۱۳۹۱ مهر ۷, جمعه

رژيم خمينی رادرخارج زمين گير کنيم


جدایی بحرین از ایران عصر پهلوی


جمعه ۲۸ سپتامبر ۲۰۱۲

جدایی بحرین از ایران عصر پهلوی
 از زبان نماینده ویژه ایران در مذاکرات بحرین
  مصاحبه با امیرخسرو افشار این نوشته، بخشی از مصاحبه امیرخسرو افشار قاسملو[1]، نماینده ویژه ایران در مذاکرات جدایی بحرین، با دکترحبیب لاجوردی سرپرست پروژه تاریخ شفاهی هاروارد [2] است که از کاست سوم، لبه دوم نوار، دقایق 12 تا 30 پیاده سازی شده است. این مصاحبه در سال 1985 در شهر لندن انجام شده است. امیرخسرو افشار در دوران پهلوی دو مرتبه به مقام وزارت خارجه رسید و در زمان حوادث جدایی بحرین از ایران، در سمت قائم مقام وزیر خارجه قرار داشته و به عنوان نماینده ویژه ایران در مذاکرات مربوطه منصوب گردیده بود. در بخشی از این مصاحبه افشار توضیح میدهد که شاه تمایلی به نگه داشتن بحرین نداشت اما از طرف دیگر میدانست که حتی در دوره قاجار با تمام ضعفی که داشتند از ادعای مالکیت بر بحرین کوتاه نیامدند و لذا کوتاه آمدن شاه از این قضیه، لکه ننگی بر دامن حکومت پهلوی محسوب می شد. وقتی افشار پیشنهاد میکند که این موضوع را به گردن جایی دیگر مثل سازمان ملل بیندازیم، شاه که انگار راهی برای فرار از این مخمصه پیدا کرده باشد، میگوید: «فکر خیلی خوبی است. همین (ایده) را بچسبیم» نتیجه آنکه سازمان ملل، بدون برگزاری همه پرسی، بحرین را مستقل اعلام کرد و در بیانیه ای از شاه به دلیل آزادمنشی و قبول اصول دموکراسی در بحرین تشکر کرد. مشروح این مصاحبه در ادامه آمده است:


دکترحبیب لاجوردی: جریان بحرین چه زمانی پیش آمد؟

امیرخسرو افشار: شروع (قضیه) بحرین از اواخر سال 67 یا سال 68 بود. البته چون الان داکیومنتی در جلویم نیست ممکنه تاریخ دقیق را مقداری اشتباه بگویم ولی به هر حال اواخر دهه شصت بود. خیال میکنم انگلیسها با ایادی که داشتند با شاه صحبت کرده بودند حالا ممکنه یا ایادیشون یا رئیس قسمت ایننلیجنسشون در تهران که هفته ای یک بار به صورت خصوصی شرفیاب میشد.

لاجوردی: آیا هنوز هم در حیات هستند؟

افشار: خوب عوض میشد. ماموریت چهار سال یا پنج سال داشتند و تمام میشد. (اسمش) را نمیدانم که بود چون اسامی قسمت اینتلیجنس همیشه مستور بود. در مهمانی ها هم معمولا جایی نمیرفت. خود اعضای سفارت هم خیلی باهاش ...

لاجوردی: جزو کادر سفارت نبود؟

افشار: چرا بود. ولی اصطلاح خود کادر سفارت این بود که میگفتند: The other side of the Embassy و منظورشان این بود که قسمت اینتلیجنس. اونها (قسمت ایتلیجنس) با اعلیحضرت خیلی تماس داشتند. تماسشون هم بلاواسطه بود یعنی بدون حضور ریس سازمان (امنیت) ایران یا وزیر خارجه یا وزیر دربار یا نخست وزیر. به هیچ وجه هیچ کس دیگری نبود. خودش مستقیم در تماس بود و این تماس ها در این اواخر که من در کار بودم بطور دائم و مرتب هفته ای یک یا دو روز بود.

آیا با سیا هم این برنامه بود؟

افشار: با سیا هم (این برنامه را) داشت.

به هر حال خیال میکنم که یا از قسمت ام آی 6 یا به نحو دیگری به اعلیحضرت گفته بودند که ما (انگلیسیها) از خلیج فارس خارج میشویم و تکلیف بحرین باید روشن شود ما نمیتوانیم استخوان لای زخم بگذاریم و همینجوری ازخلیج فارس برویم. ما عجله داریم و دولت (بریتانیا) اعلام کرده که در یک تاریخ مشخص از خلیج فارس خارج میشود و تا قبل از اون شما باید کار بحرین را تموم بکنید. اینها همش خیال(برداشت) من است و رکوردی(مدرکی) برایش ندارم. این خلاصه بحث ها بود حالا اگر استدلالهای دیگری هم بوده، من که حضور نداشتم و البته اینها استنباط من بود.

یک روز که من برای کارهای دیگری خدمت اعلیحضرت شرفیاب بودم (من قایم مقام وزیر خارجه بودم و وزیر خارجه که معمولا در مسافرت بود) اعلیحضرت موضوع بحرین را پیش کشید و قدری صحبت کردیم و من به اعلیحضرت عرض کردم: «(موضوع بحرین) بسیار بسیار موضوع بغرنجی است. برای خاطر اینکه ما نمیتوانیم از حقوق خودمان بگذریم. از اون طرف هم اشکالات کار را میدانیم چیست. انگلیسها دارند از اینجا خارج میشوند. آیا انگلیس ها حاضرن اینجا را به ما واگذار کنند؟ بعید میدانم. و اگر واگذار نکنند ما باید چکار بکنیم؟ ما در تمام دوره قاجاریه و ضعف دوره قاجاریه، هیچ وقت دولت ایران حاضر نشد سر سوزنی به حقوقی که نسبت به بحرین داره خدشه ای وارد کند یعنی اینکه مثلا یک یادداشتی بنویسد یا یک کاری بکند که از حقوق خودش صرفنظر بکند. از وقتی هم که من در وزارت خارجه بودم ما به هر ترتیبی که شده بود یادداشتی به سفارت انگلیس می نوشتیم و حقوق خودمان را نسبت به بحرین تذکر میدادیم و اینکه بحرین جزو لایتجزای خاک ایران است. » این جمله اصلا کلیشه شده بود که بحرین جزو لایتجزای خاک ایران است. اعلیحضرت دستشون را باز کردند و به من گفتند « اولا بحرین قسمت اعظمشون عرب هستند و اکثریت زبون عربی حرف میزنند. بحرین یک وقت نفت داشت؛ از بین رفت. صید مروارید هم دیگه جالب نیست. از لحاظ اقتصادی یک باری روی دوش ما است. یعنی ما باید از نظر اقتصادی از بودجه مملکت مبالغ زیادی بگذاریم و صرف عمران و آبادی و کارهای دیگر بکنیم. بنابراین این یک سربار است. از نظر اجتماعی هم بحرین را باید به زور نظامی نگه دارم یعنی اونجا همیشه باید یکی دو لشکر داشته باشیم و من اهل این نیستم که به زور حضور لشکرم یک جایی را ضمیمه خاک خودم بکنم. و این لشکر، چون سربازها میروند توی خیابان، حالا یا با لباس معمولی میروند یا ...یکی بهشون شب چاقو میزنه؛ کارد میزنه ، میکشدشون، و ... اینها همیشه در معرض حمله هستند. معنی ندارد! بنابراین بحرین یک جایی است که نه از نظر اقتصادی به درد ما میخورد و نه از نظر استراتژیک با داشتن تنگه هرمز و جزایرمون به درد میخورد و نه از نظر سیاسی. و جز زحمت و دردسر و خرج هیچ چیز دیگری برای ما ندارد.» خوب این یک استدلال ایشون بود. اما خوب از اون طرف هم مساله افتخارات یک دولت مطرح بود برای اینکه افتخارات یک دولت فقط این نیست که مسایل اقتصادی مطرح باشد بلکه خیلی چیزهای دیگر هم مطرح است. من به حضور اعلیحضرت هم گفتم که باید خیلی فکر کرد. در خلال این مدت کویتیها و وزیر خارجه کویت با آقای زاهدی تماس گرفته بودند. معلوم میشود که انگلیسیها کویتیها رو تحریک کرده بودند. تماس گرفته بودند و گفته بودند که قضیه بحرین را اصلا ما خودمان حل بکنیم و کاری به انگلیسیها نداشته باشیم. زاهدی هم از این موضوع خیلی خوشحال شد غافل از اینکه کویتیها هر کاری که میکنند به دستور انگلیس است. زاهدی اصولا بگویم که آدم خیلی وطن پرست و ناسیونالیستی بود و در قضیه بحرین هم نظریاتش درست مخالف نظر شاه بود. یعنی میگفت بحرین را به هر صورتی که هست باید رفت گرفت و نگه داشت. به هر حال زاهدی از این پیشنهاد کویتیها خیلی خوشحال شد که انگلیسیها در کار نیستند و بعد هم گفتند که ما یک نماینده میفرستیم تهران که با شما صحبت کند. این موضوع را وزیر امور خارجه کویت در یکی از جلسات خارج از مملکت به زاهدی گفته بود. زاهدی که این گزارش را به اعلیحضرت داده بودن، اعلیحضرت هم فرموده بودند خوب ما هم از این طرف افشار را به عنوان نماینده معرفی میکنیم که من آن موقع قائم مقام وزارت خارجه بودم. یک روزی آقای زاهدی به من تلفن کردند که آن شخص آمده و الان توی اتاق من است و بیا بالا. رفتم بالا و دیدیم که یک آدم قد بلندی از طرف دولت کویت آمده و معرفی شد و صحبتی کردیم و... من دیدم که این آدم از مرحله پرت است. اصلا نه وارد مسایل حقوقی است و نه .... آمدیم پایین و گفتیم برویم اتاق من. مقداری صحبت کردیم و گفت که من میخواهم شما با بحرینیها مستقیم وارد مذاکره بشوید و بنابراین من صحبتی نمی کنم. گفتم بله. ما کمال استقبال را از این کارمیکنیم. من خیلی خوشحال شدم برای اینکه من هم عقیده ام این بود که این وسط کویت چه میگوید؟ برای اینکه من میشناختمشان و میخواستند هم یک منتی سر ما بگذارند هم سر بحرینیها که ما کار را درست کردیم. (چنین کاری) لزومی ندارد. دست ما را بگذارند در دست بحرینیها تا ما ببینیم خودمان چکار میتوانیم بکنیم. گفت (مذاکرات) در ایران نباشد. گفتم (ایرادی ندارد) در ایران نباشد. به من گفت کجا میخواهید باشد؟ گفتم ژنف و محرمانه باشد. گفت بهتون خبر میدهم. بعد از یک مدتی خبر داد که ما آماده ایم و ما میاییم ژنف و نماینده ما هم آقای.... یک جوانی بود که از فامیل شیخ یعنی از خانواده سلطنتی شیخ بود، اسم کوچکش از خاطرم رفته ولی بهش میگفتیم شیخ خلیفه، به نظرم نوه عموی شیخ بحرین بود، قوم و خویشش بود. که بعدها هم شد وزیر خارجه­ش. سالها وزیر خارجه بود. نمی­دونم الان هم وزیر خارجه باشد یا نه، ولی آن وقت رییس اداره اطلاعاتشان بود در بحرین. اطلاعات منظورم اطلاعات ساواکی نیست. اطلاعات و تلویزیون و نمی دونم روزنامه­ها و این جورچیزها. ایشون هم نماینده آنها بود و من وقتی فهمیدم گفتم بسیار خوب ما هم اینجا مدیر کل اطلاعاتیمون را می فرستیم با ایشون صحبت کنه برای خاطر اینکه نه اون می تونه از خودش اظهار مسولیت داری کنه نه اون یکی، اینکه مسخره است. گفتند شما کی رو می خواهید؟گفتم: من ولیعهد. که اینها همه با اسم و فامیل خلیفه هستند- شیخ خلیفه- اسم کوچکش الان یادم نیست... فقط من با شیخ خلیفه صحبت می­کنم. پایینتر اگر بخواهید البته اینجا هستند، ما رؤسای اداراتمان را می فرستیم، اما به جایی نمی رسیم. گفتند بسیار خوب. آقای زاهدی هم پیشنهاد کرد که مذاکرات در مونترو منزل ایشان باشه. که البته خوب بود، از لحاظ سکیوریتی، از لحاظ اینکه دیگه روزنامه نویسی، کسی هم آنجا نیست توی خانه، خود زاهدی هم که تهرون بود. خلاصه... کویتی ها گفتند ما هم می آییم. من برای خاطر اینکه کویتی ها را بکلی بیرون بذارم از جریان، سفیرمون درکویت اون رو هم تلگراف کردم، آمد به تهران و اون رو هم همراه خودم بردم و برنامه­ای که با ایشون گذاشته بودیم، صبح با اینها قرار گذاشته بودیم که بیان آقایون در مونترو مذاکرات بکنیم، ناهار بخوریم، بعد از ناهار هم یک ساعت مذاکرات تا اون جلسه تموم بشه. اگر احتیاج شد، یک جلسه بعدی. ما وقتی که رفتیم، دیدیم که همون شخص کویتی (که اول آمده بود و صحبت کرده بود که جایی می خواهیم راجع به بحرین صحبت کنیم، یعنی همون شخصی که به آقای زاهدی صحبت کرد، بعد هم آمد اتاق من و سفیر کویت در تهرون) اونها هم توی طیاره­ای که ما می رفتیم، پیداشون شد – یعنی طیاره­ای که ما از تهرون می اومدیم- معلوم شد اینها هم هستند که البته اون آدم اولی باید باشه که معرفی بکنه. ما رفتیم .. خوب اونها در ژنف پیاده شدند و ما رفتیم به مونترو و من به آقای سفیر خودمون گفتم که من شما رو برای این اوردم اولاً وقتی که ولیعهد اینها میاد، چون عربها رو من می شناسم، خیلی اهل تکریم هستند و اینکه بهشون احترامات گذاشته بشه، شما جلوی راه پله ها دم اتومبیل که رسید، جلوی راه پله ها از اینها مشایعت می کنید. وارد می شن، من توی سرسرا می ایستم، همین که می ریم توی اتاق، یک قهوه ای، چایی می آرن. معرفی میشیم، بعد من رو می کنم به شیخ خلیفه و ... سه نفر بودند و اونی که بعدها وزیر دارایی شد و اونی که بعدها وزیر خارجه ش شد.( اونی که وزیر دارایی شد، اسمش علوی بود. اصلش هم ایرانی بود، و اون شخص دیگر که بعد وزیر خارجه شون شد) من به اونها رو می کنم، بریم بالا، این دو تا رو یعنی سفیر کویت رو و اون واسطه اصلی رو تعارف نمی کنم بیان بالا. بنابراین شما این پایین می مونی، با اینها صحبت می کنی، چایی می خورید، قهوه می خورید، گردش می کنید. اینها رو من توی مذاکرات راه نمی دم و همین کار هم کردیم. بعد از معرفی، من بحرینیها رو هدایت کردم به طبقه بالا که آماده کرده بودیم برای مذاکرات و از سفیر خودمون هم خواهش کردم که از این آقایون پذیرایی کن تا ما بیاییم. ما رفتیم بالا و مذاکرات مفصلی کردیم که البته قبل از اینکه برسم به این مذاکرات، یک مسأله مهم دیگری راجع به حل مسأله بحرین بایستی طرح بکنم، ولی متأسفانه وقت ما داره کم میشه، برای اینکه من وعده ای دارم.

و اون مسأله مهم عبارت از این بود که بعد از مدتها فکر، وقتی من اعلیحضرت رو اینطور مصمم دیدم و وقتی اعلیحضرت شبیه همین افکار خودش رو در یک مصاحبه مطبوعاتی گفت که من به زور نمی خوام یک جایی رو غصب کنم، اگه مردم می خوان، خودشون بیان جلو، اونوقت یه چیزیه، ولی به زور نظامی نمی خوام یک جایی رو بگیرم، این رو در هندوستان، این مصاحبه مطبوعاتی را کردند. من به فکرم رسید که به اعلیحضرت عرض کنم که قربان خوب حالا که اعلیحضرت این تصمیم را دارید، باید به طرز آبرومندی این کار عملی بشه. مبادا اسم اعلیحضرت یک روزی لکه دار بشه. باز هم عرض می کنم قاجاریه حاضر به این کار نشد. گفت: مثلاً چکار بکنیم؟ گفتم: باید فکر کنیم که یک مرجع دیگری، یکی از سازمان ملل مثلاً .. این فکر همینجوری به نظرم اومد. تا من اسم سازمان ملل رو گفتم، اعلیحضرت اظهار کرد خیلی فکر خوبیه! همین رو بچسبیم. همین رو بچسبیم و راجع به این مطالعه بکنیم. که اصلاً قضیه رو بذاریم به عهده سازمان ملل متحد، هرچی اون نظر می ده و هر چی اون رأی می ده. بنده آمدم و یک مقداری در این موضوع فکر کردم. و از تهران آمدم که به قرار قبلی که گذاشته بودم با پروفسور رولند (دیدار کنم). هانری رولند که از دوستان مصدق بود و وکیل ایران در لاهه بود و ازکسانی بود که خیلی به مصدق احترام داشت. اعلیحضرت هم ازش خوشش نمیامد. ولی اینجا دیگه مسأله مملکت بود. خوش اومدن و خوش نیومدن تو کار نبود. وقتی من اسم رولند رو بردم، اعلیحضرت حرفی نزد. من با رولن قرار گذاشتم و آمدم به دیدن رولن در بروکسل و مسأله را براش عنوان کردم. که ما یک راه حقوقی می خواهیم از مجرای سازمان ملل که او دخالت کنه و هر جور تصمیمی هست اون بگیره و بذاریم به عهده او. من خیال می کنم که بقیه صحبتامون را باید بذاریم برای یک جلسه دیگه.

[1] اصل نوار صوتی مصاحبه از اینجا در دسترس است:


[2] پروژهٔ تاریخ شفاهی ایران نام برنامه‌ای برای مصاحبه با عده‌ای از ایرانیانی است که در تاریخ معاصر نقشی داشته‌اند. این برنامه به ابتکار حبیب لاجوردی در دانشگاه هاروارد انجام گرفت. مصاحبه‌ها عمدتا توسط دکتر حبیب لاجوردی و دیگر همکاران او انجام شده‌است. در مجموع با ۱۳۴ نفر مصاحبه شده‌است. هدف این طرح جمع اوری و نگهداری خاطرات افرادی بود که در رویدادهای سیاسی و تصمیمات مهم ایران نقش داشتند و هدف اصلی کار تاریخ سیاسی قرار گرفت زیرا که طرح با محدودیت مالی مواجه بود. هزینه مالی این طرح که طی ۱۴ سال انجام پذیرفت در حدود ۷۵۰۰۰۰ دلار امریکا بود

محاوره جلادان و آمرین جنایات دهه شصت و کشتار سراسری زندانیان سیاسی در تابستان 67



محاوره جلادان و آمرین جنایات دهه شصت و کشتار سراسری زندانیان سیاسی در تابستان 67

به چهارمین گردهمائی سراسری زندانیان سیاسی  - گوتنبرگ سوئد
هر یک از این واژه های جلادان در پس اش مفهومی خوابیده بود. مفهومی که جان صدها و هزاران مرد و زن برگزیده کشورمان را گرفته است. ادبیات آمران و عاملان این جنایات نیز مختصات خود را داشته است. فرهنگشان نیز نتیجه افکار جنایتکارانه شان بوده است. شمشیر و طناب ابزارشان بود و آیات و فتواهای رهبرانشان مرحم وجدان نا داشته شان در خونریزی و جان ستاندن از بهترین فرزندان این خاک و بوم بود. نقابشان اما برای پنهان نگاه داشتن عرق شرم آنان بود.
خون می چکد هنوز از سر انگشتان آمران و مجریان قتلعام زندانیان سیاسی در دهه 60 و تابستان 1367 و این خون دامن گیر هنوز تازه است و تا استبداد باقی است تازه خواهد ماند.
یادشان گرامی و سرخ
گردآوری : بهروز سورن

مجموعه ای از محاوره های زندانبانان و مسئولین قتل عام دهه شصت
گزارشگران



آیت الله موسوی اردبیلی در یک برنامه رادیوئی:
پرسش هائی مطرح شده که چرا این افراد اعدام نشده اند.همگی باید اعدام شوند. دیگر نباید آنان را در دادگاه محاکمه کنیم و یا سرگرم پرونده های این محکومان باشیم.




زندانبان:
توچطور زنده موندی ؟!
 و میگفت : این ِسری خودم شخصاٌ طنابو میندازم گردنت



سید محمد موسوی خوئینی ها: «ما از بالا رفتن آمار اعدام‌ها واهمه‌ای نداریم»۲۰ دیماه ۱۳۶۷


علی اکبر ولایتی، وزیر خارجه :
«در این کشور کسانی که (اقدام به مبارزه‌ی مسلحانه می‌کنند) باید کشته شوند و این قانون است... زندانیانی که در این ماه‌های اخیر اعدام شده‌اند مجاهدین خلق بوده‌اند که سعی داشتند به داخل ایران پیشروی کنند. سایر اعدام شدگان نیز به قتل‌ شخصیت‌های سیاسی اعتراف کرده بودند.»
روزنامه فرانسوی لوپوئن ۱۷ بهمن


لاجوردی: کسی زنده از اینجا بیرون نمی رود الان زمان شاه نیست


زندانبان: بگذار امام فتوی دهد آنوقت خواهید دید چه به روزتان می آوریم  خودتان از کرده تان پشیمان خواهید شد.

هاشمی رفسنجانی: باید سرکوب کنیم. این حالت وحشت باید برای انسانهای خائن و ناصالح باشد. روزنامه رسالت 13 آذر سال 1367


«این را به حسینه ببرید. اونو شلاقش بزنید»



«به نفع تان است که دست از پا خطا نکنید»

«دستور از بالاست»
کاری می کنیم که دیگر نیاز به دارو و درمان نداشته باشد.

بلند شو خبیث, ویزایت صادر شد.

کاری می کنیم که در گه غرق شوید

لگد آخر را خودم به سینه ات خواهم زد ( منظور هل دادن از روی صندلی اعدام )

« کسانی که اسامی آنها خواند شد، چشم بند بزنند و بیرون بیایند»

همه تان را جمع می‌کنیم یک گوشه و یک نارنجک می‌اندازیم بین تان

آخه بعضي ها وقتي مي خورن روان نويس مي شن


دندان روى جگر بگذاريد كافرها, صبر كنيد, خودتان مى فهميد


اینها جاسوس بودند ... اینها ساعتی دیگر اعدام خواهند شد .... عبرت بگیرید



"لشگری: همه کسانى را که با ما همکارى نکردند دار زديم. دوستانتان را کشتيم، شما را هم مى کشيم. آنهايى را که گردنشان کلفت بود کشيديم تا گردنشان نازک شد."

" زندان نياز به خانه تکاني دارد " ! و واي به وقتي که حضرت امام تکليف ما و شما خبيث ها را روشن نمايند




آنجه در زندانها در اختيار ماست عناصری از بدنه و گردن ِ ضد ِ انقلاب است ، بايد گردن را بزنيم تا رابطه َسر و بدنه ( جامعه ) قطع شود پس در يک کلام قطع گردنها يعنی قطع شاهرگ ِ ارتباطي ، ما بايد زندانيانی که نقش گردن را بازی مي کنند و عامل ِ وصل َسر و بدنه هستند ، تعئين ِ تکليف کنيم ، َسر و " َسران " ! که جای خود دارند
اين عين ِ ُجمله رفسنجاني ست که گفته بود اين ِگره جز با دست مبارک حضرت امام باز نميشود


تکاندهنده



زندانبان: اگر میدانستی مرتد بودن یعنی چه خیلی بنفعت بود
9 شهریور سال 67 در صف منتظران بیدادگاه





ناصری به زندانیان: حرامزادهای مادر قحبه! شما همه تان دروغگو هستید



اینها بفکر چائی اند بفکر جانتان باشید

در هنگام اعدام زندانیان پنج جلاد که سرهایشان را تراشیده بودند, می آمدند و می گفتند: پنج جانباز  بیاید!



ناصریان درایام کشتار زندانیان سیاسی در سال 67: خمینی عزیزم بگو تا خون بریزم



حاج داوود لشگری: ما هرگز به شما حرامزاده ها اجازه نمی دهیم به کلاس های درس نزدیک بشوید

حاج داوود لشگری: وصیت نامه ها یادتان نرود, نترسید وصیت کنید!




در برنامه تلویزیونی: اون اکیپی که خمینی فتوی داد یکی شان خود اردبیلی بود که جزو اون گروه بود و رئیس قوه قضاییه بود. او تقاضای اعلام فتوی کرد. خودش آمد توی تلویزیون و توی آبان 67 رسما اعلام کرد و گفت توی زندان اوین اعتصاب غذا کردند شورش کردند زندان را آتش زدند و قصد کشتن پاسداران ما را داشتند و من شخصا در مورد این حرکت ضد انقلاب از امام فتوی گرفتم.

این بار که هیات به مشهد بیاید،‌ شما را هم به درک واصل خواهد کرد



هنوز پیرو خط امام – نخست وزیر هشت ساله دهه شصت
میر حسین موسوی در ماه آذر سال 1367 در پاسخ به سازمان عفو بین الملل گفت:
 زندانیان قصد طغیان و شورش داشته اند ما باید توطئه را نابود می کردیم در این زمینه هیچ بخششی نداریم



پس از اعدام ها:
به خانواده اسيران غالبا گفته ميشد " به شما تبريک ميگوئيم ! چون لکه ننگی را از دامان شما پاک کرديم ! "



لاجوردی مرداد 61: اگر تا دو ماه دیگر سر کار ماندم کاری میکنم که  که به چشم همه شما اشک بیاید
خاطرات رحمان درکشیده




در یکی از روزهای مهرماه، صبح‌هنگام بود که ناصریان به همراه چند پاسدار به بند آمده و همه‌ی افراد را به حضور در حسینیه‌ی بند فراخواندند. ناصریان شروع به تهدید کرده و در خلال صحبت‌هایش گفت: گذشت دورانی که در آن اعتصاب و حرکت‌های اعتراضی در زندان انجام می‌گرفت. و تا آن‌جا پیش رفت که تهدید کرد: حتا باید سبیل‌هایتان را نیز کوتاه کنید! و تأکید کرد: خط برخورد ما عوض شده است و کوچکترین حرکتی را در نطفه سرکوب خواهیم کرد.



جای دیگر:
"امام" حکم اعدام همه شما را داده و هنوز امضای "امام" خشک نشده است. هر موقع که بخواهیم می‌توانیم دوباره حکم را اجرا کنیم. او همچنین اضافه کرد که آن اوایل که ما شما را دستگیر کردیم، خیلی‌هایتان هیچ کاره بودید. ما به شما حکم‌های "کیلویی"، ۱۰، ۱۵، ۲۰ سال دادیم برای این‌که نمی‌دانستیم فردا چه می‌شود. هدف ما این بود که شما در زندان بمانید تا ما بتوانیم ضد‌انقلاب را از بین برده و شما را تعیین تکلیف کنیم.
هیئت آمد، دوستانتان را به "درک" واصل کردیم. شما در این میان مانده‌اید. اگر نظر من باشد باید همه‌ی شما را به "درک" واصل می‌کردیم؛ برای این ‌که در این هفت سال مار خورده و افعی شده‌اید و برای نظام خطرناک هستید. در خاتمه هم تأکید کرد فعلاً در زندان می‌مانید تا تعیین تکلیف شوید.


جای دیگر:
او در مقابل سوال بچه‌ها که پرسیده بودند: آخر به چه جرمی می‌خواهی ما را اعدام کنی؟ خندیده بود و اذعان داشته بود: مگر دوستان‌تان را که اعدام کردیم، جرمی مرتکب شده بودند؟

ایرج مصداقی







"باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد"، مسعود نقره كار
سبعانه ترین فتوی فقیهانه در تابستان سال ٦٧ ثبت تاریخ شد. این سند و دیگر اسناد نشان دهنده ی نقش آمریت آیت الله خمینی در پنج کشتار ازکشتارهای شش گانه ی دگراندیشان و مخالفان سیاسی و عقیدتی حکومت اسلامی، بخشی از پرونده ی مفتوح این فقیه و مفتی ست.
آیت الله خمینی ، بنیانگذار حکومت اسلامی در ایران، آمرو مسؤل کشتار دگراندیشان و مخالفان سیاسی و عقیدتی حکومت اسلامی ست ، فقیه و مفتی ای که  با خدعه به قدرت رسید و با  رعب و کشتار قدرت و حیات حکومت اش را حفظ کرد.  آیت الله خمینی  از همان آغاز زمامداری سیاسی فرمان کشتار دگراندیشان و مخالفان سیاسی و عقیدتی صادر و تکلیف شرعی اش را آغاز کرد. کشتار رسمی و حکومتی دگراندیشان و مخالفان این موجود و حکومت اش از پشت بام مدرسه ای که مقر حکومتی اش بود آغاز شد  وبه دستور او به کردستان و گنبد و بندر انزلی و سایر مناطق ایران گسترانیده شد. در کنار شاهدان زنده ، اسناد بسیاری در رابطه با نقش آمریت او برای ریختن خون و قتال بیشتر وجود دارد. در این نخستین کشتار از دگراندیشان و مخالفان سیاسی و عقیدتی  اما حضور روحانی روان پریشی چون صادق خلخالی خبرها و نگاه های پیرامون این کشتار را به سوی  حاکم شرع خمینی کشانده بود.  
همین ویژگی نیز در رابطه با کشتار دگراندیشان و مخالفان حکومت اسلامی در خارج از مرزهای جغرافیایی کشور وجود داشت . فرمان  آیت الله خمینی  به شکل یک حکم حکومتی از دهان صادق خلخالی بیرون  ریخت  و خلخالی  در سال 1358 لیستی از مخالفان حکومت که می بایست در خارج از کشور ترور می شدند، صادر کرد.  سپس تر هاشمی رفسنجانی، ولایتی ، فلاحیان، سعید امامی و... راه  قاضی القضات روان پریش و جنایتکار را ادامه دادند.
 
درکشتار سال 60- به عنوان  نماد یکی از ضد بشری ترین نوع رفتار با دگراندیشان و مخالفان سیاسی و عقیدتی و کشتار سبعانه ی آنان-  آیت الله خمینی آشکارا نقش آمریت داشت . او بارها  جنایت  های هولناک آن سال را تایید کرد و خواستار ریختن خون بیشتر شد، اما موجوداتی چون اسدالله لاجوردی و آیت الله گیلانی نام هایی شدند که روی نام و نقش خمینی  سایه  انداختند. در این کشتار  نیزجلادان  نام آوران میدان  و صحنه گردان جلوه کردند.
قتل های زنجیره ای با قتل دکتر کاظم سامی آغاز شد. محبوبیت سیاسی و فرهنگی دکتر سامی , و نزدیکی اش  با آیت الله منتظری سبب ساز قتل فجیع او شدند. فتاوی آیت الله ها ، به ویژه فتوی و تاییدیه آیت الله خمینی- که در حال موت خون بیشتری جلوی چشم های  اش را گرفته بود- مجوز این قتل و طرح " تک زنی" دگراندیشان و روشنفکران سیاسی و فرهنگی ، و مخالفان حکومت اسلامی  بودند .
در کشتارفعالان و هواداران جنبش سبز اگر چه  آیت الله خمینی  ای در کار نبود اما دست آموز اش آیت الله خامنه ای  نقش آن میت بازی کرد و با پیش بردن خط او در رابطه با کشتار دگراندیشان و مخالفان سیاسی و عقیدتی حکومت اسلامی نشان داد که  پیرو واقعی راه امام راحل اش است.
اثر انگشت و فکر آیت الله خمینی را در کشتار هایی که گروه های فشار و کشتار حکومت اسلامی ( امثال  شاهین انفلاب، قنات، شیت، فداییان اسلام ناب محمدی و....)  مرتکب شده اند، و نیز کشتار قربانیان ستمگری ها و بی عدالتی های قضایی، اقتصادی و اجتماعی می توان دید.
 
در این میانه اما کشتار بزرگ تابستان سال 67  نقش این فقیه و مفتی  و اسلام فقاهتی اش را عریان پیشاروی  نه فقط مردم میهنمان که جهانیان قرار داده است. در تاریخ میهنمان فتاوی بسیاری از سوی  مغان و هیربدان و فقیهان و مفتی یان، به بهانه های رنگارنگ  در رابطه با کشتار دگراندیشان و مخالفان سیاسی و عقیدتی شان صادر شده است. تردیدی نیست که  فتوای تابستان سال 67  آیت الله خمینی به عنوان یکی ازبهیمی ترین ،هولناک ترین و شرم آورترین  فتاوی به آن فتاوی الصاق شده است. تابستان سال 67 آیت الله خمینی  با مکتوب کردن فتوی کشتار زندانیان سیاسی و عقیدتی ،سبعیت نمونه واری ثبت تاریخ بشری کرد.
پرونده آیت الله خمینی  که حداقل در پنج کشتار از کشتارهای  شش گانه ی دگراندیشان و مخالفان سیاسی و عقیدتی حکومت اسلامی نقش آمرو مفتی ایفا کرد، زخم باز ِ پیکره ی انسان و انسانیت است.
در سالگشت کشتار سال 67 بار دیگر فتوی آیت الله خمینی را بخوانیم تا دریابیم هنوز پس از 23 سال، غثیان  نخستین واکنش به چرک وجنون و جنایت جاری بر این فتوی ست.

بسم الله الرحمن الرحیم
از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه میگویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کرده اند، و با توجه به محارب بودن آنها و جنگهای کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاریهای حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنان برای صدام علیه ملت مسلمان ما، و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تاکنون، کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند محارب و محکوم به اعدام میباشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رای اکثریت آقایان حجه الاسلام نیری دامت افاضاته (قاضی شرع) و جناب آقای اشراقی (دادستان تهران) و نماینده ای از وزارت اطلاعات می باشد، اگر چه احتیاط در اجماع است، و همین طور در زندان های مراکز استان کشور رای اکثریت آقایان قاضی شرع، دادستان انقلاب و یا دادیار و نماینده وزارت اطلاعات لازم الاتباع میباشد، رحم بر محاربین ساده اندیشی است، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپذیر نظام اسلامی است، امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمائید. آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند [اشداء علی الکفار] باشند. تردید در مسایل قضایی اسلام انقلابی نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا میباشد. والسلام.
روح الله موسوی الخمینی

این نامه تاریخ ندارد اما  پشت  آن احمد خمینی از روح الله خمینی سؤال کرده است:

بسمه تعالی
پدر بزرگوار حضرت اما مد ظله العالی
پس از عرض سلام، آیت الله موسوی اردبیلی در مورد حکم اخیر حضرتعالی درباره منافقین ابهاماتی داشته اند که تلفنی در سه سؤال مطرح کردند:
1 –
آیا این حکم مربوط به آنهاست که در زندان ها بوده اند و محاکمه شده اند و محکوم به اعدام گشته اند ولی تغییر موضع نداده اند و هنوز هم حکم در مورد آن ها اجرا نشده است، یا آنهایی که حتی محاکمه هم نشده اند، محکوم به اعدامند؟
2 –
آیا منافقین که محکوم به زندان محدود شده اند و مقداری از زندانشان را هم کشیده اند ولی بر سر موضع نفاق میباشند محکوم به اعدام میباشند؟
3 –
در مورد رسیدگی به وضع منافقین آیا پرونده های منافقینی که در شهرستانهایی که خود استقلال قضایی دارند و تابع مرکز استان نیستند باید به مرکز استان ارسال گردد یا خود میتوانند مستقلاً عمل کنند؟

و این پاسخ روح الله خمینی به پسرش است :

بسمه تعالی
در تمام موارد فوق هر کسی در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است. سریعاً دشمنان اسلام را نابود کنید. در مورد رسیدگی به وضع پرونده ها در هر صورت که حکم سریعتر انجام گردد همان مورد نظر است.
روح الله الموسوی الخمینی "

*********
زیر نویس:
*  
از شعر" آخر بازی"  سروده ی احمد شاملو

"
باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد
که مادران سیاه پوش
داغداران زیباترین فرزندان آفتاب و باد
هنوز از سجاده ها
سر بر نگرفته اند "

http://www.youtube.com/watch?v=zY6ReiW6kwU



خاطرات محمد ... سایت دیدگاه
گزارش دیدار با گالیندوپل
ایرج مصداقی
سایت گفتگوهای زندان
سایت آذربایجان
گویا نیوز
سایت صدای مردم
بنیاد برومند
بیداران
خاطرات رحمان درکشیده
گزارشگران


تصویری از یک جنایتکار در زندان



محمدعلی محمدی : شغل ما زندانبانی است . شغلی که باید در آن ایثار کرد


یزدان پناه – عضو سپاه و زندانبان بند 4 زندان عادل آباد شیراز

تنی چند از مسئولین و بازجوهای اوین در کنار کیانوری




اسامی ۳۸۹ نفر از عوامل اعدامهای دهه شصت و قتل های زنجیره ای