۱۳۹۷ خرداد ۱۸, جمعه

نا به گزارش‌ منابع بیمارستانی غزه، سربازان اسرائیلی سه فلسطینی معترض را به ضرب گلوله در اعتراضات مرز غزه و اسرائیل کشتند. یکی از کشته شدگان پسری ۱۵ ساله است.

 به گزارش‌ منابع بیمارستانی غزه، سربازان اسرائیلی سه فلسطینی معترض را به ضرب گلوله در اعتراضات مرز غزه و اسرائیل کشتند.
یکی از کشته شدگان پسری ۱۵ ساله است.درگیری در غزه
پیش از این از کشته شدن چهار نفر خبر داده شد، اما اعلام شد یکی از کسانی که تصور می‌شد کشته شده، زنده است اما در وضعیت وخیمی به سر می‌برد.
شمار فلسطینیانی که در هفته‌های اخیر در اعتراضات مقابل حصار مرزی اسرائیل و غزه کشته شده‌اند از صد نفر گذشته است.
چگونگی برخورد نیروهای اسرائیلی با معترضان فلسطینی محکومیت کشورهای مختلف جهان را به دنبال داشته است. اسرائیل می‌گوید از مرزهای خود دفاع می‌کند و بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر، گفته معترضان از حماس "پول می‌گیرند".

گفتگوی کانال "بذرهای ماندگار" با فریبرز سنجری در باره "حزب چپ ایران" (فداییان خلق)


گفتگوئی در باره حزب سازی اکثریتی ها

متن مصاحبه کانال "بذرهای ماندگار" با رفیق فریبرز سنجری
 در باره "حزب چپ ایران" (فداییان خلق)
                                        
پرسشگر کانال بذر های ماندگار: با درود به شنوندگان کانال بذر های ماندگار. اخیرا یعنی در روزهای دهم تا دوازدهم فروردین ماه 1397 از سوی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) همراه باسازمان اتحاد فدائیان خلق ایران (طرفدار وحدت) و کنشگران چپ، کنگره مُشترکی در شهر کُلن آلمان برگزار شد و متعاقب آن اعلام شد که حزب چپ ایران (فداییان خلق) بنیان گذاشته شد. با توجه به سیاستهای شناخته شده اکثریتی ها در حمایت از رژیم دار و شکنجه جمهوری اسلامی و بد نامی غیر قابل انکارشان در میان مردم ، برای خیلی ها پرسش هائی در باره چرائی شکل گیری این جریان و این که چه الزاماتی راست ها را واداشته تا خودشون را چپ بنامند مطرح شد که این پرسش ها در رسانه های مجازی بطور وسیعی طرح شدند. به همین دلیل ما از رفیق فریبرز سنجری از مسئولین چریکهای فدائی خلق خواستیم که پاسخگوی پرسش های ما در این زمینه باشند.

پرسشگر: رفیق سنجری با تشکر از شما که پاسخ به پرسش های ما در رابطه با حزب جدید را تقبل کردید. بگذارید اولین پرسش خودمان را در این باره مطرح کنیم که با توجه به مواضع شناخته شده سازمان اکثریت و همپالگی هایش ، ادعای چپ بودن حزب جدید را تا چه حد میشه جدی گرفت و یا اینکه اصلا باید جدی گرفت یا نه؟ بفرمائید رفیق.

فریبرز سنجری: با تشکر از مسئولین کانال بذر های ماندگار که این فرصت را فراهم کردند تا در باره این موضوع با شنوندگان این کانال به گفتگو بپردازم. در رابطه با پرسش شما قبل از هر چیز باید تاکید کنم که همه آنهائی که این به اصطلاح حزب چپ جدید را جدی نگرفتند ، کاملا محق بودند. چون تشکل جدیدی که از سوی کنگره مشترکی که اکثریت شرکت کنندگانش اعضای سازمان اکثریت بودند ، اعلام شد در واقعیت نه چپ است و نه حزب.  بلکه تلاشی تبلیغاتیه برای اینکه به سازمان بد نام اکثریت شکل و شمایل جدیدی داده بشه. اما از آنجا که کرکس را نمیشه با رنگ کردن به جای بلبل به مردم غالب کرد، اکثریتی ها هم نمی توانند یار گیری جدیدشان را که اتفاقا هم بیشتر از میان جدا شدگان سابق خودشان می باشه را به عنوان موجودی جدید به دیگران غالب کنند. آنهم جریانی چپ.

این جریان چپ نیست چون چپ اگر به معنای نقد رادیکال نظم ظالمانه موجود در نظر گرفته بشه ، اکثریتی ها همواره و در عمل نشان داده اند که علیه نظام سرمایه داری و خواهان نابودی این نظم ظالمانه که مبتنی بر استثمار فرد از فرد است نبوده و نیستند. در همین منشور ادعائی هم که تازه قرار شده بعدا تصویب بشود ، منظورم منشور همین کنگره مشترکشانه ، آنها از مبارزه برای نابودی نظام سرمایه داری سخن نمی گویند ، بلکه به مقابله با تعرض سرمایه تاکید دارند. یعنی مخالف زیاده خواهی های سرمایه داران هستند و نه نفس وجود این نظم ظالمانه.  بنابراین اینها زمانی می توانند خودشون را چپ بنامند که معنای چپ را عوض کرده باشند و در این صورت هم خوب با تعریف من درآوردی از معنای چپ ، هر جریان راست شناخته شده ای هم می تواند ادعا کند که نسبت به فلان جریان راست که از وی راست تره، چپ است.  برای نمونه ، احزاب جمهوری خواه و دمکرات ایالات متحده آمریکا که کسی در راست بودنشان شک ندارده و من هم به همین خاطر به آنها اشاره می کنم هم با استناد به چنین تعاریفی می توانند ادعا کنند که جناح چپ دارند و یا در چپ آن دیگری قرار گرفته اند. اما در جریان زندگی واقعی این بازی با کلماته ، در جریان مبارزه سیاسی مردم جریانات سیاسی را با مواضعی که در مقابل نظام حاکم و قدرت دولتی و جهت رهائی مردم از شر ظلم و ستم اعمال شده از سوی قدرتمندان اتخاذ می کنند می شناسند. و به همین اعتبار هم جریان اکثریت را شناخته و از آن نفرت دارند.  از سوی دیگر این جریان حزب هم نیست. چون با تشکیل حزب مورد بحث سازمان اکثریت رسما اعلام  کرد که سازمان خودش را حفظ کرده و فعلا یعنی حداقل تا کنگره بعدی اکثریت، قصد منحل کردن آن را ندارد. یعنی در عمل سازمان اکثریت ، ضمن حفظ موجودیت خودش با کسان دیگری دست به تشکیل تشکل جدیدی زده که هر چه باشد حزبی نیست که قرار بوده با انحلال نیروهای تشکیل دهنده این کنگره شکل بگیرد. برخورد اکثریتی ها بیشتر نشان دهنده جبهه سازی آنهاست تا حزبی جدید و آنهم چپ.

پرسش: رفیق سنجری بر اساس آنچه شما گفتید پس اعلام حزب با نام جدید و اساسنامه و منشور ، آن هم با توجه به اینکه بیشتر نیرو های تشکیل دهنده آنرا اعضای سازمان اکثریت دارند تشکیل می دهند به منزله انحلال سازمان اکثریت نیست؟

پاسخ: به هیچ وجه. اکثریتی ها تشکل جدیدی را علم کرده اند اما با توجه به اینکه در این کنگره حتی نتوانستند به یک برنامه واحد هم دست پیدا کنند و تصویب منشور مورد توافقشان را به دومین کنگره حزب اکثریت ساخته ، موکول کرده اند مصلحت را در این دیدند که فعلا سازمان خودشون را حفظ کنند تا اگر در جریان عمل خطوط مورد نظرشان با مخالفت روبرو شد ، تشکلی را که با همه تناقضاتش در هر صورت فعلا دارند را از دست نداده باشند. به خصوص که باید در نظر داشت کهاین جریان سازمان به مفهوم شناخته شده اش نیست. خطوط سیاسی کاملا گوناگون و مختلفی در آن در کنار هم به "همزیستی مسالمت آمیز" که شاید از گذشته که دو آتشه طرفدار شوروی سابق بودند برایشان باقی مانده، مشغولند. دسته هائی که وجه مشترک شان ضد مردمی بودنشان می باشد. از حامیان همکاری با سلطنت طلبان تا مدافعین کنفرانس هائی که غربی ها جهت آلترناتیو سازی شکل می دادند و یا می دهند. در کنار آنهائی که برای خامنه ای نامه می نویسند و در بی بی سی از وی بیشرمانه دفاع می کنند. پشتیبانی از اصلاح طلبان حکومتی هم که همه گیر است. خوب در صورتی که کار تشکل جدید با موانعی مواجه بشه ، جمع کردن چنین معجونی پس از انحلال ، کاری نشدنی است. امری که مسئولین اکثریت به خوبی بر آن واقفند. برای همین هم هست که با اینکه مدعی اند دهسال است برای این وحدت تلاش می کنند ، اما امر انحلال خودشون را در کنگره مشترک به کنگره سازمانی بعدیشان موکول کرده اند ، تا عاقبت اندیشی شان زیاد توی ذوق همکارانشان در حزب جدید اکثریت ساخته نخورد.

پرسش: رفیق، اگر سازمان اکثریت خودش را منحل نکرده و بخش بزرگی از نیروهای تشکیل دهنده این حزب جدید را هم همان اکثریتی ها تشکیل می دهند پس چه نیازی به این حزب سازی بوده؟

پاسخ: ببینید سازمان اکثریت به دلیل همه مواضعی که در حدود چهل سال گذشته اتخاذ کرده ، به جریانی بد نام و بی اعتبار بدل شده که کمتر کسی حاضره با آنها دست همکاری بده و یا با آنها سر یک میز بنشیند. به جز کسانی که خوب خودشان هم مثل اکثریتی ها در جریان فعالیت های سیاسی شون پرونده سیاهی پیدا کردند و به قول معروف آب از سرشان گذشته. خوب اعلام حزب جدید یکی از کارکردهایش به حاشیه راندن و پرده پوشی همین بی اعتباری عمومی است که با نام اکثریت عجین شده. از سوی دیگر این جریان هم مثل همه همپالگی های دیگرش به فیل هوا کردن احتیاج دارد تا به مخاطبین خود پیام دهد که ما چپ را متحد و منسجم کرده و آمادگی ایفای نقش در برنامه های پیش رو را داریم. از سوی دیگر با اینکه این پروسه از چند سال پیش شروع شده اما تحولات داخل کشور که خودش را در خیزش پر شکوه دی ماه 96 نشان داد و مواضع تندی که دولت ایالات متحده آمریکا در رابطه با جمهوری اسلامی گرفته برخی ها را به صرافت این اتحاد حتی قبل از روشن شدن قطعی منشور اتحاد واداشته است. بیخود نبوده که برخی از شرکت کنندگان در این کنگره مدعی بودند مهم وحدته و نه منشور وحدت و روشن شدن بنیانهای نظری چنین وحدتی.

پرسش: شما از گذشته خائنانه اکثریت صحبت کردید اما این روز ها در فضا های مجازی تا کسی به خیانت های اکثریتی ها مثل همکاری با نهاد های سرکوب جمهوری اسلامی برای دستگیری آزادیخواهان و مبارزین اشاره می کند ، فورا طرفداران این جریان مدعی می شوند که سازمانها و احزاب را باید با برنامه آنها مورد سنجش قرار داد و نه گذشته شان. در این مورد شما چه فکر می کنید؟

پاسخ: در این شکی نیست که بررسی برنامه هر تشکلی گام اول برای شناخت آن می باشد. اما اگر در این پروسه فقط به حرف ها و ادعا ها اکتفا کنیم ، بدون شک به شناخت درستی دست نخواهیم یافت. به همین دلیل هم بررسی برنامه ، باید با کنکاش در عملکرد تکمیل شود تا ما را به شناخت درستی رهنمون بکنه.  به خصوص که تجربه زندگی نشان داده که برخی از جریان های سیاسی عملکردشان هیچ انطباقی با برنامه ای که اعلام کرده اند ندارد!  به همین دلیل هم برای شناخت جریانات سیاسی باید عملکرد آنها را دقیقا در نظر گرفت و فراموش نکرد که همانطور که انسانها را از روی عملشان باید شناخت و نه حرفهایشان ، برای قضاوت در باره جریانات سیاسی هم باید به عملکردشان نگاه کرد تا متوجه شد که چقدر عملشان با برنامه و ادعاهایشان انطباق دارد.  اگر این روش را که تنها روش علمی و درسته ، راهنمای عمل خودمون قرار بدهیم خوب روشنه که در این بحث کسانی که فقط روی برنامه انگشت می گذارند احتمالا خودشان هم می دانند که در عملکردشان نقاط منفی و سیاهی وجود دارد که مایل به یاد آوری آن نیستند. البته قابل فهمه که چرا اکثریتی ها از یاد آوری همکاری شان با جمهوری اسلامی در سرکوب انقلاب و کشتار انقلابیون که یکی از وجوه مشخص هویتی شان می باشد متشنج می شوند.  برای همین هم هست که آنها به هر وسیله ای متوسل می شوند تا این گذشته را لاپوشانی کنند. که تلاش مذبوحانه ایست که هرگز هم به نتیجه مورد نظر آنها منجر نمی شود. به خصوص که عملکرد ضد مردمی این جریان فقط به سالهای دفاع تمام قدش از خمینی و ولایت فقیه این جنایتکار محدود نمی شه، ما در چهل سال گذشته در هر بزنگاهی شاهد حمایت این جریان از ضد انقلاب حاکم بوده ایم.  برای همین هم باید تاکید کرد که مشکل این سازمان رسوا نه صرفا در گذشته سیاهش در دهه 60 که خواهان "شکوفائی جمهوری اسلامی ایران" بود بلکه در کل تاریخ حیات وی و در مواضع ضد مردمی کنونیش هم نهفته است و  می باشد. سازمانی که جهت حرکتش را همسوئی با جناح های درونی جمهوری اسلامی شکل داده و به همین دلیل هم باید وی را به عنوان زائده ای از همین جناح ها شناخت و معرفی کرد.

پرسش: رفیق سنجری اکثریتی ها در حالیکه برای لاپوشانی عملکرد خائنانه شان روی برنامه تکیه می کنند اما در کنگره حزب جدیدشان ، منشور وحدت را قطعی نکردند تا معیاری برای سنجش در اختیار دیگران قرار بدهند. این برخورد را شما چگونه ارزیابی می کنید؟

پاسخ: همانطور که قبلا اشاره کردم از قرار جذب نیرو های جدید و اعلام موجودیت حزب جدید  برایشان مهمتر از روشن کردن بنیانهای نظری و برنامه ای این یکی شدن بوده است. عجله داشتند که حزب جدید را اعلام کنند برایشان هم مهم نبوده که موجود ناقص الخلقه ای باشد که نام و اساسنامه دارد اما منشور و برنامه ندارد. وقتی اکثریتی ها می خواهند فیل هوا کنند جز این هم نباید انتظار داشت.
ببینید خودشان می گویند که حدود دهسال است دارند برای تشکیل این حزب کار می کنند. برای شکل گیری این وحدت کار می کنند . اما در این دهسال نتوانسته اند منشور واحدی را برای کنگره موسس مورد نظرشون سر هم کنند و سرانجام هم مجبور شدند آنرا به کنگره بعدی همین حزب موکول کنند. معلوم نیست که اگر در طول دهسال چانه زنی به یک هم نظری و یک هماهنگی نظری نرسیده اند ، چگونه قرار است در کنگره بعدی به منشور واحد برسند و اگر نتوانستند به یک منشور واحد برسند ، چه بر سر این حزب جدید خواهد آمد!

پرسش: رفیق به دنبال اعلام تشکیل حزب جدید ، اکثریتی ها تلاش آگاهانه ای کردند تا جلوه دهند که به قول فرخ نگهدار "بدنه اصلی فدائی" در این حزب دو باره به هم رسیده اند. از اقلیتی تا اکثریتی. آیا به واقع این وحدت بیانگر پایان جدائی های قبلی هست؟

پاسخ: اتفاقا یکی از دروغ هائی که در جریان این فیل هوا کردن اکثریتی ها زیاد شنیده می شد همین اعلام پایان انشعاب ها و آغاز وحدت آنهم در طیف نیرو هائی بود که به هر حال تحت نام فدائی فعالیت می کردند و یا می کنند. این دروغگو ها که البته در طول سالهای طولانی اکثریتی بودنشون ، دروغگوئی به یکی از ویژگی هایشان بدل شده ، آنقدر روحیه شان بالاست که حتی به روی خودشون نمی آورند که اتفاقا در همین پروسه وحدت که بین سه جریان شروع شده بود ، دو جریان دیگر دچار انشعاب شدند. می دانیم که سازمان اکثریت با سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران و شورای موقت سوسیالستها ، این پروسه را شروع کردند. اما شورای موقت سوسیالستها از این پروسه که باعث تنش هائی در صفوف آنها شده بود ، خارج شد و بعد ها کنشگران چپ جایگزین آنها شدند. همچنین سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران درست به خاطر همین پروسه دو تکه شد و آن قسمتی که در این کنگره شرکت کرده در مقابل اسمشان در داخل پرانتز اضافه کرده اند طرفداران وحدت. یعنی بخش بزرگی از همین جریان به این حزب نو ظهور نپیوسته اند.  از سوی دیگر بر کسی پوشیده نیست که بیشتر تشکل هائی که تحت نام فدائی فعالیت می کنند ، هیچگاه و از همان ابتدا وارد چنین پروسه ای نشده بودند ، چرا که اساسا اکثریت را جریانی در درون صف مردم و انقلاب مردم نمی شناسند. اما اکثریتی ها مساله شان نه این حقایق بلکه دروغی است که آگاهانه اشاعه می دهند. آنها بعد از اینکه بخش بزرگی از سازمان فدائی را به پابوسی رژیم دار و شکنجه جمهوری اسلامی بردند و بعد از اینکه این سازمان بزرگ کمونیستی را با تحمیل اخراج ها و انشعابها از درون متلاشی کردند و بعد از اینکه سالها علیه ارزشها و آرمانهائی که چریکهای فدائی خلق برایش جنگیده و جان داده بودند ، به هر دسیسه ای متوسل شدند ، حالا یادشان افتاده که در نقش متحد کننده و وحدت بخش ، وارد صحنه بشوند و از همگان هم بخواهند که همه آن کار ها را به حساب کودکی آنها بگذارند و اجازه بدهند که سر پیری ، برغم همه رسوائی های گذشته کمی آرامش پیدا کنند و آن گذشته ننگین را از خاطره ها بزدایند. بگذارید در پایان این پاسخ تاکید کنم که ایجاد حزب جدید هیچ نقشی در جنبش انقلابی مردم ما نخواهد داشت ، چرا که این حزب اکثریتی اساسا خارج از این جنبش قرار داره.

پرسش: رفیق سنجری با توجه به اینکه شما حزب جدید را خارج از جنبش انقلابی ارزیابی می کنید چه آینده ای برای آن تصور می کنید؟

پاسخ: با نگاهی به همین مواضع اعلام شده و یا صحبتهائی که اعضاء و طرفداران حزب جدید در جریان کنگره مشترک مطرح کردند ، روشن می شه که ما با جریانی مواجه ایم که در شرایطی که مردم در مقیاس توده ای نابودی رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی را در خیابانها فریاد می زنند حتی حاضر نیستند سرنگونی جمهوری اسلامی را با صراحت اعلام کنند و با کلمات دو پهلو چون ضرورت گذار از جمهوری اسلامی به دمکراسی ، آنهم با حداقل هزينه گریبان خودشون را از این امر خلاص می کنند. همچنین در شرایطی که کارگران و ستمدیدگان در جریان خیزش دی ماه سال 1396 ، پاسخ آتش نیروهای سرکوب دیکتاتوری حاکم را با آتش می دادند ، ما با جریانی مواجه ایم که قصد داره با تکیه بر قضاوت صندوق رایسردمداران جمهوری اسلامی را راضی به ترک قدرت کنه. آنهم در شرایطی که خودشون اذعان می کنند بلوک قدرت به رهبری خامنه ای همچنان با مشت آهنين با مردم مواجه می شود.  صندوق رای در مقابل مشت آهنین ، این همه راهی است که این جریان برای رسیدن به دمکراسی مورد نظرش مقابل مردم قرار می دهد که نتیجه اش را در چهل سال گذشته دیده ایم و می دانیم که نتیجه عملیش تحکیم سلطه سرکوبگران حاکم می باشد. بیراهه ای که در واقع  خواب و خیالی بیش نیست. از سوی دیگر در شرایطی که مردم کلیت جمهوری اسلامی را با صراحت نفی می کنند و با سر دادن شعار "اصلاح طلب ، اصول گرا ، دیگه تمامه ماجرا" ورشکستگی اصلاح طلبان را به نمایش گذاشته اند. اما این جریان باز هم با روحیه تمام اصلاح طلبان را متحد خودش قلمداد کرده و خواهان حرکت آنها به سمت تحول خواهی ادعائیش می باشد.  تمرکز بر همین چند مورد خودش بروشنی نشان می دهد که آینده این جریان از گذشته اش جدا نیست و انتظار هیچ معجزه ای از این امام زاده تازه تاسیس نباید داشت. در نتیجه نیازی هم نیست که از اینها پرسید که وحدت کرده اید که چه کار بکنید؟ چون کاری جز همان کارهائی که تاکنون کرده اند از آنها نخواهیم دید و هیچ انتظاری هم جز این از آنها نباید داشت.

پرسشگر: با تشکر از شما رفیق عزیز در پایان اگر هر صحبت دیگری دارید لطفا بفرمائید.

پاسخ: ممنون از وقتی که به من دادید. فکر کنم که تا جائی که این گفتگو اجازه می داد به مساله تشکیل تشکل جدید از سوی اکثریتی ها پرداختیم. تشکلی که نه حزب است و نه چپ ، بلکه بازی جدیدی است که اکثریتی های رسوا و بی اعتبار راه انداخته اند تا در شرایطی که به قول خودشان کشور وارد فرآيند بحران سياسی شده و جمهوری اسلامی را بحران های متعددی باز هم به قول خود این جماعت "بحران مشروعيت"، "بحران کارآمدی"، "بحران ايدئولوژيک و رهبری" و "چالش جريان های درون خود" رژیم فرا گرفته راه امکان مانور در آینده را برای خودشون هموار کنند. که البته با توجه به برخورد کارگران و ستمدیدگان با اصلاح طلبان حکومتی و توجه به رادیکالیزمی که مبارزات مردم را فرا گرفته ، بعید است جوانان و ستمدیدگان ما این جریان را اصلا به حساب آورند . آنها با حزب جدید همان برخوردی را خواهند کرد که با سازمان بد نام اکثریت تاکنون کرده و در آینده هم خواهند کرد.  مردم ما در جریان انقلاب سال 57 وقتی مزدوران رژیم سلطنت ، روی شعار های انقلابی رنگ می پاشیدند ، در زیر همان شعار می نوشتند که ننگ با رنگ پاک نمی شه.  امروز هم به اکثریتی ها خواهند گفت رسوائی مواضع ضدانقلابی آنها در چهل سال گذشته ، هرگز با تغییر نام فراموش نخواهد شد. پیروز باشید.

پرسشگر: با تشکر مجدد از شما رفیق فریبرز عزیز از وقتی که در اختیار کانال تلگرام بذر های ماندگار چریکهای فدائی خلق گذاشتید.  با ایمان به پیروزی راهمان.  شاد و پیروز باشید.

تقی روزبه: مطرح شدن خطرانقلاب سیاسی و اجتماعی در خبرگزاری جمهوری اسلامی!



در برخی رسانه های داخل و از جمله رسانه های دولتی اخیرا حول سیر و شتاب اعتراضات و محتوای تحولات جامعه ابرازنگرانی می شود و حتی از احتمال وقوع رخدادهای غیرمترقبه ای چون انقلاب اجتماعی و یا انقلاب سیاسی هم سخن به میان آورده می شود. در این گونه مطالب یا گفتگوها نسبت به انباشت بحران، نارضایتی ها و بن بست و فقدان چشم اندازی امبدبخش برای حل آن ها در چهارچوب سیستم هشدار داده می شود. گرچه روحانی بکرات به اهمیت وحدت تاکید کرده و می گوید حالا وقتش نیست که زیرپای همدیگر را خالی کنیم، اما منازعات جناحی هم چنان با شدت و حدت بیشتری ادامه دارد. بی اعتمادی جامعه به نظام- به شمول هردوجناح- به اوج تازه ای رسیده است ( و در این میان برخی هم چون حسین راغفر برای جلب اعتمادعمومی از عفوعمومی، کنارکشیدن سپاه از حوزه اقتصادی و مداخله درامورات کشور، دست شستن امام جمعه ها و مراجع از حوزه اقتصاد و ضرورت شفاف سازی حرف می زنند).پرسش های مهمی در ذهن جامعه و نسل جوان در موردچگونگی عبور از نظام کنونی و تصویرسازی از نظام جایگزین مطرح می گردند که بدین شکل در خبرگزاری جمهوری اسلامی و برخی رسانه های رژیم بازتاب می یابند. هدف از گشودن بحث حول آن ها توسط رسانه های سیستم البته برای باصطلاح بهداشتی کردن فضای جامعه و تأثیر گذاری بر ذهنیت مردم و نیز حساس کردن «بزرگان نظام» به خطیربودن اوضاع است. مطابق معمول هم اگر برخوردسخت را جناح تندرو و مسلط بر ساختارقدرت برعهده دارد، اما وظیفه برخوردنرم با هدف کنترل و جهت دادن به ذهنیت جامعه، به عهده دولت و اصلاح طلبان و عناصری چون عبدی ها و تاج زاده هاست که خطر را زودتر دریافته اند و سعی می کنند که در چهارچوب سیستم برای آن ها راه حل پیداکنند و به قول خودشان از تهدیدها فرصت بیافرینند.
در همین رابطه خبرگزاری ایرنا* که پیشترهم حول موضوع خطرسیاسی شدن اعتصاب های صنفی و از جمله اعتصاب سراسری کامیونداران مطلبی نگاشته است، اما اینک مستقیما حول احتمال وقوع انقلاب اجتماعی ( و سیاسی)- به نقل ازفوکویاما که که گویا آن را در سمیناری مطرح ساخته است- با عباس عبدی گفتگوکرده است. عبدی که خودسخت نگران از دست رفتن کنترل نظام بر اوضاع است، می گوید نهادهای اصلی و مهم جامعه ( یعنی نهادهای کنترل کننده جامعه) مثل دین، خانواده، آموزش و پرورش، رسانه، دولت و اقتصاد و... کارکرداصلی خود را از دست داده اند و بنابراین جامعه با بن بست و بحرانی مواجه است که با تداوم سیاست های تاکنونی نمی تواند ادامه پیداکند. او البته مخاطب اصلی اش وامیدش- اگر که امیدی باقی مانده باشد- به سردمداران و عقلاء نظام است که تا کار از کار نگذشته به خود بیایند و با انجامیک سلسه اقدامات سنجیده از این گردنه خطرناک عبورنمایند. مشکل اصلی اما آن است که جناح مسلط اساسا نگاهش به رویدادها امنیتی است و گوشش به این حرف ها بدهکارنیست. و این در حالی است که دوگانگی و شکاف بین جامعه واقعی و ارزش های آن با جامعه رسمی و ارزش های مدنظرنظام، هرروز به شکل مضحکه آمیزی فوران می کند و جناح مسلط فاقدانعطاف لازم است. بطوری که هرروز شاهداین گونه دو گانگی ها بین رفتارمتفاوت جامعه و رفتارحاکمیت درسطح جامعه و تریبون های رسمی رژیم هستیم. البته این دوگانگی و شکاف از خیلی وقت پیش برای همه و خودرژیم آشکار بود و سعی می کرد به نحوکج و دارمریر و شل کن و سفت کن با آن کنار بیاید و البته چاره ای هم جز این نداشت، اما وقتی چنین شکافی به مرحله تازه ای از اعتراضات و عرض اندام خیابانی می کشد، دیگر تبدیل به خطر برای نظام می شود. وضعیت به نحوی دگرگون می شود که حتی هنرمندانی که در طی این سال ها به نوعی با رژیم کنارآمده بودند و سیاست «آسه برو، آسه بیا » را پیش گرفته بودند، با مشاهده فضای عمومی و انتظارات مخاطبان خود، دیگر حاضرنیستند به سادگی گذشته به سازرژیم به رقصند و مثلا در دعوت به افطاری روحانی شرکت کنند (بگذریم از امثال محموددولت آبادی ها که هنوز هم زندانی بافته های گذشته اش بوده و تغییراوضاع را در نیافته است). 
عباس عبدی که از ترس گسترش خیزش دیماه به عجله در گفتگوی بی بی سی ظاهرشد و علیه تظاهرکنندگان و خاموش کردن شعله های آتش، با توسل به حربه سوریه ای شدن ایران سنگ تمام گذاشت، در گفتگو با خبرگزاری ایسنا از اصلاح طلبان می خواهد که براندازان را خیلی جدی نگیرند! او این پرسش را مطرح می کند که حالا شعاردادید «اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا!» خوب! بعدش چی؟ گرچه ایشان بعدش را خوب می داند و اگر هم نمی دانست می توانست با مراجعه دوباره به پیمایش های گوناگونی که خود و دوستانش صورت داده اند پاسخ خود را پیداکند. اما از قضا او می داند و از ترس آن است که سعی می کند با تظاهربه آرامش خاطر به صفوف اصلاح طلبان «دلواپس و آشفته حال» روحیه بدهد و آن ها را به دفاع قاطع تر از نظام تشویق کند تا به نحوی فعالانه تر سیاست ورزی کنند و نظام را از تیررس خطرمخالفان برانداز در امان نگهدارند. با این همه به شکل تلگرافی به چندفقره پاسخ در برابرپرسش «خوب! بعدش چیمی شه» اشاره می کنم:
نخست آن که مردم معترض با خارج کردن خود از سیطره نفوذهردوجناح، خود را به لحاظ ذهنی برای مرحله تازه ای از مبارزه آماده می کنند. اگر پیمایش های شما را جدی بگیریم می پذیرید که حداقل ۷۵٪ مردم از وضعیت ناراضی و خشمگینند. دوم آن که با خالی کردن زیرپای اصلاح طلبان، و شکستن طلسم اغواگری آ‌ن ها برای ایجادتشتت در صفوف مردم، طلسم رژیم هم برای کشاندن مردم به جادوی صندوق تحت کنترل جنتی -گماشته حضرت آقا- در هم می شکند. وسوم آن که از این طریق به لحاظ عملی مسیرشکل گیری قطبی مردمی و مستقل اکثریت بزرگ مخالف سیستم، و یک جنبش ضداستبدادی و اجتماعی و مطالبه محور، که ممانعت از شکل گیری آن رازبقای تاکنونی رژیم بوده است هموار می شود و رژیم به ناگزیر به حالت تدافعی می افتد. با بهم خوردن توازن قوا رژیم دیگر به شیوه تاکنونی قادر به حکمرانی نخواهد بود. چهارم آن که با از دست رفتن هرگونه پایگاه حمایتی قابل توجه در میان مردم و با قرارگرفتن اشان در اقلیت محض یعنی بنا به نتایج پیمایش خودشان در بهترین حالت ۲۵٪ حامی  در برابر ۷۵٪ مخالفی قرار می گیرند که دیگر حاضرنیستند منفعل و تماشاچی باشند، بلکه تبدیل به کنشگر و معترض فعالی شده اند که قادرند رژیم را بایکوت کنند و در بی شمار نبردهای موضعی و سراسری، با موج های اعتراضی کوچک و بلند، هرروز در هرگوشه و کنارکشور، نفس رژیم را ببرند و صدای اعتراض خویش را به گوش جامعه و جهانیان برسانند. در برابرچنین برآمدی.، ترس از فروپاشی شاکله نظام و آخر و عاقبت خود، جناح های رژیم را که قادرنیستند از منافع ویژه خود بگذرند، بیش از جنگ های زرگریو نیمه زرگری گذشته، به جان هم بیاندازد. هم چنین پدیده شکل گیری دوقطبی شدن جامعه، غرش آسمان بدون رعد و برق نیست، بلکه همانطور که بسیاری تجربه ها نشان داده است، موجب گسیخته شدن شیرازه رژیم و شکاف در میان ارگان های اصلی سرکوب و قهررژیم، یعنی صفوف ارتش و سپاه و امنیتی ها و بسیجی ها که نهاداصلی کنترل جامعه توسط سیستم محسوب می شوند، می گردد. سخنان نماینده دانشجوی وابسته به یکی از تشکل های وابسته به رژیم در دانشگاه ها که جرئت کرده بود مستقیما بخودخامنه ای انتقاد کند و او را مسئول وضعیت نابسامان بداند، که به سزای آن هم بازداشت شد وبرایش پرونده درست کردند، نمونه کوچکی از پی آمدهای این گونه تکانه ها در این گونه ها نهادهاست. و بالأخره،پنجم آن که وقتی شکل گیری این آرایش نوین ذهنی و میدانی در کناررشدمبارزات روزمره معیشتی و غیرمعیشتی که حلقه های آن ها دارند به هم گره می خورند و شالوده نبردهای سراسری را شکل می دهند، قرارگیرند می توانند به نیروی قاطع تغییر تبدیل شوند که  کل ارکان رژیم را به لرزه اندازند و چه بسا در مسیرشکوفائی خود ساختارهای قدرت را فلج کرده و درهم بشکنند.
بسیارخوب! این نتایج به دور از جنبه شعاری و خیالبافانه، آن واقعیت های عینی است که پیمایش های آقای عبدی و دوستانش نیز آن ها را تأیید می کنند. اگر عباس عبدی نمی داند که یک رژیم با از دست دادن پایگاه حمایتی خود در جامعه و منزوی شدنش از یکسو و فعال شدن آن ها در قطب مخالف چه معنائی دارد و چه می تواند بر سررژیم بیاورد، بهتراست که یک باردیگر تاریخ و یا درس نامه های جامعه شناسی را که خوانده است مرورکند تا بداند که درهم شکستن یک به یک اتوریته ها- یعنی همان که او آن را از دست دادن کارکردنهادها می نامدـ در نظام های مستبد چه معنا و نتایجی دارد، و بداند که چگونه مردم در این گونه اعتراضات میدانی به دردهای مشترک خود وقوف پیدا می کنند و به این خودآگاهی می رسند که منشا‌اصلی قدرت خودشان هستند، که وقتی که خود به شکل همبسته به میدان بیایند قدرت های استبدادی بهمان اندازه پوشالی و شکننده می شوند. آیا نمونه های شاه و مبارک و تونس و لیبی و ...  شکی در شکنندگی آن ها باقی می گذارد؟. و نیز بداند که با از کارافتادن آخرین تیرترکش یعنی نهادپلیس و سرکوب آیا ملجأ و پناهی جز توسل به «نهاد»امام زمان غایب و استعجال در ظهورش  برای حفظ و نجات رژیم باقی خواهد ماند؟!. اکنون آن چه که ما امروز شاهدش هستیم صدای شکستن یک به یک استخوان های اتوریته رژیم و یا به عبارت دیگر فراینداز کارافتادن نهادهای کنترل رژیم بر جامعه است. در دنیای بهم پیوسته امروز که هم چون ظروف مرتبطه عمل می کند، قلمروهای انحصاری دولت های بسته و سرکوبگر بالکل از دست رفته است و وقتی قدرت فریب تیرش به سنگ می خورد و جامعه از نارضایتی انباشته می شود، این قواعد حاکم بر ظروف مرتبطه است که تعیین تکلیف می کند و نه قواعدخودخوانده مستبدین که دورانشان سپری شده است. مهم ترین قواعداین ظروف مرتبطه در جهان امروز را می توان در دو کلمه خلاصه کرد: شبکه های اجتماعی ( اعم از حقیقی و مجازی) و گفتمانی که مرز و دیوار نمی شناسد و کنترل هردو آن ها از چنگ حکومت ها (بویژه حکومت های مستبد) خارج شده است. گرچه رژیم تلاش مذبوحانه ای را برای کنترل شبکه های مجازی در پیش گرفته که بیشتر به جنگ با غول آسیاب بادی می ماند!
  جامعه شناسانی از نوع عباس عبدی در ارزیابی های خود از تحولات جامعه عموما مرتکب دو خطای بزرگ هستند: اولآن که فروپاشی و تغییرارزش های سنتی جامعه به ارزش های نوین در حوزه های گوناگون دین و خانواده و سبک زندگی و  اقتداردولت و... را معادل فروپاشی جامعه می انگارند. در حالی که تفاوت مهمی بین تغییرارزش ها و فروپاشی جامعه وجود دارد. دوم آن که خطرفروپاشی دولت و سیستم  به دلیل از کارافتادن نهادهای کنترل کننده را به معنی فروپاشی جامعه و کشور می داند که این دو هم الزاما هم پوشانی ندارند. او با توسل به آن ها به هراس افکنی پرداخته و از قضا با دفاع از سیستم که عامل اصلی ناهنجاری های و تنش هاست، خود به آن چه که از آن بیم می دهد دامن می زند. بی تردید خطرها و آسیب های جدی وجود دارند اما تنها با نگاه به جلو و تغییروضعیت است که می توان به مقابله مؤثر با آن ها پرداخت و نه با دفاع از وضعیت و عواملی که خود مسبب آن ها هستند. او در عین حال که از بن بست صحبت می کند، اما به اراده موهومی در نظام که وجودخارجی ندارد دخیل می بندد. عاملیت سیستم با از کارافتادن نهادهای کنترل کننده به زیرسؤال رفته است، اما او نمی تواند به عاملیتی بیرون از سیستم بیاندیشد.
  تفاوت جمهوری اسلامی با حکومت استبدادی پیشین در ایران و یا در کشورهای منطقه، بهره گیری از نوعی تکنولوژی قدرت با القاء مشارکت کاذب به جامعه بود که از بدو به قدرت رسیدن نظام اسلامی در شکل غشاء جمهوری برگرد هسته اصلی ولایت مطلقه، و به وساطت منازعات جناحی و به ویژه به توسط اصلاح طلبان در بیست سال اخیر صورت می گرفته است که اکنون به دلیل محسوس و آشکارشدن بیلان منفی خروجی اش در آستانه چهل سالگی و آگاه شدن اکثریت جامعه به این حقه بازی تکنولوژی قدرت، کارآئی گذشته خود را اگر نگوئیم که بطورکامل از دست داده لااقل دارد به سرعت از دست می دهد. بطوری که می توان گفت سیکل چرخه بازتولیدقدرت در سیستم با بحران جدی و لاعلاج مواجه گشته است.
اکنون ما در دوره انتقالی بسیارحساس و خطیری  قرارداریم که در آن نوع گفتمان ها و جهت گیری های آتی رقم می خورند و البته موج سواران و بازیگران قهار هم برای آن که جای رژیم را با کم ترین جابجائی و تکان اجتماعی به مددقدرت های بزرگ بگیرند کم نیستند و به شدت از طریق رسانه ها و کمپین های مداوم و جهت مند و... مشغول نقش آفرینی و پرکردن خلأنهادهای فرسوده شده رژیم هستند. البته وضعیت و آرایش چپ یعنی مدعیان دفاع از یک انقلاب اجتماعی واقعی در این میان از همه آشفته تر و کم سوتر است. ظاهرا برای آن ها روزمرگی و مشغول شدن با مسائل خرد وریز و یا فرقه ای بیش از درگیرشدن با مسائل واقعی و گرهی جنبش جاذبه داردو این درحالی است که دوره افشاگریها اساسا سپری شده و جامعه واردفاز و کیفیت دیگری از کنشگری شده است. به عنوان یک مثال می توان به بحث ورودپارادایم اسلامی سیاسی به قوس نزولی و زوال یابنده خود که اکنون مدت هاست مطرح می شود که ضرورت گشایش بحث و دیالوگ حول آن ها در رسانه های چپ و در سطح جامعه و پی آمدهایش به دلیل همین میل وافربه روزمرگی و گریز از مسائل بنیادی توجهی برنیانگیخته است. در حالی که تحلیل همه جانبه این پارادایم و جمع بندی چهل سال بیلان آن، آن هم در آستانه چهلمین سالگردنظام اسلامی ضرورتی بی چون و چراست. چنین دیالوگ و جمع بندی در حقیقت بیانگرنقدجامعه از خود و هم چنین نقدچپ از خود و از خطاهای بزرگش در برخورد با فاجعه اسلام سیاسی است.  بدیهی است بدون چنین نقدی خروج سازنده و معطوف به رهائی  از این باتلاق و از بحران پیچیده و مرکب کنونی ناممکن استاگر چه می توان بدون آن هم از فاجعه ای به فاجعه دیگر عبورکرد. برای کسانی که شاهدورودبه فاجعه انقلاب اسلامی بهمن ۵۷ با امیدهای بزرگ به چنین باتلاقی بوده اند، و نیزناظرتباهی چندین نسل و نابودی سرمایه ها و توانائی های یک کشور، برایشان درس بزرگ انقلاب بهمن نشان دهنده بطلان این تصورعمومی بود: «دیو چو بیرون رود فرشته در آید».غرض آن که بیرون کردن تؤامان «دیو و در آمدن فرشته» چالش بزرگ و اکنون جامعه و کنشگران است. در حال حاضر چه بسا داریم یک باردیگر به لحظه های مهم و عطف تاریخی نزدیک می شویم که شکل گیری ذهنیت ها و گفتمان های تازه معطوف به دوره ای جدید با شرایطی بالکل متفاوت از گذشته، احتمالا مهم ترین چیزی است که جامعه اکنون در حال پروردن آن ها است. بی تردید تجربه های تلخ و آموزنده برگرفته از حاکمیت چهل سال اسلام سیاسی و مطالبات اندوخته و انباشته و بی پاسخ مانده و نیز تجربه پیش از انقلاب و البته داشتن تصویرواقعی از بحران های منطقه و بحران های بین المللی برخاسته از مناسبات قدرت ها و مناسبات سرمایه داری حاکم بر جهان، همه و همه می توانند قطعات مهمی از پازل گفتمان جدید و معطوف به رهائی باشند. پرسش اما این است که سهم چپ ( چه در داخل و چه در خارج ) و میزانمشارکتش در شکل گیری این گفتمان و برگزاری کمپین های مختلف تا چه اندازه است؟
تقی روزبه  2018-06-03
ایسنا: شما چه چیزی برای گفتن دارید؟
ایرنا: باید به مطالبات اجتماعی پاسخ دهیم
مهم ترین مساله تاکتیک و استراتژی در لحظ کنونی