۱۳۸۷ خرداد ۴, شنبه

احمد شاملو با صداي شاملو


با صداي شاملو

ترانه عقوبت




برای ِ ايرج گردی-----


-ميوه بر شاخه شدم

سنگ‌پاره در کف ِ کودک.

طلسم ِ معجزتي

مگر پناه دهد از گزند ِ خويشتن‌ام

چنين که

دست ِ تطاول به خود گشاده
من‌ام!


بالابلند!بر جلوخان ِ منظرم

چون گردش ِ اطلسي ِ ابر

قدم بردار.


از هجوم ِ پرنده‌ی

بي‌پناهي


چون به خانه بازآيم

پيش از آن که در بگشايم

بر تخت‌گاه ِ ايوان


جلوه‌يي کن


با رُخساری که باران و زمزمه است.

چنان کن که مجالي اَندَکَک را درخور است،

که تبردار ِ واقعه را

ديگردست ِ خسته به فرمان

نيست.




که گفته است

من آخرين بازمانده‌ی فرزانه‌گان ِ زمين‌ام؟

ــمن آن غول ِ زيبايم که در استواي شب ايستاده است

غريق ِ زلالي ِ همه آب‌هاي جهان،

و چشم‌انداز ِ شيطنت‌اش

خاست‌گاه ِ ستاره‌يي‌ست.




در انتهای زمين‌ام کومه‌يي هست،

ــآن‌جا که


پادرجاي خاک

همچون رقص ِ سراب

بر فريب ِ عطش


تکيه مي‌کند.


در مفصل ِ انسان و خدا

آري


در مفصل ِ خاک و پوک‌ام کومه‌يي نااستوار هست،


و بادی که بر لُجِّه‌ی تاريک مي‌گذرد

بر ايوان ِ بي‌رونق ِ سردم

جاروب مي‌کشد.


برده‌گان ِ عالي‌جاه را ديده‌ام من

در کاخ‌هاي بلند

که قلاده‌های زرين به گردن داشته‌اند

و آزاده‌مَردُم را

در جامه‌های مرقع

که سرودگويان پياده به مقتل مي‌رفته‌اند.




خانه‌ی من در انتهای جهان است

در مفصل ِ خاک وپوک.

با ما گفته بودند:

«آن کلام ِ مقدس را

با شما خواهيم آموخت،

ليکن به خاطر ِ آن

عقوبتي جان‌فرسای را

تحمل مي‌بايد ِتان کرد.»


عقوبت ِ جان‌کاه را چندان تاب آورديم


آری

که کلام ِ مقدس ِمان

باری


از خاطرگريخت !

هیچ نظری موجود نیست: