجد آمد ه بودی شادی شیطا نیت در مقالاتی که قلمی کردی موج می زد هم در آن ۳ مقاله‌ای که به اسم خودت بود و هم آنهایی که با اسم مستعار در سا یت‌ ایرج زدی, اما از قیام و قعودی که از سیر اندیشه و زندگی شما می شناسم مطمئن هستم اگر روزی با ایرج مصداقی لج بیا فتی همین نامه را با وصیت نامه خمینی و لاجوردی مقایسه می کنی و بر آن تف می اندازی ......
مگر رژیم با مزدورانش چکار می کند ، آنها را باید مدام به روز نگه دارد . خرجشان را بدهد ، به آنها ملا ت برسا ند تا به مجاهدین حمله کنند . فحاشی کنند و سند سازی کنند . اما این همه ی حقیقت نیست . آنها درقالب حمله به مجاهدین هدف اصلی رژیم که پاسیو کردن ایرانیان است را دنبال می کنند . آیا در همه ی سایت ها ی آنها دیده اید که بگویند مجاهدین بد هستند ، اما فلان دسته یا گروه یا سازمان خوب است ؟؟؟ شما حقوقتان را از دولتهای اروپایی می گیرد بیکار هم هستید ، از صبح تا شب پا ی کامپیوتر همان کار آنها را می کنید . اگر همین طور پیش بروید نان آ ن مفلوکهای بیچاره را هم آ جر می کنید . آخه وقتی رژیم ببیند شما مجانی دارید کار می کنید دیگر چه نیازی به آنهاست . در صحنه ی واقعی هم می بینید وقتی صدای شما بلند می شود از آنها دیگر صدایی نیست . چون شما به نیابت و مجانی مشغول همان کار هستید . حالا سوال از شما این است آلتر ناتیو شما کدام جریان است ؟؟؟ اگر چهار نفر به فرض بخاطر اقدامات شما منفعل شدند و پیش شما آمدند چه راه کاری را به آ نها عرضه می کنید ؟؟؟ شما مردم را در جنگ با رژیم به کدام صحنه دعوت می کنید ؟؟؟ می بینید که کار شما تماما به جیب رژیم می رود ؟؟؟؟ اگر در صحنه ی جنگ یک طرف رژیم و یک طرف مردم ایران با تمامی عقاید مختلف باشند که هستند ، مردم از کار شما زیان نمی بینند ؟؟؟ شما البته تا ته این خط خواهید رفت . بروید مبارکتان ، اما به یاد داشته باشد که تاریخ از کسانی که پشت سر شتر عایشه حرکت می کردند و از ادرار آ ن شتر برای تبرک به سر و صورتشان می ما لیدند حتی نام هم نمی برد ،اگر چه روزگاری از صحابه پیامبر بودند .
دوماه پیش برای یکی از زندانیانی که زندگی نامه ی یک شهید را برای درج در سایت فرستاده بود و هم زمان برای ایرج مصداقی هم فرستاده بود نوشتم ، آقای ......... آیا شما میدانید که سایت پژواک ایران یک سایت ضدّ اشرف وضدّ مجاهدین است ؟؟ آیا شما می دانید که شخص ایرج مصداقی عنصری ضدّ مجاهد است که خط ٨٠ - ٢٠ رژیم را به مهندسی ترین شکل پیش می برد ؟؟؟ آیا شما میدانید که سایت پژواک ایران مرکز همه ی کینه ورزان به مجاهدین است ،آیا شما میدانید که در همین غا ئله ی اخیر خواهران اقبال ، ایرج و همسرش یکی از هیزم بیاران پشت صحنه هستند ؟؟؟ به عنوان یک زندانی سابق که بخش عظیمی از آن شهدا را از نزدیک می شناختم ، می گویم که کار شما خیانت به همان شهداست . بی شک اگر آنها زنده بودند هرگز حاضر نمی شدند در این سایت قلم بزنند . همچنین معتقد هستم اولین و مبرمترین ویژگی یک انسان سیاسی شناخت دوست و دشمن است . انسان سیاسی فاقد این ویژگی بی مرز است . و کار سیاسی را برای نام و نشان انجام میدهد نه برای خدمت به خدا و خلق ۱۸/۳/۲۰۱۳ ) از این پیش تر در کتابی که در دست تحریر دارم در قسمت نقد با ادله ی کافی خیانت ایرج مصداقی به شهدا و مبارزین را نوشته ام و یاد آورشده‌ام که رژیم بعد از قتل عام زندانیان سیاسی تلاش کرد تا قبر آنها را مخفی نگه دارد و تواب تمام عیاری به نام ایرج مصداقی تلاش کرد تا هویت آنها را پنهان کند . او برای پوشاندن وادادگی خود تمامی مقاومت زندانیان را به نوعی به خود سنجاق کرد . تا به همان اهداف پلیدش که نام و نشان بود برسد . در این میان فردی به اسم ( نام حقیقی شما ) به کمک او شتافت تا شا ید او هم انتقام وادادگی خود را از این طریق از مردم ایران که زیر چکمه های خونین آخوندها بودند بگیرد . پس می بینید که مواضع من در عمق نسبت به شما ربطی به سر و صدا های امروزتان ندارد . شما دو تن را خیلی وقت پیش میشناختم . اگر سکوت کرده بودم به این خاطر بود که نمی خواستم به این مسایل دامن بزنم . اما شما بی شرمی را از حد گذراندید چقدر زیبا گفته بود ادموند بروک (شیطان زمانی پیروز میشود که انسانهای نجیب سکوت میکنند ) ..........


آقای همنشین اطمینان دارم که شما از مواضع ایرج مصداقی نسبت به اعضای شورای ملی مقاومت خبر داشتید . همانقدر هم اطمینان دارم که علی ناظر بی خبر بود . بنا بر این شما با کدام منطق از آقای روحانی می خواهید که وکالت ایرج مصداقی را به عهده بگیرد ؟؟؟ البته گو اینکه در همین در خواست شما مجرم بود ن مصداقی محرز است و شما به آن اعتراف می‌کنید . وگر نه که دنبال وکیل نمی گردید ؟؟؟ در ثا نی مگر کسی به ایشان صدمه ای رسانده است . او نوشته و چند نفر جواب داده اند . همین را هم بر نمی تابید ؟؟؟ راستی چه چیز ی را در مخیله ی خود به جای دمکراسی نشانده اید ؟ پیشنهاد می کنم به جای وکیل برای آقای مصداقی شما دنبال یک وکیل برای خودتان باشید . شما در نزد افکار همه ی آزادیخواهان متهم هستید به مباشرت برای فریب مردم . به نشر دروغ , به کینه حیوانی نسبت به مبارزین, به انحراف کشا ندن افکار عمومی.و به هم دستی با کسی‌ که از خون شهدا برای خود نردبان ترقی ساخته,
جمعبندی ؛
به نظر من تا آنجا که به جنایات رژیم در دهه ی شصت در زندانها ٔبر می‌‌گردد ، نه من ، نه ایرج و نه هیچ زندانی دیگری قادر به بیان تمامیت آن نیستیم ، من در سال ۱۳۶۶ - که رژیم مصاحبه را برداشته بود و اندکی از زندانیان را آزاد می‌‌کرد ، به بچه‌های در شرف آزادی توصیه می‌‌کردم که ، برای مردم همه ی آن چیز ی را که اینجا دیده اید بیان نکنید . چون مردم باور نخواهند کرد . بنا‌ ٔبر این حرف ما با آقای مصداقی ٔبر سر آن جنایات نیست که کم هم گفته اند . حرف ما این است که چرا وادادگی خود را زیر هزاران جمله و کلمه پنهان می‌‌کنید و مقاومت آن غرقه به خون‌ها را به نفع خود مصادره می‌‌کنید ؟ شما آقای مصداقی از این به بعد در رسانه‌ها و تلویزیون‌ها باید در کنار مازیار بهاری و هوشنگ امیر احمدی بنشینید نه در مقابل آنها . همین جا هم بگویم این چند باری هم که دعوت شدی به این رسانه . ابتدا از ما در خواست کردند چون قبول نکردیم ٔبر اساس آن مثل معروف که لنگه کفش در بیابان نعمت است . شما را دعوت کردند خیلی‌ به آنها افتخار نکن ........ در نامه شما به آقای رجوی غیر از آنچه که جواب دادم بقیه ا ش مربوط به وزارت اطلاعات است . بنابر این به آنها که با اسامی جعلی در سایت شما دنبال جواب می‌‌گردند . باید بگویم که در دیگ وزارت پایین و بالا می‌‌شوید .آنهایی هم که به شما القاب آنچنانی می‌‌دهند دو دسته اند . ۱ - کسانیکه پو ست خربزه زیر پاهات میاندازند که عموما توده ای اکثر یتی هستندب . ۲ - کسانیکه سطحی نگرند . و گر‌ نه

من از روییدن خار سر دیوار دانستم
که ناکس کس نمی گردد از این بالا نشینی‌ها .
آقای همنشین : هیجانات ناشی‌ از هیاهو شما را هم از پرده برون انداخت همان موقع این شعر م آزرم خود به خود به ذهنم آمد
شب بد شب دد شب اهرمن
وقاحت به شادی دریده دهن

. الان همه فهمیده اند که شما مدام در حال آدرس عوضی‌ دادن به‌‌ مردم هستید . مثل همین اسمتان در حالیکه همنشین فریب هستی . اما همنشین بهار امضا می‌‌کنی‌ !!!!! شما و دوستان درست شنیده اید که اگر با بزرگی در افتی بزرگ می‌‌شوید . اما نفهمیدید که نه هر بزرگی, در افتادن با بعضی‌ از بزرگان خوار و ذلیل و بی‌ مقدار میکند . مثل الان شما, متاسفم اما باید به شما بگویم قلمتان کینه توزانه ، چرکین و مشکوک است . برای آن دوستی‌ هم که از وا‌ دموکراسی رنج می‌‌برد متاسفم که با این بهانه در دیگ شما افتاده .
به همه ی انسانها یی که دلهاشان برای مردم می طپد ، و به آنهایی که بی‌ غرض و مرض هستند می‌‌گویم که هیچ جریان و هیچ فرد و نیروئی به‌‌ اندازه ی خود مجاهدین در صدد حل و فصل مسائل لیبر تی‌ نیستند . بهترین راه حل همان است که آنها می‌‌گویند . بقیه ی راه حل‌ها , رژیم نشان هستند .
کلام آخر . من از مجاهدین دفاع نمی کنم چون در قد و قواره ی خودچنین توانی را نمی بینم . من از شرفم دفاع می‌‌کنم و از شرف کسانی که تا آخرین لحظه‌های زندگیشان به این رژیم گفتند ، نه . دلم خون است وقتی که می‌‌بینم هیچ سرزمینی قدرت تحمل سنگینی‌ یک مرد را ندارد و گر‌ نه هیچ مردی پرده نشینی را ٔبر نمی تابد . بخصوص اگر آن مرد ابر مرد هم باشد . آی‌ بی‌ شرفها شما چنین سرزمینی را سراغ دارید ؟؟؟اگر سراغ ندارید پس ننگین نامه ها تان را ببندید ،کشف حجاب کردید مقصود حاصل آمد.
 
********************************************************************************************************************
 
 

پیوند توابین زندان و بریدگان وابسته به وزارت بدنام اطلاعات در خارج از کشور
بهمن یزدانی
اخیرآ توابی بنام (ایرج مصداقی )که به گفته خودش چندین سال از زندانیان شکنجه شده ومقاوم زندان رژیم جمهوری اسلامی بوده است !و برای خلاصی از شکنجه واعدام نزد حاج داوود رفته و انزجار نامه بر علیه مجاهدین و رهبری آن آفای مسعود رجوی نوشته و از جان بدر بردگان قتل عام سال 1367 گشته است . ایشان چند دهه ائی نیز در خارجه ودر رسانه های اروپا ئی و آمریکائی واز جمله صدای آمریکا مصاحبه و قلم فرسائی نیز نموده اند . از حق که نگذریم در طول این چند سال در نقش یک اپوزوسیون در خارج از کشور بد که عمل نکرده که هیچ خیلی هم خوب عمل کرده وحسابی نیز خودش را بعنوان یک مبارز و مدافع خقوق بشر در میان ایرانیان جا انداخت . جای تعجب اینکه یک تنه !! همانند یک تشکیلات عمل می نموده واطلاعات سیاسی و نیروهای مخفی سرکوبگر رژیم از درون نیروهای سیستم جمهوری اسلامی و اسامی شکنجه گران درون نظام بعظآ آنچنان دقیق بود که مرا بعنوان یک زندانی سیاسی سابق از اینهمه دفیق بودن به شک می انداخت ! من که خود مرتب سرم در رسانه ها می گردد را به تعجب واداشت که چگونه است که در خارج از کشور یک نفر که معلوم الحال ومزدور شناخته شده می باشد که به اعتراف خودش از ( پولهای طیب وطاهر ) بیت ولایت می خورد ینام دکتر علیرضا نوری زاده و دیگری ایشان یعنی جناب تواب ( ایرج مصداقی ) از اطلاعات آنچنانی برخوردارمی باشند !! . باید اعتراف کنم که من نیزتقریبآ همانند بسیاری از مخالفان جمهوری اسلامی در خارج ازکشور مقالات ومصاحبه های ایشان را مرتب دنبال می نمودم . در مقابل خشم دوستانی که همزنجیر سابق وی در اوین و .. بودند و ایشان را می شناختند می ایستادم و در غالب رعایت حفوف شهروندی و تمرین دموکراسی آنها را به دگم بودن و مارک زدن و بی دلیل به رژیمی واطلاعاتی زدن محکوم می نمودم .
ایشان در نوشته ای سرداران و قهرمانان زندانی مجاهد سربدار علی صارمی وحاج آقائی ودیگران را که تا به آخر در مقابل جانیان وجنایتکاران وشکنجه گران جمهوری اسلامی تا به آخر ایستاده اند و سر بدار گشته وحتی رژیم از ترس شبانه و بدون اطلاع به خانواده هایشان جنازه هایشان را دفن نمود را نیز وقیحانه وبی شرمانه برای تهی نمودن ارزشهای انقلابی شان از طرفی و برای تبرئه تواب بودنش از طرف دیگر در رده وهمردیف خودش شمرده و گفته است که آنها نیز همانند خودش برای خلاصی از اعدام ( انزجار نامه نوشته اند .!! ذهی بیشزمی ودنائت وپستی .
من نه مجاهدم ونه در عراق بوده ام تا از مناسبات درونی آنها دفاع نمایم ولی از آنجائی که در زندان جمهوری اسلانی بوده ام و آثار شکنجه و طناب دار را هنوز در بدنم احساس می نمایم و مجاهدان زیادی را در زندانها به خصوص در دهه شصت دیده ام و شاهد بوده ام که فقط با یک شعار وبا یک (سنبل ) و یک ( شاخص ) نه بعنوان یک فرد ویا یک شخص بلکه بعنوان یک الگویی مقاومت و ایستادگی یعنی تفکر ( رجوی )بر بالای طناب دار رقص رهائی نموده اند و بر روی تخت شکنجه سرود آزادی و مقاومت سر داده اند با خواندن این مزخرفات بر آشفته شدم ووجدانم مرا وا داشت تا آنچه که شاهدش بودم و می دانم را به نوشتار تبدیل نمایم .

چندین سال قبل از طریق یکی از دوستان مطلع شدم که فردی بنام ( حسین ......) وابسته به یکی از گروههای چپ که از توابین و بازجویان زندان قائم شهر بود به کشور آلمان آمده است . ایشان در زندان از زندانیان تازه دستگیر شده بازجوئی می کرد و شبها به اتفاق دیگر توابین برای بیدار ماندن از زندانبان فلاکسهای پر ازقهوه وپاکتهای سیگار مجانی می گرفته اند تا زندانی دستگیر شده را تا شبهای متواری برای اعتراف گیری بیداری بدهند . این فرد از آنجائیکه بار تئوری بالائی داشت بعد از آزادی از زندان به اتفاق چند نفر دیگر ار توده ائیهای رده بالای حزب ( اصلاح طلبان فعلی ) به استخدام وزارت فرهنگ وارشاد در مرکز استان ماز
ندران در ساری در آمده اند . به ایندوستمان گفته ام مگر چه اشکالی دارد . امیدوارم حال که به خارجه آمده است از کردار خود پشیمان گردد و برود بدنبال زندگی شرافتمندانه اش . این حق هر انسانی است تا هرجور که می خواهد زندگی کند .
مدتی گذشت تا لینکه دوباره همین دوست زنگ زد وگفت فلانی قرار است با آقای دکتر علیرضا نوریزاده انجمن دفاع از خقوق بشر در آلمان . نمایندگی آنرا در شهر ما بعهده بگیرد ! آنجا بود که برایش با نام ومشخصات کامل پیغام فرستاده ام که اینجا حولانگاه مگس نیست و ما هنوز نمرده ایم که تو فکر کنی کسی تورا نمی شناسد و برای به انحراف کشاندن مسیر مبارزات سیاسی مردم به جان آمده ایران در خارجه دکانی بازنمائی و بر سر درب آن نامهای آنچنانی نصب نمائی . از آنجائی که این مهره لو رفت دکانش تعطیل شد وکاسه وکوزه اش را جمع کرد ودیگر از وی خبری نشد .
ولی دررابطه با جا انداختن این تواب ( ایرج مصداقی ) در میان ایرانیان بعنوان فعال حقوق بشر ! محقق وغیره باید اعتراف کنم که رژیم خوب عمل نموده است .
.

من خود یک زندانی هوادار مجاهدینی بودم که 3 بار توسط حاکمان ضد شرع مجکوم به اعدام شدم .
از افتخارات من این می باشد که فاسدان و غارتگران مال ونوامیس مردم مرا ( مفسد فی العرض .محارب . باغی ویاغی ) لقب داده اند .من 2 ساعت قبل از اعدام توسط یکی از نفوذی های مجاهدین در درون سپاه پاسداران که هنوز نیز در همین نظام می باشد وخوشبختانه لو نرفته است از سلول انفرادی ام فراری داده شده ام . در آنزمان مجاهدین با یک بسیج سراسری به تمام هسته های مخفی شان در شهر برای نجات جان من در تمام شهر پراکنده شده بودند . خانواده های مجاهدین به خانه پدری ام مراجعه نموده وبا دادن پول وطلا تلاش مینموده اند تا برای خروج من از کشور خانواده ام دچار مشکلات مالی نگردند خال این تواب معلوم الحال و بیشرم در نوشته هایش از بی توجه ائی واهمیت ندادنمجاهدین نسبت به جان فیض مهدوی و دیگران دم می زند .

ایشان در نوشته هایشان خودش را مدافع زندانیان و اعدام شدگان می پندارند !! و با وقاحت تمام میخواهند زیراب تمام زندانیان مقاوم و مبارزان در اشرف ولیبرتی را نیز بزند و همه را همانند شکنجه گرانمان در زندانهای جمهوری اسلامی هواداران نا آگاه می داند !
در زیر شکنجه های طولانی که بعضآ بر اثر ضربات لگد فکهایم از جایش درمی رفت که بدلیل نبودن امکانات پزشکی مجبور بودم با دستهای خودم فکم را سر جایش بگذارم اول وآخر حرف شکنجه گرم فقط یک چیز بود : بگو مرگ بر رچوی تا دست از سرت برداریم !! من نیز از آنجائیکه فهمیدم اومی خواهد یا فحش دادن به رجوی بعنوان سنبل مبارزه تا به آخر بر علیه خمینی و دم ودنبالچه هایش می باشد برای درهم شکستن شکنجه گرم فریاد درود بر رجوی سر می دادم .

حال معلوم الحال تواب و کسی که انزجارنزد جلاد نوشته است در خارجه با کمک عده ائی از مبارزه کنار کشیده شده که به مزدوری وزارت اطلاعات رژیم ولایت در آمده اند دم در آورده و می خواهند همه ارزشهای 33 ساله یک مقاومت ورهبری آنرا را به زیر سوال ببرند ذهی خیال باطل وبی شرمی .
ما با نام رچوی برای مبارزه با استبداد به پا خواسته ایم و با نام رجوی نیز ایستادگی میکنیم و استبداد را بزیر خواهیم کشید واز هیچگونه شیطان سازی نیزعلیه بهترین فرزندان ایرانزمین در اشرف ولیبرتی و رهبری این مقاومت خونین عقب نشینی نخواهیم نمود و ریش آخوند را برای سرنگونی رها نخواهیم نمود .

. *************************************************************************************************************
 
همنشین بهار یا مسیح هر بار مصلوب
زری اصفهانی
.
همنشین بهار یا مسیح هر بار مصلوب . همنشین بهار را می شناسم , شما هم حتما او را میشناسید. او مخلوطی است از دکتر شریعتی - کازانتزاکیس - مسیح و محمد و بسیاری دیگر از انبیاء و اولیا ء و بخصوص نویسندگان و شاعران و دیگر نامداران کشور روسیه یا شوروی سابق ! و البته دیگر جاها
هم زندانی زمان شاه بوده است و هم زمان خمینی . و و البته نظام بعداز آنها که هنوز نیامده است هم ! اومثل دوستانش معتقد است که زندانی آن نظام هم خواهد شد و بیشک دوباره باز مصلوب میشود ! عکسی که درکنار نوشته هایش میگذارد بخوبی نشاندهنده چهره یک مسیح باز مصلوب است با صلیبی برگردن و بردوش و نگاه ولبخندی مسیحانه و فیلسوفانه . خلاصه از حالا درمورد آینده ای دور وزندان هایش و استالین اش و خروشجف اش و تروتسکی اش افشاگری میکند و می نویسد .او هرچه درمورد تاریخ می نویسد حتی از زمان هخامنشیان و ساسانیان و دوران مادها و قبل تر ش وقتی چیز بدی کشف میکند مثالش را به مجاهدین تعمیم میدهد . امکان ندارد در پروسه کشفیات تاریخی اش هرگز سندی درمورد رهبری مجاهدین کشف نکند و به کنایه ای نرم و ملیح والبته مسیحانه و یا علی وار همانگونه که علی به مالک اشتر میگفت و تذکر میداد آنرا تذکر ندهد . من البته نوشته ها و ویدپوهایش را همیشه می خواندم و میدیدم و این نیش و کنایه های معصومانه و مسیحانه را نادیده میگرفتم او حتی نامه خروشجف را که درمور د استالین تازگی ها نوشته است برای منهم یی میل کرده بود . وقتی که من درمورد مطلب توهین آمیز و سرا سر فحش و تهمتی که در سایت دوست اش مصداقی چاپ شده بود به او رجوع کردم که در نوشته قبلی ام توضیح داده ام و او دموکرات منشانه نظر داد که دموکراسی است و درجواب من سخنرانی خروشجف را ارسال کرد !! بعد هم که بلافاصله ایرج مصداقی از همان خروشجف پیروی کردو درمورد استالین افشاگری کرد. البته بایک تفاوت که استالین تمام روسیه و جمهوریهای شوروی سابق و اروپای شرقی رادرید قدرت خود داشت ولی استالین جناب مصداقی مجاهدین و رهبری آنهاست که درهیچ کجای دنیا نه جا و مکانی دارند و نه امنیتی و البته به جای ودکا های استالین موشک و خمپاره های جمهوری اسلامی را نوش جان میکنند . این دو و دیگر دوستانشان دردایره روشنفکران معتقد به خروشجف بشدت می ترسند که دیر شود بسیار دیر همانطور که درزمان استالین دیر شده بود و دیگر کاری نمیشد کرد . زیرا که آنها بشدت آینده نگر هستند . یعنی آنقدر آینده نگرند که کاری به زمان حال دیگر ندارند . این دایره مینای این روشنفکران بطور خاص برای آینده ایران و ایرانی تپوری می نویسند . از نظر آنها که
که بسیار از زمان حال دور شده اند و طبق تیوری اینشتین از دایره زمان و مکان خارج گشته اند . مشکلشان آینده است و نه حال . درهمه نوشته هایشان چرخی بزنید چیززیادی از زمان حال نمی بینید .هیچ نگرانی از زمان حال ومساپل اش در نوشته هایشان نمی یابید . زیرا مشکل همه آنها زمان های دوردست و افق های بلند آینده است . مثلا ایرج مصداقی خطاب به مسعود رجوی می نویسد من نمیخواهم که وقتی شما دیگر نیستید اینها را بنویسم !!
و اما چرا من این مطلب را درباره عیسای همیشه برصلیب یعنی همنشین بهار نوشتم
او در این مطلب چندم اش برای دفاع از مصداقی از یکی از اعضای شورای ملی مقاومت یعنی محمدرضا روحانی هم درخواست کرده است که وارد دایره خروشجفیان بشوند و قبل از اینکه خیلی خیلی دیر شود به آنها تاسی کند و وکیل مدافع مصداقی بشود . چون که او قانون قضاء خوانده است . البته نه اینکه او وکیل مدافع مصداقی درزندان خمینی بشود . و از او دربرابر سعید مرتضوی و محسنی اژه ای و پورمحمدی و دیگر دیو و ددهای موجود دفاع کند بلکه همین الان که جناب مصداقی در اروپا زندگی میکند و به همه کشورها هم تردد دارد و هرروز هم یک کتاب می نویسد . برای دفاع از مصداقی دربرابر اطلاعیه شورای ملی مقاومت . حقیقت اش را بخواهید گاهی انسان از اینهمه شجاعت و رشادت سرگیجه میگیرد . گاهی انسان درمیماند که حالا که ظهر است و آفتاب گرم دمیده است . واقعا روز است یا شب است . جناب همنشین بهار آیا شما خودت خنده ات نمیگیرد ؟ جناب مصداقی آمده است هزاران اتهام به مسپول شورای ملی مقاومت زده است . هزاران مورد اتهاماتی که اگر دریک کشور پیشرفته به فردی بزنند و آن فرد شکایت کند تهمت زننده را که با آبروی آن فرد بازی کرده است را می برند دادگاه و مجازاتش میکنند . جناب مصداقی بدون هیچ مدرک و سندی ( و تنها با عنوان کردن اینکه اینها را از منابع موثق شنیده است !!) حتی اتهامات شرم آوری به زنان مجاهد خلق زده است . اتهاماتی که دردنیای واقعی و بیرون اینترنت و دنیای مجازی هیچکس قبل از دادگاه نباید جایی منتشر کند و فقط درحضور دادگاه و هپپت منصفه و وکیل مدافع میشود آنها را بیان کرد. حالا شما برای او دنبال وکیل میگردید؟ که اورا از چه چیزی تبرپه کند ؟ و چه جور کمکی به او بکند ؟ آقای محمدرضای روحانی عضو شورای ملی مقاومت باید چگونه وکالت این جناب دوست شما را برعهده بگیرد؟ بیاید بگوید او درست میگوید؟ یا چیز دیگریست؟ ایا مصداقی را جایی دستگیر کرده اند ؟ آیا مورد ضرب و جرح قرار گرفته است ؟ ایا او را به خاطر نوشتن مورد مواخذه دردادگاه قرار داده اند که حالا شما برایش بدنبال وکیل هم میگردید؟ چطور شما وقتی آن فرد لومپن مازیار ایزدپناه چنان اهانت هایی درمورد من کرد و چنان فحش هایی به من داد و من به شما رجوع کردم و شکایت مصداقی را پیش شما آورد م درجواب گفتید دموکراسی است ! و بدنبال وکیل برای من نگشتید ؟ حتی دو خط بدست مبارک خودتان و ادبیات سرشار از تولستوی و داستایوسکی و شولوخف خودتان دردفاع از منی که میشناختید و خوب هم میشناختید ننوشتید؟ حتی ننوشتید که من این خانم را میشناسم و توی امداد بغداد به دیدنش رفتم و با اوصحبت کردم و او دکتر احمدی ( کسی که آمپول هوا به فرخی یزدی تزریق کرد و او را کشت و آن لومپن معتاد مرا با او مقایسه کرده بود نبوده است . شما جناب همنشین بهار حتی حاضر نشدید از منی که آزرده و غمگین از آن نوشته به شما رجوع کرده بودم دفاعی بکنید حالا از آقای روحانی میخواهید از چه چیزی دفاع کند؟حالا چطور برعلیه اطلاعیه شورای ملی مقاومت که برعلیه نوشته ایرج مصداقی است دنبال وکیل برای مصداقی میگردید؟ مگر دموکراسی نیست ؟ چطور است که هرکس برعلیه نظرات و اعتقادات شما می نویسد نیازی به وکیل ندارد و باید به بدترین شکلی اورا کوبید و به شلاق کشید ولی درجهت عکس اش فورا مساله قضاوت و عدالت و دادگاه پیش کشیده میشود ؟جناب همنشین بهار که رهرو راه دکتر شریعتی هستید . آیا اگر شریعتی الان زنده بود همین راه و رسم شما را میرفت و به جای نواختن رژیم خونخوار خمینی به دشمنی با مجاهدین می پرداخت .؟ همه میتوانند بفهمند که اعترافات خروشجف شما که به فاصله کمی از نوشته مصداقی چاپ شد و دوستانتان هم بسیار به به و چه چه گفتند درچه رابطه ای بوده است . و چطور بازیرکی مسیح وار و محمد و ار خود زمینه های حمله به مجاهدین را در سخت ترین شرایط مبارزه شان آماده کرده اید . و حالا هم باز با هما ن زرنگی های مسیجانه و معصومانه از یک عضو شورای ملی مقاومت میخواهید که بیاید به کمکتان برای زدن اتهام های بیشرمانه بیشتر به سازمانی که خود شما همه اعتبارتان را از آن گرفته اید ؟ جناب همنشین بهار که زندانی هردونظام بوده اید و یک روز در نشست جمعی دراشرف بلند شدید و پیام شهید شکرالله پاک نژآد به مسعود را که از زندان به سوغات برای او و دیگر مجاهدین آورده بودید با صدایی لرزان و گریه آلود اعلام کردید ؟ حقیقتا شرم نمی کنید؟ از همان شکرالله پاک نژآد هم شرم نمی کنید که چنین برسینه یک سازمان رزمنده خنجر میزنید؟ آیا شما که زندانی زمان شاه بودید درجریان ضربه اپورتونیستی به مجاهدین نبودید؟ آیا این خود مسعود رجوی نبود که درزندان این سازمان را که دیگر چیزی از آن باقی نمانده بود ساخت و به بار نشاند و گسترده اش کرد و به اپوزیسیون اصلی و ترسناک ترین اپوزیسیون برای رژیم پلید خمینی تبدیلش کرد ؟ شما از آنهمه داستان هایی که درمورد زندانتان درزمان شاه و خمینی میگوپید چه چیزی را آموخته اید و چه چیزی را میخواهید بدیگران بیاموزید؟ آیا حقیقتا به این نقطه رسیده اید که نبودن مجاهدین خلق بهتر از بودن آنهاست ؟ شما چه آلترناتیوی را پیشنهاد میکنید؟ بدون آنها درصحنه سیاسی ایران چه میماند؟ که این چنین کمر به قتل رهبری این سازمان و یعنی از هم پاشیدن و شقه شدن و نابودی آن بسته اید ؟ چند سال پیش بیاد دارم که نامه ای برای شما نوشتم . درآنجا به تفصیل نوشتم که شرایط چیست و نقش روشنفکران دراین شرایط چه میتواند باشد . برای شما نوشتم شما که اینهمه طر فدار زنده یاد دکتر علی شریعتی هستید چرا راه اورا نمیروید . چرا اینهمه چوب لای چرخ مجاهدین میگذار ید ؟ برایتان نوشتم که اگر الان دکتر شریعتی زنده بود واقعا دربرابر خمینی چه موضعی میگرفت و طرف چه نیرویی را میگرفت ؟ ایا همین شریعتی درزمان شاه موضعگیریش دربرابر چر یک های فدایی خلق و مجاهدین خلق چه بود ؟ ایا کارش به موازات این نیروها نبود و همه تلاش اش این نبود که جوانان را به سمت مبارزه ای جدی و بقول خودش حسین وار وزینب وار سوق دهد؟ براستی که شما را چه شده است ؟ شما یک جواب یک خطی برای من نوشتید . یادتان هست ؟ نوشتید من مجاهدین را دوست دارم ولی آنها گویا که نسبت به من کینه شتری دارند! جناب همنشین بهار ُ مسیح همیشه مصلوب تا جایی که من به خاطر دارم مجاهدین از شما کینه شتری نداشته اند . آنها هیچ جایی از شما چیزی ننوشته اند . دره
مه برنامه هایشان شما میتوانستید شرکت کنید ومحدودیتی نداشتید . گویا آنکسی که کینه شتری داشته است خود شما بودید نه آنها . حالا براستی آقای روحانی بیاید از چه چیز دفاع کند؟ از حق اتهام زنی و فحاشی و ویران کردن یک سازمانی که هزاران هزار شهید تا کنون داده است ؟ سازمانی که روی خو ن و اشک بنا شده است و تنها امید ملت دردمند ایران است ؟ سازمانی که هنوز هم نامش لرزه براندام ملا ها می اندازد ؟ ویران کردن این امید چه نفعی به شما میرساند ؟ آیا به جز انتقام گیری و همان کینه شتری انگیزه دیگر ی درپس این اتهامات و این جو سازیها و این ضربه زدنها وجود دارد؟ أقای روحانی عضو شورایی است که مسپول آن مسعود رجوی است که هدف همه حمله های شریرانه شما و دوستانتان قرار گرفته است . اوبیاید از این حملات دفاع کند؟ چطور است که او دادستان شود و مسعود رجوی را ببرد به دادگاه . آیا این برای شما بهتر نیست ؟ ! حقیقتا که نه تنها مسیح هربار مصلوب هستید که چیزی از امام زمان هم کم ندارید
 
********************************************************************************************************** 

هشدار که تاریخ بارکش است اما ارزیابی روشنگرهم
رحمان کریمی:
ــ کار بعضی ها بجایی رسیده است که گویی می گویند: خامنه یی آسوده بخواب که ما بیداریم.
ــ وزارت بدنام اطلاعات رژیم، خط تعارض و تقابل و سیاه کردن رهبری مقاومت ایران را فعال تر از پیش کرده است. ما باید ببینیم در کجا ودر چه حالت با این خط قرار داریم.
ــ درگرما گرم یک مبارزه نابرابر، نقد و اعتراض نباید برای دشمن نقدینه و موجب انبساط خاطر شود.
ــ اگر من انتقاد و اعتراضی به دوست داشته باشم، می گویم اما نه در پیش چشمان به کمین نشسته دشمن.

درابتدا به صراحت بگویم که دراین هنگام که چراغ آفتاب عمرم بر بام نشسته است، مسعود را اگرصد یا هزار اشتباه براو گیرند؛ یک قهرمان بی نظیر عصر خود می دانم و این درک و شناخت نه از سر احساسات یا چشمداشت و تحسین است که دیگر از چون منی گذشته است ونه صرفا لجاج با معاندان. اگر سخن از اشتباه است که من خدا را نیز مبرا ازآن نمی دانم. اشتباه حاصل عمل هست و آنهم هرچه عملکرد درشرایط سخت و پیچیده قرارگیرد به ناگزیراشتباه هم می تواند بیشتر باشد. هیچ رهبروجنبشی را نمی توانیم درطول تاریخ از این امر محتوم ، مستثنا کنیم. برای نگارنده، سترگ پیر احمد آبادی یعنی مصدق بزرگ در زمان خود یک قهرمان ملی بود. شرایط زمانی آن مرد یگانه با دوره خمینی و خمینیسم از تمامی جهات تفاوتی از زمین تا به آسمان داشت. مصدق به مجلس شورا رفت و نخست وزیرشد. او درضمن خدمات خالصانه و گرانبهایش به ملک و ملت، درطول دوسال و اندی یک فهرست از اشتباهات فاحش ازخود به جای گذاشت. آن اشتباهات پر از ضررو زیان کمتر ازتوطئه ارتجاع و استعمار ونقش مخرب حزب توده، لطمه به نهضت ملی و دوام و بقای آن نزد. اما جایگاه تاریخی و پرغرور و افتخارآمیز مصدق، بدان اشتباهات فرو نریخت که هیچ، که محکمتر و معتبرترهم شد. چرا؟ چون نیت او پاک و خیربود. راه او راه حق بود. البته آنانکه زمانه و چهره ها و محتوای زمانه را یا در آینه معقر می بینند یا محدب، با همه خودخواهی و خود پسندی و خودباوری به خویشتن اگرهم ریگی درکفش نداشته باشند و دمشان به جایی بند نباشد، نمی توانند صحنه را درست ببینند چه خاصه که بخواهند مفسر وتحلیلگر و منتقد هم باشند. اصولا « نقد » که راه به هنر وادبیات و جمیع مسایل اجتماعی برده است، مربوط می شود به کار زرگران که عیار طلا را درکوره گداخته شده محک می زنند. یعنی سره و ناسره را مشخص می کنند. این طلا چقدر خالص است و چقدر غش یعنی ازفلزات دیگر دارد. نقد به معنی پرداختن به عیب و اشکالات نبوده و نیست البته اگر عیبی درکار باشد. مسعود جلو خمینی و ایدئولوژی او وحاکمیت فقاهتی او ایستاد واین ایستادگی را درسخت ترین شرایط کمرشکن و ناباور تا به امروز ادامه داده است. همچنانکه اشرفیان قهرمان با الهام و تأسی از رهبران خود، برای رهایی ایران و ایرانی ایستاده اند و جهانی را یا مجذوب خود کرده اند یا مبهوت و بی تکلیف.
تکوین تاریخ همواره با توأمان بیان وعمل تحقق یافته. بیان می تواند یک تئوری وتز وایدئولوژی درحیطه علم و سیاست ودین باشد. درهرنوع و باهر جهت، این عمل است که تعیین کننده می شود ونه حرف وبیان. وقتی کُـن هست طبیعی ست که کُن فیکون هم هست. کُن فیکون فقط درزلزله و سیل وسیلاب نیست. درعدم تفاهم و تقابل با دورانسازان تاریخی هم می باشد. این همان تز و آنتی تز است من ِنوعی با تز نامساعد و میرا هستم یا با آنتی تز آن؟ با کــَون هستم یا با کُن فیکون؟ بودن البته اشکال و شیوه ها وبیان های مختلف دارد. من ِ نوعی دراین تضاد و تقابل برای تبدیل و تغییر دارم چه می کنم؟ آب به آسیاب کدام طرف می ریزم؟ وابستگان آشکار وپنهان وزارت بدنام اطلاعات رژیم، خود محوران سفسطه باز مکار کاری به این حرف ها ندارند. آنان بازیگرو نقش آفرینند. صحنه حضور وجولان دادن آنها عرصه آسان کلمات است. یکی از سرمهر وعطوفت و کمال خواهی و اصلاح طلبی به مقابله برمی خیزد ویکی دیگر درنهایت لودگی وهرزگی که شایسته خود واربابان عمامه برسرشان است. یکی فقط منتقد است وبا این ادعا که حق حرف زدن داریم یا نداریم؟ یکی دیگر با نفی حضوروتأثیرات غیرقابل انکار تشکیلات، رهبر را می گیرد به اینکه هر نوع معامله می تواند از بالا صورت بگیرد ودیگر نیازی به تشکیلات متکی شدن نیست!. آخرنتیجه این حرف ها به جیب کی ریخته می شود؟ آیا نمی دانیم که رژیم فقط در تاب وعذاب یک اپوزیسیون که مجاهدین خلق باشند ، هست و بس و برای دیگران خم هم به ابرو نمی آورد؟ ما بیاییم میان این دو صف آرایی بی وقفه و سنگین، نقش منتقد و امثالهم بازی کنیم و اگر جواب داده شد فریاد برآریم واحقا بگوییم. « ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند / بانگ وفریاد برآری که مسلمانی نیست ». آقایان روی ریل راه می روند و می گویند نه. خدمت به رژیم از این بهتر که اینان دارند می کنند؟. بدنامان پیشانی سفید هرچه بگویند مثل سابق خریداری ندارد. جملگی کارت سوخته شده اند. حالا شما یا وابسته یا غیروابسته، به عنوان عناصر مخالف رژیم، دارید کاری می کنید که درنتیجه و تأثیر، کاری تراز کار آن رسوایان است. درعرصه مبارزاتی برای همیشه جای رعایت و ملاحظه وصبرو حوصله نیست. مخلص به ویژه « ایرج مصداقی » را با تمامی فوت وفن و بند بازی های مزورانه اش از قماش همان سوختگان می دانم و چنانچه معترض است که البته حق دارد، درآینده نزدیک با ارائه و نقد چند فاکت قابل ملاحظه خاطراتش که تا کنون دیده ام جلب توجه خاطری نکرده است؛ ادعایم را به اثبات می رسانم. آقایان از اینکه مجاهدین خلق درکار مسایل عمده و حل مشکلات عدیده تحمیلی هستند، دارند نهایت سوء استفاده را می کنند. یعنی کوچه را برای خود خالی فرض کرده اند. نان قرض هم می دهند و هوای هم را دارند. ومزدوران بی نام ونشان هم برای آنکه این کارت ها نسوزند با آنان جنگ زرگری می کنند. کسی که کمی به چم و خم سیاست وارد باشد، می فهمد که تمامی این تحرکات ناشی از تاکتیک های اطلاعاتی و پلیسی رژیم است در خارج کشور ولاغیر. ایرج مصداقی فکر می کند که چون زندان دیده است بنابراین می تواند از موضع یک « ناصح » !! با رهبر سترگ مقاومت سرفراز ایران زمین برخورد کند. خیلی ها زندان کشیدند و بعد خیانت کردند. نام خانوادگی طرف را از یاد برده ام اما نام کوچکش فرامرز بود. او دررژیم شاهی به عنوان فدایی هشت سال زندان کشید. رژیم ملایان تبهکار در برلین اورا خرید. صاحب کافه میکونوس شد و آنجا را قتلگاه کرد. یک توده یی بسیار معروف که سالیان دراز زندان کشیده بود، طعمهٌ رفیق حاج آغا کیانوری شد و دست دردست رژیم خمینی گذاشت که آن دجال ملعون ضد امپریالیسم است!!.این خود فروخته هم اکنون از مشاوران مخصوص وزیراطلاعات رژیم است. مشتی توده یی مثل خودش را درداخل و خارج جمع کرده و به ملایان درقبال مجاهدین خلق خط می دهد. اسمش را می خواهید؟ « محمد علی عمویی ». این اطلاع موثق را من از منابع مجاهدین خلق ندارم . اتفاقا از یکی دو اهل قلم قدیمی و سابق توده یی در داخل کشور دارم که با مجاهدین خلق هم مخالف هستند وزیر تبلیغات سنگین اپوزیسیون نماهای خارج کشوری. دراینجا نمی خواهم مصداقی را همردیف آن فرامرز واین عمویی کنم اما به صراحت بگویم همان سال ها پیش که چهارجلد خاطراتش را که خودش به من محبت کرده بود، خواندم به او مشکوک شدم. حدود ده صفحه یی از جلد اول را خوانده بودم که اورا نمی دانم درکدام هتل و درکدام خیابان پاریس که برنامه حقوق بشر مجاهدین خلق بود ، دیدم. حمید جان اسدیان هم از راه رسید. به مصداقی گفتم که قلم زیبا و توانای تو چنین گواهی می دهد که می توانی یک داستان نویس وحتا رمان نویس خوبی بشوی. هنوز تمام خاطرات را نخوانده بودم. دریغا که مصداقی ریشش گیرافتاده بود وافتاد درخطی که کارش به امروزرسیده است. لعنت بر خمینی واخلاف او که با استعدادها چه ها که نکردند. حالا این جناب دارد روز به روز عریان تروعلنی تر می شود. جواب مصداقی را به مجاهد نستوه ابوالقاسم رضایی خواندم. الحق که این مرد برای فریب اذهان ساده و بی تجربه استعداد و ید طولایی دارد. چنان به گونه کفّ نفس وتقوای اخلاقی و سعه صدر ونفس سلیم !! سخن می گوید که یک نادان بی خبر ازهمه جا می تواند بخواند و بگوید: عجب ناقد بلند نظر و آقامنشی ست!!. خمینی و پس مانده های او درس های خوبی درشیادی و عوامفریبی به مزدوران، خودخواهان خود محور، معاندان و...داده اند. همیشه دروغ و شارلاتانیزم بوده اما تا این حد و وسعت هرگز. شهر کورها وکرها گیر آورده اند که به ما می گویند درساحل امن نشسته اید ومی نویسید. اگر دلتان با اشرفیان است چرا نمی روید آنجا؟!. ظاهرحرف بچگانه، عامیانه و غیرسیاسی ست اما در حقیقت چنین نیست. آنها مردم را بچه فرض کرده اند. مگر آنان نمی دانند که حتا وکلای بین المللی و بس معروف قهرمانان ما اجازه رفتن حتا به خود عراق را هم ندارند چه خاصه وارد لیبرتی یا اشرف بشوند. اگر راه باز بود البته این پیر نمی رفت ولی مطمئنا بسی جوانان و میانسالان به آنجا می رفتند برای همراهی و همیاری با قهرمانان جان برکف میهن شان. تیم فاضلان! وزارتی هیچ ابائی ندارند که آن مزدوران
حقیر و انچوچکی، تمثال مبارکشان را در قطع هشت درنه زیور لجن بوک خود کنند. شانه بالا می اندازند که ما چیزی می گوییم و مهم نیست و به ما مربوط نیست که سایت های رسمی رژیم هم برای ما بشکن بزنند. راست می گویند!. مهم پیچیدن به پای مجاهدین خلق است و مهمتر مسعود واز قِبَل ایفای این وظیفه« ملی ومیهنی وآیندگی ( !) »، نام و شمایل مبارک را هم به جلوه درآوردن. پیرانه به صراحت می گویم و نه برای خوش آیند مسعود یا مریم یا هر مجاهد خلق دیگر، ازاین ببعد شمایان محیل را افشا خواهم کرد البته با ادب و بیان مبارزاتی نه ملایماتی.
*********************************************************************************************************
 
اين«همنشين» دژخيم، «مصداقي» رواني‌ست
حميد نصيري
اين«همنشين» دژخيم، «مصداقي» رواني‌ست : حمید نصیری

حميد نصيري

براي باركشان بي‌مزد يا با مزد
وزارت بدنام اطلاعات آخوندي

شخصي ميان آن جمع، گفتش كه اين فلاني‌ست
اين «همنشين» دژخيم، «مصداقي» رواني‌ست

گويي كه از بني‌صدر، ويروس ِ«من» گرفته
گفتش ولي جنونش، از دورة جواني‌ست

همزاد ديگر او، آن «شكري» مفنگي است
با‌«ناظر»ي كه آن هم، گويي خبيث ثاني‌ست

ياوه‌سراي ماهر، خدمتگذار جائر
البته در دنائت، همدست هرچه جاني‌ست

از «آمر به معروف»، از «ناهيانِ منكر»
با غلظت وقاحت، با حربه لساني‌ست


در جعل و جهل و تحريف، گامي فراتر از رذل
برده سَبَق از آن‌كه، منفور جاوداني‌ست

كرده كُپي‌كِشي از «كيهان» و «فارس» «بازتاب»
در بي‌شرافتي نيز، همزاد «لاريجاني»ست

مثل كلاغ بي‌شرم، چاكِ دهن دريدست
مجري بي‌چِراي فتواي «لنكراني»ست

بي‌مزد و بي‌سبب نيست، هر روز و شب به‌ فكرِ
پنجه كشي به آن كه، در حال خون‌فشاني‌ست

وقتي كه در رذالت، شاگرد خوب ملاست
لابد كه پشت پرده، مشغول سورچراني‌ست

اي واي! از آن كه روزي، در انتهاي بن‌بست
از پرده‌ها درافتد، هرآنچه كه نهاني‌ست

جز اين چه مي‌توان گفت، جاي چنين خبيثان
طبق گواهِ تاريخ، عمقِ زباله‌داني‌است


19ارديبهشت

نگذاریم خانه و مقبره دکتر مصدق در احمد آباد ویران شود
پرویز داورپناه

 روز ۲۹ اردیبهشت  ماه، سی و یکمین سالروز تولد دکتر محمد مصدق رهبر آگاه و خردمند نهضت ملی ایران است. اما ۳ سال است که دیگر اجازه ورود به منزل و مقبره ی شادروان او را نمی دهند.
 دكتر مصدق، مبارز بزرگی است که سالیان دراز از عمر خود را در راه آزادی، عدالت، دموكراسی و استقلال كشور سپری نمود و با پیكار علیه استبداد و استعمار به بیداری ملل آسیایی و آفریقایی پرداخت و با پشتیبانی ملت ایران و نیروها و شخصیت‌های ملی و آزادیخواه موفق به ملی كردن صنعت نفت و خلع‌ید از عوامل بیگانه شد. 
 روستایی كه امروزه با نام «احمدآباد» مقبره مرحوم دكترمحمدمصدق (۱۳۴۵ــ ۱۲۶۱) شهره خاص و عام است، در صد سال پیش وجود نداشت. این دهكده مشهور، مركز دهستانی به همین نام از بخش مركزی شهرستان نظرآباد (غربی ترین شهرستان استان تهران) است.
وقتی به احمد آباد می رسید نه تابلویی، نه علامتی، نه چیزی که بیان کند اینجا آرامگاه یکی از بزرگان تاریخ ایران است، وجود دارد. حتی بر سر در خانه ی او هم تابلویی نیست
 هم اكنون آرامگاه مصدق در میان باغی محصور است.  بنای اصلی و قدیمی محل سكونت و دفن دكترمصدق، بسیار ساده و شامل چهار اتاق متصل به هم است كه عبارت اند از اتاق های پذیرایی، خواب و نشیمن.
این خانه در حال حاضر به صورت موزه ای درآمده كه بیشتر عكس های یادگاری از مصدق و هدایایی كه دوستداران او به این مجموعه هدیه كرده اند، در آن نگهداری می شود. آرامگاه او در اتاق اصلی همین خانه است. 
احمدآباد به اندازه ای به نام مصدق گره خورده است كه «مهدی اخوان ثالث» از شاعران برجسته معاصر ایران در فروردین ۱۳۳۵ شعری به نام «تسلی و سلام» سروده و آن را به «پیر محمد احمدآبادی» تقدیم كرده است.
 تبعید مصدق به احمد آباد، رنج و دردهای فراوانی را برای او به ارمغان آورد. دكترغلامحسین مصدق در این باره می نویسد:
«در طول مدتی كه در محدوده احمدآباد مجبور به اقامت بود چون حشر و نشری نداشت روحاً از زندگی مقید رنج می برد. برای ما هم بیش از هفته ای یكبار فرصت دیدار معین نشده بود. پدرم در تبعید احمدآباد بود كه مادرم از دست رفت و تألمی تازه بر غم های درونی دیگر بابا افزوده شد. او كه حقیقتاً از درگذشت مادرم ملول شده بود در غالب نامه هایی كه به تعزیت دهندگان خود می نوشت یادآور می شد كه از این زندگی به تنگ آمده است و می خواهد از رنج و صدمه آن خلاص شود. در حبس و تبعید كسی كه دل به دل او بدهد نبود؛ ناچار در اتاق با تنهایی خویش می زیست. در احمدآباد گاهی در باغ و مزرعه گردش می كرد و باز به گوشه عزلت اجباری كه پیش از شهریور ۱۳۲۰ هم بدان خو كرده بود می آرمید. مقصود آن است كه در سراسر دوران حبس و تبعید كه به خاطر عشق وطن و خدمتگزاری بدان برایش پیش آمد، رنج بسیار برد.» ۱

روایت آقای تک روستا، آشپز دکتر مصدق در باره ی روستای احمد آباد و خصوصیات اخلاقی او قابل توجه می باشد.۲
«دکتر مصدق از خانواده بزرگی بود. او انسانی مبادی آداب و باتربیت بود. پدر ایشان میرزا هدایت الله آشتیانی و مادرش خانم نجم السلطنه بود. بیمارستان نجمیه را مادر دکتر مصدق ساختند. تمام مریض های ده (احمدآباد) می توانستند رایگان به آن بیمارستان بروند. مهمان های دکتر خیلی وقت ها اهالی ده بودند. مثلا بچه شان مریض بود که دکتر کاغذ می نوشت و پولی می داد که ببرند بیمارستان نجمیه در تهران.
دکتر مصدق عصبانی نمی شد. گاهی وقتها بچه های ده به باغ می آمدند و گل می چیدند. دکتر مصدق بچه ها را صدا می کرد و بعد می دیدیم با آنها گرم گرفته است و صدای خنده بچه ها را می شنیدیم. وقتی هم بچه ها از قلعه می رفتند دکتر انعامی به آنها می داد.
گاهی اوقات کشاورزها به قلعه می آمدند می گفتند گندم به ما کم رسیده و به اندازه کافی گندم نداریم. دکتر دستور می داد دو خروار گندم به این آقا بدهید و سر محصول گندم را پس بگیرید. حالا بعضی ها می پرسند دکتر مسلمان بود یا نه؟ به شرفم و انسانیتم قسم وقتی ما شام دکتر را می پختیم او همیشه طبق نوبتی که از ضعیفان و نیازمندان نوشته بود دستور می داد تا به آنها سهم بدهیم. کار به جایی رسید که ۲- ۳ نفر که پیش دکتر بودند اعتراض کردند که شما شام شب را می دهید به مردم.
دکتر مصدق گفتند: "من نمی توانم این شام را بخورم و در ده کسی گرسنه بخوابد".

آقای تک روستا در باره ی دهکده احمد آباد می گوید:
اینجا بیابان بود. دکتر که آمد ۴ ده را به نام های قارپوزآباد، حسین آباد، حسن بکول و احمدآباد تقسیم کرد و قلعه را به عنوان محل استقرار خود در احمدآباد ساخت. چون بالاتر از ده های دیگر بود.
یخچال را پر می کرد. انبار را پر می کرد. تابستان در یخچال را باز می کرد. هر کس می آمد و هرقدر یخ می خواست می برد. ۴ ده هم مادر دکتر مصدق در تهران داشتند که عایدات آن ۴  ده برای درمان رایگان مردم در بیمارستان نجمیه می رفت و کمبود هزینه های بیمارستان را دکتر مصدق می داد. در احمدآباد مدتی کچلی و آبله آمده بود که ما همه بیماران را بردیم بیمارستان و همه شان معالجه شدند.

تک روستا در جواب خبرنگاری که می پرسد: پس اینجا کاملا بیابان بود و دکتر اینجا را آباد کرد. جواب می دهد:
«بله... حدود ۹۵ تا ۱۰۰ خانوار کشاورز آمدند و کشاورزی می کردند. کشاورزی به این صورت بود که دکتر مصدق وسایل شخم را تهیه می کرد؛ بذر و آب را برای کشاورزان تامین می کرد و کشاورزان بر روی زمین کار می کردند. نصف محصول سهم کشاورز بود و نصف دیگر سهم دکتر. مباشری هم بود که می آمد و بر تقسیم بندی محصول نظارت می کرد.

تک روستا در یک خاطره از زمان حیات دکتر مصدق می گوید:  
زمانی که دکتر به قلعه آمد، دو نفر هم از سازمان امنیت آمدند به قلعه. یکی شهیدی و دیگری یوسف خانی. سرباز و پاسبخش هم دور تادور قلعه نگهبانی می دادند. دکتر مصدق خیلی قانونمند بود و همیشه قانون را در اولویت قرار می داد. سعی می کرد از خط قرمز قانون عبور نکند. یک روز این آقای شهیدی در ده رفت و با یک پیرمرد گلاویز شد و سیلی ای به گوش پیرمرد نواخت. دختر این پیرمرد گریه کنان به قلعه آمد و گفت با آقا (دکتر مصدق) کار دارم. دختر رفت پیش آقا و گفت مامور شما پدر من را زده. ما در آشپزخانه بودیم. با خود می گفتیم شهیدی کارش تمام شد.
آقا شهیدی را صدا زد. شهیدی آمد و دکتر گفت چرا پیرمرد را زدی؟ شهیدی گفت چون خلافکار بوده. دکتر گفت: به شما چه مربوط؟ شما مامور من هستی. شما وظیفه داری اینجا نگهبانی بدهی و وظیفه نداری در ده من بروی. فکر کردی مصدق مرده؟ پوستت را می کنم. تو حق نداری کشاورز من را بزنی. شهیدی گفت: اشتباه کردم آقا. دکتر گفت بله که اشتباه کردی. دکتر به آشپزخانه دستور داد تا غذای شهیدی را قطع کنند. یک هفته به او غذا ندادیم تا دوباره آمد و از آقا عذرخواهی کرد. و آقا دستور دادند تا دوباره به او غذا بدهیم. این مرد اینقدر خوب بود که تمام کشاورزان همینطور تربیت شدند. آنها دزد نیستند، کلک نمی زنند و ما در ده امنیت داریم.

تک روستا در جواب خبرنگار که می پرسد"اینجا هنوز رونق دارد؟ از نوه های دکتر مصدق کسی به احمد اباد سر می زند" می گوید:
«بله دکتر محمود مصدق گاهی می آید. حوالی سالگرد دکتر هم می آید. امسال مراسم برقرار نیست.
از عدم آمده ام دیده گشوده به وجود / گر همین است و همین بود جهان کاش نبود / هیکلی ساختند از خاک خرابش کردند / دیر یا زود ندانم که از این خاک چه سود / کیستم چیستم اینجا به چه کار آمده ام / از وجودم چه ثمر بود که گشتم موجود.

دكتر مصدق نیز در خاطراتش ضمن اشاره به این تبعید سیاسی می نویسد:
«دادگاه نظامی مرا به سه سال حبس مجرد محكوم كرد كه در زندان لشكر ۲ زرهی آن را تحمل كردم. روز ۱۲ مرداد ۱۳۳۵ كه مدت آن خاتمه یافت به جای این كه آزاد شوم به احمدآباد تبعید شدم و عده ای سرباز و گروهبان مأمور حفاظت من شدند. اكنون كه سال ۱۳۳۹ خورشیدی هنوز تمام نشده مواظب من هستند و من محبوسم و چون اجازه نمی دهند بدون اسكورت به خارج [قلعه] بروم در این قلعه مانده ام و با این وضعیت می سازم تا عمرم به سر آید و از این زندگی خلاصی یابم.» ۳
او در جای دیگری از خاطرات خویش بار دیگر تأكید می كند: «من در این قلعه [احمدآباد] بی جهت و بی دلیل محبوسم و از تمام آزادی های فردی محرومم و خواهانم كه هر چه زودتر عمرم به سر آید و از این زندگی خلاص شوم. چرا باید از ذكر حقایق خودداری كنم و رفع اشتباه از كسانی كه در جریان امور این مملكت نبوده اند، نكنم.»۴
 نخست وزیر تبعیدی حتی در برابر مطالب مندرج در روزنامه های آن عصر نیز حق پاسخگویی نداشت: «چون در احمدآباد زندانی هستم نمی توانم در جراید از خود دفاع كنم.»۵
 خانواده دكترمصدق قلعه احمدآباد را متعلق به تمام ایرانیان می دانند و از همین رو در سال ۱۳۷۳ برای حفاظت و مرمت آن وقفنامه ای تهیه شد و هیئت امنایی مركب از مهندس مهدی بازرگان، دكتر یدالله سحابی، دكترمحمود مصدق، دكتر نورعلی تابنده، داریوش فروهر، علی اردلان، حسین شاه حسینی و سیدجواد مادرشاهی برای نظارت بر این مهم برگزیده شدند. با مرگ برخی از اعضا كسانی چون مهندس عزت الله سحابی، دكتر ابوالقاسم فروزان، خسرو سیف و قاضی خزاعی در هیئت امناء جایگزین آنان شده اند.۶
مجموعه تاریخی قلعه احمدآباد در فهرست آثار ملی ایران شماره ثبت ۲۹۴۳ را دارد.۷

متاًسفانه ۳ سال است که دیگر اجازه ورود به منزل شادروان دکتر مصدق را نمی دهند. ساختمان و مقبره مصدق در احمد آباد در وضعیت بدی است و احتیاج به تعمیرات اساسی دارد.
چون دیگر مجالسی درآنجا برای یادبود و قدردانی از این مرد بزرگ تاریخ ایران انجام نمی شود در نتیجه کمک مالی و هدایایی نیز جمع آوری نمی گردد.
انجام تعمیرات لازم و جلوگیری از ویرانی مقبره وساختمان منزل دکتر مصدق در احمد آباد نیازمند پشتیبانی و کمک های  مالی هموطنان است.
 آدرس ارسال کمک های مالی:
هیات امنای قلعه احمد اباد، آرامگاه شادروان دکتر محمد مصدق، بانک ملی شعبه نادری تهران حساب جاری۷۸۳۵ کد ۱۵۹بنام آقایان دکتر محمود مصدق و حسین شاه حسینی

منابع:
 ۱ـ محمد مصدق، خاطرات و تألمات، به کوشش ایرج افشار، (با مقدمه ی دكترغلامحسین مصدق)، انتشارات علمی، تهران، ص. ۱۰.
۲ـ روایت آقای تک روستا، آشپز دکتر مصدق، بولتن نیوز به نقل از شفقنا تاریخ انتشار: ۱۵ اسفند ۱۳۹۱
۳ـ محمد مصدق، خاطرات و تاًلمات، ص ۱۶۹.
۴ـ همان، ص ۱۹۵.
۵ ـ همان، ص ۳۵۲.
۶ـ رضا قاسم‌زاده، «روستای احمدآباد»، شرق، شماره ۷۲۸، ص ۱۹.
۷ـ  روزنامه نوروز، ۲۰ تیر ۱۳۸۰، ص ۱۳.

دکتر پرویز داورپناه
۲۹ اردیبهشت ماه
علیرضا زاکانی،نماینده فعلی تهران در مجلس است


Inline image 2

Sedaaye Pande tarikh TV-20130519