۱۳۸۸ آبان ۵, سه‌شنبه

شعر بی نام خسرو گلسرخي

















بر سینه ات نشست
زخم عمیق کاری دشمن
امّا ،
ای سرو ایستاده نیافتادی
این رسم توست که ایستاده بمیری.
در تو ترانه های خنجر و خون
در تو پرندگان مهاجر
در تو سرود فتح
اینگونه چشمهای تو روشن
هرگز نبوده است.
با خون تو ،
میدان توپخانه
در چشم خلق
بیدار می شود
مردم ،
از آن سوی توپخانه ، بدین سوی
سرریز می کنند
نان و گرسنگی ،
به تساوی تقسیم می شود
ای سرو ایستاده !
این مرگ توست که میسازد

دشمن دیوار میکشد
این عابران خوب و ستم بر
نام ترا ، این عابران ژنده نمیدانند
و این دریغ هست ، امّا
روزی که خلق بداند
هر قطره خون تو محراب می شود

این خلق ،
نام بزرگ ترا
در هر سرود میهنی اش
آواز می دهد
نام تو پرچم ایران
خزر به نام تو زنده است.

خسرو گلسرخی

هیچ نظری موجود نیست: