۱۳۹۵ شهریور ۱۹, جمعه

آمار واقعی زندانیان قتل‌عام‌شده در تابستان ۶۷ و جعلیات پیرامون گور دسته‌جمعی، ایرج مصداقی (بخش دوم)

[لینک به بخش اول مقاله]
بند ۱ بالا. زندانیان این بند را زندانیان مجاهد و مارکسیستی تشکیل می‌دادند که بین ۱۰ سال تا ۱۵ سال حکم داشتند. تعداد افراد موجود در این بند نیز در مقطع اعدام‌ها، بیش از ۱۸۰ تن نبود.۱۴۰ مجاهد و ۴۰ مارکسیست. توجه شود این آمار تقریبی است و بر اساس حداکثر تلقی شده است. آمار داده شده در کتاب "قتل‌عام زندانیان سیاسی" به نقل از شاهد هشتم در صفحه ۲۸۶ کتاب مزبور نیز تأیید همین واقعیت است.
بند ۴. تعداد ۱۵۰ نفر در این بند به سر می‌بردند که از گوهردشت در تاریخ ۱۱ خرداد ماه ۱۳۶۷ به اوین منتقل شدند. از این تعداد، تنها در حدود ۷ نفر زنده ماندند. من کلیه‌ی افرادی را که به شهادت رسیدند، می‌شناختم. کتاب "قتل‌عام زندانیان سیاسی" صفحه۲۸۹ به نقل از گزارش نهم، آمار فوق را تأیید می‌کند. هیچ یک از کتاب‌ها و نشریه‌های منتشر شده از سوی مجاهدین و یا شورای ملی مقاومت، آماری در تضاد با آمار فوق راجع به بند ۴ اوین گزارش نکرده‌اند. در این بند تنها زندانیان مجاهد به سر می‌بردند.
بند ۲ پایین. تنها در یکی از اتاق‌های آن، هشت زندانی مارکسیست به سر می‌بردند که در تیرماه به گوهردشت منتقل شدند. مدتی در انفرادی زیر بند ما قرار داشتند و سپس به سالن انفرادی ما انتقال داده شدند.
بند ۲ بالا اعضای معروف حزب توده، مانند کیانوری، عمویی، پرتوی، جودت و... در آن به سر برده و از قرار معلوم تعداد دیگری از زندانی‌های توده‌ای و اکثریتی نیز در این بند به سر می‌بردند. زیرا در اردیبهشت ماه همان سال، بچه‌ها از طریق مورس متوجه شده بودند که حدود ۳۰ زندانی اکثریتی در آن بند به سر می‌برند. افراد فوق در تلاش برای رفتن به افغانستان، در استان خراسان دستگیر شده بودند.
توجه شود که نسبت به تعداد افراد داخل این بند اشراف کامل ندارم و ممکن است با درصدی از خطا مواجه باشم. ولی مطمئناً تعداد افراد بیش از آن چه که گفته شد، نبوده است.
همان طوری که ملاحظه می‌شود، آمار کل زندانیان مرد مجاهد و مارکسیست در مقطع اعدام‌ها در بندهای اوین(زندانیان آموزشگاه ملاحظه نشده‌اند) که اختصاص به زندانیان سیاسی داشت، کمی بیش از پانصد تن یعنی ۴۰۵ مجاهد و کم‌تر از ۱۲۰ مارکسیست بوده است. (آمار کل زندانیان مارکسیست مرد شامل آموزشگاه و بند نمی‌تواند بیش از ۱۷۰ نفر بوده باشد)
ساختمان ۲۰۹. از دیگر قسمت‌های اوین، باید از سلول‌های ۲۰۹ نام برد. این قسمت متعلق به وزارت اطلاعات است و سلول‌های آن به تأیید چند باره‌ی کتاب‌های "قتل‌عام زندانیان سیاسی" و "جنایت علیه بشریت" و دیگر انتشارات مجاهدین خلق ایران، در مقطع اعدام‌ها به زندانیان منتظر دادگاه و آنانی که در انتظار اجرای حکم اعدام بودند، اختصاص داشت و از قبل زندانیان آن تخلیه شده بودند و دیگر زندانی‌ای در آن به سر نمی‌برد. قابل ذکر است که در این ساختمان، حدود ۸۰ سلول دایر بوده است و بر فرض حتا اگر از قبل زندانیانی در آن بوده باشند، باز هم تعداد آن نمی‌تواند بیش از ۸۰ تن باشد. گزارش‌ها و شهادت‌های زندانیان سیاسی که در کتاب‌های "قتل عام‌زندانیان سیاسی" و "جنایت علیه بشریت" منتشر شده‌اند، با گفته‌های بالا هیچ تضادی ندارد و مؤید مطالب فوق است.
آسایشگاه از چهار طبقه تشکیل شده و هر طبقه، دارای حدود ۱۰۰ سلول است. توجه شود که سلول‌های فوق به کسانی اختصاص داشته است که برای طی کردن مراحل پیش از ‌اعدام، از بندهاشان به آن‌جا منتقل می‌شده‌اند. طبقه‌ی اول به زنان و ۳ طبقه‌ی دیگر به مردان اختصاص داشت. همان‌طوری که در بالا توضیح داده شد، زندانیان زیر حکمی سالن‌ ۴ و یک اتاق دربسته از سالن۶، قبل از قتل‌عام‌ها به این سلول‌ها منتقل شده بودند. تعدادی از زنان نیز از قبل به این سلول‌ها انتقال داده شده بودند. در ثانی، کسانی که از بندها برای رفتن به دادگاه خارج می‌شدند نیز در این سلول‌ها نگاهداری می‌شدند. یعنی در واقع، در پروسه‌ی قتل‌عام‌ها از آمار زندانیان آموزشگاه و بندها کاسته شده و به آمار افراد زندانی در آسایشگاه و ساختمان ۲۰۹ افزوده می‌شد. گزارش‌ها و شواهد گوناگونی در صفحه‌های مختلف کتاب‌های "قتل‌عام زندانیان سیاسی" و "جنایت علیه بشریت" مؤید مطالب بالاست و هیچ تضادی با گفته‌های من ندارد. با این همه در نظر می‌گیریم که ۱۵۰ زندانی، از قبل در این سلول‌ها به سر می‌برده‌اند. زندانیان، عده‌ای زندانی را که تعدادشان کم‌‌تر از ۵۰ نفر بوده است، نیز دیده بودند که با لباس‌‌هایی متفاوت از لباس زندانیان و دارای سنین نسبتاً بالا، به آن‌جا منتقل شده بودند که کسی چیزی در مورد آن‌ها نشنیده بود و بعدها هم اطلاع دقیقی از سرنوشت‌شان به دست نیامد. من بدون وارد شدن به بحث در رابطه با موضوع فوق، فرض را بر آن می‌گیرم که همه‌ی آنان نیز به دار آویخته شده باشند. نکته‌ی حائز اهمیت آن است که اصولاً بخش‌های آسایشگاه و ساختمان ۲۰۹ اوین، محل‌هایی بوده‌اند که زندانیان بندها و کسانی که قرار بود در پروسه‌ی دادگاه و اعدام قرار بگیرند، به آن‌جا منتقل می‌شدند. [در دو اتاقی که در آسایشگاه بود تعدادی از رهبران حزب توده و ... به سر می‌بردند]
بند ویژه‌ روحانیت. دیگر ساختمان اوین، بند ویژه‌ روحانیت است که همان ۳۲۵ و ۳۱۱ قدیم و بندهای ۵ و ۶ است که از سال ۶۶ به دادسرای ویژه روحانیت اختصاص داشت و زندانی سیاسی در آن به سر نمی‌برد و به دور از پروسه‌ی قتل‌عام‌ها بودند.
البته شنیده شده است که رژیم در روزهای قبل از قتل‌عام، زندانیان "کمیته مشترک" را نیز به اوین منتقل می‌کند. اگر این خبر صحت داشته باشد، زندانیان فوق می‌توانند همان کسانی باشند که در آسایشگاه به سر می‌بردند، چرا که کسی آن‌ها را در بندها ندیده بود.
آمار زندانیان سیاسی اوین در مقطع اعدام‌ها، به هیچ وجه فراتر از ۱۶۰۰ نفر نبود. این آمار در برگیرنده‌ی همه‌ی زندانیان اعم از مقاوم، تواب و بریده، کارگاهی و... است. پس چگونه ۱۰ هزار تن مرد، آن‌هم فقط در اوین اعدام شده‌اند؟! حال آن که از سالن‌های ۲ و ۴ آموزشگاه، تنها تعداد اندکی اعدام شدند و اکثر افراد دو سالن فوق از آن‌جایی که تواب، بریده و منفعل بوده و در بخش‌های مختلف زندان از جمله کارگاه کار می‌کردند، به دادگاه برده نشده و اعدام نشدند. این نکته را نیز اضافه کنم که در مقطع قتل‌عام تعدادی از کسانی را که دارای پرونده‌های سنگین بوده ولی پس از محکومیت در دادگاه به خاطر اعمال نفوذ در دستگاه قضایی رژیم و یا پرداخت مبالغ هنگفت به سرعت آزاد شده بودند نیز دوباره دستگیر کرده و به اوین برگردانده بودند. تعداد این دسته از افراد چندان زیاد نبود. در جریان مصاحبه‌هایی که در مقطع قتل‌عام در حسینیه اوین برگزار می‌شد، دوستان نزدیکم با کسانی(حدوداً ده نفر) مواجه شده بودند که به تازگی دستگیر و برای مصاحبه به اوین آورده شده بودند. حتا سر و وضع آن‌ها نیز نشان می‌داد که به تازگی از بیرون آمده‌اند. برای مثال یکی از این افراد دارای بیست سال محکومیت بود و دوماه پس از دریافت حکم از زندان آزاد شده بود!
بعید می‌دانم کسی از میان چنین افرادی اعدام شده باشد و یا اگر چنین اتفاقی افتاده باشد، تعداد قابل ملاحظه‌ای باشند. هر چند وحشی‌گری عوامل رژیم تا آن‌جا بود که در اصفهان، مجتبی رحیم‌زاده و حسین ‌آسیابان که به هنگام شروع قتل‌عام در مرخصی بیرون از زندان به سر می‌بردند، پیش از پایان دوره‌ی مرخصی، به زندان فراخوانده شده و به جوخه‌ی اعدام سپرده شدند.
مطالب فوق نه پرده پوشی بر جنایت خمینی است و نه انکار یکی از بزرگترین جنایت‌های علیه بشریت در تاریخ معاصر، بلکه روایت واقعی و به دور از ذهنیت و هیاهوهای رایج از یک کشتار فجیع است. به نظر نگارنده، رژیم جمهوری اسلامی پتانسیل دست زدن به هر نوع جنایت و شقاوتی را دارد. همین که از یک بند ۱۵۰ نفره زندانیان مجاهد، تنها هفت تن باقی می‌مانند و از میان زندانیان مجاهد و مارکسیست بند۱(ابدی‌ها) تعدادی انگشت‌شمار زنده می‌مانند، خود گویای ابعاد جنایت‌های رژیم خمینی است. موضوع مهمی که می‌بایستی روی آن تأمل شود، این است که چنان تعدادی از زندانیان سیاسی در دسترس خمینی نبود وگرنه در صورت لزوم، از کشتار ده‌ها برابر آن نیز هیچ گونه ابایی نداشتند.

۹
در نشریه‌ی مجاهد، ویژه‌ نامه‌ی شهیدان، در رابطه با تعداد زندانیان زن که در مقطع قتل‌عام اعدام شده‌اند، می‌خوانیم:
«همچنین در بند ۳ زندان زنان اوین، که بیش از ۱۰۰۰ زندانی داشت ۸۰ درصد خواهران مجاهد را تا شهریور ۶۷ اعدام کرده بودند.» (۲۱)
به خوبی مشخص است که نویسنده‌ی گزارش بالا، اطلاع درستی از آمار، ترکیب و محل نگهداری زنان در مقطع قتل‌عام نداشته است. از سال ۶۴ به بعد با آزادی تدریجی زنان، از تعداد آنان در زندان به شدت کاسته شده بود. در مقطع قتل‌عام‌ها، زنان در بندهای چهارگانه‌ی اوین به سر نمی‌بردند! وانگهی، در مقطع قتل‌عام در سال ۶۷ هیچ بندی در اوین بیش از ۱۸۰ زندانی نداشت. زنان در آن مقطع تنها در سه سالن آموزشگاه به سر می‌بردند. تعدادی از زنان نیز قبل از قتل‌عام‌ها، به صورت تنبیهی به آسایشگاه اوین منتقل شده بودند.

سالن۱ آموزشگاه. این سالن دارای شش اتاق است. بخشی از سلول‌های آن به بهداری آموزشگاه اختصاص داده شده و در واقع کاربری دیگری داشته است. این بند به صورت دربسته بود. در تعدادی از اتاق‌های آن، زندانیان مارکسیست به سر می‌بردند که به دادگاه برده نشدند و تعدادی از زندانیان مجاهد ملی‌کش نیز در این اتاق‌ها بودند. در مجموع تعداد زندانیان زن مجاهد این بند نزدیک به صد تن بودند که اکثریت قریب به اتفاق آن‌ها اعدام شدند.
سالن ۵ آموزشگاه. اکثر زندانیان این سالن را زندانیان مارکسیست تشکیل می‌دادند که هیچ ‌یک برای اعدام به دادگاه برده نشده و آن تعدادی هم که به دادگاه فراخوانده شدند، تنها جهت صدور حکم شلاق در صورت امتناع از نماز خواندن بوده است. بیش از ۲۰ زندانی بهایی نیز در این سالن به سر می‌بردند که هیچ‌یک به دادگاه برده نشدند. زندانیان مجاهدی مانند منیره رجوی، مریم گل‌زاده‌غفوری، سپیده زرگر و... به صورت تنبیهی به این بند منتقل شده بودند. تعدادشان نباید بیش از ۴۰ تن بوده باشد که به جز یک نفر تمامی آن‌ها قتل‌عام شدند.
سالن ۳ آموزشگاه. در این سالن کم‌تر از ۲۰۰ زندانی سیاسی به همراه یک خانواده‌ی سه نفره‌ و یک خانواده دو نفره‌ عراقی که از آن‌ها به عنوان "جاسوس" نام می‌بردند به سر می‌بردند. اکثریت زندانیان زن مجاهد این بند زنده ماندند.
تعداد زندانیان زن زندانی در سال ۶۷ و در مقطع قتل‌عام‌ها چندان زیاد نبود. اکثریت قریب به اتقاق آن‌ها در اوین به سر می‌بردند و تنها تعداد اندکی زندانی کرمانشاهی و کرجی در گوهردشت بودند. در کتاب "قهرمانان در زنجیر" از انتشارات سازمان مجاهدین خلق نیز به درستی بر موضوع فوق صحه گذاشته شده است: " سه بند زنان اوین بعد از کشتار تبدیل به یک بند شد". (۲۲)
در مجموع کم‌تر از ۲۰۰ زن مجاهد در اوین اعدام شدند. (۲۳) در رابطه با آمار زندانیان موجود در بندهای مختلف اوین که در کتاب‌های منتشر شده از سوی سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت به نقل از زندانیان آزاد شده آمده است، در اکثر موارد اغراق و مبالغه‌ای دیده نمی‌شود. مبالغه‌ها زمانی آغاز می‌شوند که به آمار نهایی زندانیان قتل‌عام شده می‌رسیم. نکته‌ای که باقی می‌ماند این حقیقت است که مأمور مذکور و ولی‌الله واحد مرزن‌کلاته و تنظیم‌کنندگان کتاب‌های "قتل‌عام زندانیان سیاسی" و "جنایت علیه بشریت" و سازمان مجاهدین خلق و دیگر کسانی که مدعی آمار‌های فوق هستند، روشن کنند که زندانیان ادعایی‌شان، آن‌هم در ابعاد ۱۰ هزار در کجای اوین به سر می‌برده‌اند؟ نقشه زندان اوین به پیوست است با مراجعه به آن می‌‌توان به ابعاد مبالغه‌های انجام گرفته پی برد.

۱۰
زندان گوهردشت
در رابطه با آمار زندانیان گوهردشت در مقطع اعدام‌ها، در "ویژه ‌نامه‌ی شهیدان" نشریه‌‌ی مجاهد آورده‌اند:
«بنا به شواهد و قرائن چند ۵۰۰۰ زندانی در گوهردشت بوده‌اند که تنها ۳۰۰ نفر از آن‌ها زنده مانده‌اند.» (۲۴)
و نیز:
«در هفته‌ی اول، روزانه ۱۵۰ تا ۱۸۰ نفر را در زندان گوهردشت حلق آویز می‌کردند.» (۲۵)
و یا:

«زندان گوهردشت ۲۴ بند داشت. از این ۲۴ بند نزدیک به ۲۱ بندش، سلول‌های انفرادی بود. سلول‌های ۴۰ تایی انفرادی. آمار بند ما نزدیک ۲۲۰ نفر بود. بندهای دیگر آمارشان بین ۱۸۰ تا ۲۰۰ بود. یعنی در مجموع چیزی بین ۴۵۰۰ تا ۵۰۰۰ زندانی بودیم. بعد از اعدام‌ها وقتی به اوین منتقل شدیم مجموعا چیزی نزدیک ۳۰۰ نفر می‌شدیم.» (۲۶)
گزارش فوق از اساس غیرواقعی و مخدوش است و به سختی می‌توان داده‌ای درست در آن پیدا کرد. در کتاب "قهرمانان در زنجیر" از انتشارات سازمان مجاهدین خلق می‌خوانیم که در گوهردشت ۹۰ درصد زندانیان اعدام شده‌اند و تعداد باقی‌ماندگان را نیز ۳۰۰ تن می‌نویسد. با این حساب تعداد اعدام شدگان مجاهد زندان گوهردشت باید در حدود ۲۷۰۰ نفر باشد که از اساس غیرواقعی است. بعید می‌دانم گردآورنده‌ی کتاب بتواند توضیح دهد ۳۰۰۰ زندانی مجاهد در کدام بندهای گوهردشت محبوس بوده‌اند. در زیر مروری بر آمار واقعی می‌کنیم.

سالن ۲. این بند در واقع اصلی‌ترین محل نگاهداری زندانیان مجاهد، در مقطع قتل‌عام‌ها در زندان گوهردشت بود و من نیز در همین بند به همراه گزارشگر بالا به سر می‌بردم. تعداد زندانیان در حدود ۱۸۵ نفر بودند. از این تعداد، در حدود ۱۱۵ تن اعدام شدند.
سالن۱. زندانیان این بند که تعدادشان کم‌تر از ۱۲۰ نفر بود، کمی قبل از قتل‌عام‌ها از این بند به ساختمان دیگری خارج از محوطه‌ی بندها منتقل شدند. ساختمان فوق در مجاورت بند جهاد و کارگاه گوهردشت قرار داشت و به همین دلیل به "بند۱ کنار جهاد" معروف شد. از ابتدای انتقال زندانیان به محل فوق، آنان از رفتن به داخل بند سر باز زده و به تحریم غذا نیز دست زدند. رژیم به هیچ وجه قصد اعدام زندانیان فوق را نداشت و آن‌ها را به عنوان زندانیان "بی‌خطر" دسته بندی کرده و به محل فوق گسیل داشته بود. اما آن‌ها چندان هم "بی‌خطر" نبودند و تقسیم‌بندی درستی انجام نگرفته بود. ناصریان دادیار و سرپرست زندان در روز ۱۴ مردادماه، سه تن از زندانیان بند فوق به نام های رحمان چراغی، مهدی شاه میرزا و حسین سماواتیان را به دادگاه آورد که رحمان چراغی اعدام شد و دو نفر دیگر زنده ماندند و در روز ۱۶ مردادماه نیز حدود۶۰ تن دیگر از این زندانیان را به بهانه‌ی تغییر بند از ساختمان فوق خارج کرده و سپس به دادگاه بردند که ۳۰ تن از آنان اعدام شدند.
فرعی‌ها. در زندان گوهردشت در ابتدای هر بند، یک ساختمان وجود دارد که در واقع برای پرسنل و نگهبانان بندها طراحی شده و متشکل از یک آبدارخانه، دو اتاق، یک انباری، سرویس بهداشتی و حمام است و حکم یک سوئیت کامل را دارد. اما رژیم از ساختمان فوق برای نگهداری زندانیان استفاده می‌کرد و بر آن نام "فرعی" گذارده بود.
سیاست استفاده از فرعی‌ها در اواخر سال ۶۶ و ۶۷، جهت تفکیک و تقسیم زندانیان به واحد‌های کوچک‌تر که برخورد با آن‌ها و سرکوب‌کردن‌شان را راحت می‌کرد، وسعت بخشیده شد.
در هر یک از فرعی‌ها حداکثر ۳۰ تا ۳۵ نفر به سر می‌بردند. در مقطع قتل‌عام، فرعی‌های ۵ و ۸ به زندانیان قدیمی مجاهد گوهردشت که سال‌ها در انفرادی به سر می‌بردند، اختصاص داشت. آن‌ها قبلاً در یک فرعی به نام "فرعی مقابل ۶" که از بقیه‌ی فرعی‌ها بزرگ‌تر بود، به سر می‌بردند و مدتی قبل از قتل‌عام‌ها، در دو فرعی فوق تقسیم شده بودند. در فرعی‌های ۷-۱۳-۱۴-۱۶-۹ زندانیان مجاهدی که در بهمن ماه ۶۶ از اوین به گوهردشت منتقل شده بودند، به سر می‌بردند و دو فرعی ۴ و (نام دومی را به خاطر ندارم) نیز به زندانیان ملی‌کش مجاهد اختصاص داشتند که در تاریخ ۱۱خرداد ماه به گوهردشت منتقل شده بودند. آن‌ها در ابتدا همراه با ملی‌کش‌های مارکسیست در بند ۳ به سر می‌بردند و سپس به فرعی‌های مذکور منتقل شدند.
با حساب فوق، زندانیان مجاهد در هشت فرعی به سر می‌بردند و تعدادشان در بیش‌ترین حالت بیش از ۲۵۰ نفر نمی‌توانست باشد. بیش از ۳۰ درصد افراد فوق زنده ماندند که بعد‌ها با هم در یک بند به سر می‌بردیم. از فرعی‌های فوق، دو فرعی ملی‌کش‌ها و فرعی ۷ تقریباً همگی اعدام شدند و تعداد بسیار کمی زنده ماندند.
یک بند نیز به زندانیان مجاهدی اختصاص داشت که از استان کرمانشاه به گوهردشت منتقل شده بودند. آن‌ها از شهرهای گوناگون استان کرمانشاه بودند و اکثریت قریب به اتفاق‌شان، به غیر از چند نفر تواب و... اعدام شدند. (۲۷) در کتاب "قتل‌عام زندانیان مجاهد" اسامی بیش از ۵۰ تن از آنان آمده است و به درستی محل اعدام آنان را نیز گوهردشت اعلام داشته‌اند. این بند در طبقه‌ی اول ساختمانی بود که بند ۲ نیز در طبقه‌ی سوم آن قرار داشت.
محکومان دادگاه انقلاب اسلامی کرج نیز در بند ۲ به همراه ما بودند و از همان محل برای دادگاه و اعدام برده شدند. یک بند نیز به زندانیان کرجی زیر حکم و بازجویی اختصاص داشت که زندانیانی مانند امیرمهران بی‌غم در آن به سر می‌بردند. تعداد آن‌ها نباید بیش از ۱۰-۱۵ نفر بوده باشد. با این حساب که در هر بند انفرادی، حداکثر ۳۸ سلول قرار دارد و در ضمن این بند‌های انفرادی را نیز از وسط تیغه کشیده و به دو قسمت تبدیل کرده بودند و در هر طرف تنها ۱۹ سلول داشت که بعضی از سلول‌ها هم خالی بود. در ضمن سارقان مسلح، محکومان اقتصادی و... که جرائم‌شان در دادگاه انقلاب مورد رسیدگی قرار می‌گرفت نیز در همین بخش نگهداری می‌شدند.
یک بند نیز به زندانیان بهایی، سلطنت طلب و محکومان دادگاه انقلاب اختصاص داشت که سابقاً بند یا سالن ۱۵ نام داشت و نمی‌دانم در تقسیم‌بندی جدید چه نامی بر آن نهادند.
بند دیگری هم بود که به زندانیان افغانی اختصاص داشت.‌ آن‌ها زندانیان عادی بودند و کارهای عمومی زندان را انجام می‌دادند. در واقع به همین منظور و برای صرفه‌جویی در مخارج زندان و عدم پرداخت هزینه برای انجام کارهای عمومی زندان، به گوهردشت منتقل‌شان کرده بودند.

در گوهردشت، زندانیان زن تعدادشان اندک بود. ۱۸ زندانی زن مجاهد از دیزل‌آباد کرمانشاه به گوهردشت منتقل شده بودند و در یک فرعی به سر می‌بردند. از میان‌ آن‌ها، تنها ۵ نفر زنده ماندند که دو نفر از آن‌ها تواب بودند و به دادگاه هم برده نشدند. (۲۸) حدود ۱۵ زندانی زن کرجی نیز در یک فرعی به سر می‌بردند. در میان آن‌ها تعدادی زندانی مارکسیست بودند که اساساً‌ به دادگاه برده نشدند و تعدادی نیز تواب‌ بودند. تنها ۴ زندانی زن مجاهد برای برخورد از بند بیرون برده شدند و در این میان تنها یک زن، زهرا خسروی به دادگاه برده شد و در ۸ مردادماه اعدام شد. در دورانی که در سلول انفرادی بودم، آن‌ها را هنگامی که به هواخوری می‌آمدند، می‌دیدم.
تعداد زندانیان مجاهد در گوهردشت در مقطع قتل‌عام، اعم از زن و مرد کم‌تر از ۶۵۰ نفر بود که بیش از ۲۰۰ تن از آنان زنده ماندند. تعداد اعدام‌شدگان مجاهد در این زندان، هیچ‌گاه نمی‌تواند بیش از ۴۵۰ تن بوده باشد. در کارگاه و جهاد گوهردشت تنها زندانیان عادی مشغول به کار بودند و در این میان ۵ زندانی مجاهد برای آزادی زودرس به آن‌جا منتقل شده بودند که همگی به جز یک نفر، بعد از قتل‌عام آزاد شدند. نقشه زندان گوهردشت به پیوست است. با مراجعه به آن بهتر می‌‌توان به حقیقت پی برد.

۱۱
روایت‌های مطرح شده از سوی زندانیان مارکسیست در رابطه با آمار زندانیان و به ویژه ترکیب بند‌های زندانیان مارکسیست نیز نادرست و در برخی موارد غیرواقعی و توأم با مبالغه است.
سعید همایون در نشریه‌ی "اتحاد کار" نوشته است: "از ۳۰۰ زندانی بند ۳ گوهردشت، جز ۲۰ نفری بر جا نماندند. "(۲۹)
نام بند۳ مدتی پیش از قتل‌عام به بند۲ تغییر یافته بود. این بند متعلق به زندانیان مجاهد بود و تقریباً ۱۸۵ نفر در آن به سر‌ می‌بردند. حدود ۷۰ نفر از این بند زنده ماندند که یکی از آن‌ها من هستم. در هیچ یک از بندهای گوهردشت، از ابتدای راه‌اندازی آن در سال ۶۱ بیش از ۲۰۰ نفر نبوده‌اند. تا آن‌جا که مطلع هستم پس از تفکیک زندانیان در زمستان ۶۶ زندانیان مارکسیست به بخش انتهایی گوهردشت منتقل شده و با توجه به پارامتر‌هایی چون میزان محکومیت و پذیرش مصاحبه و... در بندهای مختلف تقسیم شدند:
- دو بند ۷ و ۸ که آخرین بندهای گوهردشت هستند به زندانیانی که کمتر از ۱۰ سال محکومیت یافته بودند؛
- بند ۱۲ به زندانیانی که به ۱۰ تا ۱۵ سال زندان محکوم شده بودند؛
- بند ۱۴ به زندانیانی که مصاحبه جهت آزادی از زندان را پذیرفته بودند؛
- بند ۱۰ به زندانیان ملی‌کش مارکسیست که در خردادماه ۶۷ از اوین به گوهردشت منتقل شده‌ بودند.
زندانیان توده‌ای و اکثریتی نیز در فرعی ۲۰ و احتمالاً یک بند دیگر به سر‌ می‌بردند.
توجه شود نام بندهای ذکر شده ممکن است در تغییر و تحولاتی که در ماه‌های آخر سال ۶۶ به وجود آمد، تغییر یافته باشد ولی ترکیب افراد داخل آن به ترتیبی که ذکر شد، بود.
نیما پرورش تعداد زندانیان بند‌های ۷ و ۸ را بین ۸۵ تا ۹۰ نفر در هر بند و تعداد محکومان ۱۰ تا ۱۵ سال را ۱۲۰ تا ۱۳۰ نفر ارزیابی می‌کند. او همچنین می‌نویسد که زندانیان محکوم به ۱۵ سال تا ابد را در بند دیگری تقسیم کرده‌ بودند. (۳۰) نیما پرورش تعداد زندانیان ملی‌کش مارکسیست را حدود ۱۲۰ نفر ذکر کرده و می‌نویسد: "از تعداد زندانیان پنج بند که به زندانیان چپ اختصاص داشت(مجموعا حدود ۵۰۰ نفر) حدود ۲۵۰ تا ۳۰۰ نفر زنده مانده بودند" (۳۱) (۰۰۰۰۰((۳۱)
آن چه مسلم است تعداد زندانیان ملی‌کشی که از اوین به گوهردشت آورده شدند، ۱۵۰ تن بود که نیمی از آن‌ها مجاهد بودند. بنابر این، آمار داده شده توسط نیما پرورش در رابطه با ملی‌کش‌های مارکسیست دقیق نیست. جمعیت هیچ بندی به جز بندهایی که سلول‌های بزرگ داشتند(۱،۲،۳)، بیش از ۱۰۰ نفر نبود و زندانیان ۱۵ سال تا ابد را نیز در زمستان ۶۶ به اوین منتقل کرده بودند و چنین بندی در گوهردشت وجود نداشت.
به روایت دکتر غفاری زندانیان مارکسیست گوهردشت به هنگام قتل‌عام در بند‌های زیر به سر می‌بردند:
دو بند متعلق به کسانی که بالای ده سال محکومیت داشتند.
بند ۶ برای سرموضعی‌ها
بند ۱۴ که ترکیبی از منفعل‌ها و سرموضعی‌ها بود.
بندهای ۷ و ۸ گوهردشت برای چپی‌های زیر ۱۰ سال خطوط دو و سه و چهار اختصاص داده شد.

دکتر غفاری تعداد افراد هر یک از بندهای یاد شده را حدود ۱۰۰ نفر ذکر می‌کند. او همچنین در باره‌ بند ۱۸ و فرعی ۲۰ که به اعضای حزب توده و اکثریت اختصاص داده شده بود می‌نویسد: "این دو بند هر یک ۱۰۰ تا ۱۵۰ نفر زندانی از این دو گروه را در خود جای می‌داد". (۳۲)

طبق روایت دکتر غفاری هشت بند به زندانیان مارکسیست تعلق داشت که واقعیت ندارد. برای مثال کسانی که بالای ده سال محکومیت داشتند، در یک بند به سر می‌بردند و نه دو بند. برخلاف نظر دکتر غفاری و نیما پرورش، سیاوش محمودی تعداد زندانیان بندشان را ۷۴ تن اعلام کرده و می‌‌گوید: ۳۳ نفر از آنان اعدام شدند. (۳۳)
همایون ایوانی نیز تعداد زندانیان یکی از بندهای موصوف را ۷۰ نفر ذکر می‌کند. (۳۴) دکتر غفاری می‌نویسد: "از بند ما فقط یک رفیق اعدام شد. این رفیق که متأسفانه نام او اکنون در خاطرم نیست متعلق به خط پیکار بود. بقیه زنده ماندند." (۳۵)

چنان‌چه از آمار داده شده بر‌ می‌آید از دو بند زندانیان مارکسیست ۳۴ نفر اعدام می‌شوند. اما دکتر غفاری تعداد اعدام شد‌گان مارکسیست در گوهردشت را ۵۰۰ نفر ارزیابی می‌کند که با مبالغه‌ی بسیاری همراه است. او تعداد زندانیان مجاهد قتل‌‌عام شده در گوهردشت را نیز۱۰۰۰ نفر ارزیابی می‌کند که با بیش از ۵۰ درصد مبالغه همراه است. (۳۶) دکتر غفاری در باره‌ی بندهایی که مجاهدین در آن‌ها به سر می‌بردند، می‌نویسد:
«بندهای۱ و۲ و۳ را به مجاهدین اختصاص دادند که در برخی از آن‌ها ۲۰۰ تا ۲۵۰ زندانی نگهداری می‌شد. ۲۰۰ نفری از منفعل‌ها و توابان سابق که مصاحبه را بدون قید و شرط پذیرفته بودند در کارگاه استقرار یافتند.» (۳۷)
در مقطع قتل‌عام، بند ۳ وجود نداشت و در بند ۲ نیز ۱۸۵ نفر به سر می‌بردند و بند‌ ۱ به کنار جهاد و کارگاه اوین منتقل شده بود و تعداد زندانیان آن کمتر از ۱۲۰ نفر بود. در کارگاه نیز کم‌تر از ۷۰ زندانی عادی به سر می‌بردند و نه ۲۰۰ نفر از تواب‌ها و منفعل‌های سابق. زندانیان سیاسی که در کارگاه گوهردشت کار می‌کردند در حدود ۴۰ نفر بودند که سال قبل از قتل‌عام، به سالن ۲ آموزشگاه اوین منتقل شده بودند.

۱۲
حال ببینیم گروه‌های سیاسی دیگر در باره‌ی آمار قتل‌عام زندانیان، چه گفته‌اند:
در گزارشی به نقل از خبرنامه هواداران سازمان- تهران- فدایی آمده است:
«به دنبال دستور قتل‌عام زندانیان سیاسی، در اجرا منویات خمینی خون آشام اقدامات زیر صورت گرفته است...
اعدام ۲۵۶ نفر در روز تاسوعا در زندان گوهردشت کرج.» (۳۸)

هیئت کشتار به خاطر نزدیک شدن تاسوعا و عاشورا کار خود را تعطیل کرده و در روز تاسوعا هیچ کس به دادگاه برده نشد و کسی در این روز در گوهردشت اعدام نشد! پیام راه کارگر، به نقل از یکی از خبرنگاران که همراه گنشر وزیر امورخارجه وقت آلمان به ایران رفته است، رقم واقعی اعدام شدگان را ۲۳ هزار نفر اعلام کرد. (۳۹) چگونه در یک سفر چند روزه، یک خبرنگار همراه گنشر به آمار اعدام شدگان پی می‌برد ولی این همه جریان‌های سیاسی و انقلابی از آن عاجز هستند؟ آیا اعلام هر خبری نیازمند کمی تأمل پیرامون آن نیست؟
نشریه‌ی "اکثریت" از قول مسئولان "کمیته‌ی خاوران" خطاب به خانواده‌های زندانیان سیاسی، از اعدام ۸۶۴۰ نفر خبر می‌دهد. (۴۰) آمار چنان "دقیق" اعلام شده که اگر کسی نداند، فکر می‌کند تا نفر آخر آن را شمرده‌اند و تردیدی در صحت آن نیست. سر آخر هم اگر کسی مدعی شود که این گونه نیست، خواهند گفت: این آمار از سوی مسئولان کمیته‌ی خاوران داده شده است و به ما ربطی ندارد!
رادیو آزادی که بعداً به رادیو فردا تغییر نام داد، طی گزارشی از مراسم یادمان قتل‌عام زندانیان سیاسی، به این شکل خبر داد:
«در مراسم روز گذشته، برای نخستین بار آماری از تعداد قربانیان قتل‌عام سال ۶۷ كه از اواخر مرداد تا اواسط شهریور ادامه داشت، ارائه شد. به موجب این آمار جمعاً طی چند هفته در كلیه زندان‌های ایران، ۱۸ هزار و ۶۰۰ نفر، از تمام سازمان‌های سیاسی ایران اعدام شدند.» (۴۱)

در نشریه‌ی کار نیز می‌خوانیم:
«بدین گونه جمعه چهارم آذرماه جمعه سیاه جنبش شد. در این روز بر سینه‌ی گروه بی‌شماری از مردم داغ نشاندند. رقم ساک‌ها و بسته‌هایی که در این روز تنها در شش کمیته تهران به خانواده‌ها داده شد، چنین است:
کمیته‌ی زنجان ۲۵۰ ساک، کمیته‌ی خاوران ۲۵۰ ساک، کمیته‌ی گل صحرا ۴۵۰ ساک، کمیته‌ی نازی آباد ۳۰۰ ساک، کمیته‌ی تهران پارس ۳۵۰ ساک، کمیته‌ی شمیرانات ۴۵۰ ساک
اما این شمه‌ای از جنایت خمینی است.
از دوشنبه هشتم آذرماه(دوشنبه هفتم آذرماه صحیح است) بار دیگر اعلام اسامی و تحویل وسایل آغاز شد. تنها در اوین از این روز تا پایان هفته هر روزه نام ۹۰ نفر را اعلام کردند.» (۴۲)

اندکی دقت لازم است تا متوجه شوید که نویسنده‌ی اطلاعیه، آن‌گونه که باید در نوشتار خود دقیق نبوده و اخبار دریافتی از داخل کشور را به میل خود تنظیم و منتنشر می‌‌کند! بدون این که بخواهم وارد ماهیت آمار و ارقام ارائه داده شده شوم، تنها به ذکر یک نکته بسنده می‌کنم:
همان‌طوری که از اطلاعیه بر می‌آید، جنایتکاران ساک‌ها را در روز جمعه چهارم آذرماه که روز تعطیلی در ایران است، به خانواده‌ها تحویل می‌دهند و سپس روزهای شنبه و یک شنبه که روزهای تعطیل در خارج از کشور است، از فعالیت بازمانده و دوباره در روز دوشنبه که اول هفته در خارج از کشور است، شروع به کار کرده و تا پایان هفته روزانه ۹۰ ساک تحویل می‌دهند! اما نویسنده‌ی گزارش گویا فراموش می‌کند که در ایران اول هفته شنبه و پایان هفته جمعه است! طبق گزارش مزبور، در روز چهارم آذرماه تنها در شش کمیته ۲۰۵۰ ساک به خانواده‌ها تحویل داده می‌شود. و در هفته‌ی بعد نیز تنها ۴۵۰ ساک در اوین به خانواده‌ها تحویل داده می‌شود. اگر روزهای دیگر و کمیته‌های دیگر و به جز اوین، زندان دیگری، مثلاً گوهردشت را نیز در نظر بگیریم، آن‌گاه معلوم نیست که تعداد ساک‌های تحویل داده شده به خانواده‌ها، سر به کجا خواهد کشید! تهیه‌کنندگان اطلاعیه از خود نمی‌پرسند که چرا رژیم باید در یک روز، آن‌هم در شش نقطه‌ی تهران، تجمع‌های گسترده‌ی مردم داغدار را به وجود آورد؟ و چرا این کار را در طی روزهای متمادی نمی‌کند، مگر از کسی ترس و واهمه دارد؟‌ مگر اجباری در تحویل دادن ساک‌ها و... دارد؟ چرا کمیته‌ها را گسترده نکرده است؟ البته از نظر من پاسخ به سوال‌های فوق ساده است: مسئله، این‌گونه که اینان در اطلاعیه‌شان آورده‌اند، نبوده است؛ آماری را که ارائه داده‌اند نیز واقعیت نداشته است و تنظیم کنندگان اطلاعیه، آن را در خارج از کشور و به میل خود تنظیم کرده‌اند.
آمارهای داده شده در ارتباط با تعداد قتل‌عام‌شد‌گان در شهرستان‌ها نیز همراه با اغراق است و گاهی حتا از رعایت بدیهی‌ترین مسائل نیز چشم‌پوشی کرده‌اند. گاه با آوردن استدلال‌هایی عجیب و غریب، ادعا می‌شود که در بسیاری از شهرستان‌ها همه‌ی زندانیان اعدام شده‌اند و حتا پس از سرنگونی رژیم نیز کسی از آمار دقیق قتل‌عام شدگان آگاهی نخواهد یافت. در حالی که اگر اراده‌ای وجود داشته باشد، بررسی موضوع قتل‌عام در شهرستان‌ها و رسیدن به آمار نسبتاً دقیق قربانیان، نباید چندان دشوار باشد. چون غالب مردم و به ویژه خانواده‌‌ی قربانیان به خوبی یکدیگر را شناخته و از تعداد قتل‌عام شدگان مطلع هستند.

۱۳
قتل‌عام ۷۰۰ زندانی در شاهین شهر اصفهان
مسعود رجوی مسئول شورای ملی مقاومت، در مصاحبه با رادیو صدای مجاهد در روزهای ۲۴ تا ۲۶ آذرماه ۶۷ اعلام می‌کند: "بر اساس این گزارش‌ها در استان اصفهان دست کم ۷۰۰ نفر اعدام شده‌اند" (۴۳) چندی بعد در یکی از اطلاعیه‌های سازمان مجاهدین اعلام می‌شود: "در یکی از شهرهای حومه‌ی اصفهان به نام شاهین شهر ۷۰۰ تن در طی چند ماه اعدام گشته‌اند" (۴۴) مشخص نیست چگونه پس از گذشت اندک زمانی، از ۷۰۰ تن اعدام‌شده در استان اصفهان به ۷۰۰ تن اعدام‌شده در یک شهر کوچک در استان اصفهان می‌رسند؟ نمی‌دانم خواننده‌‌ی این سطور شاهین‌شهر اصفهان، آن‌هم در سال ۶۷ را دیده است یا خیر؟ شهری بسیار کوچک که به سختی یکی- دو تا چراغ راهنمایی و رانندگی داشت. وقتی در این شهر تنها ۷۰۰ مجاهد اعدام می‌شوند، پس در اصفهان حداقل باید "ده‌ها هزار" تن و در ایران "صدها هزار" تن در مقطع قتل‌عام‌ها، اعدام شوند. آیا فکر نمی‌کنید وقتی در استان اصفهان‌ که یکی از پایگاه‌های اصلی بسیج نیروی رژیم بوده است، تنها یک شهر کوچک مانند شاهین‌شهر، آن‌قدر زندانی مجاهد دارد که در جریان قتل‌عام‌ها ۷۰۰ تن‌‌ آن‌ها را اعدام می‌کنند، سطح جنبش و مقاومت باید بسیار بیش از آنی باشد که امروزه هست؟‌ آیا طرح این مسئله سؤال نابجایی است؟
آن‌چه مشخص است و من نسبت به آن اطمینان کامل دارم و از زندانیان سابق اصفهان که در زمره‌ی دوستان نزدیکم هستند، شنیده‌ام، تعداد زندانیان سیاسی اصفهان اعم از زن و مرد در مقطع‌ قتل‌عام، کم‌تر از ۲۵۰ نفر بود و شاهین شهر دارای "دادگاه انقلاب" نبود که زندانی سیاسی داشته باشد. زندانیان اهل شاهین شهر در زندان اصفهان بودند. آماری که در رابطه با تعداد شهدای قتل‌‌عام در شاهین شهر اصفهان داده شده، بی‌اختیار انسان را به یاد داستان تعریف شده از سوی "ملا‌آقای دربندی" در کتاب "اسرار‌الشهادة" می‌اندازد. وی تعداد سواره نظام عمر سعد را ۶۰۰ هزار و پیاده‌ی آن‌ها را دو کرور و مجموع‌ شان را یک میلیون و ششصد هزار نفر می‌نویسد. او تأکید می‌کند که همه‌ی آن‌ها نیز اهل کوفه‌ بودند. کوفه شهر تازه سازی بود که تنها ۳۵ سال از عمر آن می‌گذشت و بعید است جمعیت آن به هنگام واقعه‌ی عاشورا به صدهزار نفر هم می‌رسید. ولی "ملاآقای دربندی" مدعی است که حسین بن علی ۳۰۰ هزار نفر آن‌ها را نیز کشته است. آیا اگر راویان امروزی در دوران "ملاآقای دربندی" بودند، داستان عاشورا و آمار لشکریان عمر سعد و تلفات آن‌ها را غیر از آن‌چه "ملاآقای دربندی" توصیف کرده، می‌نوشتند؟
«گزارش‌های رسیده از اصفهان نیز حاکی از اعدام‌های بسیاری است. در یک گزارش دیگر صحبت از ۲ هزار اعدام کرده‌اند. در گیلان مردم به یکدیگر خبر می‌داده‌اند که ۳ هزار نفر اعدام شده‌اند. این شایعات خود مبین گستردگی و وسعت اعدام‌هاست.» (۴۵)

سؤال اساسی این جاست که چرا باید در یک کار تحقیقی تا این حد روی "شایعات" تکیه کرد، آن‌هم ۱۰ سال پس از وقوع فاجعه؟ این در حالی است که آقایان احمد موسوی و محمد خوش ذوق که هر دو در دوران قتل‌عام در زندان نیروی دریایی رشت که از قضا اکثریت قریب به اتفاق زندانیان استان گیلان در آن‌جا محبوس بودند، حی و حاضر هستند و هر دو به تفکیک و با شرح دقیق شهادت داده‌اند که در زمان قتل‌عام، در حدود ۲۵۰ زندانی در این زندان بوده و کم‌تر از ۱۹۰ زندانی اعدام شدند.
مطمئناً از راه‌‌های دیگر نیز امکان دسترسی به آمار نسبتاً دقیق قتل‌عام شدگان، برای گردآورنده‌ی کتاب "قتل‌عام زندانیان سیاسی" میسر بود. وقتی که تعداد قتل‌عام شدگان شاهین شهر را ۷۰۰ نفر اعلام می‌کنیم، آیا قابل قبول است که آمار قتل‌عام ۲ هزار نفر در اصفهان را "شایعه" خواند؟ آیا از منطق یکدستی برخورداریم؟
همچنین روایت می‌شود:

«شیراز: جلادان گفتند: آیا انتظار دارید به شما نقل و نبات بدهیم؟ ما در یک روز یک جا ۸۶۰ نفر را کشتیم.
گزارش‌های موثقی از انتقال ۸۶۰ جسد از اوین به بهشت زهرا تنها در روزهای ۲۲ تا ۲۶ مرداد ۶۷ در دست است.» (۴۶)
مشخص نیست چرا علاقه‌ی ویژه‌ای به عدد ۸۶۰ است؟ هم از زندان اوین در طی روزهای ۲۲ تا ۲۶ مردادماه ۸۶۰ جسد به بهشت زهرا انتقال می‌یابد و هم جلادان در شیراز می‌گویند: در یک روز ۸۶۰ نفر را کشتیم!

«در این لیست از آمار شهیدان آبان ۶۷، فقط نام ۳۳۴ تن ذکر شده است، حال آن‌که گزارشات موثقی در دست است که نشان می‌دهد در این ماه، تنها در چند شهر از جمله طی یک نوبت در زندان ارومیه ۴۰۰ تن، طی یک نوبت در زندان رشت بیش از ۲۵۰ تن، و طی یک نوبت در زندان مشهد ۸۴ تن اعدام شده اند.» (۴۷)
همین گزارش "موثق" در همین کتاب به نقل از اطلاعیه‌ی دفتر مجاهدین، ۱۷ آبان ۶۷، به صورت زیر آمده است:
«در ارومیه حدود ۴۰۰ زندانی اعدام و در کوه‌ های اطراف شهر در دسته‌های ۱۰، ۲۰، ۳۰ نفره به خاک سپرده شد. از جمله‌ی این شهیدان می‌توان از هوشنگ پیر نژاد، رسول سلجوقی، بهمن شاکری، احمد بانی‌جنگالو، ناصر بدری، احمد رحیمی، قاسمی شکریازی(سلمان)، زنجانی و حنیف نام برد.» (۴۸)
در صفحه‌ی ۲۰۲ می‌خوانیم: "بنا بر این گزارش‌ها که از منابع مختلف تأیید می‌شد، در فاصله ماه‌های مهر و آبان ۸۴ نفر در زندان مشهد اعدام شدند" (۴۹) در رابطه با زندان مشهد، در گزارش دیگری آورده می‌شود: "یک گزارش از مشهد حکایت از ۱۵۹ اعدام در یک شب می‌کند. مطابق گزارش‌های دیگر دژخیمان خمینی تنها در شب عید غدیر آن سال ۳۵۰ نفر را به دار آویختند". (۵۰)
عیدغدیر مصادف با سه شنبه ۱۱ مردادماه سال ۶۷ بود. اگر تنها در شب عید غدیر ۳۵۰ تن را اعدام کرده باشند و پروسه‌ی قتل‌عام حداقل تا سه ماه بعد یعنی تا آبان‌ماه ادامه داشته باشد و در آبان‌ماه نیز در یک شب ۱۵۹ تن اعدام شده باشند، مشخص نیست آمار اعدام‌شد‌گان سر به کجا خواهد زد و آیا چنین تعدادی از زندانیان در دسترس رژیم در مشهد بوده است یا نه؟
اما آقای هادی جاهدنیا در مقاله‌ای که در روزنامه مجاهد اینترنتی چاپ شده در باره‌ی تعداد زندانیان اعدام شده می‌نویسد:
«تا جایی که اطلاع مشخص دارم، بیش از هزار مجاهد در سال‌های ۶۰-۶۱ در مشهد به شهادت رسیده و قریب ۱۵۰ شهید نیز در قتل‌عام سال ۶۷ در این شهر به شهادت رسیدند. » (۵۱)

بنا به شهادت یکی از دوستانم که در دوران قتل‌عام در زندان مشهد زندانی بود، تعداد زندانیان وکیل‌آباد مشهد، که در برگیرنده کلیه زندانیان استان خراسان بود، حداکثر کمی بیش از ۳۰۰ زندانی بود. ذکر این نکته ضروری است که تعدادی از زندانیان اراک و زاهدان نیز به آن‌جا منتقل شده بودند و ارقام فوق با احتساب آنان است.
در گزارشی به نقل از خبرنامه هواداران سازمان- تهران- در نشریه‌ی فدایی، می‌خوانیم:

«به دنبال دستور قتل‌عام زندانیان سیاسی، در اجرا منویات خمینی خون آشام اقدامات زیر صورت گرفته است:
...
اعدام بیش از ۶۰۰ نفر در لاهیجان
۴۰۰ نفر در رشت
۴۰۰ نفر در زندان ارومیه
اعدام ۸۰۰ نفر در لرستان.» (۵۲)

اعدام بیش از ۶۰۰ نفر در لاهیجان و اعدام ۴۰۰ نفر در رشت! آمار فوق نشان از بی‌اطلاعی محض تهیه‌ کنندگان گزارش دارد و چه بسا اصلاً درجریان آن‌چه که در آن مقطع می‌گذشته است، نبوده‌اند. تعداد اعدام‌شد‌گان در زندان لاهیجان ۵۰ درصد بیش از تعداد اعدام‌شدگان در زندان رشت است. اکثر زندانیان شمال کشور در زندان مرکزی و جدید رشت به سر می‌بردند و تعداد زندانیان این زندان چندین برابر زندان لاهیجان بود! لازم به ذکر است که سیاست رژیم در آن دوران، تمرکز زندانیان سیاسی در مراکز استان بود. (۵۳) تعداد ۸۰۰ اعدامی در لرستان، نشان‌دهنده‌ی آن است که ارقام در ذهن نویسنده مفهومی ندارند.
مسئول وبلاگ آشیان که به هنگام قتل‌عام، در زندان تبریز به سر می‌برده، تعداد قتل‌عام شدگان زندان تبریز را حدود ۶۰ الی ۷۰ زندانی مجاهد دانسته که ۲۰ نفر آنان از زندان ارومیه به آن‌جا منتقل شده بودند. (۵۴) البته برای تمام این ارقام‌ها می‌توان درصدی از خطا را قائل شد.
محمدرضا آشوغ که به طرز مجعزه‌آسایی در آخرین دقایق از مینی‌بوس حامل زندانیان به محل اعدام، موفق به فرار شده، تعداد اعدام شدگان زندان یونسکو دزفول را که یکی از اصلی‌ترین زندان‌های جنوب کشور بود و زندانیان تعدادی از شهرهای جنوبی را نیز در خود جای‌ داده بود ۴۴ نفر ذکر می‌کند. (۵۵)
ارائه آمار غیرواقعی در یک کار تحقیقی، اگر امروزه با مخالفت آگاهان و متخصصان روبه‌رو نشود، بدون شک در آتیه خواهد شد.
در خاتمه لازم است بگویم که به نظر من رقم ۳۸۰۰ نفری که منتظری اعلام کرده است، از ارزیابی‌های دیگر به واقعیت نزدیک‌تر است. هرچند آمار فوق نیز می‌تواند همه‌ی قتل‌عام شدگان تابستان ۶۷ را در بر نگرفته باشد. (۵۶) گرچه مطلعم که عماد‌الدین باقی نیز در جواب دوستی که از وی در رابطه با کشتار سال ۶۷ و آمار شهدا پرسیده بود، به آن‌چه منتظری اشاره نموده، بسنده کرده است.
طبق اسامی که تاکنون انتشار یافته و از نظر من می‌تواند با احتمال ۱۰ درصد خطا مورد وثوق باشد، ترکیب و آمار قتل‌عام شدگان سال ۶۷ به شکل زیر می‌باشد:
۳۲۰۰ نفر هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران (۵۷)
۱۳۰ نفر عضو حزب توده ایران
۱۰۰ نفر عضو و هوادار سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)
۶۰ نفر عضو و هوادار سازمان فدائیان خلق ایران(اقلیت) و دیگر جناح‌های فدائیان
۲۷ نفر عضو و هوادار کنگره ۱۶ آذر( از فدائیان خلق اکثریت انشعاب کرده بودند.)
۲۶ نفر عضو و هوادار سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)
۲۱ نفر عضو و پیشمرگه سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران(کومله) این سازمان در سایت خود تنها از ۴ نفر نام برده است.
۱۴ نفر عضو و هوادار سازمان پیکار در راه آزادی طبقه‌ی کارگر
۵ نفر عضو اتحاد مبارزان کمونیست(سهند)
۵ نفر عضو سازمان رزمندگان‌ آزادی طبقه‌ کارگر
۴ نفر عضو حزب رنجبران
۳ نفر عضو اتحادیه کمونیست‌های ایران
۲ نفر عضو سازمان توفان
۱ نفر عضو سازمان وحدت انقلابی
۱ نفر عضو سازمان وحدت کمونیستی
۱ نفر عضو چریک‌های فدایی خلق ایران(ارتش رهایی بخش)
نام تعدادی از شهدا را سازمان‌های گوناگون در ارتباط با خود اعلام کرده‌اند. این مسئله در بین جان‌باختگان توده‌ای و اکثریتی بیش‌تر به چشم می‌خورد. همچنین به نظرم ممکن است آمار یاد شده در رابطه با تعداد شهدای راه کارگر و کومله که در قتل‌عام ۶۷ به شهادت رسیدند، کمی زیاد باشد.
۳۰ نفر عضو و پیشمرگه حزب دمکرات کردستان ایران(مشخص نیست آیا واقعاً این افراد در جریان قتل‌عام زندانیان به شهادت رسیده‌‌اند یا نه)
هر چند آمار فوق از نظر من دقیق و کامل نیست و می‌تواند زیاد و کم شود ولی با اطمینان می‌توان گفت که تعداد شهدای مارکسیست قتل‌عام زندانیان سیاسی در حدود ۴۰۰ نفر بوده است.
برای پی بردن به عمق فاجعه‌ای که در پایان قرن بیستم در کشورمان رخ داده است، نیازی به مبالغه نیست. کافیست همین آمار ۳۸۰۰ نفری را که منتظری می‌دهد و در عرض چند هفته قتل‌عام شده‌اند، با آن‌چه که در سیاهترین روزهای تاریخ قرون وسطی در اسپانیا و در دوران سلطه‌ی پانزده ساله‌ی اسقف توماس ترکمادا (۵۸) اتفاق افتاده است، مقایسه کنید. در تاریخ آمده است که از سال ۱۴۸۳تا ۱۴۹۸ میلادی ۸۸۰۰ نفر در اسپانیا سوزانده شدند و ۹۶۵۴ نفر به گونه‌های دیگر مورد مجازات قرار گرفتند. این در حالی است که برخی منابع همین آمار را نیز مبالغه‌آمیز می‌دانند. "حقیقت را گفتم، بدان گونه که آن را یافته بودم". (۵۹)

توضیح:
بر اساس تحقیقات بعدی که کردم متوجه شدم در دوران کشتار ۲۱ عضو و وابسته‌ی سازمان فداییان خلق ۱۶ آذر، ۱۶ وابسته سازمان پیکار، ۵۳ وابسته سازمان اقلیت، ۳۰ وابسته سازمان راه کارگر، ۱۰۴ عضو و وابسته سازمان اکثریت، ۱۰۴ عضو حزب توده در این کشتار بیرحمانه به قتل رسیدند. اسامی این عده را در کتاب رقص ققنوس‌ها و آواز خاکستر منتشر کردم. البته همچنان این امکان هست که عده‌ای از قلم افتاده باشند اما تعداد آن‌ها نمی‌تواند چندان زیاد باشد و تغییر زیادی در آمار قتل‌عام شدگان چپ بدهد.

ایرج مصداقی ۱۸ شهریور ۱۳۹۵
www.irajmesdaghi.com
irajmesdaghi@gmail.com
پانویس:
۱- نشریه‌ی ایران‌زمین، شماره ۱۱۲، دوشنبه ۱۶ مهرماه ۱۳۷۵، ویژه‌ نامه‌ی کمیسیون.
۲- وضعیت رژیم و موقعیت مقاومت(آبان ۷۶)، مسعود رجوی، صفحه‌ی ۵۹، انتشارات ایران کتاب
۳- کتاب " پراگماتیسم " از انتشارات سازمان مجاهدین خلق ، سال ۱۳۵۸،صفحه‌ی ۵۹
۴- اولیور وندل هولمز.
۵- قتل‌عام زندانیان سیاسی، انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران، صفحه‌های ۱۸۲و۱۸۳.
۶- جنایت علیه بشریت، متن انگلیسی، انتشارات شورای ملی مقاومت ایران، صفحه‌ی ۶۸.
۷- قتل‌عام زندانیان سیاسی، انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران، صفحه‌ی ۲۶۱.
۸- جنایت علیه بشریت، متن انگلیسی، شورای ملی مقاومت ایران، صفحه‌های ۲۳ و ۲۴.
۹- قتل‌عام زندانیان سیاسی، انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران، صفحه‌ی ۱۹۵.
۱۰- جنایت علیه بشریت، متن انگلیسی، شورای ملی مقاومت ایران، صفحه‌ی ۲۳.
۱۱- در صفحه‌‌‌های ۴۲، ۴۴، ۴۵ و ۴۶ کتاب جنایت علیه بشریت، محمدی ری‌شهری، مصطفی پورمحمدی، مرتضی اشراقی و جعفر نیری، مسئول قتل‌عام ۱۰ هزار تن در تهران شناخته شده‌اند. این در حالی است که گردآورنده‌ی کتاب قتل‌عام زندانیان سیاسی، تنها تعداد کشته‌شدگان مرد زندان اوین را ۱۰ هزار تن می‌داند. و این دو کتاب توسط یک منبع یعنی مجاهدین انتشار یافته است.
۱۲- هم بند سابقم غلامرضا شمیرانی در نقل خاطراتش از آن روزها که در سایت همبستگی ملی متعلق به مجاهدین نیز آمده است در رابطه می‌‌گوید: "پروسه اجرایی اعدام‌ها در زندان اوین بدین‌گونه بود که هفته اول هیأت مرگ کارهای اداری و به حساب محاکمه زندانیان را در ساختمان دادسرا که یک ساختمان قدیمی و نزدیک سالن ملاقات است انجام می‌داد و بچه‌هایی که حکم اعدام‌شان صادر می‌شد به زیرزمین ساختمان ۲۰۹منتقل می‌شدند، اما ظاهراً به دلیل فاصله مسافتی بین این دو ساختمان و سختی جابجایی زندانیان و اتلاف وقت، آن‌ها تصمیم گرفتند تمام کارها را در همان ساختمان ۲۰۹ انجام دهند. زندانیان از بندهای مختلف جهت محاکمه به ۲۰۹ آورده می‌شدند و بعد از محاکمه آن‌ها را به سلول‌های انفرادی آسایشگاه منتقل می‌کردند و برای اجرای حکم اعدام، آن‌ها را به نوبت به زیر زمین ۲۰۹ می‌بردند... در اتاق اعدام، تیرک دو پایه‌ایی را نصب کرده بودند که حاوی ۵ طناب دار بود، زیر هر طناب یک صندلی یا چهارپایه قرار داشت و ... "
۱۳- قتل‌عام زندانیان سیاسی، سازمان مجاهدین خلق ایران، صفحه‌ی ۱۹۴.
۱۴- نشریه‌ی مجاهد، ارگان سازمان مجاهدین خلق ایران، شماره ۵۴۶، صفحه‌ی ۱۱.
۱۵- قتل‌عام زندانیان سیاسی، صفحه‌ی ۱۸۴.
۱۶- متن کامل خاطرات منتظری، اتحاد ناشران ایرانی در اروپا، صفحه‌‌ی ۵۲۰ پیوست شماره‌ی ۱۵۳
۱۷- پیشین، صفحه‌های ۳۴۶ و ۳۴۷.
۱۸- پیشین، صفحه‌ی ۳۴۵.
۱۹-طبق اسناد منتشره از سوی مجاهدین، تعداد زندانیان مارکسیست قتل‌عام شده کمی بیش از یک درصد زندانیان مجاهد قتل‌عام شده است در حالی که از نظر من تعداد زندانیان مارکسیست اعدام شده در حدود ۱۵ درصد زندانیان مجاهد اعدام شده است.
۲۰- پیشین، پیوست شماره ۱۴۳، نامه‌ی منتظری به خمینی مورخه ۱۷ مهرماه ۱۳۶۵، صفحه‌ی ۵۰۹.
۲۱- نشریه‌ مجاهد، ارگان سازمان مجاهدین خلق ایران، شماره‌ی ۴۲۷، ویژه‌ نامه‌ی شهیدان، ۲۰ بهمن‌ماه ۱۳۷۷.
۲۲- قهرمانان در زنجیر، انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران، صفحه‌ی ۲۰۶.
۲۳- تعدادی از زنان مجاهد قبل از قتل‌عام به سلول‌های انفرادی آسایشگاه منتقل شده بودند و از همان‌جا به دادگاه برده شدند.
۲۴- نشریه‌ مجاهد، ارگان سازمان مجاهدین خلق ایران، شماره‌ی ۴۲۷، ویژه‌ نامه‌ی شهیدان، ۲۰ بهمن‌ماه ۱۳۷۷.
۲۵- پیشین.
۲۶- پیشین.
۲۷- تعداد قابل توجهی از آن‌ها را زندانیان مجاهد شهر کوچک سنقر تشکیل می‌دادند که در گوهردشت جاودانه شدند.
۲۸- در سال‌ ۶۸ آن‌ها را با آمبولانس به کرمانشاه منتقل کردند.
۲۹- نشریه‌ی اتحاد کار، شماره‌ی ۳۳، شهریور ۱۳۷۰.
۳۰- نبردی نابرابر، نیما پرورش، صفحه‌ی ۱۰۳.
۳۱- پیشین، صفحه‌ی ۱۰۳.
۳۲- خاطرات یک زندانی، دکتر رضا غفاری، صفحه‌ی ۲۳۵.
۳۳- گفتگوهای زندان۳، سیاوش محمودی، صفحه‌ی ۱۰۳.
۳۴- گفتگوهای زندان، شماره‌ی یک، پاییز ۱۳۷۶، همایون ایوانی، صفحه‌ی ۹۲.
۳۵- خاطرات یک زندانی، دکتر رضا غفاری، صفحه‌ی ۲۵۲.
۳۶- خاطرات یک زندانی، دکتر رضا غفاری، صفحه‌ی ۲۴۴.
۳۷- پیشین صفحه‌ی ۲۳۵.
۳۸- نشریه‌ی فدایی، ارگان کمیته‌ی مرکزی سازمان فداییان خلق ایران، بهمن‌ماه ۱۳۶۷.
۳۹- نشریه‌ی پیام کارگر، ارگان خارج از کشور سازمان "راه‌کارگر"، شماره‌ی ۳۳، نیمه‌ی اول آذرماه ۱۳۶۷.
۴۰- نشریه‌ی اکثریت، سازمان فداییان خلق ایران(اکثریت)، شماره‌ی ۲۷۲، ششم شهریورماه ۱۳۶۸.
۴۱- رادیو آزادی، ۹ شهریور ۱۳۸۱، www.iransolidarity.com
۴۲- نشریه‌ی کار، سازمان فداییان خلق ایران(اکثریت)، شماره‌‌های ۲۴۲ و ۲۴۵، سوم و بیست‌وچهارم بهمن‌ماه ۱۳۶۷.
۴۳- نشریه‌ی ایران‌زمین، شماره ۱۱۲، ویژه‌ نامه‌ی کمیسیون، شورای ملی مقاومت ایران.
۴۴- جنایت علیه بشریت، متن انگلیسی، شورای ملی مقاومت ایران، صفحه‌ی ۲۶.
۴۵- قتل‌عام زندانیان سیاسی، سازمان مجاهدین خلق ایران، صفحه‌ی ۱۴.
۴۶- پیشین، صفحه‌ی ۹.
۴۷- پیشین، صفحه‌ی ۹.
۴۸- پیشین، صفحه‌ی ۲۰۳.
۴۹- پیشین، صفحه‌ی ۲۰۲.
۵۰- پیشین، صفحه‌ی ۱۴.
۵۱- مقاله‌ی "میراث‌دار قتل و جنایت در لباس محقق و دبیرکل قابیلیان!، نشریه مجاهد اینترنتی، شماره‌ی ۴۵ جمعه ۲۳ دی ۱۳۸۴.
۵۲- نشریه‌ی فدایی، ارگان کمیته‌ مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران، بهمن‌ماه ۱۳۶۷.
۵۳-

آمار واقعی زندانیان قتل‌عام‌شده در تابستان ۶۷ و جعلیات پیرامون گور دسته‌جمعی، ایرج مصداقی

ايرج مصداقی
آمار قتل‌عام زندانیان سیاسی تابستان ۶۷، از ابتدا تاکنون دست‌خوش کم و زیاد کردن‌ها، تحریف‌ها و دستکاری‌ها گوناگونی بوده است. بخشی از تغییرات در آمار شهدا منطقی و قابل پذیرش است. چرا که در طول این سال‌ها بررسی همه جانبه‌ی این قتل‌عام‌ها با محدودیت‌های بسیاری مواجه بوده است. به نظر من این تغییرات در ابعاد کوچک قابل فهم و پذیرش‌اند. پس از انتشار فایل صوتی دیدار اعضای هیئت کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ با آیت‌الله منتظری، یک بار دیگر موضوع آمار قتل‌عام شدگان مورد توجه مردم و نیروهای سیاسی قرار گرفته است. در این میان بازار دروغگویان حرفه‌ای نیز گرم است. آن‌ها نیز فرصت یافته‌اند تا آمار و ارقام دروغین خود را یک بار دیگر مطرح کنند. «فرقه‌ی رجوی» در این میان معرکه گردان است و از هیچ تلاشی برای بیان دروغ‌های خود فروگذار نمی‌کند. در آخرین تلاش، گفتگوی ناصر سوداگری یکی از هواداران این سازمان را انتشار داده‌اند که به عنوان یکی از کارمندان سابق بهشت زهرا «شهادت» می‌‌دهد که در دهه‌ی ۶۰ در یک گور دسته‌جمعی در قطعه ۳۳ بهشت زهرا ۲۰ هزار نفر را دفن کرده‌اند! آن‌ها این بار عقل و هوش شنوندگان و ببنندگان به سخره گرفته‌اند و جنبش دادخواهی را به انحراف می‌برند.
گردانندگان این فرقه برای این که مردم متوجه‌ی ماهیت منتشرکنندگان این به اصطلاح افشاگری نشوند، آن را با نام Freedom Messengers«قاصدان آزادی» روانه‌ی فضای مجازی کردند.
در حالی که در قطعه‌ی ۳۳، تمامی رهبران گروه‌های سیاسی ایران از حنیف‌نژاد و سعید محسن و بدیع‌زادگان، تا احمد زاده‌ها و مفتاحی‌ها و پویان‌ و جزنی و گلسرخی و دانشیان و ... دفن شده‌اند. در این آدرس ببینید:‌
https://www.flickr.com/photos/39549222@N05/sets/72157623805680190/with/27981438820/
در طول دهه‌ی ۶۰ کوچکترین تغییری در این قطعه به وجود نیامد. تمامی قبرها سرجای خودشان بودند و تنها تعدادی از سنگ‌ها شکسته شدند. رژیم در دهه‌ی هشتاد قصد داشت قبرها را دو طبقه کند. چه اعتراض‌ها که از سوی فعالان اجتماعی و خانواده‌ها که صورت نگرفت. تصاویر قطعه ۳۳ را این‌جا ببینید.
http://www.khavaran.com/HTMLs/Eteraz.htm
چگونه ممکن است این قبرهای معروف را تخریب کرده، زیریشان ۲۰ هزار نفر را دفن کرده و سپس دوباره همان قبرها را به شکل سابق سرجایش گذاشته باشند؟ آیا ممکن است ۲۰ هزار نفر را در یک گور دسته جمعی جلوی چشم هزاران نفری که روزانه به بهشت‌زهرا می‌روند دفن‌کنند؟ آیا فلسفه‌ی گور جمعی نیز به این ترتیب لوث نمی‌شود؟ کدام ابلهی گور دسته‌جمعی به این بزرگی در معروف‌ترین گورستان کشور و در معروف‌ترین قطعه‌ی آن به لحاظ سیاسی، ایجاد می‌کند؟ آیا در ایران جا قحطی بود؟
آیا این ۲۰ هزار نفر را با هم اعدام کرده‌اند؟ چگونه چنین چیزی امکان دارد؟ در کجا چنین جنایتی صورت گرفته است؟ آیا هر روز گور دسته‌جمعی را کنده و افراد بیشتری در آن دفن می‌کردند؟ آیا این کار عاقلانه است؟ آیا جنازه‌ها را در جایی تلنبار کرده و وقتی به ۲۰ هزار نفر رسید اقدام به دفن آن‌ها کردند؟ آیا کسانی که این مزخرفات را می‌‌پذیرند نباید در عقل و شعورشان شک کرد؟
از اول انقلاب تا دهه‌ی ۸۰، قطعه ۳۳ دست نخورده بود. آیا مأمور بهشت زهرا این موضوع را نمی‌داند؟ من قبل از آن که به زندان بروم و بعد از آن که از زندان آزاد شدم، بارها به قطعه‌ی ۳۳ مراجعه کردم مطلقاً دست نخورده بود و غربت عجیبی آن‌جا حاکم بود.
همچنین رضا ملک یکی از مأموران سابق وزارت اطلاعات که در دعواهای درونی رژیم دستگیر شد مدعیست که ۳۳۷۰۰ را در جریان کشتار ۶۷ اعدام کردند که ۳۰ هزار نفر آن مجاهد و ۳۷۰۰ نفر چپ هستند که از اساس دروغ و جعل است. متأسفانه دکتر ملکی و محمد نوری‌زاد فریب این فرد را خورده و بدون آن که اطلاعی از ماوقع داشته باشند و یا تحقیقی در این مورد داشته باشند و یا حتی در آن مقطع زندان بوده باشند آمارهای وی را تکرار کردند و فرقه‌ی رجوی معرکه گردان این دروغ و جعل شد.
مهدی خزعلی نیز به نقل از معاون وزارت اطلاعات مدعی شد که ۲۰ هزار نفر در کشتار ۶۷ اعدام شده‌اند که ۳۸۰۰ نفر آن فقط در اوین اعدام شده‌اند که دروغ و غیرواقعی است. معاون وزارت اطلاعات می‌تواند او را فریب داده باشد. به نظر من بعید است خزعلی تعمدی در دروغگویی و مبالغه داشته باشد. در ادامه به آمار زندانیان اوین در مقطع کشتار ۶۷ خواهم پرداخت.
این آمارهای جعلی، مطلقاً به جنبش دادخواهی کمک نمی‌کند بلکه دیگر ادعاهای ما را نیز زیر سؤال برده و از اعتبار آن‌ها می‌کاهد. نباید اجازه دهیم مردم و نهادهای بین‌المللی اعتماد خود را به گزارش‌های ما از دست دهند. ضربه به اعتماد مردم جبران‌ناپذیر است. این ادعاهای دروغ به جانیان کمک می‌کند. ما نیاز به داستانسرایی و ارائه‌ی آمار دروغ نداریم. فاجعه به قدر کافی بزرگ است. یادتان هست دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم با فریب مسعود نقره‌کار دروغ‌های عجیب و غریب راجع به تجاوز و کشتار از زبان «صاحب‌منصب قضایی رژیم» انتشار می‌داد؟ رژیم هیچ ابایی ندارد از این که داستان‌های محیر‌العقول در مورد جنایاتش بسازد و به خورد خلایق بدهد.
من حاضرم با هر کس که در این زمینه مدعی است به ویژه کسانی که در سال ۶۷ در اوین و گوهردشت زندانی بودند و آمارهای دست‌کاری شده مجاهدین را تکرار می‌کنند، در رسانه‌های عمومی به بحث بپردازم تا «سیه‌روی شود هرکه در او غش باشد». به ویژه آرزو می‌کنم وابستگان فرقه‌ی رجوی که در دوران کشتار در اوین و گوهردشت زندانی بودند جرأت کنند و برای دفاع از آمارهای کذب این فرقه پا به میدان بگذارند.
در زیر بخشی از جلد سوم کتاب «نه زیستن نه مرگ» را که با نام «تمشک‌های ناآرام» انتشار یافته می‌آورم. این مطلب را ۱۴ سال پیش نوشتم و در آن به آمار قتل‌عام شدگان ۶۷ اشاره کردم. بعدها تدقیق بیشتری کرده و آن را در کتاب «رقص ققنوس‌ها و آواز خاکستر» منتشر کردم.
۱
چه تعداد در قتل‌عام‌های سال ۶۷ در تهران جان خود را از دست دادند؟‌

آمار قتل‌عام زندانیان سیاسی تابستان ۶۷، از ابتدا تاکنون دست‌خوش کم و زیاد کردن‌ها، تحریف‌ها و دستکاری‌ها گوناگونی بوده است. بخشی از تغییرات در آمار شهدا منطقی و قابل پذیرش است. چرا که در طول این سال‌ها بررسی همه جانبه‌ی این قتل‌عام‌ها با محدودیت‌های بسیاری مواجه بوده است. به نظر من این تغییرات در ابعاد کوچک قابل فهم و پذیرش‌اند. ولی چند برابر کردن آن، آن‌هم بعد از گذشت سالیان و بدون ارائه‌ی دلیل و شواهد جدید، غیرقابل فهم و غیرمنطقی است و هیچ‌ کمکی به کشف حقیقت نمی‌کند. برای همیشه نمی‌توان به اعتماد مردم تکیه کرد. به هنگام نوشتن این بخش توصیه کنفسیوس حکیم را آویزه‌ی گوشم داشتم، چرا که در صدد خدمت به مردم و جامعه‌‌ای که وامدار آن هستم می‌باشم. زیلو از کنفسیوس می‌پرسد: "چگونه به یک شاهزاده خدمت کنم؟" کنفوسیوس پاسخ می‌دهد،" به او حقیقت را بگو حتا اگر برایش ناخوشایند باشد."

۲
آمار ارائه شده از سوی سازمان‌ها و جریان‌های سیاسی در خارج از کشور در باره‌ی قتل‌عام زندانیان در سال ۶۷، ابتدا از هزاران تن شروع شد و سپس به ارقام پنج هزار نفر و ۱۰هزار نفر رسید.

اولین آمار رسمی اعلام شده توسط سازمان مجاهدین خلق ایران را مسعود رجوی در مصاحبه با رادیو "صدای مجاهد"، به تاریخ ۱۰ آذرماه ۶۷ اعلام داشت:
«در یکی از گزارش‌های شورای‌عالی قضایی خمینی که برای دفتر خودش ارسال شده، آمده است که در این چند ماه، یعنی بعد از آتش بس تا همین اواخر، حدود ۶۴۰۰ نفر از زندانیان سیاسی، به دستور خمینی فقط در زندان‌های قزل‌حصار، گوهردشت و اوین تیرباران شده‌اند. طی این مدت، تعداد مجموع اعدام‌ها در کل کشور به حدود ۱۲ هزار نفر می‌رسد.» (۱)
این آمار ۹ سال بعد برای اولین‌ بار در سوم آبان ۷۶ از سوی مسعود رجوی دستخوش تغییر گردید. او در گفتگو با شماری از هواداران مجاهدین صحبت از ۲۰-۳۰ هزار اعدام در جریان قتل‌عام ۶۷ کرد.
«بعد از ۱۶ سال مبارزه‌ی مسلحانه، بعد از این همه رنج و این همه مقاومت، که یک فقره‌ی آن شهیدان عملیات فروغ جاویدان و یک فقره‌ی‌ دیگرش ۲۰-۳۰ هزار اعدام در جریان قتل‌عام زندانیان سیاسی است...» (۲)
با این حال در اطلاعیه‌ی اول فوریه ۱۹۹۸(۱۱ بهمن ۷۶)، مجاهدین به مناسبت استعفای دکتر حسن حبیبی از معاونت ‌اولیِ محمد خاتمی، از قتل‌عام ۱۵ هزار زندانی در تابستان ۶۷ سخن به میان آوردند. درست چند روز بعد، این آمار در پیام مسعود رجوی به مناسب ۲۲ بهمن ۷۶ رسماً به ۳۰ هزار تن افزایش یافت!
برای نگارنده این سؤال پیش می‌آید: اگر گزارش محرمانه‌ی "شورای‌عالی قضایی" رژیم که علی‌القاعده باید مستند باشد، سخن از ۱۲ هزار اعدامی می‌کند، چرا شما آن را به ۲۰-۳۰ و سپس به ۱۵ و عاقبت به ۳۰ هزار تن افزایش می‌دهید؟! گزارش شورای‌عالی قضایی، گزارشی است داخلی که نیازی به پرده پوشی نداشته و احتیاجی به کم کردن آمار قربانیان در آن نمی‌رود. اگر اطلاعیه‌ی شورای‌عالی قضایی درست است، پس چرا در آن سخن از قتل‌عام در زندان قزل‌حصار می‌رود؟ در حالی که اعضای شورای‌عالی قضایی به خوبی آگاهند که در مقطع قتل‌عام‌ها، یک زندانی سیاسی هم در قزل‌حصار نبود و هیئتی در آن‌جا به این منظور تشکیل نشده بود و یا آمدوشدی به آن‌جا نداشت!
از نگاه نگارنده، ابعاد آمار را هر چه بالا و پایین کنیم، به لحاظ کیفی هیچ تفاوتی در ماهیت ددمنشانه و فاجعه‌بار قتل‌عام زندانیان در تابستان۶۷ رخ نخواهد داد. داغ ننگ قتل‌عام زندانیان سیاسی تا ابد بر جبین برنامه‌ریزان، آمران، مجریان، حامیان آن و آنان که بر این جنایت فجیع چشم بستند و سکوت اختیار کردند، باقی خواهد ماند.
بی‌راهه نرویم، برای نشان دادن نفس جنایت و فاجعه و یا پتانسیل جنایت، آمار مگر چه نقش تعیین کننده‌ای می‌تواند داشته باشد؟ از نظر ما جنایت و فاجعه به چه چیزی اطلاق می‌شود؟ آیا در اذهان‌مان اعدام چند هزار نفر در چند هفته، آمار کمی است؟ افزودن به آمار قربانیان فاجعه، چه مشکلی را حل می‌کند؟ آیا با این کار رژیم را جنایتکارتر نشان می‌دهیم؟ آیا فکر می‌کنیم اکنون که ۳۰ هزار تن را اعدام کرده جنایتکارتر از زمانی خواهد شد که ۱۵ هزار نفر را اعدام کرده بود و مستحق عقوبتی بیش‌تر است؟ با این وصف اگر پیش برویم و بخواهیم بر پایه‌ی آن قضاوت کنیم، شاه دستی به خون‌آغشته نداشته و پینوشه اصلاً جنایت نکرده است. چرا که به گفته‌ی مخالفان پینوشه در تمام دوران حکومت او در طول ۱۷ سال، ۳۰۰۰ تن به قتل رسیده و یا مفقودالاثر شده‌اند. نکته‌ی جالب این که ارزیابی نیروهای سیاسی شیلیایی، مجامع و مراکز بین‌المللی و حقوق بشری در رابطه با تعداد قربانیان و مفقودالاثرهای شیلیایی در دوران حکومت ۱۷ ساله‌ی پینوشه، یکسان است. گویا این تنها کشور ماست که ظاهراً ارزیابی نیروهای سیاسی‌اش از آمار و تعداد قربانیان، یکسان نیست، چه برسد به ارزیابی گروه‌ها و مجامع بین‌المللی.
۳
در نظر من، جنایت، جنایت است و عدد و رقم نمی‌شناسد. ظاهراً اما نیروهای سیاسی تلاش می‌کنند که در دادن آمار از یکدیگر عقب نمانند. گویا در این عرصه نیز باید به رقابت پرداخت، حتا به قیمت جعل و حذف تاریخ! البته من هنوز معتقدم که "در انتخاب وسائلی که برای رسیدن به هدف در نظر می‌گیریم باید دقیقاً هوشیار باشیم که وسایل مزبور از جنس و هدف و سازگار با اصول مورد نظر ما باشد." (۳) مگر زمانی که ساواک شاه ۹ زندانی بی‌دفاع را در سه دهه پیش در تپه‌های اوین، ناجوانمردانه به رگبار بست، جنایت نام نگرفت؟ مگر هنوز رژیم سلطنتی و هواداران و مدعیان آن توانسته‌اند از بدنامی آن جنایت هولناک گریزی حاصل کنند؟ و مگر تاریخ قاتلان را خواهد بخشید؟

یکی از بزرگترین و انگیزاننده‌‌ترین و خاطره‌انگیز‌ترین روزها در تاریخ میهن ما که پیوسته با پوست و گوشت ایرانی و به ویژه نسل جوان آن عجین می‌شود، روز ۱۶ آذر است. در واقع، چندین نسل فعالیت سیاسی خود را با گرامی‌داشت این روز شروع کرده‌اند و می‌کنند. مگر نه این که۵۰ سال پیش در چنین روزی، تنها سه تن از دانشجویان، در جریان اعتراض به سفر ریچارد نیکسون معاون ریاست جمهوری وقت آمریکا، به قربانگاه رفتند؟ آیا کسی جز جنایت، نامی بر آن نهاده است و آیا از ذهن تاریخی یک ملت پاک خواهد شد؟ بی‌گمان پاسخ منفی است.

هیچ چیز به اندازه‌ی رفتار صادقانه داشتن با مردم، نمی‌تواند مشکل‌گشای معضل‌های اجتماعی‌شان باشد و هیچ توجیهی نباید باعث ارائه‌ی آمار و ارقام غیرواقعی شود، چرا که حقیقت روزی آشکار خواهد شد.

بر بالای تمامی اطلاعیه‌های ارتش رهایی‌بخش ملی بولیوی، به فرماندهی چه گوارا، این جمله به چشم می‌خورد: "راستی انقلابی در برابر دروغ‌های ارتجاع"
به درستی که راستی انقلابی در برابر دروغ‌های ارتجاع بیش از هر چیز می‌تواند راهگشای ما در مبارزه با ارتجاع بوده و اعتماد مردم را به ما جلب کند.
در جنگ ویتنام، در صورتی که نیروهای ویتنامی لاشه‌ی‌ هواپیمایی را که مدعی سرنگونی آن بودند پیدا نمی‌کردند، هوشی مین اجازه‌ی‌ صدور اطلاعیه‌ در این زمینه را نمی‌داد. آماری که رزمندگان ویتنامی از تلفات آمریکایی‌ها می‌دادند، چنان دقیق و مستند بود که ارتش آمریکا گزارش‌های جنگی‌اش را بر اساس آن تنظیم می‌کرد. آن‌ها به تجربه‌ دریافته بودند که هوشی‌مین حتا در اعلام ارقام تلفات دشمن هم "مصلحت" را بر "حقیقت" ترجیح نمی‌دهد.

با توجه به آن‌چه ذکر شد، تلاش خواهم کرد تا آمار روشنی از زندانیانی که در تهران قتل‌عام شده‌اند، به دست دهم. هر چند مطمئن هستم که افراد مطلق‌گرا به هیچ وجه مایل نیستند به دگم‌هایشان جسارتی رود و یا واقعیتی ایمان مطلق‌شان را بلرزاند. چرا که بنیان تفکرشان با هر گونه نقد و انتقاد و سنجش و داوری‌ بیگانه است. چرا که "ذهن متعصب همانند مردمک چشم است، هر چه بیش‌تر نور بر‌ آن بتابانید، تنگ‌تر خواهد شد" (۴)
۴
بررسی واقعی و مقرون به صحت آمار زندانیان سیاسی قتل‌عام شده در تابستان ۶۷، اگر اراده‌‌ای جدی به ویژه در سطح سازمان‌های سیاسی وجود داشته باشد، کار چندان مشکلی نیست. به راحتی می‌توان با مراجعه به کسانی که در آن شرایط در زندان‌ها بوده‌اند، آمار بندها و محل‌هایی را که در آن‌ها به سر برده‌اند، به دست آورد. با بررسی چند برآورد و آمار در کنار هم، به راحتی می‌توان به تعداد واقعی زندانیان هر بند و زنده‌ ماندگان آن بند نزدیک شد. چرا که زندانیان در زیرزمین و یا تونل و یا محل‌های مخفی و... به سر نمی‌بردند، آنان جا و مکان مشخص داشتند. برای مثال، در تهران قبل از این که بگوییم چند نفر قتل‌عام شدند، باید بگوییم در آن مقطع، فارغ از همه‌ی هیاهو‌های رایج، چه تعداد زندانی در زندان به سر می‌بردند و این افراد در چه محل‌هایی نگاهداری می‌شدند.

در تهران، زندانیان سیاسی تنها در زندان‌های اوین و گوهردشت به سر می‌بردند و "هیئت‌‌ ویژه" نیز در آن‌ها تشکیل جلسه داد و قتل‌عام نیز در آن‌ها صورت گرفت. به راحتی می‌توان به آمار معین زندانیان هر بند دست یافت. زندان کمیته مشترک به زندانیان زیر بازجوییِ تحت نظر وزارت اطلاعات، تعلق داشت. زندان جمشیدیه نیز مختص به زندانیان زیر بازجویی نیروهای مسلح بود.
۵
کمیسیون روابط خارجی شورای ملی مقاومت به نقل از دوست، هم‌رزم و هم‌بند سابقم ولی‌الله واحد مرزن کلاته می‌نویسد:

«یک زندانی از بند رسته که ۱۵ سال در زندان به سر برده است در باره‌ی جریان قتل‌عام سیاه سال ۶۷ گفت: اواخر بهمن۶۷ بود که باقی مانده‌ی زندانیان را از زندان‌های مختلف تهران در اوین جمع کردند. البته هنوز اعدام‌های پراکنده وجود داشت... به هر ترتیب بود سعی کردیم اسامی کسانی را که در آن موج قتل‌عام رفته‌اند جمع و جور کنیم. لیستی از زندانیان مردی که در بندهای مختلف زندان‌های تهران اعدام شده بودند، تهیه کردیم. اسامی زندانیان زن و تعدادی از اعدام شدگان را نمی‌دانستیم. از برخی بندها و به خصوص در اوین خبر نداشتیم. نمی‌دانستیم هنگام قتل‌عام چه تعداد زندانی در آن‌ها بوده و بر سر آن‌ها چه آمده است. بعدها فهمیدیم که تمام آن‌ها اعدام شده‌اند و حتا یک نفر هم نجات پیدا نکرده است. تعداد زیادی زندانی را که در ماه‌های قبل از قتل‌عام‌ها از زندان مشهد و کرمانشاه به تهران تبعید کرده بودند که همه اعدام شدند. اسامی آن‌ها را نمی‌دانستیم... لیست اسامی را از طریقی به بیرون فرستادیم. لیستی که بخش بسیار کوچکی از شهیدان را در بر می‌گرفت.» (۵) [بعداً متوجه شدم این آمار از زبان او نوشته شده است]
در گزارشی به نقل از همین شخص در کتاب "جنایت علیه بشریت" می‌خوانیم:
«ما لیست تنها ۶۴۵۰ زندانی مرد را که در زندان‌های تهران اعدام شده بودند را تهیه کردیم. ما هیچ اطلاعی از شمار زندانیان زن اعدام شده نداشتیم. اگر تنها زندانیان مرد اعدام شده در تهران را در نظر بگیریم لیست ما کامل نبود. ما تلاش کردیم که لیست تهیه شده را توسط خانواده‌ی یک زندانی به بیرون بفرستیم اما به وسیله‌ی رژیم کشف شد. نتیجه‌ی تلاش‌ها و کوشش‌های درد آورمان برای تهیه‌ی یک لیست قابل فهم از قربانیان نابود شد.» (۶)
ولی‌الله واحد مرزن کلاته در یک جا مدعی است: لیست اسامی را به طریقی به بیرون فرستادیم. لیستی که بخش کوچکی ازشهیدان را در بر می‌گرفت. و در جای دیگری می‌گوید که "ما تلاش کردیم که لیست تهیه شده[ ۶۴۵۰ نفره] را توسط خانواده‌ی یک زندانی به بیرون بفرستیم، اما به وسیله‌ی رژیم کشف شد... "او مشخص نمی‌کند خانواده‌ای که لیست از طریق او لو رفت، چه بر سرش آمد و نامش چه بود؟ چرا که علی‌الاصول برای رژیم موضوع باید مشخص باشد. چرا که در یک‌جا می‌گوید که لیست به دست رژیم افتاد و در جای دیگر عنوان می‌کند که لیست را به طریقی به بیرون فرستادند؟
اما حقیقت ماجرا. تنها لیست تهیه شده از سوی زندانیان مجاهد که به شکل کامل و تفکیک شده و همراه با نام بندهای قربانیان زندان‌های اوین و گوهردشت که از زندان بیرون آمده و یک نسخه از آن نیز به سازمان مجاهدین خلق ایران تحویل داده شده و تصویر آن در کتاب "قتل‌عام زندانیان سیاسی" صفحه ۱۸۵ آمده است، حاوی ۸۸۷ نام است و نه ۶۴۵۰ نفر ادعایی ولی‌الله واحد مرزن‌کلاته. لیست مزبور به خط مهرداد کاووسی است و از کمبودهای اساسی برخوردار است. این لیست نشان‌دهنده‌ی محدوده‌ی توانایی ما در آن دوران بود. جز تعدادی معدود، اساساً اسامی زنان و زندانیان مارکسیست و کرمانشاهی در آن مسکوت مانده است. از آن جایی که به صورت یادداشت و دست‌نویس بوده، با توجه به شرایط زندان در بعد از قتل‌عام‌ها، دقت لازم در تهیه‌ی آن به کار نرفته است. لیست دیگری به غیر از لیست مزبور در زندان تهیه نشده و در هیچ شرایطی، بخشی از لیست از بین نرفته و به دست رژیم نیافتاده و بلایی هم بر سرش نیامده است! باعث تعجب این است که ایشان به خوبی می‌داند، اساساً در آن هنگام این تعداد زندانی در دسترس رژیم نبود که اعدام‌شان کرده باشد تا ما زندانیان باقی‌مانده، بتوانیم اسامی ۶۴۵۰ نفر مرد، از آن تهیه کنیم. آیا جای سؤال نیست که چرا آمار ادعایی ولی‌الله واحد مرزن‌کلاته، نزدیک به آمار ۶۴۰۰ نفره‌ی منتشر شده از سوی مسعود رجوی به نقل از گزارش شورای‌عالی قضایی است؟ ادعای ولی‌الله واحد مرزن‌کلاته متأسفانه به یک شوخی شبیه است تا روایت مستند تاریخ! بعید می‌دانم او در حضور من و یا دیگر زندانیانی که در جریان ماوقع بوده‌اند، بتواند چنین ادعایی را تکرار کند.
در کتاب "قتل‌عام زندانیان سیاسی" گزارشی از زندانی مجاهد حسین فارسی تحت عنوان گزارش اول، البته بدون ذکر نام وی به چاپ رسیده است که در آن می‌گوید:

«وقتی که از بندهای مختلف در یک‌جا جمع شدیم و تمام بندها در یک بند خلاصه شد، تازه معلوم شد چه خبر بوده است. هر کس، از شهیدان بندی که بود، چیزی می‌گفت. یک بار اسم بیش از ۷۰۰ شهید را فقط در گوهردشت جمع کردیم.» (۷)
اسامی جمع‌آوری شده از شهدای مجاهد در گوهردشت که با کاستی‌های زیادی‌ نیز همراه بود، در حدود ۳۵۰ نفر است و نامی از زنان و کرمانشاهی‌ها در آن نیامده است. اسامی مزبور در کتاب "قتل‌عام زندانیان سیاسی" صفحه‌ی ۱۸۵ و همچنین در نشریه مجاهد آمده است. بیش از آن نه ما لیستی تهیه کردیم و نه امکانی برای تهیه آن داشتیم.

از مقایسه‌ی دو گزارش حسین فارسی و ولی‌الله واحدمرزن‌کلاته نیز می‌توان به مبالغه انجام گرفته در آمارها رسید. اگر لیست ۷۰۰ نفره حسین فارسی را از ۶۴۵۰ نفره مرزن کلاته کم کنیم. یعنی ما قادر به جمع‌آوری ۵۷۵۰ نام از میان قتل‌عام شدگان اوین شده بودیم. چیزی که حقیقت داشت این بود که لیست تهیه شده از سوی ما تنها نزدیک به ۱۰ درصد آمار فوق بود و حاوی کمبودهای اساسی بود.
۶
متأسفانه‌ سازمان مجاهدین خلق ایران بر مبنای شهادت کمال افخمی اردکانی یکی از مأموران سابق زندان اوین و چندین گزارش نادرست و غیرواقعی، آمار نهایی قتل‌عام‌شدگان سال ۶۷ را ارائه کرده و بر آن پای می‌فشارد. شهادت کمال افخمی در هیچ ‌یک از موارد، از کم‌ترین اعتباری برخوردار نبوده و تنها به مخدوش کردن واقعیت کمک کرده است. او از جمله گفته است:

«برای اعدام زندانیان در زندان اوین ۶ جراثقال و ۳ دستگاه لیفت تراک وجود داشت. در هر نوبت ۳۳ نفر اعدام می‌شدند. بر روی هر یک از جراثقال‌ها یک تیر آهنی وجود داشت که ۵ طناب از هر یک از آن‌ها آویزان بود. این ۶جراثقال در این نقاط قرار داشتند: یکی در کنار ساختمان دادگاه اداری، دو تا در کنار بند ۳۲۵ و ۳ تا هم در کنار بند ویژه روحانیون قرار داشتند.
روی هرکدام از دستگاه‌های لیفت‌تراک نیز یک تیر همراه با ۴ طناب آویزان شده از آن وجود داشت. لیفت تراک‌ها در پارکینگ نزدیکی دفتر دادستانی قرار داده شده بودند. از پارکینگ به عنوان محوطه‌ی اعدام نیز استفاده می‌کردند. یک جراثقال هم در گاراژ کنار پارکینگ بود که از آن‌هم برای اعدام استفاده می‌کردند. اعدام‌ها اواسط مرداد شروع شدند. هر نیم ساعت ۳۳ نفر از این جراثقال‌ها اعدام می‌شدند و همین‌طور بدون توقف اعدام‌ها ادامه پیدا می‌کردند. بدن آن‌هایی که اعدام شده بودند توسط عطا فروغی که رئیس بهداری زندان بود و میرزائ که رئیس دفتر اسدالله لاجوردی بودی[ در آن دوران لاجوردی حضور و مسئولیتی در زندان نداشت که بخواهد رئیس دفتری داشته باشد] معاینه می‌شد. پس از معاینه وقتی معلوم می‌شد که آن‌ها بطور قطعی مرده‌اند، جسدها را در یک کامیون پوشیده انباشته کرده و به بیرون از زندان منتقل می‌کردند. کامیون‌ها از اداره پلیس اوین قرض گرفته شده بودند. ولی بعضی از آن‌ها متعلق به خود زندان بود.
این رویه همین‌طور به مدت دو هفته از ساعت هفت و سی دقیقه صبح تا ساعت ۵ بعدازظهر ادامه داشت. آن‌ها پس از این مدت (برای اعدام‌ها) اقدام به استفاده از پارکینگ نیز کردند و تعداد آن‌هایی که اعدام می‌شدند هر نیم ساعت به ۳۷ تا ۴۰ نفر افزایش یافت.» (۸)

موارد بالا با اندکی تغییر و تلفیق موضوع لیفت‌تراک و جراثقال، در کتاب "قتل‌عام زندانیان سیاسی" به شکل زیر در آمده است:
«در زندان اوین به وسیله ۶ جراثقال و ۳ لیفتراک ۳۳ نفر را در یک لحظه اعدام می‌کردند. به هر جراثقال تیرآهنی نصب شده بود. بر هر تیر آهن هم ۵ رشته طناب دار آویزان بود. بر روی میله‌های هر جراثقال ۴ طناب دار وصل بود... یک جراثقال هم در محوطه‌ی پارکینگ داخل تعمیرگاه قرار داشت که به عنوان زاپاس از آن استفاده می‌شد. یک روز به حیاط پشت رفتم. دیدم تعداد زیادی جراثقال آن‌جاست. بر روی هر کدام آن‌ها ۱۰-۱۵ نفر را آویزان کرده بودند. یک لیف تراک هم اجساد را جمع می‌کرد.» (۹)
اگر شما چیزی از توضیح بالا که بالاخره چند تا میله و چند تا طناب روی یک جراثقال نصب بود، متوجه شدید من را نیز روشن کنید. شاید شما نیز مانند من، اولین سوالی که به ذهن‌تان خطور می‌کند و از نظر "کمیسیون روابط خارجی شورای ملی مقاومت" دور مانده، این واقعیت باشد که چرا اعدام‌ها فقط در ساعت اداری و از ساعت هفت و سی دقیقه صبح تا ساعت ۵ بعدازظهر انجام می‌شده است؟ مأمور سابق، قبلاً مدعی شده بود که به هر جراثقال یک تیرآهن نصب شده بود و از هر تیرآهن ۵ رشته طناب آویزان بود، اما یکباره در این‌جا مدعی می‌شود که از هر جراثقال ۱۰-۱۵ نفر را آویزان کرده بودند! برای تصور چیزی که مأمور سابق ادعا می‌کند، باید به قوه‌ی تخیل خود فشار آورد و تصور کرد که چگونه مأموران، اشتراکی عمل کرده و از هر طناب دو تا سه نفر را آویزان کرده‌اند!‌ تنظیم‌کننده‌ی کتاب از اعترافات این مامور سابق، نتیجه‌گیریِ بسیار جالبی می‌کند. ایشان اذعان می‌دارد که:
«از اعترافات این مامور سابق اوین می‌توان جمع‌بندی کرد که اگر ۱۹ نوبت اعدام در روز انجام می‌شد و در هر نوبت ۳۰ نفر اعدام می‌شدند، پس هر روز حداقل ۵۷۰ نفر در زندان اوین اعدام می‌شدند. یعنی در ۱۴ روز بیش از هشت هزار زندانی فقط در زندان اوین اعدام شدند. به این نکته بایستی توجه داشت که اعدام‌ها بعد از دو هفته نیز ادامه داشت. با توجه به فرمان خمینی مبنی بر اعدام غیر مجاهدین در اوایل سپتامبر که به گفته‌ی منتظری درحدود ۵۰۰ تن بودند شمار اعدام شدگان مرد در اوین بیش از ده هزار تن خواهد شد. هزاران زندانی زن نیز وجود داشتند که تعداد زیادی از آنان اعدام شدند. به علاوه هزاران زندانی دیگر در زندان های دیگر تهران از جمله گوهردشت وجود داشتند که قتل عام با وحشی‌گری یکسانی انجام گرفت. بنابراین تنها در زندان‌های تهران می‌توان به ارقام چشمگیری پی برد.» (۱۰)
تنظیم کننده‌ی کتاب نتیجه‌گیری می‌کند که ۱۹ سری اعدام و هر سری ۳۰ نفر، پس هر روز حداقل ۵۷۰ نفر اعدام می‌شدند. بعد از ۱۴ روز بیش از ۸ هزار نفر فقط در زندان اوین اعدام شدند. مشخص نیست چرا تنظیم‌کننده‌ی کتاب سه نفر از آمار اعدام شدگان در هر سری کم می‌کند! چرا که کمال افخمی ادعا کرده بود که درهر سری ۳۳ نفر اعدام می‌شدند. با کم کردن سه نفر در آمار هر سری اعدام، بعد از دو هفته ۷۹۸ نفر از تعداد اعدام شدگان کاسته می‌شود. آیا در ذهنیت ایشان، جان ۷۹۸ تن ارزشی ندارد که با یک چرخش قلم از آن چشم پوشی می‌کند، یا ادعای مأمور سابق را مقرون به صحت نمی‌داند؟ مأمور سابق ادعا می‌کند که بعد از دو هفته میزان اعدام‌ها افزایش یافت و در هر سری به ۳۷ تا ۴۰ تن رسید. در کتاب "قتل‌عام زندانیان سیاسی" نیز می‌خوانیم که اعدام‌ها بدون وقفه ۴۵ روز ادامه داشته است. آمار ۸ هزار نفر فقط در ۱۴ روز اول، آن هم در اوین است. اگر اعدام‌ها بدون وقفه ۴۵ روز ادامه داشته است، فکر می‌کنید چند نفر در اوین اعدام شده‌اند؟ تنظیم‌کننده‌ی کتاب، در این‌جا دیگر صلاح نمی‌داند به مأمور سابق استناد کند و برخلاف او که مدعی است بعد از دو هفته در هر سری اعدام ۳۷ تا ۴۰ تن به دار آویخته می‌شدند، برای بقیه‌ی مدت اعدام‌ها، تنها به رقم ۲ هزار نفر اکتفا می‌کند و در مجموع به ۱۰ هزار تن مرد در اوین بسنده می‌کند. (۱۱) در صورتی که اگر بپذیریم اعدام‌ها یک ماه دیگر ادامه داشته است، با توجه به منطق فوق و با در نظر گرفتن حداقل ۳۷ تن اعدام شده در هر سری، روزانه حدوداً ۷۰۰ تن به دار آویخته می‌شدند و بعد از یک ماه تنها در اوین ۲۱ هزار تن به آمار فوق افزوده می‌شود. یعنی چیزی نزدیک به ۳۰ هزار تن فقط در زندان اوین به دار آویخته شده‌اند! همان‌طوری که در بالا آمده است، اگر زندانیان دیگر زندان‌های تهران از جمله گوهردشت را نیز در نظر بگیریم، معلوم نیست که این آمار سر به کجا خواهد زد؟
اعدام به وسیله‌ی جراثقال با اهداف خاصی تنها در ملاءعام و در سر چهارراه‌ها، میادین و مراکز پررفت و آمد انجام می‌گیرد و نه در محوطه‌ی‌ زندان که اساساً استفاده از آن را بی‌معنی می‌سازد! چرا که در مراکز فوق امکان برقراری چوبه‌ی دار نیست و به این ترتیب به سرعت یک چوبه‌ی دار متحرک برپا می‌کنند و با گرداندن جنازه در شهر رعب و وحشت نیز می‌آفرینند. موضوع اعدام با جراثقال در اوین تنها توسط کمال افخمی جعل شد که حقیقت ندارد و مورد تمسخر زندانیانی که پروسه‌ی قتل‌عام را پشت سر گذاشتند، شده است. زندانیان عادی که خود پیش از شروع‌ قتل‌عام، قلاب‌ها را در محوطه‌ی پارکینگ اوین جوش داده بودند، بعدها موضوع را برای زندانیان زنده مانده فاش ساختند. افزون بر همه‌ی مسائل، این نکته را بایستی در نظر گرفت که تنها در روزهای اول، قتل‌عام در محوطه‌ی باز انجام می‌گرفت و سپس بنا بر دلایلی، محل قتل‌عام به اماکن سرپوشیده منتقل می‌شود. در اوین زیرزمین ۲۰۹ را برای محل اعدام‌ها انتخاب می‌کنند. (۱۲)
مطمئناً در زیرزمین و اتاق‌های کوچک آن نمی‌شود جراثقال و لیفت‌تراک برد. حتا مجاهدین هم معتقدند که اعدام‌ها در بخش ۲۰۹ انجام می‌گرفته است: "محل بی‌دادگاه از دادسرا به بند ۲۰۹ و در نزدیک محل حلق آویز کردن، منتقل گردید". (۱۳) همه‌ی زندانیان مجاهد و مارکسیست هم‌نظرند که هیئت قتل‌عام‌ها مشترک بوده و تنها یک هیئت(یک شعبه) به محاکمه‌ی مجدد و صدور حکم اعدام می‌پرداخت. حداقل روزی ۵۷۰ حکم اعدام صادر می‌شود، آن‌هم فقط توسط یک هیئت! با توجه به مدت زمانی که برای آوردن و بردن یک نفر به دادگاه لازم است و نیز با در نظر گرفتن حداقل زمان مورد نیاز برای پرسش و پاسخ‌های رایج در آن دوران، مبنی بر مشخصات کامل زندانی اعم از نام، نام خانوادگی، نام پدر، وضعیت تأهل، میزان تحصیلات، نوع اتهام، میزان محکومیت متهم که برای پر کردن فرم حکم اعدام که لازم بود و بلا استثنا انجام می‌گرفت و همچنین سؤال‌هایی از زندانی، مبنی بر پذیرش مواضع گروه متبوع خود، مسائل پرونده‌ای، کیفرخواست سابق و... که از سوی اعضای هیئت مطرح می‌شد و گاه بحث‌هایی که بین زندانی و اعضای هیئت در می‌گرفت، چنین چیزی امکان‌پذیر نیست. اگر با من هم نظر باشید! شبانه روز ۱۴۴۰ دقیقه است و اگر مدت زمان لازم برای دادگاهی شدن هر زندانی را ده دقیقه فرض کنیم، دادگاه در یک شبانه روز می‌تواند فقط حکم اعدام ۱۴۴ نفر را صادر کند! اگر حتا این زمان به ۵ دقیقه کاهش یابد، دادگاه تنها می‌تواند حکم اعدام ۲۸۸ نفر را صادر کند. توجه کنید که ما فرض را بر این گذاشته‌ایم که دادگاه در تمام مدت ۲۴ ساعت و بدون هیچ‌گونه وقفه‌ای مشغول کار بوده باشد. بارها اتقاق می‌افتاد که افراد چندین بار به دادگاه برده می‌شدند. من خود چهار بار به دادگاه برده شدم. از طرف دیگر، اعضای هیئت حتا در خلال کار دادگاه، هیچ‌گاه آنتراکت دادن برای خوردن میوه، شیرینی، نان‌خامه‌ای، چای، نهار، نماز و... را فراموش نمی‌کردند. استراحت، خواب شبانه، رفت‌وآمد و... جای خود. من روزها شاهد اعمال لحظه به لحظه‌ی آنان در گوهردشت بودم. فکر نمی‌کنم در اوین نیز شیوه‌ی دیگری از سوی همین افراد به کار گرفته شده باشد.
کمال افخمی که مرجع اصلی اعلام آمارهای داده شده از سوی مجاهدین در باره‌ی قتل‌عام زندانیان سیاسی است، در چهارمین جلسه‌ی "دادگاه‌های مردمی" که از سوی مجاهدین و هواداران این سازمان در کشورهای اروپایی و آمریکا تدارک دیده شده بود، در شهر کلن و در تاریخ ۱۹ فروردین ۱۳۸۰ می‌گوید:

«[آغاز اعدام‌ها] ابتدا توسط جراثقال‌ها [بود]، که بعداً ۳ لیفتراک به آن‌ها اضافه شد. و روز بعد لاجوردی که خیلی عجله داشت و معتقد بود اعدام با جراثقال خیلی طول می‌کشد (یعنی هر نیم ساعت ۲۵ تا ۴۰ نفر) دستور داد زندانیان را در دسته‌های ۱۰۰ نفری به طرف سالن تیراندازی پرسنل اوین واقع در بالای سالن ملاقات ببرند و بعد از انداختن نارنجک درب‌ها را ببندند و چند لحظه بعد با یک لودر مخصوص جنازه‌ها را بیرون بکشند و در داخل کامیون‌های چادر دار که قبلا از ژندارمری ده اوین گرفته بودند ریختند و آن‌‌ها را به جاهای نامعلوم حمل کردند. وقتی لودر جنازه‌ها را بیرون می‌کشید، لاجوردی جلو می‌رفت و نگاهی به اجساد می‌انداخت و قهقهه‌یی مستانه سر می‌داد و اگر کسی در میان اجساد نفس می‌کشید، کلت کمری خودش را در می‌آورد و تا تیر آخر خود را در سر قربانی خالی می‌کرد. البته فقط کار به این جا ختم نمی‌شد.» (۱۴)
تدوین کننده‌ی کتاب "قتل‌عام زندانیان سیاسی"، اعدام به این شکل را که اتفاقاً مرجع خودشان به آن اعتراف کرده و در هر سری ۱۰۰ نفر را به این شکل می‌کشته‌اند، جزو بررسی خود نمی‌آورد. لابد دلیل قانع‌ کننده‌ای برای این‌ کار دارد. بماند که موضوع اساساً کذب است. نه کسی را با نارنجک می‌کشتند و نه لاجوردی در زمان قتل‌عام زندانیان در اوین حضور داشت. در کتاب "قتل‌عام زندانیان سیاسی" همچنین می‌خوانیم:
«ابعاد فاجعه را از آن‌چه در نامه‌های منتظری آمده و مسلما گویای همه واقعیت نیست می‌توان ارزیابی کرد. راستی ابعاد جنایت تا کجاست که منتظری را وادار به چنین اعترافی می‌کند؟ نامه‌های منتظری را از زاویه عدد و رقم اعدام شدگان مرور کنیم. تاریخ اولین نامه ۹ مرداد است. همه‌ی زندانیان می‌گویند که اعدام‌های جمعی در اوین از ۴ شنبه ۵ مرداد شروع شده است. منتظری در این نامه می‌نویسد: چند هزار اعدام در چند روز در عرض ۳ یا حداکثر ۴ روز صحبت از اعدام چند هزار نفر است... او دو روز بعد در نامه‌ی دیگری به خمینی اعتراض یکی از حکام شرع یکی از شهرستان‌ها به اعدام‌های جمعی را بازگو می‌کند و معلوم می‌شود که منتظری در نامه‌ی اولی مقصودش از چند هزار اعدام فقط در تهران بوده است. روز ۲۴ مرداد یعنی در بیستمین روز قتل‌عام منتظری دوباره نامه‌یی به حکام شرع می‌نویسد. از ادامه‌ی اعدام‌های گسترده و قتل‌عام‌ها اظهار نگرانی می‌کند و آن را به ضرر نظام توصیف می‌نماید... همه‌ی اخبار و شواهد نشان می‌دهد که اعدام‌های جمعی بلاوقفه به مدت ۴۵ روز ادامه داشته است و اگر قبول داشته باشیم هیچ دلیلی ندارد که منتظری بخواهد عدد اعدام‌ها را بزرگ جلوه دهد. می‌توان مطمئن شد که عدد واقعی اعدام‌ها که در چند روز اول در تهران چند هزار نفر بوده بعد از ۴۵ روز چندین برابر شده است. حال اگر اعدام‌های بعدی و اعدام‌های شهرستان‌ها را هم اضافه کنیم با محتاطانه‌ترین محاسبه‌ها می‌توان گفت که رقم کشتارها دست کم ۳۰ هزار است.» (۱۵)
در بهترین حالت می‌توانم قضاوت کنم که نویسنده‌ی مطلب فوق، کتاب منتظری را نخوانده و صرفاً به خواندن یک اطلاعیه که از سوی مجاهدین در این مورد صادر شده بود، اکتفا کرده است و یا اگر آن را خوانده باشد، از سر دقت نخوانده و یک نتیجه‌گیری دلخواهانه کرده است. [بعداً متوجه شدم تمام کسانی که در رابطه با فرقه‌‌رجوی هستند به شکل هدایت‌شده و بصورت آگاهانه دروغ می‌گویند و به تحریف تاریخ می‌پردازند تا منویات ولی فقیه فرقه برآورده شود.]
منتظری تأکید می‌کند که فرمان خمینی مبنی بر اعدام مجاهدین، در پنج شنبه ششم مردادماه ۱۳۶۷ صادر شده و او در شنبه هشتم مردادماه یعنی دو روز بعد، از موضوع مطلع شده است. اولین نامه‌ی او خطاب به خمینی در تاریخ یکشنبه نهم مردادماه است. وی به هیچ وجه مدعی نشده که تا این تاریخ چند هزار نفر در تهران اعدام شده‌اند. منتظری در نامه‌ی مذکور به خمینی، بعد از ردیف کردن هشت مورد، در خاتمه با اطلاعی که از وضعیت زندان‌ها و آمار و ارقام موجودی زندان‌ها و شداد و غلاظ بودن حکم خمینی دارد، پیش‌بینی کرده و تأکید می‌کند که: "بالاخره اعدام چند هزار نفر در ظرف چند روز هم عکس‌العمل خوب ندارد و هم خالی از خطا نخواهد بود". (۱۶) اگر دستور زبان فارسی را بدانیم، مشخص است که گوینده اشاره به زمان آینده دارد و پیش‌بینی وقوع قتل‌عامی در ابعاد گسترده در سراسر کشور را می‌کند، وگرنه نیازی به کاربرد زمان آینده در عبارت فوق نبود. او اگر به گذشته نظر داشت، حتماً می‌نوشت: به هر حال اعدام چند هزار نفر در ظرف چند روز خالی از خطا نبوده است! در ثانی منتظری در جای دیگری به وضوح موضوع را روشن می‌کند و نیازی به تحلیل گفته‌هایش نیست.

تنظیم کننده‌ی کتاب "قتل‌عام زندانیان سیاسی" اشاره می‌کند به نامه‌ی ۲۴ مردادماه منتظری و اظهار نگرانی وی از ادامه‌ی اعدام‌های گسترده، ولی نه او و نه اطلاعیه منتشر شده از سوی مجاهدین در این مورد تمایلی به ذکر دقیق آن‌چه که منتظری در آن نامه گفته و به ویژه آمار ۷۵۰ نفره اعدام زندانیان تهران تا آن روز، ندارند! منتظری به روشنی اظهار می‌دارد:
«من دیدم آن‌ها دارند کارشان را ادامه می‌دهند اول محرم شد[۲۴ مرداد] من آقای نیری که قاضی شرع اوین و آقای اشراقی که دادستان بود و آقای رئیسی معاون دادستان و آقای پورمحمدی که نماینده‌ی اطلاعات بود را خواستم و گفتم الان محرم است حداقل در محرم از اعدام‌ها دست نگاه دارید. آقای نیری گفت: ما تا الان هفتصد و پنجاه نفر را در تهران اعدام کرده‌ایم دویست نفر را هم به عنوان سر موضع از بقیه جدا کرده‌ایم کلک این‌ها را هم بکنیم بعد هر چه بفرمایید...» (۱۷)
همان طور که ملاحظه می‌کنید، منتظری اولین باری که آماری راجع به اعدام‌های تهران می‌دهد، در روز ۲۴ مرداد است و آن هم به نقل از نیری رئیس حکام شرع اوین و ریاست هیئت قتل‌عام‌ها که اظهار می‌دارد "تا امروز ۷۵۰ نفر را اعدام کرده‌ایم". منتظری سپس می‌افزاید:
«بالاخره مدتی ملاقات‌های زندانیان را تعطیل کردند و بر حسب گفته‌ی متصدیان با استناد به این نامه حدود ۲۸۰۰ یا ۳۸۰۰ نفر زندانی - تردید از من است- از زن و مرد را اعدام کردند.» (۱۸)
قابل توجه آن‌ که جان انسان‌ها آن‌قدر بی‌ارزش است که در دید منتظری، تفاوت چندانی بین ۲۸۰۰ یا ۳۸۰۰ نفر نیست. گویی که در باره‌ی دو- سه کیلو نخود و لوبیا صحبت می‌‌کند!
البته دور از نظر نیست که آمار واقعی را نیری و اعضای هیئت به منتظری که مخالف قتل‌عام بود، نگفته باشند و یا وی فراموش کرده باشد. ولی آن‌چه که در این‌جا مورد نقد قرار می‌گیرد، دادن آمار به جای منتظری است. نکته‌ی جالب این که آمار منتظری راجع به تعداد ۵۰۰ نفره‌ی زندانیان مارکسیست، مورد قبول مجاهدین و شورای ملی مقاومت است ولی بقیه‌ی آمارهای او در مورد تعداد اعدام‌شدگان، نه! (۱۹)
این آمارها در حالی داده می‌شوند که منتظری در نامه‌ای خصوصی به خمینی در مهرماه ۱۳۶۵، به صراحت از آمار زندانیان در زندان‌های تهران و کرج یاد کرده بود. وی در این نامه‌ از تعداد ۶ هزار زندانی در سال ۶۵ یاد کرده است که با توجه به واقعیت‌های موجود، بخش زیادی از آن‌ها تا سال ۶۷ آزاد شده بودند. برای اطلاع باید اشاره کنم که تعداد زیادی از زندانیان سیاسی، در سال‌‌های ۶۵-۶۶ آزاد شدند. منتظری در نامه‌ی یاد شده می‌نویسد:
«برگردیم به مساله زندان‌ها، در تهران و کرج تنها حدود پانزده هزار زندانی سیاسی وجود داشت و فعلا به حدود شش هزار رسیده است، البته جمعی در اثر انقضا مدت آزاد شده‌اند ولی حدود پنج هزار نفر عفو شده‌اند.» (۲۰)
۷
زندان اوین

نکته‌ای که دور از نظر می‌ماند و هیچ کجا به آن اشاره‌ای نمی‌شود، این است که تعداد زندانیان اوین چقدر بوده است؟ با این حسابی که تنظیم‌کننده عنوان کرده است، بدون احتساب زندانیان زن، تنها ۱۰ هزار تن مرد اعدام شده‌اند. با توجه به سطح جنبش و شرکت زنان در مبارزه و با توجه به پارامترهای گوناگونی که می‌توان در این رابطه در نظر گرفت، حدس زده می‌شود که زنان چه درصدی از قربانیان زندان اوین را تشکیل می‌داده‌اند؟ اگر رقم بیست درصد را برای زنان بپذیریم، یعنی تنها باید ۱۲ هزار تن با توجه به آمار فوق در اوین اعدام شده باشند. با پذیرش آمار قربانیان فوق اگر ۱۲ هزار تن در اوین اعدام شده باشند، چه تعداد زندانی اعم از زن یا مرد در اوین به سر می‌برده‌اند؟ سؤال بعدی این است که این زندانیان فرضی در کجا و کدام بندها به سر می‌برده‌اند؟ برای روشن شدن موضوع، اول می‌پردازیم به اوین و ساختمان‌ها و تعداد تقریبی زندانیان موجود در آن‌ها در مقطع قتل‌عام در سال ۶۷.
آموزشگاه‌ اوین متشکل از شش سالن است که در مقطع اعدام‌ها، سالن‌های ۱، ۳، ۵ به زنان(سالن‌های زنان به ۱،۲، ۳ زنان معروف بودند) و سالن‌های ۲، ۴ و ۶ به مردان تعلق داشتند.
سالن ۲. اکثریت مطلق افراد این سالن را زندانیانی تشکیل می‌دادند که در کارگاه اوین مشغول به کار بودند و غالباً‌ از میان تواب‌ها و بریدگان سیاسی انتخاب شده بودند. از این بند کسی اعدام نشد.
سالن۴. بخشی از افراد این بند کسانی بودند که در جهاد زندان یعنی در محوطه‌‌ی اوین، آشپزخانه، آموزش، ترجمه و... مشغول به کار بودند و تعدادی نیز در کارگاه اوین کار می‌‌کردند. تعدادی از زندانیان زیرحکمی، پیک‌های مجاهدین، دوبار دستگیر شد‌گان و تازه دستگیری‌های مجاهدین نیز در این بند به سر می‌بردند. از افراد این سالن تعدادی قبل از قتل‌عام‌ها به آسایشگاه منتقل شده بودند و در مجموع کسانی که از این بند به شهادت رسیدند، کم‌‌تر از ۴۰ تن بودند.
کتاب "جنایت علیه بشریت" در صفحه‌ی ۷۳ به درستی از دوست و هم‌بندی سابقم، سعید بنازاده امیرخیزی که از دو پا فلج است و به سختی راه می‌رود و در زمان فوق در سالن ۲ آموزشگاه به سر می‌برد، روایتی نزدیک به آن‌چه که گفتم نقل می‌کند. سراسر کتاب‌ها و نشریه‌های منتشر شده از سوی مجاهدین و شورای ملی مقاومت نیز گویای مطلب فوق است و هیچ تناقض و تضادی در رابطه با آمار فوق و ترکیب سالن‌های ۲، ۴ و ۶ آموزشگاه در هیچ کجا دیده نمی‌شود. توجه کنید بر اساس آمار فوق، حداکثر ۱۴۰ مرد مجاهد در آموزشگاه اوین اعدام شده‌اند! در مقطع قتل‌عام‌ها در سالن‌های ۲ و ۴ باز بوده و زندانیان این دو بند در هم ادغام شده بودند.
سالن۶. این سالن در واقع ترمینال زندان اوین بود. بعد از سال ۶۵ که زندان قزل‌حصار تعطیل شد، زندانیانی که حکم می‌گرفتند و یا منتظر دریافت حکم بودند به این سالن منتقل می‌شدند. تعداد افراد این سالن همیشه‌ در حال نوسان بود. چرا که افراد از این سالن به سالن‌های دیگر و بند‌های اوین منتقل می‌شدند. افراد این سالن در نقل و انتقال‌های خردادماه ۶۷ به بند ۳ اوین در بخش ۳۲۵ منتقل شده بودند و در واقع در مقطع اعدام‌ها سالن ۶ خالی از زندانی بود. این توضیح از این بابت داده می‌شود که آمار آن‌ها یک ‌بار در بندهای ۳۲۵ و یک‌ بار در آموزشگاه اوین محاسبه نشود. ‌افراد این بند تلفیقی بودند از زندانیان مجاهد و افراد وابسته به سازمان "اکثریت" که در ضربه‌‌ی سال ۶۴ دستگیر شده‌ بودند. در حدود ۱۰۰ تن از زندانیان مجاهدی که در این بند به سر می‌بردند به شهادت رسیدند. در کتاب "قتل‌عام زندانیان سیاسی" نیز به درستی در صفحه ۱۹۹ به آن اشاره شده است. سالن فوق مهم‌ترین سالن آموزشگاه به لحاظ زندانیان سرموضعی و مقاوم بوده است. بعید می‌دانم تعداد زندانیان مارکسیست بیش از ۵۰ نفر بوده باشد. از سرنوشت این زندانیان، اطلاع دقیقی در دست ندارم.
۸
برای روشن‌تر شدن موضوع، بهتر است که نگاهی به ترکیب‌ بندهای اوین بیاندازیم.
بند ۳ بالا . زندانیان این بند قبلاً در بند ۱ پایین بودند و قبل از قتل‌عام، به بند ۳ بالا منتقل شدند. این بند متعلق به زندانیانی بود که محکوم به حبس ابد بودند. در میان آنان تعداد معدودی افراد زیر حکم نیز بودند. این بند متشکل از زندانیان مجاهد و مارکسیست بود و تعداد افراد بند به سختی به ۱۵۵ تن می‌رسید. ۱۱۵ مجاهد و ۴۰ مارکسیست. توجه شود آمار فوق تقریبی است و بر اساس حداکثر ممکن تلقی شده است.
[لینک به بخش دوم مقاله]

آقايان اصلاح طلب! از كشتار سال ٦٧ با خبر بوديد و آن را حق مى پنداشتيد

آقايان اصلاح طلب! از كشتار سال ٦٧ با خبر بوديد و آن را حق مى پنداشتيد!؛ ف. م. سخن

اصلاح طلبانى كه امروز به دنبال يارگيرى از ميان مردم و بخصوص جوانان هستند، در مقابل سوال هاى مربوط به كشتار سال ١٣٦٧، معمولا خود را به بى خبرى مى زنند. عده اى از اين اصلاح طلبان، كه در زمان قدرت رفسنجانى به صورت هاى مختلف پس رانده شده بودند، و رفسنجانى طرحى نو و نو نوار كننده (!) و مبتنى بر سازندگى و رنگ آميزىِ زرد و قرمزِ شهرها و آدم ها (!) و به كار گيرى سرمايه ى مدرن كره اى (!) در افكنده بود، به دنبال نوسازى «تئورى»هاى خود بر آمدند و به جاى رو در رو شدن «عملى» با تندروهاى مذهبى، اين بار از درِ طرحِ تفكراتِ جديد در مجلات و نشريه ها و رو در رويى «نظرى» با تماميت خواهانِ سنتى و مدرنِ رفسنجانى پسند بر آمدند. اما آن ها، هم با مراكز قدرت در ارتباط بودند، و هم در اين مراكز كماكان حضور داشتند. اين گروه به لحاظ شكل دادن به نهادهاى امنيتى حكومت اسلامى، وابستگان خود را در اين نهادها داشتند و تقريبا «غير ممكن است» كه از اتفاقات رخ داده در زندان ها بى خبر مانده باشند و به صورت رسمى يا غير رسمى از نوشته هاى نشريه هاى مخالف حكومت در خارج از كشور -كه گزيده و خلاصه ى آن ها در بولتن ها به طور مرتب به دست مقامات مى رسيد- مطلع نشده باشند.
gooya0258.JPG
در مطلب قبلى نوشتيم كه يكى از نشريات مخالف حكومت در خارج از كشور، نه تنها بلافاصله در همان مرداد سال ١٣٦٧ خبر كشتارهاى دسته جمعى زندانيان را منتشر كرد، بلكه حتى پيشاپيش امكان وقوع چنين كشتارى را به اطلاع خوانندگان خود رسانْد. اين نشريه، نشريه ى «كار» متعلق به سازمان فداييان خلق ايران اكثريت بود (به ساير نشريات منتشر شده در اين برهه از زمان هم در صورتى كه حجم مطالب آتى اجازه دهد خواهيم پرداخت).
نشريه ى «كار» در مرداد سال ١٣٦٧ نوشت:
«... ٧٠ تن از زندانيان سياسى كشور در بيدادگاه هاى رژيم به اعدام محكوم شده اند. در ٢٦ ارديبهشت ١٣٦٧ سخنگويان شوراى عالى قضايى در جريان يك برنامه ى تلويزيونى اعلام كردند كه حكم اعدام ٢٧ تن از «ملحدين و تروريست ها» در قم مورد تاييد قرار گرفته و براى اجرا ابلاغ گرديده است... ١٠ روز پس از آن رفيق انوشيروان لطفى را همراه با ٢ مبارز ديگر از سازمان مجاهدين خلق ايران و اتحاديه كمونيست هاى ايران به جوخه اعدام سپردند. متعاقب اين جنايت راديو جمهورى اسلامى در ٢٤ تير ماه اعلام كرد كه ١١ تن ديگر از انقلابيون اسير تيرباران شده اند.
رژيم خونخوار خمينى مى خواهد بقيه اين مبارزين را نيز دسته دسته به جوخه هاى مرگ بسپارد.
خطر تيرباران، تعداد زياد ديگرى از زندانيان سياسى را تهديد مى كند...»

gooya0259.JPG
اين سند، بسيارى از حقايق را روشن مى كند و بسيارى از دروغ ها را فاش مى سازد:
١ - مهم ترين نكته اى كه اين سند ثابت مى كند اين است كه بر خلاف ادعاى حكومت اسلامى، تصميم به كشتار زندانيان سياسى نه از زمان پذيرش قطعنامه ٥٩٨، در ٢٧ تير ١٣٦٧، و حمله ى مجاهدين خلق به ايران در عمليات «فروغ جاويدان» يا «مرصاد»، در ٣-٤ مرداد ١٣٦٧، بلكه حداقل ٢ ماه «قبل از آن» يعنى از تاريخ ٢٦ ارديبهشت ١٣٦٧ كه سخنگويان شوراى عالى قضايى در برنامه ى تلويزيونى، حكم اعدام ٢٧ ملحد و تروريست را اعلام كرده اند صورت گرفته است!

٢ - اين سند ثابت مى كند كه فقط كشتار مجاهدين خلق ايران در دستور كار حكومت اسلامى نبوده بلكه كشتار «ملحدين» نيز برنامه ريزى و از همان ابتدا اجرا شده است (اكنون اين موضوع به نحوى مطرح مى شود كه گويا حكومت اسلامى، ابتدا مجاهدين خلق را اعدام كرده و «بعد» دست به كشتار كمونيست ها و چپ ها زده در حالى كه مطابق اين سند مى بينيم كه زندانيان اتحاديه ى كمونيست ها و سازمان فداييان خلق هم دو ماه قبل از پذيرش قطعنامه و تهاجم مجاهدين اعدام شده اند.
٣- اين كه اصطلاح طلبان از كشتار ١٣٦٧ اظهار بى اطلاعى مى كنند، دروغى بيش نيست چرا كه سازمان فداييان خلق ايران «اكثريت» و نشريه «كار»، در خارج از كشور، با آن وسايل اندك ارتباطى و خطرهاى موجود براى اطلاع رسانى از داخل ايران و سكوت مطلق در داخل زندان ها، از اين موضوع با خبر بوده اند و مگر امكان دارد يك سازمان مخالف حكومت با دسترسى اندك به داخل سلول هاى زندان از وقوع اين كشتار پيشاپيش با خبر باشد، اما دست اندركاران و وابستگان حكومت كه در تمام نهادهاى امنيتى نفوذ داشته اند، از چنين رويدادى «تا ماه ها و سال ها» بى خبر بمانند؟!